|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>قبايل عرب>بنی عامر > دعوت آنان به اسلام
شماره مقاله : 9132 تعداد مشاهده : 347 تاریخ افزودن مقاله : 6/1/1390
|
عرضه عليه السلام الدعوة على بني عامر وبني محارب أخرج أبو نعيم في دلائل النبوة (ص 101) عن عبد الله بن كعب بن مالك رضي الله عنهما قال: أقام رسول الله صلى الله عليه وسلم ثلاث سنين من نبوته مستخفياً، ثم أعلن في الرابعة، فدعا عشر سنين يوافي الموسم، يتَّبع الحاجَّ في منازلهم: بعُكاظ ومَجَنَّة، وذي المجاز، يدعوهم إلى أنْ يمنعوه حتى يبِّغَ رسالة ربه عزّ وجلّ ولهم الجنّة، فلا يجد أحداً ينصره، حتى إنَّه يسأل عن القبائل ومنازلهم قبيلةً قبيلةً، حتى انتهى إلى بني عامر بن صَعْصَعة فلم يلق من أحد من الأذى قط ما لقي منهم، حتى خرج من عنده وإنَّهم ليرمونه من ورائه، حتى انتهى إلى بني مُحارب بن خَصَفَة، فوجد فيهم شيخاً ابن مائة سنة وعشرين سنة، فكلَّمه رسول الله صلى الله عليه وسلم ودعاه إلى الإِسلام وأنْ يمنعه حتى يبلِّغ رسالة ربه، فقال الشيخ: أيُّها الرجل، قومك أعلم بنبأك، والله لا يؤوب بك رجل إلى أهله إلا آب بشرِّ ما يؤوب به أهل الموسم، فأغنِ عنا نفسك، وإنَّ أبا لهب لقائم يسمع كلام المحاربي. ثم وقف أبو لهب على المحاربي فقال: لو كان أهل الموسم كلُّهم مثلك لترك هذا الدِينَ الذي هو عليه، إنَّه صابيءٌ كذابٌ. قال المحاربي: أنت ــــ والله ــــ أعرف به، هو ابنَ أخيك ولحمتك ثم قال المحاربي: لعلَّ به ــــ يا أبا عتبة ــــ لَمَمَاً؟ فإنَّ معنا رجلاً من الحي يهتدي لعلاجه. فلم يرجع أبو لهب بشيء، غير أنه إذا رآه وقف على حيَ من أحياء العرب صاحبه أبو لهب إنَّه صابىء كذاب؛ وفي إسناده الواقدي.
پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن بنى عامر و بنى محارب ابونعیم در دلائل النبوه (ص 101) از عبداللَّه بن كعب بن مالك (رضىاللَّه عنهما) روایت نموده، كه گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم مدّت سه سال بعد از بعثت خود مخفیانه زیست كرد، و در سال چهارم دعوت خود را آشكارا نمود. به مدت ده سال در موسمهاى حج دعوت مىنمود، و به دنبال حجّاج در اقامت گاههاى آنان در عكاظ، مجنه و ذى المجاز[1] رفته آنها را فرا مىخواند تا از وى حمایت نمایند، تا باشد پیام پروردگارش را تبلیغ نماید، و براى آنها اذعان مىنمود كه پاداش این نصرت براى آنها جنّت است. امّا هیچ كسى را نمىیافت تا وى را مدد و یارى دهد، حتّى از قبایل و جاهاى آنها جداگانه مىپرسید و آنها را دعوت مىكرد، تا این كه به بنى عامر بن صعصعه رسید، اذیت و آزارى را كه از آنها دید از هیچ كسى ندیده بود، به حدّى كه او از نزد آنها بیرون رفته بود، ولى با این همه او را از پشت مىزدند، تا این كه به بنى محارب بن خصفه رسید، در میان آنها پیرمردى را یافت كه یك صدوبیست سال عمر داشت، پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم با وى صحبت نموده و او را به اسلام دعوت نمود، و از وى خواست تا از او حمایت نماید، تا پیام و رسالت پروردگارش را تبلیغ نماید. آن پیرمرد پاسخ داد: اى مرد، قومت از احوال تو بهتر آگاهند، به خدا قسم كسى كه تو را به خانه خود ببرد، به این معناست كه بدترین چیزى را از «موسم» با خود برده است. بنابراین خود را از ما دور كن، ابولهب كه در این حالت ایستاده بود و سخن محاربى را مىشنید، نزدش توقف نموده گفت: اگر همه اهل «موسم» چون تو مىبودند، وى این دینى را كه بر آن است ترك مىنمود، او یك بى دین و دروغگوست. محاربى پاسخ داد: تو، به خدا سوگند وى را از من خوبتر مىشناسى، چون وى برادر زاده و پاره گوشت توست. بعد از آن محاربى افزود: شاید - اى ابوعبته - وى دیوانه شده باشد؟ و با ما مردى از قریه است كه مىتواند او را علاج نماید، ابولهب دیگر به او پاسخى نداد، مگر این كه چون پیامبر صلی الله علیه و سلم را مىدید بر قبیله و یا اهل قریهاى از عرب ایستاده است، فریاد كشیده مىگفت: وى یك بى دین و دروغگوست.[2] در اسناد این روایت واقدى نیز هست.
[1] عكاظ، مجنه و ذى المجاز، از مشهورترين بازارهاى مكه بودند، عربها را عادت برين بود كه در اوّل ماه ذى القعده الحرام بازار عكاظ را افتتاح مىنمودند، و مدّت بيست روز را در آنجا به سر مىبردند، و پس از آن به بازار مجنه آمده و ده روز را در آنجا سپرى مىكردند و چون ماه ذوالحجه نو مىشد به ذى المجاز مىآمدند و هشت شب را در آن جا مىماندند، و پس از آن به عرفات مىرفتند ومناسك حج را به جاى مىآوردند، پيامبر خدا ص با استفاده ازين فرصت به هر يك ازين بازارها، در همان وقتهاى معين تشريف مىبرد، و با سر زدن به اقامتگاههاى قبايل، تحفه گرانبهاى دعوت را به آنها عرضه مىنمود. م. [2] بسیار ضعیف. اونعیم در «الدلائل» (ص101) در اسناد آن واقدی که متروک است وجود دارد.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|