|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>قرآن > تفاوت قرآن با صحیفههای پیشین
شماره مقاله : 8404 تعداد مشاهده : 293 تاریخ افزودن مقاله : 20/9/1389
|
تفاوت قرآن با صحیفههای پیشین
کسانی که در عصر نبوت یا بعد از آن معتقد بودند که علوم قرآنی و قصههای بیان شده در آن از تورات و انجیل اقتباس شدهاند آنان در واقع از تورات و انجیل اطلاعی نداشتند تحقیق این امر هیچ مشکلی ندارد، زیرا تورات و انجیل در دسترس هستند و طبق عقیده عموم یهود و نصاری محفوظ میباشند از این رو میتوان قرآن را با آنها تطبییق داد و حقیقت این ادعا را روشن ساخت. بعضی از داستانهای انبیا علیهم السلام که در قرآن و کتب گذشته مشترکاً ذکر شدهاند. از مطالعة آنها چنین میشود که بعضی از اجزا طوری مشترک و هماهنگ میباشند که مشخص میشود از منبع واحدی سرچشمه گرفتهاند، که آن همانا وحی الهی میباشد اما در عین حال به وضوح معلوم میشود که بعضی از اجزا که در صحیفههای گذشته ذکر شدهاند از دستبرد انسانها مصون نماندهاند. شیوههای بیان گاهی چنان متفاوت میشود که در بعضی جاها بر نورانیت و وحی بودن آن دلالت میکند وقتی انسان آنها را میخواند احساس میکند که این واقعات جنبه تاریخی اشخاص که معمولاً در بحثهای تاریخی دیده میشود به میان نمیآید. فقط قسمتهایی از وقایع انتخاب شده که در هر زمان میتواند برای انسانها موجب هدایت و عبرت باشد. چنانکه در سورة یوسف میفرماید: { لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأولِي الألْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (١١١)} (یوسف / 111) «هر آیینه در قصههایشان پند و عبرت برای صاحبان خرد میباشد. قرآن کتابی نیست که از طرف خود ساخته و پرداخته شده باشد بلکه کتابهای پیش از خود را تصدیق و هر چیز را به تفصیل بیان میکند و در حق مؤمنان هدایت و رحمت میباشد». نکتة اعجاز در وقایع انبیا و امم گذشته در بیان وقایع انبیا و امتهای گذشته این نکته به وضوح دیده میشود که قرآن به ذکر مطالب غیر مربوط و تفصیلات تاریخی نمیپردازد و فقط مطلبی را بیان میکند که برای نجات و هدایت انسانها مفید باشد. فرعون بسیار کوشید که موسی علیه السلام را با بحثهای تاریخی مشغول نماید اما موسی علیه السلام با نهایت زیبایی دروازه این بحث را بست و به اصل دعوتش ادامه داد: { قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأولَى (٥١)} (طه / 51) «از حال و وضعیت ملتهای پیشین چه میدانی؟». موسی علیه السلام فرمود: { قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَلا يَنْسَى (٥٢)} (طه / 52) «علم و خبر آنها در کتابی نزد پروردگارم است پروردگارم نه اشتباه و نه فراموش میکند». اما اگر در تورات کتاب سلاطین، تواریخ تکوین را مطالعه بفرمایید میبینید که رنگ تاریخی بر آن غالب آمده است. ذکر تعداد، اشخاص، قبایل، توصیف کامل ساختمانها به کثرت دیده میشود. البته در بعضی مواقع انوار وحی احساس میشود و دل انسان باور میکند که اینها میتواند ترجمه کلام الهی باشد. واقعه حضرت یوسف علیه السلام در تورات و قرآن برای اینکه تفاوت میان تورات و قرآن را توضیح دهیم، به عنوان مثال، واقعه حضرت یوسف علیه السلام را انتخاب میکنیم، که در قرآن و تورات نسبتاً با تفصیل ذکر شده است. در تورات خیلی مطالب وجود دارد که بیشتر آن مربوط به اسامی و تواریخ میباشد. در باب سوم داستانی از یهوده ذکر شده است که به هیچ وجه با خاندان حضرت یعقوب علیه السلام همخوانی ندارد و از خواندن آن انسان شرمنده میگردد. بعضی چیزها به حضرت یوسف علیه السلام نسبت داده شده که با مقام نبوتش منافات دارد (بند 42). اما در قرآن مطالب مهمی ذکر شده است که اصلاً در تورات وجود ندارد. به طور مثال موعظه دلپذیر حضرت یوسف علیه السلام درباره توحید که هنگام تعبیر خواب ایراد کرده بود دارای چنان نکات و حکمتهایی است، که کمالات و فراست حضرت یوسف علیه السلام در آن به طور کامل تجلی یافته است. در صورتی که این موعظه در تورات اصلاً مذکور نیست (سورة یوسف 36-41). در قرآن ذکر شده است: وقتی پادشاه مصر خواب دید و تعبیر حضرت یوسف علیه السلام را نسبت به خوابش شنید، برای ملاقات با وی علاقمند گشت و به سوی وی قاصد فرستاد. اما حضرت یوسف عجله نکرد و لازم دانست که قبل از آزاد شدنش درباره اتهام وی تحقیق به عمل آید. تا اینکه همانطور که اتهامش مشهور شده است، پاکدامنی و بیگناهیاش نیز در میان مردم معروف شود. و همه بدانند که آزادی وی به خاطر عفو و گذشت پادشاه نبوده است بلکه برائت و بیگناهیاش ثابت شده است. این طرز برخورد کاملاً با مقام نبوت و اصالت فامیلیاش همخوانی داشت و مقتضای فهم و فراستش بود اما این قسمت از ماجرا در تورات ذکر نشده است. اینک به مطالب ذیل تورات توجه فرمایید: «این تأویل در نظر فرعون و خدمتگزارانش جالب آمد فرعون به آنها گفت: آیا این مردی که روح خدا در وی است میتوانیم او را دریابیم؟ و فرعون به یوسف گفت: از آنجایی که خدا به شما بصیرت داده است مانند شما عاقل و دانشمندی وجود ندارد، شما در منزل من دارای اختیار هستید، دستورتان را برملت من اجرا کنید، البته در تختنشینی من از شما برتری دارم. (کتاب پیدایش، آیه 37-40). قرآن چنین نقل میکند: {فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ (٥٠)}(یوسف / 50) «پس چون فرستاده [پادشاه] به نزد او آمد، گفت: به [نزد] سرورت باز گرد و از او بپرس، شأن آن زنانى كه دستهايشان را بريدند، چه بود؟ به راستى كه پروردگارم به مكر آنان داناست». وقتی خود زلیخا که به اتهام وی حضرت یوسف علیه السلام زندانی شده بود با زبان خودش برائت او را اعلام کرد. حضرت یوسف علیه السلام دلیل خواستهاش را چنین بیان کرد: {ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ (٥٢)} (یوسف / 52) «(یوسف علیه السلام گفت): مطالبة این تحقیق و تفحص بدان جهت است تا عزیز مصر به یقین بداند که من غائبانه به او خیانت نکردهام و این را هم بداند که خدا نقشة خیانتکنندگان را به انجام نمیرساند». سپس شبهة ادعا را با انابت پیامبرانهاش چنین دفع کرده است: {وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ (٥٣)} (یوسف / 53) «و من نفس خویش را مبرا از هر عیب نمیدانم. چرا که نفس انسانی صاحبش را به بدی سوق میدهد مگر آنکه رحمت پروردگارم شامل حالش شود. همانا پروردگارم آمرزندة مهربان است». به راستی که این مطلب از کلام نبوت معلوم میشود، و در آن جلوهای از سیره و کردار حضرت یوسف علیه السلام به وضوح دیده میشود. اما این قسمت مهم در تورات حذف شده است. 3- در گفتگوی حضرت یعقوب علیه السلام که در تورات منقول است آن جلوه و اخلاص پیامبرانه به نظر نمیآید که در قرآن دیده میشود. خواننده عزیز میتواند این مدعا را با مقایسه کتاب پیدایش در تورات و سورة یوسف در قرآن تشخیص دهد؛ از عبارت قرآن چنین برمیآید که یوسف بر الله توکل دارد، و در هر پیشآمدی دست قدرت حق را میبیند، در هر سختی نام الله را بر زبان میآورد و بزرگی او را بیان مینماید اما در تورات او به عنوان شخصی دردمند، صاحب فرزند و فردی مسن و باتجربه معرفی میشود. واقعة ماندن بنیامین نزد حضرت یوسف علیه السلام بازگشتن برادران نزد حضرت یعقوب علیه السلام و گفتگوی دردمندانه و توکلآمیز حضرت یعقوب اصلاً در تورات ذکر نشده است. 4- در قرآن مجید چنین آمده است که حضرت یوسف علیه السلام وقتی بعد از جدایی طولانی با پدر و برادرانش ملاقات کرد، از صمیم قلب شکر و سپاس الله را به جای آورد، در اوج حکومت و قدرت دینداری و نبوتش تجلی نمود، و در عین عزت و بزرگی تواضع و فروتنیاش را به نمایش گذاشت و پروردگارش را اینگونه ثنا گفت و دعا کرد: { رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الأحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (١٠١)} (یوسف / 101) «پروردگارا! تو مرا از حکومت و فرومانروایی بهرهمند ساختی و علم تعبیر خواب به من عطا کردی! ای آفرینندة آسمانها و زمین، تویی سرپرست من در دنیا و آخرت! مرا در حال طاعت و بندگی بمیران و به نیکوکاران ملحق بگردان». متأسفانه این قسمت بسیار مؤثر از تورات حذف شده است[1]. سیره انبیا در آیینه تورات و قرآن تفاوت بزرگی که میان قرآن مجید و تورات وجود دارد این است که قرآن در سیره انبیا، انبیا را کاملاً پاکیزه و بیعیب معرفی میکند طوری که مقام نبوت مطابقت داشته باشند. قرآن مجید کلیه اتهاماتی را که در میان دشمنان یا دوستان نادان معروف بود تکذیب میکند اما در صفحههای عهد عتیق (تورات) درباره انبیا کرام مطالبی آمده که انسان از خواندن آن شرمنده میگردد و پیشانیاش عرقآلود میشود زیرا در بعضی مواقع انبیا را به کفر و فسق متهم نموده است، در کتاب پیدایش باب 9 درباره حضرت نوح علیه السلام ، و در باب 16 همان کتاب درباره حضرت لوط علیه السلام ، و در کتاب خروج باب 32 درباره هارون علیه السلام ، و در کتاب سلاطین باب 11 درباره حضرت سلیمان علیه السلام صریحاً کفر و شرک و فسق و گناه نسبت داده شده است. اما قرآن مجید حضرت نوح علیه السلام را در سورة «شعراء» رسول امین معرفی نموده، و در سورة «هود» بر او سلام و برکات نثار کرده است، و دربارة حضرت لوط علیه السلام چنین گفته است: { وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ (٧٤)} (انبیاء / 74) «و به حضرت لوط علیه السلام حکمت و نبوت و علم دادیم و او را از دیاری که مردمانش کارهای زشت انجام میدادند رهانیدیم. آنان ملتی بسیار بدکردار و نافرمان بودند». در تورات حضرت هارون علیه السلام به گوسالهپرستی صریحاً متهم شده است، عبارت تورات چنین است: «هارون در غیبت موسی بنا به پیشنهاد بنیاسرائیل بتی از زیورآلات ساخت و از تمام بنیاسرائیل خواست تا آن را پرستش کنند و برایش قربانی نمایند و به آنها گفت که همین است معبود شما که شما را از مصر بیرون کرده است». اما قرآن مجید دقیقاً عکس مطلب را آورده است: { وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي (٩٠)} (طه / 90) «و هارون پیش از این به آنها گفته بود: ای مردم! شما (با این گوساله) آزمایش شدهاید. پروردگارتان خداست، از من پیروی کنید و حرفم را قبول کنید». درباره حضرت سلیمان علیه السلام در تورات عبارت زیر به چشم میخورد: «وقتی سلیمان به سن کهولت رسید، همسران وی او را به سوی معبودان دیگر متمایل کردند، اینجا بود که دلش دیگر متوجه خدا نبود. همانطور که حال پدرش داود بود. به هر حال سلیمان از عسترون که معبود صیدانیها و ملکوم منفور که بت عمونیها بود پیروی شروع کرد». جلوتر از این عبارات آمده است. «خداوند از سلیمان ناراض شد، زیرا دلش از خدای اسرائیل برگشته بود. خداوند دوباره به او دستور داده بود که از معبودان دیگر پیروی نکند اما سلیمان آنچه را که خداوند فرمان داده بود نپذیرفت». اکنون به آیه ذیل قرآن بنگرید که چگونه اخلاص و عبودیت کامله سلیمان علیه السلام را مورد تحسین قرار داده است: { وَوَهَبْنَا لِدَاوُدَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (٣٠)}(ص / 30) «و ما سلیمان را به داود دادیم. او چه بندة خوبی است! زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مىكرد (و به ياد او بود)!». جلوتر مقام قرب او را درباره حق چنین بیان نموده است: { وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ (٤٠)} (ص / 40) «همانا او نزد ما قرب و جایگاه والای دارد». یهود به حضرت مسیح و مادرش تهمتهای ناروایی بستهاند که قرآن مجید آنها را رد کرده است، و حضرت مسیح را پیامبری مبارک و مکرم معرفی نموده است (بنگرید به سورة آلعمران، مائده، مریم، زخرف). با وجود این فرقهای اساسی که میان مطالب قرآن و صحف گذشته وجود دارد، باز هم اگر کسی ادعا کند که قرآن مجید برگرفته از آنها است دلیل جهت و ناآگاهی او نسبت به کتب خویش است. به راستی که مطالب قرآن مجید مستقیماً از جانب الله میباشد، و سرچشمة آن وحی الهی است از این جهت با واقعیت کاملاً مطابقت دارد و از هر گونه شک و اشتباه پاک است، اینجاست که قرآن مجید محافظ کتب گذشته و تصدیقکننده آنها است، و در عین حال نسبتهای دروغین یهود را رد میکنند. روش بیان قرآن مجید دربارة تحریف کتب گذشته و توضیح عقاید مذاهب پیشین یکی از ابعاد اعجازی قرآن مجید این است که عقاید و اندیشههای فرق گوناگون نصاری را با دقت و قاطعیت بیان میکند و به نکاتی که عموم مردم از آن آگاهی ندارند تأکید مینماید، شایان ذکر است، مطالبی که قرآن مجید درباره عقاید و اختلافات آنها نقل کرده است، بسیاری از یهود آن را قبول نمیکردند اما منابع دینی آنها که اکنون به کثرت منتشر میشوند بیانات قرآن را کاملاً تصدیق مینماید. و حقایق شگفتانگیزی در این خصوص به اثبات میرسد. و چنین معلوم میشود قرآن مجید درباره آنها هر تعبیری که به کار برده کاملاً دقیق و بجا بوده است درباره بعضی اشخاص و وقایع قرآن مجید به نکاتی تأکید مینماید یا بعضی مسایل را نفی میکند همه به این علت است که یهود و نصاری آن را قبول نمیکردند، هدف قرآن مجید رد بر آنها است. در این خصوص به سه مثال اکتفا میشود: 1- قرآن مجید حضرت سلیمان را از کفر تبرئه کرده و فرموده است: { وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا }(بقره / 102) «و سلیمان هرگز کفر نورزید بلکه شیاطین کفر ورزیدند». ممکن است یک فرد خالیالذهن و سلیمالفطرت دچار تعجب شود و از خود بپرسد که چه لزومی داشت که خداوند یک پیامبر معروف و جلیلالقدر را از تهمت کفر تبرئه نماید، زیرا منصب نبوت نه تنها مستلزم ایمان است بلکه یک پیامبر، رهبر و پیشوای اهل ایمان و سرچشمه هدایت برای سایرین میباشد. اما اگر به بیانات تورات در مورد سلیمان بنگرید (که بعضی از نمونههای آن قبلاً ذکر شد) میبینید که یهودیها حضرت سلیمان را به شرک، بتپرستی، آموزش سحر و غیره متهم میکردند. در منابع جدید یهودی مانند دائرةالمعارف الیهودیة Jewish Encyclopedia و دائرةالمعارف مذاهب و اخلاق (Encyclopedia of Religions & Ethics) درباره حضرت سلیمان مطالبی آمده است که بعد از مطالعه آن انسان متوجه میشود که چرا قرآن به عصمت و برائت او گواهی داده است. جهان یهودیت و مسیحیت (که منابع عقایدشان کتب عهد عتیق میباشند) بالاخره مجبور شدند به واقعیتهایی که توسط پیامبر امی هزار و چهارصد سال قبل در ریگستان عرب و دور از مراکز علمی تمدن بیان شده است روی آورند، و ناخواسته آن را قبول نمایند. در دائرةالمعارف «بریتانیا» درباره حضرت سلیمان صریحاً آمده است: «سلیمان فردی مخلص و پرستنده خدای یگانه بود»[2]. در دائرةالمعارف ببلیکا (Encyclopedia Biblica) که نتیجه تحقیق و پژوهشهای متخصصان علوم عهد عتیق و دانشمندان مسیحی میباشد صریحاً گفته شده که هر آیهای که از عهد عتیق که در آن به حضرت سلیمان علیه السلام نسبت کفر و شرک داده شده است تحریف شده و الحاقی میباشد، و این اتهام صریحاً رد شده است که حضرت سلیمان به تأثیر همسرانش معبودان آنها را پرستش نموده است[3]. 2- در قرآن مجید آمده است که آفریدگار جهان پس از خلقت آسمانها و زمین دچار خستگی نشد: {وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ (٣٨)}(ق / 38) «ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آنها است را در شش روز آفریدیم و دچار خستگی نشدیم». وقتی یک انسان سلیمالفطرت این آیه را میخواند احساس تعجب میکند و از خود میپرسد که خداوند متعال که در وصف او: {وَلا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا{(بقره / 255) «حفاظت از زمین و آسمان خستهاش نمیکند». {لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ{(بقره / 255) «او را نه خواب میگیرد و نه چرت». وارد شده است چه نیازی است که عدم خستگی را از خود نفی کند. و بگوید که او بعد از آفرینش آسمانها و زمین خسته نشده است؟ اما وقتی تورات را مطالعه نماید میبیند در آن نوشته شده است که خداوند در شش روز زمین و آسمانها را آفرید و روز هفتم استراحت نمود[4]. در ترجمههای عربی آمده است «فاستراح فی یوم السابع». در ترجمه مستند کنگ جیمس کلمات ذیل به چشم میخورد: [And He Rseted in Seventh day from all His work which He had made].[5] آری، بعد از این تصریحات است که انسان به لزوم و اهمیت تعبیر {وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ } پی میبرد و اذعان مینماید که این جمله در واقع به منظور رد عقیدة جهلآمیز و ازالة سوء فهم، ایراده شده است، آن هم درباره ملتی که مدعی علم و هدایت بودند، شاید همین دلیل است که آنها تا به امروزه شنبه را گرامی میدارند و در آن کاری را انجام نمیدهند. قرآن مجید عقیدة نصاری دربارة حضرت مسیح علیه السلام را سه نوع ذکر کرده است: 1- { لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ{(مائده / 17) «کسانی که میگویند: همانا عیسیبن مریم خداست کافر هستند». 2- {وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ}(توبه / 30) «و مسیحیان میگویند که مسیح پسر خداست». 3- { وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ{(بقره / 116) «و میگویند: خدا فرزندی دارد. نه هرگز؛ او از این تهمتهای ناروا پاک و مبراست». 3-2- { وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا (٨٨)لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا (٨٩) }(مریم / 88-89) «و میگویند: خدا فرزندی دارد. واقعاً حرف زشتی را به زبان آوردهاید». 3-3- { وَمَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا (٩٢)}(مریم / 92) «شایان شأن خدا نیست که کسی را به فرزندی بگیرد». 3-4- {وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ}(اسراء / 111) «و بگو: تمام تعریفها سزاوار خدایی است که نه فرزندی دارد و نه شریکی در فرمانروایی». 3-5- { وَيُنْذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا (٤)}(کهف / 4) «و کسانی را که میگویند: خدا کسی را به فرزندی گرفته، بترساند». آیا نمیتوان گفت: اینجا فقط تفاوت، شیوه بیان است و مفهوم و معنی یکی است؟ خیر! اگر در پرتو تاریخچه فرقههای مسیحی و مطالعه عقاید آنان آیات فوق قرآن مجید را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که چه تفاوتهای دقیقی در این آیات وجود دارد؛ مخصوصاً وقتی این مسئله روشن شده است که گروهی از مسیحیان به نام [Adoptionist] معتقد هستند که حضرت مسیح فرزند صلبی خدا نیست بلکه معاذالله متبنا یا پسرخوانده [Adopt] اوست، آنگاه انسان به اعجاز قرآن مجید اذعان مینماید که چگونه پیامبر امی هزار و چهارصد سال قبل بر اساس وحی الهی پرده از روی حقیقت برداشته است و فرق تاریکی را که خود مسیحیان از آن آگاهی نداشتند در نظر گرفته و به آن اشاره کرده است؛ علامه عبدالماجد دریابادی در این خصوص مینویسد: «یکی از فرقههای مسیحی به نام اتحادیون [Adoptionist] گذشته است عقیده اساسی آنها «تبنیت یا اتحادیت» [Adoptionism] بوده است خلاصه عقیدةشان این است که اقنوم اول یعنی خداوند اعظم و برتر مسیح را فرزند متبنای خود قرار داده و شریک الوهیت خویش گردانیده است اکنون او در تمام صفات الهی همانند الوهیت و مالکیت شریک و سهیم میباشد. مدارک دال بر این عقیده در تاریخ 185 میلادی وجود دارد، در قرن ششم پاپ دوم این عقیده را الحاد و زندقه دانست، در قرآن کریم صریحاً به این شاخة مسیحیت اشاره شده است»[6]. این سخنان باریک و این بعد اعجازآمیز خارج از قدرت یک انسان است آن هم انسانی که درباره خیلی از اندیشههای یهود و نصاری اطلاعات دقیقی نداشت. بدون تردید این کتاب صحیفة عالمالغیب است که در آن هیچ شک و تردید و عیب و نقصی وجود ندارد. {وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ (٤١)لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (٤٢)} (فصلت / 41-42) «قرآن کتابی است ارزشمند؛ دروغ نه از جلو نه از عقب، به آن راه نخواهد یافت: نازلکردة خدای دانا و ستوده است».
[1]- بنگرید به کتاب پیدایش باب 46 و 47. [2]- ج 2، ص 952، چاپ چهارم. [3]- برگرفته از تفسیر ماجدی، تألیف (مولانا عبدالماجد دریابادی). [4]- پیدایش، 2/2. [5]- پیدایش، 2/2. [6]- تفسیر ماجدی.
از کتاب: اصول و مبادی فهم قرآن، مؤلف: امام سید ابوالحسن علی ندوی رحمهالله، مترجم : محمد قاسم قاسمی مصدر: IslamWebPedia.Com دائرة المعارف شبکه اسلامی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|