Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

در حديث‌ صحيح آمده‌ است ‌كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلى الله عليه و سلم فرمودند: «اتبع‌ السيئة‌ الحسنة‌ تمحها، وخالق ‌الناس‌ بخلق‌ حسن : بدي‌ را با نيكي‌ دنبال‌ كن‌، آن‌ را محو مي‌كند و با مردم‌ به‌ اخلاقي‌ نيكو رفتار كن‌».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>عدی بن حاتم رضی الله عنه > پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن عَدِى بن حاتم رضی الله عنه

شماره مقاله : 9080              تعداد مشاهده : 351             تاریخ افزودن مقاله : 2/1/1390

دعوته صلى الله عليه وسلّم لعديِّ بن حاتم رضي الله عنه
أخرج أحمد عن عديِّ بن حاتم قال: لمَّا بلغني خروج رسول الله صلى الله عليه وسلّم كرهت خروجه كراهية شديدة، فخرجت حتى وقعت ناحية الروم ـ وفي رواية: حتى قدمت على قيصر ـ قال: فكرهت مكاني ذلك أشدّ من كراهتي لخروجه، قال: قلت: والله لولا أتيت هذا الرجل فإن كان كاذباً لم يضرني وإن كان صادقاً علمت، قال: فقدت فأتيته. فلما قدمت قال الناس: عديُّ بن حاتم، عدي بن حاتم قال: فدخلت على رسول الله صلى الله عليه وسلّم فقال لي: «يا عديُّ بن حاتم، أسلم تسلم ـ ثلاثاً ـ قال: قلت: إنِّي على دين. قال: «أنا أعلم بدينك منك» فقلت: أنت أعلم بديني مني؟ قال: نعم، ألستَ من الرَّكوسِيَّة وأنت تأكل مِرْباع قومك؟» قلت: بلى، قال: «هذا لا يحل لك في دينك»، قال: فلم يَعْدُ أن قالها فتواضعتُ لها، فقال: أما إنِّي أعلم الذي يمنعك من الإِسلام. تقول: إنَّما أتَّبعه ضَعَفَةُ الناس ومن لا قوة لهم وقد رمتهم العرب. أتعرفُ الحيرة؟» قلت: لم أرها وقد سمعت بها. قال: «فوالذي نفسي بيده ليُتِمَّنَّ الله هذا الأمر حتى تخرج الظَّعينة من الحيرة حتى تطوف بالبيت في غير جوار أحد، وَلَيُفْتَحَنَّ كنوز كسرى بن هُرْمُز»، قال: قلت: كسرى بن هُرْمُز؟ قال: «نعم كسرى بن هرمز، ولَيُبذَلَنَّ المال حتى لا يقبله أحد».
قال عديُّ بن حاتم: فهذه الظعينة تأتي من الحيرة فتطوف بالبيت في غير جوار، ولقد كنت فيمن فتح كنوز كسرى، والذي نفسي بيده لتكونَّن الثالثة، لأن رسول الله صلى الله عليه وسلّم قد قالها، كذا في البداية وأخرجه البغوي أيضاً في معجمه بمعناه، كما في الإِصابة .
وأخرج أحمد أيضاً عن عديِّ بن حاتم، قال: جاءت خيل رسول الله صلى الله عليه وسلّم وأنا بعقرب فأخذوا عمَّتي وناساً فلما أتَوا بهم رسول الله صلى الله عليه وسلّم قال: فصُفُّوا له. قالت: يا رسول الله، بانَ الوافد، وانقطع الولد، وأنا عجوز كبيرة ما بي من خِدْمة، فَمُنَّ عليَّ مَنَّ الله عليك، فقال: «ومن وافدك؟» قالت: عديُّ بن حاتم، قال: «الذي فرَّ من الله ورسوله؟» قالت: فَمُنَّ عليَّ، فلما رجعَ ورجُلٌ إلى جنبه نرى أنه علي ـ قال: سَلِيه حُمْلاناً، قال: فسألتْه فأمَر لها. قال عديّ: فأتتني فقالت: لقد فعلتَ فعلةً ما كان أبوك يفعلها وقالت: إِيته راغباً أو راهباً، فقد أتاه فلان فأصاب منه وأتاه فلان فأصاب منه، قال: فأتيته فإذا عنده امرأة وصبيان ـ أو صبي ـ، فذكر قربهم منه ـ، فعرفت أنه ليس ملك كسرى ولا قيصر. فقال له: «يا عديُّ بن حاتم، ما أفرَّك؟ أفرَّك أن يقال: لا إله إلا الله فهل من إله إلا الله؟. ما أفرك؟ أفرك أن يقال: الله أكبر. فهل شيء هو أكبر من الله عزّ وجلّ؟» قال: فأَسلمت فرأيت وجهه استبشر وقال: «إِنَّ المغضوب عليهم اليهود، وإنَّ الضالين النَّصارى.
قال: ثم سألوه: فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: «أما بعد فلكم أيُّها الناس أن ترضخوا من الفضل، ارتضخ امرؤ بصاع، ببعض صاع، بقبضة، ببعض قبضة» ـ قال شعبة: «وأكثر علمي أنه قال «بتمرة، بشقِّ تمرة» وإنَّ أحدكم لاقى الله فقائل ما أقول: ألم أجعلك سميعاً بصيراً؟ ألم أجعل لك مالاً وولداً؟ فماذا قدَّمت؟ فينظر من بين يديه ومن خلفه، وعن يمينه وعن شماله، فلا يجد شيئاً، فما يتَّقي النار إلا بوجهه، فاتقوا النَّار ولو بشقِّ تمرة، فإِن لم تجدوه فبكلمة ليِّنة، إني لا أخشى عليكم الفاقة؛ لينصرنَّكم الله وليعطينَّكم ـ أو ليفتحنَّ عليكم ـ حتى تسير الظَّعينة بين الحيرة ويثرب، أو أكثر. ما تخاف السَرَق على ظعينتها». وقد رواه الترمذي وقال: حسن غريب لا نعرفه إلا من حديث سماك. وأخرج البيهقي شيئاً منه من آخره، وهكذا أخرجه البخاري مختصراً كما في البداية .

پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن عَدِى بن حاتم رضی الله عنه
احمد از عدى بن حاتم روایت نموده، كه گوید: هنگامى خبر بعثت[1] پیامبر صلی الله علیه و سلم برایم رسید، ظهور وى را خیلى‏ها بد دیدم و از آن نفرت و انزجار نمودم، به این لحاظ از منطقه خود بیرون رفته و در ناحیه‏اى از روم سكونت گزیدم - و در روایتى آمده: تا این كه نزد قیصر رفتم - مى‏گوید: بودنم در آنجا بدتر و ناخوشایندتر از خروج پیامبر صلی الله علیه و سلم برایم جلوه نمود. مى‏افزاید، با خود گفتم: به خدا سوگند، چرا نزد این مرد نروم، اگر دروغگو باشد طبیعى است كه برایم ضررى نمى‏رساند، و اگر راستگو باشد این را نیز مى‏دانم. مى‏گوید: بدین خاطر نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمدم، چون فرا رسیدم مردم گفتند: عدى بن حاتم، عدى بن حاتم!! مى‏افزاید: بعد از آن نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم وارد شدم، وى فرمود: «اى عدى بن حاتم، اسلام بیاور تا سلامت باشى» - این را سه مرتبه تكرار نمود - وى گوید: عرض كردم: من نیز بر دینى هستم و براى خود آیینى دارم، پیامبر صلی الله علیه و سلم به من فرمود: «من از تو نسبت به دینت عالمتر هستم» در جوابش گفتم: تو از من به دینم عالم‏تر هستى؟!، پاسخ داد: «بلى، آیا تو از اهل ركوسیه[2] و همان كسى نیستى كه چهارم سهم غنیمت قومت را مى‏خورى؟» جواب دادم: بلى، فرمود: «این كار در دینت براى تو حلال نمى‏باشد». مى‏افزاید: پیامبر صلی الله علیه و سلم هنوز این سخنانش را تمام نكرده بود، كه در مقابل آن تابع شدم و برمن اثر كرد، آن گاه جنابش فرمود: «من آن چیزى را كه تو را از اسلام آوردن بازمى دارد مى دانم، تو مى‏گویى: وى را مردمان ضعیف پیروى نموده‏اند، آنانى كه، هیچ قوّتى ندارند، و عرب‏ها آنها را رانده‏اند. و تو حِیره[3] را مى‏شناسى؟» گفتم: من آن را ندیده‏ام، ولى از آن شنیده‏ام. پیامبر صلی الله علیه و سلم در ادامه سخنان قبلى خود گفت: «سوگند به ذاتى كه جانم در دست اوست، خداوند حتماً این دین را به اتمام مى‏رساند طورى كه زن از حیره سوار بر هودج خود خارج شده و بدون حمایت هیچ كسى مى‏تواند خانه خدا را طواف نماید، و حتماً كنزهاى كسرى بن هرمز فتح مى‏شود» وى مى‏گوید: گفتم: كسرى بن هرمز؟! پاسخ داد: «بلى، كسرى بن هرمز، و آن قدر مال زیاد شده و از طرف مردم بذل و عطا مى‏گردد، كه كسى آن را قبول نمى‏كند».
عدى بن حاتم مى‏ گوید: الحال زن سوار بر هودج از حیره بدون این كه در حمایت كسى باشد آمده و طواف كعبه را مى‏كند، و من خودم از جمله كسانى بودم كه گنج‏هاى كسرى را گشودند، و سوگند به ذاتى كه جانم در دست اوست، سومى آن نیز تحقق خواهد یافت، چون آن را پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته است.[4] این چنین در البدایه (66/5) آمده، و بغوى نیز این را با معنى در معجم خود، چنان كه در الاصابه (468/2) آمده، روایت كرده است.
احمد همچنان از عدى بن حاتم روایت نموده كه گفت: سواران پیامبر صلی الله علیه و سلم در حالى آمدند كه من در "عقرب" حضور داشتم، و عمّه‏ام را با عدّه دیگرى با خود بردند، و هنگامى كه آنها را نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آوردند، وى مى‏گوید: همه آنها در مقابل پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم صف بستند، عمّه‏ام گفت: اى پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم مددكار دور شده، و ارتباط پسرم نیز با من قطع گردیده، و خودم یك پیره زن بزرگ سالى هستم كه از من خدمتى ساخته نیست، بنابراین بر من منّت گذار، خداوند بر تو منّت گذارد. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم پرسید: «مددكار تو كیست؟»، گفت: عدى بن حاتم، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «همان كسى كه از خدا و پیامبرش فرار نموده است؟». (وى درخواست خود را تكرار نمود) گفت: تو بر من احسان كن، پیامبر صلی الله علیه و سلم براى كارى رفت و چون برگشت، مردى در كنارش بود، - كه گمان مى‏كنم او حضرت على رضی الله عنه بود - وى گفت: از پیامبر صلی الله علیه و سلم براى خود سوارى نیز خواهش كن. راوى گوید: آن زن از وى این خواهش را نمود، و پیامبر صلی الله علیه و سلم برایش امر اعطاى یك مركب را داد، عدى مى‏گوید: آن عمه‏ام نزد من آمده گفت: تو كارى را انجام داده‏اى كه پدرت[5] آن را انجام نمى‏داد، و افزود: به رغبت و یا به خوف حتماً نزد وى مى‏روى چون فلان و فلان نزدش آمدند و از جنابش بهره بردند. عدى گوید: من نزد وى آمدم، دیدم نزدش یك زن و دو طفل حضور داشتند - یا این كه طفلى - ، و قرابت آنها را پیامبر صلی الله علیه و سلم براى خود متذكّر شد، بعد دانستم كه این پادشاهى كسرى و قیصر نیست. پیامبر صلی الله علیه و سلم به عدى گفت: «اى عدى بن حاتم، چه باعث شد كه تو فرار كنى؟! آیا این تو را به فرار واداشت كه گفته شود: «معبود بر حقّى جز یك خدا نیست، و آیا معبودى جز یك خدا وجود دارد؟! چه چیز تو را به فرار واداشت؟ تو را این به فرار واداشت كه گفته شود: خدا بزرگتر است، و آیا چیزى وجود دارد كه از خداوند عزّوجل بزرگتر باشد؟»، عدى مى‏گوید: اینجا بود كه من اسلام آوردم، و چهره پیامبر صلی الله علیه و سلم را دیدم كه شادمان گردیده گفت: «آنهایى كه بر آنها غضب خداوند شامل شده یهود هستند، و گمراهان، قوم نصارى مى‏باشند».
وى مى‏افزاید: بعد از آن بعضى آنها از پیامبر صلی الله علیه و سلم چیزى طلب نمودند، وى خداوند (جل جلاله) را ستوده و با نثار ثنا بر وى فرمود: «امّا بعد، بر شماست اى مردم تا از زیادت خود به دیگران بدهید، هر كسى باید به مقدار پیمانه‏اى، یا كمتر از پیمانه، به مقدار قبضه و یا كمتر از یك قبضه انفاق نماید و به دیگران بدهد - شعبه مى‏گوید (وى یكى از راویان است) اكثر علم من بر آن است كه وى گفت: خرمایى، و یا نصف خرمایى - ، و هر یكى از شما با خداوند ملاقات كردنى است و خداوند این چیزهایى را كه من مى‏گویم برایش گفتنى است كه: آیا من تو را شنوا و بینا نگردانیدم؟ و آیا من به تو مال و فرزند ندادم؟ تو چه تقدیم نمودى؟ وى به پیش روى و عقب خود، و به طرف راست و چپ‏خود نگاه مى‏كند امّا چیزى را نمى‏یابد، سپس از آتش سپرى جز رویش نمى‏یابد (و از آن به روى خود استقبال مى‏كند)، بدین خاطر خود را از آتش، اگرچه به نصف خرما هم باشد، نجات دهید، و اگر آن را هم نیافتید، خود را به سخنى نرم و ملایم نجات بخشید. من از فقر بر شما هراس ندارم، چون خداوند حتماً شما را نصرت داده و به شما عطا مى‏نماید - یا این كه فتح را نصیب شما مى‏كند - تا جایى كه زن در هودج نشسته و میان حیره و مدینه و یا دورتر از آن رفت و آمد مى‏نماید، و از دزدان بر هودج خود هراس و خوفى نداشته باشد».[6] این را ترمذى روایت كرده مى‏گوید: حسن غریب است، آن را جز از حدیث سماك از دیگر طریقى نمى‏شناسیم. و بیهقى چیزى از آخر این حدیث را روایت نموده، و همچنان این حدیث را به اختصار بخارى[7]، چنان كه در البدایه (65/5) آمده، روایت كرده است.


[1] خبر بعثت پيامبر ص در اينجا مى‏تواند دو احتمال داشته باشد، يكى: برانگيخته شدن جنابشان از طرف خداوند (جل جلاله). و دوم اين كه خبر فرستادن سريه‏اى از طرف پيامبر ص به سوى طيى، قبيله عدى بن حاتم.
[2] دينى است كه در بين نصرانيت و دين صابئين قرار دارد.
[3] شهر قديمى است در نزديك كوفه.
[4] حسن. احمد (4/377-378) و حاکم (4/518-519) ، و بیهقی در «الدلائل» (5/342) ، و طبرانی در «الکبیر» (17/99).
[5] پدرش همان حاتم طائى مشهور به سخاوت است، كه حمايت‏هاى وى زبان زد عام و خاص مى‏باشد، و او شب و روز خود را درين سپرى مى‏نمود، تا مسافران و مهمانان را به خانه خود راهنمايى نموده و از آنها ميزبانى نمايد.م.
[6] حسن. احمد (4/378-379) ، و طبرانی در الکبیر (17/99-100) ، و بیهقی در «الدلائل» (395-341) ، نگا: مجمع الزوائد (6/208).
[7] بخاری در مناقب، باب «علامات النبوة فی الإسلام».

از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی)
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com







 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از محمّد بن عقيل بن ابي طالب روايت است: علي رضی الله عنه براي ما سخنراني كرد و گفت: اي مردم! شجاع‌ترين مردم كيست؟ گفتيم: شما، اي امير مؤمنان! گفت: ابوبكر صديق رضی الله عنه شجاع‌ترين مردم است، در روز جنگ بدر ما براي رسول الله صلی الله علیه و سلم سايه‌باني درست كرده بوديم، گفتيم: چه كسي در كنار پيامبر صلی الله علیه و سلم از ايشان نگهباني مي‌کند تا كسي از مشركان به او نزديك نشود؟ كسي جز ابوبكر براي نگهباني نايستاد، او بود كه با شمشير از غلاف كشيده كنار سر مبارك او ايستاده بود، هرگاه كسي مي‌خواست به رسول الله صلی الله علیه و سلم نزديك شود ابوبكر با شمشيرش جلوي او را مي‌گرفت و من خودم (علي) ديدم كه مشركان گلوي رسول الله صلی الله علیه و سلم را گرفته‌اند و تكان مي‌دهند و مي‌گويند: تو همان كسي هستي كه معبودان را‌ يكي دانسته‌اي، سوگند به خدا كسي جز ابوبكر رضی الله عنه به ‌او نزديك نشد، در آن زمان ابوبكر دو گيسوي بلند داشت، در حالي كه با سرعت مي‌آمد گيسوانش را كنار مي‌زد، آمد و گفت: واي بر شما! آيا مردي را مي‌كشيد كه مي‌گويد: پروردگارم الله ‌است و برايتان از جانب پروردگارش آيات و نشانه‌هاي واضح و و روشن آورده‌است! در آن روز ‌يكي از دو گيسوي ابوبكر كنده شد. راوي می‌گويد: علي مخاطبان را سوگند داد كه ‌آيا نزد شما مؤمن آل فرعون بهتر بوده ‌يا ابوبكر؟ مردم چيزي نگفتند، علي گفت: سوگند به خدا ابوبكر از مؤمن آل فرعون بهتر است، آن مرد که ايمانش را پوشيد، خداوند او را ستود. امّا ابوبكر جان و خون و مالش را در راه خدا فدا كرد(المستدرک(3/67)صحیح است برشرط مسلم و ذهبی موافق آن است).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 18712
دیروز : 5614
بازدید کل: 8808871

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010