|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ابوجهل > پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن ابوجهل
شماره مقاله : 9084 تعداد مشاهده : 319 تاریخ افزودن مقاله : 2/1/1390
|
دعوته عليه السلام لأبي جهل أخرج البيهقي عن الميغرة بن شعبة قال: إِنَّ أول يوم عرفت فيه رسول الله صلى الله عليه وسلّم أني أمشي أنا وأبو جهل بن هشام في بعض أزقة مكة، إذ لقينا رسول الله صلى الله عليه وسلّم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلّم لأبي جهل: «يا أبا الحَكَم، هَلُمَّ إلى الله وإلى رسوله، أدعوك إلى الله»، فقال أبو جهل: يا محمد، هل أنت مُنتهٍ عن سب آلهتنا؟ هل تريد إلا أن نشهد أنَّك قد بلّغت؟ فنحن نشهد أن قد بلغت، وفوالله لو أنِّي أعلم أنَّ ما تقول حقٌّ لاتبعتك. فانصرف رسول الله صلى الله عليه وسلّم وأقبل عليَّ فقال: والله إني لأعلم أنّ ما يقول حقٌّ، ولكن يمنعني شيء: أنَّ بني قُصَيّ قالوا: فينا الحجابة فقلنا: نعم، ثم قالوا: فينا السِّقاية، فقلنا نعم؛ ثمَّ قالوا: فينا النَّدوة، فقلنا: نعم، ثم قالوا: فينا اللِّواء فقلنا: نعم، ثم أطعموا وأطعمنا، حتى إذا تحاكَّت الرُّكَب قالوا: منا نبي، والله لا أفعل. كذا في البداية . وأخرجه أيضاً بن أبي شيبة بنحوه، كما في الكنز وفي حديثه: «يا أبا الحَكَم هَلُمَّ إلى الله وإلى رسوله وإلى كتابه، أدعوك إلى الله».
پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن ابوجهل بیهقى از مُغِیره بن شُعْبَه روایت نموده، كه گفت: اوّلین روزى كه من پیامبر صلی الله علیه و سلم را شناختم همان روزى بود كه با ابوجهل در بعضى كوچههاى مكّه قدم مىزدیم، كه ناگهان با پیامر خدا صلی الله علیه و سلم برخوردیم. پیامبر صلی الله علیه و سلم به ابوجهل گفت: «اى ابوالحكم، بیا به طرف خدا و پیامبرش و در این كار عجله كن، و من تو را به طرف خدا دعوت مىكنم»، ابوجهل در پاسخ گفت: اى محمد، آیا تو از دشنام دادن خدایان ما اجتناب نمىكنى؟! آیا غیر از این كه ما گواهى بدهیم تو (رسالتت) را ابلاغ نمودى چیزى دیگرى هم مىخواهى؟ ما گواهى مىدهیم كه تو ابلاغ نمودى، به خدا سوگند، اگر من بدانم آن چه را تو مىگویى حق است از تو پیروى مىكردم. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم منصرف گردید، ابوجهل روى خود را به طرف من گردانیده گفت: به خدا سوگند، من مىدانم آن چه وى مىگوید حق است، ولى مرا یك چیز باز مىدارد، و آن این كه: بنى قُصَى (قوم رسول خدا)[1] ( گفتند: حِجَابَت[2] خانه در میان ماست، گفتیم: بلى، بعد از آن گفتند: آب دادن و سقایه[3] حجاج نیز براى ماست، گفتیم: بلى، بعد گفتند: نَدْوَه[4] هم براى ما و در میان ماست، گفتیم: بلى، بعد گفتند: لواء[5] نیز در تصرّف ماست، ما گفتیم: بلى، بعد از آن، آنها طعام دادند،[6] و ما نیز طعام دادیم تا این كه در طعام دادن ما نیز با بنى قصى مساوى و برابر شدیم، آنها بعد گفتند: پیامبر نیز از میان ماست، به خدا سوگند، من این را قبول نمىكنم!!.[7] [8] این چنین در البدایه (64/3) آمده است. مانند این را ابن ابى شیبه نیز، چنان كه در الكنز (129/7) آمده، روایت كرده، و در حدیث وى آمده است: «اى ابوالحكم بیا به طرف خدا و پیامبرش و كتاب او، و من تو را به سوى خداوند دعوت مىكنم».[9]
[1] قُصَى جد چهارم رسول خدا ص است، و اين همان شخصيت است كه پس از متّحد ساختن قريش و وحدت صفوف آن، سيادت مكّه را از سلطه خزاعه كشيد، و آن را به دست قريش سپرد، و اساس عزّت و مطرح شدن قريش در تاريخ نيز از همين جا آغاز مىشود، اوّلين فرزند كعب بن لؤى بود كه به پادشاهى و رياست قوم خود رسيد، و قومش از وى اطاعت نمودند، و به اين صورت كليد دارى حرم، آب دادن حجاج، جمع آورى مالى كه قريش (در جاهليت) براى حاجيان نيازمند از اموال خود بيرون مىآوردند تا براى آنان طعام و نوشيدنى بخرند، رياست شوراى قريش و بيرقجنگ براى وى تعلّق داشت، و او در ميان قريش حائز مقام بزرگى بود. [2] حجابت: يعنى، كليد دارى خانه كعبه به شكلى كه هيچ كس بدون اجازه كليد دار داخل خانه شده نمىتواند. [3] سقايه: يعنى آب دادن حجاج در موسم حج، كه به خاطر قلت آب در مكّه اين وظيفه خيلى عمده و مهم به شمار مىرفت. [4] ندوه: يعنى جمع شدن براى مشوره و اظهار نظر، در دارالندوه، جايى كه آن را قصى تأسيس نموده بود، و به مثابه مجلس شوراى قريش بود. [5] لواء: همان بيرق جنگ است كه آن را خود قصى حمل مىنمود، و يا براى كسى كه انتخاب مىكرد تحويل مىداد. [6] يعنى براى حجاج، چون قبائل عرب طعام حجاج و سقايه آنها را در موسم حج مايه شرف و عزت خود شمرده و بر آن با يكديگر رقابت مىكردند. م. [7] ابوجهل با روشى پر از حسد و كينه مىگويد، همه اين منصبها بدون اين كه بر ما هيچ امتيازى داشته باشند به آنها تعلّق دارد، همينكافى است، و حالا نمىتوان مقام رسالت را نيز براى آنها قائل شد. م. [8] حسن. بیهقی در «الدلائل» (2/207). [9] حسن. ابن ابی شیبه در «المصنف» (8/336/97).
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|