|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>علوم حديث>علوم الحدیث
شماره مقاله : 8587 تعداد مشاهده : 421 تاریخ افزودن مقاله : 4/11/1389
|
علوم الحدیث و شکل گیری آن: اعتقاد قاطع و بدون تردید به حجیت سنت و احادیث نبوی صلی الله علیه وسلم به معنای قبول هر نوع حدیثی نیست. آری؛ کسی مخالف این ادعا نیست که متاسفانه احادیثی بسیار زیادی وارد کتب و منقولات شده اند که بعضی از آنها هیچ اصلی ندارند و بعضی کاملا دروغ می باشند و بعضی هم درجه ی مقبولیت را بدست نیاورده و داخل در احادیث ضعیف می شوند که قابل استناد و حجت نیستند. اما وجود این احادیث غیر مقبول مانع از پذیرش سنت صحیح نخواهد شد، چرا که علما و ائمه ی متخصص این امت، قواعد و اصولی را از خود کتاب و سنت استخراج نمودند و با استمداد از این قواعد و اصول، اقدام به پالایش و تمییز مقبول از مردود کرده اند. بعد از آنکه اندک اندک فرقه های مبتدع سر بیرون آوردند و وجود احادیث نادرست احساس شد، علمای مخلص و متعهد نیز در پذیرش احادیث احتیاط کردند و هر حدیثی را قبول نمی کردند. امام مسلم در مقدمه ی صحیح خود از ابن سیرین نقل می کند که گفت: «(در ابتدا مردم) از اسناد حدیث سوال نمی کردند، ولی هنگامی که فتنه بروز کرد (مردم از سند جویا می شدند) و گفتند: رجال حدیث را برایمان نام ببر، سپس به آن نگاه می کردند؛ اگر (راویان آن) از اهل سنت بودند حدیث آنها را می پذیرفتند و اگر از اهل بدعت بودند حدیثشان را رد می کردند». همچنین نقل است که امام ابن سیرین گفت: «إن هذا العلم دين، فانظروا عمن تأخذون دينكم».[1] براستی که این علم (روایت حدیث) جزو دین است، پس بنگرید که دینتان را از چه کسی می آموزید. بنابراین ظهور و پیدایش احادیث نادرست که از زبان مبتدعان و منحرفان نقل می گشت باعث نشد که امت احادیث درست و صحیح را کنار بگذارند، در عوض برای زدودن احادیث مردود همت نمودند و برای تشخیص احادیث مقبول از مردود قواعد و اصولی را با استمداد از کتاب و سنت صحیح وضع نمودند که با تطبیق آن قواعد بر روایات منقول درجه ی اعتبار آنها را مشخص می کردند، که به این مجموعه قواعد؛ علوم الحدیث گفته شد. تعریف علوم الحدیث: علم و آگاهی یافتن به قواعد و قوانینی که بوسیله ی آنها احوال سند و متن حدیث از جهت قبول یا رد شناخته می شود را علم حدیث یا مصطلح الحدیث گویند. بر این اساس هرگاه سند و متن حدیثی شرایط لازم را جهت مقبولیت بدست آورد، حدیث معتبر و حجت خواهد شد و بالعکس؛ اگر شرایط لازم را نداشته باشد بعنوان خبر مردود کنار گذاشته خواهد شد.[2] منظور از سند حدیث؛ یعنی سلسله راویان آن؛ همان کسانی که حدیث را نقل می کنند و به متن آن منتهی می شوند. و منظور از متن حدیث، یعنی سخن و مطلبی که راویان آنرا از هم روایت می کنند. بعنوان مثال در صحیح بخاری آمده: (حدثنا عبدالله مُنیر سمع أبا النضر قال: حدثنا عبدالرحمن بن عبدالله بن دینار عن أبي حازم عن سهل بن سعد الساعدی، أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: «رِبَاطُ يَوْمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا، وَمَوْضِعُ سَوْطِ أَحَدِكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا، وَالرَّوْحَةُ يَرُوحُهَا الْعَبْدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ الْغَدْوَةُ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا»)[3]. (بخارى 2892). حال سند یا سلسله راویان این حدیث عبارتند از: عبدالله مُنیر و أبا النضر و عبدالرحمن بن عبدالله بن دینار و أبي حازم و سهل بن سعد الساعدی. و متن حدیث نیز عبارتست از: «رِبَاطُ يَوْمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا، وَمَوْضِعُ سَوْطِ أَحَدِكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا، وَالرَّوْحَةُ يَرُوحُهَا الْعَبْدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ الْغَدْوَةُ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا». علم حدیث از لحاظ قدر و عظمت و نفع عمومی از جمله بزرگترین علوم اسلامی است، که موضوع آن بررسی اوضاع و احوال سند و متن حدیث از جهت قبول یا عدم مقبولیت آن است و فواید این علم نیز آگاهی یافتن از اقوال و افعال و تقریرات پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب رضی الله عنهم و تابعین رحمهم الله است. کسی که کتابهای علوم حدیث را مطالعه کند، در مقابل این علم دقیق و مهم مبهوت میشود، علمی که امکان ندارد تألیف و ایجاد آن به صورت تصادفی و یا اینکه بدون هدف باشد، بلکه برای این علم زحمتهای فراوانی کشیده شده است، و خستگیهای فراوانی را متحمل شدهاند شب زندهداریهای زیادی برای آن کشیده شده است تا به اوج خود رسیده است. هدف بزرگی که علم مصطلح الحدیث یا علوم حدیث به خاطر آن شکل گرفت، همان مراقبت از حدیث نبوی که پس از قرآن بزرگترین منبع اسلامی است، میباشد. قواعد علوم حدیث قواعد نقد همه جانبه است که تمامی جوانب حدیث را با دقت کامل بررسی میکند. تلاش محدثان در زمینه اجرای روش نقد در رسیدن به هدف حفظ حدیث نبوی به نهایت خود رسیده بود. و این مولفات فراوان آنها در مورد انواع حدیث است که بعضی از آنها به احادیث صحیح یا ضعیف یا جعلی و بعضی انواع مستقل دیگر مثل مرسل و مدرج و غیره اختصاص پیدا میکند. و این مؤلفات یک برهان عملی است که توجه و عنایتی به اجرای این روش داشتهاند. تا این میراث نبوی را به صورت پاک و خالص به دست ما برسانند. اما خود علوم الحدیث دارای شاخه ها و زیرمجموعه های علمی دیگری می باشد که هر یک به بحث و بررسی در ناحیه ای از علم درایت[4] می پردازند. ازجمله: علم رجال، علم جرح و تعدیل، علم غریب الحدیث، علم مختلف الحدیث، علم ناسخ و منسوخ احادیث، علم علل الحدیث.. که ان شاءالله در صفحات آتی تک تک آن علوم را مختصرا شرح خواهیم داد. تاریخ نشو و نمای علم حدیث: اساس و ارکان اصلی علم روایت و نقل اخبار، از کتاب الله و سنت نبوی سرچشمه گرفته است، چنانکه خداوند متعال در قرآن می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات 6). یعنی: اى کسانى که ايمان آوردهايد، اگر شخص فاسقى براى شما خبرى بياورد، درباره ی آن تحقيق کنيد. و این آيه ی كريمه بر این دلالت دارد كه خبر يک نفر واحد به شرطی كه عادل باشد، حجت است. علامه عبدالرحمن سعدی رحمه الله در تفسیر این آیه می نویسد: «باید به هنگام شنیدن خبر فرد فاسق، تحقیق و بررسی کرد؛ پس اگر دلایل و قرینه ها بر صداقت او دلالت داشت به آن عمل شود و مورد تصدیق قرار گیرد ، و اگر قرینه ها و دلایل بر دروغگو بودن او دلالت می کرد باید تکذیب شود و به خبر او عمل نشود. پس این دلیلی است بر این که خبر فرد راستگو مقبول است و خبر دروغگو مردود می باشد و درباره ی خبر فاسق باید توقف کرد. بنابراین گذشتگان روایت های بسیاری از خوارج را که به راستگویی معروف بودند پذیرفتند هرچند آن ها گناهکار و مجرم بودند». همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: «نضّر الله امرأً سمع منا شیئا فبلغه کما سمعه فرُبَّ مبلَّغ أوعی من سامع».[5] یعنی: خداوند فردی را شاد و شادمان کند که سخنی از من شنیده و همانطور که شنیده است آنرا بیان کند، چه بسا خیلی از کسانی که این سخنان را میشنوند از مبلغ آن خوبتر و بهتر آنرا به یاد و حافظه میسپارد و آن را خوبتر حفظ میکند.[6] در این آیه ی کریمه و حدیث شریف مبداء تثبیت در اخذ اخبار و کیفیت ضبط آن بوسیله ی توجه و حفظ آن و دقت در نقل آن برای دیگران روشن می گردد. از همان ابتدا بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم، صحابه رضی الله عنهم در نقل اخبار و قبول آن احتیاط زیادی داشتند خصوصا اگر در صدق ناقل یا راوی خبر شک و تردید داشتند، چنانکه از ابوبکر صدیق رضی الله عنه روایت شده که او روایت کسی را قبول نمی کرد تا آنکه شاهدی را برای روایتش می آورد. از قبیصه بن زویب روایت است که گفت: «جاءت الجدة إلى أبي بكر رضي الله عنه تسأله عن ميراثها، فقال: مالك في كتاب الله شئ، وما علمت لك في سنة رسول الله الله صلى الله عليه وسلم شيئاً فارجعي حتى أسأل الناس فسأل، فقال المغيرة بن شعبة: شهدت رسول الله صلى الله عليه وسلم أعطاها السدس، فقال: هل معك غيرك فقام محمد بن مسلمة فقال مثله فأنفذ لها السدس».[7] یعنی: جدهای نزد ابوبكر آمد و ميراث خود را از او خواست، ابوبكرگفت: بر طبق كتاب خدا تو سهمی نداری، و در سنت پيامبر صلی الله عليه و سلم نيز چيزی سراغ ندارم، برگرد تا اينكه از مردم سوال كنم، پس در اين باره از مردم سوالكرد؛ مغيره بن شعبه گفت: من در حضور پيامبر صلی الله عليه و سلم بودم كه يک ششم به جده داد. ابوبكرگفت: آياكسی با تو حاضر بود؟ محمد بن مسلمه انصاری برخاست و سخنی همچون سخن مغيره زد. لذا ابوبكر يک ششم به آن جده داد. ابوبکر رضی الله عنه روایت مغیره را نپذیرفت تا آنکه محمد بن مسلمه نیز بر آن شهادت داد، و این به معنای دقت و احتیاط ابوبکر در قبول روایت بود. و همچنین روایات دیگری از صحابه نقل شده اند که حاکی از احتیاط آنها در قبول اخبار و روایات می باشد. ولی بعدها با ظهور فرقه های مبتدع و منحرف این بار به اوضاع و احوال خود راوی نیز توجه می شد و به وی نظر می کردند تا ببینند عادل است یا فاسق، اهل سنت است یا اهل بدعت؛ اگر از اهل بدعت بود روایتش را نمی پذیرفتند چنانکه نقل ابن سیرین را قبلا آوردیم.[8] بنابراین دیگر هیچ روایتی را نمی پذیرفتند تا آنکه از سند و احوال راویان آن شناخت کامل پیدا می کردند که موجب شکل گیری علم جرح و تعدیل و شناخت متصل یا منقطع و نیز شناخت علل های خفی گشت. و از جمله کسانی که در میان صحابه مشهور است در مورد جرح و تعدیل سخن گفته اند می توان به: انس بن مالک و عبدالله بن عباس و عباده بن صامت رضی الله عنهم اشاره نمود، و از جمله تابعین نیز می توان به: سعید بن مسیب و حسن بصری و شعبی و ابن سیرین اشاره کرد، اما چیزی در مورد این علم در میان آنها مدون نشد بلکه آنرا در ملکه ی ذهن خود محفوظ نگاه داشته بودند.[9] بعد از آن علما این علوم را توسعه دادند تا جاییکه بحث و بررسی در این علوم به ناحیه ی ضبط و کیفیت تحمل و ادای حدیث و شناخت ناسخ از منسوخ و غریب کشیده شد، اما باز تمامی این موارد بصورت شفاهی از زبان علما نقل می گشت، سپس این علوم تکامل یافت و این بار مکتوب و ضبط گردید ولی در مکانهای جدا و در کتاب هایی که مخصوص علوم الحدیث نبودند، بلکه همراه با سایر علوم دیگر و در لابلای کتابهای فقهی و اصولی قرار گرفتند. مانند کتاب «الاُم» و«الرسالة» امام شافعی، هر چند که این دو کتاب، فقهی و اصولی هستند اما مباحث علوم الحدیث در آنها مطرح شده اند. اما به مرور بعد از آنکه تدوین علوم مختلف از هم مستقل شده و هر یک از فنون در کتابهای مستقلی تدوین شدند، علما نیز علم مصطلح را این بار نه در لابلای کتابهای دیگر، بلکه در کتاب های مستقلی تدوین کردند. بطور خلاصه می توان گفت: مردم در ابتدا برای پذیرش روایات منقول، محتاط بودند و به احوال ناقل روایت دقت می کردند، تا اندک اندک پایه های علم جرح و تعدیل در اذهان علما شکل گرفت ولی این علم تدوین نشد. بعد با پایان گرفتن این دوره که مباحث مربوط به شروط قبول روایت بصورت شفاهی بود، دوره ی جدیدی شروع شد که در آن علم اصول حدیث از طریق تدوین اخذ می شد و این دوره را نیز می توان به دو مرحله تقسیم نمود: مرحله ی اول: در این مرحله علم اصول حدیث و موضوعات آن بصورت کامل و مستقل و در تصنیفات خاصی تدوین نشد، بلکه در میان دیگر مباحث و علوم قرار گرفت؛ مثلا امام شافعی در کتاب «الرسالة» و «الاُم» مباحثی را در مورد شروط صحت حدیث و حجیت خبر آحاد و شرط حفظ در راوی و پرهیز نمودن از قبول روایت راویان مجروح مانند کسی که حدیث را با معنی روایت می کند، وقبول حدیث کسی که تدلیس می کند و در مورد حدیث مرسل که آیا حجت است یا خیر و درباره مراسیل بزرگان تابعین و مراسیل صغار تابعین و غیره در ابواب رساله و مناسبات متعدد الاُم به نگارش درآورده است. و همچنین کتابهای دیگری که در مسائل دیگری نگاشته شدند و مباحث علوم الحدیث در آنها جای گرفته بود؛ همانند کتابهای تاریخ امام بخاری و آنچه که امام مسلم در مقدمه ی صحیح خود نوشته و مثل نامه ی امام ابودواد برای اهل مکه که در مورد روش خود در کتاب سنن توضیح داده و مانند آنچه که ترمذی در کتابش (جامع ترمذی) فصل آخر آنرا با نام «العلل مفرد» آورده است و الی آخر، که در این مرحله می بینیم کتاب مستقلی در ارتباط با اصول و قواعد حدیث تصنیف نشد بلکه برای یافتن این علم می بایست به دیگر کتب شرعی مراجعه می شد. مرحله ی دوم: در این مرحله کتابهای مستقلی در مورد قواعد علم حدیث نگاشته شد که مستقل از دیگر علوم بودند، اولین کتاب مستقل در این زمینه در قرن چهارم هجری توسط قاضی ابومحمدحسن بن عبدالرحمن بن خلاد رامهرمزی متوفی سال 360 هجری با عنوان «المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی» تصنیف کرد. مشهورترین مصنفات در علم مصطلح: 1- «المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی» تالیف قاضی ابومحمدحسن بن عبدالرحمن بن خلاد رامهرمزی (متوفی 360) هجری، مؤلف تمامی مسائل مصطلح را کتاب خود ذکر نکرد. 2- «معرفة علوم الحدیث» تألیف ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری (متوفی 405) هجری، کتاب او ترتیب مناسبی نداشت. 3- «المستخرج علی معرفة علوم الحدیث» که ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی (متوفی 430) هجری آنرا به نگارش درآورد. در حقیقت مؤلف مطالبی را بر کتاب حاکم نیشابوری افزود و آنرا ادامه داد و لذا کتاب او با نام «المستخرج علی کتاب حاکم» نیز مشهور است. 4- «الکفایة في علم الروایة» تالیف ابوبکر بن احمد بن علی بن ثابت مشهور به خطیب بغدادی (متوفی 463) هجری، این کتاب جزو معتبرترین مراجع این علم می باشد و بسیاری از علمای بعد او از کتاب وی بهره برده اند. همچنین خطیب در بیشتر فنون علم الحدیث تصنیفات جداگانه ای دارد؛ از جمله کتابی درباره ی آداب راویت تالیف نموده بنام «الجامع لأخلاق الراوي و آداب السامع». 5- «الإلماع إلی معرفة أصول الروایة و تقیید السماع» تألیف قاضی عیاض بن موسی یَحصُبِی (متوفی 544) هجری، کتاب او شامل تمامی ابحاث مصطلح نیست بلکه فقط متعلق به مباحث مربوط به کیفیت تحمل و ادای حدیث و فروعات آنهاست. 6- «ما لا یَسَعُ المحّدِثَ جَهلهُ» تألیف ابوحفص عمر بن عبدالمجید مَیانَجی (متوفی 580) هجری؛ کتاب او جزء کوچکی است که فواید زیادی در آن نهفته نیست. 7- «علوم الحدیث» تألیف حافظ ابو عمرو عثمان بن عبدالرحمن شَهرَزوری مشهور به ابن صلاح (متوفی 643) هجری، کتاب او بین مردم به مقدمه ی ابن صلاح مشهور است.[10] این کتاب از بهترین و مفیدترین کتابها در حوزه ی علم الحدیث می باشد که مؤلف آن، مباحث متفرق در دیگر کتب از جمله کتاب خطیب بغدادی و کسانی که قبل از او بودند را جمع کرده است، و علمای زیادی بعد از وی کتاب او را مختصر و مرتب و شرح داده اند. از جمله کسانی که بر این کتاب تعلیق نموده اند عبارتند از: بدرالدین زَرکَشی (متوفی 794) و حافظ زین الدین عراقی (متوفی805) کتاب «التقييد والإيضاح شرح مقدمة ابن الصلاح، و حافظ ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) کتابش را با نام «الإفصاح بتکمیل النکت علی ابن صلاح»، و حافظ بلقینی (متوفی805) که علوم الحدیث را در دو کتاب التهذیب و الزیادات مختصر نمود، و حافظ ابن کثیر نیز کتاب ابن صلاح را مختصر نمود با نام: «اختصار علوم الحدیث». 8- «الإرشاد» تالیف محی الدین یحیی بن شرف نووی (متوفی 676) هجری، کتاب او در حقیقت مختصر کتاب علوم الحدیث ابن صلاح است. سپس برای بار دوم آنرا مختصر نمود و «التقریب و التیسیر لمعرفة سنن البشیر النذیر» نام نهاد. 9- «تدریب الراوی في شرح تقریب النووی» تألیف جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر سیوطی (متوفی 911) هجری، کتاب او نیز شرح کتاب تقریب امام نووی است، و مولف فواید زیادی را در این کتاب جمع کرده است. همچنین او کتابی را با نام «ألفیة الحدیث» که بصورت نظم است تألیف کرده و سپس خود وی آنرا شرح داده و «البحر الذی زخر في شرح ألفیة الأثر» نام نهاده است و محدثین دیگری از جمله شیخ احمد محمد شاکر و شیخ محیی الدین عبدالحمید نیز آنرا (الفیة الحدیث) شرح داده اند. 10- «نظم الدرر في علم الأثر» تالیف زین الدین عبدالرحیم بن حسین عراقی مشهور به حافظ عراقی (متوفی 806) هجری، کتاب او بنام «ألفیة العراقی» نیز مشهور است. مولف در آن، کتاب علوم الحدیث ابن صلاح را بصورت نظم در آورده و اضافاتی بر آن افزوده است. شرح های متعددی بر این کتاب صورت گرفته و از جمله خود مؤلف نیز کتابش را شرح داده است با نام: «فتح المغیث بشرح ألفیة الحدیث». 11- «فتح المغیث في شرح ألفیة الحدیث» تألیف محمد بن عبدالرحمن السخاوی (متوفی 902) هجری، که در حقیقت شرحی است بر کتاب (الفیه عراقی) که از جمله مفیدترین و بهترین شرح های کتاب الفیه است. 12- «نخبة الفِکر في مصطلح اهل الأثر» تألیف حافظ ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) هجری، که کتاب کوچک و مختصری است اما جزو مفیدترین و بهترین کتاب های مختصر می باشد که مؤلف روشی را در ترتیب و تقسیم بکار برده که قبل از وی سابقه نداشته است. سپس خود مولف آن کتاب را شرح داده و آنرا «نزهة النظر في توضیح نخبة الفکر» نامیده است. 13- «المنظومة البیقونیة» تألیف عمر بن محمد بیقونی دمشقی (متوفی 1080) هجری، این کتاب شامل 34 بیت است، و جزو کتاب های مختصر و مفید در این زمینه قرار گرفته و شرحهای زیادی بر آن نیز صورت گرفته است.[11] 14- «قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث» تالیف محمد جمال الدین قاسمی (متوفی 1332) هجری، که جزو کتابهای مفید در این علم می باشد. 15- «الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث» تألیف احمد محمد شاکر(متوفی1377) هجری، کتاب او شرحی است بر کتاب (مختصر علوم الحدیث) حافظ ابن کثیر رحمهما الله. البته تصنیفات زیاد دیگری در این علم صورت گرفته که ما در اینجا همه ی آنها را نیاوردیم، اما بطور مختصر به کتابها و شروح دیگری اشاره می کنیم: 16- «التمييز» مسلم بن الحجاج قشيری نيشابوری (261هـ). 17- «الاقتراح في بيان الاصطلاح وما أضيف إلى ذلك من الأحاديث المعدودة الصحاح» تأليف تقی الدين بن دقيق العيد (702هـ). 18- «علم الحديث» تأليف احمد بن عبدالحليم بن تيمية (728هـ). 19- «رسوم التحديث في علوم الحديث» تألیف جعبری ابراهيم بن عمر بن ابراهيم بن خليل برهان الدين ابو محمد جعبری خليلی شافعی (732هـ). 20- «المنهل الروی في مختصر علوم الحديث النبوي» تأليف ابو عبدالله بدر الدين محمد بن ابراهيم بن جماعة (733هـ). 21- «التذكرة في علوم الحديث» تصنيف عمر بن علی معروف بـه (ابن الملقن) (804هـ). 22- «رسالة في علم أصول الحديث» تأليف علی بن محمد بن علی جرجانی (816هـ). 23- «الديباج المذهب» تألیف علی بن محمد جرجانی (816). 24- «المختصر في أصول الحديث» تألیف ابو الحسن جرجانی (816هـ). 25- «جواهر الأصول في علم حديث الرسول» تألیف ابوالفيض محمد بن محمد بن علی فارسی مشهور به فصيح هروی (837هـ). 26- «النكت الوفية بما في شرح الألفيّة» تألیف برهان الدين ابراهيم بن عمر بقاعی (885هـ). 27- «الغاية» شرح متن ابن الجزری (الهداية في علم الرواية) تألیف محمد بن عبد الرحمن سخاوی (902). 28- «قفو الأثر في صفو علوم الأثر في المصطلح على مذهب السادة الحنفيّة» تألیف رضی الدين محمد بن ابراهيم بن يوسف تاذفی (971هـ). 29- «خلاصة الفكر شرح المختصر في مصطلح أهل الأثر» تأليف عبدالله بن محمد شنشوری مصری (983هـ). 30- «نيل الأماني في توضيح مقدمة القسطلاني» تأليف عبدالهادی نجا الإيباری (1305هـ). 31- «اجتناء الثمر في مصطلح أهل الأثر» تأليف عبدالمحسن بن حمد العباد. 32- «إتحاف النبيل بأجوبة أسئلة الملطلح والجرح والتعديل» ابو الحسن مصطفى بن اسماعيل؛ (جده مكتبة العلم، 1414هـ). 33- «الامالي المكيّة على المنظومة البيقونيّة» املای ابو عبدالله سليمان بن ناصر العلوان؛ (رياض: دار الجلالين، 1413هـ). 34- «الإيضاح في تاريخ الحديث وعلم الاصطلاح» تأليف سعدی ياسين؛ (بيروت: المكتب الإسلامي، 1401هـ). 35- «الباكورة الجنية من قطاف متن البيقونيّة» تألیف محمد امين بن عبدالله اثيوبی؛ ( مكه مكرمه: مطابع الصفا، فسح 1404هـ). 36- «البيان الصريح شرح قصيدة غرامي صحيح» تأليف عبدالقادر بم محمد سليم گيلانی؛ (دمشق: مطبعة التوفيق، 1346هـ). و قصيده ی غرامی صحيح، نظم اسماعيل بن احمد بن فرح اشبيلی (699هـ) است. 37- «تبسيط علوم الحديث وأدب الرواية» محمد نجيب مطيعی؛ (قاهره: توزيع المختار الإسلامي: دار الاعتصام، 1399هـ). 38- «التقريرات السنيّة شرح المنظومة البيقونيّة في مصطلح الحديث» حسن محمد المشاط؛ (بيروت: دار الكتاب العربي، 1406هـ).
شاخه های مختلف علوم الحدیث: همانطور که سابقا اشاره شد، خود علم الحدیث به زیرمجموعه های علمی دیگری تقسیم می شود که هر یک در حوزه ای به بحث و بررسی در علم درایتی می پردازند. اکنون قصد داریم تا مختصرا آن زیر مجموعه ها را معرفی نماییم و کتابها و تصنیفات مشهور را در هر یک معرفی نماییم: 1- علم رجال الحدیث[12]: علمی است که به شناسایی و شناخت احوال راویان حدیث می پردازد، و از تحقق شرایط راوی یعنی (اسلام و عدالت و عقل و حافظه) در تک تک راویان حدیث بحث میکند. پس این علم از اهمیت زیادی برخوردار است چنانکه گفته می شود که سهم آن در خدمت رسانی به علم الحدیث، نصف می باشد. چرا که می دانیم حدیث شامل دو قسمت سند و متن است، و سند از سلسله راویانی که حدیث را برای ما نقل می کنند تشکیل شده است، و علم رجال به معرفی و شناخت این راویان می پردازد. علما تصنیفات مختلفی را در این علم داشته اند، از جمله در مورد اسماء صحابه و یا ثقات (راویان مورد اعتماد) و ضعفا و جاعلان حدیث و غیره.. و اولین کسی که به اشتغال در این علم و تصنیف کتاب در آن شناخته می شود؛ امام محمد بن اسماعیل بخاری است که کتاب «الکُنی» را به نگارش درآورد. همچنین ابن سعد (متوفی 230) کتاب خود با عنوان «الطبقات الکبری» به نگارش درآورد که مشتمل بر 15 جلد می باشد. در قرن پنجم هجری امام ابن عبدالبر (متوفی 436) کتاب «الإستیعاب في معرفة الأصحاب» را تصنیف کرد، و امام ابن الاثیر در قرن هفتم (متوفی 630) کتاب مهم خود را با عنوان «اُسد الغابة في أسماء الصحابة» را تصنیف کرد، اما وی در این کتاب افرادی را داخل نمود که جزو صحابی نبودند.[13]و حافظ ابن حجر نیز کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» را به نگارش درآورد که از جمله مهمترین و پر ثمرترین کتابها در شناخت اسماء صحابه می باشد و شاگردش جلال الدین سیوطی آن کتاب را مختصر نمود و آنرا «عین الاصابة» نام گذاشت. عدهای در تألیفات خود فقط «ضعفاء» و افراد بدنام را شناسایی کردهاند، تا مردم از قبول احادیث روایت شده ی آنان پرهیز کنند، مانند یحییبن معین (متوفی 223) و علیبن مدینی (متوفی 234) و محمدبن اسماعیل بخاری (متوفی 256) در کتاب «الضعفاء الکبیر» و نسائی (متوفی 303) در کتاب «الکامل فی ضعفاء الرجال». وعدهای در تألیفات خود فقط به شناسایی افراد مورد وثوق پرداختهاند و تحت عنوان «الثقات» کتابهایی را تألیف نمودهاند، تا مردم با اطمینان خاطر، احادیث روایت شده ی آنان را قبول کنند؛ مانند ابوالحسن احمدبن عبدالله عجلی (متوفی 261) و ابوالعرب محمدبن احمد تمیمی (متوفی 333) و احمدبن حبان بستی (متوفی 354) در کتابهای «الثقات» و «مشاهیر علماء الامصار» و عمربن احمدبن شاهین (متوفی 385) و در قرن نهم زینالدین قاسم حنفی (متوفی 876) کتابهایی در بیان «ثقات» نوشتند. و برخی از رجالیون تنها به بررسی رجال برخی از کتب حدیث پرداختهاند و در این زمینه بررسی رجال راوی صحیح بخاری و صحیح مسلم از رجال بقیة کتب چشمگیرتر است، از جمله کتاب: «التعدیل و التجریح لمن روی عنه البخاری فی الصحیح» تألیف سلیمانبن خلف ماجی (متوفی 474) و کتاب «رجال صحیح مسلم» تألیف احمد بن علی (متوفی 428) و کتاب «رجال البخاری و مسلم» تألیف دارقطنی (متوفی 385) و کتاب الجمع بین رجال الصحیحین» تألیف ابونصر کلاباذی (متوفی 398) و کتاب دیگر باز به نام «الجمع بین رجال الصحیحین» تألیف محمدبن طاهر مقدسی (متوفی 507) و همچنین حاکم نیشابوری (متوفی 404) و هبةالله بن حسن لالکالی، هر یک کتابی را در بررسی رجال بخاری و مسلم نوشتهاند. در بررسی رجال کتابهای حدیث دیگر نیز کتابهای نوشته شدهاند از جمله کتاب «التعریف برجال الموطأ» تألیف محمدبن یحیی (متوفی 416) و کتاب «تسمیة شیوخ ابیداود» تألیف حسینبن محمد (متوفی 498) و کتاب «الکمال فی معرفة الرجال» تألیف عبدالغنی مقدسی (متوفی 600) که مشتمل بر رجال صحاح سته است و در اوایل قرن هشتم یوسف زکی مزی (م ـ 746) با تألیف کتاب «تهذیب الکمال» به تکمیل آن کتاب اقدام نمود، سپس هر یک از ذهبی (متوفی 748) و ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) در کتابهای تحت عنوان « تهذیب التهذیب» به تلخیص و ویرایش کتاب مزی پرداختند. 2- علم جرح و تعدیل: جهت پالایش احادیث علم بسیار بزرگ دیگری پیدا شده و قواعد و پایهها محکمی برای آن گذاشته شد، و مقیاس و معیار دقیقی برای آن گذاشته شده است که احوال و اوضاع راویان از جهت اطمینان و یا تضعیف آنها کنترل میشود، که آن هم «علم جرح و تعدیل» نام دارد، که در میان هیچ ملت و امتی نظیر و شبیهی ندارد. از این علم سه سوال پیدا میشود: اولاً: آن راوی و روایتکنندهای که حدیثش قبول میشود کیست؟ دوماً: چگونه و چطور به آن راوی اطمینان و اعتماد میشود؟ سوماً: زمانی که بین اطمینان به راوی و تضعیف وی تعارضی رخ دهد چاره چیست و چه چیزی باعث این تعارض شده است؟ جواب این سوالها: اولاً: حدیثشناسان صفات معین و مشخصی را تعیین کردهاند که هر زمان این صفات در فردی معین همزمان جمع شوند روایت او قبول است و به حدیث او استدلال میشود. جمهور ائمه ی حدیث و فقه اتفاق نظر دارند که راوی حدیث زمانی به روایتش استدلال میشود که عادل و دارای حافظه ی خوب و هوشیار باشد. و به طور مفصل باید راوی حدیث مسلمان، بالغ، عاقل، و از اسباب فسق و چیزهایی که مروت و جوانمردی را از بین میبرد به دور باشد، هوشیار باشد و دچار غفلت نگردد، دارای حافظه ی خوب باشد، برای نوشتههایش بسیار با دقت و هوشیار باشد. و اگر چنانچه بجای لفظ حدیث، معنی آنرا روایت میکند علاوه بر شرایط ذکر شده باید به آنچه باعث تغییر در معنی میشود عالم و آگاه باشد. خلاصه آنکه راوی دو شرط عدالت و حافظه را جمع کرده باشد. دوماً: زمانی به راوی حدیث اطمینان میشود که عدالت او در میان مردم پخش شده باشد، و یا اینکه در میان اهل علم به خیر و نیکی شهرت داشته باشد، و یا اینکه یک یا چند فرد عالم و دانشمند ایشان را تایید و عدالت ایشان را قبول کنند. و حافظه و هوشیاری او به وسیله ی مقایسه کردن روایت او با روایت کسانی که مورد اعتماد و باور هستند معلوم و مشخص میشود. تجریح راوی و تضعیف او جز با ذکر دلیل قبول نمیشود، چون تجریح راوی با یک چیز حاصل میشود، و ذکر و بیان آن مشقتی ندارد. با اینکه مردم در مورد اسباب و علل آن اختلاف نظر دارند. سوماً: زمانی که در مورد یک راوی معین در مورد عدالت و یا تضعیف آن بین جارحان راوی اختلاف وجود داشت، تضعیف وی انتخاب میشود، هرچند کسانی که او را عادل میدانند زیاد باشند، البته به شرطی که علت جرح توضیح داده شود و جمهور علما نیز این نظریه را قبول دارند. چون کسی که به علم جرح آشنایی دارد از کسی که به عدالت آگاهی دارد علم بیشتری دارد که او از آن خبر ندارد، کسی که از عدالت راوی بحث میکند ظاهر حال او را میبیند، ولی کسی که عیب و ایراد راوی را بررسی میکند از درون او خبر میدهد که این یک شرط مهمی میباشد. حدیثشناسان عیب و جرح راوی را قبول نمیکردند مگر اینکه کاملاً توضیح داده شود و آن را کاملاً بیان کنند. «این علم از عصر اصحاب به بعد، مورد استفاده قرار گرفته است، از اصحاب: ابن عباس (متوفی 96) و انسبن مالک (متوفی 93)، و از تابعین: شعبی (متوفی 104) و ابن سیرین (متوفی 110) و در اواخر عصر تابعین اعمش (متوفی 148) و شعبه (متوفی 160) و مالک (متوفی 179)، و از اتباع تابعین ابن مبارک (متوفی 180) و ابن عیینه (متوفی 197) و عبدالرحمن بن مهدی (متوفی 148) عموماً این علم را در جهت رد و قبول روایتها به کار گرفتهاند، و یحیی بن معین (متوفی 233) و امام احمد بن حنبل (متوفی 241) در تألیفات خود قله ی رفیع این علم را نشان دادهاند. و از کتابهای بسیار مفصل و جامع جرح و تعدیل «طبقات ابن سعد» زهری بصری (متوفی230) میباشد که پانزده جلد است. این کتاب بعد از چند قرن توسط امام سیوطی تلخیص گردیده و به نام: «إنجاز الوعد المنتقی من طبقات ابن سعد» نامگذاری گردیده است. و علی بن المدینی (متوفی 234) در تاریخش که ده جلد است و همچنین امام بخاری (متوفی 256) در تاریخهای سهگانه ی خود، و ابوحاتم رازی (متوفی 327) در کتاب «جرح و تعدیل» و ابن حبان (متوفی 354) در کتاب «اوهام اصحاب التواریخ» که ده جلد است، مفصل از جرح و تعدیل راویان بحث کردهاند، و امام ذهبی (متوفی 747) نیز کتاب «میزان الإعتدال» را در جرح و تعدیل راویان تألیف نمود، و ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) با تألیف کتاب «لسان المیزان» آن کتاب را مرتب و مهذب ساخته است».[14] 3- علم غریب الحدیث[15]: علمی است که در آن به کشف معانی الفاظ احادیث که بر بسیاری از مردم مخفی مانده است می پردازد، خصوصا بعد از آنکه زبان غیر عربی نیز با زبان عربی اختلاط یافت و لذا ضرورت فهم حدیث و کشف معانی آن موجب شد تا علما به تصنیف این علم بپردازند، پس تصنیفاتی را در این علم به نگارش درآوردند که علم غریب الحدیث نامیده شد. و اولین کسی که در این علم تصنیف کرد؛ ابوعبیده معمر بن المثنی (متوفی 210) بود. سپس ابوالحسن النضر بن شُمیل المازنی (متوفی 204) کتابی بزرگتر از کتاب ابوعبیده تالیف کرد و بعد از او نیز عبد الملک بن قریب إصمعی (متوفی 216) کتاب مفیدی را به نگارش درآورد که در آن اضافاتی را بر کتاب ابوعبیده آورده است. همچنین ابوعبید قاسم بن سلام (متوفی 223) کتاب مشهور خود را با نام «غریب الحدیث» به نگارش درآورد که کتابش به عنوان الگویی برای سایر علما مبدل گشت. از جمله کتابهای دیگر در این علم عبارتند از: «الفائق في غریب الحدیث» تالیف زمخشری (متوفی 538). «النهایة فی غریب الحدیث و الأثر» تالیف مجدالدین مبارک معروف به ابن اثیر (متوفی 606). کتاب او به شهادت امام سیوطی بهترین و معروفترین کتاب در این علم است که در چهار جلد نگارش شده است و خود امام سیوطی کتاب «النهایة» را تلخیص نموده با عنوان «الدر النثیر». بهترین تفسیر برای الفاظ غریب، روایتهای دیگری است که بعنوان مفسَّر روایت غریب آمده اند؛ مثل روایت عمران بن حصین رضی الله عنه در مورد نماز مریض ؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «صلِّ قائماً فإن لم تَسْتطع فقاعداً فإن لم تستطعْ فعلى جَنْبٍ وإلا فأَوْم».[16] یعنی: ایستاده نماز بخوان، اگر نتوانستی، نشسته، و اگر نتوانستی پس بر پهلو و درغیر این صورت با اشاره (نماز بخوان). حال در این حدیث عبارت «فعلی جَنبٍ» (بر پهلو)، مشخص نیست که پهلوی راست است یا چپ و کیفیت دقیق آن مشخص نشده است، اما حدیث دیگری وجود دارد که این عبارت را تفسیر نموده است و آن روایت علی رضی الله عنه است که لفظ آن بصورت: «علی جَنبه الأیمن مستقبل القِبلة بوجهه»[17] است. یعنی: بر روی پهلوی راستش و صورتش رو به قبله (نماز بخواند). 4- علم مختلف الحدیث[18]: مختلف اسم فاعل از اختلاف است و ضد اتفاق می باشد. منظور از علم مختلف الحدیث یعنی آنکه ناقد به بررسی در میان احادیثی می پردازد که در ظاهر با هم متعارض هستند، تا اگر امکان بود بین آنها توفیق حاصل کند و این امر از طریق تأویل و یا حمل مطلق بر مقید و عام بر خاص، و یا ترجیح یکی از آنها بر دیگری صورت می گیرد. مختلف الحدیث جزو انواع احادیث مقبول است، یعنی حدیث صحیح یا حسنی است که حدیث دیگری مثل آن که در مرتبه و قوت نیز با آن برابر است یافت می شود و ظاهرا در معنا با آن متناقض است. و برای کسی که اهل علم و فهم بوده این امکان هست تا بین آنها به شکل مقبولی توفیق حاصل کند. حدیثی که از هرگونه تعارض سالم باشد، محکم نامیده می شود و اکثر احادیث از این نوع می باشند. اما احادیث متعارض به نسبت مجموع احادیث بسیار کم و اندک هستند. در هنگام تعارض دو حدیث مقبول مراحل زیر طی می شود: الف: اگر بین آن دو امکان جمع وجود داشت، پس بین آنها جمع بسته می شود و به هر دوی آنها عمل می گردد. ب: و اگر امکان جمع وجود نداشت، در آنصورت: 1- اگر معلوم شود که یکی از دو حدیث ناسخ دیگری است، پس به آن (ناسخ) عمل می شود و حدیث منسوخ ترک می گردد. 2- اگر ناسخ و منسوخ شناخته نشود، پس با توجه به قواعد ترجیح که بالغ بر پنجاه وجه یا بیشتر است، یکی از آن دو بر دیگری ترجیح داده شده و به آن عمل می کنیم و حدیث مرجوح ترک می شود. 3- اگر امکان ترجیح یکی از آنها نیز وجود نداشت - که این امر بسیار نادر روی می دهد - بر هر دو حدیث توقف می کنیم و تا زمانی که راجح و مرجوح مشخص نشود به هیچکدام عمل نمی شود. بعنوان مثال: دو حدیث به ظاهر متضاد در مورد زکات زمین زراعی وارد شده است: حدیث اول: «فیما سقت السماء العشر».[19] یعنی: به محصولاتی که از طریق آب باران آبیاری می شوند، یک دهم زکات تعلق می گیرد. حدیث دوم: «لَيس فيما دُون خمسةِ أَوْسق صدقةٌ».[20] یعنی: در آنچه که کمتر از پنج وسق باشد زکات جود ندارد.[21] این دو حدیث هر دو صحیح هستند و نمی توان هیچکدام را از ناحیه ی روایت یا سند بر دیگری مقدم دانست، از سویی مشخص نیست کدامیک متقدم است و کدام یک متاخر، و حدیث اول عام است زیرا (ما) از ادوات عموم می باشد، پس بطور عموم باید زکات هر زمین زراعی که از طریق باران آبیاری می شوند با هر مقدار محصولی خارج شود، ولی حدیث دوم خاص است و بر طبق آن هر زمین که محصول آن کمتر از پنج وسق باشد مشمول پرداخت زکات نمی گردد. در اینجا ظاهرا این دو حدیث در تعارض هم هستند ولی می توان بین آنها جمع نمود؛ از طریق تقدیم خاص بر عام: حدیث دوم حدیث اول را تخصیص می کند و چون بر طبق قاعده ی اصولی؛ دلالت خاص بصورت قطعی است اما دلالت عام ظنی، بنابراین به حدیث اول که ظنی الدلاله می باشد عمل نمی شود و بلکه به حدیث دوم که مخصص حدیث اول است عمل می شود و لذا بر طبق رای جمهور علما هر زمین زراعی که با آب باران آبیاری می شود و محصول آن کمتر از پنج اوسق باشد زکات ندارد.[22] علم مختلف الحدیث یکی از مهمترین فنون علوم الحدیث است که ضرورت دارد تا تمامی علما نسبت به آن شناخت کامل و وافری داشته باشند. امام نووى در «التقريب» گفته است: «علمى كه از مهم ترين انواع علم حديث است و همه علما از همه گروه ها مجبور به شناخت آن مى باشند علمى است كه ما بین دو حديث را كه از نظر ظاهرى با هم تضاد دارند، توفیق حاصل مى كنند و يا يكى از آن دو را بر ديگرى ترجيح مى دهد و فقط امامان جامع كه علوم حديث، فقه و اصول را در خود جمع نموده اند، مى توانند در آن صاحب نظر شوند». اولین کسی که در این علم تصنیف نمود امام شافعی رحمه الله (متوفی 204) بودند که کتابی را با عنوان «اختلاف الحدیث» تالیف نمودند. این کتاب بیشتر در مورد اصول و فقه بوده و در آن مباحثی را در این زمینه (مختلف الحدیث) آورده است. همچنین امام ابن قتیبه کتابی را با نام «تاویل مختلف الحدیث» تالیف نمود. و از جمله کسانی که در این زمینه تالیف داشت؛ امام ابوجعفر طحاوی (متوفی 321) بود که کتاب مشهورش را با نام «مشکل الاثار» تصنیف نمود. 5- علم ناسخ و منسوخ حدیث[23]: همانطور که در مبحث مختلف الحدیث اشاره شد؛ هرگاه امکان جمع بین دو حدیث متعارض وجود نداشت، مرحله ی بعد از آن برای زدودن این تعارض؛ شناخت ناسخ و منسوخ آنها است. در این مرحله ناقد به جستجو می پردازد تا بداند که کدامیک از دو حدیث متقدم و کدام متأخر است؛ حدیثی که بعنوان متقدم شناخته شود حکم به منسوخ شدن آن می شود و به حدیث متاخر نیز بعنوان ناسخ عمل می شود؛ زیرا بر طبق قاعده: حدیث متأخر، متقدم را نسخ می کند. علم ناسخ و منسوخ حدیث به بررسی اینگونه احادیث متعارض و شناخت متقدم و متأخر آنها می پردازد. اما ناسخ حدیث و منسوخ آن بوسیله ی یکی از امورات زیر شناخته می شود[24]: الف- گاهی شناخت ناسخ از منسوخ با نص صریح از سوی شارع فهمیده می شود؛ مثلا رسول خدا صلی الله علیه وسلم به آن تصریح می نماید چنانکه می بینیم در حدیث بُریده از فرموده ی پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده که: «کُنْتُ نَـهَیْـتُکُمْ عَنْ لُحُوْمِ الْأَضاحِی فَوْقَ ثَلاثٍ لِیَـتَّسِعَ ذُوالطَّوْلِ عَلی مَن لَّا طَوْلَ لَهُ فَکُلُوْا ما بَدَا لَکُمْ وَ أَطْعِمُوْا وَادّخِرُوْا»[25]. یعنی: من شما را از (خوردن) گوشت قربانی بیشتر از یک سوم منع کردم تا فراخ دستان بر تنگ دستان وسعت و فرخی بخشند، پس حالا هر آنچه که به شما می رسد (از آن) بخورید و از آن به دیگران نیز بدهید و از آن ذخیره کنید. این حدیث، نص صریحی در نسخ حکم نهی از خوردن گوشت قربانی است. ب- گاهی ناسخ بوسیله ی قول صحابی شناخته می شود، و صحابه از جمله لایق ترین افرادی هستند که می توانند خبر از نسخ بدهند، زیرا آنها شاهد نزول وحی و اقوال و افعال رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده اند و از تاریخ تأخر و تقدم احادیث بهتر از هرکس دیگری شناخت دارند. مثلا این قول جابر بن عبدالله رضی الله عنه که گفت: «کان آخر الأمرین ترک الوضوء مما مسَّت النار».[26] یعنی: آخرین امر مابین گرفتن وضوء و نگرفتن آن بخاطر خوردن غذایی که با آتش تماس یافته، نگرفتن وضوء است. از این گفته ی جابر رضی الله عنه در می یابیم که وضوء گرفتن بخاطر خوردن غذایی كه با آتش تماس داشته منسوخ است و ناسخ، وضو نگرفتن بخاطر آن است. ج- بوسیله ی شناخت تاریخ و سیره؛ یعنی توسط شناخت زمان ورود هر یک از دو حدیث متعارض می توان پی به تقدم و تأخر آنها برد و لذا ناسخ از منسوخ شناخته شود. چنانکه در حدیثی که رافع بن خدیج رضی الله عنه و دیگران از رسول خدا صلی الله علیه وسلم روایت کرده اند که ایشان نزد مردی رفتند که در رمضان حجامت کرده بود، به وی فرمود: «أَفْطَرَ الحاجِمُ والمَحْجُوم».[27] یعنی: روزه ی حجامت كننده و حجامت شونده هر دو باطل است. حال بر طبق این حدیث کسی که در حالت روزه حجامت کند روزه اش باطل می شود، اما حکم این حدیث با روایت دیگری از ابن عباس رضی الله عنهما نسخ شده است؛ چنانکه از او روایت است: «أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه وسلم احْتَجَمَ وَهُوَ مُحْرِمٌ وَاحْتَجَمَ وَهُوَ صَائِمٌ».[28] یعنی: پیامبر صلی الله علیه وسلم در حال احرام و همچنين زمانی كه روزه بود، حجامت نمود. حال جمهور علما گفته اند که بر طبق روایت ابن عباس حجامت موجب باطل شدن روزه نمی شود، زیرا حدیث ابن عباس بر حدیث رافع تأخر زمانی دارد چنانکه در بعضی طرق دیگر آمده که این اتفاق مربوط به حجة الوداع است ولی روایت رافع مربوط به زمان فتح مکه می باشد، پس بر طبق قاعده روایت ابن عباس ناسخ روایت رافع خواهد شد و به آن عمل می شود، یعنی حجامت موجب ابطال روزه نیست و جمهور گفته اند که حجامت جایز است مگر آنکه موجب ضعف و سستی روزهدار شود که در آنصورت کراهت دارد. والله اعلم[29] د- گاهی ناسخ از منسوخ بوسیله ی دلالت اجماع شناخته می شود؛ مانند حدیث: «من شرب الخمر فاجلدوه فان عاد في الرابعة فاقتلوه».[30] یعنی: هر کس شراب نوشید وی را تازیانه زنید اگر برای بار چهارم تکرار کرد وی را بکشید. امام نووی در مورد این حدیث می گوید: اجماع دلالت بر نسخ آن دارد. اجماع نه نسخ کننده است و نه نسخ شونده، اما بر ناسخ دلالت می کند. شناخت ناسخ حدیث و منسوخ آن، از فنون مهم و سختی می باشد که هر فقیهی به شناخت آن نیاز دارد. چنانکه زهری گفته: «فهیم ترین فقها و ناتوان ترین آنها هم بایستی که ناسخ حدیث را از منسوخ آن بشناسند».[31] از جمله مشهورترین و بارزترین کسانی که در این علم ید طولا و سابقه ی اولی داشته اند؛ امام محمد بن ادریس شافعی رحمه الله است. وی در کتابش «الرسالة» که درباره ی اصول فقه است اولین کسیست که در مورد ناسخ و منسوخ بین احادیث متعارض تکلم کرد. همچنین از جمله افراد دیگری که در این علم تصنیف داشته اند: قاضی تنوخی ابو احمد بن اسحاق انباری (متوفی 318)، و محمد بن بحر اصفهانی (متوفی 322)، و ابو محمد قاسم بن اصبغ قرطبی (متوفی340)، و ابو حفص عمر بن شاهین بغدادی (متوفی 385) هستند. همچنین ابوبکر محمد بن موسی حازمی همدانی (متوفی 584) کتابش را با عنوان «الإعتبار في الناسخ و المنسوخ من الأخبار» تصنیف کرد. و امام احمد بن حنبل نیز کتابی را با عنوان «الناسخ و المنسوخ» دارد، و امام ابن جوزی هم کتابی با نام «تجرید الاحادیث المنسوخة» تصنیف کرده است. 6- علم علل الحدیث[32]: علل جمع علت است، و علت در اصطلاح محدثین عیبی است مخفی و پوشیده که از ناحیه ی سند یا متن یا هر دو بر حدیث عارض شده که فقط محدثین ماهر و تیزبین از آن آگاه خواهند بود، چنین حدیثی را حدیث «معلّل» مینامند که در واقع یکی از اقسام حدیث ضعیف است.[33] و علل الحدیث علمی است که احادیث معلول را جمع می کند و در مورد علتهای مخفی و پوشیده ای که ممکن است موجب مخدوش و معیوب شدن صحت حدیث شوند بحث و بررسی می کند. مثلا ممکن است حدیث در اصل موقوف باشد ولی بصورت مرفوع روایت شده باشد، یا منقطع است، یعنی یک راوی از سلسله ی راویان ساقط شده و یا حدیث معضل است، یعنی دو راوی بصورت پشت سر هم و متوالی از سلسله ی راویان افتاده، و یا آنکه در حدیث تدلیس یا ادراجی رخ داده است. تمامی این موارد از جمله علل هایی هستند که باعث معیوب نمودن صحت حدیث خواهند شد. البته در نظر اول، حدیث معلول سالم و بدون عیب است، اما این علتها در حدیث مخفی و پنهان هستند و لذا جز ناقدانی متبحر و تیزبین قادر نخواهند بود تا این علل خفی را کشف نمایند. بنابراین می بینیم که ائمه ی متبحر و حفاظی همچون امام احمد و علی بن مدینی و ابی حاتم و بخاری و دارقطنی در این علم تلاش و عنایت خاصی داشته اند. از جمله تصنیفات مشهور در این علم می توان به کتابهای زیر اشاره نمود: «کتاب العلل» ابن مدینی، و «العلل و معرفة الرجال» احمد بن حنبل، و «علل الحدیث» ابن ابی حاتم (متوفی 327)، کتاب او شامل سه هزار حدیث می باشد که در هر یک از آنها اسم راویی که علت حدیث از ناحیه ی او وارد شده ذکر نموده است. و کتاب «العلل الکبیر، و العلل الصغیر» امام ترمذی که امام ابن رجب حنبلی آنرا شرح داده است. همچنین کتاب «العلل الواردة في الاحادیث النبویة» تالیف امام دارقطنی، این کتاب از جمله جامعترین و وسیعترین کتاب در این علم می باشد که مؤلف آنرا بر اساس مسانید مرتب کرده است، ولی بعضی از علما گفته اند که کتاب ابن ابی حاتم ترتیب مناسبتری از کتاب ابی حاتم دارد و برای استفاده ی بیشتر مردم مناسبتر است. و حاکم نیشابوری (متوفی 405) کتابی درباره ی علل تالیف نموده و همچنین امام ابن جوزی کتابی را بانام «العلل المتناهیة في الأحادیث الواهیة» تالیف نموده ولی بیشتر احادیث آن مورد انتقاد قرار گرفته است. در واقع همه این علوم در خدمت سنّت نبوی بودهاند و در راستای آسان نمودن شناخت آن و حمل سالم آن به نسل های بعد بودهاند، از بزرگترین اهدافی که این علوم نسبت به آن قیام کردهاند جمعآوری سنّت نبوی و پاک نمودن و جدا کردن صحیح آن از چیزهایی که به دروغ وارد آن شده است میباشد. بعد از آن دفاع از سنت در مقابل کسانی که ضد سنّت نبوی فتنهگری و مقابله و مخالفت میکنند و سعی بر تشویه اذهان عمومی و شبهافکنی دارند.
[1] - امام مسلم با سند خویش آنرا روایت کرده است. و نگاه کنید به: شرح صحیح مسلم امام نووی (1/84). [2] - لمحات في اصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح، ص11. [3] - سهل بن سعد ساعدی رضی الله عنه روايت میكند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «يک روز نگهبانی در راه خدا از دنيا و آنچه در آنست بهتر است. و به اندازه مکان شلاق شما در بهشت، از دنيا و آنچه در آنست بهتر است. و گامی كه بنده، شام يا صبحی در راه خدا بر میدارد، از دنيا و آنچه در آنست بهتر است». [4] - خود علم الحدیث به دو شاخه ی اصلی روایتی و درایتی تقسیم می شود؛ علم الحدیث روایتی عبارت است از: روایت قول و فعل و تأییدات (تقریرات) و صفات پیامبر صلی الله علیه وسلم، و علم الحدیث درایتی نیز عبارت است از: اصول و قواعدی، که به بررسی کیفیت متن و سند از ناحیه ی رد و قبول می پردازد. [5] - به روایت ترمذی (2657) و گفته حدیث حسن صحیح است. [6] - امام شافعی می گوید: «تشویق مردم به شنیدن احادیث و حفظ و ابلاغ آنها بر حجیت سنت دلالت می کند چون روایت کردن حدیث به معنی روایت کردن امر و نهی رسول خداست، اگر امر ونهی رسول خدا حجت نباشد روایت کردن آنها بی مفهوم و خالی از فائده می باشد، آیا رسول اکرم به چنین کاری تشویق می کند». (الرساله ص 402- 403). [7] - رواه الخمسة إلا النسائي وصححه الترمذي (به روايت پنج نفر از صحاح جز نسائی و بتصحيح ترمذی). [8] - در باره ی حکم روایت شخص مبتدع، به بخش اول این کتاب مراجعه کنید. [9] - لمحات في أصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح، ص19. [10] - امام حدیث حافظ ابو عمرو عثمان بن عبدالرحمن بن عثمان بن موسی بن ابی نصر نصری اربلی کُردی شهرزوری و معروف به ابن صلاح که پدرش لقب صلاح الدین داشته و به همین خاطر ایشان به ابن صلاح شهرت یافته است. او از بزرگان فقهای شافعیه و از اساتید قاضی ابن خلکان بوده است. وی فقیهی بوده مفسر، محدث، رجالی، ادیب، لغوی و علاوه در علوم مختلف اسلامی تألیفاتی دارد، بعضی از آثار او عبارتند از: 1- الفتاوی: که به فتاوای ابن صلاح معروف و بعضی از شاگردانش آن را جمع و تدوین کرده اند. 2- فوائد الرحله: و آن حاوی قواعد قواعد غریبه از علوم متنوعه میباشد که در رحلت و مسافرت خراسان تحصیل کرده. 3- علوم الحدیث: که از مهمترین تألیفات در این موضوع میباشد و به انحاء مختلفه محل توجه اکابر قرار گرفته و به مقدمة ابن صلاح نیز موسوم است. ابن صلاح در سال 577 هجری در روستای شرخان شارهزور، از توابع اربیل (هَولِر) در کردستان متولد شد و در سال 643 هجری در دمشق در گذشت. [11] - مؤلف کتاب حاضر هم بر این منظومه شرح مفیدی دارد. [12] - نگاه کنید به: تاریخ حدیث و ضبط و ثبت احادیث؛ استاد عبدالله احمدیان، ص 153، لمحات في أصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح، ص 75. [13] - یعنی مؤلف در چندین مورد، غیر صحابیها را صحابی شمرده است ولی امام ذهبی در کتاب «التحریر» آنان را مشخص کرده و این نقص را هم برطرف نموده است. [14] - تاریخ حدیث و ضبط و ثبت احادیث؛ استاد عبدالله احمدیان، ص 155. [15] - نگاه کنید به: لمحات في أصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح، ص 79 ، و تیسیر مصطلح الحدیث؛ دکتر محمود طحان، ص 153. [16] - روایت بخاری. [17] - سنن دارقطنی. [18] - نگاه کنید به: تیسیر مصطلح الحدیث؛ ص 47-49، لمحات في أصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح، ص 81. [19] - «السنن الكبرى» بيهقی (4/130). بعضی از طرق این روایت ضعیف و منکر هستند و برخی دیگر دارای زیاده هایی هستند که ثابت نشده اند. نگاه کنید به: «السلسلة الضعيفة» (463). امام نووی در المجموع (5/330) و امام ابن قیم نیز در أعلام الموقعين (2/250) لفظ مذکور را صحیح می دانند. [20] - روایت امام بخاری (1447) و مسلم (979). [21] - أوسق، جمع وَسق که برابر با شصت صاع است و هر صاع برابر 2 کیلو و 175 گرم می باشد. بنابراین هر وسق 130 کیلو و 500 گرم و پنج وسق نیز برابر با 652 کیلو و 500 گرم می باشد. (عمدة الأحكام من كلام خير الأنام؛ ترجمه محمد احمد). [22] - اما حنفیه گفته اند: حدیث اول هرچند که عام است اما همانند خاص قطعی الدلاله می باشد، پس، از جهت احتیاط در وجوب واجب به حدیث اول عمل می شود، بنابراین حدیث اول را بر حدیث دوم ترجیح داده و گفته اند که حدیث اول از حدیث دوم مشهورتر است و عمل به آن موجب نفع رسیدن به فقرا می شود. (الوجیز في أصول الفقه؛ عبدالکریم زیدان، ص 320). [23] - نگاه کنید به: تیسیر مصطلح الحدیث؛ ص 51-49، لمحات في أصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح، ص 84-86. [24] - نسخ در لغت به دو معنا است: به معنای ازمیان بردن و زدودن است، مثلا گفته می شود: « نَسَخَتِ الشمسُ الظلَّ» (خورشید سایه را زدود). و به معنای نقل شیئی از مکانی به مکان دیگر نیز می باشد، مثلا گفته می شود: «نَسختُ الکتاب» (یعنی کتاب را نسخه برداری کردم؛ هرگاه مطالب آنرا بازگو یا نوشتم). پس ناسخ نیز حکم منسوخ را محو و از میان می برد یا حکم آنرا به حکم دیگری منتقل می کند. [25] - روایت امام احمد و مسلم و ترمذی (1430). [26] - روایت ابوداود. [27] - ابوداود (2367) وابن ماجه (1679) و البانی در صحيح ابی داوود (2074). [28] - بخارى (1938). [29] - اما بعضی دیگر از علما این رأی را صحیح ندانسته اند و گفته اند حجامت باعث ابطال روزه می شود، زیرا حکم روایت ابن عباس رضی الله عنهما بوسیله ی روایت رافع نسخ می شود. و این رای امام احمد و اسحاق و بعضی از فقهای حديث، و از بعضی صحابه و تابعين نیز روایت شده است. این دسته از علما معتقدند بر خلاف قول جمهور گفته اندکه روایت ابن عباس تقدم زمانی دارد، بنابراین منسوخ است و روایت نافع ناسخ می باشد.علامه عبدالعزیز ابن باز رحمه الله در مورد جمع بین دو حدیثی که جمهور بدان استدلال می کنند با حدیثی که حجامت را موجب باطل شدن روزه می داند، چنین می گوید: «جمع بین آن احادیث چنانکه محققین از اهل علم گفته اند اینست که (جواز) حجامت برای شخص روزه دارد منسوخ شده است، روزه دار قبلا می توانست حجامت کند ولی بعدا جواز آن نسخ شد و امر به نکردن حجامت شد، و کسی که حجامت کند روزه اش باطل می شود، و این حکم اخیر، آخرین امر در مورد حجامت است و این صحیح بین اقوال اهل علم است، (أَفْطَرَ الحاجِمُ والمَحْجُوم) و این حدیث آخرین امر از سوی پیامبر صلی الله علیه وسلم است که حجامت روزه ی روزه دار را باطل می کند، و اگر روزه دار به حجامت نیاز داشت باید در شب حجامت کند والحمدلله» (فتاوای نور علی الدرب). می بینیم که یکی از موارد اختلاف فقهی مابین علما، همین مسئله یعنی نحوه ی جمع و توفیق حاصل نمودن بین دو حدیث به ظاهر متعارض است، و گاهی این امر به اجتهاد آنها مربوط می شود، و وظیفه ی ما مسلمانان چیزی جز تبعیت از رأی و دلیل قوی و ارجح نیست، حتی اگر رأی راجح مخالف با مذهب رایج باشد. [30] - الترغيب والترهيب (3/256) و البانی در صحيح ترمذی (1444). [31] - الرسالة المستطرفة؛ ص80. [32] - نگاه کنید به: لمحات في أصول الحدیث، ص 83. [33] - در بخش اول این کتاب، بطور مفصلتری در باره ی حدیث معلل بحث شده است.
از کتاب: مصطلح الحدیث، مؤلف: علامه محمد بن صالح العثيمين، ترجمه و تعليق و اضافات: محمد عبداللطيف مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|