Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند:
(اقتدوا باللذين من بعدي ،أبي بكر وعمر). 
 «به دو نفری که پس از من هستند، (یعنی) ابوبکر و عمر، اقتدا کنید» 
صحيح سنن الترمذي: ألباني (3/200 )

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره بقره > تفسیر سوره بقره از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن

شماره مقاله : 9203              تعداد مشاهده : 343             تاریخ افزودن مقاله : 14/1/1390

تفسیر سوره بقره
مدنی و 286 آیه است.
آیه 5-1:
الم (1) ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ، الف . لام . میم . این کتابی است که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است.
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُون ، آن کسانی که به جهان پنهان باور دارند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم می بخشند.
والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ، و آن کسانی که به آنچه بر تو فرو فرستاده شده است و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است باور داشته و به روز قیامت یقین دارند.
أُوْلَـئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ، این چنین کسانی از جانب پروردگارشان از هدایتی (عظیم) برخوردارند و آنها رستگارانند.
پیش تر درباره «بسم الله الرحمن الرحیم» سخن گفته شد.« الم» جزو حروف مقطعه است. اما در مورد حروف مقطّعه که در آغاز برخی از سوره ها آمده اند، بهتر است سکوت کنیم و ( بدون در دست داشتن سند و مدرک شرع پسند) به بیان معانی آن نپردازیم، ضمن اینکه باید یقین داشت که خداوند این حروف را بیهوده نازل نکرده است، بلکه حکمت فراوانی در آن نهفته است ولی ما آن را نمی دانیم.
«ذَلِكَ الْكِتَابُ»  یعنی این کتاب بزرگ کتابی حقیقی است و مشتمل بر دانشی گسترده و حقیقتی روشن می باشد که کتاب های گذشتگان و آیندگان از آن بی بهره بوده اند .پس « لاَ رَيْبَ فِيهِ » یعنی هیچ شکی در آن نیست، و نفی شک مستلزم ضد آن است و ضد شک، و نفی شک پس این کتاب مشتمل بر علم یقینی است که شک و گمان را از بین می برد. و این یک قاعده است که « هرگاه نفی به قصد مدح و ستایش بکار رفت باید متضم ضد خویش که همان کمال است، باشد. زیرا نفی به مثابه عدم است، و عدم محض هیچ مدحی در آن نمی باشد.»
از آن جا که قرآن مشتمل بر یقین است و هدایت نیز جز با یقین حاصل نمی گردد،فرمود: « هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ » هدایت به معنی بینش و بصیرتی است که در پرتو آن گمراهی و سردرگمی را تشخیص دهیم (و از آن دوری جوییم) و راه های پرخیر و منفعت را در پیش بگیریم. و فرمود: « هُدًى » و معمول را حذف کرد، زیرا هدف از آن عموم است و اینکه قرآن هدایتی است برای دنیا و آخرت. پس این کتاب بندگان را در اصول و فروع راهنمایی کرده و حق را از باطل جدا می کند و صحیح را از خطا تمییز می دهد و چگونگی در پیش گرفتن راههایی که آنان را در دنیا و آخرت به سر منزل مقصود می رساند بیان می کند.
و در جایی دیگر فرموده است: « هُدَیَ ِ للنّاَسِ» و به طور کلی و عام فرموده است قرآن عموم مردم را به سوی خیر راهنمایی می کند. اما در اینجا و جاهای دیگری فرموده است: « هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ » یعنی راهنمای پرهیزگاران است.
زیرا ذات قرآن برای همه مردم مایه هدایت است اما بدبختان به آن توجه نکرده و رهنموده الهی را نمی پذیرند. این کتاب حجت را بر آنها اقامه کرده است اما آنها به سبب شقاوت خود از آن بهره نمی گیرند. ولی پرهیزگاران؛ همان کسانی که بزرگترین سبب هدایت را که تقوا و پرهیزگاری است بدست آورده اند از آن بهره می گیرند. حقیقت تقوا و پرهیزگاری عبارت است از پیروی کردن از دستورات الهی و پرهیز از منهیات و محرمات، و در پیش گرفتن راه و شیوه ای که انسان را از ناخشنودی و عذاب به وسیله قرآن هدایت شده و از آن نهایت بهره را می برند. خداوند متعال می فرماید: « یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَه یَجعَل لََّکُم فُرقَانَا» ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا دارید برای شما (قدرت) تشخیص (حق از باطل) قرار می دهد. پس این پرهیزگاران هستند که از آیات قرآنی و آیات آفرینش بهره می برند.
و از آن جا که هدایت بر دو نوع است: هدایت بیان و هدایت توفیق، پرهیزگاران از هر دو نوع هدایت برخوردار می شوند، اما دیگران از هدایت توفیق محروم می شوند، اما دیگران از هدایت توفیق محروم می مانند، و مسلّم است که هدایت بیان و روشن شدن راه بدون برخورداری از هدایت توفیق، هدایتی حقیقی و کامل نیست.
سپس به بیان اوصاف پرهیزگاران و عقاید و  اعمال باطنی و ظاهری آنان پرداخت، زیرا پرهیزگاری متضمن تمامی این ویژگیهاست. بنابراین فرمود: « الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» آنهایی که به جهان غیب باور دارند. ایمان یعنی تصدیق کامل آنچه پیامبران از آن خبر داده اند، تصدیقی که متضمن انقیاد اعضا و جوارح است. باور به محسوسات و مشهودات زیاد مهم نیست، زیرا با آن مسلمان از کافر جدا نمی گردد، بلکه آنچه مهم  است باور به دنیای پنهان است که ما آن را ندیده و مشاهده نکرده ایم اما به دلیل خبر دادن خدا و پیامبرش به آن ایمان داریم. پس چنین ایمانی است که مسلما را از کافر جدا می نماید، زیرا تصدیق محض خدا و پیامبرانش است. بنابراین فرد مومن به تمام آنچه که خدا و رسولش از آن خبر داده اند ایمان می آورد خواه آن را مشاهده کرده و یا آن را مشاهده نکرده باشد، خواه آن را فهمیده و  عقلش آن را درک کرده و یا آن را نفهمیده و عقلش به آن راه نیافته باشد. به خلاف زندیق ها و کسانی که امور غیبی را تکذیب می کنند، زیرا عقل قاصر آنان به آن ایمان نمی آورد . بنابراین آنچه را که بدان علم ندارند تکذیب کرده در نتیجه عقلشان تباه شده است، اما عقل مومنانی که (حقیقت را) تصدیق می نمایند و به رهنمود الهی راه یافته اند همیشه پویا و پاکیزه است.
ایمان به غیب شامل ایمان به تمام غیبیات و ناشناخته های گذشته  و آینده، و احوال قیامت و حقائق اوصاف خداوند و کیفیت آن، و آنچه پیامبران در این مورد از آن خبر داده اند، می شود.
بنابراین مومنان به صفات خداوند به صورت قطع و یقین باور دارند گرچه کیفیت آن را درک نکنند.
سپس فرمود: « وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ» نگفت: نماز را انجام می دهند، یا آن را به جا می آورند، زیرا خواندن نماز به صورت ظاهری کافی نیست، پس برپا داشتن نماز یعنی کامل گرداندن ارکان و واجبات و شرایط آن. و اقامه نماز به معنی حضور قلب در نماز است. اقامه نماز یعنی اینکه نمازگزار در آنچه می گوید و انجام می دهد تامل کند. و این نمازی است که خداوند در مورد آن فرموده است:« إِنَّ الَّصَلوةَ تَنهَی عَنِ الفَحشاءِ وَالمنُکِر» همان نماز (آدمی را) از زشتی ها و منکرات باز می دارد. و چنین نمازی است که ثواب و پاداش بر آن مترتب است. پس بنده فقط ثواب آن بخش از نماز را که فهمیده و با حضور قلب انجام داده است بدست می آورد.
و واژه «صلاة» که در اینجا به آن اشاره شده است ) شامل نمازهای فرض و نافله می باشد.
سپس فرمود: « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُون» و از آنچه که به آنها روزی داده ایم می بخشند. این بخش از آیه متضمن نفقه های واجب مانند زکات، تامین نفقه همسران، خویشاوندان، بردگان و امثال آنها، و نیز شامل نفقه های مستحب و دیگر موارد خیر و احسان است.
اما کسانی را که باید بر آنها انفاق شود نام نبرده است، زیرا راههای خیر و نیکی و کسانی که باید با آنها نیکی شود  فراوانند. و نفقه دادن عبادتی است که انسان از این طریق خود را به خدا نزدیک می نماید. و واژه (مِن) را که بر تبعیض دلالت می نماید، آورد تا آنها را آگاه کند که خداوند به جز قسمت اندکی از اموالشان را نخواسته است، و انفاق این بخش از مال و ثروت زیانی به آنها نمی رساند و بر آنها سنگینی نمی کند بلکه آنها با انفاق آن قسمت از اموال خود در روز قیامت بهره می برند و برادرانشان  در دنیا از آن بهره مند می شوند.
و « رَزَقْنَاهُمْ » بیانگر آن است مال هایی که در دست شما است با قدرت و توانایی شما بدست نیامده است بلکه روزی خداوند است که به شما ارزانی داشته است، پس همان طور که خداوند نعمات زیادی را به شما داده و شما را بر بسیاری از بندگانش برتری داده است، شما نیز باید با انفاق قسمتی از نعمت هایی که از آن برخوردار هستید شکر او را بجا آورید و با برادران فقیر و محتاج خود همدردی کنید.
خداوند بارها در قرآن نماز و زکات را در کنار هم آورده است، علت این امر این است که نماز متضمن اخلاص برای خداوند است و زکات و انفاق متضمن احسان ونیکی با بندگانش است.
و نشانه سعادت و خوشبختی بنده اخلاص برای معبود و تلاش برای بهره مند کردن خلق است، همان گونه که نشان شقاوت بنده، عدم برخورداری او از اخلاص و نیکوکاری است.
سپس فرمود: « والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ » و آن کسانی که به آنچه بر تو نازل شده است ایمان دارند و آن قرآن و سنت است، خداوند متعال می فرماید: « و أَنزَلَ اللَّهُ عَلَیکَ الکِتَبَ وَالحِکمَة» و ای پیامبر! خداوند بر تو کتاب و حکمت را نازل فرموده است.
پس پرهیزگاران به تمام آنچه پیامبر (ص) آورده است ایمان می آورند و بین آنچه بر او نازل شده است فرق نمی گذارند، به گونه ای که به بعضی ایمان بیاورند و بعضی را انکار یا برخلاف منظور خدا و پیامبرش تاویل نمایند، همانطور که بعضی از اهل بدعت چنین می کنند و نصوصی را که باب طبع آنها نباشد تاویل می کنند، که حاصل آن تصدیق نکردن معانی آن نصوص است، هرچند که ظاهر آن را تصدیق می کنند. بنابراین به آن ایمان و باور حقیقی ندارند. « وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ »  و به آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان دارند. این بخش از آیه متضمن ایمان به همه کتاب های گذشته است و ایمان به کتاب های گذشته متضمن ایمان به پیامبران و محتویات آن کتابها می باشد، به ویژه تورات و انجیل و زبور. و این ویژگی مومنین است که به همه پیامبران ایمان دارندو بین هیچ یک از آنها فرقی قایل نیستند.
سپس فرمود: « وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ » و به روز قیامت یقین دارند. آخرت یعنی دنیای پس از مرگ. و علت اینکه روز آخرت را بطور خاص بعد از واژه «غیب» که عام است و همه امور غیبی را در بر می گیرد، ذکر نمود این است که ایمان به روز آخرت یکی از ارکان ایمان، و بزرگترین عامل برای رغبت در امور خیر و ایجاد هول و هراس در آدمی است. «یقین» یعنی شناختی که هیچ شکی به آن راه نمی یابد و موجب عمل می گردد.
« أُوْلَـئِكَ » یعنی آنهایی که به این صفات پسندیده موصوف هستند، « عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ » از جانب پروردگارشان بر هدایتی هستند. یعنی بر هدایتی بزرگ، چون نکره برای تعظیم است. و چه هدایتی بزرگتر از متصف بودن به صفت های مذکور می باشد که متضمن داشتن عقیده صحیح و اعمال درست است؟! و آیا جز هدایتی که آنان از آن برخوردارند هدایت حقیقی دیگری وجود دارد؟! بطور مسلّم می توان گفت: نه، و هر چه غیر از این باشد گمراهی است.
و کلمه « عَلَی» در اینجا بر استعلا و بلندی دلالت می نماید. و برای بیان گمراهی از کلمه «فیِ» استفاده کرده است:« و إِنَّا أَو إِیَّکُم لَعَلَی هُدَّی أَو فِی ضَلَلِ مُّبینِ» یکی از ما بر هدایت است و دیگری در گمراهی آشکاری به سر می برد. زیرا صاحب هدایت در مرتبه ای والا قرار می گیرد و صاحب گمراهی در گمراهی فرو رفته و ذلیل می شود.
سپس فرمود: « وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» فلاح یعنی دستیابی به مطلوب و نجات یافتن از آنچه که سبب ترس و هراس می گردد. خداوند متعال منحصرا این گروه را اهل فلاح و رستگاری نامیده است، زیرا برای رسیدن به رستگاری، راهی به جز در پیش گرفتن راه آنان وجود ندارد و دیگر راهها به بدختی و هلاکت و زیان منتهی می گردد، به همین جهت پس از آنکه اوصاف مومنان حقیقی را بیان کرد، صفات کافرانی را که کفر خود را آشکار می سازند با پیامبر مخالفت می ورزند بیان داشت و فرمود:
آیه 7-6
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ، همانا کسانی که کفر ورزیده اند برایشان یکسان است، چه آنها را بترسانی و چه آنها را بیم ندهی، ایمان نمی آورند.
خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيم ، خداوند بر دل ها و گوش هایشان مهر زده است، و بر چشم هایشان پرده ای است و برای آنها عذابی بزرگ است.
خداوند متعال خبر می دهد کسانی که کفر ورزیده و به کفر متصف شده و رنگ کفر به خود گرفته و کفر تبدیل به صفت آنها شده است، هیچ مانعی آنها را از کفر باز نمی دارد و هیچ بنده ای برای آنها مفید نخواهد بود و آنها به کفر خود ادامه می دهند. پس برای آنها یکسان است آنها را بیم دهی یا بیم ندهی، چرا که ایمان نمی آورند. کفر یعنی انکار تمام آنچه پیامبر(ص) آورده است و یا انکار بعضی از آن، پس دعوت و فراخوانی به سوی دین برای کافران سودی ندارد، جز آنکه برآنان اتمام حجّت شود. این آیه طمع و امید پیامبر (ص) را به ایمان آوردنشان قطع می کند و به  ایشان یادآور می شود که به حال آنها تاسف نخورد و در حسرت  ایمان نیاوردن آنها خود را به رنج و مشقّت نیاندازد.
سپس موانعی را ذکر کرده است که آنها را از ایمان آوردن باز می دارد و می فرماید: « َتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ » یعنی خداوند طوری بر دل هایشان مهر زده که ایمان به آن راه نمی یابد، بنابراین آنچه را که به آنها سود می رساند درک نمی کنند و آنچه را که برایشان مفید است نمی شنوند.
« وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ » یعنی پرده و پوششی بر چشم هایشان قرار دارد که آنها را از مشاهده آنچه که بر آنان فایده می رساند منع می کنند. و راههای شناخت و خوبی به روی آنها بسته می شود، پس طمع و امیدی به هدایت آنها نیست و امید خیری از آنان نمی رود و به سبب کفر و انکار و کینه توزی و مخالفتشان – پس از آنکه حق برایشان آشکار گشت- دروازه های ایمان به روی آنها بسته شده است؛ همانطور که خداوند متعال می فرماید:« وَنُقَلِّبُ أَفئِدَتَهُم وَأَبصَرَهُم کَمَا لَم یُومِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّة» و دل ها و چشم هایشان را بر می گردانیم چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاورند. و این سزای این دنیا است.
سپس سزای آن دنیا را بیان کرده و می فرماید: « وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ » و برای آنان عذاب جهنم و ناخشنودی خداوند جبار است که همواره و همیشه بر آنها خواهد بود.
سپس در تعریف منافقانی که ظاهرا مسلمان و در باطن کافرند، می فرماید:
آیه 10-8
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ ، و از میان مردم هستند کسانی که می گویند: « ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم» اما آنها مومن نیستند.
يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُون ، اینان خدا و کسانی را که ایمان آورده اند فریب می دهند و در حقیقت آنها فریب نمی دهند مگر خودشان را ولی نمی فهمند.
فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُون، در دل هایشان بیماری است و خداوند بیماری آنان را افزون می گرداند و برای آنها به سبب دروغی که می گفتند عذابی دردناک است.
بدان که نفاق یعنی ظهار نمودن خیر و پنهان داشتن شر و بدی در درون، و این تعریف شامل نفاق عقیدتی و نفاق عملی می شود. نفاق عملی آن است که پیامبر (ص) بیان داشته است : « آیَةُ المُنَافِقِ ثَلاثُ: إذا حَدَّث کَذَبَ، وَ إِذا وَعَدَ أخلَفَ، وَإذا ائتُمِنَ خَانَ» و فَیِ رِوَایَةٍ« إذَا خَاصَم فَجَرَ». یعنی نشان منافق سه چیز است، وقتی سخن گوید دروغ گوید، و هرگاه وعده دهد، خلاف وعده  کند، و چون امانتی بدو سپرده شود در آن خیانت کند.
و در روایتی دیگر آمده است: و هرگاه مخاصمه و مشاجره کند فحاشی و ناسزاگویی کند. و اما نفاق عقیدتی که انسان را از دایره اسلام خارج می کند نفاقی است که خداوند منافقان را در این سوره و در جاهای دیگر بدان توصیف نموده است. نفاق قبل از هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه وجود نداشت، اما پس از هجرت که جنگ بدر به وقوع پیوست و خداوند مومنان را پیروز گرداند و به آنها قدرت داد،  کسانی که در مدینه مسلمان نشده بودند ذلیل گشتند. بنابراین بعضی از آنها از ترس و به خاطر فریب کاری و برای حفظ جان و اموال خود تظاهر به اسلام کردند. بنابراین آنها در میان مسلمین بودند و این گونه نشان می دادند که گویا مسلمان هستند اما در حقیقت مسلمان نبودند. و یکی از الطاف خداوند بر مومنان این بود که حالات منافقان را برایشان روشن کرد و ویژگیهای آنها را بر شمرد تا مومنان فریب آنها را نخورند و نیز از بسیاری از فسادهایشان دوری گزیده و خود را کنار بکشند. خداوند متعال می فرماید: « یَحذَرُ المُنَفقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیهِم سُورَةُ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِم» منافقان می ترسند که سوره ای درباره آنها نازل شود و آنها را از آنچه در دلشان هست خبر دهد. پس خداوند آنان را به نفاق توصیف کرد و فرمود:« وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ» پس آنان با زبان، چیزهایی می گویند که در دلهایشان نیست. بنابراین خداوند آنها را تکذیب نمود و فرمود: « وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ» زیرا ایمان حقیقی آن است که بر زبان و قلب جاری شود و این کار آنان فریب دادن خدا و بندگان مومنش است. فریب دادن یعنی اینکه شخص چیزی را اظهار کند و خلاف آن را در درونش پنهان نماید تا به هدف ش برسد. منافقان این شیوه را با خدا و بندگانش بازگشت و این چیز عجیبی است، زیرا فریب کار یا به هدفش دست می یابد و یا اینکه  فریبش سود یا ضرری به وی نمی رساند، اما منافقان فریبشان به خودشان بازگشت و انگار مکر و  فریبی که آنها انجام دادند برای هلاک کردن و متضرر نمودن خویشتن طراحی کرده بودند، زیرا خداوند از فریب کاری آنها زیانی نمی بیند و مکر و دسیسه آنها ضرری به بندگان مومن خداوند نمی رساند.
بنابراین اگر منافقان به ایمان تظاهر کنند و جان و اموال آنها با این کار در امان بماند، مومنان زیانی نمی بینند، زیرا در نهایت مکر آنها به خودشان باز می گردد و بر اثر این کار در دنیا خوار و رسوا می گردند و به خاطر قدرت و پیروزی مسلمین به اندوهی جانکاه و دایمی مبتلا می شوند، سپس در آخرت عذاب دردناک و شدیدی به سبب دروغ و کفر و فسادشان در انتظار آنان خواهد بود، اما از بس که نادان و احمقند این را نمی فهمند.
در آیه « فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» منظور از «مرض»، بیماری شک و شبهه و نفاق است، زیرا دو بیماری بر قلب عارض می شود و آن را از سلامت و اعتدال خارج می کند، یکی بیماری شبهات و دیگری بیماری شهوات است. پس کفر و نفاق و شک و بدعت مصادیقی از بیماری شبهات هستند، و زنا و دوست داشتن زشتی ها و گناهان و انجام آن زیر مجموعه ای از بیماری شهوات می باشند. همان طور که خداوند متعال می فرماید: « فَیَطمَعَ الَّذِی فِی قَلبِهِ مَرَضُ» پس آن کس که در دلش بیماری است طمع می نماید و آن شهوت زنا است، و نجات یافته کسی است که از این دو بیماری جان سالم به در بَرَد و یقین و ایمان حاصل کند و نفس خود را به گناه نیالاید و در لباس عا فیت و سلامت بیاساید.
خداوند متعال  در مورد منافقان می فرماید: « فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً » این آیه بیانگر گناهکاران است و اینکه خداوند به سبب گناهانی که در گذشته مرتکب شده اند آنها را مرتکب گناهان دیگری می گرداند که عذاب اخروی را در پی دارد. خداوند متعال می فرماید: « وَ نُقَلِّبُ أَفئَِدتَهُم وَأَبصَرَهُم کَمَا لَم یُومِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّة» و دل ها و چشم هایشان را دگرگون می کنیم آن گونه که در ابتدا به آن ایمان نیاوردند.
و خداوند متعال می فرماید: « فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم» و چون منحرف شدند خداوند دل هایشان را منحرف نمود. و می فرماید: « وَأَمَّا الَّذینَ فِی قُلُوبِهم مَّرَضُ فَزَادَتهُم رِجسا إِلَی رِجسِهِم» و آن کسانی که در دل هایشان پلیدی است خداوند بر پلیدیشان می افزاید. پس سزای معصیت آن است که بدنبال آن آدمی مرتکب گناه دیگری شود، همان طور که یکی از پاداش های نیکی، نیکی کردن پس از آن است. خداوند متعال می فرماید: « وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اَهتَدَوا هُدَی» و خداوند کسانی را که راه یافته اند بیشتر راهنمایی می نماید.
آیه 12-11:
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ، و هنگامی که به آنها گفته شود در زمین فساد نکنید، گویند: « همانا ما اصلاح گر هستیم».
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ يَشْعُرُونَ، هر آینه آنان فساد کنندگانند ولی نمی فهمند.
یعنی هرگاه منافقان از فساد انگیزی در زمین که همان کفر و گناه و آشکار کردن راز مومنان برایش دشمنانشان و دوستی کردن با کفار است، نهی شوند، می گویند: « إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» ما اصلاحگر هستیم، پس آنها در زمین فساد می کنند و اعلام می دارند که کارشان فساد انگیزی نیست بلکه اصلاح است، آنان به این طریق حقایق را وارونه می نمایند و به باطل می گرایند و آن را حق می پندارند. مسلما گناه آنان بسیار بزرگتر از گناه کسی است که مرتکب جنایتی می شود و به جنایت بودن کارش اعتراف می کند، زیرا کسی که مرتکب گناهی می شود و به حرمت آن باور دارد، به عافیت نزدیک تر است و امید می رود که برگردد. اما منافقان که می گویند: « إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» منحصرا خود را اصلاحگر می دانند و به صورت تلویحی می گویند: مومنان اصلاح گر نیستند، بهمین جهت خداوند ادعای آنها را رد کرده و می فرماید: « أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ » زیرا هیچ فسادی بزرگتر از آن نیست که کسی به آیات الهی کفر ورزد و مردم را از راه خدا باز دارد و خدا و دوستانش را فریب دهد و با دشمنان خدا و پیامبرش دوستی کند، با وجود این گمان برد که اصلاحگر است. آیا فسادی بزرگتر از این وجود دارد؟! اما آنها علمی ندارند که به آنان سود برساند، گرچه شناخت و دانش آنان به حدی رسیده است که حجت الهی بر آنها اقامه شده است، اما این دانش و شناخت به آنها هیچ سودی نمی رساند.
علت اینکه گناه سبب فساد زمین محسوب شده این است که گناه و معصیت حتی دانه ها و میوه ها و درختان و گیاهان را نیز دچار  تباهی می گرداند.
« اصلاح زمین» این است که به وسیله طاعت خداوند و ایمان به او، آن را آباد ساخت. خداوند متعال به خاطر هدفی بس والا مخلوقات را آفریده و در زمین اسکان داده است، روزی های فراوان را به آنها ارزانی نموده است تا به طاعت و عبادت خداوند بپردازند، پس هرگاه در زمین عملی خلاف آن چه ذکر شد صورت پذیرد، فساد، تخریب و فاصله گرفتن از آن هدف تلقی خواهد شد.
آیه ی 13
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَـكِن لاَّ يَعْلَمُونَ، و هنگامی که به آنها گفته شود: « ایمان بیاورید همان گونه که مردم ایمان آورده اند»، گویند: « آیا ایمان آوریم همان گونه که بی خردان ایمان آورده اند؟!» هان، ایشان بی خردانند ولی نمی دانند.
یعنی هرگاه به منافقان گفته شود: ایمان بیاورید، همانگونه که توده مردم ایمان آورده اند، یعنی مانند اصحاب(ص) ایمان بیاورید، و آن ایمان آوردن با قلب و زبان است، منافقان به گمان باطل خود می گویند: آیا مانند بی خردان ایمان بیاوریم؟ هدفشان اصحاب(ص) بود. زیرا آنها ادعا می کردند که بی خردی اصحاب آنها را وادار کرده است تا ایمان بیاورند و خانه و کاشانه خود را ترک گویند و با کفار دشمنی ورزند، و عقل نزد منافقان خلاق این را اقتضا می نماید، بنابراین آنها را به بی خردی متهم کردند، و به صورت ضمنی می خواستند به این نکته اشاره کنند که آنها عاقلان و صاحبان درک و  فهم هستند.
خداوند سخن آنها را رد نمود و خبر داد که در حقیقت خودشان بی خردانند زیرا بر خردی حقیقی آن است که انسان منافع خود را نشناسد و در پی چیزی باشد که به وی ضرر و آسیب برساند. و این ویژگی بر آنان صدق می کند و کاملا بر آنها منطبق می باشد. همانگونه که عقل و درایت آن است که انسان منافع خود را بشناسد، برای دستیابی به آن تلاش نماید و برای دفع آنچه که به او ضرر می رساند کوشش کند. و این صفت در اصحاب رسول خدا و مومنان موجود می باشد، پس آنچه که اعتبار دارد برخورداری از اوصاف و ویژگی های خوب، و در دست داشتن دلایل و برهان است نه ادعاهای صرف و سخنان گزاف.
آیه ی 15-14
وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ، و هرگاه با کسانی که ایمان آورده اند روبرو شوند، می گویند: « ما ایمان آورده ایم»، و چون با شیطان های خود خلوت گزینند، می گویند: « ما با شما هستیم، بی گمان ما مسخره کنندگان هستیم».
اللّهُ يَسْتَهْزِىءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ، خداوند آنان را مسخره می نماید و سرکشی آنها را افزوده و آنها را رها می کند تا در فسق و فجور سرگردان بمانند.
این از جمله سخنانی است که آنها به زبان می آوردند و در دل به آن ایمان نداشتند، زیرا وقتی آنها با مومنان جمع می شدند اظهار می کردند که بر راه آنها قرار دارند و با آنها هستند، و هنگامی که با شیطان ها یعنی بزرگان و سران شرور خود به خلوت نشستند، می گفتند: ما در حقیقت با شما هستیم اما با گفته های خود مومنان را مسخره می کنیم. این است حالت باطنی و ظاهری آنان، و مکر بد جز دامن صاحبش را نگیرد.
خداوند متعال میفرماید: « اللّهُ يَسْتَهْزِىءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» و این جزای آنها است به خاطر مسخره  کردن بندگان خدا. از جمله مسخره هایی که خداوند در حق آنان روا می دارد این است، شقاوت و احوال زشتی را که در آن قرار دارند برای آنها زیبا جلوه می دهد تا جایی که گمان می برند با مومنان هستند. این وضعیت مربوط به دورانی است که خداوند مومنان را بر آنها مسلط نکرده است و اما مسخره شدن آنها در روز قیامت از سوی خدا این است که خداوند همراه با مومنان نوری به آنها می دهد، وقتی مومنین با نورشان بروند، نور منافقان خاموش می شود و در تاریکی و ظلمت باقی می مانند، ودچار یاس و ناامیدی شدیدی می گردند.
« یُنادُونَهُم أَلَم نَکُن مَّعَکُم قَالوُا بَلَی وَلَکِنَّکُم فَتَنتُم أَنفُسَکُم وَتَرَبَّصتُم وَارتَبتُم» مومنان را صدا زده و می گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ گویند: آری! ولی شما به فتنه مبتلا شدید و انتظار کشیدید و شک کردید.
« وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» و آنان را در گمراهی و کفرشان فرو می گذارد تا حیران و سرگردان شوند. و این یکی دیگر از مصادیق تمسخر خداوند نسبت به آنان است.
آیه ی 16
ُوْلَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ، آنان کسانی اند که هدایت را به گمراهی فروخته اند پس تجارت آنها سودی ندارد و هدایت یافتگان نیستند.
سپس خداوند از حقیقت احوال آنها پرده برداشته و می فرماید: « ُوْلَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ» منافقان، « اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى» کسانی هستند که هدایت را به گمراهی فروخته اند. یعنی به گمراهی متمایل شده اند، همان طور که مشتری و خریدار به کالای مورد نظرش علاقه مند است و اموال با ارزش خود را برای بدست آوردن آن خرج می کند. این مثال، بهترین مثال است، زیرا گمراهی را به کالا، و هدایت را به پول و بها تشبیه نموده است، پس آنها هدایت را خرج کرده و در برابر آن گمراهی را بدست آورده اند. این است بازرگانی و تجارت شوم که بسیار تجارت بدی است، زیرا اگر کسی دیناری را در مقابل درهمی بدهد ضرر می کند، پس چگونه است کسی که گوهری را در مق ابل درهمی بفروشد؟ و چگونه خواهد بود کسی که هدایت را خرج کرده و گمراهی را خریداری کند، و شقاوت را بر سعادت برگزیده و به کارهای فرومایه علاقمند شود، و کارهای خوب و عالی را ترک نماید؟! مسلما تجارت و بازرگانی چنین کس سودی نخواهد داشت، بلکه در این کار بزرگترین ضرر را متحمل خواهد شد؛ « قُل إِنَّ الخَسرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَأَهلیِهِم یَومَ القیِمَةِ أَلا ذَلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبیِنُ» بگو: « همانا خسارتمندان (حقیقی) کسانی هستند که جان و اهل شان را در قیامت از دست داده اند».  هان ! این است زیان و خسارت آشکار.
این بخش از آیه « وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ» اثبات گمراهی منافقان است، و اینکه انها چیزی از هدایت بدست نیاورده اند، پس این است صفت های زشت آنها.
سپس خداوند مَثل آنها را بیان کرده و می فرماید :
آیه ی 20-17
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ، مثال آنها مانند مثال کسانی است که آتشی برافروختند و وقتی اطراف آنان را روشن کرد خداوند روشنایی آنها را ببرد و آنان را در انبوهی از تاریکی رها نمود، به گونه ای که نبینند.
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُون، کرانند و لالانند و کورانند پس آنها باز نمی گردند.
أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاء فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ ، و یا همچون کسانی اند که به باران تندی گرفتار آمده باشند که از آسمان فرو ریزد و در آن، تاریکی ها و رعد و برق باشد و از ترس صدای صاعقه ها و مرگ انگشتان خود را در گوش هایشان نهند و خداوند کافران را احاطه نموده است.
يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ، چنان است که گویی برق آسمان می خواهد چشمانشان را برباید. هر وقت که روشن می دارد به پیش می روند و چون تاریک می شود، می ایستند و اگر خدا می خواست گوش ها و چشم هایشان را از بین می برد. همانا خداوند بر هر چیز توانا است.
مثالی که با حال آنها مطابق است مثال کسی است که آتشی بیافروزد. یعنی در تاریکی شدیدی بوده و نیاز مبرمی به آتش دارد و آن را با کمک کس دیگری می افرزود، چرا که او ساز و برگ لازم را در اختیار ندارد، و هنگامی که آتش اطراف او را روشن گرداند و جایی را که در آن قرار گرفته است مشاهده کرد و اماکن امن و خطرهایی که او را تهدید می کند ملاحظه نمود، و از آن آتش بهره برد و چشمانش روشن گردید و گمان برد که آتش در اختیار اوست، در آن حالت خداوند نور و روشنایی اش را از میان ببرد و خوشحالی اش از بین برود و در تاریکی شدید و آتش سوزان باقی بماند، نورافشانی آتش از بین برود و حرارت آن باقی بماند. او در انبوهی از تاریکی ها قرار دارد؛ تاریکی شب و تاریکی ابرها و تاریکی باران و تاریکی حاصل از خاموش شدن آتش، پس حال چنین فردی چگونه خواهد بود؟ منافقان نیز چنین حالتی دارند، نور ایمان را از مومنان برگرفتند و خود دارای صفت ایمان نبودند. بنابراین به طور موقت از نور آنان استفاده کردند و بدین وسیله جان و مالشان در امان ماند و به نوعی امنیت در دنیا دست یازیدند. در چنین حالتی ناگهان مرگ بر آنها یورش برده و استفاده از این نور را از آنان سلب نموده اند و اندوه و غم و عذاب فراوانی آنها را فرا می گرد، و تاریکی قبر و تاریکی کفر و تاریکی نفاق و تاریکی گناهان بر آنها چیره می شود، و به دنبال این همه تاریکی، آتش جهنم که بد جایگاهی است آنها را در فرا خواهد گرفت.
بنابراین خداوند متعال در مورد آنها می فرماید: «صُمُّ» کر هستند و خوبی ها را نمی شنود، «بُکمُ» لالند و نمی توانند سخن نیک بر زبان آورند « عُمّی» و در مقابل حق کور هستند.
« فَهُم یَرجِعُونَ» پس آنها باز نمی گردند، چون پس از اینکه حق را شناختند آن را رها کردند، و به سوی آن بر نمی گردند. به خلاف کسی که حق را از روی نادانی و گمراهی رها کرده است زیرا او از روی ناآگاهی چنین کرده است و بازگشت او به حق نزدیک تر است.
سپس خداوند متعال می فرماید « أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاء» یا مثل او مانند کسی است که گرفتار باران تندی شده است، « فِیهِ ظُلُمَتُ » که در آن انبوهی از تاریکی ها وجود دارد، تاریکی شب و تاریکی ابرها و تاریکی باران.
« وَرَعدُ» که صدایی است از ابر به گوش می رسد. « وَیَرقُُ» برق نور درخشنده ای است که از (اصطکاک) ابر (ها بر می خیرد) و مشاهده می شود. « كُلَّمَا أَضَاء لَهُم» هر وقت که برق در میان این تاریکی ها راه آنها را روشن گرداند، « مَّشَوْاْ فِيهِ» به پیش می روند، « وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ» و چون تاریک شود می ایستند.
پس حالت منافقین چنین است، هنگامی که قرآن و اوامر و نواهی و وعد و وعید آن را می شنوند انگشتان خود را در گوش هایشان فرو می برند و از امر و نهی قران و وعد و وعید آن روی بر می تابند، زیرا هشدارهای قرآن آنها را می ترساند و وعده هایش آنها را پریشان می نماید. پس آنها تا آنجا که ممکن باشد از آن روی گردانی می کنند و همانگونه  فردی که در زیر رگبار باران گرفتار آمده و از صدای رعد و برق ناراحت می شود و آن را دوست ندارد و از بیم مرگ انگشتانش را در گوش هایش فرو می برد ، منافقان نیز صدای قرآن و وعده ها و هشدارهای آن را دوست ندارند.
البته ممکن است فردی که گرفتار رگبار باران و صاعقه و رعد و برق شده است نجات یابد، اما منافقان نجات پیدا نمی کنند، چرا که خداوند از هر سو آنها را احاطه نموده است. پس آنها نمی توانند از دست خدا فرار کنند و او را ناتوان و درمانده سازند بلکه خداوند اعمال آنها را ثبت کرده و آنان را به سزای اعمالشان خواهد رساند. و از آنجا که به کری و ل الی و کوری معنوی مبتلا هستند و راههای ایمان به روی آنها بسته شده است خداوند متعال می فرماید: « وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبصَرِهِم» و اگر خدا می خواست، چشم ها و گوش های آنان را از میان می برد. در این آیه خداوند آنان را به وسیله ی برخی از عقوبت های دنیوی مورد تهدید قرار می دهد تا برحذر باشند و از برخی از شرارت ها و نفاق خویش دست بردارند. «  إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» همانا خداوند بر هر چیزی توانا است. پس هیچ چیزی او را ناتوان نمی کند. و قدرت الهی چنین است که هرگاه چیزی را بخواهد بدون اینکه کسی بتواند جلوی او را بگیرد یا او مخالفت کند آن را انجام می دهد این آیه و امثال آن نظرات « قدریّه» را رد می کند که معتقدند کارهایشان در گستره قدرت الهی داخل نیست. زیرا کارهایشان در چارچوب این آیه قرار می گیرد که می فرماید: « إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» همان خداوند بر هر چیزی توانا است.
آیه ی 22-21
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ، ای مردم! پروردگارتان را پرستش کنید که شما و کسانی را که پیش از شما بوده اند آفریده است، باشد که پرهیزگار شوید.
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ، پروردگارتان ذاتی است که زمین را برایتان گستراند و آسمان را سقفی قرار داد واز آسمان آبی فرو فرستاد و با آن انواع میوه ها را بوجود آورد تا روزیتان باشد، پس برای خداوند همتایانی قرار ندهید در حالی که شما می دانید.
این دستوری عام و کلی برای همه مردم است و آن عبادت و پرستش خدا است که شامل انجام دادن دستورات او و پرهیز از منهیّات وی و تصدیق آنچه که از آن خبر داده است، می باشد. بنابراین خداوند آنها را به انجام کاری مامور نموده که آنان را برای آن آفریده است. خداوند متعال می فرماید: « وَمَا خَلَقتُ الجِنَّ وَالإِنسَ إِلَّا لِیَعبُدُونِ» و من جن و انسان را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.
سپس بر واجب بودن پرستش محض خویش استدلال نموده و می فرماید: پروردگارتان شما را از انواع نعمت ها برخوردار نمود و شما را هستی بخشید، و همو کسانی را که پیش از شما بوده اند آفریده و نعمت های ظاهری و باطنی را به شما ارزانی داشته و زمین را برایتان گسترانده است تا بر آن استقرار یابید و با ساختن خانه، کشاورزی و شخم زدن، رفتن از جایی به جایی و با دیگر اشکال از آن بهره مند شوید. و آسمان را برای شما سقفی قرار داد و در آن منافعی مانند خورشید و ماه و ستارگان به ودیعه نهاد که بدان نیازمندید.
« وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء» « سماء» یعنی هر آنچه که بالای سر شما باشد، بنابراین مفسران گفته اند: منظور از آسمان در اینجا ابرها هستند و خداوند از ابرها آب فرو فرستاده است. « فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ» و با آن انواع ثمرات مانند دانه ها و میوه خرما و دیگر میوه ها و کشتزارها و غیره را بیرون آورده است. « رِزْقاً لَّكُمْ» تا روزیتان باشد و زندگی به سر کنید و تفریح نمایید « فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً» پس، از میان آفریدگان همانند و همتایانی برای خداوند قرار ندهید به گونه ای که آنها را مانند خدا پرستش کنید و همان گونه که خداوند را دوست دارید آنها را دوست بدارید، در صورتی که آنها نیز مانند شما آفریدگانی هستند که به آنها روزی داده شده و کارهایشان از سوی خدا اداره می شود و به اندازه ذره ای در زمین و آسمان اختیاری ندارند، و فایده و ضرری به شما نمی رسانند. « وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» و شما می دانید که خداوند شریک و همانندی ندارد، نه در آفریدن و نه در روزی دادن و تدبیر امور، و نه در الوهیت و ربوبیت. پس با اینکه شما این را می دانید چگونه همراه  با خداوند معبودهای دیگری را پرستش می کنید؟ این چیزی عجیب و بدترین نوع بی خردی است.
این آیه از عبادت غیر خدا نهی بعمل می آورد وبر وجوب عبادت و پرستش خدا و باطل بودن عبادت غیر او دلیل ارائه داده و به بیان توحید ربوبیت می پردازد که متضمن یگانگی او در آفریدن و روزی دادن و تدبیر امور است، پس چون همه اقرار می کنند که خداوند در این امور شریکی ندارد نیز باید اقرار کنند که خداوند در عبادت هم شریکی ندارد. و این روشن ترین دلیل عقلی بر وحدانیت و یگانگی باری تعالی و باطل بودن شرک است.
« لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» احتمال دارد به این معنی باشد که اگر شما تنها خداوند را پرستش کنید از عذاب و ناخشنودی او نجات خواهید یافت، زیرا شما اسباب دفع عذاب و ناخشنودی خداوند را فراهم کرده اید. و احتمال دارد معنی آیه چنین باشد: اگر خداوند را عبادت کنید از پرهیزگارانی خواهید شد که به پرهیزگاری موصوفند و هر دو معنی درست است و هر دو لازم و م لزوم یکدیگرند، زیرا هرکس که عبادت را به طور کامل انجام دهد از پرهیزگاران می شود وهرکس که از پرهیزگاران باشد از عذاب و ناخشنودی خداوند نجات خواهد یافت.
آیه ی 24-23
وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ، و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم شک دارید پس سوره ای همانند آن بیاورید و گواهانتان را فرا بخوانید غیر از خدا اگر راستگو هستید.
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ، و اگر چنین نکردید و هرگز نخواهید توانست چنین کنید پس بپرهیزید از آتشی افروزینه آن مردم و سنگ هستند و برای کافران آماده شده است.
این دلیلی عقلی است بر راستگو بودن پیامبر (ص) ودرست بودن آنچه که آورده است. « وَإِن کُنتُم» و شما ای مخالفان پیامبر که دعوت او را رد می کنید و گمان می برید او دروغ می گوید! اگر در مورد آنچه ما بر بنده خود نازل کرده ایم دچار شک و تردید هستید که حق است یا نه؟ بدانید که او نیز مانند شما انسان است و در میان شما بزرگ شده و از همان دوران کودکی او را می شناسید، او نه می تواند بنویسد و نه خواندن و نوشتن بلد است اکنون کتابی برای شما آورده و می گوید از جانب خدا است، اما شما می گویید این کتاب ساخته و پرداخته خود او است. پس اگر مانند آن بسازید و از کسانی که دستتان به آنها می رسد کمک بگیرید. این برای شما کار آسانی است به ویژه که اهل فصاحت و بیان هستید و دشمنی تان با پیامبر بس بزرگ است. پس اگر سوره ای مانند آن آوردید، آن کتاب همان طور است که شما گمان می برید، و اگر سوره ای مانند آن نیاوردید و از انجام این کار در ماندید پس این دلیل روشن و آشکاری بر راستگو بودن او و راست بودن آنچه که آورده است، می باشد. و شما باید از او پیروی کنید و از آتشی که افروزینه آن انسان و سنگ است خود را دور بدارید.
این آتش مانند آتش دنیا نیست که با هیزم افروخته شود، این آتش برای کافران و منکران خدا  و پیامبرانش آماده شده است. پس، از کفر ورزیدن به پیامبر که روشن شده است او پیامبر خدا است بپرهیزید. این آیه و امثال آن را آیه « تحدی» و « به مبارزه طلبیدن» می نامند، یعنی ناتوان کردن مخلوق از اینکه همانندی برای قرآن بیاورد و با آن مخالفت و مبارزه کند. خداوند متعال می فرماید: « قُل لَّئِنِ اَجتَمَعتِ الإِنسُ وَالجِنُّ عَلَی أَن یَأتُوا بِمِثل هَذَا القُرءانِ لَا یَأتُونَ بِمِثلِه وَلَو کَانَ بَعضَّهُم لِبَعضِ ظَهیِرا» ای پیامبر! بگو: « اگر انسان ها و جن جمع شوند که مانند این قرآن را بسازند، نمی توانند همانند آن را بسازند گرچه بعضی پشیبان بعقضی دیگر باشند.»
چگونه سخن مخلوق خاکی مانند سخن پروردگار جهانیان است؟ و چگونه موجود نیازمندی که از هر نظر ناقص است و کمبود دارد می تواند سخن بیاورد که مانند سخن ذات مقدس خدا کامل باشد؛ خدایی که دارای کمال مطلق است و از هر جهت بی نیاز است؟ این نه ممکن است و نه در توان انسان می باشد، و  هرکس که کمترین شناختی نسبت به انواع  کلام و گفتارها داشته باشد و این قرآن را با گفتار بلیغان و فصیحان بسنجد، تفاوت آشکار آن و دیگر سخن ها را به وضوح مشاهده خواهد کرد.
آیه « وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ» بیانگر آن است کسی که در شک و حیرت بسر می برد و هنوز حق را از گمراهی تشخیص نداده است، به شرطی که صادقانه در پی حق باشد و حق برایش روشن شود امید هدایتش می رود. اما انسان مخالف و کینه توزی که حق را می شناسد و آن را رها می کند راه بازگشتی ندارد، زیرا او حق را از روی عناد و لجاجت رها کرده است، نه به سبب جهل و نادانی، پس هیچ راه بازگشتی برای وی وجود ندارد.
و همچنین فردی که دچار شک و تردید است اما صادقانه در پی کشف حقایق نیست بلکه از حق روی گردان است و برای رسیدن به آن تلاش نمی کند، غالبا چنین کسی موفق به یافتن حق نمی شود.
نیز در این آیات، پروردگار جلّ جلاله صفت عبودیت را برای رسول گرامی اسلام ذکر می کند، و این بیانگر آن است که بزرگترین صفت او انجام بندگی است، صفتی که هیچ فردی از گذشتگان و آیندگان در این امر به پای او نمی رسند. در مقام « اسراء» نیز خداوند او را به عبودیت توصیف نموده و می فرماید: « سُبحَنَ الَّذِی أَسرَی بِعَبِدهِ لَیلاً» پاک و منزه است خداوندی که شب هنگام بنده اش را برد. و در مقام نازل کردن قرآن بر او می فرماید: « تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الفُرقَانَ عَلَی عَبِدِه» بزرگوار و والا مقام است ذاتی که فرقانی را بر بنده اش نازل کرد. آیه « أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ» و آیات دیگری که در این باب موجود هستند، بیانگر صحت مذهب اهل سنت و جماعت می باشند که معتقدند بهشت و جهنم در حال حاضر موجود می باشند. برخلاف معتزله . نیز این آیات بیانگر آنند که یکتاپرستان برای همیشه در جهنم باقی نخواهند ماند گرچه مرتکب بعضی از گناهان کبیره شده باشند، زیرا خداوند متعال فرموده است: « أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ»  برای کافران آماده شده است، پس اگر گناهکاران یکتاپرست برای همیشه در آن باقی می ماندند جهنم تنها برای کافران آماده نمی شد، برخلاف خوارج و معتزله که خلاف این مطلب را باور دارند. نیز این آیات بیانگر آنند که انسان به وسیله فراهم نمودن اسباب عذاب مستحق آن می گردد، و اسباب  عذاب، کفر وعصیان است.
آیه ی 25:
وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَـذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ، و مژده بده کسانی را که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند که برای آنها باغ هایی است که از زیر آن رودهایی روانند، هرگاه به آنها میوه ای داده شود، گویند: « این همان است که پیش تر به ما داده شد» ، و همانند آن برای آنها آورده شود، و برای آنها در بهشت زنانی پاکیزه است و آنها در آن برای همیشه خواهند ماند.
وقتی سزای کافران را بیان کرد به بیان پاداش مومنان و کسانی پرداخت که اعمال و کردار شایسته انجام می دهند، زیرا شیوه الهی در کتابش چنین است، و در کنار تشویق، بیم می دهد تا بنده در حالت خوف و رجا بسر ببرد. بنابراین می فرماید: « وَبَشِرّ» ای پیامبر! و ای کسی که در جای پیامبر قرار داری! مژده بده « الَّذِين آمَنُواْ» کسانی را که از صمیم قلب ایمان آورده اند، « وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و با اعضا و جوارح خود کردار نیکو انجام داده و صداقت ایمانشان را با اعمال نیک خود به اثبات رسانده اند.
اعمال و کردار از آن جهت به « صالح» توصیف نموده که با آن احوال بنده و امور دین و دنیایش اصلاح می شود و به وسیله اعمال صالح، فساد وتباهی از او دور شده و در زمره صالحان قرار می گیرد؛ صالحانی که برای همنشینی با خداوند در بهشت صلاحیت و شایستگی دارند پس ای پیامبر! آنها را مژده بده « أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ» باغ هایی برای آنان است که درختان عجیب و میوه های دلپذیر و سایه های طولانی و شاخه و  بوته های متنوعی را در بر دارد؛ بهشتی که هرکس به آن وارد شود به راحتی در آن بسر می برد و متنعم می گردد.
«تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» رودهای آب و شیر و عسل و شراب در زیر درختان آن روان است و اهل بهشت آن را هرگونه که بخواهند به هر سو که بخواهند جاری می گردانند، و وسیله آن درختان و باغهای بهشتی آبیاری شده و میوه های گوناگونی می دهند. « كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَـذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ » میوه های بهشتی همه در زیبایی و طعم همسانند و در میان آن میوه مخصوصی وجود ندارد، و اهل بهشت همواره در ناز و نعمت بسر می برند. پس آنها همواره با خوردن آن میوه ها لذت می برند. « وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً» عده ای می گویند میوه های  بهشت تشابه اسمی دارند اما در مزّه با یکدیگر  فرق می کنند. گروهی نیز می گویند در رنگ با یکدیگر متشابه هستند اما در اسم فرق می کنند. برخی نیز در این باورندکه در زیبایی و لذت تشابه دارند شاید این بهترین قول باشد.
به دنیال ذکر مسکن و غذا و نوشیدنی و میوه های اهل بهشت، از همسران آنها نیز سخن به میان آورد، و آنها را در یک تعریف  مختصر و کامل چنین توصیف نمود: « وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ» نگفت از فلان عیب پاکند، تا شامل انواع پاکی ها گردد. پس آنان در اخلاق و اندام وزبان هیچ عیبی ندارند؛ چشمهایشان پاک است و اخلاقشان نیکو است، آنها دوشیزه گانی هستند که با اخلاق زیبا و همسرداری زیبا و ادب در کردار و گفتار، و پاک بودن از حیض و نفاس و منی و ادرار و مدفوع و آب بینی و بوی دهان و بوی بد، برای همسرانشان دوست داشتنی می باشند و نیز در اندام و جسم خود کمال زیبایی را دارند و در آنها عیبی وجود ندارد و اخلاقشان نیز بسیار نیکو است. آنها همسرانی خوب و زیبا هستند؛ خوش زبان و خوش سخن اند و چشم ها و نگاهشان فقط بر شوهرانشان دوخته شده است، و زبانشان را از هر سخن زشتی منع می نمایند.
پس در این آیه کریمه از مژده دهنده و مژده داده شونده و چیزی که بدان مژده داده شده و نیز از اسباب و عوامل رسیدن به این خبر و نیکی سخن به میان آمده است. مژده دهنده همانا پیامبر (ص) و جانشینان و وارثان آن حضرت هستند. مژده داده شدگان نیز مومنانی هستند که کردار نیکو انجام می دهند، و آنچه بدان مژده داده شده اند باغ هایی است که توصیف آن گذشت، و سببی که انسان را به این فلاح و نجاح می رساند ایمان و عمل صالح است. پس برای رسیدن به این مژده جز متصف بودن به « ایمان» و « عمل صالح» راهی وجود ندارد، و این بزرگترین مژده ای است که برترین انسان و مخلوق آن را داده است؛ مژده ی بزرگی که با فراهم آورده شدن اسباب و مقدمات ( از سوی انسان ) شامل حال او می شود.
نیز در این آیه اشاره شده است که تشویق کردن مومنان برای انجام دادن اعمال صالح و بیان پاداش و ثمرات آن مستحب است، زیرا انجام اعمال با این تشویق ها آسان تر می شود. و بزرگترین مژده برای انسان توفیق یافتن او برای ایمان آوردن و انجام عمل صالح است. پس این نخستین مژده و اساس هر مژده ای است. دومین مژده نیز مژده ای است که مومنان به هنگام مرگ دریافت می دارند و به دنبال آن به نعمت پایدار و جاودان خواهند رسید. از خداوند متعال می طلبیم که ما را نیز با آنان محشور بگرداند.
آیه ی 27-26:
إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ ، همانا خداوند شرم ندارد از اینکه به پیشه ای یا کوچکتر از آن مثال بزند، کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن حق است و از جانب پروردگارشان است. و اما کسانی که کفر ورزیده اند می گویند:« خداوند از این مثال چه قصدی داشته است؟»، (خدا) با آن بسیاری را گمراه کرده و با آن بسیاری را هدایت می نماید و جز فاسقان را با آن گمراه نمی کند.
الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ، آن کسانی که عهد خداوند را بعد از بستن آن می شکنند و آنچه را خداوند دستور به وصل کردن آن داده است قطع کرده و در زمین فساد می کنند، اینها زیان کارانند.
خداوند متعال می فرماید: « اِِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً» همانا خداوند از آوردن هر مثالی که باشد شرم نمی کند. « بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» پشه ای یا کوچکتر از آن، چون مثال ها مشتمل بر حکمت بوده و روشنی بخش حق هستند و خداوند از تبیین حق شرم ندارد. انگار این، پاسخ به کسی است که مثال زدن به چیزهایی حقیر را زشت می داند و به خاطر این کار بر خداوند اعتراض می کند. اما این جای اعتراض نیست، بلکه خداوند این گونه بندگانش را می آموزد و آنها را مشمول رحمت و عنایت خود قرار می دهد، پس لازم است اوامرش پذیرفته شده و شکر او به جا آورده شود. بنابراین می فرماید: « فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ» پس کسانی که ایمان آورده اند، آن را درک کرد و با دیده تامل و اندیشه بدان می نگرند، بنابراین اگر محتوای آن را به طور مشروح و مفصل بدانند علم و ایمانشان افزوده می گردد. و اگر از آن نیز سر در نیاورند، می دانند که آن حق است و مضمون و محتوایش نیز حق می باشد، هرچند که حق برای آنان در آن مثال پوشیده باشد، چون آنها می دانند که خداوند بیهوده آن مثال را نزده است بلکه به خاطر حکمت بالغ خویش آن را ذکر کرده است.
« وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً» و اما کسانی که کفر ورزیده اند اعتراض نموده و حیران می شوند، بنابراین بر کفر خود می افزایند، همان طور که ایمان مومنان افزوده می گردد. بنابراین فرمود: « يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً» پس این است حال مومنان و کافران به هنگام نازل شدن آیات قرآن، خداوند متعال می فرماید:« وَإِذا مَا اُنزِلَت سُورَة فَمِنهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُم زَادَتهُ هَذِه إِیمَنَاَ فَاَمّا الَّذِینَ ءَامَنُوا فَزَادَتهُم إِیمنَا وَهُم یَستبشرُون و أَمَّا الَّذینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرضُُ فَزَادَتهُم رِجساً إِلَی رِجسِهم وَمَاتُوا وَهُم کَفِرُونَ» و هنگامی که سوره ای نازل شود دسته ای از آنها می گویند: « این سوره ایمان کدام یک از شما را افزوده است؟» . اما کسانی که ایمان آورده اند ایمانشان افزوده می گردد و آنها خوشحال می شوند، و اما کسانی که در دل هایشان بیماری هست، پلیدی به پلیدی گذشته شان افزوده می شود و می میرند در حالی که کافرند. پس هیچ نعمتی بزرگتر از نزول آیات قرآن نیست. اما بااین وجود، آیات قرآن برای گروهی سبب سختی و حیرت و گمراهی و افزایش بدی هایشان می شود و برای گروهی سبب بخشش و رحمت و افزوده شدن خوبی های آنان می گردد. پس پاک است خداوندی که بندگانش را گوناگون آفریده و تنها او است که هدایت می کند و گمراه می سازد.
سپس خداوند حکمت و عدل خویش را در گمراه کردن کسانی که گمراه می شوند بیان کرده و می فرماید: « وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ » و جز فاسقان با آن گمراه نمی شود، یعنی کسانی که از طاعت خداوندی بیرون رفته و با پیامبران خدا عناد و مخالفت می ورزند و «فسق» تبدیل به صفت آنها گردیده، و نمی خواهند آن را عوض کنند. پس حکمت الهی اقتضا می نماید تا آنها را گمراه سازد، زیرا شایسته هدایت نیستند، همانطور که فضل و حکمت او اقتضا نموده است تا کسانی را که به ایمان متصف هستند و با کردارهای نیکو خود را آراسته اند هدایت نماید.
فسق بر دو نوع است: یک نوع انسان را از دین و دایره ایمان خارج می کند، مانند فسقی که در این آیه و امثال آن ذکر شده است. نوع دوم فسقی است که انسان را از ایمان بیرون نمی کند همان طور که در فرموده الهی آمده است: « یَأَیُهَا الَّذِینَ ءَ امَنُوا إِن جَاءَکُم فَاسِقُ بِنَبَا  فَتَتَبَّعُوا» ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر فاسقی پیش شما خبری آورد تحقیق نمایید.
سپس فاسقان را توصیف کرده و می فرماید: « الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ» و این آیه شامل پیمانهایی است که بین آنان و خدا، و نیز پیمانی است که بین آنها و مردم منعقد شده است، پیمانهای است که بین آنها و مردم منعقد شده است، پیمانهای مستحکم و موکدی منعقد شده است، پیمانهای مستحکم و موکدی که با خدا خلق خدا منعقد می نمایند اما بی مبالات از کنار آنها می گذرند، آنها را نقض نموده و دستورات خداوند را ترک کرده و منهیاتش را مرتکب شده و پیمان هایی را که با مردم بسته اند نقض می کنند.
« وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» و آنچه را خداوند دستور داده است از هم گسیخته نشود، می گسلند. و این شامل چیزهایی زیادی می شود. خداوند به ما دستور داده است که به وسیله ایمان و بندگی رابطه خود را با او مستحکم سازیم، و تکریم وی و انجام دستورات و فرامیشن، رابطه خویش را با ایشان نیز مستحکم نماییم.  و خداوند به ما دستور داده است با بجا آوردن حقوق پدر و مادر و خویشاوندان و یاران و سایر مردم پیونده خود را با آنان محکم نگه داریم.
مومنان این وظایف را عملی نموده و آنرا به طور کمل انجام می دهند، و اما فاسقان آن را از هم گسیخته و پست سر انداختند و به فسق و فجور روی آورده و  و روابط خویشاوندی را قطع نموده و مرتکب گناه می شوند. و این از مصادیق فساد و تباهی در زمین است.
پس «أُولَـئِكَ» کسانی که این طور باشند، « هُمُ الْخَاسِرُونَ» در دنیا و آخرت زیان دیدگانند. منحصرا آنها را زیانمند معرفی کرده است چون زیان آنها در هر حال عام و کلّی است، و آنها هیچ نوعی سودی نمی برند، زیرا شرط پذیرفته شدن هر عمل صالحی داشتن ایمان است. پس هرکس ایمان نداشته باشد عملش پذیرفته شدن هر عمل  صالحی داشتن ایمان است. پس هرکس ایمان نداشته باشد عملش پذیرفته نمی شود، و انگار عملی ندارد. و این زیان، زیان کفر است. و اما زیانی که گاهی اوقات در قالب کافر شدن، و گاهی اوقات در قالب دچار گناه و معصیت گشتن، و گاهی اوقات به صورت کوتاهی نمودن در انجام یک امر مستحب نمود پیدا می کند و در فرموده الهی بیان شده است: « إِنَّ الإِنَسنَ لَفِی خُسرٍ» چنین خسران و زیانی عام است و شامل هر مخلوقی می باشد، به جز کسی که ایمان داشته و عمل صالح انجام دهد و دیگران را به حق و صبر و شکیبایی توصیه نماید. و زیان حقیقی همانا از دست دادن عمل صالحی است که بنده حقیقی درصدد بدست آوردن آن است.
آیه ی 28:
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ، چگونه به خداوند کفر می ورزید در حالی که شما مرده بودید و شما را زنده گرداند، سپس شما را می میراند(و) باز شما را زنده می کند و سپس به سوی او برگردانده می شوید؟!
این استفهام به معنی تعجب و توبیخ و انکار است. یعنی چگونه شما به خداوند کفر می ورزید، خداوندی که شما را از عدم آفرید و از انواع نعمت ها برخوردارتان کرد، سپس به هنگام پایان یافتن اجلتان شما را می میراند و در قبر مجازاتتان می کند، آنگاه در روز رستاخیز و حشر شما را زنده می گرداند سپس به سوی او بازگردانده می شوید و جزای کامل را به شما می دهد؟! بنابراین شما در حیطه تصرف و تدبیر و احسان و اوامر او قرار دارید و سپس شما را به مجازات اعمالتان خواهد رساند. پس آیا شایسته است که به او کفر ورزید؟! و آیا این جز جهل و بی خردی چیز دیگری است؟ بلکه شایسته است از او بترسید و شکر او را به جا آورید و به او ایمان داشته باشید و از عذابش بترسید و به پاداشش امیدوار باشید.
آیه ی 29:
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ، و خداوند ذاتی است که تمامی آنچه در زمین وجود دارد برایتان آفرید، سپس قصد آفرینش آسمانها را نمود و آن را هفت آسمان آفرید و او به هر چیزی دانا است.
« هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً» از آنجا که خدا نسبت به شما مهربان است همه آنچه را که در زمین است برایتان آفرید تا از آن بهره مند شوید و از آن پند بگیرید. و این دلیلی است بر این که اصل در اشیاء مباح و پاک  بودن آنها است، چون در این آیه به عنوان سنت و احسان خدا از آنها نام برده شده است. و نیز چیزهایی ناپاک خارج می شوند زیرا حرمت آنها از مفهوم آیه و بیان مقصد آن فهمیده می شود. نیز از این آیه می فهمیم که خداوند تمامی اشیاء را  بخاطر استفاده ما آفریده است، پس هر چیزی که ضرر داشته باشد از این اصل کلی خارج است. و از کمال نعمت خداوند این است که به خاطر پاک بودن ما، ما را از چیزهای زشت و بد باز داشته است. « ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ » « استَویَ » در قرآن به سه معنی بکار رفته است؛ گاهی متعدی است اما نه به وسیله حرف جر، پس آن گاه به معنی کمال خواهد بود، همانگونه که در قول خداوند در مورد موسی آمده است: « وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاستَویَ» و هنگامی که به حالت رشد و کمال خویش رسید ، و گاهی به معنی بلندی و ارتفاع است و آن زمانی است که به وسیله «علی» متعدی شود، مانند « الرَّحمَنُ عَلَی العَرشِ استَوَی» خداوند بر عرش بلند و مرتفع گردید، « لِتَستَوُا عَلَی ظُهُورِهِ» تا بر پشت آن مرتفع شوید. و گاهی به معنی «قصد» می آید و آن زمانی است که به وسیله « الی» متعدی شود. همان گونه که در آیه « ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء» آمده است. یعنی خداوند وقتی زمین را آفرید قصد آفرینش آسمان ها را نمود و آن را هفت آسمان آفرید و محکم گرداند « وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» و او به هر چیزی دانا است. « یَعلَم مَا یَلِجُ فِی الأَرضِ وَمَا یَخرُجُ مِنهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا یَعرُجُ فِیهاَ» پس او به آنچه در زمین فرو می رود و به آنچه که از زمین بیرون می آید و به آنچه که از آسمان پایین می آید و یا به آن بالا می رود، دانا می باشد. « یَعلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعلِنُونَ» می داند آنچه را پنهان می کنید و آنچه را که آشکار می نمایید، و به اسرار و نهانها آگاه است. خداوند در بسیاری جاها بین آفرینش مخلوقات و اثبات علم خود مقارنه ایجاد می کند، همانگونه که در این آیه آمده است: « أَلا یَعلَمُ مَن خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الخَبیِرُ» آیا کسی که آفریده است نمی داند در حالی که او باریک  بین آگاه است؟ زیرا آفرینش مخلوقات از جانب خدا روشن ترین دلیل بر عدم و حکمت و قدرت او می باشد.
آیه ی 34-30
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ، و به یادآر آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: « من در زمین جانشینی می گمارم»، فرشتگان گفتند:« آیا در آن کسی را می گماری که در آن فساد می کند و خون ها را می ریزد، در حالی که ما ستایش و پاکی تو را بیان می داریم؟!» گفت:« من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.»
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ، فرشتگان گفتند: « منزهی تو، ما می دانیم جز آنچه به ما آموخته ای، همانا تو دانا و حکیمی».
قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ، خداوند فرمود: « ای آدم! آنها را از نام های این چیزها خبر ده.» و چون آن نام های اشیاء را برای آنان برشمرد، خداوند فرمود: « آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان ها و زمین را می دانم و آنچه را آشکار می سازید و آنچه را پنهان می دارید، می دانم؟»
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ، و به یادآر آنگاه که به فرشتگاه گفتیم: « برای آدم سجده کنید، پس همه فرشتگان سجده کردند به جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.»
«َإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» این بیان فضیلت و بزرگواری آدم- علیه السلام- «ابوالبشر» است. خداوند متعال وقتی که خواست او را بیافریند، ملائکه را از این کار آگاه کرد و  به آنان گفت: می خواهم او را از زمین جانشین قرار دهم. فرشتگان گفتند: « أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا» آیا در زمین کسی را قرار می دهی که با ارتکاب گناه و معاصی زمین را به تباهی می کشد و در آن فساد می کند؟! « وَيَسْفِكُ الدِّمَاء» و خون ها را می ریزد. این ذکر خاص بعد از عام است، و منظور بیان شدت فساد قتل است. آنها گمان می کردند کسی که در زمین  به عنوان جانشین قرار داده می شود به زودی این کارها از او سر می زند، پس خداوند را از این کارها پاک دانستند و او را تعظیم نموده و به او خبر دادند که آنها عبادت وی را به دور از هرگونه فساد انجام می دهند. بنابراین فرمودند: « وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» حال آنکه ما آنچنانکه شایسته مقام کبریای شماست، تسبیح و تنزیه شما را به جای می آوریم و شما را از آنجه که شایسته ات نیست مبّرا می دانیم.
«وَنُقَدِّسُ لَكَ» احتمال دارد که معنی اش این گونه باشد: ما تورا پاک می دانیم و پاکیت را بیان می کنیم . در این صورت «لام» مفید تخصیص و اخلاص است. و احتمال دارد معنی اش این گونه باشد: ما وجود خود را برایت پاکیزه می داریم. یعنی آن را با اخلاق زیبا از قبیل محبت و ترس و تعظیم پاکیزه می کنیم و از اخلاق زشت پاک می داریم.
خداوند متعال به فرشتگان گفت: « إِنِّي أَعْلَمُ» من در مورد این جانشین حقایقی را می دانم، « مَا لاَ تَعْلَمُونَ» که شما نمی دانید . زیرا سخنتان بر مبنای گمان است، و من امور ظاهر و باطن را می دانم، و می دانم که خیر و خوبی حاصل از آفرینش این جانشین به مراتب از بدی و شری که در آن است، بیشتر می باشد.
علاوه بر این خداوند خواسته است تا از نسل این انسان پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان را برگزیند و نشانه های خود را برای خلق اظهار نماید، و بندگی و عبودیت وی از قبیل جهاد و غیره انجام شود، که بدون آفریدن چنین جانشینی این عبودیت انجام نمی گیرد. نیز تا غریزه های خوب و بدی که در نهاد مکلفان قرار داده شده است به وسیله ی امتحان نمود نشان روشن شود، و دشمن و دوست خدا، و حزب او از مخالفانش مشخص گردد. و تا بدیی که در نهاد ابلیس نهفته است هویدا شود.
آنچه که ذکر گردید حکمت های بزرگی است که در آفرینش این جانشین مدّنظر قرار گرفته است؛ حکمت هایی که تنها برخی از آنها برای بهانه قرار گرفتن « خلقت خلیقه» کافی است .
و چون سخن فرشتگان – علیهم السلام – بیانگر آن بود آنها از جانشینی که خداوند زمین قرار می دهد، بهتراند، خداوند خواسته برتری آدم را برای آنها بیان کند تا فضیلت را و کمال حکمت و علم الهی را بدانند .بنابراین فرمود: « وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا» و نام همه اشیاء را به آدم آموخت. پس خداوند اسم و مسمّی، و کلمات و معانی آنها را به او آموخت، حتی به او آموخت که کاسه کوچک و بزرگ چه نامیده می شود. « ثُمَّ عَرَضَهُمْ» سپس این چیزها را عرضه داشت، « عَلَى الْمَلاَئِكَةِ»  بر ملائکه، تا آنها را امتحان کند که آیا آن را می دانند یا نه؟ « فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» پس وقتی شما گمان می برید که از این جانشین برتر هستید، مرا از نام های این چیزها خبر دهید اگر راستگو هستید.
« قَالُواْ سُبْحَانَكَ» گفتند: پاکی خدایا، و تو را پاک می دانیم و اعتراضی نداریم و با دستور تو مخالفت نمی ورزیم، « لاَ عِلْمَ لَنَا» هیچ چیزی نمی دانیم، « إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا» جز انچه از فضل خویش به ما آموخته ای، « إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» همانا تو دانا و حکیمی. «علیم» کسی است که عملش همه چیز را فرا گرفته است،  بنابراین به اندازه ذره ای در آسمان ها و زمین و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر از آن از او پنهان نمی شود. «حکیم» کسی است که دارای حکمت کامل است و هیچ مخلوق و ماموری از دایره حکمت او بیرون نیست، پس خدا هیچ چیزی را بدون حکمت نیافریده است، و به هیچ چیزی وجود دارد. « حکمت» یعنی گذاشتن هر چیز در محل مناسب آن. پس  فرشتگان  به علم و حکمت خداوند و به قصور خود اقرار و اعتراف کردند و به فضل خداوند، و اینکه به آنها چیزهایی آموخته است که نمی دانند اعتراف نمودند.
دراین هنگام خداوند فرمود: « يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ» ای آدم! فرشتگان را از نام چیزهایی خبر ده که بر آنان عرضه داشتم و نتوانستند نام آنها را بگویند.
« فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ» پس وقتی آنها را از نام اشیاء آگاه کرد، فضیلت آدم بر آنها و حکمت خداوند و علم الهی در جانشین قرار دادن وی  برای آنان روشن گردید، « قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» خداوند فرمودک آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان ها و زمین را می دانم . غیب چیزی است که از ما پوشیده، و ما آن را مشاهده نکرده ایم. پس وقتی خداوند عالم به غیب است و غیب را می داند، مشهود و حاضر را به طریق اولی می داند. « وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ» و آنچه را آشکار می کنید، می دانم، « وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» و نیز آنچه را که پنهان می کردید.
سپس خداوند متعال فرشتگان را دستور داد تا به منظور احترام و بزرگداشت آدم و انجام همه فرشتگان دستور خداوند را اجرا کردند و بلافاصله همه به سجده رفتند، « إِلاَّ إِبْلِيسَ» به جز شیطان که از سجده کردن امتناع ورزید و خود را از آدم و از دستور الهی بزرگتر و برتر دانست و تکبر ورزید و گفت: « ءَأَسجُدُ لِمَن خَلَقتَ طِینا» آیا برای کسی سجده ببرم که او را از گل و خاک آفریده ای؟! تکبر او نتیجه کفری بود که در وجودش قرار داشت، پس در این هنگام دشمنی او با خدا و آدم، و کفر و تکبر ورزیدنش روشن گردید.
نکته جالبی که از این آیات مستفاد می گردد ثابت شدن کلام برای خداوند است، و اینکه او همواره و همیشه متکلم بوده و هرچه بخواهد می گوید، و اینکه او دانا و با حکمت است.
نیز از این آیات در می یابیم مستفاد می گردد ثابت شدن کلام برای خداوند است، و اینکه او همواره و همیشه متکلم بوده و هر چه بخواهد می گوید، و اینکه او دانا و با حکمت است.
نیز از این آیات در می یابیم که هرچند بنده حکمت خداوند را در مورد بعضی از مخلوقات و در مورد بعضی از دستورات درک نکند، بر او لازم است که بپذیرد و سر تسلیم فرود آورد، و عقل خود را زیر سوال ببرد، و به حکمت خداوندی اقرار نماید. در این آیات عنایت خداوند به فرشتگان و یاد دادن چیزهایی که نمی دانستند، و آگاه کردنشان از اموری که آن را نمی دانستند، ثابت می شود.
نیز در این آیاتی از چند جهت فضیلت علم ثابت می گردد:
1- خداوند در مقابل پرستش هایی که  فرشتگان مطرح کردند، خویشتن را به علم و دانش ستود.
2- خداوند برتری آدم بر فرشتگان را در علم وی دانست و بیان نمود که علم بهترین صفت و ویژگی بنده است.
3- خداوند به فرشتگان دستور داد تا به منظور تکریم آدم سجده کنند، چرا که فضل و علم او روشن و نمایان بود.
4- چنانچه آدمی کسی را با طرح پرسش هایی مورد امتحان قرار دهد، و سوالاتی را از روی بعمل آورد و او از پاسخ دادن به آن عاجز و ناتوان بماند، سپس سوال کننده از سرفضل و بزرگواری جواب آن سوالات را به او  بگوید، این بهتر و کامل تر است از اینکه همان ابتدا پاسخ سوالات را به او امر بگوید.
5- عبرت گرفتن از حال و وضع پدر انس و جن و بیان  فضیلت آدم و برتری او بر جن و دشمنی ابلیس با او، و دیگر پند و آموختنی هایی که از این آیه فهمیده می شود.
آیه ی 36-35:
وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ، و به آدم گفتیم:« تو و همسرت در بهشت سکونت گیرید واز نعمت های  فراوان آن هر طور که می خواهید بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید، چه از ستمگران خواهید شد.»
فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ،پس شیطان موجب لغزش آنها گردید و از آنچه در آن  بودند آنها را بیرون کرد؛ و ما به آنها گفتیم: «  فرود آیید، بعضی از شما دشمن به دیگر خواهید برد؛ و برای مدتی برایتان در زمین مسکن و  قرارگاه و کال ایی خواهد بودکه از آن بهره مند می شوید.»
وقتی خداوند آدم را آفرید و او را برتری داد، نعمت خود را به طور کامل به وی عطا کرد و همسرش را نیز از وی آفرید تا در کنارش آرامش یابد و به او انس بگیرد، و آنها را دستور داد تا در بهشت سک ونت گزینند. « رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا» عنی از انواع میوه ها و خوش و فراوان در آن بخورید و خداوند متعال به ایشان فرمود: « لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهاَ وَلاَ تَعرَی، وَأَنَّکَ لَا تَظمَوا فِیها وَلَا تَضحَی» و برای توست که در بهشت گرسنه و برهنه نباشی و همانا تو تشنگی و گرما نچشی.
« وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ» و نزدیک  این درخت نشوید. درخت مذکور نوعی از درختان بهشت است که خداوند آن را بهتر می داند. و به منظور امتحان و آزمایش و یا به خاطر حکمتی که برای ما مشخص نیست، آنها را از نزدیک شدن به آن درخت و خوردن از آن نهی کرد. « فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ» این بخش از آیه بیانگر آن است که نهی برای تحریم است، زیرا به دنبال آن ظلم ذکر شده است.
آری! شیطان در دل آنها وسوسه انداخت و خوردن از آن درخت را برایشان آراست تا اینکه موجب لغزش آنها گردید: « وَقَاسَمَهُمَا» و برای آنها به خداوند قسم خورد که « إِنّیِ لَکُما لَمِنَ النَّصِحِینَ» همانا من خیرخواه شما هستم. پس آدم و همسرش فریب او را خوردند و از او اطاعت کردند. بنابراین شیطان آنها را از آسودگی و نعمتی که در آن بودند بیرون کرد و به سرای خستگی و رنج و کار و تلاش درافتادند.
« بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» آدم و  فرزندانش دشمنان ابلیس و فرزندانش خواهند بود . و مشخص است که دشمن برای زیان رساندن به طرف مقابل خود و محروم کردن او از خیر و نیکی به هر راهی متوسّل می شود. پس در این آیه بصورت ضمنی فرزندان آدم از شیطان  برحذر داشته شده اند.
همان طور که خداوند متعال فرموده است: « إِنَّ الشَّیطَنَ لَکُم عَدُوُّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّا إِنَّمَا یَدعُوا حِزبَهُ، لِیَکُونوُا مِن أَصحَبِ السَّعیِرِ» همانا شیطان دشمن شما است پس آن را دشمن خود قرار دهید، همانا او گروهش را فرا می خواند تا از اهل آتش جهنم شوند. « أَفَتَتَّخِذُونَهُ، وَذُرّیَّتَهُ، أَولِیَاءَ مِن دُونِی وَهُم لَکُم عَدُوُّ بِئسَ لِلظَّلِمِینَ بَدَلَا» آیا مرا رها کرده و او و پیروانش را به دوستی می گیرد حال آنکه آنها دشمن شما هستند؟! ستمگران چه ولّی و سرپرست بدی دارند.
سپس به هبوط آدم و حوا به سوی زمین اشاره کرده و می فرماید:« وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ» و برای شما تا مدتی در زمین مسکن و قرارگاهی است، « وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ » تا وقت معین. یعنی تا پایان اجل هایتان از دنیا بهره مند می شوید، سپس به سرا و جهانی منتقل می شوید که برای آن آفریده شده اید و آن نیز برای شما آفریده شده است. در این آیه به این مطلب اشاره شده است که زندگی دنیا موقت و عارضی است و دنیا مسکن حقیقی نمی باشد، بلکه راه عبوری است برای رسیدن به جهان و سرای آخرت.
آیه ی 37:
فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ، سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، و خداوند توبه او را پذیرفت؛ همانا خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است.
« فَتَلَقَّى آدَمُ» آدم دریافت کرد، و خداوند  به او الهام نمود، « مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ» از جانب پروردگارش کلماتی را، و آن کلمات «رَبَّنَا ظَلَمنَا أَنفُسَنَا...» است، که آدم به گناهش اعتراف نمود و از خداوند خواست او را بیامرزد، « فَتَابَ عَلَيْهِ» پس خداوند توبه او را پذیرفت و بر او رحم نمود، « إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ» همانا خداوند توبه پذیر است.
و هرکس که به سوی او بازگردد و توبه کند، توبه اش را می پذیرد. توبه پذیری خداوند بر دو نوع است: نخست اینکه به انسان توفیق توبه کردن می دهد، دوم اینکه چنانچه توبه واجد شرایط باشد آن را می پذیرد «الرَّحِيم» نسبت به بندگانش مهربان است. یکی از مظاهر مهربانی خداوند این است که به بندگان توفیق توبه داده و از گناهانشان در گذشته و آنها را می بخشد.
آیه ی 39-38
قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ، گفتیم: « همگی از آن بهشت پایین بروید و چنانچه هدایتی از جانب من پیش شما آمد، کسانی که از راهنمایی من پیروی کنند نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین می گردند.»
وَالَّذِينَ كَفَرواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون ، و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند اینها اهل دوزخند و آنها برای همیشه در آن خواهند بود.
«اهباط» را تکرار نمود تا مطلب بعدی بر آن مترتب گردد: « فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى» یعنی ای انسان و جن! زمانی که از جانب من به سوی شما رهنمودی آمد. یعنی پیامبر همراه با کتاب آمد و شما را به سوی من و خشنودی من دعوت نمود، « فَمَن تَبِعَ هُدَايَ» پس هرکس از شما که از رهنمود من پیروی کند و به پیامبران و کتاب هایم ایمان بیاورد و اخبار پیرامون و کتاب هایشان را تصدیق نماید، و دستور خد را بپذیرد و از آنچه نهی کرده است بپرهیزد، « فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون» پس نه بر آنها ترسی هست ونه اندوهگین می شوند. در آیه ای دیگر می فرماید: « فَمَن اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلَا یَشقَی» و هرکس از رهنمود من پیروی  کند نه گمراه می شود و نه بدبخت می گردد. پس چهار چیز  براساس پیروی از هدایت خداوند مترتب می گردد: ترس و اندوه از آدمی رخت  بر می بندد.  فرق ترس با اندوه این است که اگر امر ناپسندی در گذشته انجام شده باشد غم و اندوه بر جای می گذارد و اگر آدمی در انتظار امر ناگواری باشد در او ترس ایجاد می شود. خداوند ترس و اندوه را از کسی که از هدایت او پیروی نماید نفی کرده است و هرگاه این دو امر منتفی باشند ضد آن دو ثابت می گردد و آن امنیت و آسایش کامل است. همچنین خداوند گمراهی و بدبختی را از کسی که از هدایت او پیروی نماید، نفی کرده است، و هرگاه این دو امر منتفی باشند ضد آن دو ثابت می گردد و آن هدایت و سعادت است. بنابر این هرکس که از هدایت الهی پیروی نماید امنیت و هدایت و سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت بدست می آورد و هر امر ناگواری از قبیل ترس و اندوه و گمراهی و بدبختی از او دور می شود پس  به اهداف دلخواه خود می رسد و ناگواریها از او دور می شود.
اما کسی که از هدایت خدا پیروی نکند و به آن کفر ورزد و آیات او را تکذیب نماید، « أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ» اینها یاران و همدمان جهنم هستند و همواره در آن و با آن خواهند بود، همان گونه که دوست همواره همراه دوستش است، و همان طور که طلبکار به دنبال بدهکار می باشد« هُمْ فِيهَا خَالِدُون» انان برای همیشه در آن خواهند بود، از آن بیرون نمی روند و عذاب آنها کم و کاستی نمی یابد و هیچ کس به کمک آنها نمی شتابد. در این آیات و آیات مشابه، مخلوقات از قبیل انسان و جن به دو گروه تقسیم شده اند؛ اهل سعادت و اهل شقاوت؛ و در این آیات صفات هر دو گروه و اعمالی که موجب سعادت یا شقاوت می شود بیان شده است. نیز بیان شده است که جن در استحقاق برخورداری از پاداش یا عذاب مانند انسان هستند، همانطور که در امر و نهی نیز مانند او می باشند.
سپس خداوند متعال نعمات و برکاتی را که به بنی اسرائیل ارزانی داشته است، به آنها یاداور شد و می فرماید:
آیه ی 43-40:
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ ، ای بنی اسرائیل! به یاد آورید نعمت من را که بر شما ارزانی داشتم، و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم، و فقط از من بترسید.
وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُواْ أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَإِيَّايَ فَاتَّقُون ، و به آنچه که من نازل کرده ام و تصدیق کننده چیزی است که با شما است، ایمان بیاورید، و نخستین  کافر به آن نباشید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و فقط از من بترسید.
وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ، و حق را با باطل نیامیزید و حق را کتمان نکنید در حالی که شما می دانید.
وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِين ، و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگذاران نماز بخوانید.
« يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ» منظور از اسراییل، یعقوب علیه السلام  است . در اینجا گروه هایی از بنی اسرائیل که در مدینه و اطراف آن سکونت داشتند مورد خطاب خداوند می باشند، و کسانی که پس از آنها می آیند نیز شامل این خطاب می شوند . بنابراین خداوند به همه آنها یک دستور کلی و فراگیر داده و می فرماید: « اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ»  به یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم. نعمتی که ذکر شده است شامل دیگر نعمت هایی نیز می شود که بعضی از آنها در این سوره ذکر می گرند. و  به منظور از به یاد آوردن این است که قلبا آن را به خاطر بیاورند و به آن اعتراف نمایندو با زبان آن را سپاسگزار باشند و آن چنانکه پروردگار دوست دارد و می پسندد آنرا  به کار گیرند.
« وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي» و به پیمان خداوند که از شما عهد گرفته بود مبنی بر اینکه به او و پیامبرانش ایمان بیاورید و شریعت و قانون وی را اجرا نمایید، وفا کنید. « أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» خداوند می  فرماید من نیز به عهد خویش وفا خواهم کرد، و به شما پاداش خواهم داد. پیمانی را که خداوند از بنی اسرائیل گرفته بود در این آیه بیان شده است: « وَلَقد أَخَذاللَهُ مِیثَقَ بَنِی إسرءیِلَ وَبَعثنَا مِنهُم اَثنَی عَشَرَ نَقِیبَا وَقَالَ اللهُ إِنّی مَعَکُم لَئِن أَقَمتُمُ الصَّلوةَ وَءاَتَیتُمُ الزَّکَوةَ وَءَاَمنتُم بِرسُلُیِ فَقَد ضَلَّ سَوَاءَ السبَّیلِ» و بی گمان خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و دوازده سردار برای آنان تعیین کرد، اگر نماز را برپا دارید و زکات رابپردازید، و به پیامبران من ایمان بیاورید و آنان را یاری کنید و به خداوند قرض نیکو دهید، از گناهانتان در می گذرم و شما را وارد باغ هایی در بهشت می کنم که رودها از زیر آن روان است ،پس هرکس از شما بعد از این کفر بورزد به راست که راه راست را گم کرده است».
سپس خداوند آنها را امر کرد که اسباب وفای به عهد را فراهم کنند و ترس از خداوند یگانه است، زیرا ترس الهی باعث می شود که آدمی دستورات پروردگار را اطاعت کند و از نواهی او بپرهیزد.
سپس آنها را به چیزی امرنمود که ایمانشان جز با آن کامل نمی گردد، بنابراین فرمود: « وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ » و به آنچه فرو فرستاده ام ایمان بیاورید. و آن قرآنی است که خداوند بر بنده و پیامبرش محمد (ص) نازل کرده است. پس خداوند به آنها فرمان داد تا به فرمان ایمان بیاورند و از آن پیروی کنند و ایمان آوردن به قرآن مستلزم ایمان آوردن به کسی است که قرآن بر او نازل شده است.
سپس به ذکر مطلبی پرداخت که آنها را به سوی ایمان فرا می خواند: « مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُمْ» یعنی این قرآن موافق است با آنچه نزد شما است، و با کتاب شما مخالف و متضاد نیست، پس وقتی با کتاب های شما موافق است و با آن مخالف نیست مانعی بر سر راه ایمان آوردنتان وجود ندارد، زیرا این پیامبر همان چیزی را آورده است که دیگر پیامبران آورده اند، پس شما باید به طریق اولی به او ایمان بیاورید و او را تایید و تصدیق کنید، زیرا شما اهل کتاب و علم و دانش هستید.
و نیز گفته خداوند « مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُمْ» اشاره به این است که اگر شما به آن ایمان نیاورید به ضرر خودتان خواهد بود، زیرا ایمان نیاوردنتان به معنی تکذیب کتابی است که نزد شما است، چون آنچه محمد (ص) آورده است همان چیزی است که موسی و عیسی و دیگر پیامبران آورده اند، پس هرگاه شما قرآن را تکذیب کنید انگار کتابی را تکذیب کرده اید که نزد شما می باشد.
و نیز در کتاب هایی که در دست شما است صفت این پیامبر که قرآن را آورده بیان شده است و به آمدن او در کتاب های شما مژده داده شده است. پس اگر به او ایمان نیاورید قسمتی از آنچه را که به سوی شما فرو فرستاده شده است تکذیب کرده اید، و هرکس که قسمتی از آنچه بر آنها نازل کرده است تکذیب کند همه آن را تکذیب کرده است. همان طور اگر کسی به پیامبری کفر ورزد به همه پیامبران کفر ورزیده است. پس چون آنها را به ایمان آوردن به قرآن امر کرد، آنان را از کفر ورزیدن به آن نهی نموده و فرمود: « وَلاَ تَكُونُواْ أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ» و اولین کافر به پیامبر و قرآن نباشید.
و «أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ» از « لا تکفروا به » رساتر و بلیغ تر است، زیرا وقتی نخستین کافر به آن باشند، به سوی کفر شتافته اند، و این شایسته آنها نیست و از آنان انتظار نمی رود که چنین کاری را مرتکب شوند، زیرا گناه کسانی که پس از آنها نیز می آیند و از آنان پیروی می کنند به گردنشان خواهد بود.
سپس مانعی که آنها را از ایمان باز می دارد، بیان کرد و آن انتخاب کالا و متاع فرومایه دنیا و ترجیح دادن آن بر سعادت جاودان و همیشگی است. بنابراین می فرماید: « وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً» و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید. بهایی که آنها در عوض آیات الهی به دست می آوردند پُست و مقام و برخورداری از امکانات رفاهی بود. آنها گمان می بردند که اگر به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند آن را از دست خواهند داد. بنابراین آیات الهی را به آن  فروخته و آن را بر ایمان ترجیح دادند. « وَإِيَّايَ» و فقط از من، نه از کسی دیگر، « َفاتَّقُون» بترسید. زیرا وقتی فقط از خدا بترسید، ترس خداوند باعث می شود ایمان را بر بها و متاع اندک دنیا ترجیح بدهید، و چنانچه کالا و بهای اندک را انتخاب کنید تقوا و ترس الهی از دل هایتان رخت بر می بندد.
سپس می فرماید: « وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ» خداوند آنها را از دو چیز نهی کرده است؛ اول در آمیختن حق با باطل، و دوم کتمان و پنهان کردن حق، زیرا آنچه از اهل کتاب و دانش انتظار می رود این است که حق را مشخص و جدا نمایند و آن را اظهار و آشکار کنند تا جویندگان حق به آن راه یافته و هدایت شوند و گمراهان به سوی آن بازگردند، و حجت بر مخالفان اقامه شود، زیرا خداوند آیات خود را توضیح داده و دلایل خویش را واضح گردانده است تا حق از باطل مشخص شود و راه مجرم ان روشن گردد. پس هرکس از اهل علم به این موضوع عمل کند، جانشین پیامبران و هدایت کننده امت ها خواهد بود، و هرکس حق را با باطل درآمیزد، و آن را بشناسد اما آن را انکار یا کتمان نماید، پس او از دعوتگران به سوی جهنم است، زیرا مردم در امر دین خود جز از علمای خود پیروی نمی کنند. پس برای خود یکی از این دو راه و حالت را برگزینید.
سپس فرمود: « وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ» و به صورت ظاهری و باطنی نماز را برپا دارید، « وَآتُواْ الزَّكَاةَ» و زکات اموال خود را به مستحقین بپردازید، « وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ» و همراه نمازگذاران نماز بخوانید، که اگر به پیامبران و آیات خداوند ایمان بیاورید و این کارها را نیز انجام دهید به درستی که اعمال ظاهری و باطنی را با هم انجام داده اید و برای معبود خویش اخلاص داشته و به بندگانش نیکی نموده اید و عبادت های قلبی و بدنی و مالی را همزمان انجام داده اید. « وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ» و همراه با نمازگزاران نماز بخوانید. در این آیه به خواندن نماز جماعت و واج بودن جماعت امر شده است، نیز این آیه نشانگر آن است که رکوع رکنی از ارکان نماز است، زیرا نماز را به رکوع تعبیر کرده است و تعبیر از عبادت به نام قسمتی از آن بر این دلالت می نماید که آن قسمت در عبادت فرض است.
آیه ی  44:
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُون ، آیا مردم را به نیکوکاری امر کرده و خودتان را فراموش می کنید حال آنکه شما کتاب را می خوانید؟! آیا نمی اندیشید؟!
« أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ» آیا مردم را به نیکوکاری، یعنی به کارهای خوب و ایمن فرمن می دهید، « وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ » و خودتان را فراموش می کنید؟! یعنی خودتان این کارها را انجام نمی دهید، « وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» در حالی که شما کتاب را می خوانید، آیا نمی اندیشید؟! تفکر و اندیشه، عقل نامیده شده است، چرا که به وسیله عقل نیکی ها و فواید آن ادراک می گردد، و آنچه به آدمی زیان می رساند تشخیص داده می شود، چون عقل، صاحب خود را تحریک می کند قبل از دیگران کاری را انجام دهد که آنان را به انجام دادن آن امر می کند، و قبل از دیگران کاری را ترک کند که آنان را از انجام آن باز می دارد.
پس هرکس دیگری را به کار خوب فرمان دهد و خود آن کار را انجام ندهد، و یا کسی را از کار زشت  باز دارد و خود آن کار را ترک نکند این عمل مبیّن بی عقلی و نادانی وی می باشد،به خصوص وقتی که به این امر آگاه باشد، پس حجت بر او تمام می شود این آیه گرچه در  خصوص بنی اسرائیل نازل شده است اما هرکس را شامل می شود که دارای چنین ویژگی باشد، زیرا خداوند متعال فرموده است: « یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءاَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفعَلُونَ ، کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللهَ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفعَلُونَ» ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا چیزی می گویید که خود انجام نمی دهید؟ نزد خداوند گناه بسیار بزرگی است که شما چیزی بگویید و آن را انجام ندهید.
اما در این آیه به این مطلب اشاره نشده است چنانچه انسان کاری را انجام ندهد که دیگران را به انجام دادن آن امر می نماید، باید امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند. زیرا آیه بر توبیخ ک سانی دلالت می کند که چنین رویه ای را در پیش می گیرند؛ یکی اینکه دیگران را به کار خوب امر کند و آنها را از زشتی باز دارد ، دوم اینکه خودش یکی از این دو وظیفه مجوّزی برای ترک بخش دیگر وظیفه نمی شود، بلکه کمال  واقعی این است که انسان هر دو وظیفه را انجام دهد و نقض واقعی نیز این است که انسان هر دو را ترک کند. و اما اگر کسی یکی از این دو مهم را انجام دهد و دیگری را ترک کند، در رتبه اول قرار نمی گیرد، اما رتبه او از فردی که هر دو وظیفه را ترک گفته، بالاتر است. و سرشت انسان چنان بنا نهاده شده از کسی که گفتار و کردارش مخالف یکدیگر است پیروی نکند، پس آدمی بیشتر از کردار پیروی می کند نه از گفتار.
 آیه ی 48-45:
وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ ، و از صبر و نماز یاری بجویید و به راستی که آن گران و دشوار آید جز بر فروتنان.
الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ، آن کسانی که یقین دارند پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و یقین دارند به سوی او باز می گردند.
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ، ای بنی اسرائیل! بیاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم و نیز اینکه شماره را بر جهانیان برتری دارم .
وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ، و بترسید از روزی که کسی نمی تواند برای کسی کاری را انجام دهد، و از کسی شفاعتی پذیرفته نمی شود، و نه به جای او جایگزینی پذیرفته می شود، و نه یاری می شوند.
خداوند به آنها دستور داده است که در همه کارهایشان از تمامی انواع شکیبایی و صبر یاری بجویند، و آن صبر بر انجام دادن طاعت و عبادت خداست، به گونه ای که آن را ادا نمایند، و اینکه در برابر سختی پرهیز از گناه و معصیت خدا صبر نمایند و آن را ترک کنند، و در برابر امور دردناکی که خداوند برای انسان مقدر نموده است صبر نمایند و ابراز نارضایتی نکنند، پس با صبر و خویشتنداری بر آنچه خداوند مقدر کرده است در همه کارها موفقیت زندگی حاصل می شود. و هرکس که از خداوند بطلبد که او را بر کسب صبر و شکیبایی توفیق دهد، خداوند صبوری و شکیبایی را بر او سهل و آسان می گرداند.
و همچنین در هر کاری باید از نماز که ترازوی ایمان است وانسان را از زشتی و منکر باز می دارد کمک گرفته شود.
« وَإِنَّهَا» و همانا نماز، « لَکَبِیَرةُ»  قطعا دشوار است « إِلاَّ عَلَی الخَشعِینَ» مگر بر فروتنان، که نماز خواندن برای آنها آسان است، زیرا فروتنی و ترس از خداوند و امید به نعمت هایی که نزد اوست باعث می شود بنده نماز را انجام دهد و خاطرش اطمینان یابد، چون او به پاداش خداوند چشم دوخته و از عذاب وی بیم دارد. به خلاف کسی که چنین نیست، زیرا انگیزه ای ندارد که او را به نماز فرا بخواند، و هرگاه نماز بخواند، سنگین ترین چیز بر او خواهد بود. خشوع یعنی خضوع، آرامش، فروتنی و آرام گرفتن دل با یاد خدا. خشوع یعنی تضرع و زاری به پیشگاه خداوند، و ابراز نیازمندی در بارگاه اقدسش، و ایمان داشتن به او و لقای او.
بنابراین فرمود: « الَّذِينَ يَظُنُّونَ» آنا ن که یقین دارند، « أَنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ» به لقای پروردگارشان خواهند رفت و خداوند آنها را طبق اعمالشان پاداش خواهد داد، « وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» و اینکه به سوی او باز می گردند.
پس چنین ایده و تفکری عبادت را برای آنان آسان نموده و باعث شده تا در برابر ناگواریها استقامت ورزند، و همین تفکر و اندیشه است که مشکلات و سختی ها را از آنها دور کرده و آنها را از انجام دادن کارهای ناشایست باز داشته است. پس نعمت جاودان در خانه ها و منازل رفیع بهشتی برای آنان است، و هرکس که به لقای پروردگارش ایمان نداشته باشد نماز و دیگر عبادات را دشوارترین امر خواهد یافت.
سپس بار دیگر بنی اسراییل را به نعمت های خود یادآور می شود تا پند بپذیرند و از کارهای بد باز آیند و بر ایمان آوردن و انجام کارهای خیر تشویق شوند. و آنها را از روز قیامت ترسانده است که « لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ» در روز قیامت از هیچ کسی برای دیگری کاری ساخته نیست گرچه آن کس، افراد بزرگواری مانند پیامبران و صالحان باشد. « عَن نَّفْسٍ» برای هیچ کس، گرچه از خویشاوندانِ نزدیک باشد. « شَيْئاً» هیچ چیزی ساخت نیست، بلکه فقط اعمالی که انسان از پیش فرستاده است به او فایده می رساند. « وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا» و هیچ شفاعت و سفارشی بدون اذن و اجازه خدا از او پذیرفته نمی شود. و خداوند هیچ عملی را نمی پسندد مگر اینکه هدف  از آن جلب رضای پروردگار بوده و طبق روش و سنت پیامبر (ص) انجام شده باشد. « وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ» و هیچ بدل و جایگزینی از وی گرفته نمی شود: « وَلَو أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَموُا مَا فِی الأَرضِ جَمِیعَا وَ مِثلَهُ مَعَهُ، لَا فتَدَوا بِهِ مِن سَوءِ العَذَابِ یَومَ القِیَمَةِ» و اگر کسانی که ستم کرده اند همه آنچه که در زمین است و مانند آن را با آن داشته باشند، آن را برای نجات از عذاب سخت خدا خواهند داد اما از آنها پذیرفته نمی شود.
« وَلاَ هُمْ يُنصَرُون» و آنها یاری نمی شوند. یعنی هیچ امر ناگواری از آنها دور نمی شود. پس هرگونه ک مک و یاری رسانی را از طرف خلق تلقی کرده است. منظور از « لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً» بدست آوردن منافع است، و مراد از « وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ» دفع ضرر می باشد. پس هیچ کس به غیر از خدا نمی تواند به طور مستقل ضرر و یا نفعی را برساند « وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ» و نه از او شفاعتی پذیرفته می شود و نه به جای وی بدلی گرفته می شود. این نفی شامل نفعی است که آدمی در برابر انجام کاری آن را از کسی طلب می کند که  مالک آن نفع است، و یا به طریق شفاعت و بدون اینکه کار نیکی انجام داده باشد آن را طلب می کند. پس این بر بنده واجب می گرداند که قلب خود را از وابستگی به غیر خدا پاک نماید، زیرا هیچ احدی نمی تواند در پیشگاه احدیث نفعی به وی برساند و ضرری را از او دفع کند، بلکه آدمی باید به خدایی دل ببندد که هر خیر و منفعتی را برای او جلب می کند و هر شر و ضرری را از او دور می گرداند. پس باید فقط چنین خدایی پرستش کند که هیچ شریکی ندارد، و بر انجام عبادت و پرستش از وی یاری بطلبد.
آیه ی 57-49:
وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ، و به یاد آورید هنگامی را که شما را از آل فرعون نجات داده ایم که می چشاندند به شما عذابی سخت را؛ پسرانتان را می کشتند و زنانتان را زنده نگاه می داشتند و در این آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود.
وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُون ، و به یاد آورید هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم و آل فرعون را غرق کردیم و شما نگاه می کردید.
وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ، و به یاد آورید هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم سپس بعد از او گوساله را به عبادت گرفتید در حالیکه شما ستمکار بودید.
ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون ، سپس از شما در گذشتیم تا شکرگذار باشید.
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ، و به یاد آورید که موسی را کتاب آسمانی و فرقان دادیم تا هدایت شوید.
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ، و هنگامی که موسی به قومش گفت: « ای قوم من! شما با پرستش گوساله بر خود ستم کرده اید، بنابرانی به درگاه آفریدگارتان توبه کنید؛ پس خودتان را بکشید، این نزد آفریدگارتان برایتان بهتر است، همانا او توبه پذیر و مهربان است».
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُون ، و هنگامی که شما گفتید:« ای موسی! تا خداوند را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد»، پس صاعقه شما را فرا گرفت در حالیکه شما نگاه می کردید.
 
ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون ، سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید.
وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ، و ابر را بر شما سایه گستر کردیم و برایتان «مَنّ» و «سلوا»  فرو فرستادیم، از خوراکیهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم، بخورید، و بر ما ستم نکردند بلکه آنها بر خود ستم می کردند.
خداوند شروع به برشمردن نعمت هایش بر بنی اسرائیل نموده و می فرماید: « َإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ » وبه یاد آورید هنگامی که شما را از گزند فرعون لشکریانش نجات دادیم و آنها قبل از این « يَسُومُونَكُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ » بر شما حکومت می کردند و شما را بکار می گرفتند و سخت ترین عذاب را به شما می چشاندند به گونه ای که « يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ» پسرانتان را از ترس اینکه مبادا جمعیت شما رشد کند سر می بریدند. « وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ» و زنانتان را زنده نگاه می داشتند. یعنی آنها را نمی کشتند. پس شما یا کشته می شدید یا به وسیله انجام دادن کارهای سخت، ذلیل و خوار می گشتید؛ بر شما منت می نهادند و بر شما حکومت می کردند و این نهایت ذلت است. پس خداوند  بر آنها منت گذاشت و آنان را به طور کامل نجات داد و دشمنشان را غرق نمود، و آنها این صحنه را نظاره می کردند تا چشمانشان روشن گردد. « وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ » و در این نجات دادن احسان و نیکی بزرگی از جانب پروردگارتان برای شما مقرر است. و بر شما واجب می گرداند که نعمات وی را شاکر باشید و عبادت او را به جای آورید.
سپس خداوند احسان خود را به آنها یادآور می شود، آنگاه که به موسی وعده داد چهل شب باوی ملاقات کند و تورات را بر آنها نازل نماید که نعمت ها و مصالح بزرگی را برای آنها در برداشت، اما آنها صبر نکردند تا مدت و میعاد کامل گردد، و به  گوساله پرستی روی آوردند. « وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ» حال آنکه شما ستمکاری و برستم خود واقفید، چرا که حجت بر شما اقامه شده است، پس گناهی که شما مرتکب شده اید بزرگترین جنایت و زشت ترین گناه است.
سپس خداوند از طریق پیامبرش موسی شما را فرمان داد که توبه کنید و یکدیگر را بکشید، تا خداوند از شما درگذرد، « لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» تا سپاسگزار خداوند باشید. « وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» و به یاد آورید هنگامی که گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خداوند را آشکارا ببینیم. و این نهایت جسارت و گستاخی در برابر خدا و پیامبرش است. « فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ» پس صاعقه، یعنی مرگ یا بیهوشی شما را فرا گرفت. « وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ» در حالیکه به هنگام وقوع این امر هر یک از شما به همراهش نگاه می کرد.
« ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید.
سپس خداوند نعمتش را که در بیابان و دشت و برهوت به آنها ارزانی داشت یادآور شده و می فرماید: « وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ» و ابر را بر شما سایه گرداندیم و «مَنّ» را بر شما فرو فرستادیم. هر رزقی که بدون زحمت و خستگی بدست آید، «منّ» نامیده می شود، و زنجبیل و قارچ و نان از این نوع است. « وَالسَّلْوَى» «سلوی» پرنده کوچکی است که در زبان عربی به آن « سُمَانَی» نیز گفته می شود و در فارسی آن را «بلدرچین» می گویند که دارای گوشتی خوش مزه است. پس «مَنّ و سلوی» به اندازه ای که آنها را کفایت می کرد فرو فرستاده شد. « كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ» از خوراکیهای پاکیزه ای بخورید که روزی شما گردانده ایم، روزیی که اهالی شهرهای مرفّه نیز از آن برخوردار نبودند. اما آنها شکر این نعمت را بجا آوردند و همچنان به سنگدلی و ارتکاب گناه ادامه دادند، « وَمَا ظَلَمُونَا» و بر ما ستم نکردند. یعنی با مخالفت با اوامر ما به ما ستم نکردند، چون معصیت گناهکاران زیانی به خداوند نمی رساند. همان طور که پرستش پرستشگران به او فایده ای نمی رساند، « وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ » و لکن آنها بر خود ستم می کردند، پس ضرر کارهایشان به خودشان بر می گردد.
آیه ی 59-58:
وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَـذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ، و به یاد آورید هنگامی را که گفتیم: « وارد این شهر شوید و از هرکجای آن خواستید به خوشی و فراوانی بخورید و از دروازه آن با فروتنی وارد شوید و بگویید: خدایا گناهان ما را بیامرز»، تا گناهان شما را بیامرزم و پاداش نیکوکاران را خواهیم افزود.
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُون ، پس ستمگران آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنان گفته شده بود تبدیل کردند. پس بر کسانی که ستم نمودند به سبب سرپیچی شان عذابی از آسمان فرو فرستادیم.
این نیز بیان نعمت هایی است که خداوند بعد از اینکه بنی اسرائیل از فرمان او سرپیچی کردند بر آنها ارزانی داشت، پس آنها را فرمان داد وارد شهری شوند و در آن موطن و مسکن گزینند و دعوت و افتخار و روزی فراوان بدست آورند. و دستور داد که « سُجَّدَاَ» فروتنانه از دروازه ی شهر داخل شوند، و بگویند: « حِطَّةُ» پروردگارا! از شما می طلبیم که گناهانمان را عفو نمایی و از اشتباهاتمان چشم پوشی کنی. « نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ» و چنانچه طلب مغفرت کنید ما گناهانتان را می بخشیم. « وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ » و پاداش نیکوکاران را اکنون و در آینده خواهیم افزود. « فَبَذَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا» پس ستمگرانشان آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنها گفته شده بود تبدیل کردند. نگفت: « فَبَذَّلوا» چون همه آنان سخن را تغییر ندادند. « قَولاً غَیرَ الَّذِی قِیلَ لَهُم» یعنی سخن خدا را به سخنی غیر از آنچه که به آنها گفته شده بود، عوض کردند. پس به منظور اهانت به دستور خدا و به تمسخر گرفتن آن، به جای «حطّه» یعنی گناهان ما را بیامرز، گفتند: « حّبة فی حنطة» دانه گندم، پس وقتی که آنها سخن را تغییر بدهند عمل را به طریق اولی تغییر خواهند داد. بنابراین در حالی که به پشت می خزیدند، داخل شدند. و از آن جا که این سرکشی بزرگترین سبب گرفتار شدن آنها به عذاب خداوند بود، فرمود: « فَأَنزَلنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا» پس فرو فرستادیم بر کسانی که ستم کردند، «  رِجْزاً مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ» عذابی از آسمان به سبب تعدی و تباهی و فسادی که می کردند.
آیه ی 60:
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ ، و یاد کنید هنگامی را که موسی برای قومش آب خواست، پس ما گفتیم: با عصایت به آن سنگ بزن»، آنگاه از آن دوازده چشمه روا شد به گونه ای که هر قبیله ای آبشخور خود را می دانست. بخورید و بیاشامید از روزی خدا، و همچون تباهکاران در زمین فساد و تباهی نکنید.
« وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ » و به یادآور زمانی را که موسی برای آنها آبی خواست که از آن بنوشند، « فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ» پس ما گفتیم: با عصایت آن سنگ را بزن. مراد از «حجر» یا جنس مخصوصی است و یا جنس سنگ. « فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً» پس، از آن دوازده، چشمه بجوشید. بنی اسرائیل نیز دوازده قبیله بودند. « قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ» و هر قبیله ای محل آبشخور خود را می دانست. بنابراین مزاحم یکدیگر نمی شدند، بلکه به راحتی و آسودگی آب می نوشیدند. به همین جهت فرمود: « كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ» و در زمین فساد و تباهی نکنید.
آیه 61:
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ، و یاد کنید هنگامی را که گفتید: « ای موسی! هرگز ما بر یک غذا و خوراک تاب نیاوریم، پس، از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین می رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برایمان بیرون بیاورد».گفت: « آیا چیزی را که می خواهید در آنجا برایتان فراهم است». ومُهرخواری و فقر بر آنها زده شد و سزاوار خشم خداوند گردیدند. این بدان علت بود که آنها به آیات خداوند کفر می ورزیدند، و پیامبران را به ناحق می کشتند، این بدان خاطر بود که آنها سرپیچی می کردند، و دست به تجاوز و تعدی می زدند.
« وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى» و یاد کنید هنگامی را که به منظور تحقیر نعمت های خداوند به موسی گفتید:« لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ» هرگز تاب و تحمل یک نوع غذا را نداریم، البته همچنانکه گذشت، هرچند که  غذای آنان چند نوع یعنی «منّ» و «سلوی» بود، اما قابل تغییر نبود و از این نظر جذابیتی برای آنان نداشت. « فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا» بنابراین از خدایت بخواه از سبزی که زمین می رویاند، « وَقِثَّآئِهَا» و خیار « وَفُومِهَا » و سیر « وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا» و عدس و پیاز، برای ما برویاند.
موسی به آنها گفت: « أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى» آیا غذاهای مذکور را « بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ» به جای «منّ» و «سلوی» که بهترین مواد غذایی هستند قرار می دهید؟! شایسته نیست که اینگونه عمل کنید، زیرا خوارکی هایی را که طلب کرده اید به هر شهری فرود بیایید خواهید یافت اما خوراکی ای که  خداوند به شما ارزانی داشته است از بهترین خوراکی ها و شریف ترین آنها است، پس چگونه می خواهید آن را تغییر دهید و چون آنچه از آنها سر زد بزرگترین دلیل بر ناشکیبایی آنان و تحقیر دستورات خداوند و نعمت هایش بود به پاس عملشان پروردگار آنها را مجازات کرد. پس فرمود: « وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» و مُهر ذلّت بر آنها زده شد به گونه ای که بر ظاهر بدن آنها مشاهده می شد، « وَالْمَسْكَنَةُ» و نیازمندی و خ واری بر دل هایشان قرار گرفت، به گونه ای که عزت و شرافت و همت خود را از دست داده و تبدیل به مردمانی ضعیف و سست عنصر شدند. « وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ» بنابراین دستاورد و غنیمتی را که بدست آوردند چیزی جز خشم و غضب الهی نبود، پس چه بد است غنیمتی که آنان بدست آوردند، و چه زشت و بد است حالتی که آنان در آن افتادند! و مستحق غضب و ناخشنودی خداوند شدند و به سرنوشت بسیار بدی دچار گشتند. « ذَلِكَ» علت ِ اینکه آنها مستحق خشم خداوند گردیدند این بود که « بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّه» آیات الهی را که مردمان را به سوی حق راهنمایی می نمود و حق را روشن می کرد انکار می کردند، پس وقتی به آن کفر ورزیدند خداوند با خشم خود آنها را مجازت  کرد. و نیز آنان « وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقّ» پیامبران را به ناحق می کشتند. « بِغَيْرِ الْحَقّ» بیانگر اوج زشتی کار آنها است، زیرا مشخص است که کشتن پیامبران به حق نخواهد بود، اما به خاطر اینکه گمان برده نشود آنها جاهل و ناآگاه بودند، فرمود: به ناحق آنها را می کشتند. « ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ» این از آن روی  بود که با ارتکاب معصیت و نافرمانی خداوند سرکشی می نمودند. « وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ» و بر بندگان خدا تجاوز می کردند. زیرا هر گناهی که انسان مرتکب می شود او را به سوی ارتکاب گناه دیگری سوق می دهد. مثلا از غفلت، گناه کوچکی پدید می آید، سپس از آن گناه کوچک گناهی بزرگ پدید می آید، سپس از آن گناه  بزرگ بدعت ها و کفر و دیگر گناهان کبیره پدید می آید. از خداوند می خواهیم که ما را از هر آفتی مصون بدارد.
و بدان که خطاب در این آیات متوجه آن دسته از بنی اسرائیل است که در زمان نازل شدن قرآن می زیستند، و کارهایی که به آنان نسبت داده شده است که گذشتگانشان انجام داده بودند، اما بنا به دلایل متعددی به آنها نسبت داده شده است، از جمله فواید این کار این است که آنها خود را ستایش می کردند و ادّعا می کردند از محمد (ص) و کسانی که به او ایمان اورده اند برتر هستند، بنابراین خداوند حالات گذشتگان آنها را بیان کرد تا برای آنان روشن شود که اهل صبر و فضایل اخلاقی و کارهای درست نیستند، پس وقتی که حالت گذشتگان آنها چنین است- با اینکه گمان می رود احوال و اوضاع گذشتگانشان خوب تر بوده باشد ، کسانی که مخاطب قرآن بودند و در عصر نزول آن می زیستند چه حال و وضعیتی داشته اند؟!
و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به یهودیانی که در عصر پیامبر (ص) می زیستند این است نعمتی را که خداوند بر پدران آنان ارزانی داشت به مثاّه متنعّم شدن فرزندان می باشد، پس آنها مورد خطاب قرار گرفتند چون این نعمات و برکات همه آنها را در بر گرفت.
و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به آنان این است که همه آنان بر یک آیین بودند و برای مصالح و منافع مشترکی تلاش می کردند، انگار گذشتگان آنها و متاخرین در یک زمان زیسته و آنچه از بعضی از آنها سر زده از همه آنها سرزده است، زیرا منفعت کار خوبی که بعضی از آنها انجام می دهند به همه بر می گردد، و ضرر کار بدی که برخی انجام می دهند متوجه همه می گردد. و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به آنان این است که بیشتر کارهای گذشتگان را مورد اعتراض قرار نمی دادند، و کسی که به گناه راضی باشد شریک گناهکار است. و حکمت های دیگری نیز در این امر نهفته است که کسی جز خداوند آن را نمی داند.
سپس خداوند میان فرقه های اهل کتاب حکم کرده و می فرماید:
آیه ی 62:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ، بی گمان کسانی که ایمان آورده اند«مسلمین» و کسانی که یهودی و صابئی و نصرانی بوده اند هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار شایسته انجام داده اجرشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می گردند.
این حکم فقط برای اهل کتاب است، زیرا سخن درست این است که صابئین از جمله فرقه های نصارا هستند، پس خداوند خبر داده است که مومنانِ امت اسلام، و یهود نصارا و صابئین؛ هرکس از آنان که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و پیامبران را تصدیق نموده، برای آنها پاداش بزرگی است؛ نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می شوند. و اما کسانی از آنها که به خدا و پیامبران وروز قیامت کفر ورزیده اند ترس و  غم بر آنها مستولی می گردد.
 و صحیح آن است که بگوییم این حکم مختص فِرَق و گروه های اهل کتاب است و ربطی به موضوع ایمان آوردن به حضرت محمد (ص) ندارد، زیرا این آیه از حالت آنها قبل از بعثت حضرت محمد (ص) خبر می دهد، و این روش قرآن است که هرگاه در لابلای آیات ابهامی پدید آید حتما چیزی را مطرح می کند که این شک و ابهام را از بین ببرد، زیرا قرآن از طرف ذاتی نازل شده است که هر چیزی را قبل از پدید آمدن آن می داند، و رحمت او همه چیز را فرا گرفته است. خداوند که از بنی اسرائیل سخن به میان آورد و گناهان و زشتی های آنان را بیان داشت، ممکن است در دل بعضی از مردم این تصور ایجاد شود که مذمت و نکوهش، همه بنی اسرائیل را فرا می گیرد. پس خداوند خواست آنهایی را که مذمومن نیستند جدا کند و نیز از آن جا که به طور خاص بنی اسرائیل ذکر شد گمان می رود که این امور  به آنها اختصاص دارد. بنابراین خداوند حکم عامی را بیان فرمود که همه گروهها را در برگیرد و نیز حق روشن شود و توهم و ابهام از بین برود. پس پاک است خداوندی که در کتابش چیزهایی را قرار داده است که عقل جهانیان را حیرت می اندازد.
آیه ی 64-63:
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ، و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم و  کوه طور را بر فرازتان برافراشتیم، آنچه را که به شما داده ایم یا جهد و جدیت بگیرید و به یاد آورید آنچه را که در آن است تا پرهیزگار شوید.
 ثُمَّ تَوَلَّيْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِينَ ، سپس از آن روی گرداندید، و اگر فضل و رحمت خدا نبود از زیانکاران بودید.
سپس خداوند بنی اسرائیل را به سبب کار گذشتگانشان سرزنش نمود و می فرماید: « وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ» و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم. و میثاقی که خداوند از آنها گرفت با برافراشتن کوه طور بر بالای سر آنها و ایجاد رعب و وحشت در دلشان موکد گردید.
و به آنها گفته شد: « خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ» و آنچه از تورات که به شما داده ایم با جهد و تلاش، و صبر و شکیبایی بر انجام دستورات خداوند، بگیرید. « وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ» و آنچه را که در کتابتان هست یاد کنید؛ آن را تلاوت نموده و مطالبش را درک کنید. « لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» شاید از عذاب خدا و ناخشنودی او رهایی یابید و یا پرهیزگار شوید.
« ثُمَّ» و پس از این تاکید بلیغ و رسا، « تَوَلَّیتُم» شما روی گرداندید، و همین امر کافی بود که بزرگترین عذاب بر شما فرود آید، « فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِينَ» و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود از زیان کاران می شدید.
آیه ی 66-65:
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَواْ مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ ، و البته کسانی را از خودتان که روز شنبه تجاوز کردند خوب شناختید، پس ما به آنها گفتیم: « بوزینگان خوار باشید».
فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِين ، پس آن را عبرتی برای حاضران و آیندگان و پندی برای پرهیزگاران  قرار دادیم.
« وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَواْ مِنكُمْ فِي السَّبْتِ» و کسانی از شما را که در روز شنبه تجاوز کردند خوب می شناسید. آنها کسانی هستند که خداوند داستانشان را در سوره اعراف به طور مفصل بیان کرده و می فرماید: « وَسئَلهُم عَنِ القَریِةَ الَّتِی کَانَت حَاضِرَةَ البَحرِ إِذ یَعدُونَ فِی الَّستِ » و بپرس آنها را از شهری که نزدیک دریا بود، هنگامی که آنها در روز شنبه تجاوز می کردند. پس این گناه بزرگ باعث شد تا خداوند بر آنها خشم گیرد و آنها را « قِرَدَةً خَاسِئِينَ» بوزینگانی خوار و ذلیل قرار دهد.
خداوند این عقوبت را مایه عبرت کسانی قرار داد که در آن عصر زندگی می کردند: « نَكَالاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا» یعنی امت هایی که حاضر بودند و کسانی که در زمان آنها بسر می بردند و خبر آنها به ایشان رسید. « وَمَا خَلفَها» و کسانی که بعد از آنان آمدند، پس بر بندگان خداوند حجت اقامه گردید تا از نافرمانی باز آیند، اما جز پرهیزگاران از آیات خدا بهره نمی برند.
آیه ی 74-67:
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِين، و به یاد آورید هنگامی که موسی به قومش گفت: « همانا خداوند به شما دستور می دهد تا گاوی را سر ببرید»، گفتند: « آیا ما را مسخره می کنی؟» گفت:« پناه می برم به خدا از اینکه از نادانان باشم».
قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لّنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ، گفتند: «از پروردگارت بخواه که برای ما روشن  کند آن چگونه است؟»، گفت:« او می گوید آن گاوی است نه پیر و نه جوان بلک میان آن دو است. پس آنچه  به شما  فرمان داده می شود، انجام دهید».
قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِـعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ ، گفتند:« از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند رنگ آن چگونه است؟»،گفت:« او می فرماید: آن گاوی است زرد رنگ که نگاه کنندگان را شاد می کند».
قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّآ إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ، گفتند:« پروردگارت را برای ما فراخوان تا برای ما بیان کند که آن چگونه است، همانا گاو بر ما مشتبه شده است و ما اگر خدا بخواهد راه خواهیم برد».
قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ، گفت:« او می فرماید: آن گاوی است که نه رام است زمین را شخم بزند، و نه آبیاری کند کشتزار را، بی نقص و یک رنگ است ». گفتند: « اکنون حقیقت را بیان داشتی»، پس آن را سر بریدند و نزدیک بود این کار را نکنند.
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُون، و به یاد آورید هنگامی که کسی را کشتید و در آن اختلاف کردید و خداوند بیرون آورنده است آنچه را پنهان می کردید.
فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون ، پس گفتیم: پاره ای از آن ماده گاو را به آن کشته بزنید. خداوند اینچنین مردگان را زنده می گرداندو نشانه های روشن دالّ بر قدرت خویش را به شما می نمایاند، باشد که تعقل ورزید.
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ، پس از آن، دلهای شما سخت شد، همچون سنگ یا سخت تر از سنگ . و پاره ای از سنگ هاست که از آن نهرها می جوشد، و پاره از از آنها است که می شکافد و آب از آن بیرون می آید، و پاره ای از آنها است که از ترس خدا فرو می ریزد، و خدا از آنچه می کنید غافل نیست.
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ» و به یاد آورید آنچه که برای شما با موسی پیش آمد، آنگاه که فردی را کشتید و در مورد قاتل آن با یکدیگر اختلاف و کشمکش وریدید تا اینکه مسئله در بین شما بزرگ شد، و اگر خداوند آن را برایتان روشن نمی کرد شر بزرگی پدید می آمد، پس موسی به منظور مشخص کردن قاتل به شما گفت: گاوی را سر ببرید. و می بایست بی درنگ فرمان او اطاعت شود و  اعتراضی صورت نگیرد اما آنها اعتراض کردند و گفتند: « أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً» آیا ما را مسخره می کنی؟ آنگاه موسی گفت: « أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم، زیرا جاهل و نادان کسی است که سخن بی فایده می گوید و مردم را مسخره می کند. و اما عاقل می داند که بزرگترین عیب دین و عقل، مسخره کردن همنوع است، گرچه او بر آن برتری داشته باشد، زیرا برتری بر دیگران مستلزم آن است که شکر پروردگار را به جا آورد و با بندگانش مهربان بود. پس وقتی موسی این را گفت، دانستند که این راست است و گفتند: « ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لّنَا مَا هِيَ» از پروردگارت بخواه تا برای ما بیان کند که آن گاو چقدر سن دارد؟ « قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ» گفت: خداوند می فرماید: آن ساده گاوی است نه  بزرگ، « وَلاَ بِكْرٌ» و نه کوچک، « عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ» بلکه میانسالی است بین این دو. « فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرون» پس آنچه را به آن فرمان داده می شوید بدون تکلف و سخت گیری انجام دهید.
« قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِـعٌ لَّوْنُهَا» گفتند: از پروردگارت بخواه که رنگ آن چگونه است؟ گفت همانا او پروردگارم می فرماید: آن گاو زرد پررنگ است، « تَسُرُّ النَّاظِرِينَ» و رنگش آن قدر زیباست که نگاه کنندگان را شادمان می نماید. « قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا» گفتند: پروردگارت را فرا خوان تا برای ما بیان دارد که چگونه است، زیرا ماده گاو  بر ما مشتبه شده است و ما به آنچه می خواهیم راه نبرده ایم. « وَإِنَّآ إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُون» و ما اگر خدا بخواهد هدایت خواهیم شد. « َالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ» گفت: او می فرماید: آن ماده گاوی رام نشده است، « تُثِيرُ الأَرْضَ» که زمین را شخم بزند. « وَلاَ تَسْقِي الْحَرْثَ» و کشتزار را آبیاری نمی کند. « مُسَلَّمَةٌ» مراد از این واژه دو چیز می تواند باشد؛ یا اینکه از عیب و عار سالم است، و یا اینکه کار نمی کند. « لاَّ شِيَةَ فِيهَا» و در آن هیچ لکه ای غیر از رنگ خودش که قبلا از آن سخن به میان آمد و میان گاو را بدان متصف ساختیم وجود ندارد. « قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» گفتند: اکنون حقیقت را آوردی. یعنی بطور روشن و واضح حقیقت را گفتی. و این از نادانی آنان  بود، و اگر آنها اعتراض نمی کردند که چه گاوی است، مقصود حاصل می شد، اما آنها با سوال های زیاد سخت گیری کردند.  بنابراین خداوند بر آنها سخت گرفت. و اگر نمی گفتند: «  إِن شَاء اللَّهُ» هدایت نمی شدند و راه نمی بردند. « فَذَبَحُوهَا» پس گاوی را با آن ویژگی ها سر بریدند، « وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ» و به سبب سخت گیری که از آنها سر زده نزدیک  بود این کار را نکنند.
و هنگامی که گاو را سر بریدند به آنها گفتیم: بعضی از اعضای گاو را به بدن شخص مُرده بزنید. به عضو مشخصی یا به هر عضوی از آن، چرا که در تعیین آن فایده ای نیست، پس آنها بعضی از اعضای گاو را به بدن مرده زدند و خداوند فردی را که کشته شده بود زنده کرد و آنچه را آنها پنهان می کردند آشکار نمود. و  فرد کشته شده خبر دادکه قاتل او کیست. و زنده کردن او دال بر آن است که خداوند مردگان را زنده می نماید تا شما بیاندیشید و از آن چه به ضررتان است باز آیید.
« ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم» سپس دلهایتان سخت شد، بنابراین موعظه در آن اثر نکرد، « ّمِن بَعْدِ ذَلِكَ»  پس از اینکه خداوند نعمت های بزرگی را به شما ارزانی داشت و معجزه ها و آیات را به شما ارزانی داشت و معجزه ها و آیات را به شما نشان داد، و شایسته نبود که دل هایتان سخت شود، زیرا آنچه شما مشاهده کرده اید باعث نرم شدن دل و انقیاد آن می گردد.
سپس سختی آن را چنین توصیف می نماید: « َالْحِجَارَةِ» دلهایتان مانند سنگی است که از آهن سخت تر است، زیرا آهن و سرب وقتی در آتش انداخته شوند ذوب می گردند، به خلاف سنگ که در آتش ذوب نمی شود.
« أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» یا سفت و سختی دلهایشان چه بسا از سختی سنگ بیشتر است. «أَو» به معنی: بلکه نیست.
سپس فضیلت و برتری سنگ ها را بر دل های آنان بیان کرده و می فرماید: « وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ» و پاره ای از سنگ ها، رودها از آن بیرون می آید، و پاره ای از آنها می شکافند و آب از آن بیرون می زند و بعضی از ترس خداوند فرو می ریزند، پس سنگ ها از دل هایتان بهتر هستند.
سپس خداوند شدیدا آنها را مورد تهدید قرار داده و می فرماید: « وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» و خداوند از آنچه می کنید بی خبر نیست، بلکه آن را می داند و کوچک و بزرگِ اعمالتان را زیر نظر دارد و شما را بر آن مجازات خواهد کرد.
بدان که بسیاری از مفسران – رحمهم الله- تفسیرهای خود را از داستان های بنی اسرائیل انباشته اند و این داستانها و سخنان دروغ را مبنای آیات قرآنی قرار داده و کتاب خدا را با آن تفسیر می کنند و به فرموده پیامبر (ص) استدلال می کنند که می فرماید:« حَدَّثُوا عَن بَنِی إسرائِیلَ وَلَا حَرَج» از بنی اسراییل نقل قول کنید و اشکالی ندارد.
اما به نظر من- گرچه نقل کردن سخنان آنها جایز است – ولی باید اخبار آنها را جدا نقل کرد و نباید آن را مبنای کتاب خدا قرار داد، زیرا قطعا جایز نیست که قرآن با اخبار بنی اسرائیل تفسیر شود مادامی که در این زمینه چیزی از پیامبر (ص) ثابت نشده باشد، چون جایگاه سخنان بنی اسراییل همان است که پیامبر بیان نموده است:« نه اهل کتاب را تصدیق ک نید و نه آنها را تکذیب نمایید.» پس چون سخنان آنان مشکوک و مظنون است و ایمان آوردن به  قرآن و کلمات و معانی آن واجب است، جایز نیست این داستان ها که با روایات مجهول نقل شده اند و غالبا دروغ هستند مفّسر و مبّین کتاب خدا قرار داده شوند. غفلت از این امر مشاکلی را به وجود آورده است.
آیه ی 78-75:
أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ، پس آیا طمع دارید که یهودیان به شما ایمان آورند حال آنکه گروهی از ایشان کلام خدا را می شنوند. سپس آن را پس از فهمیدن، آگاهانه دگرگون می کنند؟!
وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ، وهرگاه با مومنان روبرو شوند، گویند: « ایمان آورده ایم» و چون با همدیگر تنها شوند، گویند:« آیا آنچه را خدا برایتان آشکار کرده است با آنان در میان می گذارید تا در پیشگاه خداوند با آن بر شما حجت آورند، آیا نمی اندیشید؟!»
أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ، آیا نمی دانند که خداوند می داند آنچه را پنهان می کنند و آنچه را آشکار می کنند؟
وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ ، و دسته ای از آنان افراد بی سوادی هستند که از کتااب جز تلاوت (آن) نمی دانند و تنها به پندارشان دل بسته اند.
«أَفَتَطمَعُونَ» آیا طمع دارید؟ در اینجا خداوند می خواهد مومنان را از ایمان آوردن اهل کتاب نا امید کند. یعنی در ایمان آوردن آنها طمع نکنید، و نباید از آنها انتظار داشت که ایمان بیاورند. زیرا آنها کلام خدا را از روی شناخت و آگاهی دگرگون و تحریف می کنند و به دلخواه خود آنرا تعبیر و تفسیر می نمایند، تا مردم را دچار این توّهم کنند که این سخنان از جانب خداوند است، در صورتی که آن از جانب خدا نیست، پس وقتی که آنها با کتاب خودشان که آن را عین شرف و دین خود می دانند چنین رفتار کنند و مردم را از راه خدا باز دارند. چگونه امید می رود به شما ایمان بیاورند؟! این خیلی بعید است.
سپس حالت منافقان اهل کتاب را بیان کرده و می فرماید: « وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا» و چون با مومنان روبرو شوند، گویند: ایمان آورده ایم، و با زبان ایمان را اظهار می کنند ولی در دل هایشان ایمانی وجود ندارد. « وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ» و هنگامی که با یکدیگر تنها شوند و کسی جز هم کیشانشان آنجا نباشد، به همدیگر می گویند:« أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُمْ» آیا برایشان ایمان آشکار می کنید و به آنها خبر می دهید که شما نیز مانند آنها هستید؟! پس این به مثابه قرار حجت بر شما خواهد بود. می گویند: آنها اقرار می کنند که آنچه ما بر آن هستیم حق است و دینی که آنها بر آن قرار دارند باطل است، پس بدین وسیله نزد پروردگارشان احتجاج می کنند. « أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» آیا عقل ندارید و آنچه را که بر شما حجت است ترک می کنید؟ این چیزی است که به همدیگر می گویند.
« أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ» شما که اعتقادات قلبی خود را مخفی می نمایید و گمان می کنید با این کتمان، بر شما حجّت اقامه نمی شود، دچار جهل و اشتباه بزرگی شده اید، چرا که خداوند سر و آشکار شما را می داند و ماهّیت شما را برای بندگانش آشکار می کند.
« وَمِنهُم» و عده ای از اهل کتاب، « أُمِّيُّونَ» عوام و بیسواد هستند. « لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِيَّ» و از کتاب خدا جز تلاوت آن بهره ای ندارند، و از علمی که نزد گذشتگانشان بود هیچ اطلاعی ندارند، آنان فقط دنباله روان کر و کور هستند.
در این آیات از علماء عوام، منافقان و غیر منافقان اهل کتاب سخن رفته است. عالمان آنان در گمراهی آشکار بسر می برند، عوام نیز مقلد آنانند. پس نباید به هدایت این دو گروه چشم طمع دوخت.
آیه ی 79:
فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ ، پس وای برکسانی که کتاب را با دست های خود می نویسند سپس می گویند:« این از جانب خداست»، تا آن را به بهای اندکی بفروشند، پس وای برآنها چه چیزهایی را با دست های خود نوشته و وای بر آنان چه چیزی را بدست می آورند.
«فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ» خداوند کسانی را که کتابش را تحریف می کنند مورد تهدید قرار می دهد، آنهایی که در خصوص عمل زشت خود می گویند: « َهذَا مِنْ عِندِ اللّهِ» این از جانب خدا است . و این کار اظهار باطل و کتمان حق است، و آنها از روی شناخت و بصیرت چنین کردند« لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً» تا آن را به بهای اندکی بفروشند. و دنیا از اول تا آخر بهای اندکی است. پس آنها باطل خود را دامی برای شکار دارایی های مردم قرار دارند و از دو جهت به مردم ستم کردند: یکی از جهت مشتبه کردن دین بر آنها و دیگر از جهت گرفتن اموالشان به ناحق، آنها به باطل ترین وسیله اموال مردم را می گرفتند، و گناه این کار از گناه کسی که مال مردم را به صورت غصب و دزدی چپاول می کند، برگتر است. بزرگترین خداوند دو بار آنها را مورد تهدید قرار داده و می فرماید: « فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ» پس وای بر آنها به سبب تحریف و باطلی که می نویسند،«وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُون» و وای بر آنها به سبب اموالی که جمع می کنند. ـویل» یعنی عذاب شدید و حسرت جانگاه، برای تهدید شدید به کار می رود. و ابوالعباس پس از آنکه آیات «أَفَتطمَعُونَ» را تا « یَکسِبُونَ» ذکر کرد، فرمود: خداوند کسانی را مورد مذمت قرار داده است که کلام او را تحریف نموده و غلط تفسیر می کنند. این مذمت همچنین شامل حال کسانی می شود که «کتاب» و «سنت» را براساس بدعت های باطل تفسیر می کنند.
خداوند کسانی را که از کتاب او (تورات) جز تلاوت نمی دانند، مذمت کرده است و این مذمت شامل کسی نیز می شودکه اندیشیدن و تدبر در قرآن را ترک نموده و جز خواندن کلماتش چیزی از آن نمی داند . نیز این مذمت شامل کسی می شود که با دستان خود چیزی می نویسد که با کتاب خدا م خالف است، تا به وسیله آن منافع دنیایی را به دست آورد، و ادعا  کند این از جانب خدا است، مانند اینکه بگوید: چیزی که در این کتاب است عین شریعت و دین است، و این مفهوم کتاب و سنت است، و نزد سلف و ائمه معقول، و یکی از اصول دین است که اعتقاد به آن هم واجب عینی و هم کفائی است.
این آیات همچنین مذمت کسی را در بردارد که کتاب و سنت را پنهان می سازد تا مخالفِش با استفاده از آنچه که او می داند علیه وی استدلال نکند. و این خرافات و بدعت گذاری در میان هواپرستان بسیار زیاد به چشم می خورد و بسیاری از منتسبین به فقها نیز از چنین رویه ای پیروی می کنند.
آیه ی 82-80:
وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ، و گویند: « آتش جهنم جز چند روزی به ما نمی رسد». بگو: « آیا از خدا پیمانی گرفته اید که خدا خلاف وعده نخواهد کرد یا اینکه بر خداوند چیزهایی می گویید که نمی دانید؟».
بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ، آری! هرکس کار بدی انجام دهد و گناهش او را احاطه کند پس اینها باران دوزخند و آنان در آن جاودانه خواهند بود.
 و کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند ایشان یاران بهشت اند و در آن برای همیشه خواهند بود.
خداوند کارهای زشت آنان را بیان کرد و سپس بیان داشت که آنها خود را پاک می شمارند و گواهی می دهند که از عذاب خدا نجات یافته و به پاداش او دست می یابند، و می گویند: به جز چند روزی آتش جهنم به ما نمی رسد. یعنی: چند روز اندک و انگشت شمار. پس آنها هم کار بد انجام می دهند و هم احساس خطر نمی کنند. و از آن جا که این فقط یک ادعا بود، خداوند ادعایشان را رد کرد و فرمود:« قُل» ای پیامبر! به آنها بگو: « أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» یا چیزی را به خداوند نسبت می دهید که نمی دانید. خداوند متعال خبر داده است که راست بودنادعای آنها بر یکی از این دو چیز استوار است: پیمان گرفتن از خدا، و دروغ بستن بر او. آنها یا از خدا پیمانی گرفته اند، پس آن گاه ادعایشان درست خواهد بود، و یا اینکه به دروغ خواهد بود و بیشتر مایه رسوایی و عذابشان خواهد بود. و از حال آنان پیدا است که از خداوند پیمانی نگرفته اند، زیرا بسیاری از پیامبران را کشتند و از طاعت خداوند سر باز زدند و پیمان ها را شکستند. پس مشخص است که آنها دروغگو هستند و از خود می سازند و می بافند و چیزهایی به خداوند نسبت می دهند که نمی دانند. و نستب دادن چیزی به خداوند، از بزرگترین امور حرام و از زشت ترین زشتی ها است.
سپس خداوند حکم عامی را بیان کرد که شامل بنی اسرائیل و دیگران می شود، و فقط آن حکم ارزش و اعتبار دارد، نه ادعاها و خیال پردازی های بنی اسرائیل در مورد صفات نجات یافتگان و اهل هلاکت. و آن حکم چنین است: «بَلَی» یعنی آن گونه نیست که شما گفتید، و سخن شما حقیقت ندارد. بلکه « بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً» هرکس کار بدی را انجام دهد.
نکره در سیاق شرط آمده است، بنابراین شرک و گناهانِ پایین تر از آن را نیز در بر می گیرد، و در اینجا منظور از «سّیئة» شرک است، به دلیل ا ینکه می فرماید: « وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ» و گناهان او را احاطه کند. یعنی گناهی انجام دهد که او را احاطه نماید و راهیب رای وی باقی نگذارد، و این جز شرک چیزی دیگر نیست، زیرا کسی که ایمان داشته باشد گناهش او را از هر سو احاطه نمی کند.
« فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون» پس اینها یاران دوزخند و جاودانه در آن هستند. خوارج با استفاده از این آیه بر کافر بودن گناهکار استدلال کرده اند، در حالی که این آیه حجتی علیه آنها است، زیرا این آیه در مورد شرک است. اما اهل باطل همیشه برای اثبات سخن پوچ و بی محتوای خود به آیات و احادیث استدلال می کنند، غافل از اینکه همان آیهو یا حدیث بر ضد آنان بکار می رود. « وَالَّذِينَ آمَنُواْ » و کسانی که به خدا و م لائکه و کتابهای آسمانی و پیامبران و روز قیامت ایمان آوردند. « وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و کار شایسته انجام دادند. عمل انسان زمانی صالح و شایست محسوب می شود که دو شرط داشته باشد: یکی اینکه خالص برای خدا انجام شود، و دوم اینکه در انجام آن از سنت و شیوه پیامبر (ص) پیروی گردد.
آنچه که از این دو آیه استنباط می شود این است که کسانی رستگار می شوند که ایمان داشته باشند و عمل شایسته انجام دهند، و کفار و مشرکین به هلاکت می رسند و به آتش دوزخ نایل می گردند.
آیه ی 83:
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ، و به یاد آورید هنگامی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا کسی را نپرستید و با پدر و مادر خود و خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان به نیکی رفتار کنید و به مردم نیک بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید، سپس جز تعداد اندکی از شما همه روی گرداندید و سرپیچی کردید.
این توصیه ها، از ارکان مهم دین بوده و خداوند در هر شریعتی به آن فرمان داده است، زیرا برای هر زمان و مکانی مفید و ضروری هستند، پس منسوخ نمی شوند، همانطور که یکی از اصول دین منسوخ نمی گردد. بنابراین خداوند ما را فرمان داده است که « وَاعبُدُوا اللَه وَلَا تُشرِکُوا بِهِ شَیئَا» خداوند را پرستش کنید و برای او انبازی نگیرید.
« وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ» و هنگامی که از بنی اسراییل پیمان گرفتیم. این بیانگر سنگدلی آنها است، زیرا به هر امری که فرمان داده می شوند، سرپیچی می کردند، و آن را جز با قسم موکد و پیمان هایی محکم نمی پذیرفتند. « لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ» که جز خدا کسی را نپرستید. در این آیه پروردگار دستور می دهد تنها او را پرستش گردد و هیچ شریک و انبازی برای وی قرار داده نشود. این اصل دین است، و اگر اساس همه اعمال توحید نباشد، پذیرفته نمی شوند. پس این حق خداوند بر بندگانش است. سپس فرمود « وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً» و با پدر و مادرتان نیکی کنید. و این شامل هر نوع نیکی می شود؛ نیکی با زبان و نیکی با کردار. و نیز از بدرفتاری با پدر و مادر و نیکی نکردن و  بدرفتاری ننمودن با آنان نهی شده است، زیرا نیکی کردن واجب است، و امر کردن به چیزی در واقع نهی کردن از ضد آن است. و نیکوکاری به دو صورت نقض می گردد؛ یکی با بدی کردن که بزرگترین جنایت است، و دیگری با نیکی نکردن و بدی نکردن که این حرام است، ولی به اندازه اولی زشت نیست. و همچنین در مورد خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیز توصیه شده است. البته نیکی ها را نمی توان برشمرد،بلکه فقط می توان یک تعریف کلی برای آن ارائه داد.
سپس دستور داد تا با تمام مردم نیکی شود؛ پس فرمود: « وَقُولُوا لِلَّناسِ حُسنَاَ» و به مردم نیک بگویید، و از جمله سخن نیک با مردم، امر کردن آنها به معروف و نهی کردنشان از منکر و آموختن علم به آنها و سلام کردن و خنده رویی و ... است.
و از آن جا که انسان نمی تواند با همه مردم به وسیله مال خود نیکی نماید، خداوند روشی به ما یاد داده است که با اجرای آن می تواند با هر مخلوقی نیکی کرد، و آن نیکی کردن با گفتار است. پس این  توصیه، مومنین را از گفتار زشت حتی در برابر  کافران باز می دارد. بنابراین خداوند متعال فرموده است: « وَلَا تُجَدِلُوا أَهلَ الکِتَبِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحسَنُ» و با اهل کتاب جز به نحو احسن مجادله نکنید. و از جمله آدابی که خداوند بندگانش را بدان امر نموده این است که انسان گفتار و کردارش  خوب باشد، زشتگو و دشنام دهنده و جر و بحث کننده و مجادله گر نباشد، بلکه خوش اخلاق و بردبار باشد و حقوق دیگران را رعایت کند، و در برابر اذیتی که مردم به او می رسانند صابر بوده، دستور الهی را امتثال نموده و به پاداش او امیدوار باشد.
سپس آنها را به برپاداشتن نماز و پرداختن زکات فرمان داد، زیرا نماز اخلاق برای معبود را در بردارد و زکات در بردارنده نیکی با بندگان است. «ثُمَّ» پس از این که شما را به کارهای نیک فرمان داد، کارهای نیکی که چنانچه شخص عاقل در آن بنگرد در می یابد یکی از مظاهر رحمت خدا نسبت به بندگان همین اوامر و نواهی است. « تَوَلَّيْتُمْ» روی برتافتید و پشت کردید. زیرا گاهی کسی روی می گرداند و نیت بازگشتن را دارد، اما اینها به این اوامر علاقه نداشتند و رفتند و بازنگشتند. « إِلاَّ قَلِيلاً مِّنكُمْ» به جز عده کمی از شما. این استثناء است تا گمان برده نشود که همه آنها روی برتافتند. بنابراین خبر داد که تعداد اندکی از آنها را خداوند مصون داشت و آنها را ثابت قدم کرد.
آیه ی 86-84:
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُون ، و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از سر زمینتان بیرون نکنید سپس اقرار کردید، و خود گواهید.
ُمَّ أَنتُمْ هَـؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن يَأتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ، سپس این شما هستید که یکدیگر را می کشید و گروهی از خودتان را از سرزمین و خانه هایشان بیرون می کنید و علیه آنها به گناه و دشمنی همدست می شوید. و اگر به اسارت پیش شما بیایند فدیه می دهیدو آنان را آزاد می کنید حال آنکه بیرون کردن آنها بر شما حرام است. آیا به قسمتی از کتاب ایمان می آورید و به قسمتی کفر می ورزید؟ برای کسی از شما که در دنیا چنین کند جز خواری و رسوایی نیست و روز قیامت به سخت ترین شکنجه و عذاب برگردانده می شوند، و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست.
أُولَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنصَرُون ، اینان همان کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند پس عذاب آنان تخفیف نمی یابد و یاری نخواهند شد.
کاری که در این آیه از آن سخن به میان آمده است کار کسانی بود که در زمان پیامبر در مدینه می زیستند. قبایل اوس و خزرج «أنصار» قبل از بعثت پیامبر (ص) مشرک بودند. سه گروه یهودی به نامهای بنو قریظه، بنو نضیر و بنو قینقاع بر آنها وارد شدند و هر گروهی از آنان با گروهی از اهل مدینه پیمان بستند، و هرگاه طرف های مدینه با یکدیگر می جنگیدند گروهی از یهودیان، هم پیمانان خود را در برابر دشمنانش که آنها را گروهی دیگر از یهودیان حمایت و کمک می کردند، یاری می نمودند و یهودی، یهودی را می کشت. و اگر کار به آواره شدن می انجامید و غارتی پیش می آمد، یهودی، یهودی را از خانه و کاشانه اش بیرون می راند. سپس چون جنگ فروکش می کرد و هر دو گروه اسیرانی را می گرفتند، برای آزادی یکدیگر فدیه می دادند. در این راستا سه عمل بر آنها فرض بود؛ خون یکدیگر را نریزند، و یکدیگر را از سرزمینشان بیرون نرانند، و هرگاه اسیری از خود بیابند برای آزاد کردنش، فدیه بدهند.
اما آنها فقط به امر آخر عمل کردند و دو مورد قبلی را رها ساختند. خداوند بر این کارشان اعتراض نمود و فرمود: « أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ» آیا به بخشی از کتاب ایمان دارید که عبارت از « فدیه دادن برای آزاد کردن اسیر» است، « وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ» و به بخشی دیگر از کتاب کفر می ورزیدند که کشتن و بیرون راندن است؟! این آیه بیانگر آن است که ایمان، مقتضی انجام اوامر و دوری از نواهی است، و اینکه اطاعت از اوامر (خدا و رسولش) جزو ایمان است، خداوند متعال می فرماید: « فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» سزای هر آن کس از شما که چنین می کند جز خواری و رسوایی در دنیا چیست؟ البته چنین خلاف و انحرافی از آنان سر زد، پس خداوند آنان را رسوا نمود، و پیامبرش را بر آنان مسلط گردانید، پس برخی از آنان را به قتل رساند و تعدادی را به اسارت درآورد و گروهی را نیز از خانه و کاشانه شان بیرون راند. « وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» و خداوند از آنچه می کنید غافل نیست.
سپس خداوند عواملی را که باعث شد آنها به بخشی از کتاب کفر ورزند و به بخشی از آن ایمان بیاورند مطرح نموده و می فرماید: « أُولَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ » اینها کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند و گمان بردند که چنانچه هم پیمانان خود را کمک نکنند ننگ بزرگی بر جبین آنان نقش می بندد، بنابراین آتش جهنم را بر عار و عیب دنیا ترجیح داده و آن را انتخاب کردند . پس فرمود: « فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ» عذاب آنها تخفیف داده نمی شود، بلکه به همان سختی و شدت خود باقی خواهد ماند، و در هیچ زمانی آسوده خاطر نمی شوند. « وَلاَ هُمْ يُنصَرُون» و آنان یاری نخواهند شد. یعنی مصایب از آنها دور نخواهد شد.
آیه ی 87:
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ، و به موسی کتاب دادیم و در پی او پیامبرانی را فرستادیم، و به عیسی پسر مریم معجزات و دلایل روشنی دادیم و او را به وسیله روح القدس نیرو بخشیدیم، آیا هرگاه پیامبری پیش شما(احکامی) به خلاف میل و آرزویتان آورد سرکشی کردید، آن گاه گروهی را تکذیب و درغگو قرار دادید و گروهی را کشتید؟
خداوند بر بنی اسرائیل منت می نهد که موسی را برای آنها فرستاد و تورات را به او داد؛ سپس بعد از او پیامبرانی دیگر را فرستاد که به تورات حکم کردند، تا اینکه با آمدن عیسی علیه السلام سلسله پیامبران را در آن زمان که با مشاهده چنان معجزاتی، انسان ایمان می آورد.
«وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» و او را با روح القدس نیرو بخشیدیم. بیشتر مفسرین گفته اند که روح القدس جبرئیل علیه السلام است. و گفته شده، روح القدس نیروی ایمان است که خداوند به وسیله آن بندگانش را تقویت می نماید.
سپس همراه با این نعمت ها که با مقیاس مادی اندازه گیری نمی شوند، پیامبرانی پیش شما آمدند، « بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ» و احکامی را پیش شما آوردند که برخلاف میل شما بود، و شما از ایمان آوردن سرباز زدید. « فَفَرِيقاً» و گروهی از پیامبران را « كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ» دروغگو نامیدید وگروهی را کشتید.
پس شما هوای نفس را بر هدایت مقدم داشتید، و دنیا را بر آخرت ترجیح دادید. در این کلمات توبیخ و سرزنش گزنده ای نهفته است که بر هیچ عاقلی پوشیده نیست.
آیه ی 88:
 وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مَّا يُؤْمِنُونَ ، و گفتند: « دل های ما در پرده است». بلکه خداوند آنها را به سبب کفرشان لعنت کرده است، پس بسیار کم ایمان می آورند.
« وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ» و گفتند: دل های ما در پوشش است. یعنی وقتی که آنها را به سوی ایمان فرابخوانی، عذرخواهی نموده و می گویند: دل هایمان در پوشش است. یعنی بر دل هایشان پوشش و پرده هایی قرار دارد. پس دل هایشان آنچه را تو می گویی نمی فهمد، و به گمانشان این عذر از آنها پذیرفته شده و جاهل و نادان و غیرمکلف قلمداد می شوند، در حالیکه آنان دروغ می گفتند.
بنابراین خداوند متعال فرمود: « بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِكُفْرِهِمْ» بلکه خداوند به سبب کفرشان آنها را لعنت کرده است. یعنی آنها به سبب کفرشان ملعون و رانده شده هستند، پس تعداد کمی از آها ایمان می آورند. یا می توان گفت معنی آیه چنین است: ایمانشان کم است و کفرشان زیاد.
آیه ی 90-89:
وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ ، و آنگاه که کتابی از جانب خدا پیش آنها آمد که تصدیق کننده کتابی بود که با خود داشتند و حال آنکه پیش از آن بر کافران یاری می جستند، پس وقتی پیش آنها آمد، آنچه را که از قبل شناخته بودند انکار کردند، پس لعنت خدا بر کافران باد.
 
بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْياً أَن يُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ ، خود را به بد چیزی فروختند، و آنچه را خداوند فرو فرستاده بود از روی حسد انکار کردند، و این بدان خاطر بود که می گفتند: چرا خداوند فضل خود را بر هرکس که بخواهد فرو می فرستد؟ پس خشم خدا یکی پس از دیگری آنها را فرا گرفت و برای کافران عذاب خوارکننده ای است.
وقتی که توسط برترین مخلوق و خاتم پیامبران، از جانب خدا کتابی نزد آنان آورده شد که تورات را تصدیق می کرد و آنها به حقیقت این موضوع واقف بودند- چون هرگاه میان آنها و مشرکین در زمان جاهلیت جنگی در می گرفت، می گفتند: اگر این پیامبر بیاید ما پیروز می شویم، و آنها را به سبب آمدن این پیامبر تهدید کرده و می گفتند: همراه با او با مشرکین می جنگیم- پس وقتی این پیامبر با این کتاب ظهور کرد از روی کینه، سرکشی و حسادت ورزی بر اینکه چرا خداوند فضل خود را بر هرکس که بخواهد فرو می فرستد، به آن کفر ورزیدند.
پس خداوند آنها را لعنت کرد و پی در پی بر آنها خشم گرفت، چون زیاد کفر می ورزیدند و به شرک و تردید خود  ادامه می دادند. و برای آنها در آخرت عذابی خوار کننده و دردناک است، و آن وارد شدن به جهنم و از دست دادن نعمت همیشگی بهشت است. پس بد چیزی است آنچه که آنها به جای ایمان به خدا و پیامبران و کتاب های آسمانی بدان چنگ زده اند، زیرا آنان از روی شناخت، به خدا و کتاب ها و پیامبرانش کفر ورزیده اند، پس عذابشان بزرگتر خواهد بود.
آیه ی 93-91:
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِيَاء اللّهِ مِن قَبْلُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ، و هنگامی که به آنها گفته شد: « به آنچه خدا فرو فرستاده است ایمان بیاورید»، گفتند: « به آنچه بر ما فرو فرستاده شده است ایمان می آوریم»، و به غیر آن کفر می ورزند، حال آنکه آن چه خداوند بر پیامبر اسلام نازل کرده است حق، و تصدیق کننده چیزی است که با خود دارند. بگو:«پس چرا پیش از این پیامبران خدا را می کشتید، اگر مومن هستید؟!»
وَلَقَدْ جَاءكُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُون ، و همانا موسی با معجزات روشن پیش شما آمد، سپس بعد از او گوساله را پرستیدید، در حالی که ستمکار بودید.
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِن كُنتُمْ مُّؤْمِنِينَ ، و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر بالای سرتان نگاه داشتیم. آنچه را به شما داده ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید. گفتند: « شنیدیم و نافرمانی کردیم» و به سبب کفرشان دل هایشان با محبت گوساله آبیاری شده بود. بگو: « ایمانتان شما را به بد چیزی دستور می دهد اگر مومن هستید.»
« وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ» وقتی یهودیان فراخوانده شوند تا به قرآنی که خداوند بر پیامبرش فرو فرستاده است، ایمان بیاورند، سرکشی کرده و سرباز می زنند، و « قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ» و گویند: به آنچه بر ما نازل کرده است ایمان می آوریم، و به غیر خدا از آن کفر می ورزند، با اینکه واجب بود  به همه آنچه خداوند نازل کرده است ایمان بیاورند خواه آن را بر آنها فرو فرستاده باشد یا بر دیگران. و ایمان آوردن به آنچه خداوند بر پیامبرانش نازل کرده، ایمانی است نافع و به صاحبش سود فراوان می رساند. و فرق گذاشتن میان پیامبران و کتاب ها و  ایمان آوردن  به برخی از آنها و تکذیب برخی دیگر، ایمان نامیده نمی شود بلکه عین کفر است: «إنَّ الَّذیِنَ یَکفُرُونَ وَرُسُلِهِ و یُرِیُدونَ أَن یُفَرقُوا بَین اللهَ وَرُسُله وَ یَقُولُونَ نُومِنُ بِبَعضٍ وَنَکفُرُ بِبَعضِ وَ یُریدُونَ أَن یَتَّخِذُوا بَینَ ذَلِکَ سَبِیلاً ، أُولَئِکَ هُمُ الکفِرُونَ حَقاّ» همانا کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می ورزند و می خواهند بین خدا و پیامبرانش فرق بگذارند و می گویند: به بعضی ایمان می آوریم و به بعضی کفر می ورزیم، و می خواهند راهی میان این برگیرنده اینها کافران حقیقی اند.
بنابراین خداوند  تبارک و تعالی منطق آنان را رد نموده و هیچ راه فراری را برایشان باقی نگذاشته است. پس خداوند کفر ورزیدن آنها به قرآن را به دو دلیل رد کرده و می فرماید: « وَهُوَ الْحَقّ» حال آنکه قرآن حق است، پس وقتی تمام اخبار و اوامر و نواهی قرآن حق است و از جانب پروردگارشان است کفر ورزیدن به آن، کفر ورزیدن به خدا و کفر ورزیدن به حقی است که او نازل کرده است.
سپس فرمود: « مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ» و قرآن تصدیق کننده چیزی است که با خود دارند. پس چرا به آنچه بر شما نازل شده ایمان می آورید به مانند آن کفر می ورزید؟! آیا این جز تعصب و پیروی از هوای نفس چیز دیگری است؟ قرآن کتابی است که تصدیق کننده کتابهای آنها می باشد و این امر حجتی است بر راست بودن کتاب هایی که در دست آنها است، و آنها نمی توانند راست بودن کتاب هایشان را ثابت کنند مگر از طریق قرآن، پس وقتی به آن کفر بورزند و آن را انکار نمایند، مانند کسی خواهند بود که برای اثبات ادعای خود فقط یک دلیل داشته باشد، و ادعای او کامل نمی شود مگر در صورت سالم بودن دلیلش، سپس دلیلش را نقد کرده و آن را تکذیب کند. آیا این  حماقت و دیوانگی نیست؟ پس کفر ورزیدن آنها به قرآن کفر ورزیدن به کتابی است که در دست آنها است.
سپس خداوند ادعای آنها را مبنی بر اینکه فقط به آنچه بر آنان نازل کرده است ایمان دارند، تقبیح نموده و می فرماید: «قُل» به آنها بگو: « فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِيَاء اللّهِ مِن قَبْلُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» پس چرا پیامبران خدا را پیش از این می کشتید اگر شما مومن هستید؟ « وَلَقَدْ جَاءكُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ» و موسی با دلایل روشنی که حق را بیان می داشت پیش شما آمد. « ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ» سپس بعد از آمدن او گوساله را پرستش نمودید. « وَأَنتُمْ ظَالِمُون» و شما ستمارید و در این مورد عذری ندارید.
« وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ» و هنگامی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فرازتان  برافراشتیم، آنچه را به شما داده ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید و بپذیرد و اطاعت کنید.
« قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا» گفتند: شنیدیم و سرپیچی کردیم. یعنی آنان چنین حالتی داشتند: « حق را شنیدند و بدان عمل ننمودند و سرپیچی کردند». « وَأُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» و محبت گوساله و  عبادت آن در دل هایشان با محبت گوساله پرستی آبیاری شد. « قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِن كُنتُمْ مُّؤْمِنِينَ» بگو: بد چیزی است آنچه ایمانتان شما را به آن فرمان می دهد اگر مومن هستید. یعنی شما ادعای ایمان می کنید و به دین حق افتخار می ورزید در حالی که پیامبران خدا را کشتید و گوساله را به خدایی گرفتید آنگاه که موسی  به منظور ملاقات با خدا از پیش شما رفت، و دستورات و نواهی او را نپذیرفتید مگر بعد از تهدید و برافراشته شدن کوه طور بالای سرتان، آن گاه به زبان آن را پذیرفتید ولی در عمل آن را نقض نمودید.
پس این چه دین و ایمانی است که ادعای آنرا دارید؟! اگر به گمانتان این ایمان است، بدانید ایمانی که صاحبش را به کفر ورزیدن به پیامبر خدا و کثرت گناه وادار کند بد ایمانی است، زیرا ایمان واقعی صاحب خود را به نیکی امر می کند و او را از بدی باز می دارد، پس با این موضعگیری دروغ و تناقض و دوگانگی آنها مشخص شد.
آیه ی 96-94:
قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ، بگو:« اگر سرای آخرت ( بهشت) نزد خداوند فقط مخصوص شما است نه دیگر مردمان، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید».
« وَلَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمينَ» ولی آنان به سبب آنچه پیش از خود فرستاده اند هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، و خداوند به حال ستمکاران دانا است.
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ، و آنها را حریص ترین مردم بر زندگی دنیا خواهی یافت، حتی حریص تر از مشرکین، هر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، با اینکه اگر چنین عمری به وی داده شود او را از عذاب نجات نمی دهد و خداوند به آنچه می کنند بینا  است.
«قُل» به آنها بگو: اگر راست می گویید و ادعایتان صحیح است، « إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ» و بهشت نزد خدا مخصوص شما است، « خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ» و دیگر مردمان آن گونه که گمان می برید وارد آن نخواهند شد، و فقط یهودی و نصرانی از آن بهره مند می گردد، و اگر راست می گویید که آتش جهنم به جز چند روز اندکی به شما نمی رسد، « فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ» پس آرزوی مرگ کنید. و این نوعی مباهله بین آنها و پیامبر (ص) است و آنها بعد از این اجبار و در تنگنا قرار گرفتن، پس از آنکه روی به عناد و سرکشی نهادند، فقط دو راه پیش رو داشتند: یا اینکه به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند و یا اینکه مباهله کنند، و آن آرزوی مرگ است، مرگی که آنها را به سرایی می رساند که می گویند مخصوص آنها است، اما آنها سرباز زدند.
پس هریک از آنها به وضوح دریافت که در اوج مخالفت و کینه توزی با خدا و پیامبرش قرار دارد. بنابراین خداوند متعال فرمود: «  وَلَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ» و آنها به سبب کفر و گناهانی که دارند، هرگز آرزوی مرگ نمی کنند، چون می دانند که مردن، راهی به سوی مجازاتشان است. پس مردن ناپسندترین چیز برای آنان است و آنها از تمام مردم بر زندگی حریص تر هستند، حتی از مشرکین، که به هیچ یک از پیامبران و به هیچ یک از کتاب ها ایمان ندارند.
سپس شدت دلبستگی آنان را به دنیا بیان کرده و می فرماید: « يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» هر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، و این نهایت حرص است ، چرا که آنها چیزی را آرزو می کنند که ممکن نیست. از سویی، چنانچه آنان این مقدار عمر کنند کاری از پیش نمی برند و عذاب خدا را از خود دور نخواهند کرد.
« وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» و خداوند به آنچه می کنند بینا است. این بخش از آیه متضمن تهدید می باشد، مبنی بر این که به سبب کارهایشان مجازات خواهند شد.
آیه ی 98-97:
قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ، بگو:« هرکس که دشمن جبرییل باشد، همانا او قرآن را به اذن خداوند بر قلب تو نازل کرده است، قرآنی که کتاب هایش پیش از آن را تصدیق می نماید و برای مومنان هدایت و بشارت است.»
مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِين ، هرکس که دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران و جبرییل و میکاییل باشد پس همانا خداوند دشمن کافران است.
« قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ» یهودیان ادعا می کنند آنچه آنها را از ایمان آوردن به تو باز داشته دوستت جبرئیل است، و اگر فرد دیگری از فرشتگان خدا نزد تو می آمد به تو ایمان می آوردند و تو را تصدیق می کردند. پس به آنان بگو: این ادعای شما تناقض و یاوه گویی و سرکشی در برابر خدا است، زیرا جبرییل – علیه السلام – کسی است که قرآن را از جانب خدا بر قلب تو نازل کرده و پیش از تو پیام خدا را بر پیامبران فرود می آورده است، و خداوند او را به این کار فرمان داده است. پس او یک فرستاده است. از سوی دیگر کتابی که جبرییل آورده است کتاب های پیشین را تصدیق می نماید و با آنها مخالف و متضاد نیست، ضمن اینکه در این کتاب رهنمودهایی است که با تمسّک به آن آدمی از انواع گمراهی نجات می یابد، و در آن مومنان به برخورداری از نعمات دنیا و آخرت مژده داده شده اند. پس دشمنی با جبرییل، کفر ورزیدن به خدا و آیات او و دشمنی با خدا و پیامبران و فرشتگانش است، زیرا اهل  کتاب با جبرییل دشمن نبودند ، بلکه با حقی که جبرییل از جانب خدا بر پیامبران نازل می کرد دشمن بودند. پس دشمنی با جبرئیل متضمن کفر ورزیدن به خدایی است که آن را نازل فرموده است، همچنانکه متضمن دشمنی با کسی است که آن را از جانب خدا آورده است. و همچنین متضمن دشمنی با کسی است که جبرئیل به سوی او فرستاده شده است. این است علت دشمنی آنها با جبرئیل.
آیه ی 99:
وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُون، و به راستی آیات روشنی را به سوی تو فرو فرستادیم که جز فاسقان کسی به آن کفر نمی ورزد.
خداوند به پیامبرش (ع) می فرماید: « وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ» و به راستی آیات روشنی بر تو نازل کردیم، که هرکس بخواهد هدایت شود، به وسیله آن هدایت می گردد. نیز این قرآن بر مخالفان خود حجت اقامه می کند. و آیاتش آنقدر روشن و واضح هستند که جز کسی که از دستور خدا سرپیچی کند، و از طاعت او بیرون رود و نهایت گردنکشی و تکبر ورزد از پذیرفتن آن امتناع نمی کند.
آیه ی 100:
أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُون ، مگر نه این بود که هرگاه پیمانی بستند گروهی از آنان را دور انداختند؟ بلکه بیشتر آنها ایمان ندارند.
در این آیه پروردگار- جلّ جلاله- می خواهد به خاطر پیمانهای زیادی که آنان با خدا می بستند اما بدان عمل نمی کردند، ما را به تعجب وادارد. « کُلَّمَا» مفید تکرار است. یعنی هرگاه پیمانی را می بستند آنرا نقض می کردند. چرا؟ چون بیشتر آنها  ایمان نمی آورند، پس ایمان نیاوردن آنها باعث می شود تا پیمان ها را بشکنند. و اگر آنها صادقانه ایمان می آوردند مانند کسانی می شدند که خداوند در موردشان گفته است: « مِّنَ المُومِنیِنَ رِجَالُ صَدَقُوُا مَا عَهَدُوا اللَّه عَلَیه» از مومنان مردانی هستند که در پیمانی که با خدا بستند راست گفتند.
آیه ی 103-101:
وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ، و زمانی که پیامبری از جانب خداوند نزد آنها آمد که تصدیق کننده چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند گویی از آن هیچ نمی دانند.
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَـكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ، و پیروی کردند از آنچه شیاطین درباره ی فرمانروایی سلیمان ساخته و پرداخته می کردند، و سلیمان کفر نورزید، و سحر و جادو نیاموخت بلکه شیاطین کفر ورزیدند که به مردم جادو می آموختند و نیز از آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود پیروی می کردند. و این دو هیچ کسی را چیزی نمی آموختند مگر آنکه می گفتند: « ما وسیله آزمایش شما هستیم، پس کافر نشو». و مردم از آنان چیزی می آموختند که با آن بین مرد و همسرش جدایی می افکندند و آنان به کسی زیانی نمی رساندند مگر به اذن خداوند و چیزی  را می آموختند که به آنها زیان می رساند و به آنها سودی نمی بخشید. و به خوبی می دانستند که هرکس خریدار آن باشد در آخرت بهره ای ندارد، و بد چیزی را به جان خریده اند اگر می دانستند.
« وَلَو أَنَّهُم امَنُوا وَاتَّقَوا لَمَثُوبَةُ مِن عِندِ اللهِ خَیرُ لَّو کَانُوا یَعلَمُونَ» و اگر آنان ایمان می آوردند و پرهیزکاری می کردند پاداش خداوند بهتر است اگر می دانستند.
وقتی که پیامبری از جانب خداوند نزد آنها آمد و تصدیق کننده چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند گویی از آن هیچ نمی دانند. « وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ» و هنگامی که پیامبر بزرگوار کتابی بزرگ با خود آورد که با آنچه نزدشان بود موافقت داشت و آن را تصدیق می کرد آنها گمان بردند که به کتابشان چنگ زده اند. پس وقتی آنان به این پیامبر و آنچه آورده است کفر ورزیدند، « نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ» گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را برای آنها فرستاده شده بود پشت سر انداختند، زیرا به آن علاقه نداشتند . عبارت « وَرَاء ظُهُورِهِمْ» بیانگر شدت رویگردانی آنها است، و انگار آنان این کار را از سرنادانی انجام می دهند، حال آنکه آنها راستگو بودن پیامبر و حقیقت آنچه را که آورده بود به وضوح می دانستند.
اکنون روشن شد که هیچ دلیلی برای این گروه از اهل کتاب باقی نمانده است، و چون به این پیامبر ایمان نیاوردند پس کفر ورزیدن آنها به مثابه کفر ورزیدن به کتابشان است، اما خود نیز از این حقیقت تلخ بی خبرند.
یکی از سنت های جاری خداوند در جهان هستی این است که چنانچه آدمی چیزی را رها کند که به او فایده می رساند، و از آن استفاده نکند، حتما او را به چیزی  مشغول می گرداند که وی را زیان رساند، پس هرکس پرستش خداوند را ترک گوید به پرستش بت مبتلا می شود، و هرکس محبت خدا و ترس از او و امید به وی را ترک کند به محبت غیر خدا و ترس از غیر خدا و امید به غیر او مبتلا می گردد. و هرکس که مالش را در راه خدا خرج نکند، آن را در راه شیطان خرج خواهد کرد، و هرکس که در برابر پروردگارش کزنش نبرد به ذلت و کرنش در برابر بندگان مبتلا خواهد شد. و هرکس که حق را ترک گوید به باطل گرفتار می شود.
همچنین یهودیان کتاب خدا را دور انداختند و از جادویی که شیاطین درباره ی فرمانروایی سلیمان ساخته و پرداخته می کردند، پیروی نمودند، شیاطین سحر را ترویج دادند و ا دعا کردند که سلیمان از جادو بهره گرفته و به وسیله جادو سلطنت و پادشاهی بزرگ را بدست آورده است، حال آنکه آنها در این مورد دروغ می گفتند وسلیمان از جادو بهره نگرفته بود. خداوند او را تبرئه نموده و می فرماید: « وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ» و سلیمان با آموختن سحر، کفر نورزید و آن را نیاموخت. « وَلَـكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ» بلکه شیاطین با آموختن سحر کفر ورزیدند، « يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ» و به مردم سحر می آموختند تا آنها را گمراه کنند و بر این امر حریص بودند.
« وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ» همچنین یهودیان از جادویی که بر دو فرشته در سرزمین عراق نازل شده بود، پیروی کردند. علت اینکه در سرزمین بابل بر آن دو فرشته سحر فرو فرستاده شد، این بود که خداوند بندگانش را آزمایش نماید، بنابراین آنها به مردم جادو می آموختند، « وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ» و آنها زمانی که جادو را به کسی می آموختند او را نصیحت کرده و می گفتند: « إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُر» همانا ما وسیله آزمایش شما هستیم، پس کافر نشو. یعنی جادو را نیاموز، زیرا کفر است، پس آن دو فرشته او را از جادو نهی می کردند و وی را از جایگاه آن خبر می دادند. پس شیطان ها جادو را به خاطر فریب دادن و گمراه کردن به مردم می آموختند، و برای توجیه عمل زشت خود می گفتند: سلیمان نیز از راه سحر و جادو به سلطنت و پادشاهی دست یافته است، در حالی که او از این عمل کاملا پاک و مبّرا بود.
هدف آن دو فرشته از آموزش دادن سحر امتحان نمودن مردم بود. با این وجود قبل از اینکه به تعلیم سحر بپردازند مخاطب خود را کامل ا اندرز می دادند و او را راهنمایی می کردند که سحر را نیاموزد. هدف آنان از توجیه نمودن و نصیحت کردن مخاطب این بود تا در روز قیامت  هیچ عذر و بهانه ای نداشته باشند، و نگویند: ما نمی دانستیم که یاد گرفتن سحر کفر است.
پس این یهودیان از جادویی پیروی نمودند که شیطان ها و آن دو فرشته می آموختند، و علم پیامبران را ترک گفتند، و به علم شیاطین روی آوردند.
سپس مفاسد جادو را بیان کرده و می فرماید: « فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ» پس آنها از آن دو فرشته چیزهایی می آموختند که به وسیله آن بین مرد و زنش جدایی می افکندند، هرچند که محبت زن و شوهر با محبت دیگران قابل مقایسه نیست، چون خداوند در مورد زن و شوهر فرموده است: « وَجَعَلَ بَینَکُم مَّوَدَةَ وَ رَحمَةً» و خداوند در میان شما دوستی و مهربانی قرار داده است، و این بیانگر آن است که جادو حقیقت دارد و به اذن خدا و  اراده او زیان می رساند. اذن خدا بر دو نوع است: اذن قَدری و آن وابسته به خواست و مشیت خداوند است، همان طور که در این آیه بیان شد . و اذن شرعی همان گونه که در آیه قبلی آمده است: « فَأِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلبِکَ بِإِذنِ اللهِ» پس همانا او آن را به اذن خدا بر قلب تو نازل  کرده است . این آیه و امثال آن بیانگر آن هستند که اسباب هرچند تاثیرگذار باشند ولی تابع و پیرو قضا و قدر بوده و مستقل از تقدیر الهی تاثیری ندارند. در این خصوص جز فرقه « قدریّه» که یکی از گروههای اسلامی می باشد با این مساله مخالفت نکرده است، آنان گمان می برند که کارهای بندگان مستقل است و تابع خواست خداوند نیست. پس آنها کارهای بندگان را خارج از دایره قدرت خداوند قرار داده و با کتاب خدا و سنت پیامبر و اجماع اصحاب و تابعین مخالفت می کنند.
سپس خداوند متعال بیان کرد که علم جادو تماما ضرر و زیان است و در آن هیچ سود دینی و دنیوی وجود ندارد، هرچند که بعضی از گناهان، منافع قلیل دنیوی دارند . خداوند متعال در مورد شراب و قمار می فرماید: « قُل فِیهِمَا إِثمُُ کَبِیرُ وَمَنفعُِ لِلَّناسِ وَإِثمُهُمَا أَکبَرُ مِن نَّفعِها» بگو: « در آن دو گناه بزرگی است، و فایده هایی هم برای مردم دارند، ولی گناهشان از فایده شان بزرگتر است.
اما جادو ضرر محض است و هیچ بهانه ای برای انجام دادن آن وجود ندارد. بنابراین همه محرمات یا ضرر محض اند و یا اینکه شر آنها از خیرشان بیشتر است.
همان طور چیزهایی که بندگان به آن امر شده اند یا مصلحت و منفعت محض هستند و یا خوبی آنها از بدی شان بیشتر است. « وَلَقد عَلِمُوا» و یهودیان دانستند که « لَمَنِ اشتَرَئِه » هرکس به سحر علاقمند شود آنگونه که مشتری به کالا علاقمند می گردد، « مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ» در آخرت بهره ای از خیر و منفعت ندارد، زیرا سحر موجب سزا و مجازات الهی است. پس پرداختن یهودیان به فراگیری جادو از روی نادانی نبود بلکه آنها زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند« وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُون» و بد چیزی است آنچه که به جان خریدند، اگر می دانستند و برحسب دانش خود عمل می کردند. یعنی اگر می دانستند و به دانش خود عمل می کردند جادو نمی آموختند.
آیه ی 105-104:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيم ، ای کسانی که ایمان آورده اید! مگویید؟ « رَعِنَا» و بگویید: « انظُرنَا» و گوش فرا دهید، و برای کافران عذاب دردناکی است.
مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ، کافرانِ اهل کتاب و مشرکین دوست ندارند که خیری از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود، و خداوند هرکسی را که بخواهد به رحمت خویش اختصاص می دهد و خداوند دارای فضل بزرگ است.
مسلمانان به هنگام فرا گرفتن امور دینی خود خطاب به پیامبر (ص) می گفتند: «رَعِنَا» یعنی رعایت حال ما را بکن، و معنای درست و صحیحی را از این کلمه مد نظر داشتند. اما یهودیان از آن معنی فاسدی را اراده می کردند، بنابراین فرصت را غنیمت شمرده و پیامبر را با این کلمه خطاب می کردند و معنی نادرستی از آن مد نظر داشتند. از این روی خداوند مومنان را از بکار بردن این کلمه نهی نمود تا این راه بسته شود. در اینجا از یک امر جایزی که وسیله ای برای کار حرام باشد نهی شده است. نیز در این آیه مسلمانان به رعایت ادب و احترام سفارش شده اند و اینکه از کلماتی استفاده کنند که جز معنی درست و نیکو در بر نداشته باشند، و کلمات زشت و رکیک را بکار نبرند، یا کلماتی را که موجب تجریح و تخریب روان و شخصیت دیگران شده و مفهوم زشت و قبیحی را در بر دارند و یا در بر گیرنده ی مسایلی غیر جایز می باشند، و استفاده نکنند. بنابراین خداوند آنها را به بکارگیری کلمات و جملاتی دستور داد که جز معنای نیکو از آن برداشت نمی شود و فرمود:
«وَقُولُواْ انظُرْنَا» و بگویید: مارا ملاحظه کن و  بر ما شتاب مکن. و با این کلمه مقصود حاصل می شود، بدون اینکه آدمی مرتکب امر ممنوعی شود. « وَاسمَعُوا» و گوش  فرا دهید. نگفت چه چیزی گوش فرا دهید، تا همه آنچه را به گوش فرا دادنش دستور داده شده است در بر گیرد. پس در آن به گوش فرار دادن به قرآن و سنت امر شده است؛ سنتی که لفظا و معنا دارای حکمت می باشد. این بخش از آیه متضمن ادب و فرمانبرداری است.
سپس کافران را به عذاب دردناک تهدید نموده و از دشمنی یهودیان و مشرکین با مومنان خبر داده است، زیرا آنها دوست ندارند « أَن یُنَزَّلَ عَلَیکُم مِن خَیّرِ» که هیچ خیری بر شما نازل شود، « مِنَ رَّبِکُم » از جانب پروردگارتان، چون آنان نسبت به شما حسادت می ورزند، و از اینکه خداوند فضل و بخشش خود را به شما اختصاص داده است، کینه و بخشش خود را به شما اختصاص داده است، کینه و بغض شما را در دل دارند،  غافل از اینکه « وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» خداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است.
و از جمله فضل خداوند بر شما این است که کتاب را بر پیامبرتان فرو فرستاد تا شما را تزکیه نماید و کتاب و حکمت و آنچه را که نمی دانستید به شما بیامرزد. پس سپاس و ستایش سزاوار پروردگار است.
آیه ی 107-106:
مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِير، هر آیه ای را که نسخ کنیم یا آن را فراموش گردانیم بهتر از آن یا همسان آن را می آوریم، آیا نمی دانی که خداوند بر هر چیزی دانا است؟!
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ، آیا نمی دانی که پادشاهی آسمان ها و زمین از آن خداوند است و شما جز او سرور و یاوری ندارید؟!
«مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ» نسخ یعنی نقل کردن. و حقیقت نسخ عبارت است از تغییر دادن یک حکم شرعی به حکمی دیگر، یا ساقط کردن آن حکم . یهودیان نسخ را انکار کرده و گمان می بردند که این عمل جایز نیست در حالی که این قضیه در تورات آنها موجود است. پس انکار نسخ از سوی آنها کفر و هواپرستی محض است، به همین جهت خداوند حکمت خویش را در نسخ آیات و احکام بیان کرده و می فرماید: « مَا نَسَخُ مِن ءَایَةِ نُنسِهَا» هر آیه ای را که نسخ کنیم یا آن را فراموش بگردانیم و آن را از دل بندگان و خاطر آنان بیرون کنیم، « نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا» آیه بهتر و مفیدتری می آوریم، « أَوْ مِثْلِهَا» یا مانند آن را می آوریم. پس این آیه بیانگر آن است که فایده نسخ، از حکم اول کمتر نیست. چون فضل خداوند همواره افزون می شود، به ویژه بر این امت که پروردگار دین خود را برای آنان بسیار آسان کرده است.
خداوند خبر می دهد هرکس در موضوع «نسخ» اعتراض ورزد از پادشاهی و قدرت خداوند عیب جویی می کند. بنابراین فرمود: « أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» آیا نمی دانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟! « أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ » آیا نمی دانی که پادشاهی آسمان ها و زمین از آن خدا است؟! پس وقتی خدا مالک شما است و در امورتان چون صاحبی نیکو و مهربان تصرف می نماید، شما را به انجام کارهایی امر می کند و از ارتکاب چیزهایی باز می دارد. و از آنجا که خداوند می تواند هر آنچه را که بخواهد بر بندگانش مقدر نماید و هیچ چیزی نمی تواند او را از این کار باز دارد، نیز هیچ کس نمی تواند او را به خاطر احکامی که بر بندگانش واجب می گرداند مورد اعتراض قرار دهد. بنابراین بنده تحت تدبیر و اوامر و دستورهای دینی تقدیری خداوند است. پس بنده نباید اعتراض کند، چرا که او سرور و کارساز و یاور بندگانش است و آنها را در بدست آوردن منافعشان و دور کردن چیزهایی که به آنان زیان می رساند کمک می نماید. از جمله یاوری خداوند نسبت به بندگان وضع احکامی است که سراسر حکمت و رحمت و مهربانی است.
و هرکس در نسخ هایی که در قرآن و سنت صورت پذیرفته است بیاندیشد، حکمت خداوند و مهربانی او نسبت به بندگانش را در می یابد و متوجه خواهد شد و اینکه خداوند به روشی بسیار ظریف و لطیف آنان را به سوی مصالح و منافعشان رهنمون می سازد.
آیه ی 110-108:
أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ ، آیا می خواهید از پیامبرتان همان را بخواهید که پیش از او از موسی درخواست شد؟ و هرکسی کفر را جانشین ایمان گرداند به راستی که از راه راست گمراه شده است.
وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان روشن گردید به خاطر حسدی که در دل دارند، دوست دارند که شما پس از ایمان آوردنتان کافر شوید، پس گذشت و چشم پوشی کنید تا خداوند فرمان خود را به میان آورد. همانا خداوند بر هر چیزی توانا است.
وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ، و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و آنچه شما از خوبی و خیر برای خودتان پیش می فرستید آن را نزد خداوند خواهید یافت. همانا خداوند به آنچه می کنید بینا است.
خداوند مومنان یا یهودیان را نهی می کند از اینکه از پیامبرشان سوال هایی بپرسند، « كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ» آن طور که قبلا از موسی سوال هایی شد. منظور سوال هایی است که از روی لجاجت و خیره سری  مطرح می شوند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: « یَسئَلُکَ أَهلُ الکِتَبِ أَن تُنَزّلَ عَلَیهِمِ کِتَبَا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَد سَأَلُوا مُوسَی أَکبَرَ مِن ذَلِکَ فَقَالُوا أَرنَا الَّهَ جَهرَة» اهل کتاب از تو می خواهند که کتابی از آسمان بر آنها فرو بیاوری، آنها از موسی بزرگتر از این را درخواست کردند و گفتند:« خداوند را آشکارا به ما نشان بده.»
و خداوند متعال فرموده است: « یَــأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لَا تَسئَلُوا عَن أَشیَاءَ إِن تُبدَ  لَکُم تَسُؤّکُم» ای کسانی که ایمان آوردید! از چیزهایی نپرسید که اگر برایتان آشکار شود شما را اندوهناک کند. پس از این سوال ها و امثال آن نهی شده است. اما پرسشی که برای طلب راهنمایی و آموختن و یاد گرفتن باشد، سوال پسندیده است و خداوند به آن فرمان داده است. همان گونه که خداوند متعال فرموده است: « فَسئَلُوا أَهلَ الّذِکرِ إِن کُنتُم تَعلَمُونَ» از آگاهان بپرسید اگر نمی دانید. و خداوند این نوع سوال ها را تایید نموده و می فرماید: « یَسئَلُونَکَ عَنِ الخَمرِ وَالمیَسِر» تو را در مورد شراب و قمرا می پرسند. و « وَیَسئَلُونَکَ عَنِ الیَتَمَی» و از تو در مورد یتیمان و مسایل دیگر می پرسند.
سوال هایی که از آن نهی شده است مذموم، و گاهی سوال کننده را به کفر می رسانند. خداوند متعال می فرماید: « وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيل» و هرکس که کفر را جانشین ایمان نماید به راستی که از راه راست گمراه شده است.
سپس از حسد و کینه بسیاری از اهل کتاب خبر می دهد و اینکه انها به جایی رسیده اند که دوست دارند « لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً» شما را پس از ایمان آوردنتان کافر کنند، و در این راه تلاش کرده و حیله ها سر هم می کنند، اما مکر و دسیسه آنها به خودشان باز می گردد. همان طور که خداوند متعال فرموده است: « وَقَالَت طَّائِفَةُ مِّن أَهلِ الکِتَبِ ءَامِنُوا بِالَّذِی أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ ءَامَنُوا وَجّه النَّهَارِ واکفُرُوا ءَاخِرةُ لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ» و گروهی از اهل کتاب گفتند:« به آنچه به مومنان نازل شده است اولِ روز ایمان بیاورید و در پایان روز به آن کافر شوید تا شاید آنها از دینشان برگردند.»
این به سبب حسادت و کینه ای است که در نهاد آنان ریشه دوانده است. پس خداوند به آنان دستور می دهد که با بد کرداران مقابله به مثل نکنند و از آنها درگذرند و  به خدا محولشان کنند تا درباره آنان هر طور که می خواهد حکم کند. سپس فرمان خدا آمد و دستور داد با آنها جهاد کنند و خداوند خیال مومنان را از آنها راحت کرد، و مومنان بعضی را کشتند و بعضی را به بردگی گرفتند و بعضی را آواره کردند. « إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» همانا خداوند بر هر چیزی توانا است.
سپس خداوند آنها را به بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات و انجام امور خیر دستور داد و به آنها وعده نموده است که هر کار خیری انجام دهند نزد  خداوند ضایع نخواهد شد، و آن را نزد خداوند به طور کامل خواهند یافت. « إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» همانا خداوند به آنچه می کنید بینا است.
آیه ی 112-111:
وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِين ، و گفتند: « هرگز وارد بهشت نمی شود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد.» این آرزوی آنهاست. بگو: « اگر راست می گویید دلیل تان را بیاورید.»
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون ، آری! هرکس که مخلصانه روی به خدا کند و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می گردند.
یهودیان گفتند: هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی باشد. و نصارا گفتند: به بهشت وارد می شود مگر کسی که نصرانی باشد. بنابراین برای خود حکم صادر کردند که تنها آنها بهشتی هستند، و این آرزوی باطلی است که جز با دلیل و برهان پذیرفته نمی شود پس اگر راستگو هستید دلیل تان را بیاورید. و هرکس ادعایی بکند باید برای صحت آن دلیل بیاورد، وگرنه ادعایش مورد پذیرش قرار نگیرد، و کسی بدون دلیل عکس ادعای او را مطرح کند، هیچ تفاوتی میان آن دو وجود نخواهد داشت. پس این برهان و دلیل است که این ادعا را تصدیق یا آن را تکذیب می نماید و از آن جا که انان برای اثبات ادعای خود دلیلی نداشتند معلوم شد که دروغگو هستند.
سپس خداوند دلیل روشن و کلی را بیان داشته و می فرماید: « بَلَی» یعنی طبق آرزو و ادعاهایتان نیست، بلکه « َمنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ» هرکس اعمال خود را برای خدا خالص گرداند، « وَهُوَ» و او در ضن مخلص بودنش « مُحسِنُّ» در عبادت پروردگارش نیکوکار باشد، به گونه ای که خدا را طبق شریعت او عبادت نماید، پس اینها اهل بهشت هستند. « فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ» و پاداش او نزد پروردگارش است، و پاداش آنها بهشت و نعمت های آن می باشد، «  وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می گردند. پس به هر خیر و نیکی دست یافته و از هر امر ناگواری نجات می یابند. و از این آیه فهمیده می شود که هرکس چنین نباشد اهل جهنم و از هلاک کنندگان است. پس جز کسانی که مخلص بوده و از پیامبر (ص) پیروی کرده اند هیچ احدی نجات نمی یابد.
آیه ی 113:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ، و یهودیان گفتند: « نصارا بر حق نیستند» ، و نصارا گفتند:« یهودیان بر حق نیستند»، در حالیکه آنها کتاب را می خوانند، همچنین کسانی که نمی دانند سخنی مانند سخن آنها گفتند، پس خداوند روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف می کردند داوری می کند.
هواپرستی و حسد و کینه، اهل کتاب را به جایی رساند که برخی، برخی دیگر را گمراه بپندارند و یکدیگر را کافر قلمداد کنند. همان طور که بی سوادانی از مشرکان عرب و غیره چنین بودند و همدیگر را گمراه به حساب می آوردند و خداوند در روز قیامت میان آنان عادلانه حکم می نماید . پس تنها کسانی راه می یابند که تمام پیامبران را تصدیق نمایند، و از دستورات پروردگار اطاعت کنند و از منهیات او بپرهیزند، و به جز این دسته همگی هلاک شوندگانند.
آیه ی 114:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُوْلَـئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِينَ لهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ، و کیست ستمگرتر از کسی که نگذارد در مسجد خدا نام او برده شود و در ویرانی آن بکوشد؟
آنان را سزد که وارد آن شوند مگر اینکه ترسان باشند، خواری و رسوایی در دنیا برای آنها است و در آخرت عذاب بزرگی در پیش دارند.
هیچ کس ستمکارتر نیست و جنایتش سخت تر از کسی نیست که نگذارد و در مساجد از خداوند یاد شود و نگذارد در آن نماز و دیگر عبادات انجام گیرد. « وَسَعَی» و تلاش نماید «فِی خَزابِها» که آن را به صورت ظاهری یا معنوی ویران کند. ویرانی ظاهری  یعنی منهدم کردن و تخریب و آلوده نمودن آن به نجاسات، و ویرانی معنوی عبارت از جلوگیری از کسانی است که خدا را در مساجد یاد می کنند. و این در مورد هر کسی که این گونه باشد صادق است، پس این حکم شامل اصحاب فیل، و نیز قریش است که پیامبر (ص) را در سال حدیبیه از وارد شدن به مسجدالحرام جلوگیری کردند، و شامل نصارا نیز می شود که بیت المقدس را ویران کردند، و دیگر ستمکارانی که از سر مخالفت و مبارزه با خدا مساجد را ویران می کنند. پس خداوند آنها را مجازات می کند و شرعا و تقدیرا به آنان اجازه نداده است که جز لرزان و ترسان وارد آن شوند. پس چون آنان بندگان خدا را ترساندند، خداوند نیز آنان را تهدید می کند. بنابراین وقتی که مشرکان، پیامبر را از وارد شدن به مسجد الحرام باز داشتند، مدتی نگذشت که خداوند فتح مکه را نصیب او نمود و مشرکان را از وارد شدن آن منع کرد. خداوند متعال می فرماید:« یَآیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِنَّما المُشرِکونَ نَجَسِ فَلاَ یَقّرِبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عَامِهِم هَذا» ای مومنان! بی گمان مشرکان پلید هستند، پس، بعد از این سال نزدیک مسجد الحرام نشوند. و خداوند ماجرای اصحاب فیل را بیان کرده است، و مومنان را بر نصارا پیروز گرداند به گونه ای که آنها را از سرزمینشان بیرون راندند. و هرکس که مانند اینها باشد عذاب خدا او را فرا می گیرد و این از آیات بزرگی است که خداوند قبل از وقوعشان از آن خبر داده است. و علمای کرام با استفاده از این آیه استدلال کرده اند که جایز نیست به کافران اجازه داده شود وارد مساجد گردند. « لهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ» ذلت و رسوایی در دنیا برای آنها است. « وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ» و در آخرت نیز عذابی بزرگ پیش روی دارند.
هیچ کس ستمکارتر از فردی نیست که نگذارد که در مساجد نام خدا برده شود، پس ایمان هیچ کسی بزرگتر از ایمان فردی نیست که در آبادانی ظاهری و معنوی مساجد تلاش نماید . همان طور که خداوند متعال فرموده است: « إِنَّماَ یَعمُرُ مَسَجدِ اللَّهِ مَن ءَامَنَ بِاللهَ وَالیوَمِ الأَخِرِ» همانا مساجد خدا را فقط کسی آباد می کند که به خدا و روز آخرت ایمان دارد.
بلکه خداوند دستور داده است که خانه هایش مورد تعظیم و تکریم واقع شوند: « فِی بُیُوتِ أَذِن اللَّهُ أَن تُرفَعَ وَیُذّکَرِ فِیهِ اسمُهُ» در خانه هایی که خداوند اجازه داده است رفعت یابند و نام خدا در آنها برده شود. مساجد احکام زیادی دارند که این آیه اساس آن را تشکیل می دهد.
آیه ی 115:
وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيم ، مشرق و مغرب از آن خدا است، پس به هر طرف که رو کنید روی خدا آن جا است، همانا خداوند گشایشگر و دانا است.
« وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ» و مشرق و مغرب از آن خدا است . خداوند  به طور خاص این دو جهت را نام برده است چون این دو مکان، محّلی برای تجّلی نشانه های بزرگ خداوندند که عبارت از طلوع و غروب خورشیدمی باشد، و هرکس که صاحب این دو جهت باشد مالک تمام اطراف و جهات است.
« فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ» پس به هر جهتی که رو کنید مادامی که روکردنتان به آن سو به فرمان خدا باشد، یااز سر ناچاری و داشتن عذر باشد، مانند آنکه به شما دستور داد که به کعبه رو کنید پس از آنکه به شما دستور داده بود که در نمازهایتان رو به سوی بیت المقدس بایستید، یا اگر در سفر بودید و خواستید بر پشت مرکب نماز سنت بخوانید، به شما امر شده است.
بر سر همان مرکب نماز بخوانید و قبله ی شما همان جهتی است که مرکب شما رو به سوی آن دارد. و یا اینکه چنانچه در جایی قرار گرفتید و ندانستید که جهت قبله کدام است، به شما دستور داده است که اجتهاد کنید و جهتی را انتخاب نمایید  و بر این اساس که این همان جهت کعبه است، بدان رو کنید. و اگر بعدا مشخص شد که تشخیص شما اشتباه بوده است ایرادی ندارد.
و یا چنانچه به دلیل مریضی یا هر مانع دیگری نتوانستید رو به سوی کعبه بایستید، در تمام این حالت ها، که یا معذور هستید یا مامور به هر جهتی رو کنید، آن جهت از گستره ی فرمانروایی خدا خارج نیست. « فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» پس روی آن جا است، همانا خدا گشایشگر و دانا است.
در این آیه چهره برای خدا ثابت شده است، چهره ای که شایسته او است، و خداوند چهره ای دارد که هیچ چهره ای  به آن نمی ماند. و خداوند دارای فضل و صفاتی گسترده و عظیم است و به رازها و نیت ها دانا است. پس به سبب گشایشگری و دانایی اش مسئله ی روکردنتان را به سوی کعبه برایتان وسیع گرداند و آنچه را که به شما دستور داده است انجام دهید از شما می پذیرد.
آیه ی 117-116:
وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ، و گفتند: « خداوند فرزندی را برگزیده است»، پاک است او بلکه آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست، و همه فرمانبردار او هستند.
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ، پدید آورنده آسمان ها و زمین است، وهرگاه فرمان چیزی را صادر کند به آن می گوید: « باش»، پس می شود.
« وَقالوا» و یهود و نصارا و مشرکان گفتند: « اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا» خداوند فرزندی را برگزیده است. و آنها با این سخن چیزی را به خدا نسبت دادند که سزاوار بزرگی و عظمت او نیست، و آنها کار بی نهایت بدی را مرتکب شدند و برخود ستم ورزیدند و خداوند، بر این کارشان شکیبا است و بر آنها بردبار است، و از آنها گذشت می کند و به آنان روزی می دهد با اینکه آنها در حق او کوتاهی کردند. «سُبحَنَهُ» منزه و پاک است از هر آنچه مشرکان و ستمکاران او را بدان متصف می کنند و شایسته عظمت او نیست، پس پاک است خداوند که از همه وجود کامل است و نقصی در او راه نمی یابد.
خداوند ضمن اینکه سخنانشان را رد نمود، بر پاک و منزه بودن خویش از آنچه که وی را بدان متصف می کردند حجت و برهان اقامه کرده و می فرماید: « بَل لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» بلکه آنچه در آسمان ها و زمین است از آن او است. یعنی همه ملک و بنده او هستند و همانند مالک در زیر دستان خود تصرف می نماید، و آنها در برابر او فرمانبردار و رام هستند. و مادامی که همه  بندگان به او نیازمندند و او از آنها بی نیاز است چگونه یکی از آنها می تواند فرزند او  باشد؟ زیرا  فرزند باید از جنس پدر باشد، چون او بخشی از آن است. و خداوند پادشاه غالب و پیروزمند است و شما زیردستان مغلوب، واو بی نیاز و شما نیازمند هستید. پس چگونه با این وصف خداوند فرزند دارد؟ و این باطل ترین و یاوه  ترین سخن است.
فرمانبرداری بر دو نوع است: فرمانبرداری عام، و آن فرمانبرداری همه مخلوقات و مطیع بودن همه آنها و پذیرش تدبیر آفریننده است . و اطاعت و فرمانبرداری خاص ، و آن انجام دادن عبادت است. پس نوع اول در این آیه آمده است، و نوع دوم در این فرموده الهی: « وَقُومُوا لِلَّهِ قَنِتِنَ » و خاضعانه برای خدا به اطاعت بایستید.
سپس فرمود: « بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» پدیدآورنده آسمان ها و زمین است، و آنها را محکم و زیبا آفریده است بدون اینکه از قبل مانند و نمونه داشته باشند. « وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ» و هرگاه به امری فرمان دهد،  به آن می گوید: بشو، پس می شود و هیچ امری برای او سخت و ممتنع نیست و  فرمان او ابا نمی ورزد.
آیه ی 119-118:
وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ، و کسانی که نمی دانند، که « چرا خداوند با ما سخن نمی گوید یا آیه روشنی برای ما نمی فرستد؟»، کسانی که پیش از آنها بودند مانند سخن آنها گفتند، دل  و درونشان همسان است. به راستی که آیات برای قومی روشن ساخته ایم که یقین دارند.                    إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ، همانا تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده ایم، و درباره یاران جهنم از تو پرسشی نخواهد شد.
« وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ» و نادانان اهل کتاب و دیگران گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی گوید آن گونه که با پیامبران سخن گفته است؟ « أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ» یا چرا معجزه و نشانه ای برای ما نمی آید؟! آنان با عقل فاسد و آرای ناقص خود و با این پیشنهادات بر آفریننده جرات کردند و در مق ابل پیامبران خداوند سرکشی نمودند. یکی از درخواستهای نامقعول آنان این بود که گفتند: « لَن نُّومِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهرَةَ» هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم، « یَسئَلُکَ أَهلُ الکِتَبِ أَن تُنَزّلَ عَلَیهِم کِتَبَاَ مِّنَ السَّمَاءِ فَقَد سَأَلُوا مُوسَی أَکبَرَ مِن ذِلِکَ » اهل کتاب از تو می خواهند تا بر آنها کتابی از آسمان نازل کنی، به راستی که از موسی درخواست بزرگتری کردند، « وَقَالُوا مَالٍ هَذَا الرَّسُولٍ یَأکُلُ الطَّعامَ وَیَمشِی فِی الأَسوَاقِ لَولَا أُنزِلَ إِلَیهِ مَلَکُ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیرَا ، أَو یُلقَی إِلَیهِ کَنزُ أو تَکُونُ لَهُ جَنَةُ یَأکُلُ مِنهَا» و گ فتند: « این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟! چرا فرشته ای به سوی او فرستاده نشده است که همراه او بیم دهنده باشد، یاخزانه ای به سوی او انداخته نشده است یا باغی ندارد که از آن بخورد»، « وَقَالُوا لَن نُّومِنَ لَکَ حَتَّی تَفجُرَ لَنَا مِنَ الأرضِ یَنبوعاً» و گفتند: « هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه از زمین برای ما چشمه ای بجوشانی.»
پس آنها با پیامبر این گونه برخورد کرده و از سر عناد و لجاجت نشانه ها و معجزات عجیب و غریبی می طلبیدند، نه نشانه ها و معجزاتی که با آن راه یابند. و هدف آنها روشن شدن حق نبود زیرا پیامبران به اندازه ای که برای ایمان آوردن انسان کافی باشد، معجزات آوردند. بنابراین خداوند متعال فرمود:« قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ »  به راستی این نشانه ها را روشن گردانده ایم برای قومی که یقین دارند.
پس اهل یقین با نشانه های روشن و دلیل های آشکار خداوند که به وسیله آن یقین حاصل می شود و شک و تردید دفع می گردد آشنا هستند.
سپس خداوند متعال یک نشانه را که تمامی معجزات و نشانه های دال بر راستگویی پیامبر (ص) و راست بودن آنچه او آورده است در بر می گیرد، بیان کرده و می فرماید:« إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا» همانا تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده  فرستاده ایم. پس این آیه مشتمل بر معجزاتی است که پیامبر آورده است. و آن در سه چیز خلاصه می گردد:
نخست در مبعوث شدن و فرستاده شدن او. دوم در سیره و رهنمودهای پیامبر . سوم در شناخت و معرفت آنچه از  قرآن و سنت بر جای گذاشته است. مورد اول و دوم از « إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ» استنباط می شود، و مورد سوم از « بِالحَقّ» . مورد اول که مبعوث شدن پیامبر می باشد این گونه است که مردم قبل از فرستاده شدن پیامبر (ص) در بت پرستی و آتش پرستی و شقاوت و سنگدلی بسر می بردند و ادیان را تحریف می کردند، و در تاریکی کفر دست و پا می زدند و جز تعداد اندکی از اهل کتاب که قبل از بعثت منقرض شده بودند از این آفت در امان نماندند.
از سویی نیز خداوند مخلوق خود را بیهوده نیافریده و آنها را بدون حساب و کتاب رها نکرده است، چون او حکیم و دانا، و توانا و مهربان است. از جمله حکمت  و مهربانی او نسبت به بندگانش این است که این پیامبر بزرگ را به سوی آنها فرستاده است که این پیامبر بزرگ را به سوی آنها فرستاده است تا آنها را به پرستش خداوند یکتا که شریکی ندارد امر نماید. پس خداوند یکتا که شریکی ندارد امر نماید. پس به محض رسالت یافتن پیامبر فرد عاقل می داند که او راستگو می باشد و این نشانه ای است بزرگ مبنی بر اینکه او پیامبر خدا می باشد.
و اما در رابطه با مورد دوم که عبارت از سیره و هدایت پیامبر است، هرکس پیامبر (ص) را به طور کامل بشناسد و سیره او را قبل از بعثت، و پرورش یافتنش بر کامل ترین خصلتها و خوبی ها و اخلاق بزرگ و کریمانه بداند و حالت او را بررسی کند، خواهد دانست که اخلاق هیچ کسی جز اخلاق پیامبران – که انسان هایی کامل  هستند – چنین نیست، چون خداوند صفات و ویژگی ها را بزرگترین دلیل بر شناخت دارندگان آن و راستگویی و دروغگویی شان قرار داده است.
و اما مورد سوم که عبارت از شناخت شریعت بزرگ، و قرآن کریم است، مشتمل بر خبرهای راست و دستورهای نیکو و نهی از هر زشتی و دربرگیرنده معجزات روشن و آشکار است. پس همه معجزات در این سه مورد داخل می شوند. « بَشیراً» مژده دهنده برای کسی که به منظور رسیدن به سعادت دنیا و آخرت از تو پیروی نماید. « وَنَذِیراً» و بیم دهنده برای کسی که از تو سرپیچی کرده و شقاوت و هلاکت را در دنیا و آخرت انتخاب کرده است. « وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ» و درباره اهل جهنم از تو سوال نمی شود. یعنی تو مسائل آنها نیستی، بلکه فقط رساندن پیام بر تو لازم است و حساب گرفتن با ماست.
آیه ی 120:
وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعدَ الَّذِي جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ، و یه ودیان و نصارا هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر اینکه از دینشان پیروی کنی.  بگو:« همانا هدایت خداوند هدایت حقیقی است». و اگر از خواسته ها و آرزوهایشان پیروی کنی پس از اینکه علم و آگاهی یافته ای، هیچ سرپرست و یاوری از جانب  خدا برایت نخواهد بود.
خداوند خبر می دهد که یهودیان و نصارا از پیامبر راضی نمی شوند مگر اینکه از دینشان پیروی نماید، چون آنها مردم را به دینی که دارند دعوت می کنند و گمان می  برند که آن دین هدایت است، پس به آنها بگو: « إِنَّ هُدَى اللّهِ» تنها هدایت خداوند که با خود دارم « هُوَ الْهُدَى» هدایت حقیقی است. و اما آنچه شما بر آن هستید اموال و آرزویی باطل است. « وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعدَ الَّذِي جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ » و اگر بعد از علمی که تو را حاصل شده است از خواسته هایشان پیروی کنی. از جانب خدا هیچ کارساز و یاوری نخواهی داشت. در این آیه از پیروی از خواست های یهودیان و نصارا و تشابه و همانند سازی با آنها در چیزی که مخصوص دین آنان است به شدت نهی شده است. گرچه پیامبر (ص) در این زمینه مورد خطاب قرار گرفته است اما امتش را نیز شامل می شود، زیرا در نصوص شرع قاعده بر این می باشد که کلی بودن مفهوم و معنی مد نظر است نه یک مخاطب مخصوص همان طور که عمومیت لفظ مدّ نظر است نه خصوصیت سبب.
آیه ی 123-121:
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَـئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمن يَكْفُرْ بِهِ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ، از کسانی که کتاب را به آنها داده ایم آن گونه که حق خواندنش است آن را می خوانند، ایشان به آن ایمان می آورند و هرکس به آن کفر ورزد آنان زیانکارانند.
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ، ای بنی اسراییل! یاد کنید نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم.
وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ، و بترسید از روزی که از دست کسی برای کسی کاری ساخته نیست و بدلی از آن پذیرفته نمی شود و شفاعت به او سودی نمی رساند، و نه آنها یاری خواهند شد.
خداوند متعال خبر می دهد کسانی که به آنها کتاب داده و به آنها احساس نموده است، آنان « يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ» آن گونه که شایسته است از آن پیروی می کنند. تلاوت یعنی پیروی کردن. پس آنان حلال قرآن را حلال می دانند و آنچه را  قرآن حرام قرار داده است حرام می دانند، و به « محکم» قرآن عمل می کنند و به « متشابه» آن ایمان دارند و اینها رستگاران اهل کتاب هستند؛ کسانی که نعمت خداوند را شناخته و سپاس آن را به جا آورده و به همه پیامبران ایمان آورده و بین هیچ یک از آنان فرق نگذاشته اند، پس ایشان مومنان حقیقی هستند، نه آن دسه که می گویند: « نُومِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَینَا وَیَکفُروُنَ بِمَا وَرَآءَهُ» به آنچه بر ما نازل شده است ایمان می آوریم و به غیر از آن کفر می ورزیم.
بنابراین خداوند آنها را تهدید نموده و فرموده است: « وَمن يَكْفُرْ بِهِ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» و هرکس که به آن کفر ورزد پس ایشان زیانکارانند. و تفسیر آیه بعدی پیش ذکر شد.
آیه ی 125-124:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ  ، و هنگامی که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی چند بیاموزد و آن را به طور کامل انجام داد. خداوند  فرمود:« تو را پیشوای مردم قرار می دهم»، گفت: « و از دودمان من؟» ، فرمود: « پیمان من به ستمکاران نمی رسد».
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ، و باز یاد آورید وقتی که خانه کعبه را بازگشتگاه و ماوای امنی برای مردم قرار دادیم. و از مقام ابراهیم نماز گاهی برگیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم تا خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفین و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزه گردانید.
« وَإِذِ ابْتَلَى» خداوند از بنده و خلیلش ابراهیم علیه السلام که بر پیشوا بودن و بزرگی او اتفاق نظر است و هر گروهی از اهل کتاب ادعای ابراهیمی بودن را می کنند و حتی مشرکان نیز ادعا می کنند که پیرو او هستند، خبر می دهد که او را سخنانی چند بیاموزد و امتحانش کرد. یعنی او را به وسیله نواهی و دستورهایی آزمایش نمود، زیرا عادت خداوند در آزمایش کردن بندگانش چنین است که آنها را به اوامر و نواهی می آزماید تا دروغگو که به هنگام امتحان و آزمایش نمی تواند ثابت قدم واستوار باشد، مشخص گردد، واز راستگو که مقامش همواره بالا می رود و ارزش او افزوده می شود و عملش پاکیزه می گردد، جدا شود. و بزرگترین راستگویان در این مقام ابراهیم خلیل علیه السلام بود، و آنچه را خداوند او را بدان آزمایش کرد به صورت کامل و زیبا انجام داد. خداوند به پاس این کار وی را ستایش کرد و  فرمود:« إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» همانا تو را پیشوای مردم می گردانم، به گونه ای که از تو پیروی کرده و به دنبال تو به سوی سعادت جاودانه اشان حرکت می کنند. و همواره ستایش خواهی شد، و برای شما پاداش بزرگ و  فراوانی است، و همه با دیده احترام به تو می نگرند. و سوگند به خدا این بزرگترین مقامی است که در آن رقابت کنندگان به رقابت می پردازند، و بالاترین مقامی است که فعالیت کنندگان آستین را برای رسیدن به آن بالا می زنند، و کامل ترین حالتی است که پیامبران اولوالعزم و پیروان راستگوی آنها که مردم را به سوی خدا دعوت می کنند، به آن دست یافته اند.
پس وقتی که ابراهیم به این مقام رفیع چشم طمع دوخت و آن را دریافت، از خداوند خواست آن را به دودمانش هم بدهد، تا مقام دودمانش نیز رفیع باشد.  و این نیز از امامت و خیرخواهی و محبت او برای بندگان خدا است که دوست داشت در میان فرزندان او مرشدان و راهنمایان زیاد شوند. آفرین بر این همت بلند ابراهیم و مبارکش باد این مقامات عالی!
سپس خداوند مهربان به او جواب داد و وی را از آنچه که از رسیدن به این مقام منع می کند، آگاه ساخت و فرمود:« لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» امامت در دین به ستمکاران نمی رسد؛ کسی که بر خود ستم کرده و آن را زیان رسانده و ارزش آن را کاسته است. زیرا ستم با این مقام متضاد است، و فقط با صبر و یقین می توان به این مقام دست یافت، در نتیجه دارنده این مقام باید دارای ایمان و اعمال شایسته زیاد و اخلاقی زیبا و  عادت های درست و محبت کامل و ترس و توبه باشد. پس ستم کجا و این مقام کجا؟ و مفهوم آیه بیانگر آن است که هرکس ستمکار نباشد، می تواند این پیشوایی را کسب کند به شرطی که اسباب آن را فراهم نماید.
سپس خداوند نمونه ای جاودان که بر امامت ابراهیم دلالت می نماید ذکر نمود، و آن بیت الحرام است که خداوند زیارت آن را رکنی از ارکان اسلام گردانیده و گناهان را با آن محو می نماید. در بیت الحرام آثاری از ابراهیم خلیل و دودمانش برجای مانده است که با آن امامت او دانسته می شود، و یاد و خاطره آنان همیشه در یادها باقی می ماند. خداوند متعال در این زمینه می فرماید: « وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ» و چون خانه کعبه را بازگشت گاهی برای مردم قرار دادیم. یعنی محلی که مردم به سوی آن باز می گردند تا منافع دینی و دنیوی خود را حاصل کنند، به سوی آن رفت و آمد می کنند و از آن سیر نمی شوند. و خداوند آن را « أَمْناً» امن گردانده است به گونه ای که هر انسانی، حتی حیوانات وحشی و جمادات و نباتات از قبیل درختان، در کنار آن احساس امنیت و آرامش می کنند.
به همین جهت در دوران جاهلیت، مشرکان آن را به شدت احترام می کردند به گونه ای که اگر یکی از آنها قاتل پدرش را در حرم می دید به او کاری نداشت. وقتی که اسلام آمد به احترام و تعظیم کعبه افزوده شد.
« وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى» احتمال دارد که منظور از این مقام همان مقام معروف ابراهیم باشد که اکنون در مقابل دروازه کعبه قرار دارد. و احتمال دارد منظور از « مصلی قرار دادن آن» دو رکعت نماز طواف باشد که مستحب است پشت مقام ابراهیم خوانده شود. و جمهور مفسرین بر همین باورند. و احتمال دارد که مقام، مفرد و مضاف باشد. پس آن وقت همه مقامات ابراهیم را در حج شامل می شود و آن تمام مشاعر است از قبیل طواف و سعی و وقوف در  عرفه و مزدلفه و رمی جمرات و قربانی و دیگر افعال حج. پس در این صورت« مُصَلًّى» یعنی عبادتگاهی . یعنی در شعائر  حج به ابراهیم اقتدا کنید، و شاید این معی بهتر باشد، چون معنی اول را نیز در بردارد و لفظ کلمه نیز چنین احتمال را جایز می داند.
« وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ» و به ابراهیم و اسماعیل وحی نمودیم که خانه خدا را شرک، کفر، معاصی و سایر پلیدیها و آلودگی ها پاک بدارند، « لِلطَّائِفِينَ» تا برای طواف کنندگان « وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» و معتکفین و نمازگذاران پاک شود. طواف را مقام نمود چون به مسجدالحرام اختصاص دارد، سپس اعتکاف را ذکر کرد چون یکی از شروط اعتکاف آن است که در مسجد صورت پذیرد، سپس نماز را ذکر کرد با اینکه نماز بهتر و برتر است.
و خداوند متعال خانه کعبه را به خود نسبت داد چون در این فوایدی هست، از جمله اینکه نسبت دادن خانه به خدا اقتضا می نماید ابراهیم و اسماعیل به پاک کردن آن بیشتر توجه نمایند، چون خانه خدا است، پس آنها نهایت تلاش و توان خود را برای پاک کردنش مبذول داشتند.
دیگر اینکه نسبت دادن خانه به خدا موجب احترام و بزرگداشت آن می باشد، پس به صورت ضمنی بندگانش را به بزرگداشت واحترام کعبه دستور می دهد. یکی دیگر از فواید این است که نسبت دادن خانه به خدا باعث می شود قلوب بندگان به سوی آن جلب شود.
آیه ی 126:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ، و چون ابراهیم گفت:« پروردگارا! اینجا را شهر امن بگردان و از اهلش هر آن کس که به خدا و روز اخرت ایمان آورد از میوه ها به او روزی ببخش. خداوند فرمود: و هرکس که کفر ورزد او را مدت اندکی بهره مند می گردانم سپس او را به عذاب آتش ناچار می سازم و بد سرانجامی است.
و هنگامی که ابراهیم برای این خانه دعا کرد که خداوند آن را شهر امنی بگرداند و به ساکنان مومن آن از میوه ها روزی ببخشید. سپس او علیه السلام این دعا را به مومنان مقید نمود،« مَنْ آمَنَ مِنْهُم» تا در  برابر خداوند ادب را رعایت کرده باشد، زیرا درخواست اول به صورت مطلق بود و جواب آن مقید به غیر از ستمکار شد. پس وقتی برای روزی آنها دعا کرد و آن را مقید به مومن نمود در حالیکه روزی خدا شامل مومن و کافر و گناهکار و مطیع می شود، خداوند متعال فرمود: « وَمَن كَفَرَ» به  همه روزی می دهم، مسلمان و کافر، اما مسلمان از روی خدا برای انجام دادن عبادت او کمک می گیرد، سپس به نعمت های بهشت منتقل می گردد، اما کافر مدت کمی از دنیا بهره مند می شود، « ثُمَّ أَضْطَرُّهُ» سپس او را  با اکراه به سوی آتش جهنم می برم « إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ» به سوی  عذاب آتش که بد سرانجامی است.
آیه ی 129-127:
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم ، و به یاد آور هنگامی را که ابراهیم و  اسماعیل پایه های خانه کعبه را بالا بردند و گفتند: پروردگارا! از ما بپذیر، همانا تو شنوا و دانایی.
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيم ، پروردگارا! چنان کن که ما دو نفر فرمانبردار تو باشیم و از فرزندان ما ملتی فرمانبردار پدید آور و به ما طرز عبادتمان را نشان بده و توبه ما را بپذیرد، همانا تو توبه پذیر و مهربانی.
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ ، پروردگارا! در میان آنها پیامبری مبعوث فرما که آیات تو را برای آنان تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد و آنان را پاکیزه نماید، بی گمان تو عزیز و حکیمی.
و به یاد آور ابراهیم و اسماعیل را در حالی که پایه های خانه کعبه را بالا برده و این کار  بزرگ را انجام می دادند و آنان در حالتی از ترس و امید به سر می برند و از خداوند می خواستند که عملشان را بپذیرد تا  فایده ای فراوان به انان برسد.
و برای خود و فرزندانشان دعای مسلمان شدن و اسلام آوردن  کردند که حقیقت اسلام فروتنی دل و انقیاد و فرمانبردار شدن برای پروردگار است، زیرا فرمانبری قلب، فرمانبرداری اعضا را در بردارد. « وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا» و مناسکمان را به صورت عملی به ما بیاموز تا بهتر آن را اجرا نماییم. احتمال دارد منظور از مناسک همه اعمال حج باشد، همانطور که سیاق و مقام بر این امر دلالت می نماید.
و احتمال دارد منظور از آن فراتر از این و تمام دین و همه عبادت ها باشد، همانطور که عموم لفظ بر این امر دلالت می نماید. زیرا «نُسک» به معنی عبادت و پرستش خدا می باشد، اما در اینجا بیشتر رنگ و بوی اعمالی را به خود گرفته است که در حج انجام داده می شوند. پس حاصل دعاوی آنها توفیق یافتن برای فراگیری علم مفید و عمل شایسته می باشد. و از آن جا که بنده هر که باشد به ناچار کوتاهی هایی دارد و باید توبه کند،  گفتند: « وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيم» و توبه ما را بپذیر، بی گمان شما توبه پذیر و مهربان هستی.
« رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ» پروردگارا! در میانِ فرزندان ما مبعوث بدار، « رَسُولاً مِّنْهُمْ» پیامبری از خودشان را تا مقامشان بالا رود و فرمانبردار آن پیامبر باشند و او را به خوبی بشناسند. « يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ» آیات مشا را بر آنان بخواند و به آنان یاد دهد. « وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» و معانی کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد. « وَيُزَكِّيهِمْ» و  با تربیت کردن آنها بر کارهای شایسته و دور کردنشان از اعمال ناشایست که جز با آن نفس تزکیه نمی شود، آنها را پاکیزه بگرداند. « إِنَّكَ أَنتَ العَزِيز» بی گمان تو بر هر چیزی غالب هستی. « عزیز» یعنی توانا و  غالب و نیرومند بر هر چیزی. عزیز یعنی کسی که بر هر چیزی غلبه و سیطره پیدا می کند، و هیچ چیزی نمی تواند در برابر قدرت و چیره گی او مانعی ایجاد کند. « الحَكِيمُ» کسی که هر چیز را  در جای حقیقی اش قرار می دهد. پس بر مبنای عزت و حکمت خویش در میان آنها پیامبری را مبعوث فرما.
خداوند دعای آن دو را پذیرفت و این پیامبر بزرگوار را در میان آنان مبعوث گرداند و او را مایه برخورداری فرزندان آن دو و سایر مخلوقات از رحمت و برکات الهی قرار داد.
به همین  خاطر پیامبر (ص) فرمود:« أنَا دَعوَةُ أبِی إبرَاهِیم» من نتیجه دعای پدرم ابراهیم هستم.
و از آنجا که خداوند ابراهیم را تا این اندازه مورد تکریم  قرار داد و از صفات کامل او خبر داد، فرمود:
آیه ی 134-130:
وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ، و چه کسی از آیین ابراهیم روی بر می تابد، مگر آن کس که خویشتن را خوار دانسته و نشناسد؟! و به راستی او را در دنیا برگزیدیم  و او در آخرت از شایستگان است.
إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ، آن گاه که پروردگارش به او فرمود:«فرمانبر باشد»، گفت:« فرمانبر پروردگار جهانیانم.»
وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون، و ابراهیم و یعقوب فرزندانشان را بدان سفارش کردند که ای فرزندان! خداوند دین را برایتان برگزیده است پس شما نباید بمیرید مگر در حال مسلمانی.
أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَـهَكَ وَإِلَـهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِلَـهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ، آیا شما حاضر بودید وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید آن گاه که به فرزندانش گفت: « پس از من چه چیزی را می پرستید؟»، گفتند:« معبودت را، و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعی ل و اسحاق را می پرستیم که معبودی یگانه است و ما فرمانبردار او هستیم».
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ، آن جماعت را روزگار به سرآمد، برای آنان است آنچه کرده اند و برای شما است آنچه کرده اید، و شما از آنچه آنان می کرده اند باز خواست می شوید.
روی برنمی تابد (عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ» از آیین ابراهیم پس از آنکه فضل و بزرگواری ابراهیم یا آیین وی را شناخت « إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ» مگر کسی که خویشتن را نشناسد و خود را خوار و کوچک بشمارد و به بهایی اندک بفروشد.
همان طور که راه یافته تر و کامل تر از کسی که به آیین ابراهیم علاقه مند است وجود ندارد. سپس از حالت او در دنیا و آخرت خبر داد و فرمود: « وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا» و او را برگزیدیم و به وی توفیق انجام کارهایی را دادیم که با انجام آن از برگزیدگان گردید. « وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» و او در آخرت از شایستگان است، کسانی که مقامشان بسیار والا و رفیع است. « إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ» آنگاه که پروردگارش به وی گفت: فرمانبر باش، او در جواب درخواست پروردگار «قَال» گفت: « أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» با نهایت اخلاص پروردگار جهانیان را می پرستم و به سوی او باز می گردم و تنها محبت وی را در دل جای می دهم. ابراهیم علیه السلام به گونه ای در توحید و یکتاپرستی غور کرده بود که یکتاپرستی به عنوان بزرگترین ویژگی در زندگی او جلوه می کرد. سپس یکتاپرستی را در میان فرزندانش بر جای گذاشت و آنها را بدان سفارش نمود و آن را سخنی ماندگار پس از خود باقی گذاشت، به گونه ای که فرزندانش توحید را از یکدیگر به ارث بردند تا به یعقوب رسید و او فرزندانش را به آن سفارش کرد. پس ای فرزندان یعقوب! پدرتان شما را به صورت ویژه بدان سفارش کرد، پس لازم است که به طور کامل فرمان برید و از خاتم پیامبران پیروی کنید، و گ فت: « يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ» ای فرزندانم! خداوند از آن جا که نسبت به شما مهربان است دین را برایتان برگزیده است، پس آن را بر پا دارید و شرایع و دستوراتش را اجرا کنیدو خویشتن را بدان متصف نمایید، و خود را به اخلاق دینی بیارایید و این را تا دم مرگ ادامه دهید، چون هرکس که بر حالتی زندگی کند بر همان حالت خواهد  مرد، و هرکس که بر حالتی بمیرد بر همان حالت برانگیخته خواهد شد.
و از آنجا که یهودیان و نصارا ادعا می کردند بر دین ابراهیمو یعقوب هستند، خداوند ادعای آنان را منکر شد و فرمود:« أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء» شما حاضر بودید « إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ» آنگاه که مقدمات و  اسباب مرگ یعقوب فرا رسید؟! او به طور آزمایش و برای اینکه اطمینان یابد که آنچه فرزندانش را بدان وصیت کرده است از آن اطاعت می کنند، به فرزندانش گفت : « مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي» پس از من چه چیزی را می پرستید؟ آنها پاسخی به او دادند که مایه چشم روشنی وی گردید، و گفتند: « نَعْبُدُ إِلَـهَكَ وَإِلَـهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِلَـهًا وَاحِدًا: معبود تو را و معبود پدرانت ابراهیم واسماعیل و  اسحاق را می پرستیم که معبودی یگانه است، و چیزی را شریک و همسان او قرار نمی دهیم . « وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » و ما فرمانبردار او هستیم . پس آنها توحید و عمل را با هم جمع کردند.
معلوم است که آنها در هنگام مردن یعقوب حاضر نبودند، چون در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودند، بنابراین آنان حضور داشتند. و خداوند از یعقوب خبر داده است که او فرزندش را به یکتاپرستی سفارش نمود، نه به یهودیت. سپس خداوند متعال فرمود:« تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ» این جماعت روزگارشان به سرآمد، « لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ» آنچه به دست آوردند متعلق به خودشان است و آنچه شما به دست می آورید برای شما است، یعنی هرکس براساس کاری که انجام داده است مجازات خواهد شد، و هیچ کسی به خاطر گناه کسی دیگر مواخذه نمی شود، و جز ایمان و پرهیزگاری هیچ چیزی به آدمی سود نمی رساند. پس مشغول شدنتان به آنان و ادعایتان که بر آیین آنها هستید، و اهل سخن بودن، یک کار پوچ و بی ارزش است. بلکه بر شما واجب است به حالتی که بر آن قرار دارید، بنگرید که آیا با آن نجات می یابید یا نه؟
آیه ی 135:
َقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، و اهل کتاب گفتند: « یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت یابید» ، بگو: « بلکه آیین ابراهیم را انتخاب می کنم که موحد و یکتاپرست بود و از مشرکان نبود».
هریک از یهودیان و نصارا شما را فرا می خوانند تا به دینشان داخل شوید، و گمان می برند که آنها راه یافته و هدایت شده اند و دیگران گمراه هستند. «قُل» جوابی قانع کننده و صریح به او بده و بگو: « بَل» بلکه پیروی می کنیم « مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا» از آیین ابراهیم که روی به خدا آورده بود واز غیر خدا روی برگردانده و توحید و یکتاپرستی را بر پاداشته و شریک و همتا قرار دادن برای خدا را ترک کرده بود. پس پیروی کردن از او به هدایت می انجامد و روی گردانی از آیین او کفر و گمراهی است.
آیه ی 136:
قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ، بگویید: « ایمان آوردیم به خدا و به آنچه برای ما فرستاده شده و آنچه برای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان یعقوب نازل گشته، و آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه پیامبران از جانب پروردگارشان دریافت  کرده اند، و میان هیچ یک از آنان فرق نمی گذاریم و ما فرمانبردار او هستیم.»
این آیه کریمه در برگیرنده تمام چیزهایی است که  ایمان آوردن به آن واجب است. و ایمان عبارت است از اینکه از صمیم قلب این اصول و کلیات را تصدیق نمود و به آن باور داشت. و اعتقاد به ا ین اصول و کلیات متضمن برخورداری ازاعمال قلوب از قبیل خوف، رجا، تعظیم و ... است. همچنانکه در عمل و رفتار نیز باید به خلاف آن ایمان و اعتقاد عمل ننمود. و ایمان به این اعتبار، اسلام و همه اعمال صالح را در بر می گیرد. بنابراین همه اعمال شایسته بخشی از ایمان و اثری از آثار آن هستند، پس هرجا ایمان اطلاق شود همه آنچه بیان شد در آن داخل است ، و هرگاه اسلام اطلاق شود ایمان در آن داخل می باشد، و وقتی بین ایمان و اسلام مقارنه ای صورت گیرد، ایمان به اقرار و تصدیق قلبی گفته می شود و اسلام به اعمال ظاهری . نیز هرگاه میان ایمان و اعمال شایسته مقارنه ای صورت پذیرد، قضیه به همان منوال است.
« قُُولُواْ» با زبان هایتان بگویید، و قلب و زبانتان باید مطابق هم باشد چرا که پاداش و جزا بر گفتار همراه با عمل مترتب می شود.
پس همان طور که گفتار بدون اعتقاد قلبی نفاق و کفر است، سخن خالی از عمل نیز تاثیری ندارد و فایده اش ناچیز است، گرچه بنده به خاطر آن پاداش می یابد، چنانچه سخن خیر باشد و از ایمان نشات گرفته باشد، اما میان سخن خالی و گفتاری که از قلب سرچشمه گرفته باشد تفاوت زیادی وجود دارد.
و « قُُولُواْ» مبّین آن است که عقیده باید آشکارا بیان شود و دیگران را به سوی آن دعوت نمود، چون عقیده اصل دین و پایه آن است. و در « آمَنَّا» و موارد مشابه آن که صادر شدن فعل به تمام امت نسبت داده شده است به این نکته اشاره شده است که بر همه امت واجب است به ریسمان الهی چنگ بزنند و متحد و یکپارچه باشند و از وحدت رویه و وحدت عمل برخوردار شوند. ضمنا در این آیه از تفرقه و دو دستگی نهی و اشاره شده است که مومنین مانند جسدی واحد هستند.
و « قُُولُواْ آمَنَّا» بر این مطلب دلالت می نماید که جایز است انسان ایمان را به صورت مقید به خودش نسبت دهد، بلکه این امر، واجب است. یعنی واجب است که ایمان را به مشیّت خدا مقّید نماید، آنگاه آن را به خود نسبت دهد. به خلاف اینکه بگوید « أنا مومن» و یا کلماتی دیگر از این قبیل را بر زبان بیاورد، زیرا این کلمه را نباید بگوید مگر اینکه آن را به مشیت الهی مقید نماید و بگوید: « من – اگر خدا بخواهد – مومن هستم»، زیرا در این کلمه ادعای پاک قرار دادن نفس و تزکیه آن وجود دارد. « آمَنَّا بِاللّهِ» یعنی  ایمان آورده ایم به خداوندِ یکتا و یگانه که به هر صفت کمالی متصف است و از هر عیب و نقصی پاک و منزه بوده و شایسته آن است که همه عبادت ها تنها برای او انجام گیرد و در هیچ عبادتی به هیچ وجهی برای او شریکی گرفته نشود.
« وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْنَا» شامل قرآن و سنت است، زیرا خداوند متعال فرموده است:« وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَیکَ الکِتَبَ وَالحِکمَةَ» و خداوند کتاب و حکمت (سنّت) را  بر تو نازل فرموده است. پس در آن ایمان آوردن به همه آنچه کتاب خدا و سنت پیامبرش متضمن آن است از قبیل صفات خداوند و پیامبران و روز قیامت و امور پنهان گذشته و آینده، واجب است. نیز ایمان به احکام دستوری و احکام جزا که در قرآن و سنت وجود دارند واجب است. « وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ» این آیه بیانگر آن است که  باید به همه ی کتاب های نازل شده بر پیامبران ایمان داشت. و ایمان داشتن به همه ی پیامبران به طور عام، و ایمان داشتن به پیامبرانی که به صورت ویژه در این آیه از آنها نام برده شده است به خاطر شرافت آنان است، و اینکه شرایع بزرگی را آورده اند.
و باید به همه پیامبران و کتاب ها به صورت عموم ایمان داشته باشیم، و آنچه به طور مشروح از آنها به ما رسیده است باید به صورت مفصل و مشروح به آن ایمان داشت. « لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ» میان هیچکدام از آنان فرق و جدایی قایل نمی شویم بلکه به همه ایمان می آوریم. در میان تمام پیروان ادیان آسمانی این ویژگی مختص مسلمانان است، زیرا یهودیان و نصارا و صابئی ها و دیگران- گرچه ادعا می کنند به پیامبران و کتاب هایشان ایمان دارند – اما آنها به دیگر پیامبران و کتاب ها کفر می ورزند و میان پیامبران و کتاب ها فرق می گذارند؛ به بعضی ایمان می آورند و به بعضی دیگر کفر می ورزند، و تکذیب آنها، تصدیقشان را نقض می کند، زیرا پیامبری که آنها گمان می برند به او ایمان دارند تمام پیامبران را تصدیق کرده است به خصوص محمد (ص) را، پس اگر محمد را تکذیب کنند بی گمان پیامبرشان را تکذیب کرده اند. پس این به معنی کفر ورزیدن به پیامبرشان است.« َومَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ» بیانگر آن است که نعمت دین، سعادت دنیوی و اخروی را به همراه دارد. خداوند ما را فرمان نداده است تا به ملک و مالی که به پیامبران داده شده است ایمان بیاوریم، بلکه ما را دستور داده تا  به کتاب ها و شریعت هایی که به پیامبران داده شده است ایمان بیاوریم، و این آیه بیانگر آن است که پیامبر سفیران خدا و واسطه هایی بین او و بندگانش هستند که دین را تبلیغ می کنند و اختیاری از خود ندارند.
« مِن رَّبِّهِمْ» در پرتو این آیه در می یابیم که بهترین جلوه ربوبیت خداوند برای بندگانش این است که بر آنها کتاب نازل نموده و پیامبران را به سوی آنها فرستاده است. پس ربوبیت خداوند  مقتضی آن است که بندگانش را بیهوده و بی کار رها نکند. و چون آنچه  به پیامبران داده شده است از جانب پروردگارشان است پس میان پیامبران و میان کسانی که ادعای پیامبری می کنند  تفاوت زیادی است، و به محض شناختن آنچه که مردم را به سویآن دعوت می کنند تفاوت آنها مشخص می شود، پس پیامبران جز به سوی خوبی و نیکی دعوت نکرده، و جز از بدی و زشتی نهی نمی کنند و همدیگر را تصدیق می نمایند و برای یکدیگر به حق گواهی می دهند، بدون اینکه میان آنان تضاد و اختلافی وجود داشته باشد، چون همه از جانب پروردگارشان آمده  اند. « وَلَو کَانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلَفَاَ کَثِیرَاَ» و اگر قرآن از جانب خدا نبود اختلاف زیادی در آن می یافتند. و این برخلاف کسانی است که ادعای پیامبری می کنند، زیرا به ناچار آنها در اخبار و دستورها و نواهی خود دچار تناقض گویی می شوند، همان طور که این امر از بررسی حالات و محتوای پیام تمامی افرادی که هرچند که گفته و قول، آدمی را از عمل و کردار بی نیاز نمی گرداند به دروغ ادعای پیامبری کرده اند معلوم می شود.
پس از اینکه خداوند همه آنچه را که باید به آن ایمان آورد به طور عام و خاص بیان کرد،  فرمود:« وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» و ما در برابر عظمت خداوند فروتن بوده و در باطن و ظاهر فرمانبردار او هستیم، و عبادت را خالصانه برای او انجام می دهیم. به دلیل اینکه معمول « لَهُ» بر عاملش که « مُسلِمُونَ» است مقدم شده است.
و این آیه با اینکه مختصر و موجز است اما هر سه قسم از اقسام توحید را در بر گرفته است؛  توحید ربوبیت، توحید الوهیت، و توحید اسماء و صفات.  و نیز در برگیرنده ایمان به همه پیامبران و همه کتاب های آسمانی است. نیز بعد از آنکه به طور  عام از پیامبران سخن به میان آورد، به طور خاص نیز از حضرت ابراهیم و پیامبران دیگر ذکر به میان آورد، که ذکر خاص بعد از عام بیانگر فضل و بزرگواری آنان می باشد. و نیز تصدیق به قلب و زبان و جوارح، و اخلاص برای خدا را در بر گرفته است، و نیز فرق میان پیامبران راستین و مدعیان دروغین نبوت را بیان می کند. نیز در این آیه خداوند متعال بندگانش را آموخته است که چه و چگونه بگویند و نیز رحمت و  احسان خداوند بر بندگان به ویژه به نعمت های دینی که به سعادت دنیاو آخرت آنان منتهی می شود اشاره شده است . پس پاک است خداوندی که در کتابش هر چیزی را تبیین نموده و آن را مایه هدایت و رحمت قومی گردانده است که ایمان می آورند.
آیه ی 137:
فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ، پس اگر به آنچه شما  بدان ایمان آورده اید ایمان آوردند بی گمان هدایت شده اند و اگر روی برتافتند پس همانا آنان در ستیزند و خدا تو را بسنده است و او شنوا و دانا است.
اگر اهل کتاب مانند شما مومنان به تمام پیامبران که برتر از همه آنان محمد (ص) است، و به تمام کتابهای آسمانی که برتر از همه آنها قرآن است ایمان بیاورند و فرمانبردار خداوند یکتا شدند و میان هیچ یک از پیامبران فرق نگذاشتند، « فَقَدِ اهْتَدَواْ» به راستی آن گاه به راه راست که انسان را به بهشت  می رساند هدایت شده اند . پس آنها راهی برای هدایت ندارند جز اینکه چنین ایمانی داشته باشند، نه آن گونه که گمان برده و گفتند: « کُونُوا هُودَا أَو نَصَریَ تَهتَدُوا» یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت شوید. آنها گمان بردند که هدایت تنها در سایه چیزی حاصل می شود که آنها بر آن هستند، در حالی که هدایت عبارت است از شناخت حق و عمل کردن به آن، و ضد آن که گمراهی است عبارت است از جهل و عمل نکردن به اقتضای شناخت و علمی که حاصل شده است . و این همان ستیزی است که آنها در آن بودند بعد از اینکه روی برتافتند. «مُشاق» کسی است که خدا و یا پیامبرش جبهه گیری کند. شقاق مستلزم عداوت و دشمنی شدید است، و آنان چنین بودند زیرا در راستای اذیت و آزار پیامبر (ص) از هیچ چیزی دریغ نکردند. بنابراین خداوند به پیامبرش وعده داد که او را بسنده است و از وی حمایت خواهد کرد، زیرا خداوند همه صداها را می شنود و پنهان و آشکار و ظاهر و باطن را می داند پس وقتی خداوند چنین است تو را از شر آنها محافظت خواهد کرد.
و خداوند وعده ای را که به پیامبرش داده بود محقق نمود و او را بر آنها مسلط کرد به گونه ای که پیامبر بعضی از آنها را کشت و بعضی را اسیر کرد، و بعضی را از سرزمینشان آواره نموده و  این معجزه ای از معجزات قرآن است که از چیزی قبل از وقوع آن خبر می دهد و دقیقا همان گونه که از آن خبر داده است محقق شد.
آیه ی 138:
صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدون ، رنگ خدایی، و چه کسی از خدا زیباتر بیاراید؟ و ما پرستندگان او هستیم.
رنگ خدایی را بگیرید و آن دین خدا است، و در ظاهر و باطن کاملا آنرا برپا دارید و بااعتقاد کامل و درهمه اوقاتب ه آن پایبند باید تا تبدیل به رنگ شما شده و صفتی از صفات شما گردد. پس هرگاه دین در زندگی روزانه شما سریان پیدا کرد با رضایت و اختیار و محبت از دستورات آن پیروی می کنید، و دین تبدی ل به طبیعت و خوی شما می گردد و از شما جدا نمی شود، آنچنانکه رنگ پارچه یکی از صفات آن است و از آن جدا نمی شود، آن گاه سعادت دنیوی و اخروی را بدست می آورید، زیرا دین، انسان را بر متصف شدن به اخلاق نیک و انجام دادن کارهای خوب و عالی تحریک می نماید. بنابراین به منظور به تعجب واداشتن عقل های پاکیزه فرمود: « وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً» و هیچ رنگی زیباتر از رنگ خدا نیست.
و اگر می خواهی فرق بین رنگ خدا و دیگر رنگ ها را بدانی، هرچیزی را با ضد آن مقایسه کن. پس چه فکر می کنی در مورد بنده ای که به طور درست به پروردگارش ایمان آورده و فروتنی قلب و فرمانبرداری جوارح داشته و به تمامی صفات نیکو و اخلاق کامل خود را آراسته و هر صفت زشت و اخلاق پستی را از خود می زداید؟! پس او که این گونه است، در گفتار و کردارش صادق و شکیبا و بردبار و پاکدامن و شجاع است، و در سخن و عمل نیکوکار است، از خدا می ترسد و به وی امیدوار است و او را از سر اخلاق عبادت می کند و با بندگانش نیکوکار میباشد.
چنین کسی را با بنده ای مقایسه کن که به پروردگارش کفر ورزیده و از او گریخته و به کسی دیگر از مخلوقات وی روی آورده و به کفر و شرک و دروغ و خیانت و فریب و مکر و ارتکاب اعمال منافی عفت و بدرفتاری با مردم در سخن و کردار متصف است، پس نه برای خدا مخلص است و نه نسبت به بندگانش احسان می نماید.
اینجاست که فرق بزرگ این دو برایت روشن می گردد و در می یابی که هیچ رنگی بهتر و زیباتر از رنگ خدا نیست، و هیچ رنگی زشت از رنگ کسی نیست که خود را به غیر از رنگ خدا آراسته است.
« وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ» این بخش از آیه بیانگر رنگ خدا است و آن انجام این دو اصل است؛ اول اخلاص، و دوم پیروی کردن، زیرا عبادت عبارت از اقوال و افعال ظاهری و باطنی است که خداوند آن را دوست دارد و آن را می پسندد، و هیچ چیزی مورد رضایت خدا قرار نمی گیرد مگر اینکه آن را بر زبان پیامبرش مشروع  کرده باشد. و اخلاص یعنی این که قصد بنده از انجام این اعمال فقط رضای خدا باشد . و مقدم کردن معمول«لَهُ» بر عامل که « عَبِدُونَ» است، مفید حصر می باشد. « وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ» و آنان را با اسم فاعل ( عابدون ) متصف ساخت که بر ثبوت و پایداری دلالت می نماید، و بیانگر ان است که عبادت صفت آنهاست و آنها همواره بر آن ثابت قدم و استوارند.
آیه ی 139:
قُلْ أَتُحَآجُّونَنَا فِي اللّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُون ، بگو: « آیا درباره خدا با ما به مجادله می پردازید حال آنکه او پروردگار ما و پروردگار شما بوده و کردار ما از آن ما است و کردار شما از آن شما است؟ و ما برای او اخلاص می ورزیم؟!»
« محاجه» به معنی مجادله بین دو یا چند نفر است . و مجادله بر سر مسائل اخلاقی صورت می گیرد، طوری که هریک از دو طرف می خواهد سخن خودش را تایید و تقویت نمایدو سخن مقابلش را باطل کند، پس هریک در ارائه و اقامه دلیل کوشش می کند. و مجادله باید به بهترین شیوه انجام شود و از نزدیکترین راه که بتوان گمراه را به حق بازگرداند و حجت را بر وی اقامه کرد و حق را روشن و باطل را بیان داشت، وارد شد. پس اگر مجادله از این حدود بیرون رفت آنگاه تبدیل به خصومت خواهد شد که خیری در آن نیست و فته وشری فراوان از آن ناشی خواهد شد. پس اهل کتاب ادعا می کردند که آنها پیش خداوند از مسلمین بهتر و به او نزدیکترند، و این فقط یک ادعا است که برای اثبات آن باید دلیل و برهان ارائه کرد. پس وقتی که پروردگارِ همه یکی است و او تنها پروردگار شما نیست بلکه  پروردگار ما هم هست و هریک از ما عمل خودش را انجام می دهد، ما و شما در این قضیه یکسان هستیم و این باعث نمی شود که یکی از دو گروه از دیگری به خدا نزدیکتر باشد، زیرا تفاوت و قایل شدن در امری که هر دو گروه در آن اشتراک دارند، بدون اینکه تفاوت چندان موثر و محسوسی در میان باشد ، ادعایی باطل، و تفاوت قایل شدن میان دو امر کاملا مشابه است، و یک نوع خود بزرگ بینی آشکار به حساب می آید. بلکه برتری با اخلاص برای خدا و انجام اعمال صالح  حاصل می شود و آن فقط صفت مومنان است . پس مشخص شد که مومنان از دیگران به خدا نزدیکترند زیرا اخلاص راه رهایی و نجات است. و فرق اولیاء خدا و اولیاء شیطان به صفت های حقیقی است که دوستان خدا از آن برخوردارند و اهل خرد و  اندیشه آن را مشاهده کرده، و جز انسانی که خود بزرگ بین و نادان است در آن اختلاف و نزاع نمی کنند. پس در این آیه بسیار زیاد به روش مجادله اشاره شده است و اینکه باید میان دو چیز همسان، تلفیق و تقریب  به وجود آورد و بین دو  امر مختلف باید فرق گذاشت.
آیه ی 140:
أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَـقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ، آیا می گویید که ابراهیم و اسماعیل  و اسحاق و یعقوب و سباط ( نوادگان یعقوب) یهودی و یا نصارا بوده اند؟ بگو: « شما داناترید یا خدا؟، و کیست ستمگرتر از کسی که شهادتی را که از جانب خدا نزد او است کتمان کند؟»، و خداوند از آنچه می کنید غافل نیست.
و این ادعایی دیگر از ادعاهای آنها، و مجادله آنان در مورد پیامبران خدا است. یهودیان ادعا می کردند که ایشان به پیامبران مذکور از مسلمین نزدیکترند، خداوند ادعای آنها را رد کرد و فرمود:« أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ» آیا شما داناترید یا خدا؟ پس خداوند می فرماید: « مَا کَانَ إِبراهِیمُ یَهُودِیّاً وَلَا نَصرَانِیّاً وَلَکِن کَانَ حَنِیفَاَ مُّسلِمَاَ وَمَا کَانَ مِنَ المُشرِکینَ» ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه  فردی روی گردان از شرک بود و او از مشرکان نبود. اما آنها می گویند: بلکه او یهودی ونصرانی بوده است. پس یا آنها راستگو و دانا هستند یا خداوند، و به ناچار یکی از این دو چیز درست است. اما پاسخ «  ُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ» مبهم است در حالی که قضیه در نهایت روشنی و وضوح قرار دارد، به گونه ای که نیاز نبود خداوند بگوید: «  بلکه خداوند داناتر و راستگوتر است»، چون این پاسخ برای هرکسی روشن است. مانند اینکه گفته شود: شب روشن تر است یا روز؟ آتش داغ تر است یا آب؟ و شرک بهتر است یا توحید؟ و امثال آن، و این را هرکسی که عقل کمی داشته باشد می داند، حتی آنها خودشان می دانند که ابراهیم و دیگر پیامبران یهودی و نصرانی نبوده اند، اما آنها این دانش و این گواهی دادن را پنهان کردند. بنابراین ستم آنها بزرگترین ستم و ظلم است. به همین جهت خداوند متعال فرموده است: « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّه» و چه کسی ستمکارتر از سکی است که شهادتی از خدا نزد خ ود دشته باشد و آن را کتمان نماید؟ و این شهادتی است که از سوی خدا به آنها سپرده شده است نه از جانب مردم، پس لازم است به این امر اهتمام داده شود، اما آنها آن را کتمان کردند و خلاف آن را اظهار نمودند حق را کتمان کرده و باطل را ترویج نموده و مردم را به سوی آری! خداوند در آینده به شدیدترین وجه آنها را سزا می دهد. به همین جهت فرمود: « وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» خداوند از آنچه می کنند بی خبر نیست، بلکه خداوند کارهایشان را برشمرده و در آینده سزایشان را خواهد داد. پس سزای آنها بد سزایی است و آتش جهنم  بد جایگاهی برای ستمگران است.
در قرآن همیشه به دنبال آیاتی که متضمن اعمالی هستند که «آدمی» بر آنها سزا داده می شود آیاتی ذکر می گردند که بیانگر علم و قدرت خداوند می باشند. پس این دسته از آیات که متضمن برخی از صفات و نامهای نیکوی خدا هستند ، هم مفید وعد و وعید، و ترغیب و ترهیب بوده و هم بیانگر آنند که اومر دینی و جزائی بخی از آثار نامهای نیکوی خدا می باشند و این نامها چنین اوامری را اقتضا می نمایند.
آیه ی 141:
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُون ، قومی بودند که روزگار را سپری کردند و برای آنان است آنچه که انجام داده اند، و برای شما است آنچه که کرده اید و درباره آنچه آنها می کرده اند باز خواست نمی شوید.
تفسیر آیه گذشت، و خداوند آن را تکرار نموده است تا وابستگی آدمی به مخلوقات قطع شود. و باید دانست که مهم عملی است که انسان انجام می دهد، نه عمل گذشتگان و پدران، پس فایده حقیقی به اعمال است نه به انتساب مجرد به مردان.
آیه ی 143-142:
َيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ، مردمان بی خرد می گویند:« چه چیز ایشان را از قبله اشان که بر آن بودند برگرداند؟»، بگو: « مشرق و مغرب برای خدا است، هرکسی را که بخواهد به راه راست هدایت می نماید.»
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ، و این گونه شما را امتی میانه و معتدل گردانیدیم تا گواهان ِ بر مردم باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد. و ما قبله ای را که بر آن بودی قبله قرار ندادیم مگر برای اینکه بدانیم چه کسی از پیام بر پیروی می کند و چه کسی به عقب بر می گردد ، وگرچه آن بسی دشوار است مگر بر کسانی که خداوند آنان را هدایت نموده، و خ داوند ایمانتان را ضایع نمی گرداند، همانا خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است.
آیه اول مشتمل بر معجزه، دلجویی، ایجاد اطمینان خاطر برای مومنان، اعتراض و پاسخ آن، ذکر ویژگیهای معترض، و نیز ذکر صفات کسی که فرمانبردار حکم خدا است، می باشد.
پس خداوند خبر داد که به زودی مردمان بی خرد نسبت به این عمل شما رویگردانی از بیت المقدس اعتراض خواهند کرد، و آنها کسانی هستند که منافع خود را تشخیص نداده و آن را ضایع کرده و به کم ترین بها می فروشند. آنها عبارتند از یهودیان و نصرانیان و دیگر اعتراض کنندگان بر احکام و شریعت و قوانین خدا. مسلمین زمانی که در مکه مقیم بودند دستور داده شده بودند به ه نگام نماز رو به سوی بیت المقدس کنند. یک سال و نیم پس از هجرت به مدینه و به خاطر حکمت هایی که خداوند به بعضی از آنها اشاره می نماید، به آنان دستور داد که رو به کعبه نمایند. پس به آنها خبر داد که حتما مردمان بی خرد می گویند: « مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا » چه چیزی آنها را از قبله ای که بر آن بودند برگرداند؟ یعنی چه چیزی آنها را از روی کردن به بیت المقدس منصرف کرد؟ و این اعتراض به حکم خدا و شریعت و فضل و احسان او است. بنابراین خداوند از مسلمانان دلجویی به عمل آورد و به آنها خبر داد که چنین اعتراضی، از  جانب کسانی صورت پذیرفته است که بی خرد و بی دین هستند، پس شما به آنها توجه نکنید، زیرا فرد عاقل نباید به اعتراض انسان بی خرد و سفیه توجه نماید و ذهن خود را بدان مشغول کند. و آیه بیانگر آن است که جز فرد بی خرد و جاهل و کینه توز بر احکام خدا اعتراض نمی کند، و اما فرد فهمیده و مومن و عاقل احکام را پذیرفته و از آن اطاعت می کند.  همانطور که خداوند متعال می فرماید:« وَمَا کَانَ لِمُومِنِ وَلَا مُومِنَةٍ إِذَا قَضیَ اللَهُ وَرَسُولُ أَمرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الخِیرَةُ مِن أمرِهِم» وقتی خدا و پیامبرش به چیزی فرمان دادند برای هیچ مرد و زن مومنی شایسته نیست که از خود اعتراض و اختیاری داشته باشند. « فَلا وَ رَبِّکَ لَا یُومِنُونَ حَتَّی یُحَکِّموُکَ فِیمَا شَجَر بَینَهُم..» سگند به پروردگارت آنها مومن نخواهند بود مگر اینکه تو را در اختلافی که میان آنها بروز کرده است حَکَم قرار دهند. « إِنَّمَا کَانَ قَولَ المُومِنینَ إِذَا دُعُوا إلَی اللَهِ وَرَسُولُه لِیَحکُم بَینَهُم أَن یَقُولُوا سَمِعنَا وَأَطَعنَا» و سخن مومنان وقتی که به سوی خدا و پیامبرش فرا خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، فقط این است که بگویند:« شنیدیم و اطاعت کردیم».
و خداوند آنها را بی خرد نامید: « السُّفَهَاء» که برای رد سخنشان و توجه نکردن به آن همین مقدار کافی است. با این وجود خداوند متعال به شبهه مذکور اشاره می کند، سپس به آن پاسخ داده و آن را دفع کرده و می فرماید: « قُل» در جواب آنها بگو: «لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» مشرق و مغرب ملک خدا است، پس هیچ جهتی از جهت ها خارج از گستره فرمانروایی او نیست و خداوند کسی را که بخواهد به راه راست هدایت می کند. از جمله خداوند شما را به سوی این قبله هدایت کرد که از آیین پدرتان ابراهیم است، پس چرا به رو کردن شما به قبله ای که در حیطه فرمانروایی خدا است اعتراض کنند؟! شما که به جهتی رو نکرده اید که از گستره فرمانروایی خدا بیرون باشد؟ پس به محض فهمیدن این مطلب باید تسلیم فرمان خدا شد، چرا که خداوند متعال از سرِ فضل و هدایت و احسان خویش شما را بدان هدایت کرده است، و هرکس نسبت به فضلی که خداوند به شما داده است اعتراض کند، از روی کینه وحسد و ستم اعتراض می نماید.
و از آن جا که « يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» مطلق است،  و مطلق بر مقید حمل می شود، هدایت و گمراهی اسبابی دارد که حکمت و ع دل الهی آن را ایجاب می نماید . خداوند در چندین جا از کتابش اسباب هدایت را بیان کرده است : « یَهدِی بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوَنَهُ سُبُلَ السَّلَمِ» خداوند  به وسیله آن کتاب کسی را که راه خشنودی او را در پیش گیرد به راههای سلامتی هدایت می نماید. در این ایه سببی را که موجب هدایت امت می شود به طور مطلق و همراه با همه انواع هدایت بیان کرده است . همچنانکه این آیه یکی از آیاتی است که خداوند در آن بر بندگان خود منت می گذارد. به همین سبب فرمود:« وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا» و همچنین شما را امتی برگزیده و میانه رو قرار داده ایم. پس آنهایی که از حد ا عتدال و میانه روی خارج شوند خود را به هلاکت می اندازند. خداوند این امت را در همه امور دین میانه و معتدل قرار داده است.  موضع امت اسلامی در قبال پیامبران یک موضع معتدل و میانه است، زیرا هستند کسانی که در اظهار محبت نسبت به پیامبران زیاده روی و مبالغه کرده اند مانند نصارا، همچنانکه کسانی نیز هستند که بر پیامبران ستم روا داشته اند مانند یهود، اما این امت در مورد پیامبران میانه رو است، زیرا به همه پیامبران به صورت شایسته ایمان آورده است. و  در التزام به شریعت نیز میانه و معتدل است. پس نه مانند سخت  گیری یهودیان ونه مانند بی بندوباری و تساهل نصاری عمل می کند. و در باب پاکیزگی و خوراکی ها نیز این امت میانه رو و معتدل است، پس نه مانند یهودیان است که نمازشان جز در عبادتگاههایشان درست نباشد، و آب، آنها را از آلودگی ها پاک نمی کند، و خداوند چیزهای پاکیزه را به خاطر عقوبت و سزایشان بر آنها حرام کرده است، و نه مانند نصاری است، که هیچ چیزی را نجس و حرام ندانسته و و هرچیزی را مباح می دانند. اما پاکی مسلمین کامل ترین طهارت و پاکیزگی است، و خداوند خوردنی ها و نوشیدنی های پاکیزه و لباس ها و زن های پاکیزه را برای آنان حلال نموده و خوردنی ها و نوشیدنی های آلوده را بر آنها حرام گردانیده است. پس دین این امت و برترین اعمال را به این امت داده و به آنها مبلغی از علم و بردباری و عدل و نیکوکاری بخشیده که به دیگر امت ها نداده است.
بنابراین آنها امت وسط و معتدل و کال هستند « شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ» تا به سبب انصاف و حکمت منصفانه خود بر مردم گواه باشند و بر سایر ادیان منصفانه خود بر مردم گواه باشند و بر سایر ادیان حکم کنندو کسی بر آنها حکم ننماید. پس این امت هر آنچه را بپذیرد پذیرفتنی است و هرچیز که نپذیرد مردود است. اگر گفته شود چگونه داوری این امت بر دیگران پذیرفته می شود در داوری این امت  بر دیگران پذیرفته می شود. در صورتی که سخن هریک از طرف های مخالف علیه دیگری پذیرفته نمی شود؟ در جواب باید گفت که سخن هریک از دو طرف علیه دیگری به خاطر وجود «تهمت» پذیرفته نمی شود، اما وقتی که تهمت منتفی باشد و عدالت کامل حاصل شود آنگونه که حالت این امت چنین است، ایرادی وارد نمی شود، زیرا منظور داوری کردن به انصاف و حق است، و شرط آن علم عدالت است، و این دو شرط در میان این امت وجود دارد، پس سخن آنان پذیرفتهمی شود.
و اگر کسی در برتری و فضیلت این امت شک  کند و در پی دلیلی باشد که این موضوع تایید نماید، آن دلیل، کامل ترین مخلوق یعنی پیامبر این امت (ص) است. بنابراین خداوند متعال فرموده است:« وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا» و از جمله گواهی دادن این امت بر دیگران این است که در روز قیامت، انگاه که خداوند در خصوص تبلیغ و رساندن دستوراتش از پیامبران سوال می کند و از امت هایی که پیامبران را تکذیب کرده اند نیز در خصوص ابلاغ پیام خدا از سوی پیامبران سوال می کند و آن امت ها انکار می کنند که پیامبران دستور خدا را به آنها رسانده باشند، پیامبرانشان این امت را گواه می گیرند، و سخن این امت را پیامبرش حضرت محمد (ص) تایید می کند. این آیه بیانگر آن است که اجماع این امت حجت قطعی است و آنها از اشتباه در امانند، چون خداوند فرموده است: « وَسَطاً » پس اگر فرض شود که این امت بر امر نادرست اتفاق نظر و اجماع کنند، میانه و معتدل نخواهند بود مگر در برخی از کارها . نیز خداوند متعال فرموده است : « لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ» که این آیه بیانگر آن است که آنان هرگاه بر حکمی شهادت دهند ( و بگویند : ) خداوند آن را حلال گردانده ، یا حرام کرده و یا آن را واجب نموده است، همانا آنان در این شهادت و گواهی خود معصوم هستند و از خطا و اشتباه در امانند. همچنین از این آیه استنباط می شود که برای صدور حکم بایستی از عدالت و شهادت و فتوا و دیگر شروط لازم برخوردار بود.
خداوند متعال می فرماید: « وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا» و ما قبله ای را که بر آن بودی و آن بیت المقدس بود، قبله قرار ندادیم، « إِلاَّ لِنَعْلَمَ» مگر اینکه بدانیم؛ دانستنی که ثواب و عقاب بر آن مترتب می گردد، وگرنه خداوند همه امور را قبل از پیدایش آن می داند.
اما پاداش و عقابی بر این علم و دانستن مترتب نمی شود، زیرا خداوند کاملا عادل است و حجت را بر بندگانش اقامه می کند. بلکه زمانی کارهایشان را انجام دهند پاداش و سزا بر آن مرتب می شود. یعنی رو کردن به این قبله را مشروع نمودیم تا بدانیم و بیازماییم « مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ» چه کسی از پیامبر پیروی می نماید و  به او ایمان می آورد، و در هر شرایطی از او تبعیت می کند، چون او بنده ای است مامور و امورش از سوی خدا تدبیر می شود، و چون کتاب های پیشین خبر داده اند که این پیامبر رو به خانه کعبه می نماید پس فرد با انصافی که منظورش یافتن حق است، تغییر قبله سبب افزایش ایمانش شده و بیشتر از گذشته از پیامبر اطاعت می کند. اما کسی که به عقب برگردد، و از حق روی بگرداند و از هوای نفس پیروی کند، کفرش افزون می گردد و به حیرتش افزوده می شود و حجت باطلی را که بر پایه شک و شبهه قرار داشته و هیچ حقیقتی ندارد، دستاویز خویش  قرار می دهد. « وَإِن كَانَتْ» گرچه روی گرداندن تو از آن قبله « لَكَبِيرَةً» بس دشوار است، « إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّهُ » مگر بر کسانی که خداوند آنها را هدایت نموده است. پس آنها این موضوع را هدایت الهی و نعمت خداوند دانسته و شکر او را به جا آورده و به احسانش اقرار نموده و روی آوردن به سوی این خانه بزرگ را یکی از عطایا و الطاف الهی تلقی کردند، خانه ای که خداوند آن را بر تمام مناطق زمین برتری بخشیده و رفتن به سوی آن را رکنی از ارکان اسلام قرار داده که  گناهان را محو می کند. به همین جهت این کار برای آنها آسان، و برای دیگران سخت بود. سپس خداوند متعال فرمود: « وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ » برای خداوند شایسته نیست و سزاوار شان او تعالی نمی باشد که ایمانتان را ضایع کند، بلکه چنین کاری برای خداوند محال است. و در این مژده  بزرگی است برای کسی که خداوند  با دادن اسلام و  ایمان بر او منت گذارده است، چرا که خداوند ایمانشان راحفظ خواهد کرد و آن را ضایع نمی گرداند. و حفظ کردن به دو نوع است: حفظ کردن از ضایع شدن و باطل گشتن، که خداوند آنها را از هر چیزی که ایمان را فاسد کند و از بین ببرد و در آن کم و کاستی ایجاد کند از قبیل آفت های اضطراب آور و هوی و هوس های بازدارنده، در امان قرار می دهد. و نوع دیگر آن است که ایمانشان را پرورش می دهد و آنها را به انجام کارهایی توفیق می دهدکه بر ایمانشان می افزاید و یقینشان را کامل می گرداند، پس همانگونه که در آغاز شما را به سوی ایمان رهنمود فرمود، آن را نیز برایتان حفظ خواهند نمود و با پرورش دادن ایمان و رشد  مزد و پاداش آن، و حفظ ایمان از هر آلاینده و چیزی که صفای آن را مکدر و تیره نماید، نعمت خویش را بر شما کامل می گرداند. و هرگاه به منظور مشخص کردن مومن راستگو از مومن دروغین مصایب و فتنه هایی پیش آید، چنین مشکلاتی مومنان را پالایش و تصفیه نموده و راستی آنان را آشکار می نماید.
و عده ای می گویند: آیه « وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ» سبب می شود که بعضی از مومنان ایمانشان را رها کنند، اما خداوند این توهم را دور نمود و فرمود : « وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ » و خداوند با این آزمون ایمانان را ضایع نمی کند. و کسانی از مومنان که قبل از تحویل قبله مرده اند مشمول این حکم هستند، بنابراین خداوند ایمان آنها را ضایع نمی کند چون آنها در آن وقت دستور خدا را اطاعت کرده و از پیامبر اطاعت نموده اند. و طاعت خدا این است که در هر وقت و زمانی برحسب شرایط آن زمان و مکان از دستور او اطاعت شود.
« إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» همانا خداوند نسبت به مردم بسیار رئوف و مهربان است. از جمله مهربانی خداوند بر آنها این است نعمتی را که در ابتدا به آنها ارزانی داشت کامل گرداند و صف کس انی را که فقط با زبان ایمان آورده بودند، از صف آنان جدا نماید. و از جمله مهربانی خداوند نسبت به آنان این است که آنها را به آزمایشی آزمود که به وسیله آن ایمانشان افزوده شد، و مقامشان بالا رفت ، و ارجمندترین خانه را قبله آنان نمود.
آیه ی 144:
قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ ، ما روی گرداندن تو را به سوی آسمان می بینیم ، پس تو را به سوی قبله ای متوجه می سازیم که از آن خوشنود خواهی شد، پس به سوی مسجدالحرام روی بگردان و هرکجا که بودید روی خود را بدان سو بگردانید و همانا کسانی که کتاب را داده شده اند، می دانند که آن حق و از جانب پروردگارشان است و خداوند از آنچه می کنند بی خبر نیست.
خداوند به پیامبرش می فرماید: « قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء» ما چشم دوختن و نگاه کردن تو را به تمام جهت های آسمان می بینیم، که همواره در انتظار آن هستی وحی نازل شود و تو را به روی کردن به سمت کعبه دستور دهد. « وَجهَکَ» چهره ات. و نگفت: نگاهت را، زیرا پیامبر به این امر بسیار اهمیت می داد، و گرداندن چهره مستلزم گرداندن چشم است. « فَلَنُوَلِّيَنَّكَ» پس چون سرپرست و مولایت هستیم، رویت را می گردانیم، « قِبْلَةً تَرْضَاهَا » به سوی قبله ای که آن را دوست داری، و آن کعبه است. و این بیان فضیلت و شرافت پیامبر (ص) است، زیرا خداوند به امری مبادرت می ورزد که خشنودی پیامبر را در بر دارد. سپس به صراحت بیان می دارد که باید رو به کعبه کند: « فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» پس به سوی مسجدالحرام روی بیاور، « وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ» و هرکجا که باشید، در دریا و خشکی و شرق و غرب و جنوب و شمال، و هرجا که هستید، « فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ» روی به سوی آن کنید. این آیه بیانگر آن است که استقبال و روکردن به کعبه در همه نمازهای فرض و نمازهای نفل شرط است، اگر ممکن باشد رو به خود کعبه نماید و اگر ممکن نباشد به سمت و جهت آن رو کند. و گرداندن بدن از جهت قبله نماز را باطل می کند چون امر کردن به چیزی در واقع به مثابه نهی کردن از ضد آن است.
 در آیات قبلی خداوند متعال به اعتراض عده ای از اهل کتاب و غیره نسبت به تغییر جهت قبله از سوی پیامبر و مسلمانان اشاره کرد، و اعتراض آنان را نیز مردود اعلام نمود، در اینجا بیان می نماید که اهل کتاب و علمای آنها می دانند در این قضیه تو بر حق و حقیقتی روشن قرار داری، چون در کتابهای خودشان این حقیقت را با چشم سر می بینند اما از روی عناد و ستم اعتراض می کنند، پس وقتی آنها به اشتباه خود واقف هستند به اعتراضشان توجه نکنید، زیرا اعتراض کسی انسان را اندوهگین می گرداند که ممکن باشد حرف وی درست از آب درآید، اما این قضیه بسیار روشن و مبرهن است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.
اما وقتی یقین حاصل شد که حق با فردی است که بر او اعتراض می شود و به یقین دانسته شد که معترض، مخالف و کینه توز است در چنین صورتی نباید به آن توجه کرد، بلکه باید منتظر بود تا اعتراض کننده به سزای دنیوی و اخروی خود برسد. به همین جهت خداوند متعال فرموده است: « وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ» و خداوند از آنچه می کنند بی خبر نیست، بلکه اعمال آنها را ثبت می کند و آنها را بر آن اعمال مجازات خواهد کرد. و این تهدیدی است برای معترضین و تسلیت و دلجویی است برای مومنان .
آیه ی 145:
وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ، واگر برای کسانی که کتاب به ایشان داده شده است هر دلیل و برهانی بیاوری از قبله تو پیروی نمی کنند، و نه تو از قبله آنها پیروی خواهی کرد و نه برخی از قبله برخی پیروی می نمایند، و اگر پس از آگاهی و علمی که تو را حاصل آمده است از خواسته هایشان پیروی کنی همانا آن وقت از ستمکاران خواهی بود.
پیامبر (ص) بر هدایت شدن مردم بسیار حریص بود، به همین جهت نهایت نصیحت و خیرخواهی خود را صرف می کرد و از هدایت شدن آنها شاد می شد. و وقتی که مردم تسلیم امر خدا نمی شدند غمگین می گشت. بعضی از کافران از فرمان خدا سرپیچی کرده و سرکشی می کردند و بر پیامبران خدا می شوریدند و هدایت را به عمد و از روی دشمنی ترک می کردند. آنان همان یهودیان و نصرانیها بودند که از روی علم و یقین به محمد (ص) کفر ورزیدند. بنابراین خداوند متعال خبر داد که « وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ» اگر تو هر برهان و دلیلی بیاوری که سخنت را روشن کندو پیام و رسالتت را تبیین گرداند، « مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ» آنها از تو پیروی نمی کنند، زیرا پیروی کردن از قبله دلیل بر پیروی کردن از پیامبر است.
و آنها معاند بودند و حق را از روی شناخت ترک کردند، چون معجزه و دلیل به کسی سود می رساند که جویای حق بوده و حق بر او مشتبه شده باشد، پس دلایل روشن، حق را برای او واضح می گرداند. اما کسی که تصمیم قطعی گرفته است از حق تبعیت نکند، راه چاره ای ندارد.
و نیز آنها با یکدیگر اختلاف دارند و برخی، از قبله برخی پیروی نمی کنند، پس ای محمد (ص) ! عجیب نیست که آنها از قبله تو پیروی نکنند در صورتی که آنان دشمنان کینه تور و واقعی تو هستند. « قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ» این بخش از آیه بلیغ تر از آن است که بگوید« ولا تتبع » و پیروی نکن، چون این بیانگر آن است که پیامبر (ص) نیز به مخالفت کردن با آنان عادت کرده و این امر تبدیل به یکی از ویژگیهای وی گشته است،  بنابراین امکان ندارد که به قبله آنان روکند . و نگفت: « ولو أتوا بکل آیة» و چنانچه هر آیه ای را نیز بیاورند، چون آنها دلیلی بر صحت ادعای خود ندارند.
و هرگاه حق با دلایل یقینی روشن شد، لازم نیست شبهاتی که بر آن وارد می شود پاسخ داده شود چرا که پایانی برای آن شبهات متصور نیست، زیرا باطل بودن آن آشکار است، و هر چیزی که با حق مخالف کند، باطل است. « وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم» و اگر از خواست هایشان پیروی کنی. فرمود: « أَهْوَاءهُم» و نگفت « دینهم» چون آنچه بر آن هستند فقط هوی و هوس است، حتی آنها در دلشان می دانند که آنچه بر آن هستند دین نیست، زیرا هرکس دین را ترک کند از خواست و هوای نفس پیروی خواهد کرد. خداوند متعال فرموده است : « أَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَئهُ» آیا دیده ای کسی را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داده است؟!
« مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ» بعد از علمی که تو را حاصل شده است مبنی بر اینکه تو بر حق هستی و آنها بر باطل. « إِنَّكَ إِذَاً» یعنی اگر تو از آنها پیروی کنی. این احتراز است، تا این جمله از جمله قبل جدا نشود. « لَّمِنَ الظَّالِمِينَ» در زمره ستمگران خواهی بود. و چه ستمی بزرگتر از ستم کسی است که حق و باطل را بشناسد سپس باطل را بر حق ترجیح دهد؟! اگرچه مخاطب این سخن پیامبر (ص) است، اما امت وی نیز در آن داخل است، پس اگر پیامبر (ص) چنین کند – که از او بعید است- با وجود مقام بلند و نیکوکاری های زیادش، ستمکار خواهد بود، پس دیگران به طریق اولی چنین خواهند بود. سپس خداوند متعال فرمود:
آیه ی 147- 146:
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُون ، آن کسانی که کتاب را به ایشان داده ایم، او محمد را می شناسند همان گونه که فرزندانشان را می شناسند، و همانا گروهی از آنان حق را پنهان می کنند در حالی که می دانند.
«الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِين» حق تنها از سوی پروردگارت می باشد پس از شک کنندگان مباشد.
 اما گروهی از آنان – بیشتر آنها – به محمد کفر می ورزند با اینکه به خوبی می دانند این گواهی را پنهان می کنند. « وَمَن أَظلَمَ مِمَّن کَتَمَ شَهَدَةً عِنَدهُ مِنَ اللهِ» و کیست ستمگرتر از کسی گواهی از جانب خدا را که پیش اوست پنهان کند. در ضمن این نوعی دلجویی از پیامبر و مومنان، و برحذر داشتن پیامبر از شر و شبهات اهل کتاب است. همه اهل کتاب حق را پنهان نکرده اند. پس بعضی به آن کفر ورزیدند. پس بر عالم لازم است که حق را آشکار نماید و آن را با هر عبارت و دلیل و برهانی که در توان دارد بیان کندو بیاراید و بر عالم لازم است که باطل را ابطال کند و آن را از حق جدا نماید و برای مردم زشت جلوه دهد. اما اینها که حق را پنهان کردند برعکس عمل  نمودند چرا که خودشان نیز انسانهای عوضی بودند .
« الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ» این قرآن که حق است از جانب پروردگارت می باشد و از هر چیزی سزاوارتر است که حق نامیده شود، چون شامل مطالب عالی و دستورهای نیکو است، و مشتمل بر پاکیزه گرداندن دل و جان، و تشویق نمودن انسان به تحصیل منافع و دفع مفاسد می باشد، زیرا از جانب پروردگارت نازل شده است . از جمله مصادیق تربیت او برای تو این است که این قرآن را بر تو نازل نموده که عقل ها و جانها را می نوازد و همه منافع و مصالح دینی و دنیایی را در بردارد.
« فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ» بنابراین کوچکترین شک و تردیدی در آن نداشته باش، بلکه در آن بیاندیش تا به یقین برسی، چون اندیشیدن در آن به طور قطع شک را دور می زداید و انسان را به یقین می رساند.
آیه ی 148:
وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُواْ يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ، و برای هریک جهتی است که بدان روی می کند، پس برای انجام خوبی ها بشتابید. هرکجا که باشید خداوند همه شما را می آورد، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است.
پیروان هر دین و ملتی دارای جهتی هستند که به هنگام عبادت خود به آن رو می کنند، و مهم رو به قبله کردن نیست، زیرا رو به قبله نمودن از قوانینی است که در زمان ها و حالات مختلف تغییر می کند، و از جهتی به جهتی دیگر منتقل می شود. اما آنچه بسیار مهم است فرمان بردن از خدا و تقرب به او است، و این است نشان سعادت و منشور ولایت، که هرگاه انسان بدان متصف نباشد به زیان دنیا و آخرت دچار خواهد شد، اما هرگاه به آن متصف گردد سودمند حقیقی است.
و این امری است که درهمه آیین ها و شریعت ها بر آن اتفاق شده، و خداوند جهان هستی را به خاطر آن آفریده و همه را به آن دستور داده است. دستور دادن به عبادت وسبقت گرفتن در خوبی ها بالاتر از دستور به انجام آن است، زیرا شتافتن به سوی کارهای خیر، کامل کردن وانجام دادن آن به بهترین نحو را در بردارد، و هرکس که در دنیا پیش از همه به سوی خوبی ها بشتابد، در قیامت نیز پیشرو به سوی بهشت است.
پس « سابقین» و پیشروان، مقامشان از همه خلق برتر است. « خیرات» ، و همه فرائض و نوافل از قبیل نماز و روزه و زکات و حج و عمره و جهاد و فایده رساندن به دیگران و  به خود را شامل می شود.
و قوی ترین چیزی که انسان را برای شتافتن به سوی خیر و خوبی برانگیخته و  او را در این زمینه سرزنده و با نشاط می کند پاداشی است که خداوند بر انجام کارهای خیر مترتب نموده است.
« أَيْنَ مَا تَكُونُواْ يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» هرکجا که باشید خداوند همه شما را می آورد، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است. پس شما را در روز قیامت با قدرت خود جمع می کند و هر عمل کننده ای را طبق عملش سزا و جزا می دهد: « لِیَجزِیَ الَّذِینَ أَسَئُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجزِیَ الَّذِینَ أَحسَنُوا بِالحُسنَی» تا کسانی را که بد کرده اند به سزای اعمالشان برساند و به کسانی که نیکی کرده اند پاداش نیک دهد. از این آیه کریمه « فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ» بر می آید هر عملی که دارای فضیلتی باشد باید آن را انجام داد؛ مانند خواندن نماز در اول وقت ، و عجله کردن در گرفتن روزه، انجام دادن حج و عمره، و پرداختن زکات و انجام دادن عبادات مسنون و آداب آن. به درستی که این آیه مطالب زیبا و مفید زیادی را در خود جمع نموده است!
آیه ی 150-149:
وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ، و از هر جا که بیرون شدی رو به سوی مسجدالحرام کن و همانا آن حق است و از جانب پروردگار تو است و خدا از آنچه می کنید بی خبر نیست.
وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ، و از هرجا که بیرون آمدی رو به سوی مسجدالحرام کن و هرجا که بودید رو به سوی آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند. مگر ستمگران که از آنان نترسید و از من بترسید تا نعمتم را بر شما کامل گردانم، و تا هدایت شوید.
یعنی در سفرهایت و هرکجا که بیرون شدی. و این برای عموم است « فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» به سوی مسجدالحرام رو کن. سپس به طور عموم امت را خطاب  نمود و فرمود: « وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» و هرجا که بودید رو به سوی بیت الحرام کنید.
و فرمود : « وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ» با «إنّ» و «لام» آن را تاکید نمود تا کوچکترین شبهه ای در آن نباشد و گمان برده نشود رو کردن به کعبه یک امر دلخواه است، بلکه یک امر و دستور است و باید امتثال نمود. « وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» و خداوند از آنچه می کنید بی خبر نیست، بلکه نسبت به همه حالت های شما اطلاع دارد، پس ادب را رعایت کنید و با اطاعت از دستورها و پرهیز از نواهی اش همواره وی را مراقب بدانید، زیرا خداوند از کارهایتان بی خبر نیست، بلکه شما را به طور کامل مجازات خواهد کرد؛ اگر عملیتان خیر باشد پاداش شما خیر است و اگر عملتان بد باشد پاداش شما خیر است و اگر عملتان بد باشد جزای بد خواهید یافت. « وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» رو کردن به کعبه مشرّفه را برایتان مشروع نمودیم تا زبان اهل کتاب و مشرکین را نسبت به شما کوتاه کنیم . چون اگر پیامبر همچنان به بیت المقدس رو می کرد حجت علیه او اقامه می شد، زیرا اهل کتاب در کتاب هایشان می یابند که قبله همیشگی و پایدار پیامبر بیت الحرام است، و مشرکین نیز آنرا می دانند، و اگر محمد (ص) به این قبله رو نکند بهانه های آنان شروع شده و می گویند: چگونه پیامبر (ص) ادعا می کند که بر دین ابراهیم و از فرزندان اوست، در صورتی که قبله او را ترک کرده است؟ پس با رو کردن به قبله حجت بر اهل کتاب و مشرکین اقامه شد وحجت و بهانه آنها بر پیامبر قطع گردید. « إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ» به جز کسانی از آنها که غیر منصفانه و ظالمانه استدلال کرده و برای اثبات ادعای خویش جز پیروی از خواست ها و آرزوهای نفسانی خود، هیچ سندی ندارند. پس راهی برای قانع کردن چنین افرادی نیست. همچنین شبهه ای که آنان مطرح می کنند از وجاهت و جایگاهی برخوردار نیست و نباید به آن بها داد، بنابراین خداوند فرمود: « فَلاَ تَخْشَوْهُمْ» پس، از آنها نترسید چون حجت هایشان باطل است و باطل خوار و بی ارزش است، و اهل باطل نیز بی ارزش و خوارند، به خلاف صاحب حق، زیرا حق، قدرت و عزتی دارد که موجب پیدایش خوف و خشیت در دل اهل آن می گردد. به همین جهت خداوند دستور داده است که مومنان از او بترسند، ترس از خدا اساس هر خیر و برکتی است، پس هرکس از خدا نترسد از سرپیچی و معصیت دست بر نمی دارد و از دستورات  او اطاعت نمی کند.
در جریان تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه از طرف مسلمانان، فتنه و آشوب بزرگی روی داد، و اهل کتاب، منافقان و مشرکان به آن دامن زدند و در آن سخن ها گفتند و شبهات فراوانی پیرامون آن مطرح کردند، بنابراین خداوند آن را به کامل ترین صورت بیان کرد و با بکار بردن تاکیدات فراوانی در این آیات، بر این موضوع تاکید کرد.
1- از جمله این تاکیدها این است که خداوند سه بار فرمان داد رو به سوی کعبه کنند با اینکه یک بار کافی بود.
2- دستور و فرمان خدا یا برای پیامبر است و امت در آن داخل می باشد، و یا دستور به عموم امت است. اما در این آیه پیامبر را به صورت ویژه امر نمود و فرمود: « فَوَلِّ وَجْهَكَ» رو به آن کن. و در « فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ» تمام امت را به استقبال کعبه امر نمود.
3- خداوند همه بهانه ها و دلایل باطلی را که اهل کینه و عناد ایراد کردند، رد نمود. و تمام شبهات مطرح شده را باطل کرد، همان طور که پیش تر توضیح آن گذشت.
4- او اهل کتاب را مایوس کرد از اینکه پیامبر به قبله آنان رو کند.
5- فرمود: « وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ» با اینکه فقط خبر دادنِ پیامبر راستگو و بزرگوار کافی بود.
6- خداوند خبر داد- و او به امور پنهان آگاه است- که صحت و درست بودن این کار برای اهل کتاب ثابت است، اما آنها از روی علم و آگاهی این گواهی دادن را پنهان می کنند.
و از آن جا که تغییر جهت قبله به سوی کعبه برای ما نعمتی بزرگ بود و لطف  و مهربانی خداوند نسبت به این امت همواره رو به افزونی است و تمام احکام و قوانینی را که برای آنها مشروع کرده در راستای برخورداری امت اسلامی از الطاف و برکات خداوند منان است، فرمود: « وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ» و تا نعمت خودم را بر شما کامل گردانم. نعمت اصلی  عبارت است از هدایت به سوی دین خدا از طریق فرستادن پیامبر و  فرو فرستادن کتابش، سپس نعمت های فراوان دیگرش که غیر قابل شمارشند این اصل را کامل  می گردانند. زمانی که خداوند پیامبرش را مبعوث کرد تا هنگامی که رحلتش از دنیا نزدیک شد حالات و نعمت های فراوانی را به او ارزانی داشت و به امت او نعمتی داد که با آن، نعمت خویش را بر امت او نعمتی داد و کامل گردانید، و خداوند این آیه را بر او نازل فرمود :« الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم وَأَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسلَمَ دِیناً» امروز دینتان را برایتان کامل نمودن و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم. پس خداوند را بر فضل و بزرگواری اش سپاس و ستایش می کنیم ، فضلی که نمی توان آن را به حساب و شماره درآورد تا چه رسد به اینکه بتوانیم شکر آن را به جای آوریم.
 
« وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ » باشد که حق را بشناسید و به آن عمل کنید. پس خداوند متعال از سر مهربانی و لطفی که نسبت به بندگانش دارد اسباب هدایت را برای آنها بسیار سهل و آسان کرده، و آنها را به در پیش گرفتن راههای هدایت آگاه نموده و اسباب هدایت را برای آنان به طور کامل بیان فرموده است، به گونه ای که خداوند مخالفان حق را بر می انگیزد تا در آن به مجادله بپردازند، و از این طریق حق روشن می شود و نشانه ها و معجزات الهی نمایان می گردد، و باطل بودن باطل واضح گشته، و معلوم می شود که باطل حقیقتی ندارد. و اگر باطل به مقابله با حق بر نمی خواست چه بسا که برای بسیاری مردم بطلان باطل مشخص نمی گردید. زیرا از قدیم گفته شده است که هر چیز با مخالف و ضدش شناخته می شود. پس اگر شب نبود برتری روز دانست نمی شد، و اگر زتشی وجود نداشت ارزش « خوبی» درک نمی شد، و اگر تاریکی نبود فایده نور دانسته نمی شد، و اگر باطل نبود حق به صورت ظاهر، آشکار نمی گشت. پس خداوند را بر این نعمت بزرگ سپاس می گوییم.
آیه ی 152-151:
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ ، همانگونه که پیامبری از خودتان به میانتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاکیزه گرداند. و به شما کتاب و حکمت می آموزد و آنچه که نمی دانستید آن را به شما می آموزد.
فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُون ، پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و ناسپاسی نکنید.
خداوند متعال می فرماید : نعمت هایی را که با رو کردن به کعبه به شما ارزانی نمودیم و با شرایع و اعطای دیگر نعمت ها آن را کامل گرداندیم، چیز نوظهوری نبود که سابقه نداشته باشد، بلکه ما اصل و اساس همه نعمت ها را به شما دادیم سپس آن را با ارزانی داشتن نعمت های دیگر کامل نمودیم. پس بهترین نعمت ها این است که این پیامبر بزرگوار را که از خود شما است برایتان فرستادیم، پیامبری که نسب و راستگویی و امانت داری و کمال و خیرخواهی او را می دانید. « يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا» و آیات ما را بر شما تلاوت می کند و این، آیه های قرآنی و غیر از آن را در بر می گیرد. پس پیامبر آیه هایی که حق را از باطل، و هدایت را از گمراهی مشخص می کنند بر شما می خواند؛ آیه هایی که ابتدا شما را به توحید و یگانه دانستن خداوند و کمال او راهنمایی کرد، سپس شما را بر راستگویی پیامبر خدا و وجوب ایمان به او و به همه آنچه پیامبر در رابطه با معاد و امور غیبی بیان کرد راهنمایی نمود، تا هدایت کامل و علم یقینی را بدست آورید. « وَيُزَكِّيكُمْ» و اخلاقتان را پاک می گرداند، و روح و روان شما را با بارآوردن آن بر اخلاق زیبا، و پالایش آن از اخلاق زشت، تزکیه و پاکسازی می کند. همچنانکه شما را از شرک  به توحید، و از ریا به اخلاص، و از دروغ به راستگویی، و از خیانت به امانت داری، و از تکبر به تواضع، و از بداخلاقی به خوش رفتاری، و از قطع رابطه و کینه توزی به دوستی با یکدیگر و ایجاد صله رحم و دیگر موارد تزکیه منتقل نمود. « وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ» و کلمات و معانی قرآن را به شما می آموزد.
« وَالْحِكْمَةَ» گفته شده که حکمت به معنی سنت است. و عده ای نیز می گویند: حکمت یعنی شناخت اسرار شریعت و آگاهی یافتن از آن، و قرار دادن هر چیزی در جایگاه مناسبش. بنابراین آموختن سنت در تعلیم کتاب داخل است، زیرا سنت، مبیّن و مفسّر قرآن است .
« وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ» و به شما چیزهایی را می آموزد که نمی دانستید. چون آنها قبل از بعثت پیامبر (ص) در گمراهی و آشکاری به سر می بردند؛ نه علمی داشتند و نه عملی. پس هر علم و عملی که این امت بدان دست یافته است در سایه برکت وجود پیامبر (ص) بدست آورده است. بنابراین این نعمت ها و بزرگترین نعماتی هستند که خداوند به بندگانش ارزانی می دارد.
پس وظیفه بندگان به جا آوردن شکر خدا بر آن است. بنابراین خداوند متعال فرمود: « فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ » خداوند تعالی دستور داده است که از او یاد کنیم و وعده داده که بهترین پاداش را در برابر یاد کردن او به ما بدهد، و آن این است که هرکس خداوند را یاد کند، خداوند نیز او را یاد می کند. همانگونه که خداوند بر زبان پیامبرش گفته است: « مَن ذَکَرَنِی فِی نَفسِهِ ذَکَرتُهُ فِی نَفسِی وَمَن ذَکَرَنِی فِی مَلأٍ ذَکَرتُهُ فِی مَلأٍ خَیرٍ مِنُهم» هرکس مرا در نفس خود (دلش) یاد کند او را در نفس خود یاد می کنم، و هرکس مرا در جمعی یاد کند او را در جمعی بهتر از آن یاد می کنم، و ذکر خداوند بهترین چیزی است که قلب و زبان به آن مشغول شود، و نتیجه و ثمره ذکر خدا محبت و شناخت او و پاداش فراوان است. ذکر، اوج شکرگذاری است، بنابراین به طور ویژه به آن فرمان داده است، سپس بعد از آن به طور عموم به شکر دستور داده و می فرماید : « وَاشْكُرُواْ لِي»  و به پاس نعمت هایی که به شما داده ام و انواع رنج هایی که از شما دور ساخته ام شکر مرا به جا آورید.
شکر خدا به سه طریق انجام می شود: قلب، زبان و اعضا. شکر قلبی  عبارت از آن است که به نعمت های خدا اعتراف نماید. شکر زبانی آن است که سپاس و ستایش خداوند را بر زبان جاری سازد. و شکر از طریق اعضا و جوارح آن است که منقاد فرامین خداوند باشد و از آنچه که از آنها نهی فرموده است پرهیز نماید. پس شکر باعث می شود تا نعمتی که وجود دارد باقی بماند و نعمتی که نیست افزوده شود. خداوند متعال فرموده است : « لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم» اگر شکر کنید نعمت خود را برای شما بیشتر می کنم . علت اینکه پس از ذکر نعمت های دینی از قبیل علم ، تزکیه اخلاق، و توفیق انجام اعمال شایسته، به شکر کردن دستور داده شده آن است که نعمت های دینی بزرگتری نعمت هستند، زیرا احتمال دارد دیگر نعمت ها از بین بروند اما نعمت های دینی از بین نمی روند و شایسته است کسانی که به  فرا گرفتن علم با انجام دادن عملی توفیق یافته اند خداوند را شکر بگویند تا از فضل خود بر این نعمت ها بیافزاید . آنان باید از خودپسندی بپرهیزند و مردم به شکرگذاری مشغول شوند.
و از آن جا که کفر ضد شکر است، خداوند از آن نهی نمود و فرمود : « وَلا تَکفُرُون» در اینجا منظوراز کفر، ناسپاسی نعمت ها و انکار آنها و انجام ندادن مسئولیت هایی است که برخورداری از این نعمات آن را بر آدمی واجب می دارد. و احتمال دارد که معنی آن عام باشد، پس در این صورت کفر دارای انواع زیادی است که بزرگترین آن کفر ورزیدن به خدا است، سپس انواع گناهان اعم از شرک و گناهان پایین تر را در بر می گیرد.
آیه ی 153:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ  ،ای کسانی که ایمان آورده اید! از شکیبایی و نماز یاری بجویید که خداوند با صبر کنندگان است.
خداوند مومنان را فرمان داده است تا در کارهای دینی و دنیوی خود از صبر و نماز یاری بجویند: « بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» صبر یعنی بازداشتن نفس و منع کردن آن از انجام اموری است که آن را نمی پسندد، و صبر سه نوع است: صبر طاعت خدا تا آن را به جا آورد، و صبر از ارتکاب گناه تا آن را ترک  کند، و صبر بر تقدیرهای دردناک خداوند، به گونه ای که او را خشمگین و ناراضی نگردانند. پس برای انجام دادن هرکاری باید از صبر کمک گرفت، و کسی که صابر و شکیبا نباشد به آمال و آرزوهایش نمی رسد، به ویژه نمی تواند طاعات و عباداتی را که مشقّات و زحمات زیادی در پی دارند در طول سالهای متمادی انجام دهد، زیرا انجام چنین عباداتی مستلّزم صبر و تحّمل فراوان و استقامت در برابر سختی ها و شداید است. پس هرگاه آدمی بر انجام عبادات صبر کرد و برآن مواظبت نمود موفق و کامیاب می شود، در غیر این صورت سودی نمی یابد و محروم می شود و همچنین ترک گناه و معصیت که نفس آدمی نسبت به انجام آن انگیزه و گرایش زیادی دارد، جز در سایه صبر فراوان، و کنترل کشمکش های قلبی در راستای جلب رضایت خدا ممکن نیست. ضمن اینکه باید از خداوند خواست تا آدمی را از شرّ نفس در امان دارد. به درستی که بدان دچار می شود. همچنین بلا و مصیبت های سخت و طاقت فرسا که بر آدمی وارد می شوند اگر ادامه یابند، نیروهای جسمی و روحی را ضعیف می گردانند و به مقتضای ضعف روح و جسم، انسان فریاد نارضایتی از تقدیر الهی را سر می دهد. اما چنانچه آدمی صبر نماید و به خدا پناه ببرد و از وی کمک بطلبد، کلیه ی آفات بر طرف می شوند.
پس معلوم شد که بنده به صبر نیاز دارد و در هیچ حالتی از آن مستغنی نیست. به همین جهت خداوند به صبر دستور داده و خبر داده است که او « مَعَ الصَّابِرِينَ» با کسانی است که به واسطه ی کمک و توفیق خداوند صبر تبدیل به منش و اخلاق و سرشت آنها شده است . پس با صبر، و هرکار بزرگی سهل می شود وهر مشکلی از میان می رود. و همراهی خداوند همراهی خاصی است که مقتضی محبت و یاری کردن و نزدیکی او به بنده اش می باشد. و این فضیلت بزرگی برای صابران است. پس اگر برای صبرکنندگان فضیلتی جز همراهی خداوند نباشد همین فضیلت و شرافت آنها را بس است. و اما همراهی عام، همراهی علم و قدرت است. همان طور که خداوند فرموده است: « وَهُوَ مَعَکُم أَینَ مَا کُنتُم» و او با شما است هر کجا که باشید . یعنی علم و قدرت او همراه شما است و این برای همه مردم است.
و خداوند دستور داده است که مومنین از نماز یاری بجویند، چون نماز ست ون دین و نور مومنان و پل ارتباط بین بنده و پروردگار است. پس هرگاه نماز به صورت کامل ادا شود و مسنونات آن رعایت گردد و از حضور قلب که مغز نماز است برخوردار باشد، چنین نمازی نزد خداوند پذیرفته خواهد شد، و هرگاه بنده وارد آن شود احساس می کند وارد بارگاه پروردگارش شده است، و در مقابل پروردگارش چون بنده ای خادم و مودب می ایستد و همه آنچه را می گوید و انجام می دهد با حضور ذهن می گوید و انجام می دهد، و غرق در نیایش و مناجات پروردگارش می شود. بدون شک چنین نمازی بزرگترین یاور و معین و همه امور است، زیرا نماز، آدمی را از زشتی و منکرات باز می دارد. همچنین حضور قلب در نماز باعث می شود تا انگیزه ای در بنده بوجود بیاید که او را به اطاعت از دستورات پروردگار و پرهیز از آنچه نهی کرده است فرا بخواند. این همان نمازی است که خداوند به ما دستور داده که در انجام هرکاری از آن یاری بجوییم.
آیه ی 154:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُون، و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند مرده نخوانید. بلکه آنان زنده اند ولی شما نمی دانید.
بعد از آنکه خداوند یاری جستن از صبر را در همه حالات بیان کرد، نمونه ای را ذکر نمود که باید در انجام آن از صبر یاری طلبید و آن جهاد در راه خداست. جهاد بهترین عبادت بدنی و دشوارترین آن است، چون جهاد کار دشواری است، و بسیاری اوقات منجر به کشته شدن او دست رفتن زندگی می شود؛ امری که دنیاگرایان و دوستداران آن فقط به خاطر زنده ماندن و برخورداری از لذایذ آن بدان علاقمندند. به همین خاطر تمام سعی و تلاش آنان بر این است که از این اصل « زنده ماندن» پاسداری کنند و هرآنچه را که به آن ضرر وارد نماید، دور گردانند.
و معلوم است که فرد عاقل چیز دوست داشتنی را جز به خاطر محبوبی والاتر و بزرگوارتر ترک نمی کند، بنابراین خداوند خبر داده است هرکس در راه او بجنگد و کشته شود تا حکم ا و اجرا شود و دین او پیروز گردد، نه به خاطر اهدافی دیگر، چنین کسی اگر کشته شود، زندگی زیبا و دوست داشتنی را از دست نداده است بلکه به زندگی بزرگتر و کاملتری از آنچه شما گمان می برید دست یافته است. « أَحیَاءُ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ ، فَرحِینَ بِمَا ءَاتَئُهمُ اللَّهُ مِّن فَضلِهِ وَیَستَبشِرُونَ بِالَّذیِنَ لَم یَلحَقُوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلاَّ خَوفُ عَلَیهِم وَفَضلِ وَأَنَ اللَه لَا یُضیِعُ أَجرَ الموُمِنینَ» آنان پیش پروردگارشان زنده هستند و روزی داده می شوند و به آنچه خداوند از فضل خویش به آنها داده است شادمان هستند. به کسانی که هنوز به آنها نپیوسته اند مژده می دهند که هیچ ترسی بر آنها نیست و  اندوهگین نمی شوند . به نعمت و فضل خداوند مژده می دهند و بی گمان خداوند پاداش مومنان را ضایع نمی کند.
پس آیا هیچ  زندگی بزرگتر از این وجود دارد که نزدیکی خدای متعال و بهره مندی از خوردنی ها و نوشیدنی های لذیذ را به همراه دارد؟! و این روزیِ جسمی آنهاست، و روزیِ روحی آنها خوشحالی و شادمانی، و از بین رفتن هر نوع ترس و اندوه است. آیا زندگی بالاتر این وجود دارد؟ و این زندگی  برزخ است که از زندگی دنیا کاملتر است. پیامبر (ص) خبر داده است که ارواح شهیدان در شکم پرندگان سبزی هستند که وارد نهرهای بهشت می شوند و میوه های بهشت می خورند و به سوی چراغهایی که به عرض آویزان شده اند، پر می کشند این آیه بزرگترین مشوّق و محرّک برای جهاد در راه خدا و صبر کردن بر آن است .
پس اگر بندگان پاداش کشته شدن در راه خدا را می دانستند، از جهاد باز نمی ماندند اما نداشتن علمِ یقین به این حقایق اراده ها را سست نموده و انسان خوابیده را بیشتر در خواب غفلت فرو برده و پاداش های بزرگ و غنیمت ها را از دست آدمی می گیرد.
 چرا چنین نباشد حال آنکه خداوند متعال فرموده است : « إِنَّ اللهَ اشتَرَی مِنَ الموُمِنینَ أَنفُسَهُم وَأَموَلَهُم بِأَنَ لَهمُ الجَنَّةَ یُقَتِلوُنَ فِی سَبیِل اللهِ فَیَقَتُلونَ وَیُقتَلُونَ » خداوند از مومنان جان و مالشان را خریده است و در مقابل به آنان بهشت می دهد. همان کسانی که در راه خدا می جنگند پس می کشند و کشته می شوند.
سوگند  به خدا اگر انسان هزار جان داشته باشد و یکی را پس از دیگری در راه خدا بدهد در مقابل این پاداش بزرگ، اندک است. بنابراین شهیدان پس از مشاهده پاداش خداوند و جزای خوب او چیزی آروز نمی کنند جز اینکه به دنیا برگردانده شوند تا دوباره در راه او کشته شوند .
این آیه دلیلی است بر وجود نعمت و عذاب در عالم برزخ ، همان طور که در این مورد نصوص زیادی وارد شده است.
آیه ی 157-155:
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِين، و البته شما را با چیزهایی از قبیل ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوه ها می آزماییم و مژده بده صابران را.
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ ، آن کسانی که چون مصیبتی به آنها برسد گویند:« ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم»
أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون، آنان درود و رحمت خدا شامل حالشان است و ایشان اند هدایت شوندگان.
خداوند متعال خبر داده است که حتما بندگانش را به مشکلاتی گرفتار می نماید و با مصایبی می آزماید تا راستگو از دروغگو، و ناشکیبا از شکیبا جدا شود. این سنت خداوند متعال در رابطه با بندگانش است، زیرا اگر خوشی و راحتی برای اهل ایمان ادامه یابد و مشکلی برای آنان پیش نیاید نیکی و بدی از هم تشخیص داده نخواهد شد و فساد و تباهی به وجود خواهد آمد. و حکمت الهی اقتضا می نماید تا اهل خیر از اهل شر جدا گردند. این است فایده مشکلات، نه  اینکه ایمان مومنان را از بین ببرد و آنها را از دینشان باز دارد، زیرا پروردگار ایمان مومنان را ضایع نمی گرداند. پس خداوند در این آیه خبر داده است که  به زودی بندگانش را آزمایش خواهد کرد، « بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ» به چیزی از قبیل ترس از دشمنان« وَالْجُوعِ» و اندکی از گرسنگی، زیرا اگر انها را به ترس یا گرسنگی کامل مبتلا نماید هلاک می شوند. مشکلات و بلایا انسان را تصفیه و پالایش کرده اما او را هلاک نمی کند. « وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ» این بخش از آیه شامل تمام ضررهایی است که متوجه اموال می شود از قبیل آفت های آسمانی، غرق شدن، ضایع شدن ، و اموالی که پادشاهان ستمگر و راهزنان با زور و فشار می ستانند. « وَالأنفُسِ» و از دست دادنِ دوستان و فرزندان و خویشاوند و یاران، و انواع بیماری هایی که آدمی یا دوستانش به ان مبتلا می شوند. « وَالثَّمَرَاتِ» و دانه ها، خرما و همه درختان، و از بین رفتن سبزی ها و گیاهان به علت سرما یا آتش سوزی یا به سبب آفتی آسمانی از قبیل ملخ و غیره. این چیزها باید به وقوع بپیوندد، چون خداوند دانا و آگاه از آن خبر داده است، و همان طور که او خبر داده، به وقوع پیوسته است. به هنگام بروز این مشکلات مردم به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی داد و فریاد سر داده و بی صبری می نمایند، و گروهی صبر پیشه می کنند. کسی که بی صبری می کند به دو مصیبت گرفتار شده است؛ یکی از دست رفتن چیز دوست داشتنی و محبوب، و دیگری از دست دادن چیزی بزرگتر، و آن پاداشی ا ست که با صبر به دست می آید، که صبر اطاعت از دستور خداست. پس چنین فردی خسارتمند و محروم است، زیرا ایمانی را که با خود داشت، ناقص یافته وصبر، شکر و رضا به قضا را از دست داده و نارضایتی سراسر وجودش را در بر گرفته است، واین بر شدت کمبود و نقص ایمانش دلالت می نماید.
و اما کسی که به هنگام پیش آمدن چنین مشکلاتی خداوند به او توفیقِ صبر دهد و از نارضایتی و عصبانیت در سخن و رفتار بپرهیزد و به پاداش خداوندی چشم امید ببندد، و بداند پاداشی که به خاطر صبر بر مصیبت به او می رسد از مصیبتی که برای او پیش آمده، بزرگتر است، مصیبت در حق او نعمتی بس بزرگ است، مصیبت در حق او نعمتی بس بزرگ است، چرا که از این طریق به چیزی که برای او مفیدتر است دست یافته است. زیرا او از دستور خداوند اطاعت نموده و پاداش وی را به دست آورده است .  بنابراین خداوند متعال  فرموده است: « وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» و مژده بده صبر کنندگان را . یعنی به آنها مژده بده که مزدشان بدون حساب و کتاب و به طور کامل داده می شود. پس صبر کنندگان کسانی هستند که مژده و بخشش بزرگ را دریافته اند.
سپس خداوند آنها را توصیف نموده و می فرماید: « الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ » کسانی که هرگاه مصیبتی به آنان برسد. مصیبت بر آن چیزی است که قلب، جسم یا هر دو را به درد آورد، و آن همان چیزهایی هستند که پیش تر ذکر شدند.
« قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ» می گویند: ما ملک خدائیم، تحت امر و فرم ان او هستیم و جان و مالی که داریم از آن وی می باشد. پس هرگاه خداوند ما را در جان و مالمان بیازماید، صابر و راضی خواهیم بود، چرا که او « أرحم الراحمین» است و از سر لطف و محبت در ملک خویش تصّرف می کند. و نشانه کمال بندگی آن است که بنده اعتقاد داشته باشد خداوند حکیم و مهربان وی را به مصایب و بلایا می آزماید، پس باید به قضای او راضی و شاکر بود. چرا که او خیر و منفعت بنده اش را می خواهد، هرچند که بنده آن را درک ننماید.
و ما که  بنده و مملوک خدا هستیم در روز قیامت در حضور ایشان رسیده و ما را بر اعمالمان پاداش خواهد داد. پس اگر صبر پیشه کنیم و به پاداش اخروی چشم بدوزیم، بدون شک اجر و پاداش وافر را خواهیم یافت. و اگر ناسپاسی کنیم، جز خسران و ندامت چیزی بدست نخواهیم آورد.  بنابراین باید به هنگام مصایب خود را به خدا بسپاریم و صبر واستقامت داشته باشیم تا حداقل از اجر و ثواب اخروی محروم نمانیم.
« أُولَـئِكَ » آنهایی که دارای صفت «صبر» هستند، « َلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ» از سوی خدا پاداش و درود، « وَرَحْمَةٌ» و رحمتی عظیم خواهند یافت. از جمله رحمت خداوند بر آنها این است که به آنان توفیق صبر داد و با صبر، پاداش کامل را دریافتند. « وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» و اینها راه یافتگانند، چرا که حق را شناختند و به یقین دانستند که از آنِ خدا هستند و به سوی او بر می گردند، و به این دانش عمل نمودند و صبر پیشه کردند.
این آیه دلالت می نماید که هرکس صبر نکند از پاداش « صابران» محروم می ماند.  بنابراین ناشکیبا از جانب خداوند مذمت شده و به سزا و گمراهی و زیان گرفتار می شود . پس چقدر زیان است تفاوت بین این دو گروه! و چقدر ناچیز است رنج و  خستگی صابران! و چقدر فراوان است رنج و زحمت ناشکیبایان!
این دو آیه انسان ها را برای رویارویی با مشکلات آماده می سازد، تا به هنگام بروز ناملایمات، تحمل آن آسان باشد . و در این آیه ها از اسلحه ای سخن به میان آمده است که باید با آن به جنگ مصایب رفت، و آن صبر است. و در این آیه آنچه انسان را بر صبر کردن کمک می نماید، بیان پاداش «صابران» است. این آزمایش و امتحان ، سنت خداوند است که در گذشته نیز وجود داشته و برای سنت خداوند تغییری نخواهند بود. کما اینکه در این آیه ها انواع مشکلات بیان شده است.
آیه ی 158:
إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ ، بی گمان صفا و مروه از نشانه های خدا هستند، پس هرکس که حج یا عمره بگذارد بر او گناهی نخواهد بود که آن دو را طواف کند، و هرکس که طاعتی را به دلخواه و مخلصانه انجام دهد پس همانا خداوند سپاس گذار و آگاه است.
خداوند متعال خبر می دهد صفا و مروه که دو کوه معروف هستند. « مِن شَعَآئِرِ اللّهِ» از نشانه های آشکار دین خدا می باشند که بندگان با حضور در این اماکن، خدا را می پرستند. این دو محل، اماکن پرستش خدا هستند، و خدا دستور داده است که شعایر وی گرامی داشته شود: « وَمَن یُعَظِم شَعَئِرَ اللّهَ فَإِنَّهَا مِن تَقوَی القُلوُب» و هرکس نشانه های خدا را تعظیم کند همانا آن از پرهیزگاری دلهاست.
پس مجموع هر دو نص دلالت می نمایند که صفا و مروه از نشانه های خدا هستند و تعظیم و بزرگداشت نشانه های خداوند از پرهیزگاری دلهاست. و تقوا و پرهیزگاری بر هر مکلفی واجب است. و این دلالت می نماید که سعی بین صفا و مروه در حج و عمره فرض است، همانطور که جمهور بر این باورند و احادیث نبوی و عملکرد پیامبر (ص) بر آن دلالت می نماید. پیامبر فرموده است: « خُذوُا عَنِّی مَنَاسِکَکُم» مناسک خود را از من فرا گیرید.
« فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا» این دفع توهمی است که بعضی از مسلمین دچار آن شدند و از سعی بین صفا و مروه خودداری کردند، چون در دوران جاهلیت در صفا و مروه بت ها پرستش می شدند، خداوند به خاطر اینکه این  توهم را دفع نماید، فرمود: « سعیِ بین صفا و مروه اشکالی ندارد.
و مقید کردن « گناه نبودن» برای کسی که به حج و عمره می پردازد در این دلالت می کند که تنها «سعی» عبادت نیست، مگر اینکه با حج یا عمره همراه باشد. به خلاف طواف کردن خانه کعبه که با حج و عمره مشروع است، و بدون حج و عمره هم عبادت است. اما « سعی» و «وقوف در عرفه و مزدلفه» و « رمی جمرات» از مناسک حج است. و اگر در انجام این کارها از ارکان و اعمال حج تبعیت نشود، بدعت محسوب می گردند. چون بدعت در دین دو نوع است: نوعی که بنده، خداوند را با عبادتی پرستش نماید که خداوند آن عبادت را اصلا مشروع نکرده است، و نوعی دیگر آن است که خداوند عبادتی را با ویژگیهای خاصی مشروع نموده است و بنده آن را برخلاف آن صفت و حالت انجام دهد. و وقوف در عرفه و مزدلفه و رمی و .... در غیر ایام حج، از این نوع است .
« وَمَن تَطَوَّعَ» و هرکس که عبادتی را مخلصانه برای خدا انجام دهد. « خَيْرًا» از قبیل حج و عمره و طواف  نماز و روزه  و دیگر عبادات، « فَهُوَ خَیرُ لََّهُ» این دلالت می نماید که هر اندازه بنده طاعت خدا را بیشتر انجام دهد خیر و کمالش بیشتر خواهد بود و مقامش نزد خداوند به خاطر زیاد شدن ایمانش بالاتر خواهد رفت.
و مقید نمودنِ انجام دادن عبادت به « خیر» بیانگر آن است که هرکس بدعت هایی را که خدا و پیامبرش مشروع نکرده است، انجام دهد، چیزی جز خستگی به دست نمی آورد و هیچ خیری برای وی در پی نخواهد داشت، بلکه اگر بداند که چنین کاری مشروع نیست و به عمد آن را انجام دهد، برای او شر خواهد بود.
« فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ» همانا خداوند شکرگذار و داناست. «شاکر» و «شکور» از نامهای خداوند متعال هستند، خداوندی که کوچکترین عمل را از بندگانش می پذیرد و در برابر آن به آنها پاداش بزرگ می دهد.
خداوندی که هرگاه بنده دستورات او را اجرا نموده و  بر این کار ستایش و تمجید می کند، قلبش  ایجاد می کند و به جسمش نیرو و نشاط می بخشد و در هه حالاتش برکت و فزونی عطا می کند و  به او در کارهایش بیشتر توفیق می دهد، سپس در آینده پاداش خود را به طور کامل می یابد و این چیزها از پاداش او نمی کاهند.
و از جمله شکر و سپاسگذاری خداوند از بنده این است که  هرکس چیزی را به خاطر خدا ترک  کند، خداوند در عوض به او چیزی بهتری می دهد، و هرکس یک وجب به خدا نزدیک شود خداوند یک ذراع به او  نزدیک می شود. و هرکس به اندازه یک ذراع به او نزدیک شود خداوند به اندازه دو ذراع به او نزدیک می شود. و هرکس به سوی خدا  با حالت عادی راه برود، او به سویش دوان دوان می آید . و هرکس با او معامله کند خداوند به او چندین برابر سود می دهد. و با اینکه خداوند شاکر و سپاسگذار است، می داند چه کسی براساس نیّت و ایمان و پرهیزگاری اش مستحق پاداش کامل است، و او به کارهای بندگان دانا است، پس اعمال آنها را ضایع نمی کند ، بلکه اعمالشان را برحسب نیاتشان و کاملتر از آنچه که انجام داده اند، پاداش می دهد.
آیه ی 162-159:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ، بی گمان کسانی که دلایل روشن، و هدایتی را که ما فرو فرستاده ایم پنهان می کنند، بعد از آن که آن را در کتاب برای مردم بیان نموده ایم ، خداوند و نفرین کنندگان ایشان را نفرین می کنند.
إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَـئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ  ،مگر کسانی که توبه  کنند و به اصلاح (خویشتن) بپردازند و (حقیقت را) بیان کنند، پس توبه ایشان را می پذیرم و من بسیار توبه پذیر و مهربان هستم.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِين ، بی گمان کسانی که کفر ورزیدند و در حال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم برایشان باد.
خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ، در آن نفرین جاودانه باقی می مانند؛ نه عذابِ آنها سبک می گردد و نه به آنان مهلتی داده می شود.
این آیات گرچه در مورد اهل کتاب و اینکه آنان شان و منزلت پیامبر (ص) و صفات او را که در کتابشان آمده بود پنهان کردند، نازل شده است، اما حکم آن شامل هر کسی می شود که آنچه را خداوند نازل نموده است، کتمان نماید، زیرا خداوند آیات را برای مردم بیان می دارد، اما چنین کسی تلاش می کند که آیات او را از بین ببرد و آن را پنهان کند، پس این وعید و تهدید سختی است برای کسی که چنین کند.
« مِنَ الْبَيِّنَاتِ» یعنی نشانه های واضح و آشکار خدا را که بیانگر حق و حقیقت اند، کتمان نماید.
« وَالْهُدَى» هدایت یعنی علم و شناختی که به وسیله آن می توان «صراط المستقیم» را پیدا کرد، و در پرتو آن راه بهشتیان را از راه دوزخیان تشخیص داد. همانا خداوند از اهل علم پیمان گرفته که آنچه را به آنان آموخته است به مردم یاد بدهند و برای آنان تبیین نمایند، کتاب خدا را برای مردم تشریح کرده و آن را کتمان نکنند.
پس هرکس این پیمان را نقض کند و به دو آفت « کتمان ما انزل الله» و « فریفتن بندگان خدا» مبتلا شود، « وَيَلْعَنُهُمُ الله» خداوند آنان را از ساحتِ مقدس خویش طرد نموده و از رحمت خود محروم می نماید. « وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ » و تمام لعنت کنندگان آنها را نفرین می کنند . یعنی تمام خلایق، پس همه مخلوقات آنان را لعنت می کنند، چرا که آنان  مکّار و حیله گر بودند و دین خدا را به فساد و تباهی کشاندند و در آن تغییر و تبدیل به وجود آوردند. به همین خاطر سزای آنان از جنس کردارشان بود، و چون آنان مردم را از رحمت خدا دور ساختند خدا هم آنها را از رحمت خود دور ساخت. از سوی دیگر، کسی که خیر و نیکی را به مردم یاد بدهد، خداوند و فرشتگان و حتی ماهیهای اقیانوسها و دریاها بر وی درود می فرستند، چرا که وی در مسیر مصلحت و منفعت مردم و اصلاح دین آنان گام برداشته و مردمان را به خدا نزدیک کرده است. اما کسی که آیات خدا را کتمان کند ، در واقع با امر و فرمان خدا عناد و تضاد دارد، زیرا خداوند آیات خود را برای مردم بیان می کند، اما او آن را مخفی و مستور می دارد. پس چنین  کسی بسیار به جا است که این چنین مورد تهدید قرار گیرد.
« إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ» به جز کسانی که از گناهانی که انجام داده اند پشیمان شده و از آن دست کشیده و بازگشته و تصمیم گرفته اند که دوباره آن را تکرار کنند. « وَأَصْلَحُواْ» و اعمال فاسد خود را اصلاح کرده اند. پس تنها ترک کردن کار زشت کافی نیست مادامی که عمل نیکو انجام نشود.
و نیز برای کسی که آیات خدا را پنهان کرده است تنها دست کشیدن از پنهان کاری کافی نیست بلکه باید آنچه را که پنهان کرده است بیان دارد، و خداوند توبه چنین فردی را می پذیرد، زیرا باب توبه همیشه باز است و هرکس که اسباب توبه را فراهم کند خداوند  توبه اش را می پذیرد.« التَّوَّابُ» یعنی توبه پذیر. پس چنانچه بندگانش توبه کنند، گناهان آنان را عفو می کند. و خداوند همراه با احسان و نعمت هایش بسوی بنده باز می گردد. پس چنانچه بنده به سوی او باز گردد، خداوند متعال دوباره نعمت هایش را به وی ارزانی خواهد داشت.
« الرَّحِيمُ» یعنی کسی که مهربانی و رحمت  فراوان دارد. رحمت خدا همه چیز را فرا گرفته است. از جمله رحمت او این است که بندگان را به توبه و بازگشتن توفیق داده و آنها توبه کرده و باز می گردند، سپس بر آنها رحم نموده و با لطف و احسان خویش توبه آنها را می پذیرد. این است حکم توبه کننده از گناه.
اما کسی که کفر ورزیده و تا زمان مرگ به کفرش ادامه داده و به سوی خدایش بازنگشته و توبه نکرده است، « عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان خواهد بود، چون از آنجا که کفر تبدیل به صفت و حالت ثابت آنها گشته است ملعون واقع شدن نیز تبدیل به صفت ثابت آنها می گردد و از  آنان دور نمی شود، چون حکم همراه و ملازم علت خویش است و هرگاه علت وجود داشته باشد حکم نیز خواهد بود، وهرگاه علت وجود نداشته باشد حکم نیز وجود نخواهد داشت.
« خَالِدِينَ فِيهَا» در لعنت یا عذابی که لازم و ملزوم یکدیگرند برای همیشه خواهند بود. « لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ» و بدیشان مهلت داده نمی شود، چون وقت مهلت دادن که دنیاست، گذشته است، پس عذری برای آنان باقی نمانده است که به آن اعتذار جویند.
ایه ی 163:
وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيم، و معبود شما معبودی یگانه ا ست معبود به حقی جز او وجود ندارد، بخشنده و مهربان است.
خداوند متعال خبر می دهد – و  او راستگوترین گویندگان است- که خداوند « ِإلَهٌ وَاحِدٌ»  در ذات و اسماء و صفات و کارهایش یکتا و یگانه است، پس او شریک و همتا و مثیل و نظیری نداشته، و جز او آفریننده و مدبری وجود ندارد. پس وقتی خداوند چنین است سزاوار است که معبود قرار داده شده و با انواع عبادت ها پرستش شود و هیچ چیزی از آفریده هایش با او شریک گرفته نشود. چون او « الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ» دارای آن چنان رحمت فراوان است که مهربانی هیچ کسی به اندازه مهربانی او نیست و رحمت او همه چیز را فرا گرفته و هر موجود زنده ای از آن برخوردار است.
پس خداوند با رحمت خویش همه آفریده ها را به وجود آورده است و آنها را از انواع کمالات  برخوردار نموده، و هر رنج و کاستی را از آنها دور کرده است. و نیز رحمت خداوند باعث شده است که پروردگار صفات و نعمت هایش به بندگانش بشناساند و همه منافع دینی و دنیوی آنها را که به آن نیاز دارند بوسیله فرستادن پیامبران و نازل کردن کتاب برای آنها بیان نماید. پس وقتی معلوم شد هر نعمتی که بندگان دارند از جانب خداست، و هیچ یک از آفریده ها به دیگری فایده ای نمی رساند، در می یابد که فقط خداوند سزاوار هر نوع عبادت و پرستشی است، و تنها او باید مورد محبت قرار گیرد، و تنها باید از او ترسید، و فقط باید به او امیدوار بود و بر او توکل نمود، و دیگر عبادات را فقط برای او انجام داد.
و بزرگترین ستم و زشت ترین زشتی آن است که بنده از عبادت و پرستش خدا روی گرداند و پرستش بندگان روی آورد و آفریده های خاکی را با پروردگار جهانیان شریک قرار دهد، و یا مخلوقی را که امورش از سوی خداوند  تدبیر می شود و از همه جهات ناتوان است، همراه با آفریننده توانا و قوی که بر همه چیز غالب است و هر چیزی در برابر او سرخم کرده است پرستش کند.
پس این آیه بیانگر یگانگی خداوند متعال و معبود بودن او و تاکید بر یگانگی و  الوهیتوی و نفی الوهیت از دیگر مخلوقات است. و اینکه وجود همه نعمت ها و دور شدن همه رنج ها  و کاستی ها از آثار رحمت او می باشد. پس این آیه دلیلی اجمالی است بر یگانگی او. سپس دلایل تفصیلی و مشروح را بیان کرده و می  فرماید:
آیه ی 164:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ، همانا در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتیهایی که در دریا برای بهره وری مردم در حرکت اند، و آبی که خداوند از آسمان فرو می فرستد و با آن زمین را پس از مرگش زند گردانده، و در زمین هر جنبده ای را پخش نموده، و در گردش بادها و ابر مسخّر بین آسمان و زمین نشانه هایی است برای قومی که می اندیشند.
« إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» خداوند متعال خبر می دهد که در این آفریده های بزرگ نشانه های فراوانی است. یعنی نشانه هایی دال بر یگانگی خداوند و الوهیت و فرمانروایی و رحمت و سایر صفاتش. اما این نشانه ها « لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» برای کسانی هستند که عقل دارند و از عقل خود برای تفکر در آفریده ها استفاده می نمایند.
پس آدمی برحسب اندیشه و  عقلی که خداوند بر او ارزانی داشته است باید از آیه ها و نشانه هایش بهره مند شود و آن را با فکر و عقل و تدبیرش حلاّجی کند. پس در « خَلْقِ السَّمَاوَاتِ» آفرینش آسمانها و بلندی و گستردگی خورشید و ماه و استواری آنها، ودر آفرینش خورشید و ماه و ستارگانی که خداوند برای منافع بندگان در آسمان قرار داده.
و آفرینش « الأَرْضِ» زمین نیز که آن را برای مردم گهواره قرار داده تا بر آن بیاسایند و از آنچه که در آن وجود دارد بهره  برند و از آیات و نشانه هایش عبرت بگیرند، بیانگر آن است که خداوند در «خلق» و « تدبیر» منفرد بوده و از قدرت و توانایی فراوانی برخوردار است. نیز بیانگر حکمت خداوند است، حکمتی که بر اساس آن این نشانه ها را محکم و زیبا آفریده و آنها را نظم داده است . نیز بیانگر علم خداوند و رحمت اوست، و اینکه با این نشانه ها منافع و نیازهای آفریده ها را برطرف می نماید.
و این آیات بزرگترین دلیل بر کمال خداوند است و اینکه او سزاوار هر نوع پرستشی می باشد، زیرا در آفریدن، و تدبیر و انجام امور بندگان یگانه و تنهاست.
« وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ» در پی یکدیگر آمدن شب و روز  به صورت همیشگی، به گونه ای که هرگاه یکی برود دیگری جای آنرا می گیرد، و گرمی و سردی و میانه و کوتاه و طولانی بودن، و فصل هایی که پدید می آیند و منافع انسانها و حیوانات و همه آن چه امور  با نظم و تدبیری انجام می شود که عقلها از آن حیرانند و  فرزانگان از درک آن عاجزند. این تغییرات بر قدرت و علم و حکمت و رحمت گسترده و لطف فراگیر گرداننده آن، و بر کارسازی و تدبیر و عظمت و فرمانروایی او دلالت می کند. همه این موارد ایجاب می کند که تنها او پرستش شود و تنها او مورد محبت و تعظیم قرار گیرد و تنها از او بیم داشت و به او امیدوار بود، و در راستای خشنودی او تلاش نمود.
« وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ» و در کشتی هایی که در دریا روان هستند. خداوند ساختن این کشتی ها را به بندگانش الهام نموده و ابزار و اسباب لازم جهت ساختن آن را در اختیار آنان قرار داده است. سپس دریای بیکران و  بادهایی را برای شما مسخر نموده است که با  آن کشتی های مملو از مسافر و کالای تجاری که آدمها مصالح و منافع زندگی اشان را با آن تامین می کنند به حرکت در می آورد . پس چه کسی ساختن این کشتی را به آنها الهام نمود؟ و چه کسی به آنها توانایی داد تا آن را بسازند؟ و چه کسی ابزار و اسباب ساختن کشتی را در اختیار آنان قرار داد؟ چه کسی دریا را برای آنها رام گرداند؟ و چه کسی برای ماشینهای آبی و خشکی، سوختنی را آفریده است که بوسیله آن انسانها و کالاها را حمل نمایند؟ 
آیا این چیزها به طور اتفاقی درست شده اند، یا این مخلوق ضعیف و ناتوان که به هنگام  تولد نه دانشی است و نه توانایی و قدرتی، به تنهایی آن را ساخته و به راه انداخته است؟! مخلوقی که بدون علم و قدرت به دنیا آمده، سپس خداوند به او توانایی بخشیده، و آنچه را که می خواست به او یاد داده است. آیا او رام کننده این چیزهاست یا پروردگار واحدی که حکیم و داناست و هیچ چیزی وی را ناتوان و ضعیف نمی کند و انجام هیچ کاری برای او غیر ممکن نیست؟ آری  ! همه چیز در بر ابر ربوبیت و عظمت او سر تعظیم فرود می آورد، و بنده ضعیف فقط جزئی از اجزای اسباب و عواملی است که خداوند بوسیله آن عوامل، این امور را به وجود آورده است. پس این بیانگر رحمت خداوند و عنایت او به آفریده هایش است، و ایجاب می کند که محبت و ترس و امید و عبادات و کرنش و تعظیم برای او انجام شود.
« وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء» و آن بارانی است که از ابرها فرود می آید. « فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» و در نتیجه انواع حبوبات و گیاهان را می رویاند که مورد نیاز خلائق است و بدون آن نمی توانند زندگی کنند.
آیا این بیانگر قدرت و توانایی خدایی نیست که آن را فرو فرستاده و بوسیله آن چیزهای زیادی را از زمین بیرون آورده است؟! و آیا بیانگر رحمت و لطف او نسبت به بندگان و تهیه منافع آنها و شدت نیازمندی بندگان به خدا نیست؟!
آری! همین امر ایجاب می کند که خداوند معبود و خدای آنها باشد، و مردگان را زنده کند و آنها را بر اعمالشان پاداش یا کیفر دهد. « وَبَثَّ فِيهَا» و در مناطق مختلف زمین گسترانده است « مِن كُلِّ دَآبَّةٍ» جنبندگان گوناگونی را، که بر قدرت و عظمت و یگانگی و فرمانروایی  بزرگ او دلیل می باشند. خداوند همه این جنبدگانِ روی زمین را برای انسان مسخّر و رام نموده است تا از آن استفاده کنند.
انسانها از گوشت بعضی از جنبدگان روی زمین استفاده می کنند و از شیر آن می نوشند، و بر بعضی از آنها سوار می شوند، و از بعضی از آنها برای تهیه منافع و محافظت از خویشت ن بهره می برند. و بعضی هستند که از آن عبرت و پند گرفته می شود. خداوند هر نوع جنبنده ای را در زمین پخش نموده و کفیل روزیشان است. پس هیچ جنبنده ای در روی زمین نیست مگر اینکه روزی آن بر عهده خداست و او قرارگاه و محل رفت و آمدش را می داند.
« وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ» و در گردش بادها و سرد و گرم شدن، و وزیدن آن به سوی جنوب و شمال و شرق و دیگر جهات، و اینکه خداوند گاهی به وسیله آن، ابرها را به حرکت در می آورد و گاهی بوسیله آن ابرها را به هم در می آمیزد، و گاهی بادها را ابزار تلقیح گیاهان و گاهی آن را سبب بارش باران قرار می دهد، و گاهی از شدت و زیان آن می کاهد، و گاهی بادها موجب رحمت شده و گاهی بشارت دهنده عذاب خواهند بود.
پس چه کسی این کارها را می کند، و چه کسی در این بادها منافعی برای بندگان به ودیعه نهاده است؟! و چه کسی باد را مسخر نموده تا همه حیوانات با آن زنده بمانند و جسم ها و درختان و دانه ها و گیاهان را رشد دهد؟ آری! خداوند عزیز و حکیم و مهربان که نسبت به بندگانش لطف دارد، این بادها را مسخر نموده است. خداوندی که شایسته و سزاوار هر نوع کرنش و فروتنی و محبت و پرستش است و همه به سوی او باز خواهند گشت. خداوند ابرها را که آب زیاد با خود دارند میان آسمان و زمین مسخّر می سازد و به هر جا که بخواهد می برد و بوسیله آن شهرها و بندگان را زنده می گرداند و تپه ها و دره ها را سیر آب می کند. و به هنگام نیاز آب آنرا بر بندگان فرو می فرستد، و هرگاه آب باران به آنها زیان برساند، خداوند آن را نگاه می دارد، پس آن را از سر رحمت و لطف فرو می فرستد و نیز از سر مهربانی و عنایت باز می دارد. پس چقدر بزرگ است فرمانروایی و قدرت او! و چقدر احسان او فراوان و منت او مهربانانه است!
و چقدر زشت است که بندگان از روزی وی بهره برند و با احسان او زندگی کنند، سپس این روزی و احسان را در راه عصیان و سرپیچی از اوامر خداوند صرف نمایند؟ آیا این دلیلی بر بردباری و عفو و گذشت و لطف عظیم او نیست؟ پس در همه حال سپاس از آن خداست.
خلاصه مطلب اینکه هرگاه انسان عاقل در جهان هستی و در امور شگفت  انگیز آفریده ها بیاندیشد و در صنعت و دقت و الطاف و حکمتی که در آن به ودیعه نهاده شده است فکر نماید به این نتیجه می رسد که جهان و پدیده های آن به حق و برای حق آفریده شده اند، و خواهد دانست که این مخلوقات، نشانه ها و کتاب های هدایتی هستند که انسان را به سوی حق و یگانگی خدا راهنمایی می کنند.  و می داند که این پدیده ها انسان را به آنچه پیامبران از روز آخرت خبر داده اند راهنمایی می کنند. و می داند که این آفریده ها تسلیم  فرمان خدا هستند و از خود تدبیری ندارند و نمی توانند از مدبر خود سرپیچی کنند.
پس معلوم شد که همه جهان هستی نیازمند و محتاج اوست و او از همه آفریده ها بی نیاز است. پس هیچ معبود و پروردگار به حقّی جز او نیست.
آیه ی 167-165:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ ، و دسته ای از مردم هستند که همتایانی برای خدا می گیرند و آنها را مانند خدا دوست می دارند، و آنانکه ایمان دارند خداوند را بیشتر و سخت تر دوست دارند. و اگر کسانی که ستم کرده اند  عذاب را ببینند، دریابند که همه قدرت از آن خداست و خداوند سخت کیفر است.
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ، کسانی که پیروی شده اند از کسانی که پیروی کرده اند بیزاری جویند و عذاب را مشاهده کنند و پیوند میانشان گسسته شود.
وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ، و کسانی که پیروی کرده اند، می گویند: اگر برای ما بازگشتی بود از آنها بیزای می جستیم، همان گونه که از ما بیزازی چستند این چنین خداوند کردارهایشان را به  گونه ای حسرت زا به  ایشان نشان می دهد و آنان بیرون روندگانِ از آتش نیستند.
این آیه ارتباط بسیار زیبایی با آیه پیش دارد، زیرا خداوند متعال در آیه قبل یگانگی خود و دلایل قاطع و روشن آن را که آدمی را به  علم یقین می رساند بیان داشت. و در اینجا ذکر نمود: « وَمِنَ النَّاسِ» و دسته ای مردم هستند که با وجود این بیان کامل، « مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً» برای خداوند همتایان و همگونانی بر می گیرند و در عبادت و محبت و طاعت و تعظیم، آنها را با خدا برابر قرار می دهند. و هرکس بعد از اقامه حجت و بیان توحید اینگونه باشد بداند که مخالف خداست و با او  مبارزه می کند و از اندیشیدن در آیات او و تامل در آفریده هایش روی گردان است. پس او کوچکترین عذری در این مورد ندارد و کیفر و عذاب شدید برای اوست. اینها کسانی هستند که برای خدا همتایانی قرار می دهند و آنها را در آفریدن و روزی دادن و تدبیر امور و در عبادت با خداوند برابر قرار می دهند، و آنها را عبادت می کنند تا آنان را به خود نزدیک نمایند.
و « مَن يَتَّخِذُ» دلیلی است بر اینکه خداوند هیچ همتایی ندارد، بلکه مشرکان بعضی از مخلوقات را همتایان او قرار می دهند، همتایانی دروغین، و اسمهایی بدون مسمّی و محتوا. همان گونه که خداوند متعال فرموده است: « وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُل سَمُّوهُم أَم تُنَبَئُونَهُ، بِمَا لَا یَعلَمُ فِی الأَرضِ أَم بِظَهرِ مِنَّ القَولُ» و برای خداوند انبازانی قرار دادند ، بگو: « آنها را نام ببرید. آیا خداوند را از چیزی آگاه می کنید که در زمین است و او نمی داند؟ یا سخنی سطحی (پوچ) می گویید؟! « إن هیَ إِلَّا أَسمَاءُ سَمَّیتُمُوهَا أَنتُم وَءَابَاوُکُم مَّآ أَنزَلَ اللهُ بِهَا مِن سُلطَنٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» این بت ها نامهایی بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذاری  کرده اید و خداوند دلیلی بر حقّانیت آنها نازل نفرموده است. آنان پیروی نمی کنند مگر از گمان. پس مخلوق، همتای خداوند نیست چون خداوند آفریننده است و غیر از او مخلوق و آفریده، پروردگار روزی دهنده است و غیر او روزی داده می شوند.
خداوند بی نیاز است و بندگان از هر نظر ناقص. خداوند نفع دهنده و ضرر دهنده است و مخلوق نمی تواند سود یا زیانی برساند، و هیچ چیزی در اختیار او نیست. پس ، باطل بودن سخن کسی که معبود و همتایانی برای خدا قرار می دهد، معلوم شد، و فرق نمی کند که آن معبود و همتا چه چیز و چه کسی باشد؛ خواه فرشته یا پیامبری باشد و یا فردی صالح و شایسته یا بتی، و یا هرچیز دیگری. و به یقین دانسته شد که خداوند سزاوار محبت کامل و کرنش کامل است.
بنابراین خداوند مومنان را ستایش نموده و می فرماید:« وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ» یعنی محبت مومنان برای خدا بیشتر از دوست داشتن کسانی است که با خداوند همتایانی قرار می دهند و آنان را دوست می دارند، چون مومنان دوستی خود را خالص برای خداوند قرار داده اند اما آنها در دوستی خود شریک گرفته اند. مومنان کسی را دوست دارند که به حقیقت شایسته محبت است، کسی که محبت او عین صلاح بنده و سعادت و رستگاری اوست. اما مشرکان کسی را به دوستی گرفته اند که سزاوار هیچ محبتی نیست و محبت آن عین بدبختی و فساد و از هم پاشیدن امور می باشد.
بنابراین خداوند مشرکان را تهدید نموده و می فرماید: « وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ» و اگر کسانی که با قرار دادن همتا برای خدا و فرود آمدن سرتسلیم در برابر غیر او به خود ستم کرده، و از طریق بازداشتن مردم از راه خدا و تلاش برای زیان رساندن به مردم، به آنان ستم کرده اند، « إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ» آنگاه که روز قیامت عذاب را با چشمهایشان مشاهده می کنند، « أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» به یقین خواهند دانست که تمام قدرت و تواناییها از آن خداست، و همتایانی که آنها برای خدا گرفته اند هیچ قدرتی ندارند. پس در آن روز ناتوانی و عجز چیزهایی که با خدا شریک گرفته اند برای آنها روشن می شود، نه آنگونه که در دنیا بر آنان مشتبه شده بود و گمان می بردند که اینها اختیاری دارند و آنان را به خدا نزدیک می کنند. اما گمانشان نادرست از آب در آمد باعث ناکامی آنها شد، و تلاش آنان باطل گردید و کیفر شدید بر آنان قرار دارند نه تنها چیزی را از آنها دور نکرده و به  اندازه ذره ای به آنها سودی نرساندند، بلکه آنها را متضرر ساختند.
و پیروی شدگان از پیروی کنندگان بیزاری جویند و پیوندِ میان آنها قطع گردد، چون پیوند و ارتباط آنها به خاطرغیر خدا و برخلاف دستورات او، و پیوندی باطل بود. بنابراین اعمالشان که امید آن را داشتند نفع و نتیجه ای برای آنان در بر داشته باشد نابود گشته و احوالشان از هم پاشیده شده و در می یابند که دروغگو بوده اند. و کارهایی که انجام می دادند مایه حسرت و پشیمانی آنان شده و برای همیشه در جهنم خواهند ماند و هرگز از آن بیرون ماند و هرگز از آن بیرون نمی آیند.آیا زیانی بزرگتر از این وجود دارد؟!
 این بدان سبب است که آنها از باطل پیروی کردند و به چیزی امید بستند که امیدی در آن نیست، و به جایی چنگ زدند که متمسک خوبی نبود، پس اعمال آنها باطل گردید. و چون اعمالشان باطل گردید انگشت حسرت به دهان گرفتند و بسیار متضرر شدند. به خلاف کسانی که به خداوند ، پادشاه حق و آشکار دل بستند و اعمال خود را خالصانه برای او انجام دادند و  به نفع و سود او امید بستند، پس به راستی چنین کسانی حق را در جای خود قرار دادند . بنابراین اعمال آنان حق و صحیح و استوار است و نتیجه اعمال خود را کسب نموده و پاداش خویش را نزد پروردگارشان بدون هیچ کم و کاستی دریافت می دارند.
خداوند متعال فرموده است: « الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبیِل اللهِ أَضَلَّ أعمَلَهُم ، وَالَّذِینَ ءَامَنوُا وَعَمِلُوالصَّلِحَت وَءَامَنُوا بِمَا نُزّلَ عَلَی مُحَمَّدِ وَهُوَ الحَقُّ مِن رَبِّهم کَفَّرَ عَنهُم سَیِئاَتِهُم وَأَصلَحَ بَالَهُم ، ذِلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفُروا اتَّبَعوُا الَبطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ ءَأَمَنُوا اتَّبَعُوا الحَقَّ مِن رَّبِّهِم کَذَلِکَ یَضرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمثَلَهُم» آن کسانی که کفر ورزیدند و مردم را از راه خدا  باز داشتند، خدا اعمال آنها را نابود خواهد کرد. و آنان به که ایمان آوردند و کردار شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده ایمان آورند، که آن حق و از جانب پروردگارشان می باشد، خداوند گناهانشان را محو می سازد و حالشان اصلاح می نماید . این بدان جهت است کسانی که کفر ورزیدند از باطل پیروی کردند و کسانی که ایمان آوردند از همان حق که از جانب پروردگارشان است پیروی کردند. این چنین خداوند برای مردم مثالهایشان را بیان می دارد.
و در این هنگام پیروان آروز می کنند به دنیا بازگردانده شوند، تا به خدا شریک نورزند و خالصانه خدا را بپرستند و از پیروی شدگان بیزاری بجویند. اما این بسیار بعید است ، چرا که فرصت از دست رفته است و اکنون مهلت و فرصتی وجود ندارد. اما با این وجود آنها دروغ می گویند، و اگر به دنیا باز گردانده شوند دوباره به آنچه از آن نهی شده اند روی می آورند: « کَلّا إِنَّها کَلِمَةُ هُوَ قَائِلُهَا » نه، چنین نیست، بلکه این سخنی است که آنها گوینده آن هستند و آرزویی است که از روی خشم و نفرت از پیروی شدگان که از آنان و گناهشان بیزاری جسته اند آرزو می کنند . و شیطان که در راس پیروی شدگان است وقتی کار به پایان می رسد، می گوید: « إنَ اللهَ وَعَدَکُم وَعدَ الحَقِّ وَوَعدتُّکُم فَأَخلَقنُکم وَمَا کَانَ لِِیَ عَلَیکُم مِنّ سُلطَن إِلَّا أَن دَعَوتُکم  فَاستَجبتُم لِی فَلاََ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنُفسَکُم» همانا خداوند به شما وعده راستین و حق داد و من هم به شما وعده دادم اما خلاف وعده کردم، و من قدرتی بر شما نداشتم جز اینکه شما را فرا خواندم و شما اجابت کردید. پس من را سرزنش نکنید بلکه خودتان را سرزنش کنید.
آیه ی 170-168:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، ای مردم! از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید همانا او دشمن آشکار شماست.
إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ، همانا شیطان شما را به بدی و زشتی فرمان می دهد و اینکه آنچه را که نمی دانید به خدا نسبت دهید.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ، و هنگامی که  به آنان گفته شود: « از آن چه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید: ، گویند:« بلکه از آن چه پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم »، آیا چنان چه پدرانشان چیزی را درک نکرده و به راه صواب نرفته باشند، باز هم شایسته پیروی هستند؟!
این خطاب متوجه همه مردم اعم از مومن و کافر است. پس خداوند بر آنها منت گذاشته که آنها را فرمان داده تا از تمام  آن چه در زمین است؛ از دانه ها و میوه ها و حیوانات بخورند، به شرطی که «حَلَئلَا » استفاده از آن برایتان حلال باشد و آن چیز به زور گرفته نشود و مال دزدی نباشد و بوسیله معامله ای حرام یا به صورت نامشروع به دست نیامده باشد.
« طَيِّباً» یعنی پاکیزه باشد و ناپاک و آلوده نباشد، مانند مردار و خون، و گوشت خوک و چیزهای نجس و ناپاک. این آیه بیانگر آن است که ا صل در هر چیزی مباح بودن آن است و اینکه خوردن و بهره بردن از آن جایز است. نیز از این آیه استنباط می شود که حرام بر دو نوع است: یا آن چیز ذاتا حرام بر دو نوع است: یا آن چیز ذاتا حرام است، و آن آلوده و ناپاک است، و یا به سبب چیزی که بر آن عارض گردیده حرام است، و آن حرامی است که به خاطر تعلق گرفتن حق خدا یا حق بندگان به آن حرام شده است.
این آیه نیز بیانگر آن است که خوردن به اندازه ای که جسم انسان را تقویت کند واجب است و ترک کننده آن گناهکار محسوب می شود، چرا که فرمان خدا را سرپیچی کرده است.
خداوند آنها را دستور داد تا از آنچه آنان را بدان مامور کرده و صلاح و نیکی آنها را در بردارد، پیروی کنند، و از پیروی  کردن از گامهای شیطان پرهیز نمایند: « خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» یعنی راههایی که شیطان به در پیش گرفتن آن امر می کند، و آن راه گناهان و کفر و فسق و ستم می باشد. این آیه مطرح شده است« سوائب» و « حام» و دیگر خوردنی های حرام را در بر می گیرد.
« إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» همانان او دشمن آشکار شماست. یعنی دشمنی اش آشکار است و از فرمان دادن شما هدفی جز فریب دادنتان و اینکه اهل جهنم باشید، ندارد، و پروردگار « جّل جلاله» فقط به این بسنده نکرد که ما را از پیروی نمودن از گامهای شیطان نهی کند، بلکه ما را از دشمنی او مطلع نمود تا از وی بپرهیزیم . سپس به این اکتفا نکرد و ما را به صورت مشروح از آنچه شیطان به آن فرمان می دهد مطلع نمود و بیان داشت که آنچه شیطان بدان فرمان می دهد زشت ترین و بزرگترین فساد را در پی دارد. به همین جهت فرمود:« إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ» همانا شیطان شما را  به بدی فرمان می دهد و انجام دهنده آن را دچار شر و بدی می کند. و همه گناهان در این داخل اند. « وَالْفَحْشَاء» از باب عطف خاص بر عام است، زیرا « فحشاء» یعنی گناهانی که زشتی آنها به نهایت رسیده است . مانند زنا و نوشیدن شراب و قتل و تهمت و بخل و سایر موارد ، که هرکس عقل داشته باشد آنها را زشت می داند.
« وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» و اینکه آنچه را نمی دانید به خدا نسبت دهید. نسبت دادن امورات شرعی و تقدیری به خداوند بدون علم و آگاهی، در این مورد داخل است. پس هرکس خداوند را به غیر از آنچه او خود را به آن متصف نموده است توصیف کند، و یا به غیر از آنچه پیامبرش او را بدان متصف  نموده است، متصف نماید، و یا چیزی را از خداوند نفی کند که آن را برای خود ثابت کرده است، و یا چیزی را برای خداوند ثابت نماید که آن را از خویشتن نفی کرده است، به راستی که بدون علم به خداوند چیزهایی نسبت داده و در مورد او بدون شناخت و آگاهی سخن گفته است.
و هرکس ادّعا کند که خداوند همتایی دارد و تصور کند که با پرستش بت ها به خدا نزدیک می شود، بی گمان بدون علم در مورد خداوند سخن گفته است. و هرکس بگوید خداوند فلان چیز را حلال نموده و فلان چیز را حرام کرده است، یا به فلان چیز دستور داده و از فلان چیز نهی کرده است و بدون آگاهی این چیزها را بگوید، همانا او بدون علم بر خداوند سخن بسته است.
و هرکس بگوید خداوند این نوع را مخلوقات را به خاطر فلان علت آفریده است، و برای اثبت سخن خود دلیلی نداشته باشد، به راستی که بدون علم چیزهایی را به خداوند نسبت داده است. و بزرگترین دروغی که به خداوند نسبت داده می شود این است که کلام خدا و پیامبر طبق مفاهیمی را مصطلح کرده اند، سپس گفته شود: منظور خدا از کلامش همین بوده است. پس نسبت دادن سخن به خدا بدون علم او از بزرگترین امور حرام و منحرف ترین راه شیطان است. این است راههای شیطان که او و لشکریانش مردم را به سوی آن فرا می خوانند. آری! آنان برای گمراه کردن خلق آنچه از مکر و فریب که در توان دارند، مبذول می دارند. اما خداوند متعال به عدل، نیکوکاری، و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد و از زشتی و منکر و تجاوز نهی می کند. پس انسان باید فکر کند و تجاوز نهی می کند. پس انسان باید فکر کند و بنگرد که با کدام یک از این دو دعوتگر همراه است؟ آیا از دعوت خداوند پیروی می کند که  خیر و سعادت دنیا و آخرت او را می خواهد؟ خداوندی که رستگاری کامل در اطاعت اوست و موفقیت آن است که آدمی در خدمت او باشد و همه سودها در معامله کردن با خداوندی است که نعمت هایش ظاهری و باطنی را به انسان ارزانی داشته است، خداوندی که جز به خیر و خوبی فرمان نمی دهد و جز از شر و بدی نهی نمی کند.
یا اینکه از شیطان که دشمن انسان است و او را به بدی  فرا می خواند و برای هلاک کردن او در دنیا و آخرت تلاش می کند، پیروی می نماید؟! شیطانی که شر مطلق در اطاعت از اوست، و زیان کامل در ولایت و دوستی او. شیطانی که جز به بدی فرمان نمی دهد و جز از خوبی نهی نمی کند.
سپس خداوند از حالت مشرکان خبر داده است، همانهایی که هر وقت به پیروی کردن از آنچه خداوند بر پیامبرش نازل کرده است امر شوند، روی بر تافته و می گویند: «  بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا» پس آنان به تقلید از پدرانشان اکتفا کرده و نسبت به ایمان آوردن به پیامبران تمایلی از خودشان نمی دهند. در صورتی که پدرانشان جاهل ترین و گمراهترین مردم بوده اند. و این مستمسکی است ضعیف برای رد کردن حق و روی گردانی از حقیقت و اظهار بی علاقگی نسبت به آن ، و دلیلی بر عدم انصاف آنهاست . پس اگر آنها راه هدایت را در پیش می گرفتند و نیت پاکی داشتند، می بایست از حق پیروی کنند. و هرکس که حق را هدف خویش قرار دهد و آن را باطل مقایسه کند قطعا حقیقت برای او روشن می شود، و اگر انصاف داشته باشد از آن پیروی می نماید.
آیه ی 171:
وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُون ، و مثال کسانی که کفر ورزیده اند مانند کسی است که گوسفندانی را صدا می زند که جز سر و صدا چیز را نمی شنوند ؛ لالند، کورند و آنها نمی اندیشند.
 بعد از آنکه خداوند متعال پیروی نکردن آنها از پیامبران و پیامهایشان را بیان کرد و اینکه آنها تقلید از پدرانشان را بر تبعیت از کتابهای نازل شده بر پیامبران را ترجیح دادند، بیان داشت که آنها به حق روی نمی آورند و هرگز از کینه و مخالفت خود دست بر نمی دارند. سپس خبر داد که آنها به هنگام فراخوانی دعوتگر راه ایمان، مانند حیوان هایی هستند که چوپانشان آنها را صدا می زند و آنان نمی دانند که چوپانشان چه می گوید. پس حیوانات فقط صدایی را می شنوند، اما آن صدا را طوری که به آنها فایده برساند، نمی فهمند. بنابراین آنان کر هستند و حق را به منظور فهمیدن و پذیرفتن نمی شنوند، و کور هستند و به دیده عبرت به آن نگاه نمی کنند، و لالند و چیزی را که به سود آنها باشد بر زبان نمی آورند.
و سبب این همه عناد و لجاجت آن است که آنها عقلی درست ندارند، بلکه بی خردترین بی خردان و نادان ترین نادان ها هستند. پس اگر کسی به سوی نیکی و هدایت فراخوانده شده و از فساد دور گردانده شود، و از فرو رفتن وی در عذاب ممانعت به عمل آید و به چیزهایی دستور داده شود که صلاح و رستگاری و موفقیت و دستیابی به نعمت ها را در پی داشته باشد، اما او از فرمان خیرخواه سرپیچی کند و از دستور و حق را دور بیاندازد، شکی نیست که چنین فردی بهره ای از عقل ندارد. و چنین فردی گرچه دارای مکر و فریب و خدعه باشد اما در حقیقت بی خردترینِ بی خردان است.
آیه ی 173-172:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ، ای کسانی که ایمان آورده اید! از پاکیزه هایی که به شما روزی داده ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید اگر شما فقط او را می پرستید.
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ، بی گمان خداوند مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که هنگام سربریدن نام غیر خدا بر آن برده شده باشد بر شما حرام کرده است، و هرکس که مجبور به خوردن آن شود بی آنکه علاقمند و تجاوز کار باشد، پس گناهی بر او نیست. همانا خداوند بخشنده و مهربان است.
بعد از آنکه خداوند به صورت عمومی فرمانی را صادر کرد، در این آیه به طور خاص مومنان را فرمان می دهد، زیرا در حقیقت مومنان از اوامر و نواهی خدا بهره مند می شوند. پس آنها ایمان دارند، پس خداوند متعال به آنان دستور داده است که از روزی حلال بخورند و خدا را بر این نعمت ها سپاس گویند، و شکر خدا بر این نعمت ها یعنی اینکه از این نعمت ها در راستای اطاعت از خدا استفاده شود، و از آنها بهره گرفت و انرژی کسب کرد، تا آدمی قدرت و نیرو بگیرد و بتواند کارهایی را انجام دهد که مایه ی رسیدن  به خداوند متعال هستند.
پس خداوند مومنان را به چیزی دستور داد که پیامبران را  به آن دستور داده است و فرمود:« یَآیُّهَا الرُّسُل کُلُوا مِنَ الطَّیّبَت وَاعملُوا صَلِحاً» ای پیامبران! از چیزهایی پاک بخورید و کردار شایسته انجام دهید.
شکر در این آیه به معنی عمل صالح است. و نفرمود از چیزهای حلال بخورید، چون خداوند روزی های پاکیزه و خالص دیگر را نیز برای مومن مباح نموده است، روزیهایی که با ناپاکیها و حرام آلوده نشده اند، و چون ایمانش او را از خوردن آنچه که مال او نیست باز می دارد. « إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُون» شکر او را به جا آوردید اگر او را می پرستید. این بیانگر آن است که هرکس شکر و سپاس خدا را به جا نیاورد خداوند را به یگانگی نپرستیده است ،و کسی که شکر خدا را به جا آورد او را پرستش نموده و به آنچه دستور داده عمل کرده است. نیز بیانگر آن است که خوردن روزی پاک موجب عمل صالح و سبب پذیرفته شدن آن می گردد. و پس از بیان نعمت ها به شکر کردن فرمان داده شده است ، چون شکر، نعمت های موجود را حفظ می نماید و نعمت هایی را که در دست نیست نعمت هایی را که در دست نیست دورتر می کند و نعمت های موجود را از بین می برد.
بعد از آن که خداوند متعال مباح بودند پاکی ها را بیان داشت، حرام بودن چیزهای ناپاک را هم بیان کرد و فرمود : « إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ» و بر شما مردار را حرام کرده است ، و آن چیزی است که مرده باشد و به صورت شرعی ذبح نشده باشد، زیرا مرده ناپاک و مضر است، چون ذاتا آلوده است، و چون اغلب مردارها به سبب بیماری می میرند. پس خوردن آن، بیماری را از افزودن می کند. و شارع از این قاعده کلی، مردارِ ملخ و ماهی را استثنا کرده و آن را حلال و پاک معرفی نموده است. « وَالدَّمَ» یعنی خون جاری. همان طور که در آیه ای دیگر به خون جاری مقید شده است.
«وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ»مانند حیوانی که برای بت ها و سنگ ها و قبور و امثال آن سربریده می شود. آنچه که ذکر شد شامل تمامی انواع محرمات نیست، بلکه بیان چند نوع ناپاکی است که از مفهوم « طَيِّبَاتِ» مستفاد می گردد. پس عموم چیزهایی حرام از آیه گذشت که « حَلَلاً طَیِّبا» بود استنباط می شود و علت  اینکه خداوند متعال چیزهای ناپاک و امثال آن را بر ما حرام کرده این است که نسبت به ما مهربان است، و تا از هر چیز زیان آوری دور باشیم . با وجود این « فَمَنِ اضطُرَّ» اگر کسی به سبب گرسنگی و یا نداشتن خوراک حلال یا به سبب اجبار و اکراه مجبور به خوردن حلال یا به سبب اجبار و اکراه مجبور به  خوردن حرام شد، « غَیرَ بَاغ» به آن شرط زمانی که به حلال دسترسی دارد، طالب و جوینده حرام نباشد، و یا اینکه اصلا گرسنه نباشد. « وَلَا عَادِ» و در خوردن آنچه برای او به صورت اضطراری حلال قرار داده شده است ، تجاوز نکند. « فَلَا إِثمَ عَلَیهِ» هیچ گناهی بر او نیست.
و چون گناه مرتفع شد مسئله به حالت قبلی باز می گردد و انسان در این حالت به خوردن مامور  است و نباید خود را به هلاکت بیاندازد و خودکشی کند. پس در این هنگام خوردن  به او واجب است، و  اگر در اثر نخوردنِ مواردی که به عنوان حرام از آنها یاد شد، بمیرد، گناهکار محسوب می شود، و او در واقع خودکشی کرده است. و این تساهل و تسامح در رابطه با خوردن محرمات مذکور، ناشی از مهربانی و رحمت خداوند نسبت به بندگانش می باشد. سپس خداوند متعال آیه را با دو اسم  بزرگواراز اسماء زیبای خود که با این حال و مقام بسیار تناسب دارند، پایان داد و فرمود: « إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» همانا خداوند بخشنده و مهربان است.
و از آنجا که حلال بودن محرمات مشروط  به این دو شرط بود ، و احتمالا انسان در رابطه با محقق شدن این شرایط دقت عمل به خرج ندهد، به همین جهت خداوند متعال خبر داد که او بخشنده است، و چنانچه در این زمینه اشتباهی از بنده سرزند آن را می آمرزد، به ویژه که ضرورت و نیاز بر بنده غالب آمده و سختی شرایط، حواس او را پرت کرده باشد.
این آیه معرّف آن قاعده معروف است که می فرماید: « ضرورت ها، محرمات را مباح می گردانند.» و هرکار ممنوعی که انسان مجبور به انجام آن شده باشد، خداوند مهربان آنرا جایز قرار داده است. پس خداوند را در هر حال و در همه جا سپاسگزاریم.
آیه ی 176-174:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُولَـئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ، همانا کسانی که آنچه را از کتاب نازل کرده، پنهان می دارند و آن را به بهای اندکی می فروشند، در شکمهایشان جز آتش چیزی را  فرو نمی برند و خداوند در روز قیامت با آنها سخن نمی گوید و آنها را پاکیزه نمی گرداند و برای آنها عذابی دردناک است.
أُولَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَآ أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّار، ایشان همان کسانی هستند که گمراهی را به هدایت و عذاب را به ازای آمرزش خریدند، پس چقدر در برابر آتش بردبارند!
ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيد، این بدان سبب است که خداوند کتاب را به حق نازل کرده است و کسانی که در کتاب اختلاف کردند در ستیزی بسیار دور قرار دارند.
این تهدید سختی است برای کسی که آنچه را خداوند  بر پیامبرانش فرو فرستاده است پنهان می کند، از قبیل علمی که خداوند از صاحبان آن پیمان گرفت تا آن را پنهان ندارند ،پس کسانی که آن را با بهره و کالایی از دنیا عوض کنند و دستور خداوند را دور اندازند، « مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّار» جز آتش در شکم خود فرو نمی برند، چون قیمتی که آنان به دست آورده اند با زشت ترین معامله و بزرگترین حرام به دست آورده اند. پس سزای آنها از نوع کردارشان است. « وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» و خداوند روز قیامت با آنها سخن نمی گوید، بلکه از آنها خشمناک گشته و از آنان روی بر می گرداند، و این از عذاب جهنم برای آنان سخت تر است. « وَلاَ يُزَكِّيهِمْ » و آنها را از اخلاق زشت پاکیزه نمی گرداند، و آنها کرداری نخواهند داشت که قابل ستایش و خشنودی خداوند باشد، و بر آن پاداش داده شوند. و خداوند آنها را تزکیه نمی کند، چون آنان اسباب عدم تزکیه را اختیار کردند، وبزرگترین سب تزکیه، عمل به کتاب خدا و پیروی کردن از آن و فرا خواندن مردم به سوی آن است.
اما آنان کتاب خدا را دور انداختند و از آن روی برتافتند و گمراهی را بر هدایت و عذاب را بر آمرزش برگزیدند. بنابراین چیزی جز آتش آنان را نشاید. پس چگونه بر آن صبر می کنند و چگونه آن را تحمل می نمایند؟ « ذَلِکَ» آنچه که ذکرشد از مجازات عادلانه خدا، و منع کردن اسباب هدایت از کسی که هدایت را انکار کرده و ضلالت را پذیرفته است، « بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ» بیانگر آن است که خداوند کتاب را برای هدایت آفریدگانش و روشن شدن حق از باطل، و هدایت از گمراهی نازل فرموده است. پس هرکس آن را از مقصود و مرام حقیقی اش به سویی دیگر برگرداند سزاوار آن است که به شدیدترین عقوبت و سزا مجازات گردد. « وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِي الْكِتَابِ» و همانا کسانی که در کتاب خدا اختلاف کردند و به بخشی از آن ایمان آورده و به بخشی از آن کفر ورزیدند، و یا کسانی که کتاب را تحریف کردند و آن را طبق خواست خویش برگرداندند. « لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ» اینان در مخالفت و دشمنانگی دور و دراز قرار دارند، چون آنها با کتابی که حق را به همراه آورده بود و اتفاق و اتحاد آنان را در پی داشت، مخالفت کردند. پس دچار دو دستگی شدیدی شدند و اختلاف و تفرق سختی در میان آنان به وجود آمد. اما کسانی از اهل کتاب به آن ایمان آوردند و در هر چیزی به حکم آن  عمل کردند و با یکدیگر متحد و متفق شده و با محبت و مهربانی با یکدیگر معاشرت نمودند.
این آیات متضمن تهدید کسانی است که آنچه را خداوند نازل فرموده است پنهان می دارند، و کالای دنیا را بر آن ترجیح می دهند. خداوند آنان را مورد تهدید قرار داده است که نه آنان را پاکیزه می گرداند و نه آنان را می آمرزد. و سبب این امر را بیان کرده و فرموده است: آنها گمراهی را بر هدایت ترجیح دادند، در نتیجه عذاب خدا را به بهای مغفرت او خریدند.
سپس ، از شدت بردباری آنها بر شدت جهنم ابراز تعجب نموده و با این کار بیشتر آنان را متالم می گرداند چون آنها کارهایی را انجام می دهند که آنان را  به آتش جهنم می رساند. و نیز فرمود: کتاب (ما) مشتمل بر حق است و اتفاق و اتحاد مومنان را در پی دارد، و هرکس با آن مخالفت ورزد از حق دور شده و با آن در ستیز است.
آیه ی 177:
 لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَـئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ، نیکی آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز آخرت و ملائکه و کتابها و پیامبران ایمان داشته باشد، و مال خود را علی رغم دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه و نیازمندان و برای آزادی بردگان ببخشید، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و وفا کنندگان به پیمانشان آنگاه که پیمان بستند، و صبر کنندگان در هنگام فقر و بیماری و هنگام جنگ، ایشان راستگویانند و ایشان پرهیزگاران هستند.
خداوند متعال می فرماید: « لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ»  یعنی نیکی آن نیست که روی به سوی مشرق و مغرب کنید. پس بحث و مجادله زیاد در این مورد جز خستگی و اختلاف و دو دستگی در بر ندارد. این مانند سخن پیامبر (ص) است که می فرماید: « اَلیسَ الشَّدیدُ بِالصّرعَةِ ، إنَّما الشَّدیِدُ الذَّی یَملِکُ نَفسَهُ عِندَ الغَضَبِ » قوی آن کس نیست که هنگام کشتی گرفتن طرف را خاک کند، بلکه قوی کسی است که هنگام خشم، خود را کنترل نماید.
« وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» بلکه نیکوکار کسی است که به خدا ایمان داشته باشد، و اینکه او معبودی به حق و یگانه است، معبود به حقی که به هر صفت کمالی متصف است، و از هر نقص و کمبودی مبرا است. « وَالْيَوْمِ الآخِرِ» و به روز آخرت ایمان بیاورد، و پیامبر از آن خبر داده اند که پس از مرگ اتفاق می افتد. « وَالْمَلآئِكَةِ » و به فرشتگان ایمان داشته باشد، موجودات فرمانبری که خداوند در کتابش و پیامبر (ص) در احادیث خود برای ما توصیف  نموده اند. « وَالْكِتَابِ» و کتابهایی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، که بزرگترین آن قرآن است . پس به اخبار و احکامی که قرآن در بردارد ایمان داشته باشد. «  وَالنَّبِيِّينَ» و به پیامبران به طور عموم، و به ویژه به آخرین و بهترین آنها که محمد (ص) است ایمان داشته باشد. « وَآتَى الْمَالَ» و این شامل هر چیزی است که انسان می اندوزد، کم باشد یا زیاد. یعنی مال را ببخشد، « عَلَى حُبِّهِ» با اینکه آن را دوست می دارد. این بیانگر آن است که مردم مال را دوست دارند، و بخشش آن دشوار است. پس هرکس مالش را به منظور نزدیکی جستن به خدا ببخشاید نشانه ایمان است.
یکی از مصادیق « وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ» آن است که صدقه بدهد در حالی که آزمند است، امید ثروتمند شدن را دارد و از فقر و تنگدستی می ترسد. و اگر صدقه از مال قلیل باشد بهتر است، چون او در این حالت نگاه داشتن مال را دوست دارد، زیرا همواره فقر و تنگدستی خیال او را آواز می دهد. و همچنین بخشیدن مال گرانبها و ارزشمند و مالی که آن را دوست دارد، بسیار مهم است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: « لَن تَنالُوا البِرَّ حَتَّی تُنفِقُوا مَمَّا تُحِبُونَ» هرگز به نیکی نخواهید رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.
 پس نیکی حقیقی از آن کسانی است که مال دوست داشتنی را می بخشند. سپس خداوند از کسانی نام برد که باید صدقه را به آنان داد، همانهایی که از همه مردم به نیکوکاری و احسان شایسته ترند، از قبیل « ذَوِي الْقُرْبَى» خویشاوندان، آنهایی که به خاطر مشکلات و گرفتاریهایشان دردمند و ناراحت می شوی، و به خاطر شادی آنها شادمان می گردی، و به هنگام بروز حوادث به یاری شما می آیند و حتی در این مواقع بخشی از هزینه های مالی شما را تقبل می کنند. پس بهترین نیکی، کمک کردن به خویشاوندان است برحسب نزدیکی و نیازشان.
« وَالْيَتَامَى» و یتیمان، آنهایی که کسی را ندارند برایشان کار کند و پول در بیاورد، و سرمایه ای ندارند که به وسیله آن از دیگران بی نیاز شوند.
و این بیانگر رحمت خداوند نسبت به بندگانش می باشد، و اینکه او نسبت به آنها از پدر به فرزندش مهربان تر است. خداوند بندگان را توصیه نموده و بر آنها فرض گردانید، به  کسانی که پدرانشان را از دست داده اند نیکی کنند، تا همواره سایه پدران خود را بر سر یتیمی مهربانی کند، یتیم او مورد مهربانی قرار خواهد گرفت.
« وَالْمَسَاكِينَ» و بینوایان. آنان کسانی هستند که فقر و نیازمندی آنها را زمین گیر و خانه نشین کرده است . بنابراین آنها بر ثروتمندان حق دارند به اندازه ای که بینوایی آنها را برطرف کند یا آن را تقلیل نماید، به آنها کمک نمایند. « وَابْنَ السَّبِيل» و مسافری که دور از شهر و دیار خود در راه مانده است. خداوند بندگانش را تشویق نموده است تا به چنین کسی کمک کنند، به گونه ای که بتواند به خانه و کاشانه خود برسد. چون او در این حالت نیازمند است. پس کسی که خداوند به  او در وطنش نعمت  ارزانی نموده است، بر اوست که با برادر مسافرش مهربانی کند، و به اندازه توانش او را کمک نماید، برای او توشه تهیه کند، یا وسیله سفر به او بدهد، یا ستم هایی که بر او می رود، از وی دور کند.
« وَالسَّآئِلِينَ» و کسانی که نیازی برای آنها پیش آمده و موجب شده است گدائی کنند. مانند کسی که باید دیه بپردازد، یا از طرف حکام جریمه شده است. و یا مانند کسی که  به منظور تعمیر و بازسازی اماکن عمومی از قبیل مساجد و مدارس و پل و امثال آن از مردم کمک می طلبد. پس چنین فردی بر ثروتمندان حق دارد گرچه ثروتمند نیز باشد.
« وَفِي الرِّقَابِ» و در راستای آزاد شدن بردگان. این بخش از آیه شامل آزاد کردن برده، یاری دادن او، و دادن مال به «مُکاتب» و فدیه دادن برای آزادی اسیرانی که در دست کفار هستند. « وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ» قبل از این نیز چندین بار خداوند متعال نماز و زکات را در کنار یکدیگر ذکر نموده است، چون هر دو از بهترین عبادت ها و کاملترین آن هستند. نماز و روزه عبادات قلبی، بدنی و مالی هستند، و ایمان و یقین با این دو وزن می شوند. « وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ» عهد یعنی پایبندی به آنچه خداوند، یابنده بر خود لازم گردانده است. پس این تمامی حقوق خداوند را شامل می شود، چون خداوند بندگانش را به اجرای آن ملزم گردانده و بندگان نیز این پیمان را پذیرفته اند. و ادای حقوق بندگان را نیز شامل می شود، چرا که خداوند آن را بر آنها واجب کرده است، و نیز حقوقی را شامل می شود که بنده به گردن گرفته است، مانند کفاره قسم ها، و نذرها و امثال آن. « وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء» و صبر کنندگان در حالت  فقر، چون فقیر از چند جهت نیاز به صبر و شکیبایی دارد، زیرا  بر اثر فقر همواره دچار دردهای قلبی و جسمی می شود، اما ثروتمند این ناراحتیها را ندارد، زیرا هنگامیکه می بیند ثروتمندان در ناز و تنعم زندگی می کنند، و چنین معیشتی برای او مقدور نیست این موضوع اورا ناراحت می کند. و اگر گرسنه شود یا فرزندانش گرسنه شوند ناراحت و دردمند می گردد. و اگر بر  اثر فقر عذابی برخلاف میل و خواسته اش بخورد، ناراحت و دردمند می شود. و اگر پوشاک مناسبی نداشته باشد دردمند می شود، و اگر دچار سرمایی گردد که توان دفع آن را نداشت باشد دردمند می گردد. پس در همه این حالات باید صبر کند و به پاداش و ثواب الهی چشم بدوزد. «  والضَّرَّاء» و بیماریهای مختلف، از قبیل تب و زخم، نفخ و درد عضو، حتی درد دندان و انگشت و امثال آن . باید بر این بیماری ها صبر نمود، چون جسم ضعیف می گردد و متالم می شود. و این بسیار بر انسان دشوار است، به خصوص وقتی که بیماری به درازا بکشد، پس فرد مبتلا شده به صبر توصیه می شود تا از پاداش خداوند بهره مند گردد. « وَحِينَ الْبَأْسِ» و هنگام جنگ و کارزار با دشمنانی که به جنگ و مبارزه ی با آنان دستور داده شده است، چون جهاد بی نهایت بر انسان دشوار است، و آدمی از کشته یا زخمی شدن، یا به اسارت در آمدن متنفر است. پس در این مورد به صبر نیاز دارد تا خداوند به او پاداش دهد، زیرا پیروزی و کمکی که خداوند به صبرکنندگان وعده داده است و از صبر به دست می آید. « أُولَـئِكَ» آنهایی که به چنین عقایدی نیکو و کردارهایی که نشانه ایمان هستند، و اخلاقی که مایه زیبایی انسان و بیانگر حقیقت انسانیت است، متصف هستند، « الَّذِينَ صَدَقُوا» کسانی اند که در ایمانشان صادق هستند، چون اعمالشان ایمان آنها را تصدیق می نماید. « وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» و اینها پرهیزگاران هستند، چون آنها آنچه را از آن منع شده بودند ترک نموده، و آنچه را به انجام آن مامور شده بودند انجام دادند. این اوامر و نواهی مشتمل بر تمام خصلت ها و عادات خوب می باشند، زیرا وفای به عهد همه دین را در بر می گیرد، و عباداتی که در این آیه به آنها اشاره شده است بزرگترین عبادت هستند، و هرکس این عبادت ها را انجام دهد دیگر عبادتها را بهتر انجام داد . پس اینها نیکان و راستگویان و پرهیزگارانند. و شما می دانید که خداوند چه پاداش هایی را در دنیا و آخرت بر این سه کار مترتب نموده است، در پاداش هایی که این جا نمی توان آن را به تفصیل بیان کرد.
آیه ی 179-178:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ، ای کسانی که ایمان آورده اید! در مورد کشته شدگان قصاص بر شما مقرر شده است؛ آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس هرکسی که از جانب برادرش برای او چیزی بخشوده شد، به خوبی پیروی کند و به نیکی دیه را به او بپردازد. این تخفیف و رحمتی از جانب پروردگارتان برای شماست، پس هرکس بعد از این تجاوز کرد برای او عذابی دردناک است.
وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون ، و برایتان در قصاص زندگانی است ای خردمندان تا پرهیزگار باشید.
خداوند بر بندگان مومن خویش منت می نهد که « الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى» برابری در قصاص را بر آنها فرض گردانیده است و این که قاتل به همان صورتی کشته شود که مقتول کشته شده است. این عمل در واقع اقامه عدل و انصاف بین بندگان است. و مخاطب قرار دادن عموم مومنان دلیل بر این است که بر همه آنها، حتی بر وارثان قاتل و برخود قاتل واجب است تا به ولی مقتول کمک کنند، به نحوی که اگر خواست قصاص نماید باید قاتل واجب است تا به ولی مقتول کمک کنند، به نحوی که اگر خواست قصاص نماید باید قاتل را در دسترس او قرار دهند، و برای آنها جایز نیست که از اجرای این حسد جلوگیری کنند، و ولّی را از قصاص گرفتن  باز دارند، آن گونه که رسم جاهلیت و کسانی که مانند آنها بودند، بر آن جاری بود.
سپس خداوند متعال به صورت مفصل به بیان «قصاص» پرداخت و فرمود: « الْحُرُّ بِالْحُرِّ» آزاد در برابر آزاد . « منطوق» آیه بیانگر آن است که باید مرد در برابر مرد کشته شود. « وَالأُنثَى بِالأُنثَى» و زن در برابر زن، و نیز قصاص زن در برابر مرد، و مرد در برابر زن از مفهوم آیه برداشت می شود.
پس منطوق آیه مقدم است بر مفهوم آن. و در سنت هم آمده است که مرد به خاطر کشتن زن کشته می شود. اما پدر و مادر هر اندازه مرتبه ی آنان بالا رود ، مانند : پدر بزرگ و پدرِ پدر بزرگ، و مادر بزرگ و مادرِ مادر بزرگ و .... . از این حکم خارج هستند، پس آنها به سبب کشتن فرزندشان قصاص نمی شوند، چون در حدیث چنین آمده است. و فرموده خداوند « الْقِصَاصُ» بیانگر آن است که عادلانه نیست پدر به سبب کشتن  فرزندش کشته شود چون در قلب پدر چنان مهربانی و شفقتی وجود دارد که او را از کشتن  فرزندش منع می کند. مگر اینکه در عقلش اختلال به وجود آمده باشد، و یا اینکه فرزندش او را به شدت اذیت کند. همچنین در سنت وارد شده است که مسلمان به خاطر کشتن کافر وارد شده است که  مسلمان به خاطر کشتن کافر کشته نمی شود ، پس این نیز از عموم آیه خارج می باشد. ضمن اینکه آیه فقط خطاب به مومنان است. ضمن اینکه آیا فقط خطاب به مومنان است . و نیز عادلانه نیست که دوست خدا به سبب کشتن دشمن خدا کشته شود. « وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ» و برده در برابر برده کشته می شود چه مرد باشد چه زن؛ قیمتشان برابر باشد یا متفاوت.
و مفهوم آیه بیانگر آن است که آزاد در برابر  برده کشته نمیشود، چون آزاد با برده برابر نیست. برخی از علما با استناد به مفهوم « وَالأُنثَى بِالأُنثَى» گفته اند: کشتن مرد در برابر زن جایز نیست. و قبلا گفتیم که در سنت وارد شده است که مرد به سبب کشتن زن کشته می شود.
این آیه بیانگر آن است که اصل، واجب بودن قصاص قاتل است، و دیه بدل قتل است. بنابراین فرمود: « فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ» چنانچه ولی مقتول از کشتن قاتل گذشت نمود وبه دیه روی آورد، یا اینکه بعضی از اولیای مقتول از کشتن قاتل صرف نظر کردند، قصاص ساقط می گردد یا دیه گرفتن اختیار و انتخاب با ولّی مقتول است. پس وقتی ولی مقتول از قاتل گذشت نمود، بر او واجب می گردد که قضیه را « بِالْمَعْرُوفِ» به خوبی دنبال نماید بدون اینکه بر قاتل سخت بگیرد، و نباید او را به چیزی وادار نماید که در توانش نیست، بلکه باید به خوبی از او دیه بگیرد و او را در تنگنا قرار ندهد. و بر قاتل لازم است « وَأَدَاء إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ» که بدون تاخیر، و بدون کم و کاست، و با ادب و متانت کامل دیه را بپردازد.
پس آیا جزای کار نیکی که ولّی مقتول با او کرده و وی را بخشوده است جز پرداخت دیه به نحو احسن چیز دیگری است؟ و در رابطه با ادای همه حقوقی که بر ذمه آدمی تعلق می گیرد، به نیک رفتاری دستور داده شده است؛ به صاحب حق دستور داده شده است که به خوبی حقش را پیگیری نماید، و به کسی که حق بر گردن اوست دستور داده شده است به نیکی آن را ادا نماید . و خداوند متعال در این بخش از آیه : « فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ» مسلمانان را به صرف نظر کردن از کشتن قاتل و گرفتن دیه تشویق کرده است، و بهتر آن است که قاتل را بدون گرفتن دیه آزاد کرد. و سخن خداوند که می فرماید: « أَخِيهِ» بیانگر آن است که قاتل، کافر نیست، چون منظور از برادر در اینجا برادر ایمانی است، پس او با ارتکاب قتل از دایره ایمان بیرون نمی رود، و به طریق اولی کسی که مرتکب گناهانی می شود که از کفر پایین ترند کافر نمی شود، بلکه به سبب ارتکاب گناه، ایمانش دچار نقص و کمبود می گردد. و هرگاه اولیای مقتول گذشت کردند یا بعضی از آنها گذشت نمودند، خون قاتل مصون خواهد بود . پس « فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ» هرکس بعد از گذشت کردن، تجاوز کرد. « فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ» در آخرت برای او عذابی دردناک است. و اما حکم کشته شدن متجاوز از آیه های گذشته فهم می شود، چون او یک نفر همانند خود را کشته است، پس بدین سبب کشتن او واجب می شود. و عده ای « عذاب دردناک» را به « قتل» تفسیر نموده و گفتنه اند: آیه بیانگر آن است که کشتن او تعیین می گردد و جایز نیست او را عفو نمود . و بعضی از علما نیز چنین گفته اند. صحیح قول اول است، چون جنایت او از جنایت دیگران بزرگتر و  فراتر نیست.
سپس خداوند حکمت والای خویش را در مشروعیت قصاص بیان کرده و می فرماید: « وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ » و خون شما با قصاص مصون می ماند و جنایتکاران از ارتکاب قتل باز می آیند، چون وقتی کسی بداند اگر کسی را بکشد کشته می شود، به ندرت مبادرت به قتل می کند. و هرگاه یقین حاصل شود که قاتل کشته می شود، دیگران می ترسند و از قتل دوری می گزینند.
پس اگر عقوبت و سزای قاتل غیر از کشته شدن باشد، مردم آن گونه که به سبب قصاص قاتل از شرارت باز می آیند، به سبب دیگر مجازات ها از شرارت باز نمی آیند. نیز سایر مجازات های شرعی باعث عبرت آمیزی و بازآمدن از جنایت است، و این بیانگر حکمت خداوند حکیم و  بخشنده است. و« حَیوَةُ» را به صورت « نکره » ذکر کرد، تا مفید تعظیم و تکثیر باشد.
و از آن جا که حقیقت این حکم را جز کسانی که دارای عقل کامل و درک عمیق هستند، نمی دانند، فقط آنها را مورد خطاب قرار داده است. و این دلالت می نماید که خداوند دوست دارد بندگانش از افکار و عقل هایشان بهره بگیرند و در حکمت های احکام الهی و مصالحی که بر کمال خداوند و کمال حکمت و عدل و رحمت گسترده اش دلالت می نمایند، بیندیشند. و  از این آیه استنباط می شود که هرکس در راستای فهم حکمت و تدبیر خدا در جهان هستی از عقل و خرد خویش بهره بگیرد سزاوار ستایش است و از خردمندانی است که خطاب الهی متوجه فضیلت و شرافت برای قومی که می اندیشند کافی است. « لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» باشد که تقوی پیشه کنید. چون هرکس که پروردگارش را بشناسد، اسرار بزرگ و  حکمت های شگفت انگیز و نشانه های والایی را که در دین و شریعت الهی است می شناسد، و این باعث می شود تا تسلیم فرمان خدا شود و گناهانش را  بزرگ بپندارد و آنها را ترک نماید. پس با داشتن چنین اوصافی سزاوار است که از پرهیزگاران باشد.
آیه ی 182-180:
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين ، بر شما فرض شده است که هرگاه مرگِ یکی از شما فرا رسیده اگر مالی باقی گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان به نیکی وصیت کند، و این حقی بر پرهیزگاران است.
فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيم، و هرکس آن را پس از اینکه شنید تغییر داد، پس همانا گناهش بر کسانی است که آن را دگرگون می کنند. بی گمان خداوند شنوا و داناست.
فَمَنْ خَافَ مِن مُّوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ، پس هر کس بیم داشته باشد که وصیت کننده ای (نسبت به ورثه اش) مرتکب انحراف یا گناهی شود، پس میان آنها اصلاح نمود،  بر او گناهی نیست، بی گمان خداوند آمرزگار مهربان است.
 خداوند بر شما گروه مومنان فرض گردانیده است که « إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» هرگاه اسباب مرگ یکی از شما فرا رسید، مانند بیماری و مرضی که انسان را در آستانه مرگ  قرار می دهد، و یا دیگر اسباب از بین رفتن. « إِن تَرَكَ خَيْرًا» اگر مالی را که از نظر عرف زیاد شمرده می شود از خود برجای گذاشت، بر اوست که برای پدر و مادر و نزدیکترین مردم به او، به اندازه توانش وصیت کند، بدون اینکه زیاده روی نماید، و بدون اینکه به خویشاوندان دور بسنده نماید و خویشاوندان نزدیک را ترک گوید، بلکه به ترتیب خویشاوندی و نزدیکی و نیازمندی ، برای آنها وصیت نماید. و علت اینکه اسم تفضیل « أقربین» را بکار برده است، اشاره به همین مطلب است. و « حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ» دلالت بر واجب بودن «وصّیت» می نماید، و خداوند آن را از علایم پرهیزگاری قرار داده است.
بدان که جمهور مفسرین بر این باورند که این آیه بوسیله آن « مواریث» منسوخ شده است. و بعضی از مفسران گفته اند که در حق پدر و مادر، و خویشاوندانی است که ارث نمی برند. با اینکه دلیلی بر این تخصیص وجود ندارد و بهتر است که در این مورد گفته شود: وصیتی که در این آیه در رابطه با پدر و مادر و خویشاوندان مطرح شده است مجمل بوده و خداوند آنرا به عرف موجود در میان جوامع ارجاع شده است. سپس خداوند اندازه و مقدار این « وصیت پسندیده» را برای پدر و مادر و دیگر خویشاوندانی که ارث می برند در آیه مواریث بیان کرد، چرا که این حکم در اینجا بطور مختصر بیان شده است. و اما حکم این آیه منحصرا مربوط به پدر و مادری است که از ارث محروم اند، و نیز دیگر کسانی که به خاطر وجود فردی دیگر یا داشتن حالتی خاص، از ارث محروم می مانند. پس آدمی مامور است تا برای اینها وصیت نماید و آنان از همه مردم به احسان او سزاوارترند. و تمام امت بر این رای اتفاق نظر دارد، چرا که هر دو قولی را که به آنها اشاره شده در خود جمع می نماید، چون گویندگان هریک از دو قول بخشی از موضوع را ملاحظه نموده است. پس بدین ترتیب اتفاق به دست می آید و جمع بین آیات حاصل می شود. بنابراین جمع بهتر است از اینکه ادعای نسخ شود، در حالی که دلیلی هم برای توجیه آن وجود نداشته باشد.
گاهی وصیت کننده از وصیت کننده امتناع می ورزد، چون گمان می برد کسانی که پس از او هستند چه بسا وصیت او را دگرگون کنند.
به همین جهت خداوند متعال فرمود: « فَمَن بَدَّلَهُ » هرکس وصیتی را که برای افراد مذکور یا دیگران صورت گرفته است دگرگون کند، « بَعْدَمَا سَمِعَهُ» پس از اینکه آن را فهمید و راههای اجرای آن را دانست، « فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ» گناهش به گردن کسانی است که آن را دگرگون می کنند، و وصیت کننده از جانب خدا مستحق پاداش می باشد، و گناه بر عهده تبدیل کننده و تغییر دهنده است. « إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ» همانا خداوند شنواست و تمام صداها، و گفتار وصیت  کننده ، و وصیت او را می شنود. پس شایسته است خدایی را مراقب بداند که سخن او را می شنود و او را می بیند، و در وصیت خود ستم نکند. « عَلِيمٌ» و خداوند به نیت و قصد او داناست، و کار و عمل کسی را که برای او وصیت شده است، می داند. پس وقتی وصیت کننده تلاش خود را کرد و خداوند از نیت او مطلّع شد، به او پاداش می دهد، گرچه اشتباه کرده باشد. در این آیه فردی که برای او وصیت صورت گرفته است از تغییر دادن وصیت برحذر داشته شده است، زیرا خداوند بر او و کارش مطلع است، پس باید از خدا بترسد . این است وصیت منصفانه.
کسی که هنگام وصیت در کنار وصیت کننده حضور دارد و می تواند که در وصیت وی اجحاف، انحراف و گناهی رفته است، باید او را به آنچه که بهتر و منصفانه تر است سفارش نماید، و از ستم باز دارد . و « جنف» یعنی انحراف از روی خطا و  بدون قصد. « اثم» یعنی انحراف از روی قصد.  اگر چنین نکرد باید میان کسانی که برایشان وصیت شده است به اصلاح بپردازد و آنها را به توافق و خشنودی برساند، و آنها را سفارش کند که ذمه مژده خود را آزار کنند. او با این عمل کار بسیار خوب و بزرگی را انجام داده است، و دیگر گناهی بر او نیست، بلکه گناه متوجه کسانی است که وصیت را تغییر می دهند. بنابراین فرمود: « إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» همانا خداوند همه لغزش ها را می آموزد و از اشتباهات کسی که توبه کند، می گذرد. و خداوند کسی را که از حق خود به نفع برادرش صرف نظر کند، می آمرزد، و خداوند مرده آنها را که در وصیت کردنش ستم نموده است، می بخشد، به شرطی که آنها خاطر آزاد کردن ذمه مرده خود از یکدیگر چشم پوشی کنند. و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است، و راههای مهربان بودن و مهر ورزیدن را به آنان یاد داده است. پس این آیات، مسلمانان را بر « وصیت نمودن» تحریک و تشویق می نمایند و نیز بر ذکر کسانی می پردازد که وصیت برای آنهاست. و همچنین کسانی را مورد تهدید قرار می دهد که وصیت را تغییر می دهند و در آخر مسلمانان را به اصلاحِ وصتیی که انحراف و ستم در آن راه یافته است، تشویق می نمایند.
آیه ی 185-183:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون، ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما فرض شده است همان گونه که کسانی که پیش از شما بودند فرض شده بود، تا پرهیزگار شوید.
أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ، روزه در روزهای معدودی بر شما فرض شده است پس هرکسی از شما بیمار یا در سفر باشد، تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد، و برکسانی که توانایی روزه گرفتن را ندارند، فدیه است که غذا دادن به مستمندی است، و هرکس به دلخواه خودش فدیه را بیشتر کند برای او بهتر است، و روزه گرفتن برایتان بهتر است  اگر بدانید.
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ، ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است، کتابی که هدایتگر مردم است و متضمن نشانه های آشکار هدایت و فرقان است. پس هرکسی از شما در ماه رمضان حاضر و مقیم باشد، آن را روزه بگیرد، و هرکس که بیمار یا مسافر باشد، پس تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد، خداوند برای شما آسانی می خواهد، و نمی خواهد به شما سختی روا بدارد، تا شمار روزها را کامل کنید و خدا را به پاس آنکه شما را هدایت کرده است  به بزرگی یاد کنید، و باشد که سپاسگزار باشید.
خداوند متعال از احسانی که بر بندگانش روا داشته است خبر داده و می گوید: روزه را بر آنها فرض گردانده ام همانطور که آنرا بر امت های گذشته فرض گردانیده بودم، چون روزه از شرایع و دستوراتی است که همیشه و هر زمان به مصلحت مردم است. نیز در این آیه خداوند امت اسلامی را تشویق نموده که در انجام اعمال صالح از دیگران گوی سبقت ببرند، و به انجام کارهای خوب بشتابند. نیز بیان داشته است که روزه جزو آن دسته از اعمال و عبادت های سنگینی نیست که فقط به شما اختصاص داده شده باشد.
سپس خداوند حکمت خویش را در مشروع نمودن روزه بیان کرده و می فرماید : « لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» تا پرهیزگار شوید، زیرا روزه از بزرگترین اسباب پرهیزگاری است، چون روزه مصداق فرمان بردن از دستور خدا و پرهیز از منهیات او می باشد.
از جمله درسهای پرهیزگاری که  انسان مسلمان از دانشگاه روزه و رمضان می آموزد این است که روزه دار آنچه را که خداوند بر او حرام نموده از قبیل خوردن و آشامیدن و آمیزش جنسی و سایر مواردی که دلش می خواهد انجام دهد، ترک می کندو با این کار به خداوند نزدیکی می جوید، و پاداش وی را می طلبد. پس این پرهیزگاری است. و از جمله درسهای پرهیزگاری که روزه به ما یاد می دهد این است که روزه دار در طول ماه رمضان تمرین می کند که خداوند مراقب اوست، پس آنچه را که نفسش می طلبد، هر چند که بر انجام دادن آن قادر است ، ترک می کند، چون می داند خداوند از او اطلاع دارد . همچنین روزه راههای ورود شیطان به نفس آدمی را تنگ کرده و می بندد، زیرا شیطان در وجود  انسان مانند خون جریان می یابد. پس با روزه گرفتن نفوذ شیطان ضعیف می شود و گناهان کاهش می یابند. و یکی از برکات روزه این است که روزه دار غالبا عبادت زیاد انجام می دهد و انجام عبادت از علایم پرهیزگاری است. نیز از برکات روزه این است که ثروتمند، درد گرسنگی را می چشد و این کار باعث می شود تا با فقرا و مستمندان ابراز همدردی کرده وبه آنان کمک کند. و این از خصلت های پرهیزگاری است.
پس از آنکه بیان داشت که روزه را بر اهل ایمان فرض گردانیده است، خبر داد که ایام روزه معدود و محدود است، یعنی روزگار روزه کم، و انجام این فریضه بسیار آسان است. سپس آن را بیشتر آسان نمود و فرمود : « فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ» از آن جا که غالبا بیماری و سفر موجبات مشقت و دشواری را فراهم می کنند، به بیمار و مسافر اجازه داده است که روزه نگیرند. و از آن جا که به دست آوردن منفعت روزه بر هر مومنی لازم است، خداوند به مسافر و مریض دستور داد تا در روزهای دیگر، آنگاه که بیماری از بین رفت و سفر تمام شد روزه بگیرند.
و « فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ» بیانگر آن است که مریض یا مسافر باید به تعداد روزهای ماه رمضان روزه بگیرد، و اینکه می تواند روزه روزهای گرم و طولانی را در روزهای سرد و کوتاه قضا کند . « وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ» و برکسانی که می توانند روزه بگیرند، « فِدْيَةٌ» کفاّره ای است ، و به عوض هر روزی که روزه نمی گیرند باید فدیه بدهند، « طَعَامُ مِسْكِينٍ» خوراک یا فقیر.
و این در آغاز فرض شدن روزه بود، آنگاه که هنوز بر روزه گرفتن عادت نکرده بودند، و فرض شدن روزه بر آنها سخت بود، به همین جهت خداوند آسانترین راه را پیش روی آنها قرار داد؛ به گونه ای که هرکس می توانست روزه بگیرد، مختار بود روزه بگیرد و آن بهتر است و یا اینکه به جای ان به مستمندان خوراک بدهد.  به همین جهت فرمود: « وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ» و روزه گرفتن برایتان بهتر است. سپس روزه را بر کسی که توانایی روزه گرفتن را دارد به طور وجوب و قطعی فرض گردانید. اما کسی که در ماه رمضان نمی تواند روزه بگیرد، قضای آن را در روزهای دیگر به جای می آورد. و گفته شده: « وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ» یعنی کسانی که روزه گرفتن برای آنها دشوار و سخت است و نمی توانند روزه بگیرند، مانند پیره مرد و پیره زن که بر آنها لازم است در مقابل هر روز به یک فقیر خوراک بدهند، و این رای صحیح است.
« شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» روزه ای که بر شما فرض شده است روزه ماه رمضان است، ماه بزرگی که در آن از جانب خدا فضل فراوانی به شما رسیده است، و آن قرآن کریم است که مشتمل بر هدایت و منافع دینی و دنیوی شما است، و حق را به روشن ترین صورت بیان می دارد، و جدا کننده حق از باطل و هدایت از گمراهی و اهل سعادت از اهل شقاوت است.
پس ماهی که چنینفضیلتی دارد، واحسان خدا در آن بر شما نازل می شود، شایسته است موسم عبادت باشد و روزه در آن فرض شود. پس از آنکه خداوند متعال فضیلت این ماه مبارک، و حکمت وجوب روزه این ماه را بیان کرد، فرمود: « َمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ»  در این بخش از آیه مقرر شده است فردی که توانایی دارد و تندرست و مقیم است باید روزه بگیرد. و از آنجه که مختار بودن بین روزه گرفتن و فدیه دادن منسوخ شد، رخصت مریض و مسافر در امر روزه نگرفتن را دوباره تکرار کرد، تا این توهم حاصل نشود که رخصت آنان نیز منسوخ شده است. به همین جهت فرمود: « يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» خداوند می خ واهد راههایی را که به خشنودی او منتهی می شوند برایتان بسیار هموار و میّسر بگرداند. بنابراین آنچه که خداوند بندگانش را به انجام آن فرمان داده است بسیار ساده و آسان است. و چنانچه وجود شرایط و مسایل خاصی موجب دشواری آن گردد، خداوند آن را به صورتی دیگر آسان می نماید، به گونه ای که یا آن را ساقط می گرداند و یا آن را با روشهای مختلف تخفیف می دهد. این ویژگی به صورت مجمل بیان شده و امکان باز کردن آن وجود ندارد، چرا که تفاصیل آن شامل تمامی احکام شرع می گردد و همه ی انواع رخصت ها و تخفیفاتی که در شرع به آنها پرداخته شده است در این مجمل داخل است.« وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ» و این خداوند بهتر می داند بدان سبب است که کسی گمان نبرد با روزه گرفتن قسمتی از ماه رمضان، روزه آن از ذمه او ساقط گشته و مقصود حاصل شده است. خداوند این گمان را با امر به کامل کردن روزه های ماه رمضان رد نموده و گفته است: ماه رمضان را باید بطور کامل روزه گرفت، و هنگام اتمام ماه مبارک رمضان باید به خاطر توفیق گرفتن روزه و تسهیل آن بر بندگانش از خدا سپاسگزار بود، و او را به  بزرگی یاد نمود. و هنگام رویت هلال ماه شوال تا پایان یافتن خطبه نماز عید « تکبیر» گفت.
آیه ی 186:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون، و هرگاه بندگانم از تو درباره من سوال کنند، بگو من نزدیک هستم، ودعای دعا ک ننده را هرگاه مرا بخواند اجابت می کنم، پس باید فرمان مرا اجابت کنند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند.
  این پاسخ پرسشی است که بعضی از اصحاب پیامبر (ص) از او پرسیدند وگفتند: ای پیامبر خدا! آیا پروردگار ما نزدیک است تا با او مناجات کرده و با او در گوشی صحبت کنیم، یا دور است و باید او را صدا بزنیم؟ پس این آیه نازل شد: « وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ» چون خداوند متعال مراقب و حاضر است، و بر امور پنهان و پوشیده اطلاع دارد، و خیانت چشمها و آنچه سینه ها در خود پنهان می دارند، را می داند. پس او به کسی که وی را می خواند نزدیک است، و او را اجابت می نماید. به همین جهت فرمود: « أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» دعای دعا کننده را هرگاه که مرا بخواند  اجابت می کنم.
دعا و فراخوان دو نوع است؛ دعای عبادت و دعای درخواست کردن. و نزدیکی خداوند دو نوع است: یکی نزدیکی به وسیله علم و شناختی که نسبت به همه مخلوقات دارد، ودیگری نزدیکی خداوند از پرستندگان و خوانندگانش  با اجابت و یاری کردن و توفیق دادن آن. پس هرکس که پروردگارش را با قلبی آگاه و حاضر و دعایی مشروع بخواند و مانعی برای پذیرفته شدن دعایش وجود نداشته باشد، مانند خوردن روزی حرام و امثال آن، خداوند وعده داده است که دعایش را اجابت کند، به ویژه وقتی که اسباب اجابت دعا را فراهم  نماید، از قبیل استجابت خداو اطاعت از دستورهای او، و باز آمدن از آنچه که ما را از گفتن آن وانجام دادن آن نهی کرده است. و ایمان به خداوند نیز یکی از اسباب استجابت دعا می باشد. به همین جهت فرمود: « فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» پس فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند و رشد را به دست آورند. رشد یعنی راه یافتن به ایمان  و اعمال صالح و دور شدن از فساد و اعمالی که منافعی ایمان و عمل صالح است. ایمان به خدا و پذیرفتن واستجابت فرمان او سبب حصول علم است، همان طور که خداوند متعال فرموده است: « یَایُّهَا الَّذینَ ءَامنُوا إِن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَّکُم فُرقَانَاَ» ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا بترسید و پرهیزگار باشید برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار می دهد.
آیه ی 187:
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ، آمیزش با زنانتان در شب روزه برای شما حلال شد، شما لباس آنها هستید و آنها لباس شما هستند، خداوند می دانست که شما به خود خیانت می کردید، پس آن گاه توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت.
پس اکنون با آنها آمیزش کنید و آنچه را که خداوند برایتان مقرر نموده طلب نمایید، و بخورید و بیاشامید تا رشته سفید از رشته سیاه برایتان روشن شود، سپس روزه را تا شب کامل کنید، و زمانی که در مساجد به اعتکاف نشسته اید با زنان آمیزش نکنید. این حدود خداست، پس به آن نزدیک نشوید. این چنین خداوند آیات خود را برای مردم بیان می دارد تا پرهیزگار شوند.
در آغازِ فرض شدن روزه بر مسلمانان، خوردن و نوشیدن و آمیزش جنسی در شب حرام بود، بنابراین بعضی دچار مشقت گردیند، آنگاه خداوند این سختی را برای آنها آسان نمود و در تمام شب های رمضان خوردن و نوشیدن و آمیزش را جایز قرار داد، خواه خوابیده باشند یا نخوابیده باشند، چون آنها با ترک کردن بعضی از آنچه بدان دستور داده شده بودند، به خود خیانت می کردند. « فَتَابَ عَلَيْكُمْ» خداوند توبه شما را پذیرفت. به گونه ای که در این امر برایتان وسعت و فراخی قرار داد، که اگر در این امر در تنگنا قرار داده می شدید، مرتکب گناه می شدید. « وَعَفَا عَنكُمْ» و خیانت های گذشته شما را بخشید. « فَالآنَ» بعد از این رخصت و گشایش از جانب خداوند ، اکنون « بَاشِرُوهُنّ» با زنانتان آمیزش کنید، آنها را ببوسید، و هرطور که خواستید با آنان معاشرت کنید، که برایتان جایز است. « وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ» و قصد و نیت شما از مباشرت با همسرانتان نزدیکی جستن به خدا باشد و بزرگترین هدف از آمیزش به وجود آمدن ذریه و نسل، و پاکدامنی شوهر و همسر و حاصل شدن مقاصد نکاح است.
و خداوند شب قدر را در ماه رمضان قرار داده و شایسته نیست با مشغول شدن به لذت محسوس، آن را فراموش کرده و از دست بدهید، زیرا لذت را می توان به دست آورد، اما شب قدر چنانچه از دست برود به آسانی نمی توان آن را به دست آورد. « وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» این، پایان زمان خوردن و نوشیدن و آمیزش است. و بیانگر آن است که اگر کسی چیزی را خورد مستحب است، چون به آن امر شده است، ونیز به تاخیر انداختن آن مستحب است، زیرا خداوند دراین زمینه رخصت داده و امور را برای بندگانش آسان کرده است.
و همچنین از این آیه استنباط می شود اگر چنانچه کسی پس از طلوع فجر غسل جنابت انجام دهد اشکالی ندارد و روزه او صحیح است، چون اگر آمیزش تا طلوع فجر جایز باشد لازمه اش آن است که جنابت تا بعد از طلوع فجر باقی می ماند، و معلوم است که لازمه ی حق نیز حق است.
« ثُمَّ» سپس، وقتی که فجر طلوع کرد « أَتِمُّواْ الصِّيَامَ» روزه، یعنی اجتناب از چیزهایی که روزه را باطل می کند« َ إِلَى الَّليْلِ» تا شب که خورشید غروب می کند، کامل کنید. و از آن جا که جایز بودن آمیزش با همسر در شب های رمضان برای همه جایز نیست، چون برای معتکف این کار جایز نمی باشد، معتکف را استثنا کرد و فرمود:« وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ» و در حالی که در مساجد معتکف هستید با زنانتان آمیزش نکنید. این آیه بر مشروعیت اعتکاف دلالت می کند. اعتکاف یعنی ماندن در مسجد به قصد عبادت خداوند متعال و گوشه گیری و بریدن از هر چیز،و روی آوردن به پروردگار. اعتکاف جز در مسجد درست نیست.
و از معرفه آوردن « الْمَسَاجِدِ» چنین بر می آید که آن مساجد عبارت از مساجد معروفی است که در آن نمازهای پنجگانه اقامه می شود. و این بیانگر آن است که آمیزش، اعتکاف را فاسد می کند. « تِلکَ » چیزهایی که ذکر شد، اعم از حرام بودن خوردن و نوشیدن و آمیزش و دیگر چیزهایی که روزه را باطل می کند، و حرام بودن روزه نگرفتن برای کسی که معذور نیست، و  حرام بودن آمیزش جنسی برای فردی که به اعتکاف نشسته است، و دیگر چیزهای حرام، « حُدُودُ اللّهِ» مرزها و حدود خداوند و خطوط قرمزی است که برای بندگانش قرار داده است، و آنها را از نزدیک شدن به آن نهی کرده و فرموده است: « فَلاَ تَقْرَبُوهَا» به آن نزدیک نشوید. این کلمه بلیغ تر از فلا تفعلوها می باشد، زیرا نهی از نزدیک شدن، هم شامل نهی از ذات فعل حرام و هم شامل نهی از اتخاذ اسباب و وسائلی است که انسان را به آن کار می رساند. و انسان مسلمان امر شده است که از ارتکاب امور حرام، و اتخاذ هر وسیله و سببی که وی را به سوی حرام بکشاند، به شدت بپرهیزد. اما خداوند در مورد دستورات و  اوامر فرموده است: « تِلکَ حُدُودُ اللهّ ِ فَلَا تَعتَدُوها» پس، از گذشتن از آن مرزها نهی کرده است. « کَذَلِکَ» خداوند این چنین برای بندگانش احکام را به صورت کامل بیان می دارد و آن را به روشن ترین صورت، تبیین می نماید. « يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» پس، چون حق برایشان روشن گردد، از آن پیروی می کنند، و چون باطل برایشان روشن شود از آن پرهیز می نمایند. زیر انسان گاهی بر اثر نادانی کار حرامی را انجام می دهد، و چنانچه حرام بودن آنرا بداند آن را انجام نمی دهد، پس خداوند آیاتش را برای مردم بیان کرد و عذر و دلیلی برای آنها باقی نگذاشت، و این به تقوی و پرهیزگاری می انجامد.
آیه ی 188:
وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُون ، و اموال خود را در میانتان به ناحق نخورید و آن را به حکام تقدیم نکنید تا پاره ای از اموال مردم را از روی گناه بخورید، در حالیکه شما هم خوب می دانید.
اموال دیگران را نگیرید. اموال دیگران را به آنها نسبت داد و فرمود: مالهایتان را، چون مسلمان باید آنچه را برای خود دوست دارد برای برادرش نیز دوست بدارد، و همچنان که مال خود را پاس می دارد باید مال برادرش را نیز پاس بدارد، زیرا اگر او مال کسی را بخورد دیگران نیز جرات خوردن مال او را پیدا می  کنند، و هرگاه قدرت داشته باشند آن را می خورند. و از آن جا که خوردن مال به دو صورت است؛ یک صورت خوردن ِ به حق و دیگری خوردنِ به ناحق، و خوردن آن به ناحق و باطل حرام است، خداوند خوردن مال را به ناحق مقید نمود.
و این آیه شامل خ وردن مال به صورت غصب، دزدی، خیانتِ در امانت و امثال آن و معاوضه حرام از قبیل معامله ربا و قمار می باشد، و خوردن اموال و بدست آوردن آن از این طرق باطل و ناحق می باشد، چون از راه مباحی بدست نیامده است. و گرفتن مال با فریب دادن طرف در خرید و فروش و اجاره و امثال آن، نیز شامل خوردن مال به ناحق است.  نیز به کار گرفتن کارگران و خوردن مزدشان، و گرفتن مزد کارگرانی که به کاری گماشته شده اند اما آن را به نحو احسان انجام نداده اند، از زمره خوردن مال به ناحق است. و گرفتن مُزد و اجرت بر انجام دادن مزد و اجرتی دریافت نمود نیز شامل خوردن مال به باطل است، و چنین عباداتی صحیح و مقبول واقع نخواهند شد مگر اینکه هدف از انجام آن کسب رضای خدا باشد. و گرفتن زکات و صدقات و اوقاف و وصیت از سوی کسی که مستحق نیست، یا مستحق است ولی بیش از حق خود بر می دارد، در خوردن مال به ناحق داخل است.
پس همه این موارد در دایره خوردن مال به ناحق جای می گیرند. بنابراین خوردن آن به هیچ صورتی حلال نیست، حتی اگر در آن اختلاف شود، و مسئله به حاکم شرع ارجاع داده شده و حاکم شرع به نفع کسی که در صدد خوردن چنین مالی است، حکم صادر کند، زیرا حکم حاکم حرامی را حلال نمی کند، چون حاکم طبق آنچه می شنود حکم می نماید، و حق به قوت خود باقی است. پس کسی که می خواهد مال مردم را به ناحق بخورد، نباید با آن اطمینان حاصل کند. پس هرکسی که دلیل باطلی به نفع او حکم نمود، خوردن آن مال برای او حلال نیست، و اگر آن مال را بخورد مال کسی دیگر را به ناحق و گناه خورده است، در حالی که می داند و این کار عقوبت او را بیشتر و سزای او را سخت تر می نماید. بنابراین وکیل اگر بداند که موکّل او در ادعای خود بر باطل است، برای او جایز نیست که از خائن دفاع کند، همان طور که خداوند متعال فرموده است : « وَل ا تَکُن لِلخَائنینَ خَصیمَاَ» و دفاع کننده از خیانت کنندگان مباش.
آیه ی 189:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ، درباره هلالهای ماه از تو می رسند، بگو: « آنها وقت نما و « تقویم طبیعی» مردم و حج می باشند.» و نیکی آن نیست که از پشت به خانه ها در آیید بلکه نیکوکار کسی است که تقوا پیشه کند، و از درهای خانه ها وارد شوید، و از خدا بترسید تا رستگار شوید.
خداوند متعال می فرماید: « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ» در رابطه با هلال ها از تو می پرسند که فایده و حکمت آنها چیست؟ یا اینکه در رابطه با خود هلالها از تو می پرسند. « قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ» خداوند به لطف و رحمت خویش هلال را در اول ماه باریک گردانده، سپس تا به نیمه ماه می رسد به تدریج اندازه آن بزرگ می شود، تا فرض آن کامل گردد سپس به تدریج باریک می شود تا مردم بدین طریق اوقات عبادت هایشان، از قبیل روزه، زکات، کفاره ها، و اوقات حج را بدانند. و از آن جا که فریضه حج در ماههای معلوی صورت می پذیرد و وقت زیادی را می برد، فرمود: « وَالْحَجِّ» .
همچنین از طریق هلال ماه ها زمان پرداخت وام ها و اجاره ها، و مدت عده طلاق و حمل، و دیگر چیزهایی که مردم به آنها نیاز دارند، دانسته می شود. پس خداوند هلال ها را وسیله محاسبات قرار داده، و هرکس اعم از کوچک و بزرگف و عالم و جاهل آن را می داند. و اگر  محاسبات از طریق سال خورشیدی صورت گیرد جز تعداد کمی از مردم آنرا نمی دانند.
« وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا» انصار و دیگر عربها وقتی که احرام می بستند، از دروازه خانه ها وارد نمی شدند، و این را یک امر عبادی دانسته و گمان می بردند که کاری نیک است، بنابراین خداوند خبر داد که این، نیکوکای نیست، چون خداوند این کار را مشروع نکرده است، و هرکس عبادتی را انجام دهد که خدا و پیامبرش آن را مشروع نکرده باشد، بدعت و نوآوری در دین است. و خداوند آنها را دستور داد تا از درها وارد خانه ها شوند، که برای آنها آسان تر است و قاعده ای از قواعد شریعت است.
و از این آیه فهمیده می شود که مناسب است انسان هر کاری را از راهی که آسان و نزدیک است انجام دهد، راهی که برای آن مقرر شده است. پس امر به معروف و ناهی از منکر باید به وضعیت فردی که به او امر می کند، بنگرد و با نرمی و سیاست با او رفتار نماید، که با نرمی و سیاست  کل هدف یا قسمتی از آن به دست می آید. و آموزگار و دانش آموز باید نزدیکترین و آسان ترین راه را انخاب نمایند تا به هدفشان برسند. و همچنین هرکس که برای انجام کاری تلاش نماید و از راه طبیعی آن وارد شود و بر آن استقامت ورزد حتما به یاری خداوند به هدفش می رسد. « وَاتَّقُواْ اللّهَ» این همان نیکوکاری است که خداوند به آن دستور داده است. «تقوی» یعنی داشتن ترس همیشگی از خداوند همراه با اطاعت از دستورات او و پرهیز از آنچه از آن نهی کرده است، زیرا «تقوی» سبب رستگاری است. رستگاری و سعادت از اهداف عالیه ای است که همگی در پی آنند، و آن عبارت از رسیدن به «مطلوب» و نجات از ترس و اضطراب است، پس هرکس از خداوند نترسد و پرهیزگار نباشد راهی به سوی رستگاری ندارد، و هرکس از خداوند بترسد و پرهیزگار باشد به رستگاری و موفقیت دست می یابد.
آیه ی 193-190:
وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِين، و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، بجنگید و تجاوز مکنید، همانا خداوند تجاوز کنندگان را دوست ندارد.
وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ، و هرجا آنان را یافتید آنها را بکشید، و بیرون کنید آنان را از همانجا که شما را بیرون کردند و فتنه «شرک» از کشتن بدتر است، و با آنها در کنار مسجدالحرام پیکار نکنید، مگر اینکه با شما در کنار مسجدالحرام پیکار  کنند، پس اگر با شما جنگیدند آنها را بکشید. این چنین است سزای کافران.
فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيم، پس اگر باز آمدند، بی گمان خداوند آمرزگار و مهربان است.
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ، و با آنها بجنگید تا فتنه ای باقی نماند و دین همه برای خدا باشد، پس اگر باز آمدند تجاوزی نیست مگر بر ستمکاران.
این آیات متضمن دستور به کار زار در راه خدا هستند، و این بعد از هجرت به مدینه بود، آنگاه که مسلمانان قدرت جنگیدن یافتند، پس خداوند به آنها دستور داد که با دشمن بجنگند، در حالیکه پیش تر به آنان دستور داده بود که از جنگیدن پرهیز نموده و خود را کنترل کنند. و جنگیدن را به راه خدا اختصاص داد و فرمود: « فِي سَبِيلِ اللّهِ» که با این عمل می  خواهد مسلمانان را برداشتن اخلاص تشویق، و آنها را از جنگیدن با یکدیگر برحذر دارد. « الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ» بجنگد یا کسانی که با شما می جنگند. و آنها مردان مکلف هستند، نه پیره مردانی که نه رای و نظری دارند، و نه با شما می جنگند. و نهی از تجاوز شامل انواع تجاوزات است از قبیل  کشتن کسی که با مسلمانان نمی جنگد، مانند زنان و دیوانگان و کودکان و راهبان، و مُثله کردن کشته شدگان و کشتن  حیوانات، و قطع  کردن درختان بدون اینکه این کار مصلحتی برای مسلمانان در برداشته باشد، ونیز جنگیدن با کسانی که حاضرند جزیه بپردازند.
« وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» این دستورِ پیکار با محاربان مسلمانان است، هرجا و هر زمان یافت شوند. به جنگ تهاجمی و تدافعی دستور داده شده است. سپس خداوند پیکار با آنها در مسجدالحرام را از این امر کلّی مستثنی کرد و فرمود: « عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» جنگیدن با آنها در کنار مسجدالحرام جایز نیست، مگر اینکه خودشان جنگ را آغاز کنند، پس اگر خود جنگ را آغاز کنند، با آنها بجنگید، و این سزای تجاوزشان است. و این یک حکم فراگیر است و همیشه ادامه دارد، مگر اینکه آنها از کفر خود دست بردارند و مسلمان شوند، آن گاه خداوند  توبه آنها را می پذیرد هرچند که از آنها در مسجدالحرام کفر و شرکی سر زده باشد . و پیامبر و مومنان را از مسجدالحرام منع کرده باشند، و این رحمت و احسان خداوند نسبت به بندگانش می باشد.
و از آن جا که گمان می رود جنگ در مسجدالحرام فساد انگیزی در این سرزمین است، خداوند خبر داد که فتنه ی شرک ورزیدن و بازداشتن مردم از دین خدا، از قتل بزرگتر و سخت تر است. پس ای مسلمانها! اشکالی نیستکه شما با آنان پیکار کنید. و از این آیه قاعده مشهوری بدست آمده است، و آن اینکه هنگام وجود دو فسا د، آنکه سبک تر است انجام شود تا فساد بزرگتر دفع گردد.
سپس خداوند هدف از جنگ در راه خدا را بیان کرد و فرمود: منظور از آن ریختن خون کافران و گرفتن مالهایشان نیست؛ بلکه منظور از آن این است که « وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ» دین خالصانه از آن خداوند گردد، و دین خداوند متعال بر همه ادیان چیره و غالب شود، و هر آنچه از قبیل شرک و غیره که با دین الهی در تضاد است، از میان برداشته شود. منظور از «فتنه» ، شرک است، پس چنانچه این منظور حاصل شد، نه کشتنی هست ونه پیکاری. « فَإِنِ انتَهَواْ» پس اگر آنها از جنگیدن با شما در مسجدالحرام باز آمدند، « فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ» شما به آنها تجاوز نکنید، به جز کسانی از آنها که ستم کرده اند، و هرکس که ستم کرده باشد به اندازه ستمی که روا داشته است مجازات می شود.
آیه ی 194:
الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ، ماه حرام در مقابل ماه حرام است، و شکستن حرمت مقدسات دارای قصاص است، پس هرکسی به شما تجاوز کرد به مانند آنچه به شما تجاوز کرده است، به او تجاوز کنید، و از خدا بترسید و بدانید که خداند با پرهیزگاران است.
احتمال دارد منظور از این آیه بیان جلوگیری مشرکین از ورود پیامبر (ص) و اصحابش به مکه در سال «حدیبیه» باشد. مشرکین در این سال از ورود پیامبر و اصحابش به این شهر جلوگیری کردند، و با آنها قرار داد بستند که در سال آینده وارد مکه شوند. این موضوع در ماه ذی القعده که یکی از ماههای حرام است، اتفاق افتاد.
پس این عمل در مقابل عمل آنان است، و با این مقابله به مثل دلهای اصحاب خرسند گردید. و احتمال دارد معنی آن چنین باشد: اگر شما با آنها در ماه حرام بجنگد، اشکالی ندارد، زیار آنها هم با شما در ماه حرام جنگیده اند، و آنها تجاوزگران اند، و در این مورد گناهی بر شما نیست.
بنابراین، فرموده خداوند: « وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ» از باب عطف عام بر خاص است، یعنی هر چیزی که مورد احترام قرار گیرد از قبیل ماه حرام، شهر حرام، بستن احرام، و تمام چیزهایی که شریعت به تکریم آن امر کرده است. پس هرکس به این مقدسات و محرمات اهانت کند، از او قصاص گرفته می شود. بنابراین هر کس در ماه حرام بجنگد با او جنگ خواهد شد، و هرکس حرمت شهر حرام را بشکند، مجازات می شود و حرمتی نخواهد داشت، و هرکس هم  نوع خود را بکشد در عوض کشته می شود، واگر آن را زخمی کند یا عضوی از اعضایش را قطع نماید قصاص میشود و هرکس مال کسی را بستاند معادل آن از او گرفته می شود. اما کسی که حقی از او ضایع شده است، آیا می تواند به اندازه حقی که از وی ضایع کرده اند، بگیرد؟
علما در این مورد اختلاف دارند؛ قول راجح این است که اگر سبب حق ظاهر باشد مانند میهمانی که از او پذیرایی نکنند، و همسر و خویشاوندی که نفقه اش بر دیگری واجب است اما بر آنها انفاق نمی کنند، اینان می توانند از مال او بگیرند. ما اگر سبب پوشیده باشد، مانند کسی که وام کسی دیگری را انکار کند، یا در امانتش خیانت نماید، یا مال دیگری را بدزدد، وی نمی تواند از مال او به اندازه مال خود بردارد. آنچه که ذکر شد به خاطر ایجاد توفیق میان ادله است؛ که در دلیل او گفته شد جایز است و در دومی گفته شد جایز نیست. بنابراین خداوند متعال به منظور تاکید بر آنچه گذشت ، می فرماید: « فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ» این بیان صفت قصاص گرفتن است، و اینکه باید با تجاوزگر مقابله به مثل نمود.
و از آنجا که اغلب مردم چنانچه به آنها حق مجازات کردن داده شود، از حد می گذرند تا به آرامش برسند، خداوند دستور داد که از او بترسند. ترس از خدا یعنی زیر پا گذاشتن مرزهای الهی. و خداوند خبر داد که او « مَعَ الْمُتَّقِينَ» است. یعنی یاری و کمک و تایید و توفیق خداوند با پرهیزگاران است، و هرکس که خداوند با او باشد، به سعادت جاودانگی دست می یابد، و هرکس که پرهیزگار نباشد مولایش او را رها می کند، و او را به خودش می سپارد، در نتیجه در معرض هلاکت قرار می گیرد.
آیه ی 195:
وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ، و در راه خدا انفاق کنید و خود را با دستهایتان به هلاکت نیاندازید، و نیکی کنید همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
در این آیه خداوند به بندگانش دستور می دهد تا در راه او انفاق کنند. انفاق یعنی صرف کردن مال در راههایی که انسان را به خدا می رساند، این شامل تمام راههای خیر می شود از قبیل صدقه دادن به بینوا یا خویشاوند، یا انفاق کردن بر کسی که مخارج او به گردن شماست. و بزرگترین انفاق، تامین هزینه جهاد در راه خداست، زیرا انفاق در این مورد، جهاد با مال است، و جهاد با مال مانند جهاد با بدن فرض است و مصالح و منافع بسیار بزرگی از قبیل تقویت مسلمانان، و تضعیف شرک و مشرکین، و فراهم کردن زمینه برای اقامه دین خدا، در بردارد، و جهاد در راه خدا جز با انفاق مال استوار نمی گردد. پس خرج کردن مال برای تامین هزینه های جهاد، روح جهاد محسوب می شود وجهاد بدون آن ممکن نیست. و چنانچه اتفاقی در راه خدا صورت نگیرد جهاد تعطیل می گردد و دشمنان مسلط می شوند و ما را مورد تهاجم خویش قرار می دهند. پس خداوند که می فرماید: « وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» علت آن را بیان کرده است. و انسان با دو چیز خودش را به هلاکت می اندازد: یکی با ترک کردن انچه که به انجام آن مامور شده است و ترکش باعث هلاکت جسم یا روح می گردد، و دیگری با انجام دادن چیزی که سبب تلف شدن روح یا جسم می گردد. و کارهای زیادی در این دایره جای می گیرند؛ از جمله ترک جهاد در راه خدا، یا تامین نکردند هزینه های جهاد که باعث مسلّط شدن دشمنان می شوند. و از جمله مواردی که سبب می شود آدمی با دست خود خویشتن را به مهلکه اندازد این است که به جنگ یا سفری خطرناک مبادرت ورزد، یا به محلی که پر از درندگان یا مارهای سمی است پای نهد، یا از درخت و ساختمان خطرناکی بالا رود. این کارها انسان را به هلاکت می اندازند.
و از جمله چیزهایی که انسان را به هلاکت می اندازد این است که همچنان به گناه ادامه دهد و از توبه ناامید شود. و از جمله مهلکات ترک کردن اموری است که خداوند به آن فرمان داده است و ترک آن باعث هلاکت روح و دین می گردد.
و از آنجا که انفاق در راه خدا نوعی احسان و نیکوکاری است، خداوند به طور کلی به احسان فرمان داد و فرمود: « وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» و این ، هر نوع نیکوکاری را شامل می شود، زیرا آن را به هیچ مقید نکرده است. و همان طور که قبلا گذشت، نیکوکاری با استفاده از جاه و مقام و امر به معروف و نهی از منکر، و آموختن علم مفید، برآورده ساختن نیازهای مردم، حل مشکلات آنان، دور کردن سختی هایشان، عیادت از بیمارهایشان، شرکت در تشییع جنازه هایشان، راهنمایی گمراهان آنها، کمک کردن به کسی که کاری را انجام می دهد، و کار کردن برای کسی که کاری را بلد نیست، در دایره این امر کلی قرار می گیرند و خداوند به همه این موارد فرمان داده است. و همچنین احسان در عبادت را نیز در بر می گیرد. احسان در عبادت آن گونه که پیامبر (ص) بیان کرده ، چنین است: « أن تَعبُدَ الله کَأنَّکَ تَرَاهُ فَإن لَم تَکُم تَرَاهُ فَإنَّهُ یَرَاک» خداوند را طوری عبادت کن که گویا او را می بینی، و اگر او را نبینی وی ترا می بیند.
پس هرکس دارای این صفات باشد، از کسانی است که خداوند در مورد آنها فرموده است: « لِلَّذینَ أَحسَنُوا الحُسنَی وَزِیاَدةُ» برای کسانی که نیکوکاری کرده اند، پاداش نیک بهشت و افزون بر آن هست. و خداوند با اوست، او را ثابت و  استوار نگه می دارد، رهنمونش می گرداند  وی را اصلاح نموده، و در همه کارها به یاری اش می شتابد.
آیه ی 195:
وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ، و حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید، و اگر بازداشته شدید، هر آنچه از قربانی میسر است، ذبح کنید و سرهایتان را نتراشید تا وقتی که قربانی به جایگاه خود برسد، و هرکس از شما بیمار باشد یا آزاری در سر داشته باشد، و سر خود را بتراشد بر اوست که فدیه ای بدهد، از قبیل روزه یا صدقه یا قربانی، و چون امنیت و آسایش یافتید، پس هرکس پس از عمره قصد حج کند بر اوست که هر آنچه میّسر است قربانی کند و کسی که قربانی نیافت سه روز در حج روزه بگیرد، و هفت روز وقتی که برگشتید روزه بگیرید، این ده روز کاملی است. این حج تمتع برای کسی است که خانواده او اهل مسجدالحرام نباشد. یعنی ساکن مکه باشد. و از خدا بترسید و بدانیدکه خداوند دارای کیفر سختی است.
وقتی که خداوند از بیان احکام روزه و جهاد فارغ شد، به بیان احکام حج پرداخت و فرمود: « وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ» که چندین موضوع به قرار زیر از آن استنباط می شود:
اول: واجب و فرض بودن حج و عمره.
دوم: وجوب به پایان رساندن ارکان و واجبات حج و  عمره. که عمل و فرمایش پیامبر (ص) بر آن دلالت می نماید، آنجا که فرمود: « خُذُوا عَنِّی مَناسِکَکُم» مناسک و اعمال حجَتان را از من فرار بگیرید.
سوم: آنهایی که به واجب بودن «عمره» اعتقاد دارند، به این آیه استدلال می کنند.
چهارم: با آغاز حج و عمره، به پایان رساندن آن دو نیز واجب می شود، گرچه حج یا عمره ای که آغاز شده است، حج یا عمره غیرواجب باشد.
پنجم: علاوه بر انجام دادن واجبات و ارکان حج وعمره باید آنها را به نحو احسن انجام داد.
ششم: باید حج و عمره خالصانه برای خدا انجام شود.
هفتم: کسی که احرام حج یا عمره بسته است. تا وقتی که حج یا عمره را کامل نکرده است از آن خارج نمی شود. به جز موردی که خداوند استثناء نموده است. بنابراین فرمود: « فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» یعنی: اگر به سبب بیماری یا گم کردن راه یا به علت وجود دشمن و دیگر موانع برای تکمیل حج یا عمره از رسیدن به کعبه باز داشته شدید، « فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» آنچه از قربانی که برایتان میّسر است، ذبح کنید. و آن یک هفتم شتر، یا یک هفتم گاو، و یا گوسفندی است که آن را ذبح می کند، و سر خود را می تراشد و از احرام بیرون می آید. همان طور که پیامبر (ص) و اصحابش در سال حدیبیه که مشرکین آنها را از انجام عمره بازداشتند چنین کردند. و اگر قربانی نیافت، به جای آن ده روز روزه بگیرد، همان طور که حاجی متمتع چنین می کند، سپس از احرام بیرون بیاید.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ» و تا قربانی به قربانگاه نرسیده است سر خود را متراشید، چرا که این عمل در حال احرام از امور ممنوع است ، ومنظور کوتاه کردن یا تراشیدن موی سر یا بدن است، و هدف از این کار ژولیده شدن مو و جلوگیری از آرایش و زیبایی از طریق تراشیدن آن است، و این حکم شامل موی دیگر اعضای بدن نیز می باشد.
بسیاری از علما کوتاه کردن ناخن را بر کوتاه کردن و تراشین مو قیاس کرده اند، چون هر دو عمل به منظور آسایش و راحتی انجام می شود و نباید این کارها را بکند تا وقتی که قربانی در روز قربانی به جایگاهش برسد. و بهتر آن است که تراشیدن سر بعد از ذبح قربانی انجام شود، همان طور که آیه بر این نکت دلالت می نماید. و از این آیه استنباط می شود که حاجی متمتع وقتی قربانی را همراه خود برد، نمی تواند پیش از روز قربانی از احرام عمره خارج شود، س وقتی به منظور حج عمره، طواف و سعی نمود، به حج احرام می بندد، و او به سبب بردن قربانی نمی تواند خود را حلال کند، و خداوند آدمی را از این عمل ( خروج از احرام) منع کرده است.
علت چنین منعی این ا ست که این امر ابراز فروتنی و تواضع در برابر خداست، و تواضع عین مصلحتِ بنده است. ضمن اینکه باقی ماندن مُحرِم در حال احرام، ضرری را متوجه او نمی کند و چنانچه متضرر شود، به این صورت که وی از یک بیماری پوستی رنج ببرد با تراشیدن سر از آن نارحتی رهایی می یابد. یا اگر سرش زخم یا شپش داشته باشد، پس برای او جایز است که سر خود را بتراشد، اما بر او لازم است که فدیه بدهد، و فدیه اش سه روز روزه گرفتن یا غذا دادن به شش مسکین، و یا کشتن حیوانی است که برای قربانی جایز است، و او از میان این چیزها یکی را انتخاب می نماید. اما قربانی کردن بهتر است، و پس از آن صدقه دادن و پس از آن روزه گرفتن.
 و همه آنچه که مشابه مورد فوق باشد از قبیل کوتاه کردن ناخن ها، پوشاندن سر، پوشیدن لباس دوخته شده یا استفاده از مواد خوشبو کننده، در صورت نیاز و ضرورت جایز است، و فدیه مذکور را به همراه دارد، چون با همه این چیزها راحتی و آسایش و رفاه بدست می آید.
سپس خداوند متعال فرمود: « فَإِذَا أَمِنتُمْ» وقتی که توانستید به خانه کعبه برسید، بدون اینکه مانعی از قبیل دشمن یا چیزی دیگر بر سر راه شما وجود داشته باشد. « فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ» پس هرکس پس از اعمال عمره به حج پرداخت، « فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» باید آنچه از قربانی برایش میسر است، ذبح کند، و آن چیزی است که برای قربانی جایز است، و این قربانی کردن، عبادت است و به پاس اینکه توانسته است در یک سفر دو عبادت را ادا کند، انجام می شود، و اینکه خداوند این نعمت را به او ارزانی داشته است که بعد از انجام عمره و قبل از شروع حج، تمتع یابد. و « حج قرآن» هم مانند « حج تمتع» است، زیرا هر دو نوع از عبادت برای وی قابل حصول و دسترسی خواهد بود.
مفهوم این آیه دلالت می نماید بر کسی که تنها احرام حج را بسته باشد قربانی لازم نیست، و آیه بر جایز بودن، بلکه رجحان حج تمتع دلالت می نماید و اینکه انجام آن در ماههای حج جایز است. « فَمَن لَّمْ يَجِدْ» پس اگر کسی قربانی را نیافته یا قیمت آن را نداشت، « فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ» باید در هنگام حج سه روز روزه بگیرد . ابتدای آن زمانی است که برای عمره احرام می بندد و آخر آن سه روز بعد از قربانی است؛ یعنی روزهایی که رمی جمرات انجام می شود و شب هایی که در منا سپری می کند، اما بهتر آن است که روز هفتم و هشتم و نهم را روزه بگیرد. « وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ» و هفت روز پس از آنکه برگشتید. یعنی وقتی که از اعمال حج فارغ شدید. پس انجام آن در مکه و در راه و هنگام رسیدن به خانه جایز است. « ذَلِکَ» واجب بودن قربانی بر حاجی متمتع، « لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» برای کسی است که ساکن مکه نباشد. یعنی از مسافتی بیاید که در آن نماز قصر خوانده می شود، یا بیشتر از آن، و یا عرفا دور باشد. پس قربانی کردن بر چنین کسی واجب است، چون او در یک سفر موفق به انجام دو عبادت شده است. و اما کسی که خانواده اش ساکن مکّه باشد، بر او قربانی واجب نیست چون سبب آن وجود ندارد.
« وَاتَّقُواْ اللّهَ» و در همه کارهایتان با اطاعت از دستورات خدا و پرهیز از منهیّاتش، از خدا بترسید. و اطاعت از دستوراتی که خداوند در این آیه بیان کرده، و پرهیز از آنچه وی در این آیه از آن نهی کرده است، یکی از مصادیق«تقوی» می باشد. « وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» و بدانید که کیفر خداوند سخت است. یعنی کیفر خداوند برای کسی که از فرمان او سرپیچی کند بسیار سخت است. و این امر آدمی را به رعایت پرهیزگاری وا می دارد، زیرا هرکس که از سزا و کیفر خداوند بترسد، از آنچه که باعث کیفرش شود دست بر می دارد . نیز کسی که امید به پاداش خداوند داشته باشد کارهایی را انجام می دهد که او را به پاداش الهی برساند. و هرکس از کیفر خداوند نترسد، و به پاداش وی امید نداشته باشد، مرتکب کارهای حرامی می شود که از خداوند از آنها نهی نموده است. و امور واجبی را که خداوند همه را به انجام آن دستور داده است، ترک می کند.
آیه ی 197:
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ ، حج در ماههای معینی انجام می شود ، پس هرکس در این ماهها با احرام بستن یا تلبیه حج را برخورد فرض گردانید، بدانید که آمیزش جنسی و گناه و نافرمانی و جدال در اثنای حج روا نیست، و هرآنچه از خیر انجام دهید خداوند آن را می داند. و توشه برگیرید، و بهترین توشه پرهیزگاری است . و ای خردمندان! از من بترسید.
خداوند متعال خبر می دهد که حج در ماههای معینی صورت می گیرد؛ « أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ» که برای مخاطبان مشخص و معروف هستند، طوری که به تخصیص احتیاج ندارند، آن گونه که روزه به تعیین ماه آن نیاز داریم، و آن طور که خداوند اوقات نمازهای پنجگانه را بیان کرده است. اما حج یادگار آیین ابراهیم است و همواره در میان فرزندان ابراهیم ادامه داشت و برای آنان معروف است. و جمهور علما معتقدند که منظور از ماههای معلوم، شوال ، ذوالقعده و ده روز از ماه ذی الحجه است که غالبا احرام حج در آنها بسته می شود. « فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ» پس هرکس در  این ماههای معلوم برای حج احرام بست. چون شروع احرام به حج، آن را فرض می گرداند، گرچه نَفَل هم باشد. و شافعی پیروان ا و از این آیه استنباط کرده ا ند که احرام بستن برای حج قبل از ماههای حج جایز نیست. من می گویم این آیه بر قول جمهور که می گویند احرام بستن برای حج قبل از ماههای حج جایز است دلالت می نماید، و این به حق نزدیکتر است. و « فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ» بیانگر آن است که فرض گرداندن حج گاهی اوقات در ماههای مذکور انجام می پذیرد، و گاهی در این ماهها انجام نمی پذیرد، وگرنه آن را به این ماهها مقید نمی کرد. « فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ» یعنی واجب است که احرام به حج را ارج نهید، به خصوص احرامی که در ماههای حج بسته می شود، و شما باید آن را از هر آنچه که فاسد یا ناقصش می نماید، از قبیل آمیزش جنسی و مقدمات عملی و زبانی آن، دور نگه دارید. و «فسوق» یعنی همه گناهان، و از جمله آن اموری است که در حالت احرام انجام دادنش ممنوع است. و « جدال» یعنی جر و بحث و بگو مگو، چون جر و بحث و جدال باعث کینه و دشمنی می شود.
و مقصود از « حج» اظهار فروتنی و عجز در برابر خدا و نزدیکی جستن به او با انجام عبادات، و دوری جستن از ارتکاب گناهان و بدیها می باشد. حجی که با این نیت صورت پذیرد، حج مبارک و مبرور است، و حج مبرور پاداشی جز بهشت ندارد. این چیزها گرچه در هرجا و در هر وقت ممنوع هستند اما ممنوعیت آن در حج شدیدتر است. و بدان که نزدیکی جستن به خدا فقط با ترک گناهان به دست نمی آید بلکه باید اوامر خداوند هم انجام شود.
بنابراین پروردگار متعال فرمود: « وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْه» واژه «مِن» بر عموم دلالت می نماید، پس هرکار خوب و هر عبادتی را شامل می شود. یعنی خداوند آن را می داند و این در واقع ایجاد انگیزه برای انجام دادن کار خیر است، به ویژه در آن سرزمین محترم و اماکن مقدس. پس شایسته است هر کار خیری از قبیل نماز، روزه، صدقه، طواف و نیکوکاری با زبان و عمل، در ان سرزمین انجام شود.
سپس خداوند دستور داد که بندگان برای این سفر مبارک توشه برگیرند، زیرا توشه برداشتن به معنی بی نیازی از مردم و دست دراز نکردن به سوی آنان و چشم ندوختن به اموالشان است. و برداشتن توشه بیشتر سبب می شود که آدمی به همسفرانش کمک کند و بیشتر به پروردگار که وسیله سواری برای رسیدن به آنجا آماده کند و کالای مورد نیاز را همراه خود ببرد. و اما توشه حقیقی که همواره در دنیا و آخرت به آدمی فایده می رساند؛ توشه تقوا و پرهیزگاری است. این توشه انسان را به کاملترین لذت و بزرگترین نعمت و سعادت همیشگی می رساند، و هرکس این توشه را نداشته باشد از این نعمت محروم می ماند، و در معرض هر شری قرار می گیرد، و از رسیدن به سرای پرهیزگاران باز می ماند. پس این بیانگر مکانت و جایگاه رفیع پرهیزگاری است.
سپس خداوند سبحان خردمندان را به آن فرمان داد و فرمود : « وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ» و ای دارندگان عقلهای متین! از پروردگارتان بترسید، پروردگاری که عقلها به پرهیزگاری او فرمان می دهند. و ترک پرهیزگاری دلیلی بر جهل و نادانی و فساد فکر است.
آیه ها 202-198:
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ ، بر شما گناهی نیست که در سفر حج فضل پروردگارتان را بجویید، پس چون از عرفات برگشتید خداوند را در مشعرالحرام یاد کنید، و او را یاد کنید آن گونه که شما را راهنمایی کرده است، گرچه قبل از آن از گمراهان بودید.
ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ، سپس بازگردید از آن جا که مردم باز می گردند، و از خداوند طلب آمرزش کنید، بی گمان خداوند آمرزگار و مهربان است.
فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ، و چون اعمال حجتان را به جا آورید پس یاد کنید خدا را، همان گونه که پدرانتان را یاد می کنید بیشتر خدا را به یاد آورید، و دسته ای از مردم می گویند:« پروردگار! به ما در همین دنیا عطا کن» و در آخرت هیچ بهره ای ندارند.
وِمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّار، و دسته ای هستندکه می گویند: « پروردگار! در دنیا به ما نیکی عطا کن، و در آخرت (نیز) به ما نیکی بده و از عذاب آتش ما را دور نگه دارد.»
أُولَـئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ، ایشان از آنچه فراچنگ آورده اند بهره ای دارند و خداوند سریع الحساب است.
پس از آنکه خداوند متعال به پرهیزگاری دستور داد، بیان کرد که طلب فضل خداوند از طریق تجارت و معامله در موسم حج و دیگر وقت ها گناهی ندارد، به شرطی که واجبات حج را به خوبی انجام دهد و آنها را اهمال ننماید و حج را مقصود اصلی به حساب آورد. و کسب حلال به فضل خدا نسبت داده شده است، نه به مهارت بنده. زیرا توجه به سبب و فراموش کردن مسبّب عین گناه است. و« فَإذا أَفَضتُم مِنّ عَرَفَتِ فَاذکُرُوا اللَّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ» بیانگر نکاتی چند است:
اول: وقوف در عرفه، که یکی از ارکان حج است. پس ، افاضه سرازیر شدن از عرفات باید پس از وقوف در عرفه صورت گیرد.
دوم: دستور به یاد کردن خداوند در مشعرالحرام، و آن مزدلفه است. این نیز یکی از ارکان معروف حج است و حاجی باید شبی را که فردای آن قربانی است در آنجا بگذارند، و بعد از نماز صبح در مزدلفه بایستد، و تا وقتی که هوا روشن می شود دعا کند. انجام نمازهای فرض و نفل در مزدلفه، ذکر خدا  محسوب می شود.
سوم: وقوف در مزدلفه پس از وقوف در عرفه است، زیرا حرف فاء ترتیب بر آن دلالت می نماید.
چهارم و پنجم: عرفات و مزدلفه هر دو از مشاعر  حج هستند و باید واجبات آنان را انجام داد.
ششم: مزدلفه در محدوده حرم قرار دارد، به همین جهت آن را مقید به « حرام» نموده است.
هفتم: عرفه در محدوده حرم قرار ندارد، و این مطلب از مقید شدن مزدلفه به «حرام» فهمیده میشود.
« وَاذکُروهُ کَمَا هَدَئکُم وَإن کُنُتم مِن قَبِلِه لَمِنَ الضَّالیِنَ» و خداوند را یاد کنید، زیرا بر شما منت گذاشت و با وجود اینکه قبلا گمراه بودید، شما را هدایت نمود و به شما چیزهایی آموخت که نمی دانستید . این بزرگترین نعمتی است که به جا آوردن شکرش واجب است و باید در مقابل آن خدا را با قلب و زبان یاد کرد. « ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ» سپس از مزدلفه، همانجا که مردم از زمان ابراهیم تاکنون از آن باز می گرداند، باز گردید. منظور از این افاضه برگشتن نزد آنان معروف و شناخت شده بود، و آن عبارت است از رمی جمرات و ذبح قربانی و طواف و سعی و گذراندن شب های تشریق در «منی» و کامل کردن دیگر اعمال حج است. و از آن جا که منظور از این «افاضه» بازگشت، این  امور مذکور است که آخرین اعمال حج می باشد، خداوند متعال دستور داد بعد از انجام دادن این  اعمال، مغفرت و آمرزش خداوند را بطلبند و  او را بسیار یاد کنند. پس، طلب آمرزش از انجام عبادتش دچار کوتاهی شده باشد. و ذکر خداوند برای این است که نعمت ِ توفیقِ انجام این عبادت بزرگ را به وی ارزانی داشته است و باید شکر او به جا آورده شود.
شایسته است بنده هرگاه از انجام عباداتی فارغ شد، از خداوند آمرزش بطلبد، چرا که احتمال دارد در انجام آن از او کوتاهی سرزده باشد، و باید شکر خدا را به جا آورد زیرا به او توفیق انجام عبادات را داده است.
و نباید گمان کند عبادت را به صورت کامل انجام داده است، و بر خداوند منت نهد، و تصور کند که عبادتش او را به مقام و جایگاه والایی می رساند. چنین فردی سزاوار است که مورد نفرت قرار گیرد، و کارش مردود شود. همان طور که اولی سزاوار آن است خداوند عملش را بپذیرد، و به  او توفیق دهد تا اعمال  دیگری را نیز انجام دهد.
سپس خداوند ما را مطلع می نماید که مردم خواسته هایشان را می جویند و آنچه را که  به آنها ضرر می رساند از خود دور می کنند، اما اهدافشان متفاوت است؛ بعضی می گویند: « رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا» یعنی خواسته هایش دنیا و شهوات را طلب می نمایند و در آخرت بهره ای ندارند، چون به آخرت علاقه ای نداشته و تلاش و همت خود را مصروف دنیا ساخته اند. اما گروهی از مردم مصلحت هر دو دنیا را از خداوند می طلبند، و در امور دنیا و آخرت  خود دست نیاز به سوی او دراز می کنند، و هر یک از این دو گروه بهره ای از اعمال خود دارند، و خداوند آنها را برحسب اعمال و نیاتشان یا سزا می دهد، پاداش و سزایی که آکنده از عدل و فضل است و خداوند بر آن ستایش می شود.
این آیه بیانگر آن است که خداوند دعای هر دعا کننده ای را می پذیرد، خواه مسلمان باشد، یا کافر و فاسق. اما این بدان معنا نیست که خداوند او را دوست دارد، و او به خداوند نزدیک است. به جز کسی که خواسته های آخرت و امور دینی را از خداوند می طلبد.
خوشبختی و سعادتی که  همگی در دنیا به دنبال آن می باشند، در داشتن روزی فراوان و حلال، همسر شایسته ، فرزندی که باعث روشنایی چشم گردد، رفاه و آسایش، علم مفید و عمل صالح و دیگر خواسته ها و مطالبات محبوب و جایز تجلی پیدا می کند.
و اما خوشبختی آخرت در سالم ماندن از کیفر و سزای قبر و آتش جهنم، به دست آوردن خشنودی خدا، دست یازیدن به نعمت جاودانگی، و نزدیک شدن به پروردگار مهربان است.
پس این دعا کاملترین و جامع ترین و بهترین دعایی است که باید انجام شود، و پیامبر (ص) این دعا را زیاد می خواند و دیگران را بر آن تشویق می کرد.
آیه ی 203:
وَاذْكُرُواْ اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ، و یاد کنید خدا را در روزهای معینی ، پس هرکسی شتاب کند( و اعمال را) در دو روز انجام دهید بر او گناهی نیست، و هرکس که تاخیر کند بر او گناهی نیست، این برای کسی است که پرهیزگاری کند و از خدا بترسد، و بدانید که شما در پیشگاه او جمع می شوید.
خداوند متعال دستور می دهد بندگانش او را در روزهای معینی یاد کنند و آن ایام تشریق یعنی سه روز بعد از عید است، چون این روزها دارای ویژگی و شرافت خاصی بوده و بقیه مناسک در این روزها انجام می شود، و مردم در این روزها میهمان خدا هستند. بنابراین روزه گرفتن در این روزها حرام است. پس « ذکر خدا» در این روزها از آنچنان ویژگی  برخوردار است که دیگر روزها فاقد آن می باشند. بنابراین پیامبر (ص) فرموده است: « أیَّامُ التَّشرِیقِ أیَّامُ أکلٍ وَشُربٍ وَذِکر الله» روزهای تشریق، روزهای خوردن و نوشیدن و یاد خداست. یاد کردن خداوند به « رمی جمرات» ، ذبح قربانی ، و ذکرِ پس از نمازهای فرض در دایره « ذکر ایام تشریق» قرار می گیرد. بلکه بعضی از علما گفته اند: تکبیر گفتن در آن روزها همانند ده روز « ذی الحجه» مستحب است، و این قول به صحت نزدیک است.
« فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ» پس کسی که در روز دوم قبل از غروب خورشید از «منی» بیرون آمد، « فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ» بر او گناهی نیست، و هرکس که تاخیر کرد و شب سوم را در منی گذراند، و فردا رمی جمره کرد، «  فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ» بر او گناهی نیست، و این تخفیفی از جانب خدا بر بندگانش است، چرا که هر دو کار را جایز قرار داده است. اما مشخص است که تاخیر بهتر است چون عبادت بیشتری صورت می گیرد.
و از آن جا که ممکن است از نفی گناه از امر مذکور، نفی گناه در غیر آن نیز فهمیده شود، در حالی که گناه فقط برکسی نیست که دو روز می ماند و یا دیر می کند نفی گناه را به « لِمَنِ اتَّقَى» مقید کرد، یعنی بر کسی گناهی نیست که در تمام کارهایش و به ویژه در احوال حج از خدا بترسد، پس هرکس که در تمام کارهایش از خدا بترسد، گناهی بر او نیست، وهرکس که در چیزی از خدا بترسد و در چیزی از وی نترسد، جزایش از نوع عملش خواهد بود.
« وَاتَّقُواْ اللّهَ» و با اطاعت از فرمان های خدا و پرهیز از نافرمانیاش از وی بترسید. « وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» و بدانید که به سوی خداوند بر می گردید و شما را برحسب اعمالتان مجازات می نماید، و هرکس که از او بترسد پاداش تقوا را پیش او خواهد یافت، و هرکس که از وی نترسد خداوند  او را به شدت سزا می دهد. پس دانستن اینکه خداوند سزا و پاداش می دهد از بزرگترین انگیزه های پرهیزگاری و ترس از وی می باشد، بنابراین خداوند ما را تشویق نموده است که این نکته را به خوبی بدانیم.
آیه ی 206-204:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ، و از میان مردم کسی هست که سخن او در رابطه با زندگی دنیا ترا به شگفتی می اندازد، و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می گیرد، و او سر سخت ترین دشمنان است.
وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَاد، و چون قدرت یابد سعی می کند که در زمین فساد و تباهی ورزد، و تلاش می نماید کشتزار و دام را نابود کند، و خداوند فساد را دوست ندارد.
وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ، و چون به او گفته شود: « از خدا بترس»، غرور و تکبر او را فرا می گیرد و به گناه وادارش می کند، پس جهنم او را کافی است، و بد آرامگاهی است.
پس از آنکه خداوند دستور داد بندگانش او را زیاد یاد کنند، و به ویژه در اوقات برتر و دارای فضیلت، از حالت کسی خبر داد که کار و سخنش با هم مخالفند، زیرا سخن یا جایگاه انسان را بالا می برد و یا آن را پایین می آورد.پس فرمود: « وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» و سخنان گروهی از مردم تو را به شگفت وا می دارد، وقتی سخن می گویند، با نرمی و جذابیت صحبت می کنند و آدمی گمان می برد که سخنانشان مفید است. و با گواه گرفتن خدا گفتارشان را تاکید می نمایند، « وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ» به گونه ای که بگوید: همانا خداوند می داند که آنچه در دارم با آنچه که بر زبان می آورم موافق می باشد. اما در حقیقت دروغ می گویند، چون سخن و کارشان با هم مخالف است. پس اگر آنان راست می گفتند، می بایست قول و عملشا ن با هم مطابق باشد، مانند مومن که سخن و کردارش با یکدیگر موافق است. بنابراین فرمود: « وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَام» یعنی هرگاه با آنان مجادله کنی، سختی و تعصب و دیگر صفات زشت را در آنان می بینی، و اخلاق آنان مانند اخلاق مومنان نیست که آسان گیری و تسلیم شدن در برابر حق و چشم پوشی و گذشت خصلت آنان است.
« سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا» تمام سعی و تلاش خود را بر آن مبذول می دارد که گناه و معاصی را انجام دهد، و این همان فساد در زمین است. « وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» و تلاش می نماید کشتزار و دام را نابود کند. پس به واسطه ی ارتکاب گناه و معاصی کشتزار و میوه ها و چهارپایان تلف شده و برکت آن ها ناقص و کم می شود. « وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَادَ» و چون خداوند فساد را دوست ندارد، از بندهای که در زمین فساد می کند بی نهایت متنفر است، گرچه آن بنده سخن خوبی را بر زبانش بیاورد. این آیه بیانگر آن است سخنانی که بر زبان افراد بیرون می آید دلیلی بر راستی، دروغ ، نیکی یا فساد آنان نیست، تا زمانی که کرداری انجام دهند که آن سخنان را تصدیق نماید. نیز این آیه بیانگر آن است که باید حالات گواهان آزموده شود، و اهل حق و دروغگویان با کارهای نیکشان آزموده شوند، و حالاتشان سنجیده شود، و نباید با ظاهرسازی و جرب زبانی آنها فریب خورد.
سپس بیان کرد کسی که با انجام گناه و نافرمانی خدا در زمین فساد می کند، هرگاه به تقوا دستور داده شود، تکبر می ورزد، « أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ» پس هم گناه انجام می دهند و هم بر خیر خواهان و نصیحت کنندگان تکبر می ورزند. « فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ» پس جهنم برای او بس است که سرای گناهکاران و متکبران است. « وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ» و بد قرارگاه و جایگاهی است، عذاب آن همیشگی است، و اندوهش به پایان نمی رسد، و در آن یاس و ناامیدی برای همیشه بر انسان مستولی شده و عذاب آنها تخفیف داده نمی شود، و امید پاداش ندارند، و این سزای جنایت آنهاست، و در مقابل اعمالشان باید آن را تحمل کنند. پناه به خداوند از حالت آنها.
آیه ی 207:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد ، و دسته ای از مردم هستند که جان خود را در طلب رضای خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
گروهی از مردم جان خود را در راه رضای خدا می فروشند، و آنان کسانی هستند که توفیق یافته اند تا جان خویش را بخاطر رضای خدا و به امید پاداش و ثواب او فدا نمایند. اینان جان را به ذاتی بخشیدند که بسیار غنی و وفا کننده است و با بندگان خود بسیار رئوف و مهربان است. از جمله مهربانی و رحمت او این است که آنها را به انجام این جانبازی و جانفشایی توفیق داده و وعده پاداش را به آنان داده و می فرماید: « إِنَّ اللَّه اشتَرَی مِنَ المُومِنینَ أَنفُسَهُم وَ أَموَلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ» خداوند جان و مال مومنین را در برابر بهشت خریداری کرده است. تا آخر آیه. در این آیه نیز خبر داده است که مومنان جان خود را فروخته و در راه او نثار کرده اند. همچنین در این آیه از لطف و مرحمتی که موجب می شود آنچه را که طلب کردند به دست آورند، و آنچه را بدان رغبت داشتند مبذول نمایند و از دادن آن دریغ نکنند. دیگر مپرس از تکریم و احترامی که در نزد پروردگار بدست می آورند!
آیه ی 209- 208:
يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينُ، ای کسانی که ایمان آورده اید! به طور کامل در اسلام داخل شوید، و از گامهای شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است.
فَإِن زَلَلْتُمْ مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ، پس اگر بعد از آنکه برای شما نشانه های آشکار آمد، دچار لغزش شدید، بدانید که خداوند عزیز و حکیم است.
این دستوری است از جانب پروردگار که در آن از مومنان می خواهد« ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً» کاملا وارد دین اسلام شوند، به گونه ای که همه اوامر آن را بجا آورند و هیچ چیزی از آن را ترک ننمایند، و هوی و هوس خویش را پروردگار و معبود قرار ندهند؛ به این صورت امری که شرع آن را واجب کرده است چنانچه با تمنّیات نفسانی آنان سازگار باشد، آن را امتثال نموده و اگر با آرزوهایشان سازگار نباشد آن را ترک کنند، زیرا واجب است که هواهای نفس تابع و پیرو دستورات دین باشد. و باید به اندازه قدرت و توانایی خویش اعمال خیر را انجام دهند، و آنچه را که در توان ندارند با نیت و قلب بدان بپردازند تا از اجر و پاداش آن بی نصیب نمانند.
و از آن جا که داخل شدن کامل و همه جانبه در اسلام جز با مخالفت با شیطان ممکن و قابل تصوب نیست، فرمود: « وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» و با انجام گناه و نافرمانی خدا از گامهای شیطان پیروی مکنید، « إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» همانا او دشمن و آشکار شماست. دشمنی اش آشکار است و دشمن آشکار جز به بدی و زشتی و آنچه که به ضررتان است، به چیز دیگری فرمان نمی دهد.
و چون حتما از بنده اشتباه سر می زند و دچار لغزش می گردد، فرمود: « فَإِن زَلَلْتُمْ» و اگر اشتباه کردید و مرتکب گناه شدید، « مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ» پس از آنکه نشانه های آشکار پیش شما آمد و یقین حاصل کردید، « فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» پس بدانید که خداوند عزیز و حکیم است. و این وعید و هشدار سختی است که باعث می شود گناه و معاصی ترک شوند، زیرا خداوند عزیز و حکیم، هرگاه گناه کار از فرمانش سرپیچی کند، با قدرت خود بر او چیره می شود، و به مقتضای حکمت خویش او را عذاب می دهد، چرا که از جمله حکمت او این است که گناهکاران و جنایتکاران را عذاب دهد.
آیه ی 210:
هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِكَةُ وَقُضِيَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الامُورُ، آیا انتظار آنان غیر از این است که خداوند و فرشتگان در سایبانهایی از ابر بیایند و کار قضاوت یکسره شود؟ و کارها به سوی خدا بازگردانده می شوند.
این هشدار و تهدید سختی است که دلها را تکان داده و بر می کند. خداوند متعال می فرماید: آیا کسانی که برای تباهی و فساد در زمین تلاش کرده و از گامهای شیطان پیروی می کنند، و کسانی که دستورات خداوند را دور انداخته اند، انتظار روزی را نمی کشند که در آن انسانها طبق اعمالشان پاداش و سزا داده می شوند؟! روزیکه سرشار از وحشت و سختی و هراسهایی است که دلهای ستمکاران را به شدّت مضطرب می کند، و در آن روز فساد کنندگان سزای بد اعمالشان را می یابند. در آن روز، خداوند آسمان و زمین را در هم می پیچد، و ستارگان فرو می ریزند، و خورشید و ماه به تاریکی می گرایند و فرشتگان مکرّم فرود آمده تاریکی می گرایند و فرشتگان مکّرم فرود آمده و مخلوقات را احاطه می نمایند، و خداوند تبارک و تعالی نازل می شود، « فِي ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ» در سایبانهایی از ابر تا به عدل و انصاف میان بندگانش داوری نماید. و ترازوها گذاشته شده و پرونده ها گشوده می شوند، و چهره نیک بختان و اهل سعادت مفید شده، و چهره بدبختان و اهل سعادت سفید شده، و چهره بدبختان سیاه می گردد، و اهل خیر از اهل شر جدا شده و هر یک مطابق اعمالشان مجازات می شوند. پس در اینجاست که ستمگر از شدت حسرت و تاسف انگشت خود را گاز می گیرد و حقیقت امر را در می یابد.
برخلاف « معطله» از قبیل« جهیمه » و « معتزله» و امثال آنها که این صفات را نفی می کنند و یا آنها را به نحوی تاویل و تفسیر می کنند که خداوند دلیلی بر آن نازل نکرده است، و آنها با این تاویلات عجیب و غریب خود، به خدا و پیامبرش معترض و متعرّض می شوند. آنها گمان می برند که در این مورد سخن آنها حقیقت دارد و مردمان در سایه آن هدایت می گردند. این گروه هیچ دلیلی نقلی بر صحت تاویلات خود ندارند، حتی دلیل عقلی هم ندارند. اما در مورد دلیل نقلی، آنها اعتراف کرده اند که ظاهر نصوصِ وارده در کتاب و سنت به صراحت بر صحت مذهب اهل سنت و جماعت دلالت می نماید، و اعتراف می کنند که این نصوص برای اینکه بر صحت مذهب آنها دلالت نماید باید از ظاهر خود خارج شده؛ چیزهایی به آنها افزوده گردد یا چیزهایی از آن کاسته شود، آن گاه بر صحت مذهب آنها دلالت خواهد کرد.
و اما در مورد دلیل عقلی باید گفت: عقل به نفی این صفات رای نمی دهد، بلکه حکم می کند که انجام دهنده کار کاملتر است از کسی که نمی تواند کاری را انجام دهد، و کارهای خداوند، چه آنهایی که به خودش تعلق دارد و چه آنهایی که به آفریده هایش، نهایت کمال است، و اگر آنها گمان برند که اثبات این صفات برای خداوند موجب تشبیه وی به آفریده هایش می گردد، به آنها گفته می شود: سخن گفتن درباره صفات تابع سخن گفتن از ذات است، پس همان طور که خداوند ذاتی دارد و دیگر ذات ها مانند آن نیستند، نیز صفاتی دارد که دیگر صفات مشابه آن نمی باشند. پس صفات خداوند تابع ذات الهی اند، و صفات آفریده هایش تابع ذات آنها می باشد. پس اثبات صفات برای خداوند به هیچ وجه مقتضی تشبیه او نمی باشد.
و به کسی که بعضی از صفات را ثابت می نماید و بعضی را نفی می کند، یا اسمها را ثابت و صفات را نفی می کند، گفته می شود: شما یا باید همه را ثابت کنید، همان گونه که خداوند همه صفات را برای خویش ثابت گردانیده و پیامبر (ص) نیز این صفات را برای خداوند ثابت نموده است، و یا باید همه را نفی کنید، و منکر پروردگار جهانیان گردید.
اما اینکه بعضی را بپذیرد و بعضی را نفی کنید، این تناقض است، چون میان آنچه که ثابت نموده اید و آنچه که نفی کرده اید، فرق گذاشته اید، در حالیکه هیچ دلیلی بر این کار وجود ندارد. و اگر بگویید: صفاتی را که برای خداوند ثابت کرده ایم، مقتضی تشبیه نیست، اهل سنت در جواب می گویند: آنچه نیز که نفی کرده اید متضمن تشبیه نیست. اگر بگویید: با نفی بعضی از صفات، تشبیه را از خداوند نفی کرده ایم، آنان که صفات را نفی می کنند نیز می گویند: ما معتقدیم، هر صفتی را که برای خدا ثابت کنید مقتضی تشبیه است. پس هر جوابی را که به نفی کنندگان صفات بدهید، اهل سنت نیز در برابر آنچه که نفی کرده اید همان جواب را به شما می دهند. خلاصه مطلب اینکه هرکس چیزی از آن چه کتاب و سنت اثبات می نمایند، نفی کند دچار تناقض گردیده و هیچ دلیل شرعی و عقلی بر صحت ادعای خود ندارد و با معقول و منقول مخالفت ورزیده است.
آیه ی 211:
سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُم مِّنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ، از فرزندان اسرائیل بپرس که چه بسیار نشانه های روشن به آنها دادیم. و هرکس که نعمت خدارا پس از آنکه پیش او آمد ، به کفران بدل کند، پس همانا خداوند سخت کیفر است.
خداوند متعال می فرماید: « سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُم مِّنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ» از بنی اسرائل بپرس که چه نشانه های زیادی بر آنان دادیم! نشانه هایی که برحق و راستگویی پیامبران دلالت کرده و آن را از نزدیک لمس نموده و با چشم مشاهده کردند، اما شکر این نعمتها را به جا نیاورند، که می بایست شکر آن را به جا آورند. آنها بدان کفر ورزیدند و نعمت خدا را ناسپاسی کردند، و خود را در معرض عذاب وی قرار دادند، و خداوند آنها را از پاداش خویش محروم گرداند. خداوند ناسپاسی را تبدیل نعمت نامید، زیرا هرکس که از نعمتی دینی یا دنیوی برخوردار شود و شکر آن را به جا نیاورد و وظیفه خود را در برابر آن انجام ندهد، آن نعمت را از دست داده و به ناسپاسی و گنا مبدل می گرداند. پس کفران، جانشین نعمت می شود. و اما چنانچه کسی سپاس خداوند را به جا آوَرَد و حقِ نعمت را ادا کند، آن نعمت باقی مانده، و ادامه پیدا می کند و خداوند آنرا افزون می گرداند.
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ، برای آنانی که کفر ورزیده اند زندگی دنیا آراسته شده است، و مومنان را مسخره می کنند. و کسانی که تقوا پیشه کرده اند روز قیامت از آنها برترند، و خداوند کسی را که بخواهد بدون حساب روزی می دهد.
خداوند متعال خبر می دهد کسانی که به خدا و آیات او و پیامبرانش کفر ورزیدند و از شریعت او فرمان نبردند، زندگی دنیا برای آنها آراسته شده و در برابر دیدگان و دلشان مزیّن و زیبا جلوه داده شده است به گونه ای که به آن راضی و خشنود می گردند، و به آن اطمینان پیدا می کنند، و تمام همّ و غمّ آنان برای دنیا خواهد بود.
پس به آن روی آورده و برای بدست آوردنش دست و پا می زنند و آن را بزرگ می پندارند ، و هرکس را نیز که در این امر با آنان مشارکت نماید بزرگوار و ارجمند جلوه می دهند.
و مومنان را تحقیر نموده و آنها را مسخره کرده، و می گویند: آیا اینانند که خداوند از میان ما به آنها احسان کرده است؟ واین ناشی از ضعف عقل و کوری دیدگان آنان می باشد، زیرا دنیا سرای آزمایش و بلاست، و در دنیا هم برای کافران و هم برای مومنان گرفتاریهایی پیش می آید، اما مومن چنانچه در دنیا به مشکل و امر ناگواری گرفتار آید، صبر می کند و امید پاداش خداوند را دارد، و خداوند به سبب ایمان و صبرش مشکل او را آسان می نماید، و این فقط برای مومن است. و آنچه مهم است برتری و فضیلتی است که در سرای جاودان و همیشگیِ آخرت به دست می آید. بنابراین خداوند متعال فرمود: « وَالَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» پس پرهیزگاران در بالاترین مقام هستند، و از انواع نعمت و شادی ها و فضاهای سبز و خرم بهره مند می شوند. و کافران در پایین ترین طبقات جهنم جای می گیرند و با انواع عذاب و اهانت و بدبختی بی پایان شکنجه می شوند. پس این آیه دلجویی است برای مومنان و سرزنش است برای کافران. و از آن جا که رزق و روزی دنیوی و اخروی هرگز بدون تقدیر و خواست خدا حاصل نمی شود، خداوند متعال  فرمود: « وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ» پس روزیِ دنیا را هم مومن به دست می آورد، و هم کافر، و اما روزی دلها از قبیل علم و ایمان، محبت خدا، ترس از خدا و امید به او و امثال آن را خداوند جز به کسانی که آنها را دوست دارد، نمی بخشد.
آیه ی 213:
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ، مردم در آغاز امتی یگانه بودند، پس خداوند پیامبرانِ مژده دهنده و بیم دهنده را فرستاد، و با آنها کتاب خود را به حق نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف کردند به حق داوری نماید، و در آن اختلاف نورزیدند جز کسانی که کتاب را داده شده بودند. و به دنبال دریافت نشانه های روشن، از روی ستمکاری و کینه توزی در آن اختلاف ورزیدند، پس خداوند به فرمان خویش مومنان را در آنچه اختلاف کردند به حق هدایت نمود، وخداوند هرکس را که بخواهد، به راه راست هدایت می کند.
مردم در طول ده قرن بعد از نوح – علیه السلام – بر هدایت بودند، اما هنگامیکه در دین اختلاف ورزیدند، گروهی از آنها کافر شدند و گروهی بر دین ماندند، و کشمکش بوجود آمد، و خداوند پیامبران را فرستاد تا اختلاف آنها را فیصله دهند و برآنان حجت اقامه نمایند.
و گفته می وشدکه مردم در کفر و گمراهی و اختلاف بسر می برند. و نور و ایمانی نداشتند، و خداوند با فرستادن پیامبران به سوی آنها بر آنان رحم نمود .« مُبَشِّرِينَ» پیامبرانی که مومنان و مطیعان را به نتیجه طاعات و عباداتشان که همانا برخورداری از روزی خدا، داشتن جسم و روح سالم، زندگی پاکیزه، و بالاتر از همه خشنودی خداوند و سکونت در بهشت است مژده می دهند.« وَمُنذِرِينَ» و کسی را که از فرمان خداوند سرپیچی کند از نتیجه گناهش که همانا محروم شدند از رزق طیب و ناتوانی و ذلت، و زندگی دشوار، و سخت تر از همه از خشم خداوند و آتش جهنم، برحذر می دارند.
« وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ» و آن خبرهای راستین و دستورات و فرامین عادلانه خداست. پس محتوای کتابهای الهی حق است و میان کسانی که در اصول و فروع اختلاف دارند، داوری می نمایند. و در هنگام اختلاف و تنازع، واجب است که اختلاف به خدا و پیامبر ارجاع شود. و چنانچه در کتاب و سنت پیامبر (ص) در این زمینه حکمی وجود نداشت خداوند دستور نمی داد که اختلاف را به کتاب و سنت برگردانید.
و چون نعمت بزرگ خود را در قالب فرستادن کتاب بر اهل کتاب بیان کرد، و این اقتضا می نماید که شکر این نعمت را بجا آورند و بر آن اتفاق نمایند، خداوند متعال خبر داد که آنها بر یکدیگر تجاوز کردند، و در کتابی که می بایست بیش ازهمه بر آن اتفاق نمایند، اختلاف ورزیدند. و این اختلاف پس از آن حاصل شد که صحت کتاب را با نشانه های روشن و دلایل قاطع دریافتند و به آن یقین کردند، و آنها با این کار دچار گمراهی دور و درازی شدند.
« فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ» پس خداوند کسانی را از این امت که ایمان آوردند، هدایت نمود، « لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ» به آنچه که اهل کتاب در آن اختلاف کردند و در تشخیص حق از باطل به بیراهه رفتند، اما خداوند این امت را به حق رهنمون شد. « بِإِذْنِهِ» خداوند به اذن خویش، و با آسان کردن امور آنان، و از سرِ مهربانی خویش آنان را هدایت کرد.
« وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» و خداوند همه مردم را به راه راست فرا می خواند، و این ناشی از عدل وی بوده، و پروردگار می خواهد با این روش بر مردم حجت اقامه کند، تا نگویند: « مَا جَاءَنَا مِن بَشیِرٍ وَلَا نَذِیرِ » هیچ مژده دهنده و بیم دهنده ای نزد ما نیامده است. و خداوند به فضل و رحمت خویش هر کس از بندگانش را که بخواهد هدایت می نماید و این همان عدل و حکمت خداوند تبارک و تعالی است.
آیه ی 214:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ، آیا گمان برده اید که وارد بهشت شوید حال آنکه هنوز آنچه بر سرگذشتگان آمد بر سر شما نیامده است؟ آنان دچار سختی و زیان شدند و پریشان گشتند تا آن جا که پیامبر و کسانی که همراه او بودند، گفتند:« پس یاری خدا کی خواهد رسید؟» بدانید که نصرت الهی نزدیک است.
خداوند متعال خبر می دهد که بندگانش را به خوشی و ناخوشی و مشقت می آزماید، همانطور که نسل های پیش از آنها را آزموده است. پس این سنت جاری خداوند است وتغییر نمی کند، و مجریان دین و شریعت الهی باید مورد آزمایش قرار گیرند. پس اگر بر حکم و فرمان خدا صبر نمایند و به سختی هایی که در راه آنان قرار دارد توجه نکنند، راستگویانند و کمال سعادت و سروری را دریافته اند. و هرکس فتنه مردم را چون عذاب الهی قرار دهد و سختی ها و مشکلات او را از رسیدن به هدفش متوقف نمایند، پس او در ادعای ایمان دروغ می گوید، زیرا ایمان به آراستن و آرزو کردن و ادعای تو خالی نیست، بلکه این اعمال است که آنرا تصدیق یا تکذیب می کند.
 و بر امت های پیشین چنین گذشته است: « مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء» فقر و بیماریهای جسمی آنها را فرا گرفت. « وَزُلْزِلُواْ» و با انواع ترس؛ از قبیل تهدید به قتل، تبعید، ضبط شدن اموالشان و کشته شدن دوستانشان، و انواع زیان مواجه شدند، و متزلزل گشتند. و با این که به نصرت و کمک الهی یقین داشتند، احساس کردند که نصرت خداوند به تاخیر افتاده، و انتظار داشتند خداوند هرچه زودتر به داد آنان برسد. اما به خاطر شدت و دشواری موقعیتی که در آن قرار گرفته بودند، « يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ» پیامبر (ص) و کسانی که همراه او ایمان آورده بودند، می گفتند: یاری و نصرت خداوند کی می آید؟! و از آن جا که کسانی به دنبال سختی می آید، و نیز پایان شب سیه سپید است، خداوند متعال فرمود: « أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ» آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است. پس هرکس که طرفدار حق یا مجری آن باشد مورد آزمایش قرار می گیرد. و معلوم است که چنین کسانی در سخت ترین شرایط بسر می برند، اما اگر صبر داشت و برآن استقامت ورزند، رنج و مشکل آنان به بخشش و بهره ای الهی تبدیل می گردد، و سختی هایشان به راحتی تبدیل شده و به دنبال آن بر دشمنان پیروز می شوند و تمامی زخم ها و دل شکستگی هایشان شفا می یابد. خداوند متعال در همین رابطه در جایی دیگر از قرآن می فرماید: « أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّة وَلَمَّا یَعلَمِ اللهُ الَّذیِنَ جَهَدُوا مِنکُم وَیعلَمَ الصَّبِرینَ» آیا گمان برده اید که وارد بهشت شوید و هنوز خداوند از میان شما کسانی را که جهاد کرده اند و صبر نموده اند مشخص نکرده است؟! و در جایی دیگر می فرماید: « آلم ، أَحَسِبَ النَّاسُ أَ« یُترَکُوا أَن یَقُولُوا ءَامَنَّا وَهُم لَا یُفتَنُونَ ، وَلقَد فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَلیَعلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعلَمَنَّ الکَذِبینَ» ألف لام میم. آیا مردم گمان برده اند که اگر بگویند: ایمان آورده ایم، رها می شوند، و آنها مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟! به راستی کسانی را که پیش از آنها بودند، آزمودیم، پس باید خداوند کسانی را که راست گفته اند و کسانی را که دروغ گفته اند مشخص کند. پس به هنگام امتحان، فرد یا مورد احترام قرار می گیرد و یا ذلیل می شود.
آیه ی 215:
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ، از تو می پرسند: « چه چیزی را انفاق کنید: و به چه کسی بدهند؟ بگو: « مالی را که انفاق می کنید برای پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، و هرگونه نیکی که انجام دهید خداوند به آن داناست.»
در رابطه با انفاق از تو سوال می کنند. و این شامل پرسیدن از نوع انفاق است و کسانی که انفاق به آنها تعلق می گیرد. خداوند در پاسخ فرمود: « قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ» بگو: مال کم یا زیادی را که انفاق می کنید قبل از هرکس باید به کسانی داده شود که حق بیشتری بر گردن شما دارند؛ و آنها پدر و مادر هستند که نکیی کردن با آنها واجب و نافرمانی آنها حرام است.
و بزرگترین نیکی با آنان ، نفقه دادن به آنها ، و بزرگترین نافرمانی، انفاق نکردن به آنهاست. بنابراین نفقه دادن به پدر و مادر، بر فرزندی که توانگر است واجب می باشد.
بعد از پدر و مادر، در میان خویشاوندان ، آنان که نزدیکترند برحسب نزدیکی و نیازمندیشان باید مورد تفقّد قرار گیرند. پس انفاق بر خویشاوند صدقه و صله رحم است. « وَالْيَتَامَى» و آنها کودکانی هستندکه کسی را ندارند برای آنها کار کند، پس آنها نیازمند و محتاجند، چون خودشان نمی توانند کارهایشان را انجام دهند، و کسی را نیز ندارند که برای آنها کار کند. بنابراین خداوند بندگانش را سفارش نموده تا به آنها رسیدگی نمایند، چون خداوند نسبت به یتیمان لطیف و مهربان است. « وَالْمَسَاكِينِ»و آنها نیازمندان هستند؛ کسانی که نیازمندی، آنها را خانه نشین و زمین گیر نموده است. پس باید بر آنها انفاق شود تا نیازشان برطرف گردد. « وَابْنِ السَّبِيلِ» و مسافریکه در شهر دیگری گیر کرده و به مال و منال و دارایی خود دسترسی ندارد، پس باید به او کمک شود تا به مقصد خود برسد.
بعد از آنکه خداوند این گروه ها را به دلیل شدت نیازشان ذکر نمود و سفارش کرد که باید آنها را مورد تفقد قرار داد، به طور عموم فرمود: « وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ» هر کار خیری از قبیل صدقه دادن به اینها و به دیگران و یا هر طاعت و عباداتی که انجام دهید، « فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ» همانا خداوند به آن داناست، و شما را بر آن پاداش می دهد، و آن را برایتان نگاه می دارد و هر یک را برحسب نیّت و اخلاص خود، و براساس زیاد و کمی نفقه، و شدت نیاز و بزرگی فایده آن پاداش می دهد.
آیه 216:
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ  ،پیکار بر شما فرض شده است و آن برایتان ناگوار است، و بسا شما چیزی را نمی پسندید در حالی که به نفع شماست، و بسا چیزی را دوست می دارید و آن به زیانتان است، و خداوند می داند و شما نمی دانید.
در این آیه بیان شده است که جنگ در راه خدا فرض می باشد. و فرض بودن پیکار پس از آن بیان شده است که مومنان از جنگیدن بر حذر داشته شده بودند، زیرا ضعیف بودند و توانایی آن را نداشتند. وقتی که پیامبر (ص) به مدین هجرت نمود، و مسلمانان زیاد و قوی گشتند، خداوند متعال به آنها دستور داد که بجنگند، و خبر داد که جنگ برای انسان ناگوار است، چون در آن خستگی و سختی است و انواع وحشت و ترس به انسان دست داده و در معرض تلف شدن قرار می گیرد. با وجود این، جنگ در راه خدا خیر محض است، چون پاداش بزرگی دارد و آدمی بوسیله آن از عذاب دردناک نجات یافته و بر دشمنان پیروز شده و به غنیمت دست می یابد، و فواید فراوان دیگری را نیز بدست می آورد.
« وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ» و چه بسا چیزهایی را دوست داشته باشید از قبیل نشستن و نرفتن به جهاد که آسایش و راحتی را در پی دارد، اما این کار شر و زیان است، چون رسوایی، و تسلط دشمنان بر اسلام و خانواده، و ذلت و حقارت و از دست دادن مزد بزرگ خدا و قرار گرفتن در معرض عذاب را در پی دارد.
این آیه عام بوده و بیانگر یک قاعده ی کلی است و آن عبارت است از اینکه همه ک ارهای خیری که انسان به خاطر مشقت و زحمتی که به همراه دارند از آنها متنفر است، برای وی خیر و برکت می باشد. و کارهای شری که نفس به دلیل آسان بودن و لذتی که دارند، به  آنها رغبت می ورزد، بدون شک زیان و شر هستند.
اما در رابطه با  احوال دنیا و کارهای دنیوی قاعده ی مذکور، ساری وجاری نیست، بلکه غالبا اگر بنده ی مومن چیزی از امور دنیا را دوست داشت، و خداوند اسبابی را فراهم نمود که وی را از رسیدن به  آن باز دارد، بداند که این برایش خیر است. پس بهتر است  که شکر خداوند را به جا آورد، و  اعتقاد داشته باشد خیر در کاری است که پیش آمده است، چون او می داند که خداوند نسبت به بنده از خودش مهربان تر است، و از خود بنده بهتر می تواند منفعت او را تامین کند، و خداوند نفع بنده و مصلحت او را از خود بنده بهتر می داند. همانطور که فرموده است: « وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» و خداوند می داند و شما نمی دانید، پس شایسته است با تقدیرات خداوند همگام شوید، خواه تقدیر خداوندی شما را شاد کند، یا ناراحت.
آیه ی 217:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ، ترا از جنگیدن در ماه حرام می پرسند، بگو: « جنگ در ماه حرام گناه بزرگی است اما بازداشتن از راه خدا و از مسجدالحرام، و بیرون راندن اهل مسجدالحرام از آن، و کفر ورزیدن به خدا، از جنگ در ماه حرام نزد خدا گناه بزرگتری است، و فتنه شرک و شکنجه کردن مسلمانان از کشتن بدتر و بزرگتر است» ، و آنان همواره با شما خواهند جنگید  تا اگر نتوانستند شما را از دینتان برگردانند، و هرکس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، پس اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده و  ایشان اهل دوزخ اند و در آن برای همیشه خواهند ماند.
« پیکار با دشمنان » که در آیه قبل آمده بود، ماههای حرام و دیگر ماهها را در بر می گرفت، بنابراین خداوند جنگ را در ماههای حرام استثنا نمود، و فرمود: « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ» جمهور بر این باورند که حرام بودن جنگ در ماههای حرام، با دستور به « جنگ کردن با مشرکان هر جاکه یافت شدند» نسخ شده است.
و بعضی از مفسرین گفته اند: حرام بودن جنگ در ماههای حرام منسوخ نشده است، چون مطلق بر مقید حمل می شود، و این آیه مقید کننده ی امر عامی است که بطور مطلق به کشتن و جنگ با مشرکان دستور داده است، و اینکه یکی از مزیت های ماه های حرام، بلکه بزرگترین مزیت آن تحریم جنگ در آن می باشد. و حرمت جنگ در این ماهها در مورد جنگ تهاجمی است، و اما جنگ تدافعی در ماههای حرام جایز است، همان طور که در سرزمین حرم جایز است. سبب نزول این آیه ماجرایی بود که برای سریه عبدالله بن حجش پیش آمد، آنها عمروبن حضرمی را کشتند، و اموالش را گرفتند.
این واقعه آن طور که گفته شده، در ماه رجب روی داد، به همین خاطر مشرکین به عیب جویی از مسلمین پرداختند و گفتند: آنها در ماههای حرام می جنگند. و آنها در این عیب جویی ستمکار بودند، چون زشتی هایی در وجود آنان بود که از آنچه به سبب آن از مسلمین عیب جویی می کردند، بزرگتر بود. خداوند متعال در این رابطه فرمود: « وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ» و باز داشتن مشرکین کسی را که می خ واهد به خدا و پیامبرش ایمن بیاورد، و شکنجه کردنش، و تلاش مشرکین برای بازگرداندن او از دینش، و کفری که در ماه حرام و سرزمین حرام از آنها سر می زند بزرگترین گناه و زشت ترین عمل است. پس مسلم است که این کارهای زشت چنانچه در ماه حرام و سرزمین حرام انجام شوند، زشتی آن چندین برابر خواهد بود.
« وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ» و اخراج اهل مسجدالحرام، و اهل آن پیامبر (ص) و اصحابش می باشند، چون آنها از مشرکین به مسجدالحرام شایسته ترند. و در حقیقت آباد کننده آن پیامبر و یارانش هستند، اما مشرکین آنها را « مِنهُ» از آن بیرون کردند، و به آنها اجازه رسین به مسجدالحرام را  ندادند، در صورتی که مقیم مکه و بادیه نشین و کسانی که از راه دور می آیند، در رابطه با کعبه از حقوقی مساوی برخوردارند.
پس هریک از این کارها « أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» از کشتارِ در ماه حرام بزرگتر است. اما آنان همه این کارها را در ماه حرام انجام دادند. پس معلوم شد که آنها در عیب جویی از مسلمین به خطا رفته و فاسق و ستمکارند.
سپس خداوند متعال خبر داد که آنها همواره با مومنان خواهند جنگید و هدفشان گرفتن اموال مومنان و کشتن آنها نیست، بلکه می خواهند مومنان را از دینشان بازدارند و آنها را به کفر و کافری برگردانند تا از یاران آتش باشند. پس مشرکین تمام قدرت و توان خود را دراین راه خرج می کنند، اما خداوند جز این نمی پذیرد که نورش را کامل گرداند، گرچه کافران نپسندد.
و این صفت همه کافران است، آنها همواره با دیگران می جنگند تا آنان را از دینشان بازگردانند. به ویژه اهل کتاب، از قبیل یهود و  نصاری، که جمعیت هایی را تاسیس نموده و دعوتگرانی را پخش  کرده،  و پزشکانی را به این سو و آن سو فرستاده، و مدارسی را ساخته اند تا ملت ها را به سوی آیین خود جذب کنند و آنان را در دینشان دچار شک و شبهه کنند. و از خداوندی که اسلام را بر مومنین ارزانی داشته و به عنوان آیینی ارزشمند برگزیده،  و برای آنها کامل گردانیده است می طلبیم که با استوار نمودنشان بر دین اسلام، نعمت را به بهترین صورت بر آنها کامل بگرداند. و از بارگاه اقدسش می طلبیم هرکس را که می خواهد نور او را خاموش کند ذلیل و خوار کند، و مکر آنها را به خودشان برگرداند، و دینش را نصرت نماید، و کلمه خود را بلند گرداند.
این آیه بر کفار معاصر نیز صدق می کند، چنانچه بر کفار گذشته نیز صدق کرده است، که می فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنفِقُونَ أَمولَهُم لِیَصُدُّوا عَن سَبیِلِ اللَّهِ فَسَینُفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیهِم حَسرَةَ ثُمَّ یُغلَبُونَ وَالَّذِینَ کَفَروُا إِلی جَهَنَّمَ یُحشَرُونَ» بی گمان کسانی که کفر ورزیدند، مالهای خود را برای اینکه مردم را از راه خدا باز دارند، خرج می کنند، آنها مالهای خود را خرج می کنند، سپس برای آنها مایه حسرت خواهد بود و پس از آن مغلوب می شوند، و کسانی که کفر ورزیدند به سوی جهنم حشر می شوند.
سپس خداوند متعال خبر داد که هرکس از اسلام برگردد و کفر را برگزیند، و در حال کفر بمیرد، « وَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» مفهوم آیه دلالت می نماید ک هرکس مرتد شود سپس به اسلام باز گردد، اعمالی را که قبل از مرتد شدن انجام داده است، به او باز گردانده می شود. همچنین کسی که از گناه توبه  کند، اعمال گذشته اش به او باز گردانده می شود.
آیه ی 218:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَـئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ، همانا کسانی که ایمان آوردند و آنانی که در راه خدا جهاد کردند  وهجرت نمودند ایشان امید رحمت الهی را دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
این سه کار رمز سعادت و محور بندگی است، و زیان و فایده انسان با آن مشخص می گردد. اما ایمان، از فضیلت آن مپرس! چرا که اهل سعادت را از اهل شقاوت، و اهل بهشت را از اهل جهنم جدا می کند! ایمان چیزی است که هرگاه بنده از آن برخوردار باشد اعمال خیرش پذیرفته می شود، و اگر آن را از دست بدهد هیچ فدیه و فرض و نفلی از او قبول نخواهد شد.
و اما هجرت ، یعنی جدا شدن،  و ترک چیز دوست داشتنی و محبوب به خاطر خشنودی و رضای خداوند متعال. پس هجرت کننده، وطن و اموال و خانواده و دوستانش را برای نزدیکی جستن به خدا و برای یاری دادن دینش ترک می کند.
و اما جهاد، یعنی مبارزه با دشمنان، و یاری کردن دین خدا، و ریشه  کن کردن آیین شیطان. جهاد قّلّه اعمال صالح است، و پاداش آن بهترین پاداش. جهاد بزرگترین عامل برای توسعه دایره اسلام، و رسوایی و سرشکستگی بت پرست ها و بزرگترین سبب برای تامین امنین جانی و مالی مسلمانان است.
بنابراین هرکس این سه کار را انجام دهد، با اینکه سخت و دشوارند ، دیگر چیزها را بهتر انجام می دهد و به نحو احسن کامل می گرداند. پس اینها سزاوارند که به رحمت خدا امیدوار باشند، چون آنها اسباب رحمت خدا را فراهم کرده اند. و این بیانگر آن است که تنها زمانی باید به عفو کرم الهی امید داشته باشیم که اسباب سعادت و خوشبختی را فراهم نماییم. و اما امیدی که با تنبلی و فراهم نکردن اسباب سعادت همراه است، ناتوانی و آرزوی باطل و غرور است و بر ضعف اراده و نقص عقل صاحبش دلالت می نماید. مانند کسی که امید داشتن فرزندی را دارد بدون اینکه ازدواج کند. و مانند کسی که امید دارد گندم داشته باشد، بدون اینکه بذری بکارد و مزرعه ای را آبیاری کند.
و « أُوْلَـئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ» اشاره به این است که بنده هر اندازه اعمال صالح انجام دهد نباید به آن اعتماد کند، بلکه باید به رحمت پروردگارش امید داشته باشد، واین که خداوند اعمال او را بپذیرد، و گناهانش را بیامرزد و عیب هایش را بپوشاند. به همین جهت فرمود: « وَاللّهُ غَفُورٌ» و خدا نسبت به  کسی که توبه واقعی  کند آمرزنده است. « َّرحِيمُ» و رحمت او همه چیز را فرا گرفته و بخشش و احسانش هر موجود زنده ای را در برگرفته است.
و این بیانگر آن است که هرکس این کارها را انجام دهد مغفرت الهی را در می یابد، زیرا نیکی ها، بدی ها را از بین می برند، و او رحمت خداوند را بدست می آورد. و چون به آمرزش الهی دست یابد، عقوبت های دنیا و آخرت که آثار طبیعی گناهان هستند از او دور می شوند.
گناهانی که آثار آنها از بین رفته و بخشوده شده اند. و چون رحمت  الهی شامل حال او شود خیر و برکت دنیا و آخرت را به دست می آورد . خداوند اعمال سه گانه « ایمان، هجرت و جهاد» را از سرِ رحمت خویش به آنها نسبت داده است، چرا که اگر توفیق خداوندی نبود نمی توانستند این اعمال را انجام دهند، واگر احسان الهی نبود این اعمال را کامل نمی گرداند، و آن را از آنها نمی پذیرفت. پس در همه  حال ستایش و برتری از آن اوست، زیرا هم سبب و هم مسَّبب را برای ما فراهم کرده است.
آیه ی 219:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ، ترا از شراب و قمار می پرسند، بگو: « در این دو، گناهی بزرگ است، و برای مردم منافعی هم دارند، و گناهشان از نفعشان بیشتر است» . و ترا می پرسند که چه چیزی را انفاق کنند؟ بگو: « افزون بر نیاز را انفاق کنید». این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می کند تا بیاندیشید.
سپس خداوند متعال فرمود: « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ» ای پیامبر! مومنان ترا از احکام شراب و قمار می پرسند. شراب و قمار در دوران جاهلیت و در ابتدای اسلام رواج داشت، اما آنها در آن اشکال می دیدند به همین دلیل مومنان از حکم شراب و قمار پرسیدند، پس خداوند پیامبرش را دستور داد که منافع و زیان های آن را برایشان بیان کند تا مقدمه ای برای تحریم قطعی آن باشد.
پس خداوند خبر داد که گناهِ شراب و قمار و زیانی که از این کارها ناشی می شود از قبیل از دست دادن عقل، دشمنی و کینه، از فایده ای که آنها به گمان خود از آن می برند از قبیل به دست آوردن مال از راه تجارت شراب، و به دست آوردن مال بوسیله قمار، و لذت بردن به هنگام انجام این دو کار، بیشتر و بزرگتر است. و این آیه آنان را از آن دو بازداشت. زیرا فرد عاقل آنچه را که مصلحت و منفعتش رجحان داشته باشد ترجیح می دهد، و از آنچه که زیانش مرجّح باشد پرهیز می کند.
ولی از آن جاکه مسلمانان به شراب و قمار انس گرفته بودند، و ترک قطعی آن در مرحله اول مشکل بود، خداوند متعال این آیه را به عنوان مقدمه تحریم بیان کرد، و طی چند مرحله آن را بطور قطعی تحریم کرد و فرمود: « یَأیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِنَّما الخَمرُ وَالمَیسِرُ وَالأنصَابُ وَالأَزلَمُ رِجسُ مِنّ عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبُوهُ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ» ای کسانی که ایمان آورده اید! بی گمان شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه، پلید و از عمل شیطان هستند پس ، از آنها بپرهیزید باشد که رستگار شوید. « إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیطَنُ أَن یُوقِعَ بَینَکُم العَدَوَةٍ وَالبَغضَاءَ فِی الخَمرِ وَالمیَسِر وَیٌَصدُکُم عَن ذِکرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلوةِ فَهَل أَنتُم مَّنتَهُونَ» همانا شیطان می خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. پس آیا شما دست بر می دارید!
و این ناشی از لطف و مهربانی و حکمت خداوند است. به همین جهت وقتی این آیه نازل شد، حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: دست برداشتیم، دست برداشتیم. اما شراب هر مست کننده ای است که عقل را می پوشاند، و فرق نمی کند از چه نوعی باشد. و اما قمار مسابقه ای می باشد که طرف بازنده باید عوضی بپردازد، از قبیل نرد و شطرنج و هر نوع مسابقه قولی و فعلی. اما مسابقه اسب سواری و شترسواری و تیراندازی جایز است، چون این کارها انسان را در امر جهاد کمک می نماید، بنابراین شریعت اسلام انجام این مسابقات را جایز شمرده است.
« وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ» و این سوالی است در رابطه با مقدار اموالی که باید انفاق کنند، پس خداوند کار را بر آنها آسان نمود، و آنها را دستور داد آنچه از اموالشان را که به آن نیازی ندارند انفاق کنند، و این بستگی به میزان توانایی افراد دارد، پس توانگر و فقیر و متوسط هریک می تواند انچه را که از نیازش افزون تر است انفاق کند، گرچه نصف یک دانه خرما باشد.
بنابراین به پیامبرش (ص) دستور داد که اموال مازاد بر مصرف و صدقه های مردم را بگیرد و آنها را به انجام آنچه بر آنان دشوار است مکلف ننماید، زیرا خداوند به آنچه ما را به آن دستور می دهد نیازی ندارد، و نمی خواهد ما را به انجام امور سخت و طاقت فرسا مکلف سازد، بلکه ما را به چیزی دستور داده است که سعادت و خوشبختی ما را در برداشته و انجام آن برای ما آسان است، و برای ما و برادرانمان سودمند است. پس خداوند شاسته کاملترین ستایش است.
پس از آنکه خداوند این مطلب را به صورت کامل بیان داشت و بندگان را بر اسرار شریعت آگاه نمود، فرمود: « كَذَلِكَ يُبيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ» این چنین خداوند نشانه های دال بر حق و حقیقت، و علم مفید، و جدا کننده حق از باطل را برای شما بیان می کند.
« لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيَا وَالأَخِرَةُ» باشد که اندیشه ها و افکار خود را در اسرار شریعت او به کار بگیرید، و بدانید که منافع دنیا و آخرت در دستورهای  اوست. و نیز  تا در دنیا و پایان یافتن سریع آن  اندیشه کنید و آن را نپذیرید، و در آخرت و بقای آن، و اینکه آخرت خانه سزا و پاداش است و باید آن را  آباد کنید، بیاندیشید.
آیه ی 220:
فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ، این چنین خداوند نشانه ها را برای شما بیان می کند تا در دنیا و آخرت بیاندیشید و ترا از یتیمان می پرسند،بگو: اصلاح برای آنها بهتر است، و اگر با آنان همزیستی کنید پس برادرانتان هستند، و خداوند فساد کار را از اصلاحگر باز می شناسد، و اگر خداوند می خواست، بر شما سخت می گرفت، همانا خداوند عزیز و حکیم است.
هنگامی که آیه: « إِنَّ الَّذیِنَ یَأکُلُونَ أَموَالَ الَیتمَی ظُلمَّا إِنَّما یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم نَارَاَ وَسَیَصلَونَ سَعیِراَ» همانا کسانی که از روی ستم اموال یتیمان را می خورند آتش جهنم را در شرکم خود فرو می برند و به زودی وارد جهنم خواهند شد نازل شد، این موضوع بر مسلمین دشوار آمد و خ وراک خود را از خوراک یتیمان جدا کردند، از ترس اینکه مبادا غذای آنها را بخورند. هرچند که به این امر عادت کرده بودند و معمولا در آن با ایتام مشارکت می نمودند. پس در این رابطه از پیامبر (ص) سوال کردند. خداوند آنها را خبر داد که منظور اصلاح اموال یتیمان و حفظ و صیانت آن، و تجارت کردن با آن است، و جایز است با آنها در غذا خوردن یا چیزی دیگر اختلاط کنید به شرطی که یتیم زیان نبیند، چون آنها برادران شما هستند، و برادر با برادرش همزیستی و مخالطت می کند. و اصل در این باره نیت و عمل است، پس هرکسی با نیّتی پاک به اصلاح حال یتیم بپردازد و طمعی در خوردن مال او نداشته باشد ایرادی ندارد، و چنانچه با نیت اصلاح با آنان اختلاط نماید و بدون اینکه قصد و تعمدی در کار باشد چیزی از اموال آنان نزد وی بماند و یا آن را بخورد باز هم اشکالی بر او وارد نمی شود.
و هرکس قصدش از همزیستی و اختلاط با یتیم دست یابی به مال او باشد مرتکب گناه شده است، چرا که وسایل، حکم اهداف را دارند. و این آیه دلیلی است بر جایز بودن همزیستی و اختلاط در خوردنیها و نوشیدنی ها و معامله ها و غیره، و این رخصت و اجازه، لطف و احسانی است از جانب خ دای متعال و گشادگی است از جانب خدای متعال و گشادگی است برای مومنان، « وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَكُمْ» و اگر خدا می خواست در این کار بر شما سخت بگیرد و به شما اجازه اختلاط و همزیستی را ندهد، شما دچار مشکل می شدید و کار بر شما دشوار می آمد و گناه کار می شدید « إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ» همانا خداوند دارای قدرت کافی است و بر هر چیزی غالب است.
اما با وجود این « حَكِيمٌ» با حکمت است و هیچ کاری را جز براساس حکمت کامل و عنایت تام انجام نمی دهد. پس قدرت خداوند با حکمت او منافی نیست، و نباید گفت او هرچه را بخواهد انجام می دهد، چه با حکمت موافق باشد چه مخالف بلکه کارها و احکام او تابع حکمت است، پس او چیزی را بیهوده نمی آفریند، بلکه حتما آفرینش آن حکمتی دارد، چه ما آن را حکمت بدانیم یا از آن سر در نیاوریم. همچنین چیزی را بر بندگانش واجب نکرده است که خالی از حکمت باشد پس او فرمان نمی دهد مگر به چیزی که صد در صد برای بندگان مصلحت و منفعت است، یا نفع آن از ضررش بیشتر است. و نهی نمی کند مگر از چیزی که کاملا فساد است یا فساد آن بیشتر است، چرا که حکمت و رحمت او کامل و بدون عیب و نقص است.
آیه ی 221:
وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَـئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ، و با زنان مشرک ازدواج نکنید مگر اینکه ایمان بیاورند. قطعا کنیز مومن از زن آزاد و مشرک بهتر است گرچه شما را به تعجب آورد و به مردان مشرک زن ندهید مگر اینکه ایمان بیاورند، و قطعا برده مومن بهتر از مرد آزاد و مشرک است، گرچه شما را به سوی تعجب آورد. ایشان به جهنم فرا می خوانند، و خداوند با فرمان خود شما را به سوی بهشت و مغفرت فرا می خواند و آیاتش را برای مردم بیان می کند تا متذکر شوند.
« وَلاَ تَنكِحُواْ» و با زنان مشرک مادامیکه بر شرک خود هستند ازدواج نکنید، « حَتَّى يُؤْمِنَّ» چون زن مومن هرچند ناچیز و حقیر باشد، از زن مشرک بهتر است، هرچند که زن مشرک زیبا باشد، و این یک قاعده کلی و عام در مورد همه زنان مشرک است، و این امر کلی را آیه سوره مائده که ازدواج با زنان اهل کتاب را مباح قرار می دهد، تخصیص کرده است، آنجا که خداوند متعال فرموده است: « وَالمُحصَنَتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتوُا الکِتَبَ» و بر شما حلال است ازدواج با زنان پاکدامن اهل کتاب.
« وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ» و این یک حکم کلّی است و در آن تخصیص و استثنایی نیست.
سپس خداوند حکمت حرام بودن ازدواج مرد و زن مسلمان را با کسی که در دین با آنها موافق نیست بیان نمود و فرمود: « أُوْلَـئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» آنها در گفتار و کردار و  حالات خود مردم را به جهنم فرا می خوانند، پس همزیستی و مخالطت با آنها خطرناک است، و آن خطر دنیوی نیست بلکه بدبختی و شقاوت همیشگی است. از علت و سببی که آیه برای حرمت ازدواج با مشرک بیان کرده است، فهمیده می شود که همزیستی با هر مشرک و بدعت گذاری حرام است، زیرا از آنجا  که ازدواج با او جایز نیست با اینکه در ازدواج منافع و مصلحت های زیادی وجود دارد همزیستی صرف نیز به طریق اولی جایز نیست، به خصوص همزیستی و اختلاطی که در آن مشرک در رتبه بالاتری قرار گیرد، مانند این که مسلمان برای مشرک خدمتگزاری کند. و « وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ» دلیلی است بر اینکه ولّی و سرپرست، نظرش در نکاح اعتبار دارد. « وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ » و خداوند بندگانش را برای بدست آوردن بهشت و آمرزش خویش که یکی از آثارش دور شدن عقوبت هاست فرا می خواند، و آن به این صورت است که خداوند بندگانش را فرا می خواند تا اسباب بهشت و مغفرت را از قبیل توبه حقیقی و علم مفید و عمل شایسته کسب کنند. « وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ» احکامش را برای مردم بیان می کند، « لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» زیرا بیان احکام باعث می شود تا مردم آنچه را که فراموش کرده اند به یاد آورند، و آنچه را که نمی دانند، بدانند. و اگر تاکنون از فرمان خدا سرپیچی کرده اند، دیگر فرمان ببرند.
آیه ی 233-222:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ، و ترا از حیض می پرسند، بگو: آن زیان است، پس به هنگام حیض از زنان کناره گیری کنید و با آنان نزدیکی نکنید تا پاک شوند، پس هرگاه پاک شدند با آنان نزدیکی کنید، از آن جا که خدا شما را دستور داده است. همانا خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد.
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ، زنانتان کشتزار شما هستند، پس هرگونه که می خواهید به کشتزارتان در آیید و برای خود توشه ای از پیش بفرستید و از خدا بترسید. و بدانید که شما او را ملاقات خواهید کرد، و مژده  بده مومنان را.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ» و آنها از حیض می ترسند، که آیا زن پس از حیض همان حالت قبلی خود را دارد، یا اینکه به طور مطلق باید از وی پرهیز شود، آن گونه که یهودیان می کنند؟ پس خداوند خبر داد که حیض بیماری و زیان است، و چون بیماری است حکمت آن است که خداوند بندگانش را فقط از همان زیان و بیماری منع  کند، بنابراین فرمود: « فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ» و از محلی که حیض می آید دوری کنید، و آن آمیزش با زن است، پس آنچه به اجماع حرام است آمیزش در حالت حیض است، و مختص کردن اعتزال و دوری کردن از زن به حالت حیض بیانگر آن است که دست زدن و خوابیدن با زنی که در حالت حیض به سر می برد جایز است، به شرطی که با او آمیزش نکنید.
اما سخن خداوند که می فرماید: « وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ» بر این دلالت می کند که نزدیکی با آنها در محل های نزدیک شرمگاه نیز حرام است، و آن عبارت است از زیر ناف تا زانوها. پس لازم است که در حالت حیض مباشرت در محل مذکور ترک شود، همان طور که پیامبر (ص) وقتی که می خواست با زنش مباشرت نماید و او در حالت حیض به سر می برد، زن را دستور می داد تا با پارچه ای بلند خود را بپوشاند، سپس با او می خوابید.
و این کناره گیری تا وقتی است که زنها پاک شوند، « حَتَّىَ يَطْهُرْنَ» یعنی تا خونشان قطع شود، پس وقتی که خون قطع شد ممنوعیتی که به هنگام جریان خود وجود داشت از بین می رود، ممنوعیتی که رفع آن مشروط به دو شرط بود: قطع شدن خون و غسل کردن. پس وقتی که خون قطع شود، شرط اول حاصل می گردد، و شرط دوم باقی می ماند، بنابراین فرمود :« فَإِذَا تَطَهَّرْنَ» و هنگامی که غسل کردند، « فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ» با آنان نزدیکی کنید از آن جا که خداوند شما را دستور داده است، یعنی از جلو نه از پشت، چون جلو کشتزار است . و این آیه دلیلی است بر واجب بودن غسل برای حائض، و نیز دلیلی است بر اینکه قطع شدن خون شرط صحت غسل است.
و از آن جا که این ممنوعیت لطفی است از جانب خدا نسبت به بندگانش، و از این طریق آنها را از شر و زیان مصون می دارد، فرمود: « إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ» همانا خداوند کسانی را که همواره از گناهانشان توبه می کنند، دوست دارد، « وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» و کسانی را دوست می دارد که خود را از گناهان دور و پاک می گردانند. و این، پاکیزگیِ حسی از قبیل دوری از نجاسات، نداشتن وضو، و جُنب بودن را نیز شامل می شود. پس این اشاره ایست به مشروعیت طهارت مطلق، چون خداوند کسی را که پاک است دوست دارد، بنابراین طهارت مطلق برای صحّت نماز و طواف و جایز بودن دست زدن به قرآن یک شرط اساسی است. و شامل پاکیزگی معنوی از قبیل نداشتن اخلاق و صفات و کارهای فرومایه و زشت نیز می شود.
« نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» زنانتان کشتزار شما هستند، پس هر طور که دوست دارید با زنانتان آمیزش کنید؛ از جلو، و از پشت اما آمیز باید از راه جلو باشد، چون جلو کشتزار است و آن محلی است که از آن فرزند به دنیا می آید. و این دلیلی است بر  حرام بودن آمیزش از راه پشت، چون خداوند آمیزش با زنان را حلال نکرده، است مگر در جایی که محل کشت است. و احادیث زیادی درباره حرام بودن آمیزش از راه پشت از پیامبر (ص) وارد شده و پیامبر فاعل آن را لعنت کرده است.
« وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ» و با انجام کارهای خوب به خدا تقرب جویید. از جمله این کارها این است که مرد با زنش برای قربت به خدا و با چشمداشت پاداش او، و تکثیر نسل و به وجود آمدن فرزندان صلاحی که مایه خیر و برکت جامعه است آمیزش کند. « وَاتَّقُواْ اللّهَ» و در همه حالات از خداوند پروا دارید، و برای برخورداری از علم و آگاهی، از تقوی مدد بطلبید. « وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ» و بدانید که حتما شما او خدا را ملاقات خواهید کرد و شما را بر اعمالتان مجازات می کند. « وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» نوع  مژده را بیان نکرد تا بر عموم دلالت نماید، و اینکه آنها در زندگی دنیا و آخرت از خیر و برکت برخوردارند. پس برخورداری از هر خیری، و دور شدن هر زیانی که به برکت ایمان حاصل می آید در این مژده داخل است . و در این آیه محبت خدا نسبت به مومنان و محبوب بودن آنچه مومنان را شاد می کند به چشم می خورد، و اینکه مستحب است مومنان را به وسیله یاد آوری چیزهایی از قبیل پاداش معنوی دنیوی و اخروی که خداوند برای آنها آماده کرده است شادمان کرد.
آیه ی 224:
وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَيْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ، و خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار مدهید، تا با این بهانه از نیکوکاری و پرهیزگاری و اصلاح بین مردم باز ایستید و خداوند شنوا و داناست.
منظور از سوگند و قسم، بزرگداشت و تعظیم چیز یا کسی است که به آن سوگند یاد می شود. فردی که قسم یاد می کند می خواهد بر مطلبی تاکید نماید. و خداوند متعال به حفظ سوگندها دستور داده است ،و این اقتضا می کند در هر موردی آن را حفظ نمود. اما خداوند یک مورد را استثنا کرده و آن زمانی است که عمل کردن به قسم، ترک چیزی را در برداشته باشد که آن چیز پیش خداوند پسندیده تر است، پس خداوند بندگانش را از اینکه سوگندهای خود را مانع نیکوکاری قرار دهند، منع کرده است. یعنی نباید قسم های آنان مانعی برای انجام کارهای خوب، و پرهیزاز کار بد و اصلاح بین مردم باشد.
پس هرکس بر ترک واجبی قسم خورد، بر او واجب است که قسم خود را بشکند، و پافشاری بر این نوع قسم حرام است. و هرکس قسم بخورد که کار مستحبی را ترک کند، مستحب است که سوگند خود را بشکند، و هرکس قسم  خورد کار حرامی را انجام دهد واجب است که سوگند خود را بشکند، و هرکس سوگند خورد کار مکروهی را انجام دهد، مستحب است که قسم خود را بشکند، اما در امر مباحث و جایز، حفظ سوگند واجب است.
و از این آیه قاعده معروفی استنباط شده است که هرگاه چند منفعت و مصلحت در یک جا جمع شوند آنچه که مهم تر است ، مقدم می گردد. در اینجا کامل کردن سوگند یک مصلحت است، و فرمان بردن از دستورهای خدا مصلحت بزرگتری را در بردارد، پس به این خاطر اطاعت از دستورهای خدا مقدم می گردد.
سپس خداوند آیه را با دو اسم بزرگوار خود به پایان رسانید: « وَاللّهُ سَمِيعٌ » یعنی همه صداها را می شنود « َعلِيمٌ»  و به مقاصد و نیت ها داناست . و سخنان سوگند خورندگان را می شنود و اهداف آنها را می داند، که اهداف آنها خیر است یا شر. و در ضمن مردمان را از مجازات خداوند بر حذر داشته و می فرماید: خداوند اعمال و نیت هایتان را می داند.
آیه ی 225:
لاَّ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِيَ أَيْمَانِكُمْ وَلَكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمُ، خداوند شما را به سبب سوگندهای بیهودیتان بازخواست نمی کند بلکه شما را به آنچه دلهایتان قصد کرده است بازخواست می کند، و خداوند آمرزنده و بردبار است.
سپس خداوند متعال فرمود: شما را به سبب سوگندهای لغو بیهوده ای که بر زبانتان می آید بازخواست نمی کند، سوگندهایی که بنده بدون هدف و بدون اراده قلبی، آن را بر زبان می آورد مانند اینکه هنگام سخن گفتن بگوید: « نه ، سوگند به خدا» و « بله؛ سوگند به خدا» و مانند اینکه بر کار گذشته ای قسم بخورد که گمان می برد راست است. بلکه انسان  به سبب چیزی بازخواست می شود که قلب آهنگ آنرا کرده است. و این دلیلی است بر اینکه در سخن گفتن اهداف و نیت اعتبار دارد همان طور که در هر کاری نیت معتبر است.
و خداوند « غَفُورٌ» است یعنی کسی را که توبه کند، می آمرزد. « حَلِيمٌ» است و نسبت به کسی که از فرمان او سرپیچی کند بردبار است؛ طوری که او را فورا مجازات نمی کند. بلکه از او در می گذرد و عیب وی را می پوشاند، و با وجود  اینکه بر او قدرت دارد و در دست راست از وی گذشت می کند.
آیه ی 227-226:
لِّلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَآؤُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ  ،کسانی که سوگند می خورند با زنان خود نزدیکی نکنند، باید چهار ماه انتظار بکشند و اگر بازگشتند خداوند آمرزگار و مهربان است.
وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيم، و اگر قصد طلاق کردند، پس همانا خداوند شنوا و داناست.
«ایلاء» از قسم های خاص به زن در امر خاصی است، و آن این است که مرد به طور مطلق قسم بخورد که با زنش آمیزش نکند، یا به صورت مقید قسم بخورد که در مدت کمتر از چهار ماه، یا بیشتر از چهار ماه با وی نزدیکی نکند. پس هرکسی چنین سوگند بخورد، اگر برای کمتر از چهار ماه سوگند خورد، پس این مثل سایر قسم هاست، و اگر سوگند خود را نشکست، پس چیزی بر او نیست و همسرش به او راهی ندارد، چون آن را به چهار ماه مقید کرده است.
و اگر سوگند او برای همیشه بود یا برای مدتی بیش از چهار ماه ، اگر همسرش بخواهد چهار ماه سوگند او منعقد می شود، چون حق اوست، و چون چهار ماه تکمیل می شود، چون حق اوست، و چون چهار ماه تکمیل شد به او دستور داده می شود تا به زنش رجوع کند، و آن آمیزش است، پس اگر آمیزش کرد بر او چیزی جز کفاره سوگند نیست، و اگر از رجوع کردن آمیزش امتناع ورزید، او را مجبور می کنند که زنش را طلاق بدهد، و اگر از طلاق دادن امتناع ورزید حاکم آنها را جدا می نماید و طلاق را برای او صادر می کند. اما بازگشتن به سوی همسر، نزد خداوند پسندیده تر است. بنابراین خداوند متعال فرمود: « فَإِنْ فَآؤُوا» اگر بازگشتند به آنچه که بر آن سوگند خورده بودند که آن را ترک نمایند، و آن آمیزش است« فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ» پس همانا خداوند آمرزنده است، و آنها را به خاطر سوگندی که خورده اند و آن را شکسته اند، می آمرزد. « رَّحِيمٌ» مهربان است، چرا که برای سوگندهایشان کفاره و حلال کردنی قرار داده است، و خداوند آن را بر آنها طوری لازم قرار نداده که قابل شکستن نباشد، و نیز با آنها مهربان است، به شرطی که پیش همسرانشان بازگردند و با همسران خود به مهربانی رفتار نمایند.
« وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ» و اگر از بازگشتن به نزد همسران امتناع ورزیدند، این بدان معنی است که آنان نسبت به همسران خود بی علاقه هستند، و نمی خواهند با آنان زندگی کنند، و این چیزی جز اراده طلاق نیست، پس اگر خودش به طور مستقیم این حق واجب را ادا کرد چه بهتر، وگرنه حاکم او را مجبور به طلاق دادن می نماید. « فَإِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» این هشدار و تهدید برای کسی است که چنین سوگندی می خورد و هدفش از آن زیان رساندن، و مردم را به سختی افکندن است. و از این آیه استدلال می شود که «ایلاء» مخصوص زن است، چون خداوند متعال فرموده است: « مِن نِّسَآئِهِمْ» و نیز دلالت می نماید که آمیزش با همسر هر چهار ماه یکبار واجب است، چون بعد از چهار ماه مرد مجبور می گردد که با زنش آمیزش کند، و اگر امتناع ورزد باید او را طلاق دهد، و چنین حکمی بدان سبب است که امر واجبی را ترک کرده است.
آیه ی 228:
 وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ ، و زنان طلاق داده شده باید به مدت سه بار عادت ماهانه انتظار بکشند، و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند، برای آنان جایز نیست آنچه را خداوند در رحم هایشان آفریده است پنهان کنند، و شوهرانشان اگر قصد اصلاح دارند به بازگرداندن آنها در این مدت سزاوارترند و برای زنان حقی است که مردان باید ادا کنند همچنان که مردان بر زنان حقی دارند که باید بگونه شایسته ادا نمایند، و مردان بر زنان درجه برتری دارند، و خداوند عزیز و حکیم است.
زنانی که شوهرانشان آنها را طلاق دادند « يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ» انتظار بکشند، و مدت انتظار « ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ» سه حیض، یا سه پاکی است، طبق اختلاف علما در مورد کلمه «قروء» . اما صحیح آن است که منظور از « قرء» حیض است . و این عادت چند حکمت دارد؛ از آن جمله اینکه وقتی سه حیض بر زن بگذرد دانسته می شود که در رحم او فرزندی نیست، پس به اختلاط نسب نمی انجامد. بنابراین خداوند بر زنها واجب کرده تا « مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ» از آنچه خداوند در شکم آنها قرار داده است خبر دهند. و خداوند بر آنها حرام کرده است که فرزند یا حیضی که در رحم دارند پنهان  کنند، چون پنهان داشتن آن به فسادهای زیادی منجر می شود، بنابراین پنهان داشتن حاملگی باعث می شود فرزند را به کسی دیگر نسبت دهد که یا از روی علاقه به آن فرد چنین می کند، یا اینکه برای سپری شدن عادت شتاب می ورزد. پس وقتی آن را به غیر از پدرش نسبت دهد باعث قطع رحم و محرومیت از ارث و محروم شدن محارم و خویشاوندان از ارث او می گردد. و چه بسا ممکن است که با محارم خویش ازدواج کند و در نتیجه ی این عمل به غیر از پدرش نسبت داده شود، و تبعاتی از قبیل اینکه از وی ارث داده شود، و تبعاتی از قبیل اینکه از وی ارث ببرند یا وی از دیگران ارث ببرد، به وجود آید، و یا  اینکه خویشاوندان کسی را که گویا پدرش می باشد خویشاوند وی قرار داده شود. و این باعث شر و فسادی می گردد که فقط پرودگار اندازه آنرا می داند. برای بیان قباحت این کار همین کافی است که او به نکاح کسی درآید یا کسی را به نکاح خود درآورد که نکاحش با او یا برای او باطل است، و اینکار اصرار بر گناه کبیره زنا محسوب می شود.
و اما پنهان کردن حیض، به این صورت که عجله کند و خبر دهد که در عادت ماهانه به سر می برد، در حالی که دروغ می گوید، این کار زیر پانهادن حق شوهر است، و با این عمل، خود را برای دیگری مباح قرار می دهد، و گناه و زشتی های دیگری نیز از این کار پدید می آید و برخی را بیان کردیم، و اگر دروغ گفته و بگوید در حالت حیض به سر نمی برم، تا عادت ماهانه او طولانی شود و از شوهرش نفقه ای بگیرد که بر گردن او واجب نیست، این نفقه از دو جهت برای او حرام است؛ یکی این که او مستحق این نفقه نیست، و دیگر اینکه این مسئله را به شرع نسبت داده است در حالی که دروغ می گوید. چون شاید شوهرش پس از تمام شدن عادت ماهانه اش به او رجوع کند، و این زنا شمرده می شود، چون آن زن نسبت به شوهرش بیگانه است. بنابراین خداوند متعال فرمود: « وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» پس پنهان کردن از جانب زنان دلیلی است بر اینکه آنها به خدا و روز قیامت ایمان ندارند، و اگر به خدا و روز قیامت ایمان داشتند و می دانستند که آنها طبق اعمالشان مجازات خواهند شد، چنین چیزی از آنها سر نمی زد. و این بیانگر آن است که خبر دادن زن در مورد خودش که جز او کسی دیگر از آن آگاهی پیدا نمی کند، مانند حاملگی و حیض و امثال آن پذیرفته می شود.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ» و تا زمانی که زن در دوران عادت انتظار می کشد، شوهرانشان سزاوارترند که آنها را به زندگی زناشویی خود بازگردانند، « إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا» اگر هدفشان دوستی و محبت و علاقه مندی بود. و مفهوم آیه این است که اگر شوهران هدفشان اصلاح نباشد برای بازگرداندن زنان به زندگی زناشویی سزاوارتر نیستند، و برای آن حلال نیست که زنان را بازگردانند، چون در این صورت هدف آنان متضرر کردن زن و طولانی نمودن عادت ماهانه آنها می باشد. و آیا شوهر با چنین هدفی می تواند زن را باز گرداند؟
در این مورد دو قول وجود دارد: جمهور بر این باورند که او می تواند این کار را انجام دهد هرچند که مرتکب کاری حرام شده است. اما صحیح آن است که اگر شوهر هدفش اصلاح نباشد، نمی تواند این کار را بکند، همان طور که ظاهر آیه شریفه بیانگر آن است . و حکمتی دیگر در این انتظار کشیدن موجود است، و آن این که چه بسا شوهر از جدایی و طلاق پشیمان گردد، پس این مدت برای شوهر مقرر گشته است تا فکر کند و تصمیم قطعی بگیرد.
و این بیانگر آن است که خداوند توافق و محبت زن و شوهر را دوست دارد و جدایی آنها را نمی پسندد. همان طور که پیامبر (ص) فرموده است: « أبعَضُ الحَلالِ إلی اللهِ الَّطلاقُ » ناپسندترین و منفورترین چیزی که خداوند آن را حلال کرده است، طلاق می باشد.
 و این مخصوص طلاق رجعی است، و اما در طلاق بائن، شوهر به بازگرداندن زن سزاوارتر نیست، بلکه اگر زن و شوهر بر بازگشتن به زندگی زناشویی توافق کردند باید عقد جدیدی که همه شرایط نکاح را دارا باشد، اجرا شود.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» یعنی زنان بر شوهران خود حقوقی دارند، و مرجع حقوق میان زن و شوهر انصاف و نیکی است، و انصاف و نیکی را با عرف و عادتی که در آن دیار جریان دارد می توان سنجید. البته عرف و عادت با توجه به اختلاف زمان و مکان و حالات و اشخاص فرق می کند. و این بیانگر آن است که نفقه، و پوشاک، و معاشرت، و مسکن، و همچنین آمیزش باید به نحو احسن انجام پذیرد، و این چیزها با عقد مطلق به نحو احسن انجام پذیرد، و این چیزها با عقد مطلق بر مرد واجب می شود، و اما عقدی که در آن شرایطی مطرح شده است اجرا شود، مگر اینکه شرطی باشد که کار حرامی را حلال نماید یا حلالی را حرام کند، که چنین شرطی اعتبار ندارد.
« وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ» و مردان بر زنان مقام برتری دارند، و بیشتر بر زنان حق دارند، همانطور که خداوند متعال فرموده است: « الّرِجَالُ قَوَّمُونَ عَلَی النِّساءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعضَهُم عَلَی بَعضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِن أَموَلِهِم» مردان قیّم زنانند، به سبب اینکه خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری داده است، و به سبب اینکه مردان از اموالشان نفقه زنان را می دهند.
و مقام پیامبری و قضاوت و امامت صغری و کبری، و سایر مقام ها از آن مردان بوده و مرد در بسیاری از امور دو برابر زن حق دارد، مانند ارث و غیره. « وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ » و خداوند دارای قدرت چیره و فرمانروایی بزرگ است و همه در برابر او سرتسلیم فرود می آورند ، اما خدا با اینکه قدرت دارد در کارهایش حیکم است.
از عموم این آیه، « عده» زنان باردار مشخص می گردد، پس عده آنها وضع حمل آنها است. و زنانی که شوهرانشان با آنان آمیزش نکرده اند، عدّه ندارند، و عدّه کنیزان دو حیض است، همین طور که اصحاب(ص) چنین گفته اند و سیاق و عبارت آیه دلالت می نماید که منظور از زن، زن آزاد است.
آیه ی 229:
الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلاَّ أَن يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ،  طلاق دوبار است، پس از آن یا به خوبی نگاه داشتن، یا به نیکی رها کردن. و برای شما حلال نیست که از آنچه بدیشان داده اید باز پس گیرید، مگر اینکه دو طرف بترسند که نتواند حدود خداوندی را برپا دارند، پس اگر شما ترسیدید که آن دو نتوانند حدود خداوند را برپا دارند، پس گناهی بر آنها نیست که زن فدیه و عوضی بپردازد، این حدود الهی است، پس ، از آن تجاوز نکنید و هرکسی از حدود الهی تجاوز کند پس ایشان ستمکاران اند.
طلاق در زمان جاهلیت موجود بود و تا ابتدای ظهور اسلام استمرار داشت. به گونه ای که مرد زنش را طلاق می داد و نهایتی برای این کار وجود نداشت، و هرگاه مرد می  خواست زن را اذیت کند، او را طلاق می داد و چون عده او نزدیک به تمام شدن می گشت باز به او رجوع می کرد، سپس او را طلاق می داد و چون عده او نزدیک به تمام شدن می گشت باز به او رجوع می کرد، سپس او را طلاق می داد، و همیشه این کار دچار به زیانی می گردید! بنابراین خداوند متعال خبر داد: « الطَّلاَقُ» طلاقی که مرد به آن می تواند به شوهرش مراجعت کند« مَرَّتَانِ» دو بار است؛ تا شوهر بتواند، اگر هدفش اذیت زن نباشد، زن را به زندگی زناشویی باز گرداند، و در این مدت فکر کند. اما بیشتر از دو بار نمی تواند به او مراجعت نماید، چون کسی که بیش از دو بار زنش را طلاق دهد از دو حالت خارج نیست؛ یا بر ارتکاب امر حرام جرات پیدا کرده، یا اینکه علاقه ای به نگاهداری آن زن ندارد، بلکه هدف او آزار وی است. بنابراین خداوند متعال شوهر را فرمان داد که همسرش را نگاهدارد، « بِمَعْرُوفٍ» و به خوبی با او زندگی می کنند، و این بهتر است، و گرنه باید زن را به نیکی رها کند واز او جدا شود. « بِإِحْسَانٍ» و از جمله جمله هایی نیکو این است که به خاطر جدایی از زن چیزی از او نگیرد، چون این ظلم است، و گرفتن مالِ بدونِ عوض است. بنابراین فرمود: « وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلاَّ أَن يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ» و آن خلع نیکو است، به این صورت که زن، شوهر خود را به سبب اخلاق بدش یا به سبب نقصی که در اندام و آفرینش جسمی او وجود دارد، یا اینکه از نظر اعتقادی کمبود داشته، و بیم دارد که نتواند به این روش فرمان خدا را در رندگی اجرا کند، آن گاه فدیه ای به شوهر می دهد و طلاق می گیرد.
« فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ» پس اگر بیم داریدکه آن دو، حدود خدا را بر پا نمی دارند، چنانچه که زن برای آزاد کردن خود، فدیه ای دهد، گناهی برایشان نیست، چون فدیه ای که زن می پردازد عوض مفارقه ای است که زن می پردازد عوض مفارقه ای است که خودخواهان آن است . از این آیه مشروعیت خلع ثابت می گردد، و آن زمانی است که ترس از عدم اقامه حدود الهی یافت شود.
« تِلْكَ» و آنچه از احکام شرعی که پیش تر بیان شد، « حُدُودُ اللّهِ» احکام خداوندی هستند که آنرا برای شما مشروع نموده و دستور داده است از آن تجاوز نکنید. « وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» و هرکس از مرزهای الهی تجاوز کند، پس ایشان ستمکارانند. و چه ستمی بزرگتر از این که کسی حلال را زیر پا  بگذارد و وارد قلمرو حرام شود و آنچه را خداوند برایش حلال نموده است وی را کفایت نکند؟!
و ستم و ظلم بر سه قسم است :
1- ستمی که بنده در میان خود و خدای خویش مرتکب می شود.
2- شرک که بزرگترین ستم است.
3- ستمی که بنده میان  خود و مردم مرتکب می شود. و شرک را خداوند جز با توبه کردن و باز آمدن از آن نمی بخشد، و خداوند همه حقوق بندگان را می گیرد و چیزی را از آن رها نمی کند، و ستمی که میان بنده و خداست پایین تر از شرک است، تحت خواست و حکمت الهی است که اگر بخواهد آن را می بخشد.
آیه ی 231-230:
فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ، و اگر آن از طلاق داد، پس برای او حلال نیست مگر اینکه با شوهری دیگر ازدواج کند، پس اگر شوهر دوم او را طلاق داد، گناهی بر آنها نیست که دوباره به یکدیگر باز گرداند، اگر بدانند به احکام الهی را بر پا می دارند، این حدود خداوند است ، آنرا برای قومی که می دانند بیان می کند.
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ اللّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ، و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عده خود نزدیک شدند، پس یا آنها را به خوبی نگاه دارید، و یا به خوبی رها  کنید، و هرگز آنان را برای زیان رساندن به آنها نگاه ندارید تا از حد تجاوز کنید، و هرکسی چنین کند بر خود ستم کرده است. و آیات خداوندی را به تمسخر نگیرید، و نعمت های خدا را و آنچه از کتاب و سنت بر شما نازل کرده است و شما را به آن پند می دهد، به یاد آورید، و از خدا بترسید، و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست.
خداوند متعال می فرماید: «  فَأن طَلَّقَهَا» یعنی اگر طلاق سوم را داد، « فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ» آن زن  برای او حلال نیست مگر اینکه با مردی دیگر به صورت صحیح ازدواج کند، و باید آن مرد با او آمیزش نماید. و نکاح شرعی بطور قطع یک نکاح صحیح است و عقد و آمیزش هر دو در آن داخل اند. و باید ازدواج دوم از روی علاقه باشد، و اگر هدف از ازدواج دوم از روی علاقه باشد، و اگر هدف از ازدواج دوم این باشد که زن برای شوهر اول حلال گردد، چنین نکاحی صحیح نیست، و زن برای شوهر اول حلال نمی گردد. و اگر زن کنیز بود و پس از طلاق، صاحبش با او آمیزش کرد برای شوهر اول حلال نمی گردد، چون مولا و صاحب کنیز، شوهر نیست. پس اگر شوهر دوم از روی علاقه با زن ازدواج نمود و با او آمیزش کرد، سپس از او جدا شد و عدّه زن تمام گردید، « فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا» برای شوهر اول و زن گناهی نیست، « أَن يَتَرَاجَعَا» که باز به زندگی زناشویی  برگردند، و عقد جدید را میان خود ببندند، و چون بازگشتن را به هر دو نسبت داده است باید هر دو خشنود شوند.
اما در بازگشتن، شرط این است که هر دو تصور می کنند که « أَن یقُیمِاَ حُدُود اللّهِ» می توانند حق یکدیگر را به جا آورند، و این وقتی است که زن و شوهر را به جا آورند، و این وقتی است که زن و شوهر از رفتارهای گذشته خود که باعث جدایی آنها گردیده است ،پشیمان نشوند، و تصمیم بگیرند زندگی گذشته را به زندگی خوبی تبدیل کنند، پس در اینجا بر آنان گناهی نیست که به سوی یکدیگر بر گردند.
و مفهوم آیه شریفه این است که اگر آنها دانستند که نمی توانند حدود الهی را پابرجا دارند، به این صورت که گمان غالب آنها این بود که همان حالت گذشته باقی است، و نمی توانند زندگی درستی را پایه ریزی کنند، در این صورت اگر آنها باز به زندگی گذشته برگردند و با هم ازدواج کنند، گناهکار می شوند، چون هیچ کاری که در آن دستور خدا اجرا نشود و از او فرمان برده نشود جایز نیست. و این دلالت می نماید که شایسته است انسان هرگاه خواست در کاری وارد شود به ویژه در ریاست ها و سرپرستی های کوچک و بزرگ، باید به خودش بنگرد، اگر دید که او توانایی چنین کاری را دارد، و اطمینان داشت که از عهده آن بر می آید، اقدام کند، وگرنه باید دست نگه دارد.
وقتی که خداوند متعال این احکام  بزرگ را بیان کرد، فرمود: « وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ» و اینها حدود آیین های خداوند است ، که آن را مشخص نموده ، و توضیح داده  است، « يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» و آن را برای کسانی بیان می نماید که می دانند، چون آنهایی که می دانند، از قوانین الهی بهره مند می شوند، و دیگران را نیز بهره مند می سازند. و این بیانگر فضیلت اهل علم است، که برکسی پوشیده نیست، چون خداوند فرموده  است:آیین و قوانین خود را مخصوصا برای اهل علم بیان می دارد، و اساسا این آیین ها برای اهل علم است. ونیز این آیه بیانگر آن است که خداوند متعال دوست دارد بندگانش قوانین و پیامهایی را که بر پیامبرش نازل کرده است، بدانند و در آن آگاهی حاصل کنند.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء» و هرگاه زنان را یک یا دو طلاق رجعی دادید، « فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ» و آنها به پایان دوران عدّه خود نزدیک شدند، « فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» پس یا آنها را بازگردانید در حالی که نیت شما تامین حقوق آنان باشد، و یا اینکه آنها را بدون رجوع و زیان رساندن به آنها رها کنید . بنابراین فرمود: « وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا» و آنها را به قصد زیان رساندن به ایشان نگاه ندارید، « لَّتَعْتَدُواْ» زیرا در این کارتان از حلال تجاوز کرده و وارد حرام می شوید، پس نگاه داشتن زن به گونه شایسته حلال است، و زیان رساندن به وی حرام می باشد.
« وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» و هرکس چنین کند به خویشتن ستم کرده است، و ضرر به کسی بر می گردد که قصد ضرر رساندن را داشته است. « وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ اللّهِ هُزُوًا» خداوند آیت خود را بیان نمود، و هدف از آن این بود که مردم آن را بدانند و بدان عمل نمایند، و مرزها و حدود الهی را زیر پا ننهاده، و از آن تجاوز نکنند، چون خداوند این قوانین و حدود را بیهوده وضع نکرده است، بلکه آن را به حق نازل کرده، و از تمسخر به آن نهی نموده است. یعنی پروردگار از بازیچه قرار دادن آن، و فرمان نبردن از دستورات واجب نهی کرده است؛ مانند زیان رساندن در نگاهداری زن، جدایی، کثرت طلاق دادن، یا هر سه طلاق را یکجا دادن، که همه تجاوز از حدود الهی است.
و خداوند از سر ِ مهربانی و رحمت خویش طلاق را یکی پس از دیگری قرار داده است. و خداوند از آنجا که نسبت به بنده مهربان است و مصلحت او را می خواهد چنین حکم نموده است. « وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ» و به طور عموم نعمتهای خداوند را با ستایش و تمجید به زبان و با اعتراف و اقرار قلبی و با به کار گرفتن اعضا در طاعت خداوند، به خاطر آورید. « وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ» و آنچه خداوند از کتاب و سنت بر شما نازل کرده است، به یاد آورید، که کتاب و سنت برای شما راههای خیر را بیان می نمایند، و شما را بر آن تشویق می کنند. و بیراهه ها را برایتان بیان نموده و شما را از آن برحذر می دارند، و خداوند خودش را به شما معرفی می کند ، و آنچه او برای دوستان و دشمنانش پیش آورده است به شما می شناساند، و خداوند به شما چیزهایی آموخت که نمی دانستید.
و گفته شده که منظور از حکمت اسرار شریعت است، پس در کتاب خدا رازها و حکمت هایی وجود دارد، و آن بیان حکمت الهی در رابطه با اوامر و نواهی خدا می باشد، و هر دو مفهوم درست است، بنابراین فرمود: « يَعِظُكُم بِهِ» شما را به وسیله آنچه فرو فرستاده پند می دهد. این موید این نظریه است که منظور از حکمت، اسرار شریعت است، چون پند دادن با بیان حُکم و حکمت و تشویق یا ترساندن حاصل می شود. پس با حکم، جهل از بین می رود، و حکمت و تشویق سبب علاقه مندی می گردد، و حکمت و ترهیب باعث بازآمدن و ترسیدن می شود. « وَاتَّقُواْ اللّهَ» و در همه کارهایتان از خدا بترسید، « وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» به  همین خاطر این احکام را بطور کامل برای شما بیان کرد، که این احکام  را بطور کامل برای شما بیان کرد، که این احکام در هر زمان و مکانی به نفع مردم است. پس در هر وقت و هر حال او را سپاس می گوییم.
آیه ی 232:
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ، و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدّه خود رسیدند، آنها را از اینکه با شوهران (قبلی) خود ازدواج کنند، چنانچه در میانشان به طرز پسندیده ای توافق برقرار گردید، منع نکنید، این همان چیزی است که هرکس از شما که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد، به آن پند داده می شود. آن برایتان پاکتر و بهتر است، و خداوند می داند و شما نمی دانید.
این ، خطاب به اولیای زنی است که کمتر از سه طلاق داده شده است، که وقتی از عده بیرون شد و شوهرش خواست با او ازدواج کند و زن هم با این کار موافق بود، برای سرپرست زن از قبیل پدر و غیره جایز نیست که به سبب خشمگین بودن بر شوهر و ناراحتی از او به خاطر طلاقی که داده است، زن را از ادواج با او منع کنند. به همین خاطر فرمود: « مَن كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» یعنی هرکس که به خدا و روز اخرت ایمان دارد، ایمانش باید او را از منع کردن باز دارد. « ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ» این برایتان بهتر و پاکتر است از آنچه که گمان می برید جلوگیری از ازدواج بهتر و شایسته تر می باشد و اینکه با ازدواج مجدد آن دو مخالفت کرد. همان طور که عادت افراد متکبر و خود بزرگ بین چنین است. « وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» پس، از دستور کسی فرمان برید که او منافع شما را می داند، و مصلحت شما را می خواهد و به روشهای گوناگون آن را برایتان سهل و میسر می گرداند.
و این آیه دلیلی است بر  اینکه وجود «ولّی» در نکاح شرط است، چون خداوند اولیا را نهی کرده است از اینکه مانع ازدواج شوند، واین بیانگر آن است که وجود « ولّی» در نکاح موثر است. و خداوند آنها را باز نمی دارد مگر از کاری که در اختیارشان است و در آن حقی دارند.
آیه ی 233:
وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّآ آتَيْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ، و مادران ، فرزندان خود را دو سال کامل شیر دهند، این برای کسی است که بخواهد مدت شیرخوارگی را کامل نماید. و بر کسی که فرزند برای او متولد شده (پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادران را به گونه ای شایسته فراهم کند، هیچ کس جز به اندازه توانش مکلف نمی شود. هیچ مادری نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و هیچ پدری نیز نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و بر وارث فرزند چنین چیزی (نفقه) لازم است، و اگر پدر و مادر با رضایت و مشورت همدیگر خواستند فرزند را از شیر بگیرند، گناهی بر آنها نیست، و اگر خواستید دایه شیردهی برای  فرزندان خود بگیرید گناهی بر شما نیست به شرط اینکه آنچه را که متعهد شده اید پرداخت کنید به خوبی بپردازید،  از خداوند بترسید و بدانید که خداوند به آنچه می کنید بیناست.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ» این خبر به معنی امر و دستور است، چون به جای چیزی قرار داده شده که ثابت و مقرر  است و احتیاجی به دستور دادن ندارد.
خدا فرمان می دهد که « يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ» مادران دو سال به فرزندان خود شیر دهند، و از آن جا که منظور از سال، سال کامل است، و نیز به بخش اعظم سال هم سال گفته می شود، بنابراین فرمود: « كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ» یعنی دو سال کامل برای کسی که می خواهد دوران شیرخوارگی را کامل کند، و چون شیرخوار دو سالش تمام شد، دوران شیرخوارگی دو سالش تمام شد، دوران شیرخوارگی او به پایان رسیده است، و شیر پس از این مدت مانند سایر غذاهاست، بنابراین شیر دادن بعد از دو سال اعتباری ندارد و سبب حرمت نمی شود.
و از این نص، و از فرموده خداوند که می فرماید: « وَحَملُهُ وَفِصَلُهُ ثَلَثُونَ شَهرَاً» استنباط می شود که کمترین مدت بارداری شش ماه است و ممکن است بچه شش ماهه نیز به دنیا بیاید. « وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ» و بر پدر است، « رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» و این شامل زنی است که تحت نکاح مرد می باشد، کما اینکه زنی را طلاق داده شده است نیز شامل می شود. پس خوراک و پوشاک آن زن بر پدر لازم است، و این مزد شیردهی است. و این دلالت می نماید که اگر زن در قید نکاح او باشد، غیر از نفقه و پوشاک بر او واجب نیست. و هر شوهری به اندازه توانی که دارد خوراک و پوشاک زن را تهیه نماید. بنابراین فرمود: « لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا» یعنی حلال نیست که مادر به خاطر فرزندش زیان ببیند، به این صورت که از شیر دادن به فرزندش جلوگیری شود، و یا نفقه و پوشاک و مزد او داده نشود. « وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ» و پدر نیز نباید به خاطر فرزندش ضرر ببیند. به این صورت که مادر به خاطر زین رساندن به پدر از شیر دادن امتناع ورزد و یا شیر دهنده بیش از مقدار واجب، نفقه و خوراک از او طلب کند، و امثال این. و « مَوْلُودٌ لَّهُ» دلالت می نماید که فرزند از آن پدر است و به او داده می شود ، زیرا حاصل تلاش است و به او داده می شود، زیرا حاصل تلاش اوست، بنابراین پدر می تواند از مال فرزند برای خود بردارد، خواه فرزند راضی باشد یا ناراضی، به خلاف مادر.
« وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ» و اگر کودک پدر نداشته باشد، و مال نداشته باشد همان خوراک و پوشاکی که بر پدر لازم است، بر وارث کودک لازم است تا به شیر دهنده بپردازد. پس این بخش از آیه دلالت می نماید که نفقه خویشاوندان مستمند بر عهده خویشاوند وارث و توانگر است، « فَإِنْ أَرَادَا » و اگر پدر و مادر خواستند، « فِصَالاً» فرزند را قبل از کامل شدن دو سال از شیر بگیرند، « عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا» و هر دو راضی باشند، « وَتَشَاوُر» و با یکدیگر مشورت کنند که آیا گرفتن وی از شیر به مصلحت بچه است یا نه؟ پس اگر مصلحت بود و هر دو راضی شدند، « فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا» به خاطر از شیر گرفتن بچه قبل از کامل شدن دو سال بر آنان گناهی نیست. پس مفهوم آیه دلالت می نماید که اگر یکی از پدر و مادر راضی بود و دیگری راضی نبود و یا مصلحت بچه در ان نبود، گرفتن وی از شیر جایز نیست. « وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَكُمْ» گناهی بر شما نیست، به شرطی که حقوق شیردهندگان به خوبی بپردازید. « وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» و بدانید که خداوند به آنچه می کنید بیناست و شما را بر آن مجازات خواهد کرد و پاداش خیر یا شر به شما خواهد داد.
آیه ی 234:
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ، و کسانی از شما که می میرند و زنانی را بر جای می گذارند، (همسران) چهارده ماه و ده روز انتظار بکشند، و چون عدّه خود را به پایان رساندند بر شما گناهی نیست در آنچه که آنان به طور شایسته درباره خود انجام دهند، و خداوند به آنچه می کنید اگاه است.
هرگاه شوهر درگذشت واجب است که زنش چهارماه و ده روز انتظار بکشد، و حکمت آن این است که بارداری در مدت چهار ماه مشخص می شود، و بچه در آغاز ماه پنجم در شکم حرکت می کند، و زنان حامله و باردار از شکم حرکت می کنند، و زنان حامله و باردار از این قاعده کلی استثنا هستند، زیرا عده آنها وضع حمل آنان است، و همچنین عده کنیز نصف عده زن آزاد است، یعنی دو ماه و پنج روز. « فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ» و هنگامی که عده آنها به پایان رسید، « فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنفُسِهِنَّ» پس بعد از عده اگر انان به آرایش خود بپردازند، بر شما گناهی نیست. « بِالْمَعْرُوفِ» یعنی به صورتی که حرام و مکروه نباشد. و از این ثابت می شود که سوگواری در مدت عده برای زنی که شوهرش  مرده است واجب می باشد، و برای زنانی که طلاق داده شده و از همدیگر جدا شده اند، جایز نیست که در سوگ بنشینند، و علما بر این موضوع اجماع کرده اند. « وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» و خداوند ظاهر و باطن کارهایتان، و کارهای آشکار و پوشیده شده را می داند، و شما را بر آن مجازات خواهد کرد. و خداوند که خطاب به اولیاء زن می فرماید: « فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنفُسِهِنَّ» بیانگر آن است که «ولّی» باید بر زن نظارت نماید، و زن را از آنچه که انجام دادنش جایز نیست منع کند، و او را بر انجام انچه واجب است وادار نماید، چرا که وی ر اینجا مورد خطاب قرار گرفته است و این امر بر او واجب است.
آیه ی 235:
وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَكْنَنتُمْ فِي أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَـكِن لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ، و بر شما گناهی نیست که به طور کنایه از زنان خواستگاری کنید، و یا در دلهایتان پنهان نمایید، خداوند می داند که شما آنها را یاد می کنید، ولی به آنها وعده پنهانی ندهید مگر اینکه سخن نیکویی بگویید، و تصیم به عقد نکاح نگیرید تا وقتی که عده به پایان برسد، و بدانید که خداوند می داند آنچه را که در دلتان است، پس از او بترسید و بدانید که خداوند آمرزگار و مهربان است.
این حکم زنی است که پس از وفات شوهرش در حال گذراندن عده است، یا اینکه شوهرش زنده است، و از او جدا شده است، پس حرام است که در دوران عده به صراحت از او خواستگاری شود مگر اینکه خواستگار همان مردی باشد که او را طلاق داده است. و منظور از « وَلَـكِن لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا» همین است، اما خواستگاری با اشاره و به صورت کنایه گناه نیست.
و فرق این دو مساله در این است که خواستگاری صریح جز قصد نکاح و ازدواج احتمال دیگری ندارد، بنابراین حرام است، زیرا بیم آن می رود زن عجله کند، و چون علاقمند به ازدواج است احتمال دارد در سپری شدن عده دروغ بگوید. این بیانگر آن است که مقدمات کار حرام نیز حرام می باشد. در ضمن، این عمل ستمی است در حق شوهر اول، چرا که در مدت عده، زن نباید به کسی دیگر وعده ازدواج بدهد.
اما اشاره کردن، و به صورت کنایه خواستگاری نمودن، همه احتمال ازدواج را دارد و هم احتمال چیزی دیگر، پس در رابطه با خواستگاری از زنی که طلاق طلاق بائن است جایز است گفته شود: من می خواهم ازداج کنم، و دوست دارم بعد از پایان عده ات به من مشورت کنی و امثال آن.
این عمل جایز است چون به منزله خواستگاری صریح نیست. و همچنین گناه نیست که انسان در دل خود پنهان کند با زنی که در حال گذراندن عده است پس از تمام شدن عده اش ازدواج ک ند. بنابراین فرمود: « أَوْ أَكْنَنتُمْ فِي أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ» تمام این تفاصیل در مورد مقدمات عقد است. اما نکاح حلال نیست« حَتَّىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ» تا اینکه عده تمام شود.
« وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ» و بدانید که خداوند آنچه را که در دل دارید می داند، پس نیت خیر داشته باشید و قصد بد مکنید و از عذاب او بترسید، و به پاداش او امید داشته باشید. « وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ » و بدانید که خداوند آمرزنده است، برای کسی که گناهی از او سر می زند اما توبه می کند و به سوی پروردگارش باز می گردد« حَلِيمٌ» بردبار است و گناهکاران را به سبب گناهانشان زود مواخذه نمی کند، با اینکه بر آنها قدرت دارد.
ایه ی 236:
لاَّ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ ، اگر زنان را قبل از اینکه با آنان آمیزش جنسی کنید و قبل از اینکه برای آنان مهریه ای تعیی نمایید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. آنان را به طور پسندیده، به نوعی بهره مند سازید، توانگر به اندازه خودش و تنگدست به اندازه خودش، این کاری است شایسته نیکوکاران.
بر شما ای گروه شوهران گناهی نیست که زنان را قبل از آمیزش و قبل از تعیین مهریه طلاق دهید، گرچه این کار باعث سرشکستگی و خرد شدن شخصیت زن می گردد، اما با دادن متعه جبران می شود. پس بر شما لازم است که چیزی بدهید تا رنجش خاطرشان جبران شود.
« عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ» بر توانگر به اندازه توانش و بر فقیر به اندازه وسعش. و این به عرف بر می گردد، و با اختلاف حالات فرق می کند. بنابراین فرمود:« مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ» پس این حق الزامی است،« عَلَى الْمُحْسِنِينَ»  بر نیکوکاران، و آنها نباید زنان را تحقیر کنند  وچون آنان باعث شدند تا زنان چشم بدوزند و علاقه پیدا کنند و دلهایشان به آنان وابسته شود، سپس چیزی را که به آن علاقه پیدا کردند به آنان ندادند، بر مردان لازم است در مقابل این کار به آنان متعه بدهند. چقدر زیباست این حکم خدوند! و چقدر حکمت و رحمت پروردگار را در بردارد! و چه کسی زیباتر از خدا برای قومی که یقین دارند حکم صادر می نماید؟! پس این حکم زنانی است که قبل از آمیزش و قبل از تعیین مهریه طلاق داده می شوند.
آیه ی 237:
وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إَلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ، و اگر زنان را قبل از ایکه با آنان آمیزش جنسی کنید، طلاق دادید، در حالی که برای آنها مهریه تعیین کرده اید، پس نصف آنچه تعیی کرده اید را بپردازید. مگر اینکه آن را به شما ببخشند یا کسی که عقد ازدواج در دست اوست آن را ببخشد، و اگر ببخشد، به پرهیزگاری نزدیک تر است ، و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید همانا خداوند به آنچه می کنید بیناست.
سپس حکم زنانی را بیان کرد که مهریه آنها تعیین گردیده است، پس فرمود: « وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ»  و اگر زنان را قبل از آمیزش و بعد از اینکه مهریه تعیین گردید طلاق دادی، پس نصف مهریه تعیین شده را به آنان بدهید، و نصف آن مال شماست، و این واجب است به شرطی که گذشت و بخششی در میان نباشد و زن نصف مهریه را به شوهر نبخشد، البته به شرطی که بخشیدن زن درست باشد. « أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ» طبق قول صحیح ، منظور شوهر است. یعنی یا کسی که پیوند نکاح در دست اوست، ببخشد، چون باز کردن گره ازدواج در دست شوهر است، و نیز برای ولی درست نیست که حق زن را ببخشد چون او نه مالک است و نه وکیل.
سپس خداوند متعال به گذشت تشویق نمود و بیان کرد که گذشت کردن به پرهیزگاری نزدیکتر است، چون گذشت احسان است و موجب شرح صدر می گردد، و انسان نباید از نیکوکاری دوری نماید و آنرا فراموش کند، که بالاترین رتبه در معاملات نیکوکاری است، زیرا تعامل و رفتار مردم در میان خودشان دو گونه است: یا عدل و انصاف است که واجب می باشد، و آن گرفتن واجب و دادن واجب است، و یا فضل و احسان است، که به معنی تسامح و چشم پوشی از حقوق و دادن چیزی است که بر آدمی لازم نیست. پس انسان نباید هیچ گاه این مقام را فراموش کند، به خصوص در مورد کسی که بین تو و او معامله و همزیستی است. همانا خداوند نیکوکاران را در عوض این عمل نیک از فضل و کرم خویش بهره مند می سازد. بنابراین فرمود: « إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» همانا خداوند  به آنچه می کنید آگاه است.
آیه ی 239-238:
حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ، بر ادای نمازها و نماز میانه محافظت کنید، و فروتنانه برای خدا بایستید.
فَإنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ، پس اگر ترسیدید، پیاده یا سواره نماز را ادا کنید، و چون ایمن شدید پس خدا را یاد کنید، که به شما چیزهایی آموخت که نمی دانستید.
« حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ» خداوند فرمان می دهد تا بر ادای نمازها به طور عموم مواظبت شود و بر ادای نماز وسطی، « والصَّلاَةِ الْوُسْطَى» که نماز عصر است، محاظفت شود. محافظت بر نماز یعنی ادا کردن آن در وقتش، و با شرایط و ارکانش، و با فروتنی، و ادا کردن تمام واجبات و مستحبات آن. و با محافظت کردن بر نمازها بر سایر عبادات نیز محافظت می شود. و نماز انسان را از کارهای زشت و منکر باز می دارد، به خصوص زمانی که نماز بطور کامل ادا شود. همانطور که خداوند دستور داده است: « وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ» و فروتنانه برای خدا بایستید. در این آیه به ایستادن و فروتنی در آرامش در نماز و پرهیز از صحبت کردن امر شده است.
« فَإنْ خِفْتُمْ» و اگر ترسیدید. منابع ترس را ذکر نکرد، تا شامل ترس از کافر، ستمگر، درنده و دیگر موارد ترسناک گردد، پس در این صورت، « فَرِجَالاً» پیاده نماز بخوانید، « أَوْ رُكْبَانًا» یا در حالی که بر اسب و شتر و سایر سواری ها سوار هستید. و در این حالت بر نماز گذار لازم نیست که رویش حتما به سوی قبله باشد، چون در حالت سواری گاهی اوقات اسب یا شتر رو به سوی قبله حرکت می کند و گاهی نیز به آن پشت می نماید. انچه که از این آیه استنباط می شود تاکید بر محافظت از نماز است، چرا که خداوند به خواندن نماز دستور داده است هرچند که به بسیاری از ارکان و شروط آن خلل وارد شود. نیز از این آیه استنباط می شود که به تاخیر انداختن نماز در سخت ترین حالت جایز نیست. بنابراین خواندن نماز با این وضعیت بهتر و برتر از نمازی ا ست که با اطمینان و آرامش اما خارج از وقتش خوانده شود.
« فَإِذَا أَمِنتُمْ» و هرگاه ترس شما برطرف شد، « فَاذْكُرُواْ اللّهَ» خدا را یاد کنید. این شامل انواع ذکر می شود که نماز کامل و بدون عیب و نقص یکی از مصادیق آن است. « كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ» امنیت و آسایش نعمت بسیار بزرگ و مهمی است که در مقابل آن باید خدا را یاد کرد و شکر او را به جای آورد چرا که شکر نعمت ، نعمت را افزون کند و آن را ماندگار خواهد کرد.
آیه ی 240:
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِيَ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ، و کسانی از شما که می میرند و زنانی را بر جای می گذارند باید برای همسران خود سفارش کنند که وارثان شوهر آنها را تا یکسال بهره مند سازند و آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونه شایسته درباره خود انجام می دهند گناهی بر شما نیست، و خداوند عزیز و حکیم است.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ» بسیاری از مفسرین بر این باورند که این آیه کریمه به وسیله آیه ای که قبل از آن آمده است منسوخ شده است . و آن فرموده الهی است که می فرماید: « وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَربَعَةَ أَشهُرِ وَ عَشرَاَ» پیش تر مقرر بود که زن باید یک سال کامل انتظار بکشد، سپس یک سال منسوخ شد و تبدیل به چهار ماه و ده روز گردید. البته در این جا این سوال مطرح می شود که چرا آیه نسخ کننده از آیه منسوخ شده قرار دارد؟ که در پاسخ گفته اند: آن آیه در محل مقدم است نه در نزول، زیرا شرط ناسخ آن است که بعد از منسوخ نازل شده باشد. و این قول دلیلی ندارد، زیرا هر کس در این دو آیه تامل کند در می یابد که قول آخر در مورد این آیه درست است، و آیه اول در مورد واجب بودن انتظار کشیدن در مدت چهار ماه و ده روز است، که زن به صورت وجوب و قطعی باید این مدت را در عده بگذراند. اما در این آیه وارثان مرده سفارش شده ا ند که زن را یک سال کامل پیش خود نگاه دارند تا روحیه پژمرده شده و قلب شکسته اش بهبود یابد و با این کار نسبت به مرده شان نیکویی کرده باشند.
بنابراین فرمود: « وَصِيَّةً لِّأَزْوَاجِهِم» سفارشی است از جانب خدا به اهل میت، تا به همسر مرده نیکی نمایند و او را بهره مند سازند و از خانه بیرون نکنند، پس اگر زن علاقه داشته باشد، می ماند، و اگر دوست داشته باشد بیرون می رود، و بر او گناهی نیست. بنابراین فرمود: « فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِيَ أَنفُسِهِنَّ» و اگر بیرون رفتند، به خاطر آنچه آنان با خود می کنند، از قبیل آرایش، و لباس پوشیدن، بر شما گناهی نیست، اما به شرطی که این آرایش به صورت پسندیده ای باشد، و زن از حدود دین و دایره ارزشها خارج نشود. و پروردگار ایه را با ذکر دو اسم بزرگ از اسماء زیبای خود به پایان رساند، که بر کمال عزت و قدرت ، و کمال حکمت وی دلالت می نمایند، چون این احکام از سرچشمه قدرت و حکمت الهی صادر شده، و بر کمال حکمت او دلالت می نمایند، چرا که خداوند این احکام را در جایگاه شایسته ان قرار داده است.
آیه ی 242-241:
وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ، و برای زنان طلاق داده شده هدیه ای شایسته است، و این حقی است بر مردان پرهیزگار.
كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ، این چنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می کند تا بیاندیشید.
در آیه گذشته بیان کرد زنی که به سبب مرگ شوهرش جدا شده است، باید او را با هدیه ای بهره مند سازند ،اینجا نیز ذکر کرد هر زنی که طلاق داده شود بر شوهرش لازم است که به گونه ای شایسته و برحسب توانایی اش او را بهره مند سازد، و این حقی است که مردان پرهیزگار انجام می دهند، چنین کاری مستحب و از عادت های پرهیزگاران است.
پس اگر مهریه ای برای زن تعیین نشده بود، و شوهر او را قبل از آمیزش طلاق داد، پیش تر گذشت که بر شوهر لازم است برحسب توانگری خود به او هدیه ای بدهد. و اگر برای زن مهریه ای تعیین شده بود، نصف مهریه را به او بپردازد، و اگر با زن آمیزش شده بود، هدیه دادن نزد جمهور علما مستحب است، و بعضی از علما این را با استناد به « حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ» واجب دانسته اند. و اصل در « حق» آن است که واجب است، به ویژه انکه آن را به پرهیزگاران نسبت داده و پرهیزگاری نیز واجب است.
پس از آنکه خداوند متعال احکام بزرگ و مهمی را در رابطه با زن و شوهر بیان کرد، و خداوند احکامش را و اسلوب زیبایی که برای تبیین مسایل و واقعیت ها در پیش می گیرد، ستود و بیان نمود که این احکام با عقلهای سالم همخوانی دارد، و از آن تمجید کرد و فرمود: هدف از بیان آن برای بندگان این است که آن را بفهمند، و در آن بیاندیشند و به آن عمل نمایند. و تعقل و خردورزی کامل همین است که آدمی در آیات خدا بیاندیشد و بدان عمل نماید.
آیه ی 245-243:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ، آیا داستان کسانی را نشنیده ای که از بیم مرگ از خانه هایشان بیرون آمدند، و آنان هزاران نفر بودند پس خداوند به آنها گفت:« بمیرید» مردند سپس آنها را زنده کرد، همانا خداوند بر مردم کرم و بخشایش دارد اما بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند.
وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيم، و در راه خدا پیکار کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست.
مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ، کیست که به خداوند قرضی نیکو دهد و خدا آنرا برای او چندین برابر کند؟ و خداوند است که در معیشت بندگان تنگی و گشایش پدید می آورد و به سوی  او باز می گردد.
آیا این داستان عجیب را که برای گذشتگان شما پیش آمد شنیده ای؟ آنگاه که « وبا» سرزمین آنها را فرا گرفت و آنان با این که هزاران نفر بودند برای اینکه از دست مرگ فرار کنند از سرزمین خود بیرون رفتند، اما فرار، آنان را نجات نداد و نتوانست چیزی را که از وقوع آن می ترسیدند از آنها دور نماید و خداوند برخلاف مقصودشان با آنها برخورد کرد و همه را هلاک گرداند، سپس بر آنان منت گذارد و آنگونه که بسیاری از مفسران گفته اند خداوند آنها را به سبب دعای یکی از پیامبران ، و یا به سببی دیگر زنده گرداند. آری! خداوند آنها را  به سبب فضل و احسان خود زنده گردانید، و او همواره بر مردم احسان و فضل دارد. و آنها می بایست شکر نعمت های الهی را به جا آورند، و به آن اعتراف کرده و آن نعمت ها را در راه خشنودی خداوند صرف نمایند، اما بیشترشان در انجام فریضه شکرگذاری کوتاهی ورزیدند.
در این داستان عبرتی بس بزرگ نهفته است مبنی بر اینکه خداوند بر هر چیزی تواناست و نشانه آشکاری است بر صحت رستاخیز . این داستان نزد بنی اسرائیل و کسانی که با آنها ارتباط داشتند معروف و به صورت متواتر نقل شده بود، و چون این موضوع نزد مخاطبان ثابت و مقرر بود خداوند آن را در قالب و اسلوب « امر» بیا ن نمود.
و احتمال دارد کسانی که از ترس دشمنان و برخورد با آنها از سرزمین خودشان بیرون رفتند همان بنی اسرائیل باشند موید این مطلب آن است که خداوند پس از ذکر این داستان به پیکار دستور داده و از بنی اسرائیل خبر داده است که آنها سرزمین و فرزندانشان را ترک کردند. به هرحال این داستان تشویقی است برای جهاد و برحذر داشتن مسلمانان از ترک آن، و اینکه این امر مرگ را از آدمی دور نمی کند: « قُل لَّو کُنتُم فِی بُیُوتِکُم لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیهِم القَتلُ إِلَی مَضَاجِعِهم» بگو: « اگر شما در خانه هایتان هم بودید، کسانی که مردن بر آنها مقرر گشته، قطعا به جایی که محل مردن آنهاست بیرون می رفتند.»
خداوند به مومنان دستور داده است تا با مال و جان در راه او جهاد کنند، چون جهاد بر پا داشته نمی شود مگر با این دو چیز. و این آیه مسلمانان را تحریک می کند تا در جهاد اخلاص داشته باشند و برای این بجنگند که کلمه خدا بلند گردد، زیرا خدا « سَمِعُ» است و سخن ها را گرچه پنهانی باشند می شنود، و « عَلِیمُُ» است و نیّت های خوب و بدی را که در دلهاست می داند.
و اگر مجاهد به یقین بداند که خداوند شنوایِ داناست، و کسانی که در این راه دشواریها را تحمل می کنند زیر نظر خدا هستند و حتما خداوند آنها را یاری و لطف خویش کمک می نماید، جهاد بر او آسان می گردد.
در ای تشویق زیبا و ظریف در خصوص انفاق کردن فکر کنید، و اینکه کسی که در راه خدا انفاق نماید، خداوند فرمانروای همه ی هستی و خداوند بخشایشگر را قرض داده است، و خداوند به او وعده داده است که پاداش او را چندین برابر نماید! همانطور که خداوند متعال فرموده است: « مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموَلَهُم فِی سَبِیلِ اللهِ کَمَثَل حَبَةٍ أَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ یُضَعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللَّهُ وَسِعُ عَلِیمُ» مثال کسانی که مالهایشان را در راه خدا انفاق می کنند، مانند دانه ایست که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند برای کسی که بخواهد آن را چندین برابر می نماید و خداوند گشایشگر و داناست .
و از آن جا که بزرگترین مانعِ انفاق در راه خدا ترس از فقر و تنگدستی است، خداوند خبر داد که ثروت و فقر در دست خداست، و خداوند روزیِ هرکس را که بخواهد می بندد و روزی ِ هرکس را که بخواهد می گشاید. پس ترس از فقر نباید مانع  انفاق شود و آدمی نباید گمان برد اموالی را که انفاق نموده ضایع  گردانده است بلکه بازگشت همه بندگان به سوی خداست، و انفاق کنندگان و عمل کنندگان مزدشان را نزد خداوند می یابند؛ امری که بسیار بدان نیازمندند، و خداوند به آنها پاداشی می دهد که قابل تعبیر نیست. و منظور از « قرض نیکو» آن است که صفت های نیکو را در برداشته باشد از قبیل نیت درست، گذشت و ایثار، دادنِ آن به نیازمندان واقعی و اینکه نباید انفاق کننده به خاطر انفاق، منّت و آزاری را روا بدارد، و نباید کاری انجام دهد که نفقه را باطل گرداند، یا پاداش آن را کم کند.
آیه ی 248-246:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ، آیا از داستان بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آن گاه که به پیامبر خودشان گفتند: « برای ما فرمانروایی بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم»، گفت:« شاید اگر جنگیدن بر شما فرض گردد پیکار نکنید» ، گفتند: « چرا در راه خدا جنگ نکنیم در حالی که از سرزمین و فرزندانمان بیرون رانده شده ایم؟» پس وقتی پیکار برآنها مقرر شد روی بر تافتند، به جز افراد اندکی از آنها ، و خداوند به ستمکاران داناست.
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ، و پیامبرشان به آنها گفت: « همانا خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برانگیخته است». گفتند: « همانا خداوند او را بر شما برتری داده و در جسم و دانش بر شما برتری بخشیده است، و خداوند فرمانروایی خویش را به هرکس که بخواهد می دهد. و خداند گشایشگر داناست.»
وَقَالَ لَهُمْ نِبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ، و پیامبرشان به آنها گفت:« همانا نشانی فرمانروایی او این است که آن صندوقِ (عهد) پیش شما بیاید، که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان می باشد، و یادگاری است از آنچه آل موسی و آل هارون بر جای گذاشته اند، در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند، بی گمان در آن نشانی برای شماست اگر مومن باشید».
خداوند این داستان را برای امت اسلام بیان می دارد تا عبرت بگیرند، و به جهاد علاقمند شوند و از آن امتناع نورزند، زیرا صبرکنندگان نتیجه پسندیده ای در دنیا و آخرت کسب خواهند کرد، و کسانی که از جهاد امتناع ورزند هر دو سرا را از دست می دهند. پس خداوند متعال خبر داد که اهل فکر و صاحب نظران و متنفذین بنی اسرائیل در مسئله جهاد اظهار علاقه و شیفتگی نموده و متفقا از پیامبرشان خواستند که برای آنها فرمانروایی معیّن کند تا اختلاف بر سر تعیین فرمانروایی به اتمام برسد و همه به طور کامل از وی اطاعت نموده و کسی حق اعتراض نداشته باشد. پیامبرشان ترسید که در خواست آنان فقط یک ادعا باشد و هیچ عملی را در پی نداشته باشد. پس آنها در پاسخ پیامبرشان قاطعانه گفتند: ما به طور کامل به اوامر شما پایبند هستیم و هیچ گریزی از جنگ نیست چرا که پیکار وسیله ای است برای بازپس گرفتن سرزمین هایمان، و سبب بازگشت به مقر و وطنمان خواهد بود.
و پیامبرشان طالوت را به عنوان فرمانروای آنها تعیین کرد تا در این کار آنها را فرماندهی نماید، کسی که فرماندهی و رهبری را خوب انجام می دهد. قوم بنی اسرائیل از اینکه طالوت به عنوان فرمانده تعیین شده است تعجب کردند، زیرا معتقد بودند افرادی هستند که او سزاوارترند و دارای مال و ثروت بیشتری می باشند. پیامبرشان به آنان پاسخ داد که خداوند طالوت را به سبب نیروی دانش و سیاست و قدرت جسمانی که وسیله شجاعت و فرزانگی و حسن تدبیر است بر شما برگزیده است، و به آنها گفت که فرمانروایی با فزونی مال نیست، و فرمانروا کسی نیست که پادشاهی و سرداری را از خاندانش به ارث برده باشد، زیرا خداوند پادشاهی و  فرمانروایی را به هرکس که بخواهد می دهد.
سپس آن پیامبر بزرگوار برای قانع کردن آنها، فقط به بیان کفایت و شایستگی و صفت های خوبی که در او بود، بسنده نکرد، بلکه به  آنها گفت: « آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ» و این تابوت به دست دشمنان افتاده بود. اما صفات خوبی که در طالوت موجود بود آنها را قانع نکرد. و علی رغم اینکه خداوند طالوت را بر زبان پیامبرش به عنوان فرمانده آنها تعیین کرده بود اما باز قانع نشدند و خواستار معجزه ای بودند که فرماندهی او را تایید نماید. بنابراین خداوند فرمود: « إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» در این هنگام تسلیم شدند و  فرمان بردند.
آیه ی 252-249:
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ، چون  طالوت  سپاهش  را به  راه  انداخت  ، گفت  : خدا شما را به  جوی  آبی ، می آزمايد : هر که  از آن  بخورد از من  نيست  ، و هر که  از آن  نخورد يا  تنهاکفی  بياشامد از من  است   همه  جز اندکی  از آن  نوشيدند  چون  او و  مؤمنانی که  همراهش  بودند از نهر گذشتند ، گفتند : امروز ما را توان   جالوت  و سپاهش  نيست   آنانی  که  می  دانستند که  با خدا ديدار خواهند  کرد ، گفتند :به  خواست  خدا چه  بسا گروه  اندکی  که  بر گروه  بسياری  غلبه   کند ، که  خدا باکسانی  است  که  پای  می  فشرند.
وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ، چون  با جالوت  و سپاهش  رو به  رو شدند ، گفتند : ای  پروردگار ما ، بر  ماشکيبايی  ببار و ما را ثابت  قدم  گردان  و بر کافران  پيروز ساز.
فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاء وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَـكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ، پس آنها را به یاری شکست دادند و داود، جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهی و پیامبری دا، و به او از آنچه می خواست چیزهایی آموخت . و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد، قطعا زمین تباه می شد، اما خداوند بر جهانیان بخشش دارد.
 تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، این آیات خداوند است که آن را به حق بر تو می خوانیم و بی گمان تو از فرستاده شدگان هستی.
وقتی طالوت رئیس آنها شد، و آنان را در قالب سپاه و لشکر بسیج کرد، و همراه با آنان برای پیکار با دشمن بیرون آمد، و ضعف و سستی اراده آنان را مشاهده کرد، می بایست صابر و ناشکیبا را مشخص نماید، گفت: « إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ» خداوند شما را با نهر آبی می آزماید که هنگام تشنگی از کنار آن می گذرید « فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» پس هرکس از آن نوشید به دنبال من نیاید، چون این کار دلیل بر بی صبری و ناتوانی اوست. « وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» و هرکس از آن بخورد به دنبال من بیاید، چون او صادق و صبور است. « إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ» مگر کسی که با دست خود مشتی از آن بنوشد، که اشکالی ندارد و تا این اندازه جایز است.
وقتی آنها به این آب رسیدند، چون به آن نیاز داشتند، همه از آن نوشیدند، « إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ» به جز افراد اندکی از آنها که صبر کردند و آب ننوشیدند. « فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ» و آنها که  به عقب بازگشته یا کسانی که عبور کرده بودند، گفتند: « لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِه» امروز توانایی مقابله با جالوت و لشکریانش را نداریم، پس اگر گوینده این سخن کسانی بوده اند که به عقب برگشته بودند، با این سخن خواستند که عقب گرد خود را توجیه کنند، و اگر گویندگان این سخن کسانی بوده اند که همراه با طالوت از رودخانه گذشتند، بیانگر آن است که نوعی احساس ضعف و ناتوانی به آنها دست داده است، اما مومنان کامل آنها را به پایداری و اقدام به جهاد تشویق کرده و گفتند: « كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» چه بسیارند گروههای اندکی که به یاری و تایید خداوند بر گروههای فراوانی پیروز شده اند! و آنها پایداری کردند و در پیکار با جالوت و سپاهیانش صبر نمودند. « وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ» و داود علیه السلام جالوت را کشت و بر دشمن خود پیروز شدند. « وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ» و خداوند پیامبری و پادشاهی و دانش های مفید را به داود بخشید و به او حکمت و قاطعیت بیان داد.
سپس خداوند متعال فواید جهاد را بیان کرد و فرمود:« وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد، زمین با چیرگی کافران و فاسقان و اهل شر و فساد تباه می شد.
« وَلَـكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» اما خدا بر مومنان لطف نموده، و براساس دین و شریعتی که برای آنان تعیین کرده است از آنها و از دینشان دفاع می نماید.
وقتی خداوند این داستان را بیان کرد، به پیامبرش (ص)  فرمود: « تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِين» از جمله دلایل رسالت پیامبر اسلام (ص) این داستان است، که آن را به صورت وحی و بطور واقعی و بدون هیچ کم و کاستی برای مردم بیان کرد. در این داستان درسهای آموزنده فراوانی برای امت  اسلامی وجود دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1- فضیلت جهاد در راه خدا، و فواید و نتیجه های آن، و اینکه جهاد تنها راه حفظ دین، و حفاظت از تمامیت ارضی، و حفاظت از جان و مال مسلمانان است، و اینکه مجاهدین گرچه دشواریهای فراوانی را متحمل می شوند اما سرانجام آنان نیکوست، همچنانکه آنهایی که از جهاد سرباز می زنند، گرچه ممکن است اندکی استراحت کنند،  اما بدون شک مدتی طولانی در رنج و خستگی خواهند بود.
2- از این داستان می آموزیم کسی که مسئولیتی را متقبل می شود باید کفایت داشته باشد، و کفایت به دو چیز بر می گردد: یکی به دانش و آن دانش سیاست و تدبیر امور است، و دوم نیرو، که بوسیله آن حق اجرا می گردد، و هرکس که دارای این دو ویژگی باشد از دیگران به ریاست سزاوارتر است.
3- علما با استناد به مضمون این داستان استدلال کرده اند که فرمانده باید به هنگام بیرون آمدن لشکر به بررسی و تفقّد آن بپردازد، و افراد ناتوانی را که در پیاده نظام و سواره نظام قرار گرفته و صبر و تحمل ندارند و یا از گمراهی آنان بیم ضرر می رود و برای جنگیدن صلاحیت ندارند، از آمدن به جنگ منع کند.
4- هنگام فرا رسیدن جنگ شایسته است که مجاهدین تقویت و تشویق گردند، و نیروی انسانی و اعتماد بر خداوند متعال در آنان برانگیخته شود، از خداوند بخواهند که آنها را ثابت قدم بگرداند، و به آنها کمک کند، تا صبر  کنند و در برابر دشمنان ، آنها را پیروز نماید.
5- داشتن عزم جهاد غیر از جهاد است، زیرا گاهی انسان اراده جنگ را می کند، اما هنگام جنگ اراده سست می شود، به همین جهت پیامبر (ص) دعا می کرد:« خدایا! پابر جایی در کار و عزیمت بر رشد را از تو می خواهم».
پس اینها که عزم پیکار را کردند، و سخنی را بر زبان آوردند که بیانگر قاطعیتشان در امر جنگ بود، وقتی که زمان جنگ فرا رسید بیشترشان عقب کشیدند. و این مشابه سخن پیامبر (ص) است که فرمود: « وَأسألُکَ الرَّضَا بَعدَ القَضَاء» خدایا از تو می خواهم که مرا به آنچه که مقدر نموده ای راضی بگردانی. زیرا خشنودی حقیقی آن است که آدمی به قضای ناگوار الهی خشنود باشد.
آیه ی 253:
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَـكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ
 اینا پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده ایم، و از آنان کسی هست که خداوند با او سخن گفته و مراتب برخی را بلند کرده است. و به عیسی پسر مریم نشانه های روشن دادیم، و او را به وسیله روح القدس یاری نمودیم، و اگر خداوند می خواست کسانی که پس از آنها بودند بعد از اینکه نشانه های روشنگر پیش آنان آمد، با یکدیگر جنگ نمی کردند، ولی انان اختلاف ورزیدند پس بعضی ایمان آوردند، و برخی کفر پیشه کردند، و اگر خداوند می خواست آنها با یکدیگر جنگ نمی کردند، اما خداوند آنچه بخواهد  انجام می دهد.
خداوند خبر می دهد که پیامبران را برحسب آنچه پروردگار از ایمان کامل و یقین راسخ، و اخلاق و آداب والا و دعوت و تعلیم و نفع فراگیر به آنها ارزانی نموده، در فضیلت ویژگیهای زیبایی که داشته اند، متفاوت قرار داده است . خداوند برخی از پیامبران را به عنوان خلیل و دوست خود برگزیده و  با عده ای سخن گفته است، و مقام بعضی را بر دیگر خلایق رفیع گردانده است.
و هیچ انسانی نمی تواند  به مقام والای آنها دست یابد. و به طور ویژه عیسی پسر مریم را یاد کرد، که به او معجزاتی بخشیده که بیانگر آن است او پیامبر بر حق خدا و بنده راستین او بوده و آنچه که از جانب خدا آورده است سخن حق است. پس خداوند او را از چنان قدرتی برخوردار ساخت که کور مادرزاد و فرد مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد، مردگان را به  فرمن خدا زنده نماید، در کودکی و در گهواره با مردم سخن بگوید. و خداوند او را به وسیله روح القدس یعنی روح ایمان یاری نمود.
پس روحانیت او از روحانیت دیگر پیامبران بالاتر بود و او را بدین وسیله نیرو بخشید و تایید نمود. گرچه مومنان عموما به وسیله این «روح» تایید می شوند، و هر مومنی برحسب ایمانش از آن برخوردار است. همان طور که خداوند متعال می فرماید: « وَأَیَّدَهُم بِروُحِ مِنّهُ» اما روحانیت عیسی از روحانیت دیگران برتر بود، بنابراین به طور ویژه او را نام برد. و گفته شده است که «روح القدس» در اینجا به معنی جبرئیل است که خداوند عیسی را با همکاری و یاری جبرئیل کمک نمود، اما معنی درست همان معنای اول است.
مطرح کردن کمال شخصیتی پیامبران و بیان برتری و ویژگیهایی که خداوند به آنان بخشیده و اینکه دین آنها یکی بوده و همگی مردم را به یک سو فرا خوانده اند، مقتضی آن است که همه امت ها آنان را تصدیق نمایند و از آنها فرمان برند، چون خداوند به پیامبران معجزاتی داده است که در پرتو چنین معجزاتی انسان ایمان می آورد، اما بیشتر مردم از راه راست منحرف شدند.
و در میان امت ها اختلاف و تفرقه پدید آمد. بعضی ایمان آوردند، و بعضی کفر ورزیدند، به همین سبب جنگ و پیکار پیش آمد که سبب اختلاف و دشمنی گردید، و اگر خداوند می خواست آنها را بر هدایت جمع می نمود و اختلاف نمی کردند. و نیز اگر خدا می خواست دچار اختلاف نشده و به جنگ و پیکار با یکدیگر نمی پرداختند، اما حکمت الهی اقتضا می نماید که کارها بر نظام اسباب و مسببات جریان پیدا کند. پس این آیه بزرگترین دلیل است بر این که خداوند متعال در همه اسباب و مسببات تصرف می نماید؛ اگر بخواهد اسباب را باقی می گذارد و اگر بخواهد از آنها جلوگیری می کند، و این موضوع از حکمت خدای یگانه سرچشمه می گیرد، زیرا هر آنچه را بخواهد انجام می دهد، پس هیچ کس نمی تواند مانع خواست و اراده خداوند گردد، و هیچ چیز و هیچ کس را یارای آن نیست که با او مخالفت نماید.
آیه ی 254:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ، ای کسانی که ایمان آورده اید! از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید قبل از اینکه روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی هست، و نه دوستی و نه سفارشی، کافران ستمکارنند.
خداوند مومنین را به انفاق در تمام راههای خیر تشویق می نماید، چون حذف معمول، مفید کلّیت و تعمیم است. و خداوند نعمت هایی را که به آنها ارزانی داشته است، به آنان یادآوری می کند. نیز یادآوری می نماید که اوست آنها را روزی داده و انواع نعمت ها را بخشیده است. و نیز یادآور می شویم که آنها را دستور نداده است تا تمام آنچه را که در دست دارند انفاق کنند، بلکه خداوند کلمه «مِن» را به کار گرفته که بیانگر آن است قسمتی از مالهایتان را انفاق کنید. و خداوند در ضمن اینکه آنها را به انفاق فرا می خواند به آنها خبر می دهد مالهایی را که در راه خدا خرج می کنند پیش خداوند می یابند، روزی که مبادلات و خرید و فروش فایده ای ندارد، و هدیه دادن و بخشش و سفارشات پذیرفته نمی شود، بلکه هرکس می گوید: ای کاش که چیزی را پیش می فرستادم! پس در آن روز همه اسباب قطع می گردند، مگر طاعت خدا و ایمان به ذات مقدس او که هرگز گسسته نمی شود: « یَومَ لَا یَنفَعَ مَالُُ وَلَا بَنُونَ ، أِلَّا مَن أََتَی اللَّهَ بِقَلبِ سَلِیمِ» روزی که هیچ مال و فرزند سودی نمی بخشند، مگر کسی که با قلبی سالم نزد خدا آمده باشد . « وَمَا أَموَلُکُم وَلَا أَولَندُ کُم بِالنَّبِی تُقَرِبُکُم عِندَنَا زُلفَی إِلَّا مَن ءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحَاَ فَأُولَئِکَ  لَهُم جَزَآءُ الضّعفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُم فِی الغُرفَتِ ءَامِنُونَ » و فرزندان و اموالتان شما را به ما نزدیک نمی کنند، مگر کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد پس ایشان پاداش آنچه انجام داده اند چند برابر خواهند یافت، و آنها در اتاق های بهشت در امنیت و آسایش بسر خواهند برد.
« وَمَا تُقَدِمُوا لِأَنفُسِکُم مِنّ خَیرِ تَجِدُوهُ عِندَ اللهِ هُوَ خَیرَاَ وَأَعظَمَ أَجراَ» و آنچه برای خودتان از کار خیر پیش بفرستید نزد خداوند خواهید یافت، و آن بهتر و پاداش آن بزرگتر است.
سپس خداوند متعال فرمود: « وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» و کافرن ستمکارانند، چون خداوند آنها را برای عبادت خویش آفرید، و به آنها روزی داد و آنها را تندرست نمود، تا آن را در راستای اطاعت الهی یاری جویند، اما از هدفی که خداوند آنانرا بدان منظور آفریده بود منحرف شدند، و چیزهایی را با خدا شریک قرار دادند که خداوند دلیلی بر مقبوّلیت آنان نازل نکرده است، و از نعمت های خداوند در مسیر کفر و فسق و گناه کمک جستند، پس آنها جایی برای عدل و انصاف نگذاشتند، از این روی منحصرا آنان را ستمکار نامید.
آیه ی 255:
اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ، معبود به حقی جز«الله» وجود ندارد، زنده و پایدار است، چُرت و خواب او را فرا نمی گیرد، آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست، کیست که نزد او شفاعت کند مگر باذن او؟ گذشته و آینده ایشان را می داند، و از علم او آگاهی نمی یابند و به دانش او احاطه پیدا نخواهند کرد مگر آن مقدار که او بخواهد، کرسی او آسمانها و زمین را فرا گرفته است. و نگاهداری آنها برای او مشکل نیست، و او والاتر و بزرگتر است.
پیامبر (ص) خبر داده است که این آیه بزرگترین آیه قرآن است، چون مفاهیم توحید و عظمت و گستردگی صفات باری تعالی را در بردارد. و پروردگار خبر داد که او « الله» خداوندی است که تمام معانی الوهیت را داراست و کسی جز او سزاوار الوهیت و شایسته پرستش نیست، پس الوهیت کسی دیگر و پرستش غیر او باطل است.
«الْحَيّ» خداوندی که دارای تمام معانی حیات کامل، از قبیل شنوایی، بینایی، قدرت ، اراده و دیگر صفات ذاتی است.
همان طور که او « الْقَيُّوم» پایدار است. همه صفات افعال در این صفت داخل اند چون او پابرجاست و بر قدرت خودش قایم است، و از تمام آفریده هایش بی نیاز است و همه آفریده ها را به وجود آورده است، پس او همه آفریده ها را به وجود آورده و همه را زنده باقی گذارده، و همه آنچه را موجودات برای وجود بقای خود به آن نیاز دارند به آنها ارزانی داشته است.
و از کمال حیات و پابرجایی او این است که « لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ» نه چُرت و نه خواب او را فرا نمی گیرد، زیرا چُرت و خواب برای مخلوقی پیش می آید که دچار ضعف و ناتوانی و  فروپاشی می شود، و چرت و خواب برای خداوند با عظمت و با شکوه نیست. و خداوند خبر داد که پادشاه و فرمانروای آسمانها و زمین است. پس همه مخلوقات ، بندگان و مملوک او هستند و هیچ یک از آنها از این محور بیرون نمی روند. « إِن کُلُّ مَنِ فِی السَّمَواتِ وَالأَرضِ إِلَّا ءاتِی الرَّحمَنِ عَبدَاَ» همه آنچه در آسمانها و زمین هستند بنده وار پیش خداوند می آیند پس او صاحب همه ممالک است، و او خداوندی است که دارای صفات فرمانروایی و تصرف و پادشاهی و بزرگی است. و از کمال فرمانروایی او این است که « يَشْفَعُ عِنْدَهُ» کسی نزد او سفارش نمی کند« إِلاَّ بِإِذْنِهِ» مگر به اجازه و فرمان او، پس همه شفاعت کنندگان و آنهایی که از وجاهت و جایگاهی برخوردارند بنده خداوند هستند، و به سفارشی اقدام نمی کنند مگر اینکه خداوند به آنها اجازه دهد: « قُل لِلَّهِ الشَّفَعَةُ جَمِیعَاَ لَّهُ مُلکُ السَّموَتِ وَالأَرضِ » بگو: « شفاعت همه از آن خداست، برای اوست پادشاهی آسمانها و زمین». و خداوند به هیچ کس اجازه نمی دهد که شفاعت کند مگر برای کسی که از او راضی باشد. و خداوند جز توحید و یگانگی خویش، و پیروی از پیامبرانش را نمی پسندد، پس هرکس اینگونه نباشد بهره ای از شفاعت نخواهد داشت.
سپس خداوند از علم فراگیر خویش خبر داد و فرمود: آنچه را که فرا روی آفریده ها قرار دارد، می داند، « وَمَا خَلْفَهُمْ»  و از گذشته های بسیار دور و بی ابتدا مطلع است و هیچ چیز پنهانی بر او پنهان نمی ماند: « یَعلَمُ خَائِنَةَ الأعیُنِ وَمَا تُخفِی الصُّدُورُ» او خیانت چشمها و آنچه را سینه ها پنهان می کنند، می داند. و هیچ یک از آفریده های خداوند به چیزی از علم و معلومات الهی احاطه نمی یابد، « إِلاَّ بِمَا شَاء» مگر آنچه خودش بخواهد، که از آن جمله امور شرعی و قدری است که خداوند آنها را بدان آگاه ساخته است و آن قطره بسیار اندکی است از دریای بیکران معلومات باری تعالی. همانطور که داناترین مخلوقات خداوند که پیامبران و فرشتگان هستند،گفتند: «  سُبحَنَکَ لَاعِلمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمتَنَا» تو پاک و منزهی ، دانشی نداریم جز آنچه به ما آموخته ای.
سپس خداوند از بزرگی و شکوه خویش سخن به میان آورد و خبر داد که کرسی او آسمانها و زمین را فرا گرفته است، و آسمانها و زمین و دنیاهایی که در بین آن دو است، به وسیله اسباب و سیستمی که خداوند در جهان هستی به ودیعه نهاده است حفظ می کند، با وجود این « وَلاَ يَؤُودُه» حفاظت آسمانها و زمین برای او سنگین و دشوار نیست، چرا که او از کمال عظمت و اقتدار، و حکمتی گسترده برخوردار است. « وَهُوَ الْعَلِيُّ» و ذات خداوند بر تمام مخلوقات والایی دارد، همچنانکه صفاتش نیز بر صفات سایر مخلوقات والا است. او والا است و بر همه مخلوقات چیره است؛ و موجودات در برابر او ذلیل و تسلیم هستند، و مشکلات و سختی ها در برابر او فروتن اند، و گردن ها در برابر او خوار و ذلیل. « الْعَظِيمُ» سراسر  عظمت و بزرگی و مجد و افتخار است، دلها شیفته او هستند و ارواح او را تعظیم می نمایند، و عارفان می دانند که هر موجود با عظمت و بزرگی در مقابل عظمت خداوند بزرگ ناچیز است. پس چون این آیه مفاهیم بسیار والایی را در بردارد، شایسته است که بزرگترین آیه قرآن باشد. و هرکس که آنرا می خواند باید در آن تفکر و اندیشه کند تا قلبش از یقین و عرفان و ایمان سرشار گردد، و از شرارت شیطان محفوظ بماند.
آیه ی 257-256:
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ، در دین اجباری نیست ، به راستی که هدایت از گمراهی جدا شده است. پس هرکس که به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان بیاورد، به راستی که به دستاویز محکمی چنگ زده است که گسستنی نیست و خداوند شنوای داناست.
اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ، خداوند سرپرست و کارساز مومنان است آنان را از تاریکی ها به سوی نور بیرون می برد و کسانی که کفر ورزیده اند سرپرستشان طاغوت است که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی می کشانند. ایشان یاران آتش اند و در آن جاودانه خواهند بود.
این بیانگر آن است که دین اسلام دینی کامل است، چون دلایل آن کامل و نشانه های آن روشن اند. اسلام دین عقل و دانش و فطرت و حکمت، و دین صلاح و اصلاح و دین حق و هدایت است، پس به خاطر کامل بودن آن و اینکه سرشت و فطرت آن را می پذیرد، نیازی نیست که کسی مجبور گردد تا دین اسلام را بپذیرد، زیرا انسان بر انجام چیزی اجبار می شود که از آن متنفر است، و اجبار و اکراه با حقیقت در تضاد است، ضمن اینکه انسان بر پذیرفتن آیینی اجبار می شودکه دلایل و نشانه های آن پوشیده باشد، در حالی که هرکس این دین را رد کرده و نپذیرفته باشد به خاطر عناد و کینه ورزی بوده است، زیرا هدایت از گمراهی مشخص گردیده و برای کسی عذر و دلیلی باقی نمانده است.
بین این مطلب و آیات زیادی که جهاد را واجب می گردانند تضادی نیست، زیرا خداوند به پیکار و جنگ دستور داده است تا دین کاملا از آن او باشد، تا تجاوزِ تجاوزگران دفع گردد.
و مسلمین اجماع کرده اند که جهاد در رکاب رهبر نیک و فاسق ادامه دارد، و نیز اجماع نموده اند که جهاد تبلیغی و عملی از فرایضی است که تا ابد ادامه دارد، و نیز اجماع نموده اند که جهادِ تبلیغی و عملی از فرایضی است که تا ابد ادامه دارد. پس هر مفسری که گمان برده باشد این آیه با آیات جهاد تضاد دارد، و بر این باور باشد که این آیه منسوخ است، سخن او سطحی و ضعیف است. و هرکس در این آیه شریفه بیاندیشید این موضوع را آن گونه که ما یادآور شدیم به وضوح در می یابد.
سپس خداوند بیان کرد که مردم به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی که به خداوند یگانه و بی شریک ایمان آورده و به طاغوت کفر وریده اند. و طاغوت به هر آن چیزی گفت می شود که با ایمان به خدا متضاد است از قبیل شرک و غیره. این گروه بی تردید به دستاویز محکم و ناگسستنی چنگ زده اند و بر دین درست قرار دارند و در نهایت به خدا و سرای بهشت می رسند.
و گروه دوم کسانی هستندکه  به خدا ایمان نیاورده و  به او کفر ورزیده و به طاغوت ایمان آورده اند و  برای همیش هلاک گردیده و  به عذاب جاودانگی مبتلا می شوند.
« وَاللّهُ سَمِيعٌ» و خداوند همه صداها را علی رغم اختلاف زبان ها و تفاوت نیازها می شنود، و دعای دعاکنندگان و شیونِ زاری کنندگان را می شنود. « عَلِيمٌ» به آنچه سینه ها پنهان داشته اند، و نیز به دیگر امور پنهان داناست، پس خداوند هرکس را برحسب کار و نیّتش مجازات می نماید.
آیه « اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ» بر آیه قبلی مترتب می باشد، پس آن، اساس و پایه، این نتیجه است.
پروردگار خبر داد کسانی که ایمان آوردند و با انجام واجبات و ترک همه آنچه با ایمان منافی است صداقت ایمانشان را نشان دادند، خداوند ولّی و سرپرست آنهاست، و با ولایت ویژه خود آنها را سرپرستی می نماید، و تربیت آنها را بر عهده می گیرد، پس آنان را از تاریکی های جهل و کفر و گناهان و غفلت و رویگردانی به سوی نورِ علم و یقین و ایمان و اطاعت و روی آوردن کامل به پروردگارشان می برد، و دلهایشان را با نور وحی و ایمان که در قلب آنها می اندازد روشن می نماید، و آن را برایشان آسان می گرداند، و آنها را از سختی دور می کند. و اما کسانی که کفر ورزیده اند، پس چون سرپرستی غیر از سرپرست واقعی خود اختیار کرده اند آنها را به خودشان واگذار نموده و رسوایشان می کند، و آنها را به کسی واگذار می نماید که سرپرستی و ولایت وی را پذیرفته بودند، حال آنکه وی نمی تواند فایده ای به آنها برساند، و زیانی را از آنها دفع کند. پس این سرپرستان آنها را گمراه و بدبخت کرده و از هدایتِ و علم مفید و عمل صالح و از سعادت محروم می نماید، و آتش جهنم جایگاه آنان خواهد بود و در آن برای همیشه خواهند ماند. بار خدایا ما را از زمره کسانی قرار ده که ولّی و سرپرستشان هستی.
آیه ی 258:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَآجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِـي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ، آیا از حال کسی که خداوند به او پادشاهی بخشیده بود و با ابراهیم در مورد پروردگارش مجادله کرد خبرداری؟ آنگاه که ابراهیم گفت: « پروردگار من کسی است که زنده می کند و می میراند». گفت: من نیز زنده می گردانم و می میرانم» ابراهیم گفت: « خداوند خورشید را از مشرق بر می آورد، تو آن را از مغرب برآور» ، پس کسی که کفر ورزیده بود حیران شد و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی کند.
خداوند از اخبار پیامبران گذشته چیزهایی برای ما بیان می کند که بوسیله آن حقایق روشن می شود، و دلیل های گوناگونی بر یگانگی و توحید خویش اقامه می نماید. پس خداوند از خلیل خود، ابراهیم علیه السلام خبر می دهد که با آن پادشاه ستمگر « نمرود بابلی» که منکر پروردگار جهانیان بود مجادله کرد، و اینکه وی خود را برای مجادله و مقابله با ابراهیم خلیل کاندیدا نمود، امری که هیچ اشکال و تردیدی در آن جای نداشت، و آن توحید خدا و ربوبیت او بود که از آشکارترین و واضح ترین امور است، اما این پادشاه مغرور و ستمگر پادشاهی اش  او را مغرور و سرکش کرده و به جایی رسانده بود که وجود خداوند را انکار می کرد، و با ابراهیم، به مجادله پرداخت آن پیامبر بزرگی که خداوند علم و یقنی به  او داد که به هیچ یک از پیامبران به جز محمد (ص) نبخشیده بود . ابراهیم در حالی که با او مناظره می کرد، گفت: « رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ» پروردگارم ذاتی است که تنها او می آفریند و تدبیر می نماید، و زنده گرداندن و میراندن تنها از آن اوست، و ابراهیم به آشکارترین مطلب در این زمینه که زنده گرداندن و میراندن است اشاره کرد. پس آن پادشاه ستمگر با حالتی از تکبر گفت: « أَنَا أُحْيِـي وَأُمِيتُ» من هم زنده می گردانم و می میرانم . و منظورش این بود که من هرکس را بخواهم بکشم، می کشم و هرکس را بخواهم زنده نگاه دارم، زنده نگاه می دارم. و معلوم است که این فریب و تزویر است و فرار از مقصود، زیرا منظور ابراهیم این بود خداوند کسی است که حیات را از نیستی به وجود آورده و  به چیزهای بی جان زندگی داده است. و اوست که بندگان و حیوانات را در مدت مقرر و هنگام فرا رسیدن اجلشان، با اسبابی که زندگی آنها بدان مرتبط است یا بدون سلب می میراند.
و وقتی خلیل دید که او سفسطه می کند و ممکن است مردمان ساده لوح و کوتاه فکر فریبش را بخورند، گفت: اگر آن گونه است که تو گمان می بری « فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ» همانا خداوند خورشید را از مشرق بر می آید، تو آن را از مغرب برآور، پس مرد کافر مبهوت شد. یعنی ایستاد و دلیلش تمام شد، و شبهه او از بین رفت. و این عمل حضرت خلیل فرار از دلیلی به دلیلی دیگر نیست، بلکه ایشان می خواستند نمرود را محکوم نمایند، و اساس را بر آن نهاده بودند که ادعای نمرود صحیح باشد. در حالیک ادعاهای او کاملا باطل بود.
پس همه دلایل سمعی و عقلی و فطری به توحید خداوند گواهی می دهند و اینکه خداوند چنین باشد فقط او سزاوار عبادت است. و تمام پیامبران بر این اصل بزرگ اتفاق نظر دارند، و جز انسان کینه تور و متکبر و ستمگری که همانند آن پادشاه ستمگر و سرسخت ( یعنی نمرود) باشد آن را انکار نکرده است. این دلایل اثبات توحید است.
آیه ی 260-259:
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِـي هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، یا همچون کسی که از کنار دهکده ای گذر کرد که سقف ها و دیوارها بر پایه هایش فرو ریخته بود، گفت:« چگونه خداوند این را پس از مردنش زنده می گرداند؟» پس خدا او را صد سال میراند، سپس او را زنده کرد و گفت: « چقدر مانده ای ؟» گفت: « یک روز یا بخشی از روز را در این حال مانده ام » گفت: « بلکه صد سال در این حال مانده ای ، پس به خوراک و نوشیدنیت نگاه کن تغییر نیافته است، و به خرت بنگر، و تا تو را نشانه ای برای مردم قرار دهیم، و به استخوان ها بنگر که چگونه آنها را پیوند می دهیم، سپس بر آن گوشت می پوشانیم» ، پس وقتی برای او روشن شد، گفت: «ـ می دانم که خداوند بر هر چیزی داناست».
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ، و به یادآور هنگامی را که ابراهیم گفت: « پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می کنی» ، فرمود:« آیا ایمان نداری؟» گفت:« آری! ایمان دارم ولی برای اینکه دلم اطمینان پیدا کند» . فرمود: « چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را نزد خود تکه تکه کن، سپس هر قسمت از آنها را بر کوهی قرار بده، سپس آنها را بخوان که شتابان به سوی تو آیند، و بدان که خداوند عزیز و حکیم است.»
سپس دلایل کمال قدرت خویش و دلایل حشر و جزا را بیان نمود و فرمود: « أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ» این دو دلیل بزرگ در دنیا و قبل از آخرت مشاهده شده و بر وجود رستاخیز و سزا و جزا دلالت می نمایند.
طبق قول صحیح یکی از آن را خداوند به دست کسی اجرا نمود که در رستاخیز تردید داشت، همان طور که آیه کریمه بر صحت این مطلب دلالت می نماید. و دلیل دیگر را بر دست خلیل خود، ابراهیم اجرا نمود، همان طور که دلیل گذشته توحید را بر دست او اجرا نمود. پس این مرد از  کنار دهکده ای گذر کرد که ویران شده، و سقف خانه ها بر پایه های آن واژگون شده بود، و ساکنان آن مرده بودند. و آثاری از آبادانی در آن دیده نمی شد. پس او در حالتی که شک و تردید وی را فرا گرفته بود، گفت:« أَنَّىَ يُحْيِـي هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا» چگونه خداوند اهل این ویرانه را زنده می گرداند؟! چرا که او بعید می دانست چنین چیزی صورت بگیرد. یعنی ایشان زنده شدن آن روستا و اهالی آن را با آن حالتی که در آن بسر می بردند بعید می دانست، و در آن لحظه به قلبش خطور کرد که زنده شدن هر چیز دیگری که حالتی مانند حالت روستای مذکور و اهالی آن را داشته باشد بعید می باشد. و خداوند خواست نسبت به او و سایر مردم مهربانی نماید، پس او را صد سال میراند، و او الاغی را به همراه داشت و خداوند خویش را هم همراه او میراند، و خوراک و نوشیدنی رانیز به همران داشت که خداوند خوراک و نوشیدنی او را به همان حالت در این مدت طولانی نگاه داشت. پس وقتی که صد سال گذشت خداوند او را برانگیخت، و زنده گرداند و فرمود: « كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ» چقدر مانده ای ؟ گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز در این حالت مانده ام، و این برحسب گمان او بود. خداوند  فرمود: « بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ» بلکه صد سال در این حالت مانده ای . و ظاهرا این سوال و جوابها توسط یکی از پیامبران ارائه شده است.
و از کمال رحمت و مهربانی خدا به او و بر مردم این بود که معجزه را به طور عیان به وی نشان داد، تا قانع شود. و بعد از  این که دانست او مرده است و خدا او را زنده گردانده است، به او گفته شد: « فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ» به غذا و نوشیدنیت بنگر که تغییر نکرده است. یعنی در این مدت طولانی تغییر نکرده است، و این از نشانه های قدرت خداست، زیرا مفسرین بیان کرده اند که غذا و نوشیدنی اش میوه و آب میوه بوده است که دیری نمی پاید تغییر می کند، اما خداوند آنرا صد سال محافظت کرد. و به او گفته شد: « وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ» به خرت بنگر، که تکه تکه و متلاشی شده است و استخوان هایش پودر گشته است. « وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا» و به استخوانها بنگر که چگونه بعضی را بر بالای بعضی قرار داده و برخی را با برخی دیگر پیوند می دهیم، پس از اینکه از هم جدا شده بودند. « ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا» و پس از پیوند دادن، آنرا با گوشت می پوشانیم، سپس زندگی را به آن باز می گردانیم. « فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ» پس وقتی با چشم خود دید به طوری که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمی یافت، « قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» گفت : می دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. پس او به توانایی بی حد و مرز خداوند اعتراف کرد، و نشانه ای نیز برای مردم گردید، چون آنها مرگ او و مردن خرش را دیدند، سپس درست در مورد آن مرد. بسیاری از مفسران می گویند: « آن مرد، مرد مومنی بوده، و یا یکی از پیامبران بوده است، «عزیز» یا پیامبری دیگر بوده است . و « أَنَّىَ يُحْيِـي هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا» یعنی این روستا بعد از آنکه ویران شده است چگونه آباد می گردد؟! و خداوند او را میراند تا به وی نشان دهد که چگونه آن را به وسیله ی مردم آباد می گرداند، و در طول صد سال، بعد از آن که ویران شده بود مردم به آن بازگشتند و آبادش کردند» . البته نه لفظ این آیه بر این سخن دلالت می کند، بلکه منافی آن نیز می باشد، و نه معنی آیه بر آن دلالت می نماید.
زیرا چه نشانه و دلیلی در آباد شدن شهرهای ویران وجود دارد؟ و این چیزی است که همواره مشاهده می شود و شهرها و مسکن هایی آباد می گردند، و شهرها و مسکن های های دیگری ویران می شوند، بلکه نشانه و معجزه بزرگ در این است که آن مرد پس از مرگ زنده شد و الاغش نیز زنده گردید،  و خوراک و نوشیدنی او بدون اینکه متعفن شود و تغییر کند سالم باقی ماند. سپس سخن خداوند که می فرماید: « فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ» بیانگر آن است که موضوع برای او روشن نگردید مگر پس از اینکه این حالت را مشاهده کرد که بر کمال قدرت خدا دلالت نمود.
و اما دلیل دیگر، این بود که ابراهیم از خداوند خواست تا به او نشان دهد مردگان را چگونه زنده می گرداند. خداوند به او فرمود: « أَوَلَمْ تُؤْمِن» آیا ایمان نداری؟ این پرسش بدان جهت بود تا شبهه را از خلیل خود دور نماید. « قَالَ» ابراهیم گفت: « بَلَی» آری، این پروردگار! من ایمان دارم که تو بر هر چیزی توان هستی، و مردگان را زنده می گردانی، و بندگان را سزا و جزا می دهی، اما می خواهم دلم آرام بگیرد. و به یقین محض برسم. خداوند به منظور تکریم او و از روی رحمت خود نسبت به بندگان دعای او را پذیرفت. « قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ» گفت: چهار تا از پرندگان را بگیرد. و بیان نکرد که چه پرندگانی باشند، پس معجزه با هر نوعی از پرندگان حاصل می شود، و مقصود حصول معجزه است.« فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ» و آنها را ذبح و تکه تکه کن و با یکدیگر مخلوط نما. « ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ » و ابراهیم چنین کرد، و اجزای آنها را جدا جدا بر سر کوههایی که اطراف او بود، گذاشت، و هر پرنده ای را به اسمش صدا زد، و پرندگان به سوی  او آمدند. یعنی با شتاب به سوی او آمدند، بلکه پرندگان با پاهایشان به سوی او آمدند، بلکه پرندگان در حالی که پرواز می کردند به سوی او آمدند. یعنی به کاملترین صورتِ زنده بودن ( به نزدش آمدند) . و پرندگان را برای این منظور انتخاب  نمود، چون زنده کردن آنها کامل تر و روشن تر از دیگر حیوانات است، و نیز هر شک و گمانی را که بسا برای انسان هایی باطل اندیش و پوچ گرا پیش می آید، از بین می برد.
پس چهار پرنده ی متنوع را تکه تکه کرد و آنها را بر سر کوههایی قرار داد، و او پرندگان را از خودش زیاد دور کرد، تا کسی گمان نبرد که حیله ای به کار برده است، و نیز خداوند به او دستور داد تا آنها را صدا کند، و پرندگان با شتاب به سوی او آمدند. پس این بزرگترین دلیل بر کمال قدرت  حکمت الهی است.  و نیز بیانگر آن است که کمال قدرت خداوند حکمت و عظمت و گستردگی فرانروایی او و کمال عدل و فضل او در رستاخیز برای بندگان آشکار می شود.
آیه ی 262-261:
مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ، مثال کسانی که مالهایشان را در راه خدا صرف می کنند مثل دانه ایست که هفت خوشه می رویاند و در هر خوشه صد دانه است و خداوند برای هرکس که بخواهد آن را چندین برابر می نماید و خداوند گشایشگر داناست.
 الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنًّا وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ، کسانی که مالهایشان را در راه خدا انفاق می کنند سپس به دنبال آن منت نمی گذارند، و آزار نمی رسانند، پاداششان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می گردند.
این تحریک و تشویق بزرگی است از جانب خدا برای بندگان ، تا مالهایشان را در راه او صرف نمایند، و اینکه صرف کردن اموال، راه رسیدن به خداست. و این شامل صرف اموال برای پیشرفت علوم مفید، و کسب آمادگی برای جهاد، مجهز کردن مجاهدین، و تمام پروژه و طرح های خیریه ای است که برای مسلمین مفیداند. و انفاق کردن بر نیازمندان و فقرا و بینوایان در راه خدا هر دو کار انجام می شود؛ زیرا چنین انفاقی هم باعث رفع نیازمندیها می گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت می گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت پروردگار.
پس پاداش اینگونه نفقات هفتصد برابر و یا بیشتر از آن است. بنابراین فرمود: « وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاء» و این برحسب ایمان و اخلاص کاملی است که در قلب انفاق کننده و در ثمرات و فواید انفاق او قرار دارد، زیرا انفاق در بعضی از راههای خیر منافع و مصالح گوناگونی را در پی دارند، و پاداش از نوع عمل خواهد بود.
سپس پاداشی دیگر را برای کسانی که در راه خدا انفاق کرده اند، بیان می کند. انفاقی که همراه با تمام شرایط آن انجام گرفته و موانع آن منتفی شده است. و آنها پس از انفاق ، بر کسی منت نمی نهند و نعمت ها را بر نمی شمارند و کسی را با زبان و کردار آزار نمی دهند. این گروه « لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ» براساس نفقه و بخشش هایی که انجام می دهند، و براساس سود و منفعتی که می رساند، و براساس فضل خدا که ما فوق نفقات و فضل آنان است، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است ، « وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » و آنان بر گذشته غم نمی  خورند و نسبت به آینده  هم ترس و واهمه ای ندارند. پس به مطلوب و مقصود خود دست یافته و مکروهات و ناگواریها از آنان دور می گردد.
آیه ی 263:
قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَآ أَذًى وَاللّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ، گفتار نیکو و گذشت از صدقه ای که به دنبال آن آزار باشد بهتر است، و خداوند بی نیازِ بردبار است.
خداوند برای احسان چهار مرتبه بیان کرد، بالاترین مقام احسان انفاقی است که از نیت صالح سرچشمه گرفته باشد و انفاق کننده به دنبال آن منت نگذارد، و اذیت نکند.
پس از آن سخن نیکو را قرار دارد، و آن نیکوکاری با زبان در ابعاد مختلف آن است، که باعث خوشحالی مسلمان می گردد، و اگر چیزی نداشته باشد از سائل عذرخواهی می کند. و سوم نیکوکاری از طریق گذشت، و بخشیدن  کسی است که با زبان یا با عمل با آدمی بدی کرده است. و مراحل دوم و سوم از مرحله چهارم بهتر و سودمندترند؛ مرحله ی چهارمی که عبارت است از اینکه صدقه دهنده به دنبال صدقه دادن ،صدقه گیرنده را اذیت کند  و با این نیکوکاری خود را مکّدر نموده و خوب و بد را با هم در آمیزد.
پس خیر خالص- گرچه در سطح پایین تری باشد – از کار خیری که با کار بد مخلوط شده باشد بهتر است، گرچه آن کار خیر که با کار بد مخلوط شده است برتر و مهم تر باشد. و این بر حذر داشتن بزرگی است برای کسی که صدقه می دهد، اما صدقه اش اذیت و آزار را در پی دارد.
همانطور که افراد احمق و نادان وقتی که به کسی صدقه ای بدهند او را اذیت می کنند. « وَاللَّهُ» و خداوند تعالی، « غَنِیُّ» از تمام بندگانش و از صدقه هایشان بی نیاز است. « حَلِیمُ » و علی رغم کمال غنا و بی نیازی و فراوانی بخششهایش، نسبت به گناهکاران بردبار است، و فوری آنها را به سزای اعمالشان گرفتار نمی کند، بلکه از آنها می گذرد و به آنها روزی می دهد و خیر خویش را بر آنان ارزانی می دارد، در حالی که آنها با انجام گناه و معصیت با او مبارزه می کنند.
آیه ی 266-264:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ، ای کسانی که ایمان آورده اید! صدقات خود را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل مکنید، همچون کسی که مالش را به منظور تظاهر و خودنمایی در مقابل مردم انفاق می کند و به خدا و روز آخرت ایمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ صاف و بزرگی است که بر روی آن خاکی (نشسته) است ، و بارانی شدید بر آن باریده ، و آن ( سنگ خارا) را سخت و صاف بر جای نهاده باشد. ریاکاران نیز از آنچه به دست آورده اند، سودی نمی برند؛ و خداوند کافران را هدایت نمی کند.
وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ، و مثَل کسانی که اموال خود را برای طلب خشنودی خدا و به خاطر یقین و باوری که دارند انفاق می کنند، مانند مَثل باغی است که در تپه ای قرار دارد، و بر آن باران تندی ببارد، و دو برابر میوه دهد، و اگر باران تندی بر ان نبارد باران خفیفی بر آن ببارد، و خداوند به آنچه می کنید بیناست.
أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ، آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد و از زیر آن رودها روان باشد، و هر گونه میوه برایش ببار آوَرد، و در حالی که پیری او را فراگرفته و فرزندانی ضعیف و ناتوان دارد ناگهان گردباری که آتشی در آن است بر آن  بوزد و باغ بسوزد؟ این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می کند تا بیاندیشید.
سپس به شدت از منت نهادن و اذیت کردن نهی کرد، و برای آن مثالی بیان نمود و فرمود: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى» خداوند در آیات سه مثال زده است، مثالی برای کسی که مال خود را در جهت طلب رضای خدا انفاق می نماید، و به دنبال انفاق بر کسی منت می گذارد و کسی را اذیت نمی کند. و مثالی برای کسی که به دنبال انفاق خود منت می نهد، و آزار می رساند، و مثالی برای ریاکاران.
اما گروه  اول از آنجا که انفاقشان مقبول واقع شده است چندین برابر پاداش داده می شوند، چون انفاق آنها از ایمان و اخلاص کامل سرچشمه گرفته است:« ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ» یعنی برای طلب خشنودی خدا و در حالی که بر بخشندگی و نیکوکاری و صداقت پربرجا هستند انفاق می کنند، پس این کار « كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ» مانند باغی است که در جای بلندی قرار دارد و خورشید به آن می تابد و باد به خوبی بر آن می وزد و از آب فراوانی برخوردار است. و اگر باران فراوان و رگبار به آن نرسد باران خفیفی به آن می رسد، و این برای باروری باغ کافی است، چون زمین آن خوب و حاصلخیز است و تمام اسباب برای رشد و شکوفایی و میوه دادن آن موجود است. بنابراین «فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ» دو برابر میوه می دهد. و باغی که  اینگونه باشد همه مردم در طلب آنند. بنابراین کار خوب در برترین جایگاه قرار دارد.
و اما کسی که انفاق نماید سپس به دنبال بخشیدن دارایی خود منت نهد و آزار رساند، یا کاری کند که آن عمل را باطل نماید، چنین فردی مانند صاحب این باغ است که گردبادی بر آن بوزد، « فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ» که در آن آتشی باشد و باغ را بسوزاند، و صاحب باغ دارای فرزندانی ضعیف باشد، و خودش نیز بر اثر پیری، ناتوان باشد، پس چنین حالتی از بدترین حالت هاست. بنابراین ، این مثال را چنین آغاز کرد: « أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ» استفهام، ناگواری آن حالت را برای مخاطبان بیشتر روشن می کند. یعنی آیا کسی از شما دوست دارد که چنین باشد؟ زیرا تلاف شدن ناگهانی باغ بعد از اینکه درختان آن شکوفا شده و میوه های آن رسیده باشند مصیبت بزرگی است.
پس این فاجعه- در حالی که صاحب باغ ضعیف و ناتوان است و دارای فرزندانی کوچک و ضعیف است و نمی توانند او را یاری کنند، بلکه خود باید  مخارج فرزندان را متقبل شود- با دیگر مصایب تفاوت دارد. پس کسی که عملی را برای خدا انجام داده سپس عمل خود را با امری که با آن منافی است باطل نماید، مانند صاحب باغ است که در اوج  نیازمندی چنین چیزی برای او پیش آید.
مثال سوم؛ مثال کسی است که عملی را به منظور تظاهر و خودنمایی انجام می دهد، و به خدا  ایمان ندارد و به ثواب و پاداش او چشم ندوخته است، خداوند قلب او را به سنگ سخت و لغزنده ای تشبیه کرده است که بر آن خاک قرار دارد و بیننده گمان می برد اگر بر این سنگ باران ببارد مانند زمین های حاصلخیز سبز می شود، اما وقتی باران شدیدی بر آن سنگ ببارد، خاکهایی که روی آن  قرار دارد شسته شده و فقط سنگ صاف و سخت باقی می ماند.
و این مثالی است برای قلب ریاکار که در آن ایمان وجود ندارد و همچون سنگ خارایی است که نرم نمی شود. و فروتن نمی گردد. پس اعمال و نفقه های او اساس و زیر ساختی ندارد که بر آن قرار گیرد، و پایانی ندارد که به آن منتهی شود، بلکه هرکاری را که می کند باطل است، چون شرایط پذیرفته شدن در آن وجود ندارد. و در مثال قبل، هرچند که شرط پذیرفته شدن عمل موجود بود، اما عمل مورد قبول واقع نمی شود، چرا که مانعی  بر سر راه پذیرفته شدن آن وجود دارد. مثال اول مثال عملی مقبول است و چندین برابر به آن پاداش داده می شود، چون شرط پذیرفته شدن که  ایمان و اخلاص و ثبات است در آن وجود دارد، و موانعی که  عمل را فاسد می گرداند در آن منتفی هستند.
و این مثالهایی سه گانه بر تمام انجام دهندگان اعمال انطباق پیدا می نمایند، پس بنده باید خود و دیگران با این میزان های عادلانه و با این مثالها بسنجد. « وَتِلکَ الأَمثَلُ نَضرِبُها لِلَّناسِ وَمَا یَعقِلُها إِلَّا العَلِموُن» و این مثالها را برای مردم بیا می داریم و جز دانایان آن را نمی فهمند.
آیه ی 268-267:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِيهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ، ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهای پاکیزه ای که بدست آورده اید، و از آنچه ما از زمین برایتان رویانده ایم انفاق کنید، و به سراغ چیزهای ناپاک نروید، تا از آن ببخشید، در حالی که شما آن چیز ناپاک را نمی گیرید، مگر آنکه از بدی آن چشم بپوشید، و بدانید که خداوند بی نیاز و ستوده است.
الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ، شیطان شما را وعده فقر و تهیدستی می دهد، و شما را به زشتی فرمان می دهد، و خداوند به شما نوید آمرزش و بخشش می دهد و خداوند گشایشگر داناست.
خداوند متعال بندگانش را برای انفاق کردن، و بخشیدن از دارایی هایی که از طریق تجارت به دست می آورند، و بخشیدن از آنچه خداوند برای آنها از زمین می رویاند تشویق می نماید، و این شامل زکات طلا و نقره و  همه کالاهایی است که خرید و فروش می شوند، و از زمین می رویند از قبیل حبوبات و میوه ها، و صدقات فرض و نفل را نیز در بر می گیرد.
و خداوند متعال دستور داده است که بندگانش برای انفاق کردن به سراغ دارایی هایی پاکیزه خود بروند، و دارایی های نامرغوب را در راه خدا انفاق نکنند، زیرا اگر آنان حقی را از دیگران طلبکار باشند و در مقابلش جنس نامرغوب را در راه خدا انفاق نکنند، زیرا اگر آنان حقی را از دیگران طلبکار باشند و در مقابلش جنس نامرغوبی را به آنها بدهند آن را نپسندیده و نمی پذیرند مگر اینکه چشم پوشی کنند. پس واجب است آنچه میانه است برای خدا داده شود، و کمال در این است که عالی ترین و بهترین چیز در راه خدا پرداخت گردد. و پرداخت چیزهای نامرغوب ممنوع است، و اگر کسی آن را بپرداز، جای زکات واجب را پر می کند، واگر صدقه نفلی باشد پاداش کامل به او نمی رسد.
« وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ» و بدانید که خداوند بی نیاز و ستوده است، از همه آفریده ها و از نفقه انفاق کنندگان و از طاعت و عبادت عبادت کنندگان بی نیاز است، و خداوند فقط به خاطر فوایدی که این اعمال برای آنها در بردارد، نیز به منظور برخورداری آنان از فضل و کرم الهی، آنان را بدان امر نموده است. و او بی نیاز  است و بخشش هایی گسترده است و احکامی را برای بندگانش مشروع نموده که آنها را به دارالسلام و بهشت می رساند. پس باید چنین پروردگاری را ستود و در برابر جبروت و عظمتش سر تعظیم فرود آورد. کارهایش از  دایره فضل و عدل و حکمت بیرون نیستند و دارای صفات ستوده و پسندیده است، و بندگان حقیقت و کیفیت آن را درک نمی کنند.
خداوند بندگانش را به انفاق که برایشان سودمند است تشویق نمود، و آنها را از بخل که به حالشان مضر است ، نهی کرد. سپس بیان نمود که آنها میان دو دعوتگر قرار دارند؛ دعوتگری که خداوند رحمان است و آنها را به خیر و خوبی فرا می خواند و به آنها نوید خیر و بخشش و پاداشِ دنیا و آخرت و پر کردن جای اموال انفاق شده را می دهد، و دعوتگری که شیطان است و آنها را به بخل ورزیدن و  انفاق نکردن  تشویق می نماید، و آنها را می ترساند که اگر در راه خدا انفاق کنند  تهی دست می شوند، پس هرکس دعوت خداوند رحمان را اجابت نماید، و از آنچه خدا به او روزی داده است انفاق کند، مژده باد که گناهانش آمرزیده شده و به تمام خواسته هایش می رسد. و هرکس که دعوت شیطان را اجابت کند، بداند که شیطان گروه خود را فرا می خواند تا از اهل جهنم باشند. پس بنده از این دو چیز یکی را که برایش شایسته تر است انتخاب کند.
و آیه را اینگونه به پایان می رساند: « وَاسِعٌ عَلِيمٌ» خداوند گشایشگر و داناست. یعنی صفات رفیع و بخشش فراوانی دارد، و می داند چه کسی سزاوار آن است که پاداش مضاعف را دریافت دارد. و به احوال انسانهای شایسته آگاه است و آنها را بر انجام کارهای خیر و ترک منکرات توفیق می دهد.
آیه ی 269:
يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاء وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ، حکمت را به کسی که بخواهد، می بخشد و هرکس که حکمت به او داده شود به راستی که خیر بسیاری به او داده شده است و جز خردمندان پند نمی گیرند.
وقتی خداوند حالات انفاق کنندگان را بیان کرد و اینکه اموالی را به آنها ارزانی نمود که بوسیله آن در راههای خیر انفاق می کنند و مقامهای بلند و والا را در می یابند، مطلبی را بیان نمود که از این نیز بهتر است، و آن این که خداوند به هرکس از بندگانش که بخواهد و به او اراده خیر داشته باشد حکمت می دهد. حکمت یعنی علوم  مفید و معارف درست و اندیشه سالم و خرد متین، و درستکاری در گفتار و کردار. و این بهترین و برترین بخشش ها و بزرگترین آن است. بنابراین فرمود: « وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا» زیرا چنین کسی از تاریکی نادانی به سوی نور و هدایت بیرون آمده، و از حماقت و انحراف در گفتار و کردار به کارها و سخنان درست و راست راه برده، و به خیر بزرگی نایل آمده و برای رساندن  بزرگترین فایده به دین و دنیای  مردم آمادگی پیدا کرده است. و هیچ کاری جز با حکمت سامان نمی یابد. حکمت یعنی قرار دادن هر چیزی در جایگاهش؛ اقدام به انجام کاری در جایی که باید اقدام کرد، و دست نگاه داشتن از انجام کاری در جایی که باید دست نگاه داشت. اما ارزش این بخشش گرانبها را جز خردمندان نمی دانند: « إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ» و آنها کسانی هستند که دارای عقلها و اندیشه های کامل هستند، پس آنها کار نیک را می شناسند و آنرا ترک می نماید، و این دو کار، یعنی صرف کردن دارایی در راه خدا و صرف کردن حکمت، بالاترین چیزی است که نزدیکی جویندگان به خدا، بدین وسیله خود را به او  نزدیک می نمایند، و بوسیله آن به بالاترین و بزرگترین کرامت ها می رسند.
و این همان چیزی است که پیامبر (ص) چنین از آن یاد کرده است: « لا حَسَدَ إلا فِی اثنَیَن، رَجُلُ  آتاهُ الله مَالاَ فَسَلطَهُ عَلَی هَلَکَتِهِ فِی الحَقِّ ، وَرَجُلُ آتَاهُ اللهُ الحِکمَة فَهُوَ یُعَلِّمُهَا النَّاس» حسد نیست مگر در دو چیز؛ یکی مردی که خداوند به او مالی داده است و او آن را در راه حق صرف می نماید، و مردی که خداوند  به او حکمت بخشیده و او آنرا به مردم می آموزد.
آیه ی 270:
وَمَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ، و هرمالی را که در راه خدا انفاق کنید و یا نذری را که به گردن بگیرید خداوند آن را می داند و برای ستمکاران یاوری نیست.
خداوند متعال خبر می دهد که هر چه انفاق کنندگان انفاق کنند. و بخشایشگران ببخشند، یا نذر کنندگان نذر نمایند، آن را می داند. و خبر دادن خداوند از علم  خویش بدان مفهوم است که وی پاداش آنها را می دهد هرچند که عمل نیک به اندازه ذره ای باشد، و پاداش آن نزد وی ضایع نمی شود، و خداوند نیت های نیک و بد آنان را می داند، و ستمکاران که از انجام واجبات الهی امتناع می ورزند و آنچه را خداوند بر آنان حرام کرده است مرتکب می شوند، یاورانی نخواهند داشت که  آنها را یاری و حمایت کنند، و حتما گرفتار عقاب شدید وی خواهند شد.
آیه ی 271:
إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُّكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيِّئَاتِكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ،اگر صدقات و بخشش ها را آشکار کنید کار خوبی است، و اگر آن را پنهان نمایید و به نیازمندان بدهید برایتان بهتر است، و خداوند گناهانتان را می پوشاند و خداوند به آنچه می کنید آگاه است.
خداوند خبر داده است که اگر صدقه کننده صدقه را آشکارا بدهد خوب است، و اگر آن را پنهان نماید و به فقرا بدهد بهتر است، چون پنهان کاری در امر صدقه دادن برای او احسانی دیگر محسوب می شود. و نیز دادن صدقه به صورت پنهانی بر قوّت اخلاق دلالت می نماید، و کسی که صدقه را به صورت پنهانی می دهد جزو یکی از هفت گروهی است که خداوند آنها را زیر سایه خود جای می دهد: « مَن تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ حَتَّی لَاتَعلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنفِقُ یَمِینهُ» کسی که صدقه ای بدهد و آن را پنهان بدارد، طوری که دست چپش از آنچه دست راستش انفاق می نماید خبر ندارد. در « وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُّكُمْ» اشاره ای زیبا وجود دارد مبنی بر اینکه چنانچه به حالت پنهانی صدقه به فقیر داده شود از اظهار کردن آن بهتر است.
اما وقتی صدقه در طرحی خیریه صرف شود، آیه بر فضیلت پنهان کردن آن دلالت نمی کند، بلکه در اینجا قواعد شریعت چنین دلالت می نماید که باید مصلحت را دید و طبق آن عمل کرد، و چه بسا در چنین شرایطی آشکار کردن صدقه بهتر باشد، تا دیگران در این کار، او را  الگو و اسوه خویش قرار دهند و بر انجام کارهای خیر تشویق شوند.
« وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيِّئَاتِكُمْ» این بخش از آیه بیانگر آن است که در صدقه ها دو چیز بدست می آید؛ یکی به دست آمدن خیر، و آن کثرت نیکی ها و زیاد شدن پاداش و مزد است، و دوم دور شدن بدی و بلای دنیوی و اخروی از طریق زدوده شدن یا پوشاندن بدیها.
« وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ » و خداوند از آنچه انجا می دهید با خبر است، پس هرکس طبق حکمت خدا براساس عمل خویش مجازات می شود.
آیه ی 274-272:
لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلأنفُسِكُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ، هدایت آنها بر تو لازم نیست بلکه خداوند هرکس را که بخواهد هدایت می نماید و هر آنچه انفاق کنید برای خودتان است. و انفاق نمی کنید مگر برای طلب رضای خدا، و هر چیز خوب و نیکی که انفاق کنید به طور کامل به شما بازگردانده می شود و به شما ستمی نمی شود.
لِلْفُقَرَاء الَّذِينَ أُحصِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ، این صدقات برای نیازمندانی است که در راه خدا بازمانده اند و نمی توانند در زمین مسافرت کنند. به علت خویشتن داری و مناعت طبع، نادان آنها را توانگر می پندارد، آنها را از سیمایشان می شناسی، با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند. و هرچه از خوبی انفاق کنید خداوند به آن داناست.
الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون، کسانی که شب و روز و پنهان و آشکار اموال خود را انفاق می کنند پاداششان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنهاست، و نه اندوهگین می شوند.
ای پیامبر! وظیفه شما فقط رساندن پیام الهی به گوش مردم و تشویق آنان بر کار خیر و بازداشتن آنها از کار بد است، اما هدایت مردم به دست خداست. و خداوند از مومنان حقیقی و راستین خود خبر می دهد که آنها جز برای طلب رضای خدا و چشمداشت ِ پاداش او اموال خود را انفاق نمی کنند، زیرا ایمانشان آنها را به این کار فرا می خواند، و این چیز خوبی است و سبب تزکیه مومنین است، و به صورت ضمنی آنهار را یادآور می شود که در کارهایشان اخلاص داشته باشند.
و باز خداوند تکرار می نماید که به آنچه آنها انفاق می کنند آگاه است، چون خداوند به آنها اعلام کرده است که نیکی هرچند به اندازه ذره ای هم باشد، نزد وی ضایع نمی شود: « وَإِن تَکُ حَسَنَةَ یُضَعِفهَا وَیُوتِ مِن لَّدنُهُ أَجراً عَظِیمَاَ» و اگر نیکی به اندازه ذرّه ای باشد آن را چندین برابر می نماید، و از جانب خود بر آن پاداشی بزرگ می دهد.
شایسته است صدقه هایتان را به نیازمندانی بدهید که خود را در راه خدا و طاعت الهی وقف کرده اند، و در پی کار و کسب نیستند، یا توانایی کار و کسب را ندارند، و آنها خویشتن داری می نمایند، به گونه ای که هر گاه فرد نادان آنها را ببیند گمان می برد که آنان توانگراند. « لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا» و آنها اصلا از مردم چیزی نمی خواهند و اگر مجبور شوند که چیزی بخواهند، در این زمینه اصرار نمی کنند. پس این گروه از نیازمندان بهترین افراد برای گرفتن صدقات هستند، تا از این طریق نیازهایشان برطرف گردد، و به اهداف خیرشان برسند، و در مسیر خیری که در پیش گرفته اند آنها را یاریگر بوده، و پاداشی باشد بر صبر و استقامتی که دارند و توکلی که به خدا کرده اند.
با وجود این، انفاق و صدقه دادن در راههای خیر و  دادن آن به نیازمندان در هر جا که باشد خوب است و پیش خدا پاداش دارد. بنابراین خداوند متعال فرمود: « کسانی که اموال خود را شب و روز و آشکار و پنهان انفاق می کنند، خداوند آنها را در زیر سایه خود جای می دهد، آن هم در روزی که سایه ای جز سایه او وجود ندارد و خداوند خوبیها را به آنان می بخشد و غم و ترس و ناگواری ها را از آنان دور می نماید. « فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ» یعنی هرکس برحسب اعمالش نزد خداوند بزرگ پاداش می یابد. و این که به طور خاص بیان نمود پاداش آنها نزد پروردگارشان است، بر شرافت این حالت و جایگاه والای آن دلالت می نماید، همان طور که در حدیث صحیح آمده است: « إنَّ العَبدَ لَیَتَصدَّقُ بِالتَّمرَةٍ مِن کَسبٍ طَیِّب فَیَقَبَّلُهَا الجَبَّارٍ بِیَدِهِ فَیُرَبِّیَها لَأحَدِکُم کَمَا یُرَبِّی أحَدُکُم فُلُوَّةُ حَتَّی تَکُونَ مِثلَ الجَبَلِ العَظِیمِ» همانا بنده دانه خرمایی را که از کسب حلال به دست آورده است صدقه می کند، و خداوند جبار آن را با دست خودش می پذیرد، و آن را برایتان پرورش می دهد همان طور که فردی از شما کُره است خود را پرورش می دهد، و خداوند صدقه او را چنان پرورش می دهد تا اینکه مانند کوهی بزرگ می گردد.
آیه ی 281-275:
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ، کسانی که ربا می خورند، از قبر بر نمی خیزند مگر مانند کسی که شیزان او را دچار دیوانگی کرده است، این بدان جهت است که گفتند: « خرید و فروش صرفا مانند ربا است»، در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال نموده و ربا راحرام کرده است، پس هرکس که اندرزی از جانب پروردگارش به  او رسیده و از رباخواری دست کشید، آنچه در گذشته به دست آورده است از آن او می باشد و کار او با خداست، و هر آن کس که به رباخواری باز گردد، پس ایشان اهل آتش اند، و در آن جاودانه خواهند بود.
يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ، خداوند ربا را تباه می سازد، و صدقات را افزایش می دهد، و خداوند هیچ ناسپاسِ گناهکاری را دوست ندارد.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ
هُمْ يَحْزَنُونَ ، بی گمان کسانی که ایمان آورده  و کارهای شایسته انجام داده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته اند پاداششان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ، ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسید و باقی مانده ربا را رها کنید اگر شما مومن هستید.
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ، و اگر چنین نکردید بدانید که به جنگ با خدا و پیامبرش برخاسته اید، و اگر توبه کردید، سرمایه هایتان از آن خودتان است، نه ستم می کنید و بر شما ستم می شود.
وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُون، و اگر بدهکارتان تنگدست بود، تا فرا رسیدن گشایش، مهلت داده می شود، و اگر ببخ شید برایتان بهتر است اگر می دانید
وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ، و از روزی بترسید که در آن روز به سوی خدا بازگردانده می شوید، سپس هرکس هر آنچه را که کسب کرده است به صورت کامل دریافت می کند و بر آنان ستم نمی شود.
وقتی که خداوند از حالت انفاق کنندگان و پاداش آنها از جانب خود، و خوبیهایی که به آنان می دهد، و اینکه گناهانشان را دور می نماید سخن گفت، به دنبال آن به بیان حال ستمکاران رباخوار و کسانی که معاملات ناشایسته انجام می دهند، پرداخت و خبر داد که آنها برحسب کارهایشان مجازات می شوند، پس همانطور که در دنیا مانند دیوانه ها به دنبال درآمدهای ناپاک بودند، به سزای این کار ، در برزخ و قیامت از قبرهایشان بر نمی خیزند مگر مانند کسی که دچار دیوانگی شده است. و در روز رستاخیز و حشر نمی ایستند و بر نمی خیزند، « إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ» مگر مانند کسی که شیطان او را آشفته و دیوانه ساخته است.
و این سزای رباخواری آنها و سزای آن است که آشکارا می گفتند: « إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا» خرید و فروش صرفا مانند ربا است، پس آنها بر جسارت و بی شرمی آنچه را خداوند حلال کرده و آنچه را که حرام کرده بود مشابه می دانستند با  این قیاس غلط ربا را جایز و مشروع قلمداد می کردند.سپس خداوند عقوبت و سزای رباخواری و دیگران را بیان نمود و فرمود: « فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ» هشدار و نوید درهم آمیخته اند. یعنی هرکس از جانب خدا اندرزی به وی رسد، « فَانتَهَىَ» و از رباخواری باز آید، « فَلَهُ مَا سَلَفَ» آنچه در گذشته  بدست آورده است از قبیل آنچه که بر انجامش جرأت پیدا کرده و از آن توبه نموده است از آن اوست، « وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ» و خداوند آینده او را می داند، پس اگر همچنان بر توبه اش ماندگار باشد، خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند. « وَمَنْ عَادَ» و هرکس پس از تذکر و هشدار خداوند، به رباخواری باز آید،« فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ » این آیه اشاره می نماید که ربا سبب وارد شدن به جهنم و جاودانگی در آن است، و این به خاطر زشتی و قباحت رباست.
و رباخوار برای همیشه در جهنم خواهد بود، مگر اینکه ایمانش مانع جاودانه ماندن وی در جهنم گردد.
و این حکم از جمله احکامی است که بر وجود شرایط و اقتضای موانع آن موقوف است. و خوارج نمی توانند از این آیه و دیگر آیات در راستای اثبات ایده و نظر خود خودداری کنند. واجب است که به تمام نصوص کتاب و سنت ایمان داشته باشیم، و باید به نصوص متواتری که وارد شده اند مبنی بر این که هر کس به اندازه دانه خردلی در قلبش ایمان وجود داشته باشد از جهنم بیرون می رود، ایمان داشته و معتقد باشیم که این گناهان به شرطی که از آن توبه نکند باعث داخل شدن به جهنم می شوند.
سپس خداوند متعال خبر می دهد که درآمد رباخواران را افزایش می دهد، برعکس آنچه به ذهن بسیاری از مردم خطور می کند مبنی بر اینکه انفاق و بخشش، مال را کم می نماید و ربا آن را می افزاید، زیرا روزی و افزون شدن آن از جانب خداوند متعال است و چیزی که نزد خداوند است جز با طاعت خداوند و فرمان بردن از دستور او به دست نمی آید، پس کسی که بر خوردن سود و ربا جرات پیدا کند، خداوند او را به هدفش نخواهد رساند، و این با تجربه م شاهه شده است.«  وَمَن أَصدَقُ مِن اللَّهِ قیلَاَ » و سخن چه کسی از سخن خداوند راست تر است. « لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ» و کفار اثیم کسی است که نعمت خدا و احسان پروردگارش را انکار نموده و ناسپاسی می کند و به خاطر اصرار و رزیدنش بر گناهانش انکار می گردد.  مفهوم آیه بیانگر آن است که خداوند هرکس را که سپاسگزار باشد و از گناهانش توبه کند، دوست می دارد.
سپس این آیه را در میان آیات ربا قرار داد: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ» که بیانگر آن است که بزرگترین سبب برای پرهیز از آنچه خداوند حرام کرده است از قبیل کسب و معاملات ربوی، کامل کردن ایمان و عمل به مقتضای آن است. به ویژه برپا داشتن نماز، و پرداختن زکات، زیرا نماز، آدمی را از کارهای زشت و منکر باز می دارد ، و زکات ، احسان و نیکوکاری با مردم است و با ربا که ستمی است در حق مردم منافات دارد.
سپس مومنان را مخاطب قرار داده و به آنها دستور می دهد تا از او بترسند، و پس مانده معامله های ربوی را که پیش تر انجام داده اند، رها کنند، و اگر از معامله ربوی دست نکشند، پس آنها به مبارزه با خدا و پیامبرش برخاسته اند. و این بیانگر اوج زشتی و قباحت ریا است ، زیرا پروردگار کسی را که بر آن اصرار می ورزد به جنگِ با خدا و پیامبرش فرا خوانده است.
سپس فرمود: « وَإِن تُبْتُمْ» و اگر از معاملات ربوی توبه کردید، « فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» اصل سرمایه هایتان از آن شماست، و شما با گرفتن ربا بر مردم ستم نمی کنید،« وَلاَ تُظْلَمُونَ» و با کاسته شدن از سرمایه هایتان، بر شما ستم می شود، پس هرکس از ربا توبه کند، اگر پیش تر معاملات ربوی انجام داده است، آنچه بدست آورده از آن اوست، و کار وی به سوی خدا بر می گردد. و اگر در حال حاضر به انجام معاملات ربوی اقدام کند بر او واجب است که به اصل سرمایه خود اکتفا نماید، و اگر بیش تر از آن برگیرد همانا او مرتکب خوردن ربا شده است.
این آیه حکمت حرام بودن ربا را بیان نموده و متذکر می شود که ربا بدان سبب حرام است که موجب گرفتن مبلغی اضافی و چند برابر شدن ربا بر نیازمندان است، در حالی که باید بر آنان سخت نگرفت و به آنها مهلت داد.
بنابراین فرمود: «  وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ» و اگر کسی که بدهکار است تنگدست بود و نمی توانست طلب را بپردازد، بر طلبکار واجب است که او را تا زمان حصول فراخی مهلت بدهد، و بر بدهکار واجب است که هرگاه توانست وام را بپردازد، آن را پرداخت نماید. و اگر طلبکار تمام وام یا قسمتی از آنرا به فرد مقروض صدقه داد، برایش بهتر است، و باید بر وی آسان بگیرد و به موازین شرعی پایبند باشد و از معاملات ربوی پرهیز کند و بدهکار و تنگدست به نیکی رفتار نماید . که روزی به سوی خدا باز می گردد و خداوند پاداش او را به طور کامل می دهد و به اندازه ذره ای بر او ستم نمی کند.
خداوند متعال آیه را با این سخن به پایان می رساند:« وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ» این آیه آخرین آیه از قرآن است که نازل شده و مُهر ختمی است بر این احکام و اوامر و نواهی، و مسلمانان در آن بر انجام کار خیر تشویق شده و بر انجام کار شر مورد تهدید قرار گرفته اند. و کسی که بداند به سوی خداوند باز می گردد و او را بر کارهای کوچک و بزرگ و آشکار و پنهانش مجازات می کند. و نیز بداند که خداوند به اندازه مثقال ذره ای به او ستم نمی کند، به پاداشش امیدوار شده و  عذابش بیمناک می شود، و این کار بدون آگاهی و شناخت قبلی حاصل نمی شود.
آیه ی 283-282:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ، ای کسانی که ایمان آورده اید ! اگر به همدیگر تا مدت معینی وامی دادید آن را بنویسید، و باید نویسنده دادگرانه آن را بنویسد، و هیچ نویسنده ای نباید از نوشتن آن، آنگونه که خدا به او آموخته است ابا ورزد، پس باید بنویسد و کسی که حق بر اوست املا کند و از پروردگارش بترسد، و چیزی از آن کم نکند. پس اگر کسی که حق بر اوست سفیه و نادان یا ناتوان بود، یا نمی توانست املا کند، باید ولی اش به دادگری املا کند، و دو گواه از مردانتان گواه بگیرید، و اگر دو مرد نبودند پس یک مرد و دو زن از  گواهانی که می پسندید، تا اگر یکی از آن دو زن فراموش کرد دیگری به او یادآوری کند . و هرگاه گواهان برای گواهی دادن خوانده شوند نباید سرباز زنند. و از نوشتن وام طبق موعدش خواه کم باشد یا زیاد خسته نشوید. این نزد خداوند عادلانه تر است، و برای گواهی دادن استوارت، و برای دین که دچار شک نشوید به احتیاط نزدیکتر است، مگر اینکه تجارتی نقدی باشد که در میان خود دست به دست می کنید، پس در اینصورت بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید. و چون خرید و فروش کردید باید گواه بگیرید، و نباید نویسنده و شاهد زیان ببینند، و اگر چنین کاری کنید از فرمان خدا سرپیچی کرده اید. و از خدا بترسید و خداوند به شما می آموزد و خداوند به هر چیزی داناست.
 وَإِن كُنتُم عَلَى سَفَرٍ وَلَم تَجِدُواْ كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُم بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ تَكْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ، و اگر در مسافرت بودید و نویسنده ای نیافتید پس گروی بستانید، و اگر کسی از شما دیگری را امین دانست، باید کسی که امین قرار داده شده است امانتش را باز پس بدهد، و از پروردگارش بترسد، و شهادت را پنهان نکنید، و هرکس که آن را پنهان کند دلش گناهکار است، و خداوند به آنچه می کنید داناست.
در این دو آیه خداوند بندگانش را راهنمایی می نماید تا در معاملات خود حقوق یکدیگر را به شیوه مفید حفظ نمایند، و آنها را به آداب و قواعدی راهنمایی کرده است که عُقَلا نمی توانند بالاتر و کامل تر از آن را پیشنهاد نمایند. در این دو آیه فواید زیادی نهفته است که در زیر به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:
1- جاز بودن معاملات قرضی، خواه قرض شکل «سَلَم» داشته باشد، یا این که پول آن پس از مدتی پرداخت شود، زیرا خداوند متعال خبر داده است که مومنان این نوع معامله را انجام می دهند، و هر چیزی را که خداوند به عنوان عمل و کردار مومنان معرفی کند از مقتضیان ایمان است، و خداند؛ آن پادشاه پاداش دهنده آن معامله را برای آنان قرار داده است.
2- در تمامی معاملات قرضی باید مدت و زمان پرداخت بدهی و اجاره معلوم و مشخص باشد.
3- اگر مدت بازپرداخت وام نامعلوم باشد، چنین کاری حلال نیست، چون این کار معامله «غرر» محسوب شده و خطرناک است و قمار به حساب می آید.
4- خداوند دستور داده است وام و دیون نوشته شوند، و این کار بعضی اوقات واجب است؛ و آن زمانی است که حفظ حق واجب باشد، مانند مالی که سرپرستی آن بر عهده آدمی است، از قبیل اموال یتیمان و اوقاف، و یا مانند وکلا و امنا که متصدی حفظ و حراست اموال هستند.  گاهی مساله کتابت وام و دیون بر حسب شرایط و اوضاع مختلف حالت وجوب و گاهی حالت استحباب به خود می گیرد. به هر حال نوشتن بزرگترین چیزی است که بوسیله آن معاملاتِ دارای مدت، حفظ می شوند، زیرا انسان به نسیان نزدیک است، پس برای جلوگیری از اشتباه و خیانت کسانی که از خدا  نمی ترسند، حتما باید این کار را انجام داد.
5- خداوند به نویسنده دستور داده است تا عدالت را در میان دو طرف معامله رعایت کند، و نویسنده نباید به خاطر خویشاوندی و یا چیزی دیگر به یکی از آنها تمایل بیشتری نشان دهد. و نباید به خاطر دشمنی با یکی ، بر ضد طرف دیگر بنویسد.
6- نوشته و سند مکتوب در بین دو طرف معامله از بهترین کارهاست، و نیکوکاری نسبت به دو طرف معامله است، چرا که باعث حفظ حقوق آن دو می گردد،  و ذمه هر دو آنگونه که خداوند به آن دستور داده است تبرئه می شود، پس نویسنده باید چشمداشت پاداش را از خداند داشته باشد، تا از پاداش حقیقی عمل خویش بهره مند شود.
7- نویسنده باید به دادگری معروف باشد، چون اگر دادگر و معتبر نبوده و پیش مردم عادل و پسندیده نباشد، نوشتن او اعتباری نخواهد داشت، و هدف که حفظ حقوق است، حاصل نمی شود.
8- نویسنده باید در نوشتن مهارت کامل داشته باشد، و کلمات و اصطلاحات معتبر را در هر معامله برحسب آن بکار ببرد، و در این مورد عرف از اعتبار بزرگی برخوردار است.
9- نوشتن از جمله نعمت های خداوند بر بندگان است که امور دینی و دنیوی جز با آن سامان می یابد، و هرکس که از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار باشد خداوند بخشش بزرگی به او عطا کرده است، پس شکر کامل این نعمت آن است که با نوشتن های خود نیازهای بندگان را برآورده نماید و از نوشتن امتناع نورزد. بنابراین فرمود: « وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ» .
10- آنچه نویسنده می نویسد اعتراف کسی است که حقی را بر عهده دارد، پس اگر او به خاطر کوچک یا سفیه بودنش، یا به خاطر دیوانگی یا لال بودن یا ناتوانی اش نمی توانست املا کند، ولّی و سرپرست او باید املا نماید، و سرپرست او به جای وی قرار می گیرد.
11- اعتراف از بزرگترین راههایی است که حقوق بوسیله آن ثابت می شود، زیرا خداوند دستور داده است که نویسنده آنچه بر او املا می شود، بنویسد.
12- ولایت و سرپرستی بر کوچکترها، دیوانگان، بی خردان و امثال آنها ثابت است.
13- ولّی و سرپرست در تمام اعترافات متعلق به حقوقش به جای کسی است که سرپرست اوست.
14- هرکس را که در معامله ای امین دانستی و در آن معامله به او تفویض اختیار کردی، سخنش در آن مورد پذیرفتنی است و او جانشین تو است، زیرا وقتی که ولی به جای کسانی که کوتاهی دارند قرار می گیرد، کسی را که سرپرست خودت قرار داده و اختیار خودت را به او واگذار کرده و کار را به او سپرده ای به طریق اولی قابل قبول است، و به طریق اولی سخن او به هنگام اختلاف بر سخن تو مقدم داشته می شود.
15- کسی که باید حقی را ادا کند- وقتی که بر نویسنده املا می کند- باید از خدا بترسد، و کم نکند، و هیچ شرطی از شرایط آن یا قیدی از قیود آنرا نباید حذف کند، بلکه بر او واجب است به تمام جزئیات حقی که بر واجب است اعتراف کند، همانطور که اگر حق او بر کسی دیگر باشد چنین چیزی برطرف واجب است.
پس اگر کسی چنین نکند از زمره «مطّففین» خواهد بودکه در خرید و  فروش حق مردم را کامل نمی دهند و از آن می کاهند.
1 6- اعتراف به حقوق آشکار و پنهان واجب است، و این از بزرگترین عادت های پرهیزگاری است،  همانطور که اعتراف نکردن به آن از اموری است که پرهیزگاری و تقوی را نقض می کند و آن را می کاهد.
17- بندگان راهنمایی شده اند تا در خرید و فروش گواه بگیرند، پس اگر شاهد گرفتن برای قضیه وام دادن باشد، حکم آن همان حکم نوشتن است، که پیش تر بیان شد، زیرا منظور از نوشتن، نوشتن شهادت و گواهی است. و اگر خرید و فروش در قالب معامله نقدی باشد، مناسب است که در آن گواه گرفته شود، و ترک نوشتن اشکالی ندارد، چون خرید و فروش زیاد صورت می گیرد، و نوشتن آن دشوار است.
18- خداوند ما را راهنمایی نموده است که دو مرد عادل را گواه بگیریم، و اگر دو مرد عادل وجود نداشت یا گواه گرفتن دو مرد عادل مشکل یا سخت بود پس یک مرد و دو زن را گواه بگیریم. و این همه معاملات را از قبیل خرید و فروش های که مبتنی بر مدیریت است مانند اینکه کسی تعدادی گوسفند و یا قطعه ای زمین کشاورزی به دیگری بدهد که آن را برایش مدیریت کند. و یا معاملات وام ها و توابع آن از قبیل شرطه ها و وثیقه  و اسناد و غیره را در بر می گیرد. و اگر گفته شود که ثابت شده است پیامبر (ص) با گواهی دادن یک گواه همراه با قسم قضاوت نموده است، و در آیه شریفه آمده که دو مرد یا یک مرد و دو زن گواه باشند، در پاسخ گفته می شود: خداوند باری تعالی بندگانش را در این آیه به حفظ حقوق یکدیگر راهنمایی کرده است، بنابراین کامل ترین و قوی ترین راهِ حفظ حقوق را بیان داشته است، و این با آنچه که پیامبر (ص) با یک گواه و قسم قضاوت کرده است منافی و مخالف نیست. پس در مورد حفظ حقوق، بنده باید پرهیزگار باشد و از حقوق دیگران بطور کامل پاسداری بعمل آورد. و در رابطه با حکم نمودن بین دو نفر که با یکدیگر اختلاف دارند، به امور ترجیح دهنده از اسناد و مدارک موجود نگاه کند.
19- در رابطه با حقوق دنیوی، گواهی دادن دو زن به جای گواهی دادن یک مرد است، اما در امور دینی مانند روایت و فتوا زن همانند مرد است، و تفاوت این دو مورد کاملا مشخص است.
20- حکمت اینکه خداوند گواهی دو زن را مانند گواهی یک مرد قلمداد کرده ، این است که غالبا حافظه ی زن ضعیف تر از حافظه ی مرد است  و غالبا حافظه ی مرد از حافظه ی زن قوی تر است.
21- اگر یکی از گواهان گواهی اش را فراموش کرد و گواه دیگر او را یادآور شد، این فراموشی که با یادآوری از بین می رود اشکالی ندارد، زیرا فرموده است:« أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى» و اگر شاهد فراموش کرد، سپس بدون یادآوری، خود آنرا به خاطر آورد، به طریق اولی اشکالی ندارد، زیرا گواهی دادن باید براساس علم و یقین باشد.
22- گواهی باید از روی علم و یقین باشد، نه از روی شک، پس هرگاه شاهد در گواهی اش دچار شک شد، برای او جایز نیست گواهی بدهد هرچند که گمانش غالب باشد مگر به آنچه که بر آن علم و یقین دارد.
23- اگر شاهدی برای گواهی دادن فراخوانده شد نباید  امتناع ورزد، خواه برای تحمل گواهی خوانده شود یا برای ادای شهادت، زیرا ادای شهادت همچنانکه خداوند متعال از آن سخن به میان آورده و از منافع و مصالح آن خبر داده است بهترین  مصداق عمل صالح است.
24- و از جمله فوایدی که در این دو آیه نهفته این است که جایز نیست به «مکاتب» و «شاهد» ضرر رسانده شود، به این صورت که آنان را زمانی یا حالتی برای نوشتن و شهادت دادن فرا بخوانند که به آنان ضرر برساند. و همچنانکه نهی شده است که دارندگان حقوق و طرفین معامله به «کاتب» و «شاهد» ضرر برسانند، نیز «کاتب» و «شهید» نهی شده اند از اینکه به طرفین معامله و یا یکی از آنها ضرر برسانند. نیز از این دو آیه برداشت می شود که هرگاه «کاتب» و «شاهد» به سبب کتابت و شهادتشان ضرری متوجه آنان شود و جوب این کار از آنان ساقط می گردد. نیز از این دو آیه استنباط می شود که زیان رساندن به نیکوکاران و کسانی که خوبی می کنند، و گذاشتن چیزی بر دوش آنها که توان آن را ندارند، جایز نیست.« هَل جَزَاءُ الإِحسَنِ إِلَّا الإِحسَنُ» آیا پاداش نیکوکاری جز نیکوکاری چیز دیگری است؟ همچنین برکسی که کار نیکی انجام می دهد لازم است که نیکوکاری خود را با دوری جستن از زیان رساندن قولی و  عملی به کسی که کار خوب را برای او انجام داده است، کامل گرداند، زیرا نیکوکاری کامل نمی شود.
25- مزد گرفتن برای نوشتن و گواهی دادن جایز نیست، چرا که انجام این عمل از واجبات است، زیرا نوشتن و گواهی دادن حقی است که خداوند بر نویسنده و گواه واجب گردانیده است، و مزد گرفتن به مثابه ضرر رساندن به دو طرف معامله است.
26- در این آیه به مصالح و فوایدی که در سایه عمل به این راهنمایی های گرانقدر به دست می آید، اشاره شده است و آن اینکه به عمل به این راهنمایی ها اخت لاف و نزاع قطع شده و حقوق و انصاف حاکم می شود، و مردمان از فراموشی و نسیان سالم می مانند. بنابراین فرمود: « ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ» و این مصالح برای بندگان ضروری و لازم هستند.
27- آموختن نوشتن از امور دینی است، چون نوشتن وسیله ای برای حفظ دین و دنیا و سبب نیکوکاری است.
28- هرکس که خداوند  به او نعمتی بخشیده که مردم به آن نیاز دارند، شکر کامل آن نعمت این است که آنرا به مردم بگرداند و بوسیله آن نیازهای مردم را بر آورده سازد، زیرا خداوند علت  نهی  کردن نویسنده از امتناع ورزیدن از نوشتن را چنین بیان کرده است:« کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ» و هرکس نیاز برادرش را برآورده کند خداوند نیاز او را برطرف می نماید.
29- زیان رساندن به گواهان و نویسندگان فسق است، و فسق یعنی بیرون رفتن از طاعت خداوندی به سوی نافرمانی او. فسق اضافه و کم می شود، و به بخش های مختلفی تقسیم می شود، بنابراین نفرمود: « فانتم فساق» یا «فاسقون» شما فاسق هستید، بلکه فرمود: « فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» پس هر اندازه بنده از دایره طاعت خدا خارج شود به همان اندازه به فسق مبتلا می گردد. و از فرموده الهی که می فرماید: « وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ» استنباط می شود که تقوی و پرهیزگاری وسیله ای است برای حاصل کردن علم و دانش. و واضح تر از این آیه فرموده الهی است که می فرماید: « یَآیُّهَا الَّذیِنَ ءَامَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَّکُم فُرقَانَا» ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا بترسید، و پرهیزگاری پیشه کنید به شما علمی می بخشد که به وسیله آن حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می دهید.
30- همان طور که آموختن امور دینی متعلق به عبادات از نوع علم مفید می باشد، آموختن امور دنیوی ِ متعلق به معاملات نیز از علوم مفید به حساب می اید. زیرا خداوند  امور دینی و دنیوی بندگان را حفظ نموده است. و کتاب بزرگ خداوند روشنگر و بیان کننده هر چیزی است.
آیه ی «283» نیز جمله فوایدی را در بردارد که به آنها اشاره می کنیم:
1- مشروّعیت وثیقه گرفتن در مقابل حقوقی که به دیگران واگذار می شود. وثیقه و ضمانت ضامن رسیدن حق بنده می باشند، خواه با فرد نیکوکار معامله کند و یا با فرد فاسق، و خواه طرف معامله امانتدار باشد یا خائن . بنابراین وثیقه ها باعث حفظ حقوق و قطع اختلافات می گردند.
2- وثیقه و گِرو کامل آن است که در دسترس باشد، اما این بدان معنی نیست که اگر رهن قابل تصرف و در دسترس نباشد درست نیست، بلکه مقید کردن «رهن » به « مَقبُوضَةُ» بر این دلالت می نماید که گاهی گرو در دسترس می باشد و وثیقه و گرو کامل می گردد، و گاهی در دسترس نخواهد بود، و آن زمان وثیقه ناقص خواهد بود.
3- از مفاد « فَرِهَنُ مَّقبُوضَةُ» بر می آید که هرگاه راهن و مرتهن، یعنی گرودهنده و گرو گیرنده در رابطه با مقدار مبلغی که رهن گرفته می شود اختلاف پیدا کردند، قول رهن گیرنده که صاحب حق است، اعتبار دارد، چون خداوند رهن و گرو را وثیقه ای برای حفظ حق او قرار داده است، و اگر سخن رهن گیرنده در این زمینه پذیرفته نمی شد، وثیقه به حساب نمی آمد چرا که نوشتن و گواهی وجود ندارد.
4- معامله بدون گرفتن وثیقه و گواه جایز است، زیرا خداوند فرموده است: « فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُم بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ» اما در این حالت باید پرهیزگار بود و از خدا ترسید، زیرا صاحب حق در معرض خطر قرار دارد و احتمالا حقش را از دست بدهد، بنابراین خداوند در این حالت به کسی که حق بر گردن اوست دستور داده است تا از خدا بترسد، و امانت خود را باز پس بدهد.
5- هرکس که معامله کننده او را امین شمارد به راستی که با  او خوبی و نیکی کرده و به دینداری و امانتداری او راضی شده است، پس کسی که حق بر گردن اوست باید از دو جهت امانت را پس بدهد؛ یکی این که حق خدا است و باید آنرا بپردازد، و از فرمان خدا اطاعت کند ،و دوم اینکه باید حق را به صاحبش که به او اعتماد کرده است، به طور کامل باز پس بدهد.
6- کتمام گواهی حرام است ، و کسی که گواهی را کتمان کند گناهکار می شود، زیرا کتمان گواهی از قبیل گواهی به ناحق و دروغ است، و کتمان شهادت باعث ضایع شدن حقوق و فساد معاملات می گردد. و شاهد، و کسی که حق بر ذمه اوست گناهکار می شوند. و علت اینکه رهن را به سفر مقید کرد- با اینکه رهن گرفتن در سفر و غیره جایز است این است که در سفر به رهن گرفتن نیاز است. زیرا شاهد و نویسندهای احتمالا وجود نداشته باشد. و آیه را با « عَلِیمُ» به پایان رساند ، یعنی خداوند به همه آنچه بندگان انجام می دهند داناست. و از این طریق آنها را به انجام معاملات نیکو تشویق و از معاملات حرام برحذر می دارد.
آیه ی 284:
 لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ، آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا آن را را پنهان نمایید خداوند شما را بر آن محاسبه می کند، پس هرکس را که بخواهد می آمرزد، و هرکس را که بخواهد عذاب می دهد، و خداوند بر هر چیزی تواناست.
خداوند از فرمانروایی فراگیر خود بر اهل آسمانها و زمین ، و احاطه عملش به آنچه بندگان آشکار می کنند، و آنچه در دلهای خودشان پنهان می دارند، خبر داده و می فرماید: « آنها را بر آنچه آشکار می کنند و آنچه در دلهایشان است محاسبه می کند، و هرکس را که بخواهد می آمرزد، و آن کسی است که به سوی خدا باز می گردد، و توبه می کند. « إِنَّهُ کَانَ لِلأَوَّبِینَ غَفُورا» و او کسانی را که به سویش باز می گردند می آمرزد. و هرکس را که بخواهد عذاب می دهد، و آن کسی است که بخواهد عذاب می دهد، و آن کسی است که در باطن و ظاهر بر گناهانش اصرار می ورزد.
این آیه با احادیثی که در این مورد وارد شده اند مبنی بر این که آدمی به سبب آنچه در دل نگه می دارد تا آن را انجام ندهد، و یا آن را بر زبان نیاورد مواخذه نمی شود، مخالف نیست، زیرا منظور از آن چیزهایی است که بر دل انسان خطور می کند، اما تبدیل به خصلت وی نشده و تصمیم قطعی بر انجا آن کارها را نگرفته است. در اینجا منظور تصمیم های قطعی و حالت های ثابت خوب و بد در وجود انسان می باشد، بنابراین فرمود: « مَا فِی أَنفُسِکُم» یعنی تصمیم ها و حالاتی که در وجود انسان ثابت و پا برجا هستند . و خداوند خبر داده است که او « عَلَی کُلّ شَیءِ قَدیِرُ» بر هر چیزی تواناست، پس ، کمال قدرت او در این است که بندگان را محاسبه کند، و به آنها پاداش یا سزایی بدهد که سزاوار آن هستند.
آیه ی 286-285:
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ، پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورد، و مومنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش ایمان آوردند و گفتند: بین هیچ یک از پیامبرانش فرق نمی گذاریم و گفتند: « شنیدیم و اطاعت کردیم . پروردگارا! آمرزش ترا می خواهیم، و بازگشت به سوی توست.»
لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ، خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی کند، هر کار نیکی که انجام دهد به سود خود کرده، و هرکار بدی که انجام دهد به زیان خود کرده است. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مگیر. پروردگارا! بار سنگین بر ما مگذار آن چنان که بر کسانی که پیش از ما بودند گذاشته ای . پروردگارا! آنچه تاب و توانش را نداریم بر دوش ما مگذار و از ما درگذر، و ما را بیامرز، و بر ما رحم فرما، تو سرور ما هستی، پس ما را بر قوم کافران پیروز گردان.
از پیامبر (ص) روایت است که هرکس این دو آیه را در شب بخواند او را کافی است، یعنی او را در مقابل بدیها مصون می داردو این به خاطر مفاهیم بزرگی است که این دو آیه در بردارند. زیرا خداوند در آغاز این سوره ، مردم را به ایما آوردن به  همه اصولش دستور داده  است: « قُولُو ءَاَمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَینَآ» بگویید: به خدا و آنچه بر ما نازل شده است ایمان آوردیم. خداوند در این آیه خبر داده است که پیامبر و مومنانی که همراه او هستند به این اصول والا و به همه پیامبران و همه  کتابهای آسمانی ایمان دارند، و همانند کسانی عمل نمی کنند که به پاره ای از آن ایمان آوردند و به پاره ای از آن کفر ورزیدند؛ مانند منحرفین ادیان تحریف شده.
و نام بردن از مومنان همراه با پیامبر (ص)  و اینکه همه به آنچه که از سوی پروردگار نازل شده است ایمان دارند، شرافت و افتخار بزرگی برای آنان است . نیز بیانگر آن است که پیامبر (ص) در خطاب شرعی خود و انجام کامل اوامر و نواهی الهی با مومنان شریک است، و از همه مومنان، بلکه از همه پیامبران در ایمان آوردن و ایفای حقوق پیشی گرفته، و از همه بالاتر است.
« وَ قاَلُوا سَمِعناَ وَأَطَعناَ» این بیانگر آن است که مومنان همه آنچه را که پیامبر (ص) از کتاب و سنت آورده است با گوش دل شنیدند و در برابر آن تسلیم شدند . و مفهوم این بخش از آیه این است که آنها در انجام فرامین کتاب و سنت با تضرّع و زاری از خداوند یاری طلب می کنند، و اینکه خداوند کوتاهی هایی که در انجام واجبات از آنان سر زده و کارهای حرامی را که مرتکب شده اند می آمرزد. آنان تمامی این درخواست نافع را با تضرع و زاری از خداوند طلب می کنند.
و خداوند دعای آنها را بر زبان پیامبرش (ص) پاسخ داد و فرمود: « قَد فَعَلتُ» چنین کردم و دعای شما را پذیرفتم. پس این دعاها از آحاد مومنین پذیرفته می شود، به شرطی که مانعی در میان نباشد. و خداوند آنها را در حالت اشتباه و فراموشی مواخذه نمی کند، و خداوند شریعت خود را برای آنان بی نهایت آسان نموده  است، و چیزهای دشوار و آنچه از توانایی آنان بیرون است از قبیل مشقت ها و کارهای دشوار و قید و بندهایی که بر گذشتگان تحمیل کرده بود بر دوش آنها نگذاشته، و آنها را بخشیده و بر آنان رحم فرموده، و آنان را بر جمعیت  کافران پیروز گردانده است.
پس خداوند را به اسماء و صفاتش و به آنچه از پایبندی به دینش بر ما ارزانی نموده است، می خوانیم، و از او مسئلت می نماییم که این امور را برای ما محقق نماید، و آنچه را که بر زبان پیامبرش به ما وعده داده است عملی نماید، و حالات مومنان را اصلاح گرداند.
و از این جا قاعده « آسانگیری و نفی عسر و حرج در همه امور دین» و قاعده « عدم مواخذه به سبب فراموشی و اشتباه در عبادات و حقوق خداوند متعال » استنباط می شود.
و همچنین از این آیه استنباط می گردد که فراموشی یا اشتباه در مورد حقوق مردم گناه محسوب نشده و فرد بر آن نکوهش نمی شود. اما چنانچه بر اثر خطا و نسیان جان و مال مردم تلف شود، فرد فراموش کار یا خطا کار باید آنرا جبران نماید چرا که در دایره « اتلاف ناحق» قرار می گیرد و باید عوض یا دیه آن پرداخت گردد.
تفسیر سوره ی بقره تمام شد. پس حمد و ثنا برای خدا و درود و سلام بر محمد مصطفی (ص)



 

تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی

  

مصدر:

 دائرة المعارف شبکه اسلامی

 islamwebpedia.com

 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

صحابي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عبد الله بن مسعود (رضي الله عنه) گفته ‏است: «ولو ترکتم سنة نبيکم للظللتم»‏ ‏«اگر سنت پيامبرتان را رها کنيد، گمراه مي شويد».( مسلم)‏

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2554
دیروز : 5831
بازدید کل: 8835868

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010