|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>خالد بن ولید رضی الله عنه > فرستادن وی به بنى حارث بن كعب در نجران
شماره مقاله : 9892 تعداد مشاهده : 513 تاریخ افزودن مقاله : 28/1/1390
|
بعثه عليه السلام خالد بن الوليد إلى نجران وذكر ابن إسحاق: أن رسول الله صلى الله عليه وسلم بعث خالد بن الوليد رضي الله عنه إلى بني الحارث بن كعب بنجران، وأمره أن يدعوَهم إلى الإِسلام قبل أن يقاتلهم ثلاثاً، فإن استجابوا فأقبل منهم وإن لم يفعلوا فقاتلهم. فخرج خالدٌ حتى قدم عليهم، فبعث الركبان يضربون في كل وجه ويدعون إلى الإِسلام ويقولون: «أيها الناس، أسلموا تسلموا» فأسلم الناس؛ ودخلوا فيما دُعُوا إِليه. فأقام فيهم خالد يعلمهم الإِسلام كتابَ الله وسنّة نبيه صلى الله عليه وسلم كما أمره رسول الله صلى الله عليه وسلم إن هم أسلموا ولم يقاتلوا. ثم كتب خالد بن الوليد رضي الله عنه إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم كتاب خالد إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم «بسم الله الرحمن الرحيم. لمحمد النبي رسول الله من خالد بن الوليد: السلام عليك يا رسول الله ورحمة الله وبركاته، فإني أحمد إِليك الله الذي لا إله إلا هو. أما بعد: يا رسول الله ــــ صلى الله عليك ــــ فإنك بعثتني إِلى بني الحارث بن كعب وأمرتني إذا أتيتهم أن لا أُقاتلهم ثلاثة أيام وأن أدعهم إِلى الإِسلام، فإن أسلموا قبلتُ منهم، وعلمتهم معالم الإِسلام وكتاب الله وسنّة نبيه، وإن لم يسلموا قاتلتهم. وإِني قدمتُ عليهم فدعوتهم إلى الإِسلام ثلاثة أيام كما أمرني رسول الله صلى الله عليه وسلم وبعثت فيهم ركباناً: يا بني الحارث، أسلموا تسلموا. فأسلموا ولم يقاتلوا، وأنا مقيم بين أظهرهم آمرهم بما أمرهم الله به، وأنهاهم عما نهاهم الله عنه، وأعلمهم معالم الإِسلام وسنّة النبي صلى الله عليه وسلم حتى يكتب إِليّ رسول الله صلى الله عليه وسلم والسلام عليك ــــ يا رسول الله ــــ ورحمة الله وبركاته».
كتاب الرسول عليه السلام إلى خالد فكتب إليه رسول الله صلى الله عليه وسلم «بسم الله الرحمن الرحيم. من محمد النبي رسول الله إِلى خالد بن الوليد: سلام عليك، فإني أحمد إِليك الله لله الذي لا إله إِلا هو. أما بعد: فإن كتابك جاءني مع رسولك يخبر أنَّ بني الحارث بن كعب قد أسلموا قبل أن تقاتلهم، وأجابوا إلى ما دعوتهم إِليه من الإِسلام، وشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله، وأن قد هداهم الله بهداه، فبشرِّهم وأنذرهم وأَقْبِلْ، وليُقْبِلْ معك وفدهم. والسلام عليك ورحمة الله وبركاته».
رجوع خالد إلى النبي عليه السلام مع وفد بني الحارث فأقبل خالد إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وأقبل معه وفد بني الحارث بن كعب، فلما قدموا على رسول الله صلى الله عليه وسلم ورآهم قال: «من هؤلاء القوم الذين كأنهم رجال الهند؟» قيل: يا رسول الله، هؤلاء بنو الحارث بن كعب. فلما وقفوا على رسول الله صلى الله عليه وسلم سلَّموا عليه. وقالوا: نشهد أنَّك رسول الله وأنه لا إله إلا الله. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «وأنا أشهد أن لا إله إلا الله وأنِّي رسول الله». ثم قال: «أنتم الذين إذا زُجروا استقدَموا». فسكتوا فلم يراجعه منهم أحد، ثم أعادها الثانية ثم الثالثة، فلم يراجعه منهم أحد، ثم أعادها الرابعة. قال يزيد بن عبد المَدَان: نعم يا رسول الله، نحن الذين إِذا زُجِروا استَقْدَموا ــــ قالها أربع مرات ــــ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «لو أنَّ خالداً لم يكتب إليّ أنكم أسلمتم ولم تقاتلوا لألقيت رؤوسكم تحت أقدامكم». فقال يزيد بن عبد المَدَان: أما ــــ والله ــــ ما حمِدناك ولا حمِدنا خالداً. قال: «فمن حمِدتم؟» قالوا: حمدنا الله الذي هدانا بك يا رسول الله، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «صدقتم». ثم قال: «بِمَ كنتم تغلبون من قاتلكم في الجاهلية؟» قالوا: لم نك نغلب أحداً. قال: «بلى قد كنتم تغلبون من قاتلكم». قالوا: كنا نغلب من قاتلنا ــــ يا رسول الله ــــ أنَّا كنَّا نجتمع ولا نتفرَّق، ولا نبدأ أحداً بظلم، قال: «صدقتم». ثم أمرَّ عليهم قيس بن الحصين. كذا في البداية . وقد أسندها الواقدي من طريق عكرمة بن عبد الرحمن بن الحارث كما في الإِصابة .
پیامبر صلی الله علیه و سلم و فرستادن خالد بن ولید به نجران ابن اسحاق متذكّر شده: پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم خالد بن ولید را به بنى حارث بن كعب در نجران فرستاد، و وى را امر نمود، قبل از این كه با آنها جنگ كند سه روز ایشان را به اسلام دعوت نماید، اگر قبول نمودند، او نیز از ایشان بپذیرد، و اگر قبول نكردند با ایشان بجنگند. خالد رضی الله عنه بیرون رفت تا این كه نزد آنها رسید، بعد از رسیدن، خالد بن ولید سواراكاران را به هر طرف نجران فرستاد، و آنها مردم را به سوى اسلام دعوت نموده مىگفتند: «اى مردم، اسلام بیاورید تا در امان باشید»، به این صورت همه مردم اسلام آوردند، و داخل آنچه شدند كه به سوى آن فراخوانده شده بودند. خالد بن ولید طبق توصیه پیامبر صلی الله علیه و سلم كه اگر آنها اسلام آوردند و نجنگیدند در میان آنها مدتى اقامت نماید و به آنان اسلام، قرآن و سنت پیامبر را بیاموزد عمل كرد، بعد خالد بن ولید با نوشتن نامهاى به پیامبر صلی الله علیه و سلم او را از قضیه آگاهانید. نامه خالد بن ولید به پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم (بِسمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم، لِمُحَمّدِالنَّبىِّ رَسُولِاللَّه مِنْ خَالِد بن الوَلِید: اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُوْلَاللَّهِ وَ رَحْمَه اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ، فَاِنّىِ أَحْمَدُ اِلَیكَاللَّهَ الَّذِى لَااِلهَ اِلا هُو. أما بعد: یا رَسُولَاللَّهِ(صَلَّى اللَّهُ عَلَیكَ) فَاِنَّكَ بَعَثْتَنِىْ اِلى بَنِى الحَارِثِ بنِ كَعْبٍ وَ اَمَرْتَنِىْ اِذَا آتَیتُهُمْ اَنْ لَا اُقَاتِلَهُمُ ثَلَاَثَه ایام وَ اَنْ اَدْعُوْهُم اِلَى الاِسْلاَمِ، فَاِنْ اَسْلَمُوا قَبِلْتُ مِنْهُمْ وَ عَلَّمْتُهُم مَعَالِمَ الْاِسْلام وَكِتَابَاللَّهِ وَ سُنَّه نَبِیهِ، وَ اِنْ لَمْ یسْلِمُوا قَاتَلْتُهُمْ. وَ اِنِّى قَدِمْتُ عَلَیهِمْ فَدَعَوْتُهُمْ اِلَى الْاِسْلامِ ثَلَاَثَه ایامٍ كَمَا اَمَرَنِى رَسُوْلُ اللَّهِ، وَ بَعَثْتُ فِیهِمْ رُكْبَاناً: یابَنِىالْحَارِثِ! اَسْلِمُوْاتَسْلِمُوا! فَأَسْلَمُوا وَ لَمْ یقَاتِلُوا، وَ اَنَا مُقِیمٌ بَینَ اَظْهُرِ هِمْ آمُرُهُمْ بِمَا اَمَرَهُمُاللَّهُ بِهِ، وَ آنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُاللَّهُ عَنْهُ وَ اُعَلِّمُهُمْ مَعَالِمَ الاِسْلَامِ وَ سُنَّه النَّبِىِّ صلی الله علیه و سلم حَتَّى یكْتُبَ اِلَىَّ رَسُوْلُاللَّهِ. وَ السَّلامُ عَلَیكَ - یا رَسُوْلَاللَّهِ وَ رَحْمَه اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ). «به نام خداوند بخشاینده و مهربان. به محمّد نبى و فرستاده خدا از خالد پسر ولید: سلام و رحمت و بركت خدا بر تو اى رسول خدا، من خدا را كه جز او معبودى نیست براى تو حمد و ستایش مىكنم. امّا بعد: اى پیامبر خدا - درود خدا بر تو - تو مرا به سوى بنى حارث بن كعب فرستادى و به من فرمان دادى كه چون نزد آنان روم، تا سه روز با آنان به پیكار دست نیازم و ایشان را به اسلام فراخوانم و اگر اسلام آوردند، در میان شان بمانم و از ایشان بپذیرم و شعایر اسلام، كتاب خدا و سنّت پیامبرش را به آنها بیاموزم، و اگر اسلام نیاوردند با آنان بجنگم، و من نزد آنان رفته و همچنان كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم مرا فرمود: تا سه روز ایشان را به اسلام دعوت كردم و در میان شان سواران فرستادم كه: اى بنى حارث،اسلام بیاورید تا سلامت بمانید، پس اسلام آوردند و به پیكار برنخاستند و من در میان ایشان ماندهام، و ایشان را به آنچه خدا امر شان كرده است امر مىكنم و از آنچه خدا نهى شان كرده است، نهى میكنم، و شعایر اسلام را و سنت پیغمبر صلی الله علیه و سلم را به آنان تعلیم مىدهم تا این كه، رسول خدا به من (نامه) بنویسد (و درباره كارهاى بعدیم راهنمایى كند). والسلام علیك - یا رسولاللَّه و رحمه اللَّه بركاته». نامه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به خالد بن ولید رضی الله عنه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در جواب به نامه خالد برایش نوشت: (بِسمِاللَّهِ الرَّحمن الرَّحِیم. مِنْ مُحَمَّدٍ النَّبِىِّ رَسُوْلِاللَّهِ اِلى خَالِد بنِ الْوَلِیدِ: سلام عَلَیكَ! فَاِنِّىْ أَحْمَدُ اِلَیكَاللَّهَ الَّذِى لَا اِلهَ اِلاَّ هُوَ. اَمَّا بَعْدُ: فَاِنَّ كِتَابَكَ جَاءَنِى مَعَ رَسُوْلِكَ یخْبِرُ اَنَّ بَنِى الْحَارِثَ بنِ كَعْبِ قَدْ اَسْلَمُوا قَبْلَ أَنْ تُقَاتِلَهُمْ، وَ أَجَابُوا اِلى مَا دَعَوْتَهُمْ اِلَیهِ مِنَالْاِسْلامِ، وَ شَهِدُوا اَنْ لا اِله اِلاَّاللَّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُوْلُهُ، وَ اَنْ قَدْ هَدَا هُمُاللَّهُ بِهُدَاهُ، فَبَشِّرْهُمُ وَ اَنْذِرْهُمْ وَ أَقبِلْ، وَلْیقْبِلْ مَعَكَ وَ فْدَهُمْ. وَالسَّلامُ عَلَیكَ وَ رَحْمَه اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ). «به نام خداوند بخشاینده و مهربان. از محمّد پیغمبر و فرستاده خدا، به خالد پسر ولید، سلام بر تو! من خدا را كه جز او خدایى نیست براى تو حمد و ستایش مىكنم. امّا بعد: نامه تو با قاصدت به من رسید و خبر مىدهد كه بنى حارث بن كعب، پیش از آن كه با آنان پیكار كنى، اسلام آوردهاند. به آنچه از اسلام ایشان را دعوت كردهاى پاسخ گفتهاند، و شهادت دادهاند كه جزاللَّه خدایى نیست و این كه محمّد بنده خدا و فرستاده اوست، و خدا ایشان را به هدایت خویش هدایت كرده است، ایشان را امید و بیم ده و خود برگرد و وفد شان با تو همراه شود و بیاید. والسلام علیك و رحمه اللَّه بركاته». برگشت خالد رضی الله عنه با وفد بنى حارث به طرف پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم خالد بن ولید در حالى به طرف پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم برگشت كه وفد بنى حارث بن كعب وى را همراهى مىنمود، و چون به طرف پیامبر صلی الله علیه و سلم مىآمدند، چشمش به ایشان افتاد و پرسید: «این قوم كه به مردان هند میمانند، كیستند؟» گفته شد: اى پیامبر خدا، اینها بنى حارث بن كعب اند. و چون نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم ایستادند، برایش سلام داده گفتند: شهادت مىدهیم كه تو پیامبر خدا هستى و معبودى جز یك خدا نیست. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: «و من گواهى و شهادت مىدهم كه جزاللَّه معبودى نیست و این كه من فرستاده خدایم». سپس پرسید: «شما كسانى هستید كه چون عقب رانده شوند، به پیش تازند» آنها خاموش ماندند و كسى پاسخ نگفت، پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را بار دوم وسوم پرسید، ولى كسى از آنها به او جوابى نداد، چهارمین بار تكرار كرد. آن گاه یزید بن عبدالمدان جواب داد: آرى، اى پیامبر خدا، ما كسانى هستیم كه چون عقب رانده شوند، به پیش تازند - و این سخن را چهار بار تكرار كرد - پیغمبر صلی الله علیه و سلم گفت: «اگر خالد ننوشته بود كه شما اسلام آوردهاید و نجنگیدهاید سرهاىتان را زیر پاهاى تان مىانداختم» یزید بن عبدالمدان گفت: به خدا سوگند، ما نه تو را مىستاییم و نه خالد را، پیامبر صلی الله علیه و سلم پرسید: «پس چه كسى را مىستایید؟» گفتند: ما خداى گرامى را مىستاییم كه ما را به تو، اى پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم هدایت كرد، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «راست گفتید» بعد از آن پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم از ایشان پرسید: «در جاهلیت توسط چه بر كسانى كه با شما مىجنگیدند غلبه مىنمودید؟» آنها گفتند: ما بر هیچ كس غلبه نمىنمودیم. پیامبر صلی الله علیه و سلم در پاسخ به آنها گفت: «نه این طور نیست بلكه بر كسانى كه با شما مىجنگیدند، غلبه مىنمودید». آنها به پیامبر صلی الله علیه و سلم جواب دادند: اى پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم ، ما بر كسانى كه بر ضد ما مىجنگیدند به این دلیل غلبه مىنمودیم، كه ما با هم متّحد بودیم و متفرّق و پراكنده نمىشدیم، و بر هیچ كسى آغازگر ظلم نبودیم. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: «راست گفتید». و بعد از آن قیس بن حُصَین را بر آنها امیر مقرر نمود.[1] این چنین در البدایه (98/5) آمده. و این حدیث را واقدى به اسناد از طریق عِكرمه بن عبدالرحمن بن حارث، چنان كه در الاصابه (660/3) آمده، روایت كرده است.
[1] ضعیف مرسل. ابن اسحاق از عبدالله بن ابی بکر چنانکه در تاریخ طبری (3/126) آمده است. همچنین بیهقی در «الدلائل» (5/411 ، 412) از روایت ابن اسحاق از عبدالله بن ابی بکر نزد طبری و ابن هشام آن را در سیرت خود (4/402 – 404) ذکر نموده است.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|