|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
اسلام معاصر>اشخاص>شهید دکتر علی مظفریان رحمه الله
شماره مقاله : 8140 تعداد مشاهده : 376 تاریخ افزودن مقاله : 7/9/1389
|
شهدای اهل سنت:
مختصری از زندگینامه شهید دکتر علی مظفریان رحمه الله
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی اشرف الأنبیاء و المرسلین سیدنا محمد و علی آله و صحبه و من تبعهم باحسان إلی یوم الدین.
( و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء و لكن لاتشعرون).
شهید دكتر مظفریان در اسفند ماه سال 1325هـ.ش. در شهر كازرون (تقریبا 250 كیلومتری شمال شرقی شیراز) در خانواده ای كه پایبند به اصول و معتقدات شیعه بودند پا به عرصه وجود گذاشت، پدرش مردی متین و موقر و كارمند یكی از ادارات دولتی بود كه با همت همسرش و توكل بر خدا بخوبی از عهده تربیت فرزندانشان برآمدند تا آنجائیكه اكثر آنان از جمله علی بدانشگاه راه یافتند، (علی) دانشجوی دانشگاه شیراز (دانشكده پزشكی) بود و این مصادف با حكومت شاهنشاهی در ایران بود كه سعی میشد مذهب به فراموشی سپرده شود، در آن دروان اختناق (علی) در دانشگاه با كمك عده ای از دوستانش انحمن مذهبی تشكیل دادند و بهمین سبب طی چند نوبت جمعا حدود یكسال زندانی شد، در این انجمن مذهبی بود كه در اثر بحث و مجادله با دوستانش نسبت به صحت و حقانیت مذهب شعیه دچار تردید شد و با حالت قهر انجمن را ترك كرده و بمحضر اساتید و بزرگان مذهبی در شیراز رفت و در آنجا نیز چیزی قانع كننده نیافت و این موضوع باعث شد كه شك و تردیدش به یقین تبدیل شود، او كه تا این موقع فكر میكرد اسلام فقط شیعه است و با اصول و عقایدش بزرگ شده و خو گرفته و برایش تبلیع كرده بودند اكنون آنرا با طبع اسلامخواهی و روح خداجویش مطابق نمیدید و این موضوع بر احساس و روانش بسیار سنگینی میكرد تا اینكه در سال 1351هـ.ش. با عنوان دكتر از دانشگاه فارغ التحصیل شده و طبق مقررات باید مدت سه(3) سال در مناطق محروم و دور از مركز خدمت نماید، برای این منظور به بندرلنگه رفت شهری كه اكثریت جمعیت آن اهل سنت هستند با مساجد متعدد و مدرسه علوم دینی در آنجا بود كه صدای اذان پنج وقت از مناره های مساجد توجهش را جلب مینمود و این برایش غیر عادی و جدید بود و باعث شد كه بسوی آن كشیده شود، در نتیجه بحث و گفتگو با علمای اهل سنت آنجا بود كه احساس كرد به اسلام راستین محمدی نزدیك میشود پس از مدتی تحقیق و بررسی بیشتر به این نتیجه رسید آنچه بدنبالش بوده یافته و به مرادش رسیده است، پس از اتمام دوره سه (3) ساله خدمت از بندر لنگه به شیراز برگشت، در آن زمان به همت عده ای از دانشجویان پاكستانی كه در ایران بودند در یكی از سالنهای دانشكده مهندسی شیراز نماز جمعه اهل سنت بر پا میشد و دكتر نیز هر هفته برای نماز بدانجا میرفت تا اینكه كم كم جماعت او را شناخته و بعنوان امام جمعه مورد قبول همگان واقع شد، این جریان تا بعد از انقلاب ادامه داشت تا آنكه از طرف دانشگاه به بهانه های مختلف سعی میشد از اقامه نماز جمعه جلوگیری شود، این باعث شد كه جماعت به فكر مسجدی مستقل برای اهل سنت شیراز بیفتند تا اینكه با همت و تلاش دكتر و پشتوانه مالی یكی از افراد خیراندیش خانه دو طبقه ای در شیراز خریداری شد و بعنوان مسجد الحسنین اهل سنت و جماعت شیراز در اداره اوقاف شیراز ثبت شد و وقف گردید، پس از تغییراتی كه در بنای این خانه بعمل آمد دو طبقه آن تبدیل به دو سالن بزرگ شد و حیاط وسیع آن با سایبان پوشیده و تبدیل بمسجد شد، بدین ترتیب اهل سنت شیراز پس از سالها سرگردانی صاحب مسجدی در شیراز شدند.
در روز های جمعه سالنها و حیاط آن مملو از جمعیت نماز گزار بود بخصوص در اعیاد كه در اثر كثرت نماز گزاران كوچه خیابان جنب مسجد نیز برای نماز خواندن اشغال میشد، این تعداد جماعت نسبت به جماعت اهل تشیع شیراز بسیار زیاد و چشمگیر بود بخصوص كه در نماز جمعه اهل سنت تعدادی از افراد تحصیل كرده و دانشجوی اهل شیعه نیز شركت میكردند، كه این باعث ترس و حسادت عده ای از افراد متعصب گردید كه پس از حدود یكسال به بهانه های مختلف و بیجای اَنها منجر به تعطیل شدن مسجد گردید كه بازهم با تلاش دكتر و دیگران مسجد باز شد، ولی بهانه ها و اشكال تراشیها همچنان ادامه داشت و از دشمنی با دكتر چیزی نكاست و بارها دكتر و اعضاء هیئت امناء به اداره اطلاعات احضار شدند و آنها را تحت فشار و محدودیتهای فراوان قرار دادند.
سرانجام صبح روز پازدهم آبانماه 1370هـ . ش. هنگامیكه دكتر عازم بیمارستان برای انجام عمل جراحی بود و مریضش نیز روی تخت بیمارستان در انتطار عمل جراحی بیتابی میكرد، توسط عمال سازمان اطلاعات در جلو درب بیمارستان جلب و برای تفتیش به خانه برگردانده شد و سپس از آنجا به مكان نامعلومی بردند، خانواده اش تا مدتها پس از بازداشت هیچ اطلاعی از او نداشتند و به هر جائیكه با این موضوع رابطه داشت مراجعه كردند ولی جوابی قانع كننده نیافتند تا اینكه پس از حدود دو ماه در زندان ویژه روحانیت در تهران توانستند او را ملاقات كنند، از آن پس ملاقات تقریبا هر ماه 3 الی 4 بار صورت میگرفت، منظور مقامات زندان از ملاقاتها این بود كه شاید خانواده اش او را راضی كنند كه از اعتقاداتش برگردد، چون علت زندانی بودنش فقط روی گردانی از مذهب شیعه بود، و عوامل حكومت ایران معتقد بودند چون دكتر بمذهب اهل سنت گرویده و پیروی و متابعت رسول الله را پذیرفته از دایره دین بزعم خودشان خارج و كافر و مرتد گشته، ولی او كه مدتها حلاوت دینداری و ایمان را چشیده و بارها آیة كریمة (إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكة ألا تخافوا ولاتحزنوا و أبشروا بالجنة التی كنتم توعدون) را تلاوت و در قلبش جای گرفته بود، حاضر نبود بهیچ عنوان ایمان خود را فروخته و یا حتی بظاهر از آن عدول نماید و یا بقول شیعه دروغ بگوید و تقیه نماید، خانواده اش نیز باین امر راضی نبودند، این پایداری و استقامت راسخ او باعث شد كه مدت نه (9) ماه زندانی و انواع شكنجه ها را متحمل شود، سرانجام سحرگاه یكشنبه یازدهم مرداد ماه 1371هـ.ش. برابر با دوم صفر 1413هـ . ق. بدرجه رفیع شهادت نایل آمد.
( قیل ادخل الجنة- قال یا لیت قومی یعلمون بما غفرلی ربی وجعلنی من المكرمین).
و صدق الله إذ قال:
( یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون).
( قد بدأت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أكبر).
وآخر دعوانا:أن الحمدلله رب العالمین. و السلام علیكم ورحمة الله و بركاته. به نقل از سایت sunni-mazhab.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|