|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > پاسخ به نامه یک شیعه در خصوص عصمت ائمه
شماره مقاله : 9978 تعداد مشاهده : 364 تاریخ افزودن مقاله : 20/2/1390
|
پاسخ به نامه ی یک شیعه در خصوص عصمت ائمه شماره فتوى 6112
پرسش:
يک دوست شيعه ام به من يک نامه نوشته و اين سوالات را کرده است که ميخواهم يک جواب مفصلي برايم بدهيد همه ميدانند تا زماني که پيامبر صلي الله عليه وسلم زنده بود سني و شيعه اي وجود نداشت و رهبر همه خود پيامبر صلی الله علیه وسلم بود بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وسلم شيعه ها فقه شان را از اهل بيت گرفتند اهل سنت همه فقه شان را از چهار عالم ديگر که ابوحنيفه , مالک , شافعي و احمد حنبل . شيعه ها که فقه شان را از اهل بيت گرفتند قرآن راجع به اهل بيت آياتي دارد قرآن وقتي به کلمه اهل بيت ميرسد ميگويد يطهيرکم تطهيرا , يطهرکم يعني اهل بيت معصوم اند. هيچ کسي نگفته يطهيرکم شافعي , ابوحنيفه .......... نه شيعه گفته و نه سني . ثانيا اهل بيت قرن اول هجري بودند و چهار عالم اهل تسنن همه قرن دوم متولد شدند , اهل بيت از آنها مقدم تر است و قرآن هم ميگويد : والسابقون السابقون اولئک ...... و ثالثا تمام اهل بيت شهيد شدند و چهار عالم اهل تسنن (ايمه اربعه) حتي يک سيلي هم نخوردند . قرآن ميگويد : فضل الله المجاهدين .... لذا من شيعه هستم و فقه مان را از اهل بيت گرفتيم به اين آيات قرآن : 1: معصوم اند (يطهرکم) 2: يک قرن جلوتر هستند (والسابقون السابقون اولئک ) 3: همه شهيد شدند ( قتل في سبيل الله ) اگر تو يک آيه از قرآن آوردي که چرا فقه تان را از بوحنيفه گرفتيد مطمين باش که من فقه و مذهب شما را خواهم پذيرفت!
پاسخ:
الحمدلله، اولا بايد بگوييم که ما فقه را از امامان اربعه (ابوحنيفه و مالک و شافعي و احمد) رحمهم الله نگرفتيم! اهل سنت عقيده و فقه را از قرآن کريم و سنت صحيح رسول خدا صلي الله عليه وسلم اخذ مي کند، نه از هيچکس ديگري.. و آن امامان اربعه نيز اگر چيزي گفته اند، با استناد به کلام الله و احاديث نبوي گفته اند، و ما نيز به سخنان آنها توجه مي کنيم: اگر براي گفته ي خود از قرآن و يا احاديث صحيح دليل داشتند، پس سخن آنها پذيرفته است و اين به معناي اطاعت قول آن امامان نيست، بلکه در حقيقت تبعيت از قرآن و سنت نبوي است، زيرا آنها براي گفته ي خود دليل از قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه وسلم داشته اند و از خود چيزي نگفته اند!! ولي اگر احيانا آن چهار امام در يک مسئله ي فقهي دليلي محکم و قوي نداشتند، ما نيز سخن و فقه آنها را در آن مسئله نمي پذيريم و از کسي پيروي مي کنيم که براي فقه خود از قرآن و سنت نبوي دليل بياورد. اهل سنت و جماعت در مورد آن چهار امام افراط نمي کند، بلکه آنها را در مکان شايسته ي خودشان قرار مي دهد. الله تعالي در قرآن مي فرمايد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ»(نسا 59) يعني: اى کسانى که ايمان آوردهايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را! و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگردر اين آيه مبارکه دقت کنيم متوجه خواهيم شد که کلمه " أَطِيعُواْ " (يعني: اطاعت کنيد) فقط براي الله و رسولش استفاده شده است ولي براي "اولي الامر" بکاربرده نشده! يعني نفرموده:" أَطِيعُواْ َأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ" ، و لذا علما فرموده اند اين بدان سبب است که ممکن است علما يا حکما در اقوال يا اوامر خود خطا کنند و بر همين اساس اطاعت از آنها ( يعني حکما و علما)هميشه واجب نيست مگر زماني که اقوال خود را به الله و رسول مستند نمايند زيرا اگر اقوال خود را به الله و رسولش ربط دهند، اينبار امر آنها واجب الاطاعة خواهد شد. يعني بر اساس اين آيه مرجع اختلاف، فقط کلام الله و رسول او است و تبعيت از اولي الامر زماني جايز است که گفته ي خود را مستند به آن دو نمايد و به همين علت مي بينيم که از لفظ "اطيعوا" براي اولي الامر استفاده نشده است. بنابراين اهل سنت و جماعت؛ الله و رسولش را مصادر و مراجع تشريع مي دانند و تبعيت را جز براي آنها لازم نمي دانند و هيچ حکم شرعي را بدون استناد به آنها قبول ندارند و مهم نيست که چه کسي چه ديدگاهي داشته است ماداميکه راي و نظر خودش باشد جزو شرع نيست و نبايد آنرا دين دانست زيرا ممکن است شخص مجتهد خطا کند و خطاي مجتهد دين نيست و براي احدي جايز نيست که از راي خطاي آن مجتهد تقليد کند. و اين شيعه است که خود را مقلد چندين شخص که بنام مرجع شناخته مي شوند، کرده اند و هر چيز را که آنها فتوا دهند بدون آنکه از او دليل بخواهند، اطاعت مي کنند! در حاليکه ما اهل سنت هيچ مرجعي نداريم جز قرآن و احاديث پيامبرمان صلي الله عليه وسلم و فقط مقلد رسول الله صلي الله عليه وسلم هستيم، نه مقلد ابوبکر و نه عمر و نه ابوحنيفه و نه شافعي رضي الله عنهم نيستيم.. زيرا نه ابوبکر و نه ديگر اصحاب و نه اهل بيت و نه امام ابوحنيفه و نه شافعي و نه احمد و نه مالک هيچکدام معصوم نيستند، و ممکن است خطا کنند، اين فقط قرآن و رسول خدا صلي الله عليه وسلم است که معصوم هستند نه اهل بيت و نه امام علي يا امام صادق رضي الله عنهما.. پس دانستيم که اهل سنت، تمام فقه و عقايد خود را از قرآن کريم و سنت صحيح (يعني احاديث منتسب به پيامبر صلي الله عليه وسلم که به صحت رسيده باشند) اخذ مي کند، مثلا اگر شما به کتاب امام ابوحنيفه يا شافعي مراجعه کنيد، خواهيد ديد که آنها براي فقه خود گفته اند که چون خداوند در قرآن چنين فرموده و يا چون پيامبر صلي الله عليه وسلم چنان فرمود، پس حکم فلان مسئله چنين است.. آيا اين فقه مربوط به شخص ابوحنيفه و يا شافعي است؟ يا متعلق به قرآن و حديث؟ ولي ظاهرا اين شخص تصور کرده است که اهل سنت فقه خود را از آن چهار امام اخذ مي کند! بعد گفته چون آنها معصوم نيستند، پس فقه آنها نيز صحيح نيست؟! ما مي گوييم: آيا قرآن و حديث پيامبر صلي الله عليه وسلم معصوم نيستند؟؟ اگر جواب شما آري است، پس ما نيز مي گوييم که: فقه و عقيده ي ما از قرآن و حديث پيامبر صلي الله عليه وسلم گرفته شده است نه از جاي ديگري و آن چهار امام نيز با استناد به کلام خدا و کلام رسول الله صلي الله عليه وسلم سخن گفته اند.. اگر جواب شما خير است! ما مي گوييم که شما منحرف شده ايد، زيرا هرکس بگويد کلام خدا و رسول خدا معصوم نيست او گمراه است. اما اين شخص فرموده که چون اهل بيت معصوم هستند، پس هرچه بگويند صحيح است! ما مي گوييم: اولا بيشتر سخناني که امروزه در کتابهاي شيعه از اهل بيت نقل مي شوند، دروغ هستند و اهل بيت رضي الله عنهم بيشتر آن سخنان را نگفته اند و بلکه به دروغ به آنها منتسب نموده اند.. مثلا به دروغ گفته اند که امام صادق رضي الله عنه فرموده که: تربت امام حسين (عليه السلام) شفاي هر بيماري است . (کتاب پيام عاشورا صفحه61). در حاليکه مشخص نيست که سند آن از کجاست؟ دليل صحت انتساب اين سخن به امام صادق چيست؟ چه مدرک و سندي وجود دارد که امام صادق چنين فرموده باشد؟ در کجاي قرآن آمده که خاک تربت امام حسين شفاي بيماريست؟ دليل؟؟ آيا همين که در کتابي بدون ذکر دليل و سند معتبر نوشته شود که امام صادق فلان چيز فرمود، کافيست!؟ آيا نبايد دليل و مدرکي آورده شود تا مطمئن شويم! آيا مي توان دين را بر اساس شک و ترديد و احتمال و شايد و بايد استوار نمود؟! اگر آن سخن دروغ باشد چه؟ چه تضميني مي دهيد که آن سخن درست باشد؟؟ اگر راست مي گوييد دليلي از قرآن بياوريد تا همه مطمئن شوند، نه اينکه به احاديث دروغين استناد شود و به دروغ کسي بگويد که امام صادق فلان چيز فرمودند.. (در حاليکه در اهل سنت براي هر گفته اي سندي وجود دارد، مثلا در کتابهاي اهل سنت مي نويسند که پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود که در هنگام وضو پاي خود را بشوييد، بعد براي آن سند و مدرک مي آورند و با دليل محکم و وقوي ثابت مي کنند که آن سخن مربوط به پيامبر صلي الله عليه و سلم بوده است.) دوما: فرض کنيم که ثابت شود که يکي از اهل بيت رضي الله عنهم در مورد مسئله اي چنين فرموده باشد، باز اگر آن امام براي گفته ي خود دليل نياورد – دليل از قرآن و يا احاديث صحيح – پس سخن او پذيرفته نيست، زيرا هيچگاه قرآن نفرموده که اهل بيت معصوم هستند؟! شما يک دليل صريح از قرآن بياوريد که فرموده باشد اهل بيت معصوم هستند.. اگر شما به آيه ي " يطهرکم تطهيرا " استناد مي کنيد، ما مي گوييم: آيا شما مي دانيد که آيه ي تطهير در مورد چه کساني وارد شده است؟ آيه ي تطهير در مورد زنان پيامبر صلي الله عليه وسلم آمده است، نگاه کنيد: « يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا (32) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآَتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » (احزاب / 32-33) يعني: اي همسران پيغمبر! شما (در فضل و شرف) مثل هيچ يك از زنان (عادي مردم) نيستيد. اگر ميخواهيد پرهيزگار باشيد (به گونه هوسانگيز) صدا را نرم و نازك نكنيد (و با اداء و اطواري بيان ننمائيد) كه بيمار دلان چشم طمع به شما بدوزند. و بلكه به صورت شايسته و برازنده سخن بگوئيد. (بدان گونه كه مورد رضاي خدا و پيغمبر او است). و در خانههاي خود بمانيد (و جز براي كارهائي كه خدا بيرون رفتن براي انجام آنها را اجازه داده است، از خانهها بيرون نرويد) و همچون جاهليّت پيشين در ميان مردم ظاهر نشويد و خودنمائي نكنيد (واندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاي ديگران قرار ندهيد) و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خدا و پيغمبرش اطاعت نمائيد. خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد. حال انصافا قضاوت کنيم: اين آيه در مورد معصوم بودن علي رضي الله عنه و ديگر ائمه ي تشيع است؟؟ شيعه عمداً آيه ي تطهير را از سياق و روند قرآني بريدهاند، چون خداوند متعال در اين آيه زنان پيامبر صلي الله عليه وسلم را مورد خطاب قرار داده است، آنها روند قرآني را قطع کرده و خطاب خدا به زنان پيامبر صلي الله عليه وسلم را کنار گذاشتهاند!!! و مي گويند که اين آيه در مورد علي رضي الله عنه و فرزندانش است! اگر مي خواهيد بدانيد که ادعاي شيعه در مورد آيه ي تطهير چگونه برملا مي شود به فتواي (4675) و (1232) مراجعه کنيد. البته هر چند که اين آيه در مورد زنان پيامبر صلي الله عليه وسلم وارد شده است، ولي اين دليل بر معصوم بودن آنها نيست، و اصلا دليلي براي اثبات معصوميت احدي نيست.. بنابراين هيچ دليلي از قرآن وجود ندارد که فرموده باشد که اهل بيت معصوم هستند.. و ما فقط و فقط زماني سخنان و فقه اهل بيت را مي پذيريم که براي گفته ي خود دليل بياورند وگرنه پذيرفته نيست و اين به معناي اهانت به آنها نيست، زيرا خود آن امامان اهل بيت نفرموده اند که هرچه ما مي گوييم صحيح است! آنها نيز بشر هستند و ممکن است خطا نمايند، اين فقط رسول الله صلي الله عليه وسلم است که در ابلاغ دين عصمت دارد نه احدي ديگر.. اما نکته ي ديگر اينکه: بجز چند تن از اهل بيت، هيچکدام از امامان ديگر شهيد نشده اند، و همگي به مرگ طبيعي فوت نموده اند، مثلا امام صادق عليه السلام به مرگ طبيعي فوت کرده اند، و کساني که مي گويند آنها شهيد شده اند هيچ دليلي ندارند و آنچه مي گويند برگرفته از روايات و احاديث دروغين است و يا از کتابهاي تاريخ گرفته اند که ما مي دانيم تاريخ در شريعت اعتبار ندارد تا به آن استناد کنيم.. از طرفي بيشتر آن چهار امام اهل سنت در درد و رنج و اذيت حکما قرار گرفته اند، بعنوان مثال: محنت امام احمد مشهور خاص و عام شده است، ولي اين دوست ما بدون دليل قضاوت مي کند و مدعي مي شود که هيچيک از امامان اربعه اهل سنت يک سيلي هم نخورده اند! ما مي گوييم: از کجا مطمئن هستيد؟ دليل شما چيست؟؟ ما در اينجا قسمتي از محنت و مصيبت وارده بر امام احمد را با استناد به منابع معتبر مي آوريم: « يکي از حوادث مهم در زندگي امام احمد رحمه الله مبارزه ي او با بدعت خلق قرآن بود، در آنزمان که مأمون خليفه ي عباسي حاکم بود، دسته اي از معتزليان دورو بر او را گرفته بودند و مأمون را به بدعت خلق قرآن قانع کردند. امام ابن کثير ميگويد: «خلاصه مشقت و سختي امام احمد از زبان ائمه اهل سنت ـ در آنچه که گذشت گفتيم که مأمون خليفه عباسي، گروهي بر فکر و عقل او تسلط يافته و او را از راه حق منحرف کرده و به او گفتند که قرآن از جمله مخلوقات خداوند است و خداوند داراي صفات نميباشد». (البداية و النهاية ـ ابن کثير.( در نتيجه مأمون هر کسي را که بر خلاف ديدگاه خود مي ديد، او را شکنجه مي کرد. مشهور است که مأمون نامه اي به ماموران بغداد نوشت که از قاضيان و محدثان بغداد در مسأله ي «خلق قرآن» سوال کنند و آنان را تهديد کنند که اگر به خلق قرآن شهادت ندهند تنبيه مي شوند. در جلسه اي که احمد بن حنبل حضور داشت او اين شهادت را نداد و فقط گفت که قرآن کلام الله است و عده اي از آنها کساني بودند که بالإجبار و کراهتاً قبول کردند و از آنها کساني بودند که در ظاهر اين عقيده را قبول کرده و بعضي از آنها نيز فرار کردند. اما امام احمدبن حنبل و محمد ابن نوح از قبول اين عقيده خودداري کردند. ماموران ماجرا را براي مأمون گزارش دادند و مأمون در نامه اي آنها را به جهل و ناداني متصف کرد و گفت اگر از سخن خود باز نگشتند، آنها را به نزد او بفرستيد. در نهايت همه جز احمدبن حنبل و محمدبن نوح به خلق قرآن شهادت دادند و اين دو زنداني شده و آنها را تحت شکنجه و اذيت قرار دادند.. محمد بن نوح در بازگشت به بغداد و در حاليکه در بند بود در گذشت و فقط امام احمد به بغداد بازگشت و تا زمان معتصم در حبس ماند. در آن دوره به محضر خليفه فراخوانده شد و با آنکه تهديد به تازيانه شده بود با شجاعت و مقاومت تحسين آميزي با عقيده خلق قرآن مبارزه کرد. او در نهايت محکوم به ضربات تازيانه شد و به زندان انداخته شد. معتصم پس از مشاهده مقاومت او، از زندان آزادش کرد ولي تدريس و حديث گفتن علني را براي او ممنوع ساخت. تا آنکه در دوره ي واثق رسيد، وقتي که واثق پس از معتصم به قدرت رسيد، به امام احمد بن حنبل هيچ گونه تعرضي ننمود جز آنکه فرستاده اي بسويش روانه کرد که: درهيچ شهري با من ساکن مشو، و گفته اند: به او فرمان داد تا از خانه اش خارج نشود. پس از واثق نوبت خلافت متوکل شد. متوکل عقيده ي خلاف مأمون و معتصم داشت و آنان را بخاطر عقيده شان در مورد خلق قرآن طعن و تکذيب مي نمود. و از جدال و مناظره نهى کرده و متخلفان را مجازات مي نمود، متوکل تمام کساني را که بخاطر امتناع از قائل شدن به مخلوق بودن قرآن اسير بودند آزاد ساخت و آن عذاب و بدبختي را از زندگي مردم رفع نمود و از امام احمد دلجويي کرد.» خلاصه اينکه: اولا: بجز قرآن و پيامبر صلي الله عليه وسلم کسي معصوم نيست؛ نه صحابه و نه اهل بيت. دوما: اهل سنت، يعني کساني که تابع سنت هستند، سنت چه کسي؟ سنت رسول خدا صلي الله عليه وسلم .. پس ما تابع سنت نبوي هستيم نه سنت امام ابوحنيفه و يا شافعي و غيره، و اگر به کتاب و فقه آنها رجوع مي کنيم دليل بر اين نيست که ما هرچه بگويند مي پذيريم، ما به فقه آنها رجوع مي کنيم چون آنها بدون ذکر قرآن و احاديث سخن نمي گويند پس در حقيقت آنها سخن خدا و رسول خدا را با ذکر دليل و سند مي آورند، البته هر زماني معلوم شود که دليل و سند آنها محکم نيست، فقه آنها را در فلان مسئله نمي پذيريم.. پس اهل سنت فقه خود را از قرآن و احاديث صحيح پيامبر صلي الله عليه وسلم مي گيرد نه از امام ابوحنيفه و شافعي و .. زيرا آن چهار امام بدون ذکر دليل از قرآن و حديث چيزي نمي گويند. ولي شما که مي گوييد فقه خود را اهل بيت مي گيريد، ما مي گوييم: اهل بيت چنين فقهي که شما امروزه داريد نگفته اند! و اگر به کتابهاي فقهي شيعه مراجعه کنيد مي بينيد که اگر سخني را به اهل بيت منتسب کرده باشند، سند آنرا ذکر نکرده اند و يا اگر ذکر کرده اند دروغ است، زيرا شيعه سالها پس از دوران پيامبر صلي الله عليه وسلم بوجود آمد و آنها خود را از امت اسلام جدا کردند و به بدعت روي آوردند و به دروغ ادعاي پيروي از اهل بيت نمودند، در حاليکه علي رضي الله عنه بسياري از اين کساني که خود را شيعه ي او مي دانستند، آتش زدند! سوما: امام جعفر صادق رحمه الله يکي از علماي اهل سنت و جماعت بودند و ايشان نيز بمانند بعضي ديگر از امامان همچون امام اوزاعي و ابوحنيفه و شافعي و سفيان ثوري و غيره .. آراي فقهي خود را داشتند، اما ايشان هرگز مذهبي را با نام مذهب جعفريه تاسيس نکردند و اين ادعاي باطل شيعه است. براي توضيحات تکميلي به به فتواي (3945) و کتاب " افسانه مذهب جعفري" از سايت نوار اسلام مراجعه کنيد. چهارم: بجز چند تن از اهل بيت، بقيه همگي فوت کرده اند و شهيد نشده اند. پنجم: در عقيده اهل سنت و جماعت بر خلاف اهل بدعت، تقليد از يک عالم يا شخص معين بگونه ايکه در تمامي امورات فقهي از او تقليد شود، مورد ذم و لوم است لذا آنچه که بر مسلماني واجب است؛ تقليد بدون چون و چرا از پيامبر صلي الله عليه وسلم است و بغير از ايشان کسي ديگر چنين لياقتي ندارد. و بقيه علماء زماني پيروي و تقليد مي شوند که اقوال و آراي فقهي يا عقيدتي خود را به گفته ي الله و رسول بازگردانند. اما هرگاه علماي امت با توجه به نصوص کتاب و سنت به بيان احکام و تشريح شريعت پرداختد، پس ما به دلايل آنها مي نگريم، اگر دلايل آنها صحيح قوي بودند، پس تبعيت از آنها واجب است و در حقيقت تبعيت در اينجا به کتاب و سنتي برمي گردد که آن عالم به آن استناد مي کند، و اگر دليل او ضعيف بود يا صحيح نبود، در آنصورت تبعيت از او جايز نيست و بلکه ما به قول کسي گرايش مي يابيم که دليل قويتر و صحيح تر ارائه دهد. اما خود عالمي که آن دليل ضعيف را آورده است، چنانکه در جهت روشن شدن قضيه اي ديني تلاش کرده باشد و هدفي جز روشن شدن حق نبوده باشد، پس هرچند که قول او ضعيف است ولي داراي اجر و ثواب خواهد بود، چنانکه پيامبر صلي الله عليه وسلم مي فرمايند: «إِذَا حَكَمَ الْحَاكِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ، وَإِذَا حَكَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ». (بخارى:7352) يعني: «اگر حاکم، اجتهاد کند و حکمي را صادر نمايد كه درست باشد، دو پاداش به او مي رسد. و اگر اجتهاد کند و حکمي را صادر نمايد ولي در آن، دچار اشتباه شود، يک پاداش به او مي رسد». ولي اگر ما به قول ضعيف آن عالم چمگ زنيم، هيچ اجر و ثوابي نداريم، زيرا ما مامور به اتباع از قول صحيح هستيم و قوا صحيح بدون استنا به کتاب و سنت صحيح حاصل نمي شود. بنابراين ما نه افراط مي کنيم و نه تفريط، نه مي گوييم: بطور مطلق علما را قبول داريم، و نه مي گوييم: علما را قبول نداريم. بلکه مي گوييم: ما به تمامي علماي امت که در راستاي تبيين حقيقت و نشر دين و عقيده ي سلف صالح اين امت تلاش مي کنند، احترام مي گذاريم و ارزش و قدر آنها را ارج مي نهيم و توهين و ناسزاگويي به علماي سالم اين امت را انحراف از مسير درست مي پنداريم. هرگاه براي فتاواي خود از قرآن و احاديث صحيح نبوي دليل آوردند، از آنها تبعيت مي کنيم و اگر دليل آنها ضعيف بود يا به احاديث ضعيف استناد کردند، پس ضمن احترام به راي و فتواي آنها، با اين وجود قول آنها را به سبب ضعيف بودن آن قبول نمي کنيم ولي اجازه ي بي ادبي و توهين را به احدي نمي دهيم که در برابر علماي اين امت بي ادب و بي احترام باشد.
والله اعلم وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت IslamPP.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|