|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > تقیه
شماره مقاله : 8119 تعداد مشاهده : 305 تاریخ افزودن مقاله : 2/9/1389
|
تقیه
تقیه از نظر شیعه یکی از ارکان دین است: شیعه بر این باورند که «تقیه» مانند نماز یکی از ارکان دین است و دست کشیدن از آن تا قیام «مهدی» یعنی تا روز قیامت جایز نیست! ابن بابویه قمی و دیگران از امام جعفر صادق روایت کرده اند که او گفت: «لو قلت أن تارک التقیة کتارک الصلاة لکنت صادقاً»[1]: «اگر میگفتم که تارک تقیه همانند تارک نماز است، راست گفتم». از باقر روایت است که میگوید: «إن تسعة أعشار الدین التقیة. و لا دین لمن لا تقیة له»[2]. «همانا نه دهم دین، تقیه است و هر کس تقیه نکند، بی دین است». ابن بابویه قمیدر کتاب «الإعتقادات» میگوید: «اعتقاد ما، شیعیان بر این است که تقیه واجب است و هر کس آن را ترک کند، همانند آن است که نماز را ترک کرده باشد». او در ادامه میافزاید: «تقیه واجب است و برداشتن آن تا زمان خروج قائم (مهدی) جایز نیست. پس هر کس قبل از خروج مهدی آن را ترک کند، قطعاً از دین خداوند متعال و از عقیده امامیه خارج شده و با خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم و ائمه مخالفت نموده است»[3]. از بین رفتن دین به سبب «تقیه»: وقتی دانستیم که مضمون تقیه در نزد شیعه، بدون آنکه ضرورتی در میان باشد، کذب محض و دروغ آشکار است و این دروغ – همچنان که بر عامه مردم واجب است – بر شخص امام نیز واجب است، به این نتیجه میرسیم که وقتی بیان دین و شناخت آن به امام بستگی دارد و امام بدون ضرورت به حق و باطل فتوا میدهد، آن وقت حق، بر مردم مشتبه میشود و مردم نمیدانند کدام حکم، حق است و بیان دین هم حاصل نمیشود و امکان شناخت چهره دینِ حق و راستین از دین باطل، منتفی میشود. امام به میل خود فتوا میدهد: شیعه صلاحیت کامل را به امام داده اند در اینکه به میل خود حق بگوید یا باطل. همچنان که کلینی با سند خود از ابوعبدالله علیه السلام روایت کرده که عبدالله بن سلیمان گوید: از ابوعبدالله پرسیدم: آیا خداوند، امام را مخیر کرده همچنان که حضرت سلیمان پسر داود را مخیّر کرده بود؟ گفت: بله. چون مردی قضیه ای را از امام پرسید و امام جوابش را داد و مرد دیگری همان قضیه را از او پرسید و او جواب دیگری غیر از جواب اول را به او داد. سپس مرد دیگری آمد و درباره همان قضیه از او سؤال کرد و امام جوابی غیر از دو جواب قبلی را به او داد، سپس گفت: (هذا عطاؤنا فامنن أو «أعط» بغیر حساب): (این عطاء و بخشش ماست، پس به هر کس که میخواهی بدون هیچ گونه حساب و کتابی ببخش). در قرائت حضرت علی (ع)، این آیه به همین صورت آمده است[4]. همچنین کلینی از زراره بن أعین از ابوجعفر علیه السلام روایت کرده که زراره گفت: از ابوجعفر علیه السلام راجع به مسأله ای پرسیدم و جواب مرا داد. سپس مردی نزد وی آمد و راجع به همان مسأله از او پرسید، او جوابی برخلاف جواب من، را به او داد. سپس مرد دیگری آمد و همان مسأله را از وی پرسید، امام برخلاف جواب من و جواب مرد قبلی، به او جواب داد. هنگامیکه آن دو مرد رفتند، گفتم: ای پسر رسول الله (ص)، این دو مرد اهل عراق و از پیروان شما آمدند و راجع به یک مسأله از تو پرسیدند، تو به هر یک از آنان جواب مختلفی دادی. گفت: ای زراره، همانا این امر برای ما بهتر است و برای ما و شما جاودانه تر. و اگر شما بر یک امر اتفاق میکردید، مردم به زیان ما شما را تصدیق میکردند ولی این بقای ما و شما را کمتر میگرداند... زراره گوید: سپس به ابوعبدالله علیه السلام گفتم: اینان پیروان شمایند؛ اگر آنها را به برگرفتن نیزه امر کنید و یا بر علیه مردم بشورانید. مطیع فرمانتان خواهند بود. و حال از نزد شما در حالی منصرف میشوند که باهم اختلاف دارند. راوی گوید: ابوعبدالله مانند پدرش جواب داد[5]. همچنین کلینی از موسی بن أشیم روایت کرده که گوید: نزد ابوعبدالله علیه السلام بودم که مردی راجع به آیه ای از قرآن از وی سؤال کرد ابوعبدالله جوابش را داد. سپس شخصی دیگری داخل شد و راجع به همان آیه از او سؤال کرد. ابوعبدالله برخلاف جواب مرد اول، به او جواب داد. بر اثر آن چنان شدم که انگار قلبم به وسیله چاقو تکه تکه میشود... در حالی که در همان حال و وضعیت بودم ناگهان شخص دیگری داخل شد و راجع به همان آیه از ابوعبدالله پرسید، او برخلاف جواب من و جواب دیگری، به او جواب داد. آنگاه درونم آرام گرفت و دانستم که آن به خاطر تقیه از امام سرزده است. سپس امام رو به من کرد و گفت: ای ابن أشیم، همانا خداوند – عزوجل – حضرت سلیمان پسر داود را مخیر کرده و فرمود:{ هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ (٣٩) }[6] «(ما بدو وحی کردیم که) این (چیزهایی که به تو داده ایم) عطاء ما است، پس (به هر کسی که میخواهی) ببخش یا (آن را از هر کس که میخواهی) باز دار، بدون هیچ گونه حساب و کتابی (که در برابر دادن یا ندادن، از تو کشیده شود)». و امور دین را به پیامبر صتفویض کرده و فرموده:{وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا }[7] «چیزهایی را که پیغمبر صبرای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید». پس خداوند هر چیزی را که به رسول الله صسپرده، به ما هم سپرده است[8]. یوسف بحرانی میگوید: همانا ائمه برای هر یک از قضایا و مسائل، احکام مختلفی بیان کرده اند اگر چه هیچ یک از مخالفین در حضور آنان نبوده باشد. میبینی که آنان برای یک مسأله جوابهای متعدد و مختلفی داده اند اگر چه حتی یکی از مخالفان قائل به آن نبوده باشد.[9] بنابراین، «امام» با اختیار خود و بدون هیچ ضرورتی به «تقیه» یا دروغ و سخن باطل تمایل پیدا میکند. پیامبران – علیهم السلام – هیچ گاه به «تقیه» عمل نکردند: وقتی دانستیم که شیعه معتقدند که «امام» به منزله یک پیامبر و بلکه بالاتر از پیامبر است و وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم، حتی یک پیامبر – از نوح و هود و صالح و لوط و موسی و شعیب و عیسی و دیگر پیامبران علیهم السلام تا حضرت محمد صلی الله علیه و سلم – نمی یابیم که به تقیه پناه برده باشد و آیات خداوند را کتمان نماید و از ترس جان خود یا با اختیار و بدون هیچ ترسی، آن را ابلاغ ننماید در حالی که اغلب آنان از جانب قوم خود به استضعاف کشیده شده و مورد ظلم و ستم قرار گرفتند. اگر چنین میبود و آنان به تقیه پناه میبردند، آن وقت هدف از پیامبری و بعثت وی منتفی میشد. چرا مبعوث شود و به عنوان پیامبر برگزیده شود در حالی که پیام الهی را ابلاغ نمینماید؟ یا خیر پیام الهی را ابلاغ نماید اما به گونهای که به موافق خواسته ها و آرزوهای کافران سرکش باشد؟ آیا هیچ عاقلی – صرف نظر از اینکه مسلمان هم باشد – این را میگوید؟[10] بسیاری از احکام شرعی در فقه جعفری بر اساس این قاعده باطل بنا شده اند. و اقوال صحیح ائمه به خاطر حمل بر تقیه باطل اعلام شده اند؛ از آن جمله روایتی است که طوسی از محمد باقر نقل کرده که او گفت: «پدرم در خانه اش برای نماز اذان گفت و در اذانش عبارت «الصلاة خیرٌ من النوم»: «نماز بهتر از خواب است» بر زبان جاری ساخت». طوسی میگوید: این قول امام، بر تقیه حمل میشود، چون علمای امامیه بر عمل نکردن به آن، اتفاق نظر دارند[11]. به نظر ما شیعه به اختراع «تقیه» پناه برده اند تا راهی را بیابند تا از طریق آن از روایات زیادی از ائمه ای که آنان ادعای پیروی شان را دارند و موافق آراء و عقاید اهل سنت است، فرار کنند. به همین خاطر شیعه تمام روایاتی که با آراء و عقاید اهل سنت موافقت و سازگاری دارند، بر تقیه حمل نموده اند. اما آنان دچار امر بدتری شده اند؛ آنان همانند کسی هستند که از گرمای سوزان به آتش پناه میبرد؛ چون «تقیه» به دو دلیل، اطمینان به روایت نقل شده از ائمه را بعید میگرداند: اول: جایز بودن کذب ناقل در آنچه که از «معصوم» نقل میکند، چون کسی که دروغ را بر امامش جایز میداند، به طریق اولی، کذّاب و دروغگوست. دوم: اگر به فرض تمامی آنچه که از «امام» نقل شده، صحیح هم باشد، ولی ما نمیدانیم که مقصود اصلی امام از سخنی که به او نسبت داده شده کدام است؟ آیا منظور حقیقی امام همان است که گفته، یا خیر آنچه گفته، از روی تقیه بوده و منظور اصلی امام نبوده است؟ و این به طور کلی منجر به برداشته شدن ثقه و اطمینان از فقه امامیه میشود حتی اگر ما صحت نقل روایات از امام را به فرض بگیریم؛ چون آنان بنا به قاعده «تقیه» تنها هنگام تبدیل و تحریف روایات نقل شده از ائمه عمل مینمایند. تازه این، در صورتی است که قول نقل شده از امام در مسأله ای، تنها یک قول باشد؛ پس اگر اقوال نقل شده در یک مسأله مختلف و متعدد باشد، وضعیت چگونه است؟ همچنان که واقعیت عملی فقه امامیه چنین است که اقوال نقل شده از ائمه در یک مسأله، مختلف و متعدد است. علمای شیعه در چگونگی تطبیق «تقیه» متحیر اند و نمیدانند چه کار کنند: شگفت تر آنکه هنگامیکه به طور مفصل بر مسائل فقهی شیعه اطلاع یابی، میبینی که فقهای شیعه در تعیین اینکه کدام یک از اقوال منسوب به امام از روی تقیه بوده و کدام یک، قول حقیقی امام بوده، در میان خود به شدت اختلاف نظر دارند!! علمای گذشته و حال شیعه، پیش از دیگران از این امر رنج برده و اعتراض کرده اند. این جعفر شاخوری است که میگوید: «همانا ما علمای بزرگ شیعه را میبینیم که در تعیین و تشخیص اینکه کدام یک از روایات صادره از ائمه از روی تقیه بوده و کدام یک به خاطر بیان حکم واقعی از ائمه سر زده، اختلاف نظر دارند؛ به عنوان مثال نجاست خمر را در نظر بگیر: بسیاری از علمای شیعه از جمله شیخ طوسی به نجاست آن فتوا داده اند، چون آنان روایت وارده درباره طهارت خمر را بر تقیه حمل کرده اند. اما با این حال میبینیم که عده ای از فقهاء از جمله «مقدس اردبیلی» به طهارت آن فتوا داده اند، چون آنان به عکس، روایات وارده درباره نجاست خمر را بر تقیه حمل نموده اند. و این امر، سردرگمی متقدمین را در به کارگیری تقیه و کیفیت تطبیق آن را نشان میدهد». در جای دیگری میگوید: «اگر بخواهیم غیر از آن ده ها مثال را بیاوریم، کتاب خاصی را تألیف میکردیم که آشفتگی و بی نظمیتعیین موارد تقیه را مؤکد میساخت؛ چیزی که شبیه آشفتگی و بی نظمی ادعای اجماع در مسائل فقهی است، که این آشفتگی در تعیین موارد تقیه منجر به اختلاف زیادی در فتوای علماء شده که این اختلاف بر اثر تعیین و تشخیص اینکه کدام یک از روایات صادره از ائمه از روی تقیه بوده و کدام یک از روی تقیه نبوده، ایجاد شده است»[12]. این چنین فقه و مذهب جعفر صادق : از بین رفت: این چنین فقه و مذهب جعفر صادق : از بین رفت. و این تنها نتیجه مسلّمیکه ما به مقتضای دلیل مستند به علم و تحقیق و استدلال گفته باشیم، نبوده است و بس؛ بلکه چیزی است که علمای بزرگ امامیه بدان اعتراف نموده اند. این یوسف بحرانی است که بدون هیچ تردیدی صراحتاً میگوید: «هیچ حکم از احکام یقینی و قطعی دین جز احکام اندکی معلوم و مشخص نیست، به خاطر اینکه احادیث دینی با روایات تقیه در آمیخته است»[13]. چرا شیعه به «تقیه» روی آورده اند؟ هنگامیکه علل گرایش و روی آوردن شیعه به اساس «تقیه» را مورد بررسی قرار میدهیم، میبینیم که این موضوع تنها و تنها به خاطر فرار از تنگناهایی بوده که دائماً با آن مواجه بوده اند. این تنگناها بر دو قسم اند: 1- تنگناهایی که در روایات وارده از «ائمه» که مخالف مذهب شیعه و موافق مذاهب اهل سنت، وجود دارند. 2- تنگناهایی که سبب اختلافات شدید میان بسیاری از روایات نقل شده از «ائمه»، به وجود آمده اند. «امام» دین را ضایع و تباه ساخته تا خودش را حفظ نماید: اما در حقیقت شیعه از یک چاله فرار کرده اند تا در چاله ای عمیق تر بیافتند. آنان به وسیله «تقیه» شناخت چهره مذهب حق را بر خود از بین برده اند. در حالی که میبینیم امامیه ادعا میکنند که خداوند متعال برای مردم امام معصومیرا منصوب کرده تا دینشان را از نابودی و اختلاف حفظ کند و آنان را از تفرق و چند دستگی منع نماید، امّا میبینیم «که امام – با به کارگیری تقیه – خودش را حفظ نموده و دین را ضایع و تباه ساخته است»[14]. پس از فقه جعفر صادق چه چیزی مانده است؟
[1] - من لا یحضره الفقیه، ابن بابویه، 2/80. [2] - اصول الکافی، کلینی، 2/217. [3] - الإعتقادات، ابن بابویه قمی، صص114-115. [4] - اصول الکافی، کلینی، 1/438. در کتاب خداوند، ﴿فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك...﴾ آمده و «فامنن أو أعط» نیامده است، آیا نزد علی کتابی غیر از کتاب خداوند وجود داشته است؟ [5] - اصول الکافی، کلینی، 1/65. [6] - ص/39. [7] - حشر/7. [8] - اصول الکافی، کلینی، 1/265-266. [9] - الحدائق الناضرة، یوسف بحرانی، 1/5. [10] - یکی از بزرگان شیعه کتابی نوشته که در آخر آن آمده است: «... پاسخ راستگویان آل محمد – سلام و درود خداوند بر او و سایر پیامبران باد! – در اینکه اگر فردا در پیشگاه پروردگار بلند مرتبه از ما بپرسند که هنگام ظهور فتنه و بدعت و خرافات چه کار کردیم از ترس اینکه مبادا لعنت خداوند شامل حالمان گردد؛ لعنتی که خداوند آن را به عالمانی که هنگام پیدایش بدعتها و خرافات، علم خود را آشکار نمیکنند، وعده داده است». (عصمة المعصوم علیه السلام وفق المعطیات القرآنیة، جلال الدین علی الصغیر، چاپ دوم، بغداد، سال 2003 میلادی (1424هـ ق)، ص427). ما نمیدانیم آیا بیان حق و آشکار نمودن آن هنگام پیدایش بدعتها و خرافات تنها مختص به علماست و شامل حال ائمه نمیشود؟ بنابراین، نقش ائمه چیست؟ یا در زمان ائمه حق آشکار بوده و بدعتها و خرافات وجود نداشته اند؟ پس در این صورت علت تمایل آنان به بکارگیری «تقیه» چیست؟! تقیه ای که هیچ هدف و نتیجه ای ندارد جز منصرف کردن مردم از حقی که با باطل آمیخته شده و آنان نمیدانند کدام حق است و کدام باطل؟! پس آیا نقش و وظیفه امام در حیات، این است که مردم را از حق منع کند و برایشان دامی قرار دهد تا عمداً آنان را در باطل غوطه ور سازد؟ یا اصلاً نقش و وظیفه امام در دین چیست؟ [11] - تهذیب الأحکام، طوسی، 1/151. [12] - حرکیة العقل الاجتهادی لدی فقهاء الشیعة الإمامیة، جعفر شاخوری، ص72-75. [13] - الحدائق، یوسف بحرانی، 1/5. [14] - الشهادة الثالثة فی الأذان، علاء الدین بصیر، نسخه خطی.
از کتاب: افسانه مذهب جعفری، ترجمه کتاب: أسطورة المذهب الجعفري، مولف: دکتر طه حامد دلیمی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|