Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: "خيركم خير لاهله" يعنى "بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>شبهات>شبهات > نقدی بر دیدگاه تیجانی درباره ی حضرت ابوبكر و فاطمه زهرا رضی الله عنهما در جریان فدك

شماره مقاله : 8755              تعداد مشاهده : 341             تاریخ افزودن مقاله : 15/12/1389

نقدی بر دیدگاه تیجانی درباره ی حضرت ابوبكر و فاطمه زهرا رضی الله عنهما در جریان فدك
 
آقای تیجانی بعد از بحث درباره اینكه شیخین علیه خود گواهی می دهند، می نویسد ((. . . پدیده های دلخراش بعد از وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را من بخوبی در خاطر دارم و می دانم كه با حضرت زهراء دختر مطهرش چه كردند، در حالی كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بود: ((فاطمه پاره تن من است. هر كس او را ناراحت كند، مرا ناراحت كرده است.)) فاطمه به ابی بكر و عمر گفته بود: من شما را به خدا سوگند می دهم، آیا شما از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نشنیده بودید كه فرمود: ((خشنودی فاطمه خشنودی من است و ناراحتی وی، ناراحتی من است و هر كس دخترم فاطمه را دوست دارد، او مرا دوست دارد، هر كس فاطمه را خشنود كند، مرا خشنود كرده است. هر كس فاطمه را ناراحت كند، مرا ناراحت كرده است. ابوبكر و عمر گفتند: آری، ما این مطلب را از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بودیم. فاطمه گفت: من خدا و فرشتگان را گواه می گیرم كه شما مرا خشنود نكردید، مرا رنجاندید. اگر من رسول خدا را ملاقات كنم از دست شما شكایت خواهم كرد.)) ما را بگذار از این حادثه كه دلها را پر خون می سازد و شاید هم ابن قتیبه كه یكی از علمای مبرز اهل سنت در علوم و فنون بسیاری است و نوشته های زیادی در تفسیر، حدیث، لغت، نحو و تاریخ دارد آخر عمری شیعه شده باشد! همان طور كه یكی از متعصبان، یك بار چنین به من گفت زیرا كتاب ((تاریخ الخلفای)) او را به او نشان دادم، و بی گمان این تبلیغات عاجزانه ی كسانی است كه راه و چاره ندارند. پس طبری هم نزد ما شیعه شده است و نسایی هم كه كتابی بنام ((خصایص الامام علی)) در ویژگیهای امام علی به رشته ی تحریر در آورده، شیعه شده و ابن قتیبه شیعه شده و حتی طه حسین هم كه از معاصرین است پس از نوشتن كتاب ((الفتنه الكبری)) و ذكر حدیث غدیر و اقرار به حقایق دیگر، او هم شیعه شده است!!!
حقیقت این است كه هیچ كدام از اینها شیعه نشده اند و هرگاه نام شیعه را می برند به بدی و ناسزاگویی یاد می كنند و تا آنچه كه توانسته اند در دفاع از عدالت صحابه قلم فرسایی كرده اند.[1]
 

در پاسخ به یاوه گویی های تیجانی عرض می شود:
1- این روایت كه فاطمه رضی الله عنه از ابوبكر و عمر شاكی بوده است. از كتاب ((الامامه و السیاسه)) نقل شده است، این كتاب منسوب به ابن قتیبه است و به نام ((تاریخ الخلفاء)) شهرت دارد و پیرامون آن صحبت خواهد شد.
2- روایت منسوب به ابن قتیبه كه در آن حضرت فاطمه از شیخین شاكی شده است، و قطعاً روایت، دروغ است، هیچ سندی برایش ذكر نشده است و در هیچ كتاب معتبر حدیث، ذكری از آن به میان نیامده است. اگر آقای تیجانی می تواند صحت روایت مذكور را ثابت كند، حداقل یك دلیل در این باره ارائه دهد و به خدا سوگند، من از انصاف این رافضی دروغگو شگفت زده هستم. او در این بحث از حدیثی كه نه به لحاظ متن صحیح است و نه به لحاظ سند، استدلال می كند اما از طرفی دیگر او احادیثی را كه متناً و سنداً صحیح هستند، صرفاً به خاطر اینكه با میل و هوسهای شیطانی او مطابقت ندارند، ضعیف قرار می دهد. مانند، حدیث ((لو كنت متخذاً خلیلاً لاتخذت أبا بكر خلیلاً)).
آفرین بر این انصاف دروغین.
3- اما این گفته ی تیجانی كه بعضی از متعصبان ابن قتیبه را به شیعی بودن متهم كردند، قطعاً دروغ است. هیچ كدام از اهل سنت هم چنین سخنی نگفته است. زیرا بزرگترین منتقد ابن قتیبه امام ابوبكر بن العربی مالكی است. او در كتاب بلند پایه ی خود ((العواصم من القواصم)) از ابن قتیبه و كتابش سخن به میان آورده است و چنین گفته است: ((اما الجاهل فهو ابن قتیبه فلم یبق ولم یذر للصحابه رسماً فی كتابه ((الإمه و السیاسه)) یعنی ابن قتیبه نادان است، وی برای صحابه هیچ گونه نشانه و اثری در كتابش ((الامامه و السیاسه)) باقی نگذاشته است. البته امام ابن العربی در صحت نسبت این كتاب بسوی ابن قتیبه مشكوك است. چون می گوید: ((إن صح عنه جمیع ما سبق))[2] یعنی اگر همه ی آنچه گذشت از وی به صحت برسد. محب الدین خطیب كه بر كتاب ((العواصم من القواصم)) تعلیق نوشته است، مدعی شده است كه هیچ مطلبی در ((الإمامه والسیاسه)) از ابن قتیبه ثابت نیست و اگر نسبت این كتاب به امام ابن قتیبه صحیح باشد، بی گمان واقعیت امر همان است كه ابن العربی درباره ی او گفته است. زیرا كتاب ((الإمامه والسیاسه)) مملو از جهل، غباوت، سخن های بسیار ركیك و شیطنت است.[3]
4- آری، این گفته ی تیجانی: فالطبری عندنا (ای عند المعاند السنی) تشیع والنسایی الذی الف كتاباً فی خصایص الإمام علی تشیع . . . الخ.
(طبری نزد ما سنیان متعصب شده و نسایی صاحب كتاب ((خصایص الامام علی)) شیعه شده . . .)
در این خصوص باید عرض شود:
توضیح یك نكته را كه شاید عامه ی مردم شیعه و سنی از آن آگاهی ندارند، لازم می دانم و آن عبارت است از فرق میان ((رفض)) و تشیع و به خاطر اینكه این فرق توضیح داده شود، لازم است كه به شرح معانی لغوی و اصطلاحی هر دو واژه ی ((رفض و تشیع)) پرداخته شود.
((رفض)) در لغت، بر گرفته از ماده ی ((رفضه، یرفضه)) است و یرفضه، رفضاً و رفضاً به معنی ترك دادن است، روافض به هر لشكری كه فرمانده خود را ترك كرده باشد، اطلاق می گردد. رافضه، یعنی یك گروه و دسته از آنان لشكر. و رافضه گروهی از شیعه بودند كه بدست زید بن علی بیعت كردند و بعد از او خواستند تا از شیخین (ابوبكر و عمر رضی الله عنهما) تبری كند. اما زید بن علی از چنین عملی انكار كرد و گفت: آن دو وزیران جد من یعنی رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند. آنگاه او را رها كردند و از وی دوری جستند و به همین مناسبت، این گروه به ((رفض)) نسبت داده شده اند و به آنها رافضی می گویند.[4]
اما معنی اصطلاحی ((رفض))؟؟؟ هو تقدیم علی علی ابی بكر و عمر، یعنی مقدم و برتر دانستن حضرت علی، از حضرت ابوبكر و حضرت عمر رضی الله عنه است.
ابن حجر در مقدمه ی فتح الباری شرح بخاری می نویسد: ((والتشیع محبه علی و تقدیمه علی الصحابه . . . الخ. یعنی تشیع عبارت است از: محبت با علی رضی الله عنه و مقدم دانستن آن حضرت از حضرت ابوبكر و حضرت عمر رضی الله عنه ـ بنابراین هر كس كه حضرت علی رضی الله عنه را در فضل و بزرگی از ابوبكر و عمر رضی الله عنه مقدم بداند، او در شیعه بودنش غلو كرده است و به او كلمه رافضی گفته می شود دیگر نه شیعه است. اگر همراه با مقدم دانستن، سایر صحابه و علی الخصوص شیخین را سب و شتم و نسبت به آنان بغض ورزد. او در ((رفض)) ((غلو)) كرده است و اگر معتقد به رجعت بسوی دنیا باشد، آنگاه در غلو شدت اختیار كرده است.[5]
شیخ الاسلام امام ابن تیمیه می فرماید . . . كلمه یا واژه ی ((رافضه)) وقتی ظاهر شد كه در دوران خلافت ((هشام)) عده ای از شیعیان، زید بن علی بن الحسین را ترك كردند و از همان زمان كه زید ادعای امامت كرد، شیعه به دو گروه، رافضه و زیدیه تقسیم شدند. زیرا وقتی كه درباره ی حضرت ابوبكر رضی الله عنه و حضرت عمر رضی الله عنه از زید سوال شد، او از آن دو تجلیل كرد. آنگاه گروهی او را رها كردند. زید گفت: ((رفضتمونی)) فسموا رافضه لرفضهم إیاه یعنی شما مرا ترك كردید، از آن وقت رافضی نامیده شدند به خاطر اینكه آنان او (زید) را رفض، یعنی ترك كرده بودند. و آن گروه از شیعه كه به خاطر تجلیل زید از حضرت ابوبكر و عمر، او را ترك نكردند، زیدیه نامیده شدند و به زید نسبت داده شدند.[6]
میرزا محمد تقی لسان الملك كه از امامیه است به این مطلب اعتراف نموده، می گوید:
((اصحاب و یاران زید وقتی كه با وی بیرون شدند، از او درباره ی ابوبكر و عمر سوال كردند. او در جواب گفت: من درباره ی آن دو، خبر خیر و خوبی چیزی نمی گویم و از خانواده و فامیل خود، درباره ی آن به جز خیر، چیزی نشنیده ام، آنگاه سوال كنندگان گفتند: پس تو از گروه و جماعت ما نیستی و از مجلس او بلند شدند و او را رها كردندـ زید گفت: شما امروز ما را رفض كردید و از آن روز آن گروه به رافضی موسوم شدند.
وی در ادامه ی سخنانش می گوید . . . زید شیعیان را از طعنه زدن به اصحاب رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم منع می كرد وقتی برای آنان روشن شد كه او از شیخین تبری نمی كند، آنگاه از مجلس و محضر او بلند شده و او را رها كردند. از آن به بعد، كلمه ی ((رفض)) به هر كس كه در مذهب غلو می كرد و طعن را برای اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جایز قرار می داد، گفته شد.[7]
حسن بن موسی نوبختی كه از متكلمان اثنی عشریه می باشد، اعتراف دارد كه رفض و طعن درباره ی ابوبكر و عمر، در میان شیعیان حضرت علی رضی الله عنه نبود و نخستین كسی كه طعن و رفض را رواج داد، عبدالله بن سبا یهودی بود . . . و كان ممن اظهر الطعن علی ابی بكر و عمر و عثمان و الصحابه وتبرا منهم.[8]
و معنی لغوی، تشیع و شیعه: ((شیعه فلان)) یعنی انصار و پیروان او ـ ((تشیع فلان))، یعنی فلانی دعوای ((شیعیت كرد. و هر قومی كه متفق بوده و بعضی از بعضی دیگر تبعیت كنند، آنان شیعه یكدیگر به حساب می آیند.[9]
اما شیعه در اصطلاح: به معنی دوستی و محبت با حضرت علی رضی الله عنه و مقدم دانستن حضرت علی از سایر صحابه به جز شیخین (ابوبكر و عمر رضی الله عنهما). ابوالقاسم بلخی می گوید: شخصی از شریك بن عبدالله بن ابی نمر سوال كرد و پرسید: از ابوبكر و علی چه كسی افضل است؟ شریك گفت: ابوبكر رضی الله عنه . سائل به او گفت: تو ابوبكر را افضل می دانی و حال آنكه تو شیعه هستی؟ شریك گفت: آری، بی تردید شیعه كسی است كه ابوبكر رضی الله عنه را از علی افضل بداند. به خدا سوگند، علی این چوبها را بلند كرده است. و گفته است: ألا إن خیر هذه الأمه بعد نبیها أبوبكر و عمر)) یعنی بهترین این امت بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، ابوبكر و عمر هستند. آیا ما گفته علی رضی الله عنه را رد كنیم؟ آیا ما او را تكذیب كنیم؟ به خدا سوگند، علی رضی الله عنه دروغگو نبود)) ذكر هذا ابوالقاسم البلخی.[10]
آری، این است فرق میان رفض و تشیع از لحاظ لغت و اصطلاح. جناب تیجانی با سوء استفاده از جهل بسیاری از شیعه و سنی در صدد این است كه خود را در نظر خوانندگان، جزء دوستداران اهل بیت و شیعه آنان وانمود كند. آری آنچه كه تیجانی درباره تشیع بودن امام طبری و نسایی نقل كرده بود، این است كه آن دو در برابر حضرت معاویه، حضرت علی را تایید می كردند، و این حمایت و تایید لازمه اش، این است كه آن دو اندكی گرایش به تشیع داشتند ولی هرگز، حضرت علی رضی الله عنه را از حضرت ابوبكر و حضرت عمر رضی الله عنه افضل نمی داشتند. و همانند روافض معتقد به این نبودند كه آن دو بزرگوار خلافت را از حضرت علی رضی الله عنه غصب كرده اند.
آری، درباره ی استناد آقای تیجانی از سخنان طه حسین، باید عرض كنم كه اكنون كاملاً برایم روشن شد كه آقای تیجانی از كدام چشمه زهر آگین افكار كج اندیش خود را آبیاری كرده است. بویژه بعد از اینكه او خود را فارغ التحصیل دانشگاه ((سربون)) می داند. دانشگاه سربون، همان دانشگاهی است كه دكتر طه حسین نیز از آنجا سند فراغت حاصل كرده است. اما تفاوت میان طه حسین و تیجانی، این است كه طه حسین با تبعیت از اساتید خاور شناس خود، بطور آشكار علیه اسلام می تازد و آقای تیجانی با پیروزی از فرقه ضاله، باطنی، ماهیت خود را پنهان كرده و وارد تقیه شده است. این گفته تیجانی كه طه حسین بعد از نوشتن كتاب ((الفتنه الكبری)) از طرف معاندین اهل سنت منسوب به تشیع شده است، در این خصوص باید عرض شود كه هیچ یك از اهل سنت درباره او چنین چیزی نگفته است. البته آنچه كه اهل سنت درباره او گفته است، همان چیزی است كه هیچ یك از شیعه نیز آن را مستبعد نمی داند، مگر اینكه مرتد شده باشد و قطعاً ضلالت و گمراهی كه طه حسین در كتاب خودش ((الشعر الجاهلی)) مرتكب شده است، آقای تیجانی از آن اطلاع دارد. زیرا در آن نسبت به دین خدا توهین شده است و دین به باد استهزا گرفته شده است. بسیار شگفت آور این است كه آقای تیجانی درباره خلافت حضرت علی رضی الله عنه از قول طه حسین استناد كند زیرا طه حسین در كتابش ((الفتنه الكبری)) سعی و تلاش نافرجام زیادی بكار گرفته است تا ثابت كند كه در اسلام هیچ نظام معینی برای حاكمیت وجود ندارد بلكه او معتقد است كه خطوط حاكمیت اجتهادی است و این چیزی است كه روافض بدان اعتقاد ندارد.
تیجانی در كتاب خود می گوید: ((هر كس فضیلت علی را بیان كند و به اشتباه بزرگان صحابه اعتراف كند، ((اهل سنت)) او را متهم به تشیع می كند)).[11]
باید عرض شود: آقای تیجانی، این دروغی است كه بزرگتر از این دروغی وجود ندارد. تو چقدر از كتب اهل سنت بی اطلاع هستی؟ تو چقدر از صحیح بخاری دور هستی؟ مگر نمی دانی كه بخاری و مسلم فصلهای جداگانه و مستقلی را درباره فضیلت حضرت علی رضی الله عنه عنوان كرده اند؟ هم چنین سنن ترمذی و ابن ماجه[12] و غیره . . . آنها عناوین را به طور مستقل پیرامون فضیلت حضرت علی اختصاص داده اند. آیا همه این محدثینی كه در باب فضیلت علی سخن گفته اند و به جمع روایات پرداخته اند، شیعه شده اند؟!! آقای تیجانی چقدر دروغگو است. من او را به مبارزه می طلبم درباره اینكه او یك كتاب از اهل سنت را نشان دهد كه در آن از حضرت علی رضی الله عنه انتقاد شده باشد و او هرگز چنین كتابی را نمی یابدـ اما این گفته تیجانی . . . ((و هر كس كه به خطاهای اصحاب بزرگ اعتراف كند. او نیز متهم به شیعه می شود)) حاصل این گفته جناب تیجانی این است كه اهل سنت جرایم (خیالی) صحابه را كتمان می كند!! من از آقای تیجانی می خواهم حداقل یك نویسنده را برای ما معرفی كند كه در مورد خطاها و معایب صحابه سخن گفته باشد به جز افرادی مانند خود آقای تیجانی و طه حسین.
آقای تیجانی می گوید: بر می گردم به روایت ابن قتیبه، روایتی كه ابن قتیبه مدعی شده است كه فاطمه بر ابوبكر و عمر خشم كرده، اگر روایت ابن قتیبه قابل اعتبار نیست، روایت صحیح بخاری كه صحیح ترین كتاب بعد از كتاب الله است، در صحت آن شكی وجود ندارد. شیعه می تواند از روایات آن علیه ما استدلال كند، و ما هم متعهد به پذیرش آن استدلال ها هستیم و این مطلب را همه ی عاقلان می پذیرد چرا كه منصفانه است.
و هم اكنون صحیح بخاری را می گشایم در باب ((مناقب قرابه رسول الله)) نوشته است كه پیامبر رضی الله عنه فرمود: ((فاطمه پاره ی تن من است هر كس او را به خشم آورد، مرا خشمگین ساخته.)) و همچنین در باب ((غزوه ی خیبر)) از عایشه آورده است كه فاطمه ((علیها السلام)) دختر پیامبر كسی را نزد ابوبكر فرستاد و در مورد میراث خود از رسول خدا استفسار كرد، ابوبكر از دادن چیزی از آن میراث به فاطمه، امتناع ورزید و لذا فاطمه بر ابوبكر خشمگین شد و از او رنجید و با او سخنی نگفت تا از دنیا رفت. در هر صورت یك نتیجه بدست می آید كه بخاری آنرا به اختصار ذكر كرده و ابن قتیبه تا اندازه ای مفصل تر ذكر كرده است و آن این است كه رسول خدا از غضب فاطمه، غضبناك و از رضایتش، خرسند و راضی می شود و اینكه فاطمه از دنیا رفت در حالی كه خشمگین بر ابوبكر و عمر بود. و اگر بخاری گفته است: فاطمه از دنیا رفت در حالی كه خشمگین بر ابوبكر بود و با او سخنی نگفت تا اینكه وفات كرد، معنی فرق نكرده است همان طور كه روشن است و اگر فاطمه سرور زنان جهان است كه بخاری در كتاب ((الاستئذان)) و در باب ((من ناجی بین یدی الناس)) بدان تصریح كرده و اگر فاطمه تنها بانویی از این امت است كه خداوند رجس و پلیدی را از او دور كرده و او را پاك و طاهر قرار داده پس بی گمان غضبش برای غیر خدا نمی باشد و لذا است كه از غضب او، خدا و رسولش نیز غضب می كنند. و از این روی ابوبكر گفت: ((من به خدا پناه می برم از ناخشنودی تو ای فاطمه)). آنگاه به قدری ابوبكر گریه كرد كه می خواست جانش بر آید در حالی كه فاطمه می گفت: ((به خدا قسم، پس از هر نمازی كه می خوانم، علیه تو دعا می كنم.)) پس ابوبكر خارج شد در حالی كه گریه می كرد و می گفت: ((مرا به بیعت شما نیازی نیست! بیعتم را رها كنید! . . . سپس تیجانی می گوید: و پس از رحلتش، شبانه و مخفیانه ـ طبق وصیتش ـ دفت شد تا اینكه هیچ یك از آنان بر جنازه اش حاضر نشوند.[13] باید عرض شود:
 
1- حدیث بخاری كه در آن چنین آمده است: ((فاطمه بضعه منی فمن أبغضها أبغضنی)) فاطمه پاره تن من است هر كس او را خشمگین كند گویا مرا خشمگین كرده است، این حدیث خودش یك دورنما و علل و اسبابی دارد و خود امام بخاری نیز آن را به روایت از مسور بن مخرمه چنین نقل كرده است: از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه فرمود: بنی هاشم ابن المغیره اجازت خواستند تا دخترشان را به عقد علی بی ابی طالب در آورد. من هرگز چنین اجازه ای نمی دهم، چنین اجازه ای نمی دهم مگر اینكه علی بن ابی طالب دخترم را طلاق و دختر بنی هاشم را ازدواج كند. همانا فاطمه پاره تن من است هر گونه اذیت و ناراحتی او موجب اذیت و ناراحتی من خواهد شد.[14] امام مسلم نیز این حدیث را از مسور بن مخرمه همین طور روایت كرده است پس چون: دلیل این گفته رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم كه فاطمه پاره تن من است . . . الخ را دریافتیم و آن اینكه حضرت علی رضی الله عنه اراده كرده بود تا با دختر ابوجهل ازدواج كند.
2- سبب و دلیل قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از مسبب و مدلولش (كه همانا گرایش حضرت علی رضی الله عنه به ازدواج با دختر ابوجهل بود) نمی توان خارج كرده و آن را به عنوان گناهی بر گردن ابوبكر رضی الله عنه نهاد.
 
3- آری، ای مدعیان انصاف دروغین، شما اگر مدعی هستید كه خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر اذیت كردن ابوبكر و رنجاندن او فاطمه رضی الله عنه را علیه ابوبكر خشم كرده اند، این دعوی شما مستلزم این است كه خشم خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم متوجه حضرت علی بن ابی طالب بشود، اگر به چنین چیزی اعتقاد ندارید، آنگاه ابوبكر به مراتب از رنجاندن فاطمه دورتر است تا علی بن ابی طالب. اگر شما می گویید كه علی از آن خواستگاری توبه كرده و منصرف شده است. این قول شما مستلزم این است كه او معصوم نباشد. اگر گناه رنجاندن و آزار رساندن به فاطمه رضی الله عنه با توبه از بین می رود، آنگاه، گناه كسی كه قول و دعوی فاطمه را به خاطر عمل كردن به خواست رسول الله رضی الله عنه رد كرده است، به وسیله ی توبه و حسنات به طریق اولی باید از بین برود. اگر شما در اثر جهالت و نادانی می گویید كه این حركت ابوبكر رضی الله عنه در برابر فاطمه رضی الله عنه كفر است، آنگاه باید علی را نیز تكفیر كنید. شیوه و روش این رافضیها بسیار شگفت آور است، آنان به خاطر اعمالی كه مثل آنها بلكه بدتر از آنها از حضرت علی رضی الله عنه صادر شده است، ابوبكر، عمر و عثمان رضی الله عنه را همواره نكوهش و حتی تكفیر می كنند اما غافل اند از اینكه حضرت علی نیز از نوك تیز این فتواها نجات حاصل نمی كند. زیرا حضرت علی رضی الله عنه در خواستگاری دختر ابوجهل و اراده ی ازدواج با وی، به خاطر نفع و سود فردی و شخصی باعث رنجاندن و اذیت فاطمه گردید، به خلاف حضرت ابوبكر رضی الله عنه كه او بخاطر نفع شخصی چنین نكرد بلكه بخاطر اینكه از حكم خدا و رسول خدا اطاعت شود و حق یاوه گوییهای تیجانی درباره حضرت ابوبكر رضی الله عنه پاسخ دندان شكن داده ام. و ما توفیقی إلا بالله.
 
4- درباره حدیث عایشه رضی الله عنه دایر بر مطالبه حضرت فاطمه میراث پدرش، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و انكار ابوبكر رضی الله عنه از دادن ارث به او، باید عرض كنم كه آقای تیجانی حسب عادت خود، بخشی از حدیث را ذكر كرده و قسمت عمده آن را كه از حقیقت پرده بر می دارد، حذف كرده است به گمان اینكه این بخش از حدیث كه او آن را ذكر كرده است، بتواند او را به مرام مذموش برساند. اما واقعیت ظاهر می شود، هر چند كه روافض آن را ترك كنند. واقعیت امر چنین است كه علی رضی الله عنه بدست ابوبكر رضی الله عنه بیعت كرد. روافض باید این را انكار كنند. چون این قسمت (بیعت علی بدست ابوبكر رضی الله عنه ) اصل عقیده آنان را كه همانا حق خلافت را از آن علی رضی الله عنه می دانند، زیر سوال می برد. آنان در این باره از دلایل واهی استدلال می كنند و گمان می كنند كه این دلایل علیه اهل سنت حجت قاطعی هستند و این گمان آنان هرگز به ثمر نرسیده است. من بسیار لازم می دانم كه حدیث حضرت عایشه رضی الله عنه را كاملاً ذكر كنم تا برای هر انسان منصف و حق جو روشن شود كه حضرت علی رضی الله عنه بدست حضرت ابوبكر رضی الله عنه بیعت كرده است. حضرت عایشه می فرماید: ((حضرت فاطمه رضی الله عنه ، دختر گرامی رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نزد ابوبكر رضی الله عنه قاصد فرستاد و میراث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را از وی جویا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضی الله عنه مربوط می شد به اموال فی كه در مدینه بدست رسول الله رضی الله عنه افتاده بود و زمین فدك و آنچه از خمس خیبر باقی مانده بود. حضرت ابوبكر رضی الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: ((لانورث ما تركناه صدقه)) ما پیامبران برای كسی میراث نمی گذاریم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. البته حضرت ابوبكر رضی الله عنه فرمود: اولاد و اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از این اموال برای نفقه خود هزینه كنند. و من به خدا سوگند اندكی در صدقه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تغییر ایجاد نمی كنم همانطور كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در این اموال عمل كرد، من نیز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدین ترتیب حضرت ابوبكر رضی الله عنه انكار كرد از اینكه چیزی از آن اموال به فاطمه رضی الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در این باره از حضرت ابوبكر رضی الله عنه ناخشنود گردید، صحبت و حرف زدن را با وی تا دم وفات ترك كرد. و شش ماه بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم زنده ماند. وقتی او (فاطمه زهرا رضی الله عنه ) فوت كرد همسرش علی رضی الله عنه در شب او را دفن كرد و حضرت ابوبكر رضی الله عنه را از وفات فاطمه مطلع نساخت و خود حضرت، نماز جنازه اش را خواند. حضرت علی رضی الله عنه در حیات فاطمه و دوران زندگی او میان مردم از وجه بالایی بهره مند بود. بعد از وفات حضرت فاطمه، محبوبیت خود را از دست داد و در صدد برآمد تا با حضرت ابوبكر رضی الله عنه آشتی كرده و به دست او بیعت كند و در مدت حیات فاطمه راضی به بیعت نبود و بیعت نكرد. لذا برای حضرت ابوبكر قاصد فرستاد و از وی خواست تا تنها نزد او برود و كسی را با خود همراه نبرد. چون حضرت علی رضی الله عنه نمی خواست كه حضرت عمر رضی الله عنه در خانه ی او برود حضرت عمر رضی الله عنه به حضرت ابوبكر رضی الله عنه گفت: ((به خدا سوگند به تنهایی در خانه آنان نروید.)) حضرت ابوبكر رضی الله عنه در جواب فرمود: فكر می كنید آنان با من بد رفتاری كنند؟ به خدا سوگند، من نزد آنان می روم. حضرت ابوبكر رضی الله عنه به خانه حضرت علی رضی الله عنه رفت. حضرت علی كلمه شهادت بر زبان تكرار كرد و گفت: ((همانا ما فضیلت و منزلت شما را شناخته ایم. ما به خاطر نعمتی كه خداوند به تو عنایت كرده است، حسد نداریم اما تو در جریان در حق ما استبداد كردی و به خاطر خویشاوندی با رسول الله رضی الله عنه حقی برای خود قایل بودم. تا اینكه چشم های حضرت ابوبكر رضی الله عنه اشك آلود شدند. وقتی حضرت ابوبكر رضی الله عنه شروع به سخن كرد، فرمود: به خدا سوگند، قرابت و خویشاوندی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را از خویشاوندی خودم ترجیح می دهم. اما آنچه كه در ارتباط با این اموال، با شما رفتار كردم، فكر می كنم در خیر و خوبی كوتاهی نكرده ام، و كاری را كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انجام داده است، در این باره، خلاف آن را انجام نداده ام. آنگاه حضرت علی رضی الله عنه به حضرت ابوبكر رضی الله عنه گفت وقت شام، وقت بیعت است حضرت ابوبكر رضی الله عنه بعد از ادای نماز ظهر بالای منبر رفت، كلمه ی شهادت را خواند از حضرت علی رضی الله عنه ستایش نموده و عذر او را در مورد تاخیر در بیعت بیان كرد. بعد حضرت علی رضی الله عنه نیز كلمه ی شهادت را خواند و درباره ی حق حضرت ابوبكر رضی الله عنه سخن گفت و توضیح داد كه تاخیر در بیعت به خاطر حسد و كینه با حضرت ابوبكر رضی الله عنه نبوده است و نه به خاطر انكار فضیلت و برتری او، اما ما بر این عقیده و باور بودیم كه حق در این معامله با ما است و در حق ما استبداد روا داشت و ما قدری ناراحت شدیم. مسلمانان از این سخنان بسیار خوشحال شدند و حضرت علی رضی الله عنه را تحسین كردند و مسلمانان از آن به بعد با حضرت علی نزدیك شده و با وی محبت كردند.[15] امام مسلم با همین الفاظ این حدیث را از حضرت عایشه رضی الله عنه نقل كرده است.[16] آقای تیجانی، تو از نهایت انصاف خود باید مطلع شده باشید. اگر تو این حدیث را نمی پذیری، لازم است لازمه اش این است كه قضیه حضرت فاطمه با حضرت ابوبكر رضی الله عنه را نیز نپذیری، هم چنین حدیث مذكور مستلزم و مقتضی این است كه جنایتهای تو در حق حضرت ابوبكر رضی الله عنه به منزله ی تار عنكبوت هستند و دیگر نیازی به پاسخ گفتن برای آنها باقی نمانده است. و اگر حدیث مذكور را می پذیری، آنگاه باید بپذیری كه حضرت علی رضی الله عنه به دست حضرت ابوبكر بیعت كرده است. و با پذیرفتن و یا رد كردن حدیث فوق الذكر، تار و پود عقیده رفض به طور كلی از هم می پاشد. آقای تیجانی از این دو روش تو كدام را می پذیری؟!
 
5- آری، اینكه چرا ابوبكر به فاطمه میراث نداد، دلایل متعددی وجود دارد كه به تفصیل درباره آنها صحبت خواهد شد.
 
1- رسول اكرم رضی الله عنه فرموده بود: ((لا نورث وما تركناه فهو صدقه)) ما پیامبران به كسی میراث نمی دهیم، آنچه از ما می ماند، صدقه است. این حدیث از جمع كثیری، مانند: حضرت ابوبكر، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، طلحه و زبیر، سعد و عبدالرحمن بن عوف، عباس و ابوهریره و ازواج مطهرات، روایت شده است. روایت این حدیث از تمام كسانی كه نام برده شدند، در كتب صحاح و مسانید به ثبوت رسیده است. قطعاً این به منزله اجماع صحابه است. بنابراین عمل حضرت ابوبكر رضی الله عنه مطابق با وصیت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم موجب ندامت او نمی شود. احادیث دیگری كه مقرون به صحت هستند در جهت تایید این واقعیت نیز وارد شده است. بخاری از حضرت ابوهریره حدیثی را چنین نقل كرده است: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ورثه ی من دینار و درهمی تقسیم نمی كنند بلكه، آنچه كه بعد از نفقه عیال و حقوق عامل من باقی می ماند، همه اش صدقه است.[17] ابو داود در سنن خود، بخشی از حدیث ابی درداء را چنین نقل كرده است: ((رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا علمای وارثان پیامبر هستند و پیامبران درهم و دینار را در تركه نگذاشته اند. میراث آنان علم است. هر كس برای گرفتن علم موفق شود، بهره بسیار عظیمی را برده است.[18]
و من جناب تیجانی را برای پذیرفتن این حدیث ملزم می دانم. زیرا این حدیث در بخاری آمده است و آقای تیجانی از احادیث بخاری استناد می كند و این خلاف عدالت و انصاف است كه او بعضی از احادیث بخاری را كه مطابق با میل او هستند بپذیرد و بقیه را رد كند و چنین حركتی ملعبه با احادیث رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است.
اگر روافض دوازده امامی بگویند كه احادیث بخاری برای ما حجت و دلیل نیستند، به آنان می گویم مشكلی نیست ولی احادیث (كلینی) كه از علمای بزرگ دوازده امامی است و در اصول كافی ذكر شده اند را حتماً حجت می دانید و به آن كتاب و مولفش عقیده دارید، پس بشنوید:
آقای تیجانی در اصول كافی در باب ((ثواب العالم و المتعلم)) حدیثی را از علی بن ابراهیم و او از پدرش و او از حماد بن عیسی و او از قداح و او از ابوعبدالله چنین نقل كرده است: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر كس راهی را به قصد تحصیل علم بپیماید، خداوند راه بهشت را برایش باز می كند. همانا فرشتگان معصوم پرهای خود را فرش راه برای طالبان علم خواهند كرد، همه موجودات زمین و آسمان برای طلاب علم دعای خیر می كنند حتی ماهیها در دریا، فضیلت عالم بر عابد مانند فضیلت ماه شب چهارده است در برابر سایر ستاره ها. همانا علما وارث پیامبران هستند. همانا پیامبران میراثشان دینار و درهم نیست. بلكه آنان علم را به ارث می گذارند. هر كس از علم چیزی را كسب كند، بهره عظیمی از میراث پیامبران برده است.[19]
دقت كنید! ولی روافض با وجود این، در دین خود از تضاد و تناقص پاك نیستند. با صریح و روشن بودن این حدیث كه در منابع خود آنان نیز آمده است، رهبر آنان آقای خمینی با مكابره این واقعیت را رد می كند، غافل از اینكه، این رد در واقع رد علیه خود او است.
خمینی در كتاب كشف الاسرار تحت عنوان ((مخالفت ابوبكر با نصوص قرآن)) چنین می گوید: آری، هستند كسانی كه می گویند: اگر قرآن به صراحت لهجه درباره ی امامت سخن می گفت: آنگاه شیخین با چنین چیزی مخالفت نمی كردند، و اگر مخالفت می كردند كسی آنان را حمایت نمی كرد. و ما خود را مجبور می دانیم كه درباره موارد مخالفت شیخین با نصوص قرآن شواهدی را ذكر كنیم تا ثابت شود كه آنان با نصوص مخالفت كرده اند و بودند كسانی كه در این مخالفت آنان را تایید كرده اند. و اینك نمونه ای از این مخالفت ها را به نقل از منابع موثق و حتی از متواترات اهل سنت نقل می كنیم.
 
1- در كتب مهم تاریخ و در صحاح اهل سنت آمده است: ((روزی فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد ابوبكر آمد و میراث پدرش را از او جویا شد. ابوبكر در جواب گفت: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بود: ما گروه پیامبران چیزی را به ارث برای كسی نمی گذاریم. تركه ما صدقه است. در صحیح بخاری و مسلم. مطلبی شبیه این آمده است. حتی گفته شده است كه فاطمه از ابوبكر رو گردان شده و تا لحظه موت با وی حرف نزده است. دو كتاب اخیر ((بخاری و مسلم)) از معتبرترین كتب اهل سنت هستند. آنچه را كه ابوبكر به پیامبر رضی الله عنه نسبت داده است، مخالف با آیات صریحه درباره ی میراث پیامبران می باشد. بعضی از این آیه ها را اینجا بیان می كنیم. آیه 16 سوره نمل می گوید: )وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُدَ) یعنی سلیمان از داود میراث برده، آیه 5 سوره مریم می گوید: ) فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیاً یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیاً). یعنی: ((پس از فضل خویش به من جانشینی (پسری) عنایت كن تا از من و آل یعقوب ارث ببرد، وای پروردگار، او را مورد رضایت خویش قرار ده.)) آیا جایز است كه ما خدا را تكذیب كنیم؟[20] یا اینكه بر این باور باشیم كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خلاف خداوند چیزی گفته است؟ یا بگوییم كه حدیث منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صحت ندارد و این حدیث به قصد استئصال اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفته شده است.[21]
 
(الف) آری، این بود دیدگاه آقای خمینی، مسلماً این دیدگاه مخالف با حدیثی است كه در اصول كافی است. اگر آنان بگویند، تناقضی اصلاً وجود ندارد بلكه تناقض در فهم و درك ناصحیح تو است. زیرا حدیث مذكور در اصول كافی، ضعیف است و ما همه روایات اصول كافی را صحیح نمی دانیم بلكه در آن روایات ضعیف و سقیم نیز وجود دارد. من این نقد علمی را می پذیرم و می پذیرم كه وجود تناقض تهمتی است از ناحیه من، ولی من مات و مبهوت هستم و نمی توانم آنچه را كه خمینی خودش در كتاب ((الحكومه الإسلامیه) گفته، بپذیرم ـ او درباره همین حدیث كه به زعم او به دروغ به طرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده شده است و به خاطر استئصال اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وضع شده است، در كتاب ((الحكومه الإسلامیه)) می گوید: ((الحدیث صحیح)) و حتی ابو علی بن ابراهیم (ابراهیم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحدیث[22]!!! یعنی حدیث صحیح است حتی ابوعلی بن ابراهیم كه از راویان بسیار ثقه است، آن را نقل كرده است. اكنون سوال این است كه حدیثی كه درباره میراث ندادن پیامبران در آن سخن گفته شده است و صحت ندارد چگونه همان حدیث در وقت واحد صحیح قرار داده می شود و دلیل صحتش نیز بیان می گردد؟!؟ آیا از میان ما و شما چه كسی با نصوص مخالفت می كند یا قصد استئصال اولاد نبی را در قالب محبت به اهل بیت دارد؟ كسی كه از نبی امی تبعیت می كند یا كسانی كه بنا و پایه ی دینشان بر دروغ و تضاد نهاده شده است؟! بسیار شگفت آور این است كه مرجع خود آنان امام ثقفی، قول حضرت علی بن ابی طالب را به خاطر بر حذر داشتن پیروانش چنین نقل می كند: . . . ولا تقص فی أمر واحد بقضائین مختلفین فیتناقض امرك و تزیع عن الحق[23]. یعنی حضرت خطاب به شیعیان خود می فرماید: در مورد یك جریان دو حكم و قضاوت متناقض صادر نكنید كه در آن صورت حكمتان متناقض بوده و از حق منحرف می شوید!؟ فماذا بعد قول علی إلا الضلال ـ یعنی مخالفت با قول علی جز گمراهی چیزی دیگری نیست.
 
(ب) باید بدانیم كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه اموال رسول الله رضی الله عنه را برای خود و اهل بیتش نگذاشته بود و او جای مصرف این گونه صدقات نبود بلكه مستغنی بود. این تحریم از میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دختر خود او، حضرت عایشه و سایر ازواج مطهرات را شامل می شد. بخاری و مسلم از عروه و او از حضرت عایشه رضی الله عنه چنین نقل كرده اند: ((ازواج مطهرات بعد از وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم قصد كردند كه حضرت عثمان رضی الله عنه را جهت دریافت سهمیه ی میراث خود، نزد حضرت ابوبكر رضی الله عنه بفرستند. حضرت عایشه رضی الله عنه فرمود: ألیس قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : ((لا نورث ما تركنا صدقه)) آیا رسول الله اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نفرموده است كه ما پیامبران به كسی میراث نمی دهیم[24]، تركه ما همه اش صدقه است.[25]
 
(ث) حضرت ابوبكر رضی الله عنه چند برابر سهمیه ی علی و فاطمه رضی الله عنه از میراث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، به علی و اولادش مال داد و حضرت عمر رضی الله عنه نیز در دوران خلافت خود چنین كرد. در حدیث از ابوهریره رضی الله عنه چنین آمده است: حضرت فاطمه رضی الله عنه نزد ابوبكر آمد و گفت: ((چه كسی از تو میراث می برد؟)) حضرت ابوبكر رضی الله عنه گفت: خانواده و فرزندانم. حضرت فاطمه رضی الله عنه گفت: پس چرا من از پدرم میراث نبرم؟ حضرت ابوبكر رضی الله عنه گفت: من از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه چنین فرموده است: ((لا نورث)) كسی از ما میراث نمی برد، البته كلیه كسانی كه تحت تكفل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده اند، هزینه آنان به عهده من است و من به همه آنان كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انفاق می كرد، انفاق می كنم.[26] حضرت ابوبكر رضی الله عنه چه در دوران حیات مباركه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و چه در دوران خلافت خودش، نه بر احدی ستم كرده است و نه حق كسی را منع كرده است. در چنین حالتی و چنین شخصیتی چگونه حق سیده النساء را منع می كند؟!
 
ج- بی تردید حضرت فاطمه رضی الله عنه اذیت خود را به خاطر این گناه می دانست كه اذیت او موجب اذیت رسول الله بود. قطعاً در حالتی كه معامله میان اذیت فاطمه و اذیت پدرش دایر باشد، دوری و پرهیز از اذیت پدرش اولیتر و واجبتر است و حضرت ابوبكر رضی الله عنه چنین وضعیتی داشت. زیرا او از اینكه پدر فاطمه اذیت شود، اجتناب می كرد. زیرا حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با وی عهد كرده بود و دستوراتی به او داده بود. لذا حضرت ابوبكر رضی الله عنه چاره ای نداشت جز اینكه به عهدش وفا كند و امر پیامبر رضی الله عنه را بجا بیاورد، و در غیر این صورت ممكن بود تخلف از امر پیامبر شده و موجبات خشم او فراهم گردد. و این امر در قول حضرت ابوبكر رضی الله عنه خطاب به حضرت فاطمه رضی الله عنه ، به طور واضح و روشن نمایان بود. حضرت ابوبكر: ((. . . لست تاركاً شیئاً كان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یعمل به إلا عملت به، فإنی أخشی إن تركت شیئاً من أمره أن أریغ))[27] ((من هرگز روشی و عملی را كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم انجام می داد، رها نمی كنم. زیرا من اگر از حكم او تخطی كنم از راه حق منحرف می شوم.
 
(د) . . . باید بدانیم كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه با اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم محبت داشت و از آنان تجلیل و تقدیر می كرد. به خاطر همین محبت بود كه فرمود: به خدا سوگند، رعایت قرابت و خویشاوندی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وصله رحمی با خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در برابر قرابت خویش ترجیح می دهم (صحیح بخاری كتاب المغازی برقم 3810) و قال أیضاً ارقبوا محمداً فی اهل بیته.[28] یعنی احساسات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را درباره اهل بیتش رعایت كنید.
اكنون بعد از روشن شدن همه این دلایل درباره دیدگاه حضرت ابوبكر رضی الله عنه در جریان میراث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، آیا چنین برداشتی علیه او و متهم كردن او به اذیت و آزار فاطمه صلی الله علیه و آله و سلم و جلوگیری از دادن حق و غضب و هضم كردن حق او، جایز است؟ پاسخ این سوال را به عهده خوانندگان محترم می گذارم.
در مورد اینكه حضرت فاطمه رضی الله عنه در قبال حضرت ابوبكر رضی الله عنه چنین موضعی داشت (یعنی معتقد به غضب و هضم حقش بود) كه آقای تیجانی و هم كیشانش ارائه می دهند، برای ما اهل سنت قطعاً پذیرفتنی نیست. زیرا ما حضرت زهرا را به مراتب بالاتر از داشتن چنین موضعی می دانیم و به هیچ عنوان او را شایسته چنین دیدگاهی نمی دانیم. استدلال آقای تیجانی از چنین موضعی بیش از استدلال یك جاهل نیست زیرا او به گمان باطل خود این را موجب مدح برای حضرت زهرا می داند و غافل است از اینكه چنین دیدگاهی درباره او به دلایل مختلف موجب نكوهش او می شود.
 
(الف) وقتی برای ما روشن است كه عمل حضرت ابوبكر رضی الله عنه مطابق با حكم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده و چیزی است كه صحابه بر آن اجماع كرده اند. قطعاً چنین چیزی عیناً حكم خدا و رسول الله است. و هر كس خواسته باشد خلاف حكم خدا و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عمل شود. خشم كند و سوگند یاد كند كه نه با حكم حرف زند و نه با صاحب حاكم، این چیزی نیست كه برای او موجب ستایش و برای حاكم موجب ندامت باشد. بلكه این به جای عیب و نقص برای حاكم، بیشتر موجب مدح است.[29]
 
(ب) تیجانی می گوید: فاطمه رضی الله عنه از حضرت ابوبكر رضی الله عنه و حضرت عمر رضی الله عنه ناراض شده و از دست آنان نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شكایت خواهد كرد. و این روایت را از كتاب ((تاریخ الخلفاء)) منسوب به ابن قتیبه كه هیچ دلیلی بر صحت آن روایت وجود ندارد، نقل كرده است. این در واقع چیزی است كه نسبت دادن آن به فاطمه ی زهرا رضی الله عنه به هیچ وجه شایسته نیست. زیرا شكایت در واقع باید به پیشگاه حضرت حق برده شود، همان طور كه بنده ی صالح خداوند، حضرت یعقوب علیه السلام گفت:) إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ) (یوسف: من الآیة86) همانا شكایت و نگرانی خودم را به بارگاه خداوند می برم. حضرت موسی علیه السلام در دعای خود نیز چنین فرموده است: ((اللهم لك الحمد وإلیك المشتكی)) پروردگارا، تو شایسته ی تعریف هستی و شكایات به بارگاه تو آورده می شوند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به ابن عباس رضی الله عنه فرمود: ((إذا سألت فاسأل الله وإذا استعنت فاستعن بالله)) هرگاه سوال كردی از خدا سوال كن و هرگاه یاری خواستی از خدا یاری طلب كن ولم یقل سلنی ولا استعن بی یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت ابن عباس نگفت: از من سوال كن و از من یاری طلب كن.[30]
 
(ت) این مساله برای همگان روشن است و هر انسان عاقل می داند، یك زن وقتی از ولی امر و حاكم مالی را بخواهد و حاكم بخاطر عدم استحقاق آن زن، مال مطلوبه را به او ندهد، آن حاكم مال را برای خود و دوستانش نگرفته است بلكه وی آن مال را برای همه مسلمانان نگاه داشته است. اگر گفته شود كه سایل و طلب كننده بر حاكم خشم كرده است، نهایت امر چنین است كه سایل بخاطر این خشم كرده است كه حاكم مال را به او نداده است و بدو گفته است كه این مال از آن دیگران است و تو در آن حقی نداری. این خشم چه ستایشی را برای سائل همراه دارد؟ فرضاً اگر سائل مظلوم هم باشد. خشم او فقط به خاطر مال و ثروت دنیا است. چگونه این خشم برای طلب كننده موجب مدح و برای حاكم موجب ذم می شود؟ حاكمی كه مال را برای خود نمی گیرد، به مراتب دورتر و پاك تر است از تهمت نسبت به سایل و طالب كه مال را برای خود طلب می كند. چگونه نقص و تهمت متوجه كسی می شود كه مال را برای خود نمی خواهد و متوجه كسی كه مال را برای خود می طلبد، نمی شود؟! حاكم می گوید: من به خاطر اطاعت از حكم الله مال را به كسی نمی دهم زیرا برای من جایز نیست كه مال را از مستحق بگیرم و به غیر مستحق بدهم. و سائل می گوید: ((من به خاطر سهم اندك خود خشم می كنم. آیا كسی كه چنین چیزی را در شان فاطمه بیان می كند و آن را از فضایل و مناقب او می داند، جاهل نیست؟ آیا خداوند منافقین را نكوهش نكرده و در حق آنان چنین نگفته است: )وَمِنْهُمْ مَنْ یلْمِزُكَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ یعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یسْخَطُونَ 58 وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ
(59) (التوبه 59-58) (از میان آنان كسانی هستند كه در تقسیم زكات از تو ایراد می گیرند، اگر به آنها چیزی از زكات داده شود خشنود می شوند و اگر چیزی داده نشود، ناراحت می شوند. اگر آنها به تقسیم خدا و رسول خدا راضی می شدند و می گفتند: خدا برای ما كافی است و خدا و رسولش از فضل و احسان خود به ما می دهند و ما خواهان رضای خدا هستیم. برای آنان بهتر بود.) خداوند متعال شان منافقان را در این دو آیه چنین بیان كرده است. اگر به آنان چیزی داده شود، خوشحال می شوند و اگر چیزی داده نشود خشم و غضب می كنند و آنان را به خاطر داشتن چنین خصلتی نكوهش كرده است. كسی یا كسانی كه حضرت فاطمه رضی الله عنه را به چنین خصلتی تعریف كرده اند، آیا در واقع او را مذمت و نكوهش نكرده اند؟ خداوند این گروه را هدایت كند و اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را از شر آنان نجات دهد زیرا این گروه نقص و عیبی را به اهل بیت چسبانده كه برای هیچ بیننده پنهان نیست.[31]
 
ج- شاید آقای تیجانی بگوید: ((فاطمه رضی الله عنه حق خودش را مطالبه می كرد)) این سخن آقای تیجانی بهتر از سخنی كه در حق ابوبكر رضی الله عنه گفته شده است، نیست. یقول القائل: ابوبكر لا یمنع یهودیاً ولا نصرانیاً حقه، فكیف یمنع سیده نساء العالمین حقها؟ یعنی حضرت ابوبكر رضی الله عنه جلوی حق هیچ یهودی و مسیحی را نگرفته است، چگونه حق سردار و بانوان و زنان دو جهان را می گیرد و او را از حقش منع می كند؟! زیرا خداوند و رسولش در حق حضرت ابوبكر رضی الله عنه گواهی داده اند كه او مالش را برای خدا انفاق می كند. آنگاه او چگونه مردم را از دادن حقشان منع می كند؟ و فاطمه رضی الله عنه از شخص رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مالی را می خواست ولی رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم او را نداد. همانطور كه در صحیحین از حضرت علی رضی الله عنه روایت شده است كه حضرت علی رضی الله عنه تحت عنوان حدیث الخادم می گوید: فاطمه رضی الله عنه نزد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم رفت و از وی خدمت گذاری درخواست نمود. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خدمت گذاری به او نداد و در عوض تسبیحات را به وی تعلیم داد.[32] آری، اگر برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جایز است چیزی را كه فاطمه از او بخواهد و او ندهد و دادن بر او واجب نباشد، پس برای خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز جایز است. و معلوم شد كه او معصوم نیست. از اینكه چیزی را مطالبه كند كه اعطاء آن واجب نباشد. وقتی عمل كردن به خواسته او واجب نیست، ترك اعطا و ندادن مایه گناه و نكوهش هم نیست هر چند كه جایز و مباح است، البته اگر فرض ما بر این باشد، در حالی كه اینجا، اعطا مال مباح هم نیست، آنگاه منع و ندادن موجب ستایش خواهد بود. اما كسی سراغ ندارد كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه حق كسی را منع كرده یا اینكه بر كسی ستم كرده باشد چه در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا بعد از وفات آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم .[33]
 
د- این كه می گویند: ((حضرت فاطمه رضی الله عنه وصیت كرده بود تا در شب دفت شود و كسی از صحابه در مراسم تدفین و نماز جنازه او حاضر نشود، چنین وصیتی را كسی از حضرت فاطمه نقل نمی كند و كسی از این وصیت به فضایل حضرت فاطمه استدلال نمی كند مگر فرد نادانی كه از شان والای حضرت فاطمه آگاه نباشد و نسبهای ناروایی را به او منسوب كند. زیرا نماز خواندن یك مسلمان و شركت در مراسم تدفین مسلمانی دیگر، در واقع نوعی خیر و معروف است كه از یك مسلمان به مسلمانی دیگر می رسد، بهترین انسان، از اینكه بهترین انسانی بر وی نماز خواند و در مراسم تدفین او شركت كند، ضرر نمی كند. آری، مگر همه انسانها اعم از ابرار، فجار و منافقین برای رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم درود نمی فرستند. این درود فرستادن فجار و منافقین، اگر سودی ندارد، ضرری هم ندارد. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می دانست كه در میان امت او منافقان هم وجود دارند، اما كسی را از درود خواندن منع نكرد، بلكه تمام مردم را حكم كرد تا بر وی درود بفرستند، هر چند كه میان آنان مومن و منافق همه وجود دارند. پس چگونه چنین چیزی كه به جز افراد نادان، كسی دیگر آن را نقل نمی كند و بدان استدلال نمی كند، در مقام تعریف و استناد به نفع كسی بیان می گردد؟ علاوه بر این اگر شخصی وصیت كند كه مسلمانان در تدفین و نماز میت او شركت نكنند، این گونه وصیت نافذ نمی شود و واجب الاجرا نیست. زیرا نماز خواندن مسلمانان بر او در هر حال برای او موجب اجر و پاداش است. قطعاً اگر ستمكاری بر كسی ستم كند و آن شخص مورد ستم وصیت كند كه ستمكار بر او نماز نخواند، این وصیت از جمله حسنات و اعمال نیكی كه موجب مدح برای او باشد، محسوب نمی گردد و نه خدا و رسول، او را به چنین چیزی امر كرده اند. آری، كسی كه قصد مدح و تعظیم فاطمه را بكند، چگونه چنین چیزی را به وی نسبت می دهد كه در آن مدح و ستایش نباشد بلكه مدح در عكس و ضد آن باشد. همان گونه كه كتاب، سنت و اجماع بر این نكته دلالت دارند؟![34] بعد از علم و آگاهی از این مطلب، روشن است كه حق با كیست و باطل با چه كسی است.
 
7- توضیح بعضی نكات را لازم می دانم تا خوانندگان محترم گمان نكنند كه فاطمه رضی الله عنه بخاطر میراث بر ابوبكر رضی الله عنه خشم كرده و رابطه اش را با وی قطع كرده است و او سفارش كرده كه در هنگام شب دفت كرده شود.
 
باید عرض شود:
1- در پرتو مطالبی كه در گذشته بیان گردید و با توجه به استدلال و استناد حضرت ابوبكر رضی الله عنه به حدیث ((لانورث)) ایراد و اعتراض حضرت فاطمه رضی الله عنه را مبتنی بر این اصل بدانیم كه معتقد به تاویل آن حدیث بوده است، یعنی اینكه او حدیث ((لانورث)) را به معنی و مفهوم عام آن نپذیرفته بلكه به تخصیص آن اعتقاد داشته است و توریث منافع زمین و باغات را از عموم حدیث ((لانورث)) مستثنا دانسته است و حضرت ابوبكر رضی الله عنه به مفهوم عام آن استناد كرده است. لذا اختلاف این دو شخصیت درباره چیزی بود، كه متحمل تاویل بوده است ولی زمانی كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه بر موضع خود مصمم شد، فاطمه رضی الله عنه نیز از موضع خود منصرف شد.))[35]
 
ب- ((آری، آنچه كه از هجران حضرت زهرا رضی الله عنه در حدیث آمده است، باید عرض شود كه ((هجران)) در حدیث مذكور به معنی انقباض، و عدم نشاط در دیدار و ملاقات با ابوبكر رضی الله عنه است. این هجران به معنی هجرانی كه حرام است، یعنی به معنی ترك سلام و سخن و روگردانی از ملاقات نیست. و معنی ((فلم تكلمه)) این است كه فاطمه رضی الله عنه بعد از اینكه متوجه معنی حدیث ((لانورث)) شد، در این خصوص دیگر با وی (ابوبكر) صحبت نكرد ـ یا به خاطر انقباض طبیعت و مزاج ـ دیگر نیازش را با او مطرح نكرد و نیازی برای ملاقات و صحبت كردن با ابوبكر رضی الله عنه ندید.[36] حتی امام بیهقی از طریق شعبی روایت كرده است كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه به عیادت حضرت فاطمه رضی الله عنه رفت و حضرت علی خطاب به فاطمه رضی الله عنه فرمود: ((هذا ابوبكر یستاذن علیك)) این ابوبكر رضی الله عنه است، می خواهد تو را عیادت كند. قالت: ((اتحب ان آذن له)) فاطمه در جواب گفت: ((تو دوست داری او مرا عیادت كند؟)) حضرت علی رضی الله عنه گفت: ((آری)). فاطمه رضی الله عنه او را اجازت داد. حضرت ابوبكر رضی الله عنه نزد فاطمه رضی الله عنه رفت او را دلجویی كرد و بالاخره حضرت فاطمه رضی الله عنه نیز از حضرت ابوبكر رضی الله عنه اعلام رضایت كرد. این حدیث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبی صحیح است. و با این حدیث، اشكال دایر بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر رضی الله عنه زائل می گردد.[37] سیوطی، مرسلات شعبی را صحیح قرار داده است. عجلی می گوید: مرسلات شعبی حكم حدیث صحیح را دارند، زیرا او مرسل نمی كند مگر حدیثی را كه صحیح باشد.[38] توصیه فاطمه رضی الله عنه درباره اینكه در شب دفن كرده شود تا ابوبكر و عمر رضی الله عنه در مراسم تدفین او شركت نكنند، در این باره توضیحات لازم در صفحات آینده داده خواهد شد.
با این توضیحات واقعیت امر و آنچه كه دیدگاه ما بود یعنی اینكه هر كدام از حضرت ابوبكر رضی الله عنه و حضرت فاطمه رضی الله عنه آنچه را كه بر مبنای اجتهاد خود، حق خود می دانست، بر آن عمل می كرد، بسیار واضح و كاملاً روشن شده است.
 
ث- ((در ارتباط با استشهاد آقای تیجانی از روایتی كه به دروغ در كتاب تاریخ الخلفاء به ابن قتیبه نسبت داده شده است، و آن اینكه ابوبكر گفته بود: ای فاطمه من از ناخشنودی تو، پناه خدا را می طلبم و بعد ابوبكر رضی الله عنه به حدی گریه كرد نزدیك بود كه نفسش بیرون رود و اینكه ابوبكر رضی الله عنه گفت: من نیازی به بیعت شما ندارم، بیعتتان را فسخ كنید))،
باید عرض شود:
حدیث مذكور، هیچ سندی برایش ذكر نشده و هیچ كدام از علمای حدیث آن را در كتب خود بیان نكرده است. بی گمان این حدیث كذب محض است كه به حضرت ابوبكر رضی الله عنه نسبت داده شده است. علاوه بر این من از تیجانی كودن می پرسم: چگونه میان این دعوی كه ابوبكر انكار كرد از اینكه میراث فاطمه و فدك را به او بدهد و استشهاد حضرت ابوبكر علیه فاطمه رضی الله عنه به حدیث ((لانورث)) و اینكه به فاطمه گفت: لا اغیر شیئاً عمله النبی رضی الله عنه (تغییر نمی دهم آنچه را كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بدان عمل كرده است چگونه تطبیق می دهد؟ میان این دیدگاه حضرت ابوبكر و دیدگاه آخر او (در همین قضیه) كه گریه كرد تا اینكه نزدیك بود كه نفسش بیرون رود و پناه خواستن او از ناخشنودی فاطمه رضی الله عنه ، بلكه این گفته او كه من هیچ نیازی به بیعت شما ندارم بیعتتان را فسخ كنید، میان این گزینه های متضاد چه راه تطبیقی وجود دارد؟؟!!
آری، موضوع بحث در همه این روایات میراث است؟ اگر حضرت ابوبكر رضی الله عنه در ادعای حضرت فاطمه رضی الله عنه ، به حدیث رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم استدلال می كرد، آنگاه گریه كردن او به حدی كه نزدیك بود نفسش بیرون رود، چه معنا دارد؟ و چرا بگوید: من از ناخشنودی تو ای فاطمه رضی الله عنه ، پناه خدا را می طلبم؟ آیا ابوبكر رضی الله عنه از اینكه از حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تبعیت می كرد، مرتكب گناه شده بود؟ یا اینكه شریعت اتباع فاطمه رضی الله عنه را مانند اتباع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واجب قرار داده است؟! بنابراین، من بر این باور هستم كه آقای تیجانی با استدلال به این گونه روایات دروغین، راه مرا بسته و از تحمل زحمت و بیان هر گونه دلیل و پاسخ، مرا بی نیاز كرده است. زیرا روایتی كه تیجانی مدعی شده كه ابوبكر به حدی گریه كرد كه نزدیك بود نفسش بیرون رود و خواستار فسخ بیعت شد، كذب محض است و شرم آور است كه به طرف حضرت ابوبكر رضی الله عنه نسبت داده شده است. تنها غلط بودن متن و مفهوم آن از بیان هر گونه دلیل كفایت می كند حال آنكه این حدیث هم از لحاظ متن و هم از لحاظ سند هر دو، دروغ است. شگفت آور است كه آقای تیجانی چگونه جرات می كند و از چنین روایتی استدلال می كند.؟!
 
8- درباره این گفته تیجانی ((نتیجه یكی است، با این تفاوت كه بخاری آن را به صورت مجمل و ابن قتیبه با مقداری بسط و تفضیل آن را بیان كرده است، و آن اینكه، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر رنجیدن فاطمه می رنجید و به خاطر خشنودی او خشنود می شود و فاطمه رضی الله عنه فوت كرد در حالی كه از ابوبكر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه رنجیده بود.[39]
 
باید عرض شود:
الف- ((. . . بی تردید، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت علی رضی الله عنه رنجیده بود زیرا حضرت علی، فاطمه را دچار تكلیف كرده بود (در امر خواستگاری دختر ابوجهل) و قطعاً رنجیدن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر حضرت فاطمه، به حق بود، بلكه یك رنجیدن محض نبود.
 
ب- ((روایت بخاری قطعاً بر این معنی دلالت ندارد كه فاطمه رضی الله عنه وقت وفات از حضرت ابوبكر رضی الله عنه ناراحت بود. اما حضرت عمر، والله نمی دانم چگونه، نام او در این قضیه درج شده است. آیا اگر به جای نام عمر، نام علی را در حدیث ذكر كنم، آیا مرتكب جنایتی شده ام یا خیر؟
 
9- در این باره گفته تیجانی . . . (بخاری می گوید: ماتت وهی واجده علی ابی بكر فلم تكلمه حتی توفیت فالمعنی واحد كما لا یخفی)
(فاطمه فوت كرد در حالی كه از ابوبكر ناراحت بود و تا دم موت با وی حرف نزد.)
باید عرض شود:
در روایت بخاری چنین آمده است ((فوجدت فاطمه)) فاطمه خشم كرد. و در روایتی دیگر آمده است، فلم تكلمه فی ذلك حتی ماتت.[40] یعنی فاطمه رضی الله عنه درباره مطالبه میراث تا دم وفات با حضرت ابوبكر رضی الله عنه حرف نزد. آقای تیجانی حدیث را وارونه كرده چنین از بخاری نقل می كند: ((ماتت وهی واجده)) یعنی ((فوت كرد در حالی كه ناراحت و خشمگین بود.)) میان این دو جمله تفاوت زیادی وجود دارد. و معنی این دو جمله از همدیگر بسیار دور هستند. بخاری چنین نگفته بود: كه فاطمه فوت كرد و او همواره از حضرت ابوبكر رضی الله عنه ناراحت بود، بلكه بخاری چنین گفته بود: فاطمه خشم كرد موقعی كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه او را در امر میراث جواب رد داد و تا وقت وفات در این باره با او حرف نزد. و هجران فاطمه با ابوبكر رضی الله عنه از قبیل هجران حرام و غیر جایز نبود. با توجه به روایت شعبی چنانچه گذشت، این معنی بیشتر روشن می گردد. و در روایت دروغین آقای تیجانی چنین آمده است: ((إنها ساخطه علی ابی بكر رضی الله عنه وسوف تشتكیه لأبیها)) (او از ابوبكر ناراض است و از دست ابی بكر رضی الله عنه پیش پدرش شكایت می كند) ولی روایت بخاری در اصل چنین است ((إن فاطمه غضبتلأن أبابكر لم یعطها فدك)) (فاطمه خشم كرده بود زیرا ابوبكر رضی الله عنه فدك را به او نداده بود) اما آقای تیجانی سخنان را تحریف نموده مدعی است كه معنی هر دو جمله یكی است، حال آنكه میان سخط و غضب تفاوت معنی زیادی وجود دارد. ممكن است یك انسان خشم كرده و در عین حال راضی باشد. اما سخط، همراه با خشم مفید معنی كراهیت و ناپسندیدگی است و ما فاطمه را برتر می دانیم از اینكه چنین سخنی بگوید.
آقای تیجانی می گوید: همه مورخان و بسیاری از علمای ما اعتراف دارند كه حضرت فاطمه رضی الله عنه در جریان نحله، ارث و سهم خویشاوندان با حضرت ابوبكر خصومت كرد اما جواب مثبت به دعوی او داده نشد تا اینكه فوت كرد در حالی كه از ابوبكر ناراضی شود، اما علمای اهل سنت، از این جریانات و حوادث اغماض نموده به خاطر حفظ حرمت و كرامت ابوبكر رضی الله عنه نمی خواهند روی این موضوعات سخن بگویند. برایم فوق العاده شگفت آور بود، آنچه كه در این موضوع بعضیها بعد از ذكر این رویدادها گفته اند و آن اینكه: (برای فاطمه بسیار بعید است كه آنچه كه حق او نیست، آن را ادعا كند و برای ابوبكر نیز بعید است كه از دادن حق فاطمه خودداری كند) و با این سفسطه، آنها گمان می كنند كه مشكل حل شده است و پژوهشگران قانع شده اند. این گفته آنان، به منزله این قول قایل است: ((برای قرآن بسیار بعید است كه غیر حق را بیان كند، و برای بنی اسرائیل بعید است كه گوساله را عبادت كنند)) خداوند ما را با علمایی گرفتار كرده است كه نمی دانند چه می گویند و در آن واحد به یك چیز و ضد آن ایمان می آورند، در حالی كه واقعیت این است كه فاطمه رضی الله عنه مدعی حق خود بود و ابوبكر دعوایش را رد كرده، یا به خاطر اینكه او در دعوایش (العیاذ الله) كاذب بوده است یا اینكه ابوبكر در حق او ستم كرده است. هیچ شك سومی در این قضیه وجود ندارد، آن طور كه علمای ما می گویند.[41]
باید عرض شود:
 
1- این گفته آقای تیجانی كه ((علمای اهل سنت نسبت به اختلاف فاطمه با ابوبكر اعتراف دارند ولی به خاطر پاسداری از حرمت و كرامت ابوبكر با اغماض و چشم پوشی از كنار این حوادث می گذرند و پیرامون آنها صحبت نمی كنند. همان طور كه عادت آنها است.)) این دروغ محض، علیه اهل سنت است و دلایلی كه پیرامون این قضیه در مباحث گذشته بیان كردم، برای توضیح این مطلب كافی است. شیخ الاسلام ابن تیمیه در كتاب ارزشمند خود ((منهاج السنه)) بهترین توضیحات را پیرامون این قضیه[42] بیان كرده است. شیخ الاسلام ابن تیمیه در این كتاب، ابن مطهر حلی را مورد نقد قرار داده، دلایل او را با زمین یكسان كرده است به طوری كه تمام تار و پود مستندات او از هم گسیخته است. ابن حجر در شرح بخاری و امام نووی در شرح مسلم و شاه عبدالعزیز در تحفه اثنا عشری و شكری و مباركفوری در خلاصه آن، حدیث را به گونه ای كه من توضیح دادم، توضیح داده اند ـ هم چنین كتب شهید علامه احسان الهی ظهیر كه دهان روافض را لگام كرده است، و به همین خاطر هم آنها او را به شهادت رساندند، علاوه بر این كتب، عده زیادی از علما درباره این قضیه، كتاب نوشته اند و این حدیث را به نحوی كه توضیح داده شد، تشریح كرده اند . . . بنابراین ادعای آقای تیجانی دایر بر اغماض و صحبت نكردن علمای اهل سنت پیرامون این قضیه، دال بر كمبود آگاهی و سطحی بودن معلومات او، در خصوص این قضیه است. قضیه ای كه بدون فهم و درایت لازم، خود را در آن گرفتار كرده است.
2- درباره این گفته تیجانی: ((در شگفت هستم از قول بعضی علما كه می گویند: (برای فاطمه بسیار بعید است، ادعا كند آنچه را كه حق او نیست و بسیار بعید است برای ابوبكر رضی الله عنه كه او را از حقش منع كند) و فكر می كند با این سفسطه پژوهشگران را قانع كرده است یا قانع شده اند . . .)) الخ.
باید عرض شود:
در مباحث گذشته بیان كردم كه فاطمه رضی الله عنه ادعای ناحق نكرده بود بلكه حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را بر خلاف آنچه كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه فهمیده بود، تاویل می كرد ـ ابوبكر رضی الله عنه هر چند كه به خواسته او عمل نكرد و آنچه كه او از میراث مدعی بود، به وی نداد اما برای همگان به طور قطع معلوم است كه او را از حقش محروم نكرد بلكه ابوبكر مطمئن بود كه دارد مطابق با خواست و دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمل می كند و گر نه، اگر فاطمه رضی الله عنه حقی می داشت، هرگز او را منع نمی كرد و چرا چنین كند؟ برای همگان معلوم بود كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه حتی حق یك نفر یهودی و نصرانی را منع نكرده است بر مبنای چه دلیلی حق دختر گرامی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را منع كند؟ به ویژه وقتی كه ما می دانیم كه او این اموال را به ازواج مطهرات كه دخترش نیز از جمله آنها بود، نداد. تاریخ شاهد گویایی است كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه در حیات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چگونه دارایی و ثروت خود را در راه الله انفاق می كرد حتی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در این باره فرمود: ((ما نفعی مال مثل مال ابی بكر رضی الله عنه )) (هیچ مال و ثروتی مانند مال حضرت ابوبكر رضی الله عنه به نفع اسلام هزینه نشده است.)[43] آری، بعد از بیان احادیث صحیح مذكور، این سوال مطرح می شود . . . كدام سخن، دیدگاه حق و قرین صواب است؟ سخن و دیدگاه اهل سنت كه اكنون توضیح داده شد یا موضع و دیدگاه روافض كه كمترین معنی و منطقی همراه ندارد و خلاصه اش این است كه ابوبكر رضی الله عنه از دادن حق فاطمه رضی الله عنه خودداری كرد و می خواست از راه جور و ستم حقش را غضب كند؟ و فاطمه به جهت اینكه معصوم است، در مدعایش حق بجانب است و ابوبكر از جمله حكام جور و ستمكاران است. روافض با این حیله سوفسطایی فكر می كنند قضیه را حل كرده اند!! و با این شیوه، آتش كینه ای را كه در دلهای خود نسبت به ابوبكر رضی الله عنه دارند، تخفیف می دهند.
آری، حق باید گفته شود و حق آن است كه شرع عظیم و منطق سلیم آن را بپذیرد، یعنی اینكه ((حاشا لفاطمه أن تدعی ما لیس لها بحق و حاشا لأبی بكر من أن یمنع حقها)) برای، فاطمه رضی الله عنه بسیار بعید است كه غیر حق را دعوی كند و برای حضرت ابوبكر رضی الله عنه بعید است كه از دادن حق او سر باز زند، آری آقای تیجانی این قول (حاشا لفاطمه . . . الخ) را تشبیه می دهد با گفته كسی كه چنین می گوید: ((حاشا للقرآن أن یقول غیر الحق، و حاشا لبنی اسراییل أن یعبدوا العجل))!!؟ (برای قرآن بسیار بعید است كه غیر حق را بگوید و برای بنی اسراییل بعید است كه گوساله را عبادت كنند.)
قول این مدعی كاذب و دروغین بسیار شگفت آور است . . . چگونه او سخن خداوند را با سخن انسان تشبیه می دهد، آیا سخنان فاطمه رضی الله عنه مو به مو، مانند سخنان الله هستند؟! و سخنان حضرت ابوبكر رضی الله عنه مانند سخنان بنی اسراییل؟!! آری، عقده كور عصبیت تا این حد در تیجانی اثر گذاشته است؟! و او را در شرایطی قرار داده است كه میان سخنان خالق و مخلوق تمییز نمی دهد. در این باره چیزی نمی گویم جز اینكه، پروردگارا، از جنون عصمت و عصبیت ما را به پناه خودت حفظ بفرما؟! خلاصه كلام اینكه آقای تیجانی از ما می خواهد تا بپذیریم كه (فاطمه رضی الله عنه حق خود را از ابوبكر رضی الله عنه طلب می كرد و ابوبكر در حق او ستم كرد) تا برگ زرین نوینی بر انصاف دروغین خود بیفزاید.
آقای تیجانی در ادامه سخنان خود می گوید: )) از روی دلایل عقلی و نقلی دروغگو بودن حضرت فاطمه زهرا ممتنع است زیرا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: فاطمه پاره تن من است، هر كس فاطمه را برنجاند، او مرا رنجانده است. بدیهی است كسی كه كاذب و دروغگو باشد، شایسته چنین تعریف و تمجیدی از طرف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نخواهد شد. بنابراین، حدیث مذكور، بر عصمت او از دروغ و از سایر فواحش دلالت دارد، همانطور كه آیه تطهیر دلالت دارد، آیه تطهیر درباره فاطمه، شوهر و هر دو پسرش نازل شده است. و این حدیث را خود عایشه روایت كرده است. عقل مندان باید بپذیرند كه بر وی ظلم شده است و به همین خاطر شما می دانید كه فاطمه (س) به ابوبكر و عمر اجازه ورود نداد وقتی كه آن دو می خواستند در خانه او بروند. وقتی حضرت علی، ابوبكر و عمر را اجازه داد كه وارد خانه بشوند، فاطمه چهره خود را بسوی دیوار برگرداند و نمی خواست بسوی آن دو نگاه كند.
فاطمه فوت كرد و بنابر وصیتی كه كرده بود، در شب دفن شد تا كسی از آنان در تدفین او شركت نكند! و تا امروز مرقد دختر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مجهول و غیر مشخص است. چرا علمای ما درباره این واقعیت مهر به لب زده و خاموش هستند و در این خصوص صحبت نمی كنند حتی درباره این واقعیت اشاره هم نمی كنند و سایر صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را مانند فرشتگان معصوم و بی گناه برای ما معرفی می كنند.[44]
در پاسخ باید عرض شود:
 
1- هیچ یك از اهل سنت نگفته است كه فاطمه رضی الله عنه دروغ گفته است بلكه سخن از كذب و دروغ در این قضیه اصلاً مفهومی ندارد. فاطمه رضی الله عنه آنچه را كه به گمان خودش، حق خود می دانست، خواستار شد و زمانی كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه دلایل عدم اعطا میراث را برایش توضیح داد، دیگر پیرامون مساله میراث سخن نگفت و حضرت ابوبكر در جهت خشنودی او از تمام سعی و تلاش خود كار گرفت و او نیز خشنود شد.
 
2- این گفته آقای تیجانی: ((فاطمه دروغ می گوید:. . . او از كذب و تمام فواحش پاك است)).
آری، اگر جریان معصوم بودن چنین ساده و آسان است، من هم می گویم: بنابر دلایل عقلی و نقلی ظالم بودن كسی كه در حضر و سفر، در رنج و خوشی حتی در مشكل ترین و حساس ترین لحظه های زندگی همراه پیامبر و صاحب او در غار بوده است، نیز ممتنع است. زیرا خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم درباره او فرموده است:
((لو كنت متخذاً خلیلاً لاتخذت ابابكر ولكن اخی وصاحبی.))[45]
(اگر قرار بر این می بود كه كسی را به عنوان دوست بر گزینم، ابوبكر را بر می گزیدم اما او برادر و همراه من است.
بدیهی است كسی كه دروغ گوید یا ظالم باشد، شایسته چنین تعریف و تمجیدی از جانب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نخواهد شد. زیرا حدیث مذكور بر عصمت ابوبكر از ظلم و از سایر فواحش دلالت دارد. هم چنین دلایل عقلی و نقلی دال بر این نكته هستند كه عمر بن خطاب و عثمان بن عفان نیز ظالم نبودند، زیرا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره عمر بن خطاب فرموده است: در خواب دیدم كه شیر نوشیدم، به حدی نوشیدم كه سیر شدم و سیرابی را از سر انگشتان خود لمس می كردم. بعد ظرف شیر را به عمر دادم، صحابه سوال كردند: این خواب را چگونه تفسیر می فرمایی؟ فرمود: منظور آن ((علم)) است.[46] و درباره ی حضرت عثمان فرموده است: ((من جهز جیش العسره فله الجنه، فجهزه عثمان))[47] هر كس سپاه عسره (سپاهی كه به تبوك اعزام می شد) را مجهز كند، اهل بهشت است. و عثمان آن را تجهیز كرد. علاوه بر این، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم همراه با حضرت ابوبكر رضی الله عنه و عمر و عثمان موقع صعود بالای احد فرمود: ((اثبت أحداً فإنها علیك نبی و صدیق و شهیدان))[48]. ای احد، بر جای خود ثابت و پا بر جا بمان، بالای تو، یك پیامبر، یك صدیق و دو شهید قرار دارد.
بدیهی است كسی كه ظالم و ستمكار باشد، از جانب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شایسته چنین تعریف و تمجید صریح نخواهد بود. زیرا حدیث در واقع دال بر عصمت صحابه از ظلم و سایر فواحش می باشد. اگر فضایل صحابه رضی الله عنهم را از زبان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر شمارم، حسب استدلال آقای تیجانی، همه آنان جزو معصومین قرار خواهند گرفت. اگر آقای تیجانی بگوید: خصوصیت عصمت متعلق به فاطمه است و بس، ارائه دلیل برایش لازم است. اگر دلیل واضح و صریح دارد كه فاطمه رضی الله عنه را به عصمت مختص می كند، او حق دارد كه مناقشه كند همان طور كه مایل باشد. ولی مجرد نسب در هیچ شرایطی نمی تواند، دلیل عصمت باشد. اگر چنین می بود، ابوطالب، پدر حضرت علی از اهل بهشت می بود اما اهل دوزخ بودن او، از دلایل قطعی ثابت شده است. اگر آقای تیجانی، احادیثی را كه ذكر كردم، بدلیل اینكه از صحاح اهل سنت بودند، ضعیف بداند، چون اهل سنت احادیث ضعیف را در فضایل صحابه در كتب خود می آورند، نباید فراموش كند كه حدیث فاطمه رضی الله عنه در صحاح اهل سنت روایت شده است، زیرا این حدیث نیز ضعیف تلقی می شود، زیرا ناقلان احادیث فضایل صحابه مجروح اند، هیچ حدیثی از آنان نباید پذیرفته شود ولو اینكه در باب فضایل اهل بیت باشد، پروردگارا، تنها تو می توانی با روشی جدید درباره صحت و سقم احادیث، قضاوت كنی، و آن راه جدید، راه انصاف است.
 
3- آقای تیجانی می گوید: ((آیه تطهیر كه درباره فاطمه، علی رضی الله عنه و دو فرزندش، (حسن و حسین) نازل شده است، دال بر عصمت آنان است . این حدیث از خود عایشه نقل شده است. . . . الخ)).
در جواب عرض می شود:
آیه تطهیر، مختص فاطمه، علی، حسن و حسین نیست بلكه ازواج مطهرات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز از مصداق آن هستند و این شمول و عموم از سباق آیه ظاهر و روشن است. خداوند سبحان می فرماید:
(یا نِسَاءَ النَّبِی لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَقَرْنَ فِی بُیوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِینَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً وَاذْكُرْنَ مَا یتْلَى فِی بُیوتِكُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِیفاً خَبِیراً) (الأحزاب:34-32)
(ای همسران پیامبر، شما مانند سایر زنان نیستند، اگر می خواهید راه تقوا را در پیش بگیرید، صدا را نرم و نازك نكنید تا صاحبان دلهای بیمار به شما چشم طمع دوزند. و سخنان خوب و شایسته بگویید، و در خانه های خود بمانید و مانند جاهلیت پیشین، خود را به نمایش نگذارید، نماز بر پای دارید، زكات بدهید و از خدا و پیامبرش اطاعت كنید، همانا خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت ـ پیامبر ـ دور كند و شما را خوب پاك گرداند، و به یاد آورید آیات خداوند و سخنان حكمت آمیزی را كه در خانه های شما تلاوت می شود، همانا خداوند بسیار دقیق و آگاه است).
آیه مبین این مطلب است كه مصداق آن، ازواج مطهرات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند. هم چنین نوید و وعیدهایی كه در آن ذكر شده اند اشاره به اختصاص ازواج دارد. اما ما آیه را منحصر به ازواج نمی دانیم و بر این عقیده هستیم كه تمام اهل بیت را در بر می گیرد ولی در عین حال، فاطمه، علی، حسن و حسین رضوان الله علیهم اجمعین از میان اهل بیت، در این امر اختصاص بیشتری دارند چون رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به دعا مختص كرده بود. در بخاری از عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت شده است، می گوید: از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سوال كردیم: چگونه بر شما اهل بیت درود بخوانیم؟ خداوند سلام گفتن را برای ما نشان داده است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: قولوا اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد، كما صلیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم إنك حمید مجید، اللهم بارك علی محمد و علی آل محمد كما باركت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم إنك حمید مجید.[49]
بی تردید منظور از اهل بیت ازواج و اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند. همان گونه كه در حدیثی دیگر از امام بخاری به روایت عمرو بن سلیم زرقی آمده است. ابوحمید ساعدی می گوید: صحابه عرض كردند: ای پیامبر گرامی، چگونه برای تو درود بفرستیم؟ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: قولوا: اللهم صل علی محمد وازواجه وذریته، كما صلیت علی آل ابراهیم و بارك علی محمد وازواجه وذریته كما باركت علی آل ابراهیم إنك حمید مجید.[50]
در بخشی از یك حدیث دیگر كه امام بخاری آن را نقل كرده است، چنین آمده است: حضرت انس رضی الله عنه می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به حجره ی حضرت عایشه رضی الله عنه تشریف برد و گفت: ((السلام علیكم اهل البیت)) سلام بر شما ای اهل بیت ـ حضرت عایشه در جواب فرمود: ((وعلیك السلام و رحمه الله)) و به حجره ی تمام ازواج رفت و به همه گفت، آنچه را كه به حضرت عایشه رضی الله عنه گفته بود.[51] از لحاظ معنی لغوی نیز ((اهل بیت)) شامل ازواج می شود. فیروز آبادی می گوید: ((. . . اهل الأمر: اهل بیت: ساكنان بیت. اهل الدین پیروان دین، اهل الرجل: همسر او، اهل النبی: ازواج نبی و دختران نبی و داماد پیامبر یعنی حضرت علی علیه السلام))[52]. ابن منظور می گوید: ((. . . اهل البیت: ساكنان خانه، و اهل الرجل: افراد خاص یك شخص، و اهل النبی: همسران، دختران و داماد پیامبر یعنی علی و بعضی گفته اند یعنی همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . . . وقیل نساء النبی صلی الله علیه و آله و سلم .[53]
آری، بعد از بیان آیه و احادیث و توضیحات لغوی، جای شك و تردید باقی نمی ماند، در اینكه ازواج مطهرات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جمله مصداق آیه مذكور هستند.
علاوه بر این شواهد و دلایل عقلی و نقلی و لغوی، در آیه های متعدد قرآن كلمه ((اهل)) برای زوجه و همسر بكار برده شده است. در آیه 7 سوره نمل آمده است )إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَاراً سَآتِیكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ) (ـ یاد آوری كن ـ زمانی را كه موسی به همسرش گفت: من آتشی می بینم، بزودی خبری از آتش و یا اخگری می آوریم تا خود را با آن گرم كنید) بی تردید، كسی كه همراه موسی (ع) بود، همسرش بود. در آیه 25 سوره یوسف آمده است:) قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلَّا أَنْ یسْجَنَ) (گفت: سزای كسی كه نسبت به همسرت، اراده ی بدی داشته باشد چه می تواند باشد مگر اینكه به زندان برود) به اتفاق همه مفسران گوینده این جمله، زلیخا همسر عزیز مصر بود. در آیه 57 سوره نمل آمده است: )فَأَنْجَینَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ) (ما لوط و خاندانش را نجات دادیم به جز همسرش) در اینجا ((إلأ)) حرف استثنا است و به معنی وضعی خودش حكایت از آن دارد كه زوجه ی حضرت لوط، از اهل او بود ولی بنابر دلایل مشخصی استثنا شده بود.
ممكن است آقای تیجانی تفاسیر اهل سنت را به عنوان حجت و دلیل نپذیرد، بویژه بعد از اینكه هدایت شده است. لذا لازم می دانم كه تفاسیر بزرگان اهل تشیع را برایش ذكر كنم تا برایش ثابت شود كه كلمه ((اهل)) نزد آنان نیز به معنی ازواج و همسران می آید. علی قمی در تفسیر، )فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ) می گوید: وقتی سال بر او تمام شد، موسی (ع) همسرش را با خود برد و شعیب خطاب به او گفت: او را با خود ببر، همانا خداوند تو را بر گزیده است. موسی گوسفندان خود را به مقصد مصر بیرون برد. وقتی به بیابانی رسید و همسرش همراه بود، دچار سردی شدید و باد تندی و تاریكی شدند و شب فرا رسید. موسی بسوی آتش نگاه كرد.[54] . . . الخ.
ابوعلی سبرسی در تفسیر آیه )إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ) می گوید: اذ قال لأهله، یعنی به همسرش و او دختر شعیب بود.[55] و همین معنی را موقع تفسیر (إِذْ رَأى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا) تكرار می كند و می گوید: وهی بنت شعیب و كان تزوجها بمدین، یعنی همسرش دختر شعیب بود و در مدین با وی ازدواج كرده بود.[56]
در پرتو آنچه كه گذشت، هر صاحب بصیرت و اهل خرد با وضاحت تمام می داند كه مفسران شیعی نیز، ازواج را از جمله مصداق ((اهل)) می دانند. خدا را هزاران هزار سپاس.
 
ت- ((هیچ دلیلی وجود ندارد دایر بر اینكه آیه تطهیر مختص به پنج تن است و بس، در حدیث عایشه فقط دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای تطهیر و از بین بردن آلودگی ها، از آنان ذكر شده است و هیچ دلیلی برای اختصاص در آن دیده نمی شود. مثال آیه تطهیر، مانند آیه تقوی است. در آیه تقوی چنین آمده است:) لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ )(التوبة: من الآیة108) یعنی مسجدی كه از روز اول بر اساس تقوا بنیانگذاری شده است. این آیه درباره مسجد قباء نازل شده است ولی در عین حال مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم را نیز شامل است. ترمذی در سنن خود از ابی سعید خدری روایت می كند: ((دو شخص در مورد مسجدی كه بر اساس تقوی بنا شده بود، با هم اختلاف داشتند. یكی گفت: منظور از آن، مسجد قباء است و دیگری گفت: مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مسجدی كه بر اساس تقوی پایه ریزی شده است، همان مسجد من است.[57] حكم ((پایه ریزی بر اساس تقوای)) شامل هر دو مسجد است. چون هر دو مسجد بر اساس تقوای بنا نهاده شده اند.[58]
 
آیه، به دلایل متعددی دلالت بر عصمت فاطمه یا كسانی دیگر ندارد.
1- حدیثی كه امام مسلم از حضرت عایشه رضی الله عنه نقل می كند: فخرج النبی رضی الله عنه غداه وعلیه مرط[59] . . . الخ. یك روز صبح رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از خانه بیرون رفت در حالی كه چادری نقش و نگاردار و بافته شده از موی سیاه پوشیده بود، پس حسن بن علی آمد، او را داخل چادر گرفت، سپس حسین آمد و داخل چادر شد، بعد از آن فاطمه آمد و آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم وی را داخل چادر برد سپس حضرت علی آمد و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم وی را داخل چادر آورد و فرمود: یعنی همانا خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را كاملاً پاك بگرداند)). این حدیث، بی تردید، در واقع دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق فاطمه رضی الله عنه ، علی رضی الله عنه ، حسن رضی الله عنه و حسین رضی الله عنه است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با این دعا می خواست آلودگیها را از آنان بزداید و آنان را پاك و مطهر كند. اگر آنان معصوم می بودند، چه نیازی برای پاكی آنان وجود داشت؟ وقتی آنان نیاز به پاكی و زدودن آلودگیها داشتند، پس عصمت از كجا و چگونه؟ میان این آیه و آیه (6) سوره مائده چه تفاوتی وجود دارد كه می فرماید:) مَا یرِیدُ اللَّهُ لِیجْعَلَ عَلَیكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ یرِیدُ لِیطَهِّرَكُمْ وَلِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) خداوند نمی خواهد شما را در تگنا قرار دهد ولی می خواهد شما را پاك گرداند و نعمتهایش را بر شما كامل نماید تا اینكه شما سپاسگذاری كنید. خداوند در این آیه می فرماید، او بر اساس رحمت و شفقتی كه نسبت به بندگان دارد، می خواهد آنان را تطهیر كند و نعمتهایش را بر آنان به اتمام برساند. منظور از تطهیر این نیست كه خداوند آنان را معصوم قرار داده است. لذا آیه اول مانند این آیه است. و هیچ تفاوتی میان این دو دیده نمی شود.
 
2- اگر آنان (شیعه) می گویند: آیه، یرید الله لیذهب عنكم الرجس . . . الخ بطور استثنایی عصمت را اثبات می كند، لازم است كه دلیل روشن و شفافی را از كتاب و سنت ارائه دهند و گر نه این ادعاها، پنداری بیش نیستند و مشكلی را حل نخواهند كرد.
 
3- اگر آیه مذكور دلالت بر عصمت حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین (رضی الله عنهم اجمعین) كند، آنگاه اگر بگویم: آیه های (21-17) سوره اللیل )وَسَیجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِی یؤْتِی مَالَهُ یتَزَكَّى وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى وَلَسَوْفَ یرْضَى) دلالت بر عصمت حضرت ابی بكر رضی الله عنه می كند، خطا نكرده ام و سخن گزافی نگفته ام. زیرا ابن كثیر و بسیاری از مفسران بر این باورند كه این آیه ها در حق حضرت ابوبكر رضی الله عنه نازل شده اند حتی بعضی آقایان اجماع مفسرین را در این باره نقل كرده اند.[60] خداوند در این آیه ها حضرت ابوبكر رضی الله عنه را به تقوی، تزكیه و تطهیر از گناهان بوسیله بذل مال در راه خداوند یاد فرموده و او را ستوده است. چنانچه معنی آیات چنین است: و پرهیزگارترین، از آتش جهنم بدور داشته خواهد شد، همان كسی كه مالش را بذل می نماید تا خودش را پاكیزه نماید، هیچ كس بر او نعمت و احسانی ندارد و تا او را پاداش دهد بلكه صرفاً بخاطر رضای خدا این كار را می كند، وی بزودی خشنود خواهد شد. جناب تیجانی در این باره چه می گوید؟ دقت كن ای خواننده محترم، و سستی و بی پایه ای دلایلی را كه آقای تیجانی ارائه می دهد را ملاحظه كن. مسایل مهمی را كه نیاز شدید به دلایل قوی از كتاب و سنت دارند، بر دلایل سست و بی پایه استوار كرده است. (آری، شاعر خوب گفته است:
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمكین بود.
 
4- قطعاً آیه تطهیر علاوه بر پنج تن، همه اهل بیت را در بر می گیرد، و آنان عبارت اند از: سایر دختران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ـ در بخش دیگر حدیث كه امام مسلم به روایت یزید بن حیان آن را ذكر كرده است چنین آمده است: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من درباره اهل بیت خودم، شما را توصیه می كنم و این كلمه را سه3 بار تكرار فرمود، حصین از زید پرسید: اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چه كسانی هستند؟ آیا همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اهل بیت او نیستند؟ زید گفت: آری، همسران او نیز از اهل بیت او هستند و اهل بیت او كلیه كسانی هستند كه بعد از وی صدقه (زكات) برای آنان حرام شده است، گفت: آنان چه كسانی هستند؟ زید گفت: آنان فرزندان علی، فرزندان عقیل، فرزندان عباس و فرزندان جعفر هستند. گفت: برای همه آنان صدقه حرام شده است؟ گفت: آری،[61] فكر نمی كنم آقای تیجانی عصمت را شامل حال همه اینان بداند و هیچ دلیلی نیز دال بر خارج بودن اینان و مختص بودن پنج تن وجود ندارد. تمام ادله گذشته كه بیان گردید، هر گونه اختصاص را نفی می كنند.
 
5- باید بدانیم كه روافض اثنی عشری خبر واحد را قابل عمل و حجت نمی دانند. نه در باب عبادات و نه در باب عقاید، و حدیثی كه آقای تیجانی از آن استدلال می كند، یعنی حدیث عایشه رضی الله عنه كه امام مسلم آن را روایت كرده است، متواتر نیست بلكه از اخبار آحاد است. اكنون سوال این است كه آقای تیجانی چگونه از حدیثی كه خبر واحد است در باب عقیده كه همانا ((عصمت)) است استدلال می كند؟!
 
6- دلیلی دیگر دایر بر اینكه آیه تطهیر، فقط دعا است برای تطهیر و از اله آلودگی ها، نه آن چنان كه شیعه می گوید كه خداوند آنان را از گناه پاك كرده، آلودگی ها را زدوده است و در نتیجه آنان معصوم شده اند، این است كه عقیده شیعه در باب قضا و قدر مخالف با عقیده آنان در باب عصمت است.
آقای تیجانی در كتابی دیگر (مع الصادقین) می گوید: بعد از دقت و بررسی كامل در باب قضا و قدر چنین بر می آید كه قول شیعه و دیدگاه آنان در امر قضا و قدر، دیدگاهی است بسیار درست و رایی است فوق العاده صایب و صحیح. زیرا گروهی در این باره دچار تفریط شده بر ((جبر)) صحه گذاشته است و گروه دیگری دچار افراط شده ((تفویض)) را قبول كرده است. ائمه اهل بیت آمده اند تا مفاهیم و معتقدات را تصحیح كنند و راه وسطی میان افراط و تفریط را بر گزینند. بنابراین جبر و تفویض را رد كرده و معتقد به امر بین امرین شده اند. و امام جعفر صادق برای این، مثال ساده ای را كه برای هر كس قابل درك باشد، بیان كرده است. وقتی سائل از او پرسید: اینكه می گویی نه خبر است نه تفویض، به چه معنا است؟ امام در جواب گفت: ((راه رفتن تو روی زمین مانند افتادن تو روی آن نیست)) یعنی اینكه ما روی زمین به اختیار خود راه می رویم. اما وقتی روی زمین می افتیم، این سقوط و افتادن در اختیار ما نیست. چه كسی از ما دوست دارد كه روی زمین بیفتد و بعضی از اعضای جسم او شكسته و برای همیشه ناقص العضو بماند؟ لذا قضا و قدر، نه جبر محض است و نه تفویض محض بلكه میان جبر و تفویض قرار دارد. یعنی بعضی اعمال از طرف ما، به اختیار ما هستند و ما با اراده و اختیار خود آنان را انجام می دهیم. اما بعضی دیگر از اعمال، آنها هستند كه از دایره اختیار بیرون هستند و ما در برابر آنها مجبوریم و قادر به دفع و رد آنها نیستیم، در برابر نوع اول مواخذه و محاسبه می شویم و در برابر نوع دوم مورد محاسبه قرار نخواهیم گرفت. انسان در حالت اولی مخیر و در حالت دومی مسیر است.
 
1- مخیر است در رفتار و اعمالی كه بعد از تفكر و نظر از وی صادر می شوند و آن اعمال را در حالت اختیار میان اقدام و ترك اقدام، انجام می دهد و در نهایت آن اعمال را یا انجام می دهد یا ترك می كند. خداوند در این آیه )وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا) به همین نكته اشاره فرموده است. بنابراین، آلایش و پالایش نفس هر دو حاصل اراده و اختیار باطن و نفس انسان هستند. همان گونه كه فلاح و خسران نتیجه حتمی اراده و اختیار اند.[62]
می گویم:
عقیده شما دایر بر اینكه ((إن الله طهرهم وأذهب عنهم الرجس)) مخالف عقیده شما در باب قضا و قدر است. زیرا عقیده شما در باب قضا و قدر، این است كه خداوند كسی را تطهیر نمی كند مگر زمانی كه خود او نسبت به تطهیرش تصمیم بگیرد، زیرا هر كس طبق عقیده شما مخیر است، مسیر و مجبور نیست و اراده خداوند به معنی امر او است. پس چرا و به چه دلیل در عقیده خود تناقض گویی می كنید؟! . . . آیا این تناقض دال بر پوشالی بودن عقاید شما نیست و دال بر این نیست كه عقاید شما ساخته و پرداخته افكار و اندیشه های فرقه ای شما هستند نه بر گرفته از كتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ؟
تیجانی می گوید: ((تكذیب فاطمه، كاری سهل و آسان است برای آن كسی كه دستور به سوزاندنش و سوزاندن منزلش می دهد در صورتی كه اعتراض كنندگان، از خانه اش برای بیعت با آنها، بیرون نیایند)). سپس تاریخ الخلفای ابن قتیبه را به عنوان مرجع این روایت ذكر می كند.[63]
در جواب عرض می شود كه:
این، ادعایی دروغین است زیرا روایت صحیح به اثبات می رساند كه حضرت علی رضی الله عنه با حضرت ابوبكر رضی الله عنه بیعت كرد چنانچه ابونضره روایت می كند كه: ((هنگامی كه مردم نزد حضرت ابوبكر اجتماع نمودند، حضرت ابوبكر فرمود: چرا من علی را در جمع نمی بینم؟ راوی می گوید: تعدادی از انصار رفتند و حضرت علی را آوردند. ابوبكر خطاب به وی گفت: ای علی، شما پسر عمو و داماد رسول الله هستید، فكر كردم چرا حضور پیدا نكردید؟ حضرت علی رضی الله عنه فرمود: ای خلیفه رسول الله، اشكالی ندارد، دستت را دراز كن، وی دستش را دراز كرد و حضرت علی رضی الله عنه با وی بیعت كرد. . .))[64]
این روایت صحیحی است كه پذیرفته می شود نه روایت مجهولی كه در كتابی وارد شده است كه نسبت آن به مولفش درست نیست.
گذشته از این، اهل سنت اتفاق نظر دارند كه برای شكل گرفتن بیعت، قبول همه مردم شرط نیست بلكه موافقت جمهور و بیشتر خبرگان كافی است. پس اگر فرض كنیم كه حضرت علی رضی الله عنه بیعت ابوبكر رضی الله عنه را نپذیرفت، هیچ اشكالی ندارد. به خصوص كه وی سمع و طاعت می كند و اختلاف ایجاد نمی كند، ملاحظه كنید كه خود حضرت علی رضی الله عنه می گوید چنانچه در كتب رافضه آمده است: ((سوگند به خدا اگر امامت منعقد نمی شود مگر با حضور عموم مردم، این كار شدنی نیست. اما مسئله این است كه كسانی كه حاضر می شوند، فیصله می كنند. بعد از آن، كسی كه حضور داشته نمی تواند از سخنش بر گردد و كسی كه غائب بوده است حق انتخاب ندارد.))[65] پس وقتی مسئله این گونه است چرا خانه اش را به آتش بكشند؟
آقای تیجانی می گوید: ((با این همه، شما می بینید كه فاطمه رضی الله عنه ، ابوبكر و عمر را اجازه ورود به خانه خود نداد. وقتی علی آن دو را به خانه آورد، فاطمه رضی الله عنه به خاطر اینكه بسوی آنان نگاه نكند، چهره را به طرف دیوار بر گرداند.))
می گویم:
در دروغ بودن این سخن جای هیچ گونه تردیدی نیست. این روایت صحت ندارد، فاقد سند است و هیچ محدثی آن را نگفته است. علاوه بر این، این حدیث مخالف با احادیث صحیحی است، كه در خلال مباحث گذشته بیان گردید، شیوه آقایان شیعه بسیار شگفت آور است. آیا آنان فكر می كنند با چنین اعمالی دارند از فاطمه دفاع می كنند؟ هرگز! بلكه دامن پاك او را لكه دار می كنند. فاطمه زهرا بسیار والاتر و بالاتر است از این عمل كه شیعه آن را بسوی او نسبت می دهد، قهری فاطمه از شیخین به خاطر چه بود؟ به خاطر مال!! خداوند بر فاطمه زهرا ترحم نموده او را از شر این گونه اوباش حفاظت كند، آنان در جهت تخریب شرافت و كرامت زهرا گام بر می دارند و فكر حتی ادعا می كنند كه كار خوبی را انجام داده اند. عمر بن خطاب رضی الله عنه در جریان فدك و میراث اصلاً دخالت نكرده نزد فاطمه نرفته است. مگر حضرت ابوبكر رضی الله عنه خلیفه نبود؟ لذا رفتن عمر و خشم كردن فاطمه بر او كاملاً بی اساس است؟ اصلاً صحت ندارد. آقای تیجانی به كدام دلیل استناد كرده حضرت عمر را در جریان میراث دخیل می داند؟ آری، خواننده محترم می بیند و می داند كه جناب تیجانی بار بار، می گوید: ابوبكر و عمر، ابوبكر و عمر، اما یك دلیل ارائه نمی دهد تا نقش عمر را در این موضوع تبیین كند. اما با ذكر نام عمر در این جریان، هدفی جز مطعون كردن خلیفه رسول، حضرت عمر بن خطاب ندارد، بسیار متاسفم از این هدایت دروغین.
آقای تیجانی می گوید: ((فاطمه فوت كرد و طبق وصیتش بطور پنهان در شب دفن شد تا ابوبكر و عمر در جنازه او شریك نشوند.))[66]
بدون هیچ شك و گمان این سخن دروغ محض است و شرم آور است. تیجانی این سخن را به صفحه 39 جلد سوم بخاری نسبت می دهد تا خوانندگان را دچار این وهم و پندار باطل كند كه این سخن را بخاری روایت كرده است اما اگر به بخاری مراجعه شود، چنین روایتی در آن دیده نمی شود. اصل حدیث در بخاری چنین است: ((فوجدت فاطمه علی ابی بكر رضی الله عنه فی ذالك فهجرته فلم تكلمه حتی توفیت وعاشت بعد النبی رضی الله عنه سته أشهر، فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلاً ولم یوذن بها أبابكر. . .)).
(فاطمه در این باره بر ابوبكر خشم كرد و تا لحظه موت با ابوبكر رضی الله عنه صحبت نكرد. وی شش ماه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زنده ماند وقتی فوت كرد، شوهرش ((علی)) هنگام شب او را دفن كرد و ابوبكر را در جریان خبر موت فاطمه قرار نداد) آقای تیجانی از كجا خبر شد كه فاطمه وصیت كرده بود تا در شب به طور پنهانی دفن شود؟ و از كجا خبر شد كه فاطمه نمی خواست ابوبكر و عمر در جنازه او شركت كنند؟ آیا این اطلاعات بطور خصوصی برایش وحی شده اند؟ آری ممكن است چنین وحیی بر او نازل شده باشد، زیرا او از پیروان طریقه تیجانیه است كه بر الهامات ربانی ایمان دارد!! این دروغگو سپس كتابی تحت عنوان ((لأكون من الصادقین)) (همراه با راستگویان)، به نگارش در می آورد؟! آری، درست گفته شده است:
((عشِ رجباً تری عجباً))
آقای تیجانی می گوید: ((چرا علمای ما درباره این واقعیتها سكوت اختیار كرده پیرامون آن حرف نمی زنند حتی یادی از آنها نمی كنند و اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را مانند فرشتگان معصوم برای ما جلوه می دهند.))
می گویم:
آقای تیجانی چقدر جاهل هستی؟! این ما نیستیم كه اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را بسان فرشتگان می دانیم. البته، كسی كه آنان را، بهترین مردمان معرفی كرده است، پروردگار مردمان است. او در كتاب خود می گوید: )كُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ)(آل عمران: من الآیة110). شما بهترین مردمان هستید كه خلق شده اید تا مردم را به انجام كارهای نیك امر كنید و از كارهای بد باز دارید و به الله ایمان بیاورید.))
)مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاة) . . .الخ (الفتح: من الآیة29).
محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خداوند است. یاران و اصحاب او در برابر كفار سخت و خشن و در برابر دوستان مهربان اند. تو همواره آنان را در حال عبادت و بندگی می بینی. آنان در صدد بدست آوردن فضل و خشنودی تورات چنین ستوده شده اند. . . الخ.
)وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِیمٌ) (لأنفال:74) .
آنانی كه ایمان آوردند، هجرت كردند و در راه الله با دشمنان دین جنگیدند. آنانی كه (مهاجرین) را پناه دادند و دین خدا را یاری كردند، همه اینان مومنان واقعی هستند، برای آنان مغفرت و روزی شرافتمندانه در نظر گرفته شده است.
)لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَیرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) (89-88 التوبه).
اما رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و آنانی كه دعوت او را پذیرفتند، با جان و مال خود در راه الله جهاد كردند. برای آنان است به خوبیها و آنان هستند برندگان. خداوند برای آنان باغهایی را كه زیر درختان آنها، نهرهای آب جاری است، تدارك دیده است. آنها برای همیشه در این باغها هستند. این است رستگاری بزرگ.
)یا أَیهَا النَّبِی حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) (لأنفال:64)
ای پیامبر گرامی، خداوند و آن عده از مومنان كه از خط و مشی تو تبعیت می كند (در دفاع) تو را كفایت می كنند.
رسول گرامی اسلام فرمود: روزگاری فرا می رسد كه گروهی از مردم به جهاد می روند، می گویند: كسی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در میان شما وجود دارد؟ در جواب گفته می شود: آری، فتح و پیروزی به استقبال آنان می آید. باز روزگاری فرا می رسد و مردم به جهاد می روند. از آنان سوال می شود: آیا كسی از یاران یاران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در میان شما هست؟ در جواب گفته می شود: آری، فتح و پیروزی به استقبال آنان می آید. باز روزگاری فرا می رسد و مردم به جهاد می روند. از آنان سوال می شود: آیا از یاران یاران، یاران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در میان شما كسی هست؟ در جواب گفته می شود: آری، فتح و پیروزی به استقبال آنان می آید.[67]
در روایتی دیگر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به اصحاب و یاران من بد و بیراه نگویید. به خدا سوگند. اگر از شما كسی به اندازه كوه احد طلا انفاق كند، این انفاق او با یك مثقال از انفاق اصحاب من برابری نمی كند.[68]
آری، ما از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دفاع می كنیم. زیرا بدیهی و روشن است كه طعن و تنقیص اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در واقع طعن و تنقیص شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. چرا چنین نباشد. زیرا خود آن حضرت فرموده است: ((الرجل علی دین خلیله فلینظر أحدكم من یخالل)).[69]
هر كس از كیش و آیین دوست و همراه خود تبعیت می كند، لذا هر كس مواظب باشد و ببیند كه با چه كسانی دوستی دارد. مگر خود آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نفرموده است: (اگر قرار بر این می بود كه كسی را به عنوان دوست بر گزینم، حضرت ابوبكر صلی الله علیه و آله و سلم را بر می گزیدم ولی او برادر و رفیق من است)
صحابی كه تمام زندگی اش را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سپری می كند و باز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در قول و عمل مخالفت می كند!؟! چنین اندیشه و تفكری مترادف با نقص و عیب در قرآن و ادعای عبث در حق خداوند است. تعالی الله عما یقول الرافضه علواً كبیراً.
خداوند چگونه در كتاب خود اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را ستوده است. )لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً) . . . الخ (الفتح:18)
خداوند از مومنان راضی و خشنود گردید هنگامی كه زیر درخت با تو بیعت كردند. خداوند دانست آنچه را كه در دلهایشان نهفته است لذا سكینه و آرامش بر آنها نازل كرد و فتحی زودرس نصیب آنان كرد.
)وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیم ((التوبة:100)
پیشكسوتان از مهاجرین و انصار، آنانی كه با بهترین شیوه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تبعیت كردند، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند راضی، خداوند برای آنان باغهایی را كه زیر درختان آنها نهرهای آب جاری هستند تدارك دیده است. آنان برای همیشه در آنجا زندگی می كنند، این است یك پیروزی بس عظیم. آری، چنین است تصویر صحابه در قرآن و حدیث. آنگاه صحابه چگونه آن طور كه روافض می گویند، بار می آیند؟! مگر می شود خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (العیاذ بالله) دروغ بگویند؟! آری، ما از اصحاب دفاع می كنیم. زیرا آنان بودند كه دین خدا را حفاظت كردند و در دفاع از حریم قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جان و مال را نثار كردند. طعن به حاملان و مدافعان دین، در واقع طعن به قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. و مرام اصلی اهل رفض نیز همین است.
آری، امیر محسن المللك، سید محمد مهدی علی، شیعی دوازده امامی كه در پی تحقیقات و مطالعات عمیق خود، سلك اهل سنت را آن چنان كه حق است، حق تشخیص داده از كیش شیعی تبری جسته است، چنین می گوید: ((واقعیت این است كه عقیده شیعه درباره اصحاب گرامی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، موجب توجیه تهمتهای ناروا در حق خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می شود و باعث می شود كه معتقدان به چنین عقیده ای درباره حقانیت اسلام دچار نابسامانی و شبهات گوناگونی شوند. زیرا هر كس درباره كسانی كه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورده اند، معتقد باشد كه آنان در ظاهر، در ایمان خود صادق بودند و در باطن (العیاذ بالله) كافر بودند و حتی بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مرتد شدند، او نمی تواند نبوت نبی گرامی صلی الله علیه و آله و سلم را بپذیرد و آن را تصدیق كند، بلكه او چنین می اندیشد كه: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، پیامبر به حق و راستین می بود، قطعاً تعلیمات او موثر واقع می شد و پیروانش با صدق و اخلاص به او ایمان می آوردند و از میان انبوه عظیمی كه بوی ایمان آورده و به دعوت او گراییده بودند، حداقل صد نفر از میان آنان پیدا می شد كه بر ایمان ثابت و پا بر جا می ماندند (البته این عقیده شیعه است) چه كسانی هستند آنانی كه در نتیجه هدایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم متاثر شدند و آمار و ارقام كسانی كه از نبوت او استفاده می كردند به كجا می رسد؟ اگر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جز چند تن، بقیه همه مرتد و منافق می بودند (آن طور كه شیعه معتقد است) پس چه كسی از اسلام تبعیت كرده است؟ و چه كسی از تعلیم و تربیت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بهره برده است؟![70].
آری، دقت كنید و ببینید كه فطرت سالم چگونه با امور غیر فطری در تضاد است تا برای شما روشن شود كه اعتقادات شیعه تا چه میزان با عقل، منطق و فطرت سالم، سر ناسازگاری دارد! بعد از علم و آگاهی از دسیسه روافض، هر مسلمانی باید در امور دین خود محتاط بوده و خودش حفاظت خود را به عهده بگیرد.
در پایان قبل از خاتمه این بحث می خواهم عرض كنم كه یك سوال هنوز در این خصوص باقی است و آن اینكه آیا كتاب ((الإمامه والسیاسه)) از آن ابن قتیبه یا خیر؟ در پاسخ به این سوال عرض می شود: خیر، كتاب ((الإمامه والسیاسه)) به او نسبت داده شده است و در واقع از تالیفات او نیست و برای اثبات این مدعا دلایلی متعددی وجود دارد:
 
1- كسانی كه زندگی ابن قتیبه را نوشته اند حتی یك نفر از آنان نگفته است كه ابن قتیبه، كتابی در فن تاریخ به نام ((الإمامه والسیاسه)) تالیف كرده است و ما از تالیفات او در تاریخ، كتابی به جز ((المعارف)) را سراغ نداریم و كتابی كه مولف كشف الظنون از آن نام برده است ((تاریخ ابن قتیبه)) است كه یك نسخه آن، در ((الخزانه الظاهریه)) در دمشق شماره (80) وجود دارد.[71]
 
2- كتاب ((الإمامه والسیاسه)) به این مطلب اشاره دارد كه ابن قتیبه در دمشق و مغرب (مراكش) زندگی كرده است، حال آنكه او از بغداد، به جز برای ((دینور)) برای هیچ جای دیگر بیرون نرفته است.[72]
 
3- در كتاب ((الإمامه والسیاسه)) خلاف آنچه كه متفق علیه است ذكر شده است. مثلاً تحت عنوان ((إبایه علی كرم الله وجهه بیعه ابی بكر رضی الله عنه )) می گوید: بعد، علی كرم الله وجهه نزد حضرت ابوبكر رضی الله عنه آورده شد در حالی كه می گفت: من عبدالله و برادر رسول الله هستم ـ به وی گفته شد: با ابوبكر رضی الله عنه بیعت كن. علی رضی الله عنه گفت: من برای خلافت از شما شایسته تر هستم. بیعت نمی كنم، بهتر این است كه شما بدست من بیعت كنید.
 
4- سبك و روشی كه در ((الإمامه والسیاسه)) به كار گرفته شده است، به طور كلی مخالف است با سبك و روشی كه ابن قتیبه در كتب خود از آن استفاده نموده است، و ما این كتابها را در پیش روی خود داریم. از خصوصیات بارز ابن قتیبه، این است كه مقدمه بسیار مفصلی را كه مبین اسلوب، سبك تحریر و غرض تالیف است، برای تالیفات خودش می نویسد و در آغاز كتاب آن را می گنجاند ـ اما مولف ((الإمامه والسیاسه)) خلاف این عمل كرده مقدمه بسیار كوتاهی در حد 3 سطر نوشته است، علاوه بر این، اسلوب و سبك تحریر آن نیز متفاوت است و چنین اسلوبی را ما در كتب ابن قتیبه سراغ نداریم.
 
5- مولف كتاب ((الإمامه والسیاسه)) از ابن ابی لیلی طوری روایت می كند كه گویی مستقیماً از وی استفاده كرده است و ابن ابی لیلی همان محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلی فقیه و قاضی كوفه است و در سال 148 هجری فوت كرده است و حال آنكه معروف است كه ابن قتیبه در سال 213 هجری متولد شده است، یعنی 65 سال بعد از ابن ابی لیلی[73].
 
6- مستثرقین نیز تحقیق درباره ((الإمامه والسیاسه)) را مورد توجه خود قرار داده اند. نخستین مستثرقی كه پیرامون كتاب مذكور تحقیق كرده است، ((دی جاینجوس)) است. این تحقیق در كتاب. (تاریخ الحكم الأسلامی فی أسبانیا) صورت گرفته است. دكتور (ر. دوزی) در كتاب خود، ((التاریخ السیاسی و الأدبی لأسبانیا)) این تحقیق را مورد تایید قرار داده است. بروكلمان در ((تاریخ الأدب العربی)) و بارون دی سیلان در فهرست ((مخطوطات العربیه)) در مكتبه باریس این كتاب را بنام، ((احادیث الإمامه والسیاسه)) ذكر كرده اند همچنین مارگولیوس در كتاب ((دراسات عن المورخین العرب)) نام این كتاب را آورده است. و همه این مستثرقان اعتراف كرده اند دایر بر اینكه، این كتاب منسوب به ابن قتیبه است و ممكن نیست كه از تالیفات او باشد.[74]
 
7- راویان و اساتیدی كه ابن قتیبه در كتب خود معمولاً از آنان روایت می كند، كمترین یادی از آنان در این كتاب نشده است.[75]
 
8- عبارات و تعبیرهای كتاب، مبین این نكته است كه مولف جریان ها و رویدادهای فتح اندلس را به طور مستقیم از كسانی نقل می كند كه شخصاً شاهد این جریانها بوده اند. مثلاً (حدثنی مولاهً لعبدالله بن موسی حاصر حصنها التی كانت من اهله) یعنی مولای عبدالله بن موسی می گوید: عبدالله بن موسی قلعه ای را محاصره كرد كه من از اهل آن بودم. حال آنكه فتح اندلس در سال 92 هجری قمری، 121 سال قبل از ولادت ابن قتیبه انجام گرفته است.[76]
 
9- كتاب ((الإمامه والسیاسه)) مشتمل بر اشتباهات واضح و روشن تاریخی است. مثلاً. ابوالعباس و سفاح را دو شخصیت مستقل معرفی می كند و در آن آمده است كه هارون الرشید نخست پسرش مامون و سپس ((امین)) را به ولایت عهدی خود بر گزید. ولی وقتی ما به كتاب ابن قتیبه یعنی ((المعارف)) رجوع می كنیم، اطلاعات موثق و صحیحی را در آن می بینیم كه با آنچه كه مولف ((الإمامه والسیاسه)) نقل كرده است كاملاً در تضاد است.[77]
 
10- در كتاب ((الإمامه والسیاسه)) ذكر راویانی به میان آمده است كه ابن قتیبه در كتب خود حتی یك روایت از آنان نقل نكرده است، مانند ابی مریم و ابن عفیر.[78]
 
11- در كتاب ((الإمامه والسیاسه)) تعبیرهایی بكار رفته است كه در كتب ابن قتیبه اصلاً استعمال نشده است، مانند: (قال ثم ان) (وذكروا عن بعض المشیخه) (حدثنا بعض المشیخه) این گونه تعبیرها با سبك و اسلوب ابن قتیبه، كمترین مناسبتی ندارند و در هیچ یك از كتب او چنین عباراتی ذكر نشده است.
 
12- مولف ((الإمامه والسیاسه)) به ارتباط كلام و پیوند آن با سیاق و سباق و مرتبط بودن مطالب توجه نمی كند. یك مطلب را ذكر می كند، هنوز این را به اتمام نرسانده به مطلب دیگری منتقل می شود و بعد به مطلب اول بر می گردد تا آن را به پایان برساند، این از هم گسیختگی در سخن، مناسبتی با اسلوب و سبك ابن قتیبه ندارد، ابن قتیبه نظم در كلام و حفظ ارتباط ما قبل با ما بعد را از هدفهای اسلوب و سبك سخن خود می داند.[79]
 
13-مولف ((الإمامه والسیاسه)) از دو تن از علمای بزرگ مصر روایت می كند. حال آن كه ابن قتیبه وارد مصر نشده و از آن دو عالم بزرگوار استفاده علمی ننموده است.
 
14- ابن قتیبه نزد علما از جایگاه بسیار ارزشمندی برخوردار است. او از دیدگاه علما، جزو علما ثقه و معتبر به لحاظ علمی و دینی می باشد ـ سلفی درباره او می گوید: (كان ابن قتیبه من الثقات و اهل السنه) یعنی ابن قتیبه از علمای معتبر و ثقه اهل سنت می باشد. ابن حزم می گوید: (كان ثقه فی دینه و علمه) در علم و دین خود از پایه بلندی برخوردار بود. خطیب بغدادی نیز دیدگاه ابن حزم را درباره ابن قتیبه ستوده است. علامه ابن تیمیه درباره او می گوید: ((ابن قتیبه با احمد و اسحاق نسبتی دارد و او موید مذاهب معروف اهل سنت است)) ابن قتیبه، خطیب و سخنور معروف و مشهور اهل سنت است. همان گونه كه جاحظ خطیب معتزله است. شخصی كه نزد علماء و محققین از چنین جایگاه علمی والایی بهره مند باشد، آیا عقلانی است كه كتابی مانند الأمامه والسیاسه مملو از اشتباهات را تالیف كند كه تاریخ را لكه دار كرده و به صحابه كرام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نسبتهای ناروایی منسوب كرده است؟![80]
در پایان ـ بالاخره، در كتابی كه درباره انتسابش بسوی ابن قتیبه اتفاق نظر وجود دارد، یعنی كتاب ((الأختلاف فی اللفظ والرد علی الجهمیه والمشبهه)) در آن، این مطلب به ثبت رسیده است كه ابن قتیبه روافض را بدلیل طعن به صحابه كرام متهم به كفر كرده است. آنگاه چگونه كتابی كه مملو از طعن نسبت به صحابه كرام است به او نسبت داده می شود.[81]
آقای تیجانی، تحت عنوان ((اسباب الأستبصار)) (علت شیعه شدن) به موضوع اختلاف فاطمه با حضرت ابوبكر رضی الله عنه بر می گردد و آن را با اسلوب نوینی مطرح كرده، می نویسد: . . . ((این مطلب نزد فریقین متفق علیه است. لذا شخص عاقل و با انصاف باید بپذیرد كه ابوبكر در این جریان اشتباه كرده است هر چند كه ستم او را نسبت به سیده النساء فاطمه زهراء قبول نداشته باشد. زیرا هر كس علل و اسباب این فاجعه را بررسی كند و از كلیه ابعاد آن كسب اطلاع كند قطعاً برای او روشن می شود كه ابوبكر قصد آزار، اذیت و تكذیب حضرت زهرا را كرده است تا حضرت زهرا نتواند علیه او پیرامون خلافت شوهرش ((علی)) از دلایل و نصوص غدیر استدلال كند و برای اثبات این مدعا، دلایل متعددی وجود دارد، یكی از جمله آن دلایل این است كه مورخان چنین نقل كرده اند:
فاطمه زهرا در محافل و مجالس انصار می رفت و از آنان می خواست تا پسر عمویش را یاری كرده و با او بیعت كنند. اما انصار در جواب می گفتند: ای دختر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، ما قبلاً با ابوبكر بیعت كرده ایم. اگر شوهر و پسر عموی تو جلوتر نزد ما می آمد، ما كسی را با وی برابر نمی كردیم یعنی كسی را در برابر او ترجیح نمی دادیم. حضرت علی كرم الله وجهه می فرمود: آیا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را در خانه اش رها می كردم و او را دفن نمی كردم و بیرون رفته درباره حكومت و قدرت با مردم می جنگیدم؟ و حضرت زهرا می گفت: ابوالحسن (حضرت علی) آنچه را كه مناسب و شایسته بود انجام داد و دیگران انجام دادند، آنچه را كه باید پیش خداوند جوابگو باشند و او آنان را مورد محاسبه قرار خواهد داد.[82]
 
بشنو ای تیجانی هدایت یافته:
 
1- این موضوع هرگز میان شیعه و اهل سنت متفق علیه نبوده و نیست بلكه تنها نزد شیعه صحبت دارد و در مباحث گذشته درباره آن توضیحات لازم داده شده است.
 
2- درباره این گفته آقای تیجانی: ((شخص عاقل و با انصاف باید بپذیرد كه ابوبكر اشتباه كرده است هر چند كه ستم او را در حق فاطمه قبول نكند.))
باید عرض شود:
در مباحث گذشته بیان گردید كه حضرت ابوبكر صدیق رضی الله عنه وصیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را به اجرا در آورد كه عبارت بود از این كه ((لا نورث ما تركناه صدقه)) كسی از ما میراث نمی برد، تركه ما صدقه است، بنابراین اجرا وصیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ظلم و حیف به جای خود، اشتباه هم محسوب نمی شود. اگر خطا كار یا ستمكاری در این جریان باشد، كسی است كه امر به این وصیت كرده است. ای تیجانی هدایت شده تو می توانی بگویی كه خطا و ستم از طرف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده است؟! رسول مكرم اسلام از چنین نسبتی بسیار بالاتر والاتر است. آقای تیجانی به جز اینكه فاطمه، سرور و سالار زنان بهشت است و معصوم است، دیگر هیچ دلیلی را دایر بر مخطی بودن حضرت ابوبكر رضی الله عنه ارائه نداده است و بطلان این ادعای محض او را كه هیچ دلیلی همراه ندارد، در مباحث گذشته به اثبات رساندم. دلایل واهی كه او ذكر كرده بود چنان مضحكه و خنده آور است كه كودكان قبل از بزرگتران از سستی آن دلایل در شگفت وی افتند! او این دلایل واهی را صرفاً به خاطر مطعون كردن صحابی بزرگ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آورده است. می خواهم این نكته را برای تیجانی یادآور شوم: كسی كه در حق فاطمه اجحاف كرده و او را رنجاند و قصد داشت كه با دختر ابوجهل ازدواج كند و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم او را منع كرد، او امام علی بن ابی طالب بود ای تیجانی، موقف و دیدگاه تو درباره ی این فاجعه چیست؟!
 
3- آقای تیجانی در ادامه یاوه گویی هایش می گوید: هر كس این حوادث و رویدادها را استقراء نماید و از تمام ابعاد آنها اطلاع پیدا كند، قطعاً می داند كه ابوبكر قصد اذیت، آزار و تكذیب فاطمه رضی الله عنه را داشته است تا فاطمه از نصوص غدیر نتواند علیه او پیرامون خلافت پسر عمو و شوهرش، ((علی)) استدلال كند.))
باید عرض شود:
به به و آفرین بر این عقل و دانش، آقای تیجانی دروغی را كه خود می گوید، بعد از اندكی آن را تصدیق می كند و غافل است از اینكه او ماهیت خود را توسط خودش آشكار می كند و عقلش را در معرض علم همگان قرار می دهد. من این جریان را از جمیع جهات بررسی و ارزیابی كردم و برای من روشن شد كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه آنچه را كه انجام داده است، به حق انجام داده است چون او از امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت كرده است و تمام صحابه به اتفاق حضرت علی رضی الله عنه صحت این اقدام را پذیرفته اند لكن آقای تیجانی صد و هشتاد درجه از این معامله انحراف كرده و از بزرگترین مبدا ورودی، وارد جریان خلافت شده، می گوید: ابوبكر قصد اذیت و تكذیب فاطمه را كرده است، چرا؟ تا فاطمه علیه او از نصوص غدیر و غیره نتواند استدلال كند!!؟
به خدا سوگند، اگر جهل و نادانی بره ای می بود، من آن را ذبح می كردم. سبحان الله! وقتی آقای تیجانی مدعی است كه كسی كه درباره خلافت او نص (حدیث غدیر) وارده شده است و تعداد زیادی از اصحاب و بنی هاشم و سعد بن عباده بیعت با ابوبكر رضی الله عنه را ترك كرده اند حتی اهل مدینه قهراً با او بیعت كردند،[83] آنگاه قصد اذیت كردن فاطمه چه دلیلی دارد و چرا؟ به خاطر اینكه فاطمه نتواند از حدیث غدیر، علیه او استدلال كند (یا للهول)؟! به خدا سوگند، نمی دانم وقت نوشتن، عقل این انسان كجا می رود؟ آیا وقت نوشتن، عقلش را از خود دور می دارد تا بر وی سنگینی نكند؟! . . . وقتی صحابه مخالفت می كردند و علیه او استدلال می كردند و او به جبر و اكرام مردم را برای بیعت وامی داشت، در چنین حالتی آیا احتجاج فاطمه زهراء (خداوند او را از شر شما نجات دهد) با حدیث غدیر، تاثیری بر وی می گذاشت؟! آقای تیجانی باید پاسخ بدهد، ابوبكر رضی الله عنه چگونه فاطمه را اذیت و آزار می دهد و او را تكذیب می كند تا او با حدیث غدیر نتواند علیه ابوبكر استدلال كند و حال آنكه عیناً در همین جریان خطاب به فاطمه می گوید: ((أنا عایذ بالله تعالی من سخطه وسخطك یا فاطمه؟؟)) (ای فاطمه من از ناخشنودی خداوند و ناخشنودی تو به خدا پناه می برم) و فاطمه می گوید: ((لأ دعون علیك فی كل صلاه أصلیها)) در هر نماز علیه تو دعا می كنم . . . نمی دانم چرا؟ آیا بخاطر مال یا بخاطر بیعت؟! بعد حضرت ابوبكر بیرون رفته گریه می كند و می گوید: بیعتتان را فسخ كنید!!! تعجب است از این تناقص و تضاد؟! برای شما روشن شد كه این شخص در حال نوشتن چقدر از عقل فاصله می گیرد! آیا قول شاعر كاملاً در حق او صدق نمی كند:
اثبات ضدین معاً فی حال أقبح ما یاتی من المحال
گفتن دو مطلب متضاد در آن واحد از بدترین دروغهاست كه شخص مرتكب آن می شود.
اگر من موفق شوم كه شرح و تعلیقی درباره كتاب تیجانی بنویسم، خواهم گفت: این كتاب صد در صد متضاد و متناقض است و برای علمای بزرگ اهل سنت مقدور نیست كه این تضادها و تناقض ها را توجیه كنند!! این تضادها وقتی برای ما روشن می شوند كه این رویدادها را استقراء كرده از جمیع ابعاد آن اطلاع داشته باشیم. و كتاب او، برای اینكه ما اطمینان پیدا كنیم كه حضرت زهرا از سفسطه های این بدخواه و امثال آن پاك است، برای ما كافی است. او و امثالش به دروغهای خود ادامه می دهند و استمرار می بخشند تا اینكه، این دروغها به جای سود به ضرر و زیان آنها می انجامد. والله لمستعان وعلیه التكلان.
 
4- آری، درباره ادعای آقای تیجانی دایر بر وجود دلایل و قراین متعدده در خصوص این مطلب كه ابوبكر قصداً و عمداً فاطمه را مورد اذیت و آزار قرار می داد تا او بوسیله حدیث غدیر علیه ابوبكر نتواند استدلال كند. بعد آقای تیجانی یك جریان تاریخی را به عنوان دلیل ذكر كرده و آن را به ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و ابن قتیبه در تاریخ الخلفا نسبت می دهد.
باید عرض شود:
این یك داستان دروغین و ساخته پرداخته است. اصلاً صحت ندارد. تنها نسبت دادن آن به شرح نهج البلاغه یا به تاریخ الخلفاء، برای حجت بودن آن كافی نیست، این داستان علاوه بر اینكه هیچ سندی برای آن ذكر نشده است، متن آن با ادله صحیح مغایرت دارد و تاریخ الخلفا علاوه بر روایات باطله در آن كه بعضی مغایر با بعضی دیگر است، نسبت دادن آن به ابن قتیبه نیز صحیح نیست و بطلان این نسبت را در مباحث گذشته به اثبات رساندیم. اما شرح نهج البلاغه به هیچ عنوان علیه ما نمی تواند حجت باشد. زیرا شارع آن، از اهل سنت نیست بلكه شیعه معتزلی است و او در شرح آن روایات صحیح و غیر صحیح را جمع كرده است و بر خلاف آن، اهل سنت اسناد را جزو دین می دانند، زیرا اگر صحت و سقم اسناد معتبر نمی بود، هر كس هر چه می خواست، می گفت. همان طور كه شیوه عمل شیعه است. علاوه بر این، ابن ابی الحدید، آن طور كه تیجانی می گوید و او را جزو مورخان می داند، مورخ نیست بلكه شارح محض است. علاوه بر این، آنچه كه در شرح نهج البلاغه هست، مغایر با این قصه هست. ابن ابی الحدید می گوید: (( واعلم أن الناس یظنون أن نزاع فاطمه أبابكر كان فی أمرین، فی المیراث و النحله و قد وجدت فی الحدیث أنها نازعت فی أمر ثالث و منعها أبوبكر إیاه أیضاً و هو سهم ذوی القربی)).[84]
مردم گمان می كنند كه نزاع فاطمه با ابوبكر در دو چیز بود، یعنی در میراث و نحله ولی من نزاع فاطمه با ابوبكر را در یك امر سوم می دانم كه ابوبكر او را از آن منع كرد و آن سهم خویشاوندان است. بعد ابن بی الحدید، حدیث را ذكر می كند حتی عقیده كسانی را كه می گویند: ابوبكر بخاطر خلافت قصد اذیت و رنجاندن فاطمه را كرده بود رد می كند و می گوید . . .
یك شخص به نام علی بن مهنا كه تیز هوش و صاحب فضل بود، از من سوال كرد: ((به گمان تو ابوبكر و عمر از ندادن فدك به فاطمه چه قصد كرده بودند؟))گفتم: ((قصدی نداشتند.)) گفت: آن دو كه حق علی را در امر خلافت غصب كرده بودند، می خواستند، علی مطلع نشود. ابن ابی الحدید می گوید: یكی از متكلمان شیعه دوازده امامی كه به علی بن تقی معروف بود و در بلده نیل زندگی می كرد، به او گفتم: ((فدك چیزی به جز تعدادی نخل و تعدادی كمی زمین، بیشتر نبود و این قدر مهم نبود.)) او به من گفت: بسیار مهم بود، در آن به اندازه نخلهای كوفه، نخل هست. ابوبكر و عمر آن را از فاطمه منع نكردند مگر بخاطر اینكه احتمال می دادند، اگر به فاطمه داده شود، علی از محصول و درآمد آن تقویت شده در امر خلافت با آنان ادعا می كند و روی همین اصل، جلوی حق فاطمه، علی و سایر بنی هاشم را از خمس نیز گرفتند. زیرا انسان تنگدست كه مال و ثروتی نداشته باشد، اراده اش ضعیف شده و خود را در برابر دیگران حقیر و خوار می پندارد و به جای طلب حكومت و ریاست به كسب معاش می پردازد. ببین اینان چه چیزی را در دلهایشان جای داده اند. این بیماری است كه علاج ندارد، اخلاق و خصلتها زایل می شوند، اما اعتقادات راسخ هرگز زایل شدنی نیستند.[85]
علاوه بر این، ابن ابی الحدید مطالب بیشتری یادآوری كرده است، آری، وی به شبهات پاسخ می دهد و از صحابه دفاع می كند كه نخستین آنان ابوبكر و عمر رضی الله عنه هستند. او (ابن ابی الحدید) چنین می گوید: ((بدان ما در این فصل روایاتی را ذكر می كنیم كه رجال حدیث و راویان ثقه آنها را روایت كرده اند. و آنچه را كه احمد بن عبدالعزیز جوهری، كه راوی ثقه و امین است در كتاب خود، ذكر كرده آنها را بیان می كنیم، اما آنچه را كه رجال شیعه و اخباریون از آنها در كتب خود ذكر كرده اند، بدان توجه نمی كنیم. سپس او یكی از روایات شیعه را به عنوان نمونه بیان كرده و از صحابه دفاع می كند. چنانچه می گوید: شیعه چنین می گویند: ابوبكر و عمر به فاطمه اهانت كرده، حرف های تند و تیزی به او گفته اند. ((ابوبكر در غیاب عمر بر وی ترحم كرده، نامه ای دایر بر واگذاری فدك به وی، نوشته به او تحویل داد هنگامی كه فاطمه می خواست خارج شود، عمر وی را دید، نامه را قهراً از وی ستاند. فاطمه او را منع كرد، عمر سینه فاطمه را مورد ضرب قرار داده و نامه را از وی گرفت و بعد از اینكه روی آن نامه، آب دهان انداخت آن را سوزاند و از بین برد. فاطمه علیه عمر دعا كرد و گفت: خدا شكم تو را پاره كند همان گونه كه نامه مرا پاره كردی.)) این تهمتی است كه علمای حدیث آن را روایت نكرده اند و منزلت صحابه از این بالاتر است و عمر خدا ترس بود و حق خدا را بیش از این می شناخت و رعایت می كرد. شیعه، بخشی از این داستان را به صورت نظم و شعر در آورده است. ابی الحدید سپس شعر را نقل كرده و آن را ارزیابی می كند و می گوید: این فاجعه را كه از جانب شیعه بر سادات و سردار مسلمانان (ابوبكر و عمر) و به بزرگان مهاجر و انصار وارد می شود به دقت نگاه كنید. این گونه حركات شیعه، منزلت و جایگاه والای آنان را نمی كاهد، همان گونه كه كینه توزان، حاسدان و كسانی علیه شریعت پیامبران گذشته مطالب توهین آمیزی نوشتند اما از انبیا چیزی كم نشد به خاطر این حركت های نازیبای دشمنان بود كه دین انبیا گذشته گسترده تر می شد و با سرعت در دلهای خردمندان و صاحبان عقل محبوبیت خود را بر جای گذاشت.[86]
آری، این بود دیدگاه ابن ابی الحدید شیعی و معتزلی درباره اصحاب كرام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم . تیجانی دیدگاه او را برای مطعون كردن صحابه مستمسكی برای خود قرار داده می پندارد كه او صحابه را طعن كرده است. ولی من می گویم: ای خردمندان! بعد از حق بجز گمراهی، چیزی دیگر وجود ندارد؟!
 
 زیرنویسها:
1. ثم اهتدیت ص (114-113) و ((آنگاه . . . هدایت شدم)) ص (186-184).
2. العواصم من القواصم ص (261).
3. العوصم من القواصم ص (261).
4. قاموس محیط نوشته فیروز آبادی ص (830،829) و مختار الصحاح ص (105).
5. مقدمه فتح الباری ص (483).
6. منهاج السنه لابن تیمیه ج1 ص (35-34).
7. ناسخ التواریخ ج3 ص (590) تحت اقوال زین العابدین.
8. فرق الشیعه للنوبختی ص 22.
9. مختار الصحاح للرازی ص 148 و نگاه ((قاموس المحیط)) ص (949).
10. منهاج السنه ج1 ص14-13.، ((تثبیت دلایل النبوه)) قاضی عبدالجبار همدانی ج1 ص549 تحقیق دكتور عثمان طه چاپ دار العربیه، بیروت.
11. ثم اهتدیت ص (114) و ((آنگاه . . . هدایت شدم)) ص(186).
12. رجوع كنید به صحیح بخاری، كتاب المناقب، باب مناقب علی، و صحیح مسلم كتاب فضایل الصحابه، باب فضایل علی، و سنن ترمذی كتاب المناقب، باب مناقب علی، و سنن ابن ماجه ج1 ص (42) المقدمه باب فضایل اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم .
13. ثم اهتدیت ص (116-114) و آنگاه . . . هدایت شدم ص (190-187).
14. صحیح بخاری كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته فی الغیره و الانصاف (4932).
15. صحیح البخاری ـ كتاب المغازی ـ باب غزوه خیبر (3997).
16. مسلم كتاب الجهاد و السیر (1759).
17. صحیح بخاری، كتاب الوصایا رقم (2624) و صحیح مسلم كتاب الجهاد و السیر (1760).
18. ابی داود ـ كتاب العلم باب فضل العلم (3641) و صحیح ابو داود (3096).
19. اصول كافی كلینی ج1 ص 27-26 كتاب فضل العلم.
20. توضیح این آیه ها بزودی در همین صفحات خواهد آمد.
21. كشف الأسرار روح الله خمینی ص (133-131).
22. الحكومه الإسلامیه للإمام الخمینی ص (93 ).
23. الغارات لإبراهیم الثقفی ج1 ص229 ـ فصل و لایه محمد بن ابی بكر مصر.
24. یعنی كسی از ما میراث نمی برد تركه ما صدقه است.
25. صحیح مسلم كتاب الجهاد و السیر (1758) و صحیح البخاری الفرائض (6349).
26. سنن ترمذی كتاب السیر برقم (1608) و صحیح ترمذی (1310).
27. صحیح مسلم كتاب الجهاد والسیر برقم (1758) و صحیح بخاری كتاب فرض الخمس برقم (2926).
28. صحیح بخاری كتاب فضایل الصحابه (3509).
29. منهاج السنه ج4 ص 243.
30. منهاج السنه ج4 ص244.
31. منهاج السنه ج4 ص (246-244).
32. بخاری كتاب فضل الصحابه ـ باب فضایل علی برقم (3502).
33. منهاج السنه ج4 ص (247-246).
34. منهاج السنه ج4 ص (248-247).
35. فتح الباری ج4 ص (233) (با تصرف اندك).
36. مسلم مع الشرح ج12 ص (111).
37. الفتح ج6 ص 333.
38. مسند فاطمه زهرا تالیف جلال الدین سیوطی تحقیق فواز احمد زمرلی ص (69).
39. ثم اهتدیت ص (115-114) و آنگاه . . . هدایت شدم ص (187).
40. مسند ابی بكر الصدیق لابی بكر المروزی برقم (38) ص (74).
41. ثم اهتدیت ص (115) و آنگاه . . . هدایت شدم ص (189).
42. منهاج ج4 ص (264-193).
43. سنن ترمذی كتاب المناقب برقم (3661) وابن ماجه المقدمه برقم (94) و صحیح ابن ماجه (77).
44. ثم اهتدیت ص (116-115) و آنگاه . . . هدایت شدم ص (190-189).
45. صحیح بخاری كتاب فضایل الصحابه ج3 برقم (3656).
46. صحیح بخاری، كتاب فضایل صحابه برقم (3478).
47. صحیح بخاری، كتاب فضایل الصحابه باب مناقب عثمان.
48. صحیح البخاری كتاب فضایل الصحابه برقم (3472).
49. صحیح بخاری كتاب الأنبیا باب یزفون ـ النسلا فی المشی برقم (3190).
50. صحیح البخاری كتاب الانبیا برقم (3189).
51. صحیح بخاری ((كتاب التفسیر)) باب سوره الأحزاب (4515).
52. القاموس المحیط ـ باب لأم فصل همزه ص (1245).
53. لسان العرب لأبن منظور المصری حرف (اللام) ص (290).
54. تفسیر القمی ج2 ص (117-116) سوره القصص.
55. مجمع البیان ج5 ص (168) سوره ی نمل.
56. مجمع البیان ج4 ص(89) سوره ی طه.
57.ترمذی، كتاب تفسیر القرآن، باب تفسیر سوره توبه (3099) و صحیح ترمذی (2475).
58. منهاج ج7 ص (74).
59. صحیح مسلم مع الشرح كتاب فضایل الصحابه برقم (2424).
60. تفسیر ابن كثیر ج4 ص 556.
61. صحیح مسلم مع الشرح كتاب فضایل الصحابه ـ باب فضایل علی برقم (2408).
62. مع الصادقین للتیجانی ص (143) و همراه با راستگویان ص (227-226).
63. آنگاه . . . هدایت شدم ص (190).
64. كتاب السنه، احمد بن حنبل رقم (1292) محقق كتاب می گوید: سندش صحیح است.
65. نهج البلاغه ج3 ص (368).
66. آنگاه . . . هدایت شدم ص (190).
67. صحیح بخاری كتاب فضایل الصحابه برقم (3449).
68. صحیح بخاری كتاب فضایل الصحابه برقم (3470).
69. ابی داود كتاب الادب و ترمذی كتاب الزهد.
70. الآیات البینات ج1 ص(7-6). و كتاب (صورتان متضادتان) تالیف ابوالحسن ندوی ص (55).
71. كتاب ((الإمامه والسیاسه فی میزان التحقیق العلمی)) دكتور عبدالله عسیلان ص (23).
72. همان كتاب ص (23).
73. الإمامه والسیاسه فی میزان التحقیق العلمی (ص24).
74. كتاب الأمامه والسیاسه فی میزان التحقیق العلمی دكتور عبدالله عسیلان (ص23-22).
75. همان مرجع.
76. همان مرجع
77. همان مرجع.
78- همان مرجع.
79. همان مرجع.
80. همان مرجع.
81. الأختلاف فی اللفظ لابن قتیبه ص 410.
82. ثم اهتدیت ص (138) و آنگاه . . . هدایت شدم ص (228-227).
83. آنگاه . . . هدایت شدم ص (224).
84. شرح نهج البلاغه ج4 ص 86. فصل فیما اختلف فیه سیده مع ابی بكر فی امور ثلاثه.
85. شرح نهج البلاغه ج4 ص (88).
86. شرح نهج البلاغه ج4 ص88.
 

به نقل از کتاب:
بلکه گمراه شدی، نوشته: خالدعسقلانی، ترجمه فارسی کتاب: بل ضللت، ترجمه: اسد الله موسوی
 
 
نوشته: خالدعسقلانی
ترجمه: اسد الله موسوی
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال مالك بن دينار رحمه الله: «ما ينبغي للمؤمن أن تكون بطنه أكبر همه، وأن تكون شهوته هي الغالبة عليه» "جامع العلوم والحكم " (ص : 443). مالک بن دینار رحمه الله «شایسته مسلمان نیست که شکمش بزرگترین هم و غمش باشد! هرچند که شهوت و اشتهای او بر وی غلبه کند».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 14983
دیروز : 5614
بازدید کل: 8805142

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010