Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
" من تشبه بقوم فهو منهم " (روايت ابو داوود – حديث صحيح) يعنى: " هر كسى كه خود را شبيه قوم ديگرى سازد از جزو آنان بشمار ميرود".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره نساء > تفسیر سوره نساء از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن

شماره مقاله : 9205              تعداد مشاهده : 396             تاریخ افزودن مقاله : 14/1/1390

تفسیر سوره نساء


مدنی و 176 آیه است.
بسم الله الرحمن الرحيمد
آیه ی 2-1:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ؛ ای  مردم  بترسيد از پروردگارتان  ، آن  که ، شما را از يک  تن  بيافريد و از  آن  يک  تن  همسر او را و از آن  دو ، مردان  و زنان  بسيار پديد آورد  و  بترسيد از آن  خدايی  که  با سوگند به  نام  او از يکديگر چيزی  می  خواهيد و  زنهار از خويشاوندان  مبريد  هر آينه  خدا مراقب  شماست.
وَآتُواْ الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا  ؛ مال  يتيمان  را به  يتيمان  دهيد و حرام  را با حلال  مبادله  مکنيد  و، اموال آنها را همراه  با اموال  خويش  مخوريد ، که  اين  گناهی  بزرگ  است.
خداوند در ابتدای این سوره دستور داده است که مردمان از او بترسند و آنان را بر عبادت و گرم نگه داشتن پیوند خویشاوندی تشویق کرده است. و سبب و انگیزه هریک از این کارها را بیان داشته است انگیزه ترس از او این است که وی « رَبَّکُم» پروردگارتان است و شما را آفریده و به شما روزی داده و با نعمت های بزرگش پرورش داده است. از جمله نعمت های او این است که « الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَة» شما را از یک انسان آفریده، و از او همسرش را آفریده است، تا در کنار وی آرام گیرد و از این طریق نعمت الهی کامل گردد، و شادی و سرور به دست آید. نیز از اسبابی که موجب پرهیز از خشم الهی است این است که او را فرا خوانده وتعظیم می کنید، و هنگامی که بخواهید نیازهایتان را برآورده نمایید به نام او متوسل می شوید. پس هرکس که از کسی دیگر چیزی بخواهد، می گوید: به خاطر خدا ومحض رضایت او فلان کار را برایم انجام بده، چون او می داند که خداوند در دل این فرد جایگاه بزرگی دارد، و همین  امر باعث می شود که او خواسته کسی را که نام خدا را پیش کشیده است رد نکند. پس همان طور که خداوند را تعظیم نموده اید باید او را با پرستش و ترسیدن از او تعظیم نمایید. همچنین خداوند خبر داد که او مراقب است، یعنی از بندگانش اطلاع دارد و به حرکت، سکوت، پنهان، آشکار و همه حالاتشان آگاه است، و مراقب آنهاست، و این امر باعث می شود تا همواره انسان پرهیزگاری و ترس خداوند را مدنظر داشته باشد و به شدت از او احیا کند.
و خداوند خبر داده است که آنها را از یک انسان آفریده و در شهرها و مناطق مختلف منتشر ساخته است، با اینکه همه به یک ریشه بر می گردند، این بدان خاطر است تا با یکدیگر مهربانی نمایند، و نرمی کنند. و دستور به پرهیزگاری را همراه با دستور به صله رحم، و نیکی با خویشاوندان و نهی از گسیختن پیوند خویشاوندی ذکر نمود، تا بر این حقیقت تاکید کند که همچنان که ادای حق خدا لازم است، ادای حقوق مردم نیز واجب است، به ویژه خویشاوندان زیرا خداوند به ادای حقوق آنها دستور داده است.
پس بیاندیش که خداوند چگونه این سوره را با دستور به رعایت تقوا و پرهیزگاری و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی و نیکی همسران با یکدیگر، آغاز و در طول سوره آن را به صورت مشروح بیان کرد، انگار مسایلی که به صورت مشروح بیان شده است، توضیح و تبیین مطالبی است که بصورت مجمل در ابتدای سوره ذکر گردیده است. « وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» این بخش از آیه، یادآور رعایت حق شوهران و زنان ، و ادای آن است، زیرا زنان از مردان آفریده شده اند و به شدت به همدیگر ارتباط دارند.
« وَآتُواْ الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ» این اولین مورد از حقوق مردم است که در این سوره به آن سفارش شده است. و آن یتیمانی هستند که پدرانشان را که آنان را مورد تکفل خود قرار می دادند از دست داده اند، و آنها کوچک و ناتوانند، و نمی توانند کارهایشان را انجام دهند، و منافع خویش را تامین کنند. پس خداوند مهربان بندگانش را دستور داد تا با آنها نیکی کنند، و به مالهایشان نزدیک نشوند مگر به شیوه نیکو، و دستور داد وقتی که به سن بلوغ و رشد رسیدند و صلاحیت یافتند، مالهایشان را کاملا به آنها بازپس دهند.
« وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ» و مال ناپاک را که عبارت از خوردن مال حلال یتیم به ناحق است، « بِالطَّیّبِ» به جای مال حلال که در آن گناه و اشکالی نیست، قرار ندهید، « وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ» و مالهای آنان را با مالهای خود نخورید. در اینجا تذکر داده شده است که خوردن مال آنها برای کسی که خداوند او را بی نیاز نموده و روزی وی را تامین کرده است بسیار زشت و گناه می باشد، پس هرکس جرات کرد و مال آنها را همراه با مال خود خورد، « إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرً» به راستی گناه بزرگی انجام داده است. از جمله مصادیق «استبدال خبیث به طیب» این است که سرپرست یتیم مال ارزشمند و خوب وی را برای خود بگیرد، و به جای آن چیزی بی ارزش و نامرغوب از مال خود بگذارد.
در اینجا به موضوع سرپرستی و ولایت بر یتیم اشاره شده است، زیرا دادن مال به یتیم مستلزم آن است که ولایت و سرپرستی، برای کسی که مال را به یتیم می دهد ثابت گردد. و در این آیه دستور داده شده است که مال یتیم باید اصلاح گردد، زیرا « دادن مال یتیم به صورت کامل» عبارت از آن است که آن مال حفظ شده و آنچه که باعث رشد وتقویت آن می گردد انجام شود، و نباید مال یتیم در معرض خطر و تلف شدن قرار گیرد.
آیه ی 4-3:
وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ ؛ اگر شما را بيم  آن  است  که  در کار يتيمان  عدالت  نورزيد ، از زنان  هر  چه شما را پسند افتد ، دو دو و سه  سه  و چهار چهار به  نکاح  در آوريد  و  اگربيم  آن  داريد که  به  عدالت  رفتار نکنيد تنها يک  زن  بگيريد يا هر چه   مالک  آن  شويد  اين  راهی  بهتر است  تا مرتکب  ستم  نگرديد.
وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا ؛ مهر زنان  را به  طيب  خاطر به  آنها بدهيد  و اگر پاره  ای  از آن  را به   رضايت  به  شما بخشيدند بگيريد که  خوش  و گوارايتان  خواهد بود.
و اگر ترسیدید که نتوانید در مورد دختران یتیمی که تحت سرپرستی شما قرار دارند دادگری کنید، و ترس آن را داشتید که به دلیل دوست نداشتن آنان نتوانید حقوقشان را ادا نمایید، پس به زنانی دیگر غیر از آنها روی آورید، و با آن زنان ازدواج کنید. « مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء» زنانی که شما انتخاب می کنید، از قبیل زنان دیندار، مالدار، زیبا، شرافتمند، دارای نسب و زنانی که از دیگر صفت های لازم برخوردارند.
وبهترین زنی که از میان این زنان باید انتخاب شود، زن دین دار است، همانطور که پیامبر (ص) فرمود: « تُنکَحُ المَرأَةُ لِأربَع؛ لِمَالَها وَلِجَمَالَها وَلَحسَبِهاَ وَلِدِینَها ، فَاظفَر بِذَاتِ الدِّینَ تَرِبَت یَمِینُک» زن به خاطر چهار ویژگی برای ازدواج انتخاب می شود؛ به خاطر مالش، یا به خاطر زیبایی اش، یا به خاطر داشتن موقعیت خوبِ اجتماعی، و یا به خاطر دینش، پس زن دیندار را به دست آور که سودمند خواهی شد.
و در این آیه اشاره شده است که انسان باید قبل از ازدواج، انتخاب نماید. بلکه شریعت به او اجازه داده است زنی را که می خواهد با او ازدواج نماید، نگاه کند، تا در این امر با بصیرع عمل نماید. سپس خداوند تعداد زنان را اجازه داد و فرمود: « مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ» یعنی هر کس که دوست دارد دو زن داشته باشد، با دو زن ازدواج کند و اگر دوست دارد سه زن داشته باشد با سه زن ازدواج کند، و اگر دوست داشت چهار زن داشته باشد، با چهار زن ازدواج کند. و نباید با بیشتر از چهار زن ازدواج کند، چون آیه در باب بیان منت و احسان الهی بر بندگان است، پس به اجماع علما اضافه کردن بر تعدای که خداوند نام برده است جایز نیست.
و این بدان خاطر است که گاهی مرد شهوتش با یک زن دفع نمی شود، پس به او اجازه داده شده که با زنان دیگری ازدواج کند تا اینکه به چهار برسند، چون چهار زن برای هرکسی کفایت می نماید، و به ندرت افرادی یافته می شوند که چهار زن آنها را کفایت نکند. با وجود این زمانی ازدواج با بیش از یک زن برای او جایز است که مطمئن باشد که ظلم و ستم نخواهد کرد و می تواند حقوق آنها را ادا نماید.
و اگر ترسید که نمی تواند حقوق آنها را ادا نماید، پس باید به یک زن بسنده کند، و یا به کنیزش کفایت نماید، زیرا در کنیز که « ملک یمین» اوست بر او واجب نیست که شرایط برابری و تقسیم شب و روز را رعایت کند.
« ذَلِکَ» اکتفا کردن به یک زن یا به کنیز، « أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُوا» نزدیکتر است که ستم نکنید.
 و در این آیه اشاره کرده است که اگر بنده در معرض کاری قرار گرفت و ترسید از او ظلم و ستمی سر بزند و نتواند وظیفه اش را انجام دهد گرچه آن کار جایز باشد برای او شایسته نیست آن را انجام دهد، بلکه راحتی و آسایش و دور بودن از گناه را برگزیند، زیرا سالم ماند از گناه و  اشتباه بهترین سرمایه آدمی است.
و از آن جا که بسیاری از مردم به زنان ستم روا می دارند و حقوق آنها به ویژه مریه شان را پایمان نموده، و نمی دهند، و از آن جا که دادن آن در یک مرحله برای شوهر دشوار است، خداوند آنان را بر دادن مهریه زنان تشویق نمود، و فرمود: « وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ» و مهریه اشان را بپردازید، « نِحلَةَ» یعنی با رضایت خاطر و آرامش آن را بدهید، پس نباید در دادن آن تاخیر ورزید، و نباید از آن چیزی بکاهید. و در این آیه اشاره شده است که هرگاه زن مکلف مهریه اش را طلب کند باید به وی پرداخت شود، زیرا زن به سبب عقد ازدواج مالک مهریه می گردد، چون خداوند «صِداق» را به زنان نسبت داده و نسبت دادن مقتضی مالک شدن است.
« نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا» پس اگر با رضایت خاطر چیزی از آن را به شما بخشیدند، یا آن را کم کرده یا آن را به تاخیر انداختند یا به عوض آن چیزی دیگر گرفتند، « فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا» بدون اشکال و گناه، و خوش و گوارا آن را بخورید. و این دلیلی است بر اینکه زن می تواند در مال خودش تصرف  کند، به این صورت که آن را ببخشد و یا هدیه نماید، به شرطی که زن دارای رشد و صلاحیت باشد، واگر صلاحیت نداشته باشد، پس بخشش او حکمی ندارد، و سرپرست او نمی تواند از مهریه او چیزی بگیرد، مگر اینکه زن آن را با رضایت خاطر به وی بپردازد.
و « فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء» دلیل بر آن است که ازدواج با زن ناپاک جایز نبوده و از ازدواج با آن نهی شده است، مانند زن مشرک و زن زناکار، همان طور که خداوند متعال فرموده است: « وَلَا تَنکِحوُا المشُرِکَتِ حَتَّی یُومِنَّ» و با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر اینکه ایمان آورند و فرموده است: « وَالزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَو مُشرِکُ» جز مرد زناکار یا مشرک کسی دیگر با زن زناکار ازدواج نمی کند.
آیه ی 5:
وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا؛ اموالتان  را که  خدا قوام  زندگی  شما ساخته  است  به  دست  سفيهان  مدهيد ،  ولی ، از آن  هزينه  و لباسشان  دهيد و با آنان  سخن  به  نيکی  گوييد.
«سفهاء» جمع سفیه است، و آن کسی است که نمی داند به نیکی در مال خود تصرف کند، یا به سبب اینکه عقل ندارد، مانند دیوانه  خل و چل و امثال آن، و یا به علت عدم رشد و صلاحیت، مانند بچه ای که هنوز به سن رشد نرسیده است.
پس خداوند اولیاء و سرپرستان را نهی نموده است از اینکه مال مجنون و بچه را به دست آنان بسپارند، مبادا آن را تباه ونابود کنند، چون خداوند مال را وسیله قیام و پایداری ِ مصالح دین و دنیای مردم قرار داده است، و این گروه از انسانها نمی توانند به صورت نیک و زیبا به این وظیفه قیام  کنند.
پس خداوند اولیا و سرپرستان را امر  کرده است که مال سفیه و بی خرد و نادان را به آنها ندهند، بلکه از مالشان به آنها خوراک و پوشاک بدهند، و نیازهای دینی و دنیوی آنان را برطرف نمایند و با آنها سخن نیکو بگویند، به این صورت وقتی که مالهایشان را خواستند به آنها وعده دهند که پس از آنکه بزرگ شدند و صلاحتی یافتند مالشان را به آنها خواهند داد، و با نرمی از آنان سخن بگویند تا خاطرشان تسکین یابد.
و در این که خداوند اموال را به اولیا نسبت داده است، اشاره به  این مطلب است که بر آنها واجب است همانطور که اموال خود را حفظ می کنند و در آن تصرف می نمایند، و آن را در معرض خطر قرار نمی دهند، به همان صورت اموال یتیمان را نیز حفظ نمایند، و در معرض خطر قرار ندهند، و آن را چون مال خود بدانند.
و این آیه دلیلی بر این است که نفقه مجنون و صغیر و نابالغ و سفیه اگر مالی داشته باشند باید از مال خودشان تامین گردد، چون خداوند فرموده است: « وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ » و این دلیلی است بر این گفته ولیّ در رابطه با این نفقه و پوشاک آنان مقبول است، چون خداوند او را امانتدار مالشان قرار داده است، پس باید سخن امانتدار را پذیرفت.
آیه ی 6:
وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّىَ إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن يَكْبَرُواْ وَمَن كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُواْ عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللّهِ حَسِيبًا ؛ يتيمان  را بيازماييد تا آنگاه  که  به  سن  زناشويی  رسند ، پس  اگر در  آنان رشدی  يافتيد اموالشان  را به  خودشان  واگذاريد  و از بيم  آنکه  مباد  به  سن رشد رسند اموالشان  را به  ناحق  و شتاب  مخوريد  هر که  توانگر است   عفت  ورزد و هر که  بينواست  به  آن  اندازه  که  عرف  تصديق  کند بخورد  و  چون  اموالشان  را تسليمشان  کرديد کسانی  را بر آنان  به  شهادت  گيريد و خدا  برای  حساب  کشيدن  کافی  است.
«ابتلا» یعنی آزمایش و امتحان ، و آن به این صورت است  هنگامی که یتیم به سن رشد نزدیک شد چیزی از مالش را به وی بدهند تا در آن تصرف نماید، پس با این شیوه صلاحیت و عدم صلاحیتش مشخص می گردد. بنابراین اگر در آن خوب تصرف نکرد، نباید مالش را به او بدهند، بلکه او همچنان بر سفاهت و بی صلاحتی خود باقی می ماند گرچه سن زیادی از وی گذشته باشد. و اگر رشد و صلاحیت او روشن شد و به سن ازدواج رسید، « فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» پس مالهایشان را به طور کامل به آنان بدهید. « وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا» و در خوردن آن اسراف نورزید و از حد حلالی که خدا برایتان مباح و جایز قرار داده است تجاوز نکنید، و به حرامی که خداوند بر شما حرام کرده است تمایل پیدا نکنید.
« وَبِدَارًا أَن يَكْبَرُواْ» و در حالی که یتیمان کوچک هستند و نمی توانند مالهایشان را از شما بگیرند، و نمی توانند شما را از خوردن مالشان باز دارند، به خوردن مال آنها مبادرت نورزید، به گونه ای که قبل از اینکه بزرگ شوند و مالشان را از دست شما بگیرند، و شما را از خوردن آن باز دارند، آن را بخورید.
بسیاری از سرپرستان یتیمان که از خدا نمی ترسند، و نسبت به زیردستان خود محبت و مهربانی ندارند، به این کار مبادرت می ورزند و این حالت را غنیمت شمرده، و در خوردن آنچه خداوند حرام کرده است شتاب می ورزند. پس خداوند از این کار نهی کرده است.
آیه ی 7:
لِّلرِّجَالِ نَصيِبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا  ؛ از هر چه  پدر و مادر و خويشاوندان  به  ارث  می  گذارند ، مردان  را نصيبی ، است   و از آنچه  پدر و مادر و خويشاوندان  به  ارث  می  گذارند چه  اندک  و  چه  بسيار زنان  را نيز نصيبی  است  ، نصيبی  معين.
عرب در زمان جاهلیت از روی سرکشی و سنگدلی، به ناتوانانی از قبیل زنان و کودکان ارث نمی دادند و ترکه وارث را فقط به مردان قوی و نیرومند می دادند، چون به گمان آنها مردان اهل جنگ و پیکار و گرفتن مال مردم بودند.
پس پروردگار مهربان و با حکمت قانونی برای بندگانش پایه ریزی کرد که در آن زنان و مردان نیرومند و ناتوان برابرند، و پیش از وضع این قانون مطالبی را بصورت خلاصه ارائه داد تا این مسئله در درون مردم جای بگیرد. سپس قضیه را بصورت مفصل آورد، و همه مشتاقانه به آن روی آوردند، و وحشت و تعجبی که منشا آن عادت های زشت جاهلی بود از آنان دور شد. پس فرمود: « لِّلرِّجَالِ نَصيِبٌ» برای مردان  بهره و سهمیه ای است، « مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ» از آنچه که پدر و مادر و خویشاوندان بر جای می گذارند و بیان خویشاوندان پس از پدر و مادر ذکر عام بعد از خاص است.
« وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ» و برای زنان بهره ایست از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای می گذارند. انگار اینجا سوالی بدین مضمون به ذهن می رسد که آیا این بهره و سهمیه به عرف و عادت بستگی دارد، و هر طور که بخواهند می توانند رفتار کنند، یا چیز مشخص و معینی است؟ پس خداوند متعال فرمود: « نَصِيبًا مَّفْرُوضًا » بهره و سهمیه ای مشخص و مقرر است، که خداوند حکیم آن را مقرر گردانیده و اندازه آن إن شا الله بیان خواهد شد.
در اینجا توهّمی دیگر نیز وجود دارد و آن این است که شاید بعضی گمان برند زنان و کودکان بهره ای ارث ندارند، مگر در مالِ زیاد، خداوند این توهم را اینگونه از بین برد: « مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ» خواه « ترکه » کم باشد یا زیاد. پس مبارک و خجسته است خداوندی که بهترین ِ داوران است.
آیه ی 8:
وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا ؛ و چون  به  هنگام  تقسيم  ، خويشاوندان  و يتيمان  و مسکينان  حاضر آمدند به   آنان  نيز چيزی  ارزانی  داريد و با آنان  به  نيکويی  سخن  گوييد.
و این از احکام خوب و گرانقدر الهی است، که باعث آرامش دلها و تسکین خاطر میگردد، پس فرمود: « َإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ » و هنگامیکه در تقسیم میراث « أُوْلُواْ الْقُرْبَى» خویشاوندانی که وارث نیستند، حاضر شدند. منظور از خویشاوندان، خویشاوندانی هستند که در ارث سهمی ندارند، به دلیل « القِسمَةَ» زیرا وارثان از جمله کسانی هستند که ارث بر آنها تقسیم می شود. « وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ» و یتیمان و فقرای مستحق، « فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ» از این مال که بدون رنج و زحمت و خستگی آن را به دست می آورید، چیزی به آنها بدهید، زیرا به آن چشم دوخته اند، و دلهایشان به آن علاقمند است، پس خاطر آنها را تسکین دهید، چرا که دادن این مال به شما زیانی نمی رساند در حالی که به حال آنها مفید است.
و از این عبارت چنین استنباط می شود هر کس مالی در دست دارد و دیگران به آن چشم دوخته اند، شایسته است در حد توان چیزی به آنان ببخشد. همان طور که پیامبر (ص) می فرماید: « «إِذاَ جَاءَ أَحَدَکُم خَادِمُه بِطَعَامِهِ فَلیُجلِسهُ مَعَهُ فَإن لَم یُجلِسهُ مَعَهُ فَلیُنَاوِلَهُ لُقمَةَ أَو لُقمَتَینِ» هرگاه خادم یکی از شما غذای وی را آورد، او را با خود سر سفره غذا بنشاند و اگر او را با خود ننشاند باید یک یا دو لقه از آن غذا به وی بدهد.
و اصحاب رضی الله عنهم چنین بودند، وقتی که میوه درختانشان شروع به رسیدن می کرد اولین میوه هایی را که می رسید پیش پیامبر (ص) می آوردند و پیامبر دعا می نمود که  خداوند برکت خویش را در مال آنان بیاندازد.
و به کوچکترین بچه ای که نزد او بود، از ان میوه می داد، چون می دانست که او به شدت به آن علاقمند و به آن چشم دوخته است. و همه اینها در صورتی است که بخشید ممکن باشد و اگر امکان بخشش نبود به خاطر اینکه آن مال حق سفیهان است یا امر م همتری در میان باشد، یا آنها نیکو سخن بگویید و آنها را با گفتاری خوب و شایسته رد کنید و با آنان سخن زشت و ناسزا نگویید.
آیه ی 10-9:
وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيدًا ؛ بايد از خدای  بترسند کسانی  که  اگر پس  از خويش  فرزندانی  ناتوان  برجای   می ، گذارند ، از سرنوشت  آنان  بيمناکند  بايد که  از خدای  بترسند و سخن   عادلانه  و به  صواب  گويند.
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ؛ آنان  که  اموال  يتيمان  را به  ستم  می  خورند شکم  خويش  پر از آتش  می  کنندو  به  آتشی  فروزان  خواهند افتاد.
گفته شده این آیه  خطاب به کسانی است که در کنار کسی که مرگ او فرا رسیده و در وصیت اشتباه کرده و مرتکب گناه شده است، حاضر می شوند، و باید وی را به دادگری و رعایت مساوات در وصیت دستور دهند. به دلیل اینکه خداوند  فرموده است: « وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيدًا» و باید سخنی درست و موافق با عدالت و دادگستری بگویند، و او را آنچنان که دوست دارند بعد از مرگشان با فرزندان آنان آن گونه به عدالت و انصاف رفتار شود.
و گفته شده است که منظور از آن اولیای سفها و دیوانگان و کودکان و ناتوانان است که باید طبق منافع دینی و دنیوی آنها رفتار کنند؛ آنگونه که دوست دارند با فرزندان ناتوانشان پس از آنها رفتار شود. « فَلْيَتَّقُوا اللّهَ» پس در سرپرستی دیگران از خدا بترسد. یعنی با آنها به گونه ای که در آن ترس از خدا باشد، رفتار کنند، به این صورت که به آنها توهین نکنند و آنها را به ترس از خدا وادارند.
بعد از آنکه خداوند آنها را این چنین دستور داد، آنان را شدیدا از خوردن مال یتیم برحذر داشت و فرمود : « إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا» همانا کسانی که اموال یتیمان را به ناحق می خورند. و با قید « خوردن به ناحق» آنچه که قبلا مبنی بر جواز « خوردنِ به نیکی » برای فقرا، و جواز مخلوط کردن اموال آنان با اموال ایتام خارج می شود.
پس کسانی که مال یتیم را به ناحق و ستمگرانه بخورند، « إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا» آنچه می خورند، آتشی است که در شکم هایشان شعله می کشد، و آنها خود این آتش را در شکم های خود فرو برده اند. « وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا» و به آتشی سوزان و برافروخته وارد خواهند شد. و این بزرگترین وعیدی است که بر ارتکاب گناهان وارد شده است، و بر زشتی خوردن مال یتیم باعث وارد شدن به آتش جهنم می گردد. پس این آیه دلالت می نماید که خوردن مال یتیم از بزرگترین گناهان کبیره است. از خداوند می خواهیم که ما را از آن دور بدارد.
آیه ی 11-12:
يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَآؤُكُمْ وَأَبناؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيما حَكِيمًا ؛ خدا در باره  فرزندانتان  به  شما سفارش  می  کند که  سهم  پسر برابر سهم  دو، دختر است   و اگر دختر باشند و بيش  از دو تن  ، دو سوم  ميراث  از  آنهاست  و اگر يک  دختر بود نصف  برد و اگر مرده  را فرزندی  باشد هر يک   از پدرو مادر يک  ششم  ميراث  را برد  و اگر فرزندی  نداشته  باشد و  ميراث  بران تنها پدر و مادر باشند ، مادر يک  سوم  دارايی  را برد  اما  اگر برادران داشته  باشد سهم  مادر ، پس  از انجام  وصيتی  که  کرده  و پرداخت   وام  او يک ششم  باشد  و شما نمی  دانيد که  از پدران  و پسرانتان  کدام  يک   شما را سودمندتر است   اينها حکم  خداست  ، که  خدا دانا و حکيم  است.
وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَو امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُوَاْ أَكْثَرَ مِن ذَلِكَ فَا فهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَآ أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَآرٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ ؛ گر زنانتان  فرزندی  نداشتند ، پس  از انجام  دادن  وصيتی  که  کرده  اند و  پس ، از پرداخت  دين  آنها ، نصف  ميراثشان  از آن  شماست   و اگر فرزندی   داشتند يک  چهارم  آن   و اگر شما را فرزندی  نبود پس  از انجام  دادن   وصيتی  که کرده  ايد و پس  از پرداخت  وامهايتان  يک  چهارم  ميراثتان  از آن   زنانتان  است   و اگر دارای  فرزندی  بوديد يک  هشتم  آن   و اگر مردی  يا  زنی  بميرد وميراث بر وی  نه  پدر باشد و نه  فرزند او اگر او را برادر يا  خواهری  باشدهر يک  از آن  دو يک  ششم  برد  و اگر بيش  از يکی  بودند همه   در يک  سوم  مال  پس  از انجام  دادن  وصيتی  که  کرده  است  بی  آنکه  برای   وارثتان  زيانمند باشد و نيز پس  از ادای  دينش  شريک  هستند  اين  اندرزی   است  از خدا به  شما و خدا دانا و بردبار است .
این آیات و آیه ای که در آخر این سوره آمده است آیات مواریث اند که احکام ارث را در بردارند، و با حدیث عبدالله بن عباس که در صحیح بخاری آمده است : «ألحِقُوا الفَرَائِضَ بِأهلِهَا، فَمَا بَقِیَ فَلأوَلی رَجُل ذَکَؤ» بیشترین احکام فرائض را در بردارند همچنانکه این حقیقت را خواهید دید، بلکه می توان گفت تمام احکام ارث را در بردارند، به جز موضوع میراث مادربزرگ که در این آیات بیان نشده است. اما در کتاب های سنن از « مغیره بن شعبه» و « محمد بن مسلمه »  روایت شده است که پیامبر (ص) به مادر بزرگ یک ششم داد، و علما نیز بر این اجماع دارند.
« يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ» ای والدین! فرزندانتان امانت هایی پیش شما هستند و خداوند شما را در مورد آنها سفارش می نماید که منافع دینی و دنیوشان را تامین کنید. پس باید آنها را تعلیم دهید و تربیت نمایید و از مفاسد باز دارید و به طاعت خدا و ملازمت او مداومت بر پرهیزگاری دستور دهید. همانطور که خداوند متعال فرموده است: « یَأَیُهَا الذَّینَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسَکُم وَأَهلِیکُم نَاراَ وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجارَةُ» ای کسانی که ایمان آورده اید! خودتان و خانواده هایتان را از آتشی نجات دهید که سوخت آن انسان ها و سنگ ها هستند. پس پدران در مورد فرزندانشان سفارش شده اند، و آنها یا این سفارش و وصیت را انجام می دهند که در آن صورت به آنان پاداش فراوانی می رسد،% و یاآن را ضایع می کنند و به سبب آن سزاوار وعید و کیفر می گردند.
و این دلالت می نماید که خداوند نسبت به بندگانشاز پدر و مادر مهربان تر است، چون خ داوند پدر و مادر را با اینکه بی نهایت به فرزندانشان مهربان هستند نسبت به تامین حقوقشان سفارش نموده است.
سپس پروردگار متعال کیفیت ارث بردن انها را بیان کرده و می فرماید: « لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» بهره هر کدام از فرزندان ذکور که از پشت مرده هستند و فرزندان ذکورِ آنا دو برابر بهره دختر است، به شرطی که همراه با آنان فردی که دارای سهمیه مشخص است وجود نداشته باشد، و یا فرد یا افرادی که دارای سهم مشخص هستند « اصحاب الفروض» وجود داشته باشند که پس از تقسیم سهمیه های مشخص در میان آنان، آنچه که باقی می ماند براساس « لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» به این فرزندان داده شود. علما بر این مطلب اجماع کرده ا ند . همچنین اتفاق نظر دارند که در صورت وجود فرزندان تنی، ارث از آنِ آنها است، و نوه های پسری، دختر باشند یا پسر در صورتی که فرزندانِ میت موجود باشند سهمیه ای ندارند و این در صورتی است که فرزندان ، هم پسر باشند و هم دختر . در این میان دو صورت دیگر نیز قابل تصّور است ، و آن اینکه فرزندان تنها پسر باشند؛ که حکم آن بیان خواهد شد، و دیگری اینکه فرزندان تنها دختر باشند که خداوند این صورت را بیان فرموده است : « َإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ» اگر فرزندانتان و فرزندان پسرانتان همگی دختر و بیش از دو نفر بودند، « فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً» دو سوم ترکه مال آنها است، و اگر دختری که ارث می برد؛ دختر خودتان یا دختر پسرتان، یک نفر باشد، « فَلَهَا النِّصْفُ» نصف ارث مال اوست، و این اجماع است. فقط این مطلب می ماند که به چه دلیل سهم دو دختر، دو سوم است؟ پاسخ این است که این مطلب از آیه « وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ» استنباط می شودکه می فرماید: اگر یکی بود نصف ترکه از آن اوست، و مفهوم آن این است که اگر از یکی بیشتر بود سهم آنان از نصف بیشتر خواهد بود، و بعد از نصف جر دو سوم چیزی باقی نمی ماند.
و نیز « لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» بیانگر آن است که چنانچه فرزندان میت یک دختر و یک پسر باشند، سهم پسر دو سوم است، و خداوند خبر داده است که سهم پسر دو برابر سهم دختر است، پس این بیانگر آن است که سهم دو دختر، دو سوم است. و نیز دختر در صورتی که برادر داشته باشد یک سوم  ارث به او تعلق می گیرد، در حالیکه وجود برادر از وجود خواهر بیشتر به ضرر وی است پس در صورتی که برادر نداشته باشد به طریق اولی یک سوم می برد.
و همچنین خداوند متعال در مورد دو خواهر فرموده است: « فَإن کَانَتَا اثنَتَینِ فَلَهُما الثُّلثَانِ مِمَّا تَرکَ» و این نص صراحتا بیان می کند که دو خواهر دو سوم ترکه را ارث می برند. پس وقتی که دو خواهر با اینکه نسبت آنها دورتر است دو سوم ارث می برند ، دو دختر با توجه به اینکه نسبتشان نزدیکتر است به طریق الوی مستحق دو سوم ترکه هستند. و پیامبر (ص) ان گونه که در روایت صحیح آمده است، به دو دختر سعد، دو سوم ترکه داد.
نکته ای که در اینجا مطرح است این است که فایده « فَوقَ اثنَتَینِ» چیست؟ گفته شده است که فایده آن این است تا دانست شود سهم دو سوم تا زمانی که فرزندان  مونث میت از دو بیشتر نشوند اضافه نمی گردد.
و آیه شریفه دلالت می نماید که اگر وارثان عبارت از یک دختر تنی و یک دختر پسر ، یا چند دختر ِ پسر باشند، به دختر تنی نصف تعلق می گیرد، و از دو سومی که خداوند برای دختران، یا دختران پسر مقرر نموده است یک ششم باقی می ماند، پس یک ششم به نوه ها یعنی دختر، یا دختران پسر داده می شود. به همین جهت این یک ششم را تکمله « دو سوم» می نامند.
و از همین قبیل است در حالت نبودن پسرِ تنی دخترِ پسر و دخترانِ پسرِ پسر و پایین تر از آنها.
و آیه دلالت می نماید که هرگاه دختران، یا دختران پسر یا پایینتر از آنها همه دو سوم را به ارث بردند، دیگر دخترانِ پسر از ارث محروم می شوند، زیرا خداوند جز دو سوم را برای آنها مقرر نگردانده و آن دو سوم تمام شده است، زیرا اگر آنها از ارث محروم نشوند لاز می آید که برای دختران بیش از دو سوم مقرر شود واین برخلاف نص است. و علما بر تمام این احکام اجماع دارند.
« مِمَّا تَرَکَ» دلالت می نماید که وارثان همه آنچه را که مرده از خود بر جای گذاشته است به ارث می برند، از قبیل زمین و اثاث و طلا و نقره و غیره و حتی دیه که واجب نمی شود مگر بعد از مردن او، و حتی وام و طلب هایی که نزد دیگران دارد.
سپس سهم پدر و مادر را بیان کرد، و فرمود: « وَلأَبَوَیهِ» و برای پدر و مادرش،« لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ» سهم  هر کدام یک ششم ترکه است، اگر مرده فرزند داشته باشد. یعنی چه فرزند تنی داشته باشد و چه نوه، خواه پسر باشند، خواه دختر، فرزند یا نوه او یک نفر باشد یا بیشتر . ولی سهم مادر در صورت وجود یکی از فرزندان از یک ششم بیشتر نخواهد بود.
و اما پدر در صورتی که میت اولاد ذکور داشته باشد ، بیشتر از یک ششم به وی تعلق نمی گیرد، و اگر میت یک یا چند دختر داشت و بعد از سهمیه مقرر چیزی باقی نماند، مانند اینکه وارثان ، پدر و مادر و دو دختر باشند، در این صورت پدر چیزی به عنوان عصبه نمی برد. و اگر بعد از سهم دختر یا دختران چیزی باقی ماند، پدر یک ششم را به عنوان سهم خود از ترکه می برد و باقیمانده را به عنوان عصبه می برد.
چون هریک از مستحقین سهم خویش را در یافت  نموده است، پس آنچه که بعد از تقسیم سهام باقی ماند برای مردی است که مقدم است و پدر و برادر و عمو و دیگران مقدم است.
« فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ» واگر مرده فرزند نداشت و تنها پدر و مادرش وارث او بودند، یک سوم ترکه به مادر می رسد و بقیه مال سهم پدر است، چون خداوند ترکه را به پدر و مادر نسبت داده است. سپس سهم مادر را مشخص نمود، و این دلالت می نماید که باقیمانده سهم پدر است.
و از این مطلب در می یابیم که پدر در صورتی که میت فرزند داشته باشد سهم مشخصی ندارد، بلکه همه مال را به عنوان عصبه می برد، و یا آنچه را که باقی می ماند، می برد. و اگر کسی فوت کرد و پدر و مادر و همسرش وارث او بودند، که این مساله را عمریتین می گویند همسر سهم خود را می گیرد سپس مادر یک سوم باقیمانده مال را می گیرد، و باقی را پدر می گیرد.
« وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ» و یک سوم آنچه به پدر و مادر می رسد سهم مادر است ، و سهم مادر یک ششم است و آن زمانی است که وارثانِ میت، شوهر و مادر و پدر باشند، ویا یک چهارم است و آن زمانی است که وارثانِ میت زن و مادر و پدر باشند. و از این آیه چنین استنباط نمی شود در صورتی که میت فرزند نداشته باشد مادر یک سوم کل  ترکه را می برد تا گفته شود این دو صورت از آن مستثنی هستند، زیرا آنچه شوهر یا زن از ترکه می گیرد به منزله چیزی است که طلبکاران از مال می برند، پس شوهر یا همسر سهم خود را از ترکه می گیرند و هر چه باقی بماند بین پدر و مادر تقسیم می شود، زیرا اگر یک سوم ترکه را به مادر بدهیم لازم می آید در صورتی که شوهر، وارث باشد بیشتر از پدر ارث ببرد. و اگر زن وارث شوهرش باشد پدر نصف یک ششم را بیشتر از مادر ارث می برد و این درست نیست، و چنین صورتی در تقسیم ترکه وجود ندارد. بلکه آنچه معروف و شناخته شده است این است که مادر در صورت وجود پدر یا به یک اندازه ارث می برند، یا اینکه پدر دو برابر مادر سهم می گیرد.
« فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ» و اگر مرده برادران یا خواهران تنی، یا برادران و خواهران پدری یا مادری داشت و ارث می بردند، یا اینکه به سبب وجود پدر یا پدر بزرگ از ارث محروم می شدند، سهم مادر یک ششم خواهد بود. اما عده ای می گویند : ظاهرِ آیه « فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ » غیر از وارثان را در بر نمی گیرد، چون شامل کسی نیست که از یک دوم حجب شده است، بنابراین جز برادرانی که از مرده ارث می برند کسی مادر را از یک سوم محروم نمی گرداند. و حکمت این که آنها مادر را از یک سوم محروم می گردانند این است که مال بیشتری را به دست بیاورند، در حالیکه چنین چیزی وجود ندارد و الله أعلم.
اما برادران و  خواهران میت باید دو یا بیشتر باشند، ولی عده ای این اشکال را وارد کرده ا ند که کلمه « اخوه» با صیغه جمع آمده است که در جواب گفته شده است : منظور تعداد است نه جمع، و بر دو نیز مصدق می نماید. و گاهی منظور از جمع دو است، همان طور که خداوند در مورد داود و سلیمان فرموده است: « وَکُنّشا لِحُکمِهِم شَهِدینَ» و ما بر داوری آنها گواه بودیم. و در مورد برادران مادری فرمود: « وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَو امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُوَاْ أَكْثَرَ مِن ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ» در اینجا کلمه جمع را بکار برده و اجماع بر این است که منظور از آن ، دو یا بیشتر از آن است، بنابراین اگر کسی فوت کرد، و مادر و پدر و برادرانی داشت، سهم مادر از ترکه یک ششم است، و بقیه مال سهم پدر است. پس وجود برادران باعث شده است مادر از یک سوم محروم شود، هرچند که پدر نیز باعث شده است آنها از ارث محروم شوند، البته اگر احتمال دیگر را در نظر بگیریم آنگاه سهم مادر یک سوم خواهد بود و بقیه ترکه مال پدر می شود. سپس خداوند متعال فرمود: « مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَآ أَوْ دَيْنٍ» تمامی این سهام و حقوق بعد از پرداختن وام و بدهی هایی که میت نسبت به خدا و بندگان خدا داشته، و بعد از انجام وصیت هایی که او بدان سفارش نموده است، تقسیم می شود. پس ، آنچه از وام و دیون و وصیت باقی ماند، ترکه است که به وارثین تعلق می گیرد. و وصیت را بر وام مقدم کرد هرچند که پرداختن وام مقدم است، تا به اهمیت وصیت اشاره نماید، زیرا انجام وصیت بر وارثان دشوار است، و گرنه پرداخت وام بر اجرا کردن وصیت مقدم است و از سرمایه مرده باید پرداخت شود.
و وصیت برای  فردی بیگانه که وارث میت نیست، فقط در یک سوم مال صحیح است، و چنانچه از یک سوم بیشتر باشد وصیت اجرا نمی شود، مگر با اجازه وارثان . خداوند متعال فرموده است: « آبَآؤُكُمْ وَأَبناؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً» این سهم مقرر شده ای است از جانب خدا، همانا خداوند دانا و با حکمت است. یعنی خداوندی آن را فرض گردانیده است که علم او هرچیز را احاطه نموده، و آنچه را که مشروع نموده محکم و مقنن است، و به بهترین صورت معین کرده است.  عقل ها نمی توانند احکامی همچون احکام شایسته او برای زمان و مکان های مختلف پیشنهاد کنند.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَلَکُم» و برای شما است ای شوهران! « نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ» این آیه شامل فرزند تنی، فرزند پسر خواه دختر باشد یا پسر، یکی باشد یا بیشتر، فرزند شوهر باشد یا شخصی دیگر را شامل می شود. و طبق اجماع علما این آیه فرزندان دختران را شامل نمی شود.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَو امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ» و چنانچه مر یا زنی که به صورت کلاله از او ارث برده می شود دارای برادر یا خواهری باشد که از مادر او بوده و از پدر او نیستند، همان طور که در بعضی قرائت ها چنین آمده است. علما اجماع کرده اند که منظور از برادران در اینجا برادران مادری است. پس اگر از او به صورت کلاله ارث برده می شد، یعنی میت پدر و فرزندی نداشت، یعنی پدر و پدر بزرگ و پسر و نوه پسری، و دختر و نوه دختری هرچند که پایین تر برود نداشته باشد. این مساله به «کلاله» موسوم است، همانطور که حضرت ابوبکر صدیق0رضی ا لله عنه ، آن را تفسیر نموده است. سپاس خداوند را که همه علما بر این تحریف اتفاق دارند.
« فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا» و به هر یک از برادر و خواهر، « السُّدُسُ» یک ششم ترکه تعلق می گیرد. « فَإِن كَانُوَاْ أَكْثَرَ مِن ذَلِكَ» و اگر از یک نفر بیشتر بودند، « فَهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ» سهم آنها از یک سوم بیشتر نخواهد بود و همگی در آن مشارکت دارند . و « فَهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ» دلالت می نماید که دختر و پسرشان برابرند، چون کلمه شریک مقتضی برابری و مساوات است.
و واژه « الکلالة» دلالت می کند که «فروع» هر اندازه پایین تر بروند، و «اصول الذکر» هر اندازه بالاتر بروند فرزندان مادر را ساقط می کنند، چون خداوند فرزندان مادر را وارث قرار نداده است مگر در مساله « کلاله» پس اگر به صورت کلاله از میت ارث برده نشود، اجماع بر این است که فرزندان مادر از او ارث نمی برند.
و « فَهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ» دلالت می نماید که برادران تنی در مسئله ای که « حماریه» نامیده می شود از ارث محروم می شوند. و مسئله « حماریه» آن است که وارثان بدین قرار باشند: شوهر، مادر، برادران مادری، و برادران تنی.
در این صورت شوهر نصف ترکه را می برد، و سهم مادر یک ششم است، و برادران مادری یک سوم را می برند، و برادران تنی از ارث محروم می شوند، چون خداوند یک سوم را به برادران مادری نسبت داده است، و اگر برادران تنی با آنها در ارث شریک قرار داده شوند در این صورت چیزی را که خداوند حکم آن را بصورت جداگانه بیان کرده است به دیگران تعمیم داده می شود، و این درست نیست و نیز برادران مادری صاحب سهم هستند اما برادران تنی عصبه می باشند.
و پیامبر (ص) فرموده است: « الحِقُوا الفَرَائِضَ بِأهِلَها فَمَا بَقِیَ فلأولی رجلِ ذکر» ارث را به صاحبانش بپردازید، و آنچه را که باقی ماند به نزدیک ترین مرد بدهید. » و صاحبانش کسانی هستند که خداوند سهم آنها را مقرر نموده است. و در این مسئله ، از صاحبان سهم چیزی باقی نمی ماند. پس برادران تنی از ارث ساقط شده و ارثی نمی برند. و در این مسئله همین درست است و بس. و اما ارث برادران و خواهران تنی یا خواهران و برادرانی که از پدر هستند، در این فرموده الهی بیان شده است: « یَستَفتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفتِیکُم فِی الکَلَلَةِ» پس نصف ترکه به یک خواهر تنی یا خواهری که از پدر است، می رسد ، و اگر دو تا بودند ،دو سوم به انها می رسد، و یک خواهر تنی با  خواهر یا خواهرانی که از پدر هستند نصف ترکه را می گیرد، و دو سوم باقیمانده از آن خواهر یا خواهرانی است که از پدر هستند نصف ترکه را می گیرد، و دو سوم باقیمانده از آن خواهر یا خواهرانی است که از پدر هستند، و آن یک ششم است، که تکمله دو سوم است. و اگر خواهران تنی دو سوم را به صورت کامل بردند، خواهرانی که از پدر هستند ساقط می شوند، و ارث نمی برند، هان طور که قبلا در مورد دختران و دختران پسر گذشت. و اگر خواهرو برادر بودند؛ مرد دو برابر زن سهم می گیرد.
اگر گفته شود: آیا حکم میراث قاتل، بَرده و کسی که دینش با دین صاحبارث فرق می کند، و کسی که بخشی از او آزاد است و بخش دیگرش هنوز آزاد نشده است، خ نثی، ارث پدر بزرگ در صورت وجود برادرانی که از مادر نیستندف عول ، ردّ ، ذوی الارحام و بقهی عصبه ها، و ارث خواهرانی که از مادر نیستند در صورت وجود دختران و دختران پسر، از قرآن استنباط میشود؟
در جواب می گوییم: بله! در قرآن اشارت و نکات دقیق و باریکی است که فهم آن بر کسی که نمی اندیشد مشکل است و این اشارات بر همه امور مذکور دلالت می نماید.
اما قاتل و کسی که دینش فرق می کند ارث نمی برند، زیرا خداوند حکمت تقسیم ترکه بر وارثان را خویشاوندی و فایده دینی و دنیوی آنها بیان کرده است. و خداوند به این حکمت  اشاره نموده و فرموده است:  « لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً» نمی دانید کدامیک از خویشاوندان برای شما دارای استفاده ی بیشتری هستند. و مشخص است که قاتل بزرگترین زیان را به مورّث خود رسانده است. پس آنچه که موجب ارث بردن قاتل است، در برابر زشتی و قباحت قتلی که از او سر زده است نادیده گرفته می شود، زیرا کسی که مرتکب قتل می شود عملا نسبت و ارتباط خود را با مورّث خویش قطع می کند. پس قتل بزرگترین مانعی است که مانع ارث بردن است و پیوند خویشاوندی را از هم می گسلد. خداوند در مورد رابطه خویشاوندی فرموده است: « وَأُولُوا الأرحَامِ بَعضُهُم أَولَی بِبَعضِ فِی کِتَبِ اللَّهِ» و در کتاب خدا برخی از خویشاوندان بر برخی دیگر اولویت دارند. و قاعده شرعی مقرر داشته است که هرکس برای رسیدن به چیزی قبل از فرا رسیدن وقتش شتاب ورزد، مجازاتش این است که از آن محروم شود.»
و همچنین کسی که دینش با دین مورّث مخالف باشد، ارث نمی برد، زیرا پیوند نسبی که موجب ارث است با مخالفت در دین که مانع ارث است، تضاد دارد، و جدا بودن دین موجب از هم گسستن پیوند نسبی می گردد.
پس مانع ارث بردن قوی بوده و بر عامل ارث بردن غالب می آید، و موجب ارث بردن به خاطروجود مانع عمل نمی کند.
برای توضیح بیشتر باید بگوییم که خداوند حقوق مسلمین را نسبت به حقوق خویشاوندانِ کافر در الویت قرار داده است. پس وقتی که مسلمانی بمیرد، مال او به کسی می رسد که نسبت به او اولی تر و سزاوارتر است، و فرموده الهی « وَأُولُوالاَمرحامِ بَعضُهُم أَولَی بِبَعضِ فِی کِتبَ اللَّهِ» در صورتی است که دینشان یکی باشد، اما در صورتی که دین خویشاوندان با یکدیگر متفاوت باشد برادران دینی بر برادران نسبی مقدم اند.
ابن القیم جوزی در کتاب « جلاء الافهام» می گوید: « به آیه ارث بیاندیش که خداوند ارث بردن زن را با کلمه «زوجة» بیان کرده اس، نه با کلمه «مرأة» :  «وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ» پس این بیانگر آن است که ارث بردن زن و شوهر از یکدیگر به سبب همسر بودن است، که مقتضی تناسب و تشابه با یکدیگر است، و مومن و کافر تشابه و تناسبی با یکدیگر ندارند، بنابراین از یکدیگر ارث نمی برند؛ و اسرار کلمات قرآن و جملات آن از عقل و اندیشه عقلا بالاتر است».
اما برده نه ارث می برد و نه از او ارث برده می شود. اما اینکه از او ارث برده نمی شود، روشن است، زیرا مالی ندارد که از او به ارث برده شود، بلکه همه آنچه  با اوست از آن آقا و مولایش می باشد.
و اما اینکه او از کسی ارث نمی برد، به خاطر این است که او نمی تواند مالک چیزی باشد، زیرا اگر مالک چیزی باشد آن چیز از آن آقا و صاحبش می باشد و او نسبت به مرده بیگانه است. پس دستوراتی از قبیل « أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» ، « َلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ» ، « فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ» و امثال آن، در حق کسی است که می تواند مالک باشد، و برده نمی تواند مالک چیزی باشد، پس او ارثی ندارد.
و اما کسی که بخشی از وجودش آزاد گردیده، و بخش دیگرش برده است ، احکام او به دو گونه است؛ از طرفی به خاطر آزادی ای که دارد مستحق میراثی است که خداوند مقرر داشته است، چون آزاد بوده و می تواند مالک باشد، و از طرفی به خاطر بردگی ای که در او هست قابلیت مالک بودن را ندارد. پس کسی که هم آزاد و هم برده است، هم ارث می برد و هم از او ارث برده می شود، و به  اندازه ای که آزادی در او هست دیگرانرا از ارث محروم می کند. زیرا وقتی که برده، هم مورد ستایش و هم مورد نکوهش قرار می گیرد، و هم به او پاداش می رسد، و هم سزا می بیند، در باب ارث بردن نیز این حالت بر او صدق می کند.
اما خنثی از دو حال خالی نیست ؛ با مرد بود، و یا زن بودن او غالب و روشن است، و یا اینکه تشخیص مرد یا زن بودن او واضح بود، مسئله در مورد وی روشن است. بنابراین اگر مرد بود، حکم مردان را دارد، و آیه هایی که در مورد سهم ارث مردان بیان شده است در مورد وی صدق می کند. و اگر زن بود، حکم زنان را دارد و آیه های وارد شده در مورد زنان شامل او نیز می شود. و چنانچه «خنثی شکل» باشد ، اگر در حالتی قرار داشت که در آن حالت ارث مرد و زن فرق نمی کرد مانند برادران مادر پس مسئله روشن است . و اگ رارث او به فرض مرد یا زن بودنش فرق می کرد، و هیچ راهی برای تشخیص او نداشتیم، سهمی بیشتر از این دو حالت را به او نمی دهیم، زیرا احتمال دارد که به دیگر وارثان ستم شود، و نیز سهمی کمتر از این دو حالت را به او نمی دهیم، چون احتمال دارد که ما به او ستم کرده باشیم. پس لازم است راه میانه را انتخاب کنیم، و میانه ترین و منصفانه ترین راه را در پیش گیریم. خداوند متعال فرموده است: « اعدِلُوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوَی»
پس ما در این زمینه راهی منصفانه تر از راه مذکور نداریم: « لَا یُکَلِفُ اللَّهُ نَفساً إلَّا وُسعَهَا» خداوند هیچ کس را مکلف نمی نماید مگر به اندازه توانش. « فَاَتَّقُوااللَّهَ مَا استَطَعتُم» از خداوند به اندازه ای که می توانید ، بترسید.
اما در رابطه با « میراث پدربزرگ» با برادران تنی یا برادران پدری، و اینکه آیا برادران در صورت وجود پدربزرگ ارث می برند یا نه ؟ همانا در این زمینه کتاب خدا بر قول ابوبکر رضی الله عنه دلالت می نماید، و اینکه پدر بزرگ، برادران تنی، و برادران پدری، و برادران مادری را از ارث محروم می گرداند، همانطور که پدر آنها را محروم می کند.
برای توضیح این مطلب باید بگوییم که از پدر بزرگ در چند جای قرآن به عنوان پدر سخن به میان آمده است، همان طور که خداوند متعال فرموده است: «إِذ حَضَرَ یَعقُوبَ المَوتُ إِقاَل لِبَنیِ مَا تَعبُدُونَ مِن بَعدِِی قَالُوا نَعبُدُ إِلَهَک وَإِلَهَ ءَابَائِکَ إِبرَهِمَ وَإِسمَعیلَ وَإِسحَقَ» آن گاه که مرگ یعقوب فرا رسید ، وقتی که به فرزندش گفت : « چه چیزی را بعد از من می پرستید؟»، گفتند: « خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می پرستیم». و یوسف علیه السلام فرمود:« وَاتَّبَعتُ مِلَّةَ ءَابَاءِیَ إِبرَهِیمَ وَإِسحَقَ وَیَعقُوبَ» و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی نمودم.
پس خداوند، پدر بزرگ و پدر بزرگِ پدر را پدر نامیده است، و این بیانگر آن است که پدر بزرگ به منزله پدر است، و آنچه را که پدر به ارث می برد او نیز به ارث می برد، و کسانی را که پدر از ارث  محروم می گرداند پدر بزرگ نیز از ارث محروم می گرداند.
علما  اجماع کرده اند که حکم پدربزرگ همانند حکم پدر است، پس در صورتی که پدر موجود نباشد، حکم پدر بزرگ در ارث بردن با فرزندان و دیگران از قبیل برادران و عموها و فرزندان عموها و در سایر احکام ارث مانند حکم پدر است. پس شایسته است که حکم پدر بزرگ در محروم قرار دادن برادرانی که از مادر نیستند، همانند حکم پدر باشد. و زمانی که پسر ِپسر به منزله پسر تنی است، چرا پدر بزرگ به منزله پدر نباشد؟ و وقتی که به اتفاق همه علما پدر بزرگِ پدر، برادر زاده را از ارث محروم می گرداند، چرا پدر بزرگ مرده، برادر مرده را از ارث محروم نکند؟ و کسانی که برادران را همواره با پدر بزرگ وارث قرار می دهند، هیچ نص و اشاره و قیاس صحیحی در دست ندارند.
و اما مسائل مربوط به «عدل» از قرآن استنباط می شود، زیرا خداوند برای وارثان سهامی را معین  کرده است، و آنها دو حالت دارند؛ یا برخی به سبب وجود برخی از ارث محروم می شوند، یانمی شوند. پس اگر برخی به سبب برخی دیگر از ارث محروم شدند، آنکه از ارث محروم شده است ساقط می گردد و مزاحمتی ایجاد نکرده و استحقاق هیچ چیزی را ندارد. و اگر به سبب برخی ، برخی دیگر از ارث محروم نشدند، از یکی از این حالات خارج نیست؛ یا اینکه ترکه بدون کم و زیاد به  اندازه سهام است، و یا  اینکه سهام از مقدار ترکه بیشتر است. در دو صورت اول هرکسی سهمش را به طور کامل میگیرد، و در صورت آخر که سهام از ترکه بیشتر است از دو حالت خالی نیست؛ یا اینکه ما به بعضی از وارثان از سهمی که خداوند برای آنها مقرر کرده است کمتر می دهیم، و سهم دیگر وارثان را کامل می کنیم، و این ترجیح بدون دلیل است، چرا که هیچ یک از دیگری برتر نیست و نباید سهم یکی کم گردد و بر سهم دیگری افزوده شود.
پس حالت دوم تعیین می گردد، و آن ایناست که به هر یک در حد امکان بهره اش را بدهیم، و میان آنها تقسیم کنیم. به  عنوان مثال اگر وام طلبکاران از مال بدهکار بیشتر باشد، برای این کار راهی جز«عول» وجود ندارد. پس دانسته شد که خداوند « عول» را در فرائض و سهام بیان کرده است.
و چنانچه عین این قضیه را برعکس کنیم، قضیه «ردّ» دانسته می شود، زیرا صاحبان سهام وقتی که سهام آنان تمام ترکه را در بر نگیرد، و چیزی از آن باقی بماند، و مستحقی از قبیل خویشاوندِ نزدیک و دور وجود نداشته باشد، برگرداندن آن به یکی از خویشاوندان ، ترجیح بدون دلیل است، و دادن آن به کسی دیگر  غیر از خویشاوندان اشتباه وانحراف ، و مخالف فرموده الهی است که فرمود:« وَأُولوُ الأَرحَامِ بَعضُهُم أَولَی بِبَعضِ فِی کِتَبِ اللَّهِ» و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از دیگران در کتاب خدا سزاوارترند.
پس مشخص گردید آنچه که اضافه مانده است، به هرکدام از صاحبان سهام، باید به اندازه سهمی که دارند برگردانده شود.و چون ارثی که زن و شوهر از یکدیگر می برند به سبب خویشاوندی نیست، عموم  کسانی که معتقد به قضیه «ردّ» هستند، می گویند آنچه از سهام اضافه مانده است به آنها برگردانده نمی شود. طبق این نظریه، «رد» به کسی تعلق می گیرد که صاحبِ فرض و خویشاوند باشد . و اما قول دیگری که حکم زن و شوهر در قضیه «رد» همانند حکم دیگر وارثان است، پس «ردّ» به زن و شوهر تعلق می گیرد همان طور که «عدل» کتاب و سنت و قیاس صحیح آشکار و پیداست همین می باشد. والله أعلم.
و از این طریق میراث «ذوی الأرحام» خویشاوندان نیزدانست می شود، زیرا اگر مرده بعد از خود کسی که صاحب سهم است ، و یا عصبه ای را بر جای نگذاشت، و مسئله از این قرار باشد که مال به بیت المال داده شود و بیگانگان از آن سود ببرند، یا اینکه مال او به خویشاوندانش برگردانده شود، خویشاوندانی که برحسب فرموده خداوند مستحق به ارث بردن مال او هستند: « وَأُولوُ الأَرحَامِ بَعضُهُم أَولَی بِبَعضِ فِی کِتَبِ اللَّه» پس دادن مال مرده به غیر از خویشاوندان، ترک کردن و کنار گذاشتن کسی است که مستحق تر است، پس وارث قرار دادن خویشاوندان تعیین می گردد، و چنانچه وارث قرار دادن آنها مقرر گردد، معلوم است که سهم هر یک از آنها در کتاب خدا مشخص و معین نشده است، و به سبب ارتباطیکه میان آنها و مرده هست، خویشاوند او شده اند، پس به سبب این پیونده در جایگاه کسانی قرار می گیرند که با میت قرابت دارند و از وی ارث می برند. والله اعلم.
اما در رابطه با میراث دیگر« عصبه ها» مانند فرزند، و برادران و فرزندانشان و عموها و  فرزندانشان ... ، پیامبر (ص) فرموده است: « سهام را به صاحبان آن بدهید، پس هر چه باقی ماند آن را به مردی که سزاواتر است، بدهید».
و خداوند متعال فرموده است: « وَلِکُلِّ جَعَلنَا مَوَلِی مِمَّا تَرَکَ الوَلِدَانِ وَالأَقَربُونَ» پس وقتی که سهام را به صاحبان آن دادیم و چیزی باقی نماند ، « عصبه» برحسب نسبت و جهت شان آن را می گیرند.
جهات « عصوبت» و خویشاوندی پنج جهت است؛ فرزند، پدر، برادر، و فرزندانشان ، عموها و فرزندانشان، سپس ولاء، و آن کس که جهتش نزدیک تر است مقدم می شود. پس اگر همه در یک جهت بودند آن کس که منزلت وی نزدیک تر است مقدّم داشته می شود.
پس اگر همه در یک رتبه بودند، قوی ترین آنها مقدم داشته می شود که برادر است، و اگر از هر نظر برابر بودند، همه شریک هستند. والله اعلم.
اما علت اینکه خواهرانی که از مادر نیستند در صورتی که میت دختر یا دخترِ پسر(نوه پسری) داشته باشد، عصبه شمرده شده و آنچه از سهم دختران اضافه باشد، می گیرند، آن است که در قرآن چیزی وجود ندارد که مبین آن باشد خواهران به سبب وجود دختران از ارث محروم و ساقط می شوند. پس اگر دختران سهام خود را گرفتند، و چیزی باقی ماند، به خواهران داده می شود. و این سهم به عصبه ای که از خواهران دورترند، مانند برادرزاده، و  عموزاده، و کسانی که از اینها دورتر هستند ، عدول نمی شود. والله اعلم.
آیه ی 14-13:
تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ اينها احکام  خداست  هر کس  از خدا و پيامبرش  فرمان  برد ، او را به   بهشتهايی  که  در آن  نهرها جاری  است  در آورد و همواره  در آنجا خواهد بود  و اين  کاميابی  بزرگی  است.
وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ؛ و هر که  از خدا و رسولش  فرمان  نبرد و از احکام  او تجاوز کند ، او را  داخل  در آتش  کند و همواره  در آنجا خواهد بود و برای  اوست  عذابی   خوارکننده .
تفاصیلی که خداوند در رابطه با احکام میراث بیان کرد، حدود الهی است و نباید از آن تجاوز کرد، و در انجام آن کوتاهی ورزید. و این بیانگر آن است که وصیت برای وارث منسوخ است، چرا که خداوند سهم آنان را معیّن کرده است.
سپس براساس فرموده الهی« تِلکَ حُدُودُ اللهِ» این حدود الهی است و از آن تجاوز نکنید ، وصیت برای وارث بیشتر از حقّی که دارد مشمول تعدی و تجاوز است. پیامبر نیز (ص) فرموده است: « لا وَصیَِّةَ  لِوَارِث» وصیتی برای وارث نیست.
سپس خداوند متعال به طور عموم از طاعت و فرمانبرداری از خدا و پیامبر و نافرمانی از آنها سخن گفت تا پایبندی به  حدود الهی در فرائض و ارث را نیز در بر گیرد، و فرمود: « وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ» هرکس از دستورات خدا و پیامبرش فرمان برَدَ ، که بزرگترین فرمان بردن از خدا و پیامبر اعتقاد به توحید خدا است، سپس دستورات دیگر را با اختلاف و تفاوتی که در درجات و مراتب دارند اجرا نماید و از آنچه خدا و پیامبرش از آن نهی کرده  اند، پرهیز کند که  بزرگترین آن شرک ورزیدن به خدا است، و از دیگر گناهان با اختلاف و تفاوتی که در گروه بندی آنها وجود دارد، بپرهیزید، « يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ» خداوند او را به باغ هایی وارد می کند که رودها زا زیر درختان آن روان است، و برای همیشه در آن می ماند.
پس هرکس دستورات خداوند را به جا آوَرَد، و از منهیات او پرهیز نماید حتما وارد بهشت می شود، و از جهنم نجات می یابد. « وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» و این است رستگاری بزرگ که به وسیله آن از خشم و عذاب خداوند نجات می یابید، و از پاداش و خشنودی او و نعمت پایدار بهشت که قابل توصیف نیست، برخوردار می شوید.
« وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ» و هرکس که از خدا و رسولش نافرمانی کند. کفر و گناهانی که پایین تر از آن  هستند همه در معصیت داخل اند. پس خوارج در این زمینه نباید شبهه ای داشته باشند که می گویند: کسانی که مرتکب گناه می شوند، کافر هستند، زیرا خداوند وارد شدن به بهشت را نتیجه فرمانبرداری و طاعت خود و پیامبرش قرار داده است، و نتیجه نافرمانی خدا و پیامبرش را وارد شدن به جهنم قرار داده است . پس هرکس که به طور کامل از خداوند اطاعت نماید، بدون عذاب وارد بهشت می شود، و هر کس از خدا و پیامبرش به طور کامل فرمان نبرد، و سرپیچی کند که شرک و گناهانی که پایین تر از آن هستند در نافرمانی خدا داخل اند وارد جهنم می شود، و برای همیشه در آن می ماند. و کسی که هم مرتکب گناه شده و هم اطاعت خدا را کرده باشد، برحسب طاعت و معصیتی که در او هست، پاداش  و عذاب می یابد. و نصوص متواتر دلالت می نمایند که اهل توحید برای همیشه در جهنم نخواهند بود، زیرا توحید و یکتاپرستی مانع از خلود در جهنم است.
آیه ی 16-15:
وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنكُمْ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىَ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً ؛ و از زنان  شما آنان  که  مرتکب  فحشا می  شوند ، از چهار تن  از خودتان  بر، ضد آنها شهادت  بخواهيد  اگر شهادت  دادند زنان  را در خانه  محبوس   داريدتا مرگشان  فرا رسد يا خدا راهی  پيش  پايشان  نهد.
وَاللَّذَانَ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا ؛ و آن  دو تن  را که  مرتکب  آن  عمل  شده  اند ، بيازاريد  و چون  توبه  کنند، وبه  صلاح  آيند از آزارشان  دست  برداريد زيرا خدا توبه  پذير و مهربان  است.
« وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ» و زنانی که مرتکب زنا می شوند . زنا را به فاحشه تعبیر کرد، چون کاری بسیار زشت است. « فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنكُمْ» سپس اگر چهار نفر گواهی دادند، از بیرون رفتن آنها جلوگیری کنید، چرا که باعث فتنه و شک می شود، زیرا نگاه داشتن در خانه یک عقوبت است. « حَتَّىَ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ » تا دم مرگ آنها را زندانی کنید، « أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً» یا اینکه خداوند برای آنها راهی غیر از زندانی شدن در خانه ها قرار می دهد. این آیه منسوخ نیست، زیرا تا وقتی که خداوند راهی را روشن کرد به صورت یک راهکار موقت باقی ماند. و در اول اسلام چنین بود، تا اینکه خداوند برای زنان راهی روشن ساخت، و آن این بود که مرد و زن محصن متاهلی که مرتکب زنا می شوند، سنگسار شده و مرد و زن غیر محصن مجردی که مرتکب زنا می گردیدند، شلاق زده می شدند.
همچنین « وَاللَّذَانَ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ» مردان و زنانی از شما که مرتکب زنا می شوند، « َفآذُوهُمَا» آنها را با حرف و سرزنش و عیب جویی و زدنی که از این عمل زشت باز دارد، بیازاید. بنابراین هرگاه مردان مرتکب زنا شوند، مورد اذیت و آزار  قرار می گیرند، و زنان زندانی و اذیت می شوند.
پس زندانی کردن تا زمان فرا رسیدن مرگ است، و آزار رساندن تا وقتی است که فرد توبه کند و به اصلاح خود بپردازد.
بنابراین فرمود: « فَإِن تَابَا» اگر از گناهی که انجام داده اند، بازگشتند و پشیمان شدند، و تصمیم گرفتند آن گناه را تکرار نکنند، « وَأَصلَحَا» و به اصلاح رفتار خود پرداختند، که بر توبه راستین دلالت می نماید، « فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا» از آزار رساندن به آنها دست بردارید .
« إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» همانا خداوند بسیار توبه پذیر است، و توبه گناهکار را می پذیرد، و رحمت و احسان او بسیار فراوان است. از جمله مهربانی و احسان او این است که به آنها توفیق توبه داده، و توبه آنان را می پذیرد، و از آنچه از آنها سر زده است می گذرد.
از این دو آیه استنباط می شود که برای اثبات زنا چهار مرد مومن گواهی دهند و به طریق اولی شرط است که عادل باشند، چون خداوند در مورد این کار زشت سخت گرفته است، تا عیب بندگانش را بپوشاند، تا جایی که گواهی دادن زنان به تنهایی برای اثبات زنا پذیرفته نمی شود، و گواهی آنها همراه با مردان نیز پذیرفته می شود، و گواهی دادن کمتر از چهار مرد نیز پذیرفته نمی شود، و باید به صراحت گواهی دهند، همان طور که احادیث صحیح بر این مطلب دلالت می نمایند، و این آیه نیز به آن اشاره می کند، زیرا خداوند متعال فرموده است: « فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنكُمْ» و به این نیز اکتفا نموده ، و می فرماید: « فَإِن شَهِدُواْ» اگر شهادت دادند. یعنی باید شهادت و مشاهده صریح باشد و به چیزی شهادت دهند که آن را به طور آشکار و عیان مشاهده کرده اند، و گواهی دادن آنان باید شفاف و خالی از هرگونه تعریض و کنایه باشد.
و از این دو آیه استنباط می شود که خداوند متعال به منظور ترک زنا آزار رساندن از طریق گفتار و کردار و زندانی کردن را مشروع نموده است.
آیه ی 18-17:
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَـئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً ؛ جز اين  نيست  که  توبه  از آن  کسانی  است  که  به  نادانی  مرتکب  کاری  زشت   می  شوند و زود توبه  می  کنند  خدا توبه  اينان  را می  پذيرد و خدا دانا و  حکيم  است.
وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَـئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ؛ توبه  کسانی  که  کارهای  زشت  می  کنند و چون  مرگشان  فرا می  رسد می  گويند، که اکنون  توبه  کرديم  ، و نيز آنان  که  کافر بميرند ، پذيرفته  نخواهد شد  برای  اينان  عذابی  دردآور مهيا کرده  ايم.
خداوند به دو صورت توبه بندگان را می پذیرد، یکی اینکه به بنده توفیق توبه می دهد، و دیگر  اینکه توبه او را می پذیرد. در این آیه خداوند می فرماید: پذیرفتن توبه، حقی است بر خدا، و خداوند از روی بخشش و بزرگواری، آن را بر خود واجب گردانده است، و برای کسی که از روی نادانی مرتکب گناه شده است.« بِجَهلَةِ» یعنی نسبت به عاقبت و سرانجام گناه جاهل است و فراموش کرده که گناه باعث ناخشنودی و عذاب الهی است . فرموش کرده است که خداوند او را می بیند، و مراقب او است، و اطلاع ندارد که گناه یا ایمان را ناقص می کند ، و یا آن را به طور کلی از بین می برد.
پس هرکس مرتکب گناه و نافرمانی خدا گردد، به این اعتبار جاهل و نادان است، گرچه به حرام بودن گناه دانا باشد. زیرا علم داشتن به حرام بودن کاری شرط است برای این که آن گناه شمرده شود، و مرتکب آن مورد مجازات قرار گیرد. « ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» احتمالا به این معنی است که آنها قبل از مشاهده و فرا رسیدن مرگ توبه می کنند. زیرا خداوند توبه بنده را به شرطی می پذیرد که قبل از مشاهده مرگ و عذاب قطعی توبه کند. اما بعد از  فرا رسیدن مرگ، توبه گناهکاران پذیرفته نمی شود، و بازگشتن کفار به دین خدا پذیرفته نخواهد شد. همان طور که خداوند در مورد فرعون فرموده است: « حَتَّی إِذَا أَدرَکَهُ الغَرَقَ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی ءَامَنَت بِهِ بَنُوا إِسرَئیلَ» چون غرق شدن او را فرا گرفت، گفت: ایمان دارم که هیچ معبود بر حق و خدایی جز آن ذاتی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد.»
و خداوند متعال فرموده است : « فَلَمَّا رَأَوا بَاسَنَا قَالُوا ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَحدَهُ وَکَفَرنَا بِمَا کُنَّا بِهِ ، مُشرِکیِنَ ، فَلَم یَکُ یَنفَعُهُم إِیمَنُهُم لَمَّا رَأَوا بَاسَنَا سنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَد خَلَت فِی عِبَادِهِ» سپس هنگامی که عذاب خدا را دیدند، گفتند: « ایمان آوردیم به خدای یگانه و کافریم به آنچه که قبلا برای خدا شریک قرار می دادیم.» اما ایمانشان سودی به آنها نرساند هنگامی که عذاب و سختی ما را دیدند. این سنت و روش خدا است که در میان بندگان گذشته است.
 و در اینجا فرمود: « وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ» و توبه کسانی که مرتکب گنا می شوند گناهانی که از کفر پایین ترند، « َتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَـئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا» تا زمان فرا رسیدن مرگشان.
توبه چنین کسانی پذیرفته نمی شود، زیرا توبه کردن در حالت فرا رسیدن مرگ، توبه اجباری است و به توبه کننده سودی نمی بخشد. بلکه توبه ای سودبخش است که از روی اختیار باشد. و احتمال دارد که معنی « مِن قَریِبِ» چنین باشد: هرچه زودتر پس از انجام گناه توبه می کنند. پس معنی آیه این طور می شود: هرکس که پس از مرتکب شدن گناه بلافاصله از آن دست بکشد، و به سوی خدا بازگردد، و از گناه پشیمان شود، خداوند توبه اش را می پذیرد. به خلاف کسی که به گناهش ادامه می دهد، و بر عیبت هایش اصرار می ورزد، تا جایی که زشتی ها و گناهان تبدیل به صفت و ویژگی ریشه دار او می گردد.
برای چنین کسی توبه کردن مشکل خواهد بود، و غالبا  این گونه افراد موفق به توبه کردن نمی شوند و به اسباب و عوامل توبه دست نمی یازند. مانند کسی که گناه انجام می دهد و به یقین می داندکه خداوند او را می بیند، اما این موضوع او را متاثیر نمی کند، چنین کسی دروازه رحمت الهی را به روی خود می بندد.
آری! گاهی خداوند بنده اش را که از روی قصد و یقین بر انجام گناه اصرار می ورزد، توفیق می دهد که توبه کند، و گناهان و جنایت های گذشته اش را می بخشد، اما رحمت الهی و توفیق توبه به فرد اول نزدیک تر است . بنابراین آیه  اولی را با « وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً » به پایان برسانید.
از جمله علم الهی ایناست که توبه کننده راستین ودروغین را می شناسد، و هریک را بر حسب حکمت الهی اش پاداش و سزا میدهد. و از جمله حکمت های الهی این است که بر اساس حکمت و رحمت خویش عده ای را توفیق می دهد که توبه کنند، و براساس حکمت و عدل خویش چنین توفیقی را از عده ای دیگر دریغ می دارد و آنها را خوار و ذلیل می گرداند.
آیه ی 12-19:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاء كَرْهًا وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا  ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، شما را حلال  نيست  که  زنان  را بر خلاف   ميلشان  به  ارث  ببريد  و تا قسمتی  از آنچه  را که  به  آنها داده  ايد باز  پس ستانيد بر آنها سخت  مگيريد ، مگر آنکه  مرتکب  فحشايی  به  ثبوت  رسيده   شده باشند  و با آنان  به  نيکويی  رفتار کنيد  و اگر شما را از زنان  خوش   نيامد ، چه  بسا چيزها که  شما را از آن  خوش  نمی  آيد در حالی  که  خدا خير  کثيری  در آن  نهاده  باشد.
وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً ؛ اگر خواستيد زنی  به  جای  زنی  ديگر بگيريد و او را قنطاری  مال  داده  ايد، ،نبايد چيزی  از او باز ستانيد  آيا به  زنان  تهمت  می  زنيد تا مهرشان  را  باز پس  گيريد ? اين  گناهی  آشکار است .
وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا  ؛ و چگونه  آن  مال  را باز پس  می  گيريد و حال  آنکه  هر يک  از شما از  ديگری بهره  مند شده  است  و زنان  از شما پيمانی  استوار گرفته  اند.
اعراب در جاهلیت این گونه بودند که هر گاه یکی از آنها می مُرد، خویشاوندش از قبیل برادر و پسرعمو و امثال آن، فکر می کرد او از هرکسی به همسر برادرش محق تر است ، و اجازه نمی داد بادیگری ازدواج کند، خواه آن زن دوست نداشت، و اگر برادر شوهر یا خویشاوندش آن زن را می پسندید وی را با مهریه ای به دلخواه خود به عقد خویش در می آورد، و اگر وی را نمی پسندید، او را تحت فشار قرار می داد و به عقد کسی در می آورد که او  انتخاب می کرد. و در بسیاری مواقع از  ازدواج مجدد وی امتناع می ورزید مگر اینکه زن چیزی از ترکه شوهرش یا چیزی از مهریه اش را به او می داد.
و نیز در زمان جاهلیت مرد، زنش را که دوست نداشت تحت فشار قرار می داد تا بخشی از آنچه را که به وی داده بود به دست بیاورد، پس خداوند مومنان را از همه این حالت ها نهی کرد، مگر دو حالت؛ یکی اینکه زن خودش راضی باشد و با خویشاوند شوهر اولش  ازدواج نماید. همان طور که  مفهوم فرموده الهی «کَرهَاَ» چنین است، و اگر زنان مرتکب گناه آشکارشدند، مانند زنا و سخن زشت و اذیت کردن شوهر، در این حالت شوهر می تواند زنش را به سزای کارهایش تحت فشار قرار دهد، تا چیزی بدهد، و خودش را از مرد برهاند، به شرطی که تحت فشار قرار دادن، منصفانه و با عدالت انجام شود. سپس خداوند متعال فرمود: « وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» و با زنان به طور شایسته و نیک زندگی کنید. و این معاشرت قولی و فعلی را در بر می گیرد. پس  بر شوهر لازم است که به گونه ای شایسته و خوب، از قبیل صحبت زیبا، اذیت نکردن، و نیکوکاری با همسرش معاشرت نماید. و تهیه خوراک و پوشاک و امثال آن در معاشرت نیکو داخل اند.
پس بر شوهر لازم است آنگونه که دیگر شوهران با زنانشان در آن زمان و مکان رفتار می کنند به همان شیوه رفتار کند. و این با توجه به تفاوت حالت ها فرق می کند. «  فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» ای شوهران!  شایسته است که همسرانتان را علی رغم اینکه از آنها خوشتان نمی آید، نگاه دارید، زیرا در این کار، خیر فراوانی وجود دارد. از آن جمله فرمان بردن از دستور خدا و پذیرفتن سفارش الهی است، که سعادت دنیا و آخرت در آن نهفته است. همچنین او خود را مجبور ساخته است با زنی زندگی کند که وی را دوست ندارد، و این کار مجاهده با نفس و خود آرایی به اخلاق زیبا است، و چه بسا که نفرت از بین برود، و محبت و دوستی جای آن را بگیرد.
و چه بسا که خداوند از آن زن فرزند صالحی پدید آورد که به پدر و مادرش در دنیا و آخرت نفع و فایده برساند، و اینها همه در صورتی است که نگاه داشتن زن امکان داشته باشد، و خطر ستم و  انجام کار نابجا نباشد. و اگر چاره ای جز جدایی نبود، و برای نگاه داشتن زن هیچ راهی وجود نداشت، نگاه داشتن وی لازم نیست، بلکه هرگاه « أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ» خواستید زنی را طلاق دهید و به جای آن با زنی دیگر ازدواج کنید، پس بر شما گناهی نیست.
اما اگر « وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ» به زنی که او را طلاق می دهید، و یا به زنی که با او ازدواج می کنید، « قِنَطارَاَ» مال فراوانی دادید، « فَلَا تَأخُذُوا مِنهُ شَیئاً» از او چیزی نگیرید، بلکه آن را به طور کامل به وی داده و در دادن آن تاخیر نکنید.
این آیه دلالت می کند که مهریه زیاد حرام نیست، هرچند که بهتر و شایسته تر آن است با اقتدا به پیامبر (ص) مهریه ها کم  باشد. زیرا خداوند از کاری خبر داده است که مسلمانان انجام می دهند، و به خاطر انجام این کار بر آنها اعتراض نکرده است، پس آیه بر عدم حرمت آن دلالت می نماید، اما اگر مهریه زیاد فساد دینی را در برداشته و مصلحتی در زیاد بودن آن نباشد، از آن نهی شده است. سپس فرمود: « أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِينا» این عمل حلال نیست، گرچه انواع حیله را بکار ببرید، زیرا گناهی آشکار است . خداوند حکمت آن را بیان کرده و می فرماید: « وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا» صورت مساله به این شیوه است : زن قبل از عقد نکاح بر شوهر حرام است، و زوجه جز در قبال مهریه ای که شوهر به او می دهد راضی به حلال بودنش برای زوج نیست. پس وقتی شوهر به طور کامل با او آمیزش کرد، آن گونه که قبل از این برایش حرام بود، بر او لازم می آید که مهریه را بپردازد. پس چگونه شوهر که باید به طور کامل مهریه را بپردازد، آن را از زن باز پس می گیرد؟! این بزرگترین ظلم و ستم است و خداوند از شوهران پیمان محکمی گرفته است که حقوق همسرانشان را رعایت کنند.
آیه ی 22:
وَلاَ تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاء سَبِيلاً ؛ با زنانی  که پدرانتان  به  عقد خويش  در آورده  اند زناشويی  مکنيد ، مگر، آنکه  پيش  از اين  چنان  کرده  باشيد  زيرا اين  کار ، زنا و مورد خشم  خدا  است  و شيوه  ای  است  ناپسند.
یعنی با زنانی که با پدرانتان یا پدربزرگانتان ازدواج کرده اند، ازدواج نکنید. « إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً» این عمل کار بسیار زشتی است، « وَمَقْتًا» و باعث خشم خدا و نفرت  مردم از شما شده ، و به سبب این کار پسر از پدر و پدر از پسر متنفر می گردد. در صورتی که امر شده است پسر با پدر نیکی کند. « وَسَاء سَبِيلاً» و این عمل شیوه و راه زشت و بسیار بدی است، چون از عادت های جاهلیت است، و اسلام آمد تا مردم را از رسوم جاهلیت پاک گرداند.
آیه ی 24-23:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاَتُكُمْ وَبَنَاتُ الأَخِ وَبَنَاتُ الأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَآئِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُواْ بَيْنَ الأُخْتَيْنِ إَلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا  ؛ مادرانتان  و دخترانتان  و خواهرانتان  و عمه  هايتان  و خاله  هايتان  و، دختران  برادران  و دختران  خواهرانتان  و زنانی  که  شما را شير داده  اند و خواهران شيريتان  و مادران  زنانتان  بر شما حرام  شده  اند  و دختران   زنانتان  که  درکنار شما هستند ، هر گاه  با آن  زنان  همبستر شده  ايد بر شما  حرام  شده  اند ولی  اگر همبستر نشده  ايد ، گناهی  مرتکب  نشده  ايد  و نيز  زنان  پسرانی که  از پشت  شما هستند بر شما حرام  شده  اند  و نبايد دو  خواهر را در يک زمان  به  زنی  گيريد ، مگر آنکه  پيش  از اين  چنين  کرده   باشيد  هر آينه  خدا آمرزنده  و مهربان  است.
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ؛ و نيز زنان  شوهر دار بر شما حرام  شده  اند ، مگر آنها که  به  تصرف  شما، درآمده  باشند  از کتاب  خدا پيروی  کنيد  و جز اينها ، زنان  ديگر هر  گاه در طلب  آنان  از مال  خويش  مهری  بپردازيد و آنها را به  نکاح  در آوريد  نه  به  زنا ، بر شما حلال  شده  اند  و زنانی  را که  از آنها تمتع  می  گيريد  واجب  است  که  مهرشان  را بدهيد  و پس  از مهر معين  ، در قبول  هر چه  هر  دو بدان  رضا بدهيد گناهی  نيست   هر آينه  خدا دانا و حکيم  است.
این آیات شریفه مشتمل بر بیان حرمت ازدواج با زنانی است که به واسطه نسب، رضاع، خویشاوندی از راه پیوند زناشویی، و جمع کردن حرام اند. همچنین این آیات مشتمل بر بیان آن دسته از زنانی است که نکاح آن حلال است. اما زنانی که به واسطه نسب حرام اند، همان هفت تایی هستند که خداوند آنها را بیان کرده است: مادر، که شامل هر زنی می شود که در به دنیا آمدن آدمی نقش واسطه را ایفا کرده باشد از قبیل مادر بزرگ، و مادر مادر بزرگ و.... دختر، و آن کسی است که از تو متولد شده است، خواهران تنی و یا خواهری که تنها از پدر است، یا تنها از مادر  است، و عمه  و آن خواهر پدر یا پدر بزرگ است هر اندازه که بالا رود، و خاله و آن خواهر مادر یا خواهر مادر بزرگ است هر اندازه که بالا رود، خواه ارث ببرد یا نبرد، و برادر زاده ها و خواهر زاده ها و فرزندانشان.
اینها به اجماع علما به سبب نسب حرام اند، همان طور که نص آیه شریفه بیان می کند. و حلال بودن دیگر زنان از این آیه فهمیده می شود: « وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ» و غیر از اینها برای شما حلال اند ، مانند دختر عمه و دختر عمو و دختردایی و دخترخاله.
و اما زنانی که به سبب شیرخوارگی و رضاع حرام اند، خداوند از میان آنها مادر و خواهر را بیان کرده است، و با اینکه شیر متعلق به مادر نیست، اما حرام قرار داده شده است، زیرا شیر متعلق به پدر می باشد که سبب پدید آمدن آن شده است. پس وقتی پدر بودن و مادر بودن ثابت شد، آنچه که بر این اصل متفرع می گردد برای آنان نیز ثابت می شود، مانند برادران و خواهران، و پدران و مادران و فرزندانشان.
پیامبر (ص) فرمود: « یَحرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا یَحرُمُ مِنَ النَّسبَ» به سبب رضاع حرام می گردد آنچه که به سبب نَسَب حرام می شود. پس حرمت از طرف زنی که شیر می دهد، و از طرف کسی که شیر زنی که شیر می دهد، و از طرف کسی که شیر از آن اوست، منتشر می گردد، همان طور که به سبب نسب، خویشاوندان حرام می گردند. و در رابطه با کودک شیرخوار حرمت فقط به فرزندان او سرایت می کند،اما به شرطی که پنج بار شیر داده شود، و شیرخوردن در دو سال باشد، و بعد از دو سالگی اعتبار ندارد ،همان طور که سنت و حدیث این مطلب را بیان کرده است.
و اما زنانی که به سبب خویشاوندی از راه ازدواج حرام هستند، چهار تا می باشند؛ زنان پدران هر اندازه که بالاتر روند ، خواه ارث ببرند یا محروم شوند. و مادران همسر و مادران مادرانشان. این سه گروه به محض عقد ازدواج حرام می گردند. و چهارم، دختر زن که از شوهری دیگر باشد، این یکی تا وقتی که شوهر با مادرش آمیزش نکرده است، حرام نمی شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است: «وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ» و جمهور علما گفته اند: « الَّتِی فِی حُجُورِکُم» دخترانی هستند که تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافته اند. این قید، قید اغلبیت است زیرا چنین دخترانی غالبا با مادرانشان زندگی می کنند. و گرنه دختر زن حرام است حتی اگر تحت کفالت شوهر پرورش نیافته باشد. اما این قید دخترانی که تحت کفالت شما پرورش یافته اند دو فایده را می رساند، یکی اینکه خداوند مردم را به حکمت حرام بودن ازدواج با دختری که تحت کفالت شوهر پرورش یافته است، آگاه نموده و اینکه آن دختر مانند دختر خود انسان است. پس ازدواج با او جایز نیست. دوم اینکه خلوت کردن با دختر زن جایز است چرا که او مانند دختر آدمی است.
و اما زنانی که نمی توان آنها را با هم جمع کرد ازدواج با دو خواهر است، و پیامبر(ص) جمع کردن زن با عمه یا خاله اش را حرام کرده است. پس دو زنی که با همدیگر خویشاوند و محرم هستند، چنانچه یکی مرد فرض شود و دیگری زن و بر یکدیگر حرام باشند، جمع کردن آنها حرام است، چون این کار سبب قطع پیوند خویشاوندی می گردد.
و از جمله زنانی که ازدواج با آنها حرام است، « وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء» زنانی هستند که شوهر دارند، و ازدواج با آنها تا وقتی که در عقد شوهر خود هستند حرام است، و زمانی حلال می شوند که شوهرانشان آنها را طلاق دهند و عده شان تمام شود. « إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ» مگر کنیزانی که اسیر کرده اید، پس وقتی زن کافری اسیر شد و شوهر داشت برای مسلمین حلال است، بعد از اینکه مدتی گذشت و مشخص شد که  حامله نیست. اما اگر کنیز شوهرداری فروخته شد یا هدیه داده شد، نکاح وی فسخ نمی شود، چون صاحب دوم به جای صاحب اول است، و چون پیامبر (ص) به بریره اختیار داد.
« كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ» به کتاب خدا پایبند باشید و آن را راهنمایی خویش قرار دهید، که در آن شفا و روشنایی است، و حلال و حرام در آن به صورت مشروح بیان شده است. « وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ» و هر آنچه که در این آیه ذکر نشده است برای شما حلال و پاک است، پس حرام محصور و مشخص است، و حلال حد و حصری ندارد و مشخص است و حلال حد و حصری  ندارد و این لطف و رحمت الهی است که نسبت به بندگان دارد و  امور را برای آنها آسان می گرداند. « أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم» با مالهایتان زنانی را بجویید که آنها را دیده اید و پسندیده اید و خداوند ازدواج  با آنها را برایتان حلال نموده است، در حالی که شما. « مُّحصِنیِنَ» پاکدامن باشید واز زنا دوری کنید و زنان خود را پاکدامن دارید. « غَیرَ مُسنَفِحینَ» «سفح» یعنی اینکه مرد شهوت خود را در حلال و حرام خاموش نماید، و چنین کسی زنش را پاکدامن نگاه نمی دارد. چون او شهوت خود را در راه حرام قرار داده و انگیزه استفاده از زن حلال در او ضعیف گشته است، پس او نیز پاک نگهدارنده ی دامن زنش باقی نمی ماند.
و این دلالت می نماید که چنین کسی جز با زن ناپاک نباید ازدواج کند، زیرا خداوند متعال فرموده است: « « الزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةَ أَو مُشرِکَةَ وَالزََّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانِ أُو مُشرِکُ» مرد زناکار ازدواج نمی کند مگر با زن زناکر یا با زن مشرک، و با زن زناکار نباید ازدواج کند مگر مردی که زناکار یا مشرک است.
« فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ» و زنانی را که به عقد خویش در آورده اید، « فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» مهریه شان را در مقابل استفاده از آنها بپردازید. بنابراین وقتی شوهر با زنش آمیزش کرد مهریه اش بر او لازم می گردد. « فَرِیضَةَ» و باید مهریه آن ها را بدهید زیرا خداوند آن را بر شما فرض گردانیده است، و بخشش و هدیه ای نیست ک اگر شوهر بخواهد آن را بدهد و اگر بخواهد آن را ندهد. و یا اینکه معنی « فَرِیضَهَ» این است که شما آن را تعیین کرده اید، پس بر شما واجب است آن را بپردازید. بنابراین چیزی از آن را کم نکنید. « َلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ» و اگر بعد از تعیین مهریه با یکدیگر توافق کردید، و شوهر مهریه را بیشتر کرد، یا زن مهریه را با رضایت خاطر کم کرد، اشکالی ندارد، و این گفته بسیاری از مفسرین اهل سنت است. و بسیاری از آنها گفته اند: « این آیه در مورد «متعه» است که در ابتدای اسلام حلال بود، سپس پیامبر (ص) آن را حرام گردانید.
به فردی که در نکاح متعه انجا می دهد دستور داده می شود که زمان خاصی را برای این کار معین کند و نرخ و مزد آن را نیز مشخص گرداند، سپس هرگاه زمان آن به اتمام رسید ایرادی ندارد که مبلغی غیر از آنچه که قبلا تعیین شده بود، با رضایت طرفین پرداخت شود». « إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا» همانا علم الهی گسترده ، و حکمت او کامل است. پس خداوند این آیین و احکام را از روی دانش و حکمت خویش برایتان مشروع نموده، و حدودی که حرام و حلال را بوسیله آن از یکدیگر جدا می نماید برای شما تعیین کرده است.
آیه ی 25:
وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ هر کس  را که  توانگری  نباشد تا آزاد زنان  مؤمنه  را به  نکاح  خود در، آورداز کنيزان  مؤمنه  ای  که  مالک  آنها هستيد به  زنی  گيرد  و خدا به   ايمان  شما آگاه  تر است   همه  از جنس  يکديگريد  پس  بندگان  را به  اذن   صاحبانشان نکاح  کنيد و مهرشان  را به  نحو شايسته  ای  بدهيد  و بايد که   پاکدامن  باشند نه  زناکار و نه  از آنها که  به  پنهان  دوست  می  گيرند  و  چون  شوهر کردند، هر گاه  مرتکب  فحشا شوند شکنجه  آنان  نصف  شکنجه  آزاد  زنان  است   و اين  برای  کسانی  است  از شما که  بيم  دارند که  به  رنج  افتند  با اين  همه  ، اگر صبر کنيد برايتان  بهتر است  و خدا آمرزنده  و مهربان   است.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً» و هرکس توانایی دادن مهریه زنان آزاده مومن را نداشت ، و این ترس وجود داشت که به زنا یا مشقت فراوان مبتلا شود، و برای او جایز است که با کنیزان مومن ازدواج کند، و این برحسب ظاهر است، وگرنه خداوند مومن صادق را از مومن غیرواقعی می شناسد، و امور دنیا براساس ظاهر آن سنجیده می شوند، و احکام آخرت براساس حقیقت و ماهیّت باطنی آن. « فَانكِحُوهُنَّ» پس با کنیزان ازدواج کنید، « بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» با اجازه صاحبشان با یکی یا چند تا « وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» و مهریه آنها را به نیکی بپردازید، گرچه کنیز باشند. پس همان طور که دادن مهریه زن آزاده واجب است ، پرداختن مهریه کنیز نیز واجب است. اما ازدواج با کنیزان جایز نیست مگر اینکه « مُحْصَنَاتٍ» پاکدامن و به دور از زنا باشند، « َغيْرَ مُسَافِحَاتٍ» و آشکارا مرتکب زنا نشوند، « وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ» و دوستانی نامشروع در پنهانی برنگزینند.
پس ازدواج با کنیز برای مرد مسلمان آزاد جایز نیست مگر با چهار شرط که خداوند آنها را بیان کرده است:
1- ایمان دار باشند. 2- در ظاهر و باطن پاکدامن باشند. 3- فردی که با کنیزان ازدواج می کند توانایی ازدواج با زن آزاده را نداشته باشد. 4-ترس مبتلا شدن به زنا یا مشقت را داشته باشد.
پس وقتی که این شرایط موجود باشد برای او جایز است با کنیز ازدواج کند. اما صبر کردن و خودداری از ازدواج با کنیزان بهتر است زیرا با ازدواج آنان، فرزندانشان در معرض بردگی قرار می گیرند، و ازدواج با آنها خواری و عیب تلقی می شود.
و این زمانی است که صبر کردن و خودداری از ارتکاب حرام ممکن باشد، و چنانچه برای دوری کردن از حرام جز ازدواج با آنها راهی نباشد، ازدواج با آنها واجب است.
بنابراین خداوند فرمود: « وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » و چنانچه بردباری پیشه کنید برایتان بهتر است، و خداوند آمرزنده و مهربان است. « فَإِذَا أُحْصِنَّ» وقتی که کنیزان ازدواج کردند یا مسلمان شدند، « فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ» اگر مرتکب زنا شدند، سزای آنان نصف سزای زنان آزاد است، و این مربوط به سزایی است که نصف کردن آن ممکن باشد و آن سزای شلاق است، که اگر کنیز مرتکب زنا شود به او پنجاه ضربه شلاق زده می شود، و سنگسار نمی گردد، زیرا سنگسار کردن را نمی توان نصف کرد.
پس بنا به قول اول اگر کنیزان ازدواج نکرده بودند، و مرتکب زنا شدند، حد زنا بر آنها اجرا نمی شود بلک آنها تنبیه و تعزیر می شوند تا از زنا باز آیند. و بنا بر  قول دوم کنیزان غیرمسلمان وقتی که مرتکب زنا شوند نیز تعزیر می شوند.
خداوند این آیه را با این دو اسم بزرگوار «غَفُورُ رَحیِمُ» به پایان برساند، زیرا این احکام، یکی از مصادیق مهربانی و بزرگواری و نیکویی پروردگار نسبت به بندگان است، و خداوند آنها را در تنگنا قرار نداد، بلکه آنها را در نهایت فراخی قرار داده است، و شاید بیان مغفرت و آمرزش پس از ذکر حد، اشاره به این مطلب است که حدود،  کفاره گناهانند، و خداوند به وسیله حدود گناهان بندگانش را می آمرزد، همانطور که در حدیث چنین آمده است. حکم برده مذکر در حد مذکور، حکم کنیز است، چون کنیز و برده فرقی ندارند.
آیه ی 28-26:
يُرِيدُ اللّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ خدا می  خواهد برای  شما همه  چيز را آشکار کند و به  سنتهای  پيشينيانتان   راه  بنمايد و توبه  شما را بپذيرد ، که  خدا دانا و حکيم  است.
وَاللّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيمًا ؛ خدا می  خواهد توبه  شما را بپذيرد  ولی  آنان  که  از پی  شهوات  می  روند  ،می خواهند که  شما به  کجروی  عظيمی  افتيد.
يُرِيدُ اللّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا ؛ خدا می  خواهد بار شما را سبک  کند ، زيرا آدمی  ناتوان  آفريده  شده  است.
خداوند متعال از احسان و بخشش بزرگ و تربیت بندگان مومن، و آسانی دینش خبر داده ومی فرماید: « يُرِيدُ اللّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ» خداوند می خواهد همه آنچه را که به بیان و روشن شدن آن نیاز دارید از قبیل حلال و حرام و حق و باطل، برایتان روشن نماید. « وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ» و خداوند می خواهد شما را به راههای کسانی که پیش از شما بوده اند راهنمایی کند. یعنی می خواهد شما را به راه پیامبران و پیروانشان و سیره پسندیده و کارهای درست و عادات آنها هدایت نماید، همان کسانی که خداوند بر آنها هدایت نماید، همان کسانی که خداوند بر آنها انعام کرده است.  بنابراین خداوند آنچه را که خواست اجرا نمود و برایتان بیان و روشن کرد، همان طور که برای کسانی که پیش از شما بودند بیان کرد، و خداوند شما را به علم و عمل بزرگی رهنمود کرد.
« وَیَتُوبَ عَلَیکُم» و نسبت به شما مهربانی می ورزد، و در آنچه که برایتان مشروع نموده است با شما به نرم رفتار می نماید، تا بتوانید حدود الهی را رعایت نمایید، و به آنچه که برایتان حلال نموده است بسنده کنید. پس به سبب سهولتی که خداوند نسبت به شما روا داشته است گناهانتان کم می شود. این است توبه پذیری خدا، و از جمله  توبه پذیری الهی این است که هرگاه بندگان مرتکب گناه شوند، درهای رحمت را به روی آنها می گشاید، و انگیزه بازگشت به سوی خدا و فروتنی در بارگاه الهی را در مقابل دلهایشان پدید می آورد، سپس توبه آنها را می پذیرد. پس خداوند را سپاس و ستایش می گوییم.
« وَاللَّهُ عَلِیمُ حَکِیمُ» و خداوند دانا، و حکمت او کامل است. از جمله علوم الهی این است که به شما چیزهایی آموخت که نمی دانستید. و از جمله آن حدود الهی است. و از جمله حکمت الهی این است که او توبه کسی را که حکمت و رحمتش اقتضا نماید، می پذیرد، و کسی را که شایستگی و لیاقت نداشته باشد، به مقتضای حکمت و عدل خویش خوار می گرداند.
« وَاللّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ» و خداوند می خواهد توبه شما را بپذیرد، توبه ای که از هم پاشیدگی و پراکندگی تان را جمع کنید و شما را به خدا نزدیک کند. « وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ» و کسانی که به دنبال هواهای نفسانی هستند و شهوات را بر خشنودی معبود و خدایشان مقدم می دارند، و آرزوهای خود را می پرستند، از قبیل کافران و گناهکارانی که خواهش های نفسانی خود را بر طاعت پروردگارشان مقدم می دارند. پس اینها می خواهند « أَن تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيمًا» شما را از راه راست به راه گمراهان و راه کسانی که خداوند بر آنها خشم گرفته است منحرف نمایند . می خواهند شما را از اطاعت پروردگار روی گردان کنند و به اطاعت شیطان درآورند، و از سعادت کامل که در فرمان بردن از دستورات خدا نهفته است به بدبختی کامل که در پیروی از شیطان است رهنمون کنند. پس وقتی که دانستید خداوند شما را به چیزی دستور می دهد که صلاح و رستگاری و سعادتتان در آن است، و دانستید که پیروان شهوت به چیزی دستور می دهند که زیان و بدبختی شما در آن است، برای خود بهترین دعوتگر و بهترین راه را برگزینید.
« يُرِيدُ اللّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ» خداوند  با آسان نمودن چیزهایی که شما را به انجام آن دستور داده و یا از آن نهی کرده است، می خواهد کار را بر شما آسان کند. و چنانچه برخی از احکام در بعضی حالت ها بر شما سنگینی کند، آنچه را که نیاز دارید در حالت دشوار از آن استفاده کنید برایتان جایز قرار داده است، مانند خوردن مردار و خون و امثال آن که برای کسی که در شرایط اضطراری قرار گرفت جایز است. و مانند ازدواج مرد آزاد با کنیز که با شرایطی که گذشت جایز است. و این از روی رحمت کامل و احسان فراگیر خداوند، و بدان خاطر است که وی ضعیف و ناتوانی انسان را می داند، و واقف است که انسان از همه جهات ناتوان است. جسم انسان ضعیف است ، و اراده و تصمیم او ضعیف است ، و ایمن و صبرش کم. پس به این خاطر خداوند خواست چیزهایی را که آدمی توانایی انجام آن را ندارد، و ایمان و صبر و نیرویش تاب و توان آن را ندارد برای او آسان بگرداند.
آیه ی 30-29:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، اموال  يکديگر را به  ناحق  مخوريد ، مگر، آنکه  تجارتی  باشد که  هر دو طرف  بدان  رضايت  داده  باشيد  و يکديگر را  مکشيد هر آينه  خدا با شما مهربان  است.
وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرًا ؛ و هر که  اين  کارها را از روی  تجاوز و ستم  کند ، او را در آتش خواهيم افکند و اين  بر خدا آسان  است.
خداوند بندگان مومن خویش را نهی می کند که مال های یکدیگر را به ناحق بخورند، و خوردن مال به ناحق شامل خوردن آن به طریق غصب، دزدی، قمار و معاملات نامشروع می گردد. بلکه چه بسا اگر آدمی مال خود را به صورت اسراف و ولخرجی بخورد مالش را به طریق نامشروع خورده باشد، چرا که اسراف و ولخرجی امری باطل است و حق نمی باشد.
بعد از آنکه خداوند خوردن مال را به ناحق حرام گرداند، خوردن مالی را برای آنها حلال نمود که از طریق کسب و تجارت مشروع بدست می آید، کسب و تجارتی که تمامی شرایط داد و ستد از قبیل رضایت و غیره را دارا می باشد و هیچ مانعی در آن وجود ندارد.
 « وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ» و یکدیگر را نکشید. و انسان نباید خودکشی کند، و نیز خود را در معرض هلاکت قرار دهد و به انجام کارهایی مبادرت ورزد که منجر به تلف شدن و هلاک گشتن انسان می گردد.
« إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا» همانا خداوند نسبت به شما مهربان است. از جمله مهربانی خداوند این است که جان ها و مال هایتان را محافظت نموده، و شما را از تلف کردن و ضایع نمودن آن نهی کرده است، و برای تلف کردن جان و مال حدود و تعزیراتی را وضع کرده است، به این ایجاز و اختصار در فرموده الهی بیاندیش « لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ» ، «  وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ» که چگونه اموال دیگران واموال خودت را ، و کشتن دیگران و خودکشی را در یک عبارت آورده است که از عبارت « لَا یَأکُل بَعضُکُم مَالَ بَعض» بعضی از شما مال بعضی دیگر را نخورند، و از عبارت « لَا یَقتُل بَعضُکُم بَعضاَ» برخی از شما برخی دیگر را نکشند مختصرتر است، ضمن اینکه دو عبارت اخیر  منحصرا مال و جان دیگران را شامل می شود.
و نسبت دادن مال ها و جان ها به مومنان بر این دلالت می نماید که مومنان در دوستی و دلسوزی و مهربانی با یکدیگر و در داشتن منافع مشترک، مانند یک پیکر هستند، زیرا ایمان ، منافع دینی و دنیوی آنها را مشترک گردانده است.
خداوند مومنان را از خوردن اموال و گرفتن آن به ناحق نهی  کرد، چرا که این کار نهایت زیان را برای کسی که آن را به ناحق می خورد و یا آن را می گیرد در بر دارد، سپس از انواع کسب و تجارت و مشاغل و اجاره ها سخن به میان آوردکه برای آنها سودمند و حلال است، پس فرمود: « إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ» مگر اینکه تجارتی باشد که از رضایت طرفین سرچشمه بگیرد.
برای صحیح قلمداد کردن هر بیع و معامله ای باید رضات طرفین موجود باشد، اما شرط« رضایت طرفین» برای معاملاتی است که ربوی نباشند.« پس نباید چنین تصور کرد که هرگاه در یک معامله ربوی طرفین رضایت داشته باشند آن معامله صحیح است، زیرا شرط رضایت طرفین برای معاملات غیر ربوی است. زیرا ربا تجارت نیست بلکه با اهداف تجارت مخالفت دارد. و دو طرف معامله باید رضایت داشته باشند و هریک با اختیار خودش معامله را انجام دهد.
یکی از عواملی که سبب ایجاد رضایت کامل می شود این است که مورد معامله باید مشخص باشد، زیرا اگر چنین نباشد نمی توان تصور کرد که پس از تسلیم نمودن مورد معامله، فرد رضایت دارد یا نه، زیرا چیزی که در دسترس نباشد مانند معامله قمار می ماند، پس در تمام معاملاتی که موردِ معامله مشخص نمی باشد رضایت وجود ندارد، و عقد معامله در آنها جاری نمی شود.
و نیز از این ایه استنباط می شود که معاملات با رضایت قولی یا فعلی منعقد می گردد، زیرا خداوند رضایت را شرط قرار داده است، پس به هر صورتی که رضایت حاصل شود، معامله منعقد می گردد. سپس خداوند آیه را با « إِنَّ اللَّه کَانَ بِکُم رَحِیماَ» به پایان رسانید . از جمله رحمت الهی این است که خون و مال هایتان را مصون ومحفوظ گردانده و شما را از تلف کردن و هتک حرمت آن نهی کرده است.
سپس فرمود: « وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ» و هرکس چنین کند، یعنی مال ها را به ناحق بخورد، و انسان ها را بکشد، « عُدْوَانًا وَظُلْمًا» و این کار را از روی ستم و تجاوز انجام دهد، نه از روی نادانی و فراموشی، « فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا» او را با آتش بزرگی می سوزانیم. عظمت و بزرگی آن آتش از نکره بودنش «نارا» مستفاد می گردد. « وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرًا» و این کار خدا آسان است.
آیه ی 31:
إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلاً كَرِيمًا ؛ اگر از گناهان  بزرگی  که  شما را از آن  نهی  کرده  اند اجتناب  کنيد ، از  ديگر گناهانتان  در می  گذريم  و شما را به  مکانی  نيکو در می  آوريم.
این از فضل و نیکویی و احسان خداوند بر بندگان است که به آنها وعده داده است؛ اگر از گناهان کبیره ای که از آن نهی شده اند پرهیز  کنند، خداوند همه گناهان و بدی هایشان را می بخشد و آنها را به جایگاه بزرگوارانه ای که نعمت آن فراوان است وارد می نماید، و آن بهشت است، که چیزهایی در بردارد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
و پرهیز از گناهان کبیره شامل انجام دادن فرایض می باشد که ترک کننده آن مرتکب کبیره می گردد.
مانند نمازهای پنجگانه و نماز جمعه و روزه رمضان. همان گونه که پیامبر(ص) فرموده است: « الصَّلَوَاتُ الخَمسُ وَالجُمُعَةُ إلَی الجُمُعَةِ وَرَمَضَانُ إلَی رَمَضَانَ مُکَفَّرَاتُ لِمَا بَینَهُما مَا اجتُنِبَت الکَبَائِر» نمازهای پنجگانه و جمعه تا جمعه ای دیگر ، و رمضان تا رمضانی دیگر، گناهانی را که در این میان انجام گرفته اند محو می کنند، به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود. و بهترین تعریف برای گناهان کبیره چنین است: گناهی است که در دنیا برای آن احدی تعیین شده، و در آخرت مرتکب آن عقاب و عذاب شده، و در آخرت مرتکب آن عقاب و عذاب می چشد. و یا می توان گفت: گناه کبیره گناهی است که ایمان آدمی را منتفی می کند، و یا به دنبال آن لعنتی قرار داده شده است، یا خداوند بر مرتکب آن خشم می گیرد.
آیه ی 32:
وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ؛ آرزو مکنيد آن  چيزهايی  را که  بدانها خدا بعضی  از شما را بر بعضی  ديگر، برتری  داده  است   مردان  را از آنچه  کنند نصيبی  است  و زنان  را از آنچه   کنند نصيبی   و روزی  از خدا خواهيد که  خدا بر هر چيزی  آگاه  است.
خداوند بندگانش مونش را نهی می کند که برخی از آنها آرزوی چیزی را بکنند که خداوند با دان آن چیز به کسی دیگر او را برتری داده است، اعم از چیزهایی که بدست آوردن آن ممکن است و یا چیزهایی که بدست آوردن آن ممکن نمی باشد. پس زنان نباید آرزوی دارا بودن ویژگی های مردان را بکنند که خداوند با آن ویژگی ها آنان را بر زنان برتری داده است.
و نباید فقیر آرزو کند که به مقام سرمایه داری برسد، بدون اینکه در مقام کسب و عمل تکانی به خویش بدهد. زیرا این حسادت است که آرزو کنی مال کسی از آن تو باشد و از او گرفت شود. و نیز این کار به منزله ناخشنودی از تقدیر الهی است، و تنبلی و آرزوهای پوچ ، و خیال پردازی را به همرا دارد . بلکه شایسته است بنده برحسب توانایی اش برای بدست آوردن منافع دینی و دنیوی خود تلاش نماید، و فضل خداوند را بجوید. پس نه بر خودش توکل و تکیه کند، ونه برکسی دیگر، بلکه به پروردگارش تکیه و اعتماد نماید. بنابراین خداوند تعالی فرمود: « لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ» مردان از کارهایی که انجام می دهند و منتهی به نتیجه ی مطلوب می شود بهره ای دارند. « وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ» و زنان از آنچه به دست می آورند بهره ای دارند. پس هرکس زحمت نکشد، چیزی را حاصل نخواهد کرد.
« وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ» و تمام منافع دینی و دنیوی تان را از فضل الهی بجویید، و این نشانه کمال بنده و سعادت اوست. اما کسی که کاری انجام نداده و بر خود اعتماد می کند و خود را نیازمند و محتاج پروردگارش نمی داند، یا اینکه هم کار نمی کند و هم به خودش تکیه می نماید، چنین فردی خوار و زیان دیده است. « إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» پس خداوند به هرکس چیزی را می دهد که شایستگی برخورداری آن را دارد، و نعمات خود را به کسی نمی دهد که شایسته آن نباشد.
آیه ی 33:
وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا ؛ برای  همه  ، در آنچه  پدر و مادر و خويشاوندان  نزديک  به  ميراث  می   گذارند، ميراث  برانی  قرار داده  ايم   و بهره  هر کس  را که  با او قراری   نهاده ايد بپردازيد که  خدا بر هر چيزی  گواه  است.
« وَلِكُلٍّ» و برای هرکس، « جَعَلْنَا مَوَالِيَ» وارثانی قرار داده ایم که او را سرپرستی می کنند و در آن کارهایش او را یاری می دهند، و وی نیز آنها را سرپرستی نموده و در کارهایشان آنان را یاری می دهد و باید « مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ» از آنچه خویشاوندان و پدر و مادر بر جای گذاشته  اند سهم آنان داده شود. و این همه وارثان اصل از قبیل پدر و پدربزرگ، و وارثان فرع از قبیل فرزندان و نوه ها و وارثان اطرافیان را در بر می گیرد. این وارثان به سبب خویشاوندی ارث می برند.
سپس نوعی دیگر از وارثان را بیان کرد و فرمود: « وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ» و کسانی که با آنها پیمان بسته اید همکار و یاریگرشان باشید و در اموالتان شریک باشند. آنچه ذکر شد از نعمت الهی بر بندگانش است ، زیرا دوستان و وارثان با یکدیگر در کارهایی همکاری می کنند که به تنهایی نمی توانند آن را انجام دهند.
« فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» به وارثانی که از طریق پیمان بستن وارث گشته اند، و بهره و سهم آنان را از کمک و یاری دادن بر غیر معصیت خدا بدهید . نیز ارث را به وارثان نزدیک بدهید که به سبب خویشاوندی ارث می برند.
آیه ی 34:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ؛مردان  ، از آن  جهت  که  خدا بعضی  را بر بعضی  برتری  داده  است  ، و از آن ، جهت  که  از مال  خود نفقه  می  دهند ، بر زنان  تسلطدارند  پس  زنان   شايسته ، فرمانبردارند و در غيبت  شوی  عفيفند و فرمان  خدای  را نگاه  می   دارند  وآن  زنان  را که  از نافرمانيشان  بيم  داريد ، اندرز دهيد و از  خوابگاهشان  دوری  کنيد و بزنيدشان   اگر فرمانبرداری  کردند ، از آن  پس   ديگر راه  بيدادپيش  مگيريد  و خدا بلند پايه  و بزرگ  است.
خداوند متعال خبر می دهد که « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ» مردان سرپرست زنان هستند تا آنها را به انجام حقوق الهی ، از قبیل محافظت بر انجام فرائض و دور کردن از کارهای زشت ملزم دارند. مردان باید آنها را به انجام این کارها ملزم  کنند. و نیز مردان سرپرست زنان هستند تا مخارج و پوشاک و مسکن آنها را تهیه نمایند. سپس سببی را که موجب سرپرستی مردان است بیان فرمود: « بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ» به خاطر اینکه خداوند مردان را بر زنان فضیل داده است . مردان از چند جهت از زنان برتر هستند.
از آن جمله اینکه ولایت و حکومت و پیامبری و رسالت ویژه مردان است، و بسیاری از عبادت ها مانند جهاد و نماز اعیاد و جمعه به مردان اختصاص دارد . و به خاطر عقل و متانت و آرامش و شکیبایی و قدرتی که خداوند به آنها داده است، در حالیکه زنان از آن مقدار قوه عاقله و متانت و توانایی و شکیبایی برخوردار نیستند، و نیز خداوند تهیه مخارج زنان را به مردان اختصاص داده است، چرا که بسیاری از مخارج را مردان می پردازند.
و راز حذف مفعول در فرموده الهی: « بِما أَنفَقُوا» این است تا عموم نفقه را در بر گیرد.
پس دانسته شد که مرد سرپرست و آقای زنش است، و زن در اختیار مرد، و در بند اوست. بنابراین مرد باید حقوق زن را که امانت الهی در دست اوست ادا کند. وزن نیز باید از پروردگارش اطاعت نماید، و از شوهرش فرمان برد. بنابراین فرمود: « فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ» زنان صالحه فرمانبردار خدا هستند، « حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ» و حتی در غیاب شوهرانشان از آنها اطاعت می کنند، و دامان خویش را حفاظت نموده ، و مال وی را پاس می دارند، و این به سبب  توفیقی است که خدا به زنان داده است، و از جانب خودشان نیست، زیرا نفس، انسان را به کار بد دستور می دهد ، اما کسی که بر خدا توکل نماید آنچه برای  او در دین و  دنیایش مهم است خداوند او را در آن زمینه کفایت میکند.
سپس فرمود: « وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ» و زنانی که شما بیم دارید از اطاعت و فرمان شوهرانشان سرپیچی کنند، به این صورت که زن در سخن یا در عمل از شوهرش سرپیچی نماید باید شوهرش او را به شیوه هایی که یکی از دیگری آسان ترند ترتبیت و ادب کند.
« فَعِظُوهُنَّ» آنها را با بیان حکم خدا در رابطه با اطاعت از شوهر و تشویق به فرمانبرداری، و ترساندن از نافرمانی اندرز دهید. پس اگر زن باز آمد چه بهتر، و اگر باز نیامد او را در بستر رها کند، به این صورت که با او نخوابد و با او به اندازه کافی آمیزش نکند؛ و اگر باز نیامد او را بزند اما زدنی که به او آسیب نرساند. اگر به وسیله یکی از این کارها به هدف دست یافتید و زنان از شما فرمان بردند « فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً» پس به مقصود رسیده اید، و زن را به خاطر کارهای گذشته سرزنش نکنید، و به جستجوی عیب هایی نپردازید که ذکر آن ضرر دارد و به سبب آن شر برپا می شود.
« إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرً» همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است. یعنی او دارای علو مرتبه و بلندی مطلق است و از هر جهت بالا است . ذات  او بلند است و قدر و منزلتش رفیع، و از چیرگی و قدرت بالایی برخوردار می باشد. خداوندی که از او بزرگتر وجود ندارد و ذات و صفاتش رفیع است.
آیه ی 35:
وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا ؛ اگر از اختلاف  ميان  زن  و شوی  آگاه  شديد ، داوری  از کسان  مرد داوری   ازکسان  زن  برگزينيد  اگر آن  دو را قصد اصلاح  باشد خدا ميانشان  موافقت   پديد می  آورد ، که  خدا دانا و آگاه  است.
و اگر ترسیدید که زن و شوهر دچار اختلاف و جدایی شوند و هریک رو به ستمی رود، « فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا» دو مرد مکلف و مسلمان و عادل و عاقل را به عنوان داور بفرستید که مسائل بین زن و شوهر و صلاحیت تشخیص با هم بودن یا جدایی آنها را می دانند. و این مطلب که ذکر شد از کلمه « حَکَم» استنباط می شود، زیرا برای داور بودن جز کسی که دارای این صفات باشد شایسته نیست، پس آن دو داور  اعتراضی را که هریک از زن و شوهر نسبت به دیگری مطرح می نمایند بررسی کنند، سپس هریک از زن و شوهر را به انجام مسئولیتشان موظف بگردانند، و اگر نتوانستند زن و شوهر را به رعایت توصیه های خویش ملزم نمایند، یکی از آنان را قانع کنند، تا به آنچه از روزی و اخلاقی که برای همسرش میّسر است رضایت دهد. و هرچقدر که توان جمع و  اصلاح بین زن و شوهر را دارند از آن دریغ نورزند.
و اگر کار به جایی برسد که جز با درگیری و قهر و معصیت خدا ادامه زندگی و اصلاح زن و شوهر امکان نداشت و هر دو داور به این نتیجه رسیدند که جدایی میان آنان بهتر است ، آنها را از یکدیگر جدا کنند. و رضایت شوهر برای جدا شدن شرط نیست، زیرا آیه دلالت می نماید که خداوند آن دو نفر را داور و حکم نامیده  است، و داور حکم می کند ، گرچه کسی که بر  او حکم می شود راضی نباشد، بنابراین فرمود: « إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا» اگر آن دو داور خواهان اصلاح باشند خداوند به سبب رای و نظر درست و سخنی که دل ها را جذب می کند میان آنها  توافق حاصل کرده و هر دو همدم را به یکدیگر نزدیک می نماید.
« إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا » همانا خداوند همه امور آشکار و پنهان را می داند، و به کارهای پوشیده و اسرار آن آگاه است. از جمله علم و آگاهی الهی این است که برای شما این احکام بزرگ و آیین های زیبا را مشروع نموده است.
آیه ی 38-36:
وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالاً فَخُورًا ؛ خدای  را بپرستيد و هيچ  چيز شريک  او مسازيد و با پدر و مادر و، خويشاوندان  و يتيمان  و بينوايان  و همسايه  خويشاوند و همسايه  بيگانه  و  يار مصاحب  ومسافر رهگذر و بندگان  خود نيکی  کنيد  هر آينه  خدا متکبران   و فخر فروشان را دوست  ندارد.
الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا ؛ آنان  که  بخل  می  ورزند و مردم  را به  بخل  وا می  دارند و مالی  را که  خدا  به آنها داده  است  پنهان  می  کنند  و ما برای  کافران  عذابی  خوارکننده  مهيا ساخته ايم.
وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَـاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاء قِرِينًا ؛ و نيز کسانی  را که  اموال  خويش  برای  خودنمايی  انفاق  می  کنند و به  خدا، وروز قيامت  ايمان  نمی  آورند  و هر که  شيطان  قرين  او باشد ، قرينی  بد  دارد.
خداوند بندگانش را دستور میدهد تا تنها او را که خدای یگانه است، و شریکی ندارد، عبادت کنند. عبادت یعنی بندگی خدا و گردن نهادن به اوامر الهی و نواهی او، و اینکه از روی محبت و فروتنی همه عبادت های ظاهری و باطنی خالص برای او انجام شود. و خداوند نهی کرده است که برای  او شریک قرار داده شود. پروردگار نه شرک اصغر و نه شرک اکبر را نمی پذیرد، و نباید ملائکه و پیامبر، و کسی دیگر از آفریدگان را که نمی توانند برای خود سود و زیانی بیاورند، و مالک مرگ و زندگی و حشر نیستند با او شریک قرار داد، بلک باید عبادتِ خالصانه برای کسی انجام گیرد که از هر جهت دارای کمال مطلق  است، و تدبیر کامل در دست اوست، خداوندی که هیچ کس با او شریک نیست و هیچ کس او را در تدبیر امور کمک نمی کند.
بعد از اینکه خداوند  بندگانش را به عبادت خویش و ادای حقوق الهی فرمان داد، آنان را دستور داد تا حقوق بندگان را به جا آورند، و هر آن کس که نزدیک تر است مهم تر است و در اولویت قرار دارد. پس فرمود: « وبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» با سخن خوب و خطاب  مهربانانه، و کار زیبا و فرمان بردن از دستورات آنها ، و پرهیز از آنچه نهی می کنند، و با انفاق بر آنها و احترام گذاشتن به کسی که خویشاوند آنان است با آنها نیکی کنید.
احسان ونیکی با پدر و مادر دو  امر متضاد را در بردارد: یکی بدی کردن، و دیگری نیکی نکردن، و از هر دو نهی شده است .« وَبِذِي الْقُرْبَى» و با خویشاوندان نیکی کنید، که تمام خویشاوندان نزدیک و دور را شامل می شود، و باید با آنها در قول و عمل نیک شود و نباید پیوند خویشاوندی را در قول و عمل قطع نمود.
« وَالْيَتَامَى» و کسانی که کوچک هستند و پدرانشان را از دست داده اند، آنها خواه خویشاوند باشند یا نه، بر مسلمین حق دارند و باید آنها را تحت کفالت خود قرار داده و با آنها نیکی کنند و خاطر آنها را تسکین دهند، و به بهترین صورت آنها را در رسیدن به مصالح دینی و دنیوی شان یاری نمایند. «وَالمَسَکِین» و درماندگان، یعنی کسانی که فقر و نیازمندی آنها را درمانده کرده است و نمی توانند از عهده مخارج خود و کسانی که باید آذوقه زندگی شان را فراهم کنند، برآیند.
خداوند دستور داده نیازهایشان برآورده شود و به اندازه توان به این کار اقدام شود. « وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى» و همسایه خویشاوند که دو حق دارد، حق همسایگی و حق خویشاوندی، پس او بر همسایه اش طبق عرف و  عادت حق و دَینی دارد.
« وَالْجَارِ الْجُنُبِ» و همسایه ای که خویشاوند نیست، و هر اندازه همسایه نزدیک تر باشد حقش موکدتر و بیشتر است، پس باید با دادن هدیه و صدقه و دعوت کردن، و نرمی در سخن، و کردار، و اذیت نکردن، در سخن و کردار رفتار خوبی را با همسایه در پیش گرفت.
« وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ» برخی گفته اند یعنی همراه سفر. و گفته شده به معنی همسر است. و گفته شده که منظور هر همراهی است به طور مطلق، و شاید این مفهوم بهتر است ، زیرا شامل همراه در سفر و همراه در اقامت و شامل زن نیز می گردد. پس همراه، اضافه بر حق مسلمان بودن حقی دیگر بر همراهش دارد، و باید او را در امور دین و دنیایش یاری کند و خیرخواهش بوده و در توانگری و مستمندی و خوشی و ناخوشی نسبت به او وفادار باشد و آنچه را برای خود دوست دارد برای ه مراهش نیز دوست بدارد، و آنچه را برای خود نمی پسندد برای او نیز نپسندد. و هر اندازه مدت همراهی بیشتر باشد حق نیز موکدتر و بیشتر می شود.
« وَابْنِ السَّبِيلِ» و آن ناآشنایی است که در سرزمین غربت نیازمند کمک می باشد یا نیازی به کمک نداشته باشد. پس بر مسلمین حق دارد، چرا که او از وطن خود دور شده و به شدت نیازمند آن است که به مقصدش رسانده شود، و مسلمین باید او را احترام کنند و با او محبت ورزند.
« وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ» و انسان ها و حیوان هایی که در مالکیت شما هستند بر شما حق دارند و باید نیازهایشان را برآورده سازید، و باری بر دوش آنها نگذارید که توان تحمل آن را ندارند. و باید آنها را در کاری که بر دوششان گذارد شده است کمک کنید، و به صورتی مطلوب تربیت کنید. پس هرکس این دستورات الهی را انجام دهد، در برابر پروردگارش فروتن بوده، و در برابر بندگان خدا متواضع گشته و از دستور خدا زیاد  و ستایش زیبا است. و هرکس این کارها را انجام ندهد، از پروردگارش روی گردان گشته و از فرمان وی اطاعت نکرده است و در برابر بندگان خدا فروتن نبوده، بلکه تکبر ورزیده و راه خیرخواهی و خودپسندی را در پیش گرفته است. بنابراین خداوند متعال فرمود: « إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالاً فَخُورًا» بی شک خداوند کسی را دوست ندارد که خودپسند باشد، و در برابر مردم تکبر ورزد. « فَخُورَاَ» یعنی کسی که از روی تکبر بر بندگان خدا، به خود می بالد و خویشتن را ستایش و تمجید می کند.
پس خودستایی وتکبر، آنها را از انجام حقوق باز می دارد. بنابراین خداوند آنها را مذمت کرده و می فرماید: « الَّذِينَ يَبْخَلُونَ» کسانی که حقوقی را که بر آنها است ادا نمی کنند، « وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ» و مردم را با گفتار و کردارشان به بخل فرمان می دهند. « وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ» و علمی را که به وسیله آن گمراهان هدایت می شوند و نادانان راهنمایی می گردند، پنهان می کنند، و باطل را برای آنها آشکار می سازند و از روی آوردن آنان به حق جلوگیری می نمایند.
پس اینها هم در مال هایشان بخل می ورزند و هم در علم خود. و برای زیان رساندن به خود و هم برای زیان رساند به دیگران تلاش می کنند . و این صفات کافران است. بنابراین خداوند متعال  فرمود: « وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» و همانطور که بر بندگان خدا تکبر ورزیدند دیگران و هدایت نکردد، و سبب بخل ورزیدن دیگران و هدایت نیافتن آنها شدند، خداوند نیز آنها را از عذاب دردناک و رسوایی همیشگی خوار می گرداند. بار خدایا از هر کار بدی به تو پناه می بریم!
سپس از نفقه ای که از روی ریا و شهرت طلبی و ایمان نداشتن به خدا انجام می گیرد خبر داد و فرمود: « وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَـاء النَّاسِ» و کسانی که مالهایشان را برای اینکه مردم آنها را ببینند و تمجید و ستایش کنند، و آنها را تعظیم نمایند، انفاق می کنند، « وَلاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ» و انفاق و بخشش آنها از اخلاص و ایمان به خدا و امید و پاداش او سرچشمه نگرفته است. پس این گام شیطان و کار اوست، که گروه خود را به سوی آن فرا می خواند، تا از اهل جهنم شوند، و انفاق ریاکارانه آنها به سبب همدمی شیطان و کشاندن آنها به سوی آتش می باشد. بنابراین فرمود: « وَمَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا»  و هرکس که شیطان همدم او باشد بسیار همراه و همدم بدی ا ست، چراکه می خواهد وی را هلاک کند و برای هلاکت همراهش به شدت تلاش می  کند. پس هرکس در آنچه خداوند به او داده است بخل بورزد و آن را که خداوند به او ارزانی داشته است پنهان نماید نافرمان و گناه کار است، و با پروردگارش مخالفت ورزیده است. همچنین کسی که مال خود را ببخشد، و عبادت را برای غیر خدا انجام دهد، او گناهکار شده و از دستور پروردگارش سرپیچی کرده است، و سزاوار عقوبت و سزا است، زیرا خداوند دستور داده است تا مخلصانه از او فرمانبرداری شود. همان طور که فرموده است : « وَمَا أُمِروُا إِلَّا لِیَعبُدُوا اللَّهَ مُخلّصِینَ لَهُ الَّدِینَ» و  فرمان داده نشده اند مگر اینکه دین و عبادت را مخلصانه برای خدا انجام دهند.
پس عمل مخلصانه عملی است که مورد پذیرش خدا باشد، و انجام دهنده آن سزاوار تمجید و ستایش است. بنابراین خداوند بندگان را بر انجام چنین عملی تشویق نموده و فرموده است:
آیه ی 39:
وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُواْ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللّهُ وَكَانَ اللّهُ بِهِم عَلِيمًا ؛ چه  زيان  داردشان  اگر به  خدا و روز قيامت  ايمان  آورند و از آنچه  خدا  به  آنها روزی  داده  است  انفاق  کنند ? خدا به  کارشان  داناست.
« وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُواْ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» چه چیزی آنها را دچار سختی و دشواری می گرداند اگر به خدا ایمان  بیاورند؛ ایمانی که عین اخلاص است، و از مال هایی که خدا به آنها بخشیده است، ببخشایند، پس هم ایمان و هم اخلاص داشته باشند؟ و از آن جا که اخلاص رازی است میان بنده و پروردگارش و جز خدا کسی به آن آگاهی ندارد خداوند خبر داد که او همه حالت ها را می داند. پس فرمود: « وَكَانَ اللّهُ بِهِم عَلِيمًا» و خداوند به تمامی حالات آنان آگاه است.
آیه ی 42-40:
إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا ؛ خدا ذره  ای  هم  ستم  نمی  کند  اگر نيکيی  باشد آن  را دو برابر می  کند و، ازجانب  خدا مزدی  کرامند می  دهد.
فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِيدًا ؛ چگونه  خواهد بود آن  روز که  از هر امتی  گواهی  بياوريم  و تو را بر اين   امت  به  گواهی  فرا خوانيم  ?
يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الأَرْضُ وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثًا ؛ در آن  روز کافران  و آنان  که  بر رسول  عصيان  ورزيده  اند آرزو کنند که  با  خاک  زمين  يکسان  می  بودند  و هيچ  سخنی  را از خدا پنهان  نتوانند کرد.
خداوند از کمال عدل و فضل خویش و مبرا بودنش از ستم کم و فراوانی که با عدل و فضل او منافات دارد، خبر داد و می فرماید: « إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ» خداوند به اندازه ذره ای ستم روا نمی دارد و از نیکی های بنده اش کم نمی کند و بدی هایش را نمی افزاید. همانطورکه  فرموده است: « فَمَن یَعمَلِ مِثقَالَ ذَرَّةِ خَیرَاَ یَرَهُ، وَمَن یَعمَل مِثقَالِ ذَرَّةِ شَرَّا یَرَه» هرکس ذره ای کار خوب انجام دهد پاداش آن را می بیند و هرکس ذره ای کار بد انجام دهد پاداش آن را می بیند.
«وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا» واگر کار نیکی انجام شود خداوند برحسب حالت انجام دهنده و اخلاص و محبت او، پاداش آن را ده برابر و یا بیشتر می نماید. « وَيُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمً» و خداوند از جانب خود اضافه بر پاداش کار نیکش، او را پاداش می دهد. از قبیل اینکه او را به انجام کارهای نیک دیگری توفیق می دهد و نیکی فراوان و خیر زیاد به او می بخشد.
سپس خداوند متعال فرمود:« فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِيدًا» یعنی چگونه خواهد بود اگر خداوند که علم و عدالت و حکمتش کامل است براساس گواهی دادن پاکیزه ترین انسان ها که پیامبران اند بر امت هایشان حکم نماید؟! این در حالی است که فردی که بر او حکم می شود به گناه خویش اعتراف می کند پس سوگند به خدا این فراگیرترین و منصفانه ترین و بزرگترین حکم است.
و در این جا کسانی که بر آنها حکم شده به کمال فضل، عدل و ستایش اعتراف می کنند . و گروههایی با بدست آوردن موفقیت و رستگاری و عزت و کامیابی خوشبخت گشته و گروههایی نیز به رسوایی و عذاب آشکار گرفتار می آیند . بنابراین فرمود: «  يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ الرَّسُولَ» در آن روز آنان که به خدا و پیامبرش کفر ورزیده و از پیامبرش سرپیچی کرده اند دوست دارند، « لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الأَرْضُ» و آرزو می کنند که کاش زمین آنها را فرو می برد و تبدیل به خاک می گشتند و نابود می شدند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: « وَیَقُولُ الکَافِرُ یَلَیتَنیِ کُنتُ تُرَبَا» و کافر می گوید: « کاش که خاک بودم».
« وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثًا» و هیچ سخنی را از خدا پنهان نمی دارند بلکه به همه کارهایی که کرده اند نزد خدا اعتراف می کنند و زبان و دست و پاهایشان به کارهایی که کرده اند گواهی میدهند. خداوند در  این روز پاداش و سزای آنها را کامل می دهدو می دانند که خداوند حق و روشن گر  است.
اما آنچه در احادیث آمده است مبنی بر اینکه کافران کفر و انکار خود را کتمان می کنند، مربوط به بعضی جاهای قیامت است، زمانی که آنها گمان می برند  انکارشان به  آنها سودی می بخشد و از عذاب الهی نجات می دهد. پس وقتی که حقائق را دریافتند و  اعضای بدنشان بر آنها گواهی داد در این هنگام مسئله روشن می شود و جایی برای پنهان کردن باقی نمی ماند، زیرا پنهان کردن فایده و سودی ندارد.
آیه ی 43:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىَ تَغْتَسِلُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مِّنكُم مِّن الْغَآئِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، آنگاه  که  مست  هستيد گرد نماز مگرديد، تابدانيد که  چه  می  گوييد  و نيز در حال  جنابت  ، تا غسل  کنيد ، مگر  آنکه  راهگذر باشيد  و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا از مکان  قضای  حاجت   بازگشته ايد يا با زنان  جماع  کرده ايد و آب  نيافتيد با خاک  پاک  تيمم   کنيد و روی  و دستهايتان  را با آن  خاک  مسح  کنيد  هر آينه  خدا عفو کننده  و آمرزنده است.
خداوند بندگان مومنش را نهی می کند از اینکه به نماز بایستند در حالی که مست هستند، تا بدانند که چه می گویند.
و این نهی ، نزدیک شدن به جایگاه های نماز مانند مسجد را نیز در بر می گیرد. پس فرد مست نمی تواند وارد مسجد شود. ونیز نماز را در بر می گیرد زیرا برای فردی که مست می باشد انجام دادن هیچ نماز و عبادتی جایز نیست چون عقل او آشفته است و نمی داند چه می گوید. بنابراین خداوند مقرر نمود که نباید به نماز و مسجد نزدیک شد تا زمانی که فرد می داند چه می گوید.
و این آیه شریفه به وسیله آیه ای که شراب را به طور مطلق حرام می نماید منسوخ است. زیرا شراب ابتدا حرام نبود اما بعدا خداوند بندگانش را به طور ضمنی بر تحریم آن تشویق کرد و فرمود:
« یَسئَلُونَکَ عَنِ الخَمرِ وَالمَیسِر قُل فِیهِما إِثمُُ کَبِیرُ وَمَنَفِعُ لِلَّناسِ وَإِثمُهُمَا أَکبَرُ مِن نَّفعِهَا» از تو در مورد شراب و قمار می پرسند. بگو: « در شراب و قمار گناه بزرگی است و فایده هایی نیز برای مردم دارند اما گناهشان از فایده اشان بزرگتر است.» سپس خداوند متعال بندگا مومنش را از نوشیدن شراب به  هنگام ایستادن به نمار نهی کرد، همانطور که در این آیه آمده است. سپس خداوندآن را به طور مطلق در همه وقت ها حرام نمود و فرمود: « یَأَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنُوا إِنَّما الخَمرُ وَالمیَسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزلَمُ رِجهُ مِنّ عَمَلِ الشَّیطَنِ فَاجتَنِبُوهُ» ای کسانی که ایمان آورده اید! شراب و قمار و بت ها و استفاده از تیرهای مخصوصی که به قصد بخت آزمایی و فال بینی به کار می برید پلید و از کار شیطان هستند، پس از آن بپرهیزید.
و حرمت شراب در هنگام نماز شدیدتر است چون این فساد بزرگ را در بر دارد. گذشته از این، روح و مغز نماز فروتنی و حضور قلب است، و شراب دل را مست می کند و از یاد الهی و از نماز باز می دارد. و از مفهوم این استنباط می شود در حالت چرت زدن که فرد خواب آلود نمی داند چه می گوید و چه می کند نباید به نماز ایستاد، و آیه به صورت تلویحی به این موضوع اشاره می کند که مناسب است هرکس می خواهد نماز بخواند خود را از هر چیزی که فکرش را به خود مشغول می دارد دوری کند. مانند اینکه اگر نیاز به قضای حاجت  دارد باید برود قضای حاجت کند سپس به نماز مشغول می شود.
و نیزاگر خیلی گرسنه است ابتدا غذا بخورد و پس از آن به نماز بپردازد تا در نماز، گرسنگی فکرش را به خود مشغول ندارد. در این زمینه حدیث صحیح نیز وارد شده است.
سپس فرمود: « وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ»  یعنی در حالت جُنُب به نماز نزدیک نشوید، مگر در این حالت و آن عبارت از اینکه در داخل مسجد عبور کنید و توقف  ننمایید. « حَتَّىَ تَغْتَسِلُو» جنب تا زمانی که غسل نکرده است نمی تواند به نماز بایستد ، و هرگاه غسل کرد می تواند نماز بخواند. و برای جنب فقط گذشتن از مسجد جایز است.
« وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مِّنكُم مِّن الْغَآئِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ» پس تیمم را برای مریض به طور مطلق خواه آب وجود داشته باشد یا نه جایز قرار دا. علت جایز بودن تیمم برای مریض، بیماریی است که استفاده از آب، آن بیماری را تشدید می کند. نیز تیمم را در سفر جایز قرار داده است، چرا که گمان می رود در سفر آب یافت نشود. پس اگر مسافر آب نداشت و فقط به اندازه نیاز خودش از قبیل نوشیدن وغیره. آب همراه داشت تیمم  کردن برای او جایز است.  و همچنین گاه انسان به سبب ادرا یا قضای حاجت یا آمیزش با زنان، ناپاک شد، اگر آب را نیافت برایش جایز است تیمم کند خواه در سفر باشد یا نه، همانطور که عموم آیه بر  این مطلب دلالت می کند.
خلاصه مطلب این است که خداوند تیمم را در دو حالت جایز قرار داده است : یکی در صورت عدم وجود آب، خاه در سفر باشد یا نه، و یکی در صورت مشقت و سختی ناشی از بیماری و غیره که اگر آب استفاده کند دچار مشقت بیشتر می شود.
و مفسرین در رابطه با معنی « أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء» اختلاف کرده  و عده ای می گویند: منظور از آن آمیزش است ، پس اگر چنین باشد آیه به صراحت جایز بودن تیمم را برای جنب بیان می دارد. همان طور که احادیث صحیح زیادی در این مورد وارد شده است. و عده ای معتقدند که منظور از آن دست زدن به زن است، مشروط به اینکه گمان بیرون آمدن مذی باشد، و آن دست زدنی است که به خاطر شهوت انجام می شود. پس آیه به شکستن وضو به علت دست زدن دلالت می کند.
و فقها از آیه « فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء» استنباط کرده اند هنگامی که وقت نماز فرا رسیده باید به جستجوی آب پرداخت، کسی که آب را جستجو نکند، گفته نمی شود آنرا نیافته است، بلکه یافتن یا نیافتن پس از جستجو کردن معلوم می شود.
نیز از این استنباط شده است وضو گرفتن با آبی که به علت مخلوط شدن با چیز پاکی تغییر کرده است نه تنها جایز است بلکه واجب نیز می باشد، زیرا چنین آبی در فرموده الهی « فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء» داخل است، زیرا آبی که به سبب مخلوط شدن با چیز پاکی تغییر کرده است آب محسوب میشود. اما در این مورد که آن آب آبی است غیر مطلق اختلاف وجود دارد.
و دراین آیه حکم بزرگی تشریع شده و خداوند از این طریق بر این امت منت نهاده است و آن مشروعیت تیمم است. و تمامی علما الحمد لله بر این مطلب اجماع و اتفاق دارند.
و تیمم با هر آنچه که از سطح زمین ارتفاع پیدا کند غبار دانسته باشد یا نه خواه خاک باشد یا شن، یا درخت یا سنگ یا گیاه، به شرطی که پاک باشد انجام می شود. البته اگر گفته شود « صعید» یعنی آنچه که با آن تیمم صورت می گیرد باید غبار داشته باشد محتمل به نظر می رسد، زیرا خداوند متعال در آیه (6) سوره مائده فرموده است : «فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَأَیدِیکُم» از آن به چهره ها و دست هایتان بمالید و مسح کنید، و آنچه که غبار ندارد مسح کرده نمی شود.
« فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَأَیدِیکُم» یعنی از آن به چهره ها و دست هایتان مسح کنید، و محل مسح کردن در تیمم تمام چهره و هر دو دست تا مچ می باشند. همان طور که احادیث صحیح بر این دلالت می نمایند. و مستحب است با یک ضربه چهره و دستها تا مچ مسح شوند، همان طور که ح دیث عمار بر این مطلب دلالت می نماید. و نیز در این حدیث اشاره شده است که تیمم جنب مانند دیگران است و فقط چهره و دست ها را مسح می کند.
فایده:
ابن القیم می گوید: « بدان که قواعد طب و بهداشت در سه مطلب خلاصه می شود: 1- حفظ سلامت و تندرستی، 2- دفع بیماریهایی که به بدن زیان می رساند. 3- واکسنه کردن بدن در مقابل تمام بیماریها. و به درستی که خ داوند متعال ما را بر این سه مطلب در کتاب عزیز خود آگاه ساخته است.
در رابطه با حفظ سلامت و تندرستی بدن، و واکسینه کردن آن خداوند به خوردن و نوشیدن و اسراف نکردن دستور داده است، و برای مسافر و مریض تجویز کرده که روزه نگیرید تا صحت و سلامتی آنها به وسیله آنچه که برای بدن مفید است حفظ شود، و از مریض در مقابل چیزهایی که به او ضرر می رساند حمایت بعمل آید.
و اما در مورد دفع بیماریها، خداوند برای مردی که در حال احرام است و در سرش بیماری دارد اجازه داده است سرش را بتراشد تا میکروب های آن از بین بروند . پس این بیانگر آن است آنچه که ماندنش در بدن زیان آورتر است به طریق اولی باید دفع گردد مانند ادرار، مدفوع، استفراغ، منی، خون و غیره.
و در این آیه اشاره شده است که باید تمام چهره و دست ها مسح شود. و نیز اشاره شده است که تیمم جایز است گرچه وقت تنگ نباشد، و از وی خواست نمی شود که آب را بجوید مگر بعد از اینکه سبب وجوب موجود باشد. والله تعالی اعلم.
سپس آیه را اینگونه ختم  کرد:« إِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا» عفو و آمرزش الهی برای بندگان مومش زیاد است، و فرامینش را بسیار آسان نموده است طوری که بنده با انجام آن دچار مشقت نمی گردد. از جمله بخشش و آمرزش الهی این ا ست که بر این امت رحم  نموده و طهارت با خاک را به جای آّ در صورت مشکل بودن استفاده از آب برای آنان مشروع کرده و دروازه توبه و بازگشت را برای گناهکاران باز نموده و آنها را به سوی خود ، را خوانده و به آنها وعده داده است که گناهانشان را می آمرزد.
و از جمله عفو و آمرزش الهی این است که اگر مومن تمامِ زمین را از گناه مملو سازد اما چیزی را شریک پروردگارش قرار ندهد خداوند به اندازه زمین با آمرزش پیش او می آید.
آیه ی 46-44:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يَشْتَرُونَ الضَّلاَلَةَ وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ السَّبِيلَ ؛ آيا آن  کسانی  را که  از کتاب  بهره  ای  داده  شده  اند ، نديده  ای  که   گمراهی می  خرند و می  خواهند که  شما نيز گمراه  شويد ?
وَاللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ وَكَفَى بِاللّهِ وَلِيًّا وَكَفَى بِاللّهِ نَصِيرًا ؛ خدا دشمنان  شما را بهتر می  شناسد و دوستی  او شما را کفايت  خواهد کرد  و، ياری  او شما را بسنده  است.
مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِن لَّعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً ؛ بعضی  از جهودان  کلمات  خدا را به  معنی  دگرگون  می  کنند و می  گويند :، شنيديم  و عصيان  می  ورزيم  ، و بشنو و کاش  ناشنوا گردی  و  راعنا   به   لغت خويش  زبان  می  گردانند و به  دين  اسلام  طعنه  می  زنند  اگر می  گفتند  که  شنيديم  و اطاعت  کرديم  و  انظرنا  ، برايشان  بهتر و به  صواب  تر  بود  خداآنان  را به  سبب  کفرشان  لعنت  کرده  و جز اندکی  ايمان  نياوردند.
 این بیان مذمت و نکوهش کسانی است که « أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ» بهره ای از کتاب داده شده اند. ضمنا بندگانش را از تبعیت از آنها و افتادن در دلهایشان برحذر داشته است. پس خبر داده که آنها « يَشْتَرُونَ الضَّلاَلَةَ» گمراهی را می خرند. یعنی آن را خیلی دوست دارند و برای بدست آوردنش از هر چیزی می گذرند، مانند کسی که در طلب آنچه که دوست دارد مال فراوانی را خرج می کند. پس آنها گمراهی را بر هدایت و کفر را بر ایمان و شقاوت را بر سعادت ترجیح می دهند. با این وجود « وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ السَّبِيلَ» می خواهند شما را گمراه کنند.
پس آنها بی نهایت به گمراه کردن شما علاقمندند و تلاش خود را در این راه مبذول می دارند. و از آن جا که خداوند سرپرست و یاور بندگان مومنش است گمراهی و گمراه کردن آن دسته از یهودیان را بیان کرد و فرمود: « وَكَفَى بِاللّهِ وَلِيًّا» وکافی است که خدا سرپرست باشد. یعنی بندگانش را سرپرستی نماید و نسبت به آنها مهربانی ورزد و در همه کارهایشان یاور آنان باشد و آنچه را که سبب خوشبختی و رستگاری آنان است برایشان آسان گرداند.
« وَكَفَى بِاللّهِ نَصِيرً» و کافی است که خدا یاور باشد و آنها را علیه دشمنانشان یاری نماید و برای آنها چیزهایی را بیان دارد که از آن برحذر باشند، و آنها را علیه دشمنانشان کمک کند. پس سرپرستی الهی باعث بدست  آوردن خیر و نیکی و دور شدن از هر شر و بدی است.
سپس خداوند کیفیت گمراهی و عناد و  ترجیح دادن باطل از سوی آنان را بیان نمود و فرمود: « ِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ» دسته ای از یهودیان که علمای گمراهشان بودند، « يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ» سخنان را از جای خود تحریف می کنند؛ به گونه ای که کلمه یا معنی آن را تغییر می دهند ، یا هر دو را تحریف می کنند. از جمله تحریفشان این است در رابطه با صفت  هایی که در کتاب هایشان بیان شده و جز بر محمد (ص) صدق نمی کند، می گویند: منظور از این صفت ها محمد نیست بلکه منظور کسی دیگر است، و این حقیقت را پنهان می دارند.
پس علم و آگاهی آنان بدترین علم و آگاهی است، چرا که حقایق را وارونه نموده و باطل را به  جای آن قرار داده و حق را انکار می کنند. و اما در میدان عمل و فرمانبرداری می گویند: « سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا» شنیدیم و نافرمانی کردیم.
یعنی ما سخن تو را شنیدیم و از فرمانت سرپیچی کردیم و  این نهایت کفر و عناد و بیرون رفتن از دایره فرمان بری است. همچنین پیامبر (ص) را به بدتری صورت و دورترین روش از ادب و نزاکت خطاب کرده، و می گویند:« وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ» بشنو از ما، امید که سخنی را از ما بشنوی که آن را دوست داشته باشی، بلکه سخنی را از ما بشنوی که آن را دوست نمی داری. « وَرَعِنَا» منظورشان از آن متصف نمودن حضرت به کم خردی و عیب و زشتی بود و گمان می بردند با استمعال کلمات دو پهلو خدا و پیامبر فریب می خورند. آنها با استعمال اینگونه کلمات و پیچ دادن زبانشان به عیب جویی از دین و پیامبر می پرداختند و در میان خود این مطلب را به صراحت بیان می کردند. بنابراین خداوند متعال فرمود: « لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ» .سپس خداوند آنها را به انجام آنچه که برایشان بهتر است راهنمایی نمود و فرمود: « وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَقْوَمَ» و اگر آنان می گفتند: « شنیدیم و فرمان بردیم، و بشنو و به ما نظر کن» ، قطعا برایشان بهتر بود زیرا این سخن متضمن خطاب نیک و رعایت ادب شایسته در تعامل با پیامبر است و این عمل به مثابه فرمان بردن از دستور خدا و منقاد شدن در برابر اوامر اوست. این آیه همچنین مشتمل بر آن است که در سوال کردن باید ادب و نزاکت و متانت را رعایت کرد، و اینکه پیامبر (ص) به سوالات اصحاب گوش فرا دهید و از حال و  اوضاع آنان اطلاع پیدا کند. پس شایسته بود که آنها این رفت ار را در پیش بگیرند. ولی از آن جا که سرشتشان ناپاک بود از این شیوه رویگرداندند و خداوند آنها را به سبب کینه ورزی و کفرشان از رحمت خویش دور کرد. بنابراین فرمود:« وَلَكِن لَّعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً » اما خداوند به سبب کفرشان آنان را نفرین کرد پس به جز عده کمی ایمان نمی آورند.
آیه ی 47:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً ؛ ای  کسانی  که  شما را کتاب  داده  اند ، به  کتابی  که  نازل  کرده  ايم  و  کتاب شما را نيز تصديق  می  کند ايمان  بياوريد ، پيش  از آنکه  نقش  چهره   هايتان را محو کنيم  و رويهايتان  را به  قفا برگردانيم   يا همچنان  که   اصحاب  سبت  را لعنت  کرديم  شما را هم  لعنت  کنيم   و فرمان  خدا شدنی   است.
خداوند اهل کتاب اعم از یهود و نصارا را فرمان می دهد تا به پیامبر و کتاب بزرگی که بر او نازل شده و تصدیق کننده کتاب های پیشین است، ایمان بیاورند. کتاب های پیشین از آمدن قرآن خبر داده بودند. پس وقتی که قرآن آمد، خبر دادنِ کتابهای پیشین را تصدیق نمود. و اگر آنها به این قرآن ایمان نیاورند به کتاب هایی که در دستشان هست نیز ایمان ندارند، زیرا کتاب های خدا یکدیگر را تصدیق می نمایند و با یکدیگر موافق اند. پس ادعای آنها مبنی بر اینکه به برخی ایمان داریم و به برخی ایمان نداریم ادعای باطلی بوده و راست نیست. و در « آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُم» آنها را تشویق نموده تا ایمان بیاورند و آنها باید قبل از دیگران به ایمان آوردن مبادرت ورزند، زیرا خداوند علم و کتاب را به آنان ارزانی داشته است. و این  امر وظیفه آنان را سنگین تر می کند. بنابراین خداوند آنها را به خاطر ایمان نیاوردنشان تهدید نمود و فرمود:« مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا» این پاداش از نوع کاری است که آنها انجام داده اند. پس همان طور که آنها حق را ترک گفته و باطل را ترجیح دادند و حقایق را وارونه کردند و باطل را حق و حق را باطل جلوه دادند، به سزایی از نوع کارشان مجازات شدند، و چهره هایشان محو گردید همان طور که آنها حق را محو کردند و برگرداندن چهره هایشان به صورتی بود که چهره آنان در پشت قرار گرفت و این زشت ترین صورت و چهره ممکن است.
« أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ» یا آنها را نفرین کنیم همانطور که یاران شنبه را نفرین کردیم. یعنی آنها را با رحمت خویش دور نماید و تبدیل به بوزینه گرداند، همان طور که خداوند با برادرانشان که در روز شنبه تجاوز و سرپیچی کرده اند، چنین کرد: « فَقُلنَا لَهُم کُونُوا قِرَدَةَ خَسِئِینَ» پس به آنها گفتیم بوزینگانی خوار باشید. « وَكَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً» و فرمان خدا همواره انجام شدنی است، در جای دیگری نیز در همین رابطه می فرماید: « إِنَّمَا أَمرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئَا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون» امر او این گونه است که هرگاه چیزی را بخواهد به آن می گوید: « پدید بیا» پس پدید  می آید.
آیه ی 48:
إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا ؛ هر آينه  خدا گناه  کسانی  را که  به  او شرک  آورند نمی  آمرزد ، و گناهان ، ديگر را برای  هر که  بخواهد می  آمرزد  و هر که  به  خدا شرک  آورد ، دروغی   ساخته  و گناهی  بزرگ  مرتکب  شده  است.
خداوند متعال خبر می دهد کسی را که چیزی از مخلوقات را شریک وی گرداند، نمی بخشد  اما دیگر گناهان صغیره و کبیره را می آمرزد و  این زمانی است که حکمت خدا مقتضی آمرزیدن وی باشد. خداوند برای آمرزیدن گناهان پایین تر از شرک اسباب زیادی قرار داده است؛ مانند نیکی هایی که بدی ها را از بین می برند، و مصیبت های دنیوی، عذاب برزخ و عذاب روز قیامت که کفاره گناهان اند. و مانند دعای مومنان برای یکدیگر که باعث بخشوده شدن گناهان می شود و خداوند گناهان پایین تر از شرک را با شفاعت شفاعت کنندگان می آمرزد. بالاتر از همه اینها رحمت الهی قرار دارد که مومنان و اهل توحید سزاوار آن هستند.
برخلاف شرک، زیرا مشرک همه درهای آمرزش و رحمت را به روی خود بسته است، پس طاعات بدون توحید فایده ای به او نمی رساند، و مصیبت هایی که برای او پیش می آید به او سودی نمی بخشد و در روز قیامت کسی برای وی شفاعت نمی کند: « فَمَا لَنَا مِن شَفِعِینَ، وَلَا صَدیقِ حِمِیمِ» نه شفاعت کننده ای دارند و نه دوست صمیمی !
بنابراین خداوند متعال فرمود: « وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا» و هرکس به خدا شرک ورزد به راستی که گناه بزرگی مرتکب شده است. یعنی جنایت بزرگی کرده است ، و چه ستمی بزرگتر از آن است که مخلوق آفریده شده از خاک را شریک خداوند قرار داده شود؟!
مخلوقی که از همه جهات ناقص و نیازمند است و نمی تواند سودی به خود برساند و زیانی از خویش د ور کند، و مرگ و زندگی در اختیار او نیست و نمی تواند به کسی که  او را عبادت کرده است سودی برساند. پس چگونه چنین چیزی با ذاتی شریک می شود که همه هستی را آفریده و از همه جهات کامل است و از تمام مخلوقاتش بی نیاز است؟! خداوندی که سود و زیان ، و دادن و محروم کردن در دست اوست و آفریدگان از نعمات  او برخوردار هستند! آیه ستمی بزرگتر از این وجود دارد؟!
بنابراین کسی که مرتکب شرک شود برای همیشه در عذاب می ماند و از پاداش الهی محروم می گردد: « إِنَّهُ مَن یُشرِک بِاللَّهِ فَقَد حَرَّمَ اللَّهُ الجَنَّةَ وَمَاوَئهُ النَّارُ» هرکس به خدا شرک ورزد به راستی که خداوند بهشت را بر او حرام گردانیده و جایگاهش جهنم است. این آیه کریمه در حق کسی است که توبه نکرده است، اما کسی که توبه کند، شرک و دیگر گناهانش بخشیده می شود: « قُل یَعبَادِی الَّذِینَ أَسرِفُوا عَلَی أَنفُسِهِم لَا تَقنَطُوا مِن رَّحمَةِ اللَّهِ یَغفِرُ الذُّنوُبَ جَمیعَا» بگو: « ای بندگانم که زیاده روی کرده اید! از رحمت الهی نا  امید نباشید بی گمان خداوند همه گناهان را می آمرزد» یعنی گناهان کسی که به سوی خدا برگشته و توبه نموده است.
 آیه ی 50-49:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً ؛ آيا آنان  را نديده  ای  که  خويشتن  را پاک  و بی  عيب  جلوه  می  دهند ? آری   خداست  که  هر که  را خواهد از عيب  پاک  گرداند  و به  هيچ  کس  حتی  به   قدررشته  ای  که  در شکاف  هسته  خرماست  ستم  نشود.
انظُرْ كَيفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُّبِينًا ؛ بنگر که  چگونه  به  خدا دروغ  می  بندند و همين  دروغ  گناهی  آشکار را بسنده است.
این بیانگر تعجب خدا از بندگانش است و سرزنشی است از جانب خدا برای یهودیان و نصارا و امثال آن که خود را پاک می گرداند و ادعای پاکی می کنند در حالیک چنین نیستند، و می گویند: « نَحنُ أَبنَوا اللَّهِ وَأَحِبُّوهُ» ما فرزندان و دوستان خدا هستیم. و می گویند: « لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُوداً أَو نَصَری» هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. و این ادعایی بدون دلیل است، زیرا خداوند در قرآن می فرماید: « بَلَی مَن أَسلَمَ وَجهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحسنُ فَلَهُ أَجرُهُ عِندَ رَبِهِ وَلَا خَوفُ عَلَیهِم وَلَا یَحزَنُونَ» آری! هرکس مخلصانه به خدا روی آورد در حالی که نیکوکار است پاداش او نزد پروردگارش است ، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می گردند. پس خداوند چنین کسانی را پاک قرار داده است، بنابراین اینجا فرمود: « بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَن يَشَاء» بلکه خداوند هر کس را که بخواهد تزکیه می نماید. یعنی او را به سبب ایمان و عمل صالح و به وسیله دوری از اخلاق زشت و آراستگی به اخلاق و صفت های زیبا پاک می گرداند.
اما اینها گرچه خود را پاک بدانند و ادعا کنند بر راه راست هستند و پاداش فقط از آنِ آنها است ؛ دروغگو می باشند و به سبب ستم و کفرشان از خصلت های پاکان بهره ای ندارند و خدا برآنها ستم روا نداشته است. بنابراین فرمود: « وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» این جمله مفید عموم است. یعنی هیچ ستمی به آنها نمی شود حتی به اندازه نخی که روی هسته خرما است. یا نخی که از چرک دست و غیره بر می آید. خداوند متعال می فرماید: « انظُرْ كَيفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ» نگاه کن چگونه با پاک قرار دادن خود، به خدا دروغ می بندند، و این بزرگترین دروغی است که به خدا نسبت داده می شود. زیرا این بدان معنی است عقیده و ستمی که آنها دارند حق است و آنچه مسلمین بر آن هستند باطل می باشد و این بزرگترین دروغ و وارونه کردن حقائق است ، زیرا حق را باطل و باطل را حق جلوه دادند. بنابراین خداوند متعال فرمود: « وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُّبِينًا» و کافی است که این ، گناهی آشکار و موجب عقوبت فراوان و عذاب دردناک باشد.
آیه ی 51:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ سَبِيلاً ؛ آيا آنان  را که  نصيبی  از کتاب  برده  اند نديده  ای  که  به  جبت  و طاغوت   ايمان  می  آورند و در باره  کافران  می  گويند که  راه  اينان  از راه  مؤمنان   به هدايت  نزديک  تر است  ?
و این یکی از اعمال زشت یهودیان و مصداقی از حسد آنان نسبت به پیامبر و مومنان است. اخلاق زشت و سرشت پلیدشان آنا را وادار کرد تا از ایمان به خدا و پیامبرش روی بگرداند و به بتان و طاغوت ایمان بیاورند. ایمان به جبت و طاغوت شامل هر عبادتی است که برای غیر خدا انجام شود، یا حکم  کردن به غیر از آنچه خدا انجام شود، یا حکم کردن به غیر از آنچه که خدا مشروع نموده است. پس سحرِ و غیب گویی و پرستش غیر خدا و اطاعت شیطان همه مصادیقی از جبت و طاغوت اند. و همچنین کفر و حسد، یهودیان را واداشت تا طریقه کافران بت پرست را بر راه مومنان ترجیح دهند. پس فرمود: « وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ» و به خاطر چاپلوسی و سازش با کافران، و به علت نفرت شدیدی که از ایمان دارند، می گویند: « هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ سَبِيلاً » اینها کافران از مومنان راه یافته تراند. چه سُمج و سرکش بودند! و چقدر بی خرد و کینه توز! بنگر که چه راه و رسم وخیم و نادرست و ناپسندی را در پیش گرفتند! فکر می کردند افراد عاقل و خردمند سخن پوچ آنان را باور می کنند؟!
آیا دینی که بر ستم و پرستش بت هاو حرام قرار دادن پاکی ها و حلال کردن پلیدی ها و امور حرام، و برابر دانستن مخلوق و خالق و کفر ورزیدن به خدا و پیامبر و کتابهایش استوار است، بر دینی ترجیح داده می شود که بر پایه عبادت خدا و اخلاص برای او در پنهان و آشکار ، و کفر ورزیدن به آنچه که به غیر از خدا از بت ها و همتایان دروغین پرستش می شوند، و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی، و نیکوکاری با همه مخلوقات حتی با حیوانات استوار است؟ همچنین بر اقامه عدل و انصاف در میان مردم، و حرام قرار دادن هر خبیث و ستمی و بر صداقت در گفتار و کردار استوار است؟!
آیا ترجیح آیین بت پرستی بر چنین دینی جز یاوه گویی چیز دیگری است؟! و آیا گوینده چنین سخنی جاهل ترین، بی خردترین، سرکش ترین، کینه توزترین و بزرگترین دشمنی حق نیست؟!
آیه ی 57-52:
أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا ؛ اينان  آن  کسانند که  خدا لعنتشان  کرده  است  ، و هر کس  را که  خدا لعنت   کند، برای او هيچ  ياوری  نيابی.
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا ؛ يا از پادشاهی  نصيبی  برده  اند ? که  در اين  صورت  به  قدر آن  گودی  که  بر  پشت  هسته  خرماست  به  مردم  سودی  نمی  رسانند.
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا  ؛ يا بر مردم  به  خاطر نعمتی  که  خدا از فضل  خويش  به  آنان  ارزانی  داشته   حسدمی  برند ? در حالی  که  ما به  خاندان  ابراهيم  کتاب  و حکمت  داديم  و  فرمانروايی  بزرگ  ارزانی  داشتيم.
فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا ؛ بعضی  بدان  ايمان  آوردند و بعضی  از آن  اعراض  کردند  دوزخ  ، آن  آتش ، افروخته  ، ايشان  را بس.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا ؛ آنان  را که  به  آيات  ما کافر شدند به  آتش  خواهيم  افکند  هر گاه   پوست تنشان  بپزد پوستی  ديگرشان  دهيم  ، تا عذاب  خدا را بچشند خدا  پيروزمند وحکيم  است.
وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِـلاًّ ظَلِيلاً ؛ آنان  را که  ايمان  آورده  و کارهای  نيکو کرده  اند به  بهشتهايی  که  در  آن نهرها جاری  است  در آوريم  ، تا ابد در آنجا خواهند بود  و در آنجا  صاحب  زنان  پاک  و بی  عيب  شوند و در سايه  های  پيوسته  و خنک  جايشان  می دهيم.
این است واقعیت حال آنها، بنابراین خداوند متعال در موردشان فرمود: « أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ» ایشان کسانی هستند که خداوند آنها را از رحمت خویش دور نموده و سزاوار خشم و عذاب خویش گردانیده است . « يَلْعَنِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرً» و هرکس که خدا او را نفرین کند برای وی یاوری نخواهی یافت که او را سرپرستی کند و منافعش را تامین نماید و او را از ناگواری ها محافظت کند ،و این نهایت خواری و رسوایی است.
« أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ» آیا بهره ای از ملک دارند تا هرکس را که بخواهند بنا به خواست و آرزوی خویش برکسی دیگر ترجیح دهند، ودر تدبیر جهان شریک خدا باشند؟! اگر چنین قدرتی داشتند به شدت بخل می ورزیدند، بنابراین فرمود: « فَإِذَّا» اگر بهره ای از ملک داشتند، « لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرً» به  مردم چیز کمی هم نمی دادند، و اگر بالفرض قدرتی داشتند به شدت بخل می ورزیدند. و این را به صورت استفهام انکاری بیان کرد چرا که هیچ احدی آن را قبول نمی کند.
« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ » آیا انگیزه سخنشان این است که آنها شریک خدا هستند و هرکس را که بخواهند ترجیح می دهند و فضل و عطایا را به او می بخشند؟ یا حسادت ورزیدن به پیامبر و مومنان بر آنچه که خداوند از فضل خویش به آنان داده است آنان را وادار به این کار می نماید؟ و حسادت ورزیدن به فضل  الهی چیز تازه و نوظهوری نیست. « فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا» و آن نعمت هایی از قبیل پیامبری و کتاب است که خداوند بر ابراهیم و فرزندانش ارزانی داشت، و ملک و سلطنتی است که به برخی زا پیامبراشن مانند داود و سلیمان بخشید.
و خداوند همواره انعام خود را بر بندگان مومنش ارزانش می دارد. پس آنها چگونه نعمتی را که خداوند در قالب نبوت و پیروزی و  فرمانروایی به محمد داده است؛ محمدی که برترین و بزرگوارتین انسان ها است و بیش از همه خدا را می شناسد و از خدا می ترسد، انکار می کنند؟!
« فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ» گروهی از آنان به محمد (ص) ایمان آورده و خوشبختی دنیا و رستگاری آخرت را بدست آوردند، « وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ» و دسته ای از آنها از روی کینه و حسد، مرد را از او باز داشتند، در نتیجه به بدبختی دنیا و مصیبت های فراوان دچار شدند، که غرق شدن در دریای مشکلات دنیا بخشی از آثار گناهانشان است.
« وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرً» و جهنم سوزان برای یهودیان و نصارا و دیگر کافرانی که به خدا کفر ورزیده و پیامبری پیامبران را انکار کرده اند، کافی است، بنابراین فرمود: « ِإنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا» آنانی که به آیات ما کفر ورزیدند، آنها را با آتشی که هیزمش بسیار عظیم و بزرگ است و حرارتش بسیار شدید می باشد می سوزانیم.
« كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ» هرگاه که پوست هایشان بسوزد، « بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ» به جای آن، پوست هایی دیگر قرار می دهیم تا شدیدترین عذاب را بچشند. و چون کفر و عناد را به صورت همیشگی تکرار کرده و تبدیل به صفت و عادت آنها گردیده است، عذاب هم بر آنها تکرار می شود تا سزای برابر با اعمال خود را ببینند. بنابراین فرمود: « إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا » همانا خداوند عزیز است و در آفرینش و فرمانروایی و پاداش و سزایی که می دهد دارای قدرت بزرگ و حکمت فراوان است. « وَالَّذِينَ آمَنُواْ» و کسانی که به خدا و آنچه که ایمان آوردن به آن واجب است ایمان آوردند، « وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و کارهای شایسته اعم از واجبات و مستحبات را انجام دادند، « سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ» آنان را وارد باغ هایی می کنیم که رودها از زیردرختانش روان هستند و جاودانه در آن می مانند، و برای آنان در آنجا زن هایی پاکیزه هست که از اخلاق زشت و ناپسند و از هر عیب و آلودگی که زنان دنیا دارند پاک هستند. « وَنُدْخِلُهُمْ ظِـلاًّ ظَلِيلاً» و آنها را به سایه ای گسترده وارد می کنیم که هیچگاه زوال پذیر نیست.
آیه ی 59-58:
إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا ؛ خدا به  شما فرمان  می  دهد که  امانتها را به  صاحبانشان  باز گردانيد  و، چون  در ميان  مردم  به  داوری  نشينيد به  عدل  داوری  کنيد  خدا شما را چه   نيکوپند می  دهد  هر آينه  او شنوا و بيناست.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، از خدا اطاعت  کنيد و از رسول  و  الوالامرخويش  فرمان  بريد  و چون  در امری  اختلاف  کرديد اگر به  خدا و روز  قيامت ايمان  داريد به  خدا و پيامبر رجوع  کنيد  در اين  خير شماست  و  سرانجامی  بهتر دارد.
امانت عبارت از هر چیزی است که انسان بر آن امین قرار داده شده و به امانت داری آن دستور داده شده باشد. پس خداوند بندگانش را فرمان داده تا امت ها را طور کامل و بدون کم و کاست و بدون درنگ و تاخیر به صاحبانشان برسانند. و این شامل امانت پست و مقام، اموال و اسرار و فرمان هایی می باشد که جز خدا کسی به آن آگاه نیست.
و فقها گفته اند: هرکس امانتی را تحویل گرفت بر او لازم است آن را حفظ نماید زیرا رساند امانت به صاحبش جز با حفظ  کردن آن امکان پذیر نیست، پس حفظ امانت واجب است. و « إِلَى أَهْلِهَا» بیانگر آن است که امانت به غیر از صاحب آن داده نمی شود؛ و وکیل به منزله صاحب امانت است، پس اگر کسی امانت را به غیر صاحبش داده باشد امانت را نرسانده است. « وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» و زمانی که میان مردم به داوری نشستید دادگرانه داوری کنید، و این داوری در خون ها و اموال و آبرو را در بر می گیرد، کم باشد، یا زیاد. و باید بر خویشاوند و غیرخویشاوند و نیکوکار و فاسق و دوست و دشمن به دادگری داوری شود. منظور از عدالتی که خداوند به آن دستور داده است حدود احکامی است که آن را بر زبان پیامبرش مشروع کرده است، و باید عدالت را شناخت تا طبق آن داوری کرد و از آن جا که اوامر، دستورهای نیک و منصفانه ای است، فرمود: « إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا »خداوند نواهی و اوامر را در اینجا می ستاید، زیرا منافع دو جهان را در بردارند، و زیان دنیا و آخرت را از آدمی دور می کنند، چون قانون گذار خداوند شنوا و بینا است، خداوندی که هیچ چیزی بر  او پنهان نمی ماند و آنچه را که بندگان از مصالح و منافع خود نمی دانند، می داند.
سپس خداوند دستور می دهد تا از او و پیامبرش اطاعت شود، و اطاعت از خدا و پیامبرش با انجام واجبات و مستحبات و پرهیز از منهیات صورت می پذیرد.
و به اطاعت از اولی الامر نیز دستور داده است، و آنها کسانی اند که مسئول و فرمانروای مردم هستند، از قبیل امرا و حکام و مفتی ها ، زیر امور دینی و دنیوی مردم سامان نمی پذیرد، مگر اینکه از اینها اطاعت شده، و تسلیم فرمان آنها گردند تا از این رهگذر از خدا اطاعت کرده باشند، و پاداش الهی را بدست آورند. اما به شرطی که اولیای امور به نافرمانی خدا دستور ندهند، پس اگر به نافرمانی خدا فرمان دهند باید از آنها اطاعت کرد. و در مبحث اطاعت از اولی الامر فعل « أطیعوا» حذف شده، اما در هنگام بیان اطاعت از پیامبر ذکر شده است ، این شاید  بدین جهت است که پیامبر جز به اطاعت خدا فرمان نمی دهد، و هرکس که از پیامبر پیروی کند از خدا پیروی کرده ا ست . و اما مسئولین و فرمانروایان زمانی به فرمان بردن از آنها دستور داده می شود که فرمان آنها گناه نباشد.
سپس خداوند فرمان داد که تمام اختلافات خود را در زمینه اصول و فروع دین به خدا و پیامبرش برگردانند، یعنی اختلاف را به قرآن و سنتِ پیامبر برگردانند، زیرا کتاب خدا و سنت پیامبر همه مسائل اختلافی را به صراحت، یا به طور کلی، یا به صورت اشاره، یا به صورت تذکر و یادآوری یا در قالب مفهوم، یا بطریق قیاس فیصله می دهند.
و چون اساس دین بر کتاب خدا و سنت پیامبر است، و ایمان جز در سایه کتاب و سنت تحقق نمی پذیرد، بازگرداندن اختلاف به کتاب و سنت، شرط ایمان است. بنابراین خداوند متعال فرمود: « إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» اگر شما به خدا و روز قیامت ایمان دارید. پس این دلالت می نماید که هرکس اختلافی را به کتاب و سنت برنگرداند، مومن حقیقی نیست، بلکه او به طاغوت ایمان دارد، همان طور که در آیه بعدی بیان شده است. « ذَلِکَ» برگرداندن اختلاف به خدا و پیامبرش، « خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً» بهتر و خوش فرجام تر است، زیرا حکم خدا و پیامبر بهترین و عادلانه ترین و مقیدترین احکام برای دین و دنیا و سرانجام مردمان است.
آیه ی 63-60:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيدًا ؛ آيا آنان  را نمی  بينی  که  می  پندارند که  به  آنچه  بر تو نازل  شده  و آنچه ، پيش  از تو نازل  شده  است  ايمان  آورده  اند ، ولی  می  خواهند که  بت  را  حکم قرار دهند ، در حالی  که  به  آنان  گفته  اند که  بت  را انکار کنند  شيطان  می  خواهد گمراهشان  سازد و از حق  دور گرداند.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا ؛ و چون  ايشان  را گويند که  به  آنچه  خدا نازل  کرده  و به  پيامبرش  روی  آريد،، منافقان  را می  بينی  که  سخت  از تو رويگردان  می  شوند.
فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَآؤُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحْسَانًا وَتَوْفِيقًا پس  چگونه  است  که  چون  به  پاداش  کارهايی  که  مرتکب  شده  اند مصيبتی  به   آنها رسد ، نزد تو می  آيند و به  خدا سوگند می  خورند که  ما جز احسان  و  موافقت  قصد ديگری  نداشته  ايم  ?
أُولَـئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا؛ خداوند از دلهايشان  آگاه  است   از آنان  اعراض  کن  و اندرزشان  بده  به   چنان  سخنی  که  در وجودشان  کارگر افتد.
خداوند بندگانش را از حالت منافقان به تعجب وا می دارد، « الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ» کسانی که ادعا می کنند به آنچه بر پیامبر و آنچه پیش از او نازل شده است ایمان آورده اند، اما با این وجود، « يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ» می خواهند برای داوری به پیش طاغوت بروند، و هرکس که به غیر از آنچه خداوند مشروع نموده است حکم کند، طاغوت است. « وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ» در حالیکه به آنان دستور داده شده است که به طاغوت کفر ورزند، پس چگونه داوری بردن به نزد طاغوتیان با ایمان جور در می آید؟ زیرا ایمان مقتضی این است که فردِ مومن در برابر قانون خدا تسلیم شود، و قانون الهی را در هر کاری داور  و حاکم قرار دهد. پس هرکس ادعا کند مومن است، اما حکم و داوری طاغوت را بر حکم و داوری خدا ترجیح  بدهد دروغ می گوید. و این یکی از روشهای گمراه کردن آنان از سوی شیطان است . بنابراین خداوند فرمود: « وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيدً» و شیطان می خواهد آنها را گمراه و از حق بسیار دور نماید.
« فَكَيْفَ» پس حال این گمراهان چگونه خواهد بود، « إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ» وقتی که به سبب گناهانی که انجام داده اند، و آنچه طاغوت را حاکم قرار داده اند، به مصیبت و بلائی گرفتار شوند؟! « ثُمَّ جَآؤُوكَ» سپس پیش تو می آیند و برای کاری که انجام داده اند عذر می آورند، و« يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحْسَانًا وَتَوْفِيقً» به خدا سوگند می خورند که منظوری جز خیرخواهی و آشتی دادن دو طرف نداشته  ایم، در حالی که آنان دروغ می گویند؟ زیرا خیرخواهی، داور قرار دادن خدا و پیامبرش است، « وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللَّهِ حَکمَا لِّقومِ یُوقِنونَ» و حکم و داوری چه کسی بهتر از حکم و داوری خدا است، برای قومی که چنین دارند.
بنابراین فرمود: « أُولَـئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ» ایشان کسانی اند که خداوند می داند در دلهایشان چه نفاق و نیت شومی وجود دارد، « فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»  پس به آنان توجه مکن و به خاطر آنچه مرتکب شده اند با آنها روبرو مشو، « وَعِظْهُمْ» و اندرزشان بده. یعنی حکم خداوند را برای آنها بیان نموده و آنها را تشویق کن تا از خدا فرمان برند، و آنها را از نافرمانی الهی بترسان.
« وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا» و آنان را به صورت مخفیانه و در خلوت نصیحت کن، زیرا نصیحت در تنهایی برای دستیابی به مقصود موافق آمیزتر است، و در سرزنش و بیرون آوردن آنها از حالتی که در آن قرار دارند مبالغه کن، و زیاد بکوش. این بیانگر آن است که کسی که مرتکب گناه شده است گرچه باید از او روی گردانی کرد،  اما در تنهایی و خلوت باید نصیحت شود و چنان زیاد اندرز و موعظه شود که گمان رود مقصود حاصل شده است.
آیه ی 65-64:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا ؛ هيچ  پيامبری  را نفرستاديم  جز آنکه  ديگران  به  امر خدا بايد مطيع  فرمان ، اوشوند  و اگر به  هنگامی  که  مرتکب  گناهی  شدند نزد تو آمده  بودند و از  خدا آمرزش  خواسته  بودند و پيامبر برايشان  آمرزش  خواسته  بود ، خدا را  توبه پذير و مهربان  می  يافتند.
فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا ؛ نه  ، سوگند به  پروردگارت  که  ايمان  نياورند ، مگر آنکه  در نزاعی  که   ميان آنهاست  تو را داور قرار دهند و از حکمی  که  تو می  دهی  هيچ  ناخشنود  نشوند و سراسر تسليم  آن  گردند.
خداوند به صورت ضمنی از فرمان بردن از پیامبر و تسلیم شدن در برابر اوامر او دستور می دهد و بر این امر تشویق می نماید و خبر می دهد که هدف از فرستادن پیامبران این است که آنها اطاعت شود و باید در همه آنچه که پیامبران به آن فرمان می دهد و یا از آن نهی می کند، مطیع و تسلیم وی شد، و پیامبران را تعظیم و احترام کنند، همان طور که فرمان بردار فرمانده را تعظیم می نماید. و در اینجا معصوم بودن پیامبران در تبلیغ چیزهایی که از طرف خدا دریافت می دارند و معصوم بودن آنها در آنچه که بدان دستور می دهند، و یا از آن نهی می کنند، ثابت می گردد، زیرا خداوند دستور داده که به طور مطلق از آنها اطاعت شود، و اگر آنها معصوم نبودند به طور مطلق دستور داده نمی شد که از آنها اطاعت شود، و چون آنها معصوم اند آنچه را که اشتباه و خطا است به عنوان قانون الهی برای مردم مشروع نمی کنند.
« بِإذنِ اللَّهِ» یعنی اطاعتِ اطاعت کننده به فرمان و تقدیر و قضای الهی است. این بیانگر اثبات قضا و قدر الهی است. در این بخش از آیه، مردمان تشویق شده اند تا از خداوند یاری و کمک بطلبند. و به این مطلب اشاره شده است که اگر خداوند انسان را یاری نکند نمی توان از پیامبر اطاعت نمود.
سپس خداوند از بخشش بزرگ خویش خبر می دهد، و کسانی را که مرتکب گناه زشتی ها شده اند فرا می خو اند تا به  گناهانشان اعتراف  کرده و توبه نمایند، و از خداوند آمرزش بجویند.پس فرمود: « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ» و اگر آنها هنگامی که به خود ستم می کردند، پیش تو می آمدند، و به گناهانشان اعتراف می کردند و پشیمان و ناراحت می شدند، « فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا » و برای گناهان خود طلب آمرزش می کردند، و پیامبر برای آنها آمرزش می خواست، خداوند با بخشیدن گناهانشان توبه آنها را می پذیرفت، و با پذیرفتن توبه، و توفیق دادن آنان به روی آوردن به توبه و پاداش دادنشان بر آن، به آنان رحم می نمود. البته شرفیاب شدن به حضور حضرت رسول (ص) منحصر به زمان حیات آن بزرگوار بوده است، چرا که سیاق آیه بر این مطلب دلالت می کند، زیرا طلب مغفرت از پیامبر جز در دوران حیات ایشان جایز نیست. اما پس از فوت ایشن نه تنها جایز نیست چیزی از وی درخواست شود، بلکه این امر شرک به حساب می آید.
سپس خداوند به ذات بزرگوارش سوگند یاد نمود که آنها مومن به حساب نمی آیند تا پیامبر خدا را در همه اختلافات خود داور و حاکم قرار ندهند. به خلاف مسائلی که در آنها اجماع شده است، زیرا اجماع مبتنی بر کتاب و سنت است. اما فقط داور قرار دادن کافی نیست تا وقتی که ملالت و دل تنگی از قضاوت پیامبر از دلهایشان دور نشود. و نباید فقط به ظاهر و از روی چشم پوشی به داوری پیامبر راضی باشند، بلکه باید قلبا از آن راضی باشند، و با اطمینان خاطر و در ظاهر و باطن تسلیم داوری پیامبر گردند. پس داور قرار دادن در مقام اسلام، و منتفی بودن رنج و کدورت قلبی در مقام ایمان، و تسلیم شدن در مقام احسان قرار دارد. پس هرکس این مراحل را تکمیل نماید همه مراحل دین را تکمیل کرده است، و هرکس پیامبر را به داور قرار ندهد وبه حکم وی پایبند نباشد کافر است. و هرکس پیامبر را داور قرار ندهد اما به داوری او پایبند و معتقد باشد، حکم او چون دیگر گناهکاران است.
آیه ی 68-66:
وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا ؛ و اگر به  آنان  فرمان  داده  بوديم  که  خود را بکشيد يا از خانه  هايتان ، بيرون  رويد ، جز اندکی  از آنان  فرمان  نمی  بردند  و حال  آنکه  اگر اندرزی   را که  به  آنان  داده  شده  است  کار می  بستند برايشان  بهتر و بر اساسی   استوارتربود.
وَإِذاً لَّآتَيْنَاهُم مِّن لَّدُنَّـا أَجْراً عَظِيمًا ؛ آنگاه  از جانب  خود به  آنان  مزدی  بزرگ  می  داديم.
وَلَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا؛ و آنان  را به  راه  راست  هدايت  می  کرديم.
خداوند متعال خبر می دهد اگر کارهایی که برای انسان دشوار است، از قبیل خودکشی، و بیرون رفتن از خانه و کاشانه را بر بندگانش واجب می گردانید، جز تعداد کمی از آنها این کارها را نمی کردند، پس آنها باید خدا را به خاطر دستورهای آسانش که انجام آن برای هرکسی ساده و آسان است، سپاس بگویند و شکر او را به جای آورند.
و این بیانگر آن است که بنده باید سختی ها را به یاد آورد تا انجام عبادات برایش آسان شود، و بیشتر پروردگارش را ستایش کند و سپاس او را به جا آورد. سپس خداوند متعال خبر داد که اگر آنها به انجام کارهایی که به آن موظف شده بودند مبادرت ورزیده و تلاش را در راستای انجام و تکمیل کارهایی که بدان موظف شده بودند  مصروف می داشتند، و آرزو و خیالات پوچ در دل نمی پروراندند، و درصدد یافتن آن نبودند، برایشان بهتر بود و آنان را پابرجاتر می کرد. و شایست است که بنده چنین باشد و به مسئولیت و وظیفه خود عمل کند و آن را به پایان برساند، و به تدریج پیش برود تا به علم و عملی که در امر دین و دنیای وی مقدر شده است دست یابد. برخلاف کسی که آرزوی چیزی را می کند سبب تنبلی و سستی عزم و اراده به ندرت به آن می رسد. سپس خداوند متعال ثمرات عمل کردن به پندها راکه چهار چیز است بیان داشت:
1- برخورداری از خیر و نیکی : « لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ» اگر آنچه را که به آن اندرز داده شدند انجام می دادند، از برگزیدگان و نیکان می شدند؛ کسانی که همواره کارهای خوب را انجام می دهند. و صفت آدمهای پست از آنان دور می شد، چون  اثبات چیزی مستلزم نفی ضد آن است. پس وقتی خوب بودن آنها ثابت شد، بد بودنشان منتفی می گردد.
2- حاصل شدن ثابت و پایداری و افزوده شدن آن، زیرا خداوند مومنان را به سبب ایمانشان که همان عمل کردن به چیزی است که بدان پنده داده شده اند پابرجا می دارد. پس خداوند مومنان را در زندگی دنیا به هنگام پیش آمدن فتنه ها را در زندگی دنیا به هنگام پیش آمدن فتنه ها که آدمی در رابطه با انجام دستورات و پرهیز از منهیات متزلزل می شود، و در هنگام بروز مشکلات پابرجا و استوار می دارد، و آنان به ثباتی دست می یابند که به وسیله آن به انجام دستورات و ترک منهیاتی که نفس مقتضی انجام آن است توفیق می یابند. و به  هنگام پیش آمدن مشکلاتی که آدمی آن را نمی پسندد ثابت قدم و پابرجا می مانند. پس بنده چنانچه توفیق حاصل کند که صبر و بردباری پیشه نماید، یا از تقدیرات خدا خشنود گردد و یا شکر پروردگار را به جای آورد، به ثبات و آرامش می رسد. در نتیجه خداوند او را بر این کار یاری می کند، و در هنگام مرگ و در قبر بر دین خدا پابرجا خواهد بود.
و بنده ای که همواره دستورات شرع را انجام می دهد، به آن انس می گیرد و به آن علاقمند می شود، و این یاری خداوند است که وی را بر انجام عبادات ثابت و استوار می دارد.
3- « وَإِذاً لَّآتَيْنَاهُم مِّن لَّدُنَّـا أَجْراً عَظِيمًا» و در دنیا و آخرت به آنان پاداشی بزرگ می دهیم، و این پاداش، روح و قلب و بدن را شامل خواهد شد و این پاداش، نعمت پایدار بهشت است که هیچ چشمی آن را ندیده ، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
4- هدایت به راه راست، و این ذکر عام بعد از خاص است، به خاطر شرافتی که هدایت از آن برخوردار است. یعنی خداوند او را به راه راست هدایت می کند، چون هدایت به معنی شناخت حق و دوست داشتن آن، و ترجیح دادن و عمل کردن به آن است، و سعادت و رستگاری نیز در گروِ آن می باشد.پس هرکسی که به راه راست هدایت شود به راستی که به همه خوبی ها دست یافته و هر نوع بدی و زیان از او دور شده است.
آیه ی 70-69:
وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِيقًا ؛ و هر که  از خدا و پيامبرش  اطاعت  کند ، همراه  با کسانی  خواهد بود که   خدا، انعامشان  داده  است  ، چون  انبيا و صديقان  و شهيدان  و صالحان   اينان   چه نيکو رفيقانند.
ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَكَفَى بِاللّهِ عَلِيمًا ؛ اين  فضيلتی  است  از جانب  خدا و خدا به  کفايت  داناست.
 یعنی هر زن و مرد، کوچک و بزرگ که بر حسب حالت خود و به اندازه آنچه که بر او واجب شده است از خدا و پیامبرش اطاعت کند، « فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم» پس ایشان همراه کسانی خواهند بود  که خداوند نعمت بزرگی که مقتضی کمال و رستگاری و سعادت هر دو سرا می باشد به آنها داده است. « مِّنَ النَّبِيِّينَ» از پیامبران، که خداوند آنها را به سبب وحی خویش برتری داده و با فرستادن آنان به سوی مردم و فرا خواندن آنان به سوی خداوند فضل خویش را به آنها اختصاص داد. « وَالصِّدِّيقِينَ» و آنها کسانی اند که آنچه را پیامبران آورده اند به طور کامل تصدیق نموده اند، پس آنها حق را شناخته و با شناخت آن و انجام دادن آن در گفتار و  کردار، و دعوت به سوی خدا آن را تصدیق کرده اند.
« وَالشُّهَدَاء» و شهیدان کسانی هستند که در راه خدا و برای اعلای کلمه « الله» جنگیده و کشته شده اند. « وَالصَّالِحِين» کسانی که خداوند ظاهر و باطنشان را اصلاح نموده، و اعمالشان نیز صالح گردیده است. پس هرکسی از خداوند نیز صالح گردیده است. پس هرکس از خداوند اطاعت  کند، با اینها همراه خواهد بود. « وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِيقًا » و اینها چه خوب  دوستانی هستند که با آنها در باغ های بهشت جمع شده و در جوار پروردگار جهانیان بسر می برند.
« ذَلِكَ الْفَضْلُ » فضیلتی که بدان دست یافته اند، « مِنَ اللّهِ» از سوی خداست، زیرا اوست که آنان را به کسب آن موفق گردانده ، و آنان را بر آن یاری نموده و پاداش و ثوابی را به آنها داده و اعمالشان به آن نمی رسد، « وَكَفَى بِاللّهِ عَلِيمًا» و بس است که خداوند عالم و دانا باشد، او به احوال بندگانش داناست، و می داند کدامیک از آنان به سبب انجام دادن اعمال شایست مستحق  پاداش و اجر فراوان می باشد.
آیه ی 74-71:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِيعًا ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، سلاح  بگيريد و آنگاه  هوشيارانه  ، فوج   فوج  يا يکباره  ، به  جنگ  رويد.
وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيدًا؛ و از ميان  شما کسانی  اند که  در کارزار درنگ  می  کنند  و چون  به  شما  بلايی ، رسد ، می  گويند : خدا در حق  ما چه  انعامی  کرد که  در آن  روز  همراهشان  نبوديم.
وَلَئِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ مِّنَ الله لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمْ تَكُن بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَا لَيتَنِي كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا؛ و چون  مالی  از جانب  خدا نصيبشان  شود چنان  که  گويی  ميانتان  هيچ  گونه  مودتی  نبوده  است  گويند : ای  کاش  ما نيز با آنها می  بوديم  و به  کاميابی   بزرگ  دست  می  يافتيم
فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ وَمَن يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيُقْتَلْ أَو يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا ؛ پس  آنان  که  زندگی  دنيا را داده  اند و آخرت  را خريده  اند بايد که  در  راه  خدا بجنگند  و هر که  در راه  خدا بجنگد ، چه  کشته  شود چه  پيروز گردد  ،مزدی  بزرگ  به  او خواهيم  داد.
خداوند متعال بندگان مومنش را دستور می دهد تا در برابر دشمنان کافرشان آمادگی خود را حفظ کنند، و این آمادگی همه جوانبی را در بر می گیرد که در جنگ با کفار از آن کمک گرفته می شود، و حیله  و توطئه کفار با آن دفع می گردد، از قبیل استفاده از دژ و قلعه های مستحکم، و خندق و کانال هایی که مانع عبور کافران می گردد، و آموختن تیراندازی، سوارکاری، و آموختن صنعت هایی که در جنگ با کافران به کمک می آید، و چیزهایی که نقل و انتقال و ورود و خروج و حیله کافران به وسیله آن دفع می شود.
بنابراین فرمود: « فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ» دسته دسته به جهاد بروید؛ یعنی یک لشکر برای جنگ برود و دیگران باقی بمانند. « أَوِ انفِرُواْ جَمِيعًا» یا اینکه همگی برای جنگ بیرون روید، و همه این امور در راستای جلب مصلحت جامعه اسلامی و دفع آسیب از مسلمین و فراهم کردن اسباب آرامش آنان است.
و این آیه مانند دیگر سخن خداوند است که فرموده است: « وَأَعِدُوّا لَهُم مَّا استَطَعتُم مِنّ قُوَّةِ» و برای جنگ با کفار هر اندازه که می توانید آمادگی کسب کنید.
سپس خداوند از کسانی خبر می دهد که ایمانشان ضعیف است و از شرکت در جهاد تنبلی و سستی می ورزند، پس فرمود: « وَإِنَّ مِنكُمْ» و ای مومنان! گروهی از شما هستند، « لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ» که از جهاد در راه خدا سستی می کنند، و به علت ضعف و سستی و بزدلی در جهاد شرکت نمی کنند. و گفته شده است که معنی آن چنین است: دیگران را از جنگ باز داشته و آنها را نسبت به جهاد بی علاقه می کنند، و کسانی که این گونه رفتار نمایند منافقان هستند. اما معنی اول از دو جهت بهتر است:
یکی اینکه خداوند فرمود: « مِنکُم» یعنی از شما، و مومنان مورد خطاب قرار گرفته اند. دوم اینکه در آخر آیه فرمود: « كَأَن لَّمْ تَكُن بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ» انگار میان شما و ایشان دوستی و مودّتی نبوده است. زیرا کفار اعم از مشرکین و منافقین ، با مومنین دوستی ندارند و خداوند دوستی میان آنها و مومنان را قطع نموده است. واقعیت نیز همین است، زیرا مومنان بر دو قسم اند:
گروهی که در ایمانشان صادق و راستگو بوده و صداقتشان سبب شده تا کمال تصدیق را داشته باشند و جهاد کنند . و گروهی از مومنان ضعیفان هستند، که داخل اسلام شده و ایمان ضعیفی دارند، و از چنان قوت معنوی و ایمانی برخوردار نیستند که به جهاد بروند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: « قَالَتِ الأَعرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّم تُومِنُوا وَلَکِن قُولُوا أسلَمنَا» اعراب بادیه نشین گفتند: « ما ایمان آورده ایم» ، بگو: « شما ایمان نیاورده اید بلکه بگویید: ما تسلیم شده ایم.»
سپس خداوند هدف کسانی را که از شرکت در جهاد سستی می ورزند بیان نمود و فرمود: بزرگترین هدفشان زندگی دنیا و برخورداری از کالای آن است . و فرمود: « فَإِنْ أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ» اگر مصیبتی بر شما برسد از قبیل شکست خوردن و کشته شدن و پیروز شدن دشمنان بر شما در بعضی حالت ها که خداوند در این کارها حکمت هایی دارد، « قَالَ» فردی که در جهاد شرکت نموده است، می گوید: « قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيدً»  نعمت خداوند شامل حالم شده است، چرا که با آنها نبودم. او به سبب ضعف عقل و ایمانش شرکت نکردن در جهاد این مصیبت عظیم را نعمت تلقی کرده و نمی داند نعمت حقیقی انجام این عبادت بزرگ است، عبادتی که به سبب آن ایمان قوی می گردد و بنده از سزا و عقوبت و زیان در امان می ماند، و پاداش بزرگ و رضایت خداوند بزرگوار و بخشنده را به دست می آورد. اما با نرفتن به جهاد و نشستن گرچه کمی استراحت می کند ولی به دنبال آن خستگی طولانی و دردهای شدیدی را فرا می گیرد و پاداش بزرگی را که مجاهدین به دست می آورند از دست می دهد.
سپس فرمود: « وَلَئِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ مِّنَ الله» و اگر بخششی از سوی خدا به شما برسد، یعنی پیروزی و غنیمت بدست آورید.« لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمْ تَكُن بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَا لَيتَنِي كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا» انگار میان شما و او دوستی و مودّتی نبوده است ، و می گوید: « کاش آن جا بودم و به موفقیت بزرگی دست می یافتم.» یعنی آرزو می کند که ای کاش در جنگ شرکت می کرد و از غنیمت های بدست آمده بهره ای به او می رسید.
زیرا هدفی جز به دست آوردن غنیمت ندارد . انگار میان شما و او دوستی ایمانی نبوده است، چرا که یکی از ویژگیهای اخوت ایمانی این است که مومنان در جلب منافع و دفع مضار، خود را شریک یکدیگر بدانند و چنانچه برادران مومنشان به خیر و منفعتی دست یابند خوشحال گردند، و به سبب از دست رفتن منافع برادرانشان ناراحت شوند. و همه در راستای سامان دادن به دین و دنیای خود تلاش کنند، اما کسی که فقط دنیا را آرزو می کند از چنین روحیه ایمانی برخوردار نیست.
یکی از مصادیق لطف و مهربانی خدا نسبت به بندگان این است که رحمت خویش را از آنها دریغ نمی دارد، و درهای رحمت خویش را از آنها دریغ نمی دارد، و درهای رحمت خویش را به روی آنان نمی بندد، بلکه هرکس به کاری دست یازد که شایسته او نیست خداوند او را فرا می خواند تا کمبودش را جبران کند، و خویشتن را اصلاح بگرداند.
پس خداوند آنان را به اخلاص و  بیرون رفتن برای جهاد دستور داد و فرمود: « فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ» یک قول در مورد این آیه همین است که بیان شد، و این صحیح ترین اقوال است. و گفته شده که معنی آن چنین است:  مومنانی که ایمانشان کامل است و در ایمانشان صادق هستند باید در راه خدا بجنگند، « الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ» آنهایی که دنیا را به آخرت می فروشند، چون به دنیا علاقه ای ندارند و مشتاق آخرت می باشند. پس اینها مورد خطاب قرار می گیرند، زیرا آنان به سبب ایمان کاملشان خود را برای جهاد با دشمنان آماده نموده اند، و ایمان کامل همین را اقتضا می نماید. و اما آنهایی که در جهاد سستی می کنند، خداوند به آنها توجه و اعتنایی نمی کند، خواه برای جهاد بیرون روند یا در خانه هایشان بنشینند. این مشابه آن فرموده ی خداوند متعال است که می فرماید: « قُل ءَامِنسوا بِهِ أَو لَا تُومِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ مِن قَبلِهِ إِذا یُتلَی عَلَیهِم یَحزُّونَ لِلأذقَانِ سُجدَّاَ»بگو: « به آن امیان بیاورید یا ایمان نیاورید، همانا کسانی که قبل از آن علم را  داده شده اند هرگاه بر ان تلاوت شود به سجده می افتند». و در جایی دیگر می فرماید: «  فَإن یَکفُربِهَا هَوُلَاءِ فَقَد وَکَّلنَا بِهَا قَومَّا لَّیسُوا بِهَا بِکَفرِینَ» اگر ایشان به آن کفر بورزند ما قومی را به گمارده ایم که به آن کافر نیستند.
و گفته شده است که معنی آن چنین است: جهادگران باید با کفار و کسانی بجنگند که زندگی دنیا را به بهای آخرت می خرند. پس در این صورت کلمه « الَّذِینَ» در محل نصب مفعول است.
« وَمَن يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ» و هرکس در راه خدا بجنگد و جهاد کند، جهادی که خدا و پیامبرش به آن دستور داده اند، و در آن اخلاص داشته و هدفش رضای خدا باشد، « فَيُقْتَلْ أَو يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» پس اگر کشته شود یا پیروز گردد، به او پاداش بزرگی خواهیم داد، و بر ایمان و دینش می افزاییم و غنیمت زیادی نصیب او می گردد، و ستایش و نام نیک از او برجای می ماند. پاداش مجاهدین در راه خدا چیزهایی است که خداوند در بهشت برای آنها آماده نموده است، که هیچ چشمی مانند آنرا ندیده، و هیچ گوی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور کرده است.
آیه ی 75:
وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ؛چرا در راه  خدا و به  خاطر مردان  و زنان  و کودکان  ناتوانی  که  می  گويند  :، ای  پروردگار ما ، ما را از اين  قريه  ستمکاران  بيرون  آر و از جانب  خود  يار و مددکاری  قرار ده  ، نمی  جنگيد ?
خداوند بندگان مومنش را به جنگیدن در راه خود تشویق نموده و بیان می دارد که جنگ در راه خدا بر آنان مقرر است و به سبب ترک آن شدیدا مورد سرزنش قرار می گیرند. پس فرمود: « وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ» و چرا در راه خدا نمی جنگید در حالی که مردان و زنان و کودکان بیچاره و درمانده ای که راه و چاره ای ندارند، ستم بزرگی از جانب دشمنان بر آنها رفته است و دعا می کنند که خداوند آنها را از این سرزمین نجات دهد که ساکنانش به سبب کفر و شرک و اذیت و آزار مومنین و بازداشتن از راه خدا و بازداشتن از دعوت به سوی دینشان و هجرت کردن در راه خدا بر مومنان ستم می کنند. و از خداوند می خواهند که برای آنها سرپرست و یاوری قرار دهد، تا آنان را از این سرزمین که ساکنانش ستمگرند نجات بدهد. پس جهاد شما به این مفهوم از باب جنگیدن، و دفاع از خانواده و فرزندان زیردستانتان است، این از باب جهادی نیست که هدف از آن نابود کردن کافران و به غنیمت بردن اموال و تصرف نمودن سرزمین و دیارشان است، هرچند که این نوع از جهاد نیز فضیلت بزرگی دارد و هرکس آن را ترک نماید به شدت مورد سرزنش قرار می گیرد. اما پاداش و فایده جهادی که برای نجات دادن درماندگان و مظلومان صورت می گیرد بیشتر و بزرگتر است. چون این جهاد از باب دفع دشمنان است.
آیه ی 76:
الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ؛آنان  که  ايمان  آورده  اند ، در راه  خدا می  جنگند ، و آنان  که  کافر شده ، اند در راه  شيطان   پس  با هواداران  شيطان  قتال  کنيد که  مکر شيطان  ناچيز  است.
سپس فرمود: « الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ» در اینجا خداوند خبر می دهد که مومنان در راه خدا می جنگند. « وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ» و کسانی که کفر ورزیده اند در راه طاغوت که همان شیطان است می جنگند. در لابلای این بخش از آیه چندین فایده وجود دارد:
1- هر اندازه که عبد مومن ایمان داشته باشد به همان اندازه نیز به قضیه جهاد اهتمام داده و در آن اخلاص می ورزد. پس جهاد در راه خدا از نشانه ها و مقتضیات ایمان است. همان طور که جنگیدن در راه طاغوت از شعبه های کفر و مقتضیات آن می باشد.
2- کسی که در راه خدا می جنگد شایسته است بیش از دیگران شکیبا و قوی باشد، زیرا دوستان شیطان صبر می کنند و می جنگند در حالی که بر باطل هستند، پس اهل حق به صبر و شکیبایی سزاوارترند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: « إِن تَکُونُوا تَألَمُونَ فَإنَّهُم یَألَمُونَ کَمَا تَألَمُونَ وَترجَعُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرجُونَ» اگر شما دردمند و زخمی می شوید پس آنها نیز مانند شما زخمی و دردمند می شوند و شما امیدی به خدا دارید که آنها ندارند.
3- کسی که با تکیه و اعتماد بر پشتوانه محکم حق، و توکل به خدا می جنگد از تکیه گاه مستحکمی برخوردار است، پس صاحب نیرو و پشتوانه باید بیش از کسی که در راه باطل می جنگد و حقیقت و سرانجام خوبی ندارد، دارای صبر  وپایداری باشد. به همین جهت خداوند متعال فرمود: « فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا » با یاران شیطان بجنگید همانا کید شیطان ضعیف است. « کید» یعنی در پیش گرفتن راههای پنهانی برای زیان رساندن به دشمن.
مکر و دسیسه شیطان هر اندازه که قوی باشد ضعیف است، چرا که در مقابل کوچکترین مصداق حق نمی تواند بایستد، و مکر شیطانی در مقابل چاره اندیشی خداوند برای بندگان مومنش یارای مقاومت ندارد.
آیه ی 78-77:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً ؛ آيا نديدی  کسانی  را که  به  آنها گفته  شد که  اکنون  از جنگ  بازايستيد و نماز بخوانيد و زکات  بدهيد ، که  چون  جنگيدن  بر آنان  مقرر شد ، گروهی   چنان از مردم  ترسيدند که  بايد از خدا می  ترسيدند ? حتی  ترسی  بيشتر از  ترس  خدا و گفتند : ای  پروردگار ما ، چرا جنگ  را بر ما واجب  کرده  ای   و ما رامهلت  نمی  دهی  تا به  مرگ  خود که  نزديک  است  بميريم  ? بگو :  متاع  اينجهانی  اندک  است  و آخرت  از آن  پرهيزگاران  است  و به  شما حتی   به  قدر رشته  ای  که  در ميان  هسته  خرماست  ستم  نمی  شود.
أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَـؤُلاء الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا ؛ هر جا که  باشيد ولو در حصارهای  سخت  استوار ، مرگ  شما را در می  يابد، واگر خيری  به  آنها رسد می  گويند که  از جانب  خدا بود و اگر شری  به  آنها  رسد می  گويند که  از جانب  تو بود  بگو : همه  از جانب  خداست   چه  بر  سر اين  قوم  آمده  است  که  هيچ  سخنی  را نمی  فهمند ?
مسلمانان که در مکه بودند به نماز ، زکات ( کمک کردن به فقرا) دستور داده شده بودند. منظور از واژه ی «زکات» آن زکات معروفی نیست که دارای حدنصاب و شرایط ویژه است، چرا که آن جز در  مدینه فرض نشده است. اما بنا به دلایلی هنوز جهاد بر آنان واجب نشده بود:
از آن جمله یکی این که حکمت خداوند متعال مقتضی آن است که قوانین را طوری برای بندگانش مشروع نماید که بر آنها سخت نباشد، و از مهمتر و آسان تر شروع می نماید.
و از جمله فواید فرض نشدن جهاد در مکه این است که اگر در مکه جهاد فرض می شد، به دلیل اینکه تعداد مسلمانان اندک و تجهیزاتشان نیز ناچیز و دشمنشان زیاد بود اسلام نابود می شد، پس مصلحت بزرگتر رعایت گردید و بر مصلحت کوچکتر ترجیح داده شد. و حکمت های دیگری نیز در این کار وجود داشت که خداوند خود  بدانها آگاهتر است.
و برخی از مومنان دوست داشتند در مکه جنگ بر آنان فرض می شد، در حالی که جنگ برایشانت مناسب نبود، بلکه در آن زمان انجام دادن چیزهایی که به آن دستور داده شده بودند، از قبیل توحید و نماز و زکات برایشان مناسب تر بود. « وَلشو أَنَّهمُ فَعَلُوا مَا یُوِعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیرَاَ لَّهُم وَأَشَدَّ تَثبِیتَاَ» و اگر آنان آنچه را که بدان پند داده می شدند انجام می دادند؛ برایشان بهتر بود و بر ثبات و پایداری آنان می افزود. پس وقتی که به سوی مدینه هجرت کردند و اسلام نیرومند شد و بستر مناسبی برای فرضی شدن جهاد فراهم گردید جنگ بر آنان فرض شد.
اما دسته ای از کسانی که قبل از فرض شدن جنگ عجله می کردند، از ترس مردم و به سبب ضعفی که داشتند، گفتند: « رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ» پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب گرداندی؟ و این ، اظهار نارضایتی و اعتراض بر خدا بود، و شایسته بود که تسلیم دستور خدا شوند و بر اوامر صبر  کنند. پس امری را که از آنها خواسته شده بود وارونه کردند و گفتند: « لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ» چرا فرض شدن جنگ را مدتی دیگر به تاخیر انداختی؟
و این حالت برای بسیاری از آنهایی که محکم نیستند، و قبل از فرا رسیدن زمان مناسب برای انجام کاری در آن عجله می کنند پیش می آید. غالبا چنین افرادی به هنگام فرا رسیدن آن کار بردباری نکرده و بی تابی می کنند.
سپس خداوند آنها را در مورد شرکت نکردن در جنگ، اندرز داد و فرمود: « قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى» بگو: کالای دنیا اندک است و برای کسی که پرهیزگاری نماید آخرت بهتر است. یعنی بهره مند شدناز لذت های دنیا و راحتی های آن کم است. پس تحمل سنگینی ها در مسیر اطاعت از خدا در کوتاه مدت بر مردم سبک و آسان می شود، چون وقتی انسان بداند سختی و مشقتی که به او می رسد طولانی نخواهند بود این کار بر او آسان خواهد شد. بنابراین اگر دنیا و آخرت را با هم مقایسه نماید به یقین می داند که ذات و لذات و زمان آخرت از دنیا بهتر است.
همان طور که پیامبر (ص) در رابطه با ذات آن فرموده است: ن إنَّ مَوضِعَ سُوطِ فِی الجَنَّة خَیرُ مِنَ الدُّنیَا وَمَا فِیَها» همانا جای یک شلاق در بهشت از تمام دنیا و آنچه که در آن هست بهتر است.
و لذت بهشت از تمام آنچه که صفا و لذت آدمی را مکدر کند به دور است، بلکه از هر خوشی و لذتی که به تصور آید بالاتر و بهتر است . همان طور که خداوند متعال فرموده است: « فَلَا تَعلَمُ نَفسُ مَّا أُخفِیَ لَهُم مِنّ قُرَّةِ أَعیُنِ جَزاءِ بِمَا کانُوا یَعمَلُونَ» پس هیچ کس نمی داند چه چیز از آنچه روشنی بخش دیدگان است به پاداش آنچه انجام میدادند برای آنان پنهان شده است.
و خداوند بر زبان پیامبرش فرموده است: « برای بندگان صالح خودم نعمت هایی را آماده  کرده ام که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آنرا نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. اما لذت های دنیا انواع تلخی ها را به همراه دارند، و اگر لذت های دنیا با انواع دردها و رنج ها و ناراحتی هایی که به همراه دارند مقایسه شود، هیچ تناسبی ندارند.
و اما زمان آخرت بدان خاطر بهتر و برتر است که دنیا از بین رفتنی است، و عمر انسان است نسبت به دنیا بسیار اندک است، اما نعمت آخرت همیشگی است و اهل آن همیشه در آن می مانند.
پس وقتی فرد عاقل به این دو دنیا  فکر کند، و حقیقتِ هر دو را آنگونه که سزاوار است درک کند، خواهد دانست که کدام یک را باید ترجیح دهد، و کدام یک سزاوار تلاش و کوشش است.
بنابراین فرمود: « وَالأَخِرَةُ خَیرُ لِمَّنِ اتقَّی » و آخرت برای کسی که از شرک و سایر کالاهای حرام بپرهیزد بهتر است. « وَلا تُظلَمُونَ فَتِیلاً» و نتیجه تلاش خود را که در راستای بدست آوردن خوشبختی جهان آخرت مبذول داشته بودید به طور کامل خواهید یافت بدون اینکه چیزی از آن کاسته شود.
سپس خداوند خبر داد که احتیاط، انسان را از تقدیر نجات نمی دهد و هرکس در خانه بنشیند تا از مرگ و مشکلات در امان بماند نشستن او چیزی را از وی دور نمی کند. پس  فرمود: « أَینَمَا تَکُونُوا یُدرِ ککُّمُ الَموتُ» مرگ شما را در هر زمان و مکانی در می یابد. « وَلَو کُنتُم فِی بُرُوجِ مُّشَیَّدَةِ» اگرچه در قصرهای محکم و منازل بلندی باشید.
همه این مطالب تحریک و تشویق است برای جهاد در راه خدا، پس گاهی با بیان فضل و پاداش آن، و گاهی با ترساندن از عقوبت ترک آن، و گاهی با خبر دادن از این که کسانی که نشسته اند و به جهاد نمی روند ماندنشان مرگ را از آنها دور نمی کند، و گاهی با آسان کردن راه جهاد، مسلمانان را تشویق می نماید. سپس فرمود: « وَإِن تُصبِهُم حَسَنَةُ» خداوند از کسانی خبر می دهد که در جهل و نادانی به سر می برند، همانهایی که از پیام و رسالت پیامبران روی گردانند، و با آن مخالفند و زمانی که از او نیکی و فراوانی اموال و فرزندان و سلامتی برخوردار باشند، می گویند: « هَذِهِ مِن عِندِاللهِ» این از جانب خدا است، و اگر مصیبت و مشکلی به آنها برسد و دچار قحطی و فقر و بیماری و از دست دادنِ فرزندان و دوستان گردند، می گویند: « هَذِهِ مِن عِندِکَ» ای محمد!  این به سبب چیزی است که تو پیش ما آورده ای.
آنها پیامبر را به  فال بد گرفتند، همانطور که ملت های دیگر نیز پیامبران خدا را به فال بد گرفتند. چنانچه خداوند از قوم فرعون خبر داده و می فرماید: « فَإذَا جَاءَتهُم الحَسَنَةُ قالُا لَنَا هَذِهِ وَإِن تُصبِهُم سَیئَةُ یَطَّیرُوا بِمُوسی وَمَن مَّعَهُ» هر گاه خیر و نیکی به آنها روی آورد، می گفتند: ما شایسته آن هستیم، و اگر دچار مشکل و بدی می شدند به موسی و کسانی که با او بودند شگون بد می زدند. و قوم صالح گفتند: « اطَّیَّرنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَک» تو و کسانی که همراهت هستند شوم می باشند. و قوم یاسین به پیامبرانشان گفتند: « إِنَّا تَطَیَّرنَا بِکُم لَئِن لَّم تَنتَهُوا لَنَرجُمَنَّکُم...» ما مشکلات را از بدی شما می دانیم و اگر باز نیایید شما را سنگسار خواهیم کرد. پس وقتی دلهایشان در کفر مشابه یکدیگر است، گفتار و کردارشان نیز مشابه گشته است. و هرکس که حاصل شدن بدی یا از بین رفتن خوبی را به تمام آنچه پیامبران آورده  اند یا به برخی از آن نسبت دهد، در این مذمت وخیم داخل است. خداوند متعال در پاسخ آنها فرمود: « قُل کُلُّ» بگو همه چیز؛ نیکی و بدی و خیر و شر، « مِّن عِندَ اللَّهِ» ناشی از تقدیر و قضای الهی و آفرینش اوست.
«فَمَالِ هَوُلاءِ القَومِ» پس این مردمان را که سخن باطل می گویند چه شده است؟ « لَا یَکادُونَ یَفقَهُونَ حَدِیثَاَ» که هیچ سخنی را نمی فهمند، و به فهمیدن آن نزدیک نمی شوند، و یا آن را جز بصورتی ضعیف و نارسا نمی فهمند.
به هر حال آنها به سبب عدم فهم و درک صحیحشان از خدا و پیامبرش مورد مذّمت و سرزنش قرار گرفته اند. و این نفهمی و نادانی آنان به سبب کفر و روی گردانیشان است . در ضمن کسانی که سخن خدا و پیامبرش را می فهمند ستایش شده اند. نیز این آیه آدمی را به فهمیدن و بدست آوردن اسباب فهم کلام خدا و پیامبر و در پیش گرفتن راههایی که انسان را به سخن خدا و پیامبرش می رساند تشویق می کند. پس اگر آنها سخن خدا را می  فهمندند، می دانستند که خیر و شر و خوبی و بدی همه براساس تقدیر الهی است و هیچ چیز از دایره تقدیر و قضای الهی بیرون نیست. و می دانستند که پیامبران و آنچه که پیامبران آورده اند  عامل شر و بدی، نمی باشند، زیرا پیامبران مبعوث شده اند تا منافع دنیا و آخرت انسانها را تامین کنند.
آیه ی 79:
مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا ؛ هر خيری  که  به  تو رسد از جانب  خداست  و هر شری  که  به  تو رسد از جانب   خود تو است   تو را به  رسالت  به  سوی  مردم  فرستاديم  و خدا به  شهادت   کافی  است.
سپس خداوند متعال فرمود: « مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ» اگر در دنیا و دین به تو نیکی و خوبی برسد، « فَمِنَ اللّهِ» از جانب خدا است و خداوند آن را به تو ارزانی داسته و اسباب آن را برایت آسان نموده است. « وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ» و بدی و شرّی که در دین و دنیا به تو می رسد، « فَمِن نَّفْسِكَ» از جانب خودت می باشد، یعنی به سبب گناهان و کارهایت است، و آن دسته از گناهانت که خداوند آنها را مورد عفو قرار می دهد و نمی گذارد اسباب شر شما شوند، بیشتراند از آن دسته از گناهانی که موجب شر و بدی برای شما می گردند ، پس خداوند متعال درهای احسان و بخشش خویش را به روی بندگانش گشود و به آنها دستور  داد به فضل و بخشش الهی به انسان می گردند. پس هرگاه بنده  گناهی را انجام دهد کسی را جز خودش ملامت نکند، چون او مانع رسیدن فضل خداوند گردیده است.
سپس خداوند از فراگیری رسالت پیامبرش محمد(ص) خبر داده و می فرماید: « وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا» و تو را به عنوان پیامبر برای همه مردم فرستاده ایم، و کافی است که خدا گواه باشد. و خداوند با یاری کردن تو بوسیله معجزات آشکار و دلایل روشن گواهی می دهد که تو پیامبر بر حق خدا هستی. و این بزرگترین شهادت و گواهی است. همان طور که خداوند متعال فرموده است: « قُل أَیُّ شَیءِ أَکبَرُ شَهَدَةَ قُلِ اللهُ شَهِیدُ بَیِنِی وَبَیَنَکُم » بگو: « چه چیزی بزرگترین گواهی است؟»بگو:« خدا میان من و شما گواه است».
پس وقتی که دانسته شد خداوند دارای علم و آگاهی و قدرت کامل و حکمت فراوان است و پیامبرش را یاری می دهد، به یقین باید دانست که او پیامبر خدا است. و اگر سخنانی را به دروغ به خدا نسبت داده بود، خداوند او را می گرفت و رگ گردنش را قطع می کرد.
آیه ی 81-80:
مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا؛ هر که  از پيامبر اطاعت  کند ، از خدا اطاعت  کرده  است   و آنان  که  سر  باز، زنند ، پس  ما تو را به  نگهبانی  آنها نفرستاده  ايم.
وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنْ عِندِكَ بَيَّتَ طَآئِفَةٌ مِّنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً ؛ می  گويند : فرمانبرداريم   و چون  از نزد تو بيرون  شوند گروهی  از ايشان   خلاف  آنچه  تو می  گويی  انديشه  ای  در دل  می  پرورند  و خدا آنچه  را در  خاطرگرفته  اند می  نويسد پس  ، از ايشان  اعراض  کن  و بر خدای  توکل  کن   که  اوکارسازی  را کافی  است.
هرکس از اوامر و نواهی پیامبر خدا اطاعت کند، « فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» به راستی که خداوند متعال اطاعت کرده است، زیرا پیامبر امر و نهی نمی کند، مگر به دستور خدا و وحی او، و طبق آنچه خداوند بر او نازل می نماید امر و نهی می کند. این  اشاره به معصوم بودن پیامبر (ص) است، چون خداوند دستور داده است تا به طور مطلق از پیامبر اطاعت شود، پس اگر در همه آنچه که از جانب خدا می آورد معصوم نبود، خداوند دستور نمی داد که به طور مطلق از او اطاعت شود، و اطاعت از پیامبر را نمی ستود.
و این جزو حقوق مشترک است، زیرا حقوق بر سه قسم است: حق خداوند تعالی، که این حق را هیچ یک از آفریدگانش ندارد، و آن عبادت خدا و رغبت به سوی او و توابع آن است. و نوع دیگر حقی است که فقط به پیامبر اختصاص دارد، و آن یاری دادن پیامبر و احترام گذاشتن به وی است.
و نوعی دیگر حق مشترک  است و آن ایمان داشتن به خدا و پیامبر و دوست داشتن آنها و اطاعت از آنها است. همانطور که خداوند همه این حقوق را در این آیه بیان دانسته است: « لِتُومِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُهُ وَتُوَقّرِوُهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُکرِةَ وَأصِیلاً» باید به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و پیامبر را یاری کنید و او را احترام نمایید و خدا را در صبح و شام به پاکی یاد کنید.
پس هرکس از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است، و پاداش نیکی که خداوند بر طاعت خویش مترتب نموده است به  او می دهد، « وَمَن تَوَلَّى» و هرکس از فرمان برداری و اطاعتِ خدا و پیامبرش روی بگرداند فقط خودش متضرر گشته است و به خدا زیانی نمی رساند.
« فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا» و تو را به عنوان نگهبان برآنها نفرستاده ایم تا مراقب اعمال و احوال آنها باشی، بلکه تو را فقط به عنوان بیان کننده و خیرخواه و اندرزگو فرستاده ایم.
و تو وظیفه ات را انجام داده ای، و پاداشت بر خداست، خواه آنان هدایت یابند، یا هدایت نیابند. همان گونه که خداوند متعال فرموده است: « فَذَکِرّ إِنَّما أنتَ مُذَکِرُ ، لَّستَ عَلَیهِم بِمُصَیطِر» تو پند و اندرز بده و یادآوری کن، همانا تو یادآوری کننده ای و بس، و برآنها گماشته نیستی.
و باید در ظاهر و باطن و آشکار و پنهان از خدا و پیامبرش اطاعت شود. اما کسی که در حضور مردم اظهار اطاعت و پایبندی می کند، و چون تنها شود یا با هم ِکشانش به تنهایی بنشیند اطاعت از خداو پیامبر را ترک می کند، و به ضد آن روی می آورد، پس اطاعتی که او در حضور مردم اظهار کرده است به وی فایده ای نمی دهد. او همانند کسانی است که خداوند در  مورد آنها گفته است: « وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ» وقتی پیش تو باشد اظهار اطاعت می کنند. « َفإِذَا بَرَزُواْ مِنْ عِندِكَ» و هنگامی که از پیش تو بیرون روند، و تنها باشند و کسی از آنها آگاهی نداشته باشد، « بَيَّتَ طَآئِفَةٌ مِّنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ» در شب و در پنهانی برای نافرمانی از تو چاره اندیشی می کنند و برای گناه می اندیشند. آیه « بَيَّتَ طَآئِفَةٌ مِّنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ» دلیلی است بر این که کاری که  آنها بر آن قرار دارند طاعت نیست. زیرا «تبییت» یعنی چاره اندیشی برای کاری در شب به صوری که نظر و تصمیم بر آن قطعی شود.
سپس خداوند آنها را به سبب کاری که کرده اند تهدید نموده و می فرماید: « وَاللّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ» خداوند چاره هایی را در شب می اندیشند، می نویسد و آنها را به طور کامل بر آن مجازات خواهد کرد. پس این وعیدی است برای آنها.
سپس پیامبر (ص) را دستور داد تا از آنها روی برتابد و به آنها اعتنا نکند و بر آنان سخت نگیرد و با آنان به تندی رفتار نکند، زیرا آنها هیچ زیانی به او نمی رساننند، به شرطی که بر خدا توکل نماید و از او کمک بخواهد تا دینش را یاری کند، و شریعت خود را برپا دارد. بنابراین  فرمود: « فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً» پس، از آنها روی بگردان، و بر خدا توکل کن، و کافی است که خدا سرپرست تو باشد.
آیه ی 82:
أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا ؛ آيا در قرآن  نمی  انديشند ? هر گاه  از سوی  ديگری  جز خدا می  بود در آن ، اختلافی  بسيار می  يافتند.
خداوند به تدبر در کتابش دستور می دهد، و تدبر یعنی فکر کردن و اندیشیدن در معانی آن و متمرکز کردن فکر در مبادی و  عواقب و لوازم آن. زیرا  اندیشیدن و تدبر در کتاب خدا کلید علوم و معارف است و با اندیشیدن می توان هر خوبی و همه علوم را از کتاب استخراج کرد، و اندیشیدن در قرآن ایمان را در قلب می افزاید و درخت ایمان را ریشه دارتر و  محکم تر می گرداند.
در سایه اندیشیدن در قرآن، آدمی پروردگار معبود، و صفات کمال او را می شناسد، و از این رهگذر عیوب و نقص هایی را که مردمان نادان به خدا عزوجل نسبت می دهند، می شناسد و راه رسیدن به خدا و اوصاف رهروان آن و پاداش آنان، نیز دشمن واقعی شناخته می شود، و راهی که انسان را به عذاب الهی می رساند، نیز اوصاف رهروان آن، و به سزایی که برای آنها در نظر گرفته شده است می شناسد. و هرچند بنده بیشتر در قرآن بیاندیشد ، علم و عمل و بینش او بیشتر می شود.
بنابراین خداوند به اندیشیدن در قرآن دستور و مسلمانان را بر آن تحریک نموده و خبر داده است که منظور از نازل کردن قرآن تدبر در آن می باشد. همان طور که خداوند متعال می فرماید: « کِتَبُ أَنزَلتَهُ إِلَیکَ مُبَرَکُُ لِّیَدَّبَّرُوا ءَایَتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الأَلبَبِ» قرآن کتاب مبارکی است که آن را بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن بیاندیشید ، و تا خردمندان پند بپذیرند.
و خداوند متعال می فرماید: « أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الُقرءاَنَ أَم عَلَی قُلُوبٍ أَقفَالُهَا» آیا در قرآن نمی اندیشند یا دلهایشان قفل و بسته است؟! و از فواید اندیشیدن در کتاب خدا این است که بنده به مقام یقین می رسد و بطور قطع می داند که این قرآن کلام خدا است، چون کسی که در قرآن می اندیشد، می بیند که بخشی از قرآن بخشی دیگر را تصدیق می نماید، و هر قسمتِ آن با قسمت دیگر موافق و مطابق است. حکمت ها و داستان و خبرها را در قرآن می بینی که در چند جا تکرار می شوند اما همه یکدیگر را تصدیق می کنند، و برخی برخی دیگر را رد و نقض نمی کند. پس این بیانگر کمال قرآن است و اینکه از جانب کسی است که علم او همه امور را احاطه کرده است. بنابراین خداوند متعال فرمود: « وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا» و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف زیادی می یافتند و چون از جانب خدا است در آن اصلا اختلافی وجود ندارد.
آیه ی 83:
وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً ؛ و چون  خبری  ، چه  ايمنی  و چه  ترس  به  آنها رسد ، آن  را در همه  جا فاش   می کنند  و حال  آنکه  اگر در آن  به  پيامبر و الوالامرشان  رجوع  می  کردند ،  حقيقت  امر را از آنان  در می  يافتند  و اگر فضل  و رحمت  خدا نبود ، جز  اندکی  ، همگان  از شيطان  پيروی  می کرديد.
خداوند در اینجا بندگانش را ادب می نماید از این کار که شایسته آنها نیست دوری  کنند، و به آنها می فرماید شایسته است وقتی که کاری مهم و منفعتی عمومی که امنیت و شادی مومنان را در پی دارد، با ترسی که مصیبت را برای آنها به همراه دارد پیش آید، پابرجا باشند، و در پخش همراه دارد پیش آید، پابرجا باشند، و در پخش کردن این خبر شتاب نورزند. بلکه آن را به پیامبر و اولی الامر که اهل رای و دانش و عقل و متانت و خونسردی هستند و می دانند چگونه حوادث و اطلاعات را پردازش و تحلیل نمایند و منافع و مضار را می شناسند، ارجاع دهند.
پس اگر آنها صلاح ببینند که پخش کردن این خبر مصلحتی برای مومنان دارد، و باعث شادی و نشاط آنها می شود، و باعث می شود  تا آنها برای مقابله با دشمنان، خود را آماده کنند، این خبر را پخش می کنند. و اگر ببینند که پخش شدن این خبر مصلحتی را در بر ندارد، یا اینکه مصلحتی دارد اما زیان آن از مصلحت و فایده اش بیشتر است، آن را پخش نمی کنند. بنابراین فرمود: « لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ» کسانی که آن را با اندیشه و نظر و دانش درست خود می فهمند و بررسی می کنند، آن را می فهمند.
از این مطلب یک قاعده ادبی استنباط می شود که عبارت  است از اینکه هرگاه کاری به بحث و پژوهش نیاز داشته باشد، شایسته است که این پژوهش و تحقیق به فرد شایسته واگذار گردد و کار به اهل آن سپرده شود و کسی بر اهل فن پیشی نگیرد، زیرا این بهتر و نیز در این بخش از آیه، از شتاب ورزیدن و عجله کردن در پخش اخبار به محض شنیدن آن نهی شده است.
و دستور داده شده است که قبل از سخن گفتن فکر و اندیشه به کار گرفته شود که آیا پخش آن مصلحت است یا نه؟ و آیا انسان به آن اقدام کند یا نه؟
سپس خداوند متعال فرمود: « وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ» و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و شما را توفیق نمی داد، و ادب را به شما یاد نمی داد، و چیزهایی را به شما نمی آموخت که نمی دانستید، « وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ» جز تعداد اندکی از شما همگی از شیطان پیروی می کردید، زیرا انسان بنا بر سرشت و طبیعت خود ستمگر و نادان است، و نفس او جز به بدی دستور نمی دهد. پس وقتی انسان به پروردگارش پناه بَرَد و به او تمسک جوید ، و در این راستا تلاش نماید، خداوند لطف خویش را شامل او می گرداند، و او را بر انجام هرکار نیکی توفیق می دهد، و از شیطان رانده شده حفاظت می نماید.
آیه ی 84:
فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنكِيلاً ؛ پس  در راه  خدا نبرد کن  که  جز بر نفس  خويش  مکلف  نيستی  ، و مؤمنان   رابه ، جنگ  برانگيز  شايد خدا آسيب  کافران  را از شما بازدارد و خشم  و  عذاب  خدا از هر خشم  و عذاب  ديگری  سخت  تر است.
این حالت بهترین حالت بنده است که تلاش کند از دستورات الهی، از قبیل جهاد و غیره تبعیت کند و دیگران را بر آن  تحریک نماید. و گاهی این دو حالت به طور کلی در بنده وجود ندارد، یا یکی وجود دارد، بنابراین به پیامبرش فرمود: « فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ» در راه خدا جنگ و تو فقط مسئول خودت هستی و بس. یعنی تو بر دیگران قدرت نداری، پس تو مسئول کار کسی دیگر نیستی.
« وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ» و مومنان را بر جنگیدن تحریک کن، و این متضمّن هرکاری است که به وسیله آن مومنان تشویق می شوند، و دلهایشان قوّت می گیرد، از قبیل تقویت کردن مومنان و خبر دادن به آنها که دشمنان ضعیف و سست هستند، و بیان پاداشی که برای جنگجویان راه خدا آماده شده است، و عقابی که برای متخلفان در نظر گرفته شده است. پس همه  این موارد از باب تحریک برای جنگ به حساب می  آید.
« عَسَى اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ» باشدکه خداوند آسیب کافران را به سبب اینکه شما در راه او می جنگید و یکدیگر را بر آن تحریک می کنید باز دارد.
« وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْسًا» و قدرت و عزت خداوند بیشتر است. « وَأَشَدُّ تَنكِيلاً» و کیفر و مجازات او برای گناهکار سخت تر است، برای گناهکار سخت و برای دیگران عبرت است، و اگر خداوند بخواهد، می تواند کافران را با قدرت خویش از بین ببرد، و از آنها چیزی باقی نگذارد؛ اما حکمت الهی چنین است که برخی از بندگانش را با برخی دیگر مورد آزمایش قرار دهد، تا همواره بازار جهاد گرم باشد، و مردم ایمان مفید را به دست آورند؛ ایمانی که از روی اختیار است نه از روی اجبار که  هیچ فایده ای ندارد.
آیه ی 85:
مَّن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقِيتًا ؛ هر کس  در کار نيکی  ميانجی  شود او را از آن  نصيبی  است  و هر کس  در  کاربدی  ميانجی  شود او را از آن  بهره  ای  است   و خدا نگهبان  بر هر چيزی   است.
منظور از شفاعت در اینجا همکاری برای انجام کاری از کارها است. پس هرکس که دیگری را یاری  کند، و او را در کار خیری یاری دهد، از جمله کمک به ستمدیدگان در برابر کسانی که به آنها ستم می کنند،  او از میانجی گری و همکاری اش برحسب کار و تلاشش بهره ای دارد و از پاداش فرد اصلی یا کسی که مستقیما آن کار خوب را انجام می دهد کاسته نمی شود. و  هرکس دیگری را بر انجام کار زشت یاری کند، برحسب همکاری اش به او گناه می رسد. پس این تحریک و تشویق بزرگی بر همکاری در نیکی و پرهیزگاری است، و بازداشتن و منع بزرگی است از همکاری کردن بر انجام گناه و دشمنانگی.
و این مطلب را با فرموده خویش موکد نمود: « وَكَانَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقِيتًا » و با خداوند بر هر چیزی شاهد و حافظ است، و آدمی را بر این اعمال محاسبه می کند، و هریک را برحسب آنچه که سزاوار او است مجازات می نماید.
آیه ی 86:
وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا ؛ چون  شما را به  سلامی  نواختند به  سلامی  بهتر از آن  يا همانند آن  پاسخ   گوييد هر آينه  خدا حسابگر هر چيزی  است.
درود و تحیّت کلمه ای است که وقتی دو نفر با یکدیگر روبرو می شوند یکی از آنها به خاطر ابراز احترام و در قالب دعا بر زبان می آورد، و دیگر کلماتی که با مهربانی و خنده رویی گفته می شود
بالاترین انواع «تحیت» و درود کلمه ای است که در شریعت اسلام آمده است. در هنگام روبرو شدن و دیدار با یکدیگر ابتدا باید سلام کرد، و در پاسخ نیز باید سلام را جواب گفت. پس خداوند مومنان را دستور داده  است که هر درود و سلامی را باید به گونه ای بهتر از آن جواب بگویند، و با کلماتی بهتر و چهره ای بازتر سلامِ سلام کننده را جواب دهند، و این بدان معنی است که از پاسخ ندادن سلام و یا جواب دادن آن بدون بشاشت نهی شده است.
و از این آیه شریفه استنباط می شود که باید ابتدا سلام کرد. و از دو جهت این مطلب استنباط می گردد؛ یکی اینکه خداوند دستور داده است تا جواب سلام به گونه ای بهتر یا به همان صورت داده شود، و این بدان معنی است که سلام کردن از نظر شرع  مطلوب است. و دوم اینکه از کلمه ی «أحسن» که فعل تفضیلی است استنباط می گردد که سلام کردن یک امر مشارکتی است و طرفین باید به یکدیگر سلام کنند و اینکه جواب سلام باید زیبا و نیکو باشد. و اصل نیز بر همین است.
و چند مورد از عموم این آیه کریمه استنثا می شود، اینکه کسی در حالتی سلام کند که در آن حالت به سلام کردن امر نشده است؛ مانند اینکه بر کسی سلام کند که مشغول خواندن قرآن یا گوش دادن به خطبه باشد، یا مشغولِ خواندن نماز باشد. پس لازم نیست جواب سلام او را بدهد. و یا مانند کسی که شریعت دستور  داده است با او قطع رابطه گردد و به  او سلام نشود؛ و او شخص گناهکاری است که توبه ننموده و با قطع کردن رابطه با او از کار بدش باز می آید. چنین شخصی مستثنی است و با او قطع رابطه شده و به او سلام گفته نمی شود و جواب سلامش نیز داده نمی شود، چون سلام کردن به او و پاسخ دادن به سلام وی با مصلحت بزرگی مخالف و متضاد است. و پاسخ گفتن به سلامهایی که مردن به آن عادت ندارند، و از نظر شرع نیز ایرادی به آن وارد نیست در موضوع « جواب سلام » داخل می گردد.
و به  ما امر شده است که به این نوع سلام ها به همان حالت خودشان و یا بهتر از آنچه سلام کننده گفته است، پاسخ بدهیم. سپس خداوند بر انجام کارهای نیک نوید پاداش، و بر انجام کارهای بد وعید عذاب داده و فرموده  است: « إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا» بی گمان خداوند بر هر چیزی حسابرس است، پس خداوند اعمال نیک و بد و کوچک و بزرگ بندگانش را ثبت می نماید، سپس به مقتضای فضل و عدالت و حکمت پسندیده اش به آنان سزا و جزا می دهد.
آیه ی 87:
اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثًا ؛ الله  خدايی  است  که  هيچ  خدايی  جز او نيست   به  تحقيق  همه  شما را در، روزقيامت  که  هيچ  شکی  در آن  نيست  گرد می  آورد و چه  کسی  از خدا به  گفتار راستگوی  تر است  ?
خداوند متعال از یگانگی خودش و اینکه هیچ معبود بر حقی جز او نیست خبر می دهد، چون او در ذات و صفاتش کامل، و در خلق و تدبیر و اعطای نعمت های ظاهری و باطنی یگانه است. و این مستلزم آن است که بنده او را بپرسند، و با انواع عبودیت و بندگی به وی نزدیکی بجوید. چون تنها او شایسته پرستش است، و بندگانش را به خاطر بندگی و عبودیت پاداش می دهد، و آنان را به خاطر کوتاهی ورزیدن در این امر سزا می دهد، به همین خاطر به محل دریافتِ سزا و جزا که روز قیامت است سوگند یاد کرد و فرمود: « لَيَجْمَعَنَّكُمْ» حتما همه شما را از اول تا آخر در یک جا گرد می آورد. « إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ» در روز قیامت شما را گرد خواهد آورد که در وقوع آن هیچ شک و شبهه ای که مستدل به دلیل عقلی و نقلی باشد وجود ندارد.
از نظر عقلی در وقوع قیامت شکی نیست، زیرا ما مشاهده می کنیم که زمینِ مرده زنده و آباد می گردد، و اینکه پدیده ها نخست از عدم به وجود آمده اند، پس ابتدا هیچ چیزی وجود نداشته و خداوند همه هستی و انسان ها را از عدم پدید آورده  است ، بنابراین زنده کردن و پدید آوردن درباره انسان به طریق اولی امکان پذیرتر است. و به یقین باید دانست که خداوند آفریده ها و مخلوقات را بیهوده نیافریده است تا بدون هدف در دنیا زندگی کنند و بمیرند و حکمت و فلسفه ای در آفرینش آنها نباشد. اما دلیل شرعی خبر دادن راستگوترین راستگویان مبنی برآمدن قیامت است، حتی خداوند نیز بر تحقق قیامت سوگند یاد کرده است. بنابراین فرمود: « وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثًا» و چه کی از خدا راستگوتر است؟! و نیز در چندین جای قرآن پیامبرش (ص) را دستور داده است تا بر آمدن قیامت سوگند یاد کند. مثلا فرموده است: « زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن لَّن یُبعَثُوا قُل بَلَی وَرَبِّی لَتُبعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّئُونَّ بِمَا عَمِلتُم وَذَلِکَ عَلَی اللَّهَ یَسِیرُ» کافران گمان می برند که آنها زنده و برانگیخته نمی شوند، بگو: آری! قسم به پروردگار که حتما برانگیخته می شوید، سپس به آنچه انجام داده اید خبر داده خواهید شد و این برای خدا آسان است.
و آیه « وَمَن أَصدَقُ مِنَ اللّهِ حَدیثَاَ» و « وَمَن أَصدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلَا» بیانگر آن است که گفته ها و اخبار خداوند در بالاترین مراتب صداقت و راستی قرار دارد. پس هر سخنی که در زمینه عقاید و علوم و اعمال گفته شود و با آنچه که خداوند خبر داده است متضاد و مخالف باشد، باطل است، زیرا با خبر راست و یقینی متضاد و مخالف است، بنابراین امکان ندارد که حق باشد.
آیه ی 91-88:
فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً ؛ چيست  شما را که  در باره  منافقان  دو گروه  شده  ايد ، و حال  آنکه  خدا  آنان را به  سبب  کردارشان  مردود ساخته  است  ? آيا می  خواهيد کسی  را که   خدا گمراه  کرده  است  هدايت  کنيد ? و تو راهی  پيش  پای  کسی  که  خداوند گمراهش  کرده  است  نتوانی  نهاد.
وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء حَتَّىَ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا ؛ دوست  دارند همچنان  که  خود به  راه  کفر می  روند شما نيز کافر شويد تا، برابر گرديد  پس  با هيچ  يک  از آنان  دوستی  مکنيد تا آنگاه  که  در راه   خدا مهاجرت  کنند  و اگر سر باز زدند در هر جا که  آنها را بيابيد  بگيريد و بکشيد و هيچ  يک  از آنها را به  دوستی  و ياری  برمگزينيد.
إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىَ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ أَوْ جَآؤُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُونَكُمْ أَوْ يُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً ؛ مگر کسانی  که  به  قومی  که  ميان  شما و ايشان  پيمانی  است  می  پيوندند ،، ياخود نزد شما می  آيند در حالی  که  از جنگيدن  با شما يا جنگيدن  با قوم   خود ملول  شده  باشند  و اگر خدا می  خواست  بر شما پيروزشان  می  ساخت  و  با شمابه  جنگ  برمی  خاستند  پس  هر گاه  کناره  گرفتند و با شما نجنگيدند  و به  شما پيشنهاد صلح  کردند ، خدا هيچ  راهی  برای  شما بر ضد آنان  نگشوده است.
سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوَاْ إِلَى الْفِتْنِةِ أُرْكِسُواْ فِيِهَا فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوَاْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثِقِفْتُمُوهُمْ وَأُوْلَـئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا ؛ گروه  ديگری  را خواهيد يافت  که  می  خواهند از شما و قوم  خود در امان   باشند ، اينان  هر گاه  که  به  کفر دعوت  شوند بدان  بازگردند  پس  اگر خود  را به  کناری  نکشند و صلح  نکنند و از اعمال  خويش  باز نايستند آنان  را هر  جا که  يافتيد بگيريد و بکشيد که  خدا شما را بر آنان  تسلطی  آشکار داده است.
منظور از منافقان در این آیه ها کسانی است که اسلام را اظهار نمودند و کافر زیسته و از سرزمین مسلمانان هجرت نکردند، و در آنجا باقی ماندند. اصحاب (ص) در مورد این منافقان دچار اشتباه شدند، برخی از جنگیدن و قطع رابطه با آنها به سبب ایمانی که اظهار می کردند باز آمدند، و برخی به قرینه کارهایشان آنها را شناختند وبه کافر بودنشان حکم نمودند.
پس خداوند متعال از آنها خبر داد و بیان نمود که برای شما شایسته نیست در مورد آنها دچار اشتباه شوید و شک کنید.
زیرا قضیه آنها واضح و روشن است، و آنها منافق اند، و کفرشان آشکار است و دوست دارند شما هم کافر و مانند آن باشید. پس هرگاه این وضعیت آنان برای شما محقق شد « فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء» از آنان کسانی را به دوستی برنگیرید، و این امر مستلزم محبت نورزیدن به آنها است، زیرا دوست گرفتن ودوستی کردن از محبت نشات می گیرد.
و نیز دوستی نکردن با آنها مستلزم کینه ورزیدن و دشمنی با آنها است، زیرا نهی از چیزی امر به ضد آن است و این تا زمانی است که هجرت نکرده باشند، پس وقتی هجرت کردند، احکامی که بر مسلمین جاری می گردد بر آنها نیز جاری می شود، همانطور که پیامبر (ص) احکام اسلام را بر  هرکسی که با او بود و به سوی او هجرت  کرده بود، اعم از  مومنین و کسانی که به  ایمان تظاهر می کردند اجرا می کرد.
و اگر آنها هجرت نکردند، و از هجرت روی برتافتند، « فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ» آنها را هر کجا یافتید و در هر وقت و هرجا دیدید، بکشید. و این بیانگر آن است که جنگ در ماه های حرام منسوخ است، همانطور که جمهور علما اعتقاد دارند.
و مخالفانِ این نظر می گویند: اینها نصوص مطلقی هستند که بر مقید بودن تحریم جنگ در ماه های حرام حمل می شوند.سپس خداوند سه گروه از منافقان را استثنا کرد که با آنها جنگ نشود.
خداوند دستور داده است که دو گروه از آنها را رها کنند، و این را واجب و قطعی گردانیده  است. اول، گروهی که با قومی پیوند دارند که میان آن قوم و مسلمانان پیمان صلح هست و اینها به آن قوم ملحق می شوند، پس حکم اینها در حفاظت و مصون بودن مال و جانشان حکم همان قوم است. دوم قومی هستند که « حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُونَكُمْ أَوْ يُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ» نه دلشان می خواهد با شما بجنگند، و نه می خواهند با قومشان بجنگند، و  دوست دارند با هر دو گروه نجنگند، اینها نیز باید رها شوند، و حکمت  رها کردن و نجنگیدن با این گروه را چنین بیان داشت: « وَلَوْ شَاء اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ» اگر خداوند می خواست آنها را بر شما چیره می گردانید پس با شما می جنگیدند.
پس این گروه از سه حالت خارج نیستند؛ با اینکه همراه شما باشند، و با دشمنانتان بجنگند، و این کار از این گروه بر نمی آید. و یا  اینکه همراه با قوم خود علیه شما بجنگند، و با اینکه نه با شما بجنگند و نه با قومشان. و این ساده ترین و آسان ترین چیز برای شما است، و خداوند می تواند آنها را بر شما چیره و مسلط بگرداند. پس عافیت و در امان بودن را بپذیرد، و پروردگارتان را ستایش کنید؛ پروردگاری  که آنان را از شما بازداشته  است، با اینکه می تواند آنان را بر شما مسلط گرداند.
پس « فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً » اگر از شما کناره گیری کردند و با شما نجنگیدند و به شما پیشنهاد صلح دادند پس  خداوند برای شما راهی برای تعرض به آنها قرار  نداده است.
گروه سوم کسانی هستند که قطع نظر از احترام گذاشتن به شما، منافع خودشان را می خواهند، و خداوند در مورد آنها فرموده است: « سَتَجِدُونَ آخَرِينَ» گروهی دیگر از این منافقان را خواهید یافت، « يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ» که از ترس شما می خواهند از جانب شما در امان باشند، « وَيَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوَاْ إِلَى الْفِتْنِةِ أُرْكِسُواْ فِيِهَا» و از طرف قوم خود هم در امنیت قرار داشته باشند، هرگاه به فتنه فرا خوانده شوند، در آن فرو می روند، یعنی همیشه بر کفر و نفاق خود باقی هستند و هرگاه فتنه ای برای آنها پیش بیاید، آنها را کور می گرداند و آنها را واژگون می کند و کفر و نفاقشان بیشتر می گردد، و اینها در ظاهر مانند گروه دوم هستند و در حقیقت با گروه دوم مخالف می باشند، زیرا گروه دوم به خاطر احترام گذاشتن به مومنان جنگ با آنان را ترک می کنند، نه از ترس و به خاطر حفظ جان خودشان، اما این گروه به خاطر ترس با مومنان نمی جنگند، نه به خاطر اینکه به مومنان احترام می گذارند. بلکه اگر فرصتی برای جنگیدن با مومنان بیابند آن را غنیمت شمرده و بلافاصله پیش می روند. پس دست بر ندارند باید با آنها جنگید. بنابراین خداوند فرمود: « فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ» و از شما دست نکشیدند، آنها را بگیرید، و بکشید هرکجا که آنها را یافتید. آنان کسانی هستند که ما دلیل آشکاری علیه آنان به شما دادیم. یعنی برای شما دلیل روشن و آشکاری قرار داده ایم مبنی بر اینکه آنها تجاوزگر و ستم کننده هستند و صلح را نمی پذیرند، پس آنان جز خودشان کسی را سرزنش و ملامت نکنند.
آیه ی 92:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مْؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللّهِ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ؛ هيچ  مؤمنی  را نرسد که  مؤمن  ديگر را جز به  خطا بکشد  و هر کس  که   مؤمنی را، به  خطا بکشد بايد که  بنده  ای  مؤمن  را آزاد کند يا خونبهايش  را  به  خانواده  اش  تسليم  کند ، مگر آنکه  خونبها را ببخشند  و اگر مقتول  ،  مؤمن  واز قومی  است  که  با شما پيمان  بسته  اند ، خونبها به  خانواده  اش  پرداخت شود و بنده  مؤمنی  را آزاد کند و هر کس  که  بنده  ای  نيابد برای   توبه  دو ماه  پی  در پی  روزه  بگيرد  و خدا دانا و حکيم  است.
این صیغه از صیغه های امتناع است، یعنی امکان ندارد مومن مومنی را از روی عمد بکشد. و این بیانگر شدت حرام شدن قتل مومن است و این که کشتن مومن به شدت با ایمان منافات دارد، و این کار از کافر یا فاسقی سر می زند که ایمانش خیلی ناقص است و بیم آن می رود که  مرتکب گناه بزرگتری گردد، زیرا ایمانِ درست و صحیح، مومن را از کشتن برادرش که خداوند عقد برادریِ ایمانی را از بین آنان منعقد کرده است منع می کند. از مقتضیات برادری  ایمانی محبت و دوستی و دور کردن اذیت و آزار از برادرش می باشد، پس چه آزاری سخت تر از کشتن است؟!
و فرموده پیامبر (ص) نیز این مطلب را تصدیق می نماید که می فرماید: « لا تَرجِعُوا بَعدِی کُفَّاراً یَضرِبُ بَعضُکُم رِقَابَ بَعضٍ» پس از من کافر نشوید و گردن یکدیگر را نزنید.»
پس دانسته شد که قتل، جزوِ کفر عملی است، و پس از شرک بزرگترین گناه کبیره محسوب می شود.
و از آنجا که « وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا» عام است و همه حالات را در بر می گیرد، و این مفهوم را می رساند که به هیچ صورتی امکان ندارد مومن دست به کشتن برادرش بزند، خداوند قتل خطا را استثنا کرد و فرمود: « إِلاَّ خَطَئًا» زیرا خطاکار قصد قتل و کشتن را ندارد، و از روی اشتباه این کار از او سر می زند، و او بر کشتن محارم الهی جرات نکرده است، بنابراین گناه کار نیست. ولی از آن جا که کار زشتی مرتکب شده گرچه قصد آن را نیز نداشته، خداوند دستور داده است تا کفاره و دیه بپردازد.
پس فرمود: « وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا» و هرکس که مومنی را از روی خطا بکشد خواه قاتل مرد باشد یا زن، آزاد باشد یا برده، کوچک باشد یا بزرگ، عاقل باشد یا دیوانه، مسلمان باشد یا کافر. از کلمه «مَن» این تفاصیل استنباط می شود، زیرا بر عموم و کلّیت دلالت دارد. و هدف از آوردن «مَن» در اینجا همین است. زیرا عبادت و سیاق کلام تقاضا می کرد که بگوید« فَإن قَتلَلَهُ» اما این عبارت، آنچه را که لفظ «مَن» شامل می شود در بر نمی گیرد.
و فرق نمی کند که مقتول مرد باشد یا زن، کوچک باشد یا بزرگ، زیرا نکرده آوردن در سیاق شرط مفید این مطلب  است. پس هر قاتلی لازم است، « تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ» برای کفاره قتل، برده مومنی را آزاد نماید و این کفاره باید از مال او پرداخت شود.
و بنا بر قول برخی از علما کوچک و بزرگ و مرد و زن و سالم و معیوب را در بر می گیرد. اما حکمت اقتضا می نماید که آزاد کردن برده معیوب برای کفاره جایز نباشد، زیرا هدف از آزاد کردن این است برده ای که آزاد می شود فایده ببرد، و صاحب منافع خودش باشد. پس وقتی که برده به علت آزاد شدن از بین رود و باقی ماندن او در حالت بردگی بیشتر به نفع اوست. آزاد کردن او جایز نیست. و « تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ» بر این مطلب دلالت می نماید . زیرا تحریر به معنی آزاد کردن کسی است که فواید و منافع او به خودش برسد، پس وقتی که در آزاد کردن او منافعی نباشد، آزاد کردن به حساب نمی آید. در این مطلب به خوبی فکر کن، و این موضوع روشن است.
اما دیه در قتل خطا و شبه عمد بر عاقله قاتل یعنی عصبه مانند پسر ، پدر ، برادران، پسران برادران، عمو و پسران عمو واجب است.
« مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ» این دیه باید به خانواده و کسان او پرداخت شود تا خاطرشان تسکین گردد. و منظور از اهل مقتول وارثان او هستند زیرا وارثان آنچه را که مرده بر جای بگذارد به ارث می برند، پس دیه و خون بها جزو ترکه میّت محسوب می شود. دیه توضیحات زیادی دارد که در کتاب های فقه ذکر شده است.
« إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ» مگر اینکه وارثان مقتول با عفو کردن خون بها تصدق نمایند، پس در این صورت خون بها ساقط می شود. و این تشویق به بخشیدن است ، زیرا خداوند گذشت و بخشیدن را صدقه نامیده است، و صدقه در هر وقت مطلوب است. « فَإِن كَانَ» پس اگر مقتول، « مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ» از قومی باشد که دشمن شما هستند یعنی از کفاری بود که با شما جنگ دارند، « وَهُوَ مْؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ» و خودِ وی مومن بود، قاتل باید برده مومنی را آزاد کند و بر شما لازم نیست که خون بها را به وارثان او بپردازید، چون وارثان او کافر هستند و خون و مال هایشان احترامی ندارد.
« وَإِن كَانَ» و اگر مقتول، « مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً» از قومی بود که میان شما و آنها پیمانی هست، باید خون بهای مقتول را به وارثان او بپردازید و یک برده مومن آزاد کنید، چون وارثان به خاطر عهد و پیمانی که با مسلمین دارند محترم هستند. « فَمَن لَّمْ يَجِدْ» پس هرکس برده ای نیافت و قیمت آن را نیز نداشت، به این صورت که تنگدست باشد و چیزی اضافه از مخارج و نیازهای اساسی را نداشته باشد که در عوض برده پرداخت  کند، « فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ» در صورتی که معذور نباشد باید دو ماهِ پیاپی روزه بگیرد.
پس اگر در این میان بنابر عذری روزه نگرفت، مانند بیماری، و حیض و امثال آن، پس وجود  عذر، پیاپی بودن را قطع نمی کند و مشکلی به وجود نمی آید. و اگر بدون عذر چند روزی را روزه نگیرد پیاپی محسوب نمی شود، و بر او واجب است دوباره روزه بگیرد.
« تَوبَةَ مِنّ اللَّهِ» این کفاره را که خداوند بر قاتل واجب کرده است توبه است از جانب او برای بندگانش ، و رحمتی است برای آنان و کفاره ای است برای کوتاهی و عدم احتیاطی که احتمال دارد از آنان سر زده باشد. همانگونه که در بیشتر مواقع آنهایی که مرتکب قتل خطا می شوند به نوعی تقصیر و عدم احتیاط دچار گشته اند.
«وَ کَانَ اللَّهُ عَلِمَاَ حَکِیمَاَ» و خداوند دانا و حکیم است، و علم و حکمتش کامل است و به اندازه ذره ای در زمین و آسمان و در هر زمان و هر  مکان باشد از او پنهان نمی ماند.
و هر مخلوقی را که آفریده و هر شریعت و قانونی را که وضع کرده سرشار از حکمت و قانونی را که وضع کرده سرشار از حکمت است. از جمله علم و حکمت او  این است که کفاره ای مناسب با گناهی که از قاتل سر زده بر او واجب گردانیده است. زیرا قاتل سبب از بین بردن انسانی شده که جانش محترم است، و آن را نابود کرده است. پس مناسب است که او برده ای آزاد کند، و برده را از بردگی ِ مردم بطور کامل بیرون بیاورد. پس اگر برده را نیابد دو ماه پیاپی روزه بگیرد، و خود را از بردگی شهوت ها و لذت های حسی و ظاهری که سعادت جاودانگی را از انسان می گیرد به سوی عبادت خداوند و ترک شهوت ها و نزدیکی جستن به خدا بیرون بیاورد. و خداوند دو ماه را برای روزه قرار گرفتن قرار داده است که هم زیاد بودن دوران روزه و هم پی در پی بودن آن سخت است. و خداوند غذا دادن به فقرا را در اینجا مشروع نکرده است چون با عنایت تناسبی ندارد.
به خلاف کفاره «ظهار» که ان شاء الله بیان خواهد شد. و از جمله حکمت های الهی این است که در قتل، دیه را واجب گردانیده است، گرچه قتل از روی خطا انجام شده باشد، تا پرداختن دیه از بسیاری از قتل ها جلوگیری کند.
زیرا پرداخت دیه یکی از اسبابی است که انسان را از ارتکاب قتل باز می دارد. یکی دیگر از حکمت های الهی این است که به اجماع علما در قتل خطا، دیه بر عاقله واجب است، زیرا قاتل گناهی ندارد، پس پرداختن چنین دیه سنگینی برای او مشکل است.
بنابراین مناسب است کسانی که با قاتل منافع مشترک دارند و در دور کردن مفاسد با یکدیگر همکاری می کنند این دیه را بپردازند. و شاید این عمل سبب شود که وارثان اقدام و فامیل خود را از ارتکاب قتل بازدارند، چون آنها می دانند در صورت  ارتکاب قتل، آنها باید دیه را بپردازند، و چون دیه برحسب حالات و توانایی شان میان آنها تقسیم می شود، پرداختن آن بر آنها آسان می گردد. و نیز سه سال به آنها مهلت داده می شود تا آن را پرداخت  کنند، و این  امر نیز کار را بر آنها بیشتر آسان می کنند.
و از دیگر حکمت های الهی این است که خاطر خانواده و وارثان مقتول را با خون بهایی که بر اولیای قاتل واجب کرده است  تسکین دهد.
آیه ی 93:
وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ؛ و هر کس  مؤمنی  را به  عمد بکشد ، کيفر او جهنم  است  که  در آن  همواره   خواهد بود و خدا بر او خشم  گيرد و لعنتش  کند و برايش  عذابی  بزرگ   آماده  سازد.
پیش تر گذشت که مومن نباید دست به کشتن مومن بزند، و کشتن یک نوع کفر عملی است. در اینجا سزای قاتلی را که از روی عمد مرتکب قتل می شود، بیان نمود، سزایی که لرزه بر اندام و قلب انسان می اندازد، و ارباب عقول را دچار وحشت می کند.
برای هیچ یک از گناهان کبیره نه تنها وعید بزرگتری از این نیامده است ، حتی مشابه آن را نیز سراغ نداریم. خداوند خبر داده است که سزای او جهنم است . یعنی تنها همین کافی است که مرتکب آن به جهنم افکنده شود که در آن به عذابی بزرگ، و خواری و ناخشنودی خداوند جبار و ناکامی و زیان و محروم شدن از موفقیت و رستگاری مبتلا می شود. پس، از هر چیزی که سبب دور شدن از رحمت خدا می باشد به او پناه می بریم.
و این وعید، حکم دیگر نصوصی را دارد که برای بعضی از گناهان کبیره و معاصی آمده اند که در آن جاودانگی در آتش جهنم و محروم شدن از بهشت وعید داده شده است.
و علما با اینکه بر باطل بودن گفته خوارج و معتزله که می گویند:« مرتکبین گناهان کبیره برای همیشه در جهنم می مانند، گرچه یکتاپرست و موحد باشند» ، اتفاق نموده اند، در تاویل و تفسیر این آیه اختلاف دارند. و سخن درست و صحیح در تاویل و تفسیر این نصوص آن است که امام محقق ابن قیم رحمه  الله در کتاب « المدارج» گفته  است. او می گوید:
گروهی گفته اند: این نصوص و امثال آن از نصوصی هستند که در آن مقتضی سزا و موجب عقوبت بیان شده است، و از وجود مقتضی و موجبِ حکم، وجود حکم لازم نمی آید، زیرا حکم زمانی به صورت کامل به وجود می آید که موجب و مقتضی آن موجود باشد. وهدف این نصوص آن است که بیان نماید فلان چیز موجب عقوبت و سزا است.
و موانعی نیز بر سر راه این عقوبت ها وجود دارد. بعضی از این موانع با اجماع و بعضی دیگر با نص ثابت می شوند، پس توبه به اجماع مانع از سزا و عقوبت است، و توحید بنابر نصوص متواتری که راهی برای رد آن وجود  ندارد مانع از عقوبت و سزای دایم است، و نیکی های بزرگ گناهان را محو می  کنند، و مصیبت های بزرگ که  کفاره گناهان هستند مانع از سزا هستند. و اقامه حدود در  دنیا مانع از عذاب اخروی است. در این زمینه نصوصی وجود دارد که تعطیل کردن آنها جایز نیست، و دلیلی نیز بری صحت این کار نداریم. بنابراین باید میان نیکی ها و بدی ها به اعتبار آنچه که موجب عقاب است و آنچه که مانع از عقوبت است مقایسه به عمل آید و آنچه که راجح تر است بکار برده شود.
و می گویند: منافع و مفاسد و زیان های هر دو جهان بر همین اساس استوار است، و احکام شرعی و تقدیری بر این اصل قرار دارند. و این اصل مقتضای حکمتی است که در جهان هستی جاری می باشد. و بر همین اصل و اساس است که  میان اسباب و مسببّات از ناحیه ی « خلق» و «امر» ارتباط برقرار می گردد. و خداوند برای هر چیزی، ضدی قرار  داده است که آن را دفع می کند، و در مقابل آن قرار می گیرد، و حکم از آنِ غالب است.
پس قوت و توانایی مقتضی تندرستی و سلامت است، و فساد طبیعت و مزاج انسان و سرکشی آن مانع از کارکرد طبیعی و به فعلیت تبدیل شدن نیروهای بالقوه ی آن است، و حکم نیز از آن غالب است.
همچنین قدرت داروها و بیماری ها چنین است، یکی موجب تندرستی و سلامتی است و دیگری موجب رنج و از بین رفتن نیرو و انرژی است، و هریک مانع از آن است که دیگری به طور کامل اثر بگذارد و در برابر آن مقاومت می کنند. پس هرگاه یکی بر دیگری چیره شد تاثیر از آن چیره و غالب است.
و از اینجا پی می بریم که مردم به دسته های مختلفی تقسیم می شوند؛ گروهی داخل بهشت می گردند و به جهنم داخل نمی شوند، و گروهی داخل جهنم می گردند و به بهشت داخل نمی شوند، و گروهی وارد آتش می شوند سپس از آن خارج می گردند، و ماندن آنان در جهنم براساس میزان گناهانی است که با خود دارند. پس اگر گناهان زیادی داشته باشند مدت بیشتری در آن می مانند و اگر گناهان کمی داشته باشند زودتر از آن خارج می شوند. و هرکس که بینش روشنی داشته باشد در پرتو آن مسئله معاد و تفاصیل آن را که خداوند در کتابش از آن خبر داده است طوری می بیند که انگار آن را با چشمش مشاهده می نماید.
و مقتضای الوهیت و ربوبیت و عزت و حکمت خداوند همین بوده و خلاف آن غیر ممکن است. و نسبت دادن غیر این به خداوند نسبت دادن چیزی است که شایسته او نیست،  و کسی که دارای بصیرت است همانطور که خورشید و ستارگان را مشاهده می کند این  مسئله را به وضوح می بیند.
و این، همان ایمان یقینی است که بدی ها را از بین می برد و می سوزاند آن گونه که آتش هیزم را از بین می برد و می سوزاند. و کسی که دارای چنین مقام ایمانی باشد امکان ندارد بر گناه اصرار بورزد گرچه ممکن است که گناهی از او سر بزند و یا زیاد گناه انجام دهد، زیرا نور ایمان که همواره اوست وی را به تجدید توبه در هر وقت و بازگشت به سوی خدا دستور می دهد؛ بازگشتی به تعداد شماره ها و تعداد نفس هایش! و چنین کسی که هم واره توبه می کند از پسندیده ترین بندگان خدا است، و خداوند او را بیش از همه دوست دارد. سخن  ابن القیم به پایان رسید. قدس الله روحه و جزاه عن الإسلام و المسلمین خیراً.
آیه ی 94:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُواْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، چون  برای  جهاد رهسپر شويد نيک  تفحص   کنيد، و به  آن  کس  که  بر شما سلام  گويد ، مگوييد که  مؤمن  نيستی   شما  برخورداری  از زندگی  دنيا را می  جوييد و حال  آنکه  غنيمتهای  بسيار نزد  خداست   شما پيش  از اين  چنان  بوديد ولی  خدا بر شما منت  نهاد  پس   تفحص  کنيد که خدا بر اعمالتان  آگاه  است.
خداوند متعال بندگان مومنش را فرمان می دهد که هرگاه برای جهاد و طلب خشنودی او بیرون رفتند، در همه کارهای مشتبه خودشان تحقیق کنند، زیرا امور بر دو قسم اند: امور روشن و امور مبهم.پس کاری که روشن و واضح است احتیاج به تحقیق و روشنگری ندارد، چون تحقیقِ امر روشن تحصیل حاصل است.
و انسان در امور مشکل و غیر روشن نیاز به تحقیق و روشنگری دارد که آیا به آن اقدام کند یا  نه؟ زیرا تحقیق در این کارها فواید زیادی در بردارد و از بسیاری از بدی ها باز می دارد، زیرا تانی و عجله نکردن نشانه دین و عقل و متانت بنده است، به خلاف کسی که در کارها شتاب می ورزد و قبل از اینکه تحقیق نماید، حکم را صادر می کند. همانطور که خداوند کسانی را که در این آیه به خاطر اینکه تحقیق نکردند و کسی را کشتند که به آنها سلام کرد، و  غنیمت یا مالی را به همراه داشت، سرزنش کرد، و آنها گمان بردند که او بدان خاطر به آنها سلام می کند که اورا نکشند، و این گمان در حقیقت گمان اشتباهی بود، بنابراین خداوند آنها را سرزنش کرد و فرمود: « وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ» و کالای اندک و فانی دنیا نباید شما را به ارتکاب کارهای ناشایستی وا دارد که با  ارتکاب آن پاداش  فراوان و جاودانی خدا را از دست می دهید. پس آنچه نزد خدا است بهتر و جاودانه تر است.
و این بیانگر آن است که شایسته است بنده هرگاه انگیزه هایی او را به هواپرستی فرا خواند ، حال آن که هواپرستی برای او زیان آور است خود را به یاد چیزهایی بیاندازد  که  خداوند برای کسی آماده کرده است که نفس خود را از تبعیت از هوی و هوس باز می دارد، و رضای خدا را بر رضای خویشتن مقدم می نماید، زیرا این کار به پیروی کردن از دستور خدا می انجامد، گرچه این امر بر انسان حالت اولیه، و دورانی می اندازد که هنوز هدایت نشده بودند، و می فرماید: « كَذَلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُواْ» شما نیز قبلا چنین بودید، پس خداوند بر شما منت نهاد، یعنی همانطور که شما را پس از گواهی تان هدایت کرد، دیگران را نیز هدایت می کند، و همان طور که شما هدایت و روشنایی بصیرت را به تدریج به دست آوردید، برای کسانی دیگر نیز به دست می آید. پس چنانچه انسانی که اکنون در مرحله ی تکامل به سر می برد به  مرحله ی قبلی خود که سرشار از نقصان بوده است نظر بیفکند، و با اقتضائات این حال و وضع با کسانی تعامل کند که حالشان همانند مرحله ی نقصان وی می باشد، چنین نگرشی بزرگترین عامل است برای سود رساندن به این دسته از انسان ها و سود گرفتن از آنان است. به همین خاطر باری دیگر به دقت و ایمان نظر دستور داد و فرمود:« فَتَبَيَّنُواْ» تحقیق کنید.
پس هرکس که برای جهاد و پیکار با دشمنان خدا بیرون رفته وبرای حمله بردن به آنها ک املا آمادگی پیدا کرده است، باید در مورد کسی که به او سلام کرده است تحقیق نماید، هرچند که قرینه قوی وجود داشته باشد  مبنی بر اینکه به خاطر کشته نشدن و ترس از جان خودش سلام کرده است. این بدان معنی است که در هر کاری و در همه حالت ها که احتمال وقوع اشتباه در آن می باشد باید بنده تحقیق نماید تا مسئله برای او روشن شود، و به حقیقت و رای صواب راه یابد.
« إِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» بی گمان خداوند به آنچه می کنید آگاه است، پس هریک را طبق نیت و عملی که انجام داده است سزا و جزا می دهد.
آیه ی 96-95:
لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُـلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا ؛ مؤمنانی  که  بی  هيچ  رنج  و آسيبی  از جنگ  سر می  تابند با کسانی  که  به  مال و، جان  خويش  در راه  خدا جهاد می  کنند برابر نيستند  خدا کسانی  را که   به مال  و جان  خويش  جهاد می  کنند بر آنان  که  از جنگ  سر می  تابند به   درجتی  برتری  داده  است   و خدا همه  را وعده  های  نيکو داده  است   و جهاد  کنندگان را بر آنها که  از جهاد سر می  تابند به  مزدی  بزرگ  برتری  نهاده   است.
دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ درجاتی  از جانب  خدا و آمرزش  و رحمتی  ، که  او آمرزنده  و مهربان  است.
مومنانی که با جان و مالشان جهاد می کنند با  کسانی که برای جهاد بیرون نرفته اند و با دشمنان خدا نجنگیده اند برابر نیستند. در این آیه، خداوند مومنان را به منظور بیرون رفتن برای جهاد  تحریک و تشویق می نماید، و از تنبلی ورزیدن و نشستن و نرفتن به جهاد بدون اینکه عذری در میان باشد برحذر می دارد.
اما آنهایی که معذورند مانند مریض و کور و لنگ و کسی که وسیله ای برای رفتن به جهاد ندارد، همچون کسانی نیست که بدون عذر نشسته و به جهاد نمی روند، و هر فرد معذوری که به نشستن و نرفتن به جهاد خشنود باشد، و نیت و قصد بیرون رفتن برای جهاد را در صورت برطرف شدن عذرش نداشته باشد، و خود را برای جهاد آماده ننماید، مانند کسی است که بدون عذر در خانه نشسته و به  جهاد نرفته است.
و هرکس که برای رفتن به جهاد نیت کند و آرزوی شرکت در جهاد را در دل داشته باشد او مانند کسی است که در جهاد شرکت کرده است. زیرا نیت قطعی اگر بر زبان جاری گردد و به اندازه توان در راه گام بردارد دارنده نیت را به مقام انجام دهنده کار می رساند. سپس خداوند متعال برتری مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشسته اند به صراحت و به طور مجمل بیان داشته است.
سپس خداوند به طور مشروح برتری مرتبه ی آنها را تصریح نمود و به آنها نوید آمرزش و رحمت پروردگار را داد که هرکا خوب و دور شدن از هر کار بدی را در بر می گیرد.
و پیامبر (ص) در حدیثی که در صحیح مسلم و بخاری آمده است درجات را به طور مشروح بیان کرده و می فرماید: در بهشت صد درجه وجود دارد که فاصله هر مقامی تا مقام دیگر به اندازه فاصله آسمان و زمین است و خداوند این مقامات را برای مجاهدان آماده نموده است.
و این پاداشی که خداوند بر جهاد مترتب نموده است. مانند پاداشی است که در سوره صف بیان شده است، آنجا که خداوند فرموده  است: « یَأیُّهَا الَّذِینَ ، تُومِنُونَ أَدلُّکُم عَلَی تِجرَةِ تُنجیکُم مِن عَذَابِ أَلیِم ، تُومِنوُنَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَهدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَموِلَکُم وَأَنفُسِکُم ذَلِکُم خَیرُ لَّکُم إن کُنتُم تَعلَمُونَ ، یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَیُدخِلکُم جَنَّتِ تَجرِی مِن تَحتِها الأَنهَرُ وَمَسَکِنَ طَیّبَةً فِی جَنَّتِ عَدنِ ذلِکَ الفَوزُ العَظِیمُ» ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید، این برایتان بهتر است اگر بدانید. خداوند گناهانتان را می آمرزد و شما را وارد باغ هایی می نماید که رودها از زیر آن روان است، و شما را در مسکن های پاکیزه ای در باغ های بهشت جاویدان جای می دهد، و پیروزی و رستگاری بزرگ همین است.
به زیبایی این انتقال بیاندیش که از حالتی به حالتی بالاتر صورت گرفته است. ابتدا خداوند برابر بودن مجاهد و غیر مجاهد را نفی کرد، سپس به صراحت برتری مجاهد را بر کسی که نشسته است بیان نمود، سپس برتری او را به سبب اینکه مغفرت خدا و رحمت الهی او را در می یابد، و به مقامی رفیع دست می یازد، بیان داشت، و این انتقال در صورت تفضیل دادن  فرد یا گروهی از حالتی به حالتی بالاتر است، اما به هنگام توهین و تحقیر از حالتی به حالتی پایین تر است. و این روش در مدح و ذم بهتر و بیشتر در انسان اثر می گذارد.
همچنین وقتی که خداوند متعال چیزی را بر چیزی دیگر برتری می دهد، و هریک نیز از فضیلتی برخوردار باشند، برتری هر دو کار یا هر دو چیز را بیان می دارد، تا کسی گمان نبرد که یکی از این دو حالت یا دو کار مورد نکوهش قرار گرفته است، همانطور که در اینجا فرموده است: « وَكُـلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى» و خداوند به هریک وعده نیک داده است.
و همانطور که در آیه های سوره صف نیز می فرماید: « وَبَشِرّ المُومِنینَ » و مومنان را مژده بده. در جایی دیگر نیز می فرماید:« لَا یَستَویِ مِنکُم مَّن أَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وَقَتَلَ» کسانی که پیش از فتح مکه انفاق نموده و در راه خدا جنگیده اند، با کسانی که چنین نکرده اند برابر نیستند.
سپس فرمود:« وَكُـلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى» و خداوند به هریک وعده نیکو داده است. و همانطور که فرموده است:« فَفَهَّمنَهَا سُلَیمَنَ وَکلاَّ ءَاتَینَا حُکمَا وَعِلمَاَ» آن مساله را به سلیمان تفهیم کردیم و به هریک از آنها علم و داوری بخشیدیم.
پس کسی که می خواهد برخی از افراد و  گروه ها و کارها را در برخی دیگر برتری دهد شایسته است که این نکته را درک کند. و همچنین اگر در صدد آن است اشخاص و گفتارها را نقد نماید و بعضی از آن اشخاص و گفته ها را بر بعضی دیگر برتری دهد باید نواقض و کمبودهای آنها را بیان نماید تا گمان نرود آنچه که ترجیح داده شده است به حد کمال رسیده است . همان طور که وقتی گفته می شود: نصارا از آتش پرستان بهتراند، باید همزمان بگوید: و هر یک از اینها کافراند.
و مثلا اگر گفت: قتل از زنا بدتر و زشت تر است، باید بگوید: و هریک از این دو کار گناه کبیره هستند و خدا و پیامبرش این کارها را حرام قرار داده ، و از آن منع کرده اند.
و مجاهدان را به آمرزش و رحمت که از نام های بزرگوارِ « اَلغَفُورُ الَّرِحیمُ» بر می آیند، نوید داد، آیه را با  این دو اسم به پایان رساند و فرمود: « وَکانَ اللَّهُ غَفُورَاَ رَّحِیمَاَ».
آیه ی 99-97:
إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيرًا ؛ کسانی  هستند که  فرشتگان  جانشان  را می  ستانند در حالی  که  بر خويشتن  ستم ، کرده  بودند  از آنها می  پرسند : در چه  کاری  بوديد ? گويند : ما در روی   زمين  مردمی  بوديم  زبون  گشته   فرشتگان  گويند : آيا زمين  خدا پهناور نبود  که در آن  مهاجرت  کنيد ? مکان  اينان  جهنم  است  و سرانجامشان  بد.
 
إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً؛ مگر مردان  و زنان  و کودکان  ناتوانی  که  هيچ  چاره  ای  نيابند و به  هيچ  جا  راه  نبرند.
فَأُوْلَـئِكَ عَسَى اللّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا ؛ باشد که  خداشان  عفو کند که  خدا عفو کننده  و آمرزنده  است.
این وعید شدید برای کسانی است که با وجود توانایی و قدرت، هجرت نکنند تا اینکه بمیرند. پس فرشتگانی که روح آنان را قبض می کنند، این گونه آنان را به شدت توبیخ می نمایند، و به آنها می گویند: «فِیمَ کُنتُم» در چه حالی بودید؟ و با چه چیزی خودتان را از مشرکان خدا ساختید؟ چرا که شما انبوه و سیاهی مشرکان را افزودید و چه بسا آنان را کمک نمودید تا بر مسلمین چیره گردند، و خیر فراوان و جهاد در رکات پیامبر و همراه بودن با مسلمانان و یاری کردن آنها بر ضد دشمنانشان را از دست دادی. « َقالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ» گفتند: ما ضعیف و ناتوان و ستمدیده بودیم، و توانایی هجرت را  نداشتیم، و آنها در این گفتارشان راست نمی گویند، چون خداوند آنها را سرزنش نموده و تهدید کرده است، و خداوند هیچ کس را مکلف نمی کند مگر به اندازه توانش، و خداوند ناتوانان و مستضعفان واقعی را استثنا نموده است، بنابراین فرشتگان به آنها می گویند: « قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا» آیا سرزمین خدا وسیع نبود که در آن هجرت کنید؟ و این استفهام به منظور تقریر و تثبیت است، یعنی هرکسی می داند و برای هر انسانی ثابت است که زمین خدا وسیع و پهناور است.
پس اگر بنده در جایی باشد که نمی تواند دینش را اظهار نماید، زمین برای او گسترده و وسیع است و می تواند در گوشه ای دیگر به عبادت خدا بپردازد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: « یَعِبَادِی الَّذیِنَ ءَامَنُوا إِنَّ أَرضِی وَسِعَةُ فَإِیَّیَ فَاعُبُدونِ» ای بندگان مومن من! بی گمان زمین من وسیع است، پس فقط مرا بپرستید.
خداوند در مورد این دسته از اشخاص که عذری ندارند، می فرماید: « فَأُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيرًا» پس ایشان جایگاهشان جهنم است و بسیار بد سرانجامی است. و همانطور که گذشت این بیانِ سببی است که موجب سزا می گردد، که گاهی مقتضای این سبب در صورتِ وجود شرایط و منتفی شدن موانع آن ترتب پیدا می کند، و گاهی مانع از به وجود آمدن مقتضای سبب جلوگیری می نماید.
و این آیه بیانگر آن است که هجرت از بزرگترین واجبات است، و هجرت نکردن از امور حرام و از بزرگترین گناهان کبیره می باشد. نیز این بیانگر آن است که هرکس وفات کند، رزق و روزی و زمان مرگ و عملی را که برای او مقدر شده است به طور کامل دریافته است، و این از کلمه «تَوَفَّی» استنباط می شود، زیرا کلمه «تَوَفَّی» بر آن دلالت می نماید، چون اگر چیزی از روزی یا عمل یا از اجل و زمان مرگش باقی مانده باشد او متوفی نخواهد بود، و نمی میرد. و در این آیه به ایمان آوردن به فرشتگان اشاره شده است و فرشتگان مورد ستایش قرار گرفته اند، چون خداوند دراین آیه و در قالب موافقت با رفتار و عملکرد فرشتگان، خطاب را از زبان آنان نقل می کنند.
سپس خداوند متعال ناتوانان حقیقی، و کسانی که به هیچ صورت توانایی هجرت را ندارند استنثا کرده و فرموده است: « وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً» و چاره ای ندارند.
پس خداوند در مورد ایشان فرموده : « فَأُوْلَـئِكَ عَسَى اللّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا» شاید خداوند اینها را عفو کند و خداوند عفو کننده و بخشنده است. و هرگاه کلمه «عَسَی» و امثال آن بکار رود بدان معنی است که انجام آن کار به اقتضای بزرگواری و بخشش خداوند بر او واجب است.
و اینکه در خصوص این دسته از اشخاص گفته است:« امید است این دسته از افراد پاداش و ثوابی را بدست آورند» ، بدان جهت است که آنان کارشن را به طور کامل و آن گونه که شایسته است انجام نمی دهند بلکه در انجام آن کوتاهی می ورزند، بنابراین مستحق آن پاداش نمی گردند. و خدا داناترین است.
و آیه شریفه نیز بیانگر آن است که هرکس توان انجام دادن کاری را نداشته باشد که به آن مامور شده است از قبیل واجب و غیره، او معذور است، همان طور که خداوند در مورد کسانی که از رفتن به جهاد ناتوانند فرموده است:« لَّیسَ عَلَی الأَعمَی حَرَجُ وَلَا عَلَی الأَعرَجِ حَرَجُ وَلَا عَلَی المَریِضِ حَرَجُ» بر کور و لنگ و مریض گناهی نیست. و به صورت عام فرموده است:« فَاتَّقُوُا اللَّهَ مَا استَطَعتُم» به اندازه ای که می توانید از خدا بترسید.
و پیامبر (ص) فرموده است: « إذَا أَمَرتُکُم بِأمرٍ فَاتُوا  مِنهُ مَا استَطَعتُم» هرگاه شما را به کاری دستور دادم به  اندازه ای که می توانید آن را انجام دهید.» اما انسان معذور قرار نمی گیرد مگر اینکه تلاش خود را بکند ولی هیچ راه و چاره ای را نیابد. زیرا خداوند فرموده است: « لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً» مستضعفانی که هیج راه چاره ای ندارند.
و در آیه به ا ین مطلب نیز اشاره شده است که وجود راهنما در حج و عمره و مسافرت هایی از این قبیل از شروط «استطاعت» و توانایی است.
آیه ی 100:
وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ آن  کس  که  در راه  خدا مهاجرت  کند در روی  زمين  برخورداريهای  بسيار و، گشايشها خواهد يافت   و هر کس  که  از خانه  خويش  بيرون  آيد تا به  سوی   خدا ورسولش  مهاجرت  کند و آنگاه  مرگ  او را دريابد ، مزدش  بر عهده   خداست  ،و خدا آمرزنده  و مهربان  است.
در این آیه به هجرت در راه خدا تشویق شده اند و منافعی که هجرت در بر دارد بیان شده است، پس خداوند وعده داده است که هرکس در راه او و برای طلب خشنودی او هجرت  کند، در زمین اقامتگاههای زیاد و گشایش و فراخی می یابد. و این دو، منافع دین و دنیا را شامل می شود. چون بسیاری از مردم گمان می برند که هجرت باعث پراکندگی و دوری می گردد، و انسان در دیار خود ثروتمند و عزیز است اما در هجرت فقیر می شود، و ذلیل می گردد و دچار سختی و مشکلات می شود. اما در واقع این طور نیست، زیرا مومن تا زمانی که در میان مشرکین باشد دینش در نهایت نقص و  کمبودی قرار دارد. نه عبادت های فردی از قبیل نماز و غیره را به طور کامل می تواند انجام دهد ونه عبادت هایی که آثار آن به دیگران نیز سرایت می کند از قبیل جهاد با زبان وجهاد با عمل و توابع آن، چون او نمی تواند این کارها را انجام دهد، و دینش در خطر قرار دارد، به ویژه  اگر ضعیف و ناتوان باشد. پس وقتی در راه خدا هجرت کند می تواند دین خدا را بر پا دارد و با دشمنان خدا جهاد کند، و بینی آنها را به خاک بمالد و شکست بدهد.
«مراغمه» اسمی است فراگیر و تمام افعال و  اقوالی که در بر می گیرد که دشمنان خدا را به خشم و ستوه می آورد.همچنین خداوند روزی مهاجر را  فراوان می نماید، و همان طور که خداوند خبر داد پیش آمد و این امر در رابطه با مهاجرین صدر اسلام تحقق یافت.
اصحاب پیامبر (ص) را بنگرید، وقتی که در راه خدا هجرت کردند، و خانه ها و فرزندان و اموال خود را ترک نمود، با این عمل ایمانشان کامل گردید، و ایمانِ کامل و جهاد و یاری کردن دین خدا را به دست آوردند، طوری که آنها پیشوا و الگوی کسانی قرار گرفتند که پس از آنها آمدند، همچنین به فتوحات و غنائم زیادی دست یافتند و ثروتمندترین مردم شدند، و تا روز قیامت هرکس کاری را که آنها انجام دادند، انجام دهد چیزی  که آنان به دست آوردند به دست خواهد آورد.
سپس فرمود:« وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ» و هرکس از خانه اش بیرون رود و به سوی خدا و پیامبرش هجرت نماید، و هدفش از هجرت، خدا و خشنودی وی و محبت پیامبر و یاری کردن دین خدا باشد، و هدفی دیگر نداشته باشد، « ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ » سپس کشته شود یا به صورتی دیگر بمیرد.
« فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ» به راستی او پاداش مهاجر را به دست آورده و به هدفش دست یافته است. زیرا او نیت نموده، و قاطعانه تصمیم گرفته، وکار را شروع کرده است. پس رحمت خدا نسبت به او و امثالش این است که پاداش آنها را به  آنان کاملا می دهد گرچه آنها کار و عمل را کامل نکرده باشند، و کوتاهی هایی را که در رابطه با هجرت و غیره را که از آنها سر زده است می بخشد. بنابراین آیه را با این دو اسم بزرگوار به پایان رسانید و فرمود:« وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا» و خداوند بخشنده است. یعنی گناهان مومنان را می آمرزد، به خصوص گناه کسانی که توبه کرده و به سوی خدا بازگشته اند.
« رَّحِمَاَ» به همه خلق مهربان است، از روی مهربانی آنان را پدید آورده، و سلامتی را به آنها ارزانی داشته، و مال و فرزند و قدرت و دیگر نعمت ها را بر آنان بخشیده است. و نسبت به مومنان مهربان است، چرا که به آنان توفیق ایمان و علم و آگاهی داده، و اسباب سعادت و رستگاری و عواملی که به وسیله آن فواید و خیر کثیری را به دست می آورند برای آنان آسان گردانیده است، و آنها را از رحمت و بخشش خداوند به اندازه ای برخوردار می سازد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده  است. از خداوند می خواهیم که ما را از خیر و برکتی که نزد او  است به خاطر بدیهایی ما داریم محروم نگرداند.
آیه ی 102-101:
وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُواْ لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينًا ؛ و چون  در زمين  سفر کنيد ، گناهی  نيست  که  اگر بيم  آن  داشتيد که  کافران   به  شما زيان  رسانند ، نماز خويش  کوتاه  کنيد  زيرا کافران  دشمن  آشکار  شما هستند.
وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَلْيَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ فَلْيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا ؛ و چون  تو در ميانشان  باشی  و برايشان  اقامه  نماز کنی  ، بايد که  گروهی ، ازآنها با تو به  نماز بايستند و سلاحهای  خويش  بردارند  و چون  سجده  به   پايان  بردند برابر دشمن  شوند تا گروه  ديگر که  نماز نخوانده  اند بيايند و  با تو نماز بخوانند  آنان  نيز هوشيار باشند و سلاحهای  خويش  بگيرند  زيرا کافران  دوست  دارند که  شما از سلاحها و متاع  خود غافل  شويد تا  يکباره  بر شمابتازند  و گناهی  مرتکب  نشده  ايد هر گاه  از باران  در رنج   بوديد يا بيمار بوديد سلاحهای  خويش  بگذاريد ، ولی  هوشيارانه  مواظب  دشمن   باشيد  هر آينه  خدا برای  کافران  عذابی  خوارکننده  آماده  ساخته  است.
 این دو آیه مبنای نماز قصر و نماز خوف هستند. خداوند متعال می فرماید: « وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ» یعنی هرگاه در زمین به سفر رفتید. و ظاهر آیه اقتضا می کند که در هر سفری حتی اگر سفر برای گناه نیز باشد نماز را باید شکسته خواند، همانطور که مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله چنین است. او در این مسئله با جمهور که عبارت از پیشوایان مذاهب سه گانه و دیگران هستند مخالفت نموده است، زیرا جمهور قصر نماز را در سفر گناه جایز نمی دانند، چون از مفهوم آیه چنین بر می آید که قصر نماز مخصوص سفرهایی است که گناه نیستند، زیرا قصر سهولتی است از جانب خدا برای بندگانش؛ هرگاه به سفررفتند اجازه دادند که نماز را شکسته بخوانند و روزه نگیرند، و کسی که برای انجام گناه به سفر رفته است، تخفیف با حالت او مناسبت ندارد.
« فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ» پس بر شما گناهی نیست که نماز را قصر کنید؛ و این جمله با این مطلب که قصر کردن نماز بهتر است منافاتی ندارد، زیرا نفی کردن گناه به اطر دور کردن توهمی است که در دل بسیاری از مردم در این مورد پدید می آید. حتی می توان گفت که این جمله با واجب بودن قصر نماز در سفر منافاتی ندارد، همانطور که این مسئله در سوره بقره و در آیه « إِنَّ الصَّفَا وَالمَروَةَ مِن شَعائِرِ اللَّهِ»، گذشت. و دور کردن توهم در این جا روشن است، زیرا واجب بودن نماز به صورت کامل برای مسلمین ثابت و در دلشان جای گرفته بود، و این از دلشان بیرون نمی رفت مگر با بیان آنچه که منافی با تمام خواندن نماز است.
و دومسئله بر بهتر بودن و افضلیت قصر دلالت می نماید: یکی اینکه پیامبر همواره در تمام سفرهایش نمازها را قصر می نمود، و دوم اینکه قصر از باب گشایش و اجازه و رحمت خدا نسبت به بندگان است، و خداوند دوست دارد که به رخصت های او عمل شود، همانطور که انجام گناه را نمی پسندد.
« أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ» که از نماز بکاهید، و نفرمود: نماز را بکاهید و قصر کنید، و این طرز بیان دو فایده دارد: یکی این که اگر می فرمود:« أَن تَصُرُوا الصَّلَاةِ» نماز را بکاهید و کم کنید، قصر حد و اندازه ای نمی  داشت، و چه بسا گمان برده می شد که اگر کسی نماز را قصر کند و فقط یک رکعت بخواند برایش جایز است.
پس بیان آن به صورت « مِنَ الصَّلاَةِ» از نماز کم کنید، بیانگر آن است که کم کردن اندازه و حدی دارد، و اندازه آن با عمل پیامبر (ص) و اصحابش مشخص می شود.
دوم: اینکه ( مِن) مفید تبعیض است، تا دانسته شود که فقط بعضی از نمازهای فرض قصر می شوند، نه همه نمازها. زیرا نماز صبح و مغرب قصر نمی شوند، و نمازهایی که قصر می شود نمازهای چهاررکعتی هستند که به صورت دو رکعت خوانده می شوند.
پس وقتی ثابت شد که قصر نماز در سفر رخصت است، بدان که مفسرین در قید « إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ» اختلاف کرده اند، زیرا ظاهر این جمله دلالت می نماید که قصر نماز جایز نیست مگر اینکه دو چیز وجود داشته باشد: سفر و ترس، و مبنای اختلافشان به این بر می گردد که آیا منظور از « أَن تَقْصُرُواْ» تنها کم کردن عدد است یا کم کردن عدد و صفت؟ که در صورت اول اشکال وارد می شود، و در این مطلب برای عمربن خطاب رضی الله عنه اشکال پیش آمد تا اینکه از پیامبر (ص) پرسید و گفت: ای پیامبر خدا! چرا نماز را شکسته می خوانیم در حالی که ما در امنیت قرار داریم؟ یعنی خداوند می فرماید: « إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا» پیامبر (ص) فرمود: « صَدَقهُ تَصَدَّقَ اللّه بِهَا عَلَیکُم فَاقبَلُوا صَدَقَتَهُ» : « قصر نماز صدقه ای است که خداوند به شما بخشیده است، پس صدقه الهی را بپذیرید.»
بنابراین قید« ترسیدن از دشمن» با توجه به اینکه پیامبر (ص) و یارانش غالبا در آن قرار داشتند، آمده است زیرا غالبا سفرهای او برای جهاد بود. و در این فایده ای دیگر نیز هست و آن بیان حکمت و مصلحت مشروعیت رخصت قصر نماز است.
پس خداوند در این آیه آخرین حد مشقّت و سخنی را که با رخصت مناسبت دارد بیان نمود، و آن تلافی سفر و ترس است. و این مستلزم آن نیست در سفری که در آن ترسی نباشد نماز قصر نمی شود، زیرا سفر مظنه مشقت است.
اما بنابر صورت دوم که منظور از قصر، قصر عدد و صفت است، قید در اینجا موثر است و معنای خاصی را القا می کند پس هرگاه سفر و ترس یافت شوند قصر کردن عدد رکعات نماز و قصر کردن صفت و حالت آن جایز است.
و اگر تنها سفر باشد و ترسی وجود نداشته باشد فقط کم کردن از تعداد رکعات نماز جایز است، و یا  اگر سفری وجود نداشت و تنها ترس وجود داشته باشد فقط قصر صفت نماز جایز است.
بنابراین صفت نماز خوف را بیان فرمود و گفت:« وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ» و هرگاه میان آنها بودی و نماز را اقامه کردی، و آنچه را در نماز واجب است کامل نمودی، به آنها یاد بده آنچه را که شایسته است تو و آنها آن را انجام دهید. سپس آن را تفسیر نمود و فرمود:« فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ» باید گروهی با تو بایستند و گروهی در مقابل دشمن بایستند، همانطور که آنچه به دنبال می آید بر این مطلب دلالت می نماید.
« فَإِذَا سَجَدُواْ» یعنی هرگاه کسانی که با تو بودند نمازشان را تکمیل کردند. و خداوند از نماز به سجده تعبیر نمود تا بر فضیلت سجده، و این که سجده رکنی از رکن های نماز و بلکه بزرگترین رکن نماز است دلالت می نماید.
« فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ» و آنهایی که نماز خوانده اند باید پشت سرتان از شما مواظبت نمایند و گروهی دیگر که در برابر دشمنان ایستاده و نماز نخوانده اند، بیایند، « فَلْيُصَلُّواْ مَعَكَ» و با تو نماز بخوانند.
و این دلالت می نماید که امام در نماز خوف بعد از رفتن گر وه اول، برای گروه دوم منتظر می ماند، و وقتی که آنها رسیدند آنچه را از نمازش که باقی مانده است با آنها می خواند، سپس می نشیند و منتظر می ماند تا نماز خود را کامل کنند، سپس با آنها سلام می گوید ونماز را به پایان می رساند. این یکی از صورت های نماز خوف است.
نماز خوف به صورت مختلفی از پیامبر (ص) ثابت شده و همه صورت های آن جایز است. و این آیه دلالت می نماید که نماز جماعت از دو جهت فرض است: یکی اینکه خداوند در چنین حالت سختی که به شدت ترس از دشمن و خطر هجوم آنها وجود دارد دستور داده است تا نماز به جماعت خوانده شود. پس وقتی خداوند خواندن نماز را با جماعت در چنین حالت سختی واجب گردانیده است در حالت اطمینان و امنیت به طریق اولی واجب است.
دوم اینکه نمازگزارانی که نماز خوف می خوانند بسیاری از شرایط و لوازم آن را ترک می کنند، و در نماز خوف از چیزهای بسیاری که نماز را باطل می کند گذشت شده است، و این جز تاکیدی بر واجب بودن نماز جماعت نیست، چون بین واجب و مستحق تعارضی نیست، زیرا اگر جماعت واجب نمی بود این امورِ لازم به خاطر جماعت ترک نمی شد و آیه شریفه دلالت می نماید که بهتر است نماز را پشت سر یک امام بخوانند.
گرچه این امر موجب خلل و اشکالی گردد که اگر نماز را پشت سر چند  امام بخوانند آن خلل ایجاد نمی شد. و این امر به خاطر وحدت کلمه مسلمین و اتفاق و عدم تفرقه آنان است. و تا بیشتر در دل دشمنانشان هراس و ترس بیافتد.
و خداوند متعال دستور داده است که اسلحه خود را بر دارند و در نماز خوف آماده باشند. هرچند که این امر به حرکت ها و کارهایی می انجامد که احیانا انسان را از برخی از احوال نماز مشغول می دارد، اما مصلحتی که وجود دارد مهمتر از این چیزها است، و آن جمع کردن بین نماز و جهاد و آمادگی و احتیاط در مقابل دشمنانی است که بی نهایت به حمله بردن و تاختن بر مسلمین و کالاهایشان حریص و علاقمند هستند، بنابراین خداوند متعال فرمود:« وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَاحِدَةً» کافران دوست دارند تا شما از اسلحه و کالاهایتان غافل شوید و آنگاه یکباره بر شما بتازند.
سپس خداوند کسانی را که عذری دارند از قبیل بیماری یا بارش باران، معذور قرار داده و به آنها اجازه داده است تا اسلحه خود را بر زمین بگذارند، اما باید احتیاط و آمادگی داشته باشند. پس فرمود:« وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا » و اگر از باران در اذیت بودید، یا بیمار بودید، گناهی بر شما نیست که اسلحه هایتان را بر زمین بگذارید، و آمادگی خود را داشته باشید، همانا خداوند برای کافران عذاب خوارکننده ای آماده نموده است.
یکی از مصادیق عذاب خوار کننده این است که خداوند بنده خوب و مومن خویش و یاوران موحّد دینش را دستور داده تا کافران را در هر کجا که یافتند بکشند، و با آنها بجنگند و آنها را بگیرند،  و محاصره کنند، و همه جا در کمین آنها بنشینند و در همه حالت ها مواظب خود باشند، و از آنها غافل نشوند، تا مبادا کافران از غفلت آنها استفاده کرده و با ضربه زدن به آنها به برخی از اهداف خود برسند.
پس خداوند را به خاطر منّتی که بر مومنان نهاده و آنها را با یاری خویش و آموزه هایش کمک نموده است سپاس و ستایش می گوییم. راهنمایی هایی که اگر مسلمین به طور کامل آن را در پیش بگیرند شکست نمی خورند و هیچ وقت دشمن بر آنها چیره نمی گردد. « فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ» پس وقتی که نماز خواندند باید پشت سرتان از شما مواظبت کنند. این دلالت می نماید که این گروه نمازشان را قبل از رفتن به جای نگاهبانان تکمیل می کنند، و پیامبر (ص) قبل از اینکه سلام بدهد منتظر گروه دیگر می ماند، زیرا ابتدا بیان کرد که گروه اول با او به نماز می ایستد، پس خبر داد که آنها با پیامبر همراه هستند. سپس کار رفتن به جای نگاهبانان را تنها به آنها نسبت داد، و به پیامبر نسبت نداد پس این همان مطلبی است که ما بیان کردیم.
« وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ فَلْيُصَلُّواْ مَعَكَ» سپس گروهی بیاید که نماز نخوانده اند و با تو نماز بخوانند. این آیه بیانگر آن است که گروه اول نماز خوانده اند. و بیانگر آن است که نمازِ گروه دوم در حقیقت در رکعت  اولِ با امام خوانده می شود، و در رکعت دوم حکما آنها نمازشان را با امام خوانده اند. پس این مستلزم آن است که امام باید منتظر آنها باشد تا آنان نمازشان را تکمیل کنند سپس با آنها سلام بگوید و نماز را به پایان برساند. و اگر کسی تامل ورزد این مطلب روشن است.
آیه ی 103:
فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُواْ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا ؛ و چون  نماز را به  پايان  برديد خدا را ايستاده  يا نشسته  و يا به  پهلو، خوابيده  ياد کنيد  چون  از دشمن  ايمن  گشتيد نماز را تمام  ادا کنيد که   نماز بر مؤمنان  در وقتهای  معين  واجب  گشته  است.
وقتی که از نمازتان فارغ شدید، خواه نماز خوف باشد یا نمازی دیگر، در همه حالت و هیئت هایشان خدا را یاد کنید. اما به خاطر چند فایده نماز خوف را به طور ویژه در این مورد بیان کرد، از جمله آن فواید یکی این است که صلاح و سعادت و رستگاری قلب در گروه رجوع به خدا و محبت ورزیدن به وی و مملو کردن قلب از یاد خدا و ستایش او است. و بزرگترین چیزی که این مهم به وسیله آن تحقق می یابد نماز است، که پلی است برای برقراری ارتباط میان بنده و پروردگارش . و از آن جمله این است که نماز سرشار از حقایق ایمانی و معارف یقینی است، که خداوند آن را درهر شب و روز بر بندگانش فرض گردانیده است، و مشخص است که در نماز خوف این اهداف پسندیده است که در نماز خوف این اهداف پسندیده به علت مشغول بودن قلب و جسم و به سبب ترس، حاصل نمی شوند ، بنابراین دستور داد تا به وسیله ذکر و یاد خدا پس از نمازِ خوف این چیزها جبران شوند.
و از آن جمله اینکه ترس باعث اضطراب و هراس قلب می گردد، و این به مثابه ی ضعف و ناتوانیِ آدمی است و هرگاه قلب ضعیف گردد بدن از مقاومت در برابر دشمن ضعیف می گردد، اما ذکر خدا یکی از بزرگترین عواملی است که قلب را تقویت نموده و نیرو می بخشد. و از آن این است که ذکر و یاد خدا همراه با شکیبایی و پابرجایی سبب رستگاری و پیروزی بر دشمنان است. همانطور که خداوند متعال فرموده است:« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إذَا لَقیِتُم فِئَةَ فَاثبُتُوا وَاذکُروُا اللَّه کَثِیرَاَ لَّعَلَکُم تُفلِحُونَ» ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه با گروهی روبرو شدید پابرجا باشید، و خدا را بسیار یاد کنید تا موفق و رستگار شوید. پس دستور داد که در این حالت بسیار او یاد شود. این آیه فواید دیگری را نیز در بر دارد« فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ» و چون آرامش یافتید پس نماز را بر پا دارید . یعنی وقتی که ترس برطرف شد و دل و جسمتان آرامش یافت، نماز را به کامل ترین صورتِ ظاهری و باطنی و با ارکان و شرایط آن، و با فروتنی و سایر اموری که نماز را تکمیل می نماید برپا دارید.
« إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا » همانا نماز بر مومنان فرضی است که باید در اوقاتی معین خوانده شود، پس این مبین فرضیت نماز است و اینکه نماز دارای وقتی است که به جز در آن وقت صحیح نیست خوانده شود، و وقت نماز اوقاتی است که نزد مسلمین ثابت و مقرر است، و کوچک و بزرگ ، و عالم و جاهل آن را می دانند، و آنها این اوقات را از پیامبرشان (ص) فرا گرفته اند که فرمود:« صَلُّوا کَمَا رَأیتُمُونِی أُصَلِّی « همانگونه نماز بخوانید که مرا دیده اید نماز می خوانم.»
و « عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» بر این دلالت می نماید که نماز معیار و میزان ایمان است و برحسب ایمان بنده نماز وی کامل انجام می شود، و این دلالت می نماید که کافران گرچه به مانند اهل ذمه باید به احکام مسلمین ملتزم باشند، اما آنها به انجام فروع دین مانند نماز امر نمی شوند، و چنانچه آن را انجام دهند مادامی که کافر هستند نمازشان صحیح نیست. هرچند که در آخرت به خاطر برپا نداشتن نماز و سایر احکام مجازات شده و سزا می بینند.
آیه ی 104:
وَلاَ تَهِنُواْ فِي ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ؛ و در دست  يافتن  به  آن  قوم  سستی  مکنيد  اگر شما آزار می  بينيد ، آنان   نيز چون  شما آزار می  بينند ، ولی  شما از خدا چيزی  را اميد داريد که  آنان   اميد ندارند  و خدا دانا و حکيم  است.
یعنی در طلب و دنبال کردن دشمنانِ کافرتان سست و ضعیف نشوید، و در جهاد کردن و اهتمام دادن به آن سستی نورزید، زیرا سست شدنِ دل باعث سست شدن بدن می گردد، و سستی بدن باعث ناتوانی در برابر دشمنان می شود. بلکه قوی باشید، و در جنگیدن با آنها با نشاط و چابک باشید.
سپس دو چیز را بیان نمود که قلب مومنان را تقویت می نماید: اول: آنچه از درد و زخم و خستگی و امثال آن که به شما می رسد، پس، از جوانمردی و مروّت و انسانیت و شهامت اسلامی دور است که شما از آنها ضعیف تر باشید، در حالی که شما و آنها در آنچه که باعث ضعف و سستی می گردد برابر هستید. زیرا عادت بر این است که سست و ضعیف نمی شود، مگر کسی که درد و مصیبت ِ پی در پی بر او وارد شود، و همواره دشمنان بر او پیروز گردند. اما کسی که گاهی جنگ به نفع او تمام می شود و گاهی به زیان او نباید ضعیف گردد.
دوم: شما به خدا امید دارید و آنها به خدا امید ندارند، پس شما امید دارید که با دست یافتن به پاداش خدا موفقیت را به دست آورید، و از عذاب او نجات یابید. بلکه مومنان واقعی اهدافی عالی و آرزوهای بلندی در سر می پرورانند از قبیل یاری کردن دین خدا و برپا داشتن شریعت الهی و توسعه دادن دایره اسلام و هدایت نمودن گمراهان و ریشه  کن کردن دشمنان.
پس این چیزها برای مومنی که دارای یقین است افزایش توانایی و چند برابر شدن چابکی و شجاعت در بر دارد، زیرا کسی که می جنگد و سختی ها را به خاطر دست یافتن به افتخار دنیوی اش تحمل می کند، مانند کسی نیست که برای به دست آوردن سعادت دنیا و آخرت دست یافتن به خشنودی خدا و بهشت او می جنگد. پس پاک است خدایی که با علم و حکمت خویش بندگان را متفاوت قرار داده، و میان آنها فرق گذاشته است. بنابراین فرمود:« وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا » و خداوند دانا و حکیم است، یعنی دارای علم و حکمت کامل است.
آیه های 113-105:
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا ؛ ما اين  کتاب  را به  راستی  بر تو نازل  کرديم  تا بدان  سان  که  خدا به  تو آموخته  است  ميان  مردم  داوری  کنی  و به  نفع  خائنان  به  مخاصمت  برمخيز.
وَاسْتَغْفِرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ و از خدا آمرزش  بخواه  که  او آمرزنده  و مهربان  است.
وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا ؛ و به  خاطر، کسانی  که  به  خود خيانت  می  ورزند مجادله  مکن  ، که  خدا  خائنان گناهکار را دوست  ندارد.
يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطًا ؛ از مردم  پنهان  می  دارند و از خدا پنهان  نمی  دارند ، زيرا آنگاه  که   سخنانی  ناپسند در دل  می  انديشند خدا با آنهاست  و او به  هر چه  می  کنند احاطه  دارد.
هَاأَنتُمْ هَـؤُلاء جَادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَمَن يُجَادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً ؛ هان  ، اين  شماييد که  در اين  جهان  از آنان  سخت  جانبداری  کرديد ، کيست ، که  در روز قيامت  از آنان  در برابر خدا جانبداری  کند يا چه  کسی  وکيل  آنهاخواهد بود ?
وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا؛ و هر که  کاری  ناپسند کند يا به  خود ستم  روا دارد ، آنگاه  از خدا  آمرزش خواهد ، خدا را آمرزنده  و مهربان  خواهد يافت.
وَمَن يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا؛ و هر که  گناهی  کند ، آن  گناه  به  زيان  خود کرده  است  ، و خدا دانا و  حکيم  است.
وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا؛ و هر که  خود خطا يا گناهی  کند آنگاه  بی  گناهی  را بدان  متهم  سازد ، هر، آينه  بار تهمت  و گناهی  آشکار را بر دوش  خود کشيده  است.
وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌ مُّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا ؛ اگر فضل  و رحمت  خدا شامل  حال  تو نبود ، گروهی  از کافران  قصد آن   داشتندکه  تو را گمراه  کنند ، ولی  آنان  جز خود را گمراه  نکنند و هيچ   زيانی  به  تونرسانند  و خدا بر تو کتاب  و حکمت  نازل  کرد و چيزهايی  به   تو آموخت  که  از اين  پيش  نمی  دانسته  ای  و خدا لطف  بزرگ  خود را بر تو  ارزانی  داشت.
خداوند خبر می دهد که کتاب را به حق بر بنده و پیامبرش نازل کرده است، یعنی نزول قرآن از شر شیطان در امان بوده، و یاوه و باطلی به آن رخنه نکرده است. بلکه به حق فرود آمده و مشتمل بر حق است، پس اخبار قرآن راست، و اوامر و نواهی آن عادلانه است. « وَتَمَّت کَلِمَتُ رَبّکَ صِدقَاَ وَعَدلَاً» و سخن پروردگارت از نظر راستی و دادگری کامل است.
و خداوند خبر داده است که قرآن را بر پیامبر نازل فرمود تا میان مردم داوری کند. و در آیه ای دیگر فرموده است: « وَأَنزَلَنا إِلَیکَ الّذِکرَ لِتُبَیّنَ لِلَّناسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِم» و قرآن را بر تو نازل کرده ایم تا آنچه را که بر مردم نازل شده است برای آنان بیان کنی.
احتمال دارد که آیه « إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ» در مورد داوری بین مردم و حل و فصل درگیری و اختلافات آنان باشد، و این آیه « وَأنزَلنَا إِلَیکَ» در مورد بیان اصول و فروع دین باشد. و احتمال دارد که معنی هر دو آیه یکی باشد. پس داوری بین مردم در اینجا شامل داوری میان آنها در مورد خون ها و آبرو و اموال و سایر حقوق و عقاید و تمام مسائل احکام باشد.
« بِمَا أَرَاكَ اللّهُ» براساس آنچه که خدا به تو نشان داده است، نه براساس هوی و خو است خودت، بلکه بر طبق آنچه که خدا به تو آموخته و به تو الهام  کرده است میان آنها داوری کن . « وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی ، إِن هُوَ إِلَّا وَحیُ یُوحَی» و او از روی هوی و هوس چیزی نمی گوید، نیست آن مگر وحیی که بر  او وحی می شود، و این مبیّن آن است که پیامبر (ص) در تمام احکام و دیگر چیزهایی که از جانب خدا ابلاغ می نماید معصوم است. و نیز آن بیانگر آن است که علم و عدالت شرط داوری  است، زیرا خداوند متعال فرموده  است:« بِمَا أَرَاكَ اللّهُ» براساس آنچه که خدا به تو آموخته است و نفرمود: براساس آنچه که خود دیده ای و می دانی.
نیز اساس داوری کردن میان مردم را شناخت کتاب قرار داده است، و چون خداوند به داوری کردن میان مردم همراه با دادگری و انصاف دستور داد او را از ظلم و ستم که ضد عدالت است نهی نمود و فرمود: « وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا» از خیانت کار دفاع مکن، زیرا او مدعی چیزی است که مال او نیست، یا حقی را که بر گردن دارد، انکار می کند، خواه این را بداند یا از روی گمان چنین کند.
این آیه مبیّن آن است که مجادله و دعوای ناحق و به عهد گرفتن وکالت باطل در خصومت های دینی و حقوق دنیوی حرام است.
و مفهوم آیه دلالت می نماید که وکالت کسی که ظلمی از او شناخته نشده است جایز است. « وَاسْتَغْفِرِ اللّهِ» و به خاطر آنچه که از تو سر زده است اگر چیزی از تو سرزده است از خدا آمرزش بخواه. « إِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا» بی گمان خداوند گناه بزرگ کسی که از او آمرزش بطلبد و به سوی او بازگردد، و توبه نماید می آمرزد و او را پس از آن بر انجام عمل صالح که موجب به دست آوردن پاداش خدا و دور شدن عذاب او می گردد توفیق می دهد.
« وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ » « اختیان» و « خیانت» به معنی جنایت و ستم و گناه است. براساس این آیه نباید از کسی دفاع کرد که مرتکب گناه گشته و عقوبتی از قبیل حد یا تعزیر متوجه او شده است. از چنین کسی نباید دفاع کرد، و خیانتی که از او سر زده است دفع نمود، یا عقوبت و سزای شرعی را از او دور کرد.
« إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا» همانا خداوند کسی را که خیانت کار و گناه پیشه باشد دوست نمی دارد. و چون دوستی منتفی گردد ضد آن ثابت می شود و آن نفرت و بغض است و این بسانِ بیانِ علت برای نهیِ گذشته است.
سپس خداوند حالت این خیانت کاران را بیان فرمود که آنها « يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ» این از ضعف ایمان و نقصان و کمبودی یقین است که ترس از مردم نزد آنها از ترس از خدا بزرگتر است، پس آنها به طرق مختلف تلاش می کنند تا نزد مردم رسوا نشوند، در حالی که آنها با ارتکاب گناهان بزرگ به مقابله با خدا برخاسته اند، انگار نه انگار که خداوند آنها را می بیند و از آنها اطلاع دارد، در حالی که خداوند در همه احوال با آنها است، به ویژه در حالی که آنها در شب و در پنهانی سخنانی را بر زبان می آورند که خداوند از آن خشنود نیست از قبیل بی گناه انگاشتن جنایت کار، و متهم کردن بی گناه. آنان سعی می کردند که این مطلب را به پیامبر برسانند، تا طبق آنچه در شب توطئه  کرده اند عمل کند.
آنها چندین جنایت را یکجا انجام دادند، و به پروردگار آسمانها و زمین که به رازها و ضمیرشان آگاه است اعتنایی نکردند. بنابراین خداوند آنها را تهدید کرد و فرمود: « وَكَانَ اللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطًا » و خداوند با آگاهی و علم خود آنها را احاطه نموده است اما با وجود این در سزا دادن آنان شتاب نورزیده، بلکه آنان را مهلت داده و توبه کردن را به آنها پیشنهاد نموده و آنان را از اصرار ورزیدن بر گناهشان که باعث سزای بلیغ است برحذر داشته است.
« هَاأَنتُمْ هَـؤُلاء جَادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَمَن يُجَادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً» هان! شما همانهایی هستید که در زندگی دنیا از آنها دفاع کردید و دفاع شما باعث شد مقداری از رسوایی و ننگی که از آن می ترسیدند، از آنها دور شود. اما این چه سودی به آنها می رساند؟ و چه کسی در روز قیامت که حجت و دلیل بر ضد آنها آورده می شود و زبان و دست و پاهایشان به آنچه کرده اند گواهی می دهد از آنها دفاع خواهد کرد؟
« یَومَئِذِ یُوَفّیِهُم اللَّهُ دِینَهُمُ الحَقَّ وَیَعلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ المُبِینُ » در آن روز خداوند سزای آنان را به طور کامل می دهد و می دانند که خداوند حقِ آشکار است.
پس چه کسی در برابر خدایی که امور پوشیده را می داند، و گواهانی را بر ضد آنان برانگیخته است به گونه ای که نمی توانند حق را انکار کنند، از آنها دفاع می کند؟
در این آیه انسان راهنمایی شده است تا منافع دنیوی را که گمان آن می رود به دنبال ترک دستورات خدا یا  انجام آنچه خدا از آن نهی کرده است حاصل می شود با پاداش آخرت که از دست می دهد، یا سزای آخرت که به دنبال آن می آید، مقایسه کند. پس کسی که هوی وهوسش او را به ترک کردن دستور خدا فرمان داده است، به خود بگوید: هان! تو دستور خدا را از روی تنبلی و کوتاهی ورزیدن ترک کردی، پس چه سودی از ترک آن به دست آورده ای؟ و بنگر که چه مقدار از پاداش آخرت را از دست داده  ای؟ و بنگر که به سبب ترک دستورات خدا چه شقاوت و محرومیت و ناکامی و زیانی متوجه تو خواهد شد؟ و همچنین اگر آرزوهایش او را به شهوت های حرام ف را خوانده است، به خود بگوید: هرچند بتوانی به آنچه که دوست داشتی برسی، اما لذت آن تمام می شود، و ناراحتی و غم و حسرت و از دست دادن پاداش و گرفتار شدن به عذاب را به دنبال خواهد داشت. حسرت و عذابی که فقط گوشه ای از آن، انسان عاقل را کفایت می کند تا خود را از آن دور بدارد.
و این تدبر و و اندیشیدن بزرگترین نفع را به بنده می بخشد، و عقل و خرد سالم بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا می کند. به خلاف کسی که ادعای عقل و درایت می کند و چنین نیست، زیرا او به سبب نادانی و ستمی که بر خود روا می دارد لذت و راحتی دنیای فانی را ترجیح می دهد، و پیامدهای آن را نیز هرچه که باشد متحمل می شود. و الله المستعان.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا» و هرکس که بر ارتکاب گناهان جرات کند و در آنها فرو رود، سپس به طور کامل از خداوند آمرزش بطلبد و به گناه اعتراف کند و از آن پشیمان شود و از آن دست بکشد و تصمیم بگیرد که آن را دوباره انجام ندهد، خداوند چنین فردی را وعده داده است که او را از مغفرت و رحمت خویش برخوردار سازد، و وعده خدا تحقق پذیر است. پس خداوند گناهی را که از او سر زده می آمرزد و کمبود و عیبی که به دنبال ارتکاب گناه به او روی آورده است از او دور می نماید و کارهای شایسته گذشته اش را به او باز می گرداند، و او را در زندگی آینده اش به  انجام کارهای نیک توفیق می دهد و گناهش را مانع و حایلی در برابر توفیق الهی نمی گرداند، زیرا او را بخشیده است، و چون او را بخشیده او را از پیامدهای گناه نیز معاف نموده است.
و بدان که کار بد « سوء » در صورتی که به طور مطلق بیان شود، همه گناهان کبیره و صغیره را در بر می گیرد . و گناه، کار بد نامیده شده است، چون انجام دهنده گناه به خاطر سزای آن، فرجام بدی خواهد داشت، چون گناه در ذات خود بد است.
همچنین « ستم ورزیدن بر خویشتن»، در صورتی که به طور مطلق بیان شود شامل شرک ورزیدن به خدا و دیگر گناهان  است، و هرگاه « کاربد» و « ستم برخویشتن» همراه با یکدیگر بیان شوند هریک دیگری را با مفهومی که مناسب آن است تفسیر می کند. پس عمل سوء در اینجا به معنی ستمی است که در حق مردم کرده می شود، و آن ستم کردن بر مردم در ریختن خون و آبروی آنان و خوردن مالشان می باشد، و ستم بر خویشتن به معنی ارتکاب گناهانی است که بین خدا و بنده صورت می گیرد.
و ستم بر خویشتن ستم نامیده شده است زیرا جان بنده ملک وی نیست که به هر صورت بخواهد در آن تصرف نماید، بلکه جان انسان ملک خداست ، و خداوند آن را امانتی در دست بنده قرار داده، و به او دستور داده است که آن را به حرکت در راه راست و شناخت آن و عمل کردن به مقتضای آن ملزم نماید. پس بنده باید تلاش کند تا آنچه را که خداوند دستور داده است به خویشتن بیاموزد، و برای عمل کردن به واجبات تلاش نماید. پس تلاش او در غیر این راه ستم و خیانت به خویشتن و دور کردن آن از دادگری است.
سپس فرمود:« وَمَن يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ » و این شامل همه گناهان کوچک و بزرگ می باشد، پس هرکس کار بدی بکند سزای دنیوی واخروی آن بر خودش است و سزای آن غیر از او به کسی دیگر نمی رسد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: « وَلَا تَزِرُ وَازِرَةُ وِزرَ أُخرَی» و هیچ کس گناه کسی دیگر را به دوش نمی گیرد.
اما وقتی کارهای بد آشکارا انجام شوند، و مورد آشکار و  اعتراض قرار نگیرند، سزای آن همه را فرا گرفته و گناه آن فراگیر می شود. این مطلب از مفهوم این آیه شریفه استنباط می شود، زیرا کسی که کار بدی را انکار نکند در حقیقت کار بدی کرده است. و در اینجا به عدل الهی و حکمت او اشاره شده است ، که او هیچ کس را به خاطر گناه کسی دیگر مجازات نمی کند، و هیچ کس را بیش از گناهش سزا نمی دهد، بنابراین فرمود: « وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمً» خداوند دانا و حکیم است، و دارای علم و حکمت کامل است.
از جمله علم و حکمت الهی این است که او به گناه و انگیزه مرتکب آن آگاه است و سزایی که به دنبال آن گناه می آید، و حالت گناهکار را می داند. خداوند متعال اگر گناه از آدمی سر زند، چنانچه به خاطر غلبه و چیره شدن انگیزه های نفس اماره باشد، که همواره انسان را به بدی دستور می دهد و در بیشتر این گناهان به سوی خدا باز گردد، خداوند  او را می آمرزد، و به او توفیق توبه می دهد. و اگر گناه به خاطر جرأات کردن او برشکستن محارم الهی و بی اعتنایی به مراقبت و عذاب الهی از وی سر زده باشد این فرد با مغفرت و آمرزش خدا و توفیق یافتن برای توبه کردن فاصله ی زیادی دارد.
سپس فرمود:« وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً» و هرکس گناه بزرگی انجام دهد، « أَوْ إِثْمًا» یا گناه کوچکتری مرتکب شود، « ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئًا» سپس فرد بی گناهی را که از آن گناه پاک است به آن متهم کند، هرچند که از جهاتی دیگر گناهکار باشد « فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا» به درستی که با تهمت زدن به فرد بی گناه، گناه آشکار و روشنی را بر دوش گرفته است. و این دلالت می نماید که تهمت زدن از گناهان کبیره و هلاک کننده است . زیرا او چندین فساد را مرتکب شده است؛ ارتکاب خطا و گناه، سپس متهم کردن کسی که آن گناه را انجام نداده است. سپس دروغ زشتی که خود را بی گناه، و بی گناه را متهم جلوه می دهد، سپس عقوبت و سزاهای دنیوی که بر این گناه مترتب می شوند از کسی که مستوجب آن است دور می شوند، و برکسی اقامه می گردند که مستحق سزا نیست. از همه سخت تر سخن مردم است که به دنبال آن می آید و بی گناه را بد و بیراه می گویند. و دیگر مفاسدی که به دنبال دارد. از خداوند می خواهیم که ما را از هر بدی نجات بدهد.
سپس خداوند منت خویش را بر پیامبرش بیان کرد که او را از شرّ کسانی حفظ نمود که می خواستند او را گمراه نمایند. پس  فرمود: « ولَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌ مُّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ» مفسرین گفته اند: سبب نزول این آیات بود که شخصی در مدینه دزدی کرد، وقتی مردم از دزدی وی آگاه شدند، ترسید که در میان مردم رسوا شود. به همین جهت چیزی را که دزدیده بود در خانه کسی انداخت که بی گناه بود، و دزدی نکرده بود. دزد از قومش کمک گرفت که پیش پیامبر (ص) بیایند و از او بخواهند تا وی را در حضور مردم تبرئه کند. آنها آمدند و گفتند: او دزدی نکرده است ، بلکه کسی دزد است که مال مسروقه در خانه او یافت شده است، و دوستِ ما بی گناه است.پیامبر خواست تا وی را تبرئه نماید. پس خداوند این آیه ها را نازل فرمود و آن واقعه را روشن کرد، و او را از اینکه از خیانت کاران دفاع کند برحذر داشت، زیرا دفاع از کسی که بر باطل است نوعی گمراهی است . زیرا گمراهی دو نوع است: گمراهی در علم، و آن ندانستن حق است، و گمراهی در عمل و آن عمل کردن به چیزی است که نباید انجام شود. پس خداوند پیامبرش را از این نوع گمراهی مصون داشت همانطور که او را از گمراهی در اعمال محافظت کرد.
و خداوند خبر داد که دسیسه و مکر آنها به زیان خودشان خواهد بود، همانطور که هر مکرکننده و حیله گری چنین است، پس خداوند فرمود:« وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ» و آنها جز خویشتن کسی را گمراه نمی سازند. زیرا مکر و حیله گری مقصود آنان را حاصل نکرد، و چیزی جز ناکامی و محرومیت و گناه و زیان به دست نیاوردند. و این نعمتی بزرگ بر پیامبر (ص) است، چرا که نعمت انجام دادن  کار واجب را به وی ارزانی نمود و او را از ارتکاب هر عمل حرامی مصون داشت.
سپس خداوند نعمت خود را که بهره مند ساختن وی از علم و دانش است بیان داشت و فرمود:« وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» و این قرآن بزرگ و ذکر حکیم که در آن هر چیزی بیان شده است و علم اولین و آخرین در آن وجود دارد بر تو نازل نموده است.
و حکمت دارای دو معنی است: اول به معنی سنت است. که برخی از سلف گفته اند: همانطور که قرآن بر پیامبر نازل می گردد سنت هم بر وی نازل می شود. و یا به معنی شناخت اسرار شریعت است و یا به معنی مازاد بر شناخت احکام آن است، و به معنی قرار دادن هر چیزی در جایش، و ترتیب دادن هرچیزی برحسب جایگاه موقعیت آن است.
« وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ» و این، همه آنچه را که خدا به او آموخته است در بر می گیرد، زیرا همانطور که خداوند فرموده است پیامبر (ص) قبل از نبوت  علم و شناختی نداشته است: « مَا کُنتَ تَدرِی مَا الکِتَبُ وَلَا إِلا یَمنُ » تو نمی دانستی کتاب و ایمان چه هستند. « وَوَجدَکَ ضَالّاَ فَهَدَی » و تو را گمراه یافت پس تو را هدایت نمود. سپس خداوند بر او وحی فرستاد و به او آموخت و او را کامل گردانید، تا اینکه به مقامی از علم و  دانش رسید که رسیدن به آن برای گذشتگان و آیندگان ممکن نیست. پس پیامبر (ص) از همه خلایق به طور مطلق داناتر بود، و پیش از همه از صفات کمال برخوردار بود. بنابراین خداوند فرمود:« وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا» و فضل خدا بر تو بزرگ است. پس فضل و رحمت خدا بر پیامبرش (ص) بزرگتر از فضل و رحمت او بر همه مردم بوده  است، و شمردن تمام فضل و رحمتی که خداوند به محمد بخشیده است ممکن نمی باشد.
آیه ی 114:
لاَّ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتَغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا  ؛ در بسياری  از نجواهايشان  فايده  ای  نيست  ، مگر در سخن  آنان  که  به  صدقه ، دادن  يا نيکی  کردن  و يا آشتی  جويی  فرمان  می  دهند  و آن  کس  را که  برای   خشنودی  خدای  چنين  کند مزد بزرگی  خواهيم  داد.
در بسیاری از راز گویی های مردم خبر و برکت نیست، و چون در آن خیر و برکت نیست، یا فایده ای ندارد مانند سخن های بیهوده که مباح هستند، و یا با سخن باطل محض است، مانند انواع سخن حرام.
سپس خداوند مواردی را از آن مستثنی نمود و  فرمود: « إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ» مگر کسی که به صدقه دادن مال یا دانش یا فایده ای دیگر دستور دهد. عبارت های کوتاه مانند گفتن « سبحان الله» و « الحمدلله» در آن داخل است. همانطور که پیامبر (ص) فرمود: « إنَّ بِکُلَّ تَسبیحَةٍ صَدَقَةُ وَکُلَّ تَکبِیرَةِ صَدَقَهُ وَکُلَّ تَهلیِلَةٍ صَدَقَةُ وَأمر بَالمَعرُوفِ صَدَقَةُ » همانا سبحان الله گفتن صدقه است و الله اکبر و لا اله الا الله گفتن و امر به معروف و نهی از منکر صدقه است ، و جماع هر یک از شما با زنش صدقه است.
« أَوْ مَعْرُوفٍ» و آن احسان و طاعت و هر آن چیزی است که برحسب شریعت و عقل، نیک تشخیص داده شده باشد و چون امر به معروف را به طور مطلق بیان کرد شامل نهی از منکر نیز می شود زیرا ترک کردن چیزهایی که از آن نهی شده است، معروف و نیکی است، و نیز کار خوب به طور کامل انجام نمی شود مگر با ترک کردن کار بد. و اما در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر همراه با یکدیگر بیان شوند، در این صورت معروف به معنی انجام دادن کاری است که بدان دستور داده شده، و منکر به معنی ترک کردن آنچه از آن نهی شده است می باشد.
« أَوْ إِصْلاَحٍ بَيْنَ النَّاسِ» و اصلاح صورت نمی پذیرد مگر میان دو نفری که با یکدیگر کشمکش و اختلاف دارند. و کشمکش و درگیری ،جدال و  دشمنی ورزیدن با یکدیگر ، فتنه و تفرقه بی شماری را در پی دارد. پس در اینجا شارع، مسلمانان را برای اصلاح در مساله ی خون و اموال و آبرویِ مردم و  اصلاح و همبستگی دینی تشویق نموده است. همانطور که فرموده است:« وَاعتَصِمُوا بِجَبلِ اللَّهِ جَمیِعَاَ وَلَا تَفَرَّقُوا» همه به ریسمان الهی چنگ بزنید، و متفرق نشوید. و فرموده است:« وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُومِنینَ اقتَتلُوا فَأصلِحُوا بَینَهُما فَإِن بَغَت إِحدَئُهمَها عَلَی الأُخرَی فقَتِلُوا الَّتِی تَبغِی حَتَّی تَفِی ءَإِلَی أَمرِ اللَّهِ» و اگر دو گروه از مومنان با یکدیگر جنگیدند در میانشان اصلاح و آشتی برقرار کنید. پس اگر یکی بر دیگری تجاوز کرد با گروهی که تجاوز می کند بجنگید تا به دستور و فرمان خدا باز گردد. و خداوند متعال فرموده است: « وَالصُّلحُ خَیرُ» وصلح بهتر است، و کسی که برای اصلاح و آشتی دادن مردم تلاش می نماید از کسی که همواره به نماز و روزه و صدقه مشغول است، بهتر است. و کسی که به دنبال اصلاح و آشتی دادن مردم است خداوند حتما تلاش و کار او را به نتیجه می رساند.
همانطور کسی که برای فساد انگیزی تلاش می کند، خداوند کارش را بی نتیجه نمی گرداند و او را به هدفش نمی رساند، همانطور که خداوند متعال فرموده است:« إِنَّ اللَّهَ لَا یُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدینَ» خداوند کار فسادانگیزان و تباهی کنندگان را درست نمی نماید. پس این کارها در هر کجا که  انجام شوند ، خیر و خوبی هستند، همانطور که این استثنا بر آن دلالت می نماید.
اما پاداش کامل بر حسب نیت، و اخلاص در این کارها می باشد. بنابراین خداوند متعال فرمود:« وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتَغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» و هرکس این کارها را برای خشنودی خدا انجام دهد به او پاداش بزرگ خواهیم داد.
پس شایسته است که بنده هدفش رضای خدا باشد، و کار را در هر وقت و مکانی خالصانه برای خدا  انجام دهد، تا به سبب آن پاداش بزرگ به دست بیاورد و به اخلاص عادت کند و از مخلصان باشد، و پاداش کامل به  او برسد، خواه هدفش حاصل شده، و خواه حاصل نشده باشد، زیرا نیت درست وجود داشته و به اندازه توانش کار کرده است.
آیه ی 116-115:
وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيرًا ؛ هر که  پس  از آشکار شدن  راه  هدايت  با پيامبر مخالفت  ورزد و از شيوه ، این شيوه  مؤمنان  پيروی  کند ، بدان  سوی  که  پسند اوست  بگردانيمش  و به   جهنمش  افکنيم  ، و جهنم  سرانجام  بدی  است.
إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيدًا ؛ خدا کسی  را که  برای  او شريکی  قرار دهد نمی  آمرزد و جز آن  هر گناهی  را  برای  هر که  خواهد ، می  آمرزد  و هر کس  که  برای  خدا شريکی  قرار دهد  سخت  به  گمراهی  افتاده  است.
هرکس با پیامبر (ص) و با آنچه او  آورده است مخالفت ورزد، « مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى» پس از اینکه با دلایل  قرآنی و برهان های دنیوی هدایت برای او روشن شده است، « َيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ» و راهی جز راه مومنان در پیش بگیرد، و راه مومنان شیوه و راه آنها در عقاید و اعمالشان است. « نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى» او را با آنچه که برای خود برگزیده است رها می کنیم، و او را خوار می گردانیم، و او را بر انجام کار خیر توفیق نمی دهیم چون او حق را دیده و آن را شناخته اما آن را ترک کرده است. پس سزای دادگرانه و عادلانه از جانب خدا این است که او را در گمراهی اش سرگردان باقی بگذارد و بر گمراهی اش بیافزاید. همانطور که خداوند متعال فرموده است:« فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبِهِم» و چون منحرف شدند خداوند دلهایشان را منحرف و کج نمود.
و خداوند متعال فرموده است:« وَنُقَلِّبُ أَفئِدَتَهُم وَأَبصَرَهُم کَمَا لَم یُومُِنوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» و دل ها و چشمانشان را واژگون می کنیم تا ایمان نیاورند، همانطور که در اولین بار به آن ایمان نیاوردند.
مفهوم آیه دلالت می نماید که هرکس با پیامبر مخالفت نکند، و از راه مومنان پیروی نماید، به این صورت که هدفش رضای خدا و پیروی از پیامبر و همراهی با جماعت مسلمین باشد، سپس بنا به اقتضای نفس بشری و غلبه غرایز گناهانی از وی سر بزند، یا اراده گناه بکند، خداوند او را به خودش و شیطان واگذار نمی کند، بلکه لطف خود را شامل حال او می گرداند، و بر او منت نهاده، و از بدی  مصون می دارد. همانطور که خداوند متعال در مورد یوسف علیه السلام فرموده است:« کَذَلِکَ لَنَصرِفُ عَنهُ السُّوءَ وَالفَحشَاءَ إِنَّهُ مِن عِبَادِنَا المُخلِصِینَ» این چنین تا بدی و زشتی را از او دور کنیم، همانا او از بندگان مخلص ما است. یعنی به سبب اخلاصش، گناه و زشتی را از او دور کردیم. همچنان که عموم و کلّیت سبب دلالت می نماید که خداوند بدی را از هر انسان مخلصی دور می نماید.
« وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ» او را در جهنم به شدّت عذاب می دهیم، « وَسَاءتْ مَصِيرًا » و جهنم برای او بد جایگاه و سرانجامی است. و این وعید که به دنبال مخالفت با پیامبر و مومنان می آید، برحسب کوچکی و بزرگی گناه دارای مراتب و مراحلی است که کسی جز خدا آن را نمی داند. بعضی از این مخالفت ها انسان را برای همیشه در جهنم ماندگار ساخته، و او را خوار و ذلیل می گرداند. و بعضی از مخالفت ها سزای کمتری دارند. پس شاید آیه دوم به منزله توضیح و تشریح این آیه است که به طور مطلق آمده است.
خداوند تعالی شرک را نمی بخشد چون شرک ورزیدن به خدا توهین به پروردگار جهانیان و توهین به یگانگی پروردگار است. و شرک برابر دانستن  مخلوقِ فاقدِ سود و زیان با ذاتی است که تنها او مالک نفع و ضرر است. خدایی که هیچ نعمتی نیست مگر اینک از جانب او است، و فقط او ناراحتی و رنج را دور می نماید. او دارای کمال مطلق است، و از هر نظر بی نیاز است.
پس بزرگترین ستم و بزرگترین گمراهی آن است که انسان عبادت را برای ذاتی که دارای چنین عظمت و شکوهی است خالصانه انجام ندهد، و بخشی از عبادت را برای مخلوق انجام دهد که از صفت های کمال هیچ بهره ای ندارد، و همواره محتاج است، مخلوقی که جز عدم چیزی نیست، و وجود نداشته و کمال ندارد و از هر نظر محتاج است.
و اما گناهان پایین تر از شرک به خواست و اراده خداوند بستگی دارد، و اگر خداوند بخواهد با رحمت و حکمت خویش آن را می آمرزد، و اگر بخواهد بنده را بر آن عذاب می دهد و براساس  عدل و حکمت خود وی را به سبب آن گناهان مجازات می نماید. و به این آیه کریمه استدلال شده است که اجماع امت حجت، و  امت از اشتباه معصوم است.
دلیل آن این است که خداوند کسی را که با راه و روش مومنان مخالفت ورزد به رسوایی و آتش جهنم تهدید کرده است، و « سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ» مفرد و مضاف است، و همه عقاید و اعمالی را که مومنان بر واجب بودن چیزی اتفاق نمودند ، یا بر مستحب یا حرام بودن، یا مکروه یا جایز بودن چیزی اتفاق نمودند، پس این راه آنها است، و هرکسی در چیزی که آنان بر آن اجماع کرده اند مخالفت کند، در حقیقت راهی غیر از راه آنان را در پیش گرفته است. و فرموده الهی بر این مطلب دلالت می نماید که می فرماید:« کُنُتم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلَّناسِ تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَتَنهَونَ عَنِ المنُکَرِ» شما بهترین امتی هستید که به سود انسان ها آفریده شده اید؛ امر به معروف می کنید و نهی از منکر می نمایید.
وجه دلالت آن این گونه است که خداوند خیر داده که مومنان جز به کار خوب دستور نمی دهند، پس هرگاه بر واجب یا مستحق بودن چیزی اتفاق نمودند، این از جمله اموری است که آنها به آن فرمان داده اند. پس با عبارت صریح مشخص و مقرر می گردد که آنچه آنها بدان دستور می دهند معروف ونیکی است و بعد از نیکی چیزی جز منکر و زشتی وجود ندارد. و همچنین هرگاه بر نهی کردن از چیزی اتفاق نمودند، پس آن چیز از جمله اموری است که آنان از آن نهی کرده اند و آن جز م نکر چیزی نمی تواند باشد.
و این مانند این فرموده الهی است که می فرماید:« وَکَذِلِکَ جَعَلنَکُم أُمَّةَ وَسَطَاَ لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ» و همچنین شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید. پس خداوند متعال خبر داد که این امت را میانه و معتدل و برگزیده قرار داده است، تا در هر چیزی بر مردم گواه باشند. پس هرگاه گواهی دادند که خداوند به این حکم دستور داده یا از آن نهی کرده یا آن را جایز قرار داده است، گواهی آنان معصوم  است، چون آنها به آنچه گواهی می دهند آگاهی دارند و در شهادت خود عادل و دادگر هستند. پس اگر چنین نباشد آنها در شهادتشان عادل شمرده نمی شوند، و نسبت به آن آگاهی ندارند. خداوند متعال در این زمینه می فرماید:« فَإِن تَنَزَعتُم فِی شَیءِ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ» پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر باز گردانید.
از این آیه فهمیده می شود که آنچه آنها در آن اختلاف نکرده و بر آن اتفاق دارند موظف نیستند آن را به کتاب و سنت برگردانند، زیرا با کتاب و سنت موافق است و عمل آنها با کتاب و سنت مخالف نیست.
پس این دلایل و امثال آن مفید یقین است، چرا که اجماع دلیل قاطعی شمرده می شود. بنابراین خداوند زشتی گمراهی مشرکین را بیان داشت و فرمود:
آیه ی 121-117:
إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِنَاثًا وَإِن يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطَانًا مَّرِيدًا؛ نمی  خوانند سوای  الله  مگر جماداتی  را و نمی  خوانند سوای  الله  مگر  شيطانی سرکش  را.
لَّعَنَهُ اللّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا ؛ خدايش  لعنت  کرد  و شيطان  گفت  : گروهی  معين  از بندگانت  را به   فرمان خويش  می  گيرم.
وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا ؛ و البته  گمراهشان  می  کنم  و آرزوهای  باطل  در دلشان  می  افکنم  و به  آنان ، فرمان  می  دهم  تا گوشهای  چارپايان  را بشکافند  و به  آنان  فرمان  می  دهم   تا خلقت  خدا را دگرگون  سازند  و هر کس  که  به  جای  خدا شيطان  را به   دوستی  برگزيند زيانی  آشکار کرده  است.
يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ؛ به  آنها وعده  می  دهد و به  آرزوشان  می  افکند و شيطان  آنان  را جز به   فريب وعده  ندهد.
أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلاَ يَجِدُونَ عَنْهَا مَحِيصًا ؛ مکانشان  در جهنم  است  و در آنجا راه  گريزی  نخواهند يافت.
آنچه که مشرکا ن به جای خدا به فریاد می طلبند، جز بت هایی نیست که نام های ماده بر آنها نهاده اند، مانند «عُزَّی» و « مَنَاة» و امثال آن، و معلوم است که اسم بر مسّمی دلالت می نماید، پس وقتی نام هایشان نام های زنانه و ناقص است، بیانگر آن است که چیزهایی به این اسم ها نام گذاری شده اند نیز ناقص و دارای کمبودند، و فاقد صفت های کمال می باشند. همانطور که خداوند متعال در چندین جا در کتابش خبر داده است که این بت ها و معبودان باطل چیزی را نمی آفرینند، و روزی نمی دهند، و زیانی را از کسانی که آنها را می پرستند دور نمی کنند، بلکه نمی توانند زیانی را از خودشان دور کنند ، و سودی به کسی برسانند. و اگر کسی به آنها سوء قصدی داشته باشد، نمی توانند خودشان را یاری کنند، و شنوایی و بینایی و دهان ندارند. پس کسی که چنین است چگونه پرستش می شود؟! و چگونه عبادت خالصانه خداوندی ترک می شود که دارای نام های نیکو، و صفات عالی و ستایش، و کمال و بزرگی و شکوه و قدرت و زیبایی و رحمت و نیکی و احسان است، و در آفریدن و تدبیر و حکمت در امر و تقدیر یگانه است؟! و این جزو زشت ترین زشتی است که بر نقص و کمبود صاحبش و سقوط او به اوج پستی و حقارت دلالت می نماید.
با وجود این آنها فقط در ظاهر این بت های ناقص را می پرستند، و در حقیقت آنها جز شیطان که  دشمنشان است و می خواهد آنها را هلاک کند، و برای هلاک کردن آنها از هر آنچه که در توان دارد بهره می برد چیزی دیگر را نمی پرستند، شیطانی که بسیار گمراه است و خداوند او را نفرین نموده ، و او را از رحمت خویش دور کرده است. پس همانطور که خداوند او را از رحمت خود دور نموده است او نیز برای دور کردن بندگان از رحمت خدا تلاش می کند. « إِنَّمَا یَدعُوا حِزبَهُ لِیَکُونُوا مِن أَصحَبِ السَّعِیر» همانا شیطان گروه خود را فرا می خواند تا از اهل جهنم باشند.
بنابراین خداوند از تلاش شیطان برای فریب دادن بندگن و آراستن و زیبا جلوه دادن بدی و فساد برای آنها خبر داده، و اینکه به پروردگارش سوگند خورده و گفته است:« لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا» از بندگانست بهره ای مشخص بر می گیرم، شیطان ملعون می داند که نمی تواند همه بندگان خدا را فریب دهد، و می داند که بر بندگان مخلص خدا توانایی و قدرتی ندارد، بلکه فرمانروایی و قدرت او بر کسی است که او را به دوستی برگزیده و اطاعت از او را بر اطاعت از مولا و پروردگارش ترجیح داده است . و در جایی دیگر شیطان قسم خورده و گفته است:« وَلَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعینَ ، إِلَّا عِبَادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِینَ» حتما همه را فریب خواهم داد جز بندگان مخلص تو. پس چیزی که شیطان پلید به طور قطع در پی آن است خداوند از آن خبر داده و می فرماید:« وَلَقَد صَدَّقَ عَلَیهِم إِبلیِسِ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقَاَ مِّنَ المُومِنینَ » و قطعا شیطان گمان خود را بر آنها درست و راست یافت، بنابراین از او پیروی کردند جز گروهی از مومنان.
شیطان قسم خورده است از میان بندگان سهمیه مقرر و مشخصی را برگیرد و هدفش را در مورد آنها بیان کرده و به صراحت گفته است: « لأُضِلَّنَّهُمْ» آنها را از راه راست گمراه می کنم، به طوری که آن را نشناسند و به آن عمل نکنند.
« وَلأُمَنِّيَنَّهُمْ» و همراه با گمراه کردن ، آنها را در آرزوها و خیالات قرار می دهم، به گونه ای که آرزو و خیال کنند آنچه مومنانِ هدایت یافته به دست می آورند آنها هم به دست خواهند آورد، و این  عین فریب است. پس فقط به گمراه کردن آنها اکتفا نکرد، بلکه گمراهی شان را برای آنان زیبا جلوه داد. و این مزیدِ بر شر و بدی آنها است، زیرا آنها کارهای اهل جهنم را انجام می دهند که موجب عقوبت و سزا است، و گمان می برند که این کارها باعث وارد شدن به بهشت می شود. و از یهود و نصارا و امثالشان عبرت بگیر آن گونه که خداوند از آنها حکایت کرده است:« وَقَالُوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةِ إِلَّا مَن کَانَ هُوداً أَو نَصَرَی تِلکَ أَماَنِیُّهُم» و گفتند: « هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد، این آرزو خیالاتشان است».
« وَکَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم» و این چنین برای هر امتی کارشان را آراسته نمودیم.
« قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالأَخسَرِینَ أَعمَلاً ، الَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیَوِةِ الدُّنیَا وَهُم یَحسَبُونَ أََنَّهُم یُحسِنُونَ صنُعاً» بگو:« آیا شما را به زیان کارترین مردم آگاه سازیم؟ آنان کسانی هستند که تلاش و کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته و آنها گمان می برند که کار خوبی می کنند.»
خداوند متعال در مورد منافقان فرموده است آنها روز قیامت به مومنان می گویند:« أَلَم نَکُن مَّعَکُم قَالُوا بَلَی وَلَکِنَّکُنم فَتَنتُم أَنفُسَکُم وَتَربَّصتُم وَارتَبتُم وَغَرَّتَّکُم الَأَمَانِیُ حَتَّی جَاءَ أَمرُاللهّ ِ وَغَرَّکُم بِاللهِ الغَرُورُ» آیا ما با شما نبودیم؟ گویند:«آری! اما شما خودتان را به فتنه مبتلا کردید و منتظر ماندید و شک کردید و آرزوهایتان شما را فریب داد تا اینکه امر خدا آمد و شیطانِ مغرور کننده، شما را درباره خدا فریب  داد.»
« وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ» و آنها را به شکافتن و قطع کردن گوش چهارپایان از قبیل بحیره و سائبه و وصیله و حام دستور می دهم. پس با ذکر برخی از این گمراهی ها به همه ی گمراهی ها اشاره کرد.
و این نوعی گمراه کردن است که در قالب حرام نمودن آنچه خدا حلال کرده ، یا حلال کردن آنچه خدا حرام نموده است تجلی می یابد. و اعتقادات فاسد و احکام ستمگرانه نیز جزو بزرگترین گمراهی محسوب می شود.
« وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ» و این، تغییر آفرینش ظاهری را در بر می گیرد و شامل خال کوبی و برداشت موی صورت زن و شکافتن دندانها به قصد زیبایی و امثال آن می شود، که شیطان آنها را به انجام آن فریب داد، و آنها آفرینش خدا را تغییر دادند.
تغییر آفرینش خدا به معنی عدم رضایت از آفرینش الهی و اعتراض به حکمت خداست، و بیانگر آن است که آنچه آنها با دستان خود می سازند از آفرینش خدا بهتر است. نیز به معنی راضی نبودن به تقدیر و تدبیر الهی است. همچنانکه به معنی تغییر دادن آفرینش باطنی نیز می باشد، زیرا خداوند بندگان را یکتاپرست ، و بر پذیرفتن حق و ترجیح دادن آن سرشته است.
اما شیاطین، انسانها را وسوسه کرده و آنها را نسبت به این آفرینش زیبا بدبین نموده، و شر و شرک و کفر و فساد و گناه را برای آنها زیبا جلوه می دهد. چون هر نوزادی که به دنیا می آید بر فطرت پاک بدنیا می آید . اما پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا آتش پرست می کنند.
نیز شیطان در صدد بر می آید تا انسان مواردی دیگری نیز که خدا بندگانش را بر آن سرشته است از قبیل توحید و محبت و شناخت خدا را تغییر دهند. پس شیطان افکار و عقاید آنها را مانند درندگان پاره پاره نموده و بسان گرگی که گوسفندِ جدا شده از گلّه را می درَد، آنها را دریده است.
و اگر لطف و کرم خدا بندگان مخلصش را در بر نمی گرفت، آنان نیز به آنچه دیگران بدان گرفتار شده اند مبتلا گشته، و در دنیا و آخرت دچار زیان شده و ناکام و زیانکار بر می گشتند. و این ناکامی بدان سبب است که آنها از پروردگار و آفریننده خود روی برتافته و دشمنی را که بدی آنان را می خواهد به دوستی گرفته اند. بنابراین فرمود:« وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا » و هرکس به جای خدا، شیطان را به دوستی برگزیند، به راستی که دچار زیان آشکاری شده است. و چه زیانی روشن تر و بزرگتر از زیان کسی است که در دین و دنیایش دچار زیان شده و گناهان و لغزشهایش او را هلاک کرده است؟! در نتیجه گرفتار بدبختی همیشگی گردیده و نعمت جاودانگی را از دست داده است؟! اما کسی که با پروردگار خود دوستی نماید و رضایت و خشنودی او را برگزیند به رستگاری کامل رسیده و خوشبختی دنیا و آخرت را به دست آورده و چشم و دلش روشن می گردد. پروردگارا! آنچه را که تو داده ای هیچ کس نمی تواند مانع آن بشود، و آنچه را که تو منع نموده ای کسی نمی تواند آن را بدهد. پروردگارا! ما را از زمره کسانی قرار بده که از عنایت و سرپرستی تو برخوردارند، و به آنها عافیت عنایت فرموده ای.
سپس فرمود:« يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ» شیطان کسانی را که برای گمراه کردنشان تلاش می کند وعده می دهد. وعده، وعید را نیز شامل می شود، همانطور که خداوند متعال می فرماید: « الشَّیطَنُ یَعِدُکُم الفَقرَ» شیطان به شما وعده فقر می دهد. پس شیطان به آنها می گوید: « اگر مالهایتان را در راه خدا انفاق کنید ، فقیر خواهید شد» . و آنها را می ترساند که اگر جهاد کنند کشته یا زخمی می شوند، همانطور که خداوند متعال فرموده است:« إِنَّمَا ذَلِکُم الشَّیطَنُ یُخَوفُ أَولِیَاءهُ» در واقع این شیطان است که دوستانش را می ترساند. و به هنگام برگزیدن خشنودی خدا آنها را با تمام وسایل ممکن و غیرممکن تهدید می کند و این ترس و وحشت را به مغز و اندیشه ی آنان وارد می گرداند تا در انجام کار نیک سستی بورزند، و آنها را از انجام دادنِ آن می ترساند. همچنین آنها را در آرزوها و خیالات باطلی که سرابی بیش نیستند، سرگردان می کند. بنابراین فرمود:« وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ُأوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ» و شیطان جز وعده های فریبکارانه به آنها نمی دهد، ایشان جایگاهشان جهنم است. بنابراین هرکس از شیطان فرمان برد و از پروردگارش روی بگرداند، و به پیروان و گروه شیطان بپیوندد، جایگاهش جهنم است. « وَلاَ يَجِدُونَ عَنْهَا مَحِيصًا» و هیچ راه فرار و نجاتی از جهنم نمی یابند، بلکه برای همیشه در آن می مانند.
آیه ی 122:
وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً ؛ و کسانی  را که  ايمان  آورده  اند و کارهای  نيکو کرده  اند به  بهشتهايی  در، می  آوريم  که  در آن  نهرها روان  است  و در آنجا جاويدانند  وعده  بر حق   خداوند است  ، و چه  کسی  از او راستگوی  تر است  ?
وقتی که سرانجام بدبختان و یاران شیطان را بیان کرد، سرانجام سعادتمندان و دوستان خدا را نیز بیان نمود، و فرمود:« وَالَّذِينَ آمَنُواْ» و کسانی که به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران و روز قیامت و تقدیرات خیر و شر او، ان چنانکه به آنان دستور داده شده است از روی علم و شناخت  ایمان آوردند، و آن را تصدیق کرده و به آن اقرار نمودند، « وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و کارهای شایسته را که از ایمان سرچشمه می گیرد انجام دادند. اعمال شایسته شامل هرچیزی است که به آن دستور داده شده است از قبیل واجب و مستحّباتی که با قلب و زبان و دیگر اعضا باید انجام شوند. هرکاری برحسب حالت و جایگاهش، و به اندازه ای که ایمان و عمل صاحل را کامل گرداند پاداش دارد. و هرکاری به اندازه ای که به ایمان و عمل صالح خلل وارد کند کیفر و عقاب دارد.
این چیزی است که از حکمت و رحمت الهی، و وعده راستین او در لابلای کتاب وسنت دانسته می شود، بنابراین پاداش عمل صالح را بیان نمود و  فرمود:« سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» آنها را به باغهایی وارد می کنیم که رودها از زیر درختان آن روان است، و در آن خوردنی ها و نوشیدنی های لذیذ، منظره ها و همسران زیبا، قصرها و خانه های آراسته و درختانی که میوه هایشان سهل المنال است، و در آن صداها و نغمه های دل انگیز و میوه های فراوان وجود دارد. مومنان در بهشت به ملاقات و دیدار یکدیگر می روند و از نعمت هایی برخوردار می شوند که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
و بالاتر و بزرگتر از این، خشنودی و رضایت خداوند است که نصیب آنان می شود، و ارواح با نزدیک شدن به خدا، و چشمها با دیدن او و گوشها به شنیدن سخن روحبخش وی که از هر نعمت و برکتی برتر است، به اوج لذّت و سرور می رسند. و اگر خداوند آنها را استوار و پابرجا نمی کرد،  به پرواز در می آمدند و از شادی و خوشحالی می مردند.
به راستی که این نعمت ها چقدر شیرین و لذیذ هستند! و آنچه خداوند بزرگوار به آنها بخشیده است چقدر بلند و  عالی است ! نیکی و شادابی که آنها به دست آورده اند قابل توصیف نیست. و کمال و عدم نقصان این نیکی و شادابی در قالب جاودانه ماندن در این منازل و مراتب رفیع تجلی می کند. بنابراین خداوند فرمود:« خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً » پس راست گفته است خداوندی که سخن و گفتار او در بالاترین حدِ صداقت و راستی قرار دارد. پس چون سخن و خبر او راست است، هر آنچه که به طور « مطابقت» یا «تضّمن» یا «التزام» از سخن وی، و همچنین از سخن پیامبر (ص) برآید نیز راست است، زیرا پیامبر جز به دستور خدا خبر نمی دهد، و جز از وحی او سخن نمی گوید.
آیه ی 123-124:
لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا ؛ نه  بر وفق  مراد شماست  و نه  بر وفق  مراد اهل  کتاب  ، که  هر کس  که   مرتکب  کار بدی  شود جزايش  را ببيند ، و جز خدا برای  خويش  دوست  و  ياوری  نيابد.
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَـئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا ؛ و هر کس  که  کاری  شايسته  کند چه  زن  و چه  مرد اگر مؤمن  باشد به  بهشت ، می رود و به  قدر آن  گودی  که  بر پشت  هسته  خرماست  به  کس  ستم  نمی  شود.
« لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ» حکم و نجات و صلاح به آرزوی شما و آرزوی اهل کتاب نیست. «امانی» عبارت است از سخن نفس که خالی از عمل و سرشار از ادعاهای صرف باشد. چنانچه آن را با مشابه خودش  انکار کنی، هیچ تفاوتی میان آن دو وجود ندارد، چراکه هر دو از یک جنس می باشند و هر دو پوچ هستند. «امانی» در هر امر کوچک و بزرگی فرقی نمی کند «امانی» است. و باطل می باشد. به ویژه اگر در امری باشد که به ایمان و سعادت همیشگی ارتباط پیدا کند.
پس خداوند از «امانی» ارزوهای اهل کتاب خبر داد که آنها می گفتند:« لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودَا أَو نَصَرَی تِلکَ أَمَانِیُّهُم» وارد بهشت نمی شوند مگر کسانی که یهودی یا نصرانی باشند. این آرزوی بزرگ آنان است. و کسان دیگری که به هیچ  کتاب و پیامبری منتسب نیستند به طریق اولی آرزوهایشان باطل است. و خداوند به خاطر کمال عدل و انصافی که دارد کسانی را که به اسلام منتسب هستند، در این دایره داخل کرده است، زیرا فقط منتسب بودن به یک دین کافی نیست، بلکه انسان باید دلیلی بر صحیح بودن ادعاهای خود بیاورد. پس اعمال، ادعا را تصدیق یا تکذیب می  کند. بنابراین خداوند متعال فرمود:« مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ» هرکس کار بدی بکند در برابر آن سزا داده می شود، و این همه انجام دهندگان افعال بد را شامل می شود، زیرا بدی، گناه کبیره و صغیره را در بر می گیرد، و نیز هرگونه کفر دنیوی یا اخروی، کم یا زیاد را شامل می شود. و مردم در این مورد دارای رتبه های متفاوتند، که جز خدا کسی آن را نمی داند. بعضی زیاد گناه انجام می دهند و بعضی کم، پس هرکس که تمام اعمالش بد باشد، و او جز کافر کسی نیست، و بدون توبه بمیرد، برای همیشه در عذاب دردناک می ماند.
وهرکس عمل شایسته انجام دهد و در بیشتر حالاتش بر راه راست باشد هرچند گاه گاهی گناهان کوچکی هم از او سر زند غم و اندوه و دردهای جسمی و روانی که برایش پیش می آید، و یا مصیبت های مالی و جانی که بدان گرفتار می شود خطاهایش را می پوشاند و باعث مغفرت گناهان وی می شود. و این ناشی از لطف خدا نسبت به بندگانش است. و میان این دو حالت مراتب زیادی وجود دارد. و سزا و کیفری که بصورت فراگیر و عام بیان شد ویژه کسانی است که توبه نمی کنند. زیرا کسی که توبه می نماید مانند کسی است که مرتکب گناه نشده است، همانطور که نصوص زیادی بر صحت این مطلب دلالت می نمایند.
« وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا» و به جز خدا هیچ یاور و مددکاری را نخواهد یافت. این را بیان کرد تا این گمان را رد کند که بعضی خیال می کنند «هرکس سزاوار کیفر باشد، یاور و شفاعت کننده ای برای او خواهد بود، و کیفر مجازاتش را از وی دور می نماید» پس خداوند خبر داد که چنین چیزی نیست، و کسی که سزاوار کیفر باشد، یاوری نخواهد داشت که او را به هدفش برساند، و مددکاری نخواهد داشت که کیفر را از او دور نماید، بلکه فقط پروردگار و مولایش توانایی چنین چیزی را دارد.
« وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ» وهرکس کارهای شایسته انجام دهد. این شامل سایر اعمال قلبی و بدنی است، نیز شامل هرکسی است که عمل صالح انجام دهد، خواه انسان باشد، یا جن، کوچک باشد، یا بزرگ، مرد باشد یا زن. بنابراین فرمود:« مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ» مرد باشد یا زن، به شرطی که مومن باشد. و این شرطِ پذیرش همه اعمال است، زیرا هیچ عملی صالح محسوب نشده و پذیرفته نمی شود و پاداش به آن تعلق نمی گیرد، و بوسیله آن عذاب دفع نمی گردد مگر اینکه همراه با ایمان باشد.
پس اعمالیِ بدون ایمان مانند شاخه های درختی هستند که تنه آن قطع شده است، و مانند ساختمانی است که بر موجب آب بنا شده باشد. بنابراین ایمان، پایه و اساسی است که هرچیزی بر آن بنا می شود. و هر عملی که در کتاب و سنت به طور مطلق از فضل آن یا از فضل انجام دهنده ی آن ذکری به میان آمده باشد و قید  ایمان در آن ذکر شده باشد، آن  عمل را حتما باید به قید «ایمان» مقید نمود.
« َفأُوْلَـئِكَ» اینان که هم ایمان آورده و هم عمل صالح انجام داده اند، « يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» وارد بهشت می شوند، که همه آنچه را  انسان می  خواهد و چشم از آن لذت می برد در آن وجود دارد. « وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا» و کمترین ستمی به آنها نمی شود. و پاداش کار خوبی که انجام داده اند، کم نمی شود، بلکه آن را به طور کامل و چندین برابر می یابند.
آیه ی 125:
وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً ؛ دين  چه  کسی  بهتر از دين  کسی  است  که  به  اخلاص  روی  به  جانب  خدا کرد و  نيکوکار بود و از دين  حنيف  ابراهيم  پيروی  کرد ? و خدا ابراهيم  را به   دوستی خود برگزيد.
آیین هیچ کسی بهتر از آیین آن کس نیست که خالصانه به خدا روی آورده است. روی آوردنِ خالصانه به سوی خدا به معنی تسلیم شدن در برابر دستورات او، و متوجه کردن دل و دیده و سایر اعضا به طرف خداست.
« وَهُوَ» و او همراه با این اخلاص و انقیاد، « مُحْسِنٌ» پیرو شریعت خدا می باشد؛ شریعتی که پیامبرانش را برای تبلیغ آن فرستاده و در کتابهایش بیان نموده و آن را راه و رسم بندگان خاص خود قرار داده است.
« واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ» و از دین و شریعت ابراهیم پیروی کرده است. « حَنِيفًا» و از شرک دوری جسته و به توحید روی آورده است، و از  توجه به خلق روی برتافته و به آفریننده روی آورده است. « وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً» و خداوند ابراهیم را به خلیلی و دوستی برگرفته است. و خلیل بودن بالاترین نوع محبت و دوستی است. این مقام ومنزلت فقط نصیب محمد و ابراهیم علیهما الصلاة و السلام شده است. البته خداوند نسبت به تمام مومنان محبت دارد، اما ابراهیم را بدان جهت خلیل و دوست خود قرار داده است که او آنچه را بدان مامور شده بود به طور کامل انجام داد، و آزمایش الهی سربلند بیرون آمد. پس خداوند او را پیشوای مردم، و خلیل و دوست خویش قرار داد، و یاد او را در میان جهانیان جاودان گردانید، به گونه ای که جهانیان برای همیشه از او به نیکی یاد می کنند.
آیه ی 126:
وَللّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطًا ؛ از آن  خداست  هر چه  در آسمانها و زمين  است  و خدا بر هر چيزی  احاطه  دارد.
در این آیه کریمه بیان شده است که خداوند بر هر چیزی احاطه دارد، پس خداوند خبر داد که هر آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست: « مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ» همه در ملکیت او می باشند، و بندگان او هستند، و همه مملوک، و او یگانه مالک آنهاست، و تنها و یگانه به تدبیر امورشان می پردازد. علم الهی همه معلومات را،و بینایی او همه دیدنی ها را و شنوایی اش همه شنیدی ها را در بر گرفته است. و قدرت و خواست او در همه موجودات جاری است، و رحمت او اهل زمین و آسمانها را در گستره خود جای داده است، و با قدرت و قهر خویش بر هر مخلوقی چیره است، و جاندارو بی جان در برابر او سر تسلیم فرود آورده اند.
آیه ی 127:
وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاء قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاء الَّلاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَن تَقُومُواْ لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا ؛ از تو در باره  زنان  فتوی  می  خواهند ، بگو : خدا در باره  آنان  به  آنچه  دراين  کتاب  بر شما خوانده  می  شود ، فتوی  داده  است   اين  فتوی  در باب   آنها و زنان  پدر مرده  ای  است  که  حق  مقررشان  را نمی  پردازيد و می  خواهيد  ايشان  را به  نکاح  خود در آوريد و نيز در باب  کودکان  ناتوان  است   و  بايدکه  در باره  يتيمان  به  عدالت  رفتار کنيد ، و هر کار نيکی  که  انجام   می  دهيد خدا به  آن  آگاه  است.
استفتا یعنی اینکه سوال کننده از سوال شونده بخواهد تا حکم شرعی را در مورد چیزی که مورد سوال واقع شده است بیان کند. خداوند خبر داد که مومنان، حکم زنانی را که متعلق به آنها هستند از پیامبر می پرسند، و پروردگار جهانیان این فتوا و پرسش را پاسخ داد و فرمود:« قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ» بگو:« خداوند شما را در مورد زنان پاسخ و فتوا می دهد». پس به آنچه که شما را بدان فتوا می دهد عمل کنید، و در تمام کارهای مربوط به زنان، از قبیل پرداخت حقوق آنها، و ستم نکردن به آنان، به دستور خدا عمل کنید. و این دستوری عام و فراگیر است و همه آنچه را که خداوند در رابطه با زنان متزوجه و غیره اعم از کوچک و بزرگ مشروع نموده، و به  آن دستور داده یا از آن نهی کرده است، در بر می گیرد.
بعد از این بیان کلّی، به طور ویژه در مورد ناتوانان از قبیل یتیمان و کودکان سفارش نمود، تا مسلمانان به آنها توجه نموده، و در انجام حقوقشان کوتاهی نکنند، پس فرمود:« وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاء» نیز خداوند با آیاتی که از قرآن بر شما تلاوت می شود در رابطه با زنان یتیم پاسخ می دهد. « الَّلاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ» زنان یتیمی که حق مقررِ آنان را به آنها نمی دهید. این بیان حالتی است که در آن زمان وجود داشت. زیرا مردی که سرپرستی دختر یتیمی را به عهده داشت، حقش را به او نمی داد و به وی ستم می کرد، به گونه ای که یا همه مالش، و یا بخشی از آن را می خورد، و یا از ازدواج کردن وی ممانعت بعمل می آورد تا از اموالش استفاده کند، زیرا اگر این دختر ازدواج می کرد ترس آن را داشت که مالش از دست او بیرون رود. و یا در صورتی با ازدواج وی موافقت می کرد که بخشی از مهریه اش را به او بدهد.
این در صورتی بود که سرپرست علاقه ای به آن دختر نداشته باشد. اما اگر سرپرست، به دختر یتیم علاقمند بود، و آن دختر زیبایی و ثروت داشت وی را به عقد خود در می آورد و در دادن مهریه ، عادلانه رفتار نمی کرد، بلکه کمتر از حقوق مقّرر را به او می داد. همه این موارد ستم محسوب شده و در این نصّ داخل هستند. بنابراین  فرمود: « وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ» و شما به  ازدواج با آنها علاقه ای ندارید، و یا به ازدواج با آنها علاقه دارید. همانطور که در مثال بیان کردیم.
« وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ» و خداوند شما را در مورد کودکان ناتوان پاسخ داده، و فتوا می دهد که حق آنها را اعم از ارث و غیره بدهید و با ستم و خودکامگی اموال آنها را تصاحب نکنید.
« وَأَن تَقُومُواْ لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ» و اینکه نسبت به یتیمان کاملا دادگری کنید. بر این اساس باید آنها را بر اطاعت از دستور خدا و رعایت آنچه که خدا بر بندگانش واجب نموده  است ، ملزم نمایید. پس اولیا و سرپرستان موظف هستند که یتیمان را به انجام آنچه خداوند بر آنها واجب کرده است ملزم  کنند. نیز سرپرستی کردن آنها مستلزم آن است که منافع دنیوی آنان را توسعه داد و اموالشان را محافظت نمود، و بهره ای بیشتر برای آنها بدست آورد، و جز به بهترین صورت به  اموال آنان نزدیک نشد. و همچنین متولیان مور ایتام نباید هیچ دوست یا شخص دیگری را در امر ازدواج و غیره از قبیل خرید یا فروش به گونه ای بر آنان ترجیح دهند و دوست بدارند که منجر به پایمان شدن حقوق آنان گردد.
و این بیانگر رحمت الهی نسبت به بندگانش است، زیرا آنها را شدیدا تشویق کرده  است تا منافع ک سانی را که به سبب ناتوانی و از دست  دادن پدر نمی توانند منافع خود را تامین نمایند، تامین کنند. سپس به طور عام بر احسان و نیکوکاری تشویق و تحریک نمود، و فرمود:« وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ» و هرکار نیکی که برای یتیمان و دیگران انجام دهید، خواه آن نیکی به دیگران نیز سرایت کند یا فقط به شخص خیّر مرتبط باشد. « فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا» قطعا خداوند به آن آگاه است. یعنی علم و آگاهی خدا، رفتار و کردار آدمی را زیاد باشد یا کم، خوب باشد یا بد احاطه نموده است، و خداوند هرکس را برحسب عملش مجازات می نماید.
آیه ی 128:
وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ؛ اگر زنی  دريافت  که  شوهرش  با او بی  مهر و از او بيزار شده  است  ،، باکی نيست  که  هر دو در ميان  خود طرح  آشتی  افکنند ، که  آشتی  بهتر است   و بخل و فرومايگی  بر نفوس  مردم  غلبه  دارد  و اگر نيکی  و پرهيزگاری  کنيد  خدا به  هر چه  می  کنيد آگاه  است.
اگر زن از بدرفتاری شوهرش ترسید، به گونه ای که خودش را از وی برتر و بالاتر دانست، و علاقه ای به وی نداشت، و از او رویگردان شد، پس در این حالت بهتر است که میان خود صلح و صفا برقرار کنند، به  این صورت که زن از بعضی از خواسته هایش به خاطر شوهرش چشم پوشی نماید، به شرطی که همچنان با وی زندگی  کند. یا اینکه به مقدار کمتری از نفقه و پوشاک و مسکن راضی باشد، و حق خود را از گردن شوهر ساقط کند، یا شب و روزی را که نوبت اوست به شوهرش یا به هوویش ببخشد. اگر بر این حالت اتفاق کردند گناهی بر زن و شوهر نیست. و در این وقت برای شوهر جایز است که به این صورت با او باقی بماند، و این از جدایی بهتر است. بنابراین فرمود:« وَالصُّلْحُ خَيْرٌ» و صلح بهتر است.
از عموم این لفظ استنباط می شود که صلح میان دو کس که با هم اختلاف و کشمکش دارند، بهتر از آن است که هریک سعی کند حق خود را بطور کامل بگیرد، زیرا صلح باعث اصلاح و بقای دوستی و متصف شدن به صفت چشم پوشی و گذشت می گردد. و صلح در همه حالات جایز است، مگر زمانی که چیز حرامی راحلال بگرداند یا حلالی را حرام کند.
و این ،  صلح نامیده نمی شود، بلکه نوعی ستم است. و بدان که هیچ حکمی کامل نمی شود مگر زمانی که زمینه ها و مقتضیات آن وجود داشته و موانع آن منتفی باشد. و صلح نیز از جمله آن امور و احکام است.
پس خداوند مقتضیات آن را بیان کرد و تذکر داد که صلح بهتر است و هرکس که عاقل و خردمند باشد خیر و نیکی را می جوید و به آن علاقمند است. و به دلیل اینکه خداوند به صلح دستور داده و بر آن تشویق نموده است، مومن بیشتر آن را می طلبد، و بیشتر به  آن علاقمند است. و مانع آن را نیز بیان کرد وفرمود:« وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ» و انسان ها بر بخل سرشته اند. بخل به معنی بخشیدن چیزی است که بر گردن انسان است. نیز به معنی حریص بودن و علاقه داشتن به طور طبیعی بر این چیز اوست. پس انسانها به طور طبیعی بر این چیز سرشته شده اند.
بنابراین باید برای از بین بردن این عادت زشت، و دور کردن آن بکوشید، و خود را به گذشت و چشم پوشی و دادن حقی که بر گردن شماست، و قانع شدن به بخشی از حقی که از آن شماست، عادت دهید.پس هرگاه انسان به این اخلاق خوب و نیکو دست یافت، صلح بین او و کسی که با وی معامله کرده است آسان شده، و راه رسیدن به آن سهل می گردد.
به خلاف کسی که برای از بین بردن و دور کردن بخل از خودش تلاش نمی کند، بدون شک صلح و رسیدن به توافق، برای چنین فردی بسیار مشکل است، زیرا به چیزی کمتر از گرفتن تمام حقش راضی نمی شود، و آنچه را که بر اوست نمی پردازد. پس اگر طرفش نیز مانند اوب شاد مسئله بسیار سخت و حاد می گردد.
سپس  فرمود:« وَإِن تُحْسِنُواْ» واگر در عبادت پروردگار نیکویی کنید، به این صورت که بنده طوری پروردگارش را پرستش نماید که انگار او را می بیند، پس اگر او را نبیند قطعا خدا او را می بیند؛ و اگر از هر راهِ ممکن از قبیل سود رساندن با مال و علم و پست و مقام و غیره، به مردم نیکی کنید،« وَتَتَّقُواْ» و با انجام همه آنچه خدا به آن امر نموده، و ترک همه چیزهایی که از آن منع کرده است از خدا بترسید، « فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» همانا خداوند به آنچه می کنید آگاه است، و با علم و آگاهی، ظاهر و ب اطن اعمالتان را احاطه نموده است. پس کارهایتان را ثبت می نماید، و به طور کامل شما را در برابر آن، سزا یا جزا می دهد.
آیه ی 129:
وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ هر چند بکوشيد هرگز نتوانيد که  در ميان  زنان  به  عدالت  رفتار کنيد، لکن يکباره  به  سوی  يکی  ميل  نکنيد تا ديگری  را سرگشته  کرده  باشيد  اگر از درآشتی  درآييد و پرهيزگاری  کنيد خدا آمرزنده  و مهربان  است.
خداوند متعال خبر می دهد که شوهران نمی توانند به طور کامل عدالت را بین زنان خود رعایت کنند، زیرا دادگری و عدالت مستلزم آن است که مرد زنانش را به یک اندازه دوست بدارد، و قلبا به یک اندازه به آنها تمایل داشته باشد، سپس به مقتضای آن عمل نماید، و این امری مشکل و غیر ممکن است. بنابراین خداوند از آنچه که در توان آدمی نیست صرف نظر کرده، و از آنچه که  انجام دادنش ممکن است نهی کرد و فرمود:« فَلاَ تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ» و از زنی که به او علاقه ندارید زیاد رویگردان نشوید به صورتی که حقوق مسلم وی را ادا نکنید، بلکه آنچه را از دادگری درتوان دارید انجام دهید. پس باید در نفقه و پوشاک و تقسیم شب و روز و امثال آن در میان آنها دادگری کنید. به خلاف دوست داشتن و آمیزش و امثال آن، زیرا وقتی شوهر حقوق واجب زن را انجام ندهد، آن زن مانند زن معلّقه و بلاتکلیفی است که نه بی شوهر است تا استراحت نماید، و برای ازدواج آمادگی پیدا کند، و نه شوهردار است که شوهرش حقوق وی را ادا نماید.
« وَإِن تُصْلِحُواْ» و اگر میان خود و زنهایتان صلح و صفا برقرار سازید، و به خاطر امید به پاداش الهی و انجام دادن حق زن، خود را بر انجام آنچه که دوست ندارید مجبور کنید، ونیز میان خود و مردم صلح و صفا حاکم نمایید، نیز میان مردم در آنچه که با یکدیگر اختلاف دارند صلح و آشتی بیاورید، و این مستلزم آن است که انسان هر راهی را که به صلح منتهی می شود در پیش گیرد، « وَتَتَّقُواْ» و با انجام چیزهایی که به آن دستور داده شده اید، و ترک آنچه که از آن نهی شده اید، و با صبر کردن بر آنچه خدا برایتان مقدّر نموده است، از خدا بترسید، « فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا» همانا خداوند آمرزگار مهربان است و گناهانی را که مرتکب شده اید و کوتاهی هایی را که در انجام واجبات از شما سرزده است، می آمرزد. و همان طور که شما با همسرانتان مهربانی می کنید و بر آنها ترحم می نمایید خداوند نیز به شما رحم می فرماید.
آیه ی 130:
وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِّن سَعَتِهِ وَكَانَ اللّهُ وَاسِعًا حَكِيمًا ؛ و اگر آن  دو از يکديگر جدا شوند خدا هر دو را به  کمال  فضل  خويش  بی   نيازسازد که  خدا گشايش  دهنده  و حکيم  است.
این حالت سوم میان زن و شوهر است، پس زمانی که زن و مرد نتوانستند با هم به توافق برسند در این صورت جدایی و طلاق اشکالی ندارد.
بنابراین خداوند فرمود:« وَإِن يَتَفَرَّقَا» و اگر به سبب طلاق یا فسخ یا خلع و غیره از همدیگر جدا شدند، « يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِّن سَعَتِهِ» خداوند هریک از زن و شوهر را از فضل و احسان گسترده و فراگیرش بی نیاز می کند، پس شوهر را با زنی دیگر و بهتر از زن اولی بی نیاز می کند، و زن را از فضل و احسان خویش بی نیاز می نماید. وگرچه چهره او از شوهرش قطع شده است، اما روزیِ او بر خدایی است که متکلف روزی تمام مردم است، خداوندی که مصالح و منافع همه را تامین می نماید. و شاید خداوند شوهری بهتر به وی ببخشد.
« وَكَانَ اللّهُ وَاسِعًا» و خداوند دارای فضل فراوان و رحمت گسترده می باشد، و رحمت و احسانش به اندازه علم و دانش بی پایانش است، با این وجود خداوند « حَكِيمًا» به خاطر حکمت خویش روزی می دهد و طبق حکمت خویش از رسیدن احسان خود به بعضی جلوگیری می نماید.
پس هرگاه حکمت او اقتضا کند که برخی از بندگانش را به خاطر سببی که در آنان می باشد از احسان و لطف خویش منع کند، بنابر عدل و حکمت خود آنان را از احسان خویش محروم می گرداند.
ایه ی 132-131:
وَللّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُواْ اللّهَ وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ غَنِيًّا حَمِيدًا ؛ از آن  خداست  آنچه  در آسمانها و زمين  است   و هر آينه  اهل  کتاب  را  که پيش ، از شما بودند و نيز شما را سفارش  کرديم  که  از خدا بترسيد ، اگر  هم کفر ورزيد باز هم  آنچه  در آسمانها و آنچه  در زمين  است  متعلق  به   خداست  واوست  بی  نياز و در خور ستايش.
وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً ؛ و از آن  خداست  آنچه  در آسمانها و زمين  است  ، و خدا کارسازی  را کافی   است.
خداوند متعال از پادشاهی بزرگ و گستردگی ملک خویش خبر می دهد، و وجود این ملک عظیم مستلزم آن است که خداوند هر طور بخواهد در آن تصرف نماید؛ تصرف تقدیری و تصرف شرعی. تصرف شرعی ِ خداوند آن است که گذشتگان و آیندگان اهل کتاب های آسمانی را توصیه نمود که تقوا داشته باشند، این وصیت پاداش دادن به کسی است که این توصیه را عملی نماید. همچنانکه در برگیرنده ی عقاب و عذاب دردناکی است برای کسی که آن را اهمال و ضایع گرداند. بنابراین فرمود:« وَإِن تَكْفُرُواْ» . و اگر کفر بورزید، و تقوای الهی را نداشته باشید، و چیزهایی را برای خدا شریک  گردانید که خداوند بر صحّت آن دلیلی نازل نفرموده است، جز به خودتان به کسی دیگر زیان نمی رسانید، و هیچ زیانی به خداوند نمی رسد و از پادشاهی او چیزی کم نمی شود. و او بندگانی دارد که از شما بهتر و برتر و بیشترند و از  او  اطاعت می کنند و در برابر دستوراتش فروتن و تسلیم هستند. بنابرانی به دنبال آن فرمود:« وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ غَنِيًّا حَمِيدًا» و اگر کفر بورزید، پس همانا آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و خداوند بی نیاز و ستوده است. و او دارای سخاوت و بخشش کامل و نیکوکاری فراگیر می باشد که از خزانه های رحمت او سرچشمه می گیرد، و رحمت  او هرگز کاهش پیدا نمی کند، هرچند که بصورت شبانه روزی از آن ببخشد.
و اگراهل آسمانها و زمین همه جمع شوند و هریک به اندازه دلخواهش از خدا بخواهد و به آن نیز برسد، چیزی از ملک خدا کم نمی شود، چون خداوند بخشنده و بزرگوار و دارنده است. بخشش او یک کلام و عذابش نیز یک کلام است، و هرگاه چیزی را بخواهد به آن می فرماید: پدید بیا، پس پدید می آید. او دارای تمامی صفات  کمال است، زیرا اگر در او کمبودی بود، به رشد و کمال نیاز پیدا می کرد، در حالیکه او دارای هر صفت کمالی است. و از کمال بی نیازی او این است که در اداره ملکش همسر و فرزند و شریکی بر نگرفته، و پشتیبان و یاوری ندارد تا  او را در تدبیر آن یاری دهد. و از کمال بی نیازی اش این است که جهان هستی در تمام احوال به او نیاز دارد، و همه موجودات نیازهای کوچک و بزرگ خود را از او می خواهند و خداوند خواسته هایشان را برآورده می کند و آنها را بی نیاز و قانع می گرداند و با لطف و هدایت خویش بر آنها منّت می گذارد.
«حمید» به معنی ستوده، و یکی از نامهای بزرگ و مبارک الهی، و بیانگر آن است که خداوند شایسته هرنوع ستایش و محبت و بزرگداشتی است، زیرا از صفات ستوده که همان صفات جلال و جمال هستند برخوردار است و نعمت های فراوانی به آفریدگانش ارزانی داشته است، پس او در هر حالی ستوده است.
قرار گرفتن این دو اسم بزرگوار در کنار هم بسیار زیباست: « غَنِيًّا حَمِيدًا» خداوند بی نیاز و ستوده است، او دارای کمال  بی نیازی و کمال ستودگی است. و قرار گرفتن این دو نام در کنار یکدیگر بیشتر کمال و غنای الهی را به تصویر می کشد. سپس خداوند تکرار کرد که فرمانروایی و پادشاهی او آنچه را که در آسمانها و زم ین است احاطه  کرده، و او بر هرچیزی وکیل است. یعنی خداوند عالم است و امور هستی را بنا بر حکمت و تدبیر خویش  اداره می نماید، و این بیانگر کمال وکالت او است.
به درستی که وکالت مستلزم آن است که شخص وکیل نسبت به چیزی که وکالت آن را قبول کرده است شناخت و آگاهی داشته باشد، و بر اجرای آن توانا و نیرومند باشد، و باید تدبیر آن وجه الوکاله بر مبنای حکمت و مصلحت باشد. پس هراندازه در این زمینه نقص و خللی وجود داشته باشد ناشی از نقص و ضعف وکیل است. و خداوند متعال از هر کمبود و نقصی پاک و مبّرا است.
آیه ی 134-133:
إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ وَكَانَ اللّهُ عَلَى ذَلِكَ قَدِيرًا ؛ ای  مردم  ، اگر او بخواهد همه  شما را از ميان  می  برد و مردمی  ديگر را  می آورد ، که  خدا بر اين  کار قادر است.
مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا ؛ هر کس  که  پاداش  اينجهانی  را می  طلبد بداند که  پاداش  اينجهانی  و  آنجهانی  در نزد خداست  و او شنوا و بيناست.
او بی نیاز و ستوده، و دارای قدرتی کامل و اراده ای بیکران می باشد. « إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ» ای مردم! اگر خداوند بخواهد شما را از میان می برد و کسانی دیگر را می آورد که از شما فرمانبرداتر و بهتر باشند. این تهدیدی است برای مردم به خاطر پایداری آنها بر کفر، و رویگردانیشان از پروردگارشان، زیرا اگر آنها از خدا اطاعت نکنند، خداوند باکی ندارد و به آنها توجهی نمی نماید، ولی به آنان فرصت و مهلت می دهد، اما آنها را فراموش نمی کند و به حال خودشان رها نمی سازد.
سپس خداوند خبر داد که هرکس اراده ای پست داشته باشد، و تمام همّ و غمش به دنیا و لذایذ آن معطوف گردد و میل و رغبتی به آخرت نداشته باشد، به راست یکه تلاش و نظر او کوتاه است، و از پاداش دنیا جز آنچه که خداوند برای او نوشته است به دست نمی آورد. زیرا خداوند متعال مالک همه جهان هستی است ، خداوندی که پاداش دنیا و آخرت در دست اوست و باید برای به دست آوردن پاداش هر دو سرا از او کمک گرفت، زیرا آنچه نزد اوست جز با فرمان بردن از وی به دست نمی آید، و امور دینی و دنیوی مگر با کمک خواستن از او و اظهار تضرّع و نیاز به درگاهش به دست نخواهد آمد.
و خداوند بنا بر حکمت خویش بعضی را خوار می گرداند، و بعضی را بر انجام اعمال شایست توفیق می دهد، عده ای را از برکات خویش بهره مند می سازد، و عده ای را از آن محروم می گرداند. بنابراین فرمود:« وَكَانَ اللّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا» و خداوند شنوا و بیناست.
آیه ی 135:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقَيرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، به  عدالت  فرمانروا باشيد و برای  خدا، شهادت  دهيد ، هر چند به  زيان  خود يا پدر و مادر يا خويشاوندان  شما چه   توانگر و چه  درويش  بوده  باشد  زيرا خدا به  آن  دو سزاوارتر است   پس   ، از هوای  نفس  پيروی  مکنيد تا از شهادت  حق  عدول  کنيد  چه  زبان  بازی   کنيد يااز آن  اعراض  کنيد ، خدا به  هر چه  می  کنيد آگاه  است.
سپس خداوند متعال بندگان مومنش را دستور می دهد تا « قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ» باشند. «قوّام» صیغه مبالغه است ، یعنی در همه حالات بر اقامه قسط و دادگری مواظب باشید. قسط یعنی عدالت پیشه کردن در ادای حقوق خدا و حقوق بندگانش. دادگری در حقوق خدا این است که از نعمت های خدا در راستای نافرمانی او استفاده نشود، بلکه نعمت ها را تنها در راه انسانها آن است که همه حقوقی را که بر عهده تو دارند ادا کنی، همان طور که حقوق خود را از دیگران مطالبه می کنی.
پس باید نفقه های واجب و بدهی ها را بپردازی، و با مردم به گونه ای نیکو رفتار کنی، همانگونه که دوست داری با رفتار و اخلاق خوب با تو رفتار کنند، و در مقابل نیکی که با آنان می کنی شما را پاداش نیک دهند.
دادگری گفتار و گویند یکی از بزرگترین  انواع دادگری است. پس نباید به خاطر خویشاوندی با یکی از دو متخاصمین و یا به خاطر تمایل بیشتر نسبت به یکی از آنها، به نفع یکی از دو متخاصم قضاوت شود، بلکه باید در میان آن دو به عدالت و دادگری حکم گردد. و یکی از مصادیق دادگری، ادای گواهی و شهادتی است که نزد تو است، پس حتی  اگر آن گواهی و شهادت به زیان دوستان یا به زیان خودت باشد باید آن را ادا کنی. بنابراین فرمود: « شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقَيرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا» ثروتمند را به خاطر ثروتش رعایت نکنید، و به خاطر ابراز محبت نسبت به فقیر، رعایت حال او را نکنید و چنان نپندارید که این ترحم و ابراز محبت به نفع اوست بلکه به حق گواهی دهید، و مهم نیست به زیان چه کسی باشد.
برپا داشتن عدالت و دادگری از بزرگترین کارهاست، و این بیانگر دیانت و پرهیزگاری کسی است که آن را پیشه خود نموده است. و بر جایگاه رفیع او در اسلام دلالت می نماید. پس کسی که خیرخواه خودش است و می خواهد نجات یابد، باید بی نهایت به دادگری توجه داشته باشد و همواره آن را مدّ نظر خویش قرار دهد.
و باید هر چیزی را که او را از عمل به  عدالت باز دارد از خودش دور نماید. و بزرگترین مانع در راستای اقامه دادگری و عدالت، پیروی از هوی و هوس است. بنابراین خداوند به دوری جستن از این مانع تذکر داد و فرمود:« فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ» از شهوات خود که مخالف حق است پیروی نکنید، زیرا اگر از آن پیروی کنید از حق منحرف شده و از اقامه عدالت و دادگری باز می مانید، چرا که هوی و هوس بینش و بصیرت آدمی را کور می گرداند، تا جایی که حق را باطل می بیند، و باطل را حق می پندارد. یا اینکه حق را می شناسد اما آن را به خاطر تبعیت از هوای نفس ترک می کند. پس هرکس از شرّ هوی و هوس خود سالم بماند، حق را دریافته و به راه راست هدایت شده است.
پس از آنکه بیان کرد که قیام به دادگری و عدالت واجب است، از مخالفت باین اصل نیز نهی نمود، و آن عبادت است از؛ پیچاندن زبان در شهادت، حق کشی، و تحریف کردن سخن، به صورت جزئی و یا به صورت کلی. تحریف شهادت، و کامل ادا نکردن، و تاویل نمودن آن نیز در این موضوع داخل  است و همه موارد مذکور پیچاندن زبان در شهادت محسوب می شوند، زیرا انحراف از حق است.
« أَوْ تُعْرِضُواْ» و اگر دادگری را ترک کنید، مثلا شاهد از ادای شهادت خود امتناع ورزد و حاکم، حکمی را که باید صادر کند صادر نکند، « فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» همانا خداوند آنچه را که انجام می دهید احاطه نموده است و کارهای پوشیده و آشکار شما را می داند. و این تهدیدی سخت است برای کسی که از ادای حق زبان می پیچاند، یا از آن رویگردانی می کند. و به طریق اولی این تهدید متوجه کسی است که به ناحق حکم می نماید، یا به دروغ گواهی میدهد، زیرا جنایت او بزرگتر است، چون دو نفر اول حق را ترک کرده  اند، اما او حق را ترک کرده و باطل را برپا داشته است.
آیه ی 136:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيدًا ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، به  خدا و پيامبرش  و اين  کتاب  که  بر، پيامبرش  نازل  کرده  و آن  کتاب  که  پيش  از آن  نازل  کرده  ، به  حقيقت   ايمان  بياوريد  و هر که  به  خدا و فرشتگانش  و کتابهايش  و پيامبرانش  و  به  روزقيامت  کافر شود سخت  در گمراهی  افتاده  است.
بدان که امر و دستور دو گونه است: زیرا امر یا  متوجه کسی است که در آن حکم داخل نیست و به هیچ چیزی از اوصاف آن متصف نمی باشد. در این حالت دستور دادن به چنین فردی به منزله دستور به وارد شدن بدان حکم است. مانند اینکه کسی مومن نباشد و به ایمان دستور داده شود، همانطور که خداوند متعال فرموده است:
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتَبَ ءَامِنُوا بِمَا نَزَّلنَا مُصَدِقَا لِّمَا مَعَکُم» ای اهل کتاب! به آنچه ما نازل کرده ایم و تصدیق کننده چیزی است که با خود دارید ایمان بیاورید.
یا اینکه دستور متوجه کسی می گردد که در آن داخل است. امر در چنین حالتی بدان جهت است تا آنچه را که انجام داده است تصحیح کند، و چیزی را که ندارد به دست آورد. از آن جمله است فرمانی که خداوند در این آیه بیان داشته و مومنان را به ایمان آوردن فرمان داده است. این امر مقتضی آن است که مومنان ایمانشان را تصحیح و تجدید نمایند و آن را با اخلاص بیارایند، و از همه چیزهایی که ایمان را دچار نقصان می کند توبه کنند.
نیز اقتضا می کند که مومنن آنچه را ندارد از قبیل علوم ایمانی و اعمال آن کسب کند. زیرا هرگاه نص و عبارتی به او رسید و معنی اش را فهمید و به آن اعتقاد داشت، این جزو  همان ایمانی است که به آن فرمان داده شده است. همچنین بقیه ی اعمال ظاهری و باطنی بخشی از ایمان می باشند. همانطور که نصوص فراوانی نیز بر آن دلالت کرده و سلف امت بر آن اجماع نموده اند.
و این روند باید تا دم مرگ استمرار داشته باشد.  همانطور که خداوند متعال فرموده است: « یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوهُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسلِمُون» ای کسانی که ایمان آورده اید! آنگونه که شایسته پرهیزگاری از خدا است از وی بترسید، و نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید. در اینجا پروردگار به ایمان آوردن به خدا و پیامبرانش، و به قرآن و کتابهای گذشته فرمان داده است. و ایمان داشتن به همه اینها جزوِ ایمان واجب است، و بنده مومن شمرده نمی شود مگر اینکه به این موارد ایمان داشته باشد، و مواردی را که به تفصیل به او نرسیده است باید به صورت اجمالی به آن ایمان داشته باشد. و به آنچه که به صورت تفصیلی به او رسیده است باید به طور تفصیلی ایمان داشته باشد. پس هرکس از چنین ایمانی که به داشتن آن امر شده است برخوردار باشد هدایت یافته و نجات پیدا می کند.
« وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيدًا» وهرکس به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش و روز آخرت کفر بورزد به راستی بسی گمراه گشته است، و چه گمراهی شدیدتر از گمراهی کسی که راه مستقیم هدایت را ترک کند و راهی را که به عذاب دردناک می انجامد در پیش بگیرد؟ و بدان که کفر ورزیدن به یکی از امور مذکور  به مثابه کفر ورزیدن به همه آنها است، چون این امور با یکدیگر مرتبط هستند و با اعتقاد به برخی و کفر ورزیدن به برخی دیگر، ایمان محقّق نمی شود. سپس خداوند فرمود:
آیه ی 137:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً ؛ هر آينه  خداوند آنان  را که  ايمان  آوردند سپس  کافر شدند و باز ايمان   آوردند ، سپس  کافر شدند و به  کفر خويش  افزودند نخواهد آمرزيد و به  راه   راست  هدايت  نخواهد کرد.
هرکس که پس از ایمان آوردن مکررا کافر شود؛ به گونه ای که هدایت یابد سپس گمراه گردد، و بنگرد سپس کور شود، و ایمان آوَرَد سپس کفر ورزد و کفرش را ادامه داده و بر آن بیافزاید، همانا او از توفیق الهی و هدایت شدن به راست ترین راه و از مغفرت وی دور است، چون او از بزرگترین مانعی که مغفرت الهی را از آدمی دریغ می دارد برخوردار می باشد، زیرا کفر تبدیل به سرشت و طبیعت او شده و از وی دور نمی شود، و سزای آن را نیز می چشد. همانطور که خداوند متعال فرموده است:« فَلمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم» وقتی منحرف شدند، خداوند نیز دلهایشان را منحرف گردانید. « وَنُقَلِّبُ أَفئِدَتَهُم وَأبصَرَهُم کَمَا لَم یُومِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» و ما دلها و چشمایان را دگرگون می کنیم، همانطور که بار اول به آن ایمان نیاوردند. این آیه دلالت می نماید که آنها اگر به کفرشان نیفزایند و به ایمان بازگردند و ناسپاسی و کمفری را که بر آن بوده اند رها کنند، خداوند آنها را می آمرزد، گرچه آنها چندین بار مرتد شده باشند. این حکم در مورد کفر است، پس گناهان دیگری که از کفر پایین ترند اگر بنده آنها را تکرار کند، سپس توبه نماید و به سوی خدا باز گردد، به طریق اولی خداوند او را می آمرزد.
آیه ی 139-138:
بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ؛ منافقان  را بشارت  ده  که  عذابی  دردآور برايشان  آماده  شده  است.
الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا ؛ کسانی  که  به  جای  مؤمنان  کافران  را به  دوستی  بر می  گزينند ، آيا عزت  و، توانايی  را نزد آنان  می  جويند ، در حالی  که  عزت  به  تمامی  از آن  خداست  ?
مژده در کار خوب بکار برده می شود، اما در کارهای بد و در تهدیدات بصورت مقّید به کار می رود، همان طور که در این آیه به صورت مقّید به کار رفته است. خداوند متعال می فرماید:« بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ » کسانی را که اسلام را اظهار نمودند و کفر را پنهان کردند، به بدترین و زشت ترین خبر بشارت ده، و آن عذابِ دردناک است . و این به سبب محبت و دوستیشان با کافران و یاری کردن آنان، و ترک دوستی با مومنان است.
پس چه چیزی آنها را به این کار وادار کرده است؟ آیا می خواهند عزّت را نزد کافران بجویند؟ حالت منافقان این گونه است که آنها نسبت به خدا  گمان بد دارند و بعید می دانند که خداوند بندگان مومنش را یاری کند. آنها اسبابی را که نزد کافران است ملاحظه نموده و نگاهشان فراتر از آن را نمی بیند.
پس کافران را به دوستی گرفته و آنها را مایه عزّت و قدرت و پیروزی خود می دانند. در حالی که عزّت و قدرت جملگی از آن خداست، زیرا پیشانی بندگان در دست اوست و خواست الهی در مورد آنان نافذ و جاری است . و خداوند متعال متعهد شده است که دینش را نصرت و بندگان مومنش را یاری دهد، گرچه گاهی به خاطر آزمایش  هایی که بندگانش را در بوته آن قرار می دهد، دشمنان را برای مدت زمانی بر آنها چیره می گرداند، اما سرانجامِ نیک از آن مومنان است. در این آیه خداوند به شدت مسلمانان را از دوستی با کفار و دوستی نکردن با مومنان برحذر داشته و آنان را از سرانجام وخیم این کار  ترسانده و فرموده است؛ دوستی با کفار از صفات منافقان است . در این آیه اشاره شده که ایمان مقتضی آن است مومن با مومنان محبت بورزد، و کینه و عداوت کافران را در دل داشته باشد.
آیه ی 141-140:
وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا ؛ و از اين  پيش  ، در اين  کتاب  بر شما نازل  کرده  ايم  که  چون  شنيديد  کسانی  آيات  خدا را انکار می  کنند و آن  را به  ريشخند می  گيرند با آنان   منشينيد تا آنگاه  که  به  سخنی  ديگر پردازند  و گر نه  شما نيز همانند آنها  خواهيد بود  و خدا همه  منافقان  و کافران  را در جهنم  گرد می  آورد.
الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ؛ کسانی  که  همواره  مواظب  شما هستند  پس  اگر از جانب  خدا فتحی   نصيبتان ، شود ، می  گويند : مگر ما همراه  شما نبوديم  ? و اگر پيروزی  نصيب   کافران  شود ، می  گويند : آيا نه  چنان  بود که  بر شما غلبه  يافته  بوديم  و  مؤمنان  را از آسيب  رساندن  به  شما باز داشتيم  ? در روز قيامت  خدا ميان   شما حکم  می کند و او هرگز برای  کافران  به  زيان  مسلمانان  راهی  نگشوده  است.
خداوند در آنچه که بر شما نازل فرموده است، حکم شرعیِ حضور در مجالس کفر و گناه را برایتان بیان کرده است.
« أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا» که هرگاه شنیدید به آیات خدا کفر ورزیده، و به آن توهین می شود. زیرا بر هر مکلفی واجب است که به آیات خدا ایمان بیاورید، و آن را تعظیم نموده و مورد تکریم قرار دهد. و هدف نهایی از نازل شدن آیات خدا همین است، و این چیزی است که خداوند بندگان را به خاطر آن آفریده است.
پس ضد ایماان به آیات خدا، کفر ورزیدن به آن است، و ضد تعظیم، مسخره کردن و توهین و تحقیر است، و مجادله کافران و منافقان برای باطل کردن آیات خدا و یاری کردن کفرشان از این مقوله است، همچنین همه بدعت گذاران در لیست  کسانی قرار می گیرند که آیات خدا را به تمسخر گرفته و به آن  اهانت می کنند، و استدلال آنها بر عقیده باطلشان به مثابه توهین به آیات خداست،زیرا آیات خدا جز بر حق دلالت نمی کند، و سراسر صداقت و راستی است. و حاضر شدن در مجالس گناه و فسا د که در آن به اوامر و نواهی خدا توهین می شود و حدود و مرزهایی که خدا برای بندگانش تعیین کرده است شکسته می شود، در این باب جای می گیرد.
و تا زمانی از نشستن با آنها نهی شده است که از توهین و تمسخر به آیات خدا باز آیند، « حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ» و به سخنی غیر از کفر ورزیدن به آیات خدا و توهین به آنها بپردازند.
« إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ» اگر با آنها در چنین مجالسی بنشینید، شما هم مثل آنها هستید، زیرا به کفر و توهین آنها راضی شده اید، و کسی که به انجام گناه راضی باشد مانند کسی است که گناه را انجام داده است. خلاصه مطلب این است که هرکس در مجلسی حاضر شود که در آن معصیت و نافرمانی خدا انجام می گیرد، اگر توانایی داشته باشد باید اعتراض کند، و در صورت عدم توانایی باید آنجا را ترک نماید.
« إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا» همانا خداوند همگی منافقان و کافران را در جهنم گرد می آورد،  همانطور که همه بر کفر گرد آمده بودند و با هم دوستی می کردند. و دوستی منافقان با مومنان که یک دوستی ظاهری بود، به آنها سودی نمی دهد، همان طور که خداوند متعال فرموده است:« یَومَ یَقُولُ المُنَفِقُونَ  وَالمُنَفِقَتُ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا انظُروُنَا نَقتَبس مِن نُّورِکُم» روزی که زنان و مردان منافق به مومنان می گویند: به ما بنگرید تا از نورتان اندکی برگیریم.»
سپس دوستی منافقان با کافران، و دشمنی آنان را با مومنان بیان نمود و فرمود:« الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ» همانا که منتظرند تا به شما خیر یا شری نایل آیید، و آنها برحسب نفاقشان برای هر حالتی جوابی آماده کرده اند.
« فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ» پس اگر از جانب خدا پیروزی نصیب شما گردد، می گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ پس آنها اظهار می کنند که در ظاهر و باطن با مومنان هستند تا از عیب جویی و سرزنش و طعنه در امان بمانند، و در تقسیم غنایم با مومنان شریک شوند و از طریق مومنان پیروزی و موفقیت را به دست آورند.
« وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ» و اگر کافران بهره ای داشته باشند. نفرمود: اگر پیروز شوند، زیرا  کافران به چنین پیروزیی دست نمی یابند که سرآغازی برای پیروزی همیشگی آنان باشد. بلکه تنها چیزی که عاید آنان می شود بهره ای ناپایدار است، و این براساس حکمتی از جانب پروردگار می باشد. پس وقتی که کافران بهره ای ببرند، « قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ» به آنها می گویند: مگر ما نبودیم که می توانستیم بر شما چیره شویم؟ « َنَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ» مگر  ما نبودیم که شما را در برابر مومنان حمایت می کردیم؟ یعنی آنان نزد کافران چنان وانمود می کردند که : از ضربه زدن به شما  امتناع ورزیدیم در حالی که  توانایی انجام آن کار را داشتیم. و شما را در مقابل مومنان حمایت نمودیم به گونه ای که در مسیر نابودی آنان گام برداشتیم و آنها را نسبت به جنگ با شما بی علاقه و رغبت گرداندیم و دشمنان را علیه آنان یاری نمودیم و..
«فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ » پس خداوند روز قیامت در میان شما داوری کرده و به مومنانی که در ظاهر و باطن مومن بوده اند بهشت عطا می کند، و مردان و زنان مستحق و مشرک را عذاب می دهد.
« وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً » و هرگز خداوند کافران را بر مومنان مسلط و چیره نمی گرداند ، بلکه  همواره گروهی از مومنان که بر حق می با شند پیروز هستند، و هرکس با آنها مخالفت ورزد و درصدد خوار کردنشان برآید زیانی به آنان نمی رساند.
و خداوند همواره اسباب پیروزی را برای مومنان فراهم می کند و سلطه کافران را بر آنها نمی پذیرد، و این امری عیان و مشهود است. حتی برخی از مسلمین که گروههای کافر بر آنها فرمانروایی می کنند، حقوقشان محترم شمرده شده و به دینشان تعرض نمی کنند، و مسلمین نزد آنها حقیر و خوار نیستند، بلکه از احترام و عزّت  کامل برخوردارند. پس خداوند را در ظاهر و  باطن و اول و آخر سپاس می گوئیم.
آیه ی 143-142:
إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَآؤُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً ؛ منافقان  خدا را فريب  می  دهند ، و حال  آنکه  خدا آنها را فريب  می  دهد و، چون  به  نماز برخيزند با اکراه  و کاهلی  برخيزند و برای  خودنمايی  نماز  کنند و در نماز جز اندکی  خدای  را ياد نکنند.
مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَـؤُلاء وَلاَ إِلَى هَـؤُلاء وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً؛ سرگشتگان  ميان  کفر و ايمانند : نه  با اينان  و نه  با آنان   آن  که  خدا  گمراهش  کند هيچ  راهی  برای  او نخواهی  يافت.
خداوند از صفات زشت و نشانه های بد منافقان خبر داده و می فرماید: شیوه منافقان فریب دادن خداست. و این بدان سبب است که آنان به ایمان تظاهر کردند و کفر را پنهان داشتند و چنان پنداشتند که این کار بر خدا مخفی می ماند و آن را نمی داند و آن را برای بندگانش آشکار می سازد، حال آنکه خداوند فریب دهنده ی آنان است. پس برخورداری از چنین حالتی و ادامه دادن آن به مثابه ی گول زدن خودشان است. و چه فریب خورده است کسی که تلاشی را انجام دهد اما سرانجام به خواری و ذلت و محرومیت دچار گردد! و این کار بر بی خردی چنین شخصی دلالت می نماید، زیرا او گناه را انجام می دهد ولی آن را نیکو می بیند و عین خردمندی و هوشیاری می پندارد. خدایا! جهالت و خواری چه بلای بزرگی است!
از جمله مواردی که خداوند می خواهد آنان را در قیامت فریب دهد این است :« یَومَ یَقُولُ المُنَفِقُونَ وَالمُنَفِقَتُ لِلَّذیِنَ ءَامَنُوا انظُرُونَا نَقتَبِس مِن نُّورِکُم قِیلَ ارجِعُوا وَزآءَکُم فَالتَمِسُوا نُورَاَ فَضُربَ بَینَهُم بِسُورِ لَّهُ بَابُ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحمَةُ وَظَهرِهُ مِن قِبَلهِ العَذَابُ ، یُنَادُونَهمُ أَلَم نَکُن مَّعَکُم» روزی که زنان و مردان منافق به مومنان می گویند:« به ما بنگرید، تا از روشنایی و نورتان برای خود اندکی برگیریم» ، به آنان گفته می شود:« به پشت سرتان برگردید، و نوری را بجوئید.» پس آنگاه میان آنها و مومنان دیواری زده می شود که دروازه ی دارد؛ داخلش رحمت و ظاهرش عذاب است، منافقان آنان را صدا می زنند:« آیا ما با شما نبودیم»؟
از جمله صفتهای منافقان این است که « وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ» هرگاه به نماز می ایستند، که بزرگترین عبادت عملی است، « قَامُواْ كُسَالَى» با سستی و تنبلی به نماز می ایستند، و آن را بر خود سخت و دشوار می بینند، و در انجام آن احساس خستگی و رنج می کنند. تنبلی و سستی آنان بدان خاطر است که دلهایشان به نماز علاقه ندارد، و اگر دلهای آنان از علاقه به خدا و آنچه نزد خداست، و از ایمان تهی نبود، تنبلی و سستی به آنان روی نمی آورد.
« يُرَآؤُونَ النَّاسَ» باطن و اندرون ریاکارانه ی دارند، و فقط به خاطر «ریا» کاری را انجام می دهند، و هدفشان از انجام اعمال این است که مردم آنها را ببینند و آنها را  احترام کنند. آنها اعمال را مخلصانه برای خدا انجام نمی دهند. بنابراین « لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً » خدا را جز اندکی یاد نمی کنند، زیرا دلهایشان سرشار از ریا است، و جز مومنی که قلبش سرشار از محبت خداست، و شکوه و عظمت الهی تمامی دلش را فرا گرفته است نمی تواند خدا را یاد کند و بر آن پایدار باشد.
« مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَـؤُلاء وَلاَ إِلَى هَـؤُلاء» میان مومنان و کافران سرگشته و حیرانند، پس ظاهر و باطنشان، همزمان نه با مومنان است و نه با مشرکان، چرا که در باطن با کافران هستند و در ظاهر با مومنان، و این بزرگترین حد گمراهی است. بنابراین فرمود: « وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلا» و خدا هرکس را که گمراه کند راهی برای هدایتش، و وسیله ای برای رهایی اش از گمراهی نخواهی یافت، زیرا در رحمت به روی او بسته شده، و عذاب  او را فرا گرفته است.
بیان این صفات مذموم و زشت بر این دلالت می نمایدکه مومنان  به ضد آن یعنی به راستگویی و اخلاصِ در ظاهر و باطن متصف هستند، و در نماز و عبادات و ذکر خدا با نشاط و سرِحال می باشند و خداوند آنها را هدایت نموده و به در پیش گرفتن راه راست موفق می گرداند. پس فرد خردمند باید این دو مسیر را بر خود عرضه نماید، و هرکدام را که برایش بهتر است برگزیند.
آیه ی 144:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، به  جای  مؤمنان  کافران  را به  دوستی  مگيريد آيا کاری  می  کنيد که  برای  خدا به  زيان  خود حجتی  آشکار پديد آريد  ?
خداوند متعال بیان داشت که یکی از صفتهای منافقان این است که کافران را به جای مومنان به دوستی می گیرند، پس بندگان مومنش را برحذر داشت از اینکه در این صفت به منافقان شباهت پیدا کنند، زیرا دوستی با  کافران سبب می شود، « أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا» تا دلیل روشنی به دست خدا بدهید که شما را عذاب بدهد. خداوند ما را از دوستی با کافران برحذر داشته و ما را از مفاسدی که دوستی با آنان در بر دارد آگاه نموده است. پس ،دوستی با کافران باعث گرفتار شدن به عذاب الهی است. و این آیه مبین آن است که خداوند هیچ کسی را قبل از اینکه حجت و دلیل بر او اقامه شود  عذاب نمی دهد. نیز در این آیه مسلمانان از ارتکاب گناه برحذر داشته شده اند، زیرا کسی که گناه انجام می دهد، دلیل آشکاری علیه خود اقامه می کند.
آیه ی 147-145:
إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا ؛ هر آينه  منافقان  در فروترين  طبقات  آتش  هستند و هرگز برايشان  ياوری ، نمی يابی.
إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللّهِ وَأَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلّهِ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا ؛ مگر آنان  که  توبه  کرده  اند و از تباهی  باز آمده  اند و به  خدا توسل   جسته اند و برای  خدا از روی  اخلاص  به  دين  گرويده  اند  اينان  در زمره  مؤمنانندو خدا به  مؤمنان  اجری  عظيم  خواهد داد.
مَّا يَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَآمَنتُمْ وَكَانَ اللّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا؛ چرا خدا شما را عذاب  کند اگر سپاسگزار باشيد و ايمان  آوريد ? در حالی   که  شکر پذير و داناست.
خداوند از سرانجام منافقان خبر داده و بیان می کند که آنها در اعماق جهنم و در پایین ترین طبقات عذاب و بدترین حالت های آن قرار دارند. پس آنها پایین تر از کافران بسر می برند، زیرا آنان در کفر ورزیدن مشارکت داشتند، و اضافه بر این، با مومنان از راه مکر و فریب و دشمنی در آمدند و در این کار شگردهای عجیب و غریبی بکار بردند که کمتر کسی از نیّات پلید آنان اطلاع حاصل می کرد. آنان طوری عمل می کردند که احکام اسلام بر آنها جاری گردد، و خود را مستحق چیزهایی قرار می دادند که مستحق آن نبودند. پس با این کار سزاوار سخت ترین عذاب گردیدند.
آنها هیچ نجات دهنده و یاوری نخواهند داشت که بخشی از عذاب را از آنان دور نماید. و این حکم شامل حال هر منافقی است.
« إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ» مگر کسانی که خداوند به آنان توفیق داده که از گناهانشان توبه کنند. « وَأَصْلَحُواْ» و ظاهر و باطن خود را اصلاح کرده اند. « وَاعْتَصَمُواْ بِاللّهِ» و به دین خدا چنگ زده، و برای جلب منافع و دور کردن زیان از خود به او پناه برده اند. « وَأَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلّهِ» و دینشان را که اسلام و ایمان و احسان است برای خدا خالص نموده اند.
پس هدف آنان از اعمال ظاهری و باطنی جلب رضای خدا بوده و از ریا و نفاق سالم مانده اند.
و هرکس که به این صفات متصف باشد، « فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ» ایشان در دنیا و دوزخ و روز قیامت با مومنان خواهند بود.« وَسَوْفَ يُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا » و خداوند به آنان پاداشی بزرگ خواهد داد، که ماهیّت و وسعت آن را کسی جز خدا نمی  داند. نعمت هایی را به آنان می دهد که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
بنگر که خداوند چگونه اعتصام و اخلاص را به طور ویژه بیان نمود، با اینکه اعتصام و اخلاص در جمله« وَأَصْلَحُواْ» داخل است، زیرا اعتصام و اخلاص بخشی از اصلاح و خودسازی  است، چون مومن شدیدا به توشه اعتصام و اخلاص نیاز دارد، به ویژه در این مقام دشوار که نفاق در دلها جای گرفته  است و جز با اعتصام و چنگ زدن به خدا و پناه بردن به وی و دراز کردن دست نیاز به سوی او نمی توان آن را از بین برد. و اخلاص کاملا با نفاق متضاد است.
پس اعتصام و اخلاص را بیان کرد چون دارای فضیلت و برتری هستند، و اعمال ظاهر و باطن به آن دو بستگی دارد، و دراین مقام به شدت به این دو امر نیاز است. و بنگر که خداوند وقتی که بیان
نمود اینها با مومنان هستند نفرمود: خداوند به آنان پاداش بزرگی می دهد، با اینکه سیاق جمله در را بطه با آنان است، بلکه فرمود:« وَسَوْفَ يُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا » زیرا خداوند در چندین جای دیگر قرآن این قاعده را به کار برده است، و آن اینکه هرگاه سیاق جمله در رابطه با بیان بعضی از جزئیات باشد، و خداوند بخواهد پاداش یا عذابی بر آن جزئیات مترتب سازد، پاداش یا عذابی که در بین این «جزئیات»، و «جنسی که در برگیرنده جزئیات می باشد» مشترک است، همواره پاداش یا عقاب را متوجه « جنس» می کند نه « جزئیات»، جنسی که هم این امر جزئی و هم غیر از آن را در بر می گیرد. نیز تا گمان نرود که این حکم به این امر جزئی اختصاص دارد. و این از اسرار شگفت انگیز قرآن است. پس این گروه از منافقان که توبه کرده و به اصلاح خویشتن پرداخته اند با مومنان هستند و پاداش مومنان به آنان هم می رسد.
سپس خداوند از کمالِ بی نیازی و گستردگی بردباری و رحمت و احسانش خبر داد و فرمود:« مَّا يَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَآمَنتُمْ» خداوند چه نیازی به عذا شما دارد اگر شکر گذار وی باشید و  ایمان بیاورید؟! و خداوند قدرشناس و داناست و به کسانی که در راه او متحمل دشواری های زیادی شده، و آنانکه همواره اهل عمل هستند پاداش بزرگ و احسان گسترده ای عطا می کند. و هرکس چیزی را به خاطر خدا رها کند خداوند بهتر از آن به او می دهد.
خداوند به ظاهر و باطن شما و اعمالتان آگاه است و اخلاص و صداقت و یا ضد آن را که در اعمالتان وجود دارد، می داند. و از شما می خواهد که توبه کنید و به سویش بازگردید. پس چنانچه به سوی او برگردید، چه نیازی به تعذیب شما دارد؟! زیرا خداوند برای تسکین خود، شما را عذاب نمی ددهد، و از عذاب دادن شما سودی به وی نمی رسد. بلکه گناهکار جز به خود زیان نمی رساند.  همانطور که عمل نیک آدمی فقط به نفع  اوست. و شکر یعنی فروتنی دل و اعتراف و اقرار به نعمت خدا، و ستایش خدا با زبان، و فرمان برداری از او با اعضای بدن. شکر یعنی اینکه از نعمت های خدا در راه نافرمانی و ارتکاب گناه استفاده نشود.
آیه 149-148:
لاَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا؛ خدا بلند کردن  صدا را به  بدگويی  دوست  ندارد ، مگر از آن  کس  که  به  او، ستمی  شده  باشد ، و خدا شنوا و داناست.
إِن تُبْدُواْ خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوَءٍ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا؛ اگر کار نيکی  را به  آشکار انجام  دهيد يا به  پنهان  يا کرداری  ناپسند را  درگذريد ، خدا عفو کننده  و تواناست.
خداوند متعال خبر می دهد که دوست ندارد انسان ها آشکارا بدگویی کنند. یعنی از آن نفرت دارد و آدمی را بر آن مجازات می نماید. و این تمامی گفته های بد و ناراحت  کننده از قبیل دشنام، تهمت و ناسزا و امثال آن را در بر می گیرد، و خداوند از آن نهی کرده و آن را نمی پسندد.
مفهوم آیه دلالت می نماید که خداوند سخن نیک و خوب از قبیل ذکر و سخن متین و ملایم را دوست دارد. « إِلاَّ مَن ظُلِمَ» مگر کسی که بر او ستم شده است، پس جایز است کسی را نفرین کند که ستمی را بر او روا داشته است و از او شکایت نماید و به کسی که آشکارا سخن بد به او گفته است آشکارا سخن بد بگوید. اما نباید به دروغ  او را به چیزهایی متهم نماید، بلکه فقط باید به اندازه ستمی که بر وی رفته است سخن بد بگوید و فقط به کسی بد و بیراه بگوید که به او حرف بد گفته است. با این وجود، گذشت و مقابله به مقل نکردن بهتر است.
همانطور که خداوند متعال فرموده است:« فَمَن عَفَا وَأَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَی اللَّهِ» پس هرکس گذشت کند و اصلاح نماید اجر و مزدش بر خداست.
« وَكَانَ اللّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا» و از آن جا که موضوع آیه سخن بد و سخن نیک و سخن مباح بود، خداوند خبر داد که او شنواست و سخنانتان را می شنود، پس بپرهیزید از اینکه سخنی بر زبان آورید که پروردگارتان را خشمگین نماید، و در نتیجه شما را مجازات کند. نیز در این آیه به گفتن سخن نیک و خوب تشویق شده است. خداوند داناست و به نیّتی که گفته هایتان از آن سرچشمه می گیرد آگاه می باشد.
سپس خداوند متعال فرمود:« إِن تُبْدُواْ خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ » اگر کار نیکی را آشکار کنید یا آن را پنهان نمایید، و این هر کار خوب و سخن نیکو را، ظاهر باشد یا باطن، واجب باشد یا مستحب، در بر می گیرد. « أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوَءٍ» یا از کسی که نسبت به جسم و جان یا اموال و آبرویتان بدی روا داشته است، چشم بپوشید و گذشت کنید، پاداشی که خداوند به شما خواهد داد از نوع عملتان خواهد بود. پس هرکس که به خاطر خدا عفو کند و ببخشد خد اوند از او گذشت می نماید و او را می بخشد. و هرکس که نیکوکاری کند خداوند با او نیکی می نماید. بنابراین فرمود: « فَإِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرا» همانا خداوند از لغزش های بندگان و گناهان بزرگشان در می گذرد. پس خداوند عیب های آنان را می پوشاند و با بخشش و گذشت بیکرانش که از قدرت  او سرچشمه می گیرد با آنان رفتار می نماید.
این آیه ما را راهنمایی می کند تا در معانی اسما و صفات خداوند بیاندیشیم، و اینکه آفرینش و تدبیر از آن او، و «خلق» و « امر» نشات گرفته از اسما و صفات او هستند و اسما و صفات خداوند مقتضی « خلق» و « امر» می باشند. بنابراین احکام، معلوم ایماء حسنای وی می باشند. همان طور که در این آیه آمده است.
پس از آنکه از عمل خیر و گذشت و چشم پوشی سخن به میان آورد، ما را به شناخت نامهای خویش راهنمایی کرد، شناختی که اجر و ثواب بسیاری زیادی به همراه دارد.
آیه ی 152-150:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً ؛ کسانی  هستند که  به  خدا و پيامبرانش  کافر می  شوند و می  خواهند ميان  خداو، پيامبرانش  جدايی  افکنند و می  گويند که  بعضی  را می  پذيريم  و بعضی  را نمی  پذيريم  و می  خواهند در اين  ميانه  راهی  برگزينند.
أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا ؛ اينان  در حقيقت  کافرانند و ما برای  کافران  عذابی  خوارکننده  آماده   ساخته ايم.
وَالَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُوْلَـئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا؛ و کسانی  که  به  خدا و پيامبرانش  ايمان  آورده  اند و ميان  پيامبرانش   جدايی  نيفکنده  اند پاداششان  را خدا خواهد داد ، و خدا آمرزنده  و مهربان   است.
در این جا از دو گروه سخن به میان آمده است که برای هرکسی معلوم و شناخته شده هستند؛ گروهی که به خدا و همه پیامبران و کتابهایش ایمان دارند، و گروهی که به همه این موارد کافرند. و گروه سومی باقی می ماند که به برخی از پیامبران ایمان داشته و به برخی ایمان ندارند و ادعا می کنند این راهی است که آنها را از عذاب خدا نجات می دهد. در حقیقت این خیالاتی بیش نیست. و اینان می خواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی بیاندازند.
زیرا هرکس واقعا خدا را دوست داشته باشد تمام پیامبرانش را نیز دوست می دارد، چرا که دوست داشتن پیامبران مکّمل دوست داشتن خداست. و هرکس با یکی از پیامبران خدا دشمنی ورزد، به راستی که با خدا و تمامی پیامبران دشمنی ورزیده  است، همان طور که خداوند متعال فرموده است:« مَن کَانَ عَدُوّا لِلَّهِ وَمَلَئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبریلَ وَمیِکَئلَ فَإِنَ اللَّه عَدُوُ لِلّکفرِینَ» هرکس که دشمن خدا ، فرشتگان، فرستادگان او، جبرئیل و میکائیل باشد بداند که خداوند قطعا دشمن کافران است.
همچنین هرکس به یکی از پیامبران کفر بورزد، در حقیقت به همه پیامبران کفر ورزیده است. حتی او، به پیامبری که گمان می برد به وی ایمان دارد نیز کفر ورزیده است. بنابراین فرمود:«  أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا» اینان کافران حقیقی اند. تا گمان نرود که آنها در میان ایمان و کفر جایگاهی دارند. و دلیل کافر بودن آنان حتی به پیامبری که ادعا می نمایند که به او ایمان دارند این است که هر دلیلی آنها را به ایمان آوردن به کسی که به  او ایمان آورده اند راهنمایی کند،  همان دلیل یا بالاتر از آن در رابطه با ایمان آوردن به پیامبری وجود دارد که آنان به وی کفر می ورزند. و هر شبهه ای که به گمان آنها با آن پیامبری را مورد عیب جویی قرار دهند که به وی کفر ورزیده اند، همان شبهه یا بزرگتر از آن در رابطه با پیامبری که آنها به او ایمان آورده اند وجود دارد.
پس آنچه که آنها را به این ورطه کشانده است چیزی جز پیروی از آرزو و خواسته های نفسانی و ادعای بی دلیل نیست، که هرکس می تواند به مقابله با آن برخیزد. و چون بیان فرمود که حقیقتا آنها کافر هستند، به بیان عذابی پرداخت که همه آنها و هر کافری را فرا می گیرد . پس فرمود: « وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» و برای کافران عذاب خوار کننده ای فراهم آوردیم. همانطور که آنها از ایمان آوردن به خدا سرباز زدند و تکبیر ورزیدند، خداوند نیز آنها را عذاب دردناک و رسواکننده خوار می نماید.
« وَالَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ» و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند و این متضّمن ایمان آوردن به همه مطالبی است که خداوند در مورد خودش گفته است، کما اینکه متضّمن ایمان آوردن به تمامی اخبار و احکامی است که پیامبران آورده اند. « وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ» و میان هیچ یک از آنان فرق و تفاوتی نگذاشته ، بلکه به همه پیامبران ایمان آورده اند. پس این است ایمان حقیقی و یقینی که بر دلیل و برهان استوار است. « أُوْلَـئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ» خداوند به هریک از آنان پاداش ایمان و کارهای شایسته و سخن نیکو و اخلاق زیبایشان را که بر ایمان مترتب است برحسب حالت آنان می دهد. و شاید راز نسبت دادن پاداش به آنها همین باشد.
« وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا» و خداوند همواره آمرزگار و مهربان است؛ گناهان را می آمرزد و نیکی ها را می پذیرد.
آیه ی 161-153:
يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاء فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَكْبَرَ مِن ذَلِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِينًا ؛ اهل  کتاب  از تو می  خواهند که  برايشان  کتابی  از آسمان  نازل  کنی ، اينان بزرگ  تر از اين  را از موسی  طلب  کردند و گفتند : خدا را به  آشکار  به  مابنمای   به  سبب  اين  سخن  کفر آميزشان  صاعقه  آنان  را فروگرفت   و  پس  ازآنکه  معجزه  هايی  برايشان  آمده  بود گوساله  ای  را به  خدايی  گرفتند و  ما آنان  را بخشيديم  و موسی  را حجتی  آشکار ارزانی  داشتيم.
وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُواْ فِي السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا ؛ و به  خاطر پيمانی  که  با آنها بسته  بوديم  کوه  طور را بر فراز سرشان   بداشتيم  و گفتيم  : سجده  کنان  از آن  در داخل  شويد و در روز شنبه  تجاوز  مکنيد و از ايشان  پيمانی  سخت  گرفتيم.
فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بَآيَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ الأَنْبِيَاء بِغَيْرِ حَقًّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً ؛ پس  به  سبب  پيمان  شکستنشان  و کافر شدنشان  به  آيات  خدا و به  ناحق ، کشتن پيامبران  و اينکه  گفتند : دلهای  ما فروبسته  است  ، خدا بر دلهايشان   مهر نهاده  است  و جز اندکی  ايمان  نمی  آورند.
وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا ؛ و نيز به  سبب  کفرشان  و آن  تهمت  بزرگ  که  به  مريم  زدند.
وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا ؛ و نيز بدان  سبب  که  گفتند : ما مسيح  پسر مريم  پيامبر خدا را کشتيم   و، حال  آنکه  آنان  مسيح  را نکشتند و بر دار نکردند بلکه  امر بر ايشان  مشتبه   شد هر آينه  آنان  که  در باره  او اختلاف  می  کردند خود در ترديد بودند و  به آن  يقين  نداشتند  تنها پيرو گمان  خود بودند و عيسی  را به  يقين  نکشته   بودند.
بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا؛ بلکه  خداوند او را به  نزد خود فرا برد ، که  خدا پيروزمند و حکيم  است.
وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا؛ و هيچ  يک  از اهل  کتاب  نيست  مگر آنکه  پيش  از مرگش  به  او ايمان  آوردو  عيسی  در روز قيامت  به  ايمانشان  گواهی  خواهد داد.
فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيرًا؛ و به  کيفر ستمی  که  يهودان  روا داشتند و انصراف  بسيارشان  از راه  خدا ،، آن  چيزهای  پاکيزه  را که  بر آنان  حلال  بود ، حرام  کرديم.
وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا؛ و نيز بدان  سبب  که  ربا می  گرفتند و حال  آنکه  از آن  منع  شده  بودند ، و  اموال  مردم  را به  باطل  می  خوردند  و ما برای  کافرانشان  عذابی  دردآور  مهياکرده  ايم.
این خواسته اهل کتاب از پیامبر اکرم، حضرت محمد (ص) بود که از عناد و سرکشی آنها سرچشمه می گرفت. آنان گفتند: اگر به این خواسته ما آنگونه که می خواهیم پاسخ داده شود او را تصدیق می کنند، و گرنه وی را تکذیب خواهند کرد. آنها از پیامبر (ص) خواستند تا همگی قرآن یکباره بر آنها نازل شدند و این، جهالت و ستم بزرگی بود که آنها مرتکب شدند، زیرا پیامبر (ص) انسان و بنده اش بیش نیست و امور او در دست خداست و هیچ کاری در دست او نمی باشد، بلکه زمام همه کارها در دست خداست، و این خداوند است که هر آنچه را بخواهد بر بندگانش نازل می نماید و برای آنها می فرستد، همان طور که خداوند متعال پس از آنکه مشرکین از پیامبر (ص) درخواست کردند که معجزاتی را به آنان نشان دهد، به وی فرمود:« قُل سُبحَانَ رَبّیِ هَل کُنتُ إِلَّا بَشَرَا رَّسُولَاَ» بگو: « پاک است پروردگارم! آیا من جز بشری فرستاده شده هستم؟» و اینکه آنان فرود آمدن کتاب را به صورت جملگی و یا به صورت متفرقه، بیانگر حق یا باطل بودن آن می دانستند تنها یک ادعاست و دلیلی بر صحت آن  ندارند، بلکه شبهه هم ایجاد نمی کند ، زیرا در نبوت کدام پیامبر از شما درخواست شده است که هرگاه پیامبری به سویتان فرستاده شد مادامی که کتابی را برایتان آورد که متفرق و بخش بخش بود به او ایمان نیاورید؟! نازل شدن قرآن در مقاطع مختلف و بصورت جدا جدا و برحسب احوال و اوضاع مختلف بوده، و  این بر عظمت قرآن دلالت می کند و بیانگر توجه و عنایت خدا به پیامبر است، که قرآن را بر او نازل کرده است. همانطور که پروردگار متعال می فرماید:« وَقَالَ الذّینَ کَفَرُوا لَولَا نُزِلَ عَلَیهِ القُرآنُ جُملَةَ وَحِدَةَ کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَکَ وَرتَّلنَهُ تَرتیلَا وَلَا یَأتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئنَکَ بِالحَقَّ وَأحسَنَ تَفسِیراً» و کافران گفتند: « چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟» این چنین قرآن را نازل می کنیم تا قلبت را به وسیله آن تثبیت کنیم، و آن را به آرامی بر شما خواندیم . و برای تو مَثَلی نیاوردند مگر آنکه ما حق را با زیباترین بیان برای تو آوردیم.
پس از آنکه خداوند اعتراض بی اساس و پوچ آنها را بیان نمود، خبر داد که این کار از آنها بعید نیست، بلکه آنان در گذشته کارهای زشت و بزرگتر از این را با یکی از پیامبران انجام دادند، در حالیکه ادعا می کردند به او ایمان دارند. از جمله از وی خواستند که خداوند را به طور آشکار ببینند، و اینکه گوساله را به خدایی گرفتند، و آن را پرستیدند. این در حالی بود که نشانه هایی دال بر وجود معبود یکتا را با چشم های خود دیدند که دیگران آن را ندیده بودند.
و از پذیرش احکام کتابشان تورات  امتناع ورزیدند، تا اینکه کوه طور بر بالای سر آنها نگاه داشته شد، و تهدید شدند که اگر ایمان نیاورند کوه بر آنها انداخته خواهد شد. پس ، از روی ناچاری آن را پذیرفتند و به آن ایمان آوردند. همچنین به آنان دستور داده شد که در حالت سجده و استغفار از درهای شهری وارد شوند و به آنان امر شده بود بدان در آیند. اما آنان هر دو حالت قولی استغفار و  عملی سجده را زیرپا نهادند و آن را  عملی نکردند.
همچنانکه برخی از آنها در روز شنبه تجاوز کردند، و خداوند آنها را شدیدا مجازات نمود. و نیز از آنان پیمان موکّدی گرفت، اما آنها پیمان الهی را پشت سرشان انداختند وبه آیات وی کفر ورزیدند و پیامبرانش را به ناحق کشتند. و نیز گفتند:« ما عیسی را کشته و به دار آویخته ایم»، حال آنکه آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد.
پس غیرِ او را کشتند و بر صلیب کشیدند. آنان همچنین ادعا کردند که دلهایمان در پرده و غلاف قرار دارد، و آنچه را که تو می گویی درک نکرده و نمی فهمیم. آنان همچنین مردم را از راه خدا منع کرده و با این کار آنها را از حق بازداشتند و مردم را به گمراهی و فسادی که  خودشان بر آن بودند فرا خواندند، و مال حرام و ربا می خوردند با  اینکه خداوند آنها را از این امر نهی کرده و شدیدا برحذر داشته بود، پس کسانی که این کارها را کرده اند، بعید نیست از پیامبر اسلام(ص) بخواهند کتابی را از آسمان بر آنها نازل  کند.
و این شیوه بهترین شیوه مجادله با کسی است که بر باطل قرار دادن اعتراض بیهود و پوچی انجام داد و آن را به عنوان شبهه ای در راستای رد کردن حق بکار برد، باید نیت پلید و کارهای زشتش که به مراتب از اعتراض او زشت تر است بیان شود تا همگی بدانند که این اعتراض از چنین نیت و درون پست و فرومایه ای سرچشمه می گیرد.
همچنین هر اعتراضی که آنان نسبت به  نبّوت حضرت محمد (ص) داشتند، رابطه با نبّوت کسی که آنها ادعا می کنند به او ایمان دارند مطرح کرد، تا بدین طریق شرّ آنها کوتاه و باطلشان درهم کوبیده شود. و هر دلیلی که آنها برای اثبات کردن نبّوت پیامبری که به وی ایمان آوردند، ارائه می دهند. همان دلیل یادلیلی قوی تر از آن بر نبوّت حضرت محمد (ص) دلالت نموده و آن را اثبات می کند. و از آنجا که منظور از برشمردن زشتی های آنان مقابله با آنها بود خداوند آن موارد را در اینجا به صورت مشروح بیان نکرد، بلکه فقط اشاره وار بدان پرداخت، و در جاهای دیگر به بسط و توضیح آن می پردازد.
 « وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» احتمال دارد که ضمیر در « قَبْلَ مَوْتِهِ» به اهل کتاب برگردد. در این صورت معنی آن چنین خواهد شد: هر اهل کتابی که مرگش فرا برسد و حقیقت امر را مشاهده کند به عیسی علیه السلام ایمان می آورد ،  اما ایمانش سودی به او نمی بخشد، زیرا این  ایمان آوردن از سرِ  اضطرار و ناچاری است. و ضمنا این یک تهدید و هشدار جدی است و آنان را برحذر می دارد که به این حالت ادامه ندهند، زیرا قبل از مرگشان پشیمان می شوند. پس روزی که در نزد خدا گرد آورده شوند و برخیزند حالشان چگونه خواهد بود؟!
 واحتمال دارد که ضمیر در « قَبْلَ مَوْتِهِ»به عیسی علیه السلام برگردد، در این صورت معنی اینگونه می شود: هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر اینکه قبل از مردن عیسی مسیح به وی ایمان می آورد، و این زمانی است که قیامت نزدیک می گردد و علامت های بزرگ آن نمایان می شود. و احادیث زیادی وارد شده است که عیسی در آخر زمان فرود می آید و دجال را می کشد و از کافران جزیه می گیرد و اهل کتاب همراه با مومنان به او ایمان می آورند، و در روز قیامت عیسی گواه آنان می شود و به سبب کارهایی که کرده اند علیه آنان گواهی می دهد و معلوم می سازد که کارهایشان با شریعت و آیین خدا موافق بوده است یا نه، و در این هنگام به باطل بودن همه آنچه که آنها بر آن قرار داشتند از قبیل مخالفت هایشان با شریعت قرآن و با آنچه پیامبر (ص) آنان را به سوی آن دعوت کرد، گواهی می دهد. و یقینا عیسی علیه آنها گواهی می دهد، زیرا او کاملا دادگر و عادل و راستگوست، و جز به حق گواهی نمی دهد. و آنچه محمد (ص) آورده است حق، و غیر از آن گمراهی و باطل است.
سپس خداوند متعال خبر داد که او بسیاری از روزی های پاکیزه ای را که برای بنی اسراییل حلال بود، بر آنها حرام کرد، و این تحریم، تحریم مجازات بود، یعنی به خاطر ستم و تجاوز، و بازداشتن مردم از راه خدا و جلوگیری آنان از هدایت یافتن، و گرفتن ربا بود، حال آنکه از رباخواری نهی شده بودند.
آنها با نیازمندانی که با آنان خرید و فروش داشتند با عدالت رفتار نمی کردند، پس خداوند آنها را با چیزی مجازات نمود که از جنس و نوع کارشان بود، بنابراین آنها را از بسیاری از چیزهای پاکیزه ای که می خواستند، منع کرد. اما تحریم چیزهایی که خداوند بر امّت اسلام حرام نموده است تحریم تنزیهی می باشد و حکمتش این است تا از آلودگی هایی که به دین و دنیای آنها زیان می رساند پاک بمانند.
آیه ی 162:
لَّـكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُوْلَـئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا ؛ ولی  دانشمندان  و آن  مؤمنانی  را که  به  آنچه  بر تو و به  آنچه  پيش  از تو  نازل  کرده  ايم  ايمان  دارند ، و نمازگزاران  و زکات  دهندگان  و مؤمنان  به   خدا و روز قيامت  را اجر بزرگی  خواهيم  داد.
پس از آنکه عیبهای اهل کتاب را بیان کرد، کسانی را از اهل کتاب که پسندیده و خوب هستند استثنا نمود و فرمود:« لَّـكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» اما کسانی که با علم و دانش در دلهایشان جای گرفته و یقین در قلب هایشان ریشه دوانیده است، علم و یقینی که در دلشان جای گرفته است ایمان کامل و فراگیری را برایشان به بار آورده است . چنین کسانی « يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ» به آنچه که بر تو نازل شده و به آنچه که پیش از تو نازل گشته است ایمان دارند. در نتیجه علم و یقینی که در دلهایشان ریشه دوانده اعمال صالح از قبیل برپاداشتن نماز و پرداختن زکات را که جزو بهترین کارها هستند برای آنان به بار آورده است. و به درستی که این دو کار برپاداشتن نماز و پرداختن زکات اخلاص برای معبود و نیکی کردن نسبت به بندگان را در بردارد. و آنها که علم و یقین در قلب هایشان رسوخ پیدا کرده است به روز قیامت ایمان دارند و از وعید خدا می هراسند و به نوید او امیدوارند. « أُوْلَـئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا» به ایشان پاداشی بزرگ خواهیم داد، چون آنان از علم و ایمان و عمل صالح و ایمان به کتابها و پیامبران گذشته و آینده برخوردار هستند.
آیه ی 165-163:
إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإْسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا ؛ ما به  تو وحی  کرديم  همچنان  که  به  نوح  و پيامبران  بعد از او وحی  کرده ، ايم و به  ابراهيم  و اسماعيل  و اسحاق  و يعقوب  و سبطها و عيسی  و ايوب  و  يونس  و هارون  و سليمان  وحی  کرده  ايم  و به  داود زبور را ارزانی  داشتيم.
وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا؛ و پيامبرانی  که  پيش  از اين  داستانهاشان  را برای  تو گفته  ايم  و آنان ، که داستانهاشان  را برای  تو نگفته  ايم   و خدا با موسی  سخن  گفت  ، چه  سخن   گفتنی  بی  ميانجی.
رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا؛ پيامبرانی  مژده  دهنده  و بيم  دهنده  تا از آن  پس  مردم  را بر خدا حجتی   نباشد ، و خدا پيروزمند و حکيم  است.
خداوند متعال خبر می دهد که او بر بنده و پیامبرش محمد (ص) شریعت بزرگ و اخبار راستینی وحی نمود که بر این پیامبران علیهم الصلاة و السلام وحی  کرده بود، و این چند فایده دارد:
1- محمد (ص) تافته جدا بافته ای نیست، بلکه خداوند قبل از او و پیامبران زیادی را فرستاده است، پس ابراز تعجب از رسالت او جز جهالت و کینه توزی دلیل دیگری ندارد.
2- خداوند اصول آیین و عدالت را به محمد وحی نمود، همان طور که آن را به دیگر پیامبران وحی نمود و همه بر آن متفق بودند، و برخی از آنان برخی دیگر را تصدیق می کردند.
3- او از جنس دیگر پیامبران است، پس او را با دیگر برادران پیامبرش مقایسه کنید. بنابراین دعوت او همان دعوت آنهاست، و اخلاق همه آنان همسان، و رسالت و هدفشان یکی است. پس خداوند  او را به افراد ناشناخته تشبیه نکرد و در ردیف دروغگویان و پادشاهان ظالم قرار نداد.
4- یاد و خاطره این پیامبران و برشمردن آنها، و ستایش و ذکر خیرشان، و تشریح اوضاع و احوال آنان باعث می شود تا مومن بیشتر به آنها ایمان داشته باشد و به آنها محبت بیشتری بورزد و از رهنمودهای آنها پیروی کند و به سنت آنان اُنس بگیرد و حقوقی را که برگردن ما دارند بشناسد. همانگونه که خداوند متعال می فرماید:« سَلَمُ عَلَی نُوحِ فِی العَلَمینَ » سلام بر نوح در جهانیان. « سَلَمُ عَلَی إِبرَاهیم» سلام بر ابراهیم . « سَلَمُ علی مُوسَی و هَرُونَ» سلام بر موسی و هارون . « سَلَُمُ عَلَی إِل یَاسِینَ، إِنَّا کَذَلِکَ نَجزِی المُحسنِینَ» سلام بر الِ یاسین. ما اینگونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.
پس هر نیکوکاری برحسب نیکوکاری اش، در میان مردم از او به نیکی یاد می شود و پیامبران بویژه آنهایی که از آنان نام برده شد در بالاترین مقام نیکوکاری قرار دارند.
وقتی بیان داشت که همه آنان در دریافت وحی از جانب خدا مشترک هستند، ویژگیهای بعضی از آنان را بیان نمود. پس بیان کرد که او زبور را به داود داده است، و آن کتاب معروفی است که خداوند به خاطر فضیلت و شرافت داود به وی داد.
و بیان کرد که با موسی سخن گفته است. یعنی بطور مستقیم و بدون واسطه با او سخن گفت، تا جایی که  موسی با این ویژگی در میان جهانیان مشهور گردید، و به وی گفته می شود: موسی « کلیم الرحمن» است.
و بیان کرد که خداوند سرگذشت بعضی از پیامبران را برای پیامبرش بیان کرده و سرگذشت برخی از آنان را بیان نکرده است ، و این بر کثرت پیامبران دلالت می نماید . و خداوند آنها را فرستاده است تا کسانی را که از خدا اطاعت نموده و از آنها پیروی کرده است به سعادت دنیا و آخرت بشارت دهند، و کسانی را که از فرمان خدا سرپیچی کرده و با وی مخالفت می ورزند از شقاوت و عذاب دو جهان برحذر دارند، تا مردم پس از بعثت پیامبران حجتی بر خدا نداشته باشند، و نگویند:« مَا جَاءَنَا مِن بَشیِرٍ وَلَا نَذِیرِ فَقَد جَاءَکُم بَشِیُرُ وَنَذِیُرُ» هیچ مژده دهنده و بیم دهنده ای پیش ما نیامد، و به آنها گفته شود: به راستی که مژده دهنده و ترساننده ای پیش شما آمد.
خداوند پیامبران را یکی پس از دیگری فرستاد تا اموات دینی مردم و راههای کسب خشنودی پروردگار، و مواردی که به خشم الهی منتهی می شود، و راههای بهشت و جهنم را بیان نمایند. بنابراین خداوند بر مردم اتمام حجت کرده ودیگر عذر و بهانه ای را از  آنان نمی پذیرد. بنابراین هرکس پس از فرستاده شدن پیامبران کفر بورزد کسی را جز خودش ملامت نکند. و این از کمال قدرت و حکمت خداوند است که پیامبران را به سوی آنها فرستاد و کتابها را بر آنان نازل نمود. همچنین بیانگر فضل و احسان خدا نسبت به آدمیان است، چرا که آنان به شدت نیازمند پیامبران بودند و خداوند بزرگترین نیاز آنان را برطرف نمود، پس ستایش و سپاس که با فرستادن پیامبران بر مردم انعام نمود، این نعمت را با این توفیق دادنِ ما برای در پیش گرفتن راه آنها کامل بگرداند. همانا او بخشنده و بزرگوار است.
آیه ی 166:
لَّـكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا ؛ ولی  خدا به  آنچه  بر تو نازل  کرد شهادت  می  دهد که  به  علم  خود نازل   کرده است  ، و فرشتگان  نيز شهادت  می  دهند ، و خدا شهادت  را بسنده  است.
وقتی خداوند بیان نمود که به پیامبرش محمد (ص) وحی نمود، همچنان که به سوی پیامبران برادرش وحی فرستاده است، در اینجا خبر می دهد که بر صحّت رسالت و پیام محمد گواهی می دهد. « أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ» شاید منظور این است که خداوند قرآن را که مشتمل بر علم او می باشد نازل کرده است یعنی در قرآن  علوم الهی و احکام شرعی و اخبار غیبی وجود دارد که خداوند آن را به بندگانش آموخته  است. و شاید منظور این است که قرآن از علم خدا سرچشمه گرفته است، و خداوند بر این امر گواهی می دهد.
بنابراین معنی آن چنین خواهد بود، خداوند این قرآن را که  مشتمل بر اوامر و نواهی او است نازل فرموده است و رسول خود را کاملا می شناسد، و می داند که مردم را به سوی  قرآن  فرا می خواند، پس هرکس او را اجابت نماید و پیامش را تصدیق کند، دوست خدا و پیامبر خواهد بود، و هرکس پیامبر را تکذیب کند و با او دشمنی ورزد، دشمن خدا شمرده شده و مال و خونش مباح خواهد بود.
و خداوند پیامبر را یاری می کند و نصرت خود را پی در پی می فرستد، و دعاهای وی را می پذیرد و دشمنانش را خوار می گرداند و دوستانش را یاری می کند.
پس آیا شهادتی بزرگتر از این یافت می شود؟! و امکان ندارد که این گواهی را مورد رخنه و اعتراض قرار داد، مگر اینکه علم خدا و قدرت و حکمت وی مورد عیب جویی و انتقاد قرار گیرد. و خداوند از گواهی دادن فرشتگان بر صحت آنچه بر پیامبرش نازل نموده است، خبر داد، چون  ایمان فرشتگان کامل است و آنچه بر آن گواهی می دهند از اهمیت و عظمت فراوانی برخوردار است، زیرا جز افراد خاص بر کارهای بزرگ گواه گرفته نمی شوند. همانطور که خداوند متعال در مورد گواهی دادن بر توحید خویش فرموده است:« شَهَدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ وَالمَلَئِکَةُ وَأُولُوا العِلمِ قَائِمَا بِالقِسطِ لَا إلَهَ إِلَّا هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ» خداوند گواهی می دهد که جز او هیچ معبود بر حقی نیست، و اینکه او دادگر است، و فرشتگان و اهل دانش نیز به دادگری و توحید خدا گواهی می دهند. هیچ معبود به حقی جز او نیست، و او عزیز و حکیم  است. و کافی است که خداوند گواه باشد.
آیه ی 169-167:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلاَلاً بَعِيدًا ؛ هر آينه  آنان  که  کافر شده  اند و از راه  خدا روی  گردانيده  اند سخت  به ، گمراهی  افتاده  اند.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً ؛ کسانی  را که  کافر شده  اند و ستم  کرده  اند خداوند نمی  آمرزد و به  هيچ   راهی  هدايت  نمی  کند.
إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرًا ؛ مگر به  راه  جهنم  که  همواره  در آن  باشند  و اين  کار بر خدای  آسان  است.
 خداوند از رسالت پیامبران صلوات الله و سلامه علیهم و رسالت آخرین پیامبر، یعنی حضرت محمد (ص) خبر داد و بر صحت رسالت آنان گواهی داد و فرشتگان نیز بر این امر گواهی دادند. از این امر لازم می آید که باید پیامبران را تصدیق کرد و به آنان ایمان آورد و از آنها پیروی کرد. سپس خداوند کسانی را که به آنها کفر می ورزند تهدید نموده و می فرماید:« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ» همانا کسانی که کفر می ورزند و مردم را از راه خدا باز می دارند؛ اینها پیشوایان کفر و دعوتگران گمراهی هستند، « قَدْ ضَلُّواْ ضَلاَلاً بَعِيدًا»  به راستی که بسی گمراه گشته اند. و چه بدبخت است کسی که خودش گمراه است و دیگران را نیز گمراه می کند. پس به دو گناه و دو زیان گرفتار شده، و از دو هدایت محروم گشته است. بنابراین فرمود:« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ» این ستم اضافه بر کفر ورزیدنشان است، و گرنه در صورتی که ظلم به طور مطلق بیان شود کفر زیر مجموعه آن محسوب خواهد شد. و منظور از ظلم در اینجا اعمال کافرانه و غرق شدن در آن است. پس ایشان از مغفرت و هدایت و راه راست دور هستند. بنابراین فرمود:« لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ» خداوند آنها را نمی آمرزد و به راهی جز راه جهنم هدایت نمی نماید. و از آن جهت هدایت و مغفرت آنان غیرممکن است که آنها در گمراهی و سرکشی و تجاوزشان باقی مانده، و بر کفرشان افزوده اند، پس به خاطر کارهای زشتی که کرده اند خداوند بر دلهایشان مهر زده و راههای هدایت را بر آنها مسدود کرده است، « وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّمِ لِلعَبِیدِ» و پروردگارت بر بندگان ستم نمی کند.
« وَکَانَ ذَلِکَ عَلَی اللهَِ یَسِیرَاَ» یعنی این کار برای خدا آسان است. و خداوند توجه و اعتنایی به آنها نمی کند، زیرا صلاحیت آن را ندارند که از خیر و خوبی برخوردار شوند. و جز حالتی که برای خود برگزیده اند شایسته آنها نیست.
آیه ی 170:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ فَآمِنُواْ خَيْرًا لَّكُمْ وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ؛ ای  مردم  ، پيامبری  به  حق  از جانب  خدا بر شما مبعوث  شد ، پس  به  او  ايمان  بياوريد که  خير شما در آن  است   و اگر هم  ايمان  نياوريد ، از آن   خداست  هر چه  در آسمانها و زمين  است   و او دانا و حکيم  است.
خداوند همه مردم را دستور می دهد تا به بنده و پیامبرش محمد (ص) ایمان بیاورند، و علت و فواید ایمان آوردن به پیامبر و ضرر و زیان کافر شدن به وی را بیان کرد. پس سبب و علتی که موجب ایمان آوردن به  اوست این  است که وی حق را نزد آنها آورده  است. پس هم آمدن او حقی است و هم آنچه که از شریعت آورده است.
زیرا هر عاقلی می داند که غوطه ور شدن مردم در جهالت و نادانی و کفر، و بی نصیب ماندن آنان از منافع رسالت و نبوت، با حکمت و رحمت  الهی سازگار نیست. پس، از جمله حکمت و رحمت بزرگ خدا، فرستادن پیامبر به سوی مردم است، تا هدایت را از گمراهی و شر و فساد را از خوبی و نیکی جدا سازند و راه را به مردم بنمایانند. بنابراین با تامل در رسالت او و اندیشیدن در شریعت بزرگ و راه راستی که آورده است دلیل قاطعی بر صحّت نبوت وی یافت می شود ، زیرا در شریعت بزرگی که آورده است از اخبار غیبی ِ گذشته و آینده و از خدا و روز قیامت خبر داده شده است، و هیچ کس این اخبار را جز بوسیله وحی و رسالت نمی داند. همچنین در شریعت او به کار خوب، درستکاری، در پیش گرفتن راه هدایت، عدالت، نیکوکاری، صداقت و برقرار کردن پیوند خویشاوندی دستور داده شده و از شر و فساد و تجاوز و ستم و بداخلاقی و دروغ و نافرمانی از پدر و مادر نهی شده است. و این دلیل قاطعی است بر اینکه قرآن از جانب خدا آمده است. و هر اندازه بینش بنده نسبت به شریعت خدا بیشتر باشد بر ایمان ویقینش افزوده می گردد. پس اینها، سببی است که انسان را به ایمان  فرا می خواند. و اما فایده ایمان آوردن این است که او خبر داده:« خَیرَاَ لَّکُم » ایمان آوردن برایتان بهتر است. خیر ضد شر است، پس ایمان برای مومنان خیر و برکت جسمی، قلبی، روحی، دنیایی و اخروی را در بر دارد، چرا که منافع و فواید بسیار زیادی برای آنان به دنبال دارد، پس هر پاداش عاجل و آجلی که به انسان برسد از ثمرات ایمان است.
بنابراین پیروزی و هدایت، علم و عمل صالح، شادی و خوشحالی، بهشت و نعمت هایی که در آن قرار دارد همه به سبب ایمان بدست می آیند. همانطور که بدبختی و شقاوت دنیا و آخرت ناشی از عدم ایمان یا کمبود آن است. اما زیان ایمان نیاوردن به پیامبر (ص) برعکس نتایج ایمانِ به او است، و بنده با این کار جز به خودش زیان نمی رساند، و خداوند به او نیازی ندارد، و گناه گناهکاران زیانی به وی نمی رساند.
بنابراین خداوند متعال فرمود:« فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» همانا آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداست، یعنی همه آنچه در آسمانها و زمین است، آفریده و ملک خدا بوده و تحت تدبیر و تصرف او هستند. « وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا» و خداوند به هر چیزی داناست. « حَكِيمًا» و در آفرینش و امر خویش حکیم  است؛ و می داند چه کسی سزاوار هدایت یا گمراهی است. و نیز در قرار دادن هدایت و گمراهی در جایگاهشان حکیم است.
آیه ی 171:
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً ؛ ای  اهل  کتاب  ، در دين  خويش  غلو مکنيد و در باره  خدا جز سخن  حق  مگوييد، هر آينه  عيسی  پسر مريم  پيامبر خدا و کلمه  او بود که  به  مريم  القا شد  وروحی  از او بود  پس  به  خدا و پيامبرانش  ايمان  بياوريد و مگوييد که   سه چيزند  از اين  انديشه  ها باز ايستيد که  خير شما در آن  خواهد بود  جز  اين  نيست  که  الله  خدايی  است  يکتا  منزه  است  از اينکه  صاحب  فرزندی   باشد از آن  اوست  آنچه  در آسمانها و زمين  است  ، و خدا کارسازی  را کافی   است.
خداوند، اهل کتاب را از غلو و مبالغه در دین نهی می کند.«غلو» یعنی پا را از حد و اندازه مشروع فراتر گذاشتن و وارد شدن به حریمی که مشروع نیست. مانند نصارا که در مورد عیسی (ع) غلو کردند، و او را از مقام نبوت  و رسالت فراتر برده و به مقام ربوبیت که جز برای خدا شایسته نیست ، رساندند.
پس همان طور که از تقصیر و تفریط نهی شده است ، مبالغه و زیاده روی نیز چنین  است. بنابراین فرمود:« وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ» و درباره خدا جز سخن حق مگویید. و این سخن متضمن سه چیز است: دو چیز که از آن نهی شده است و آن دروغ بستن بر خدا، و سخن گفتن بدون علم و آگاهی در مورد اسما و صفات و افعال و شریعت و پیامبران خداست. و مورد سوم چیزی است که به آن دستور  داده شده است و آن سخن حق درباره این چیزهاست. و از آنجا که این قاعده، کلی و فراگیر بوده و سیاق عبارت در مورد عیسی علیه السلام آمده است، تصریح کرد که در مورد او باید سخن حق گفت، امری که با روش یهودیت و نصرانیت مخالف است. پس فرمود:« إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ» آخرین مقامی که برای عیسی متصّور است این است که او بنده خدا و پیامبر اوست، و این بالاترین مقام برای آدمیان است، و رسالت بالاترین مقام و بزرگترین پاداش می باشد.
« وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ» خداوند کلامی را بیان نمود و به واسطه ی آن عیسی علیه السلام به وجود آمده او  خودِ آن کلمه نیست، بلکه بوسیله آن پدید آمد، و این نسبت دادن به خاطر احترام و تشریف اوست. « وَرُوحٌ مِّنْهُ» و او از ارواحی است که خداوند آفریده و با صفات و برتر و اخلاق نیکو کامل گردانیده است . خداوند روحش، جبرئیل علیه السلام را فرستاد و او را شرمگا مریم علیها السلام دمید و مریم به فرمان خدا به عیسی حامله شد.
وقتی که حقیقت پدید آمدن عیسی (ع) را بیان نمود، اهل کتاب را دستور داد تا به او و سایر پیامبرانش ایمان بیاورند، و آنان را نهی کرد از اینکه خداوند را سومینِ سه خدا قرار دهند. یکی از آنها عیسی است و دومی مریم. این عقیده و گفتار نصارا بود. خداوند آنها را رسوا و خوار بگرداند! پس خداوند آنان را دستور داد تا از این گفتار و عقیده بازآیند و خبر داد که این برایشان بهتر است، زیرا راه نجات فقط همین است و دیگر راهها، راه هلاکتند.
سپس خود را از داشتن شریک و فرزند پاک قرار داد و فرمود:« إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ» همانا خداوند یگانه است، یعنی او در الوهیت، یکتا و یگانه است، و عبادت فقط شایسته اوست، « سُبْحَانَهُ» پاک و مبّراست، « أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ» از اینکه دارای فرزندی باشد ، زیرا« لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ» همه آنچه در آسمانها و زمین است از آن او می باشد، و همه مملوک اویند و به او نیازمندند، پس محال است که شریک یا فرزندی از آنها داشته باشد.
خداوند پس از آنکه خبر داد که او مالک و فرمانروای جهان بالا و پائین است، بیان کرد که او منافع دنیوی و اخروی آنان را تامین می کند و نگهبان آنان است و به آنان سزا و پاداش می دهد.
آیه ی 173- 172:
لَّن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِّلّهِ وَلاَ الْمَلآئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن يَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيهِ جَمِيعًا ؛ مسيح  ابايی  نداشت  که  يکی  از بندگان  خدا باشد و ملائکه  مقرب  نيز ابايی   ندارند  هر که  از پرستش  خداوند سر باز زند و سرکشی  کند ، بداند که  خدا  همه  را در نزد خود محشور خواهد ساخت.
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنكَفُواْ وَاسْتَكْبَرُواْ فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلُيمًا وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا ؛ اما آنان  که  ايمان  آورده  اند و کارهای  نيک  کرده  اند اجرشان  را به ، تمامی خواهد داد ، و از فضل  خويش  بر آن  خواهد افزود  اما کسانی  را که   ابا وسرکشی  کرده  اند به  عذابی  دردآور معذب  خواهد داشت  و برای  خود جز  خدا هيچ دوست  و ياوری  نخواهند يافت.
پس از آنکه خداوند مبالغه آمیزی و غلّو نصارا را در مورد عیسی (ع) ذکر کرد و فرمود: عیسی بنده و پیامبر خداست ، بیان نمود که عیسی از عبادت و پرستش پروردگارش امتناع نورزید، و فرشتگان مقرب نیز از عبادت خدا سرپیچی نمی کنند:
« وَلاَ الْمَلآئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ» خداوند آنها را از امتناع ورزیدن از عبادتش پاک قرار داد، پس آنها به طریق اولی از خود بزرگ بینی و تکبر ورزیدن مبّرا هستند. و نفیِ چیزی به منزله ی اثبات ضد آن است. یعنی عیسی و  فرشتگان مقّرب به عبادت سزاوار احوالشان است برای آن تلاش می کنند و اشتیاق به عبادت پروردگار باعث شرافت و موفقیت بزرگی برای آنها گشته است. پس آنان از اینکه بندگانی برای خداوند باشند، و در مقابل ربوبیت او کرنش کنند امتناع نورزیدند.
آنان از کرنش در برابر الوهیت خدا خودداری نکردند، بلکه خود را بسیار نیازمند بندگی خدا می دانستند.
کسی گمان نکند که بالا بردن مقام عیسی یا غیر او بالاتر از مقامی که خداوند آنان را در آن قرار داده است و امتناع ورزیدن عیسی یا غیر او از  عبادت و بندگی پروردگار، کمال و رفعتی برای آنان تلقی می شود. بلکه این امر عین نقص و عیب و کاستی است، و موجب نکوهش و عذاب. بنابراین فرمود:« وَمَن يَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيهِ جَمِيعًا » خداوند همه بندگان و آفریدگانش؛ آنانی را که از عبادت او ابا ورزیده و تکبر کرده اند، و نیز بندگان مومن خویش را در پیشگاه خود گرد می آورد، و میان آنان با حکم عادلانه و قطعیِ خویش داوری می نماید.
سپس حکم و داوری خویش را در مورد آنها تشریح نموده و می فرماید:« فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و اما کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته از قبیل واجبات و مستحبات انجام دادند. و حقوق خدا و بندگانش را رعایت نمودند، « فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ» پاداششان را بطور کامل به آنان می دهد. یعنی پاداش هایی که خداوند برای اعمال مقرر نموده است به هر یک برحسب ایمان و عملش می بخشد.
« وَيَزيدُهُم مِّن فَضْلِهِ» و از فضل خویش به پاداش آنها می افزاید، پاداشی که بسیار بالاتر از اعمال و کارهایشان است، و اصلا برخورداری از چنین پاداشی به دل آنها خطور نکرده است. و این شامل تمامی خوردنی ها و نوشیدنی ها و زنان پاک و مناظر دل  انگیز و شادی ها و نعمت و آسایش و آرامش قلب و روح و بدن می شود که در بهشت وجود دارد، و تمامی خیر و برکت دینی و دنیوی که بر ایمان وعمل صالح مترتب می شود، در این داخل است.
« وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنكَفُواْ وَاسْتَكْبَرُواْ»  و اما کسانی که از عبادت خدا ابا ورزیده و دچار خود بزرگ بینی شده اند ، « فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلُيمًا» عذابی دردناک به آنان خواهد داد، و آن خشم و غضب خدا و آتش بر افروخته ای است که در دلها نفوذ می کند.
« وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا» و هیچ کسی را نمی یابند که آنان را سرپرستی و حمایت کند، و به سر منزل مقصود برساند. و هیچ کسی را نمی یابند که آنان را یاری کند و عواقب ناگوار و  اعمال پلیدشان و خطرات آتش جهنم را از آنها دور کند، بلکه  مهربانترین مهربانان، آنان را رها کرده و در عذاب جاودانه شان ترک می نماید. و هیچ کس نمی تواند حکم الهی را رد کند و قضاوت او را در مورد آنان تغییر دهد .
آیه ی 175-174:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا؛ ای  مردم  ، از جانب  پروردگارتان  بر شما حجتی  آمد و برای  شما نوری   آشکارنازل  کرده  ايم.
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا؛ اما آنان  را که  به  خدا ايمان  آورده  اند و به  او توسل  جسته  اند به   آستان فضل  و رحمت  خويش  درآورد و به  راهی  راست  هدايت  کند.
خداوند به خاطر ارائه دلایل قطعی به مردم و بر افروختن چراغهای درخشان برای آنان، واتمام حجت برایشان و نمایاندن راه به آنان، بر آنها منت می  نهد، پس فرمود:« يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ» ای مردم! براستی دلایلی که قاطعانه بر حق دلالت نموده،و آن را بیان و روشن می گردانند، و ناحق را بازگو می کنند، از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است. و این شامل دلایل عقلی و نقلی و نشانه های موجود در جهان آفرینش و در وجود خود  انسانها است: «سَنُرِیهِم ءَایَتِنَا فِی الأَفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أَنَّهُ الحَقُّ» ما نشانه هایمان را در جهان هستی و در وجود خودشان به آنان نشان می دهیم، تا حق برایشان روشن گردد.
« مّنِ رَّبِکُم» از جانب پروردگارتان ، این بر شرافت و عظمت این دلیل و برهان دلالت می نماید، زیرا این دلیل از جانب پروردگارتان است و امور دینی و دنیوی شما را به رشد و تکامل می رساند. و از جمله پرورش و تربیت الهی که باید به خاطر آن خدا را ستایش نمود این است که دلایلی را به شما ارائه نموده است تا در پرتو آن به راه راست هدایت یافته و به بهشت برسید.
« وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا» و نور آشکاری را به سوی شما فرستاده ایم، و آن نور این قرآن بزرگ است که علوم گذشتگان و آیندگان و  اخبار راستین و مفید، و دستور به دادگری و نیکوکاری و خیر، و نهی از ستم و بدی، در آن وجود دارد. پس مردم اگر در پرتو روشنایی و انوار قرآن راهشان را نیابند، در تاریکی و بدبختی بزرگی  غوطه ور خواهند شد. و اگر از آن برای خود اندکی نور برنگیرند، در تاریکی جهل و نادانی خواهند ماند. اما مردم برحسب ایمانی که به قرآن دارند و بهره ای که از آن می برند به دو دسته تقسیم می شوند:
« فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ» پس کسانی که به خدا ایمان آورده اند، یعنی به وجود او، و متصف بودن وی به تمامی صفات کمال، و پاک بودنش از هر نقص و عیبی ایمان دارند، « وَاعْتَصَمُواْ بِهِ» و به خدا پناه برده و به او تکیه و توکل می کنند، و به توانایی و قدرت خود مغرور نشده و از خدایشان یاری می جویند، « فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ» ایشان را به رحمت ویژه خود در خواهد آورد، در نتیجه آنان را بر انجام خوبی ها توفیق می دهد و به آنان پاداش فراوان می بخشد، و بلاها را از آنان دور می نماید.
« وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا» و آنان را بر کسب علم و آگاهی و عمل به آن، و شناخت حق و عمل به آن توفیق می دهد. و هرکس که به خدا ایمان نیاورد و به دین او چنگ نزند و به کتابش تمسک نجوید، خداوند او را از رحمت و فضل خود محروم می گرداند، و او را به خودش واگذار می کند، در نتیجه هدایت نخواهد شد، بلکه به گمراهی آشکاری گرفتار خواهد آمد. و این سزای سخت به خاطر ایمان نیاوردن آنان است. در نتیجه چنین کسانی دچار ناکامی و زیان فراوانی می گردند. از خداوند می خواهیم ما را عفو کند، و سلامت و عافیت خود را از او می جوییم.
آیه ی 176:
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالاً وَنِسَاء فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ از تو فتوی  می  خواهند ، بگوی  که  خدا در باره  کلاله  برايتان  فتوی  می  دهد، : هر گاه  مردی  که  فرزندی  نداشته  باشد بميرد و او را خواهری  باشد ، به  آن  خواهر نصف  ميراث  او می  رسد  اگر خواهر را نيز فرزندی  نباشد ، برادر  از او ارث  می  برد  اگر آن  خواهران  دو تن  بودند ، دو ثلث  دارايی  را به   ارث  می  برند و اگر چند برادر و خواهر بودند ، هر مرد برابر دو زن  می   برد خدا برای  شما بيان  می  کند تا گمراه  نشويد ، و او از هر چيزی  آگاه   است.
 خداوند متعال خبر می دهد که مردم در مورد کلاله از پیامبر (ص) پرسیدند، به دلیل فرموده ی خداوند « قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ» و آن مُرده ای است که فرزند صُلبی، فرزند پسر، پدر و پدر بزرگ ندارد . بنابراین فرمود:« إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ» اگر شخصی بمیرد و پسر و دختر و فرزند صلبی و فرزند پسر، و همچنین پدر نداشته باشد. به دلیل اینکه برادران و خواهران را وارث قرار داده است، زیرا به اجماع در صورت وجود پدر، برادران و خواهران ارث نمی برند، پس هرگاه چنین فردی بمیرد و فرزند و پدر نداشته باشد، « وَلَهُ أُخْتٌ» و خواهری تنی یا خواهری از پدر داشته باشد، نه خواهری که فقط از مادر باشد، زیرا حکم خواهر مادری قبلا گذشت.
« فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ» نصف ترکه برادر از قبیل وجوه نقدی و زمین و کالا و غیره به او می رسد. و این پس از پرداخت وام و قرضهایش، و انجام دادن وصیت اوست.
« وَهُوَ» و برادر تنی یا برادری که از پدر می باشد، « يَرِثُهَآ إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ» از خواهر ارث می برد اگر خواهر فرزندی نداشته باشد. و سهمیه او را از ارث خواهر معیّن نکرد، زیرا برادر جزو عصبه ها می باشد و تمام مالِ بر جای مانده، از آنِ اوست، اگر صاحبِ سهم، یا  عصبه ای وجود نداشته باشد که با او در ترکه شریک گردد، و یا آنچه از سهام باقی می ماند از آن اوست.
« فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ» پس اگر دو خواهر و یا بیشتر بودند، « فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ» دو سوم ترکه برای آنهاست، « وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالاً وَنِسَاء» و اگر برادران نامادری با مجموعه ای از خواهران جمع شدند، « فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» سهم مرد برابر سهم دو زن است. پس سهم زنان ساقط شده و برادرانشان آنان را در زمره عصبات قرار می دهند.
« يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا» خداوند احکام خود را که به آن نیاز دارید برایتان بیان می کند، و آن را برای شما شرح می دهد. و این از فضل و احسان اوست، تا شما بوسیله بیانات او هدایت گردید و به احکام او عمل  کنید و به سبب نادانیتان از راه راست گمراه نشوید.
« وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» و خداوند به هر چیزی داناست. یعنی به امور پنهان و آشکار و کارهای گذشته و آینده آگاه است،  می داند که شما به بیان وتعلیم الهی نیازمند هستید. پس، از علم خویش چیزهایی را به شما یاد می دهد که همواره در تمام زمانها و مکان ها برای شما سودبخش می باشد.
پایان تفسیر سوره نساء شکر و سپاس از آن خداست.

تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال مالك بن دينار رحمه الله: «ما ينبغي للمؤمن أن تكون بطنه أكبر همه، وأن تكون شهوته هي الغالبة عليه» "جامع العلوم والحكم " (ص : 443). مالک بن دینار رحمه الله «شایسته مسلمان نیست که شکمش بزرگترین هم و غمش باشد! هرچند که شهوت و اشتهای او بر وی غلبه کند».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 13823
دیروز : 5614
بازدید کل: 8803982

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010