Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

معجزه پيامبر اكرم صلى الله عليه و سلم هست كه دست مباركشان را روى سلمان فارسى گذاشت و فرمودند: " لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ عِنْدَ الثُّرَيَّا لَنَالَهُ رِجَالٌ مِنْ هَؤُلَاءِ " (متفق عليه)، يعنى: " اگر ايمان در ستاره ثريا بود مردانى از اينها (يعنى اهل فارس) به آن دست مييافتند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره ص > تفسیر سوره ص از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن

شماره مقاله : 9250              تعداد مشاهده : 404             تاریخ افزودن مقاله : 14/1/1390

تفسیر سوره ص


مکی و 88 آیه است.
 
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه ی 11-1:
ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ؛ صاد  سوگند به  قرآن  شریف  صاحب  اندرز
بَلِ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ؛ که  کافران  همچنان  در سرکشی  و خلافند
كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ؛ چه  بسا مردمی  را که  پیش  از آنها به  هلاکت  رسانیدیم   آنان  فریاد بر  می آوردند ولی  گریزگاهی  نبود.
وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ؛ در شگفت  شدند از اینکه  بیم  دهنده  ای  از میان  خودشان  برخاست   و  کافران گفتند : این  جادوگری  دروغگوست.
أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیءٌ عُجَابٌ؛ آیا همه  خدایان  را یک  خدا گردانیده  است  ? و این  چیزی  شگفت  است.
وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیءٌ یرَادُ؛ مهترانشان  به  راه  افتادند و گفتند : بروید و بر پرستش  خدایان  خویش ، پایداری  ورزید که  این  است  چیزی  که  از شما خواسته  شده.
مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ؛ ما در این  آخرین  آیین  ، چنین  سخنی  نشنیده  ایم  و این  جز دروغ  هیچ  نیست.
أَأُنزِلَ عَلَیهِ الذِّكْرُ مِن بَینِنَا بَلْ هُمْ فِی شَكٍّ مِّن ذِكْرِی بَلْ لَمَّا یذُوقُوا عَذَابِ؛ آیا از میان  همه  ما وحی  بر او نازل  شده  است  ? بلکه  آنها از وحی  من  در  تردیدند ، و هنوز عذاب  مرا نچشیده  اند.
أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ؛ یا آنکه  خزاین  رحمت  پروردگار پیروزمند بخشنده  ات  در نزد آنهاست  ?
أَمْ لَهُم مُّلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا فَلْیرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ؛ یا فرمانروایی  آسمانها و زمین  و هر چه  میان  آن  دوست  ، از آن  آنهاست   ?پس  با نردبامهایی  خود را به  آسمان  کشند.
جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ؛ آنجا لشکری  است  ناچیز از چند گروه  شکست  خورده  به  هزیمت  رفته.
در اینجا خداوند حالت قرآن و وضعیت تکذیب کنندگان در برابر قرآن و در برابر کسی که قرآن را آورده است بیان می دارد. پس فرمود:« ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ» صاد . سوگند به قرآن که دارای منزلت و شرافت بزرگ است و همه آنچه را که بندگان به آن نیاز دارند از قبیل دانستن اسماء و صفات وافعال خداوند و دانستن احکام شرعی و احکام معاد و جزا، به آنان تذکر می دهد و می آموزد پس قرآن اصول و فروع دین را به بندگان می آموزد. و در اینجا و فروع دین را به بندگام می آموزد. و در اینجا نیازی به ذکر آنچه برای آن سوگند یاد شده است نمی باشد، زیرا آنچه برای آن سوگند یاد شده وآنچه که بدان سوگند یاد شده است یک چیز هستند، و آن قرآنی می باشد که دارای چنین صفت بزرگی است. پس وقتی قرآن دارای چنین صفتی می باشد معلوم است که نیاز بندگان به آن بالاتر از هر نیازی است. و بر  بندگان لازم است که به آن ایمان بیاورند و آن را تصدیق نمایند و به استنباط آموزه های جدید از  قرآن روی آورند. خداوند متعال کسانی را به سوی این قرآن هدایت نمود، و کافران از تصدیق آن و تصدیق کسی که قرآن بر او نازل شده ابا ورزیدند و همواره در برابر قرآن و پیغمبر در « عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ» به سر می برند، یعنی متکبر بودند و از ایمان آوردن به آن دو امتناع می ورزیدند و با آن به دشمنی و ستیز می پرداختند تا قرآن را رد نمایند و آن را باطل قلمداد نمایند و به آن و کسی که آن را آورده است طعنه بزنند.
خداوند با بیان این که اقوام گذشته را که پیامبران را  تکذیب کردند هلاک کرده است آنها را تهدید نمود، و فرمود: وقتی که هلاکت به سراغشان آمد، فریاد برآوردند و کمک خواستند تا عذاب از آنها دور شود، « وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ» امّا زمان، دیگر زمان رهایی از آنچه بدان گرفتار شده بودند، نبود. پس اینها بپرهیزند از این که به تکبر و ستیزه جویی و مخالفت خود ادامه دهند که آن گاه به آنچه گذشتگان گرفتار شدند گرفتار خواهند شد.
« وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ» تکذیب کنندگان از چیزی تعجب کردند که جای تعجب ندارد ، و آنها از این تعجب کردند که بیم دهنده ای از خودشان به نزد آنها آمد تا آنها بتوانند از  او یاد بگیرند و او را به گونه شایسته بشناسند. و چون او از قوم آنهاست با ید غرور و تکبر ناسیونالیستی آنها را فرا بگیرد و از تبعّیت او سر باز زنند. پس این چیزی است که باعث می شود تا آنان سپاسگزاری نمایند و کاملا از پیامبر پیروی کنند. اما آنها قضیه را برعکس کردند و به تعجب انکاری روی آوردند. « وَقَالَ الْكَافِرُونَ» و کافران از روی ستمگری و کیفر ورزی خود گفتند:« هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ» این جادوگری دروغگوست.
و گناه پیامبر نزد آنها این بود که « أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا» چگونه او از گرفتن شریکان و همتایان نهی می کند و دستور می دهد عبادت تنها برای الله انجام گیرد؟« إِنَّ هَذَا لَشَیءٌ عُجَابٌ» بی گمان چیزی  که او آورده است به دلیل باطل و فاسد بودنش بسیار عجیب می باشد. « وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ» آن دسته از سران که گفته شان پذیرفته می شد، به راه افتادند و قوم خود را به تمّسک به شرکی که برآن اقرار داشتند تشویق کردند و گفتند:« أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ» بروید و بر پرستش خدایان خود شکیبا باشید. یعنی به عبادت آنها ادامه و بر پرستش آنها پایداری کنید و هیچ چیزی نباید شما را از پرستش آنها باز دارد. « إِنَّ هَذَا لَشَیءٌ یرَادُ» بی گمان چیزی که محمّد آورده است مبنی بر نهی از عبادت آنها، ساخته و پرداخته خود او است و از آن هدف و قصدی سوء دارد.
این شبهه ایست که فقط انسان های بی خرد گول آن را می خورند. چون هرکس سخن حق با ناحقی را بر زبان آورد، به خاطر قصد و نیت بدش سخنش رد نمی شود، چرا که نیت و عمل او مال خود اوست، بلکه با آنچه از دلایل و حجّت هایی که آن را باطل و فاسد می نماید گفته اش رد کرده می شود. و منظور آنها این بود که محمّد برای این شما را دعوت می کند تا بر شما ریاست کند و نزد شما بزرگ باشد و از او پیروی کنید.
« مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ» ما سخنی را که او می گوید و دینی که به سوی آن دعوت می کند در آیین قریش و آیین نصرانیت نشنیده ایم. پس نه پدران ما چنین دینی داشته اند و نه پدران ما پدران خود را بر چنین چیزی یافته اند. پس بمانید بر آنچه پدرانتان بر آن بوده اند، این حق است و آنچه محمّد شما را به سوی آن می  خواند جز دروغی که خود آن را ساخته است نیست. و این نیز یک شبهه از نوع شبهات اول آنهاست . آنان حق را با استناد به چیزی که حتّی برای رد کردن کوچک ترین و بی ارزشترین گفته ای کافی نیست، رد کردند و آن اینکه این دعوت با آنچه که پدران گمراهشان بر آن بوده اند مخالف است. پس این چه دلیلی است که بر بطلان آن دلالت نماید؟
« أَأُنزِلَ عَلَیهِ الذِّكْرُ مِن بَینِنَا» چه چیزی او را بر ما برتری داده است تا از میان ما قرآن بر او نازل شود و خداوند قرآن را به او اختصاص دهد؟ این نیز یک شبهه است، و چگونه این شبهه می تواند دلیلی باشد که بتوان با آن، آنچه را که پیامبر گفته است رد کرد؟ زیرا خداوند همه پیامبران را با رسالت خویش مورد تکریم قرار داده و آنان را به دعوت کردن خلق به سوی خدا امر نموده است. و از آنجا که گفته های صادر شده از سوی مشرکان صلاحیت آن را ندارد که با آن رسالت پیامبر رد شود خداوند خبر داد که این گفته هایشان از کجا سرچشمه می گیرد. پس فرمود:« بَلْ هُمْ فِی شَكٍّ مِّن ذِكْرِی» آنها از قرآن من در شک و تردید هستند، و علم و شناختی از آن ندارند. پس وقتی که در شک و تردید افتادند و به آن راضی شدند، و حق واضح و آشکار به نزد آنها آمد و از آنجا که آنان به طور قطعی تصمیم گرفته بودند که بر شک خود باقی بمانند چنین سخن هایی را برای دفع حق بر زبان آوردند. و آنها این سخنان را از روی دلیل و حجت نگفتند، بلکه از روی دروغ چنین گفتند، و معلوم است که هرکس چنین باشد از روی شک و عناد سخن می گوید و سخن او پذیرفته نیست و کوچک ترین نقص و عیب به حق وارد نمی کند و به محض حرف زدنش مورد مذمت و نکوهش قرار می گیرد. بنابراین خداوند آنها را به عذاب تهدید کرد و فرمود:« بَلْ لَمَّا یذُوقُوا عَذَابِ» آنها از آنجا که در دنیا از نعمت ها بهره مند هستند و چیزی از عذاب خدا هنوز به آنها نرسیده این سخن ها را می گویند، و بر گفتن این سخن ها جرات کرده اند، و اگر عذاب را بچشند به گفتن چنین حرف هایی جرأت نخواهند کرد.
« أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ» آیا گنج های رحمت پروردگار بسیار توانمند و بخشاینده ی تو در دست ایشان است؟ تا هرکس را که بخواهند از آن بدهند و هرکس را که بخواهند از آن محروم کنند و بگویند:« أَأُنزِلَ عَلَیهِ الذِّكْرُ مِن بَینِنَا» آیا از میان همه ما قرآن بر او نازل شده است؟ یعنی این از فضل و نعمت خداست و در دست آنها نیست تا به خود جرأت دهند و درباره خدا سخن بگویند.
« أَمْ لَهُم مُّلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا » آیا فرمانروایی آسمان ها و زمین و آنچه در میان آن دو است از آن ایشان است طوری که آنها بر آنچه می خواهند توانایی داشته باشند؟ « فَلْیرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ» پس اگر چنین است با وسایل و اسبابی که آنها را به آسمان ها بالا می برد، بالا روند، و مانع رسیدن رحمت خدا به پیامبر شوند. پس چگونه سخن می گویند در حالی که آنان ناتوان ترین و ضعیف ترین خلق خدا نسبت به چیزی  هستند که درباره آن سخن گفته اند؟! یا اینکه هدفشان تحزّب و جمع کردن لشکر و همکاری کردن برای کمک نمودن به باطل و خوار کردن حق است؟ و واقعیت همین است.
آنان به این هدف نمی رسند، بلکه تلاش و سعی آنها بی نتیجه خواهد ماند و لشکرشان شکست می خورد. بنابراین فرمود:« جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ» همانند لشکریانی هستند که پیش از تو علیه انبیا بسیج شده بودند و آنها مغلوب و هلاک گشتند. پس ما نیز اینها را نابود می کنیم.
آیه ی 15-12:
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ؛ پیش  از، آنها قوم  نوح  و عاد و فرعون  ، که  مردم  را به  چهار میخ  می  کشید  ،پیامبران  را تکذیب  می  کردند.
وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَیكَةِ أُوْلَئِكَ الْأَحْزَابُ؛ و نیز قوم  ثمود و قوم  لوط و مردم  ایکه  از آن  جماعتها بودند.
إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ؛ از اینان  کس  نبود مگر آنکه  پیامبران  را تکذیب  کرد ، و عقوبت  من  واجب آمد.
وَمَا ینظُرُ هَؤُلَاء إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ؛ اینان  نیز جز بانگی  سهمناک  انتظاری  ندارند ، چنان  که  آدمی  را دیگر  بازگشت  نباشد.
 خداوند آنها را برحذر می دارد از این که با آنها کاری شود که با امت های پیش از آنان شده است؛ کسانی که قدرتشان از قدرت اینها بیشتر بود و سپاه و لشکر بزرگتری داشتند و بر باطل گرد هم آمده بودند، « قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَاد» قوم نوح و  عاد که قوم هود بودند و قوم فرعون که دارای لشکریان زیاد و قدرت سهمگینی بودند.
« وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَیكَةِ» و ثمود که قوم صالح بودند و قوم لوط و اصحاب یکه یعنی صاحبان درختان بوستان ها و درختان فراوان در پیرامون خود بودند، و آنها قوم شعیب بودند. « أُوْلَئِكَ الْأَحْزَابُ» اینها گروه ها و دسته هایی بودند که با قدرت و سپاهیان و ساز و برگ خود برای مقابله با حق گرد هم آمدند اما قدرتشان هیچ چیزی را از آنان دفع نکرد.
« إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ» هریک از این گروه ها پیامبران را تکذیب کردند، پس کیفر خدا گریبانگیرشان شد. و به جز عذابی که به این دسته ها رسید چه چیزی قوم قریش را که به تکذیب پیامبران پرداخته است به راه «تزکیه» و «تطهیر» می آورد و مانع می شود تا عذابی که به آنها رسیده از آنان دور شود؟!
پس باید منتظر باشند« وَمَا ینظُرُ هَؤُلَاء إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ»  و  اینان انتظاری جز این نمی کشند که صدایی مرگبار فرا رسد که هیچ بازگشتی ندارد، و این صدا آنها را نابود و ریشه  کن می نماید، اگر بر آنچه هستند باقی بمانند.
آیه ی 20-16:
وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ یوْمِ الْحِسَابِ؛ و گفتند : ای  پروردگار ما ، نامه  اعمال  ما را پیش  از فرا رسیدن  روز  حساب  به  دست  ما بده.
اصْبِرْ عَلَى مَا یقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ بر هر چه  می  گویند صبر کن   و از داود قدرتمند ، که  همواره  به  درگاه ، ماتوبه  می  کرد ، یادآور.
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالْإِشْرَاقِ؛ ما کوهها را رام  کردیم  و کوهها هر شامگاه  و بامدادان  با او تسبیح  می   کردند.
وَالطَّیرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ؛ و پرندگان  بر او گرد می  آمدند ، همه  فرمانبر او بودند.
وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَینَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ؛ فرمانرواییش  را استواری  بخشیدیم  و او را حکمت  و فصاحت  در سخن  عطا  کردیم.
تکذیب کنندگان به علّت نادانی و مخالفت با حق در حالی که برای آمدن عذاب شتاب داشتند، گفتند:« رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا» پروردگارا! سهمیه عذاب ما را هم اکنون، « قَبْلَ یوْمِ الْحِسَابِ» و قبل از رسیدن قیامت بده. ای محمد! آنها در این گفته لجاجت ورزیدند و ادعا نمودند که نشانه راستگویی ات این است که عذاب را بر آنها بیاوری.
پس خداوند به پیامبر فرمود:« اصْبِرْ عَلَى مَا یقُولُونَ» در برابر چیزهایی که می گویند شکیبا باش ، همان طور که پیامبرانی که پیش از تو بودند شکیبایی ورزیدند، و بدان که سخن مشرکین زیانی به حق نمی رساند و هیچ گاه نمی توانند زیانی به تو برسانند، بلکه آنها به خودشان زیان وارد می کنند. وقتی خداوند پیامبرش را دستور داد که در برابر سخن و آزارهای قومش شکیبایی ورزد پیامبر را فرمان داد که با انجام  عبادت خالص برای خدا، صبر پیشه کند و حالت عبادت گزاران را به خاطر بیاورد. همان طور که در آیه ای دیگر فرموده است:« فَاصبِر عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ قَبلَ طُلُوعِ الشَّمسِ وَقَبلَ غُرُوبِهَا» پس در برابر آنچه می گویند شکیبا باش و قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن پروردگارت را تسبیح بگوی. و یکی از بزرگترین عبادت گزاران پیامبر خدا داود علیه الصلاة و السلام است. « ذَا الْأَیدِ» که دارای قدرت فراوان بدنی و قلبی برای عبادت خدا بود. « إِنَّهُ أَوَّابٌ» بی گمان او در همه کارها به سوی خدا باز می گشت و با محبت و بندگی و ترس و امید و کثرت تضرع و زاری و دعا همواره رو به سوی خدا داشت، و وقتی که کاستی هایی از او سر می زد، با دست برداشتن از گناه و توبه نصوح، به سوی خدا باز می گشت.
و یکی از مصادیق انابت  او به سوی پروردگار و  عبادتش این بود که  خداوند کوه ها را با او هم آوار و رام کرده بود، به گونه ای که هم صدا با او پاکی پروردگارشان را « بِالْعَشِی وَالْإِشْرَاقِ» صبحگاهان و شامگاهان در اوّل و آخر روز بیان می کردند. « وَالطَّیرَ مَحْشُورَةً» و پرندگان را رام او کرد در حالی که با او جمع شده بودند، و مجموعه کوه ها و پرندگان فرمانبردار و تسبیح کننده خدا بودند، و این اطاعت و تسبیح پرندگان از سرِ استجابت این فرموده ی خداوند بود که فرمود:« یَجِبَالُ أَوَِّبِی مَعَهُ وَالطَّیَر » ای کوه ها و پرندگان! همراه با داود خدا را تسبیج گویید. پس این منّت خداست که به او  توفیق عبادت داده بود.
سپس خداوند این را بیان کرد که با دادن پادشاهی بزرگ به او بر وی منّت نهاد، پس فرمود: « وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ» و با اسبابی که به او دادیم و با لشکریان و ساز و برگ فراوان، فرمانروایی او را قدرت بخشیدیم. سپس خداوند بیان نمود که با دادن علم و دانش به او بر وی منّت نهاد، پس فرمود:« وَآتَینَاهُ الْحِكْمَةَ» و به او پیامبری و دانش فراوان دادیم، « وَفَصْلَ الْخِطَابِ» و به وی قدرت داوری عطا کردیم که میان مردم در اختلاف هایشان داوری می کرد.
آیه ی 26-21:
وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ؛ آیا خبر آن  مدعیان  را شنیده  ای  آنگاه  که  از دیوار قصر بالا رفتند ?
إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُم بَینَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ ؛ بر داود داخل  شدند  داود از آنها ترسید  گفتند : مترس  ، ما دو مدعی ، هستیم  که  یکی  بر دیگری  ستم  کرده  است   میان  ما به  حق  داوری  کن  و پای  از  عدالت  بیرون  منه  و ما را به  راه  راست  هدایت  کن.
إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِی نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ؛ این  برادر من  است   او را نود و نه  میش  است  و مرا یک  میش   می   گوید: آن  را هم  به  من  واگذار ، و در دعوی  بر من  غلبه  یافته  است.
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِیرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَیبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ   .؛ داود گفت  : او که  میش  تو را از تو می  خواهد تا به  میشهای  خویش   بیفزاید، بر تو ستم  می  کند  و بسیاری  از شریکان  جز کسانی  که  ایمان  آورده   اند وکارهای  شایسته  کرده  اند و اینان  نیز اندک  هستند بر یکدیگر ستم  می   کنند و داود دانست  که  او را آزموده  ایم   پس  از پروردگارش  آمرزش   خواست  وبه  رکوع  در افتاد و توبه  کرد.
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ؛ ما این  خطایش  را بخشیدیم   او را به  درگاه  ما تقرب  است  و بازگشتی  نیکو.
یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْكُم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیضِلَّكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ ؛ ای  داود ، ما تو را خلیفه  روی  زمین  گردانیدیم   در میان  مردم  به  حق  داوری  کن  و از پی  هوای  نفس  مرو که  تو را از راه  خدا منحرف  سازد  آنان   که  از راه  خدا منحرف  شوند ، بدان  سبب  که  روز حساب  را از یاد برده  اند  ، به عذابی  شدید گرفتار می  شوند.
وقتی خداوند خبر داد که قدرت داوری میان مردم را به پیامبرش داود عطا کرد، و معروف بود که مردم برای داوری به داود مراجعه می کردند، خداوند داستان دو متخاصم را که برای داوری نزد  او رفته بودند بیان کرد. آنها درباره ی قضیه ای رفتند که خداوند آن را آزمایشی برای داود و موعظه ای برای جبران تقصیری که او مرتکب شده بود قرار داد. پس خداوند توبه اش را پذیرفت و او را آمرزید و این قضیه را برایش فراهم آورد. و به پیامبرش محمّد (ص) فرمود:« وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ» و آیا داستان شاکیانی که از دیوار عبادتگاه بالا رفته و نزد داود آمدند به تو رسیده است؟ به راستی که داستانی عجیب است. یعنی آنها بدون اجازه و بدون این که از در وارد شوند از بالای دیوار به نزد او آمدند.
وقتی با این صورت بر او وارد شدند، داور از آنها ترسید. پس آنان به داود گفتند:« خَصْمَانِ» ما دو مدّعی هستیم. پس مترس، « بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ» یکی از ما بر دیگری ستم کرده است، « َاحْكُم بَینَنَا بِالْحَقِّ» به حق و عدل میان ما داوری کن، و به یکی از ما گرایش پیدا مکن، « وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ » و ستم روا مدار،  و ما را به راه راست راهنمایی کن. منظور این است که هر دو طرف به او گفتند منظورشان دستیابی به حق روشن و محص است. پس آن دو داستان خود را به حق تعریف کردند. و پیامبر خدا داود از موعظه آنها ناراحت نشد و آنها را سرزنش نکرد.
یکی از آن دو شاکی گفت:« إِنَّ هَذَا أَخِی»  این برادر من است. به صراحت گفت این برادرم می باشد، و فرق نمی کند که برادر نسبی یا برادر دینی یا از روی دوستی و رفاقت برادرش بوده باشد، چون برادری اقتضا می نماید که تجاوز نکند، زیرا تجاوز و ستم برادر از ستم دیگران بزرگ تر است. « لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً» او نود و نه میش دارد. یعنی نود و نه همسر دارد، و این خیر فراوانی است که بر او  ایجاب می کند تا به انچه خداوند به او بخشیده است قناعت ورزد.
« وَلِی نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ» و من یک میش همسر دارم و او به همین یک میش من چشم دوخته است. « فَقَالَ أَكْفِلْنِیهَا» و می گوید: آن را به من واگذار، « وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ» و در سخن و گفتار بر من چیره شده است و همواره این را از من طلب می کرد تا اینکه آن را حاصل نمود یا نزدیک بود آن را حاصل نماید. وقتی داود سخن او را شنید، گفت: او بر تو ستم کرده است. از نحوه ی صحبت کردن قبلی طرفین چنین بر می آید که این ستم از ناحیه ی طرف دوم صورت گرفته باشد، به  همین جهت لزومی نیافت که طرف دوم صحبت کند، بنابراین جای اعتراضی نیست اگر کسی بگوید:« چرا داود قبل از این که سخن طرف دوم را بشنود داوری کرد؟» پس داود گفت:« لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ» بی گمان او با درخواست یگانه میش تو برای افزودن آن به میش های خود به تو ستم روا می دارد، و عادت بسیاری از شریکان چنین است پس فرمود:« وَإِنَّ كَثِیرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَیبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ» و بسیاری از شریکان به یکدیگر ستم می کنند، چون ظلم و ستم یکی از ویژگی های انسانهاست. « إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» مگر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و ایمان و  عمل صالحی که دارند آنها را از ستم کردن باز می دارد. « وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ» و چنی کسانی اندک و کم هستند. « وَقَلِیلُ مِّن عِبادِیَ الشَّکُورُ» و بندگان شکرگزار من بسیار اندک و کم می باشند.
« وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ» و داود دانست وقتی که میان آنها حکم کرد، ما او را آزموده ایم و این قضیه را برای او فراهم آورده ایم تا همواره آگاه باشد. « فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا» پس، از پروردگارش به خاطر آنچه از وی سر زده بود آمرزش خواست و به سجده افتاد. « وَأَنَابَ» و با توبه واقعی و عبادت، به سوی خدا روی آورد. « فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ» پس آنچه را که از او سرزده بود آمرزدیم و خداوند او را با انواع کرامات گرامی داشت. پس فرمود:« وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى» و او نزد ما دارای مقامی والا و مقرّب است. « وَحُسْنَ مَآبٍ» و بازگشتی نیک دارد. و خداوند گناهی را که از داود علیه السلام سر زد بیان نکرد، چون به ذکر آن نیازی نیست.
پس پرداختن به آن تکلف است، و صلاح همان است که خداوند برای ما تعریف کرده است مبنی بر این که بر او لطف نمود و توبه اش را پذیرفت، و جایگاه او را بالا برد و داود بعد از توبه بهتر و نیکوتر شد. « یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» ای داود! ما تو را در زمین فرمانروا قرار دادیم تا به حل و فصل قضایای دینی و دنیوی بپردازی، « فَاحْكُم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» پس میان مردم به دادگری حکم کن، و او این کار را نمی تواند بکند مگر با شناخت ِ بایدها و شناخت وضعیت حاکم و توانایی داشتن بر اجرای حق. « وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى» و از هوای نفس پیروی مکن به گونه ای که به خاطر خویشاوندی ، دوستی و رفاقت یا از روی محبت به یکی روی آوری، یا به خاطر نفرت داشتن از طرف دیگر از وی روی برتابی. « فَیضِلَّكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ» پس پیروی کردن از هوای نفس تو را از راه خدا منحرف می سازد و تو را از راه راست خارج می کند. « إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ» بی گمان کسانی که از راه خدا گمراه می شوند به سزای این که از روز قیامت غافل هستند و آن را فراموش می کنند سزای سختی در پیش دارند . پس اگر آنان روز قیامت را به یاد می آوردند و ترس آن در دل هایشان جای می گرفت به هوای فتنه گری روی نمی آوردند.
آیه ی 29-27:
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِینَ كَفَرُوا فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ؛ ما این  آسمان  و زمین  و آنچه  را که  میان  آنهاست  به  باطل  نیافریده  ایم ، این  گمان  کسانی  است  که  کافر شدند  پس  وای  بر کافران  از آتش.
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ كَالْفُجَّارِ ؛ آیا کسانی  را که  ایمان  آورده اند و کارهای  شایسته  کرده اند ، همانند  فسادکنندگان  در زمین  قرار خواهیم  داد ? یا پرهیزگاران  را چون  گناهکاران  ?
كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیكَ مُبَارَكٌ لِّیدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَلِیتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ؛ کتابی  مبارک  است  که  آن  را بر تو نازل  کرده  ایم  ، تا در آیاتش   بیندیشند و خردمندان  از آن  پند گیرند.
خداوند متعال از کمال حکمت خود در آفرینش آسمان ها و زمین خبر داده و می فرماید او آسمان ها و زمین را بیهوده و بی فایده نیافریده است .« ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِینَ كَفَرُوا» این گمان کسانی است که به پروردگارشان کفر ورزیده اند، و آنها در مورد پروردگارشان گمان هایی برده اند که شایست شکوه او نیست. « فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ» پس وای به حال کافران از آتش دوزخ، و آتش دوزخ کیفر کارهایشان را به آنها خواهد داد و سراپای وجودشان را فرا میگیرد. خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفریده است، آنها را آفریده تا بندگان به کمال علم و قدرت او و گستردگی فرمانروایی اش ایمان بیاورند و بدانند که او تنها معبود یگانه است، و کسانی که به اندازه ذرّه ای چیزی را در آسمان ها و زمین نیافریده اند معبود حقیقی نیستند. و بدانند که رستاخیز حق است و خداوند میان اهل خیر و اهل شر داوری خواهد کرد.
کسی که نسبت به حکمت خداوند جاهل و ناآگاه است، گمان نبرد که خداوند اهل خیر و اهل شر را در حکم و داوری خود برابر قرار می دهد. بنابراین فرمود:« أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ كَالْفُجَّارِ» آیا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند مانند تباهی کنندگان در زمین می گردانیم؟ آیا پرهیزگاران را مانند بدکاران قرار می دهیم؟ چنین چیزی شایسته و مناسب حکمت و حکم داوری ما نیست.
« كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیكَ مُبَارَكٌ» این کتابی است پر خیر و برکت که در آن خیر فراوان و دانش زیادی هست؛ آن را بر تو فرو فرستاده ایم و در آن، راهِ هدایت از گمراهی و شفا از بیماری مشخص شده است. این کتاب نوری است که در تاریکی ها به وسیله آن راه روشن می شود، و در آن هر حکمی که مکلفان بدان نیاز دارند موجود می باشد و برای هر امر مطلوبی دلایل قطعی  ارائه شده است، و این امر سبب گردیده تا بزرگترین کتابی باشد که از ابتدای آفرینش هستی به سوی جامعه بشری فرستاده شده است.
« لِّیدَّبَّرُوا آیاتِهِ» تا در آیه های آن بیاندیشند. یعنی حکمت از فرو فرستادن آن این است که مردم در آیه های آن بیاندیشند و علم و دانش آن را بیرون آورند و در اسرار و حکمت های آن تدبر نمایند. زیرا با تدبر در آن و تامّل و اندیشیدن در مفاهیم آن می توان به برکت و خیر قرآن دست یافت. دراینجا بر تدبر در قرآن تشویق شده، و این که تامل در قرآن از بهترین اعمال است، و خواندنِ با تدبر بهتر از تلاوت سریع و تند است، چرا که هدف تدبر از آن حاصل نمی شود. « وَلِیتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»  و تا صاحبان خرد و عقل های درست با تدبّر در آن هر علم و خواسته ای را به یاد آورند. و این دلالت می نماید که آدمی برحسب عقل و خرد خویش از این کتاب پند می گیرد و بهره مند می شود.
آیه ی 40-30:
وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ سلیمان  را به  داود عطا کردیم   چه  بنده  نیکویی  بود و روی  به  خدا داشت.
إِذْ عُرِضَ عَلَیهِ بِالْعَشِی الصَّافِنَاتُ الْجِیادُ؛ آنگاه  که  به  هنگام  عصر اسبان  تیزرو را که  ایستاده  بودند به  او عرضه  کردند ،
فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیرِ عَن ذِكْرِ رَبِّی حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ؛ گفت  : من  دوستی  این  اسبان  را بر یاد پروردگارم  بگزیدم  تا آفتاب  در  پرده  غروب  پوشیده  شد ،
رُدُّوهَا عَلَی فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ؛ آن  اسبان  را نزد من  باز گردانید  پس  به  بریدن  ساقها و گردنشان  آغاز  کرد.
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمَانَ وَأَلْقَینَا عَلَى كُرْسِیهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ؛ ما سلیمان  را آزمودیم  و بر تخت  او جسدی  را افکندیم  و او روی  به  خدا  آورد.
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْكًا لَّا ینبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ؛ گفت  : ای  پروردگار من  ، مرا بیامرز و مرا ملکی  عطا کن  که  پس  از من   کسی سزاوار آن  نباشد ، که  تو بخشاینده  ای.
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیثُ أَصَابَ؛ پس  باد را رام  او کردیم  که  به  نرمی  هر جا که  آهنگ  می  کرد ، به  فرمان   او، می  رفت.
وَالشَّیاطِینَ كُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ؛ و دیوان  را ، که  هم  بنا بودند و هم  غواص.
وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ؛ و گروهی  دیگر را ، که  همه  بسته  در زنجیر او بودند.
هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَیرِ حِسَابٍ؛ این  عطای  بی  حساب  ماست  خواهی  آن  را ببخش  و خواهی  نگه  دار.
وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ؛ او راست  نزد ما تقرب  و بازگشتی  نیکو.
وقتی خداوند داود را ستود و آنچه را که برایش اتفاق افتاد تعریف کرد، فرزندش سلیمان را نیز ستایش کرد و فرمود:« وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیمَانَ» و سلیمان را به داود عطا کردیم و او را مایه شادمانی اش گرداندیم. « نِعْمَ الْعَبْدُ» سلیمان بسیار بنده خوبی بود ، چون دارای صفتی بود که ایجاب می کرد مورد ستایش قرار گیرد، و آن این بود که « إِنَّهُ أَوَّابٌ» او در همه کارها و احوال و اوضاع با انجام دادن عبادت و توبه، و محبت و ذکر و دعا و زاری، و تلاش برای به دست آوردن  خشنودی خداوند بر همه چیز رو به خدا داشت. بنابراین وقتی اسب هایی به او نشان داده شد که بر روی دو پا و یک دست ایستاده و یک دست را کمی بلند کرده و منظره ای زیبا داشتند، به خصوص برای کسانی همچون پادشاهان که به صحنه ها بیشتر نیاز دارند، و این صحنه ها برای آنان زیباتر جلوه می کند، و هم چنان اسب ها بر  او عرضه می شد تا این که خورشید غروب کرد و تماشای این اسب ها او را از نماز شامگاه و به یادآوردن آن غافل گرداند.
سلیمان با ندامت از آنچه که از او سر زده و او را از ذکر خدا غال گردانده بود و با نزدیکی جستن به خدا و مقدّم داشتن محبت خدا بر محبت غیر  او، گفت:« إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیرِ عَن ذِكْرِ رَبِّی» بی گمان من محبت « خیر» که همان مال دنیاست و در اینجا منظور اسب می باشد را بر یاد پروردگارم ترجیح دادم، « حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ» و این صحنه ها صحنه رژه اسبان مرا همچنان غافل نگه داشت تا اینکه خورشید پنهان شد.
« رُدُّوهَا عَلَی» اسب ها را به سوی من بازگردانید، « فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاق» پس شروع به دست کشیدن بر ساقه ها و گردن های اسب ها کرد. یعنی با شمشیر خود بر گردن ها و ساق هایشان می زد و گردن و ساق هایشان را قطع می کرد. « وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمَانَ» و به درستی که سلیمان را با از بین رفتن پادشاهی و جدایی از فرمانروایی اش به خاطر خللی که اقتضای طبیعت بشری است آزمودیم.« وَأَلْقَینَا عَلَى كُرْسِیهِ جَسَدًا» و بر تخت او کالبدی افکنده ایم. یعنی شیطانی که خداوند مقرر نموده بود بر تخت او بنشیند و در زمان آزمایش سلیمان، در پادشاهی او تصرف کند، « ثُمَّ أَنَابَ»  سپس سلیمان به سوی خدا بازگشت و توبه کرد.
« قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْكًا لَّا ینبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» سلیمان گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و به من حکومتی عطا کن که بعد از من کسی را نسزد، بی گمان تو بخشنده ای. پس خداوند دعای او را پذیرفت و او را بخشید و فرمانروایی اش را به او باز گرداند، و فرمانروایی اش را افزود، به گونه ای که برای هیچ کسی بعد از او به دست نیامده است، و آن این بود که خداوند شیطان ها و جن ها را به  فرمانش درآورد که هرچه خواست برای او می ساختند و در دریاها برایش غواّصی می کردند، و دُرها و زیورآلات را بیرون می آوردند، و هرکدام از دیوها که از فرمان او سرپیچی می کرد آن را به زنجیر می بست.
و به او گفتیم:« هَذَا عَطَاؤُنَا» این بخشش ماست، پس بدان شادمان باش، « فَامْنُنْ» و به هرکس که می خواهی بده و ببخش،« أَوْ أَمْسِكْ» و هرکس را که نمی خواهی ببخش، « بِغَیرِ حِسَابٍ» یعنی در این مورد حرج و گناهی بر تو نیست، و حسابی بر تو نیست چون خداوند از کمال عدالت و احکام و دستورات نیکِ سلیمان آگاه بود. و بیان فرمودکه این مقام نیک فقط در دنیا برای سلیمان نیست بلکه در آخرت نیز از خیر بزرگی بهره مند است. بنابراین فرمود:« وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ» و بی گمان او از مقرّبان درگاه خداوند است، از کسانی است که با انواع تکریم ها و تنعمّ ها نزد خداوند گرامی داشته می شود.
فواید و حکمت هایی که در داستان داود و سلیمان علیه السلام برای ما روشن نشده است:
1- خداوند برای پیامبرش محمّد (ص) داستان کسانی را که پیش از او بوده اند بیان کرده است تا دلش آرام گیرد و اطمینان یابد، و خداوند نحوه عبادت و شدّت بردباری و بازگشت آنها را به سوی خویش بیان می دارد  و این چیزها پیامبر را تشویق می کند تا با آنها به رقابت بپردازد و به خدا نزدکی جوید، و در برابر اذیّت و آزار قومش شکیبایی ورزد. بنابراین در اینجا وقتی خداوند اذیت و  آزار قومش و سخن آنها را در مورد او و در مورد آنچه که او آورده است بیان کرد، او را به شکیبایی فرمان داد و این که بنده اش داود را یاد کن و از وی الگو برداری نماید.
2- خداوند توانمندی در اطاعت، و برخورداری از قوت قلب و جسم را ستایش می کند و آن را دوست می دارد . چون به وسیله قدرت و توانایی جسمی آثاری از اطاعت و ادای نیکو و کثرت آن به دست می آید که با ناتوانی و سستی به دست نمی آید. و مناسب است که بنده اسباب آن را فراهم نماید و به تنبلی روی نیاورد که در توانایی خلل  ایجاد می کند و نفس را ضعیف می گرداند.
3- بازگشت به خدا در همه کارها از اوصاف پیامبران و از صفت های بندگان برگزیده ی خداست. همان طور که خداوند داود و سلیمان را به خاطر این کارها ستوده است . پس اقتدا کنندگان باید به آن دو اقتدا کنند، و سالکان به رهنمود آن رهنمون گردند، « أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُدُنُهُم اقتَدِه» ایشان کسانی اند که خداوند آنها را هدایت نموده است ، پس به هدایت آنها اقتدا کن.
4- صدای خوب و دلنشینی که خداوند به پیامبرش داود، عطا کرده بود سبب می شد که کوه های جامد و پرندگان بی زبان با او هم آوا شوند. وقتی او آوای تسبیح سر می داد کوه ها و پرندگان شامگاهان و صبحگاهان به همراه او تسبیح می گفتند.
5- از بزرگترین نعمت های خداوند بر بنده این است که به او علم مفید ارزانی دارد و شیوه داوری میان مردم را بداند، همان طور که خداوند این نعمت را به بنده اش داود علیه السلام ارزانی کرده بود.
6- خداوند به پیامبران و برگزیدگانش عنایت ویژه دارد و آنها را می آزماید تا کاستی هایی را که از آنان سر می زند، بزداید. پس آنان به کامل ترین حالت خود برگردند، آن چنان که برای داود و سلیمان اتفاق افتاد.
7- پیامبران صلوات الله و سلامه علیهم در آنچه از جانب خدا می رسانند از اشتباه معصوم می باشند، چون اگر آنها در رساندن رسالت الهی معصوم نباشند، مقصودِ رسالت حاصل نمی شود. اما برخی از گناهان به اقتضای داشتن طبیعت بشری از آنها سر می زند ولی خداوند آنها را در می یابد و لطف خویش را فورا شامل حال آنان می گرداند.
8- داود  علیه السلام اغلب اوقات در عبادتگاه خود بود، تا خدمت پروردگارش را انجام دهد، بنابراین آن دو شاکی از دیوار عبادتگاه بالا رفتند و نزد او آمدند، چون وقتی که در عبادتگاه بود و به خلوت می نشت، هیچ کس نزد او نمی آمد. بلکه برای خود وقتی مقّرر کرده بود که در آن با پروردگار خود به خلوت می نشست و با عبادت پروردگارش شاد می شد، و عبادت؛ او را کمک می کرد تا همه کارهایش را مخلصانه انجام دهد.
9-  باید به هنگام وارد شدن بر حکام و دیگران، ادب را رعایت کرد. زیرا آن دو شاکی وقتی بر داود داود شدند در حالتی غیر عادی و از راه غیر معمولی بر او وارد شدند، و داود از آنها ترسید، و این بر او دشوار آمد و آن را مناسب ندید.
10- بی  ادبی شاکی و انجام دادن کاری از سوی او که شایسته وی نمی باشد نباید حکم را از حکم کردن به حق باز دارد.
11- از این جریان کمال بردباری داود علیه السلام استنباط می شود، چون وقتی که آنها بدون اجازه وارد شدند داود بر آنها خشم نگرفت در حالی که او پادشاه بود. و نیز داود بر آنها پرخاش نکرد و آنها را سرزنش ننمود.
12- جایز است مظلوم به کسی که بر او ستم کرده است بگوید:« فلانی بر من ستم کرده است: . یا بگویید:« ای ظالم» یا « بر من تعّدی کرده است». و امثال اینها . چون آن دو شاکی گفتند:« خَصمَانِ بَغّی بَعضَنَا عَلَی بَعضِ» ما دو شاکی هستیم که بر یکدیگر ستم کرده ایم.
13- فردی که موعظه و نصحیت می شود اگر گرانقدر و دارای علم و دانش باشد، خشمگین و ناراحت نمی شود، بلکه شتابان پند را می پذیرد و تشکر می کند. چون آن دو شاکی داود را نصیحت کردند و داود ناراحت و خشمگین نشد، و این کارِ آنها او را از حق باز نداشت، بلکه او به حق محض حکم نمود.
14- مخالطت میان خویشاوندان و یاران و کثرت تعلّقات و روابط دنیوی و مالی باعث می شود تا میان آنها دشمنی ایجاد گردد، و بر یکدیگر تجاوز کنند، و هیچ چیزی این دشمنی را باز نمی دارد جز پیشه کردن تقوای الهی و صبر کردن بر کارها با ایمان و  عمل صالح، و این در میان مردم اندک یافت می شود.
15- استغفار و عبادت به ویژه نماز، گناهان را می زدایند، چون خداوند آمرزیده شدن گناه داود را نتیجه استغفار و سجده او می داند.
16- خداوند بنده اش داود و سلیمان را با نزدیک قرار دادن به خود و اعطای پاداش نیک به آنان مورد بزرگداشت قرار داد. و نباید چنین پنداشته شود که آنچه از آنها سرزد، از مقامشان نزد خداوند می کاهد. و این از کمال لطف خدا نسبت به بندگان مخلصش می باشد که هرگاه آنها را بخشید و اثر گناهانشان را دور کرد، همه آثاری را نیز که به دنبال گناه می آیند از آنها دور می کند، حتی چیزی را که در دل بندگان می افتد نیز دور می نماید، چون بندگان وقتی از برخی از گناهانشان آگاه شوند به دلشان چنین می آید که آنها از مقام اوّل خود سقوط کرده اند. پس خداوند متعال این آثار را دور نمود و این برای خداوند بزرگوار و بخشنده مشکل نیست.
17- داوری کردن میان مردم مقامی دینی است و پیامبران خدا و بندگان برگزیده اش این کار را به عهده داشته اند، و کسی که این کار را می کند وظیفه دارد به حق داوری نماید، و از  هواپرستی بپرهیزد. پس حکم کردن به حق  اقتضا می نماید فردی که می خواهد حکم نماید، باید به امور شرعی آگاه باشد و از صورت قضیه ای که در آن حکم می کند مطلّع باشد و کیفیت وارد  کردن آن در حکم شرعی را بداند. پس کسی که یکی از این دو چیز را نداند، صلاحیت داوری کردن را ندارد و جایز نیست به داوری اقدام نماید.
18- برای حاکم شایسته است که از هوی پرستی بپرهیزد و همواره  مواظب خود باشد، چون نفس ها از هوی و امیال خالی نیستند. بنابراین باید با نفس خود مبارزه  کند و همیشه حق را نصب العین خود قرار داده ، و به هنگام داوری کردن هرگونه محبت و نفرتی را نسبت به یکی از طرفین از خود دور کند.
19- سلیمان علیه السلام از فضیلت های داود و از منتّ های خدا بر اوست که خداوند او را به داود بخشید. و یکی از بزرگترین نعمت های خداوند بر بنده اش این است که به او فرزندی صالح عطا کند و اگر این فرزند عالم باشد نور علی نور خواهد بود.
20- خداوند سلیمان را ستود و فرمود:« نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» بسیار بنده خوبی بود سلیمان، او بسی توبه کار بود.
21- یکی از مصادیق کثرت خیرخواهی خداوند نسبت به بندگانش این است که اعمال صالح و  اخلاق نیکو را به آنها عطا می کند سپس آنها را به خاطر این چیزها که خودش به آنان بخشیده است ستایش می کند.
22- سلیمان محبّت خداوند متعال را بر محبّت هر چیزی مقدّم می داشت.
23- هر آنچه که بنده را از خداوند غافل و به خود مشغول نماید آن چیز مذموم و بد است، پس باید از آن جدا شود و به چیزی روی آورد که برایش مفیدتر است.
24- قاعده مشهوری است که هرکس چیزی را برای خداوند ترک نماید خداوند در عوض به او چیزی می دهد که برایش بهتر است. سلیمان علیه السلام اسب هایی را که بر روی سه دست و پا  ایستاده بودند و تیز رو و بسیار دوست داشتنی بودند، پاها و گردن هایشان را قطع کرد و او با این محبت خدا را بر محبت آنها  مقدم داشت. پس خداوند در عورض آن چیزهای بهتری به او داد و باد را در اختیار  او قرار داد که به فرمان او به هرجا که می  خواست حرکت می کرد، و راه یک ماه را در یک صبحگاه و راه یک ماه دیگر را در یک شامگاه می پیمود. و  دیوها را برای سلیمان مسخر  کرد که توانایی کارهایی را دارند که انسان ها توان انجام آن را ندارند.
25- بعد از سلیمان علیه السلام ، اجنّه و شیاطین رام کس دیگری نمی شوند.
26- سلیمان علیه السلام پادشاه و پیامبر بود و هرچ می خواست انجام می داد، اما جز عدالت و دادگری چیزی دیگر نمی خواست. به خلاف پیامبری که بنده است، چنین پیامبری اراده اش تابع امر خداست، و او هیچ کاری را نمی کند مگر به فرمان خدا همانند پیامبر ما محمّد (ص)  و این حالت کامل تر است.
آیه ی 44-41:
وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَیوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الشَّیطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ؛ و از بنده  ما ایوب  یاد کن  آنگاه  که  پروردگارش  را ندا داد که  : مرا  شیطان  به  رنج  و عذاب  افکنده  است.
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ؛ پایت  را بر زمین  بکوب  : این  آبی  است  برای  شست  و شو و این  آبی  است   سرد برای  آشامیدن.
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ؛ و به  او خانواده  اش  و همچند آن  از دیگر یاران  را عطا کردیم  و این  خود، رحمتی  از ما بود و برای  خردمندان  اندرزی.
وَخُذْ بِیدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ دسته  ای  از چوبهای  باریک  به  دست  گیر و با آن  بزن  و سوگند خویش  را  مشکن   او را بنده  ای  صابر یافتیم   او که  همواره  روی  به  درگاه  ما داشت   چه  نیکو بنده  ای  بود.
« وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَیوبَ»  و در این کتاب بنده ما ایوب را به بهترین وجه به یادآور، و او را به بهترین شیوه ستایش کن. آن گاه که رنج و زیان به او رسید پس او بر رنج و مشقت شکیبایی کرد و به سوی هیچ کسی غیر از پروردگارش شکایت نبرد و به هیچ کسی جز او پناه نیاورد. « نَادَى رَبَّهُ» هنگامی که پروردگارش را به فریاد خواند و با شکایت به درگاهش نه درگاه کسی دیگر او را صدا زد و گفت: پروردگارا! « أَنِّی مَسَّنِی الشَّیطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ» همانا شیطان به من امری مشقتّ آور و طاقت فرسا و عذاب دهنده رسانده است. شیطان بر جسد او مسلط شد و در آن دمید تا اینکه غده هایی در بدنش پدید آمد، سپس از آن غده ها چرک و خونابه بیرون جهید و بسیار حالت سختی به او دست داد، و همچنین خانواده و  اموالش نابود شد و از بین رفتند.
پس به او گفته شد:« ارْكُضْ بِرِجْلِكَ » پای خود را به زمین بکوب تا از آن چشمه ای برایت بجوشد که از آن برای شستشوی بدنت  استفاده کنی  و از آن بنوشی، و آن گاه بیماری و ناراحتی از تو دور شود، پس این کار را کرد و خداوند او را شفا داد.
« وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ» و خانواده اش را به او بخشیدیم. گفته شده که خداوند خانواده و فرزندانش را دوباره زنده کرد. « وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ» و همسان آنها را همراهِ آنان در دنیا به او دادیم و خداوند او را بی نیاز کرد  و به او مالی بزرگ بخشید. « رَحْمَةً مِّنَّا» رحمتی از جانب ما برای بنده ما ایوب بود که صبر کرد پس به پاداش آن از رحمت خویش در دنیا و آخرت به او پاداش دادیم . « وَذِكْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ» و تا خردمندان از حالت ایوب پند بیاموزند و عبرت بگیرند و بدانند که هرکس بر سختی شکیبایی بورزد، خداوند پاداشی زودرس در دنیا و آخرت به او می دهد و هرگاه او را به فریاد بخواند دعایش را می پذیرد.
« وَخُذْ بِیدِكَ ضِغْثًا» و دسته ای از شاخه های باریک خرما یا انگور را بگیر، « فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ» و با آن او را بزن و سوگند خود را مشکن. مفسران گفته اند که ایوّب در بیماری و رنج خود به خاطر برخی کارها بر همسرش خشمگین شد، آن گاه سوگند خورد که اگر خداوند  او را شفا بدهد، صد ضربه شلاّق به او خواهد زد. وقتی خداوند او را شفا داد، از آنجا که همسرش صالح بود و با ایوب رفتار خوبی داشت، خدا بر هر دو رحم نمود و به ایوب دستور داد که او را با دسته ای از شاخه های نازک که صد شاخه باشند، یک ضربه بزند و سوگندش را این گونه عملی کند. « إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا» همانا ما ایّوب را شکیبا یافتیم.
یعنی او را به بیماری و سختی بزرگی گرفتار کردیم و او به خاطر خدا شکیبایی ورزید. « نِعْمَ الْعَبْدُ» ایّوب چه بنده خوبی بود که مقام عبودیت را در حالت خوشی و ناخوشی و سختی و راحتی به طور کامل پاسداری می کرد. « إِنَّهُ أَوَّابٌ» بی گمان او بسیار به سوی خدا باز می گشت، و در همه کارهای دینی و  دنیوی اش رو به سوی خدا داشت؛ پروردگارش را بسیار یاد می کرد و دعا می نمود و نسبت به او محبت می ورزید و او را عبادت می کرد.
آیه ی 47-45:
وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیدِی وَالْأَبْصَارِ؛ بندگان  ما ابراهیم  و اسحاق  و یعقوب  آن  مردان  قدرتمند و با بصیرت  را  یاد کن.
إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ؛ آنان  را خصلت  پاکدلی  بخشیدیم  تا یاد قیامت  کنند.
وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَینَ الْأَخْیارِ؛ آنها در نزد ما برگزیدگان  و نیکانند.
خداوند متعال می فرماید:« وَاذْكُرْ عِبَادَنَا» بندگان ما را به نیکویی یاد کن؛ آنهایی که عبادت را خالصانه برای ما انجام دادند، ابراهیم خلیل و پسرش اسحاق و پسرش یعقوب که اینها دارای قدرت بودند و بر عبادت خداوند توانایی داشتند، « وَالْأَبْصَارِ» و در دین خدا دارای بینش بودند، پس آنها را به برخورداری از علم مفید و عمل صالح توصیف کرد.
« إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ» ما به آنها ویژگی بزرگ و مهّمی داده بودیم، و آن « ذِكْرَى الدَّارِ» یاد کردن سرای آخرت بود. ما یاد کردن آخرت را در دل هایشان قرار داده بودیم، و  عمل کردن برای آخرت را نصب العین آنها قرار داده و اخلاص و مراقبت خدا را صفت همیشگی آنها گردانده بودیم، و آنها را چنان نموده بودیم که هرکس آنها را می دید، به یاد قیامت می افتاد، و پند گیرنده با دیدن حالت آنها پند می گرفت و با بهترین یاد از آنها یاد می کرد.
« وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَینَ» و ایشان نزد ما از کسانی بودند که خداوند آنها را از میان بندگانش برگزیده است. « الْأَخْیارِ» و از نیکان است؛ کسانی که رفتار و اخلاق خوب و  عملی درست دارند.
آیه ی 49-48:
وَاذْكُرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِّنْ الْأَخْیارِ؛ و اسماعیل  و الیسع  و ذوالکفل  را یاد کن  که  همه  از نیکانند.
هَذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ؛ این  قرآن ، پندی  است  ، و پرهیزکاران  را منزلتی  نیکوست .
این پیامبران را به بهترین وجه یاد کن و آنها را با بهترین شیوه ستایش کن، زیرا هریک از آنها از نیکانی بودند که خداوند آنها را برگزیده است، و کامل ترین اعمال و  اخلاق و صفات پسندیده و خصال درست را به ایشان داده است. « هَذَا ذِكْرٌ» یاد این پیامبران برگزیده و بیان اوصافشان در این قرآن والا مقام و یادآور، ذکر شده است که پندگیرندگان از احوال آنها پند می گیرند، و اقتدا کنندگان به تبعیت از صفت های پسندیده آنها علاقمند می شوند، و صفت های پسندیده ای را که خداوند به آنها بخشیده است می شناسند و به نام نیک آنها که در میان مردم ماندگار است پی می برند. این یکی از انواع ذکر است که مختص اهل خیر است. و یکی دیگر از انواع ذکرها بیان پاداش اهل خیر و اهل شر است. بنابراین فرمود:« وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ» و بی گمان برای کسانی که با اطاعت از اوامر و پرهیز از نواهی خدا تقوا پیشه می کنند، « لَحُسْنَ مَآبٍ» سرانجامی نیک وجود دارد.
آیه ی 54-50:
جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَابُ؛ بهشتهای  جاویدان  که  در آن  به  رویشان  گشاده  است.
مُتَّكِئِینَ فِیهَا یدْعُونَ فِیهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِیرَةٍ وَشَرَابٍ؛ در آنجا تکیه  زده  اند و هر گونه  میوه  و نوشیدنی  که  بخواهند می  طلبند.
وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ؛ زنانی  همسال  از آن  گونه  که  جز به  شوی  خویش  نظر ندارند گرداگرد آنهاست.
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِیوْمِ الْحِسَابِ؛ این  است  آن  چیزهایی  که  برای  روز حساب  به  شما وعده  داده  اند.
إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ؛ این  رزق  ماست  که  پایان  نیافتنی  است .
سپس پاداش و سرانجام آنها را چنین تفسیر کرد و فرمود:« جَنَّاتِ عَدْنٍ» باغ های جاودان که ساکنان آن از بس که این باغ ها کامل و نعمت هایی بی کم و کاست می باشد هیچ جایگزینی را برای آن نمی جویند و از آن بیرون نمی آیند، و بیرون کرده نمی شوند. « مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَابُ» در حالی که درهای منازل و مسکن های بهشت برایشان گشوده است، و نیازی ندارند که خود درهای آن را باز کنند، بلکه به آنها نعمت می شود. و این نیز دلیلی بر امنّیت کامل و دلیلی است برای این که در باغ های بهشت چیزی نیست که ایجاب کند درهای آن بسته شوند.
« مُتَّكِئِینَ فِیهَا یدْعُونَ فِیهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِیرَةٍ وَشَرَابٍ» بر تخت های آراسته شده تکیه زده و خدمت گزاران خود را دستور می دهد تا میوه های  فراوان و از همه نوشیدنی هایی که دلشان می خواهد و چشم هایشان از دیدن آن لذّت می برد برایشان بیاورند. و این بر کمال برخورداری از نعمت و آسایش و راحتی و کمال لذّت دلالت می نماید. « وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ» و در کنار آنها از حوریان چشم زیبا همسرانی هستند که تنها به شوهرانشان چشم می دوزند و شوهرانشان نیز تنها به آنها چشم می دوزند و این به خاطر آن است که هر دو بسیار زیبا هستند و همدیگر را دوست می دارند و چشم به کسی دیگر ندارند و هیچ گاه نمی خواهند که به جای همدیگر کسی برگزینند، « أَتْرَابٌ» هم سن و سال هستند؛ سنی که بهترین و زیباترین دوران و زمان جوانی است.
« هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِیوْمِ الْحِسَابِ» این، چیزهایی است که در روز حساب و کتاب به پاداش اعمال و کارهای شایسته تان به شما پرهیزگاران وعده داده می شود. « إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ» چیزهایی را که به اهل بهشت داده ایم عطا و روزی ماست که پایانی ندارد، بلکه همیشگی است و در همه اوقات ماندگار است و در همه لحظات فزونی می یابد. و این بر پروردگار بزرگوار و مهربان و نیکوی بخشنده و گشایشگر و توانا  و ستوده گران نمی آید، خداوندی که دارای فضل آشکار و سخاوت مستمر است، و نعمت هایش قابل شمارش نیست، و نمی توان اندکی از نیکویی و نیکی های او را احاطه کرد.
آیه ی 64-55:
هَذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ؛ چنین  است   و سرکشان  را بدترین  بازگشته است.
جَهَنَّمَ یصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ؛ به  جهنم  می  روند که  بد، جایگاهی  است.
هَذَا فَلْیذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَغَسَّاقٌ؛ باید آب  جوشان  و چرک  و خونابه  دوزخیان  را بنوشند.
وَآخَرُ مِن شَكْلِهِ أَزْوَاجٌ؛ و شکنجه  هایی  دیگر ، از هر نوع.
هَذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا النَّارِ؛ این  گروه  با شما به  آتش  در می  آیند  خوش  آمدشان  مباد که  به  آتش  می   افتند.
قَالُوا بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَبًا بِكُمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ؛ گویند : نه  ، خوش  آمد شما را مباد  شما این  عذاب  را پیشاپیش  برای   مافرستاده  بودید ، چه  بد جایگاهی  است.
قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِی النَّارِ؛ گویند : ای  پروردگار ما ، هر کس  که  این  عذاب  را پیشاپیش  برای  ما  آماده  کرده  است  عذابش  را در آتش  دو چندان  افزون  کن.
وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ؛ و گویند : چرا مردانی  را که  از اشرار می  شمردیم  اکنون  نمی  بینیم  ?
أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ؛ آنان  را به  مسخره  می  گرفتیم   آیا از نظرها دور مانده  اند ?
إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ؛ این  جدال  اهل  جهنم  با یکدیگر چیزی  است  که  به  حقیقت  واقع  شود.
«هَذا» پاداشی که آن را توصیف نمودیم برای پرهیزگاران است، « وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ» و همانا کسانی که در ارتکاب کفر و گناهان از حد می گذرند، « لَشَرَّ مَآبٍ» سرانجام بدی دارند. سپس آن را توضیح داد و فرمود:« جَهَنَّمَ» سزای آنها جهنمّی است که در آن هر نوع عذابی وجود دارد؛ گرمای آن بسیار سخت است و سرمای آن نیز بی اندازه شدید. « یصْلَوْنَهَا» به آن  عذاب در می آیند و آنها را از هر طرف احاطه می نماید؛ آنها از بالای سرشان سایه بان هایی از آتش دارند و از زیرشان نیز چنین اند. « فَبِئْسَ الْمِهَادُ» بدجایگاهی است که برای آنها به عنوان مسکن و پناه گاه آماده شده است.
« هَذَا» این جایگاه و این عذاب سخت و خواری و رسوایی و شکنجه، «حمیم» و«غسّاقی» است که باید از آن بچشند و بخورند. « حَمِیمُ ُ» آب بسیار داغی است که آن را می نوشند و به سبب آن تمام روده هایشان تکّه و پاره می شود.
« غَسَّاقُ ُ» بدترین نوع نوشیدنی است، و آن عبارت از چرک و خونابه است که تلخ و بدبو است. « وَآخَرُ مِن شَكْلِهِ أَزْوَاجٌ» و برایشان عذابی دیگر همسان آن در انواع گوناگون خواهد بود. یعنی با انواع گوناگون از عذاب شکنجه داده می شوند و با آن  خوار می گردند. هنگامی که وارد جهّنم می شوند یک دیگر را ناسزا گفته و به یکدیگر می گویند:« هَذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ» این گروهی است که همراه شما به دوزخ وارد شده اند، « لَا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا النَّارِ» خوش نیامدند، آنان در آیندگانِ به آتش دوزخ اند، و با آن می سوزند.
« قَالُوا» گروهی که وارد می شود می گوید: « بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَبًا بِكُمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا» شما خوش نیامدید، چرا که این شما بودید که با دعوت کردنتان و مبتلا نمودنمان به فتنه، و با گمراه ساختن ما عذاب را بهره ما کردید و ما را به چنین جایی کشاندید. « فَبِئْسَ الْقَرَارُ» پس چه بد جایگاهی است جایگاه همه آنها! جایگاه بدی و شر.
سپس کسانی را مورد نفرین قرار می دهند که آنها را گمراه کرده بودند و « قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِی النَّارِ» می گویند: پروردگارا! هرکس سبب شد که به این سرنوشت دچار شویم، عذاب او را در آتش دوزخ چندین برابر گردان. و در آیه ای دیگر فرموده است:« قَالَ لِکُلّ ضِعفُ وَلَکِن لَّا تَعلَمُونَ» گفت: « هریک عذاب دو چندان دارد ولی شما نمی دانید.»
« وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ» و آنان در حالی که در آتش هستند، می گویند:« چرا کسانی را نمی بینیم که گمان می بردیم آنها از بدکاران هستند، و سزاوار عذاب آتش جهّنم می باشند؟» اینها مومنان هستند که اهل جهّنم به جستجوی آنها می پردازند و تا بدانند که آیا آنان را در جهنّم می بینند یا نه ؟
« أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ» یعنی ندیدن ما آنها را در میان اهل جهنّم دو حالت دارد: یا ما در اینکه آنها را از بدکاران به حساب می آوردیم اشتباه کرده ایم، زیرا آنها از برگزیدگان هستند، و سخن ما درباره آنها از روی تمسخر بوده است. و واقعیت همین است، همان طور که خداوند متعال به اهل جهنم فرموده است:« إِنَّهُ کَانَ فَرِیقُ ُ مِّن عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَاغفِر لَنَا وَارحَمنَا وَأَنتَ خَیرُ الرَّحمِینَ، فَاتَّخذتُمُوهُم سِخرِیَا حَتَّی أَنسَوکُم ذِکریِ وَکنُتُم مِّنهُم تَضحَکُونَ» بی گمان گروهی از بندگان من می گفتند:« پروردگارا! ما ایمان آورده ایم، پس ما بیامرز و بر ما رحم بفرما، و تو بهترین رحم کنندگان هستی . پس شما آنها را به مسخره گرفتید تا این که شما را از یاد من فراموش گرداندند و شما به آنها می خندیدید.»
و حالت دوم این است که ما نمی توانیم آنها را در عذاب و در کنار خود ببینیم ، چرا که آنها با ما هستند وعذاب داده می شوند ولی چشمان ما از آنها برگشته و آنها را نمی بینیم. احتمالا این همان عقایدی است که در دنیا به آن باور داشتند، زیرا همواره برای مومنان حکم به جهنّمی بودن می کردند تا جایی که این باور در دلهایشان جای گرفت و در بافت دلهایشان نفوذ کرد. پس آنها با این حالت و وضعّیت وارد جهنّم می شوند، و از این رو چنین سخنانی می گویند. و احتمال دارد که از سخنشان از روی فریبکاری باشد، آنها همان طور که در دنیا مردمان را فریب دادند، حتّی در جهنّم هم دیگران را گول می زنند. بنابراین اهل اعراف به اهل جهنم می گویند:« أَهَوُلَآءِ الَّذِینَ أَقسَمتُم لَا یَنَا لُهُم اللَّهُ بِرحَمةِ ادخُلُوا الجَنَّةَ لَا خَوفُ عَلَیکُم وَلَآ أَنتُم تَحزنُونَ » آیا اینان کسانی هستند که شما سوگند خوردید خداوند رحمتی نصیب آنها نمی گرداند؟! اما اینک به آنها گفت شد: که وارد بهشت شوید؛ هیچ ترسی بر شما نیست ، و اندوهگین نمی شوید.
خداوند با تاکید بر آنچه که از آن خبر داده است می فرماید:« إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ» چیزی را که برایتان بیان کردم یک واقعّیت است ، و شک و تردیدی در آن نیست، « تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» نزاع و مخاصمه دوزخیان با یکدیگر یک حقیقت است.
آیه ی 88-65:
قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ؛ بگو : جز این  نیست  که  من  بیم  دهنده  ای  هستم  و هیچ  خدایی  جز خدای   یکتای قهار نیست.
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ؛ آن  پیروزمند و آمرزنده  ، پروردگار آسمانها و زمین  و هر چه  میان  آنهاست.
قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ؛ بگو : این  خبری  بزرگ  است .
أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ؛ که  شما از آن  اعراض  می  کنید.
مَا كَانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ یخْتَصِمُونَ؛ هنگامی  که  با یکدیگر جدال  می  کردند من  خبری  از ساکنان  عالم  بالا نداشتم .
إِن یوحَى إِلَی إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ؛ تنها از آن  روی  به  من  وحی  می  شود که  بیم  دهنده  ای  روشنگر هستم.
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ؛ پروردگارت  به  فرشتگان  گفت  : من  بشری  را از گل  می  آفرینم.
فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ؛ چون  تمامش  کردم  و در آن  از روح  خود دمیدم  ، همه  سجده  اش  کنید.
فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ همه  فرشتگان  سجده  کردند.
إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِینَ؛ مگر ابلیس  که  بزرگی  فروخت  و از کافران  شد.
قَالَ یا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِینَ؛ گفت  : ای  ابلیس  ، چه  چیز تو را از سجده  کردن  در برابر آنچه  من  با دو، دست  خود آفریده  ام  منع  کرد ? آیا بزرگی  فروختی  یا مقامی  ارجمند داشتی  ?
قَالَ أَنَا خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ؛ گفت  : من  از او بهترم   مرا از آتش  آفریده  ای  و او را از گل.
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ ؛ گفت  : از اینجا بیرون  شو که  تو مطرودی.
وَإِنَّ عَلَیكَ لَعْنَتِی إِلَى یوْمِ الدِّینِ؛ و تا روز قیامت  لعنت  من  بر توست.
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ؛ گفت  : ای  پروردگار من  ، مرا تا روزی  که  از نو زنده  شوند مهلت  ده.
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ؛ گفت  : تو از مهلت  یافتگانی  ،
إِلَى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؛ تا آن  روز معین  معلوم.
قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛ گفت  : به  عزت  تو سوگند که  همگان  را گمراه  کنم  ،
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛ مگر آنها که  از بندگان  مخلص  تو باشند.
قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ؛ گفت  : حق  است  و آنچه  می  گویم  راست  است.
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ؛ که  جهنم  را از تو و از همه ، پیروانت  پر کنم.
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِینَ؛ بگو : من  از شما مزدی  نمی  طلبم  و نیستم  از آنان  که  به  دروغ  چیزی  بر  خودمی  بندند.
 إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِینَ؛ و این  جز اندرزی  برای  مردم  جهان  نیست.
وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ؛ و تو بعد از این  از خبر آن  آگاه  خواهی  شد.
«قُل» ای پیامبر! اگر این تکذیب کنندگان از تو چیزی خواستند که در اختیار تو نیست به آنها بگو:« إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ» تنها چیزی که من در اختیار دارم این است که من یک بیم دهنده هستم و بس، و اختیار کار در دست خداوند است، و من شما را امر و نهی می کنم، و شما را به انجام خیر تشویق می نمایم و از بدی و شر باز می دارم. پس هرکس راهیاب شد به سود خودش می باشد، و هرکس گمراه گردید به زیان خودش گمراه شده است « وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ» و هیچ معبود به حقّی نیست جز الله، « الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» خداوندِ یگانه غالب این تاکید بر الوّهیت خداوند با استناد به دلایل قاطع است. و آن دلیل یگانه بودن خداوند و غالب و چیره بودن او بر هر چیزی است . زیرا چیرگی ملازم یگانگی است . و هرگز چنین نمی شود که دو چیره و غالب برابر باشند، پس کسی که بر همه چیز غالب و چیره می باشد خداوند یگانه است و نظیر و همانندی ندارد.
و او خدایی است که سزاوار است تنها وی پرستش شود، همان طور که تنها او غالب و چیره می باشد. و این را با تاکید بر توحید ربوبّیت بیان نمود و فرمود:« رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا» آفریننده آسمانها و زمین و آنچه میان آنها می باشد، و پرورگار آنهاست. اوست که در آنها هر نوع تدبیر و تصرّفی را انجام می دهد. « العَزیزُ» دارای قدرت و توانایی است و با قدرت و توانایی خویش همه مخلوقات را آفریده است. « الغَفَّرُ» و همه گناهان کوچک و بزرگ را برای کسی که به سوی او باز گردد و توبه نماید و از گناهان دست بکشد می آمرزد. پس او خدایی است که باید پرستش شود و روزی نمی دهد و زیان و سودی نمی رساند و هیچ چیزی در اختیار او نیست و فاقد توانایی است و آمرزش گناهان و بدی ها در دست او نیست سزاوار پرستش نمی باشد. 
« قُل» پس آنان را برحذر دار، و هشدارشان ده و به آنها بگو:« هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ» آنچه در رابطه با رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ و مجازات از آن خبر داده ام، خبر بزرگی است و باید به شدّت به آن اهتمام دهید و از آن غافل نشوید. « أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ» ولی شما از آن روی گردانید، انگار که حساب و کتاب و عذاب و پاداشی در پیش روی ندارید.
پس اگر در گفته و خبر من تردید دارید، بدانید که من به شما خبرهایی می دهم که خود از آن آگاهی ندارم و آنها را در کتابی نخوانده ام. پس این خبرها را که مطابق حقیقت هستند و بدون کم و کاست به شما می رسانم بزرگ ترین شاهد و گواه بر راستگویی من است، و بزرگ ترین دلیل بر حقانیت چیزی است که برایتان آورده ام. بنابراین فرمود:« مَا كَانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى » من هیچ خبری از فرشتگان ندارم، « إِذْ یخْتَصِمُونَ» آن زمان که گفتگو می کنند. پس اگر خداوند به من نمی آموخت و به من وحی نمی کرد من از آنها آگاهی نداشتم. بنابراین  فرمود:« إِن یوحَى إِلَی إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ» به من وحی نمی شود مگر بدان خاطر که بیم دهنده ای آشکار هستم. پس بیم رسانی من آشکارترین بیم رسانی است. سپس گفتگوی فرشتگان  عالم بالا را بیان کرد و فرمود:« إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ» آن گاه که پروردگارت به فرشتگان خبر داد و فرمود: من انسانی که مادّه اش از گل است خواهم آفرید، « فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» پس هرگاه جسم او را سروسامان دادم و ساخته و پرداخته اش کردم و در آن از روح متعلقّ به خود، دمیدم، همه برای او سجده کنان به خاک افتید. فرشتگان خود را برای این کار آماده کردند و مترصد ماندند که هرگاه آفرینش آدم تمام شود و روح در او دمیده شود آنها به اطاعت از پروردگار خود و به احترام آدم علیه السلام سجده کنند. وقتی که آفرینش جسم و روح آدم تمام شد و خداوند آدم و فرشتگان را در علم و دانش امتحان کرد و فضیلت برتری آدم بر فرشتگان ظاهر شد، خداوند فرشتگان را دستور داد تا برای وی سجده ببرند.
« فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِینَ» پس همه فرشتگان جملگی سجده بردند، جز ابلیس که سجده نبرد و از دستور پروردگار سرباز زد و خود را از آدم بزرگ تر و برتر دانست و او در علم الهی از کافران بود.
« قَالَ یا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی» خداوند با سرزنش ابلیس به وی گفت: ای ابلیس! چه چیزی تو را بازداشت از آن که برای آنچه با دو دست خود آفریده ام سجده کنی؟! یعنی من او را با این چیز شرافت و کرامت داده ام و این ویژگی را مختص او گردانده ام و این اقتضا می  نماید که نباید بر او تکبر کرد و خود را از او بالاتر دانست. « أَسْتَكْبَرْتَ» آیا در امتناع ورزیدنت تکبر ورزیدی. « أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِینَ»  یا از کسانی هستی که بر جهانیان برتری دارند. « قَالَ أَنَا خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» ابلیس با  مخالفت با پروردگارش گفت: من از او بهتر هستم، مرا از آتش آفریده ای و او را از گل. ابلیس گمان می برد که عنصر و مادّه آتش از عنصر خاک بهتر است. و این قیاس فاسدی بود، چون عنصر آتش شر و فساد و برتری جویی و خشونت و سبکسری است، و عنصر خاک خردورزی و تواضع و رویاندن انواع گیاهان و درختان است، و خاک بر آتش  غالب می شود و آن را خاموش می کند.و آتش نیاز به مادّه ای دارد که از آن پدید آید امّا خاک به خودی خود وجود دارد. پس قیاس ابلیس که با دستور شفاهی خداوند مخالفت کرد باطل شد و فسادش آشکار گردید. و این قیاس سرکرده شر و فساد است، پس در مورد قیاس شاگردان او که با قیاس خود با حق مخالف می ورزند چه فکر می کنی؟ پس قیاس آنها از این قیاس پوچ تر و باطل تر است.
« قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا» خداوند به ابلیس گفت: از آسما و جایگاه ارزشمند بیرون برو، « فَإِنَّكَ رَجِیمٌ» چرا که تو مطرود و رانده شده از رحمت الهی هستی. « وَإِنَّ عَلَیكَ لَعْنَتِی إِلَى یوْمِ الدِّینِ» و بی گمان تا روز قیامت تو را لعنت و مطرود خواهم ساخت. « قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ» ابلیس از شدّت دشمنی که با آدم و فرزندانش داشت، گفت: پروردگارا! تا روز رستاخیز به من مهلت بده. این دعا را کرد تا بتواند کسانی را گمراه سازد که خداوند گمراهی را برای آنها مقدّر ساخته است.
«قَالَ» خداوند دعای او را پذیرفت، چون حکمت خداوند چنین اقتضا می کرد، پس فرمود:« فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ؛ إِلَى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» تا روز زمان معیّن به تو مهلت داده می شود و وقتی که نسل آدم تمام شد امتحان نیز تمام می شود.
وقتی شیطان دانست که به او مهلت داده شده است زیرا آنقدر کثیف و پلید بود برای خداوند آشکار ساخت که چه دشمنی و  عداوت شدیدی با خدا و آدم و ذریه ی آدم دارد، بنابراین گفت: « فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ» احتمال دارد «باء» در « فَبِعِزَّتِکَ» برای قسم باشد، آنگاه معنی چنین خواهد بود: سوگند به عظمت و شکوهت که همه آنها را گمراه می کنم.
« إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» مگر بندگان مخلصت. بندگان مخلص کسانی هستند که خداوند آنان را برای اطاعت خود برگزیده و آنها را به خاطر کمال ایمانشان و به خاطر این که همه آنچه را که در توان دارند در راه اطاعت از پروردگارشان مبذول می دارند، از گمراهی مصون داشته  است. پس ابلیس دانست که خداوند آنها را از توطئه و مکرش محافظت خواهد کرد. و احتمال دارد که « باء» در « فَبِعِزتَّکَ» برای استعانت باشد، زیرا شیطان وقتی دانست که از هر جهت ناتوان است و هیچ کس را جز با خواست خدا گمراه نخواهد کرد؛ از عظمت  خود برای گمراه کردن فرزندان آدم کمک گرفت، در حالی که او دشمن حقیقی خدا بود. پس پروردگارا! ما ناتوان و مقصّر هستیم و به همه نعمت هایت اعتراف می کنیم و ذرّیه و نسل کسی هستیم که او را شرافت و کرامت داده ای.
پس، از عزّت و عظمت و قدرتت کمک می طلبیم و از رحمت فراگیرت که همه مخلوقات را در برگرفته است و از آن به ما نیز رسانده ای و به وسیله آن رنج ها را از ما دور ساخته ای کمک می طلبیم که ما را برای مبارزه و دشمنی با شیطان و سالم ماندن از شر و دام او یاری نمایی. و به تو گمان نیک داریم که دعای ما را اجابت می کنی و به وعده ات که به ما داده ای ، ایمان داریم که فرموده ای:« وَقَالَ رَبُّکُم ُ ادعُونِی أَستِجِبِ لَکُم» و پروردگارت گفت:« مرا بخوانید تا دعایتان را اجابت  کنم». پس ما تو را به فریاد خوانده ایم همان طور که به ما فرمان داده ای، پس دعای ما را بپذیر همان گونه که به ما وعده داده ای. « إِنَّکَ لَا تُخلِفُ المِیعَادُ» بی گمان تو خلاف وعده نمی کنی.
« قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ» خداوند متعال فرمود: حق صفت من است و گفت من حق است. و آن این که « لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» جهنّم را از تو و از آن دسته از فرزندان آدم که از تو پیروی کنند پرخواهم کرد.
« قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِینَ» بگو: « در مقابل دعوت کردنتان از شما مزدی نمی خواهم، و من از کسانی نیستم که چیزی را به دروغ ادعا کنم و به چیزی بپردازم که از آن آگاهی ندارم. من فقط از آنچه به من وحی می شود پیروی می کنم. « إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِینَ» این وحی، و قرآن فقط پندی است برای جهانیان و همه منافع دینی و دنیوی جهانیان را به آنها یادآوری می نماید، و مایه سربلندی جهانیان است و نیز حجّت را بر مخالفان اقامه می کند. پس این سوره بزرگ مشتمل بر پند و حکمت و خبربزرگ و اقامه حجت بر کسانی است که قرآن را تکذیب کردند و با آن مخالفت ورزیدند، نیز کسی که قرآن را آورده تکذیب کردند. و در این سوره از بندگان مخلص خدا خبر داده شده و پاداش پرهیزگاران و سزای سرکشان بیان شده است، بنابراین در ابتدای آن سوگند خورد که قرآن دارای مقامی والا و مایه تذکار و یادآوری است.
و در آخر هم بیان کرد که پند و یادآوری است برای جهانیان.  و یادآوردن در این سوره فراوان ذکر شده است . مانند « وَاذکُر عَبدَنَا» و به یادآور بنده ما را. «  وَاذکُر عَبدَنَا» و بندگان ما را به یادآور.
« رَحمَة مِّن عِندِنَا وَذِکرَی» رحمتی از جانب ما و یادآوری است. « هَذا ذِکرُ» این یادآوری است. بار خدایا! آنچه از قرآن را که نمی دانیم به ما بیاموز، و آنچه را که از روی غفلت فراموش کرده یا ترک نموده ایم به یاد ما بیاور. « وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ» و حتما خبر آن را بعد از مدّت زمانی خواهید دانست، و آن وقتی است که  عذاب بر آنها فرود می آید و اسباب را نخواهند یافت که به آن متوسل شوند، و بیجاره می گردند .
پایان تفسیر سوره صاد

تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام شافعى رحمه الله فرموده اند: "كل حديث عن النبي صلى الله عليه وسلم فهو قولي وإن لم تسمعوه مني" (ابن أبي حاتم 93 - 94) يعنى: "هر حديثى را كه از پيامبر صلى الله عليه و سلم بشنويد قول من نيز ميباشد، گرچه از من نيز نشنيده باشيد"

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 15865
دیروز : 5614
بازدید کل: 8806024

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010