|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>قادیانیت
شماره مقاله : 9520 تعداد مشاهده : 640 تاریخ افزودن مقاله : 17/1/1390
|
قاديانيت تعريف قاديانيت: قاديانيت ديني است که به تازگي اختراع شده است و در اواخر قرن نهم ميلادي در روستاي قاديان، يکي از روستاهاي نزديک پنجاب هندوستان، سربرآورد. از صدقه سري اشغالگري انگليس و حمايت دولت انگليس نهايت بهره برداري به عمل آورد.
مؤسس آن: ميرزا غلام احمد قادياني متولد سال 1265هـ در قاديان.
ميرزا غلام فعاليت خود را به عنوان يک دعوتگر اسلامي آغاز نمود سپس ادعا کرد که يک مجدد دين است و از جانب خداوند به او الهام مي شود، به همين شيوه پيش رفت و ادعا کرد او همان مهدي منتظر و مسيح موعود است. او در اين باره مي گويد: " مسلمانان و مسيحيان با کمي اختلاف اعتقاد دارند که مسيح ابن مريم با همان کالبد بشري خويش به سوي آسمان فراکشيده شد و روزي از روزها از آسمان فرودخواهد آمد. در کتاب خويش ثابت کرده ام که اين عقيده نادرست است و توضيح داده ام که منظور از نزول و فرود آمدن همان فرود آمدن مسيح نيست بلکه از طريق استعاره بيان مي شود که کسي مانند مسيح خواهد آمد و اين حقير_ يعني خودش- برحسب اعلام و الهام مصداق اين خبر مي باشم."!!
سپس از دعوي مشابه و همانندي مسيح عليه السلام به اين ادعا مي رسد اصلاً او خود مسيح است و مي گويد: "اين همان عيسايي است که منتظر آنند، در عبارات الهامي و شهودي هدف از مريم و عيسي خود من هستم." به لحاظ آنکه مسيح پيامبري بود که به وي وحي مي شد ميرزا نيز ادعا کرد که به او وحى مي شود و براي خود قرآن ي را نوشت و آن را " الكتاب المبين " نام نهاد و گفت: "البته من بر بصيرت و معرفتي از جانب پروردگار وهاب هستم و خداوند مرا در پايان يکصد سال مبعوث داشته است تا دين را تجديد سازم، روي ملت را نوراني کنم، صليب را بشکنم و آتش مسيحيت را فرونشانم، سنت خيرالبريه را برپاسازم، آنچه تباه گشته را راست و درست گردانم و نارواج را رايج گردانم که من مسيح موعود و مهدي معهود هستم، خداوند بر من منت نهاد و بر من وحي و الهام فروفرستاد و با من سخن گفت همانگونه که با پيامبران بزرگوار سخن گفته است. "
به نظر مي رسد که دعوى مسيح بودن او آنچنان که توقع داشت مقبول واقع نشد و به غرض و مقصود موردنظرش نرسيد، بنابراين از ادعاي مسيح موعود بودن به اين ادعا تغيير نظر داد که او همان حضرت محمد صلى الله عليه و سلم است و حقيقت محمديه در جسم وي جلوه گر شده و پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم بار ديگر در وجود شخص ميرزا غلام مبعوث گشته است. ميرزا غلام مي گويد: " خداوند بار ديگر محمد صلى الله عليه و سلم را در قاديان فروفرستاد تا وعده خويش را به انجام رساند." و گفته است: " مسيح موعود همان محمد رسول الله است که بار ديگر به اين دنيا بازگشته است تا اسلام را گسترش دهد." ولي ادعاهاي او به همين جا ختم نشد و در ادامه ادعا کرد که نبوت او بالاتر و برتر از نبوت حضرت محمد صلى الله عليه و سلم مي باشد و توده هايي از مردم و اراذل و اوباش و افراد جاهل و فرصت طلبان دنيايي نيز از او پيروي کردند. نمونه هايي از خلط و درهم گويي هاي او:
به رغم تمام آن ادعاهاي عريض و طويلي که ميرزا براي خود انگاشته بود فردي ساده لوح و بددهان و هرزه گو بود که رکيک ترين و زشت ترين دشنام و فحش ها را نثار منتقدان و دشمنانش مي کرد!!
اما به نسبت وحيي که براي خويش ادعا مي نمود؛ مخلوطي از آيات پراکنده بود که بصورت بريده هايي ناهماهنگ و بي ارتباط گردآورده بود که نشانگر ناداني و فهم ناچيز وي از قرآن است. در اينجا نمونه هايي از وحي مورد ادعايش را ذکر مي نمايم، مي گويد:" مدتي پيش به من الهامي بيامد و بر اين حاشيه يادداشتي مي نگارم، اين امر در ماه مارس 1882م رخ داد، چيزي که کلمه به کلمه بيان داشته اين است: " يا أحمد بارك الله فيك، وما رميت إذ رميت ولكن الله رمى . الرحمن علم القرآن، لتنذر قوما ما أنذر آباؤهم، ولتستبين سبيل المجرمين، قل إني أمرت وأنا أول المؤمنين ، قل جاء الحق وزهق الباطل إن الباطل كان زهوقا ... تا آخر." همچنين مي گويد:" ووالله إنه ظل فصاحة القرآن ليكون آية لقوم يتدبرون . أتقولون سارق فأتوا بصفحات مسروقة كمثلها في التزام الحق والحكمة إن كنتم تصدقون " يعني: "قسم به خدا که اين همان فصاحت قرآن است تا نشانه اي باشد براي آنانکه مي انديشند. آيا مي گوييد که آن ها دزدي هستند؟ پس شما نيز صفحه هايي دزديده شده مانند آن را در التزام حقيقت و حکمت بياوريد، اگر راست مي گوييد."!!
اما در مورد پيامبري و اخباري که مي داد که چه بسيار بودند و چقدر زود نيز به تحقق مي رسيدند البته به خلاف آنچه او مي گفت. از جمله ي آن ها زماني بود که او با يک فرد مسيحي مناظره نمود و فرد مسيحي او را مات و بي پاسخ نمود، وقتي که ميرزا از پاسخ گفتن به آن فرد مسيحي عاجز ماند خشمگين شد و براي جبران شرمندگي شکست خود ادعا کرد که آن مسيحي اگر توبه نکند بزودي و پس از پانزده ماه آنگونه که خداوند به او وحي کرده است خواهد مرد. موعد مقرر فرارسيد و آن مسيحي نمرد، ناچار قادياني ها ادعا کردند که لابد آن مسيحي توبه کرده و بازگشته است، اما زمانيکه آن مسيحي اين از ادعاي مذکور آگاه گشت نامه اي براي آنان نوشت و در آن سخن آنان را تکذيب نموده و به مسيحيت خويش افتخار نمود!!
او مي پنداشت: که بيماري طاعون تا زمانيکه او در قاديان است حتي اگر هفتاد سال طول بکشد وارد قاديان نخواهد گرديد. اما خداوند سخن او را باطل گردانيد و بيماري طاعون وارد قاديان شد و اهالي آن را قلع و قمع نمود و مرگ خود وي نيز در اثر همين بيماري بود، او بود که مي گفت: " و نشانه ي وي ان است که خداوند وي را بشارت داده است که طاعون وارد ديار وي نگردد و زلزله او و يارانش را هلاک نسازد و خداوند خانه اش را از شر آن ها بازمي دارد."
عقايد قاديانيه:
1. قادياني ها معتقد به تناسخ ارواح هستند: جايي که ميرزا مي پنداشت که ابراهيم عليه السلام پس از دوهزار و پانصد سال در خانه ي عبدالله بن عبدالمطلب و در کالبد پيامبر محمد صلى الله عليه و سلم متولد شد سپس پيامبر صلى الله عليه و سلم دوبار مبعوث گشت، يکبار از آن ها وقتي بود که حقيقت محمدي در متبع كامل يعني خود وي فرود آمدعه است.
2. معتقد هستند که خداوند روزه مي گيرد، نماز مي خواند، مي خوابد و از وي خطا سرمي زند، خداوند بسيار به دور و بالاتر است از آنچه آنان مي گويند، ميرزا چنين گفته است: "خداوند به من گفت: من نماز خوانده و روزه مي گيرم و بيدار شده و مي خوابم." و مي گويد:" خداوند گفت: من به همراه رسول پاسخ گويم و گاه اشتبه گويم و گاه راست گويم و من به همراه رسول بر همه چيز احاطه دارم."
3. معتقدند که نبوت با پيامبري حضرت محمد صلى الله عليه و سلم خاتمه نيافته است و بلکه ادامه دارد و خداوند هرازگاهي پيامبراني را برحسب ضرورت مي فرستد و اينکه غلام احمد برترين تمام انبياء است!! و اينکه جبريل عليه السلام وحي را بر غلام احمد فرومي آورد و الهامات او همانند قرآن بوده اند.
4. مي گويند: قرآن جز آني نيست که مسيح موعود ( غلام احمد ) آورده است و حديثي نيست جز انچه در پرتو تعليمات و آموخته هاي وي باشد و پيامبري نيست مگر تحت سروري "غلام احمد". همچنين معتقدند که کتاب آن ها از جانب خداوند نازل گرديده و نام آن "الكتاب المبين" است و جداي از قرآن كريم است!!
5. معتقد هستند که آنان پيروان دين جديد و مستقل، و شريعت مستقلي هستند، و اينکه دوستان غلام همانند صحابه هستند، آنگونه که در صحيفه ي آنان و در"فضل، عدد 92 " آمده: " هيچ تفاوتي بين اصحاب پيامبر صلى الله عليه و سلم و شاگردان ميرزا غلام احمد وجود ندارد. آنان مردان بعثت نخست و اينان مردان بعثت دوم هستند."
6. معتقدند که حج اكبر همان حج به سوي قاديان و زيارت قبر قادياني است و در کتاب هايشان آمده که اماکن مقدسه سه جا و مكه، مدينه و قاديان مي باشد. در کتابشان بيان شده که:" همانا که حج به سوي مكه بدون حج به سوي قاديان حجي ميان تهي و بي مايه است، چرا که حج به سوي مكه نه رسالت آن را به جا مي آورد و نه منظور و هدف را مي رساند."
7. شراب و افيون و مواد مخدر را حلال مي دانند!!
8. تمام مسلمانان نزد آنان تا وقتي که دين قادياني را نپذيرند کافر هستند: چنانچه اگر کسي به غير قادياني دختر داده يا از آنان زن بگيرد كافر است!!
9. به براندازي جهاد و واجب بودن اطاعت کورکورانه از حكومت انگليس که در آن زمان هند را در اشغال خود داشت، براي آنکه به زعم آنان انگليس ولي امر مسلمانان است، فرامي خوانند!!
10 قادياني معتقد است که معبود وي انگليسي است چون به زبان انگليسي با وي سخن مي گويد!!
بعضي از پيشوايان قاديانيت :
• حكيم نورالدين بهريري: او برجسته ترين شخصيت پس از (الغلام) و جانشين او بوده است که در سال 1258هـ به دنيا آمد. او فارسي و مبادي عربي را مي آموخت.
• محمود احمد فرزند غلام احمد: خليفه ي دوم قادياني ها است. او پس از مرگ حكيم نورالدين عهده دار پيشوايي حرکت قادياني گرديد و اعلام کرد که او خليفه ي تمامي اهالي زمين است و گفت: "من تنها خليفه ي قاديانيت، يا خليفه ي هند نيستم بلکه من خليفه ي مسيح موعودم و با اين حساب من خليفه ي افغانستان، جهان عرب، ايران، چين، ژاپن، اروپا، آمريكا، آفريقا، جاوه و سوماترا هستم و حتي خليفه ي بريتانيا نيز هستم و قلمرررو من بر تمام قاره هاي گيتي احاطه دارد."
• خواجه كمال الدين: او نيز ادعا مي کرد که مانند غلام احمد براي تجديد و اصلاح برانگيخته شده است. مال و ثروت هنگفتي را گرد آورد و براي دعوت قاديانيت به انگلستان رفت، ولي در آنجا مشغول عيش و خوشگذراني و شهوتراني و ساخت خانه هاي مجلل گشت.
موضع علماي اسلام در برابر قاديانيت :
علماي اسلام در برابر اين حركت قد علم کردند. از جمله کساني که به مخالفت در برابر آنان برخاست شيخ ابوالوفاء ثناء الله امير جمعيت اهل حديث در جامعه ي هند بود. وي با "ميرزا غلام" به مناظره پرداخت و او را شکست داد و نيت پليد و کفر و انحراف آئينش را آشکار ساخت. وقتي که غلام احمد باز به راه راست بازنگشت شيخ ابوالوفا با وي بر اين مباهله نمود که آنکس که دروغ بگويد بميرد در حالي که فرد راستگو زنده باشد. چند روزي نگذشت که "ميرزا غلام احمد قادياني" در سال 1908م مرد و بيش از پنجاه کتاب و نشريه و مقاله را از خود به جاي گذاشت که همگي به سوي گمراهي و انحرافات وي فرامي خواندند.
مجلس امت در پاكستان ( پارلمان مركزي ) به مناقشه با يکي از پيشوايان اين جماعت، "ميرزا ناصر احمد"، اقدام کرد و شيخ مفتي محمود رحمه الله پاسخ وي را مي داد. اين مناقشه حدود سي ساعت به طول انجاميد و طي ان "ناصر احمد" از پاسخ گفتن بازماند و نقاب از کفر اين گروه برداشته شد و مجلس مذکور بيانيه اي را در شمار قاديانيت به عنوان اقليت غير مسلمان صادر کرد.
در ماه ربيع الأول سال 1394هـ مصادف با آوريل سال 1974م کنگره اي توسط "رابطة العالم الإسلامي" در مکه مکرمه برگزار شد و در آن از تمام اقصي نقاط جهان نمايندگان گروه ها و سازمان ها حضور يافتند و آن کنگره نيز کفر و خروج جماعت مزبور از دائره ي اسلام را اعلام کرد و از مسلمانان خواست تا در برابر خطرات ان ايستادگي نموده و با آنان تعامل و ارتباط نداشته و مردگان آنان را نيز در قبرستان مسلمانان دفن ننمايند.
همچنين فتاواى متعددي از سوي تعدادي از مجامع و هيئت هاي شرعي در جهان اسلام درباره ي حکم به کفر قاديانيت صادر گشت؛ از جمله مجمع فقهي زيرمجموعه ي "رابطة العالم الإسلامي" و مجمع فقه اسلامي زيرمجموعه ي سازمان کنفرانس اسلامي و هيئت كبار علماء در عربستان سعودي به علاوه ي فتواهايي که از جانب علماي مصر، سوريه، مراکش، هند و غيره در اين رابطه صادر شد.
تأملي درباره ي و بهائيت قاديانيت:
مسائل بسياري درباره ي ظاهر آئين بهائيت و قاديانيت نياز به توجه و روشنگري دارند، اما آنچه ما شايسته ي دقت ومي بينيم و ضرورت دارد در مورد آن تحقيق شود همانا بحث و تحقيق درباره ي ريشه هاي اينگونه حرکت ها است و اينکه چگونه در محيط اسلامي خاکي حاصلخيز براي نشر و گسترش چنين افکاري پيدا مي شود، درحاليکه لب و حقيقت آن و حتي ظاهر و شعارهاي آن پايه هاي دين را نقض کرده و با حقيقت آن در تضاد مي باشد. مگر نه آن است که تمام امت با اجماع قطعي و يقيني اتفاق نظر دارند که هيچ پيامبري پس از حضرت محمد صلى الله عليه و سلم نيامده و هرگونه ادعاي پيامبري پس از او گمراهي و بيهوده است، و اين جداي از کفريات بسيار زياد ديگر آن ها است.
پرسشي که در اينجا به ذهن مي آيد اين است که: چگونه اين افراد پيرواني از بين مسلمانان داشته اند؟
شايد پاسخ اين پرسش برخلاف اهميتي که دارد نياز به تلاش و کوشش زيادي ندارد. بايد گفت که جهل و ناداني علت اصلي موجود درپس تبعيت از چنين حركت هايي است و البته کوتاهي تلخ و دردناک علماي امت اسلام و طلاب علم از اداي وظيفه ي تبليغ و رساندن آگاهي ديني براي محافظت از دين و براي فرونشاندن دعوت به سوي بدعت ها و گمراهي و ارتداد نيز بي تاثير نيست.
پيدا است که علاج اين مشکل آن است که بر نشر علم و تبليغ دين متمرکز گشته و از سهل انگاري و سستي در اين زمينه در هر گوشه اي از سرزمين هاي اسلامي و حتي در ديگر اکناف جهان پرهيز نماييم تا بتوانيم اين دين را محافظت نموده و امت اسلامي از چنين بدعت هاي نابودگري در امان بماند.
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت IslamPP.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|