Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: "من نسي صلاة فليصلها إذا ذكرها لا كفارة لها إلا ذلك" - بخاري ( 572 ) ومسلم ( 684 ) يعنى: "اگر كسى نمازى را فراموش كرد پس هر وقتى كه بيادش آمد بايست آنرا ادا كند، هيچ كفاره اى بجز آن ندارد" و در صحيح مسلم آمده است: "أو نام عنها" يعنى: "يا اگر خوابش برد".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>مفاهيم قرآني و حديثي>سنت

شماره مقاله : 8585              تعداد مشاهده : 527             تاریخ افزودن مقاله : 4/11/1389

تعریف سنت:
الف) سنت در لغت عبارتست از: طریق و روشی که بر انجام  آن مواظبت شود، بگونه ای که فعل به موجب آن تکرار گردد؛ مانند این فرموده ی الله تعالی: «سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» (احزاب62 ).
یعنی: اين سنّت خداوند در اقوام پيشين است، و براى سنّت الهى هيچ گونه تغيير نخواهى يافت.
 و سنت انسان، یعنی روشی که به آن ملتزم گشته و بر انجام آن مواظبت می کند حال چه آن روش پسندیده باشد یا نکوهیده.[1]
ب) در تعریف اصطلاحی، سنت نزد علما تعاریف جداگانه ای دارد بگونه ای که فقها و اصولیین و محدثان هر یک تعاریف مجزایی از سنت ارائه داده اند:
‏1- در اصطلاح فقها: بعضی از فقها سنت را بر عبادات مستحب یا نوافلی که از پیامبر صلی الله علیه ‏وسلم نقل شده است اطلاق کرده اند. بر این اساس عباداتی که حکم واجب را ندارند، سنت یا مستحب ‏یا مندوب گویند. البته اگر به کتابهای فقهی نظر شود متوجه می شویم که در نزد فقها اطلاق کلمه ی ‏سنت فقط مربوط به امورات مستحب در باب عبادات نمی شود؛ بلکه شامل عبادات و غیر آن  نیز می ‏شود.‏
و گاهی در کلام بعضی از فقها، سنت به مقابل بدعت اطلاق می گردد، مثلا گفته می شود: فلان عمل ‏مطابق سنت است؛ هرگاه آن عمل موافق عمل پیامبر صلی الله علیه وسلم باشد، و فلان عمل بدعت ‏است؛ هرگاه بر خلاف روش پیامبر صلی الله علیه وسلم انجام پذیرد.[2] امام شوکانی در «ارشاد الفحول» می ‏گوید: «سنت بر نقطه مقابل بدعت اطلاق می گردد، مثل اینکه گفته می شود: فلانی از اهل سنت است». ‏و وقتی کسی بر اساس کردار پیامبر حرکت کند خواه عملی باشد که قرآن بر آن دلالت کند یا نه، گفته ‏می شود: فلانی پیرو سنت می باشد و هر گاه خلاف آن عمل کند گفته می شود: فلانی بدعت گذار است.‏
‏ در این تعریف، مستحب یا واجب بودن عمل مد نظر نیست، بلکه معیارِ سنت بودن فعل، موافقت آن ‏عمل با عمل پیامبر صلی الله علیه وسلم است، حال چه آن عمل جزو واجبات باشد و یا جزو مستحبات.‏
 
2- در اصطلاح اصولیین: سنت از نگاه اصولی ها اصلی از اصول احکام شرعی و دلیلی از دلایل است که بعد از قرآن کریم قرار می­گیرد و عبارتست از: هرچیزی که از پیامبر صلی الله علیه وسلم از قول یا فعل یا تقریر صادر شده باشد.[3] بر این اساس سنت در نزد علمای اصول عبارتست از منقولات و نصوصات شرعی که غیر از قرآن کریم باشد، یعنی کلام رسول الله صلی الله علیه وسلم یا فعل او را به عنوان سنت می شناسند. مثلا پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: «لا ضَرَرَ وَ لا ضِرار»[4] حال از نظر یک اصولی این سخن نه کلام الله است و نه اجماع و نه قیاس، بلکه داخل در سنت می باشد، و این سخن جزو ادله ی نقلی می باشد که داخل در قرآن نیست بلکه جزو نصوصی است که از پیامبر صلی الله علیه وسلم صادر گشته است.
 
3- سنت در اصطلاح محدثین: سنت مترادف با حدیث است؛ یعنی عبارتست از: هر آنچه که از قول یا فعل یا تقریر یا صفتی (ظاهری یا اخلاقی) که به پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت داده می شود. بر اساس این تعریف هر چیزی که از پیامبر صلی الله علیه وسلم چه قبل از نبوت و چه بعد از آن منقول باشد داخل در معنای سنت خواهد بود.[5]
می بینیم که برای هر کدام از تعاریف وجهه ای وجود دارد؛ مثلا غرض محدثان شناخت اقول و افعال و تقریرات و صفات پیامبر صلی الله علیه وسلم و نقل آنها برای مردم است بدون اینکه حکم شرعی را ثابت کنند، همانطور که اخبار و شمایل و داستان‌ها و صفات اخلاقی و خلقتی ایشان را بیان کرده‌اند. علمای اصول از این جهت که سنت یکی از مصادر شریعت می باشد آنرا مورد توجه قرار داده اند و لذا صفات (ظاهری و اخلاقی) برای آنها مهم نیست، و از آن سو به اقوال و افعال و تقریرات ایشان توجه می‌کنند که احکام افعال بندگان را از جهت حرام بودن یا واجب بودن و یا مباح بودن و غیره در بر می‌گیرد. اما فقها از ناحیه ی دلالت سنت بر حکم شرعی به آن می نگرند، زیرا سنت از پیامبر صلی الله علیه وسلم صادر گشته است و آنها در پی یافتن حکم شرع بر افعال بندگان از جهت اباحه یا تحریم یا وجوب یا استحباب یا کراهت هستند.


سنت، مصدر تشریع:‏


گفتیم که سنت بعد از کتاب الله دومین مرجع و مصدر احکام شریعت می باشد و کتاب و اجماع و عقل بر ‏این گفته دلالت دارند.‏
اول: دلالت قرآن:‏
‏1- آنچه که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر وجه تشریع سخن می گوید، مبنای آن وحی الهی بوده و قرآن ‏کریم بر این امر دلالت می کند که مصدر آن وحی از جانب خداوند متعال است؛ چنانکه می فرماید: «‏وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» (نجم 3 - 4).‏
یعنی: و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد، آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى که بر او نازل شده ‏نيست.‏
پس بر طبق این آیه ی مبارکه اقوال پیامبر صلی الله علیه وسلم همانند قرآن است؛ البته از این جهت که ‏مصدر هر دو (قرآن و سنت) وحی از سوی خداست و با این تفاوت که قرآن هم لفظ و هم معنای آن ‏وحی است ولی سنت فقط معنی آن داخل در وحی است.‏
علامه عبدالرحمن سعدی رحمه الله در تفسیر خود ذیل این آیه می نویسد: «و این دلالت می نماید که ‏سنّت و حدیث از جانب خدا بر پیامبرش وحی می شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ‏‏«وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَیکَ الکِتَبَ وَالحِکمَةَ» و خداوند کتاب و حکمت (سنت) را بر تو نازل فرموده است. و بر ‏این دلالت می نماید که پیامبر در آن چه از خداوند خبر می دهد و در تبیین شریعت الهی معصوم است ‏چون  کلام او از روی هوی و هوس صادر نمی گردد، بلکه از وحی بر می آید که بر او وحی می ‏شود.»‏
بر این اساس از آنجایی که پیروی از قرآن واجب است - به این دلیل که از سوی الله تعالی نازل شده - ‏پیروی از اقوال و افعال پیامبر صلی الله علیه وسلم که بر وجه تشریع صادر شده اند نیز واجب ‏است، زیرا معنای فرموده های پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز همانند قرآن از جانب الله تعالی است.‏
 
‏2- خداوند تبارک و تعالی وظیفه ی بیان و تشریح معانی قرآن و تفصیل احکام مجمل آن را بر عهده ی ‏پیامبرش نهاده است. چنانکه می فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (نحل 44).‏
یعنی: و قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى.‏
بعضی از نصوص قرانی از لحاظ معنی مشکل و مجمل بشمار می آیند لذا لازم است شرح و توضیح ‏آنها از طرف خداوند عزوجل باشد، چون ایشان قرآن را نازل فرموده اند و خودش به مراد خود آگاه ‏است و کسی را از آن مطلع نگردانیده مگر پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم، بنابراین بیان و تشریح ‏پیامبر صلی الله علیه وسلم متممی برای قرآن است و جهت شناخت مطلوب احکام شرعی ضروری ‏است، لذا بیان پیامبر صلی الله علیه وسلم جزو یکی از ادله ی احکام خواهد شد. و از اين‌ آيه‌ درمی‌يابيم‌ ‏كه‌ تبيين‌ كتاب‌ از مهمترين‌ مأموريت‌های‌ پيامبر صلی الله علیه وسلم است. بدين‌ سبب‌ است‌ كه‌ تمام‌ ‏افعال، اقوال‌ و احوال‌ ایشان بيان‌ و تفسير كتاب ‌الهی‌ می باشد و نيز بدين‌ سبب‌ است‌ كه‌ فهم‌ كتاب، بدون‌ ‏فهم‌ سنت‌ كامل‌ نيست‌.‏
برای نمونه چند مثال از قرآن را می آوریم که بصورت مجمل آمده اند و پیامبر صلی الله علیه وسلم در احادیث صحیح آنها را تفصیل و تشریح نموده اند:
خداوند متعال می فرماید:
«وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ» (بقره: ٤٣).
یعنی: و نماز را بر پا داريد و زكات را بدهيد.
از این آیه تنها وجوب نماز و زکات فهمیده می شود، اما ماهیت نمازی که واجب شده و کیفیت آن و تعداد رکعات آن و اینکه نماز بر چه کسی واجب است و در طول حیات باید چند بار تکرار شود؟ یا کیفیت زکات چگونه است؟ یا در چه اموالی و به چه مقداری واجب است و شرایط وجوب زکات چیست؟ در آن نیامده است.
ولی پیامبر صلی الله علیه وسلم در احادیث صحیح، بطور کامل کیفیت نماز و زکات را تشریح فرموده اند و اگر این احادیث نبودند، در آنصورت ممکن بود هرکس هرطور که می خواست نماز می خواند و یا زکات می داد! چنانکه فرمودند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»[6] « همانگونه که می بینید من نماز می خوانم، شما نیز نماز بخوانید.». و حتی یک بار بر منبرش نماز گزارد، قیام کرد و به رکوع رفت؛ آن گاه فرمود: «إِنَّمَا صَنَعْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا وَلِتَعَلَّمُوا صَلاَتِى».[7] «این کار را کردم تا به من اقتدا کنید و نمازم را فرا گیرید».
امام ابن حزم اندلسی رحمه الله می گوید: «اگر کسی بگوید: تنها کتاب خدا را قبول داریم چنین فردی با اجماع امت از دایره ی دین خاج می شود، و معنی چنین کلامی این است که تنها دو رکعت نماز یکی در صبح و دیگری در شام خوانده می شود چون خداوند فرموده نماز بخوانید، این با حداقل نماز هم به جا می آید و حد اکثرش مشخص نیست، و کسی اینگونه معتقد به نماز باشد کافر و حلال دم است.».[8]
و باز می فرماید:
«فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ» (روم: ١٧).
یعنی: پس خدا را تسبيح گوييد آنگاه كه به عصر درمى‏آييد و آنگاه كه به بامداد درمى‏شويد.
 از این آیه تنها وجوب تسبیح فهمیده می شود وبه طور خلاصه اوقات آن را تعیین کرده ولی هدف از تسبیح چیست؟ آیا منظور همان نماز است كه می فرماید: «وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ»؟ یا چیز دیگری مانند تلفظ نمودن به (سبحان الله)؟
و یا خداوند متعال می فرماید:
«فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» (مزمل: ٢٠ .(
یعنی: هر چه از قرآن ميسر مى‏شود بخوانيد.
از این آیه دریافتیم که خواندن هرآنچه از قرآن میسر باشد واجب است.
ولی هدف از قرائت قرآن چیست؟ نماز است یا خواندن همه قرآن؟ اگر هدف نماز است آیا یک رکعت کافی است؟ اگر یک رکعت کافی است شامل چه کارهایی می شود؟
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا» (حج: ٧٧).
یعنی: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ركوع و سجود كنيد.
از این آیه نیز دریافتیم که انجام رکوع و سجود واجب می باشد، اما کیفیت انجام آن چگونه است و مراد از آن چیست؟ آیا منظور از آن خواندن نماز است یا چیز دیگری؟ و اگر هدف از آنها نماز است آیا تعداد رکوع و سجود برابراند؟ یا یکی از آنها بیشتر از دیگری است؟ 
«وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ » (بقره: ١٩٦)
یعنی: و براى خدا حج و عمره را به پايان رسانيد.
در این آیه ارکان و واجبات حج فهمیده نمی شود! آیا همان اعمالی است که در جاهلیت انجام می شد؟ یا چیز دیگری است؟ هدف از این حج کدام است وچند مرتبه در طول زندگی واجب است؟
ولی پیامبر صلی الله علیه وسلم در ایام حج مناسک حج را ادا می كردند، و به اصحاب خود فرمودند: «خذوا عني مناسككم»[9] مناسک و روش حج خود را از من بیاموزید.
یعنى بنگرید من در اعمال حج و عمره چه مى كنم، شما هم به من تأسى و اقتدا كنید.
و  باز خداوند متعال می فرماید:
«وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (مائدة: ٣٨).
یعنی: و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده‏اند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا قطع کنید و خداوند توانا و حكيم است.
دزدی چیست؟و چگونه دست دزد قطع می شود؟ آیا همان معنی لغوی است؟ و همه دست را شامل می شود؟ شرایط معتبر دانستن سرقت کدام است؟ مقدار مال دزدیده شده چه قدر است؟ آیا اگر چند ریال هم بدزدد باز دستش قطع می شود؟ دست دزد چگونه قطع می شود؟ و از کجا باید قطع گردد؟
ولی پیامبر صلی الله علیه وسلم همه این سوالات را پاسخ داده اند، مثلا از عبدالله بن عمر رضی الله عنه روايت است: «أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قطع سارقا في مجن قيمته ثلاثه دراهم».[10]
یعنی: «پيامبر صلی الله علیه وسلم دست دزدی را بخاطر (دزديدن) سپری که سه درهم ارزش داشت قطع کرد».
و از عائشه رضی الله عنها روايت است که پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «لاتقطع يد السارق إلا في ربع دينار فصاعدا».[11]
یعنی: «دست دزد قطع نمی‌شود مگر در يک چهارم دينار و بيشتر از آن».
و نمونه های فراوان دیگری در این مورد وجود دارند که هیچ کدام ازآنها به تنهایی با عقل فهمیده نمی شوند. می توان برای روشن شدن بیشتر موضوع بین اجتهادات علما و سنت مطهر مقایسه ای کرد تا بیشتر متوجه شویم که عقل آن بزرگان تا کجا می رود و اگر سنت وجود نمی داشت می توانستیم به کدام یک از این احکام دست پیدا کنیم و چگونه می توانستیم به این سؤالات جواب دهیم. فرض کنید می توانستیم به بعضی از آنها جواب دهیم آن هم به طور ناقص پس جواب سؤال های دیگر چه می شد؟ اگر هیچ کس نتواند به آنها جواب دهد پس تکلیف مردم چه می شود؟ آیا چنین کاری عبث نیست که خداوند احکامی بفرستد ولی برای مردم مفهوم نباشد؟ همه ی این مطالب ما را به این راهنمایی می کنند که خداوند ما را مکلف به این مجملات نمی کند، او به عقل و ادراک ما آگاه و مطلع است، می داند که شرح مجملات از عهده ی ما بر نمی آید پس باید روشنگری همراه قرآن فرستاده شود.[12]
 
3- آیات زیادی در قرآن کریم وارد شده اند که بصورت قاطعی دلالت بر لزوم پیروی از سنت و التزام به آن و معتبر بودن آن به عنوان مصدر تشریع دارد، و این نصوص با اسلوب های متنوع و صیغه های مختلف آمده اند، چنانکه برخی از آنها دستور به اطاعت از پیامبر صلی الله علیه وسلم نموده و پیروی از پیامبر را پیروی از خداوند قرار داده چنانکه می فرماید: «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» (نور 54).
یعنی: بگو: «خدا را اطاعت کنيد، و از پيامبرش فرمان بريد و اگر سرپيچى نماييد، پس بر عهده‌ او تنها همان‌ است‌ كه‌ به‌ آن‌ مكلف‌ شده‌ و بر عهده‌ شماست‌ آنچه‌ مكلف‌ هستيد، امّا اگر از او اطاعت کنيد، هدايت خواهيد شد؛ و بر پيامبر چيزى جز رساندن آشکار نيست».
و می فرماید: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» (نساء 80).
یعنی: کسى که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است.
و برخی دیگر از نصوص دستور داده اند تا مسلمانان اختلافات را به سوی خدا و رسول (یعنی کتاب خدا و سنت پیامبرش) ارجاع دهند چنانکه می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً» (نساء 59).
یعنی: اى کسانى که ايمان آورده‏ايد، از خدا اطاعت کنيد و از پيامبر خدا اطاعت کنيد و همچنین از اولوالأمر، و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيکوتر است.
همانطور که اهل علم گفته اند؛ ارجاع امر به سوی خدا، یعنی کتاب، و به سوی محمد صلی الله علیه وسلم، یعنی خودش در دوران حیات و بعد از مرگ ایشان به سوی سنت آن بزرگوار است، یعنی اگر بعد از مرگ رسول اختلاف پیدا کردید اختلاف را با کتاب خدا و سنت (احادیث صحیح) رسول صلی الله علیه وسلم حل کنید.
نکته ی جالبی که در تکرار لفظ «أَطِيعُواْ» همراه رسول فهمیده می شود این است که اطاعت از خدا و رسول بدون قید است اما اطاعت از اولوالامر به این مقید است که باید از خدا و رسول اطاعت کند، وگرنه پیروی از اولوالامر در معصیت هیچ که واجب نیست بلکه موجب عقاب هم می باشد.
امام ابن قیم رحمه الله می‏گوید: «خداوند به اطاعت خود و رسولش دستور داده است و در لفظ  اولوالامر فعل (اطیعوا) تکرار نشده و تکرار آن در لفظ رسول نشانه ی استقلال رسول در احکام و امر و نهی می باشد چون رسول، هم قرآن بر او نازل شده و هم چیزی مانند قرآن که سنت است، اما اطاعت از اولوالامر مطلق نیست و آنها هم در احکام و امر و نهی مستقل نیستند و حذف فعل (اطیعوا) به معنی این است که اطاعت آنها در ضمن اطاعت خدا و رسول است؛ هرگاه از خدا و رسول اطاعت کردند پیروی از آنها واجب و اگر از خدا و رسول اطاعت نکردند اطاعت از آنها واجب نیست، همان گونه که رسول صلی الله علیه وسلم می فرماید: «اطاعت از مخلوق در معصیت پروردگار جائز نیست؛ بلکه اطاعت و پیروی در کارهای مشروع و معروف جایز است.»[13]
نکته دیگر اینکه: «إِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ» (شَيْء) نکره و در سیاق نهی قرار گرفته است پس هر نوع اختلافی را در بر می گیرد، بزرگ باشد یا کوچک آشکار یا پنهان، اگر در کتاب خدا و سنت رسول صلی الله علیه وسلم حکم آن اختلاف وجود نمی داشت هرگز خداوند عزوجل به رجوع به سوی آن دستور نمی داد، چون ممکن نیست به چیزی دستور دهد که اختلاف را حل نکند و به آن فیصله ندهد. مردم اتفاق دارند که مراد از رجوع به سوی خدا، کتاب است و رجوع به سوی محمد صلی الله علیه وسلم بعد از مرگ ایشان همان سنت است. این رجوع از لوازم ایمان است؛ اگر هنگام اختلاف رجوعی صورت نگرفت ایمان وجود ندارد، چون انتفاء ملزوم موجب انتفاء لازم است.
برخی دیگر از نصوص دستور داده اند تا از آنچه که پیامبر صلی الله علیه وسلم نهی نموده دوری کنیم و از آنچه که امر نموده پیروی کنیم. چنانکه می فرماید: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر 7).
یعنی: آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نماييد.
و تصریح کرده که ایمان کامل نخواهد شد تا آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم را مرجع رفع اختلافات ننمود: «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا» (نساء 65).
یعنی: به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينکه در اختلافات خود، تو را به داورى بطلبند؛ و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند؛ و کاملا تسليم باشند.
امام شافعی رحمه الله می گوید: «این آیه در مورد مردی نازل شد که با زبیر در مورد زمینی اختلاف داشتند، رسول خدا صلی الله علیه وسلم به نفع زبیر حکم دادند قضاوت ایشان اجتهاد فردی یا به تعبیر دیگر سنت بود نه حکم قرآن، چون نص صریحی در قرآن در این مورد ذکر نشده و اگر قضاوت ایشان بنا به قرآن می بود باید ما آنرا در قرآن می دیدیم پس حکم رسول اکرم بوده و خداوند در این آیه مخالفت با حکم رسول را مانند مخالفت با حکم پروردگار قلمداد می کند».[14]
امام شافعی می خواهد استدلال کند که قضاوت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم با نص واضح و آشکاری در قرآن وجود ندارد. چون اگر چنین باشد مؤمن نبودن آنها با رد آیات خدا ایجاد می شد نه از قبول نکردن رسول اکرم به عنوان  داور،  پس اگر قضاوت با نص قرآن می بود  باید آیه چنین می فرمود: سوگند به خدا ایمان ندارید تا حکم خدا را قبول نکنید و تسلیم آن نشوید.
و باز نصوص قرآنی می گویند: مسلمان در هنگامی که رسول خدا حکمی کردند حق اختیار رأی دیگری ندارد: «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا» (احزاب 36).
یعنی: هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.
امام ابن قیم رحمه الله می گوید: «خداوند بیان می فرماید هیچ مسلمانی بعد از قضاوت رسول حق انتخاب ندارد و اگر برای خود چنین حقی قائل با شد گمراه است».[15]
 
دوم: اجماع:
مسلمانان از زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم تا الان بر واجب بودن اخذ احکام شریعت و عمل به مقتضای آن که از طریق سنت صحیح نبوی ثابت شده اند، اجماع کرده اند. چنانکه نه صحابه رضی الله عنهم و نه کسانی که بعد از آنها آمده اند هیچ کدام تفاوتی بین احکامی که در قرآن وارد شده و بین حکمی که از طریق سنت آمده قائل نشده اند و تمامی احکام شریعت چه در قرآن و چه در شریعت نزد آنها واجب الاتباع بوده است، زیرا مصدر همه ی آن احکام یکی است و آن وحی خداوند متعال است و هر کس از اجماع مسلمانان خارج شود راه انحراف را پیموده است، چنانکه الله تعالی می فرماید: «وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيرًا» (نساء 115).
یعنی: کسى که بعد از آشکار شدن حق، با پيامبر مخالفت کند، و از راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان راه که مى‏رود مى‏بريم؛ و به دوزخ داخل مى‏کنيم؛ و جايگاه بدى دارد.
امام شافعی رحمه الله اين‌ آيه‌ را بر صحت‌ اجماع‌ دليل‌ گرفته ‌است‌، زيرا عصمت‌ مؤمنان‌ از اين‌ كه‌ بر خطا اجماع‌ و اتفاق‌ كنند، تضمين ‌شده ‌است‌.
پس مادامیکه امت اسلام بر حجیت سنت صحیح اجماع نموده است، لذا خروج از این اجماع بنا به نص این آیه، مایه ی خسارتمندی خواهد شد.
امام شافعی می فرماید[16]: «ائمه، اجماع دارند که اگر حدیث به صحت رسید هیچ کس حق ندارد آنرا رد کند و به خاطر کلام هیچ انسانی رها نمی شود» و دوباره می گوید «از هیچ عالمی نشنیده ام که مخالف وجوب پیروی از حدیث صحیح باشد». یا در جای دیگر می فرماید: «هیچ کدام از اصحاب و تابعی را نمی شناسم که خبر رسول اکرم  صلی الله علیه وسلم را بعد از شنیدن رد کند و آنرا نپذیرد».[17]
سوم: عقل:
شکی نیست که خداوند متعال حافظ قرآن و دین و احکام شریعت خود است. چنانکه می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر 9).
یعنی: بی گمان ما قرآن را فرو فرستاده ایم و قطعاً خود نگهبان آن هستیم.
و لازمه ی حفظ قرآن، حفظ احکام و قوانین شریعت نیز می شود، چطور می توان پنداشت که خداوند حفظ قرآن و احکام آنرا تضمین کرده باشد ولی نحوه ی دقیق برخی از احکام آن برای بشر مشخص نباشد. چنانکه در قرآن از وجوب اقامه ی نماز و پرداخت زکات بسیار آمده ولی کیفیت نماز و زکات و اینکه مثلا حد نصاب زکات چقدر می باشد برای کسی که فقط قرآن را مصدر تشریع می داند مشخص نیست. و یا خداوند در قرآن ذکری از تشهد نکرده و تنها از قیام و رکوع و سجود سخن به میان آورده، همچنین قرآن نماز و روزه را از زن حائض ساقط نکرده بلکه تنها از وجوب نماز سخن گفته است. ولی قطعا این امر با تضمین خداوند در حفظ قرآن و احکام آن در تضاد خواهد بود، بنابراین نتیجه می شود که حفظ قرآن فقط مشمول آیات آن نمی شود بلکه شامل تشریح و بیان پیامبر صلی الله علیه وسلم بر آن آیات نیز می گردد و در این شرایط است که قرآن واحکام آن حفظ خواهند شد و لازمه ی حفظ بیان قرآن نیز حفظ سنت نبوی است و همانطور که خداوند متعال انسانهایی را سبب و وسیله ی حفظ قرآن قرار داد، انسانهای دیگری را سبب و حفظ سنت پیامبرش قرار داد تا بدین ترتیب کلام خود و بیان پیامبرش را بر آنها برای تمامی انسانها محفوظ بدارد و آنرا حجتی بر آنها قرار داد.
از طرفی با دلیل قاطع ثابت است که محمد صلی الله علیه وسلم رسول خداست، و معنی رسول یعنی مبلغی از جانب خداوند، بنابراین ایمان به رسول خدا واجب است و لازمه ی ایمان به رسالت او؛ لزوم پیروی از وی و انقیاد برای حکم او و قبول آنچه که ابلاغ می کند، است و بدون این امر ایمان بی معنی خواهد بود و نمی توان تصور کرد فردی را که از خدا اطاعت می کند و بر حکم او انقیاد دارد، ولی با رسولش مخالفت ورزد.
از طرفی به اجماع امت، پیامبر صلی الله علیه وسلم در ابلاغ وحی معصوم است، و گروهی که از جهت عقلی معتقد به خلاف این اصل هستند اجماع دارند که فوراً خداوند اشتباه او را گوش زد می کند و آنرا تایید نمی فرماید. بنابراین لازمه عصمت این است که هر خبری از رسول الله صلی الله علیه وسلم به صحت برسد صادق و خدشه ناپذیر است و لازم الاجرا و قابل تمسک می باشد.
بر مجتهد لازم است که در فهم قرآن از سنت استمداد جوید یا استنباط رسول صلی الله علیه وسلم را بپذیرد و یا در فهم قرآن از روش استنباط رسول اکرم استفاده کند و ضمناً تنها راه استنباط تفاصیل احکام اجمالی قرآن، سنت است. اگر سنت حجت نباشد بر هیچ مجتهدی لازم نیست یا اصلاً صحیح نیست که به سنت نگاه کند و از آن استمداد جوید و اگر چنین باشد احکام قرآن تعطیل می شود و تکالیف باطل می گردد و نزول قرآن عبث می ماند، چون احکام آن بطور کامل و مفصل فهم نمی گردد و هر چیزی فهم نشود قابل اجراء نیست. پس همه این مطالب و اصول بر حجیت سنت بعنوان یکی از مصادر تشریع دلالت می کنند.




[1] - الوجیز في أصول الفقه؛ دکتر عبدالکریم زیدان، ص161.
[2] - الوجیز في أصول الفقه؛ دکتر عبدالکریم زیدان، ص161.
[3] - الوجیز في أصول الفقه؛ دکتر عبدالکریم زیدان، ص161.
[4] - یعنی: نه به خود زیان برسانید و نه به دیگران. (صحيح – روايت ابن ماجه و السلسلة الصحيحة؛ شماره250).
[5] - لمحات في أصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح، ص32.
[6]- بخاری و مسلم.
[7]- بخاری و مسلم.
[8] - الإحکام؛  ج2، ص 79-80.
[9] - صحیح مسلم.
[10] - متفق عليه.
[11] - متفق عليه.
[12] - «حجیة السنة»؛ دکتر عبدالغنی عبدالخالق.
[13] - «اعلام الموقعین» ج 1ص 51. و احادیث مورد استناد امام ابن قیم عبارتند از: «إنما الطاعة في المعروف» و «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» روایت اول در صحیحین و دوم در مسند احمد (1/131) موجود است.
[14] - «الرسالة» ص 83 .
[15] - اعلام الموقعین؛ ج 1ص 57 .
[16]- «الرسالة» ص 219.
[17]- اعلام المؤقعین؛ ج 2 ص 361- 364 و مفتاح الجنة ص24.


از کتاب:
مصطلح الحدیث، مؤلف: علامه محمد بن صالح العثيمين، ترجمه  و تعليق و اضافات: محمد عبداللطيف
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عن ميمون بن مهران، قال: «ثلاث المؤمن والكافر فيهن سواء: الأمانة تؤديها إلى من ائتمنك عليه من مسلم وكافر، وبرا لوالدين، والعهد تفي به لمن عاهدت من مسلم أو كافر». میمون بن مهران رحمه الله فرمود: «سه چیز هستند که مؤمن و کافر در آن همسان هستند: بازگرداندن امانت به کسی که به تو اطمینان کرده حال چه او مسلمان باشد یا کافر، احسان نسبت به والدین، و وفای به عهد با کسی که با تو عهد بسته چه مسلمان باشد یا کافر». "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 4592
دیروز : 5831
بازدید کل: 8837906

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010