Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر اسلام صلى الله عليه و سلم فرمودند: " لوددت أن أغزو في سبيل الله ثم أقتل ثم أغزو فأقتل ثم أغزو فأقتل ثم أغزو فأقتل " (متفق عليه)
" دوست داشتم كه در راه خدا جهاد كنم و سپس كشته شوم و دوباره جهاد كنم و دوباره كشته شوم و دوباره جهاد كنم و دوباره كشته شوم ."

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره فتح > تفسیر سوره فتح از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن

شماره مقاله : 9445              تعداد مشاهده : 281             تاریخ افزودن مقاله : 17/1/1390

تفسیر سوره فتح


مدنی و 29 آیه است.
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه ی 3-1:
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِینًا ما برای  تو پیروزی  نمایانی  را مقدر کرده ، ایم
لِیغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیكَ وَیهْدِیكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا تا خدا گناه  تو را آنچه  پیش  از این  بوده  و آنچه  پس  از این  باشد برای  تو بیامرزد و نعمت  خود را بر تو تمام  کند و تو را به  صراط مستقیم  راه   نماید.
وَینصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا؛ و خدا یاریت  کند یاری  کردنی  پیروزمندانه.
این فتح مذکور همان صلح حدیبیه است. آن گاه که مشرکین ، پیامبر(ص) را که به قصد انجام عمره آمده بود از ورود به مّکه بازداشتند. داستانی طولانی است که سرانجام پیامبر با آن ها بر این امر صلح نمود که تا ده سال میان او و آن ها جنگی نباشد و پیامبر در سال آینده برای ادای عمره بیاید. نیز یکی از بندهای صلح نامه این بود که هرکس بخواهد به پیمان قریش داخل شود اجازه دارد و هرکس بخواهد به پیمان پیامبر(ص) داخل شود اجازه دارد.
و به سبب این صلح که در میان مردم امنیت و آسایش ایجاد کرد، دایره و شعاع فراخوانی به سوی دین خدای عزوجل گسترش پیدا کرد، و هر مومنی که در هر مکانی از آن منطقه قرار داشت می توانست به سوی خدا دعوت کند. نیز این صلح زمینه را فراهم کرد تا هرکس که می خواهد درباره ی حقیقت اسلام تحقیق کند، پس مردم در این دوره، گروه گروه وارد دین خدا شدند. از این رو خداوند این صلح را فتح و پیروی نامید و آن را به پیروزی و فتح آشکار توصیف کرد، چون هدف از گشودن و فتح شرهای مشرکین قوّت گرفتن دین خدا و پیروز شدن مسلمان هاست، که این هدف با آن فتح و ظفر تحقق پیدا کرد. و به دنبال این فتح خداوند چند چیز را پیش آورد، و فرمود: « لِیغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ» تا سرانجام خداوند همه ی گناهان گذشته و آینده ی تو را ببخشاید و الله اعلم این بدان جهت است که به سبب فتح و گرویدن زیاد مردم به دین، عبادات، و طاعات زیادی انجام گرفته است.
و پیامبر شرایطی را در این صلح تحمّل کرد که جز پیامبران اولوالعزم کسی نمی تواند برآن شکیبایی ورزد، و این از بزرگترین فضیلت ها و کرامت های اوست که خداوند گناهان گذشته و آینده ی او را بخشید. « وَیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیكَ» و تا با قوّت دادن به دین تو و یاری کردنت در مقابل دشمنانت و وسیع تر شدن دایره ی پیام و سخن تو نعمت خود را بر تو تمام نماید، « وَیهْدِیكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا» و تا تو را به راه راست رهنمون شود که به وسیله ی آن به سعادت همیشگی و رستگاری جاودانی دست یابی.
« وَینصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا» و خداوند به پیروزی و نصرتی قوی تو را یاری دهد که اسلام در آن سست و ضعیف نمی گردد بلکه پیروزی کامل را به دست می آورد و کافران ریشه کن و خوار می گردند و کم می شوند و مومنان بیش تر می گردند و خودشان و مالهایشان رشد می نمایند.
سپس آثار و پیامدهای این فتح را برای  مومنان بیان کرد و فرمود:
آیه ی 6-4:
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَكِیمًا اوست  که  بر دلهای  مؤمنان  آرامش  فرستاد تا بر ایمانشان  پیوسته  بیفزاید  و، از آن  خداست  لشکرهای  آسمانها و زمین  ، و خدا دانا و حکیم  است.
لِیدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیكَفِّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَكَانَ ذَلِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمًا ؛ و تا مردان  و زنان  مؤمن  را به  بهشتهایی  داخل  کند که  در آن  نهرها جاری   است  و در آنجا جاویدانند و گناهانشان  را بزداید  و این  در نزد خدا  کامیابی  بزرگی  است.
وَیعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِینَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا و مردان  و زنان  منافق  و مردان  و زنان  مشرک  را که  بر خدا بدگمانند، عذاب کند  بر گردشان  بدی  حلقه  زند و خدا بر آنها خشم  گرفت  و لعنتشان   کرد وجهنم  را برایشان  آماده  کرده  است  و جهنم  بد سرانجامی  است.
خداوند متعال از منّت خویش بر مومنان خبر می دهد که با ایجاد آرامش برای مومنان بر آن ها منّت گذارد، و آن اعتماد به نفس و پایداری است به هنگام آزمایش های پریشان کننده و به هنگام حدوث امور مشکلی که قلب را مشوش و مضطرب می نماید و خردها را پریشان می کند و آنان را ضعیف می گرداند. پس، از جمله نعمت های خداوند بر بنده در این حالت این است که او را پایدار و استوار گرداند و به قلبش اطمینان و آرامش بدهد تا با دلی استوار و وجودی آرام با این سختی ها روبرو شود و برای انجام دستور خداوند در این حالت آماده باشد. پس با این  ایمانش افزوده می شود. اصحاب(ص) وقتی دیدند شرایطی که میان پیامبر(ص) و مشرکان مقرّر گردیده به ظاهر چنان به نظر می آمد که از جایگاه مسلمین کاسته شده و مورد اهانت قرار گرفته اند و این امری است که هرکس نمی تواند بر آن صبر  کند، ولی اصحاب بر آن صبر نمودند.
پس وقتی که خود را وادار به تحمّل آن  نمودند، با این کار ایمانی بر ایمانشان افزوده شد، « وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و لشکرهای آسمان و زمین از آن خداست. یعنی همه تحت فرمانروایی خدا و تحت تدبیر او هستند و او بر آن ها چیره است. پس مشرکان گمان نبرند که خداوند دین و پیامبرش را یاری نمی کند. بلکه خداوند متعال دانا و با حکمت است و حکمت او اقتضا می کند که روزها را میان  مردم دست به دست بگرداند و پیروزی مسلمین را برای وقتی دیگر به تاخیر بیاندازد.
« لِیدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیكَفِّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ» تا مردان و زنان مومن را به باغ های بهشتی درآورد که در زیر درختان و کاخ های آن رودبارها روان است و جاودانه در آن خواهندبود. و تا این که گناهان و بدی هایشان را بزداید. پس این بزرگ ترین چیزی است که برای مومنان حاصل می شود. یعنی با وارد شدن به باغ های بهشت هر امر مرغوب و مطلوبی برایشان به دست می آید و با زدودن بدی هایشان هر آن چه ناگوار است از آنان دور می گردد.« وَكَانَ ذَلِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمًا » واین پاداش رستگاری و بزرگی است که در این فتح برای مومنان به دست آمد.
و خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب می دهد و چیزهایی به آن ها نشان می دهد که آن ها را ناراحت خواهد کرد، زیرا می خواستند مومنان خوار شوند و درباره ی خداوند گمان بد می بردند که او دینش را یاری  نمی کند و کلمه ی خود را برتر نمی گرداند، و اهل باطل بر اهل حق چیره  خواهند شد، امّا خداوند گمانشان را باطل گرداند و بلا و مصیبت را بر آن ها وارد ساخت. « وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ»  به  خاطر دشمنی آن ها با خدا و پیامبرش خداوند بر آن ها خشمگین شده، « وَلَعَنَهُمْ» و آنان را از رحمت  خویش دور نموده، « وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا» و دوزخ را برایشان آماده  کرده که بد جایگاهی است.
آیه ی 7:
وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا از آن  خداست  لشکرهای  آسمانها و زمین  ، و خدا پیروزمند و حکیم  است.
مجدّدا تکرار نمود که فرمانروایی آسمان ها و زمین و لشکرهایی که در آسمان ها و زمین می باشند از آن خداوند هستند تا بندگان بدانند عزّت دهنده و خوار کننده تنها خداوند است و او لشکریانش را که به او منسوب اند یاری خواهد کرد. همان گونه که خداوند متعال فرموده است:« وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغَلِبُونَ» و به راستی که لشکریان ما پیروز هستند. « وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا»  و خداوند نیرومند و بر هر چیزی چیره است. و همگام با عزت و قدرتی که دارد، در آفرینش و تدبیرش حکیم است و آفرینش و تدبیرش بر اساس چیزی است که حکمت و کاردانی اش آن را اقتضا می کند.
آیه ی 9-8:
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا تو را گواه  و مژده  دهنده  و بیم  دهنده  فرستاده  ایم.
لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا تا به  خدا و پیامبرش  ایمان  بیاورید و یاریش  کنید و بزرگش  دارید و  خدارا صبحگاه  و شامگاه  تسبیح  گویید.
« إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا» ای پیامبر بزرگوار! ما تو را به عنوان گواه بر کارهای خوب و بدی که امّت تو انجام می دهند فرستاده ایم و  تو را بر گفت ها و مسائل حق و باطل گواه قرار داده ایم و تو را فرستاده ایم تا به یگانگی و کمال خداوند از هر جهت گواهی بدهی. « وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» و تو را فرستاده ایم تا به کسی که از تو و از خدا پیروی می کند به پاداش دینی و دنیوی و اخروی مژده بدهی. و کسی را که از فرمان خدا سرپیچی می نماید به عذاب دنیا و آخرت هشدار دهی.
و کمال و مژده بیم داده می شود بیان شوند، پس پیامبر، خیر و شر و سعادت و شقاوت و حق و باطل را روشن کرد.
بنابراین به دنبال این فرمود:« لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» تا به سبب دعوت شدنِ شما از سوی پیامبر و تعلیم دادن چیزی که به سودتان است، ایمان بیاورید. او را فرستاده ایم تا به خدا و پیامبرش ایمان آورید که ایمان آوردن مستلزم این است از خدا و پیامبر در همه کارها اطاعت کنید. « وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ» و پیامبر را یاری نمایید و او را بزرگ بدارید و حقوق او را به جای آورید همان طور که او منّت بزرگی بر گردن شما دارد.« وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا» و خداوند را در صبح و شام به پاکی یاد کنید.
پس خداوند  در این آیه آن چه را که حق مشترک خدا و پیامبرش می باشد که ایمان آوردن به خدا و رسول است بیان کرد، سپس حق ویژه ی پیامبر را که یاری کردن وی و بزرگداشت اوست بیان نمود، و نیز حق ویژه ی خداوند را که تسبیح گفتتن او با نماز و دیگر کارهاست ذکر کرد.
آیه ی 10:
إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَكَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا ینكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا آنان  که  با تو بیعت  می  کنند جز این  نیست  که  با خدا بیعت  می  کنند  دست ، خدا روی  دستهایشان  است   و هر که  بیعت  را بشکند ، به  زیان  خود  شکسته است   و هر که  بدان  بیعت  که  با خدا بسته  است  وفا کند ، او را  مزدی  کرامند دهد.
یعنی که خداوند به آن اشاره کرده « بیعة الرضوان» است که در آن اصحاب (ص) با پیامبر(ص) بیعت کردند و با او پیمان بستند که از جنگ فرار نکنند گرچه از آن ها جز تعداد اندکی باقی نماند،  و گرچه در حالتی باشند که فرار نمودن در آن جایز باشد . پس خداوند متعال خبر داد:« إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَكَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ» بی گمان کسانی که با تو بیعت می کنند در حقیقت با خدا بیعت می کنند. و خداوند بر این مطلب بیش تر تاکید کرد و فرمود:« یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ» دست خدا بالای دست آنان است. یعنی گویا آنان با خداون بیعت کردند و با این بیعت دست در دست او گذاشتند و این ها همه برای تاکید بیش تر است و  این که آن ها را به وفا نمودن وادار کند. بنابراین فرمود:« فَمَن نَّكَثَ» پس هرکس پیمان شکنی کند و به عهدی که با خدا بسته است وفا ننماید ، « فَإِنَّمَا ینكُثُ عَلَى نَفْسِهِ» پیمان شکنی او به زبان خودش است، چون سرانجام بدِ آن به خودش بر می گردد و کیفر آن به او خواهد رسید. « وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ» و هرکس به عهدی که با خداوند بسته است وفا ناید و آن را به طور کامل انجام دهد، « فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا» خداوند به او پاداش بزرگی می دهد و اندازه آن را جز خدایی که آن را بخشیده و داده است کسی نمی داند.
آیه ی 13-11:
سَیقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا یقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن یمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَیئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا از اعراب  بادیه  نشین  ، آنان  که  از جنگ  تخلف  کرده  اند به  تو خواهند  گفت ، : دارایی  و کسان  ما ، ما را از جنگ  بازداشتند ، پس  برای  ما  آمرزش  بخواه   به  زبان  چیزی  می  گویند که  در دلشان  نیست   بگو : اگر  خدا برایتان زیانی  بخواهد یا سودی  بخواهد ، چه  کسی  می  تواند در برابر خدا  آن  را دیگرگون  کند ? بلکه  اوست  که  به  کارهایتان  آگاه  است
بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن ینقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِیهِمْ أَبَدًا وَزُینَ ذَلِكَ فِی قُلُوبِكُمْ وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْمًا بُورًا یا می  پنداشتید که  پیامبر و مؤمنان  هرگز نزد کسانشان  باز نخواهند گشت   ودل  به  این  خوش  کرده  بودید  پندار بدی  داشته  اید و مردمی  سزاوار  هلاکت بوده  اید
وَمَن لَّمْ یؤْمِن بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ سَعِیرًا و هر کس  به  خدا و پیامبرش  ایمان  نیاورده  است  ، بداند که  برای   کافران آتشی  سوزان  آماده  کرده  ایم.
خداوند اعراب بادیه نشینی را که در جهاد با پیامبر (ص) همراه نشدند و از او بازماندند مذّمت و نکوهش می کند؛ آن هایی که ایمانشان ضعیف بود و در دل هایشان بیماری وجود داشت و نسبت به خداوند گمان بد بردند. و بیان می کند که آن ها عذر خواهند آورد که اموال و خانواده هایشان آنان را از بیرون رفتن ِ در راه خدا باز داشت و به خود  مشغول کرد. و آن ها از پیامبر خواستند که برایشان از خداوند آمرزش بخواهد ، خداوند متعال می فرماید:« یقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ» آنان با زبان هایشان چیزی را می گویند که در دل هایشان نیست. چرا که درخواست آن ها از پیامبر برای این که از خداوند برایشان طلب آمرزش نماید بر پشیمان بودن آن ها و  اقرارشان به گناه دلالت می نماید و مبیّن آن است که شرکت نکردن در جهاد موجب توبه و طلب آمرزش است. پس اگر آن چیزی که در دل هایشان است، نبود طلب آمرزش پیامبر برایشان مفید واقع می شد چون آن ها توبه کرده و بازگشته بودند ولی واقعیت امر و آن چه در دل های آنان است چیز دیگری بود، آن ها بدان  خاطر در جهاد شرکت نکردند که درباره خداوند گمان بد می بردند.
آن ها گمان بردند که « أَن لَّن ینقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِیهِمْ أَبَدًا» پیامبر و مومنان هرگز به سوی خانواده هایشان بر نخواهند گشت و کشته خواهند شد . و این گمان همچنان در دل هایشان قوّت گرفت و به آن مطمئن شدند تا این که در دل هایشان این پندار استوار گردید. و سبب آن دو چیز بود: یکی این که آن ها « قَوْمًا بُورًا» مردمان نابود شده و تباهی بودند و خیری در آن ها وجود نداشت. پس اگر در آن خیری بود این  گمان در دل هایشان به سبب  دوم این بود که آنان ایمانشان به وعده ی خداوند و این که دینش را یاری خواهد کرد و کلمه اش را برتر قرار می دهد ضعیف بود، بنابراین فرمود:« وَمَن لَّمْ یؤْمِن بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» پس بداند که ما برای کافران آتش سوزانی را آماده ساخته ایم.
آیه ی 14:
وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یغْفِرُ لِمَن یشَاء وَیعَذِّبُ مَن یشَاء وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا از آن  خداست  فرمانروایی  آسمانها و زمین   هر که  را بخواهد می  آمرزد و  هر، که  را بخواهد عذاب  می  کند ، و خدا آمرزنده  و مهربان  است.
فرمانروایی آسمان ها و زمین تنها و فقط از آن اوست و هر آن چه از  فرمان های تقدیری و تشریعی و جزایی که بخواهد در آن ها اجرا می نماید، بنابراین احکام جزایی را که به دنبال احکام تشریعی می آیند، بیان کرده و می فرماید:« یغْفِرُ لِمَن یشَاء» هرکس را که بخواهد می آمرزد، و کسی مورد آمرزش او قرار می گیرد که دستوراتش را  انجام دهد. « وَیعَذِّبُ مَن یشَاء» و هرکس را که بخواهد عذاب می دهد، و کسی مورد عذاب او قرار می گیرد که در انجام دادن فرمان الهی سستی ورزد.« وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» و خداوند آمرزنده و مهربان است. یعنی صفت همیشگی خدا که هرگز از او جدا نمی شود آمرزیدن و مهربانی است، پس او در همه ی اوقات گناهکاران را می آمرزد و از خطاکاران در می گذرد و توبه ی توبه کنندگان را می پذیرد و خیر فراوانش را شب و روز بر آفریدگانش سرازیر می کند.
آیه ی 15:
سَیقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ یرِیدُونَ أَن یبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَیقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا یفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا چون  برای  گرفتن  غنایم  به  راه  بیفتید ، آنان  که  از جنگ  تخلف  ورزیده   اندخواهند گفت  : بگذارید تا ما هم  از پی  شما بیاییم   می  خواهند سخن   خدا را دیگرگون  کنند  بگو : شما هرگز از پی  ما نخواهید آمد  خدا از  پیش  چنین  گفته  است   سپس  خواهند گفت  : بلکه  بر ما حسد می  برید ? نه   ، اینان  جز اندکی  نمی  فهمند.
وقتی باز پس ماندگان و  کسانی را که در جنگ شرکت نکرده اند یادآور شد و آن ها را مذّمت کرد، بیان داشت که یکی از کیفرهای دنیوی آنان این است که پیامبر(ص) و یارانش هرگاه برای به دست آوردن غنیمت هایی بروند که جنگی در آن نیست از آن ها می خواهند که همراهشان بیرون روند تا آنان را از غنیمت شریک سازند ، و می گویند:« ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ یرِیدُونَ أَن یبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ» بگذارید ما هم همراه شما شویم. با  این کار می خ واهند وعده و سخن خداوند را دگرگون سازند که خداوند به کیفر و عذابشان حکم کرده و به طور تشریعی و تقدیری این غنیمت ها را به اصحاب مختص گردانده است. « قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ» به آنان بگو: هرگز همراه ما نخواهید شد؛ پروردگارتان پیش از این چنین گفته است که شما به سبب جنایت هایی که بر خود کرده اید و  این که جنگیدن در راه خدا را در مرحله ی اوّل ترک کرده اید از غنیمت ها محروم هستید.« فَسَیقُولُونَ» آنها که از همراه شدن و بیرون رفتن با مومنان منع شده اند در پاسخ این سخن خواهند گفت: « بَلْ تَحْسُدُونَنَا» نه چنین نیست، بلکه شما نسبت به ما حسد می ورزید و نمی خواهید از غنیمت ها بهره مند شویم. و اگر می فهمیدند، می دانستند که محرومیتشان به سبب عصیانشان است، و گناهان هم کیفرهایی دنیوی و هم کیفرهایی دینی دارند. بنابراین فرمود:« بَلْ كَانُوا لَا یفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا» بلکه آنان جز اندکی در نمی یافتند.
آیه ی 17-16:
قُل لِّلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یسْلِمُونَ فَإِن تُطِیعُوا یؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا وَإِن تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّیتُم مِّن قَبْلُ یعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِیمًا به  اعراب  بادیه  نشین  که  از جنگ  تخلف  ورزیده  اند ، بگو : به  زودی ، برای جنگ  با مردمی  سخت  نیرومند فرا خوانده  می  شوید که  با آنها بجنگید  یا مسلمان  شوند  اگر اطاعت  کنید خدایتان  پاداشی  نیکو خواهد داد و اگر  ، همچنان  که  پیش  از این  سر بر تافته  اید ، سر برتابید شما را به  عذابی   دردآورعذاب  می  کند
لَیسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَمَن یطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَن یتَوَلَّ یعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِیمًا بر کور حرجی  نیست  ، و بر لنگ  حرجی  نیست  و بر بیمار حرجی  نیست   و  هرکه ، از خدا و پیامبرش  اطاعت  کند ، او را به  بهشتهایی  داخل  می  کند که   درآن  نهرها روان  است   و هر که  سر برتابد به  عذابی  دردآورش  عذاب  می   کند.
پس از آنکه خداوند متعال بیان کرد واپسماندگان بادیه نشین در جهاد شرکت نمی کنند، و عذرهایی می آورند، بدون آن که عذری داشته باشند، و از مسلمانان می خواهند که هرگاه جنگ و کارزاری نباشد آنان را همراه با خود ببرند، و فقط برای به دست آوردن غنیمت همراه آنان باشند، برای آنکه آنان را آزمایش نماید فرمود:« قُل لِّلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» به باز پس ماندگان بادیه نشین بگو از شما دعوت خواهد شد که به سوی قومی جنگجو و پرقدرت بروید. یعنی ائمه شما را به جنگیدن با قومی جنگجو دعوت می کنند. و این قوم فارس و روم و امثالشان بود. « تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یسْلِمُونَ» با آن ها پیکار می کنید یا این که مسلمان می شوند. یعنی نتیجه یکی از این دو چیز خواهد بود، و این است حقیقت جنگ و قتال علیه اقوامی که جنگجو و قدرتمند هستند ، زیرا آنان در این حالت دادن جزیه را به مسلمین نخواهند پذیرفت بلکه یا مسلمان می شوند یا بر آیین خود باقی مانده وبر آن خواهند جنگید. و پس از آن که مسلمان ها با آنان بجنگند و آنان را ضعیف کنند و  خوار گردند و قدرتشان از دست برود آن  گاه یا مسلمان می شوند و یا جزیه خواهند پرداخت.
« فَإِن تُطِیعُوا» پس اگر از کسی که شما را به جنگیدن با این اقوام پر قدرت و جنگجو فرا می خواند اطاعت  کنید، « یؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا» خداوند به شما پاداشی نیکو خواهد داد، و آن مزدی است که خداوند به دنبال جهاد در راه خدا عطا می کند. « وَإِن تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّیتُم مِّن قَبْلُ» و اگر روی بگردانید هم چنان که پیش تر از جنگیدن با کسانی که پیامبر شما را به پیکار با آن ها فرا خواند روی گردانید، « یعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» به شما عذابی دردناک خواهد داد. این آیه بر فضیلت خلفای راشدین که مسلمانان را به جهاد با اقوام جنگجو دعوت می کردند دلالت می نماید. و نیز دال بر آن است که اطاعت از آن ها در این باره واجب است.
سپس عذرهایی را بیان کرد که در صورت تحقّق آن آدمی از رفتن به جهاد معذور است . پس  فرمود:« لَیسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ» بر نابینا و لنگ و بیمار گناهی نیست. یعنی این ها اگر در جهاد شرکت نکنند بر آنان گناهی نیست. چون عذرهایی دارند که مانع از شرکت آن ها می شود. « وَمَن یطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» و هرکس با اطاعت از دستورات خدا و پیامبرش از آن ها فرمانبرداری نماید و از نهی آنان اجتناب کند، « یدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» خداوند او را وارد باغ هایی می کند که رودبارها از زیر آن روان است و در این باغ ها همه ی آن چه که دل بخواهد و چشم ها از دیدن آن لذّت می برند وجود دارد.« وَمَن یتَوَلَّ یعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِیمًا» و هرکس از طاعت و فرمانبرداری خدا و پیامبرش روی بگرداند خداوند او را به عذاب دردناکی گرفتار می سازد. پس تمام سعادت در اطاعت خداست و بدبختی واقعی و کامل در نافرمانی و مخالفت با خداست.
آیه ی 21-18:
لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا خدا از مؤمنان  آن  هنگام  که  در زیر درخت  با تو بیعت  کردند ، خشنود  گشت و دانست  که  در دلشان  چه  می  گذرد  پس  آرامش  بر آنها نازل  کرد و  به  فتحی  نزدیک  پاداششان  داد ،
وَمَغَانِمَ كَثِیرَةً یأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا و به  غنیمتهایی  بسیار که  به  دست  می  آورند  و خدا پیروزمند و حکیم  است وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَكَفَّ أَیدِی النَّاسِ عَنكُمْ وَلِتَكُونَ آیةً لِّلْمُؤْمِنِینَ وَیهْدِیكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا خدا به  شما وعده  غنایم  بسیار داده  است  که  به  چنگ  می  آورید ، و این ، غنیمت  را زودتر ارزانی  داشت  و شما را از آسیب  مردمان  امان  بخشید ، تا  برای  مؤمنان  عبرتی  باشد و به  راه  راست  هدایتتان  کند.
وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرًا و غنایم  دیگری  که  هنوز به  آنها دست  نیافته  اید  هر آینه  خدا به  آن   احاطه  دارد و او بر هر کاری  تواناست.
خداوند متعال از فضل و رحمت خویش خبر می دهد و این که از مومنان بدان گاه که زیر آن درخت با پیامبر بیعت می کردند خشنود گردید؛ بیعتی که آنان را رو سفید نمود و با آن سعادت هر دو جهان را به دست آورند. این بیعت که به آن «بیعة الرضوان» و « بیعة اهل الشجره» نیز گفته می شود بدان خاطر صورت گرفت که وقتی پیامبر (ص) در روز حدیبیه با  مشرکین سخن گفت که او برای جنگیدن با کسی نیامده، بلکه برای زیارت این خانه = کعبه آمده است، عثمان بن عفان (رضی الله عنه) را برای این امر به مکّه فرستاد.پس از آن خبری غیر واقعی آمد که مشرکان عثمان را به قتل رسانده اند، در این هنگام پیامبر (ص) مومنان را که همراه و تعدادشان به هزار و پانصد نفر می رسید  جمع کرد و زیر درختی با او بیعت کردند که با مشرکان بجنگند و هرگز  فرار نکنند. پس خداوند متعال خبر داد که او از مومنان در این حالت خشنود گردیده که یکی از بزرگ ترین عبادت  ها و از بزرگ ترین چیزهایی بود که بوسیله ی آن  انسان به خدا نزدیک می شود. « فَعَلِمَ مَا قُلُوبِهِم » پس خداوند ایمانی را که در دل هایشان بود  دانست، « فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِمْ» در نتیجه به سپاس ایمانی که در دل هایشان بود آرامش را بر آنان  فرو فرستاد و بر هدایت آن ها افزود.
و خداوند از اضطراب و پریشانی ای که به خاطر شرایط تحمیل شده به پیامبر از سوی مشرکان در دل های خود داشتند آگاه بود، پس آرامشی بر دل هایشان فرود آورد که آن ها را پایدار و خاطرشان را جمع کرد.« وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا » و فتح نزدیکی را پاداششان کرد که فتح خیبر بود و در آن به جز اهل حدیبیه مشارکت نداشتند. پس خیبر و غنیمت هایش به عنوان به آن ها داده شده و به پاس فرمانبرداری شان از خدا و گام برداشتن در راه خشنودی اش به آنان عطا گردید.
« وَمَغَانِمَ كَثِیرَةً یأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا» و غنیمت های فراوانی که آن را به دست خواهند آورد. و خداوند عزیز و حکیم است یعنی دارای قوّت و عزّت کامل است و بر همه چیز چیره است.
پس اگر بخواهد، از کافران در هر جنگی که میان آن ها و مومنان اتفاق می افتد انتقام خواهند گرفت، امّا ا و با حکمت است و  مومنان و کافران را به وسیله ی یکدیگر می آزماید و مومن  را به وسیله ی کافران مورد آزمایش قرار می دهد.
« وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا» خداوند غنیمت های فراوانی را به شما وعده داده است که آنه ا را به چنگ می آورید. این شامل همه ی غنیمت هایی می شود که تا روز قیامت مسلمان ها به دست خواهند آورد. « فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ» و این غنیمت خیبر را زودتر برایتان فراهم ساخت. یعنی گمان نبرید که فقط همین یک غنیمت بهره ی شماست، بلکه غنیمت های زیادی است که پس از این به شما خواهد رسید. « وَكَفَّ أَیدِی النَّاسِ عَنكُمْ» و خداوند را ستایش کنید که دست تعّدی مردمانی را از شما بازداشت که توانایی جنگیدن با شما را داشتند که به آن علاقمند بودند . پس این نعمتی است که خداوند به شما بخشیده و تخفیفی است از جانب او که کارتان را سبک تر کرده است.« وَلِتَكُونَ آیةً لِّلْمُؤْمِنِینَ» وتا این غنیمت نشانه ای برای مومنان باشد که از آن بر خبر راستین و وعده حق خداوند، و این که پاداشی است برای مومنان، استدلال کنند، و به یقین دریابند کسی که این غنیمت را مقدّر نموده و فراهم آورده غنیمت های دیگری را هم فراهم خواهد آورد.
« وَیهْدِیكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا » و با اسبابی که برایتان فراهم می نماید شما را به راه راست از قبیل کسب علم و ایمان و عمل صالح هدایت می نماید.
« وَأُخْرَى» هم چنین غنیمت هایی دیگری را به شما وعده داده است، « لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیهَا» که به هنگام این خطاب توان دست یافتن به آن را ندارید. « قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ» خداوند با قدرتش بر آن  احاطه دارد و بر آن تواناست و تحت تدبیر و فرمانروایی اوست. و آن غنیمت را به شما وعده داده است. پس قطعا آن چه او بدان  وعده داده پیش خواهد آمد، زیرا خداوند کاملا تواناست. بنابراین فرمود:« وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرًا» و خداوند بر هر چیزی تواناست.
آیه ی 23-22:
وَلَوْ قَاتَلَكُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا یجِدُونَ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا و اگر کافران  با شما به  جنگ  برخیزند ، پشت  کرده  بگریزند و دیگر هیچ  دوست  و یاریگری  نمی  یابند
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا این  سنت  خداست  که  از پیش  چنین  بوده  است  و تو در سنت  خدا دگرگونی   نخواهی  یافت.
در این جا خداوند به بندگان مومن خود مژده می دهد که آن ها بر کافران پیروز خواهد کرد واگر کافران با آن ها روبرو می شدند و با آنان می جنگیدند، « لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا یجِدُونَ وَلِیا» به یقین پشت می کردند، آن گاه کارسازی نمی یافتند که کارشان را درست کند. « وَلَا نَصِیرًا» و یاوری نمی یافتند که آن ها را در جنگیدن با شما یاری نماید، بلکه کافران خوار و مغلوب می گشتند. و این سنّت الهی در میان امّت های گذشته است که لشکریان خدا پیروزند« وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا» و برای سنّت خدا تبدیلی نخواهی یافت.
آیه ی 25-24:
وَهُوَ الَّذِی كَفَّ أَیدِیهُمْ عَنكُمْ وَأَیدِیكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَیهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا اوست  که  چون  در بطن  مکه  بر آنها پیروزیتان  داد ، دست  آنها را از شما، ودست  شما را از آنها بازداشت   و خدا به  کارهایی  که  می  کردید آگاه  و  بینا بود
هُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْی مَعْكُوفًا أَن یبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِیبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیرِ عِلْمٍ لِیدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَن یشَاء لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ایشان  همانهایند که  کفر ورزیدند و شما را از مسجدالحرام  بازداشتند و، نگذاشتند که  قربانی  به  قربانگاهش  برسد  اگر مردان  مسلمان  و زنان   مسلمانی  که  آنها را نمی  شناسید در میان  آنها نبودند و بیم  آن  نبود که   آنها را زیرپای  درنوردید و نادانسته  مرتکب  گناه  شوید ، خدا دست  شما را  از آنها بازنمی  داشت  و خدا هر که  را بخواهد مشمول  رحمت  خود گرداند  اگر از یکدیگر جدا می  بودند ، کافرانشان  را به  عذابی  دردآور عذاب  می کردیم.
خداوند با بیان منّت خویش بر بندگانش و این که آن ها را از شر کافران و جنگیدن با آن ها در امان قرار داد، می فرماید:« وَهُوَ الَّذِی كَفَّ أَیدِیهُمْ عَنكُمْ وَأَیدِیكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَیهِمْ» او همان خدایی است که در درون مکّه دست اهل مکّه را از شما و دست شما را از آنان کوتاه کرد، بعد از آن که شما را بر آنان پیروز گردانید. یعنی بعد از آن که شما بر آن ها بدون پیمان و قراردادی در اختیار شما قرار گرفتند و حدود هشتاد نفر بودند که به سوی مسلین آمده بودند تا به صورت ناگهانی بر آنان حمله ور شوند. پس دیدند که مسلمان ها هوشیار و بیدارند و آن ها را دستگیر کردند امّا آن ها را نکشتند، بلکه رهایشان نمودند و خدا به مومنان رحم نمود که آن مشرکان را نکشتند.
« وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا» و خداوند به آن چه می کنید بیناست؛ پس هر عمل کننده ای را طبق عملش سزا و جزا می دهد و شما مومنان را با تدبیر نیکویش تحت تدبیر خود قرار می دهد.
سپس خداوند متعال اموری را بیان کرد که مومنان را بر جنگیدن با مشرکان تشویق می نماید و آن امور عبارتند از : کفر ورزیدن آن ها به خدا و پیامبرش و جلوگیری کردن آن ها از ورود پیامبر و همراهانش به مسجدالحرام، در حالی که پیامبر و مومنان برای ادای عمره و  بزرگداشت کعبه آمده بودند . و نیز آن ها کسانی هستند که « وَالْهَدْی مَعْكُوفًا أَن یبْلُغَ مَحِلَّهُ» نگذاشتند قربانی هایی که با خود نگاه داشته بودید به قربانگاه و محل قربانی اشان در مکه برسند، جایی که قربانی های عمره ذبح می شوند. پس قربانی ها به محل قربانی جلوگیری کردند، و همه ی این امور سبب می شود تا با آن ها پیکار کنید. امّا مانعی هست که از جنگیدن با آن ها منع می کند و آن وجود مردان و زنان مومنی است در میان مشرکین و آن ها در یک محله مشخص زندگی نمی کنند که به آن ها آزاری نرسد. پس اگر این زنان و مردان نبودند که مسلمان ها آن ها را نمی شناختند، و از بیم این که مبادا آن ها پایمال شوند، « فَتُصِیبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیرِ عِلْمٍ» و آن گاه نادانسته رنج و زیانی به شما می رسید. یعنی در صورت جنگیدن آن ها مورد اذّیت و آزار قرار می گرفتید و این امر ناپسندی بود که شما بر آن متاسف و دچار اذیت می شدید. و فایده ی اخروی هم داشت و آن این که « لِیدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَن یشَاء» تا هرکه را بخواهد غرق رحمت خویش سازد. پس با د ادن  ایمان به آنان بعد از کفر، و هدایت  کردنشان پس از گمراهی، بر آن ها منّت می گذارد. پس بدین خاطر شما را از جنگیدن با آن ها بازداشت. « لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» و اگر مومنان از آن ها دور گشته و از آنان جدا می شدند به کافران عذاب دردناک می دادیم به این صورت که جنگیدن با آن ها را برایتان روا می داشتیم و به شما اجازه ی پیکار با آنان را می دادیم و شما را بر آنان پیروز می گرداندیم.
آیه ی 26:
إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیةَ حَمِیةَ الْجَاهِلِیةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا آنگاه  که  کافران  تصمیم  گرفتند که  دل  به  تعصب  ، تعصب  جاهلی  سپارند ،  خدا نیز آرامش  خود را بر دل  پیامبرش  و مؤمنان  فرو فرستاد و به  تقوی   الزامشان  کرد که  آنان  به  تقوی  سزاوارتر و شایسته  تر بودند و خدا بر هر  چیزی  داناست.
خداوند  متعال می فرماید:« إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیةَ حَمِیةَ الْجَاهِلِیةِ» آن گاه که کافران تعصّب و نخوّت جاهلیت را در دل هایشان جای دادند و از نوشتن « بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای عهدنامه ممانعت به عمل  آوردند و از ورود پیامبر خدا(ص) و مومنان در آن سال به مکّه جلوگیری کردند و به آن ها اجازه ی ورود ندادند تا مردم نگویند: « پیامبر و مومنان بر قریش چیره شدند و به زور وارد مکّه گردیدند.» و این نزعه های جاهلیت همواره در دل هایشان بود و باعث شد تا آن ها مرتکب بسیاری از گناهان شوند.« فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ» و آن گاه خدا آرامش خود را بر پیامبرش و نیز بر مومنان نازل کرد، و خشم آن ها را وادار نکرد تا با مشرکان همان برخوردی را بکنند که با مسلمانان کردند، بلکه آن ها به خاطر حکم خدا شکیبایی ورزیدند و به شرایطی پایبند ماندند که در آن حرمات الهی مورد تعظیم قرار می گرفت، و به آن چه مردم می گفتند و به سرزنش سرزنش کنندگان اعتنایی نکردند.
« وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى» و آن ها را به اجرای  کلمه ی تقوی که « لا اله الا الله» و لوازمات آن است ملزم نمود و آنان هم بدان ملتزم شدند، « وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا» و آنان از دیگران به آن سزاوارتر و اهل آن بودند و خداوند از آن جا  که از خیری که در دل هایشان وجود داشت  آگاه بود آن ها را سزاوار آن قرار داد. بنابراین فرمود:« وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا» و خداوند بر هر چیزی داناست.
آیه ی 28-27:
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِیبًا خدا رؤیای  پیامبرش  را به  صدق  پیوست  که  گفته  بود : اگر خدا بخواهد ،، ایمن  ، گروهی  سر تراشیده  و گروهی  موی  کوتاه  کرده  ، بی  هیچ  بیمی  به  مسجدالحرام  داخل  می  شوید  او چیزها می  دانست  که  شما نمی  دانستید  و  جز آن  در همین  نزدیکی  فتحی  نصیب  شما کرده  بود
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا اوست  که  پیامبرش  را به  هدایت  و دین  حق  فرستاد تا آن  دین  را بر همه   ادیان  پیروز گرداند  و خدا شهادت  را کافی  است.
خداوند متعال می فرماید:« لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ» خداوند خواب را راست و درست به پیغمبر خود نشان داد. پیامبر در مدینه خوابی دیده بود که آن را به اطلاع یارانش رساند. او چنین خواب دیده بود که آن ها وارد مکّه خواهند شد و کعبه را طواف می  کنند. پس وقتی آن چه در حدیبیه پیش آمد و آن ها بدون این که  وارد مکّه شوند برگشتند در  این مورد زیاد حرف زدند، حتّی به پیامبر(ص) گفتند: مگر تو به ما خبر ندادی که وارد کعبه خواهیم شد و آن را طواف خواهیم کرد؟ فرمود: « آیا به شما خبر دادم که در همین سال وارد خواهید شد؟ گفتند:« نه» فرمود: « پس شما وارد آن خواهید شد و آن را طواف خواهید کرد.» خداوند متعال در این جا فرمود:« لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ» به درستی که خدا خواب پیامبر را محقّق خواهد گرداند، یعنی حتما باید واقع شود و صداقت و راستی آن محقق گردد و اینکه وقوع آن به تاخیر بیافتد تضادی با اصل مساله ندارد.« لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ» و به خواست خدا همه ی شما در امن و امان و در حالی که موی سرتان را تراشیده و کوتاه کرده اید وارد مسجدالحرام خواهید شد. یعنی در این حالت که مقتضی تعظیم بیت الحرام است و در حالی که مناسک را ادا کرده اید و با تراشیدن موی سر یا کوتاه کردنش آن را تکمیل نموده اید، و در حالت امن و امان وارد مسجد الحرام خواهید شد.« فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِیبًا» پس خداوند از منافع و مصلحت هایی آگاه است که شما آن را نمی دانید . بنابراین پیش از وارد شدن به مکّه فتح نزدیکی را مقّرر داشت. و از آن جا که این واقعه باعث تشویق دل های برخی از مومنان گشته بود و حکمت آن را از آن ها پوشیده داشته بود خداوند حکمت و منفعت آن را بیان کرد. و  این گونه همه احکام شرعی خدا سراسر هدایت و رحمت هستند.
سپس از یک حکم کلّی و عام خبر داد و فرمود:« هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى»  خداوند ذاتی است که پیغمبر خود را با هدایت و دانش مفید که انسان را از گمراهی دور می دارد و راه های خیر و شر را بیان می  نماید، فرستاد، « وَدِینِ الْحَقِّ» همچنین او را با دینی فرستاد که ویژگی آن حق است، و حق عبارت است از عدل و احسان و رحمت، و دین حق عبارت است از هر عمل شایسته ای که دل ها را تزکیه نماید و نَفس ها را پاک گرداند و اخلاق را پرورش دهد و قدر و منزلت را رفعت بخشد. « لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ» تا او را به وسیله ی دین و رسالتش و به وسیله ی حجّت و برهان قاطع، بر همه ادیان پیروز بگرداند و آن ها را با متوّسل شدن به زور و شمشیر به تسلیم شدن و اطاعت  کردن وادار کند.
آیه ی 29:
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا محمد پیامبر خدا ، و کسانی  که  با او هستند بر کافران  سختگیرند و با، یکدیگر مهربان   آنان  را بینی  که  رکوع  می  کنند ، به  سجده  می  آیند و  جویای  فضل و خشنودی  خدا هستند  نشانشان  اثر سجده  ای  است  که  بر چهره   آنهاست   این  است  وصفشان  در تورات  و در انجیل  ، که  چون  کشته  ای  هستند  که  جوانه  بزند و آن  جوانه  محکم  شود و بر پاهای  خود بایستد و کشاورزان  را  به  شگفتی  وادارد ، تا آنجا که  کافران  را به  خشم  آورد  خدا از میان  آنها  کسانی  را که ایمان  آورده  اند و کارهای  شایسته  کرده  اند به  آمرزش  و  پاداشی  بزرگ  وعده داده  است.
« مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ» خداوند متعال از پیامبرش  محمّد (ص) و کسانی که با او بودند از مهاجران و انصار خبر می دهد که آن ها دارای کامل ترین صفت ها و بزرگ ترین حالات می باشند. و خبر می دهد که « أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ» آنان بر کافران سخت گیر هستند. یعنی در پیروز شدن بر آن ها نهایت  کوشش خود را مبذول می دارند و کافران از آن ها چیزی جز تندی و سختی نمی بینند. بنابراین دشمنانشان در برابر آنان خوار گردیدند و شکست خوردند و مسلمین بر آن ها چیره شدند.
«رُحَمَاء بَینَهُمْ» با هم دیگر مهربانند و همدیگر را دوست می دارند، همانند یک جسم و  تن،  و هر آنچه را برای خود می پسندید و دوست می داشتند برای برادرشان هم دوست می داشتند. این رفتار آن ها با مردم بود. و امّا رفتارشان با خالق و خداوند چنین بود: « تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا» آن ها را در حال رکوع و سجده می بینی. یعنی زیاد نماز می خوانند که بزرگ ترین ارکان نماز رکوع و سجده است. « یبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا» و آن چه که در ورای این عبادت می جویند  فضل و خشنودی خداست . یعنی مقصودشان رسیدن به رضایت پروردگار ودست یافتن به پاداش اوست. « سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ» از بس که  عبادت انجام می دهند و به خوبی عبادت می کنند، در چهره هایشان اثر گذاشته و چهره هایشان نورانی گشته است. چون با نماز درونشان روشن گشته و برونشان نیز شکوه و زیبایی یافته است. « ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ»این وصف که  خداوند آن ها را بدان توصیف نموده در تورات ذکر شده است . « وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ» و توصیفشان در انجیل چیزی دیگر است و آن این است که آن ها در تکامل و تعاونشان، « كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ» همانند کشتزاری هستند که جوانه اش را برآورده آن گاه آن را تنومند ساخته است. یعنی جوانه هایش را برآورده و آن گاه جوانه ها در پابرجا ماندن با او همکاری می کنند.
« فَاسْتَغْلَظَ» پس این کشتزار قوی و نیرومند می شود« َاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ» و بر ساقه هایشان راست ایستد، « یعْجِبُ الزُّرَّاعَ» و به سبب تکامل و زیبایی و باروری فراوانش کشاورزان را شگفت زده می سازد. همچنین اصحاب (ص) همانند کشتزار هستند و همان گونه به مردم سود می رسانند و مردم همان طور که به کشتزار نیاز دارند به آن ها نیز نیازمندند.
پس قوّت و ساقه هایشان می باشد. و چون فرد کوچک تر و کسی که بعدا مسلمان می شود به بزرگ تر و کسی که پیش تر اسلام آورده در می آمیزد و یک دیگر را در برپاداشتن دین خدا و دعوت کردن به سوی آن یاری می نمایند، همچون کشتزاری هستند که جوانه اش را بر می آورد و آن گاه جوانه ها بارور می شود و آن کشتزار قوی می گردد. بنابراین فرمود:« لِیغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» تا به وسیله ی آنان کافران را خشمگین کند. زیرا کافران وقتی اجتماع آن ها را می بینند و سرسختی شان را بر دشمنان دینشان مشاهده می کنند، و وقتی با آن ها در میدان های نبرد و کارزار روبرو می شوند به خشم می آیند.« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا» خداوند به  کسانی از آنان  که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است. پس اصحاب(ص) کسانی بودند که هم ایمان آورده و هم عمل صالح انجام داده بودند. از این رو خداوند آن ها را مورد آمرزش، قرار داد که از لوازم آمرزش  مصون ماندن از بدی های دنیا و آخرت است، و به آنان پاداش بزرگی در دنیا و آخرت عطا کرد.
داستان حدیبیه
این داستان حدیبیه را به طور مفّصل و آن گونه که امام ابن قیّم رحمه الله در کتاب «الهدی النبوی» بیان نموده بازگو می کنیم، زیرا پرداختن به این داستان به صورت مشروح بر فهم این سوره کمک می نماید، ابن قیم از  مفاهیم و اسرار این داستان سخن به میان می آورد. او می گوید:« نافع  گفت: ذی القعده ی سال ششم هجری پیامبر حرکت کرد. این صحیح  است و این گفته زهری و قتاده و موسی بن عقبه و محمّد بن اسحاق و دیگران نیز است.
و هشام بن عروه به روایت از پدرش می گوید: پیامبر(ص) در ماه رمضان حرکت کرد و در ماه شوال صلح  حدیبیه تحقّق پذیرفت. امّا این درست  نیست بلک غزوه ی فتح در رمضان انجام شده است.
در صحیحین به روایت از انس آمده است که : پیامبر چهار عمره به جای آورده است که همه در ماه ذی القعهده بوده اند. و او عمره ی حدیبیه را از زمره ی این چهار عمره بر شمرده و می گوید: در حدیبیه هزار و پانصد نفر همراه پیامبر بودند. و در صحیحین به روایت جابر نیز چنین آمده است. و نیز از او در صحیحین روایت است که هزار و چهارصد نفر بودند و همچنین در صحیحین در روایت عبدالله بن أبی أوفی آمده که می گوید: ما هزار و سیصد نفر بودیم.
قتاده می گوید: به سعید بن مسبّب گفتم: گروهی که در بیعت رضوان حضور داشتند چند نفر بودند؟ گفت: هزار و پانصد نفر بودند. من گفتم: جابر بن عبدالله می گوید که آن ها هزار و چهارصد نفر بودند، سعید بن مسّبب گفت: خداوند بر او رحم نماید او دچار توّهم و اشتباه شده است، او خودش به من گفت که هزار و پانصد نفر بودند. از جابر دو روایتِ صحیح نقل شده است و نیز در روایتی صحیح از  او نقل شده است که آنه در سال حدیبیه هفتصد شتر قربانی کردند که هر شتر برای هفت نفر قربانی می شد. پس به او گفته شد: شما چند نفر بودید؟ گفت: سوار و پیاده هزار و چهارصد نفر بودیم. این بیشت تر به دل می نشیند. و این گفته براء بن عازب و معقل بن یسار و سلمه بن أکوع صحیح ترین روایتی است که از آن ها نقل شده است. و هم چنین نظر و گفته ی مسیّت بن حزن همین است.
شعبه به روایت از قتاده و او به نقل از سعید بن مسیّب و او از پدرش روایت می کند که ما در زیردرخت هزار و چهارصد نفر همراه پیامبر بودیم.
و کسی که بگوید: آن ها هفتصد نفر بودند دچار اشتباه آشکاری شده است. و از این جا استنباط کرده است که آن ها هفتصد شتر قربانی کرده اند، و هر شتر برای هفت یا ده نفر قربانی می شد. امّا این بر آن چه او می گوید دلالت نمی کند چون  تصریح شده که در این غزوه یک شتر برای هفت نفر قربانی شده است، پس اگر برای همه هفتاد شتر قربانی شده آن ها چهارصد و نو نفر بوده  اند.
و در همین حدیث و در آخر آن می گوید هزار وچهارصد نفر بودند. بالاخره داستان از این قرار است که آن ها وقتی به دزدی الحلیفه رسیدند پیامبر(ص) قلاده را در گردن قربانی انداخت و آن را علامت گذاری نمود، و برای عمره احرام بست، و پیشاپیش یکی از افراد قبیه ی خزاعه را به عنوان جاسوس فرستاد تا اطلاعاتی از قریش بیاورد و ا و را از احوال آنان آگاه  کند. آن ها به راه خود ادامه دادند تا این که به نزدیکی عُسفان رسیدند، در این جا جاسوس پیامبر (ص) به نزد ایشان آمد و گفت: طائفه کعبه بن لوی را در حالی پشت سرگذاشته ام که احابیش [1]را برای مقابله ی با تو جمع کرده و گروه هایی را برای رویارویی با تو گرد آورده اند، و آنان با تو خواهند جنگید و تو را از ورود به کعبه بازخواهند داشت.»
پیامبر(ص) با اصحابش مشورت کرد و فرمود:« آیا موافق هستید که به زنان و کودکان این جماعت که به یاری آنان رفته اند حمله ور شویم و آنان را به اسارت خود درآوردیم تا اگر بر سر جای خود نشستند شکست  خورده و اندوهگین باشند و اگر فرار کردند خدا گردن آنان را قطع کند؟! یا آن که می خواهید آهنگ خانه خدا کنیم و هرکس از ورود ما به آن جلوگیری کرد با او کارزا کنیم؟ ابوبکر گفت: خدا و پیامبرش  بهتر می دانند، امّا ما به قصد انجام عمره آمده ایم و برای جنگ با کسی نیامده ایم ولی هرکس میان ما و خانه خدا حائل گردد با  او کارزار خواهیم کرد، آن گاه پیامبر(ص) فرمود: پس راه بیفتید. همه به راه افتادند. تا این که به یکی از راه ها رسیدند و پیامبر(ص) فرمود: خالد بن ولید به همراه لشکری از قریش در غمیم است پس به سمت راست حرکت  کنید.» پس خالد متّوجه آن ها نشد تا این ناگهان گرد و غبار لشکر را مشاهده کرد و  او در این هنگام شتابان به سوی قریش شتافت تا به آنان هشدار دهد. پیامبر(ص) هم چنان به مسیر خود  ادامه دهد. پیامبر(ص) هم چنان به مسیر خود ادامه داد تا این که به ثنیه و گردنه ای رسید که از آن جا بر آن ها فرود می آد. در این جا شترش به زمین خوابید و مردم گفتند:« حلّ حلّ» امّا شتر از جای برنخاست. مردم گفتند: قصواء» بدون هیچ علتی به زمین افتاده است. پیامبر فرمود: «قصواء بدون علت بر زمین نیفتاده است. و چنین عادتی هم  ندارد بلکه ه مان چزی که فیل ابرهه را از رفتن بازداشت این شتر را نیز بازداشته است.» سپس فرمود:« سوگند به آن که جانم در دست اوست هر شیوه ای را که به من پیشنهاد کنند و در آن حرکت حریم الهی را رعایت کرده باشند از آنان خواهم پذیرفت.» آن گاه شترش را از جای حرکت داد و شتر از جای بلند شد و پیامبر راه را تغییر داد تا این که به انتهای حدیبیه رسیدند و در کنار چشمه کم آبی فرود آمدند که  مردم به زحمت از آن آب بر می داشتند. دیری نپائید که مردم همه ی آب آن را کشیدند و خشک شد و از تشنگی به پیامبر خدا(ص) شکایت بردند. پیامبر تیری از ترکش خود بیرون آورد و به آنان دستور داد که آن تیر را در چشمه قرار دهند، قسم به خدا پیوسته از آن چشمه آب می جوشید  تا این همه سیراب شدند و از آب بی نیاز گردیدند. قریش از این که پیامبر(ص) بر آن ها وارد شده بود پریشان شدند، و پیامبر(ص) بر آن شد تا مردی را به نزد آن ها بفرستد. سپس عمر بن خطاب(ص) را فرا خواند تا او را به سوی آنان بفرستد. عمر گفت:« ای پیامبر خدا؟ من در مکّه از طایفه ی بنی کعبه کسی را ندارم که اگر مورد اذّیت و آزار قرار گرفتم به خاطر من ناراحت شود و خشمگین شود.»
پس عثمان بن عفان را بفرست که قبیله اش از  او حمایت می کنند و خواسته ی شما را ابلاغ می کند.» پیامبر(ص) عثمان بن عفّان را فرا خواند و او را به سوی قریش فرستاد و به او فرمود:« به قریش خبر بده که ما برای جنگ نیامده ایم، بلکه ما برای ادای عمره آمده ایم و آن ها را به اسلام دعوت کن». و هم چنان به عثمان دستور داد که به نزد مردان و زنان مومنی برود که در  مکبه  هستند و آن ها را به پیروزی و فتح مژده دهد، و به آن ها خبر دهد که خداوند دین خود را در مکه چیره خواهد کرد و دیگر در آن جا  ایمان مخفیانه نگاه داشته نمی شود.
عثمان به راه افتاد تا این که در « بلدح» گذرش بر قریش افتاد، آن ها گفتند:« کجا می روی؟» گفت: « پیامبر خ دا(ص) مرا فرستاده است تا شما را به خدا و به اسلام دعوت کنم و شما را خبر دهم که ما برای جنگیدن نیامده ایم، بلکه ما برای ادای عمره آمده ایم». گفتند:« آن چه گفتی شنیدیم حال به دنبال کارت برو!» ابان بن سعید به سوی او آمد و به او خوش آمد گفت و اسبش را زین کرد و عثمان را سوار بر اسبش نمود و او را پناه داد و پشت سر خود سوار کرد تا به مکّه رسید. مسلمان ها پیش از آن که عثمان از مکه بازگردد، گفتند:« عثما قبل از ما به کعبه راه یافت و آن را طواف کرد». پیامبر(ص) فرمود:
« گمان نمی برم او کعبه را طواف کند در حالی که ما از رسیدن به آن جا باز داشته شده ایم». گفتند:« چه چزی او را از طواف کعبه باز می دارد در حالی که او به آن راه یافت است؟» پیامبر فرمود:« گمان من درباره ی او این است که کعبه را طواف نکند مگر این که همراه او باشیم و با هم طواف کنیم.» مسلمان ها با مشرکان درباره ی قضیه صلح در آمیختند، پس مردی درباره ی قضیه صلح در آمیختند، پس مردی به سوی مردی دیگر از آن گروه تیر انداخت و جنگی در گرفت و آن ها به سوی یکدیگر تیر و سنگ پرتاب  کردند و هر دو گروه فریاد برآوردند و تعدادی از یکدیگر را به گروگان گرفتند. به پیامبر(ص) خبر رسید که عثمان کشته شده است، آنگاه پیامبر اصحاب را به بیعت فرا خواند.مسلمان ها به سوی پیامبر(ص) در حالی که او زیر درخت بود شوریدند و با او بیعت کردند که فرار نکنند. پیامبر(ص) دست خودش را بلند کرد و فرمود:ن این دست عثمان است». وقتی بیعت تمام شد عثمان برگشت. مسلمانها گفتند:« به طواف کردن گرد کعبه راضی شدی ای ابا عبدالله؟» عثمان گفت: « بدگمانی درباره ی من پنداشته اید، سوگند به آن که جانم در دست اوست اگر یک سال در مکه می ماندم و پیامبر خدا در حدیبیه مقیم بود کعبه را طواف نمی کردم تا این که پیامبر آن را طواف نماید.
قریش از من خواستند تا کعبه را طواف کنم امّا من نپذیرفتم. آن گاه مسلمان ها گفتند:« پیامبر را برای بیعت مردم گرفت و همه ی مسلمان ها با او بیعت کردند. مسلمان ها همه با پیامبر بیعت کردند جز « جد بن قیس». معقل بن یسار شاخه های درخت را نگاه داشته بود و آنها را بلند می کرد تا به پیامبر نخورند، و اولّین کسی که با او بیعت  کرد ابوسنان اسدی بود، و سلمه بن اکوع سه بار با او بیعت کرد، به همراه اوّلین گروه از مردم، و با وسطی ها، و با آخرین افراد نیز همراه شد و بیعت کرد.
در این هنگام که  مسلمانان مشغول بیعت با پیامبر بودند بدیل بن ورقاء خزاعی به همراه گروهی از افراد قبیله خزاعه آمد. در میان اهل تهامه مردمان خزاعه همراه محرم  اسرار پیامبر بودند. بدیل گفت:« من از نزد طایفه ی کعب بن لوی و عامر بن لوی می آیم، آن ها در نزدیکی آب های حدیبیه فرود آمده اند و حتی زنان و کودکان خود را به همراه آورده اند و آنان با تو خواهند جنگید و تو را از ورود به مکبه باز خواهند داشت».
پیامبر(ص) فرمود:« ما برای جنگیدن با کسی نیامده ایم، بلکه ما برای ادای عمره آمده ایم، و قریش نیز از جنگ به ستوه آمده و زیان های بسیاری از آن دیده اند و اگر بخواهند، من با آنان سازش خواهم کرد در قبال این که آنان نیز مرا با مردم واگذارند. و اگر بخواهند به راهی که مردم رفته اند بروند، چنین کنند، وگرنه معلوم می شود که استراحت و تجدید قوا کرده اند، و اگر اصرار به جنگ دارند سوگند به آن که جانم در دست اوست در راه این دعوت با آنان خواهم جنگید تا جان از تنم درآید یا اینکه خداوند کار خودش را پیش ببرد. بدیل گفت:« آن چه را می گویی برای آنان باز خواهم گفت».
بدیل به راه افتاد تا این که پیش قریش آمد. گفت: « من از جانب این مرد به نزد شما آمده ام و چیزهایی می گفت اگر بخواهید سخنانش را برای شما باز می گویم». نابخردانشان گفتند:« ما نیازی نداریم که از سخنان او چیزی برای ما بگویی»، امّا خردمندانشان گفتند:« آن چه راکه شنیده ای بازگوی». گفت:« چنین و چنان گفت» عروه ی بن مسعود ثقفی گفت: « برنامه ی خوبی به شما پیشنهاد کرده است، پس آن را بپذیرید و بگذارید من نزد او بروم ». گفتند:« پیش او برو» عروه نزد بدیل گفته بود به او گفت. در این هنگام عروه به پیامبر گفت:« ای محمّد! فرض کن اگر قومت را ریشه کن ساختی، پس آیا شنیده ای که پیش از تو احدی از عرب خویشاوندانش را ریشه کن کرده باشد؟ و اگر چیز دیگری می خواهی قسم به خدا من مشتی از اراذل و اوباش را می بینم که اطرافت را گرفته اند و شایسته است که فرار کنند و  تو را تنها بگذارند.»
ابوبکر گفت:« أُمصُص بَظَرَ  اللَّاتِ» زبان ...« لات» را بمک» ، آیا ما از کنار او می گریزیم، او را رها می کنیم؟ عروه گفت:« این کیست؟» گفتند:« ابوبکر» گفت:« سوگند به آن که جانم در دست اوست اگر احسانی نبود که پیش از این بر من روا داشته ای و من هنوز از جبران آن برنیامده ام، پاسخ تو را می دادم!!» و هم چنان با پیامبر سخ ن می گفت و هرگاه با او سخن می گفت با دستش ریش پیامبر را می گرفت. مغیره بن شعبه در حالی که کلاه آهنین بر سر داشت و شمشیر به دست داشت بر بالای سرپیامبر ایستاده بود.
پس هر وقت که عروه می خواست ریش پیامبر را بگیرد با دسته ی شمشیر روی دستش را می زد و می گفت:« دست خود را از ریش پیامبر دور بدار»، عروه سرش را بلند کرد و گفت:« ای کیست؟» گفت:« مغیره بن شعبه هستم» . عروه گفت:« ای بی وفا! مگر من نبودم برای رفع آن نرنگ بازی تو آن همه کوشش کردم؟!» مغیره در دوران جاهلیت با گروهی همراه شده بود و تعدادی را کشته و اموالشان را ربوده بود، سپس آمد و مسلمان شد. پیامبر فرمود:« اسلام تو را می پذیرم امّا با آن اموال کاری ندارم.»
سپس عروه مدّتی اصحاب پیامبر خدا(ص) را زیر نظر گرفت، پیامبر هرگاه آب دهن می انداخت اصحاب آن را نمی گذاشتند که به زمین بیافتد بلکه با دست هایشان آن را می گرفتند و چهره و بدن خود می مالیدند. و هرگاه دستوری به آن ها می داد شتابان آن را انجام می دادند، و هرگاه وضو می گرفت برای برگرفتن قطرات آب وضوی او نزدیک بود سر و دست خود را بشکنند، و هرگاه پیامبر حرف می زد صداهایشان را پایین می آوردند و به خاطر بزرگداشت او تیز به وی نگاه نمی  کردند و به او خیره نمی شدند.
پس عروه به نزد همراهانش بازگشت و گفت: ای قوم من! به خدا من نزد پادشاهان رفته ا م، نزد کسری و قیصر و نجاشی. سوگند به خدا! پادشاهی را ندیده ام که یارانش او را چنان تعظیم کنند که اصحاب محمّد، او را بزرگ و گرامی می دارند! سوگند به خدا! اگر آب دهان می انداخت در کف دست یکی از آن ها قرار می گرفت و آن را بر چهره و بدنش می مالید، و هرگاه فرمانی به آن ها می داد بی درنگ و شتابان دستور او را اجرا می کردند ، و هرگاه وضو می گرفت برای برگرفتن قطرات آب وضوی او سر و دست می شکستند، و هرگاه حرف می زد صداهایشان را پایین می آوردند ، و به خاطر بزرگداشت او به وی خیره نمی شدند. او به شما شیوه و راه درستی را پیشنهاد کرده است پس آن را بپذیرید.
آنگاه مردی از بنی کنانه گفت: « بگذاری من پیش او بروم» گفتد: « برو وقتی به پیامبر(ص) نزدیک شد پیامبر فرمود: « این فلانی است و او از قومی است که شتران قربانی را گرامی می دارند! پس حیوانات قربانی را به سوی او گسیل دارید!»
اصحاب چنین کردند و لبیک گویان به استقبال او رفتند، گفت:« سبحان الله سزاوار نیست این ها از آمدن به کعبه بازداشته شوند». پس آن مرد به نزد یارانش برگشت و گفت:« شتران را دیدم که قلاده در گردنشان بود و برای قربانی شدن نشانه گذاری شده بودند و من معتقدم که نباید این ها از آمدن به کعبه بازداشته شوند.»
مکرز بن حفص بلند شد و گفت:« بگذاریدمن پیش او بروم». گفتند:ن برو» وقتی به آن ها نزدیک شد پیامبر فرمود:« این مکرز بن حفص است او مردی فاسق می باشد». پس با پیامبر مشغول گفتگو شد. در همین هنگا که او حرف می زد ناگهان سهیل بن عمرو آمد، سپس پیامبر(ص) فرمود: کارتان آسان شد». سهیل گفت:« بیا عهدنامه ای بنویسیم» ، پیامبر نویسنده را فراخواند و فرمود:ن بنویس:« بسم الله الرحمن الرحیم » سهیل گفت: « سوگند به خدا! رحمان را نمی دانیم که چیست، بلکه بنویس:« باسمک اللهم» همان طور که قبلا می نوشتی. مسلمان ها گفتند:« سوگند به خدا جز بسم الله الرحمن الرحیم چیزی دیگر نمی نویسیم.»
آن گاه پیامبر(ص) فرمود:« بنویس: باسمک اللهم» سپس فرمود:« بنویس این چیزی است که محمّد رسول الله بر آن حکم کرده است». سهیل گفت: سوگند به خدا اگر می دانستیم که تو پیامبر خدا هستی تو را از آمدن به خانه خدا باز نمی داشتیم و با تو نمی جنگیدیم، بلکه بنویس: محمد بن عبدالله. پیامبر(ص) فرمود:« من فرستاده و پیامبر خدا هستم، گرچه شما مرا تکذیب کنید، پس بنویس: محمد بن عبدالله، در قبال این که بگذارید خانه خدا را طواف کنیم». سهیل گفت:« نه ، چون نمی خواهیم عرب بگویند که ما تحت فشار و زور به شما  اجازه ورود دادیم. بلک بنویس: در سال آینده می توانید به عمره بیایید». و چنین نوشت شد.
سهیل گفت: « اگر افرادی از ما به نزد تو آمدند، گرچه به دین هم گرویده باشند باید آن ها را به ما بازگردانی». مسلمان ها گفتند:« سبحان الله! چگونه فردی که مسلمان شد و به نزد ما آمده است دوباره به مشرکن پس داده می شود؟»
در این حال ابوجندل بن سهیل کشان کشان با زنجیرهایی که بر پاهایش قرار داشت آمد. او به همین صورت از پایین مکه آمده بود تا این که خودش را به میان مسلمان ها انداخت. سهیل گفت:« این نخستین فردی است که طبق آن چه عهد نمودیم او را از تو می خواهم.» پیامبر فرمود:« ما هنوز صلح نامه را ننوشته ایم و تمام نکرده ایم.»
سهیل گفت:« پس اگر چنین است سوگند به خدا که هرگز بر چیزی با تو صلح نخواهم کرد». پیامبر فرمود:« او را به شخص من ببخش». گفت:« او را به شما می بخشم » . پیامبر فرمود:« چرا؛ چنین کن؟!» گفت:« نه چنین نمی کنم» مکرز گفت: « او را به تو بخشیدم.»
ابوجندل گفت:« ای گروه مسلمانان! آیا به نزد مشرکان برگردانده می شوم در حالی که مسلمان شده و نزد شما آمده ام، آیا نمی بینید چه رنجی کشیده ام؟» و او در راه خدا به شدّت عذاب داده شده بود. عمربن خطاب(رضی الله عنه) می گوید: سوگند به خدا از روزی که اسلام آورده ام جز همین روز شک و تردیدی به دلم راه نیافته بود. پس پیش پیامبر آمدم و گفتم:« ای پیامبر خدا! مگر تو پیامبر خدا نیستی؟ فرمود:« بله» گفتم:آیا ما بر حق نیستیم و دشمن ما بر باطل نیست؟ فرمود:« بله» گفتم: پس چرا باید در کار دینمان به خواری تن در دهیم و به عقب بازگردیم در حالی که هنوز خداوند میان ما و دشمنانشان حکم نکرده است؟ فرمود:« من پیامبر خدا هستم و او مرا یاری می کند، و من از فرمان او سرپیچی نمی کنم.»
گفتم: مگر ن گفتی که به کعبه خواهیم آمد و آن را طواف خواهیم کرد؟ فرمود:« بله، ولی آیا به شما گفتم که در همین سال آن را طواف خواهید کرد؟» گفتم: نه ، فرمود:« پس تو وارد آن خواهی شد و آن را طواف خواهی کرد.»
عمر می گوید: سپس نزد ابوبکر آمدم و آن چه را به پیامبر گفتم بری او بازگفتم. و ابوبکر همان پاسخی را به من داد که پیامبر به من داده بود واضافه بر آن گفت:« به دامان پیامبر چنگ بزن تا وقتی که مرگ به سراغت می آید، سوگند به خدا! که او برحق است». عمر گفت:« برای جبران این کارم کارهایی زیادی انجام دادم».
وقتی  نوشتن صلح نامه تمام شد پیامبر(ص) فرمود:« بلند شوید  و شتران را سر ببرید، سپس موهای سرتان را بتراشید». سوگند به خدا هیچ کسی از مسلمان ها بلند نشد تا این که پیامبر سه بار چنین گفت: وقتی هیچ یک از آن ها بلند نشد پیامبر برخاست و نزد ام سلمه رفت و آن چه از مردم دیده بود برای او بیان کرد. ام سلمه گفت: « ای پیامبر خدا! آیا تو این کار را دوست داری؟» فرمود ، آری گفت:« پس بیرون برو و با هیچ کس یک کلمه حرف نزن تا اینکه شترت را سر می بری و موی سرت را می تراشی». پیامبر بلند شد و با هیچ کس سخنی نگفت. تا این که شترش را ذبح کرد و کسی را صدا زد که موی سر او را بتراشد، و موی سر خود را  تراشید.
مردم وقتی این را مشاهده کردند بلند شدند و قربانی ها را سربریدن و شروع  کردند به تراشیدن موهای سر یکدیگر تا این که نزدیک بود از شدّت ناراحتی، یک دیگر را بکشند. سپس زنان مومنی آمدند و خداوند این آیه را نازل کرد« إِذَا جَآءَکُم المُومِنَتُ مُهَجِرَتِ .... بِعِصَمِ الکَوَافِرِ» پس در این روز عمر دو تا زن که در دوران شرک همسر او بودند طلاق داد، پس یکی با معاویه ازدواج کرد و دیگری با صفوان بن امیه. آن گاه پیامبر به مدینه بازگشت و به هنگام بازگشت، خداوند این آیه را نازل فرمود:« إِنَّا فَتَحنَا لَکَ فَتَحَا مُبِینَا» تا آخر. عمر گفت:« آیا این فتح و پیروزی است ای پیامبر خدا» فرمود:« بله» اصحاب گفتند:« تو را مبارک باد ای پیامبر خدا! بهره ی ما چیست» سپس خداوند  نازل فرمود:ن هُوَ الذَّیِ أَنزَلَ السَّکیِنَة فِی قُلُوبِ المُومِنینَ» .
پایان تفسیر سوره فتح


[1] احابیش قومی عرب نژاد بودند از تیره های بنی کنانه و دیگر طوایف، و آن چنان که از لفظ احابیش متبادر است، اهل حبشه نبودند.« م»


تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از علي رضی الله عنه روايت است: در خدمت پيامبر صلی الله علیه و سلم بودم كه‌ ابوبكر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه آمدند، فرمود: «يا علي هذان سيّدا كهول اهل الجنّة و شبابها، بعد النبيّين و المرسلين» :(اي علي بعد از پيامبر و رسولان، اين دو سردار، بزرگان و جوانان بهشت هستند). (مسند احمد، الموسعة الحديثية، ش/602، اين حديث صحيح است و اين اسناد حسن.)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 12128
دیروز : 5614
بازدید کل: 8802287

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010