آيا اسلام با زور شمشير به ايران آمد؟
قبلا بايد به اين نکته ي بسيار مهم توجه کنيم که خداوند متعال در روز قيامت هيچ ديني را از انسانها قبول نمي کند بجز دين اسلام، چنانکه قرآن مي فرمايد:
« وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»(آل عمران 85)
يعني: و هر کس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) آيينى براى خود انتخاب کند، از او پذيرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زيانکاران است.
و اگر به اين آيه دقت کنيد متوجه خواهيد شد که آيه عام است و فرموده"هرکس" لذا هرانساني که غير از اسلام ديني برگزيند جزو زيانمندان خواهد بود، و مسئول اعمال خويش است.
و مي فرمايد:
« إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ»(آل عمران 19)
دين در نزد خدا، تنها اسلام است.
و بر همين اساس الله تعالي تنها دين برحق را اسلام مي داند و غير آنرا مايه خسران اخروي قرار داده اند.
بنابراين بر تمامي انسانهاي روي زمين واجب است تا با گرويدن به اين آيين خود را در سراي قيامت نجات دهند، حال اگر در روز قيامت کسي بهانه بياورد و بگويد: کسي در دنيا اسلام را بر ما عرضه نکرد و ما به اسلام دسترسي نداشتيم! آيا اگر راست بگويد، واقعا معذور است يا خير؟!
اما خداوند متعال بندگانش را مي شناسد زيرا خود آنها را خلق کرده است، بنابراين براي آنکه اين بهانه را از بندگانش بگيرد، اسباب و وسائلي را قرار داده است تا اين دين رهايي بخش بوسيله ي کمک گرفتن از آن اسباب و ابزارها به همه ي انسانها برسد.
يکي از اين اسباب که موجب انتشار دين در بين انسانهاي ملل مختلف مي گردد، جهاد است. بنابراين هدف هدف شارع حکيم اينست تا تمامي انسانها راه هدايت که همان اسلام است در پيش بگيرند، زيرا خداوند متعال در سراي قيامت هيچ ديني را بجز اسلام نمي پذيرد.
حال براي هدايت انسانها اسباب و وسائلي را فراهم نموده است، يکي از اين اسباب، جهاد مسلمين در مناطقي است که مردمان آنها بر آيين ديگري بجز اسلام هستند. خداوند متعال جهاد را بر مومنان فرض کرده تا دين نجات بخش را همگاني کند و فقط محصور به يک قوم و نژاد نباشد و ديگران نيز از اقوام و مللل مختلف دنيا از نعمت هدايت بي نصيب نمانند، و اگر اکنون مردم ايران و ديگر سرزمينهاي اسلامي از نعمت هدايت برخوردار شدند، همه به سبب جهادي است که خداوند آنرا بر مسلمين فرض کرده و آنرا وسيله اي براي هدايت ما قرار داد.
پس خداوند متعال براي آنکه دين خود را در بين بندگانش ترويج دهد، آخرين پيامبرش را در سرزمين حجاز مبعوث کرد تا با دعوت، مردم را به اين دين فرا بخواند، و همانطور که گفته شد اين دين مختص به مردمان عرب نيست، بلکه ديني جهاني و فراگير است و همه ي انسانها بايستي پيغام اين دين را بشنوند تا در روز قيامت بهانه اي نداشته باشند، از اين رو خداوند متعال کساني را که وارد اين دين مي شوند مامور کرده تا اين نعمت هدايت را در انحصار خود قرار ندهند بلکه آنرا به ساير ملل ديگر دنيا برسانند تا آنکه بالاخره اين دين به تمامي انسانهاي دنيا برسد.
و دعوت انسانها به اسلام روشهاي مختلفي دارد و بنا به شرايط و موقعيت، روش دعوت نيز متغير خواهد بود، گاهي از طريق زباني و گاهي قلم و به اصطلاح از روش فرهنگي اقدام مي شود، اللخصوص در زمان ما اين روش بسيار مفيد است، و گاهي لازم مي شود که از طريق فيزيکي وارد عمل شد، زيرا گاها با دعوتگران با خشونت مقابله مي شود و لذا دعوتگران هم مجبور مي شوند از طريق جهاد و جنگ دعوت را پيش ببرند.
بعبارتي گاهي دعوت زباني يا فرهنگي نتيجه ندارد، چرا؟ زيرا سران برخي از قدرتهاي معاند اسلام، از اين آيين ناخرسندند و جالب اينکه نمي خواهند تا مردمان تابعشان هم به آن آيين رهايي بخش گرايش بيابند و از آمدن آيين اسماني به ميان مردمانشان مي ترسند و خوششان نمي آيد که مردم از آيين خود دست بکشند تا مبادا قدرت از دستشان بيافتد!
در اين مواقع است که اسلام گزينه ي جهاد و جنگ را پيش روي معاندان قرار مي دهد و آنها را مختار مي گرداند که يا به دعوتگران اجازه ي ورود بدهند تا بين مردم دعوت کنند يا جنگ را برگزينند. اگر گفتيم جنگ، پس يعني خشونت! و نمي توان تصور نمود که جنگ را با گُل براه انداخت! آيا مملکتي را سراغ داريد که در قديم و جديد در حال جنگ با مملکت ديگري باشد ولي تلفات نداده باشند يا بر دشمنشان تلفات وارد نکرده باشند؟! مگر مي شود جنگ کرد اما کسي کشته نشود؟
و متاسفانه جنگ بسيار ناخوشايند است، زيرا در جنگ خشونت به حد اعلي مي رسد و افرادي در اين بين کشته مي شوند، و اين واقعيت تلخي است که کسي نمي تواند منکر آن شود.
اما ماجراي جنگهاي تبليغي صدر اسلام با ايران:
معمولا قاعده بر آن بود که براي تبليغ اسلام ابتدا به پادشاه ايران دعوت مي شود تا اسلام بياورد اگر نپذيرفت از وي مي خواستند تا اجازه دهد تا داعيان اسلام وارد مردم شوند و پيام اسلام را بدانها برساند و اگر بازهم قبول نکرد آنوقت چاره اي جز جهاد با لشکريان آن پادشاه باقي نمي ماند.
بنابراين لشکر اسلام با لشکريان و نظاميان پادشاه ايران وارد جنگ شدند نه با مردم رنج ديده آن، و اين امري عادي است که در زمانهاي قديم نه تنها اسلام بلکه هر قوم و ملت ديگري نيز که به ايران حمله ور مي شد با جنگ روبرو مي شدند و اين فقط خاص اسلام و مسلمانان نبود.
مگر بارها بين ايران و روم جنگ در نمي گرفت؟! آيا سپاهيان روم و اسکندر با گل به پيشواز سپاهيان ايران مي رفتند و يا ايران براي حمله به روم يا سرزمين ديگري از جنگ و شمشير استفاده نمي کرد؟!
پس ادعاي کشتن مردم ايران بدست مجاهدان اولا نياز به اثبات دارد (زيرا ما مي دانيم که کتابهاي تاريخي پر از روايات ضعيف و دروغي هستند و زياد حجيت ندارند و نمي توان به تمامي مطالب آنها اعتماد نمود).
ثانيا چنين چيزي نبوده که مجاهدان مردم را با زور شمشير به اسلام دعوت کرده باشند، بلکه مجاهدان از شمشير و جنگ استفاده کردند تا از صف سپاهيان پادشاه ايران عبور کنند و به ميان مردم راه يابند تا شايد آن مردم رنج ديده دين اسلام را به اختيار خود قبول کردند، هر چند که ممکن است در جريان جنگ با سپاهيان ايران، برخي از مردم عادي و غيرنظامي هم تلف شوند و اين امر اجتناب ناپذير است و امکان ندارد که جنگي روي دهد و افراد عادي صدمه نبينند، خود لشکر ايران هرگاه هوس حمله به سرزميني ديگر مي کرد، مردمان نظامي و غيرنظامي آنجا را به بردگي مي برد و جالب آنست حال که خودشان از مجاهدان اسلام شکست خورده اند، از شمشير و کشتن مردمانش حرف مي زند؟!! پس چرا خود آنها مردم کشورهاي همسايه را با شديدترين حالت ممکن به تاراج مي بردند و قتل و خونريزي براه مي انداتند؟ ولي از آن با افتخار و شکوه نظامي کشورشان ياد مي کنند؟! انگار رسم اينگونه است که هرگاه پيروز شوند، از شکست دادن دشمن با عنوان افتخار نظامي ياد مي کنند اما هرگاه شکست مي خورند، از مظلوميت سخن مي گويند!
البته باز هم مي گوييم که روال جنگ از قديم الايام خشونت برانگيز بوده و متاسفانه جنگ يعني خشونت و نمي توان جنگ بدون تلفات را متصور بود.
اما سوال اينجاست: چرا اگر کفار بزرگترين کشتارها را براه مي اندازند و به جان و مال و ناموس مسلمانان يا مردمان اديان ديگر هجوم مي برند، از آن بعنوان جنگ براي حقوق بشر ياد مي کنند ولي هرگاه مردم مسلمان از کشور خود دفاع کردند و يا در جنگي به پيروزي رسيدند، از آن بعنوان ترور و ارهاب و وحشيگري و قتل انسانهاي بيگناه ياد مي کنند؟!
چرا اگر نوبت پيروزي اسلام بر دشمنان شد همگي از حقوق و کشتن انسانها حرف مي زنند اما غارتهاي خود را در هنگام هجوم به ديگر سرزمينها بعنوان دليري و قهرماني و مقاومت نام مي برند؟!
آري، لشکريان اسلام به دستور خليفه ي مسلمين مامور تبليغ دين اسلام در ايران شدند، تا دستورات خداوند متعال را مبني بر اعلام جهاني دين لبيک گفته باشند، ولي هنگامي که قصد داشتند تا دين را به مردم ايران برسانند، با ممانعت پادشاه ايران روبرو شدند و خودشان جنگ با مسلمانان را انتخاب کردند وگرنه لشکر اسلام براي جنگ نرفته بودند و هدف آنها تبليغ زباني بود. مسلمانان پادشاه ايران را مختار کردند بين اين دو امر يا اينکه اجازه بدهد تا به تبليغ اسلام ميان مردم به يغما کشيده شده ايران بپردازند يا اينکه اگر اجازه داده نشود بايد جنگ کند.
جنگ درگرفت و هر دو طرف خساراتي دادند ولي سرانجام با دلاوريهاي سپاه اسلام، ارتش ساساني شکست خورد و از هم پاشيد و بعد از آن مجاهدان به ميان مردم رفتند و اقدام به دعوت کردند، ولي هرگز با زور مردم غير نظامي را مجبور به پذيرش اسلام يا شمشير نکردند! هرچند ممکن است در جريان جنگ با نظاميان، افرادي عادي هم کشته شوند، ولي اين را نمي توان بر کل مردم عادي تعميم داد و ادعا نمود که تمام مردمان غير نظامي را از دم تيغ گذراندند تا ديگران از ترس اسلام بياورند!! بدون شک اين دروغي بزرگ است که جهت فضا سازي و ايجاد شبهه بين مسلمين براه انداخته اند، زيرا از نفوذ اسلام در بين اعتقادات مردم هراس دارند و لذا يکي از حربه هاي ممانعت از گسترش اسلام، همان ادعاهاي دروغين با استناد به کتابهاي تاريخي است زيرا کساني که چنين ادعا مي کنند که سپاهيان اسلام مردم کوچه و خيابان را با زور به اسلام دعوت کردند، سخن بدون برهاني است، و اگر بگويند در کتب تاريخ اينگونه نوشه شده است! ما مي گوييم: کتابهاي تاريخ تماما درست و دقيق نيستند و بسياري از روايات دروغ يا ضعيف را نقل کرده اند، بنابراين زياد قابل اعتماد نيستند مگر آنکه افرادي متخصص با بررسي دقيق، صحيح را از ضعيف و دروغ جدا کند.
چنانکه بعنوان مثال امام طبري در مقدمة تاريخش ميگويد:
"خوانندة كتاب ما بايد بداند كه در اين كتاب اخبار و روايتي را جمع نمودهام و سند و راويان آن را بيان كردهام. پس اگر در اين كتابم چيزي در مورد گذشتگان بيان نمودهاند كه چون درست نيست و حقيقت ندارد خواننده آن را نميپسندد، بايد بداند كه چنين خبري را ما از پيش خود نياوردهايم و بلكه كساني آن را آوردهاند كه آن را براي ما نقل كردهاند و ما به همان صورت كه آنها براي ما نقل كردهاند نقل كردهايم."( مقدمه تاريخ طبري ص 5)
بنابراين امام طبري با مقدمهاي كه براي كتابش نوشته است مسئوليت را به گردن خواننده گذاشته است و به شما ميگويد: اگر در اين كتابم خبر يا روايتي ديدي كه برايت زشت مينمود و قابل قبول نبود، نگاه كن كه از چه كسي آن را روايت كردهايم و مسئوليت به گردن كسي است كه ما از او روايت كردهايم، و من فقط بايد كسي كه آن را روايت كرده نام ببرم، اگر ثقه و مورد اعتماد بود روايتش را قبول كن و اگر ثقه و مورد اعتماد نبود روايتش را قبول نكن.
و اگر بفرض درست هم باشد، پس چرا بايد ما مسلمانان که بزرگترين نعمت را خداوند متعال نصيب ما کرده ، از اين نعمت ناراحت باشيم؟! آيا اگر مجاهدان صدر اسلام، اسلام را به ايران نمي آوردند و ما بمانند اجدادمان با آيين خرافي آتش پرستي و زرتشتي و مانوي و بت پرستي از دنيا مي رفيتم، اين جاي افتخار بود؟! آيا در روز قيامت مسلمانان را مقصر نمي دانستيم که چرا دين را در انحصار خود قرار دادند و بيکار نشستند و نيامدند تا ما نيز از اسلام مطلع شويم؟!
پس ما مسلمانان نه تنها از گذشته ي درخشان اسلام در دوران خلافت راشده احساس حقارت نمي کنيم، بلکه بسيار مديون شجاعتها و دلاوريهاي آنها هستيم که از جان و مال و وطن خود گذشتند تا اين دين را به ما برسانند، و در اين راه هيچ نفع دنيايي عايد آنها نشد بجز شهادت و دوري از خانواده و ترک وطن و سپس پس از بازگشت هم به ديگر سرزمينها رفتند تا آنکه سرانجام وقت اجل مي رسد و زندگي را ترک مي گفتند. خداوند هزاران بار از آنها راضي باد و آنها را در بهشت خود منزل دهد و مقامشان را رفيع گرداند و به ما نيز توفيق عطا فرمايد تا بمانند آن مجاهدان دلاور زندگي دنيوي را بر قيامت ترجيح ندهيم.
و زحمات آنها بود که ما اکنون به بزرگترين نعمت در دنيا و قيامت که همان هدايت است نائل آمديم و آنوقت است که انسانهاي عاقل پس از هدايت بسيار خدا را شاکر است که اين سبب را مايه ي هدايتش گرداند. و خواهند گفت:
« وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» (حشر 10)
کسانى که بعد از آنها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و مى گويند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و کينهاى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحيمى!»
« رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» (آل عمران 8)
يعني: پروردگارا! دلهايمان را، بعد از آنکه ما را هدايت کردى، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده اى!
توصيه مي کنيم که حتما مقاله ي جالبي را در اين موضوع از سايت اسلام تکس مطالعه فرماييد و يا از طريق اين لينک ..
والله اعلم
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت
IslamPP.Com