|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره مریم > تفسیر سوره مریم از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرم دل
شماره مقاله : 806 تعداد مشاهده : 343 تاریخ افزودن مقاله : 10/7/1388
|
سورهي مريم مكي و 98 آيه است روند این سوره بر محور توحید و یکتاپرستی، و نفی فرزند و انباز از خدا میچرخد، و به مساله زنده شدن دوباره و رستاخیزی میپردازد که استوار بر مساله توحید و یکتاپرستی است ... این موضوع اساسی و بنیادینی است که این سوره همچون اغلب سورههای مکی بدان ميپردازد. داستان، ماده این سوره است. این سوره میاغازد با داستان زکریا و یحیی. آنگاه داستان مریم و تولد عیسی شروع میگردد. پس از ان داستان ابراهیم با پدرش به میان میاید ... به دنبال ان اشارههائی به پيغمبران میشود: اسحاق، یعقوب، موسی، هارون، اسماعیل، ادریس، ادم و نوح ... این داستانها در حدود دوسوم سوره را به خود اختصاص میدهند، و هدف انها اثبات وحدانیت و یگانگی، و زنده شدن و رستاخیز، و نفي فرزند و انباز از یزدان سبحان، و بیان راه و روش راه یافتگان، و راه و روش گمراهان از میان پیروان پیغمبران است. از اینجا به بعد بعضی از صحنههای قیامت، و بعضی از جدال با منکران زنده شدن و رستاخیز، به میان میاید. از زشت شمردن شرک و انباز و ادعای فرزند برای خدا، و از هلاک و نابودی مشرکان و تکذیبکنندگان در دنیا و آخرت، سخن میرود ... همه اینها نز با رویکرد داستانها در سوره هماوا و همنوا میشود، و بر محور اصلی سوره گرد میآید. سوره دارای فضای ویژهای استکه بر ان سایه میاندازد و در ان پخش میگردد و میگسترد، و با موضوعهای ان همگام و همراه میشود. روند این سوره نمایشگاه فعل و انفعالات و احساسات قوی است ... فعل و انفعالات در نفس بشری، و در «نفس« جهان پیرامون انسان. چه این جهانیکه ما ان را جماد میانگاریم و بدون حس و شعورش به تصور درمیاوریم، در روند سوره دارای نفس و حس و شعور و احساسات و انفعالات است و در ترسیم فضای همگانی سوره شرکت میکند. چه اسمانها و زمین و کوهها را میبینیم که خشمگین میگردند و منفعل میشوند، تا بدانجا که نزدیک است از دیدن کارهائی که نمیپسندند و زشت میشمرند بیاماسند و بشکافند و بترکند: (أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا وَمَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا ) از این که به خداوند مهربان، فرزندی نسبت میدهند. برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد. (مریم/ 91-92) و امّا فعل و انفعالات نفس بشری، با دیباچه سوره آغاز میگردد و با خاتمه آن پایان میپذیرد. داستانهای اصلی سوره لبریز از این فعل و انفعالات در موقعیتها و موضعگیریهای سخت و ناگوار و عمیق و ژرف آن داستانها است، و در داستان مریم و تولد عیسی مخصوصاً چشمگیر است. سایه چیره در فضای سوره، سایه رحمت و رضا و ارتباط با خدا است. سوره با ذکر رحم و لطلف خدا در حق بنده خود زکریا میآغازد: (ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ). (این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده خود زکریا (که ای محمّد! آن را بر تو میخوانم). (مریم/٢) زکریا با پروردگار خود به راز و نیاز میپردازد و مناجات سوزناک را زمزمه عاشقانه میسازد: (إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا) . در آن هنگام که پروردگارش را (در خلوتگاه عبادت) پنهانی ندا داد. (مریم/٣) واژه رحمت و معنی و سایه آن در لابلای سوره بسی تکرار میشود. در سوره نام «رحمن« نیز زیاد به میان میآید، و نعمتهائی را به تصویر میکشدکه مومنان به خداوند مهربان به گونه مهربانانهای بدان میرسند: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ) بیگمان کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و پسندیده انجام میدهند، خداوند مهربان آنان را دوست میدارد و محبت ایشان را به دلها میافکند. (مریم/96) از نعمت دادن خدا به یحیی سخنی میرود وگفته میشودکه یزدان بدو مهر و محبت داده بود: (وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا) ٠ و از فضل خود، بدو مهر و محبت فراوان دادیم (و بر رحمت و عطوفت عظیمش سرشتیم) و برکت و پاکی نصیبش کردیم، و او پرهیزگار (به بار آمد) و متقی بود. (مریم/13) و از نعمت و لطفی سخن میرودکه خدا بهره عیسی فرموده است و او را نيکو و دلسوز و مهربان در حق مادرش کرده است: ( وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا ). و (مرا سفارش میفرماید) به نیکی و نیکرفتاری در حق مادرم. و مرا (نسبت به مردم) زورگو و بدرفتار نمی سازد . (مریم/32) تو پسودههای رحمت ظریف و لغزیدن لطف آن را در واژهها و عبارتها و سایهروشنها احساس میکنی. همچنین تکانها و لرزشهای جهان را احساس میکنی و میبینیکه چگونه جهان هستی به خاطر واژه شرک جنبان و لرزان میشود، چون فطرت جهان تاب شنیدن آن را ندارد ... همچنین احساس میکنیکه سوره دارای نواها و آواهای موسیقی ویژهای است. حتی طنین واژههای سوره و فواصل موجود در آن دارای زیر و بم خوشایند و تاثیر ژرفی است. از قبیل: رضیّآ، سریّاً، حفیّاً، نجیّاً، و ... جاهائی همکه مقتضی شدّت و حدّت است، فاصلهها و بندها اغلب با حرف دال و مشدّد میآیند. از قبیل: مدّاً، ضدّاً، ادّآً، هدّاً، و ... یا با زاء مشدّد میآیند. از قبیل: عزّآً، ازّاً، و ... تنوع نواها و آواهای موسیقی و فاصلهها و قافیهها، همراه با تنوع فضا و موضوع، آشکارا در این سوره جلوهگر میآید.[1] این نیز با شروع داستان زکریا و یحیی آغاز میشود، و فاصلهها و قافیهها این چنین به پیش میرود: « ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا ... » (این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده خود زکریا (که ای محمّد! آن را بر تو میخوانم). در آن هنگام که پروردگارش را (در خلوتگاه عبادت) پنهانی ندا داد. و ... (مريم/2-3) به دنبال داستان زکریا و یحیی، داستان مریم و عیسی میآید و فاصلهها و قافیهها با همان نظم و نظام به پیش میروند: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا ... » ٠ و ... (ای پیغمبر!) در کتاب (آسمانی قرآن، اندکی) از مریم سخن بگو: آن هنگام که در ناحیه شرقی (بیتالمقدس برای فراغت عبادت) از خانوادهاش کناره گرفت. و پردهای میان خود و ایشان افکند (تا خلوتکدهاش از هر نظر برای عبادت آماده باشد، در این هنگام) ما جبرئیل (فرشته) خویش را به سوی او فرستادیم و جبرئیل در شکل انسان کامل خوش قیافهای بر مریم ظاهر شد .. . و... (مریم١٦و ١٧) تا آنجا که داستان به پایان میآید، و پیرو به میان میآید تا حقیقت عیسی پسر مریم را بيان دارد، و مساله فرزند خدا بودن او را خاتمه بخشد. در اینجا نظم و نظام فاصلهها و قافیهها دگرگون میشود ... فاصلهها طول میکشند و دور از همدیگر میگردند، و قافیهها با حرف میم یا نون آرام ساکنی به هنگام وقف، نه با یاء ممدود نرم، پایان میپذیرند. از قبیل: «ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ... » . و ... این است عیسی پسر مریم، (با این صفات و خصالی که گذشت). این، سخن راستین درباره او است، سخن راستینی که در آن تردید میکنند. سزاوار خداوند نیست که فرزندی داشته باشد. او منزه (از اتخاذ و انتخاب فرزند، و به دور از اینگونه عیبها و نقصها) است. هرگاه اراده پدید آوردن چیزی و انجام کاری کند، تنها کافی است راجع بدان بگوید: بشو! و میشود. (پس چنین قادر متعالی هرگز نیازی به فرزند ندارد).و... (مریم /34-35 ) تا آنجاکه بیانکردن و داوری نمودن به پایان میآید، و روند قرآنی به داستانها برمیگردد، آن وقت است که قافیه نرم و دراز آهنگ ممدود از نو تکرار میشود: « وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا إِذْ قَالَ لأبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا يَسْمَعُ وَلا يُبْصِرُ وَلا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا... ». و ... در کتاب (قرآن، برای مردمان، گوشهای از سرکذشت) ابراهیم را بیان کن. او بسیار راستکردار و راستگفتار و پیغمبر (یزدان دادار) بود. هنگامی (را بیان دار) که (محترمانه) به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را پرستش میکنی که نمیشنود و نمیبیند و اصلا شر و بلائی از تو به دور نمیدارد؟. و ...(مریم/ ٤١ و ٤٢) تا آنجاکه به یاد تکذیبکنندگان و عذاب و انتقامی میرسد که در انتظار آنان است. همين که بدینجا میرسد، نوا و آوای موسیقی و طنین قافیه تغییر میکند: ( قُلْ مَنْ كَانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا...) . (ای پیغمبر!) بگو: کسانی که در گمراهی هستند (و اصرار بر ادامه این راه دارند) خداوند مهربان بدیشان مهلت میدهد (تا بر کفر و طغیان خود بیفزایند و بیشتر در گناه فرو بروند) تا آنگاه که میبینند آنچه را بدان وعده داده شدهاند، چه عذاب (کافران توسط جهادگران مسلمان) را، و چه (خواری و رسوائی) آخرت را، بالاخره ایشان خواهند دانست که چه کسی مسکن و منزلش بدتر و سپاه و لشگرش ضعیفتر و ناتوانتراست. (مریم/75) در جائیکه محل زشت شمردن و بد دانستن است، طنین و نواها و آواها با تشدید دال، بلندتر و سختتر میگردد: « وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا ... » . و ... و (یهودیان و مسیحیان و مشرکان) میگویند: خداوند مهربان فرزندی برای خود برگرفته است! واقعآ چیز بسیار زشت و زنندهای را میگوئید. نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین بشکافد، و کوهها به شدت درهم فروریزد!... (مريم/88-90) بدین منوال و بر این روال نوا و آوای موسیقی در سوره، موافق و مطابق با معنی و فضا به پیش میرود، و در ماندگاری سایهروشنی شرکت میکندکه هماهنگ با معنی در لابلای سوره، و متفق و متحد با انتقال روند قرآنی از فضائی به فضائی و از معنائی به معنائی است. * روند قرآنی با موضوعات سوره، در سه مرحله به پیش میرود: نخستین مرحله دربرگیرنده داستان زکریا و یحیی، و داستان مریم و عیسی است. پیرو این داستان با فیصله دادن مساله عیسی استکه جدال و ستیز پیرامون آن بسیار است، وگروههای یهودی و مسیحی درباره آن اختلاف پیدا کردهاند. دومین مرحله دربرگیرنده حلقهای از زنجیره داستان ابراهیم با پدرش و قوم خود وگوشهگیری و دوری او از آئین شرک است، و اینکه خدا چگونه ذریه و فرزندانی بجای آن بدو عطاء فرمود که بعدها از نسل ایشان ملتی پدید آمد. آنگاه اشارههائی به داستانهای پیغمبران، و به کسانی میشودکه با رهنمود پيغمبران راهنمايی شدند و راهیاب گردیدند، و گروهیکه رهنمون پیغمبران را نپذیرفتند وگمراه شدند، و بالاخره سرنوشت اینان و آنان بهکجا کشید. این حلقه به پایان میآید با اعلان ربوبیت یگانهایکه بدون انباز پرستش میگردد: « رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا ؟ » . پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است. پس (حال که چنین است وهمه خطوط بدو منتهی میشود) تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش. مگر شبيه و همانندی برای خدا (که خالق، رازق، عالم، قادر، حی، قیوم، و ... باشد) پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟). (مریم /65) سومین و واپسین مرحله با جدال و ستیز پیرامون مساله رستاخیز میآغازد، و برخی از صحنههای قیامت را، و شکلی از زشت شمردن ادعای شرک مردمان از سوی سراسر جهان هستی را عرضه میدارد، و با صحنه موثر و عمیقی از جایگاههای هلاک و نابودی نسلها به پایان می آید: (وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا). پیش از اینان (كه با تو ای پیغمبر سر عناد و دشمنی دارند) چه نسلها و نژادهای فراوانی را (براثر کفر و گناه) نابود کردهایم. آیا کسی از ایشان را میبینی، یا کوچکترین صدائی از آنان را میشنوی؟!. (مریم/98) بگذار درس اول را بیاغازیم: * «كهيعص » ٠ کاف.ها.یا.عین.صاد. اینها حروف مقطعهای هستندکه برخی از سورهها با آنها آغاز میگردند. ما در تفسیر آنها این عقیده را برگزیدهایمکه نمونههائی از حروفی هستندکه این قرآن از آنها تشکیل ميشود، و به شيوه و روال جدیدی درمیآیدکه انسانها با وجود اینکه همين حروف را در اختیار دارند و واژهها را نیز میشناسند، ولی آنان نمیتوانند از آنها چیزی را بسازندکه بسان چیزی باشدکه قدرت سازنده این قرآن آن را میسازد. بعد از این حروف مقطعه، داستان اول آغاز میگردد، داستان زکریا و یحیی. رحمت رکن اساسی داستان است. رحمت بر آن سایه میاندازد. بدین خاطر ذکر رحمت بر داستان پیشی میگیرد: (ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا). (این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده خود زکریا (که ای محمّد! آن را بر تو میخوانم). داستان با صحنه دعا آغاز میگردد، دعای زکریا در پیشگاه پروردگار خود با خشوع و خضوع و نهانی و پنهانی: (إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا ). در آن هنگام که پروردگارش را (در خلوتگاه عبادت) پنهانی ندا داد. گفت: پروردگارا! استخوانهای من (که ستون پیکر من و محکمترین اعصای تن من است) سستی گرفته است، و شعلههای پیری (تمام موهای) سر مرا فراگرفته است. پروردگارا! من هرگز در دعاهائی که کردهام (از درگاه کرم تو) محروم و ناامید بازنگشتهام؛ (هم اینک نیز مرا دریاب. پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (چرا که در ایشان شایستگی و بایستگی به دست گرفتن کار و بار دین را نمیبینم) و همسرم هم از اول نازا بوده است: پس از فضل خویش جانشینی به من ببخش. از من (دین و دانش) و از آل یعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد، و او را پروردگارا! (در گفتار و کردار) مورد رضایت گردان. او دور از چشم مردمان، و دور ازگردش ایشان، با پروردگار خود به مناجات و راز و نیاز میپردازد. در گوشهای با خدای خویش خلوت میگزیند، و دلش را غمگین میسازد، و یزدان جهان را فریاد میدارد به گونهایکه انگار در پیشگاه او و با او است: «رب: ای پروردگار من«، بدون این که واسطهای حتی حرف ندا در میان باشد. پروردگار او میشنود و میبیند بدون این که به فریاد خوانده شود و به تضرع از او درخواست کمک شود، ولیکن این شخص غمزده است که با بیان غم و اندوه خود خویشتن را تسکین میدهد و به ناله و افغان درمیآید و اندوه از دل میزداید. خداوند مهربان این را از فطرت مردمان سراغ دارد، و لذا دوست میداردکه او را بهکمک بطلبند و غم دل با او بگویند وگره از اندوه سینه بگشاید: (و قال ربکم : آدعوني استجب لکم ). پروردگارتان گفته است: مرا به فریاد خوانید و به کمک بطلبید، تا بپذیرم (و به فریاد رسم و دستتان را بگیرم). (غافر/60) خدا را به فریاد بخوانند تا اعصاب خود را از فشارهای سنگین و کمرشکن برهانند، و دلهایشان آرامگیرد به اینکه آنان مشکلات خود را به کسی حواله میدارند که از ههکس تواناتر و زورمندتر است، و بدانندکه با والامقامی ارتباط برقرار میدارند که ظلم و جور روا نمیدارد به کسیکه بدو پناه آورد، و ناامید برنمیگردد کسیکه بر او توکلکند و بدو پشت بندد. زکریا به آستانه پروردگارش از سستیگرفتن و ضعیف شدن استخوانهایش مینالد. وقتی استخوانها سستی میگیرند و ضعیف میشوند همه پیکر انسان سست میشود و ضعیف میگردد. چه استخوانها سختترین چیز در پیکرند، و پایهها و ستونهائی هستندکه تن بر آنها استوار و پایدار میگردد و ترکیببند وجود بر آنها گرد میآید. زکریا از شعلهور شدن سر از پیری مینالد. این تعبیر تصویرگر پیری را بهگونهای پیش چشم میداردکه انگار پیری آتشی استکه شعلهور میگردد و سراسر سر را این آتش فروزان فرامیگیرد، و در سر شعلهگرفته جای سیاهی برجای نمانده است. سستی گرفتن استخوانها و شعلهور شدن سر از پیری، هر دو تاکنایه از پیر شدن و فرسودهگردیدنی استکه زکریا درد آن را میچشد و از دست آن به آستانه پروردگارش مینالد، در آن حال که احوال خود را به خدای خویش عرضه میدارد و امید خویشتن را بیان میکند. سپس رشته سخن را با اینگفتار خود پیگیری میکند: (وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا ). پروردگارا! من هرگز در دعاهايي که کردهام (از درگاه کرم تو) محروم و ناامید برنگشتهام؛ (هم اینک نیز مرا دریاب!). زکریا اعتراف میکند به این که خدا او را عادت داده استکه هرگاه خدا را به فریاد خواند و به یاری وکمک بطلبد بدو پاسخ دهد و به فریادش برسد و یاری و کمکشکند. دیگر او با به فریاد خواندن و به کمک طلبیدن پروردگار خود بر خدا سخت نگرفته است و او را رنج نداده است، تازه بدانگاه که زکریا در اوج جوانی و توانائی خود بوده است. چه رسد به اینکه هم اینککه به پیری و فرتوتی خود رسیده است و بسی نیازمند این است که پروردگارش به فریاد او پاسخ گوید و به یاریش برسد و نعمت خویش را براو تکمیل فرماید. بدانگاهکه حال خود را به تصویر میکشد، و امید خویش را به آستانه الهی عرضه میدارد، بیان میکند آنچه راکه از آن میترسد، و آنچه راکه درخواست میکند و میطلبد ... زکریا از آیندگان خود هراس دارد. هراس او از این است که میراث او را بدانگونه که میپسندد پاس ندارند و به وظیفه لازمه آن قیام نکنند. میراث او هم دعوت او است، دعوتیکه خودش بدان میایستد و چنانکه باید در تعلیم و تبلیغ آن میکوشد - آخر او پیغبری از پیغمبران برجسته بنیاسرائیل است -همچنین میراث او اهل و عیال خودش بوده استکه آنان را پرورده و تربیتکرده است. از جمله آنان مریم بوده استکه قیمومت و سرپرستی او را داشته است، بدان هنگام که خدمتگزار محرابی بوده است که متعلق به زکریا و تحت رعایت و حمایت او قرار داشته است. همچنین میراث او اموال او استکه به نحو احسن در رعایت و حمایت و بدل و بخشش آن در راه درست خودش کوشیده است. او از بستگان و خویشاوندان خود در آینده بر همه این میراثها میترسد، و میترسد شیوه زندگی او را درپیش نگیرند ...گویند زکریا میدیدکه وابستگان و خویشاوندانش برای قیمومت و پاسداری از این میراثها ناشایست هستند ... (وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا ) . و همسرم هم از اول نازا بوده است. همسر او تولید نسل نکرده است و فرزندانی برای او نزائیده است تا بتواند به آموزش و پرورش آنان بپردازد و ایشان را برای جانشینی و میراث خود آماده سازد. این چیزی است که از آن میترسد. آنچه او درخواست آن را دارد جانشینی استکه شایسته اشد و عهدهدار میراث اوگردد و خوب از عهده اینکار برآید، و میراث او و میراث نبوت پدران ونیاکانش را به نو احسن راه ببرد: (فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ). پس از فضل خویش جانشینی به من ببخش که از من (دین و دانش) و از آل یعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد . زکریا آن پیغمبر شایسته، فراموش نمیکندکه آرزوی خود را در آن وارث و جانشینیکه برای خود در سن و سال پیری میخواهد و چشم امید بدو میبندد، به تصویر بكشد: (وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا ). پروردگارا! (در گفتار و کردار) او را مورد رضایت گردان. او مورد رضایت باشد، و جبار و قلدر و درشتخوی و بدکردار نباشد. سرمست و مغرور نشود و آزمند و طمعکار نگردد. واژه «رضی« این سایهها را میاندازد. چه رضیکسی استکه خشنود میگردد و خشنود میگرداند. رضی سایه خود را میاندازد بر چیزها و بر کسانیکه پیرامون ان هستند. دعای خاشعانه و نهانی زکریا با پروردگارش این چنین بود. واژگان و معنیها و سایهها و نواها و آواهای آرام و آهسته همه و همه در به تصویرکشیدن صحنه دعا شرکت میورزند. پس از آن، لحظه پذیرش دعا درمیرسدکه توام با رعایت و عنایت و عطوفت و رضایت است ... چه پروردگار متعال از جهان والای فرشتگان بنده خود را ندا درمیدهد: « یا زكريا » ٠ ای زکریا. و مژده را هرچه زودتر بدو میدهد: « إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ » . ما تو را به پسری مژده میدهیم. و خدا او را غرق لطف و عطوفت میسازد و نام پسری را برمیگزیندکه مژده او را بدو داده است: «اسْمُهُ يَحْيَى » ٠ نام او یحیی است. یحیی نام تکی استکه قبلا نبوده است. « لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا » ٠ و پیش از این کسی را همنام او نکردهایم (و شبیه او در صفات فضل و کمال و تقوا و صلاح نیافریدهایم). این فضل وکرم الهی استکه خدا ان را بهره بنده خود میسازد و او را غرق در آن میگرداند، بندهای که خدا را با تضرع و زاری به فریاد طلبیده است، و در خلوت نهانی با او به مناجات و راز و نیاز پرداخته است، و پرده از چیزی برداشته استکه از آن ترسیده است، و در چیزی که بدان امید بسته است و امیدوارگردیده است بدو روکرده است. چیزیکه زکریا را برانگیخته استکه پروردگار خود را به فریاد خواند هراس او از وابستگان و نزدیکان در آینده بوده است و از ایشان هراس داشته است که چنان که باید ميراث عقیده را راه نبرند و از اموال محافظت و مراقبت به عمل نیاورند و بر اهل و عیال او سرپرستی نکنند، بدانگونه که خدا را خشنود سازند. خدا این را از نیت درون او خوانده است و لطف وکرم خود را بر او احاطه فرموده است و وی را خشنود گردانده است. انگار زکریا از وسط خواب شیرین علائق، وگرمی امید، با زمزمه پذیرش نزدیک این دعا بیدار میشود، و از این خواب میپرد و ناگهان خویشتن را در جهان واقعیت میبیند ... آخر او مرد پیری استکه فرتوت شده است. استخوانهای او ضعیف و سست گردیده است. موهای سرش سفید شده است و انگار پیری بر سرش شعلهورگردیده است. همسرش هم نازا است و در جوانی نیز برای او فرزندی نزائیده است. پس چگونه او پسری خواهد داشت؟ زکریا میخواهد اطمینان پیدا کند، و وسیلهای را بشناسدکه با آن خدا این پسر را بدو میبخشد: (قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا ؟.) (زکریا) گفت: پروردگارا! چگونه مرا پسری خواهد بود با این که همسرم نازا است و من نیز به غایت پیری رسیدهام و افتاده و فرتوت شدهام؟. زکریا با واقعیت موجود رویاروی میشود، و با آن با وعده خدا نیز رویاروی میگردد. زکریا یقین دارد که خدا به وعده خود وفا میکند، ولیکن میخواهد بداند که چگونه این وعده پیاده خواهد شد با وجود واقعیت موجودیکه با آن رویاروی میشود، تا مطمئنگردد و دل او بیارامد. این هم یک حالت روانی و سرشتی است که در همچون موقعیتی سر برمیزند، در همچون موقعیتیکه زکریای پیغمبر شایسته انسان پیدا میکند، و نمیتواند واقعیت موجود را نادیده بگيرد. این است که مشتاق است بداند خدا چگونه این واقعیت موجود را تغییر میدهد و دگرگون میکند. در اینجا پاسخ پرسش او درمیرسد: این چیز برای خدا ساده و آسان است. خدا او را با مثال نزديكی از ذات خودش تذکر میدهد: در آفرینش خودش، و آفریدن او پس از این که نبوده است. این مثال برای هر زندهای است، و برای هر چیزی در این هستی است: ( قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا ). فرموده (مطلب) همینگونه است (که پیام داده است). پروردگار تو گفته است این کار برای من (که خدایم، و از هیچ، همه چیز را آفریدهام، و از جمله خود) تو را که قبلا هیح نبودی، هستی بخشیدهام، آسان است. در آفریدن، ساده و سخت برای خدا نیست. وسیله آفرینش برای چیزکوچک و بزرگ، و برای چیز بیارزش و باارزش یکی است: (کن. فیکون ). باش! پس میشود. (بقره /118) خدا است که نازا را به گونهای درآورده است که نمیزاید، و پبرمرد فرتوت را به صورتی درآورده استکه تولید نسل نمیکند. خدا بر اصلاح نازا و برطرفکردن سبب نازائی توانا است، و میتواند نیروی تولید نسل را در مرد تجدید کند. این کاركه برابر عرف و عادت مردمان نیز سادهتر از آفرینش حیات در ابتدای جهان هستی است. گذشته از این، هر چیزی برای قدرت خدا آسان است، چه برگشت دادن پسين چه آفرینبثن نخستین باشد. با وجود این، زکریا شورشی در سر دارد و او را وامیدارد برای اطمینان خاطر نشانهای و علامتی بر این آفرینش علمیکودک بطلبد. این استکه خدا نشانهای بدو مینماید که متناسب با فضای روانی باشد، فضائیکه دعا در آن سر داده شده است و در آن پذیرفته گردیده است ... این کار او را برآن میدارد که از خدا سپاسگزاریکندکه در سن و سال پیری پسری بدو بخشیده است ... این نشانه عبارت از این است که زکریا از دنیای مردمان میبرد و با خدا سه شبانهروز زندگی میکند. هرگاه به تسبیح و تقدیس میپردازد زبانش باز و روان میشود، و هرگاه با مردم سخن میگوید زبانش میبندد و قادر برگفتار نمیشود، هرچند که اندامهایش کاملا سالم بوده و بلا و مصیبتی به زبانش نرسیده است. ( قَالَ آيَتُكَ أَلا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا) خدا فرمود: نشانه (حصول آرزوی) تو این است كه سه شبانهروز تمام نمیتوانی با مردم سخن بگوئی، با وجود این که تو (از لحاظ اعضاء و حواس) سالم و تندرست خواهی بود. این کار انجام پذیرفت (فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا). بعد (از این بشارت، زکریا) از محراب (عبادت) بیرون آمد و به پیش قوم خود رفت و با رمز و اشاره بدیشان گفت: بامدادان و شامگاهان (به شکرانه این نعمت که در سرنوشت آینده همه شما تاثیر بسزا دارد) به تسبیح و تقدیس (خدا) بپردازید. این بدان خاطر استکه آنان نیز در فضائی زندگیکنند که زکریا در آن بسر میبرد، و تا سپاس خدای را بگویند بر نعمتیکه به زکریا و پس از او بدیشان داده است. * روند قرآنی زکریا را در وت و تسبیح خود رها میکند، و پرده را در این صحنه بر او فرومياندازد، و صفحه او را درهم میپیچد تا صفحه تازهای را بر یحیی بازکند و از او سخن بگوید. پروردگار یحیی از جهان بالا او را ندا درمیدهد: (يا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ). (هنگامی که یحیی متولد شد و بزرگ گردید و به سن رشد رسید، خطاب بدو گفتیم:) ای یحیی! کتاب (تورات) را با قوت (و قدرت هرچه تمامتر) برگیر (و با جد و جهد هرچه بیشتر بدان عمل کن) .... یحیی متولدگردید و رشد پیداکرد وکودکی شد، در فاصلهایکه روند قرآنی آن را میان دو صحنه رهاکرده است، چنانکه شیوه قرآنی درکار عرضه هنری داستانها است، تا بدین وسیله مهمترین حلقهها و صحنهها را برجسته نشان دهد، و حلقهها و صحنههای زندهتر و متحرکتر را پیش چشم دارد. روند قرآنی با این ندای آسمانی خطاب به یحیی میآغازد پیش از اینکه درباره او واژهای بگوید زیرا صحنه ندا دردادن و فریاد زدن، صحنه زیبای سترگی است، و دال بر منزلت و مکانت یحیی، و بر پذیرش دعای او از طرف خدا است. پذیرش اینکه از میان نژاد او جانشینی را برای وی قرار دهد که بتواند کار جانشینی او را در امر عقیده و عشیره به خوبی انجام دهد. هان! هم اینک این نخستین موقعيت یحیی است که موقعیت نمایندگی او برای حمل امانت بزرگ نبوت است: (يا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ). ای یحیی! کتاب (تورات) را با قوت و (قدرت هرچه تمامتر) برگیر. کتابیکه باید آن را با قدرت هرچه بیشتر برگیرد و دریافت کند تورات است که کتاب بنیاسرائیل از زمان موسی به بعد برای بنیاسرائیل است، و انبیاء بنیاسرائیل آن را یاد میدادهاند و بدان داوری میکردهاند. یحیی وارث پدرش زکریا گردید، و برای حمل بار سنگین رسالت و بر دستگرفتن امانت با قوت و قدرت و عزم و اراده فریاد زده شد، و از او خواسته شدکه ضعف و سستی نشان ندهد و از تکالیف و وظائف و مشکلات چیزیکه به ارث برده است نهراسد و عقبنشینی نکند. پس از فریاد زدن او، روند قرآنی پرده از چیزی برمیداردکه خدا یحیی را با آن مجهزکرده است و آمادگی بخشیده است تا بتواند مسوولیت بزرگ را بر عهدهگیرد و به وظیفه توان فرسای آن برخیزد: ( وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا ). ما در کودکی بدو بینش (دینی و فهم احکام الهی موجود در تورات) دادیم. و از فضل خود، بدو مهر و محبت فراوان دادیم (و بر رحم و عطوفت عظیمش سرشتیم) و برکت و پاکی نصیبش کردیم، و او پرهیزگار (به بار آ مد) و متقی بود. این صلاحیتها و قابلیتها استکه یزدان یحیی را بدان مجهز و آماده و آراسته و پیراسته ساخته است، و او را بر تحمّل چیزی کمک کرده است که برعهده او انداخته است، بدانگاه که وی را ندا درداده است. درکودکی بدو حکمت و فرزانگی داده است. در توشهاش یگانه بوده است، همانگونه که در نام و در تولد یگانه بوده است. هرچندکه حکمت و فرزانگی در آخر میآید، ولی خدا او را بدان درکودکی مجهز و آراسته فرموده بود. خدا به یحیی مهر و محبت فراوان را به عنوان عطای الهی داده بود. او از این مهر و محبت فراوان، بدون رنج و مشقت کشیدن و دردسر آموزش دیدن، برخوردارگردیده بود. مهر و محبت خمیره سرشتی او بود. مهر و محبت فراوان صفتی استکه برای پیغمبران ضروری است چراکه پیغمبران موظف هستند دلها را به دست آورند و انسانها را به سوی خود جذبکنند، و ایشان را با خود الفت دهند و مهربانانه به سوی خیر و صلاح بکشانند. خدا به یحیی پاکی و پاکدامنی و طهارت دل و سرشت عطاء فرموده بود، تا با آنها ناپاکیهای دلها و کثافت درونها را بزداید و پاک و پاکیزه نماید. « وَكَانَ تَقِيًّا » . و او پرهیزکار بود. با خدا ارتباط و پیوند داشت. از او میترسد. او را در نظر داشت و مراقب اوضاع و احوال خود میدید. احساس میکردکه خدا در پیدا و ناپیدا و درون و بیرون او را میپاید و زیر نظر میدارد. این توشهای بودکه خدا آن را به یحیی درکودکی عطاء فرموده بود، تا جانشين پدرشگردد، همانگونهکه پدرش رو به پروردگار خود کرده بود و آهسته و آرام او را به فریاد خوانده بود و به یاری وکمک طلبیده بود. پروردگارش دعای او را پذبرفته بود و پسر پاک و خوبی را بدو ارمغان داشته بود. در اینجا پرده بر یحیی فرومیافتد، هم بدانگونهکه قبلا بر زکریا فروافتاده بود. خط اساسی زندگانی او ترسیم شده است، و برنامه او مشخص و جهت وی روشن گردیده است. عبرتی که باید از داستان گرفت نیز در دعای زکریا و پاسخ پروردگارش بدو، و در به فریاد خواستن یحیی و توشهایکه خدا او را بدان مجهز و آراسته است، روشن و برجسته نمودار گردیده است. دیگر تفصیلات داستان چیزی بیش از این بر عبرت و مضمون نمیافزاید. * هم اینک به سوی داستانی میرویم که شگفتانگیزتر از داستان تولد يحيی است. این داستان، داستان تولّد عیسی است. روند قرانی از داستان پیشین که شگفتی ان در وضع حمل خانم نازائی استکه شوهر پیری دارد، به داستان دوم گام برمیداردکه شگفتی آن در وضع حمل دوشیزهای است که شوهر ندارد! این یکی شگفتتر و عجیبتر از ان یکی است. اگر از رخداد افرینش انسان در اغاز جهان و خلق او از گل به فرمان یزدان بگذریم، رخداد تولد عیسی پسر مریم شگفتانگیزترین چیزی است که انسانها در سراسر تاریخ دیدهاند و شنیدهاند. حادثهای است که بیش از خود و بعد از خود همگون و همسانی ندارد. انسانها افرینش خود را ندیدهاند که این هم به جای خود در تاریخ بشریت شگفتانگیز و مهم است، افرینش نخستین انسان را نیز ندیدهاندکه بدون داشتن پدر و مادر پدید میاید. قرنها از ان حادثه گذشته است. حکمت الهی صلاح در این دیده استکه شگفتی دومی را در تولد عیسی بدون داشتن پدر بنمایاند، تولدیکه از ان زمانکه انسان بر روی کره زمین زیسته است زادنی برخلاف روال عادی و سنت جاری ندیده است. خدا همچون تولدی را نشان میدهد تا انسانها ان را ببینند، و در دفتر بایگانی زندگانی انسان، برجسته و اشکار و یگانه و نمودار بماند و نسلها بدان بنگرند و ان را برخوانند، اگر هم نمیتوانند به پدیده شگفت نخستینی بنگرندکه هیچ انسانی ان را ندیده است: سنت خدا بر این بوده است و قانون خدا بر این رفته است که برای امتداد یافتن و ادامه پیدا کردن زندگی، تولید نسل در همه جنسها و نوعها بدون استثناء از نر و مادهای باشد. حتی آفریدههائیکه نر و ماده در آنها آشکارا یافته نمیشود و خنثی هستند، دارایگامتهای نر وگامتهای ماده میباشند ... این سنت و قانون سالهای سال بر این روال و بدین منوال بوده است و رفته است تا پس از سالهای طولانی در ذهن انسان همین شیوه یگانه مستقرگردیده است، و انسانها نخستین رخداد، یعنی پیدایش اولین انسان را فراموش کردهاند، چون خارج از قیاس و معیار زاد و ولد انسان بوده است. لذا خدا اراده فرموده است که صفت عیسی پسر مریم عليه السلام را برای ایشان ذکرکند تا حریت قدرت و آزادی اراده آفریدگار جهان را به یادشان بیندازد، و بدیشان بگوید که قدرت و اراده خدا داخل چهارچوب سنتها و قانونهايی زندانی نمیگردد که خودش آنها را برگزیده است و آفریده است. حادثه عیسی تکرار نگردیده است چون اصل این استکه سنت و قانونیکه خدا آن راگذاشته است و پدید آورده است ساری و جاری شود، و خدا سنت و قانونی را اجراء گرداند که خودش آن را برگزیده است. این حادثه یگانه کافی استکه پیش چشمان مردمان نشانه برجستهای را بدارد و بنمایدکه دال بر حقیقت و آزادی مشیت و اراده یزدان باشد، و همگان را حالیکندکه مشیت و اراده او داخل مرزهای قانونها و سنتها محبوس و محدود نمیماند: (وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ) ٠ (انجام این امر) به خاطر آن است که (میخواهیم) او را معجزهای برای مردمان کنیم. از آنجا که این رخداد، شگفت و بزرگ است، برای گروهي از مردمان سخت و دشوار آمده استکه آن را چنانکه هست بپذیرند و حکمت یزدان را در نشان دادن این واقعه شگرف و سترگ درک و فهم بکنند. این استکه به عیسی پسر مریم عليه السلام صفات الوهیت دادهاند، و پیرامون تولد او خرافهها و افسانهها به هم بافتهاند، و حکمت خدا در آفرینش عیسی بدین شکل عجیب و غریب را برعکس کردهاند و دیدهاند، حکمتی که بیانگر اثبات قدرت خدا است، قدرتی که مقید به چیزی نمیشود و در دائره چیزی زندانی نمیگردد. این گروه از مردمان رخداد تولد شگفت عیسی را برعکس مقصود اصلیگرفتهاند و عقیده توحید و یکتاپرستی را مشوش و آمیخته کردهاند. قرآن در این سوره روایت میکندکه این رخداد شگفت چگونه روی داده است، و دلالت حقیقی آن را نمایان میدارد، و آن خرافهها و افسانهها را نفی میکند. روند قرآنی این داستان را در صحنههای شگفتانگیزی نشان میدهد، صحنههائی که لبریز از عواطف و انفعالاتی است که خواننده صحنهها را سخت به تکان درمیآورد، گوئی که خواننده خودش در این واقعه شگرف حضور دارد و آن را میبیند: * «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لأهَبَ لَكِ غُلامًا زَكِيًّا قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَقْضِيًّا » . (ای پیغمبر!) در کتاب (آسمانی قرآن، اندکی) از مریم سخن بگو: آن هنگام که در ناحیه شرقی (بیتالمقدس برای فراغت عبادت) از خانوادهاش کناره گرفت، و پردهای میان خود و ایشان افکند (تا خلوتکدهاش از هر نظر برای عبادت آماده باشد، در این هنگام) ما جبرئیل (فرشته) خویش را به سوی او فرستادیم و جبرئیل در شکل انسان کامل خوشقیافهای بر مریم ظاهر شد. (مریم لرزان و هراسان) گفت: من از (سوء قصد) تو، به خدای مهربان پناه میبرم. اگر پرهیزگار هستی (بترس که من به خدا پناه برده و او کس بیکسان است. جبرئیل) گفت: (مترس که من یکی از فرشتگان یزدانم و) پروردگارت مرا فرستاده است تا (سبب بشوم و) به تو پسر پاکیزهای (از نظر خلق و خوی و جسم و جان) ببخشم. (مریم) گفت: چگونه پسری خواهم داشت، در حالی که انسانی (از راه حلال) با من نزدیکی نکرده است، و زناکار هم نبودهام؟! (جبرئیل) گفت: همانگونه است (که بیان داشتی. امّا) پروردگار تو گفته است این (کار، یعنی دادن فرزند بدون پدر) برای من آسان است. (انجام این امر) به خاطر آن است که (میخواهیم) او را معجزهای برای مردمان کنیم، و (وی را برای بندگان مخلص) رحمتی از سوی خود سازیم. دیگر کار انجام یافته است (و جائی برای بحث و گفتگو نمانده است). این صحنه اول است. دختر دوشیزهای است. راهبهای دیرنشین است. مادرش او را نذر خدمت معبد کرده است، بدانگاه که هنوز او در شکم مادرش بوده است. کسی جز پاکی و پاكدامنی از او سراغ ندارد، تا بدانجا که به هارون پدر پردهداران اسرائیلی پاک معبد نسبت داده میشود. کسی از خانواده او نیز جز پاکی و صلاح را از روزگاران کهن تاکنون ندیده است و سراغ ندارد. هان! هم اینک مریم به خلوت نشسته است، و تک و تنها در خلوتکده آرمیده است. ولیکن این او است که ناگهان با رخداد ناگهانی سخت و تکاندهندهای روبرو میگردد ... مردی پیدا میگردد، کامل و سالم: (فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا ). ما جبرئيل (فرشته) خویش را به سوی او فرستادیم و جبرئیل در شکل انسان کامل خوشقیافهای بر مریم ظاهر شد. هان! این مریم است که بر خود میلرزد، لرزیدن دوشیزه وحشتزدهای که در خلوت، مردی ناگهان در پیش او پدیدار آید. او به خدا پناه میدارد و از او مدد و یاری میطلبد، و در مردیکه پدیدار آمده است احساسات و عواطف تقوا و پرهیزگاری را برانگیخته ميكند و او را از خدا ميترساند و بدو تذكر ميدهدکه خدا در این خلوتکده حاضر و ناظر است: (قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا). (مریم لرزان و هراسان) گفت: من از (سوء قصد) تو، به خدای مهربان پناه میبرم. اگر پرهیزگار هستی (بترس که من به خدا پناه برده و او کس بیکسان است. شخص پرهیزگار هنگام ذکر نام خدای مهربان وجدانش به هراس درمیآید، و از فشار شهوت و وسوسه اهریمن خویشتن را میرهاند. در اینجا نیروی خیال این دوشیزه پاک و معصوم و دارای تربیت شایسته و بایسته را مجسم میدارد، دوشیزهایکه در خانواده خوب و نیکوئی پرورش یافته است و رشد پیداکرده است، و زکریا سرپرستی او را برعهدهگرفته است، پس از اینکه مریم جنین خود را نذر خدا نموده است ... این نخستین لرزش و تکان است. « قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لأهَبَ لَكِ غُلامًا زَكِيًّا». (جبرئیل) گفت: (مترس که من یکی از فرشتگان یزدانم و) پروردگارت مرا فرستاده است تا (سبب بشوم و) به تو پسر پاکیزهای (از نظر خلق و خوی و جسم و جان) ببخشم. بگذار خیال اندازه ترس و هراس و جزع و فزع و خجلت و شرمندگی را مجسم دارد. این مرد سالم و متعادل - که مریم هنوز باور نمیکندکه فرستادهای از سوی خدا باشد - چهبسا دارای مکر و نیرنگی باشد و بخواهد از پاکی او سوء استفاده بکند. امّا این مرد با او صریح و آشکار میگویدکه چه میخواهد. چیزی را آشکارا با او در میان مینهدکه گوش دختر خجالتی را خدشهدار میسازد. این مرد میخواهد که بدو پسری ببخشد. این مرد و مریم هر دو در خلوت هستند. این هم دومین لرزش و تکان است. آنگاه دلیری و شجاعتی به مریم دست میدهدکه به خانمی دست میدهدکه ناموس او مورد تهدید قرار آشكارا ميپرسد چگونه؟ قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (٨) (مریم) گفت: چگونه پسری خواهم داشت، در حالی که انسانی (از راه حلال) با من نـزدیکی نکرده است، و زناکار هم نبودهام؟!. اینگونه بیپرده میگوید. با واژگان روشـن بیان میدارد. آخر او و مردی در خلوتکدهای هستند. هدف از ناگهانی آمدن و پدیدار گردیدن هم بیپرده گفته شده است. مریم که نمیدانـد او چگونه بدو پسری را میبخشد؟ هر چند که این مرد بدو میگوید: ( إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ ) (جبرئیل) گفت: (مترس که من یکی از فرشتگان یزدانم و) پروردگارت مرا فرستاده است. این گفته از هراس موقعیت نمیکاهد. این هم از خوف و هراس نمیکاهد که آن فرشته میگوید: من فرستادهي خدایم و آمدهام تا به تو پسر پاکی را ببخشم، پسر پاکی که تولد او ناپاک و آلوده نیست، و تاریخ زندگانی او نیز ناپاک و آلوده نخواهد بود. این گفته هم به دل او آرامش نبخشید و اطمینان عطاء نکرد. حیا در اینجا فائدهای ندارد، و صراحت بهتر است ... چگونه؟ او که دوشیزهای است و انسـانی با او نزدیکی زناشوئی نداشته است. او فاحشه و زناکار هم نیست تا عملی را بپذیرد که از او پسری را به دنیا آورد! از پرسش مریم پیدا است که او تا این لحظه تصور نکرده است جز وسیلهي معهود و معلوم میان نر و ماده، وسیلهي دیگری باشد که بدو پسری را ببخشد. این هم طبيعی است، زیرا تـصور انسان فراتر از ایـن قد نمیکشد. قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا (جبرئیل) گفت: همانگونه است (که بیان داشتی. امّا) پروردگار تو گفته است این (کار، یعنی دادن فرزند بدون پدر) برای من آسـان است. (انجام این امر) به خاطر آن است که (میخواهیم) او را معـجزهای برای مردمان کنیم، و (وی را برای بندگان مخلص) رحمتی از سوی خود سازیم. اینکار خارقالعادهای که مریم رخ دادن آن را نمیتواند تصور کند، برای خدا ساده و آسان است. چه در برابر قدرتی که برای پیدایش چیزی تنها میگويد: باش) پس میشود، هر چیزی ساده و آسان است، چه سنت و قانون معهود و معلوم همگان آن را جـاری و ساری سازد، و چه جز آن در اجراء آن دخیل باشد. جبرئیل به مریم خبر میدهد که پروردگارش بدو اطلاع میدهد که اینکار برای خدا ساده و آسان است، و این که خدا خـواسته است این واقعه شگفتانگیز را معجزهای برای مردمان گرداند، و آن را نشانهای بر وجود و قدرت و حريت و آزادی اراده و مشیت خود سازد، و آن را رحمتی پیش از هرکس برای بنیاسرائیل و بعد از ایشان برای همه انسانها نـماید، با ابراز این حادثهای که مردمان را به شناخت خدا و پرستش او و جویا شدن خشنودی او سوق میدهد. بدینگونه گفتگوی جبرئیل امین و مریم دوشیزه به پایان میآید ... روند قرآنی بیان نمیدارد پس از این گفتگو چه شد. در اینجا فاصلههای عرضة هنری داستان پیش آمده است. و لیکن بیان میدارد که آنچه جبرئیل مریم را بدان خبر داده بود و بدو گفته بود که هرچند دوشیزه است و کسی با او تماس جنسی نگرفته است پسری به دنیا خواهد آورد، و این پسر نشانهای برای مردمان، و رحمتی از سوی یزدان جهان خواهد بود. این چیز شد و کار آن به پایان آمد، و روی داد آنچه میبایست روی بدهد: ( وَكَانَ أَمْرًا مَقْضِيًّا ) . دیگر کار انجام یافته است (و جائی برای بحث و گفتگو نمانده است). در اینجا از آن کار چیزی نمیگوید[2]. سپس داستان در صحنهي تازهای از صحنههای خود به پیش میرود، و این دوشیزهي سرگردان را در موقعیت دیگری نشان میدهد که بسی هراسانگیزتر است: (فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا (٢٢) فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا (٢٣)) درد زایمان او را به کنار تنه خرمابنی کشاند (تا هم بدان تکیه زند و هم خویشتن را از دید مردمان پنهان دارد. اندیشید که خانوادهاش و خویشان و بیگانگان نسبت بدو چه خواهند گفت. اندوه و هراس سراسر وجود پاک او را فرا گرفت. گریان و نالان) گفت: کاش! پیش از این مرده بودم و چیز ناقابل فراموش شدهای بودم. این هم سومین تکان و لرزش است. روند قرآنی بیان نمیدارد که مریم چگونه به عیسی حامله شد، و چه مدت حاملگی او طول کشید. آیا حامله شدن او حاملگي عادی و معمولی بود به همـان شکل و شیوهای که زنان حامله میگردند، و نفخه آسمانی حیات و فعالیت در تخمک پدید آورد، و تخمك به زالوگونهای تبدیل گردید، و زالوگونه به تکه گوشتی تبدیل شد، آنگاه آن هم اسخوانـهائی گردید، و استخوانها باگوشت پوشانده شد، و جنین ماهها و روزهای معهود و مشهور خود را تکمیل کرد و به پایان برد؟ همه اینها جائز و ممکن است. چهبسا تخمک زن پس از تلقیح به فعالیت و رشد و نمو خود پرداخته است تا ٩ ماه قمری را تکمیل کرده است، و نفخه روح نیز نقش تلقیح را انجام داده است، و تخمک مسیر عادی و طبیعی خود را در پیش گرفته است و پیموده است ... و چه بسا در همچون حالت ویژهای تخمک پس از نفخه آسمانی مسیر عادی و طبیعی خود را نپیموده است، و مراحل کاملا مختصر گردیده است، و جنین در این مدت کم تشکیل گردیده است و رشد و نمو خود را کرده است و به کمال رسیده است ... در نصّ از هیچیک از این دو حالت ذکری به میان نیامده است و سخن نرفته است، و چیزی گفته نشده است که دال بر یکی از این دو حالت باشد. پس ما بسیار به دنبال تحقیق مسالهای نمیرویم که درباره آن سندی در دست نداریم ... بگذار مریم را ورانداز کنیم که دارد گوشهگیری میکند و در مکانی دور از اهالی خانواده خود به عزلت مینشیند، و در موقعیتی بسر میبرد که هراسانگیزتر از موقعیتی است که پیش از این از آن سخن گفتیم. اگر مریم در موقعیت پیشین با خود خلوت میکرده است و به پرورش روحی و اخلاقی خود میپرداخته است و تمرین پایداری و استقامت میدیده است، در اینجا او هرچه زودتر جامعه را با رسوائی رویاروی میگرداند. او گذشته از دردها و رنجهای بدنی دردها و رنجهای روحی هم دارد. با درد زایمان روبرو میگردد که «أجاءها: او را وادار و نـاچار» و پناهنده به کنار تنه خرمابنی کرده است، و او را واداشته است که به نزد آن برود و بدان تکیه زند. او تک و تنها است. درد سرگردانی دوشیزهای را میچشد و میکشد که نخستین بار است درد زایمان را تجربه میکند، و هیحگونه آگاهی و اطلاعی از آن ندارد، و کسی هـم نیست که بدو کمترین کمكي بکند ... ناگهان فریاد برمیآورد و میگوید: ( يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا ) کاش! پیش از این مرده بودم و چیز ناقابل فراموش شدهای بودم!. ما کمی مانده است که سیماهای مریم را ببینیم، و پریشانیها و آشفتگیهای دل و درون او را احساس کنیم، و محلّهای درد او را لمس نمائیم و بسائیم، در آن حال که او آرزو میکند و از ته دل میخواهد کاش: «نَسْیاً: چیز ناقابل فراموش شدهای» میبود و از خاطرهها میزدود. «نسیاً«: پوشاکی است که برای جلوگیری از پخش شدن خون حیض مورد استفاده قرار میگيرد، و بعد از آن به دور انداخته میشود و به فراموشی سپرده میگرددا در اوج درد و درگرداب هراس واقعه ناگهانی بزرگی روی میدهد: ( فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (٢٤) وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا (٢٥) فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (٢٦) ). (عیسی) از پائین او، وی را صدا زد (و گفت که از تنهائی و نبودن خوردنی و نوشیدنی، و از این که مردم چه خواهند گفت) غمگین مباش. پروردگارت پائین (تـر از) تو چشـمهای پدید آورده است (و روانش کرده است.) تنه خرمابن را بجنبان و بتکان، تا خرمای نـورس دستچینی بر تو فرو افتد. پس (از این خرمای شیرین) بخور و (از آن آب گوارا) بیاشام و (به این فرزند دلبند و معجزه خداوند) چشم را روشن دار، و هرگاه کسی را دیدی (و در این زمینه از تو توضیح خواست با اشاره بدو بفهمان و) بگو: که من برای خدای مهربان روزه(ی سکوت و خودداری از گفتار) نذر کردهام، و بـه همین دلیل امروز با انسانی سـخـن نمیگویم. خدا را! کودکی که هم اینک متولد گردیده است از زیر او، وی را فریاد ميدارد، و دل او را اطمینان میبخشد، و او را با پروردگارش اتصال و ارتباط میدهد، و وی را به خوردنی و نوشیدنی خود رهنمـود مـیسازد، و حجّت و برهان بدو میآموزد! به او ميگوید: غمگن مباش ... ( قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا ). پروردگارت پائین(تر از) تو چشمهای پدید آورده است (و روانش کرده است). خدا تو را فراموش نکرده است و به ترک تـو نگفته است. بلکه زیر پاهایت جویباری را جاری کرده است - ارجح این است که این جویبار همین لحظه از چشمهای برجـوشیده است و روان گردیده است. یا هم اینک از محل سیلابی در کوهسار برجوشانده است -(ین درخت خرمابنی را که بر آن تکیه زدهای بجنان و بتکان تا خرمای نورس دستچینی بر تو فرو افتد. این خوراک و آن نوشیدنی تو است. خوراک شیرینی که مناسب حال زن زائو است. خرما از جمله بهترین خوراکیهای زنان زائو است. ( فَكُلِي وَاشْرَبِي ) . پس (از این خرمای شیرین) بـخور و (از آن آب گوارا) بیاشام. گوارا باد! نوش جان! ( وَقَرِّي عَيْنًا ). چشم را روشن دار، و شاد باش. دلت بیارامد. هر وقت با کسی روبرو شدی با ایماء و اشاره بدو اعلان کن كه تو برای خداوند مهربان روزه سکوت گرفتهای و برای پرستش او گوشهگیری گزیدهای. و به پرسش کسی پاسخ مده ... چنین میانگاریم که هراس فراوانی مریم را فرا گرفته است، و بسی بهتزده و حیران گردیده است، پیش از این که به سوی درخت خرمابن دست دراز کند و آن را بجنباند و بتکاند تا خرمای نورس دستچین تر و تازه بر او فروافتد ... امّا بعد از آن از سرگردانی به در میآید و به خود میآید و اطمینان پیدا میکندکه خدا او را رها نمیکند و تک و تنها نمیگذارد. میداند که دلیل و برهان خود را با خویشتن به همراه دارد ... این کودکی است که در گهواره صحبت میکند ... اینکودک از خارقالعاده و معجزهای پرده برمیدارد که او را به مریم داده است ... «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ! ... » ٠ مریم او را در آغوش گرفت و پیش اقوام و خویشان خود برد!... بگذارید این صحنه اعجابانگیز و دلهرهانگیز را ببینیم: ما میتوانیم خوف و هراسی را تصورکنیمکه بر چهرههای مردمان دیده میشود، مردمانی که اهل بیت مریم و خویشان بسیار نزدیک او هستند و تعداد محدودی میباشند. آنان دختر پاک و پاکدامن خود را میبینندکه دوشیزهای است و نذر معبدگردیده است و در آنجا به پرستش پرداخته است و از همه چیز برای انجام عبادت بریده است ... هم اینک میبینندکودکی را در آغوشگرفته است و او را به پیش ایشان میآورد! « قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا » . گفتند: ای مریم! عجب کار زشتی کردهای! ای خواهر هارون! نه پدر تو مرد بدی بود، و نه مادرت زن بدکارهای!. زبانهایشان به سرکوبی و تنبیه روان میگردد: (يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا) ٠ ای مریم! عجب کار زشتی کردهای!. کار زشت و پلید و رسواگرانهای انجام دادهای ... آنگاه خشم وکین به ریشخند و تمسخر تلخی تغییرو تبدیل پیدا میکند: « يَا أُخْتَ هَارُونَ » . ای خواهر هارون!. هارونیکه پیغمبر بود و او و فرزندانش پس از او عهدهدار سرپرستی معبد بودند. هارونیکه ای مریم در پرستش خود و اختصاص خود به خدمت معبد خویشتن را بدو منسوب میکنی. چه فاصله زیادی است میان همچون نسبت دادنی که ادعای آن را داری، و میان عملیکه مرتکب آن میگردی) ( مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا) نه پدر تو مرد بدی بود، و نه مادرت زن بدکارهای!. پدرت مرد بدی نبوده است و مادرت نیز زن بدکارهای نبوده است، تا تو اینکار پلشت را مرتکب شوی، کار زشتیکه جز دختران پدران بد و مادران بدکاره مرتکب همچون کاری نمیشوند! مریم سفارشکودک عجیب و غریب را اجراء میکند، سفارشیکه بدوکرده است و آن را بدو آموخته است: (فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ ) پس (مریم) بدو (یعنی نوزادش عیسی) اشاره کرد. درباره شگفت و خشمیکه بدیشان دست داده است و ناگهان بر آنان تاخته است، چه باید جوئیم. آنان دوشیزهای را میبینند که کودکی را برای ایشان میآورد! گذشته از آن به خود میبالد و کسانی را ریشخند میکندکه کار او را زشت میشمارند. او سکوت میگزیند و برای ایشان بهکودک اشاره میکند که راز وی را از آن نوزاد بپرسند! (قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا). گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوئیم؟. ولی خارقالعاده شگفت دیگری دیگر باره روی میدهد: «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا ». (هنگامی که عیسی سخن ایشان را شنید) گفت: من بنده خدایم. برای من کتاب (آسمانی انجیل) را خواهد فرستاد و مرا پیغمبر خواهد کرد. و مرا - در هر كجا كه باشم - شخص پربرکت و سودمندی (برای مردمان) مینماید، و مرا به نماز خواندن و زکات دادن - تا وقتی که زنده باشم - سفارش میفرماید. و (مرا سفارش میفرماید) به نیکی و نیکرفتاری در حق مادرم. و مرا (نسبت به مردم) زورگو و بدرفتار نمیسازد. و سلام (خدا) بر من است (در سراسر زندگی،) آن روز که متولد شدهام، و آن روز که میمیرم، و آن روز که زنده و برانگیخته میشوم!، بدین منوال عیسی عليه السلام عبودیت و بندگی خود را برای خدا اعلان میدارد. او نه پسر خدا است همانگونه که دستهای ادعاء میکنند. و نه خدا است همانگونهکه گروهی میگویند. او سومین نفر سه خدا هم نیست همانگونه که جماعتی میگویند، و ادعاء مینمایند: خدایان یک تا، و یک تا خدا سه تا است).. عیسی اعلان ميدارد که خدا او را پيغمبرکرده است، نه پسر خود و نه انباز خویش. شخص او را پربرکت و سودمند نموده است. بدو توصیه کرده است که در مدت زندگانیش نماز بخواند و زکات بدهد. به مادرش خوبی و نیکیکند، و با عشیره و قبیلهاش فروتن باشد ... در این صورت عیسی زندگی محدود زمانداری دارد. او میمیرد و برانگیخته میگردد و زنده میشود. خدا برای او سلامت و امن و امان و آسایش و آرامش را مقدر و مقرر داشته است در آن روزکه متولدگردیده است و در آن روزکه میمیرد و در آن روزکه برانگیخته میشود و زنده میگردد. نص قرآنی در اینجا درباره مرگ عیسی و زنده شدن او در جهان دیگر صریح و آشکار است، و درباره این حقیقت جای تاًویل و تعبیر و جدال و ستیزی وجود ندارد. * روند قرآنی چیزی بر این صحنه نمیافزاید. بیان نمیدارد: مردمان با این خارقالعاده چگونه رویاروی شدهاند. کار مریم و پسر شگفت او بهکجاکشیده است. نبوت عیسی چه وقت شروعگردیده است، نبوتیکه عیسی بدان اشاره میکند و میگوید: (آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا) ٠ برای من کتاب (آسمانی انجیل) را خواهد فرستاد و مرا پیغمبر خواهد کرد. این بدان خاطر استکه واقعه تولد عیسی در اینجا مورد نظر است. وقتیکه روند قرآنی بدان صحنه خارقالعاده میرسد پرده را فرومیاندازد تا هدف مورد نظر را در مناسبترین جای روند قرآنی با لهجه و آهنگ تقریر و بیان پیرو بزند: (ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ). این است عیسی پسر مریم. (با این صفات و خصالي که گذشت). این، سخن راستین درباره او است، سخن راستینی که در آن تردید میکنند. سزاوار خداوند نیست که فرزندی داشته باشد. او منزه (از اتخاذ و انتخاب فرزند، و به دور از اینگونه عیبها و نقصها) است. هرگاه اراده پدید آوردن چیزی و انجام کاری کند، تنها کافی است راجع بدان بگوید: بشو! و میشود. (پس چنین قادر متعالی هرگز نیازی به فرزند ندارد). و تنها خداوند، پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید (و بس). این است راه راست (و درست منتهی به نجات و سعادت). عیسی پسر مریم این چنین است. عیسی پسر مریم آن چنان نیستکه بعضیها او را خدا میدانند یا برخیها مادر او را در امر تولد او متهم میکنند ... عیسی درحقیقت خود این چنین است، وكار و بار پرورش و بالش او نیز بر این شیوه و آئین است. عیسی سخن حق را میگوید، سخن حقیکه درباره آن شک و تردید میورزند. زبان او حقیقت را میگوید. حال و وضع داستان او حقیقت را میگوید: (مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ ). سزاوار خداوند نیست که فرزندی داشته باشد. خدا والاتر و بالاتر از آن استکه فرزندی داشته باشد، و سزاوار خدا نیستکه فرزندی بدو نسبت داده شود. فرزند را فناپذیران برای ادامه نام و نشان خود میخواهند، و ضعیفان فرزند را برای یاری وکمک خویش لازم دارند. خداکه باقی است و از فنا نمیترسد، و خدا قادر است و نیازی به یار و یاور ندارد. همهکائنات و تمام پدیدهها با واژه «کُن: بشو« به وجود میآ یند: (إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ). هرگاه اراده پدید آوردن چیزی و انجام کاری کند، تنها کافی است راجع بدان بگوید: بشو! و میشود. آنچه خدا بخواهد بشود و پدید آید، با ارادهکردن آن میشود و پدید میآید، نه به وسیله فرزند و یاور ... آنچه عیسی عليه السلام میگوید، و آنچه حال او با اعلان ربوبیت خدا برای خودش و برای مردمان میگوید، و آنچه زبان حال دعوت عیسی عليه السلام به سوی خداوند یگانه بیشریک میگوید، به پایان میآید: ( وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ)ً. و تنها خداوند، پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید (و بس). این است راه راست (و درست منتهی به نجات و سعادت). پس ازگواهی عیسی و گواهی داستان او، جائی برای گمانها و افسانهها نمیماند ... مقصود از این پیروکه به زبان بیان و با آهنگ بیان، گوش جان را مینوازد، این است. بعد از این بیان، روند قرآنی اختلافگروهها و دستهها را درباره عیسی ذکر میکند. این اخلاف در پرتو این حقیقت روشن، بسی زشت و دور از عقل مینماید: (فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ ). سپس (با وجود این همه تاکید عیسی بر توحید و یکتاپرستی، و روشنی کار او) گروهها (و دستههای یهودیان و مسیحیان) در میان خود راههای مختلفی را درپیش گرفتند (و عقائد گوناگونی درباره مسیح ابراز داشتند). امپراتور یونانی قسطنطنیه کنگرهای ازکشیشها را تشکیل داد - این کنگره یکی از کنگرههای سهگانه مشهور است -اعضاء این کنگره به (2107) کشیش رسید. درباره عیسی اختلاف شدیدی پیدا کردند. هر فرقه و دستهای درباره عیسی سخنی میگفت ... بعضیها گفتند: عیسی خدا است. او به زمین آمده است و هر که را خواسته است زنده کرده است و هر که را خواسته است میرانده است و سپس به آسمان صعود نموده است. بعضیها هم گفتند: عیسی پسر خدا است. برخیها نیز گفتند: عیسی یکی از اقنومهای سهگانه است، یعنی: پدر و پسر و روحالقدس. برخیها هم گفتند: عیسی سومین نفر از خدایان سهگانه است، یعنی یزدان خدا است و عیسی خدا است و مادر عيسی خدا است. بعضیها نیز گفتند: عیسی بنده خدا و فرستاده او و روح و کلمه او است. و فرقههای دیگری چیزهای دیگری را گفتند. غیر از ٣٠٨ کشیشکه متفق بر سخنی شدند، دیگران بر سخنی متفق نگردیدند. این بود که امپراتور سخن ٣٠٨ کشیش را پذیرفت و طرفداران سخن ایشان را پشتیبانی و کمک کرد، و دیگران را راند و مخالفان را پخش و پراکنده کرد، بهویژه یکتاپرستان آنان را. چون کنگرههائی که همایش کشیشان در آنها صورت پذیرفته است عقائد منحرف و نادرست را مقرر داشتهاند، روند قرآنی در اینجا کافرانی را بیم میدهد که از ایمان به وحدانیت خدا منحرف میگردند. ایشان را با صحنه روز بزرگی بیم میدهدکه بزرگترین همایش است و همگان چیزی را مشاهده میکنندکه گریبانگیرکافران منحرف میگردد: « فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الأمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ». وای به حال کافران! (چون ایشان) در هنگامه روز بزرگ (قیامت چه خواهند دید و چه خواهند کشید! کافران انگار در این جهان کر و کورند، ولي) در آن روز که به پیش ما میآیند، چه گوش شنوا و چه چشم بینائی پیدا میکنند (امّا چه فائده که آن روز کار از کار گذشته است و وقت حساب و کتاب فرارسیده است) ولیکن ستمکاران، امروزه (که جهان کسب و عمل و اندوختن و توختن است) در گمراهی آشکاری بسر میبرند. (ای پیغمبر!) ظالمان را از روز حسرت (که رستاخیز است) بترسان. آن هنگامی که کار از کار میگذرد و (همه چیز دنیا پایان میگیرد و وقت حساب و کتاب فرا میرسد، و ستمکاران میبینند که) ایشان در غفلت (عمر گرانمایه را) بسر بردهاند و (به قیامت و بهشت و دوزخی) ایمان نداشتهاند . وای به حالشان از آن صحنهایکه در روز بزرگی پیش میآید. این روز بزرگ برای بزرگ جلوه دادن و به هراس انداختن به صورت نکره آمده است. صحنهای استکه ثقلين، یعنی انس و جن، و فرشتگان در ان حضور پیدا میکنند و در پیشگاه خداوند مقتدر و شکوهمندی گرد میآیند که کافران برای او شریک درست کردهاند و به انباز معتقد گردیدهاند. آنگاه روند قرآنی کافران را ریشخند میکند و رویگردانی آنان را از دلائل هدایت در دنیا به تمسخر میگيرد.کافران در آن صحنه از جملگی مردمان شنواتر و بیناترند: « أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ » ٠ چه گوش شنوا و چه چشم بینائی پیدا میکنند در آن روز که به پيش ما میآیند. (امّا چه فائده كه آن روز کار از کار گذشته است و وقت حساب و کتاب فرارسیده است) ولیکن ستمکاران، امروزه (که جهان کسب و عمل و اندوختن و توختن است) در گمراهی آشکاری بسر میبرند. چه حال شگفتی دارند!.. وقتیکه شنیدن و دیدن وسیله هدايت و نجات است آنان در روزي كه شنيدن و ديدن وسيله خواري است بسيار شنوا وبينا هستند ايشان را شنوا ميكنند تا بشنوند انچه را نميپسندند بينا ميكنند تا ببينند چيزي راكه از ان خود را بدور ميدارند در صحنه روز بزرگي كه قيامت نام دارد (وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ). اي پيغمبر : ظالمان را از روز حسرت كه رستاخيزاست) بترسان. روزی حسرتها فزونی و شدت ميگیرد، تا آنجاکه انگار آن روز خود حسرت است و چیز دیگری جز آن در میان نیست، و حسرت بر فضای آن چیره است، و برجسته در آن است. ایشان را بترسان از این روزیکه حسرتها سودمند نمیافتد: (إِذْ قُضِيَ الأمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ). آن هنگامی که کار از کار میگذرد و (همه چیز دنیا پایان میگیرد و وقت حساب و کتاب فرامیرسد، و ستمکاران میبینند كه) ایشان در غفلت (عمر گرانمایه را) بسر بردهاند و (به قیامت و بهشت و دوزخی) ایمان نداشتهاند. انگار آن روز به عدم ایمان ایشان پیوسته است، و با غفلتی گره خورده است که آنان بدان درافتادهاند. ایشان را از آن روزی بترسانکه هیچ شک و تردیدی درباره آن نیست. هرچه بر روی زمین است و هرکه بر روی زمین است به پیشگاه خدا برمیگردد، همچون برگشتن همه که به وارث یگانه!: « إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الأرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ » . ما وارث (اصلی) زمین و همه کسانی هستیم که بر روی آن زندگی میکنند، و (همگان) به سوی ما برگردانده میشوند. * [1] برای اطلاع بیشتر از این موضوع، مراجـعه شود بـه کـتاب «التـصویر الفنی فیالقرآن« فصل: «هماهنگی هنری در قرآن». [2]در سوره تحریم آمده است: (وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا) همچنین خداوند (از میان مومنان، دومبن الگو) مـریم دختر عمران را مثل زده است که دامن به گناه نیالود و خود را پاک نگاه داشت، و ما از روح متعلق به خود در آن دمیدیم. (تحریم/١٢) آیا واژه «روحنا» در سوره مریم، همان «روحنا» در سوره تحریم است؟ و آیا مدلول و مفهوم آنها یکی است؟... ما معتقدیم که دو چیز مختلف و جدای از یکدیگرند: در سوره مریم مراد جبرئیل است که روحالامین است و قاصدی از سوی خدا است و به پیش مریم فرستاده شده است. امّا در سوره تحریم مراد روحی است که خدا از آن در آدم نیز دمیده است و بدان انسانی شده است، و از آن به فرج مریم هـم دمیده است و تخمک زندهای گردیده است و آمادگی رشد و نمو را پیدا کرده است. این همان نفخه الهی است که حیات میبخشد و همراه با آن ویژگیهای همراه با نوع این حیات را عطاء میکند. این روح اسـت که به شکل استعدادهائی در انسان جلوهگر میآید و او را با جهان والای فرشتگان پیوند میدهد و بدو حس انسـانی و اندیشه و احساسات و الهامات میبخشد. حالت مریم را این چنین تفسیر و توجیه میکنیم که جبرئیل که روحالامبن است حامل نفخه روح آسمانی از سوی یزدان متعال بوده است و آن را به مریم رسانده است ... دیگر باره برمیگردبم و میگوئیم: ما از ماهیت روح چه به معنی جبرئیل باشد، و چه به معنی چیز دیگری باشد، چیزی نمیدانیم. چه همه اینها غیب است. تنها ما از روند قرآنی در هر دو سوره برداشت میکنیم که مدلول و مفهوم روح در اینجا جدای از مدلول و مفهوم روح در آنجا است.
برگرفته از: تفسیر فی ظلال القرآن سید قطب، ترجمه مصطفی خرم دل
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|