|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>قرآن > متن قرآن در روزگار عثمان بن عفان رضی الله عنه
شماره مقاله : 8757 تعداد مشاهده : 267 تاریخ افزودن مقاله : 15/12/1389
|
متن قرآن در روزگار عثمان بن عفان رضی الله عنه
مؤلف: دکتر عبدالصبور شاهین، ترجمه: دکتر سید حسین سیدی (عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد)، تحقیق و پژوهش : هادی بِزْدی ثانی
اوضاع در روزگار عثمان رضی الله عنه وخیم گشت. وی در سال بیست و چهار هجری قمری به خلافت رسید و روزگارش به کثرت فتوحات مشهور گشت. شش سال جنگ و کشورگشایی سپری شد و مسألة آموزش قرائت قرآن به عهدة مسلمانانی گذاشته شده بود که با خود هر آنچه از محفوظات قرآنی را که قادر بر ثبت و بیانش بودند، به همراه داشتند. تفاوتهای قرائتی، بین آنچه که اینان قرائت میکردند و آنچه که شایستة متن نازل شده بود، به تدریج گسترش مییافت. البته اینان در این کار [تفاوت در قرائت] قصد عمدی نداشتهاند بلکه در درستی آن متحیر بودهاند، تا این که سال سیام هجری قمری فرارسید، سالی که حذیفه بن یمان رضی الله عنه با سعیدبن عاص رضی الله عنه به آذربایجان رفتند و سعید در آن جا ماند تا زمانی که حذیفه از سفرهایش بازگشت و سپس هر دو به مدینه بازگشتند. در طول راه، حذیفه به سعیدبن عاص چنین گفت: «در این سفر مطلبی را متوجه شدم که اگر مردم به حال خود رها شوند، درباره قرآن دچار اختلاف خواهند شد و هرگز به آن باز نخواهند گشت. گفت: چه چیزی؟ گفت: گروهی از مردم حمص را دیدم که قرآن را از مقداد فراگرفته بودند و میپنداشتند، قرائت آنها از دیگران بهتر است. مردم دمشق را دیدم که میگفتند: قرائت آنها از قرائت دیگران بهتر است. مردم کوفه را دیدم که آنها چنین میگفتند و قرآن را نزد ابن مسعود فراگرفته بودند. مردم بصره همچنین میگفتند و قرآن را نزد ابوموسی اشعری آموزش دیده و مصحف وی را «لباب القلوب» نامیده بودند. وقتی آن دو به کوفه رسیدند، حذیفه مردم را از این امر آگاه ساخت و آنان را از آنچه که بیم آن میرفت، برحذر داشت. اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم و بسیاری از تابعین با او موافقت کردند ولی طرفداران ابن مسعود به او گفتند: از چه چیز ناخشنودی؟ مگر ما به قرائت ابن مسعود، قرائت نمیکنیم؟ حذیفه و موافقان وی، خشمگین شدند و گفتند: شما بیابانگردانی هستید، سکوت کنید! شما بر خطا هستید. حذیفه گفت: به خدا قسم! اگر زنده بمانم، نزد عثمان خواهم رفت و به او میخواهم گفتم که میان مردم و این کژروی، مانع شود. پس ابن مسعود بر حذیفه برآشفت و سعید خشمناک شد و برخاست و مردم پراکنده گشتند. حذیفه با عصبانیت نزد عثمان رفت و ماجرا را به او گفت. عثمان گفت: من اندازکنندهای بیپردهام، پس امت را دریابید. عثمان صحابه را جمع کرد و ماجرا را به آنان گفت و آنها هم کار را بزرگ پنداشتند و همگی با رای حذیفه موافق گشتند. عثمان پی حفصه، دختر عمر، فرستاد و گفت: صحیفهها را نزد ما بفرست تا از روی آن بنویسیم، این صحیفهها همانهایی هستند که در روزگار ابوبکر نوشته شده بودند»[1]. با مقایسة ابتدای این خبر با خبر پیشین در باب فعالیت عمر در توزیع قاریان در شهرها میبینیم که عباده بن صامت در حمص ماند و از آن جا به فلسطین رفت و در آن جا از دنیا رفت، و در این خبر، مردم حمص را میبینیم که قرآن را از مقداد فراگرفتهاند. این بخش از این دو خبر، در بیان میزان فعالیت صحابه در نشر قرآن در شهرهای مختلف، کافی است به طوری که دو صحابی از معلمان قرآن، تقریباً در یک زمان در حمص بودهاند. این خبر، تنها به وجود اختلاف بین قاریان اشاره دارد، بدون این که میزان این اختلاف را مشخص نماید. اما این خبر تفصیل ارزشمندی را به ما ارائه میکند، زیرا رای جمهور صحابه را در مواجهه با قاریان کوفه در آن زمان ذکر میکند که به آنان میگفتند: شما بیابانگردانی هستید، پس ساکت شوید، شما بر خطا هستید .... . در این جا کافی است که به سخن استاد مصطفی صادق رافعی، در بیان این اختلاف پر مخاطره، گوش کنیم که میگوید: «وجوه قرائتی که به قرآن را میخواندند به اختلافی حروفی بود که قرآن به آن نازل شده بود. بنابراین، کسی که این اختلاف را از مردم آن شهرها ـ به هنگام گرد آمدن در جنگ علیه دشمنان و یا در مجامع دیگر ـ میشوند، تعجب میکرد که این وجوه، همگی مایة اختلاف در یک کلام باشند! چنان که وقتی وی بداند که تمام این قرائتها به پیامبر صلی الله علیه و سلم مستند است و حضرت رسول صلی الله علیه و سلم اجازة آن را داده است، ممکن بود، در دلش شک و شبههای روی دهد، چه این اختلاف مثل دیگر اختلافات در کلام گشت به طوری که برخی اختلافات قرائتی از دیگر اختلافات بهتر مینمود، و از این اختلاف، انواع قرائت «صریح» و «مدخول» و «افصح» و «فصیح» گمان میرفت. این امری بود که اگر در بین آنها رواج مییافت و بر آن استمرار میورزیدند، از آن اختلاف فراتر رفته و بدون شک به درگیری منجر میشد و یکدیگر را نفی میکردند. یکی میگفت: این قرائت من است و من آن را بر گرفتهام و دیگر میگفت: این قرائت من است و بر این روش میروم. در ورای این ستیزهکاریها و لجبازیها، چیزی جز تکفیر یکدیگر و اتهام به فسق نبود و ناگزیر، فتنه و آشوبی بود که همواره سرزنش به دنبال دارد»[2]. بدون شک، اختلاف قابل ملاحظهای که نزد این اصحاب و قرائت آنها و قرائت آن بیابانگردان بوده، از مواردی نبوده است که اجازة حروف هفتگانه ـ آنگونه که آن را از پیامبر صلی الله علیه و سلم دریافته بودند ـ در بر دارندة این اختلاف باشد، بلکه این اختلاف، به خاطر وجود زمینههای خطا ـ چنان که در این روایت است ـ یا چگونگی بیان بوده که البته خطایی است قطعاً غیر عمدی. در کتاب «المصاحف» روایتهایی متعددی آمده است که مجموع آنها، از میزان اختلاف بین این قرائتها پرده بردارد. از جمله آمده است: «دربارة قرآن با هم مذاکره میکردند و در آن اختلاف میورزیدند، تا جایی که نزدیک بود میان آنها فتنه و آشوبی رخ دهد»[3]. و یا آمده است: «در خلافت عثمان، معلمی به تعلیم قرائت برای شخصی و معلمی دیگر به تعلیم قرائت به شخص دیگر میپرداخت به طوری که اینان و جوانانی که تعلیم داده میشدند با هم دچار اختلاف میشدند تا جایی که آن به معلمان رسید ـ ایوب میگوید: آنچه را گفت نفهمیدم تا این که گفت ـ: برخی از این معلمان قرائت برخی دیگر را انکار میکردند، چون خبر به عثمان رسید، به خطبه ایستاد و گفت: شما در نزد من قرائت اختلاف دارید و دچار لحن میشوید، پس آن کس که از من دور است و در شهرهای دیگر است به مراتب در اختلاف و لحن بیشتری است. پس ای اصحاب محمد صلی الله علیه و سلم ، اجتماع کنید و برای مردم مصحفی نمونه [امام] بنویسید»[4]. همچنین آمده است: «مردمی در عراق بودهاند که چون از یکی از اینان دربارة آیهای پرسیده میشد و آیه را قرائت میکرد، دیگر کس به او میگفت: من این قرائت را کفر میدانم، در نتیجه در میان مردم، این تکفیرها، رواج یافت و در قرآن دچار اختلاف گشتند»[5]. در روایتی دیگر آمده است: «مردی قرآن را قرائت میکرد و به دوستش میگفت: کافر شدی به سبب آنچه که از قرآن، قرائت کردی»[6]. همة اینها، متونی هستند که به گستردگی خطر این اختلاف، گواهی میدهند، اختلافی که ـ به نظر ما ـ در حوزة اجازة عام [حروف هفتگانه] وارد نیست. با تمام اینها، یکی از این روایتها به ما نمونهای از این اختلاف را میبخشد که حذیفه بدان برانگیخته است، روایتی از یزیدبن معاویه که میگفت: «من در روزگار ولیدبن عقبه در مسجد، در حلقهای نشسته بودم که حذیفه نیز در آن حلقه بود. یزید میگوید: در آن جا نه کسی بود که مانع مردم شود و نه خبری از مأموران دولتی بود که ناگاه بانگ زنی، بانگ برآورد که: «هر کس به قرائت ابوموسی، قرآن میخواند به این گوشه ـ نزدیک ابواب کنده ـ بیاید و هر کس که به قرائت عبدالله بن مسعود قرائت میکند به این گوشه ـ نزدیک دار عبدالله ـ بیاید. آن دو گروه، در آیهای از سورة بقره اختلاف پیدا کردند. یکی چنین خواند: ( وأتموّا الحجّ والعمرة لبیت ) و دیگری چنین: { وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ }! ( (بقره، 2 / 196)[7] «و برای خدا، حج و عمره را به پایان رسانید». پس حذیفه خشمگین شد و از شدت غضب چشمانش سرخ گشت .... [8]. علیرغم کثرت متون که بر خطرناک بودن این مسأله دلالت دارند، چه این خطر موجب پدید آمدن یک امر شده یا امور زیاد دیگر ـ آنچه که بر هشدار حذیفه رضی الله عنه مترتب بوده، تصمیم عثمان رضی الله عنه به نسخهپردازی مصحفی نمونه [امام] بوده است. تصمیمی که پشتوانهاش را از تصمیم پیشین در روزگار ابوبکر رضی الله عنه میگرفت و تابع آن بود، حتی عثمان چیزی جز کار ابوبکر را برای نسخهپردازی نیافت، و حتی جز زیدبن ثابت کسی را نیافت که این مهم را که در روزگار ابوبکر هم داوطلب این کار شده بود، انجام دهد. این کار با همکاری گروهی از قاریان و نویسندگان خوب از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم صورت گرفت. از روایت چنین برمیآید که: «عثمان نزد حفصه فرستاد که صحیفهها را بفرست تا آن را در مصاحف نسخهپردازی نماییم و سپس به سویت بازمیگردانیم. وی آنها را نزد عثمان فرستاد و عثمان به زیدبن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعیدبن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد تا آنها را در مصاحف استنساخ کنند. عثمان گفت: اگر اختلاف پیدا کردید به زبان قریش بنویسید، چون قرآن به زبان قریش نازل شده است. آنها هم چنین کردند. وقتی که مصحف را نسخهبرداری کردند، عثمان آن صحیفهها را نزد حفصه باز گرداند و به هر منطقهای مصحفی فرستاد و هر چه غیر آن را، سوزاند»[9]. بیشتر روایتها، بر این دلالت دارند که مصحف عثمان رضی الله عنه ، نسخهای از گردآوری ابوبکر رضی الله عنه بوده است، و گروهی که مسئولیت نوشتن آن را پذیرفته بودند، بنا به روایت، چهار نفر بودهاند[10]. برخی از روایتها به زیدبن ثابت و سعیدبن عاص بسنده کردند[11] و برخی هم تعداد آن گروه را به دوازده تن میرسانند[12]. مانعی نیست که این تعداد [12 نفر] در نوشتن مشارکت داشته باشند اما غالب آن است که چهار نفر نخست به نوشتن نسخة نخست، اقدام کردند و آنگاه دیگران بقیه نسخههایی را که عثمان رضی الله عنه به شهرها، فرستاده بود، از روی آن، نسخهبرداری کردهاند. از مهمترین خبرهای نگاشت مصاحف در روزگار عثمان رضی الله عنه ، خبری است که حسینبن فارس به اسناد خود از هانی [بندة آزاد شدة عثمان] نقل کرده است. هانی میگوید: «من نزد عثمان بودم که اصحاب مصحفها را با یکدیگر مقابله میکردند، از جمله استخوانهای شانة گوسفندی که عثمان مرا با آنها به نزد ابیبن کعب فرستاد. روی این استخوانها نوشته بود: «الم یتسن» و «فامهل الکافرین» و «لا تبدیل للخلق». هانی میگوید: ابیبن کعب، دوات خواست پس یکی از دو «لام» را حذف کرد و نوشت: { لِخَلْقِ اللَّهِ } (روم، 30 / 30) و «فامهل» را پاک کرد و نوشت: { فَمَهِّلِ } (طارق، 86 / 17) و «لم یتسن» هائی الحاق کرد و نوشت: { لَمْ يَتَسَنَّهْ } (بقره، 2 / 259)[13] این مطلب بدان معناست که نوشتن بین نویسندگان خوب اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم مشترک بوده است، و این مشارکت اعتمادی به عمل عثمان رضی الله عنه میبخشد که هر گونه احتمال را نفی مینماید. عثمان رضی الله عنه بعد از نوشتن مصحف، صحیفهها را به حفصه باز گرداند و تا زمان حیاتش نزدش باقی ماند. مروان[14] به دنبال حفصه فرستاد و از او خواست تا صحیفههایی را که قرآن از روی آن نوشته شده است به او بدهد ولی حفصه از این کار خودداری کرد. سالم بن عبدالله میگوید: وقتی حفصه از دنیا رفت و از خاکسپاری او بازگشتیم، مروان، عزیمه را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا آن صحیفهها را به دست او بفرستد؛ وقتی صحیفهها به دست مروان رسید، دستور داد تا آن را تکه تکه نمایند[15]. با توجه به این که در تعداد مصاحفی که عثمان آنها را به شهرها فرستاد، اختلاف است ولی مشهور آن است که پنج مصحف بوده است ولی به روایتی چهار تا و به روایت هفت تا و یک عدد در مدینه ماند[16]. مسألهای که اکنون لازم است به بحث دربارة آن بپردازیم، اهمیت عمل عثمان رضی الله عنه از جنبة قرائت است، اگر عمل عثمان رضی الله عنه به نسخهبرداری مصاحفی چند از مصحفی، محدود باشد که آن را زید در روزگار ابوبکر نوشته است، این عمل چه ارزشی داشته است؟ برای این که محتوای این عمل را به خوبی درک کنیم، باید به آنچه که در دوران ابوبکر بود، یعنی گردآوری قرآن توسط او باز گردیم. وی قرآن را در صحیفهها حفظ کرده بود و شاید این کار از جانب ابوبکر برای روزگار نیاز به قرآن بوده باشد. اما تقدیر به او مهلت نداد و بمرد و آن نسخهها به عمر منتقل شد. روزگار عمر هم استقرار روزگار ابوبکر بود و در آن روزگار مردم نیاز به عمومی کردن این مصحف نداشتند چون سفرهای حافظان (از صحابه) محدود بود و بعدها هم آثاری از اختلاف در حروف [قرائتهای] قرآن، آنگونه که در روزگار عثمان بود، ظاهر نگشت. بلکه در روزگار عثمان هم، حدود 6 سال با آرامشی نسبی از چنین اختلافاتی سپری گشت. وقتی این اختلافات اوج گرفت، عثمان رضی الله عنه و صحابه تصمیم گرفتند که این مصحف جمع شده را در سطحی وسیع منتشر سازند. معنای این سخن ـ چنان که منطقی هم به نظر میرسد ـ آن است که مصحف ابوبکر رضی الله عنه به حرف واحدی نوشته شده بود، چنان که قبلاً در رابطه با نوشتن کاتبان وحی در روزگار پیامبر صلی الله علیه و سلم به این مطلب اشاره کردیم. زیدبن ثابت بنابر آنچه که در احادیث صحیحی[17] آمده، بیش از همة کاتبان وحی ملازم پیامبر صلی الله علیه و سلم بود و به نوشتن قرآن در روزگار ابوبکر و عثمان ك پرداخته است و این بدان معناست که روش نوشتن قرآن در سه مرحله، عهد رسولالله صلی الله علیه و سلم ، ابوبکر و عثمان ك، تقریباً یکی بوده است مگر این که عثمان رضی الله عنه ، مرحلة خود، صلاح را در این دید که قرآن را از اعجام ـ چنان که بحثش گذشت ـ بپیراید تا رسم الخط قرآن دامنة بیشتری یافته و وجوه قرائتی زیاد دیگری را که نقل آن از پیامبر صلی الله علیه و سلم صحیح است، در برگیرد. هدف دیگری که از کار عثمان رضی الله عنه ، محقق شد، همان نزدیکسازی لغوی وجوه قرائت شده در آن روزگار در شهرهای مختلف و از بین بردن اختلافی بود که نزدیک بود وحدت جامعه را نابود سازد. یعنی به طور اساسی، از جمله اهداف اقدام عثمان رضی الله عنه ، انتشار متن قرآنی به زبان قریش و استوار ساختن این سنت زبانی بود که مقدمات زیادی برای آن، در روزگار ابوبکر و عمر ك پشت سر گذاشته شده بود. دستور سوزاندن دیگر مصحفهای صحابه و آنان که از صحابه برگرفته بودند، توسط عثمان رضی الله عنه ، به این امر یاری رساند. مردم در دیگر شهرها هم تن به این فرمان دادند جز عبدالله بن مسعود رضی الله عنه که با این کار مخالفت کرد و در کوفه به مردم دستور داد که به مصحف وی عمل کنند و میگفت: «چگونه به من فرمانی میدهید که به قرائت زیدبن ثابت قرائت نمایم در حالی که من از دهان پیامبر صلی الله علیه و سلم هفتاد سوره و اندی فراگرفته و قرائت کردهام، در حالی که زیدبن ثابت با نوجوانی میآمد و به بازی میپرداختند. به خدا قسم چیزی از قرآن نازل نشده است مگر این که میدانم در چه موردی نازل شد، هیچ کس از من نسبت به کتاب خدا داناتر نیست و من بهترین شما هم نیستم. اگر بدانم در جایی که بتواند شتر به آن جا رود، کسی از من کتاب خدا داناتر وجود دارد، حتماً به آن جا خواهم رفت»[18]. ابن مسعود رضی الله عنه به دلیل شبههای که او را فراگرفته بود، با سوزاندن مصحفش و با عمل عثمان رضی الله عنه مخالفت ورزید، چه وی میپنداشت که زید رضی الله عنه به تنهایی دست به این عمل زده است، و حال آن که وی شایستهترین کس برای این کار بود. اما وقتی فهمید که موضع او بر شبههای بیش متکی نیست و مصحفی که عثمان رضی الله عنه آن را فرستاده است، همان نسخهای است که ابوبکر رضی الله عنه از سینة حافظان و شاخههای درخت خرما و سنگهای پهن و نازک، برگرفته است که در روزگار پیامبر صلی الله علیه و سلم نوشته شده و زید رضی الله عنه هم به تنهایی دست به این کار نزده است، و گروه زیادی از اصحاب در آن شرکت داشتهاند، و همة مسلمانان بر آن اجماع کردهاند، ابتدا با خرسندی[19] و سپس برای حفظ وحدت امت موافقت نمود. بدین ترتیب، موافقت تمامی امت با مصحف عثمان رضی الله عنه ، به اتمام رسید و حتی مصعببن سعد میگفت: «وقتی که عثمان مصحفها را سوزاند مردم زیادی را، درک کردم. پس از اینان در خصوص کار عثمان، اظهار شگفتی کردم. مصعب [در ادامه] میگوید: ولی هیچ کس از آنان، منکر کار عثمان نشدند[20]. علی رضی الله عنه هم در این باره گفت: «اگر عثمان این کار را نمیکرد، من به آن اقدام میکردم». وقتی علی رضی الله عنه به کوفه رسید، مردی برخاست و بر کار عثمان رضی الله عنه در گردآوری مصحف ایراد گرفت، ولی علی رضی الله عنه بانگ برآورد و گفت: ساکت باش! وی هر چه کرد با مشورت ما کرد، اگر من به جای او بودم هم، چنین میکردم»[21].
برخی شبههها در ضمن خبرهایی که روایت شده است، بر کاری که به دست عثمان رضی الله عنه صورت گرفت، شبهاتی وارد شده است. از جملة این خبرها، خبری است که ابن خالویه روایت کرده است که قرائت ابن عباس در آیة 23 سورة اسراء (17) «ووصی ربک» به جای: { وَقَضَى رَبُّكَ } ( (اسراء، 17 / 23) ابن عباس میگفت: «واو» به «صاد» چسبیده شده است[22]. دیگر خبری است که از یحییبن یعمر و عکرمه، بندة آزاد شدة ابن عباس، از عثمان روایت شده است که مصحفها وقتی نسخهبرداری شد، بر وی عرضه گشت و در آن حروفی از لحن یافت وگفت: «رهایش کنید که عرب آن را اصلاح خواهد کرد و یا به زبان خود، عربی خواهد گرداند»[23]. این خبر، تکلمهای در روایتی دیگر دارد که: «اگر نویسنده از قبیلة ثقیف و آن که بر وی املاء میکرد، از قبیله هذیل بود، هرگز در قرآن، این حروف یافت نمیشد»[24]. یا روایتی که هشامبن عروه از پدرش روایت کرده است که وی از عایشهل دربارة لحن قرآن در آیة: { إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ } (طه، 20 / 63) و آیة: { وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ } (نساء، 4 / 162) و آیه: { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ } ( (مائده، 5 / 69) پرسید و عایشه گفت: ای پسر خواهرم! این کار نویسندگان است. اینان در نوشتن، اشتباه کردهاند[25]. اما در رد خبر نخست، همین کافی است که از قرائت شاذی خبر میدهد و هر قرائت شاذی غالباً به طور نسبی از حیث سند ضعیف است، و نمیتواند در برابر آنچه که به روایت صحیح و قرائت متواتر ثابت شده، بایستد. اساس اثبات قرائت «وقضی» تنها رسم الخط نیست بلکه نقل و بیان شفاهی هم در کنار رسم الخط مطرح است و تصور وجود رسم الخط قبل از روایت معقول نیست بلکه رسم الخط تنها ثبت آن چیزی است که صحابه از طریق حفظ و تلاوت آن را نقل کردهاند، بنابراین ضعیف بودن خبر در اسنادش از ابن عباس ما را از طریق بحث و بررسی آن بینیاز میسازد. اما خبرهای دیگری که همگی در مضمون یکی هستند، دربارة لحن در قرآن است که در اختلاف آشکار اعرابی، نمایان میشود. ابوعمرو الدانی خبر روایت شده از عثمان را با نقد اصطلاحی [حدیثی] بررسی نموده و چنین گفته است: این چنین خبری به نظر ما، حجت نیست و به دو جهت استدلال بر آن صحیح نمیباشد. یکی این که، حدیث علاوه بر اختلاط سند و اضطراب الفاظ، مرسل است، چون ابن یعمر و عکرمه از عثمان نه چیزی شنیدهاند و نه او را دیدهاند. از طرف دیگر، ظاهر الفاظ حدیث، صدور آن از عثمان را نفی میکند، چون در آن، طعن بر عثمان وجود دارد و حال آن که وی در دین اسلام دارای جایگاهی بوده است، و به صلاح امت همت میگماشته است. امکان ندارد که وی به جمع مصحف به همراهی دیگر صحابة پرهیزگار و نیکوکار و با نظارت بر اینان برای رفع اختلاف در قرآن، پرداخته باشد و آنگاه لحن و اشتباه آن را در بین آنها رها کند و اصلاح آن را به عهدة آیندگان گذارد، آیندگانی که بدون شک غایت قرآن و آنچه را که همعصران آن دیدهاند درک نخواهند کرد، بنابراین، جایز نیست که کسی چنین سخنی را به زبان آورد و به آن اعتقاد داشته باشد[26]. ابوعمرو الدانی همچنین به سخن عایشهل میپردازد که «عروه آن موارد را لحن نامیده و عایشه هم بنابر اتساع در اخبار و مجاز گویی در عبارت، اطلاق لحن کرده است و گرنه چنین چیزی مخالف مذهب آن دو و خارج از اختیار آنها بوده است. دانی در ادامه میگوید: «آنچه که خبر، بدون قطعیت به آن، بدان تأویل یافت، بنابر آن است که عایشه با توجه به منزلت، علم و آگاهی به زبان قومش، صحابه را به لحن و کاتبان را به خطا متهم کرد و حال آن که جایگاه صحابه نسبت به فصاحت و آگاهی به زبان، جایگاهی است غیرقابل انکار، بنابراین، چنین لحنی به صحابه جایز نیست»[27]. دانی رای دیگری را هم بیان میکند که برخی از دانشمندان سخن عایشهل (خطای کاتبان) را اینگونه تأویل کردهاند که آنها در انتخاب وجه برتر حروف هفتگانه، خطا کردهاند. این دانشمندان، لحن را به قرائت و لغت [لهجه] تأویل نمودهاند، مثل این سخن عمر رضی الله عنه که گفت: «أبي أقرؤنا وإنا لندع بعض لحنه» یعنی ابی بن کعب، قاریترین ماست، ولی بعضی از قرائت و لغتش را ترک میکنیم[28]. در واقع بحث و بررسی این مسأله شایسته است بر تصور مفهوم لحن و رابطةآن با خطا ـ در نظر صحابه ـ مبتنی باشد. خاورشناس آلمانی یوهان فک در کتاب العربیه، ما را از این حیث بینیاز کرده است چه ضمیمة کتابش را به بررسی تاریخی ـ معنایی واژة لحن و مشتقات آن اختصاص داده است. وی آورده است که واژة لحن، در زبان جاهلی و صدر اسلام به معانی میل و گرایش، هوشیاری و زیرکی، بلاغت، آواز، رمز و اشاره، معما و توریة و شیوة بیان آمده است، اما هرگز به طور مطلق به معنای اشتباه در بیان نیامده. یوهان فک در پایان، این نتیجه را میگیرد که لحن به طور نسبی در زمانی متأخر به این معنای که دلالت داشته است. وی ترجیح میدهد که این معنا، در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری قمری بوده است[29]. لازمة این سخن، آن است که به طور واقعی، تفسیر لحن به خطا را دور از ذهن بدانیم چون در زبان آن نسل و از معانی و مدلولهای معروف این واژه در آن روزگار نبوده است. بنابراین تنها این وجه میماند که لحن به گونههای قرائت تفسیر شود. پس نیمی از شبههای که متوجه رسم الخط عثمانی شد، با این تفسیر از بین میرود، به عبارت صحیحتر، چنین شبههای در کنار صحابه که در رسم الخط برخی از لحنها یعنی خطاها را به جای گذاشته باشند، از بین میرود چه اگر خطا و اشتباهی بود و صحابه، خود، آن را نوشته باشند حتماً خود نیز حذف میکردند و امت اسلام را رها نمیکردند تا در تلاوت کتاب خداوند، سرگردان گردند. ابوعمرو دانی تأویل سخن عایشهل را به عهده گرفت که شاید برونکنندة نیمة دیگر این شبهه باشد البته به فرض این که نقل این سخن از عایشه درست باشد. اما اکنون بر قرائت مشهور { وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ } شرح و توضیحی میافزاییم. این قرائت، یکی از مواردی است که در این روایت از عایشهل رسیده و هر آنچه که در تفسیر مشکل اعرابی آن گفته شده است، در تفسیر دیگر موارد آمده از وی در این خبر نیز صادق است. روایتی از ابیبن کعب رضی الله عنه آمده است که وی «والمقیمون الصلاة» (به رفع) قرائت کرده است. گروهی از جمله ابن عباس، ابن مسعود، عیسی ثقفی، ابوعمرو بن علاء و اعمش و دیگران هم به این شکل قرائت کردهاند[30]. ابوحیان در شرح این قرائت میگوید: «گفته شده در مصحف ابی مثل مصحف عثمان «والمقیمین الصلاة» آمده است. از عایشهل و ابان بن عثمان روایت شده است که نوشتن «المقیمین» (با یاء) خطای نویسندة مصحف بوده است، ولی چنین سخنی آن دو صحیح نیست چون آن دو از عربهای فصیح بودهاند، چه قطع صفت در زبان عرب مشهور است و باب گستردهای است که سیبویه و دیگران، شواهدی از آن را ذکر کردهاند چنان که سیبویه هم مورد مذکور را به قطع صفت تفسیر کرده است. (8) زمخشری میگوید: «بدانچه بعضی گمان کردهاند که «والمقیمین» لحن و خطایی در رسم الخط مصحف است، توجهی نمیکنیم. چه بسا کسی که به این گمان رو آورده در «الکتاب» ننگریسته و از روشهای عربها و از تفنن نصب بنابر اختصاص بیخبر بوده (9) و بر او پوشیده مانده که پیشینیان نخستین ـ صحابه ـ که مثل آنها در تورات و انجیل است (10) غیرتمندتر بر اسلام در دفع طعنها از آن بودهاند که در کتاب خداوند شکافی به جای گذارند تا افراد بعد از آنها، آن را پر کنند و یا خللی ایجاد کنند که نسلهای بعدی آن را اصلاح نمایند»[31].
زیرنویسها: [1]- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، حوادث سال سیام. [2]- مصطفی صادق الرافعی، اعجاز القرآن، صص 34-35. [3]- ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 21. [4]- ابن ابی داود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 21. لحن در آن روزگار، خطا نبوده بلکه اختلاف در وجوه و بیان بوده است. [5]- همان، ص 23. [6]- همان، ص 25. [7]- قرائت ابن مسعود چنین است. ر. ک : الکرمانی، شواذ القراءة، نسخه خطی، ص 36 و نیز : ابوحیان، البحر المحیط، ج 2، ص 72. [8]- ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج 1، صص 11-12. [9]- ابن اثیر، الکامل، ج 3، اخبار سال سیام. رافعی روایت دیگری را ذکر کرده است که سندیت این عمل را میافزاید و آن این که، کار زید در روزگار عثمان اولاً مستقل از مصحف حفصه بوده است و سپس عثمان نزد حفصه فرستاد و از او خواست تا آن صحیفهها را به او بدهد و قسم یاد کرد که آن صحیفهها را به حفصه باز گرداند. حفصه صحیفهها را به او داد و مصحف بر آن صحیفهها عرضه و تطبیق شد پس چون اختلافی نداشتند، عثمان آن صحیفهها را به حفصه باز گرداند و حفصه خیالش راحت شد. آنگاه عثمان به نوشتن مصاحف دستور داد. ر. ک : مصطفی صادق الرافعی، اعجاز القرآن، ص 37. [10]- ر. ک : محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج 3، صص 196-197. [11]- ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج 1، صص 22-23. [12]- همان، ص 25 [محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص 417-420]. [13]- ابن فارس، الصاحبی، ص 9 [السیوطی، الاتقان، ج 2، صص 322-323]. [14]- منظور، مروان بن حکم والی مدینه است. (ابن اثیر، الکامل، ج 3، حوادث سال 44 هجری قمری) حفصه در سال 45 هجری قمری از دنیا رفت. (محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 86). [15]- ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 25 (به اختصار). [16]- جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 60. [17]- محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج 3، صص 196-197 و نیز جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج 1، ص 57 به بعد و الزرکشی، البرهان، ج 1، صص 233-244. [18]- ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 16. [19]- ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، 18. [20]- همان، ج 1، ص 12. [21]- ابن اثیر، الکامل، ج 3، حوادث سال سیام. [22]- ابن خالویه، المختصر من کتاب البدیع، ص 75. [23]- ابوعمرو الدانی، المقنع، ص 115. [24]- ابوعمرو الدانی، المقنع، ص 117. [25]- ابو عمرو الدانی، المقنع، ص 117. [26]- ابوعمرو الدانی، المقنع، صص 115-116. [27]- همان، ص 118. [28]- همان، ص 119 [محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص 451-452]. [29]- العربیة، دراسات فی اللغات و اللهجات و الأسالیب، صص 235-246 [این کتاب توسط عبدالحلیم النجار به عربی باز گردان شده، دارالکتاب العربی، القاهره]. [30]- الکرمانی، شواذ القراءة، ص 66، ابوحیان، البحر المحیط، ج 3، ص 395 و ابن جنی، المحتسب، ص 48. [31]- ابوحیان، البحر المحیط، ج 3، صص 395-396 [محمود بن عمر الزمخشری، الکشاف، ج 1، ص 590].
از کتاب: تاریخ قرآن، مؤلف: دکتر عبدالصبور شاهین، ترجمه: دکتر سید حسین سیدی (عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد)، تحقیق و پژوهش : هادی بِزْدی ثانی
مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|