|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ابو امامه باهلی رضی الله عنه > فرستادن وی به سوى قومش باهله
شماره مقاله : 9884 تعداد مشاهده : 342 تاریخ افزودن مقاله : 28/1/1390
|
بعثه عليه السلام أبا أمامة إلى قومه باهلة أَخرج الطبراني عن أبي أمامة رضي الله عنه قال: بعثني رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى قومي أدعوهم إلى الله عزّ وجلّ، وأعرض عليهم شرائع الإِسلام، فأتيتهم وقد سقَوا إبلهم وحلبوها وشربوا، فلما رأوني قالوا: مرحباً بالصُّدَيّ ابن عَجْلان. قالوا: بلغنا أنك صبوت إلى هذا الرجل. قلت: لا، ولكن آمنت بالله ورسوله، وبعثني رسول الله صلى الله عليه وسلم إليكم أعرض عليكم الإِسلام وشرائعه. فبينا نحن كذلك إذ جاؤوا بقصعتهم فوضعوها واجتمعوا حولها فأكلوا بها. قالوا: هَلُم يا صُديّ، قلت ويحكم إنما أتيتكم من عند من يُحرِّم هذا عليكم إلا ما ذكَّيتُم كما أنزل الله. قالوا: وما قال؟ قلت: نزلت هذه الآية: «حُرِّمت عليكم الميتةُ والدَّمُ ولحمُ الخنزير ــــ إلى قوله ــــ وأن تستقسموا بالأزلام»، فجعلت أدعوهم إلى الإِسلام ويأبَون. قلت لهم: ويحكم، إيتوني بشَرْبة من ماء فإنِّي شديد العطش، قال: وعليَّ عِمامةٌ. قالوا: لا. ولكن ندعك تموت عطشاً. قال: فاعتممت وضربت برأسي في العمامة ونمت في الرمضاء في حرَ شديد، فأتاني آتٍ في منامي بقدح زجاج لم يَرَ الناس أحسن منه، وفيه شراب لم يَرَ الناس آلف منه، فأمكنني منها فشربتها، فحيث فرغت من شرابي إستيقظت، ولا والله ما عطشت لا عرفت عطشاً بعد تيك الشربة. قال الهيثمي وفيه: بشير بن شريح وهو ضعيف ــــ ا هـ. وأخرجه ابن عساكر أيضاً بطوله مثله كما في كنز العمال . وأخرجه أبو يعلى مختصراً وزاد في آخره: ثم قال لهم رجل منهم: أتاكم رجل من سَرَاة قومكم فلم تتحفوه؟ فأتَوني بلبن. فقلت: لا حاجة لي به، وأريتهم بطني فأسلموا عن آخرهم. ورواه البيهقي في الدلائل وزاد فيه: أنه أرسله إلى قومه باهلة، كذا في الإِصابة . وأخرجه الطبراني بإسنادين؛ وإسناد الأولى حسن، فيها: أبو غالب وقد وُثِّق ــــ انتهى. وأخرجه الحاكم في المستدرك . وقال الذهبي: وصدقة ضعِّفه ابن مَعِين.
پیامبر صلی الله علیه و سلم و فرستادن ابواُمامه به سوى قومش باهله طبرانى از ابواُمامه رضی الله عنه روایت نموده، كه گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم مرا به طرف قومم فرستاد، تا آنها را به سوى خداوند عزوجل دعوت نمایم، و شریعت اسلام را به آنان عرضه كنم. من در حالى نزد آنها آمدم كه شترهاى خود را آب داده، آنها را دوشیده، و شیرشان را نوشیده بودند، چون چشم شان به من افتاد گفتند: مرحبا به صُدى بن عَجلان. و افزودند، به ما خبر رسید كه تو نیز به دین این مرد گرویدهاى، گفتم: خیر، بلكه به خدا و پیامبرش ایمان آوردهام، و پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم مرا به سوى شما فرستاده است تا اسلام و شرایع آن را عرضه نمایم. در حالى كه ما در این گفتگو قرار داشتیم، آنها كاسه خود را آورده گذاشتند، و همه در اطراف آن جمع شده شروع به خوردن كردند، خطاب به من گفتند: اى صدى بیا و با ما نان بخور، گفتم: واى بر شما!! من از نزد كسى آمدهام كه این را براى شما حرام میداند[1] مگر آن چه را ذبح كنید، آن هم به همان شكل و صورتى كه خداوند نازل فرموده است. پرسیدند: خداوند در این ارتباط چه گفته؟ گفتم: این آیه نازل شده است: (حُرِّمَتْ عَلَیكُم الْمَیتَه وَالدَّمُ وَلَحْمُ الخِنْزِیرِ - تا به این قول خداوند (جل جلاله) وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوْا بِالاَزْلَامِ). (المائده: 3) ترجمه: «حرام گردانیده شده بر شما حیوان مرده و خون و گوشت خوك... و قسمت كردن به وسیله چوبههاى تیر مخصوص بخت آزمایى». به این صورت من آنها را به اسلام دعوت مىنمودم، و آنها ابا مىورزیدند. گفتم: واى بر شما، برایم كمى آب بیاورید كه بسیار تشنه هستم، مىافزاید: من بر سر خود دستارى داشتم. آنها گفتند: خیر. بلكه تو را همین طور مىگذاریم تا از تشنگى بمیرى. مىگوید: من دستارم را بسته و سر خود را در آن گذاشته در ریگستان و در همان گرماى بسیار شدید و طاقت فرسا خوابیدم، كسى درخوابم با جامى از شیشه كه مردم دیگر، بهتر از آن را ندیدهاند، و در آن نوشیدنى اى بود كه دیگر مردم مرغوبتر از آن را ندیدهاند، نزدم آمد، آن را به من تقدیم كرد، و من آن را نوشیدم، و چون از نوشیدنم فارغ شدم از خواب بیدار شدم، به خدا سوگند، دیگر بعد از آن نوشیدن نه تشنه شدم، و نه هم تشنگى را دانستم.[2] هیثمى (387/9) مىگوید: در این روایت بشیر بن شریح[3] آمده، كه ضعیف مىباشد. ابن عساكر این را به همین طولش و مانند این، چنان كه در كنزالعمال (94/7) آمده، روایت كرده. ابویعلى این را به اختصار روایت نموده و در آخرش افزوده است: بعد از آن مردى از میان آنها به آنان گفت: مردى براى شما از بزرگان قوم خودتان آمده ولى به او هدیه تقدیم نمىكنید؟ پس از آن برایم شیرى آوردند. گفتم: ضرورتى به آن ندارم، و شكمم را به آنها نشان دادم، چون آن را دیدند همه آنان اسلام آوردند. بیهقى نیز این را در الدلایل روایت نموده و در آن افزوده: پیامبر صلی الله علیه و سلم وى را به سوى قومش باهله فرستاد. این چنین در الاصابه (182/2) آمده است. طبرانى نیز این را به سیاق ابویعلى و غیر وى روایت نموده. هیثمى (387/9) مىگوید: این را طبرانى به دو اسناد روایت كرده، و اسناد اوّل آن حسن است و در آن ابوغالب آمده، موصوف ثقه دانسته شده است. این حدیث را حاكم نیز در المستدرك (641/3) روایت نموده. و ذهبى مىگوید: صدقه را ابن معین ضعیف دانسته است.
[1] هدف دم مسفوح است، چون آنها بدون مراعات ذبح به صورت اسلامى و شرعى آن ذبيحه را مورد استفاده قرار مىدادند. [2] ضعیف. به روایت طبرانی. در سند آن بشیربن شریح است که بر اساس گفتهی هیثمی در «المجمع» (9/387) ضعیف است. [3] در شرح حياه الصحابه، به (سُرَيْج) تصحيح شده است.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|