عبدالحمید بن بادیس، داعی مخلص
امام عبدالحمید یکی از دانشمندان جنبش عربی اسلامی معاصر است، که اعمال او بر توانایی و زیرکیش گواهی میدهند و علماء و متفکران اسلامی از جمله: امام حسن البناء، مالک بن نبی، دکتر محمود قاسم، دکتر محمد عماره و گروه دیگری از علمای اسلامی و گروهی از علمای غیر اسلامی امثال: شارل اندری جولیان، شارل روبیر اجیرون، جاک بیرک و عده ای دیگر به بزرگی و مجاهدت وی اعتراف کردهاند.
پرورش وی:
شیخ عبدالحمید بن بادیس در ماه ربیع الثانی سال 1307هجری موافق با 4 دیسمبر 1889 میلادی در قسنطینه پایتخت شرق الجزایر دیده به جهان گشود. وی در آغوش پر از نوازش خانوادهای ریشهدار در علم و بزرگی پرورش یافت، پدرش به تربیت اسلامی وی بسیار اهتمام میورزید، و او را همچون سایر پسران خانوادههای مستمند به مدارس فرانسه نفرستاد و در سن پنج سالگی وی را مانند همهی بچههای محل باهمان شیوهی رایج و معروف، به کلاس قرآن فرستاد، در حالیکه سنش سیزده سال بود، در خدمت شیخ قاری محمد بن مداسی قرآن را حفظ و تجوید آن را فرا گرفت. در همان روزهای کودکی در گستره قرآن پرورش یافت و بر پایه عشق و علاقه بدان بزرگ شد و به اخلاق قرآنی متخلق گشت. بخاطر توانایی شگفتانگیز وی در تیز هوشی و نیک رفتاری در ماه مبارک رمضان در مسجد بزرگ جامع امامت نماز تراویح را در سن یانزده سالگی به عهده گرفت تا بر تحمل مسئولیت و مشکلات عادت کند. با وجود آنکه از چنان سن و سالی بر خوردار نبود، نماز گذاران امامت وی را قبول کرده و مدت سه سال عهدهدار این وظیفه شد.
مبادی علوم عربی و اسلامی را نزد مشهورترین اساتید زمان خود فراگرفت، که ابتدا در سال 1903 نزد شیخ احمد ابوحمدان «ونیسی» - که وی را عاشق علم کرده و سیمایش اثر بزرگی در وی ایجاد کرد-، شروع نمود. آری او از اولین استادانی بود که اثرات مثبتی بر گرایشهای دینی وی ایجاد کرد.
زمانی که پدرش متوجه شد که عبدالحمید دارای استعداد سرشاری است و میخواهد از تمامی پلههای ترقی بالا رود، وی را به دانشگاه «زیتونیه» در تونس فرستاد تا بر علوم ومعارفش بیفزاید. در سال 1908 همان سالی که استاد بزرگوارش ونیسی به مشرق مهاجرت نموده وزن و بچههایش را ترک کرد، عبدالحمید هم در سن نوزده سالگی، به تونس رفت و بعد از سه سال تلاش وکوشش به مدرک و گواهی تطویع دست یافت.
در خلال مدتی که در تونس بود به خدمت علمای بزرگ و مشهور آن دیار رسید و فرهنگ عربی و اسلامی و شیوه بحث و دیالوگ را در تاریخ و زندگی اجتماعی از آنان فراگرفت. وی در خدمت شیخ محمد طاهر بن عاشور ملقب به شیخ الاسلام، دیوان حماسی بحتری، در خدمت علامه محمد نخلی قیراوانی تفسیر، در خدمت شیخ خضر بن حسین درسهایی از تفسیر بیضاوی، نزد علامه خضر بن حسین طولقی جزایری تونسی در علم منطق کتاب«التهذیب » نزد بزرگانی همچون محمد بلحسین نجار پسر شیخ مفتی محمد نجار و شیخ محمد صادق نیفر قاضی جماعت علم فقه را آموخت و خدمت بشیر صفر که یکی از چهرههای درخشان در بین مورخین و مصلحان تونسی در قرن بیست هجری بود، زانوی تلمذ بر زمین زد.
«عبدالحمید» بعد از بازگشت از تونس همه استعداد و بالندگی خود را در آموزش آموزههای دینی و دایر نمودن کلاسهای درس در مسجد بزرگ جامع قسنطینه همچون کلاسهایی که در تونس مشاهده کرده بود، سپری کرد. وی به برخی از دانشجویان کتاب «الشفاء» قاضی عیاض را میآموخت، اما برای تودهی مردم درسهایی از وعظ و ارشاد را تقدیم مینمود، ولی متاسفانه مدت تعلیم وی زیاد طول نکشید که به دلیل مشورت نکردن با مفتی شهر، استاد مولد بن موهوب، امام و خطیب این مسجد با مخالفت شدید وی مواجه شد و این امر باعث حساسیت نشان دادن نامبرده گشت، و او را از تدریس در مسجد مزبور منع کرد.
از این رو ابن موهوب با آن معلم جوانی که هدفی جز نشر تعالیم الهی وخدمتی به مردم دیارش نداشت، به مخالفت بر خاست. زیرا درسهایش شورشی در مقابل بدعت وخرافات بوده و تعصباتی که عقلهای مردم را تحریک میکرد دور انداخت، و همچنین عاملی برای بیداری مردم از حالت اشغال و جهل بود. مفتی مزبور مدتهای مدیدی سعی کرد آن معلم جوان را از تدریس منع کند، و در مقابل وی آشوب به را ه انداخت و هنگام درس چراغهای مسجد را خاموش میکرد. اما معلم جوان با عهدی که با خدای خود بسته بود تسلیم هیچ یک از آشوبهای ابن موهوب نشد و به شاگردانش دستور داد که در وقت آمدن به کلاسهای درس شمعهایی را با خود بیاورند تا در زیر روشنایی آنها به درسهایشان ادامه دهند. ولی مفتی مزبور دشمنی خویش را با این معلم جوان از راههای دیگری ادامه داد، وبه یکی از پیروانش بنام حاج قریشی دستور داد که با آن معلم جوان برخورد کرده و از برگزاری کلاسهای درس ایشان ممانعت به عمل آورد، حاج قریشی آمد، کتاب را در پیش امام مدرس بست و شمعها را خاموش کرد و نزدیک بود که فتنهای بین وی و دانشجویان در داخل مسجد رخ دهد، اما این معلم مودب و وارسته آتش فتنه را خاموش و شاگردانش را راهنمایی نمود که کلاس را ترک نمایند.
بازگشت از حج به وطن و آغاز اصلاحی مجدد:
ابن بادیس دانست که گام اول در برابر اشغالگریهای فرانسه آموزش است، لذا همه تواناییهایش را در زمینه گسترش تعلیم و تربیت به کار بست، و همچنین روش باز گشت به اسلام از منابع اصیل و اولیه آن، مبارزه در مقابل اباطیل و خرافات و دشمنی با گروههای متصوفه گمراه - که استعمارگان را یاری میدادند -، را به خوبی میدانست.
زمانیکه از سفر حجاز باز گشت فورا همان خطوط مشروعی را که قبل از حج بر آن کار میکرد و کار دینی در خلال نشر تعلیم و تربیت نسلها بر آن استوار است، به مرحله اجرا در آورد. بخاطر اینکه آنچه را که قبلا در بین وی و ابن موهوب روی داده تکرار نشود، پدرش از نماینده قسنطینه اجازه رسمی را برای وی صادر کرد که اجازه داشت به شیوهای مجانی در (الجامع الاخضر) - یکی از سه مسجدی که حکومت آنها را سرپرستی میکرد -، جلسات دینی داشته باشد .
وی همچون گذشته تدریس را با اجازه رسمی دولت، آغاز نمود و درس را برای عموم مردم تنظیم کرده و کلاسهای دیگری ویژه دانشجویان علوم دینی که گروهی از (الجامع الخضر ) و جماعتی در مسجد سیدی قموش بودند، ادامه داد، در حالیکه نه از مردم و نه از حکومت اجرهای نمیگرفت .
دروس عمومی وی تفسیر قرآن بود که مدت بیست و پنج سال طول کشید، و به مناسبت ختم آن در 13 ربیع الثانی سال 1357 هجری برابر با 12 جوئن 1938میلادی، کشور الجزایر مراسم جشنی برگزارکرد. یکی دیگر از درسهای عمومی وی حدیث نبوی شریف در کتاب الموطا بود که در میانه ماه ربیع الثانی سال 1358 هجری مطابق با جولای 1938 میلادی پایان یافت. اما درسهای خصوصی دانشجویان به سطح فکری و علمی آنها ارتباط داشت که در آن علوم دینی، لغت، تاریخ اسلامی، منطق، توحید و تمامی علومی که در ساختار طلاب نقش داشتند، تدریس میشد.
جنبههای آموزشی و تربیتی نزد ابن بادیس از بارز ترین مشارکت و همکاریها بود که در آن نسبت به بزرگان تقصیر و کوتاهی نمیکرد و حتی به کودکانی هم که قادر بر یاد گرفتن بودند - اما در مدارس حکومت مکانی را نمییافتند، یا در مدارس حکومتی میخواندند ولی به یادگیری لغت، شناخت دین و تاریخ شان به شدت نیاز داشتند -، خدمت میکرد.
در سال 1926 میلادی نخستین مدرسه تعالیم آزاد ابتدایی تاسیس شد. که جماعتی از عالمان برجسته مثل سید عربی وسید عمر بن مغسوله وی را همکاری کرده و مسجد« سیدی بو معزه» و ساختمان متصل به آن را خریداری کردند و اسم «المکتب العربی» را برایش انتخاب کردند. اداره این مکتب عربی در اوایل به عهده یکی از دانشجویان ابن بادیس بود، اما بعدها بخاطر وسعت آن (الجمعیه الخیریه الاسلامیه) که در سال 1336هجری مطابق با 1917 میلادی تاسیس شد، اداره آن را به عهده گرفت. در سال 1349هجری مطابق با 1930 میلادی این مکتب به (مدرسه جمعیه التربیه والتعلیم الاسلامیه) تغییر کرد، این گروه از ده نفر که شیخ عبدالحمید بن بادیس ریاست آن را به عهده داشت تشکیل شد. هدف این گروه نشر اخلاق فاضله، معارف دینی عربی، و ترویج صنایع دستی در بین فرزندان آن دیار بود. شایان ذکر است که از جمله نصوص قانون این انجمن این بود که از پسرانی که توانایی مالی داشتند، هزینههای تعلیم گرفته شود. ولی دختران هزینههایی پرداخت نمیکردند، و تمامی مراحل تعلیم آنان مجانی بود.
بعدها «ابن بادیس» برای توجه به دانشجویان و مراقبت از رفتارشان و تاسیس صندوق خیریهای ویژه آنان، کمیتهای را از اعضای «انجمن تعلیم و تربیت اسلامی» تشکیل داد.
ایشان از مردم جزایر خواستند که امثال این کمیتهها را تاسیس و یا شاخههایی را در مناطق مختلف سرزمین جزایر تاسیس کنند. در واقع این زحمتهای طاقت فرسا که در عرصه تعلیم در این مدارس آزاد در قسنطینه صرف می شد از خیلی جهات موثر واقع شد، زیرا در آنجا مخلصانی بر خاسته و در این مدت زمان، مدارسی را برای آموزشهای ملی ایجاد کردند که از مهمترین آنها، مدرسهی( الشبیبه الاسلامیه) در شهر جزایر در سال 1927 میلادی بود که نقش مهمی را ایفا می کرد و بعدها استعمار گران بر آن چیره و مسلط شدند .
ابن بادیس جزایریان را بر تعلیم زنان و هوشیاری آنان و تربیت بر اساس عفت و دور اندیشی و مهربانی بر فرزندان تشویق می کرد، ایشان را به سمت درسهایی تعلیمی و پرورشی در مدرسه هر هفته یک بار سوق داد و پنج سال آخر زندگی خود را بدان اختصاص داد، همچنان دوستان دانشمند خود در شهر و روستاها را به این کار تشویق کرد، و به ایشان سفارش کرد که این روش را ادامه دهند.
زمانی که مدارس مملو از دختران شد و مراحل آموزش ابتدایی به پایان رسید وفاتش فرا رسید و جان به جان آفرین تسلیم نمود و پروژه پربار ایشان تعطیل شد.
اما پسران را بر حسب استعدادها و سطحهای فکری و علمی بر چهار گروه تقسیم کرد، کسانی که تحصیل خود را نزد او به اتمام میرساندند؛ در صورتی که توانایی داشتند جهت اتمام تحصیلات راهی دانشگاه (زیتونیه) تونس میشدند.
از چهرههای درخشان و برجسته در بین دانشجویان میتوان به: مبارک میلی، سعید زاهری، هادی سنوسی، محمد بن عابد، سعید زموشی، ابن عتیق، فضیل و رتلانی اشاره کرد. بسیاری از دانشجویان به آنچه را که نزد وی فرا گرفته بودند اکتفا کرده و عدهای هم در مدرسه (الزیتونیه) تا نائل شدن به سطح گواهی تطویع درسهایشان را ادامه میدادند. عبدالحمید بن بادیس به درسهایی که ارائه میداد، بسنده نمیکرد، بلکه در تعطیلات تابستان و روزهای تعطیلی هفته در قطر، به سیر و سفرهای اطلاعیابی نیز میپرداخت، که در آن به احوال و اوضاع شهر و ساکنانش آشنا میشد. هر زمانی که برایش میسر بود و یا علاقه داشت در مساجد درسهایی را القاء میکرد، و از دروس علمی که دانشجویان در قسنطینه آن را یاد میگرفتند و از آن استفاده میکردند، شرکت برای تمامی کسانی که میخواستند به آنها ملحق شوند آزاد بود. ابن بادیس از عالمانی که در کلاسهای درس و سخنرانیهایش حاضر میشدند، در خواست کرد که پسران و دانشجویانشان را برای یادگیری علوم اسلامی به قسنطینه بفرستند، و بدین ترتیب از جای جای کشور، به ویژه در قسنطینه، جوانانی در کلاسهای درسش حضور پیدا کرده و روز به روز بر تعداد دانشجویانش افزوده میشد.
ابن بادیس در جلسهای که پیرامون اصلاح تعلیم در دانشگاه زیتونیه تونس برگزار شد، شرکت کرد، و با پیشنهادات خود در این جلسه که حاکم تونس در سال (1350 هـ /1931 میلادی) آن را تشکیل داد، چارچوب روشهای اصلاح و تربیت را از نو زنده کرد، که خلاصه پیشنهادات و دیدگاههایش این بود که دانشگاه زیتونیه تونس در دو مرحله کار میکرد، مرحله اول که به آن بخش مشارکت میگفتند، درس خواندن در آنجا مدت هشت سال طول میکشید، و مرحله دوم که به آن بخش تخصص میگفتند مدت دو سال طول میکشید، این دانشگاه (علاوه بر این دو مرحله) شامل سه شاخه فرعی: که یکی برای قضاوت و فتوی، یکی برای وعظ و ارشاد و دیگری که برای پرورش استادانی مجرب و کارآمد بود، تشکیل شد.
تلاش براي ترور ابن باديس:
حملات در روزنامههای اصلاحی خصوصا در روزنامه شهاب در مقابل اباطیل و خرافات و اهل بدعت و گمراهان مانند جماعت علویه در آن زمان، پشت سر هم میآمد و ابن بادیس یک رساله علمی در رد عقاید ابن علویه (صاحب طریقه علوی) بخاطر اسائه ادبشان به ساحت رسول اللهص و برخی از سر گردانیها وخیالبافیهای حلولیه که منافی عقیده صحیح اسلامی بود، تالیف کرد، این رساله از چنان اهمیتی بر خوردار بود که دانشمندانی بزرگوار در جزایر، تونس و مغرب وی را تحلیل وبررسی کردند.
نوشتن این رساله خشم علویان را بر انگیخت، اجتماعی را در «مستغانم» ترتیب داده و بر از بین بردن و کشتن شیخ مصلح و مجاهد اتفاق کرده و در نهایت جاسوسی را که در آن محل نفوذ داشت، بدآنجا فرستادند، آن شخص در قسنطینه با بعضی از همکارانش منزل و اوقات وی را شناسایی نمود، در روز 9 جمادی الثانی سال 1341 هجری موافق با 14/12/1926 میلادی در نیمه شب بعد از اتمام دروس و باز گشت از مسجد به سوی خانه، این جانی گناهکار هنگامی که این ابر مرد نستوه به وی نزدیک شد با باتوم بر وی پرید و چند ضربه را بر سرش وارد کرد و سرش را شکست. اما شیخ وی را گرفت و تقاضای کمک کرد، به فضل خدا ابن بادیس نجات پیدا کرد و اطرافیان، آن مجرم را دستگیر کرده و خواستند وی را به قتل برسانند، ولی شیخ ابن بادیس آنها را از این کار منع کرد، بعدا او را تحویل اداره پلیس داده و بعد از تفتیش و پرس و جوهایی از چگونگی این اقدام و تاریخ آمدن از «مستغانم» به قسنطینه وی را زندانی کرده و دادگاه حکم پنج سال زندانی را برای وی صادر کرد، ولی ابن بادیس در دادگاه گفت: این مرد تحریک شده است، وگرنه هیچ شناختی بر یکدیگر نداشته و عداوتی با همدیگر نداریم، و او را بخشید. بعد از این حادثه محمد العید آل خلیفه در بیان منزلت شیخ ابن بادیس این قصیده را سرود:
حَمتْك يَدُ المَوْلَى و كُنْتَ بِهَا أولَى ******* فيَالكَ مِنْ شَيخَ حَمََتْهُ يَدُ المَـوْلَى
فَيَا لو ضِيع النّفْسِ كَيفَ تَطاولتْ ******* بِهِ نَفْسُه حتَّى أسرّ لَكَ القَـتـلاَ
فَوَافَتكَ بالنَّصْـر العَزِيزِ طَـلائعٌ ******* مُبَاركةٌ تَتْرى من الْـمـلأ الأعْلَى
وإنْ أنْسَ لا أنْسَى الذينَ تَظَافَرُوا ******* عَلى الفَتْكِ بالجَاني فقلتَ لَهُم مَهْلاَ
«دست مولی از تو محافظت کرد و تو شایستگی این محافظت را داشتی، عجب استادی هستی که دست مولی از تو حفاظت نمود.
ای کسی که اگر نفست را از دست می دادی! نفست چنان جرأتی به تو میداد که کشته شدن را هم برایت مسرت آور میکرد.
آثار با برکت و پی در پی از جانب ملکوت اعلی پیروزی باعزتی را برایت به ارمغان آورد.
اگر اتحاد جنایتکاران را نیز فراموش کنم، این را از یاد نمیبرم که تو به ایشان گفتی: بر وی سخت نگیرید».
تلاشهای ابن بادیس در عرصه تعلیم :
این تشکیلات در نه سال اول پس از پیدایش آن توانست تعدادی مدارس، مساجد و باشگاه را در مهمترین شهر و روستاهای الجزایر که دعوتش بدانها رسیده بود، تاسیس کند. فعالیتهای این گروه به فرانسه هم رسید تا جایی که مهاجران الجزایری زیادی در آنجا مقیم شدند، این مهاجران نیازمند بودند که تشکیلات مزبور بدانها اهتمام ورزیده و وسایلی را به کار گیرد که آنها را در فهم دین و فاصله نگرفتن از روحیه عربی و اسلامی یاری دهد، این فعالیتها در فرانسه از سوی دانشمند آگاه شیخ «فضیل ورتلانی» - یکی از شخصیتهای بارز در میان دانشمندان الجزایری – صورت پذیرفت، زیرا بر زبان فرانسه و گویشهای قبایل آنان تسلط کافی داشت. زحمات شیخ فضیل و دانشمندانی که با وی به فرانسه رفته بودند در قالب سخنرانیهای روشمند و درسهایی در زمینه وعظ و ارشاد، راهنمایی و آموزش زبان عربی، دین وتاریخ اسلام والجزایر به پسران این الجزایریها، پدیدار شد.
فرانسه که متوجه شد این گروه از دانشمندانی که دنباله رو سیاستهای الجزایر هستند خطری جدی برایش محسوب میشوند و از انتشار بیداری اسلامی هم میترسید، مدارس را تعطیل و مدرسان را به زور زندانی کرد.
این گروه پس از آنکه پسرانشان را برای دوره دبیرستان به تونس میفرستادند، توجه ویژهای به درست کردن دبیرستانهایی در الجزایر معطوف کردند، و لذا دانشگاه ابن بادیس در سال (1367 هجری /1947 میلادی ) تاسیس شد. این دانشگاه در سایه فراهم بودن بستری مناسب در قسنطینه الجزایر و تلمسان، هستهای برای پیدایش سه دانشگاه دیگر گردید.
دانشگاه مزبور در جذب دانشجویان به جایی رسید که در سال (1375هـ = 1955م) 913 دانشجو داشت و حدود 275 معلم در آنجا مشغول تدریس بودند. این تشکیلات برای اینکه معلمان، کارایی و نیکرفتاری را برگزینند، ایشان را زیر نظر داشت، سپس در انتخاب شرایط شایستگی و احراز چنین مقامی برای آنها سختگیری کرد و معلمان تازه وارد را ملزم به اخذ شایستگیهای علمی از جمله گواهی تحصیل در دانشگاه زیتونیه، کرد.
استراتژی این جماعت به فعالیت در دو مرحله ابتدایی و دبیرستانی منحصر نشد، بلکه دانشجویان دختر و پسر خود را به آموزشگاهها و دانشگاههای مصر، عراق، سوریه و دیگر مناطق فرستاد، تا جایی که در سال (1375هـ = 1955م) حدود 109 دانشجو را به این کشورها فرستاد، که این تعداد پس از پیروزی انقلاب فرانسه خیلی بیشتر شد
تأثیر تلاشهای این تشکیلات:
تلاشهای آموزشی این گروه، شکلگیری نسلهای جزایر بر ایمان آوردن به اسلام و حفاظت از فرهنگ و هویت آن و انتساب آن به جهان عربی و اسلامی، را به دنبال داشت. بعد از آن تاکنون استعمار فرانسه تلاشهایش را روی جزایر متمرکز تا به منابع فرهنگ اسلامی آن پایان دهد و مدارسی را که هزاران دانشجو در آنها تحصیل میکردند تعطیل نماید، مدارس جدید هم به جز حفظ قرآن، هیچگونه فعالیت دیگری نداشته و حتی از تفسیر قرآن به ویژه آیاتی که مسلمانان را به جهاد و مقاومت در برابر ظالمان فرا میخواند، منع شده بودند، علاوه بر آن آگاهی یافتن بر تاریخ جزایر و ادبیات عربی را نیز از آنها سلب کرد.
تلاش این گروه در رنگآمیزی جبهه آزادی بخش به رنگ و بوی اسلامی تاثیر بسزایی داشت، که این تاثیر متوسل شدن تشکیلات مزبور به عدهی زیادی از علمای خود در کسب تأیید برای انقلاب جزایر در دو عرصه عربی و اسلامی تا پیروزی واقعی و رسیدن به استقلال را به دنبال داشت.
درگذشت ابن بادیس:
شیخ عبدالحمید بن بادیس زندگی پر افتخار خویش را با پایبندی به اصول و مبانی دعوت به دین خدا سپری و تا آخر در این مسیر گام برداشت، وی در بستر مرگ فریاد می کشید که: آخرین فریادهایم سلامی بر مردم عرب و الجزایر است.
این بزرگ مرد توانا تا آخرین روزهای زندگیش ذرهای از فکر و اصول اسلامی خود کوتاه نیامد، در دو سال اخیر حیاتش توجه چندانی به صحت و سلامتی جسم خویش نمیکرد. این بود ابن بادیس، کسی که مردم الجزایر وی را به عنوان دانشمندی فرزانه، اهل عمل، فقیه و مجتهد، مربی مخلص، مصلح، سیاستمدار و پیشوایی که شب و روز زندگی را در خدمت به دین و زبان و دیارش سپری کرد، شناخته است. او قلب تپنده، روح جهنده، دل بیدار، فکر فهمیده و زبان گویا و روشنگر الجزایر است. او در برابر هجومهای پی در پی استعمار گران خم به ابرو نیاورد و تسلیم حیلهها، فریبها و تهدیداتشان نگشت، و همواره بر اصول و مبانی خود همچون کوهی استوار تا آخرین لحظات زندگیش ثابت قدم ماند .
بعد از ظهر روز سه شنبه 8 ربیع الاول سال 1359 هجری، برابر با 16 آبریل سال 1940 میلادی ساعت دو و نیم، ابن بادیس بر اثر همان ضربهای بود که در قسنطینه بر وی وارد شد، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیار باقی شتافت.
جنازه وی در عصر روز چهارشنبه تاریخ 9 ربیع الاول سال 1359 هجری مطابق با 17 ابریل 1940 میلادی در میان جمع کثیری از دانشجویان خود و سایر اقشار مردم که حدود صد هزار نفر بوده و از اطراف و اکناف کشور حضور به هم رسانده بودند – زیرا در آن زمان ساکنان قسنطینه از پنجاه هزار نفر تجاوز نمیکرد-، به خاک سپرده شد.
منابع:
1- سایت ابن بادیس
2- برخی مقالات موجود در این زمینه
برگرفته از کتاب: فرهیختگان تاریخ معاصر، تهیه شده در: سایت عقیده