|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>حصین پدر عمران رضىاللَّه عنهما > پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن حُصَین پدر عِمران رضىاللَّه عنهما
شماره مقاله : 9078 تعداد مشاهده : 363 تاریخ افزودن مقاله : 2/1/1390
|
دعوته صلى الله عليه وسلّم لُحُصَين والد عمران رضي الله عنهما أخرج بن خُزَيْمةَ عن عِمران بن خالد بن طُلَيق بن محمد بن عمران بن حصين قال: حدثني أبي عن أبيه عن حهد: أن قريشاً جاءت إلى الحُصَين ـ وكانت تعظِّمه ـ فقالوا له: كلِّم لنا هذا الرجل فإنَّه يذكر آلهتنا ويسبُّهم، فجاؤوا معه حتى جلسوا قريباً من باب النبي صلى الله عليه وسلّم فقال: «أوسعوا للشيخ ـ وعمران وأصحابه متوافرون ـ فقال حُصين: ما هذا الذي بلغنا عنك أنك تشتم آلهتنا وتذكرهم، وقد كان أبوك حصينة وخيراً؟ فقال: «يا حُصَين، إنَّ أبي وأباك في النار؛ يا حصين، كم تعبد من إله»؟ قال: سبعاً في الأرض وواحداً في السماء، قال: «فإذا أصابك الضرّ من تدعو؟» قال: الذي في السماء، قال: «فيستجيب لك وحده وتشركهم معه، أَرضيته في الشكر أم تخاف أن يغلب عليك؟» قال: ولا واحدة من هاتين؛ قال: وعلمت أنِّي لم أكلم مثله، قال: «يا حُصَين، أسلم تسلم»، قال: إنَّ لي قوماً وعشيرةً فماذا أقول؟ قال: «قل: اللَّهمَّ، أستهديك لأرشد أمري وزدني علماً ينفعني» فقالها حصين فلم يقم حتى أسلم. فقام إليه عِمْران فقبَّل رأسه ويديه ورجليه، فلما رأى ذلك النبي صلى الله عليه وسلّم بكى، وقال: «بكيت من صنيع عمران، دخل حصين وهو كافر فلم يقم إليه عمران ولم يلتفت ناحيته، فلمَّا أسلم قضَى حقَّه فدخلني من ذلك الرِّقَّة». فلما أراد حصين أن يخرج قال لأصحابه: «قوموا فشيِّعوه إلى منزله»، فلما خرج من سُدَّة الباب رأته قريش فقالوا: صبأ وتفرقوا عنه كذا في الإصابة .
پیامبر صلی الله علیه و سلم و دعوت نمودن حُصَین پدر عِمران (رضىاللَّه عنهما) ابن خُزَیمَه از عِمران بن خالد بن طلیق بن محمّد بن عمران بن حصین روایت نموده، كه گفت: پدرم از پدرش و او از پدر بزرگش به من خبر داد كه: قریش نزد حُصَین آمدند - آنها وى را تعظیم مىنمودند - به او گفتند: از طرف ما با این مرد - (حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم) صحبت كن، چون وى خدایان ما را به بدى یاد نموده، آنها را دشنام مىدهد، قریشىها با وى آمدند و نزدیك دروازه پیامبر صلی الله علیه و سلم نشستند. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم هنگام تشریف آورى حصین فرمود: «براى شیخ جایى خالى كنید» - پیامبر صلی الله علیه و سلم این را در حالى گفت: كه عمران (پسر حُصَین) و بقیه اصحاب وى در كنارش حضور داشتند - آن گاه حصین گفت: این چه خبر است كه از تو به ما مىرسد، خدایان ما را دشنام داده آنها را به بدى یاد مىكنى، در حالى كه پدرت عاقل، متدین به دین گذشتگان و مرد خیراندیشى بود. پیامبر صلی الله علیه و سلم در پاسخ گفت: «اى حُصَین، پدر من و پدر تو در آتش هستند. اى حصین تو چند خدا را عبادت میكنى؟» حصین گفت: هفت خدا را در زمین و یك خدا را در آسمان. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم پرسید و چون ضررى به تو برسد كدام آنها را فرا مىخوانى»؟ پاسخ داد: همان خدایى را كه در آسمان است. پیامبر صلی الله علیه و سلم باز پرسید: «چون مالت به هلاكت رسد كدام آنها را فرا مىخوانى؟» پاسخ داد: همان خدایى را كه در آسمان است، پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «خدایى كه در آسمان است به تنهاییش دعاى تو را اجابت مىكند، و تو آن خدایان دیگر را با وى شریك مىگردانى، آیا تو به این صورت وى را راضى ساختهاى، یا این كه مىترسى بر تو غلبه نموده و قهر شود؟» حصین گفت: یكى ازین دو را هم احساس نمىكنم. حصین مىگوید: در این موقع دانستم كه با كسى چون وى (در فصاحت و بلاغت و اقامه حجت) دیگر صحبت ننمودهام. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: «اى حصین اسلام بیاور تا سلامت باشى». حصین جواب داد: من قوم و قبیلهاى از خود دارم، این را برایم بگو كه چه بگویم، پیمبر صلی الله علیه و سلم گفت: «بار خدایا، از تو هدایت مىخواهم تا در كارى كه به صلاحم است راه یاب شوم و علمى را به من بیفزاى كه برایم سودمند باشد»، حصین این را پس از پیامبر صلی الله علیه و سلم تكرار نمود و از جاى خود برنخاسته بود كه اسلام آورد. آنگاه عمران به طرف پدر خود شتافته سر، دستان و پاهاى وى را بوسید. چون پیامبر صلی الله علیه و سلم این حالت را مشاهده نمود گریه نموده فرمود: «از عملكرد عمران گریه نمودم، چون حصین در حالى كه كافر بود و به اینجا داخل شد عمران نه برایش ایستاد و نه هم به طرفش التفاتى نمود، ولى وقتى اسلام آورد، وى حق پدرش را ادا نمود، ازین حالت رقتى به من دست داد». هنگامى كه حصین خواست بیرون رود پیامبر صلی الله علیه و سلم به یاران خود دستور داد: «برخیزید و او را تا منزلش همراهى كنید»، چون وى از زیر در دروازه قدم بیرون گذاشت، قریش وى را دیده گفتند: بى دین شده است (اسلام آورده)!! و از نزدش پراكنده شدند.[1] این چنین در الاصابه (337/1) آمده.
[1] ضعیف. ترمذی (3483). و گفته: این حدیثی است غریب. این حدیث از عمران بن حصین به غیر این صورت نیز وارد شده است. آلبانی آن را در ضعیف ترمذی (690) ضعیف دانسته. باید گفت در سند آن اشکالاتی وجود دارد از جمله: شبیب بن شیبه که گرچه صدوق (بسیار راستگو) است اما در حدیث دچار وهم میشود. همچنین حسن (بصری) از عمران بن حصین نشنیده است؛ بنابراین حدیث منقطع است. از سوی دیگر حسن مدلس است (تدلیس میکند) و این حدیث را به صیغه عنعنه روایت کرده (یعنی تصریح به شنیدن نکرده است). نگا: «إغاثة اللهفان» ابن قیم. چاپ دارالغد الجدید (1/70).
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|