قرآن متواتر است، بنابراین اگر یک کلمه کم و یا زیاد میشد مسلمین مطّلع میشدند و جلوگیری میکردند. باضافه چون قرآن همه جا و در هر خانه و در تمام ممالک دنیا نشر شد، ممکن نبود کسی به تمام نسخ آن دستبرد کند و اگر یک نسخه را کم یا زیاد میکرد با مطابقة با نسخ دیگر معلوم میشد. و بهر حال دلائل بسیاری از کتاب و سنّت و اجماع و عقل داریم که قرآن دستنخورده و کم و زیاد نشده یعنی تحریف لفظی نشده:
أمّا آیات: آيه اول: سورة حجر آیة 9:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ(الحجر/9)
«این قرآنرا ما نازل کردیم و بدرستی و تحقیق خود ما نگاهدارندة آن میباشیم».
و مقصود از ذکر قرآن است بقرینة آیة قبل که فرموده: *وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ&. حقّتعالی در آیة 9 وعده کرده که خود حافظ و نگهدارندة قرآن است، پس اگر کسی بگوید یک کلمه از آن کم و زیاد شده، یا خدا را قادر نمیداند یا سخن او را دروغ میداند، و چنین کسی قطعاً بیدین و خدانشناس واز فرق مسلمین خارج است. حال اگر کسی بگوید مقصود از حفظ قرآن محفوظبودن آن است از قدح و عیبجوئی مردم، جواب گوئیم؛ این صحیح نیست زیرا در زمان خود رسول خدا(ص)، قرآن هزار عیجبو داشت، و چه قدر از آن عیجبوئی کردند؛ گاهی سحرش خواندند، و گاهی شعرش گفتند، ولی چون طبق انصاف نبود مؤثّر نشد و فعلاً نصاری و یهود نیز از آن عیبجوئی میکنند. و اگر کسی بگوید چگونه خدا قرآن را حفظ کرد، و حال آنکه هزاران نسخه از آن پوسیده و پاره شده یا به آب و آتش رفته، جواب گوئیم: مقصود از حفظ قرآن حفظ هر نسخه از نسخههای آن نیست زیرا وجود خارجی کاغذی دوام نداردو پوسیده میشود، اگر گفتیم: فلان قصیدة فلان شاعر محفوظ مانده و یا فلان کتاب محفوظ مانده مقصود این نيست که هیچ نسخة از آن پاره نشده بلکه مقصود این است که از اوّل تا به آخر آن مانده و چیزی از آن از بین نرفته و لو اینکه از نسخههای متعدّد آن چند نسخه پاره و یا مفقود باشد. بهرحال خدا قول داده قرآن را حفظ کند، حال تو بگو از تمام جهات حفظ کرده ما نزاعی نداریم.
آیة دوم: سورة فصلت آیة 41 و 42:
وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ(41) لَا يأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ(42)
«به تحقیق این قرآن کتابی است عزیز که از جلو و عقب آن باطلی نیاید، نازل شده از جانب خدای حکیم بینیاز».
این آیه دلالت دارد که هیچ باطلی بر قرآن وارد نشود و تحریف یکی از افراد باطلی است که بر قرآن وارد نشده. اگر کسی بگوید مقصود از باطل در این آیه این است که تناقض وکذب و بیهوده در مطالب قرآن وارد نمیشود و کتابیکه قبل یا بعد از آن بیاید و آن را باطل سازد وجود نداشته و ندارد، جواب این است که کلمة باطل عامّ است و تمام آنچه را که ذکر شد شامل میشود، چنانکه شامل تحریف نیز می شود، پس چنین باطلی بر قرآن وارد نشده، البته آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که بر بطلان تحریف دلالت دارد اگرچه صریح نباشد و به اشاره دلالت کند مانند آیة 77 و 78 سورة واقعه:
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ(77) فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ(78)
«به تحقیق این کتاب قرآنی است بزرگ در کتاب محفوظ».
یعنی در پناه قدرت حق مصون است، و آیة 21 و 22 سورة بروج:
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ(21) فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ(22)
«بلکه این کتاب قرآنی است دارای مجد ودر لوحی مصون خواهد بود».
و آیة 34 سورة انعام:
وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ(الأنعام/34)
و آیة 114 و 115 همین سوره:
وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكِتَابَ يعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ(114) وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(115) (انعام: 114-115)
و آیة 27 سورة کهف:
وَاتْلُ مَا أُوحِي إِلَيكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا(الکهف/27)
که در تمام این آیات صریحاً میگوید کلمات قرآن را کسی نمیتواند تبدیل کند و یا عوض نماید.
و أمّا سنّت: یکی اخبار ثقلین است که رسول خدا(ص) فرموده: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و هو الثقل الأکبر و عترتی و هم الثقل الأصغر لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبدا»، و در بعضی روایات: کتاب الله و سنتی که صحیحتر یعنی موافق با قرآن است، آمده. پس رسول خدا(ص) فرموده: این قرآن را میان شما میگذارم، و باید تا قیامت به آن متسمّک باشید، و اگر تحریف در آن شده باشد، قابل تمسّک نخواهد بود. قرآن حجّتی است مستقلّ چنانچه مدارک آن ذکر شد، و سنّت نیز حجّتی است مستقلّ، و هر یک از این دو دلالت بر مطلبی کرد آن مطلب صحیح است، پس قرآن و سنّت دو حجّت میباشند نه اینکه مجموعاً یک حجّت باشند، یعنی هر یک دلالت بر مطلبی کند کافی و لازم الأخذ است، و لذا أئمّه(ع) که عترت رسول خدا(ص) بودند همواره در مطالب خود و اثبات آن استدلال به ظاهر قرآن میکردند وگاهی نیز به سنّت رسول(ص) استدلال میکردند، خصوصاً در مورد نزاع که در کلمات حضرت امیر(ع) در خطبة 23 و نامة 53 ذکر شد. از این تمسّک و استدلال مسلّم میشود که این حجّت یعنی قرآن و سنّت دستنخورده، و إلّا از حجّیّت ساقط میشد، و به اضافه؛ کتاب مدوّنی بوده که میان أمّت خود گذاشته.
دوم: در مقدّمة چهارم تفسیر صافی نقل کرده: از أمیرالمؤمنین(ع) سؤال کردند: «هل عندکم من رسول الله شیء من الوحی سوی القرآن؟ قال(ع): لا و الّذی فلق الحبّة و برد النسمة إلا أن یعطی عبدا فهما فی کتابه»، یعنی: آیا نزد شما از رسول خدا(ص) غیر از قرآن چیزی از وحی مانده است؟ فرمود: نه، قسم به آنکه حبّه را شکافت و جان را ایجاد کرد جز اینکه خدا به بندهای فهم در کتاب خودش را بدهد (که بتواند از قرآن چیزی استخراج کند). از این خبر معلوم میشود غیر از قرآن معمولی چیزی نزد آن حضرت از وحی نبوده چه بعنوان قرآن و چه بعنوان دیگر.
أدلّة دیگر بر نفی تحریف لفظی:
1- قرآن میزان صحّت و سقم و کم و زیادی مطالب اسلامی است، اگر میزان خراب شده باشد، یا یکی از ابزار و اساس آن کم شده باشد، نمیتوان با آن میزان درست سنجید، پس اگر قرآن تحریف شده باشد نمیشود آنرا میزان قرار داد و نعوذ بالله خدا اشتباه کرده که آنرا میزان قرار داد، و یا نتوانسته میزان دین خود را حفظ کند و این سخن کفر و زندقه است و جائز نیست.
2- تمام فقهای شیعه میگویند پس از سورة حمد باید در نماز یک سورة تامّه از سور قرآن خوانده شود و در صلاة آیات پس از قرائت حمد بایدیک سورة تامّه بر پنج رکوع تقسیم شود، و هر سوره از سور قرآن را کافی دانستهاند. پس معلوم میشود سورههای قرآن را تامّ و تمام میدانند و هر سورهای را از کم و زیاد مصون میدانند و إلاّ کافی نمیدانستند.
3- نبودن دلیلی بر تحریف، خود دلیل بر عدم تحریف است زیرا آنکه مدّعی تحریف است، یا میگوید رسول خدا(ص) برای امت خود قرآنی نگذاشته ورفته و یا میگوید گذاشته ولی خلفاء پس از او و یا دیگران کم و زیاد کردند، پس اگر بگوید رسول خدا(ص) قرآنی نگذاشته که سخن او بر خلاف اجماع است، و هم بر ضّد سخن خدا و رسول است، و اگر میگوید، گذاشته باید معلوم کند چه کس آنرا تحریف کرده، در صورتیکه دلیلی بر تحریف شخص معیّنی نیست، اگر شخص بیاطلاعی بگوید: "شیخین"، میگوئیم چگونه و برای چه. قرآنی را که تمام اصحاب رسول و سایر مسلمین در حفظ و نشرش میکوشیدند و آن همه برای حفظ آن همت داشته و جانفشانی میکردند چگونه "شیخین" کم و زیاد کردند که هیچ کس مطلع نشد و یا مطلع شد و اعتراضی نکرد، قرآنی که برای آن از جان میگذشتند و در راه آن از خانه و خانواده و مال خود صرفنظر میکردند و تمام هستی خود را نثار آن مینمودند چه شد که اعتنا بتحریف و محرّف آن نکردند، حتی اشخاصی مانند علی(ع) و ابوذر و عمّار و سایر فدائیان اسلام با آن شدت ایمان، بقدر یکنفر از عوام زمان ما برای کتاب آسمانی خود دلسوزی نکردند؟! پس این مطلب یقینا باطل و گویندة آن از عقل تهی است، به اضافه میگوئیم در کدام یک از آیات قرآن دست بردند و يا کم و زیاد کردند؟ آیاتی که مربوط بریاست ایشان نبوده که قطعاً کم نکردهاند زیرا برای این کار غرضی نبوده و کسی هم چنین ادعائی نکرده و هیچ تاریخی متعرض آن نشده، حتی علی بن ابیطالب(ع) که در بعضی از کلمات خود گله از خلفاء داشته از چنین موضوعی یاد نکرده و ادعا و اعتراض ننموده، اما اگر بگویی آیاتی که مربوط بزعامت و حکومت بوده کم کردهاند، خواهیم گفت حضرت امیر(ع) و سایر دوستان او که در ابتدای امر خلافت پس از وفات رسول خدا(ص) در امر خلافت با "شیخین" سخن گفتهاند چنین سخنی راجع باین موضوع در احتجاجات خود نگفتند و نامی از کم کردن آیات قرآن نبردند. اگر آیاتی راجع بخلافت و زعامت حضرت امیر(ع) بود باید خود آنحضرت و سایر معترضین که اعتراض داشتند تذکر دهند و برای آنجناب استدلال و استشهاد کنند و حال آنکه چنین کاری نکردند، اگر چنین آیهای بود تذکر آن برهر سخنی مقدم بود، پس در اول امر خلافت قبل از استقرار خلافت چنین صحبتی نشده و سخنی بمیان نیامده. اما زمان خلافت عثمان پس او محتاج بچنین کاری نبود زیرا پس از استقرار خلافت شیخین و گذشت سالها که خلافت بعثمان منتقل شد اگر چنین آیاتی بود باید در اول امر خلافت کم یا تحریف کنند نه پس از گذشت سالها، آیاتی که برای خلافت شیخین ضرر نداشت برای خلافت عثمان بطریق اولی ضرر نداشته. باضافه زمان عثمان قرآن در شرق و غرب جهان منتشر شده بود و برای عثمان کم و زیاد آن امکان نداشت. باضافه اگر عثمان چنین کاری میکرد قاتلین او که بدور خانة او اجتماع کردند برای قتل او، باید احتجاج باین کار کنند، و لااقل یکمرتبه باو ایراد کنند و حال آنکه چنین ایرادی نکردند. و هیچ تاریخی نشان نمیدهد که اصحاب رسول خدا(ص) برای تحریف باو اشکالی کرده باشند، بلکه ایراد ایشان بعثمان راجع بحیف و میل بیتالمال و نصب مأمورین نالایق بود، در حالیکه امر قرآن مهمتر بود، باضافه بر علیبن ابیطالب(ع) واجب بود که اگر عثمان قرآن را کم یا زیاد نموده در زمان خلافت خود قرآن را باصل آن برگرداند و کامل نماید و قرآن کامل را نشان دهد نه اینکه سکوت کند و لااقل اشاره هم نکند، علی(ع) که در خلافت خود پس از قتل عثمان فرمان داد املاکی که در تصرف مأمورین عثمان بود بصاحبانش برگردانند. و حتی در نهجالبلاغه در خطبه 15 فرموده: «والله لو وجدته قد تزوج به النسآء، و ملک به الإمآء لرددته، فإن فی العدل سعة». یعنی: بخدا قسم اگر بیابم که بآن املاک زنانی تزویج شده و کنیزانی خریده شده هر آینه آن را برگردانم زیرا در عدالت وسعتی است که در جور نیست. کسی که برای یک وجب زمین بیتالمال این همه دلسوزی کرده و از دست مأمورین عثمان گرفته چگونه ممکن است ببیند قرآن کم میشود و بروی خود نیاورد و کلمهای نگوید؟! باضافه مردم را امر کند به رجوع بقرآن معمولی و آنرا امام و حجت بخواند. پس مسلم بدست عثمان چنین عملی انجام نشده، و پس از او که دیگر برای احدی چنین احتمالی داده نشده، زیرا آنقدر در بلاد اسلامی در مساجد و محافل حافظ و قاری زیاد شده بود که برای احدی دسترسی به تمام آنان امکان نداشت و چنان بقرآن توجه داشتند که اگر در قرآن زمان رسول خدا(ص) یک واو در جایی از کلمات قرآن بود، یا پس از واو الفی بود همه خود را موظف میدانستند که آن واو یا الف را در سایر قرآنها بگذارند واگر تائی مدّور بود همه سعی داشتند که در تمام نسخهها مدّور باشد، مواظبتی که در نسخهبرداری قرآن شده در هیچ کتابی نشده، پس چگونه ممکن است کسی در قرآن دست برد و کسی مطلع نشود، آری خدا روی جهل و نادانی را سیاه کند که پس از هزار و سیصد سال یکعدّه عوام برای ایجاد تفرقه و عناد و بدگویی بفرق مسلمین چند نفر اخباری کج سلیقةسفیه آمدند اخباری را برای اثبات تحریف از کتب مجعوله جمعآوری کردند که همان اخبار نیز دلالت بر تحریف ندارد، مگر برای کسی که از همه جا بیخبرباشد، ما آن اخبار را در نظر خواننده میگذاریم تا خود قضاوت کند.
4- اقوال بزرگان و علمای فریقین و تصریح ایشان بر عدم تحریف: در اینجا ما کلمات بعضی را از باب نمونه ذکر میکنیم: علاّمة طبرسی در مجمع البیان میگوید: اجماع مسلمین بر این است که بر قرآن چیزی زیاد نشده، اما اینکه کم شده یا خیر، نظر صحیح از مذهب ما این است که چیزی كم نشده. و سید مرتضی نیز چنین فرموده و در چند موضع فرموده: علم بصحّت نقل قرآن از رسول خدا(ص) و زیاد و کم نشدنش مانند علم ما است به شهرها و مانند علم ما بوقایع تاریخی و کتب مشهوره، زیرا عنایت مسلمین شدید و دواعی بسیاری بر نقل و حفظ قرآن از کم و زیاد بوده، زیرا قرآن معجزه رسالت و مأخذ علوم شرعیّه و احکام دینیه بوده و علمای مسلمین بنهایت در حفظ و حراست آن کوشیدهاند، حتی شمارة حروف و اعراب و سکنات آنرا حفظ کردهاند (تا کم و زیاد نشود) و در جای دیگر فرموده: همانطوری که ما علم بدیهی داریم و بکتب مصنفه مانند کتاب "سیبویه" و امثال آن که تفصیل فصول و ابواب آن معلوم است و اگر کسی چیزی به آن بیفزاید و یا کم کند. معلوم و ممّیز میشود که ملحق است و یا از اصل کتاب، همانطور است قرآن در حالیکه عنایت بضبط قرآن بیشتر از کتب دیگر بوده، و نیز سید مینویسد: قرآن در زمان رسول خدا(ص) جمع و مدون شده بمانند همین قرآن که نزد ما است، و مکّرر به رسول خدا(ص) عرضه شده، و جماعتی از صحابه بر او تلاوت کردهاند، و اگر عدهای از حشوّیه و بعضی از اخباریه بر خلاف این گفتهاند، اعتنایی به سخنان ایشان نباید کرد، زیرا اینان بگمان خود به بعضی از اخبار ضعیفه استناد کردهاند که علم قطعی بر خلاف آنها است. شیخ صدوق در کتاب خود فرمودهاند: اعتقاد ما این است که اين قرآن میان جلد همان قرآنی است که خدا به رسول خود نازل نموده و زیادتر از این نبوده و کسی که غیر از این بما نسبت دهد دروغ گفته است (چنانکه از امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه به همین مضمون نقل شد). و شیخ طوسی در تفسیر تبیان خود فرموده: سخن گفتن در زیاده و نقصان قرآن سخنی است غیر لائق زیرا اجماع بر بطلان زیادتی در قرآنست و مذهب صحیح ما بر این است که چیزی از آن کم نشده. و آقای خوئی در کتاب بیان ادعای اجماع نموده بر تواتر قرآن و عدم زیاده و نقصان در آن، و شیخ طوسی فرموده: اخباریکه در زیاده و نقصان وارد شده تماما خبر واحد و قابل تأویل است و علمی بصحت آنها پیدا نمیشود. و بسیاری از اعلام دیگر ادعای اجماع نمودهاند بر عدم تحریف، از آن جمله شیخ بهائی و محقق کلباسی و محقق بغدادی شارح وافیه و محقق کرکی و اجماع علماء و فضلای اهل سنّت نیز همین را گفتهاند.
و البته دلیلهای دیگری نیز بر عدم تحریف هست که در این مختصر نمیگنجد.
تفسیر تابشی از قرآن (جلد اول، دوم، سوم و چهارم)، تألیف: آیت الله العظمی سید ابوالفضل ابن الرضا برقعی قمی