|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عکرمه بن ابوجهل رضی الله عنه
شماره مقاله : 9985 تعداد مشاهده : 315 تاریخ افزودن مقاله : 21/2/1390
|
قصة إسلام عِكْرمة بن أبي جهل رضي الله عنه أمان عكرمة حين استأمنت له زوجته أم حكيم أخرج الواقدي وابن عساكر عن عبد الله بن الزبير رضي الله عنهما قال: لمَّا كان يوم الفتح أسلمت أُم حكيم: يا رسول الله، قد هرب عِكْرمة منك إلى اليمن وخاف أن تقتله فآمنْه، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «هو آمن». فخرجَتْ في طلبه ومعها غلام لها رومي، فراودها عن نفسها، فجعلت تمنِّيه حتى قدمت على حيّ من عَكّ، فاستعانتهم عليه فأوثقوه رباطاً، وأدركت عِكرمة وقد انتهى إلى ساحل من سواحل تهامة، فركب البحر، فجعل نوتيُّ السفينة يقول له: يخلِص. قال: أي شيء أقول؟ قال: قل لا إله إلا الله. قال عكرمة: ما هربت إلا من هذا، فجاءت أم حكيم على هذا من الأمر فجعلت تليح إليه وتقول: يا ابن عم، جئتك من عند أوصل الناس، وأبرِّ الناس، وخير الناس؛ لا تُهلك نفسك. فوقف له حتى أدركته، فقال: إني قد استأمنت لك رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: أنت فعلت؟ قالت: نعم. أنا كلمته فآمنك. فرجع معها، وقالت ما لقيتُ من غلامك الرومي؟ وخبَّرته خبره، فقتله عكرمة وهو يومئذٍ لم يسلم.
إسلام عكرمة وشهادته بكمال برِّه عليه السلام فلما دنا من مكة قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لأصحابه: «يأتيكم عِكْرمة بن أبي جهل مؤمناً مهاجراً فلا تسبُّوا أباه، فإنَّ سبَّ الميت يؤذي الحي ولا يبلغ الميت». قال: وجعل عكرمة يطلب إمرأته يجامعها فتأبى عليه وتقول: إنك كفر أنا مسلمة. فيقول: إِنَّ أمراً منعك مني لأمرٌ كبير. فلم رأى النبي صلى الله عليه وسلم عِكرمة وثب إليه وما على النبي صلى الله عليه وسلم رداء فرحاً بعِكْرمة. ثم جلس رسول الله صلى الله عليه وسلم فوقف بين يديه ومعه زوجتُه متَنَقِّبَة فقال: يا محمد، إنَّ هذه أخبرتني أنك آمنتني. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «صَدَقَتْ، فأنت آمن»، قال عكرمة: فإلامَ تدعو يا محمد؟ قال: «أدعوك إلى أن تشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله، وأن تقيم الصلاة، وتؤتيَ الزكاة، وتفعل وتفعل» حتى عدَّ خصال الإِسلام. فقال عكرمة: والله، ما دعوت إلا إلى الحق وأمر حسن جميل، قد كنت ــــ والله ــــ فينا قبل أن تدعو إلى ما دعوت إليه وأنت أصدقنا حديثاً، وأبرُّنا براً. ثم قال عكرمة: فإني أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً عبده ورسوله. فسُرَّ بذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم قال: يا رسول الله، علِّمني خيرَ شيء أقوله. فقال: تقول: «أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله». فقال عكرمة: ثم ماذا؟ قال رسول الله صلى الله عليه وسلم تقول «أشهد الله، وأشهد من حضر أني مسلم مجاهد مهاجر». فقال عكرمة ذلك.
دعاؤه صلى الله عليه وسلم لعكرمة فقال رسول الله: «لا تسألني اليوم شيئاً أعطيه أحداً إلا أعطيتُكَه». قال عكرمة: فإني أسألك أن تستغفر لي كل عداوة عاديتُكَها، أو مسير أوْضَعْتُ فيه، أو مقام لقيتك فيه، أو كلام قلته في وجهك، أو أنت غائب عنه، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «اللَّهمَّ إغفر له كل عداوة عادانيها، وكل مسير سار فيه إلى موضع يريد بذلك المسير إطفاء نورك، واغفر له ما نال مني من عرض في وجهي أو أنا غائب عنه». فقال عكرمة: رضيتُ يا رسول الله. ثم قال عكرمة: أما ــــ والله ــــ يا رسول الله لا أدُع نفقة كنت أنفقتها في صدَ عن سبيل الله إلا أنفقت ضعفها في سبيل الله، ولا قتالاً كنت أقاتل في صدَ عن سبيل الله إلا أبليت ضعفه في سبيل الله. ثم اجتهد في القتال حتى قُتل شهيداً. فردَّ رسول الله صلى الله عليه وسلم إمرأته بذلك النكاح الأول. قال الواقدي عن رجاله؛ وقال سهيل بن عمرو يوم حُنين: لا يختبرهما محمد وأصحابه. قال يقول له عكرمة: إن هذا ليس يقول إنما الأمر بيد الله وليس إلى محمد من الأمر شيء، إِنْ أُديل عليه اليوم فإنَّ له العاقبة غداً. قال يقول سهيل: والله إنَّ عهدك بخلافه لحديث، قال: يا أبا يزيد، إنَّا كنَّا ــــ والله ــــ نوضع في غير شيء وعقولنا عقولنا، نعبد حجراً لا يضر ولا ينفع. كذا في كنز العمال . وأخرجه أيضاً الحاكم من حديث عبد الله بن الزبير رضي الله عنهما، ولكنه اقتصر فيه إلى قوله: فلمَّا بلغ باب رسول الله صلى الله عليه وسلم استبشر، ووثب له رسول الله صلى الله عليه وسلم قائماً على رجليه فرحاً بقدومه. ثم أخرج عن عروة بن الزبير رضي الله عنهما قال: قال عكرمة بن أبي جهل: لمَّا انتهيت إِلى رسول الله صلى الله عليه وسلم قلت: يا محمد، إِنَّ هذه أخبرتني أنَّك آمنْتني. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «أنت آمن». فقلت: أشهد أنْ لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأنت عبد الله ورسوله، وأنت أبرُّ الناس، وأصدق الناس، وأوفى الناس. قال عكرمة: أقول ذلك وإني لمطأطىء رأسي إستحياءً منه، ثم قلت: يا رسول الله، إستغفر لي كل عداوة عاديتكَها، أو مَرْكب أوضعت فيه أُريد فيه إظهار الشرك. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «اللَّهمَّ إغفر لعكرمة كل عداوة عادانيها، أو مَرْكب أوضع فيه ييد أن يصدَّ عن سبيلك». قلت: يا رسول الله، مُرني بخير ما تعلم فأعلمهُ. قال: «قل: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله، وتجاهد في سبيله». ثم قال عكرمة: أما ــــ والله ــــ يا رسول الله، لا أدع نفقة كنت أنفقتها في الصدِّ عن سبيل الله إلا أنفقت ضعفها في سبيل الله، ولا قاتلت قتالاً في الصدِّ عن سبيل الله إلا أبليت ضعفه في سبيل الله.
إجتهاد عكرمة في القتال واستشهاده رضي الله عنه ثم اجتهد في القتال حتى قتل يوم أُجْنَادين شهيداً في خلافة أبي بكر رضي الله عنه. وقد كان رسول الله صلى الله عليه وسلم استعمله عام حجته على هوازن يُصدِّقها؛ فتوفي رسول الله صلى الله عليه وسلم وعكرمة يومئذٍ بتَبالة. وقد أخرج الطبراني أيضاً عن عروة رضي الله عنه قصَّة إسلامه مختصراً كما في المجمع .
داستان اسلام آوردن عِكْرَمَه بن ابى جهل رضی الله عنه امان دادن عكرمه زمانى كه همسرش امّ حكیم برایش درخواست امان نمود واقدى و ابن عساكر از عبداللَّه بن زبیر (رضىاللَّه عنهما) روایت نمودهاند كه گفت: روز فتح مكه، امّ حكیم بنت حارث بن هشام همسر عكرمه بن ابى جهل مسلمان شد. بعد از آن ام حكیم گفت: اى پیامبر خدا، عكرمه از ترس تو به یمن فرار نموده، وى ترسیده است كه تو او را به قتل خواهى رسانید، به او امان بده. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «او در امان است». همسرش به دنبال وى با غلام رومیش بیرون رفت، آن غلام از ام حكیم خواست تا با وى عمل بد را انجام دهد، ام حكیم او را تطمیع مىنمود تا این كه به قریهاى از عك رسید ،ام حكیم از آنها بر تأدیب غلامش كمك طلبید، و آنها غلام را در ریسمان بستند. ام حكیم در حالى به عكرمه رسید كه او به ساحلى از سواحل تهامه رسیده و در آنجا سوار كشتى گردیده بود. درین اثنا كشتیبان به او مىگفت: خود را نجات بده، عكرمه پرسید چه بگویم؟ گفت: بگو معبودى جز یك خدا نیست. عكرمه پاسخ داد: من جز از این از چیزى دیگرى فرار ننمودهام. ام حكیم كه درین هنگام به وى رسیده بود، با اشاره ایستاده شدن به او مىگفت: اى پسر عمو، من نزد تو از پیش كسى آمدهام كه با صله رحمترین مردمان، نیكوترین و بهترین آنهاست، خودت را هلاك مكن. به این خاطر عكرمه توقّف نمود تا این كهام حكیم نزدش آمد و گفت: من از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم برایت پناه و امان خواستم. عكرمه گفت: تو این را انجام دادى؟ گفت: آرى، من با او صحبت نمودم و او به تو امان داد. عكرمه پس از این گفت و شنید، همراه همسرش برگشت. وى به عكرمه گفت: آیا مىدانى كه من ازین غلام رومیت چه دیدم؟! و او را از قضیه با خبر ساخت، وى بلافاصله آن غلام را در حالى كه خودش هنوز اسلام نیاورده بود به قتل رسانید.[1] اسلام آوردن عِكْرَمَه و شهادتش به كمال نیكى و مهربانى پیامبر صلی الله علیه و سلم چون عكرمه به نزدیك مكه شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به اصحاب خود فرمود: «عكرمه بن ابى جهل مؤمن و مهاجر نزد شما مىآید، بنابراین پدرش را دشنام ندهید، چون دشنام میت زنده را آزار و اذیت مىكند، و به مرده نمىرسد». راوى مىگوید: عكرمه، از همسرش مىخواست تا با وى مقاربت نماید، اما او از انجام این عمل با وى سرباز زده میگفت: تو كافر هستى و من مسلمان. عكرمه به او گفت: چیزى كه تو را از مقاربت با من بازداشته است مسلّماً كه امر بزرگى است. هنگامى كه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم عكرمه را دید، براى استقبال از وى در حالى كه چادرى هم بر دوش نداشت، به خاطر خوشى و سرور از جاى خود به سرعت برخاست. بعد از آن پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نشست و عكرمه در حالى كه همسرش با داشتن حجاب و در كنارش قرار داشت، در مقابل پیامبر صلی الله علیه و سلم ایستاد. عكرمه زبان به سخن گشوده گفت: اى محمد: همسرم خبر داد كه تو به من امان دادهاى. پیامبر صلی الله علیه و سلم پاسخ داد: «راست گفته است، و تو در امان هستى». عكرمه پرسید: اى محمّد تو به سوى چه دعوت مىكنى؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «تو را دعوت مىكنم تا شهادت بدهى كه معبودى جز یك خدا نیست، و من رسول خدا هستم، و نماز را برپا كنى، و زكات را بدهى و این طور و آن طور نمایى». تا این كه صفات و خصال اسلام را برایش برشمرد. عكرمه در جواب گفت: به خدا سوگند، تو جز به طرف حق و كار نیكو و خوب دعوت ننمودى، تو به خدا سوگند، در میان ما قبل از این كه به این دعوت اقدام كنى از همه ما راستگوتر و از همه ما نیكوتر بودى. بعد از آن عكرمه گفت: من شهادت مىدهم كه معبودى جز یك خدا نیست، و شهادت مىدهم كه محمّد بنده و رسول اوست. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به خاطر این عمل وى خشنود گردید. عكرمه افزود: اى پیامبر خدا! بهترین چیزى را، كه باید بگویم به من یاد بده. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: بگو: «گواهى مىدهم كه معبودى جز یك خدا نیست، و محمّد بنده و رسول اوست». عكرمه پرسید: بعد از آن چه؟ پیامبر خدا فرمود: بگوى «من خدا را و كسانى را كه حاضرند گواه مىگیرم كه من مسلمان مجاهد و مهاجر هستم»، عكرمه آن را گفت. دعاى پیامبر صلی الله علیه و سلم براى عكرمه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «امروز هر آن چه را از احدى قابل پذیرش باشد و تو آن را درخواست كنى خواهشت را خواهم پذیرفت.» عكرمه گفت: من از تو مىخواهم تا همه عداوت هایى را كه با تو نمودهام، و یا در مسیرى كه موانع ایجاد نمودهام، و یا درمقامى كه با تو روبرو شدهام، و یا سخنى را كه در روى تو گفتهام، یا در غیابت، از همه آنها برایم طلب مغفرت كنى. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بار خدایا، براى وى همه دشمنى هایى را كه با من نموده است، و در هر مسیرى كه به جایى رفته و مىخواسته نور تو را خاموش نماید ببخش و مغفرت نما، و همچنان دشنام هایى را كه در مقابلم یا در غیابم گفته است ببخش». عكرمه آن وقت گفت: اى پیامبر خدا راضى شدم، سپس افزود: به خدا سوگند، اى رسول خدا، من در مقابل هر نفقه و مصرفى كه در راه بازداشتن از راه خدا نموده بودم، دو برابر آن را در راه خدا مصرف مىنمایم، و هر قتالى كه در راه بازداشتن از راه خدا نموده بودم، دو برابر آن را در راه خدا خواهم نمود. بعد از آن وى در خدمت جنگ بود، و درین راه تلاش مىنمود تا این كه شهید گردید. پس از اسلام آوردنش پیامبرخدا صلی الله علیه و سلم همسرش را به همان نكاح اول براى او بازگردانید. واقدى به روایت از رجال خود گفته است كه: سهیل بن عمرو در روز حنین گفت: (لایختبرهما محمّد و أصحابه)[2] راوى من گوید: عكرمه به او مىگفت: این سخن درست نیست، چون كار به دست خداوند است، و چیزى از كار هم به دست محمّد نمىباشد. اگر او امروز مغلوب گردد، فردا نتیجه كار از آن اوست. راوى مىافزاید: سهیل به وى مىگوید: تو در همین وقتهاى نزدیك مخالف وى بودى، عكرمه گفت: اى ابویزید: ما به خدا سوگند، كار بیموردى مىنمودیم، در حالى كه همین عقل را آن وقت هم داشتیم. سنگى را عبادت مىنمودیم، كه نه نفع مىرسانید و نه ضرر.[3] این چنین در كنزالعمال (7/75) آمده است. این را همچنان حاكم (241/3) از حدیث عبداللَّه بن زبیر رضی الله عنه روایت نموده، ولى وى تا به این حد اكتفا نموده: هنگامى كه به دروازه خانه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم رسید، از قدوم وى براى پیامبر خدا مژده داده شد، رسول خدا صلی الله علیه و سلم، به خاطر سرور آمدن وى روى پاهاى خود ایستاد.[4] بعد از آن از عروه بن زبیر روایت نموده، كه گفت: عكرمه بن ابى جهل مىگوید: هنگامى كه نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم رسیدم گفتم: اى محمد، این (اشاره به همسرش) خبر داد كه تو به من امان دادهاى، پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرود: «تو در امان هستى». آن گاه گفتم: شهادت مىدهم كه معبودى جز خداى واحد و لا شریك وجود ندارد و تو بنده و رسول اوهستى. تو از نیكوترین مردمان، راستگوترین و با وفاترین آنها هستى. عكرمه مىافزاید: این را من درحالى میگفتم: كه سرم را به خاطر شرم و حیا از وى پایین انداخته بودم. بعد از آن گفتم: اى رسول خدا، همه دشمنى هایى را كه با تو نمودم، و یاهر سوارى را كه با شتاب در جهت اظهار شرك سوار شدم از همه آن برایم طلب مغفرت نما. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بار خدایا، براى عكرمه هر عداوتى را كه با من نموده، و یا هر سوارى را كه به شتاب براى باز داشتن از راه تو سوار شده است، ببخش». گفتم: اى رسول خدا، مرا به چیز بهترى كه مىدانى امر كن تا آن را بدانم. فرمود: «بگو شهادت میدهم كه معبودى جز یك خدا نیست و محمّد بنده و رسول اوست، و در راه وى جهاد كن». بعد از آن عكرمه گفت: به خدا سوگند، اى رسول خدا، من در مقابل هر نفقهاى كه در راه بازداشتن از راه خدا نموده بودم، دو برابر آن را در راه خدا نفقه و مصرف مىكنم، و در مقابل هر جنگى كه در راه بازداشتن از راه خدا نمودهام دو چند در راه خدا جهاد و مبارزه خواهم نمود. سعى و تلاش عكرمه در جنگ و به شهادت رسیدن وى رضی الله عنه بعد از آن در جنگ و قتال سعى و تلاش ورزید تا این كه در روز اجنادین[5]، در زمان خلافت ابوبكر رضی الله عنه به شهادت رسید. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در سال حج خود او را بر هوازن براى جمع صدقات مقرّر نموده بود، و پیامبر صلی الله علیه و سلم در حالى درگذشت كه عكرمه در تباله[6] قرار داشت. طبرانى همچنان از عروه رضی الله عنه داستان اسلام آوردن عكرمه را به اختصار، چنان كه در المجمع (174/6) آمده، روایت نموده است.[7]
[1] به نقل از حاكم (241/3). [2] اين جمله به خاطر رعايت نص به همان شكلى كه در حياه الصحابه و كنر العمال (74/7) آمده بود، نقل گرديد، ولى عبارت فوق تصحيف و به شكل خطاء نقل گرديده است، در ارتباط با درك واقعيت اين عبارت به استادان، و كتب دست داشته خويش مراجعه نموديم، ولى موفق به پى بردن به آن نگرديديم و درهر جايى صحبت از تصحيف بود، ولى وقتى كه به محترم ولى صاحب محمّد نعيم عباسى مراجعه نموديم، ايشان به واقعيت زحمت به خرج دادند، و اصل متن واقدى را در كتاب وى (910/2) دريافتند، كه در آن چنين آمده است: (و قال سهيل بن عمرو: لايجتبرها محمّد و أصحابه. قال: يقول له عكرمه هذا ليس بقول...) يعنى سهيل بن عمرو گفت: اين شكست را محمّد و اصحابش نمىتوانند جبران كنند. در ذيل همان عبارتى كه در فوق ذكرش نموديم، در متن حياه الصحابه به عوض، (ليس يقول، ليس به قول)، آمده است، كه آن هم درترجمهاش اصلاح گرديده، و ازين ناحيه از زحمت ايشان سپاس گزاريم. م. [3] بسیار ضعیف. در سند آن واقدی متروک وجود دارد. [4] بسیار ضعیف. حاکم (3/241) در سند آن واقدی که متروک الحدیث است وجود دارد. ابن أبی سمرة نیز وضعیتش به مانند واقدی است و أبو حبیبة نیز شناخته شده نیست. نگا: «الضعیفة» (3/ 643). [5] اجنادين منطقهاى است در فلسطين ميان رمله و بيت جبرين. روايتى در دست است كه مىگويد: عكرمه در يرموك به شهادت رسيده و اين روايت از روايتى كه دال بر شهادت وى در روز اجنادين است قوىتر مىباشد، كه آن را طبرى نيز در تاريخ خود آورده است. [6] شهر معروفى است در يمن. [7] صحیح. حاکم (3/342) وی دربارهی حکم بر آن سکوت کرده است. نگا: «المجمع» (6/174).
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|