Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از عبدالله بن عمر رضي الله عنهما روايت است كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمودند: «مسلمان برادر مسلمان است و بر او ظلم نمي كند و تنهايش نمي گذارد ، و هركس به دنبال (برطرف كردن) نياز برادرش باشد خداوند نيز در پي بر طرف كردن نياز او خواهد بود و هر كس از مسلمان بلا و مصيبتي را رفع كند خداوند مصيبت روز قيامت را از او دور مي كند و هر كس (عيب) مسلماني را پنهان كند خداوند (عيوب و گناهان ) اورا در روز قيامت (از ديگران ) پنهان مي كند» (روايت از بخاري و مسلم).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاريخ>تاریخ ایران>قاجاریه

شماره مقاله : 8187              تعداد مشاهده : 581             تاریخ افزودن مقاله : 15/9/1389

نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام: قاجاریه


مؤلف: فریدون اسلام‌نیا


قاجاریه (1209-1343 ه‍. ق)
قاجاریه طایفه‌ای هستند، اصلاً از نژاد مغول و ظاهراً از قبایلی مي‌باشند که همراه تاتار در عهد چنگیز و اخلاف او از مغولستان به بلاد اسلامی آمده و در قسمت بین شام و ایران مخصوصاً در حدود ارمنستان مقیم شده بودند. شاه عباس اول صفوی، ایل قاجار که از ایلات تشکیل‌دهنده قزلباش بود، را از محل اصلی خود کوچ داد و ایشان را به سه محل مختلف فرستاد تا از آنان در مقابل ایلات مهاجم دیگر سدی تشکیل دهد. دسته‌ای را در قراباغ در مقابل کردان لزگی جمعی را برای جلوگیری از هجوم ترکمانان به گرگان و استرآباد و بالاخره دسته سوم را به مرو در جلوی ازبکان روانه نمود. قسمتی از قاجاریه که در ساحل راست رود گرگان سکونت داشتند، یوخاري‌باش (سکنۀ آن سر رودخانه) و مقیمین ساحل چپ را اشاقه‌باش (سکنۀ پایین رودخانه) مي‌خواندند و هر یک از این قبیله هم به تیره‌های دیگری منقسم بودند. قبیله‌ای که در ایران بعد از زندیه به قدرت رسید ایل اشاقه‌باش بود که آقا محمدخان قاجار از آن برخاست. هر دو قبیلۀ قاجار در قتل و انسان‌کشی و تعدی ‌گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند. در مازندران به دنبال گرویدن مردم آن دیار به مذهب اهل سنت حسن قلي‌خان قاجار در سال 1172 ه‍. ق 25 ذیقعده به مهمانی که ترتیب مي‌دهد، بزرگان اهل سنت آن دیار (گرگان و استرآباد) مانند فعان علي‌خان –محمدخان سوادکوهی – امام ویردی آقا – محمود آقا یوسف‌خان ایل بیگی – ملایار محمد پیشنماز – اعظم‌خان – قلندرخان – خضرخان – گلستان‌خان را با مکر و حیله و تزویر به شهادت مي‌رساند، بعد از تجاوز به ناموسشان کلیۀ اموال آن بزرگان را غارت مي‌کند. قاجار در آن دیار روزی هزار تن را به شهادت مي‌رساندند تا اینکه در همان سال (1172 ه‍. ق) کریم‌خان زند در نزدیکی شیراز به قاجار شکست سختی وارد مي‌سازد و آقا محمد خان و بعضی از برادران وی را با خود به شیراز مي‌برد تا از طغیان‌گری آنها در امان باشد. قبیلۀ گوکلان نیز از طوایفی بود که در گرگان مردان آن توسط قاجار قتل‌عام شدند و زنان و کودکانشان به اسارت درآمدند. به عقیدۀ قاجار اهل سنت کافر حربی بود[1].
آقا محمدخان را عادت بر این بود که نوکران و خدمتگزارانی که مورد خشم او واقع مي‌شدند فرمان مي‌داد شکمشان را پاره کرده امعاء و احشاء آنها را بیرون مي‌ریختند. این کسی بود که مؤسس سلسله خونخوار قاجار در ایران بود. سلسله‌ای که در حقیقت دنباله‌روی صفویه بود. پادشاهان آن با ایجاد حرمسراها گاهی تا چند هزار زنی و خواجه کردن صدها جوان بي‌گناه همچون صفویه و حکومت‌های باستانی ایران مانند ساسانیان از هیچگونه تعدی و تجاوز به جان و مال و ناموس مردم خودداری نمي‌کردند. پس از تسخیر کرمان، آقا محمدخان حکم به ویرانی و قتل‌عام و تنبیه مردم آنجا داد و امر کرد که از اهالی آنجا بیست هزار جفت چشم کنده به او تحویل دادند، او خود شخصاً چشم‌ها را شمارش کرد. سپس دستور داد تا به کلیه زنان آن دیار تجاوز شود و مردانش را به قتل رسانند. در همان سال (1209 ه‍. ق) آقا محمد‌خان به گرجستان لشکرکشی نمود بعد از تصرف آن دیار در 1210 ه‍. ق فجایع کرمان را در تفلیس تکرار نمود. بدین ترتیب سلسلۀ قاجاریه بر روی دریایی از خون بنا شد. این قتل‌عام‌های وحشیانۀ صفویه و افشاریه و قاجاریه جمعیت ایران که به قول شاردون در اوایل صفویه به چهل میلیون نفر مي‌رسید را به شش میلیون نفر در اواسط قاجاریه (تخمین کاپیتان سرجان مالکم) کاهش داد[2]. میلیون‌ها ایرانی قتل‌عام شدند. میلیون‌ها تن دیگر راهی دیار هند – عثمانی – ماوراءالنهر شدند. بدین ترتیب بود که یکی از بزرگترین گهواره‌های تمدن اسلامی به نابودی کشیده شد. بعد از قتل آقا محمدخان برادرزاده‌اش خان باباخان با عنوان فتحعلی شاه بر تخت سلطنت ایران نشست (1212 ه‍. ق) در زمان او کاپیتان سرجان ملکم بنیان‌گذار نفوذ همه جانبۀ انگلیس در ایران در طی سه سفر 1800 و 1808 و 1810 میلادی به ایران آمد. در سومین سفرش (1810 میلادی) فتحعلي‌شاه را وادار ساخت که لیندسی بتون به فرماندهی کل قشون ایران برسد. و نفوذی آنچنان پیدا کند که او را رستم ایران خوانند. آنها ارتش ایران را آنچنان از مهارت جنگی خالی کردند که در دو جنگ معروف ایران و روسیه وامانده شد.
دو دوره جنگ بزرگ میان ایران و روس در عهد فتحعلي‌شاه درگرفت که در دور اول ده سال به طول انجامید و با توافق‌نامۀ گلستان ولایات باکو – دربند – شکی – شیروان – قراباغ – گنجه و تمامی داغستان (شامل چچن) و گرجستان از ایران منتزع و به روسیه ملحق گردید. در دورۀ دوم نیز که طبق معاهدۀ ترکمانچای پایان یافت با اینکه ایران موفق شده بود روس‌ها را عقب براند، اما بدنبال تعهد روس‌ها در باب رساندن عباس میرزا این به اصطلاح قهرمانی ملی ایران به ولیعهدی ایران پیروزی ایراني‌ها به شکست انجامید و عهد‌نامۀ ترکمانچای به امضا طرفین رسید[3]. طبق آن عهدنامه ننگین علاوه بر تایید مجدد ایران بر قرارداد گلستان قسمت شمالی تالش – اوج کلیسا – ایروان و نخجوان نیز به روسیه واگذار شد. در دوران ناصرالدین شاه نیز قسمت‌های وسیعی از افغانستان و پاکستان (بلوچستان غربی) از ایران جدا شد که بلوچستان و پاکستان به تصرف انگلیسي‌ها درآمد و افغانستان مستقل شد. همچنین کشور ترکمنستان فعلی به تصرف روس درآمد.
سفرهای متعدد ناصرالدین شاه به اروپا در ورود فرهنگ و تمدن غرب به ایران تأثیر فراوان داشت. امیر کبیر وزیر معروف و بزرگ ناصرالدین با آنکه در دورۀ سه سال و چند ماه صدر‌اعظمی خود اقدامات اصلاحی فراوانی انجام داد (از جمله تأسیس دارالفنون) در جوغفقانی که توسط قاجار ایجاد شده بود در سال 1268 ه‍. ق به قتل رسید. این جنایت بزرگ در زمانی صورت گرفت که در آن سوی جهان در کشور کوچک ژاپن در همان اوان دورۀ میجی (1867-1912 م) شروع شده بود و از ثمرات همین دوره است که امروز ژاپن یکی از قطب‌های صنعتی و اقتصادی جهان محسوب مي‌شود. در اثر تبلیغات روزنامه‌ها و سایر مطبوعات تحولات شگرفی در فرهنگ مردم ایران پدید آمد که یکی از نخستین ثمرات آن قیام مردم بر علیه امتیاز انحصار توتون و تنباکو بود که سرانجام با فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی این قیام با موفقیت به پایان رسید. عاقبت ناصرالدین شاه بدست میرزا رضا کرمانی کشته شد و پسرش مظفرالدین به سلطنت رسید. مظفرالدین شاه که در دوران چهل سالۀ ولیعهدی خود در عیش و عشرت به سر برده بود. از عهدۀ امور کشور بر نمي‌آمد و در زمان وی انقلاب مشروطیت که ادامۀ منطقی واقعۀ رژی (تنباکو) بود، آغاز گردید و در همان سال نیز قانون اساسی مشروطه توسط مجلس شورای ملی تدوین شد مظفرالدین شاه چند روز پس از امضای قانون اساسی درگذشت و پسرش محمد علیشاه به سلطنت رسید. این شاه مستبد که در زمان ولایتعهدی قانون مشروطیت را امضا کرده بود، پس از مدتی به مخالفت با آن برخاست و به فرمان وی لیاخوف (فرمانده روسی بریگاد قزاق) مجلس شورا را به توپ بست و قلع و قمع آزادي‌خواهان آغاز گشت. بلافاصله بعد از این عمل آزادي‌خواهان قیام کردند. در روز 27 جمادي‌الاخر سال 1327 ه‍. ق تهران توسط مجاهدین مشروطه فتح گردید. مشروطه‌طلبان محمد علیشاه را خلع نموده و پسر دوازده ساله‌اش را با عنوان احمد شاه به سلطنت برداشتند و همچنین عضدالملک یکی از بزرگان خاندان قاجار را به نیابت سلطنت برگزیدند، یک شورای 22 نفره نیز بجای رئیس دولت تعیین گردید. پس از خلع محمد علیشاه میان سران مشروطه اختلاف افتاد و احزاب گوناگونی تشکیل گردید که مبارزۀ اصلی میان دو حزب عمدۀ اعتدالیون و عامیون (دموکرات) بود، اختلافات فوق عملاً راه هر گونه تفاهم در ادارۀ کشور را مسدود مي‌نمود و در عین حال به تصفیه حساب‌های گروهی درون حاکمیت انجامید. در سال 1323 ه‍. ق احمد شاه به سن قانونی رسید و خود زمام امور کشور را بدست گرفته و تاج‌گذاری نمود. در اوایل دوران احمد شاه جنگ جهانی اول آغاز شد و اقدامات او برای بیرون راندن قوای انگلیسی و روسی که طبق قراردادهای 1907 و 1915 میلادی ایران را به دو منطقۀ تحت نفوذ خود تقسیم کرده بودند، بي‌نتیجه ماند. نیروی نظامی ایران در جنگ اول جهانی شامل هشت هزار نفر نیروی ارتشی بود که شامل بریگاد سرخ بود و توسط روسیه اداره مي‌شد. مرکز ستاد آن در تهران قرار داشت و دستجات آن در تبریز، قزوین، همدان و جاهای دیگر مستقر بود. تعداد افراد ژندامری سوئدی 7 هزار نفر بود که در شهرهای مختلف ایران از جمله فارس دسته‌هایی وجود داشت. این دسته‌ها نه تنها بي‌ثمر بودند، بلکه در واقع یک خطر جدی برای جاده‌هایی که محافظت مي‌کردند بشمار مي‌آمدند، زیرا آنها تحت نظر رؤسای غارتگر خود دزدی و قطع راه کرده و باج سبیل مي‌گرفتند. با وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه، دولت ایران کشور قرارداد 1915 م با انگلیس را لغو نمود و نیروهای خود را از ایران فراخواند. بدنبال آن نیروهای انگلیسی به سمت شمال نیز پیشروی کردند و تقریباً تمام خاک ایران تحت نفوذ قوای اشغالگر انگلیس درآمد. پس از آن انگلستان کوشش بسیار نمود که با اتکا به عمال داخلی خود قرارداد معروف 1919 میلادی را که طبق آن ایران تحت الحمایه انگلیس مي‌شد و کلیه امور مالی، گمرکی و نظامی کشور را بدست مي‌گرفت – به ایران تحمیل نماید که در این کار توفیقی نیافت. در اواخر حکومت احمد شاه قیام‌های متعددی در مناطق مختلف ایران از جمله بلوچستان – کردستان – گیلان – خراسان و تبریز به وقوع پیوست که همگی آنها به علت عدم انسجام و هماهنگی لازم سرکوب شدند. در سوم اسفند 1299 هجری شمسی (12 جمادي‌الاخر 1339 ه‍. ق) رضاخان میرپنج که فرماندهی یگان قزاق در قزوین را داشت طبق یک برنامه از پیش تنظیم شدۀ تهران را اشغال کرد و طی یک کودتا، از احمد شاه برای سید ضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد فرمان نخست وزیری گرفت. احمد شاه به وی لقب سردار سپه داده و فرماندهی لشکر قزاق نیز به رضاخان واگذار گردید. و پس از چندی مقام وزارت جنگ نیز به او محول شد. بدین ترتیب رضاخان بتدریج به محکم کردن موضع خود پرداخت و با تشکیل ارتش منظم و واحده و قلع و قمع مخالفان زمینۀ اقتدار و آغاز سلطنت خود را مهیا نمود. سرانجام روز نهم آبان ماه 1304 ه‍. ش نمایندگان مجلس شورای ملی ماده واحده‌ای را مطرح کردند که به موجب آن احمد شاه از سلطنت خلع مي‌شد. بدنبال تصویب ماده واحده‌ رضاخان با عنوان رضاشاه به پادشاهی رسید و کمی بعد همان مجلس به وی لقب کبیر داد. بدین ترتیب عمر حکومت قاجار نیز به پایان رسید و عصر دیگری در تاریخ ایران آغاز شد که دارای فراز و نشیب‌های فراوانی بود.

تحولات مذهبی در دوران قاجاریه
همچنان که قبلاً آورده شده است کشتارهای وحشتناک قاجار در میان اهل سنت بخصوص در مازندران و کرمان باعث تقلیل جمعیت اهل سنت در آن مناطق گشت همچنین کاهش جمعیت چهل میلیونی ایران در اوایل صفویه به شش میلیون نفر در سال 1800 میلادی بیانگر این مطلب اساسی است که در طی سه قرن نه تنها بر جمعیت ایران افزوده نگشته است، بلکه شدیداً از آن کاسته شده است، که این کاهش در نتیجۀ آزار مذهبی و مهاجرت دسته ‌جمعی مردم برای فرار از پاکسازی مذهبی و جدا شدن قسمت‌های بزرگی از پیکرۀ ایران رخ داده است. علاوه بر اینها باید اذعان کرد که اعتقاد به امام زمان و سیدگری و شیخ‌گری نیز مهمترین عامل گرایش اهل سنت بخصوص شافعیان به شیعه‌گری بوده است. سیدگری و اعتقاد به امام زمان تقریباً اسلام را در خاندان حضرت علی -رضی الله عنه- خلاصه مي‌کند. شیخ‌گری هم مریدانی ببار مي‌آورد که از فرق سر تا ناخن پا تابع شیخ مي‌باشند و از جمله شرایط مرید است؛ علم آن است که شیخ گوید، هر گونه اعتراضی به شیخ کفر است. صوفی باید همچون مرده‌ای در دست شیخ باشد و... در نتیجه صوفیگری افرادی را پرورش مي‌دهد که با کوچکترین اشارۀ شیخ رنگ و مذهب عوض مي‌کنند و همین مسئله است که باعث شد صفویه به راحتی ایران صوفی زده را به اشغال خود درآورد. در دوران قاجار کشتن افراد متنفذ و قدرتمند اهل سنت و ایجاد جو رعب و وحشت جمعیت اهل سنت را در نواحی مرکزی ایران بشدت کاهش داد. در آن دوران امپراطور عثمانی به علت وجود قدرت‌های بزرگ مسیحی مانند روسیۀ تزاری و امپراطوری اتریش مجارستان و انگلیس و فرانسه و سایر قدرت‌های اروپایی نتوانست از اهل سنت در داخل ایران مانند دوران قبل از آن حمایت کند. در آخر حکومت‌های قاجاریه مناطق بزرگی از مرکز ایران تغییر مذهب داده بودند و جدا شدن مناطق وسیع دیگر از ایران (قفقاز – افغانستان – ترکمنستان – بلوچستان و پاکستان) باعث شد که اهل سنت در ایران در حاشیه قرار گیرد. بدین ترتیب مذهبی که اکثریت بزرگان و رواج‌دهندهگان آن ایرانی بودند، در زادگاه خود منزوی شد. نقش انگلیس در این تغییر مذهبی را نباید نادیده گرفت. چراکه این استعمارگر پیر برای تحت الحمایه قرار دادن ایران حتی دست به ایجاد مذاهبی نیز در ایران زد که از آن جمله است: شیخیه – بابیه – بهائیه.

ظهور مذاهب شیخیه – بابیه – بهائیه
در اوایل دورۀ سلطنت فتحعلي‌شاه یکی از علمای شیعه از احساء بحرین بنام شیخ احمد بن زین‌الدین که مردی فصیح و فاضل ولی در تشیع خود راه افراط و غلو مي‌رفت پس از مقیم شدن در عتبات به نشر عقایدی دربارۀ اصول دین پرداخت که با عقاید علمای سابق شیعۀ امامیه فرق داشت، بدین معنی که او از اصول دین توحید و نبوت و امامت را پذیرفت ولی منکر عدل و معاد (معاد جسمانی) شد و گفت که عدل هم مانند سایر صفات ثبوتیۀ خدا است و علت ندارد که آنرا رکنی از ارکان دین قرار دهند و معاد جسمانی را هم بدان علت که بدن پس از مرگ نابود مي‌شود، منکر بود و مي‌گفت: تنها از انسان مادۀ لطیفی به جا مي‌ماند و در این صورت در قیامت رستاخیز جسم ممکن نیست. در عوض شیخ احمد احسائی اعتقاد به رکن دیگری را که پیروان او رکن رابع مي‌خوانند لازم و از جمله اصول دین مي‌شمرد، و آن عقیده به یک نفر وکیل یا نایب از میان شیعیان کامل بود که بین سایر شیعه و امام غایب واسطه باشد و شیخ احمد احسائی در این ایام خود را شیعۀ کامل مي‌دانست. پیروان شیخ احمد احسائی را شیخیه مي‌خواندند. پس از شیخ احمد ریاست فرقۀ شیخیه به یکی از شاگردان او بنام حاج سید کاظم رشتی رسید و سید تا سال1259 ه‍. ق که فوت کرد در این سمت بود. بعد از وی بین دو تن از شاگردان او در باب جانشینی استاد رقابت درگرفت و هر کدام این مقام را از آن خود مي‌دانستند، یکی حاج محمد کریم خان قاجار و دیگری سید علی محمد شیرازی. سید علی محمد به جای عنوان شیعۀ کامل و رکن‌ رابع خود را باب خواند و غرض او از اختیار این کلمه که از زمان غیبت کبری وکلای امام غایب را به همان عنوان خوانده بودند، آن بود که او وسیلۀ ارتباط یافتن با امام غایب و راه وصول به این فیض است. حاج محمد کریم‌خان همچنان به ریاست شیخیۀ اصحاب شیخ احمد و سید کاظم ماند، در صورتی که سید علی محمد به تدریج به تأسیس مذهبی تازه که بابیه خوانده شد قیام نمود. ظهور ادعای سید محمد علی در سال 1260 ه‍. ق اتفاق افتاده. اندکی بعد از قیام، سید علی محمد پای ادعا را بالاتر گذاشته خود را همان امام غایب دانست که در طی هزار سال شیعیان انتظار ظهور او را داشتند و کتابی آورد بنام بیان که آنرا به زعم خود نسخ‌کنندۀ قرآن مجید مي‌پنداشت. دعوت سید علی محمد در بوشهر و شیراز و بعضی دیگر از نقاط ایران پیروانی پیدا کرد از آن جمله، منوچهرخان متعمدالدولۀ باب را به اصفهان خواند و او را تحت حمایت خود گرفت. در سال 1263 ه‍. ق به امر محمدشاه باب را از اصفهان به آذربایجان بردند و در قلعۀ چهریق زندانی کردند. امیر کبیر برای دفع بابیه که باعث اختلال امنیت غالب ولایات شده بودند مأمورینی فرستاد و در همه جا رؤسای ایشان را به دست مأمورین مغلوب و مقتول کرد. وی مقاومت بابیه را در مازندران و زنجان در سال 1256 ه‍. ق درهم شکست و قلعه‌های ایشان را گرفت. پس ازکشته شدن سید محمد علی بین پیروان او بر سر جانشینی باب اختلاف افتاد. جمع کمی جانب میرزا یحیی معروف به صبح ازل را گرفتند و طایفه‌ای دیگر که اکثریت یافتند تابع میرزا حسینعلی بهاءالله شدند و این دو تن از اهل نور مازندران و از پدر برادر یکدیگر بودند و از ابتدا نیز باهم موافقت داشتند لیکن کمی بعد بین ایشان رقابت در گرفت و اتباع بهاءالله یعنی بهائیه به دشمنی با پیروان صبح ازل یعنی ازلیه قیام نمودند و ازلیان در اقلیت افتادند.

سید جمال‌الدین افغانی
یکی از شخصیت‌هایی که به مبارزات مسلمان ترقي‌خواه جهت داد سید جمال‌الدین افغانی بود. وی یک نویسندۀ سیاسی و یک اصلاح‌گر مذهبی بشمار مي‌رفت که از نفوذ کلام بسیار قوی و وفاداری به اصول عقیدتی خویش برخوردار بود. سید در اوایل به متصوفه پیوست وقتی متوجه شد که تصوف هیچ دردی را دوا نمي‌کند آنرا ترک کرد. بي‌باک و نترس بود و خود را ایثار هدفش مي‌ساخت. توانایی عمده سید در برانگیختن و تحریک دیگران بود و هدف اصلی او عبارت بود از اینکه اسلام را نجات دهد و این دین را با شرایط جدید جهان سازگار سازد، بطوری که اسلام بتواند در برابر سیل اندیشه‌های نو، بیرون آمده و بصورت داور بلامنازع زندگی مسلمانان در سراسر مناطق جهان درآید. سید که در سال 1839 میلادی (شعبان 1254 ه‍. ق) متولد شده بود، پس از فراگرفتن مقدمات علوم نزد پدرش، به بیدار کردن مردم افغانستان از خواب غفلت مبادرت کرد. به وزارت محمد اعظم خان امیر کابل رسید و کتاب معروف تاریخ افغانستان به زبان عربی بنام تاریخ الافغان را نوشت. سید در سال 1285 ه‍. ق بدنبال تصرف کابل بدست شیرعلی خان به بهانه رفتن حج از افغانستان خارج شد و از راه هند به زیارت خانه خدا رفت. چهل روز در مصر ماند سپس عازم اسلامبول شد. در عثمانی مسئله یمن را براحتی حل کرد. از آنجا عازم هند شد و سپس راهی مصر گردید. در سال 1296 ه‍. ق بخاطر تأسیس انجمنی بنام محفل وطنی در قاهره که محمد عبده و اعرابی پاشا (بعداً علیه حکومت محمد علی پاشا طغیان کرد) در شمار شاگردان او بودند، از مصر اخراج گردید در سال 1301 ه‍. ق با همکاری شیخ محمد عبده در پاریس روزنامۀ عروة ‌الوثقی را منتشر کرد. این روزنامه مقالات خود را بر مبنای سه اصل اتحاد مسلمانان، مخالفت با انگلیس و اصلاح وضع داخلی ممالک اسلامی قرار داد. این روزنامه که به زبان عربی منتشر مي‌شد از چنان اثری در کشورهای مسلمان برخوردار شد که سرانجام دولت فرانسه زیر فشار دول مربوطه آنرا تعطیل کرد. ناصرالدین شاه در سفر به اروپا آوازه شهرت سید را شنید و توسط حسن‌خان صنیع‌الدولۀ (وزیر انطباعات) از او دعوت کرد تا به ایران بیاید. سید در سال 1303 ه‍. ق وارد ایران شد. در ملاقات ناصرالدین و سید، شاه از حضور او در ایران ابراز خرسندی کرد و از او درخواست که به حل مشکلات ایران کمک کند. سید با صراحت به شاه پاسخ داد که تمامی بدبختی مملکت از وجود شاه است که هشتاد زن رسمی دارد. قصد ناصرالدین دادن مقام صدراعظمی یا ریاست شورای مشورتی به سید بود اما آن بزرگوار اهل پست و مقام نبود. بالاخره در اثر بدگویی درباریان، سید ایران را ترک کرد. بار دیگر در سال 1307 ه‍. ق ناصرالدین در سفر اروپایی خود از سید درخواست نمود که به ایران بیاید. سید در سفر دوم خود به تهران در منزل حاج امین الضرب اقامت کرد و به انتقاد شدید از ناصرالدین شاه و دولت پرداخت. شاه برایش پیغام فرستاد که از تهران به خراسان یا قم رود. سید پذیرفت و چون از آزار ایادی شاه اطلاع داشت به حرم حضرت عبدالعظیم رفت و هفت ماه در آنجا ماند. سرانجام آقا بالاخان سردار، سید را به زور از حرم خارج کرده با زشت‌ترین رفتار و تحت‌ الحفظ به کرمانشاه و از آنجا به بصره فرستادند. سید از راه بصره عازم لندن شد. سید از آنجا عازم اسلامبول شد و تحت حمایت سلطان عبدالحمید قرار گرفت، سید در سال 1314 ه‍. ق بدست ایادی ناصرالدین شاه مسموم شد. وی در گورستان شیخ لر مزارلقی در اسلامبول و در نزدیکی منزلش به خاک سپرده شد.


غرب‌زدگی و قضیۀ روشنفکری
آغاز غرب‌زدگی در ایران برمي‌گردد به دوران سلطه شوم صفویه که طی آن دوران روحانیون کاتولیک و سیاحان غربی راهی ایران شدند. و حکومتی شبیه حکومت پاپ در ایران شکل گرفت، با این تفاوت که شاه هر دو مقام دنیوی و اخروی را دارا بود. نظام فئودالیۀ اروپا در ایران ایجاد شد و همانند اروپا مبارزۀ پي‌گیر علیه علم و علماء شروع شد. نتیجۀ حکومت صفویه ایجاد جامعه‌ای کاملاً مقلد بود. جامعه‌ای بي‌سواد و غرق در خرافات. در دوران قاجار به علت وقوع انقلاب صنعتی در اروپا و متحول شدن چهرۀ آن قاره روند غرب‌زدگی در ایران چهرۀ سریعی به خود گرفت. بخصوص وجود افرادی مانند کاپیتان سرجان ملکم و پرنس ملکم‌خان ارمنی آنرا تشدید کرد. میرزا مکلم خان ارمنی فرزند یعقوب ارمنی بنیان‌گذار جریان روشنفکری در ایران که ظاهراً مسلمان شده بود. اولین بار بعنوان جادوگر و شعبده‌باز وارد ایران مي‌شود. ناصرالدین او را اخراج مي‌کند ولی وی بعدها در تهران ظاهر شده و یک فراموشخانه ایجاد مي‌کند. ناصرالدین شاه فراموشخانه را تعطیل و دوباره میرزا را اخراج مي‌کند. بدنبال پشتیبانی میرزا حسن‌خان سفیر ایران در اسلامبول میرزا وزیر مختار ایران در لندن مي‌شود و لقب پرنس به او داده مي‌شود. در سال 1889 م ناصرالدین که به انگلیس مسافرت کرده بود امتیاز بخت‌آزمایی را به ملکم خان داد. و او این امتیاز را به یک شرکت انگلیسی فروخت. بدنبال مخالفت علماء این امتیاز لغو می شود. اروپائیان برای به زیر سلطه کشاندن ممالک دیگر سه عامل تشکیل دهندۀ شخصیت ملت‌ها را که عبارتند از مذهب – تاریخ و فرهنگ آن قوم به شدت مورد تهاجم قرار دادند. فرانتس فانون الجزایری مي‌گوید: برای اینکه جامعۀ غیر اروپایی مقلد شود و هر کاری را که ما مي‌کنیم میمون وار اطاعت کند، تنها راه این است که به او ثابت کنیم که دارای شخصیت برابر با انسان غربی نیست و مذهبش –تاریخش – ادب و هنرش را تحقیر کنیم و ثانیاً با همۀ اینها او را بیگانه کنیم. این تمدنی بود که اروپا به ممالک دیگر صادر کرد. ژان پل سارتر از تعلیم‌دهندگان تمدن اروپایی مي‌گوید:
ما جوانان کشورهای آسیایی و آفریقایی را دست‌چین مي‌کردیم و به آمستردام – پاریس لند یا بلژیک مي‌آوردیم، چند ماهی مي‌گرداندیم لباس‌هایشان را عوض مي‌کردیم آرایششان را عوض مي‌کردیم رقص و روابط و تشریفات و اتیکت اجتماعی یادشان مي‌دادیم، زبان دست و پا شکسته دلال‌مآبانه‌ای هم یادشان مي‌دادیم، بعد به کشورهای خودشان مي‌فرستادیم آنها آدم نبودند که خودشان حرف بزنند (آدم کسی است که خودش حرف بزند) بلندگوی ما بودند. ما از اینجا شعارهای انسانیت و برابری را فریاد مي‌کردیم بعد مي‌دیدیم که همان بلندگوهایمان، که به کشور خودشان فرستاده‌ایم آنجا دنبالۀ صدای ما را تقلید مي‌کنند، و به گوش‌های مردم خودشان مي‌رسانند و بعد همین‌ها توانستند به مردم خودشان بفهمانند که باید تعصب را کنار بگذاریم، باید مذهبمان را کنار بگذاریم و باید از مغزسر تا ناخن پا فرنگی شویم. این در حالی بود که دستگاه معارف اروپائیان از کودکستان گرفته تا دانشگاه بر اساس کلیسا است. هر جا که پای اروپایی بدان باز شد اولین کاری که کرد ساختن کلیسا و نشر مسیحیت بود. قارۀ آمریکا شمالی و جنوبی و آفریقا و اقیانوسیه و جنوب آسیا با قتل و غارت و کشتار به مسیحیت گرویده است. در ایران شاهزادگان و فرزندان اشرف و فئودال‌ها تشکیل‌دهندگان جوانان اعزامی به فرنگ بودند. در همین ‌ها بودند که مشروطیت را به شکست کشاندند و عده‌ای از آنها نفت ایران را برای انگلیس دسته‌ای دیگر آنرا برای روسیه می خواستند خانم سیمین دانشور مقدمه‌ای بسیار گویا بر کتاب فیروزه در غبار نوشته محمد علی سپانلو مي‌نویسد: یک اشکال مهم نه تنها در تهران بلکه در کشور ما بطور کلی این است که بیشتر روشنفکران ما نه روشن‌اند و نه فکری دارند و اگر فکری وجود داشته باشد بیشتر وارداتی بوده است. و وقتی به ما رسیده که بصورت ایدئولوژیک (عقیده) درآمده بود، بي‌خون شده بود. اندیشه‌ها هیچگاه در این فکر تحلیل منطقی نشده‌اند. هیچگاه درونی نشده‌اند، بلکه غالباً به صورت سطحی و افراطی ابراز گشته‌اند. مارکسیسم عامیانه – عرفان عامیانه – همه چیز عامیانه. در حقیقت یک شکل ترکیب شده از یک آگاهی نیمه کاذب و نیمه جاهلانه[4].


رواج افسانه‌ای کتابسوزی مسلمانان
استعمارگران بخصوص انگلیس برای پیشبرد اهداف استعماری خود در جهان اسلام (بخصوص در ایران) دست به تبلیغات بسیار وسیعی در زمینه‌ی مخدوش کردن چهر‌ه‌ی اسلام زدند، از جمله تبلیغات آنها بر علیه اسلام ساختن افسانه‌ایی بود بنام افسانه کتابسوزی مسلمانان در هنگام فتح ایران و مصر، دشمنان اسلام کتابخانه‌ای فرضی را به ایران و مصر نسبت دادند و شایع کردند که دین اسلام مخالف علم است و به همین علت مسلمانان بدستور حضرت عمر -رضی الله عنه- کتابخانه اسکندریه مصر و کتابخانه جندی شاپور را در ایران آتش زدند. از جمله پیشگامان این افسانه کاپیتان سرجان ملکم انگلیس بود که از عوامل اصلی شکست ایران در برابر روسیه تزاری و تجزیه ایران مي‌باشد. این انگلیسي‌ در کتاب تاریخ ایران با طرح این افسانه به مخدوش کردن اذهان جوانان مسلمان ایرانی پرداخت.
دکتر بهرام فره‌وشی در کتاب ایرانویج مي‌نویسد: محل کتابخانه‌ا‌ی اصلی ایران در ساختمان سارویه در شهر جی بوده است. سارویه یکی از بناهای محکم ایرانی است همانند اهرام ثلاثه مصر. چنین پیداست که زرتشتیان در اواخر سلطه ساسانی که شایع شده بود هزاره‌ای آنها نزدیک است، صاحب برخی از کتابخانه که در انتظار نابساماني‌ها و قتل و غارت‌های آخر زمان بودند کتاب‌های خود را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد.
این استاد دانشگاه تهران سپس به نقل ازمحمدبن اسحاق مي‌نویسد: یکی از اشخاص مؤثق به من خبر داد که در سال 350 هجری و قمری سقفی فروریخت و از آن کتاب‌های بسیار به دست آمد که هیچ کس قدرت خواندن آنها را نداشت مي‌گوید: من به چشم خودم دیدم ابوالفضل بن‌ عمید آن کتاب‌ها را فرستاده بود، کتاب‌های پاره پاره‌ای بود که در باروی شهر اصفهان میان صندوق‌هایی بدست آمده بود به زبان یونانی[5].
همچنان که مي‌دانیم کتاب‌های زیادی نیز در دوران اولیه‌ای اسلامی از طرف ابن مقفع به عربی ترجمه شده است. بنابراین افسانه کتابسوزی ایران محلی از اعراب ندارد. بقول مرحوم مرتضی مطهری در کتاب آتش سوزی کتاخانه ایران و مصر اگر چنین کاری صورت گرفته بود قطعاً سیاه‌جامگان و سرخ‌جامگان از آن سخن به میان مي‌آوردند.
اما افسانه‌ای کتابسوزی اسکندریه از کتابسوزی در ایران نیز مسخره‌تر است. اینکه کتابخانه‌ایی در اسکندریه آن هم با هفتصد هزار جلد کتاب وجود داشته است از دروغ‌های بزرگ غربي‌ها است. هیچ منبع تاریخی معتبری این خبر را درج نکرده است. تاریخ‌نویسان بزرگ غربی مانند کارل گریمبرگ در تاریخ بزرگ جهان و ویل دورانت در تاریخ تمدن و گوستاولوبون در تاریخ تمدن اسلام و عرب همگی افسانه‌ای کتابسوزی را رد کرده‌اند.
کارل گریمبرگ مي‌نویسد: در حمله‌ای سزار قیصر به مصر در تعقیب پمپه در سال 48 ق – م در جنگ بین آندو در شهر اسکندریه ساختمان‌های گوناگون اسکله و بویژه کتابخانه مشهور اسکندریه در آتش سوخت[6].
آنچه که ظاهراً باقی مانده بود در سال 389 میلادی توسط تئوفیلوس پطرس اسکندریه سوزانده شد. بدستور ژوستی نین اول (519-565 م) امپراطور متعصب روم شرقی کلیه مدارس غیرمذهبی در سراسر روم بسته شد و بسیاری از پزشکان و عالمان به ایران تحت حاکمیت انوشیروان گریختند. و این سر آغاز قرون وسطا در اروپا بود که طی آن میلیون‌ها انسان بي‌گناه کشته، سوزانده و شکنجه شدند. بالاخره سعید بن البطریق اسقف اسکندریه و تاریخ‌نویس مسیحی در 933 میلادی در کتاب تاریخش اگر چنان که این افسانه رایج بود قطعاً آنرا مي‌نوشت.
اگر افسانه‌ای کتابسوزی درست مي‌بود بطور یقین کلیه‌ای کتب مربوط به دوران باستان از صفحه تاریخ حذف مي‌شدند. اما امروزه همه‌ای آن کتاب‌ها در دسترس ماست و مي‌دانیم که همۀ آنها در چند قرن اول هجری قمری به عربی ترجمه شده‌اند. افسانه‌ای کتابسوزی اسکندریه با یک محاسبه‌ی ساده ریاضی نیز کاملاً باطل‌شدنی است. طبق این افسانه‌ در شهر اسکندریه هشتاد گرمابه‌ی عمومی وجود داشته است که بصورت شبانه روز در عرض شش ماه هیزم آنها کتاب‌های کتابخانه‌ا‌ی اسکندریه بوده است. اگر برای هر گرمابه تنها روزانه هزار جلد کتاب را منظور بداریم رقمی که بدست مي‌اید چهارده میلیون و چهارصد هزار جلد کتاب مي‌شود. برای صاحبان بصیرت قضاوت کنید.

گلچینی از سخنان بزرگان ایرانی دربارۀ خلفا و صحابه -رضی الله عنه-
یکی از راههای اغفال ایرانیان و کشاندن آنها به سوی مذهب صفویه شیعه معرفی کردن بزرگان و دانشمندان ایرانی اهل سنت بوده و هست. بنیان‌گذار این اغفال‌گری قاضی نورالله شوشتری که در سال 1556 میلادی در لاهور به فتوای علمای اسلام به قتل رسید. دشمنان اهل سنت برای بدبین کردن نسل جوان ما حتی آثار بزرگان را نیز دستکاری کرده تا بتوانند به قول خودشان ثابت کنند که آنها شیعه بوده‌اند. چرا که هر چه توانستند کردند تا آنها از ذهن ایرانیان بیرون کنند وقتی موفق نشدند دست به این حیله‌کاري‌ها زدند به عقیدۀ مجلسی و هوادارانش در نهاد هر سنی مذهبی دشمنی با علی نهفته است و گاه بي‌اختیار از زبان و قلم آنها بیرون مي‌جهد[7].
به همین خاطر برای اینکه گول خوردگان به خود نیایند و نپرسند پس چرا بزرگان اهل سنت در دوستی با حضرت علی و فرزندانش داد سخن داده‌اند آنها این بزرگان را رافضی معرفی مي‌کنند.
1- فردوسی: به عقیدۀ فردوسی بعد از رسولان بهترین خلایق حضرت ابوبکر صدیق -رضی الله عنه- مي‌باشد.
چه گفت آن خداوند تنزیل وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیا راست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دو آن عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را بخوبی ستاید رسول
که من شهر علمم علیم درست
درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کین سخن را ز اوست
تو گویی دو گوشم بر آواز اوست
علی را چنین دان و دیگر همین
کزیشان قوی شد به هر گونه دین
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
بهم بستنی یکدیگر راست راه[8]
در یوسف و زلیخای فردوسی شعر زیر آمده است که بعد از انقلاب در اکثر چا‌پ‌های شاهنامه نه تنها این شعر بلکه حتی حکایت یوسف و زلیخا نیز حذف شده است.
صحابان او جمله اخیر بودند
همه هر یکی همچو اختر بودند
ولیکن از ایشان چهار آمدند
که در دین حق پایدار آمدند
ابوبکر صدیق شیخ عتیق
که بد روز و شب مصطفی را رفیق
پس از وی عمر بد که قیصر به روم
ز سهمش نیارست خفتن به روم
سیم، میرعثمان دین‌دار بود
که شرم و حیا زو پدیدار بود
چهارم علی ابن عم رسول
سر شیرمردان و جفت بتول
از آزار این چار، دل را بتاب
که آزارشان دوزخ آرد به تاب
علی را چنین دان و دیگر همین
کزیشان قوی شد به هر گونه دین
دکتر اته و نولد که و ادوارد براون مثنوی یوسف و زلیخا را همچون اکثر محققان ایرانی از فردوسی مي‌دانند با این حال دکتر صفا آنرا از فردوسی نمي‌داند.
2- سنایی غزنوی[9]: در حدیقۀ الحقیقۀ وشریعۀ الطریقۀ اشعار بلندی در ستایش خلفای راشدین و چهار امام اهل سنت دارد. سنایی چهار خلیفۀ راشده را چهار پایۀ شرع اسلام مي‌‌داند:
جز به دستور (قال ‌الله) یا (قال ‌الرسول)
ره‌ مرو فرمان ‌مده، حاجت ‌مگو، حجت‌ میار
چار گوهر، چار پایۀ عرش ‌وشرع‌مصطفی است
صدق‌و‌علم‌و‌شرم مردی کار این‌هر‌چاریار
چاریار مصطفی را مقتدا دار و بدان
ملک او را هست نوبت ‌پنج نوبت ‌زن چار
قصائد 191


خلق پیغمبر کجا تا از بزرگان عرب
جور و رنج ناسزایان از پی یزدان‌کشد
صادقي‌بایدکه‌چون بوبکردر‌صدق وصواب
زخم مار و بیم دشمن از بن دندان کشد
یا نه چون عمرکه‌در اسلام بعد از مصطفی
ازعرب‌لشکر‌زجیحون سوي‌ترکستان‌کشد
پارسایي‌کوکه‌در محراب و مصحف‌بي‌گناه
تازغوغا سوزش شمشیر چون عثمان‌کشد
حیدر کرار کو کاندر مصاف‌از بهر دین
در صف صفین ستم از لشکر مروان کشد
قصائد 859


ایا از چنبر اسلام دایم برده سر بیرون
زسنت‌کرده‌دل‌خالي‌زبدعت‌کرده‌سرمحشون
هوي‌همواره شیطانی شده برنفس‌تو‌سلطان
تنت را جهل پیرایه دولت را کفر، پیرامون
ورازاصحاب‌پیغمبر‌عتیق(ابوبکر)وعمروعثمان
علي‌وسعد وسلمان‌و‌صهیب‌و‌خالد‌ومظنون
تعالي‌صانعی کاین جمله از آب او پدیدآورد
پس‌آنکه‌جمله‌را‌هم‌وي‌به‌خاک‌اندرکند‌مدفون

قصائد 542
3- عطار نیشابوری: در همۀ آثار عطار از خلفا و صحابه ستایش شده است.
اي‌ گرفتار تعصب مانده
دائماً در بغض و در حب مانده
گر تو لاف از هوش و از لب مي‌زنی
پس چرا دم از تعصب مي‌زنی
در خلافت نیست میل ای بي‌خبر
میل کی آید ز بوبکر و عمر
میل اگر بودی در آن مقتدا
هر دو کردندی پسر را پیشوا
هر دو گر بردند حق از حقوران
منع واجب آمدی بر دیگران
گر نمي‌آید کسی در منع یار
جمله را تکذیب کن یا اختیار
ورکنی تکذیب اصحاب رسول
قول پیغمبر نکر دستی قبول
گفت هر یاریم نجمی روشن است
بهترین قرن‌ها قرن من است
بهترین خلق یاران منند
اقربا و دوستاران منند
بهترین چون نزد توباشد بدتر
کی توان گفتن ترا صاحب نظر
کی روا داری که اصحاب رسول
مرد ناحق را کنند از جان قبول
یا نشانندش بجای مصطفی
از صحابه نیست این باطل روا
اختیارجمله‌شان گر نیست راست
اختیار جمع قرآن پس خطاست
بلکه هر چه اصحاب پیغمبر کنند
حق کنند و لایق و درخور کنند
تاکنی معزول یک تن را زکار
مي‌کنی تکذیب و سی و سه هزار و..[10]


4- نظامی گنجوی: [11]
وین خانۀ هفت سقف کرده
بر چارخلیفه وقف کرده
صدیق به صدق پیشوا بود
فاروق زفرق هم جدا بود
وان پیر حیائی خداترس
با شیرخدای بود همدرس
هر چار زیک نور بودند
ریحان یک آبخورد بودند
زین چار خلیفه ملک شد راست
خانه به چارحد مهیاست
زآمیزش این چهارگانه
شد خوش‌نمک این چهارخانه
دین را که چهار ساق دادی
زینگونه چهار طاق دادی
چون ابروان خوب تو در آفاق
هم جفت شد این چهار و هم طاق
از حلقۀ دست‌بند این فرش
یک رقص تو تا کجاست تا عرش
5- سعدی شیرازی:[12]
تریاق در دهان رسول آفریده حق
صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا!
ای یار غار، سید و صدیق نامور
مجموعه‌ی فضایل و گنجینۀ صفا
مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند
لیکن نه هم چنان که تو در کام اژدها
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبیل دوست به پایین برد وفا
دیگر عمر که لایق پیغمبری بودی
گر خواجه‌ی رسل نبدی ختم انبیا
سالار خیل خانه‌ی صاحب رسول
سردفتر خداي‌پرستان بي‌ریا
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند
عاجزدر آنکه چون شود از دست‌وي‌رها؟
دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد
در پیش وی دشمن قاتل، سر از حیا
آن شرط مهربانی و تحقیق دوستی است
کزبهر دوستان بری از دشمنان جفا
خاصان حق همیشه بلیت کشیده‌اند
هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا
کس‌را چه زور و زهره که وصف علي‌کند
جبار در مناقب او گفته (هل اتی)
زورآزمای قلعه‌ی خیبر که بند او
در یکدیگر شکست با بازوی لافتی
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان ندهد پشت بر عزا
شیرخدای و صفدر میدان و بحر بود
جان‌بخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچۀ مروت و سلطان معرفت
لشکرش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
پیغمبر، آفتاب منیر است در جهان
وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
___
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و پیروان تو باد
نخستین ابوبکر پیرمرید
عمر پنجه بر پنج دیومرید
خردمند عثمان شب زنده‌دار
چهارم علی شاه دلدل سوار
جوانمرد اگر راست خواهی ولیست
کرم پیشۀ شاه مردان علیست[13]

6- مولوی: مولانا دربارۀ صحابه بخصوص خلفای راشدین اشعار بسیاری دارد که احتیاج به کتاب جداگانه‌ای دارد. درمثنوی معنوی علاوه بر خلفای راشده حضرت معاویه را نیز مي‌ستاید و مي‌گوید: شیطان از اینکه نماز جماعت معاویه قضا شود در هراس بود چرا که آن حضرت آنقدر استغفار مي‌کرد که ثوابش از نماز جماعت فوت شده‌اش پیشی گرفت[14].
به قول مولوی آن کس که خود را به اخلاق نبوی آراسته مي‌کند، مرگش چون مرگ ابوبکر و عمر -رضی الله عنهما- خواهد بود. همچنان که آن دو بزرگوار‌ پس از حیات دنیوی در گور نیز در کنار رسول گرامیند:
شاهشان بر کنار لطف نهند
نی چنین خوار و مختصر میرند
وانک اخلاق مصطفی جویند
چون ابوبکر و چون عمر میرند
دیوان شمس 972


7- ابن یمین:
مرا گفتند ابوبکر و عمر را
اگر یاری دهی مانند عثمان
به محشر چون خلایق جمع گردند
بود آرامگاهت باغ رضوان
همی گویم از آندم کان شنو دم
که بادا آفرین بي‌حد برایشان[15]

8- عبید زاکانی: [16]
خوش وقت آن عاشق صدیق اکبر است
در راه دین موافق صدیق اکبر است
چون‌آفتاب‌روشن‌وچون صبح صادق‌است
هر کو محب صادق اکبر است
در عرض که دم زصفا و وفا زنند
آن کیست کو مطابق صدیق اکبر است
بگذارجمله در ره صدیق و قبول دین
بنما کسی که سابق صدیق اکبر است
انصاف آن که خاطر شوریده قاصر است
از مدحتی که لایق صدیق اکبر است
آن کس که بود توی و تجرید کار او
از مدحتی که لایق صدیق اکبر است
چون بست بهر دین محمد میان عمر
درهم شکست گردن گردنکشان عمر
بر باد رفت خرمن کفار خاکسار
چون بر کشید خنجر آتش‌فشان عمر
خورشید دین به اوج کمال آن زمان رسید
کانداخت سایه بر سر اسلامیان عمر
دستش زمکه گردن قیصر بزد به روم
چون گشت بر ممالک دین قهرمان عمر
هم آسمان دانش و هم آفتاب عدل
هم خوابۀ محمد آخر زمان عمر
آن کو به تیغ بنی آشکار کرد
بنیاد دین به بازوی خود استوار کرد

9- شیروانی:[17]
آورده روز نامه دولت در آستین
مهرش نهاده سورۀ والنجم اذاهوی
داده قرار، هفت زمین را ببازگشت
کرده خبر، چهار امین را زماجرا
هرچار، چارحد بنای پیغمبری
هر چار، چار عنصر ارواح اولیا
بي‌مهر چاریار در این پنج روز عمر
نتوان خلاص یافت از این شش در فنا
هر داستان که آن نه ثنای محمدست
دستان کاهنان شمر آنرا نه داستان
خواهی که پنج نوبت الصابرین زنی
تعلیم کن از چار خلیفه طریق آن

10- نعمت‌الله ولی:
ای که هستی محب آل علی
مؤمن کاملی و بي‌بدلی
رۀ سنی گزین که مذهب ماست
ورنه گم گشته‌ای و در خللی
رافضی کیست؟ دشمن بوبکر
خارجی کیست؟ دشمنان علی[18]
---
هر که او، چهار دارد دوست
امت پاک مذهب است و ولی
دوست‌دار صحابه‌ام به تمام
یار سنی و خصم معتزلی
مذهب جامع از خدا دارم
این هدایت بود مرا ازلی


11- علی بن حسین واعظ کاشفی:
ابوبکر ما دیگر است و ابوبکر ایشان دیگر:
... جمعی از غلات و سلف‌های ایشان بر کنار قافلۀ شیخ آمده زبان به سب ابوبکر صدیق -رضی الله عنه- برگشادند و ناسزا گفتند. اصحاب شیخ در آن مقام شدند که ایشان را زجر و منع کنند، شیخ فرمودند که ایشان را مرنجانید. ایشان نه ابوبکر و ما را دشنام مي‌دهند، ابوبکر ما دیگر است و ابوبکر ایشان دیگر، ایشان ابوبکر موهوم خود را که خلافت بي‌استحقاق گرفت و با حضرت پیغمبر -صلى الله علیه وسلم- و اهل بیت او -رضی الله عنه- نفاق داشت دشنام مي‌دهند و ناسزا مي‌گویند. آنچنان ابوبکر را ما نیز دشنام و ناسزا مي‌گوییم[19].


12- عبدالرحمان جامی:
در سلسله الذهب مي‌نویسد: اگر مقصود روافض حب آل محمد -صلى الله علیه وسلم- باشد درست و کیش همگان است. و اگر مقصود از آن بعضی اصحاب رسول -صلى الله علیه وسلم- باشد مذموم است و مي‌گوید:
هر کرا رفض خلق شد است
نه خلق بلکه ننگ ما خلق است[20]


چه بتر زان که ابلهی ز عوام
لب گشاید به سب صحب کرام
چه بتر زان که جاهلی ز سفه
گوید اندر حق صحابه تبه
آن که باشد مدیحش از ذم کم
چون بود گر برآرد از ذم ذم
امت احمد از میان امم
باشد از جمله افضل و اکرم
اولیای کز امت اویند
پی رو شرع و سنت اویند
ره بران ره هدی باشند
بهتر از غیر انبیا باشند
خاصه آل‌پیمغبر و اصحاب
کز همه بهترند در هر باب
و زمیان همه نبود حقیق
به خلافت کسی به از صدیق
وز پی او نبود از آن احرار
کس چو فاروق لایق آن کار
بعد فاروق جز به ذي‌النورین
کار ملت نرفت زینت وزین
بود بعد از همه علم و وفا
اسدالله خاتم الخلفا
جز به آل کرام و صحب عظام
سلک دین نبی نیافت نظام
نامشان جز به احترام مبر
جز به تعظیم سویشان منگر
همه را اعتقاد نیکو کن
دل از انکارشان به یک سو کن
هر خصومت که بودشان باهم
به تعصب مزن در آنجا دم
برکس انگشت اعتراض منه
دین خود را رایگان زدست مده[21]

این بود خلاصه‌ای از نظرات مشهورترین شاعران فارسي‌سرای دربارۀ صحابه بخصوص خلفای راشدین. جویندگان مي‌توانند به کتابهائی که در پاورقی معرفی شده‌اند مراجعه کرده و نظرات دانشمندان و دیگر بزرگان را در این مورد مطالعه کنند[22].


اسامی شاهان قاجار و مدت حکومتشان (1209-1343 ه‍. ق)
آقا محمدخان قاجار
1173-1175 ه‍. ش 1209-1211 ه‍. ق
فتحعلیشاه
1176-1213 ه‍. ش 1212-1250 ه‍. ق
محمدشاه
1213-1227 ه‍. ش 1250-1264 ه‍. ق
ناصرالدین شاه
1227-1274 ه‍. ش 1264-1313 ه‍. ق
مظفرالدین شاه
1274-1285 ه‍. ش 1313-1324 ه‍. ق
محمد علیشاه
1285-1288 ه‍. ش 1324-1327 ه‍. ق
احمدشاه
1288-1304 ه‍. ش 1327-1343 ه‍. ق


و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین
فریدون اسلام‌نیا 22/3/1382

زیرنویسها:
[1]- تاریخ محمدی یا احسن ‌التواریخ خلاصه شده از، صفحه 31 تا 56.
[2]- تاریخ معاصر ایران، پیتر آوری.
[3]- تاریخ ایران، سرپرسی سایکس جلد دوم، بند 7 قرارداد ترکمانچای و نظر سرپرسی سایکس درباره قرارداد.
[4]- خواندن کتاب در خدمت و خیانت، جلا‌ل ‌آل‌احمد و غرب‌زدگی از او و همچنین کتاب ویژگي‌های قرون جدید از، دکتر علی شریعتی توصیه مي‌شود.
[5]- ایرانویج، ـــــــــ، بهرام فره‌وشی، ص 105.
[6]- تاریخ بزرگ جهان سوم، ص 108.
[7]- اصول کافی، جلد دوم، صفحه 61.
[8]- شاهنامه فردوسی، انتشارات امام فخر رازی، به تصحیح محمد عباسی، جلد اول، صفحه491.
[9]- حدیقۀ الحقیقۀ وشریعۀ الطریقۀ ابوالمجد مجدودبن آدم سنایی به کوشش مدرس رضوی از انتشارات دانشگاه تهران.
[10]- منطق الطیر، صفحه 29-32، به کوشش دکتر محمد جواد مشکور.
[11]- خمسه نظامی گنجوی، به کوشش م. درویش، نشر جاویدان، صفحه 18.
[12]-
[13]- کلیات سعدی (بوستان)، صفحه 25، به کوشش محمد علی فروغی، نشر طلوع.
[14]- مثنوی معنوی، دفتر دوم، صفحه 243 تا 250، چاپ صدای معاصر.
[15]- دیوان ابن یمین فریومدی، صفحه 501.
[16]- کلیات عبید زاکانی، به کوشش جعفر محجووب، زیر نظر احسان یارشاطر.
[17]- دیوان خاقانی، بکوشش دکتر ضیاءالدین سجادی.
[18]- کلیات اشعار شاه نعمت‌الله ولی، به کوشش دکتر جواد نوربخش انتشارات خانقاه نعمت‌الهی.
[19]- رشحات عین الحیات جلد اول، صفحه 12.
[20]- اشاره به سوره ناس.
[21]- مثنوی هفت اورنگ جامی، صفحه 147.
[22]- سیمای علی از منظر اهل سنت تأْلیف محمد برفی ناشر مؤلف. مناقب خلفای راشدین در ادب فارسی، تألیف نبی الله شعبانی نشر احسان، فضائل خلفای راشدین از زبان شعرای دین، محمد رضا توکلی رودی نشر سگال، خلفا راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی، فریدون سپری، نشر کردستان.


به نقل از: نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام، مؤلف: فریدون اسلام‌نیا، ناشر: مؤسسه انتشاراتی حسینی اصل



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حافظ ابن رجب رحمه الله می فرماید: یکی از علمای سلف (پیشینیان ما) گفته است: « هرکس برادرش را پنهانی وعظ و اندرز دهد این همان نصیحت (واقعی) است، اما هرکس او را نزد مردم و دیگران اندرز دهد در حقیقت او را توبیخ می کند». "جامع العلوم والحكم "

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 3215
دیروز : 5614
بازدید کل: 8793374

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010