|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>اشخاص>شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله
شماره مقاله : 8207 تعداد مشاهده : 372 تاریخ افزودن مقاله : 15/9/1389
|
شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله
شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله يکي از بزرگترين و بزرگوارترين علماي اهل سنت و جماعت است که متاسفانه در زمان خود و حتي الان حسودان و کينه توزاني داشته است که دائما سعي در تخريب شخصيت اين عالم بزرگوار داشته اند، همانگونه که شيخ محمد بن عبدالوهاب در زمان خويش با معاندان و کينه توزاني از فرق گمراه روافض صوفيه و گاها اشاعره داشته اند، شيخ الاسلام نيز از سوي اين فرق مورد هجوم و افترا و اکاذيبي قرار گرفتند تا وي را نزد مسلمانان تخريب نمايند.
اسم ايشان تقي الدين احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام مشهور به شيخ الاسلام ابن تيميه الحراني الدمشقي الحنبلي است.
شيخ الاسلام ابن تيميه در شهر حرّان که از مراکز مهم اديان قديم است متولد شد، و اين شهر در کردستان ترکيه نزديک شهر اورفه که فعلاً شهرى آباد ميباشد، واقع شده است.
تاريخ تولد شيخ الاسلام ابن تيميه را جمهور مورخين از جمله شاگرد او حافظ ابن کثير دهم ربيع الاول سال (661هـ) دانستهاند.
هنوز ابن تيميه به هفت سالگي نرسيده بود که مغولها بعد از تصرف عراق به حرّان محل ولادت او حمله كردند، و اين خاندان علم و فرهنگ مجبور شدند وطن خويش را ترک نموده و به شام هجرت نمايند. آنها سرزمين شام را به اين خاطر انتخاب نمودند که مغولها هنوز به آن سرزمين راه نيافته بودند.
زندگي ابن تيميه يک زندگي کاملا علمي بوده است او در سنين جواني شروع به تدريس و تصنيف کرد تا جائيکه کتابخانهي اسلامي را با نوشتههاي پر بار خويش غني ساخت.
حافظ ابن عبدالهادي ميفرمايد: "هيچ کسي را از متقدمين يا متأخرين امت اسلامي نميشناسم که تصنيفاتي مانند تصنيفات ابن تيميه، و يا نزديک به آن داشته باشد."
امام ذهبي رحمه الله درباره ي ايشان مي گويد:" شيخ ما شيخ الإسلام يگانه ي زمان خويش و درياي علم و دانش بود." همچنين مي گويد: " شيخ الاسلام از ديگران در شناخت فقه و اختلاف مذاهب و فتاواى صحابه و تابعين صاحب فضل در مذاهب اربعه پيشي جست و همتايي ندارد."
و باز مي گويد: " او درياي دانش بود و از معدود نوابغ و پارسايان و فرزانگان و بزرگان و انسان هاي شجاع و بخشنده و سخاوتمند روزگار بود. مردي عمامه اي لازم داشت و وارد مجلس ابن تيميه شد و او با حکماي هم عصرش بود، وقتي آن مرد که خجالت مي کشيد درخواست چيزي بکند اشاره اي نمود، ابن تيميه عمامه اش را برداشت و آن را باز کرده و از نصف دو تکه نمود و يک نصف را براي خود برداشت و نصف ديگر را به او داد! بخشش وي از اين دست بود. او خود را به دادن صدقه قبل از نمازها و دعاهايش تا حد امکان عادت داده بود. چون وقتي که قبل از نجوا کردن با پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم صدقه دادن مستحب باشد، طبيعتاً استحباب آن پيش از مناجات با خداوند متعال و دعاء و نمازها اولي تر است."
ابن سيد الناس مي گويد: "سيد و استاد ما جناب امام دانشمند علامه ي فرزانه و خبره، حافظ و پارسا و پرهيزگار، پيشوا و شيخ اسلام و سرور علما و سرمشق پيشوايان و بزرگان، ياور سنت و کوبنده ي بدعت، حجت خداوند بر بندگان، بازدارنده ي کجروان و سرکشان است." و باز در مورد او مي گويد: " هنگامي که پيرامون تفسير سخن مي گويد (شيخ الاسلام ابن تيميه) پرچم دار آن است و زمانيکه در فقه فتوا مي دهد نهايت آن را دريافته است."
حافظ ابن كثير رحمه الله مي گويد: "کسي چون او در راز و نيازش، در ياري جستن از خداوند متعال، توجه و روي آوردن بسيار به پروردگار را نديده ام."
امام سيوطي رحمه الله گفته است: "ايشان شيخ اسلام حافظ، نکته سنج، فقيه، مجتهد، مفسر، يگانه ي زمان و يکي از مشاهيري که اقيانوس دانش و از زمره ي معدود نوابغ پارسا و دردانه ها بود."
امام شوكاني رحمه الله مي گويد: "پس از ابن حزم کسي مانند وي را نديده ام و گمان ندارم که فاصله ي زماني بين اين دو مرد همانند ايشان يا مدعي آن را به خود ديده باشد."
ابن دقيق العيد رحمه الله بعد از آنکه از وي سؤال کردند: "آيا او را ديده اي؟ پاسخ داد: او را ديده ام. گفتند: با او سخن نيز گفته اي؟ گفت: با وي سخن گفته ام. پرسيدند: با وي به مناظره نشسته اي؟ پاسخ داد: خير. گفتند: چرا؟ گفت: چون او سخن گفتن دوست داشت و من خاموشي را. (يعني او وقتي به سخن مي پرداخت همچون سيلي پيشرو بود و براي آنکه او درياي دانش بود.) پرسيدند: درباره ي او چه مي گويي؟ گفت: گويم که او کسي چون خود را هرگز نديد."
حافظ ابن حجر رحمه الله مي گويد: "شهرت امامت شيخ تقي الدين اظهر من الشمس است. ملقب ساختن ايشان به عنوان شيخ الاسلام از حيات وي تا کنون بر زبان دانايان جاريست و در طول آينده نيز همچون گذشته ادامه خواهد يافت و جز افراد ناآگاه و بي انصاف کسي منکر اين عنوان نيست. او بزرگ ترين قيام را عليه بدعتگران، روافض، حلوليه و اتحاديه برانگيخت.. حافظ ابن حجر رحمه الله ادامه مي دهد: در مورد برتري او در در دانش ها و بازشناسي گفتار و مفهوم از همديگر، بزرگان هم عصر وي اعم از امامان شافعي و دانشمندان حنبلي بدان ازعان داشتند."
ابوالحجاج مزي مي گويد: "چون او کسي را نديده ام." اين درحالي است که ابوالحجاج از نکته سنج ترين دانشمندان و حافظي کارآزموده و ريزبين بود که تسلط بسياري بر جرح و تعديل و علم رجال و اسانيد داشت، درباره ي شيخ الإسلام مي گويد: "کسي چون او را نديده ام و او نيز چون خود کسي را نديده است. کسي را داناتر به کتاب خدا و سنت رسول الله صلى الله عليه و سلم و پايبندتر از وي بدان را نيافته ام."
و اين اقوال اهل علم در مورد شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله بود و ديديم که بجز اهل بدعت کسي با او کينه توزي نمي کند زيرا اهل بدعت از ردود و باطل شدن عقايدشان توسط کتابهاي ابن تيميه زخم خورده هستند و لذا چاره اي جز افترا و و ترور شخصيت اين بزرگوار ندارند.
برگ ديگر زندگي شيخ الاسلام ابن تيميه رضي الله تعالى عنه انصاف اوست. ايشان مردي بود که حتي در برخورد با مخالفانش منصفانه عمل مي کرد. سلطان خواست تا مرداني را که به شيخ الاسلام نزد وي بهتان زده بودند و فتواي قتل او را داده بودند را به قتل برساند و آنان پيشتر به برکناري سلطان فتوا داده بودند. وقتي سلطان دوباره بر تخت سلطنت نشست. از شيخ الاسلام درخواست فتواي قتل آنان را نمود. ولي او بر زنوان نشست و گفت: از خدا بترس! آن ها جوهره ي دين اسلام هستند اگر آن ها را به قتل برساني مانند آنان را هرگز نخواهي يافت! و آنقدر با سلطان گفت و اصرار کرد تا او را از قصد کشتن آنان منصرف ساخت.
قاضي ابن مخلوف که از سرسخت ترين دشمنان ابن تيميه و از جمله کساني است که به قتل وي فتوا داده بودند مي گويد: کسي را مانند ابن تيميه نديده ايم، ما سعي داشتيم او را به قتل برسانيم ولي زماني که او بر ما چيره گشت از ما درگذشت! انسان عالم بايد به خاطر خداوند لله تبارك وتعالى انصاف به خرج دهد. چنين کسي با هر فرقه و گروهي انصاف نگاه داشته و حق هر صاحب حقي را به او بازمي دهد و نکات منفي و مثبت را به ياد داشته باشد. اين بحث گسترده اي است که در اين مقاله نمي گنجد، ولي گوشه از آن را بازگو مي کنيم.
در اواخر شوال سال (728هـ) شيخ الاسلام ابن تيميه مريض شد و بيماري ايشان بيست و چند روز ادامه يافت تا اينکه در سحرگاه بيست و دوم ذي القعده (728هـ) بعد از يک عمر دفاع از اسلام و سنت پيامبر و ساکت نمودن اهل بدعت در قلعۀ دمشق جهان فاني را وداع گفت. (إنا لله و إنا إليه راجعون).
خبر وفات شيخ الاسلام چون صاعقه بر مردم اثر کرد، و زن و مرد بسوي قلعهي دمشق آمدند..
آنگاه غسل پيکر شيخ آغاز شد، کسي که متولى غسل ايشان شد امام حافظ مزي رحمه الله تبارك و تعالى بود، وي چندين مرتبه بر وي نماز خواند، و جنازه اش را به سوي مسجد اموي حمل نمودند. مردم شهر از اول بامداد در آنجا گردآمده بودند. چنين عده ي کثيري براي تشييع جنازه ي کسي ديده نشده بود جز در تشييع جنازه ي امام احمد که آن هم به اندازه اي که براي جنازه ي ابن تيميه رحمه الله تعالى و رضي عنه گردآمده بودند نبود. برخي تعداد مردان را حدود سيصدهزار تن عنوان کرده اند و اين به جز کساني است که براي نماز به سوي قبر وي رفته بودند. نماز جنازه اعلام شد و مردم جمع شدند، خيابان ها از گريه و زاري، ستايش و دعا و رحمت گويي پر شد، مردم عمامه ها و منديل هاييشان را بر روي پيکر وي مي انداختند و اين عمامه ها بر روي مردم مي افتاد و کسي بدان توجه نمي نمود، کار در خيابان خيل مشکل گشتو چندين برابر شد و مردمان بيشتري جمع گشتند. جنازه را همان جا نهاده و برادرش زين الدين پيشنماز شد و سپس وي به سوي را مقبره اش که پهلوي برادر ديگرش شرف الدين عبدالله قرارداشت حمل کردند. از حضور در اين مراسم جز کساني که توان آن را نداشتند بازنماندند. تعداد مردان را به جز عده ي زنان حدود شصت الي دويست هزار نفر ذکر کرده اند. تعداد زنان حاضر نيز به جز کساني که بر بام خانه ها و ساختمان ها بودند حدود پنج هزار تن تخمين مي زنند.
در تاريخ دمشق چنين ازدحامي سابقه نداشت! امام برزالي مي گويد: کسي نمي تواند تعداد شرکت کنندگان در مراسم را تعيين کند. و به طور تقريبي اين تعداد برابر است با عده ي افرادي ازاهالي شهر که توان حضور داشتند. ابن رجب بيان مي نمايد: در ديگر سرزمين هاي اسلامي دور و نزديک، در يمن و چين و ...، بر وي نماز جنازه ي غايب خواندند و به مسافران خبر داده شد که در دورترين نقاط چين براي نماز بر جنازه ي او در روز جمعه نداداده شده است. نماز بر شارح و ترجمان قرآن کريم.
بزار مي گويد: خبر وفات وي به هيچ شهر و دياري نرسيد مگر آنکه در همه ي مسجدهاي جامعه بر وي نماز بخوانند. بويژه در سرزمين مصر و شام و عراق و تبريز و بصره و ساير شهرها. در مورد هيچ جنازه اي چنان وقار و هيبتي که براي جنازه ي پيدا بود ديده نشد. يکي از شاگردانش با ديدن اين منظره متاثر شده و در ميان مردم بانگ برآورد که: جنازه ي امامان سنت چنين است و
مردمان همگي باصداي بلند گريستند و زاري نمودند!
آنان حق داشتند که بر خورشيدي بگريند که در نيمروز آنان را گذاشته و پس از باز کردن راه سنت و پايه نهادن اساسي براي منهج سلف و محکم داشتن ستون ها آن به سوي پروردگار خويش شتافته بود. کسي که با مبتدعان مناظره نموده و با تير سنت بر آنان حمله برده و قلب آنان را آماج اين تيرها قرارداده بود رضي الله تعالى عنه و أرضاه.
امت اسلامي اگر چه ظاهراً اين عالم مدافع خويش را از دست داد، اما کتابها، رسالهها و فتاواي شيخ الاسلام ابن تيميه به ياري الله روشنگر راه و چراغ هدايت براي آنها خواهد بود.
اما به سوال بازگرديم: اين مواردي که در سوال آمده نيز از شبهات و کينه توزيهاي روافض و بقيه ي اهل بدعت است که از ردود اين شيخ بزرگوارد دلخور شده اند و قصد دارد ابن تيميه رحمه الله و نفوذ کلام ايشان را نزد مسلمانان تخريب نمايند.
برخي از موارد فوق الذکر در مورد اثبات صفات درست هستند ولي ظاهرا قائل آنها از عقيده ي اهل سنت و جماعت يا بيخبر است و آنرا درک نکرده و يا آنکه عمدا سعي در ايجاد تشويش در عقيده ي اهل سنت و جماعت دارد، بعنوان مثال اهل سنت و جماعت عقيده دارند که خداوند ساق، يد، عين، سمع، قدم، و وجه (صورت) دارد، زيرا الله تعالي خود در کتاب خويش و پيامبر صلي الله عليه وسلم در احاديث صحيح خود آن صفات را براي الله تعالي اثبات نموده اند:
اثبات شنيدن و ديدن براي الله سبحانه و تعالي:
الله تعالي مي فرمايد:{ليس كمثله شيء وهو السميع البصير}(شوري 11) «به تأكيد هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بيناست» و مي فرمايد:{إن الله نِعِمَّا يعظكم به إن الله كان سميعاً بصيراً}(نساء 58) «نيكو چيزي است كه خداوند شما را به آن پند مي دهد همانا خداوند شنواي بيناست».
اثبات وجه براي الله سبحانه:
مي فرمايد:{ويبقى وجه ربك ذو الجلال والإكرام}(رحمن 27) «و وجه پروردگار تو كه صاحب جلال و اكرام است باقي مي ماند»{ كل شيء هالك إلا وجهه}(قصص 88) «همه چيز جز وجه خداوند نابود مي شود».
اثبات دو چشم براي الله تعالي:
مي فرمايد:{واصبر لحكم ربك فإنك بأعيننا}( طور 48) «در برابر دستور پروردگارت شكيبا باش به راستي كه تو در برابر چشمان ما قرار داري»{وحملناه على ذات ألواح ودسر تجري بأعيننا جزاء لمن كان كفر}( قمر 13- 14) «او را بر تخته دار و ميخ آجين(كشتي) سوار كرديم كه در مقابل چشمان ما روان بود اين كيفر كساني است كه كافر شده بودند»{وألقيت عليك محبة مني ولتصنع على عيني}( طه 39) «و بر تو محبتي از خود افكندم تا در برابر چشمان من پرورش يابي».
اثبات شنيدن و ديدن براي الله سبحانه و تعالي:
مي فرمايد:{قد سمع الله قول التي تجادلك في زوجها وتشتكي إلى الله، والله يسمع تحاوركما إن الله سميع بصير}( مجادله 1) «خداوند سخنان(زني) را كه در بارهي شوهرش با تو(پيامبر) گفتگو و به خداوند شكايت مي كرد، شنيد؛ و خداوند گفتگوي شما را مي شنود زيرا خداوند شنواي بيناست» و مي فرمايد:{لقد سمع الله قول الذين قالوا إن الله فقير ونحن أغنياء}(آل عمران 181) «همانا خداوند سخن كساني كه گفتند خداوند نيازمند است و ما بي نيازيم را شنيد»{ام يحسبون أنا لا نسمع سرهم ونجواهم بلى ورسلنا لديهم يكتبون}(زخرف 80) «آيا اين چنين مي پندارند كه ما راز و نجوايشان را نمي شنويم؟ آري مي شنويم و فرستادگان ما نزد آن ها مي نويسند» و مي فرمايد:{إنني معكما أسمع وأرى}( طه 46) «من همراه شما هستم مي شنوم و مي بينم» و مي فرمايد:{ألم يعلم بأن الله يرى}(علق 14) «آيا ندانست كه خداوند مي بيند»{الذي يراك حين تقوم وتقلبك في الساجدين إنه هو السميع العليم}(شعراء 218- 220) «كسي كه تو را هنگامي كه برمي خيزي مي بيند و حركت تو را در ميان سجده كنندگان (مي بيند) همانا او شنواي داناست»{ وقل اعملوا فسيرى الله عملكم ورسوله والمؤمنون}( توبه 105) «و بگو (هر چه مي خواهيد) انجام دهيد كه به زودي خدا، پيامبر و مؤمنان عمل شما را مي بينند».
اثبات پا و قدم براي الله سبحانه و تعالي:
پيامبر صلي الله عليه وسلم مي فرمايد:( لا تزال جهنم يلقى فيها، وهي تقول: هل من مزيد؟ حتى يضع رب العزة فيها رجله) وفي رواية: ( عليها قدمه فينزوي بعضها إلى بعض فتقول قط قط ) «دوزخيان در آتش انداخته ميشوند و دوزخ ميگويد: آيا بيشتر از اين هم هست؟ تا جايي كه خداوند متعال پايش و در روايتي قدمش را در آن ميگذارد. آن گاه برخي از قسمت هايش در هم پيچيده ميشود. پس دوزخ ميگويد: بس است بس است».( متفق عليه: بخاري 6661 و مسلم 2848 من حديث انس بن مالك)
اثبات ساق براي الله تعالي:
قرآن مي فرمايد: « يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ»( قلم 42)
يعني: «روزي كه ساق (خداوند) ظاهر مي شود» يعني: در آن روز كه خداي عزوجل ساق خود را آشكار كند كار، اوضاع به غايت دشوار ميشود. و در حديث شريف به روايت بخاري و غير آن از ابيسعيد رضي الله عنه آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمودند: «پروردگار ما ساق خود را برهنه ميكند پس هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنهاي براي او سجده ميكنند و كساني كه از روي ريا و سمعه در دنيا سجده ميكردند، باقي ميمانند پس تا ميروند كه سجده كنند، پشت آنان (مانند تخته الواري راست ميايستد) و قادر به سجده كردن نميشوند».
{با اين حساب و بنا به قول اهل بدعت، شخص پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز العياذبالله متهم به تجسيم مي شوند؟!}
اثبات صدا و كلام براي الله تعالي:
پيامبره مي فرمايد:(يقول تعالى: يا آدم، فيقول: لبيك وسعديك، فينادي بصوت: إن الله يأمرك أن تخرج من ذريتك بعثا إلى النار) «يا آدم ،آدم مي گويد پروردگارا گوش به فرمانم، پس همراه با صوت او را ندا مي دهد كه خداوند تو را امر مي دهد كه از فرزندانت گروهي را به سوي آتش بفرست» (متفق عليه: بخاري 3348 و مسلم 222 من حديث ابي سعيد خدري )
و پيامبره مي فرمايد: (مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا سَيُكَلِّمُهُ اللَّهُ لَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ تُرْجُمَانٌ) «هيچ يك از شما نيست مگر اين كه خداوند با او سخن خواهد گفت در حالي كه بين او و خدا توضيح دهنده اي نيست(يعني اين كه بين او و خدا هيچ واسطه اي نيست)».( أخرجه بخاري 7443 و مسلم 1016 من حديث عدي بن حاتم)
ولي بايد دانست که اهل سنت کيفيت و تمثيل را براي اين صفات و مابقي صفات ديگر الله تعالي قائل نيست، بعبارتي همانطور که شيخ الاسلام ابن تيميه در عقيده واسطيه فرموده است، اهل سنت اين صفات را بدون تمثيل يا تشبيه يا تحريف يا تکييف اثبات مي کند، پس اين عبارت به معناي عدم تجسيم است.
در اينجا لازمست چند نکته در مورد اسماء و صفات الهي گفته شود:
اولا؛ اهل سنت و جماعت، اسمها و صفتهايي را براي الله تعالي ثابت مي کند که آن اسم و صفت يا در قرآن آمده باشد، يا در احاديث صحيح پيامبر صلي الله عليه وسلم وارد باشد. پس هر اسم و صفتي لايق خدا نيست مگر آنچه که در قرآن يا حديث آمده باشد.
دوما؛ اهل سنت و جماعت، اسمها و صفتهاي باري تعالي را تشبيه به اسم يا صفت خلايق نمي کنند، همچنين آنها را تمثيل و تحريف (معنايي و لفظي) نمي کنند و منکر اسمآء و صفات الهي (که در عقل انسان نمي گنجند) نيستند. (مثلا اهل بدعت صفت "يد" به معناي دست را از الله تعالي نفي مي کنند، زيرا گمان دارند که اگر آن صفت را براي الله تعالي ثابت کنند در حقيقت خدا را با خلايق تشبيه کرده اند و مي گويند اين مخلوقات هستند که دست دارند و خدا دست ندارد و اگر بگوييم خدا دست دارد مانند اينست که بگوييم خدا بمانند مخلوقاتش است! و بعد مي گويند که منظور از "يد" در قرآن، يعني "قدرت"! درحاليکه هيچ دليلي براي اين معني خود ندارند.) اما اهل سنت اين تفکر را رد مي کند، و مي گويند چون الله تعالي خود در قرآن صفت دست را براي خويش آورده، پس ما نمي توانيم منکر آيات قرآن باشيم؛ و اين گفته ي ما نيز به اين معني نيست که چون براي خداوند صفت دست را انکار نمي کنيم، پس دچار تشبيه شده ايم؛ بلکه ما دست را براي خدا بگونه اي ثابت مي کنيم که لايق خود الله تعالي باشد و لازمه ي اثبات صفت دست اين نيست که دست الله تعالي بمانند دست خلايق باشد؛ چرا که هيچکدام از صفات الهي بمانند صفات مخلوقاتش نيست هرچند که در اسم تشابه داشته باشند زيرا الله تعالي خود مي فرمايد:
«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»(شوري 11) يعني: هيچ چيز همانند او نيست.
پس دست الله تعالي نيز بمانند مخلوقاتش نيست. پس چگونه است؟ جواب در نکته ي سوم مي آيد:
سوما؛ اهل سنت و جماعت براي اسماء و صفات الهي کيفيت و چگونگي آنها را بيان نمي کند؛ بلکه به معناي آنها اکتفا مي کنند؛ مثلا اهل سنت عقيده دارد که خداوند داراي صفت "يد" است؛ زيرا قرآن فرموده که الله تعالي داراي "يد" است، چنانکه مي فرمايد:
«يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(فتح 10) يعني: و دست خدا بالاى دست آنهاست.
حال اهل سنت براي صفت "يد" کيفيت قائل نمي شود و توضيح نمي دهد که مثلا دست الله تعالي به چه صورت و کيفيتي است، زيرا ما به آن علم و آگاهي نداريم و هرچه بگوييم از روي حدس و گمان است، لذا کيفيت صفات (نه معناي آنها) را به خود الله تعالي واگذار مي کنيم. اما با اين وجود هرچند که کيفيت را براي صفات الله تعالي ثابت نمي کند ولي معناي آنها را بيان مي نمايد زيرا صفات الله تعالي با زبان و الفاظ عربي در قرآن بيان شده اند و مي دانيم که زبان عربي داراي معني است و بدون معني نيستند؛ پس هنگامي که الله تعالي در قرآن که با زبان عربي نازل شده ، صفت "يد" را براي الله تعالي ثابت مي کند؛ واضح است که "يد" در زبان عربي، معني "دست" را مي دهد نه معني "قدرت" يا هر معناي ديگري.. پس اهل سنت و جماعت معناي اسمها و صفتهاي الله تعالي را تفويض نمي کنند (يعني همانند کيفيت آنها را به خدا واگذار نمي کنند) و بلکه معناي آنها را بر طبق معنيشان در زبان عربي اثبات مي کنند بدون آنکه قائل به تشبيه يا تمثيل شوند يا بخواهند آن معاني را تحريف معنايي يا لفظي کنند يا بطور کل منکر آن شوند.
جالب اينست درحالي شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله از طرف کينه توزان و حسادت ورزان به تجسيم متهم مي شود که خود در کتاب عقيده واسطيه چنين مي گويد:
" از نشانه هاي ايمان به خداوند اين است كه ايمان داشته باشيم به آن چه خداوند خود را با آن توصيف كرده و به آن چه رسولش محمد صلي الله عليه وسلم خبر داده است بدون تحريف، تعطيل، تعيين كيفيت و تمثيل يعني اهل سنت و جماعت ايمان دارند به اين كه الله سبحانه و تعالي{ليس كمثله شيء وهو السميع البصير}(شوري 11) «به تأكيد هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بيناست» و صفتي را كه خداوند خود را به آن توصيف نموده، نفي نمي كنند و هيچ سخني از احاديث و آيات را از جاي خود تحريف نمي نمايند و نام ها و نشانه هاي خداوند را انكار نمي كنند و براي آن تعيين كيفيت نمي نمايند و صفات او را به صفات مخلوقاتش تشبيه نمي كنند زيرا الله سبحانه و تعالي همتا، مانند و نظيري ندارد و با مخلوقاتش مقايسه نمي شود و خداوند به نفس خود و به غير از خود داناتر و آگاهتر است."
و بايد دانست که اين عقيده ي اهل سنت و جماعت از زمان پيامبر صلي الله عليه وسلم تا به الان بوده است و سخن جديدي از شيخ الاسلام نيست، و همان عقيده اي است که امام شافعي و احمد و مالک و بقيه ي سلف در مورد صفات داشتند. اما چون اهل بدعت و فرق ضاله اين صفات را تاويل مي کنند و يا تحريف کرده و يا بکلي انکار مي کنند، لذا اگر کسي برخلاف عقيده ي فاسد آنها آن صفات را همانطور که خود در قرآن و کتاب خويش آنرا براي خود اثبات نموده، براي الله اثبات کند، به او مي تازند و او را با معيار باطل خود در مورد اسماء و صفات خداوند مي سنجند و چنانکه برخلاف عقيده ي و معيار آنها بود، وي را متهم مي کنند به تجسيم يا تشبيه و يا ديگر اتهامات ديگر در حاليکه غافلند از اينکه عقيده ي آنها فاسد و باطل است! و براي همين است که دشمنان و کساني که نسبت به شيخ الاسلام حسادت مي ورزند، به ايشان تهمت تجسيم مي زنند درحاليکه ايشان خود تجسيم را کفر مي دانند!! براي تفصيل در اين قضيه به فتواي (4334) مراجعه کنيد.
اما ما از صحت گفته هاي حافظ ابن حجر رحمه الله خبر نداريم ولي از همين مطالب وي (اگر درست باشند) چنين برداشت مي شود که حافظ فقط نقل قول بقيه را که نسبت به ايشان کينه داشتند آورده اند ولي خود چنين اتهاماتي به ايشان نزدند، چنانکه در ابتداي مطلب تمجيد حافظ ابن حجر رحمه الله را از ايشان آورديم و اگر نسبت آن مطالبي که در سوال آمده به حافظ ابن حجر درست باشد، پس در اينجا حافظ فقط نقل قول معاندين شيخ الاسلام را آورده و چه بسا در ادامه از شيخ الاسلام دفاع کرده باشد ولي متن را بريده باشند!.
اما مواردي که از شيخ الاسلام در مورد علي رضي الله عنه نقل شده بدون شک و ترديد اکاذيبي است که هيچ سندي بر آن وجود ندارد، البته ذکر اينکه علي رضي الله عنه دچار خطا شده باشد يا خير، به معناي تضعيف شخصيت علي رضي الله عنه نيست بلکه به معناي عدم معصوم بودن است، ولي چون روافض اين امر را ناخوشايند مي دانند و مخالف عقيده ي عصمت آنهاست، بنابراين ذکر اين مطلب که علي رضي الله عنه خطا کرده آنها را خشمگين مي کند و لذا به قائل چنين گفته اي مي تازند.. وگرنه در عقيده ي اهل سنت همه بجز پيامبر صلي الله عليه وسلم مرتکب خطا مي شوند و حتي پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز گاها در اجتهادات خويش دچار اشتباه مي شدند!
حال ببينيد شيخ الاسلام ابن تيميه در کتاب عقيده واسطيه در مورد اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وسلم چه مي گويند: " اهل سنت و جماعت، اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم را دوست مي دارند و وصيت رسول الله صلي الله عليه وسلم را در موردشان حفظ مي كنند هنگامي كه در روز غديرخم فرمود:(أذكركم الله في أهل بيتي)( أخرجه مسلم 2408 من حديث زيد بن أرقم)
«در مورد اهل بيت من خدا را در نظر داشته باشيد» .. اهل سنت و جماعت از آن چه اهل بدعت و گمراهي در حق صحابه و اهل بيت مي گويند اعلام برائت مي نمايند: از طريقه و راه روافض كساني كه نسبت به صحابه بغض و كينه مي ورزند و به آن ها دشنام مي دهند و طريقه و راه نواصب كساني كه اهل بيت را با سخن يا عمل اذيت مي نمايند اعلام برائت مي نمايند."
اما براي آنکه آن اکاذيبي که به شيخ الاسلام نسبت داده مي شود که ايشان علي رضي الله عنه را متهم به رياست طلبي کرده اند، را آشکار نماييم، اين نقل قول را از خود ابن تيميه رحمه الله از کتاب عقيده واسطيه مي آوريم تا بر همگان روشن شود که کينه توزان اين عالم بزرگوار اهل سنت چقدر نسبت به ايشان کينه دارند و قصد دارند تا ايشان را تخريب نمايند:
" (اهل سنت و جماعت) به آن چه به صورت تواتر از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و ديگر صحابه نقل شده اقرار مي كنند كه بهترين اين امت بعد از پيامبره، ابوبكر سپس عمر است و سومين آن ها عثمان و چهارمين علي رضي الله عنهم مي باشد همان گونه كه آثار بر آن دلالت دارند و همان گونه كه صحابه بر تقديم عثمان در بيعت اجماع نمودند. هر چند بعضي از اهل سنت در مورد عثمان و علي رضي الله عنهما اختلاف نمودند- بعد از اين كه بر تقديم ابوبكر و عمر اتفاق نمودند- كه اين دو افضل هستند پس دسته اي عثمان را جلو اندازند و سكوت كردند و در علي توقف نمودند و دسته اي علي را مقدم كردند و دسته اي توقف كردند اما امر اهل سنت بر تقديم عثمان سپس علي آرام و اسقرار يافت و اين مسئله- مسئله عثمان و علي- از مسائل اصول نمي باشد كه مخالفت در آن نزد جمهور اهل سنت باعث گمراهي شود اما در مسئله خلافت دچار گمراهي مي شود."
پيشنهاد مي شود کتاب "عقيده واسطيه" شيخ الاسلام ابن تيميه را از سايت نوار اسلام دانلود و مطالعه کنيد.
اما بدون شک استغاثه نمودن به پيامبر صلي الله عليه وسلم يا ديگر انبياء و اولياء شرک اکبر است و اين عقيده ي اهل توحيد است که مشرکان زمان با آن مخالفند، به فتواي (3341) مراجعه کنيد.
همچنين روايت "علي مع الحق والحق مع علي" روايتي ضعيف است، و حتي برخي از روايات و الفاظ ديگر آن موضوع و دروغ هستند. براي اثبات ضعف اين روايت به منابع زير مراجعه کنيد:
ميزان الإعتدال في نقض الرجال (3/396).
الكامل في ضعفاء الرجال (4/66).
صحيح وضعيف الجامع الصغير (17/386).
شيخ الألباني مي گويد: ( ضعيف ) حديث رقم : 3802 در ضعيف الجامع .
مجمع الزوائد (9/183).
حافظ ابن حجر در لسان الميزان (5232)
المعلمي در التنكيل (2472)
المغني في الضعفاء (2/394).
الضعفاء للأصفهاني (1/108).
الضعفاء والمتروكين لأبن الجوزي (2/106).
المقتنى في سرد الكنى (1/321).
اما مردمان تاکنون همچنان شيخ الاسلام ابن تيمه رحمه الله را گرامي داشته و به او ارج مي نهند و کتاب هايش را تدريس مي نمايند، هرکس که خداوند را بطلبد خداوند براي او چيزي را اراده مي کند که مي خواهد، و اين چه فوز و کاميابي بزرگي است براي علما!
فخر و مباهات تنها ازآن علما است، که آنان بر جاده ي هدايت و راستي اند و راهنمايان کساني هستند که طلب هدايت نمايند. هرکس به آن اندازه از ارزش و احترام برخوردار مي گردد که به نيکي و اصلاح پرداخته باشد، اشخاص نادان با علما و اهل علم و دانش سر ستيز دارند. بکوش تا با علم و دانش زندگاني ابدي را فراچنگ آوري! مردمان همه مردگاني هستند و تنها اهل علم و دانش زندگان اين جهانند.
آري، اين استاد بزرگوار و ارجمند خداوند تبارک و تعالي قدر و ياد او را برافراشت، چون عمر خويش را در مسير خدمت به دين خداوند متعال سپري نمود. اين همان مردي است که آنچه از آموخته هاي سنت را که مندرس و فرسوده بود را دوباره زنده نمود و شرع خداوند تبارك و تعالى را تجديد حيات بخشيد و پرچم عقيده ي سلفيه را برافراشت، در برابر هرگونه کجروي جنگيد و در راه خداوند تبارك و تعالى با شمشير و نيزه و در راه اعلاء كلمه ي الله عزوجل به جهاد پرداخت. در هر منصب گذراي دنيايي که بود پارسايي پيشه نموده بود. امکان آن برايش بود که حکمراني يک شهر را کاملاً به عهده بگيرد اما آن را نپذيرفت و گفت: من فردي مردمي هستم و مرد دولت نيستم. ايشان بدينگونه فقه مورد نظر خداوند عزوجل را پي گرفت و خويش را وقف خدمت به شرع خداوند تبارك وتعالى نمود.
ابن تيميه شخصي عادي و معمولي نبود، وي يکي از مفاخر گرانقدر امت اسلام، کوهي راسخ، پديده اي تاريخي، امتي جاي گرفته در ضمير يک مرد، منهجي نمايان گشته در رفتار يک انسان و تاريخي بود که به نام انسان نگاشته شده بود؛ وي شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله تبارك و تعالى بود.
صفحات زندگاني ايشان نوراني و درخشان از پرتوافشاني آن انوار هدايت بود که خاموشي نداشت. چون ما مسلمانان در ميان ديگر اقوام و ملت ها چنين شخصيت هاي پيشرو و راهبري را داريم، گردن امت ها و ملت ها در برابرش کج مي شود، کساني مانند ابن تيميه که با خطي از نور بر پيشاني زمان حک شده است و تا ابد ماندگار است؛ براي آنکه خداوند تبارك و تعالى پاداش نيک کرداران را تباه نمي سازد، اين سنتي جهاني در اين دنيا است.
خداوند تعالى اجر کسي را که کار نيک انجام مي دهد ازبين نمي برد. اين انسان که خون و جان خويش را به شرع خداوند عزوجل آميخته است، و روز و شب را پيوسته در خدمت به راه حق و راستي سپري نموده است. بي ترديد امت اسلام اين شخص را چون تاجي بر سر خود نهاده است و همچنان آوازه و نام شيخ الاسلام ابن تيميه در همه ي آفاق عالم پژواک مي يابد.
اما کساني که با وي به دشمني برخاسته و او را با تير واحدي هدف قرار داده اند، خداوند متعال نام و ياد آنان را فرونشاند و اکنون در زير لايه هاي عصور خفته اند و فراموش شده اند. اما خداوند تبارك و تعالى ياد ابن تيميه را تجديد نمود و قدر و ارج وي را بلند کرد و چنان شد که اکنون امت به دنبال وي در حرکت است و حتي دادگاه هاي شرعي در سرتاسر جهان اسلام بر اساس اجتهادات ابن تيميه که پيشتر بدان مي تاختند و طعنه مي زدند عمل مي نمايند و اکنون به عنوان شيوه اي پايدار در قوانين و دستوراتي که دادگاه هاي مذکور برپايه ي آن کار مي کنند.
ابن قيم الجوزيه مي گويد: "از شيخ الاسلام ابن تيميه شنيدم که مي گفت: در دنيا بهشتي هست ( يعني بهشت ايمان و آنچه پيامبر صلى الله عليه و سلم آورده است) که هرکس داخل آن نگردد در آخرت وارد بهشت نگردد.
يک بار به من گفت: دشمنانم چه مي توانند با من بکنند؟! بهشت و بستان من در سينه ي من است!! (يعني: ايمان و علم) هرجا که بروم همراه من هستند، زندان براي من خلوت است و اخراج و تبعيد برايم گردش و سياحت است و کشتن من شهادت در راه خداوند تبارك و تعالى است! پس تمام آن ها را به خداوند عزوجل سپردم، عنان تدابير را به قدر وامي گذارم، آنگاه ديگر دشمنان خداي تبارک و تعالي با طالب علمي که عنان زندگي خويش را به خداوند عزوجل سپرده است چه مي توانند بکنند؟ مي داند که در هر امري از امور زندگي اش حکمتي از جانب خداوند تبارك و تعالى نهفته است، مگر نام آن ذات پاک حکيــم نيست؟!"
همچنين ابن قيم جوزيه مي گويد: "هنگامي که ترس بر ما شدت مي گرفت و بدگمان مي گشتيم و دنيا بر ما تنگ و دشوار مي گشت نزد او مي رفتيم و کافي بود او را ببينيم و صدايش را بشنويم، در لحظه تمام آن حالات رخت برمي بست و به گشادگي سينه و قدرت و يقين و آرامش مبدل مي گشت! منزه است خدايي که بهشت را پيش از ديدار خويش به بندگانش نشان مي دهد و دروازه هايش را در سراي عمل برويشان مي گشايد. ابن قيم مي گويد: شنيدم که مي گفت: ذكر براي قلب مانند آب براي مشگ است، حال و روز مشگ در فراق آب چگونه است؟! دفعه اي نزدش رفتم درحاليکه او از نماز صبح فارغ شده بود، همچنان نشست و تا نزديکي هاي ظهر به ذکر خداوند مشغول شد و سپس روي به من نمود و گفت: اين بامدادان من است و اگر خود را تغذيه ننمايم نيروهايم سست گردند. يعني: آنکه ذكر خداوند تبارك و تعالى ماده ايست که بدان نيرويي مي گيرم که بر قلبم وارد آمده و آفاق جان مرا روشن مي کند و به کار و عمل براي خداوند تبارك و تعالى مي شتابد."
والله اعلم وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت IslamPP.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|