Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده اند:[ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ]
«هرگاه شمارا به چیزی دستور دهم تا سر حد توان آن را انجام دهید»
مسلم(1337)

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > همه‌ عقاید امامیه از آیات متشابه گرفته شده است

شماره مقاله : 8050              تعداد مشاهده : 314             تاریخ افزودن مقاله : 26/8/1389

همه‌ي عقاید امامیه از آیات متشابه گرفته شده است
 
عقایدی که‌ بر پایه‌ی متشابهات نه‌ محکمات بنیان شده‌اند
امامیه‌ هرگز نتوانسته‌اند که‌ در عقاید انحصاری خودء به‌ آیه‌ای قرآنی از آیات محکم و دارای معنی صریح و قطعی الدلاله‌ استناد نمایند، بلکه‌ پیوسته‌ برای عقاید خود به‌ آیات متشابه‌ روی آورده‌اند؛ گفتنی است که‌ در فصل‌های قبلی مهمترین و بزرگ‌ترین قسمت عقایدی آنان (امامت و عصمت) را مورد مناقشه‌ قرار دادیم و به‌ طور واضح به‌ این مسأله‌ پی بردیم، از این‌رو سایر موارد نیز بر آن دو قیاس می‌شوند، زیرا عقایدی انحصاری آنان زیاد می‌باشند و نیازی برای بررسی همه‌ی آنان را نمی‌بینم، اما مشکلی نیست که‌ اگر به‌ طور مختصر دو نمونه‌ی دیگری را ذکر نمایم و کتاب را بدان‌ها خاتمه‌ دهم و آن دو نیز عبارتند از: عقیده‌ی «بداء» و عقیده‌ی «رجعت» تا با بررسی این دو مورد اعلام داریم که‌ آنان پیوسته‌ همان منهج خود را دنبال نموده‌اند و از آیات ظنی بخش و متشابهات نه‌ آیات قطعی الدلاله‌ و محکم پیروی کرده‌اند. بنابر این می‌توان که‌ سایر موارد اعتقادی آنان را نیز به‌ همان موارد قبلی قیاس نمایید و بدان ارزیابی کنید.
أ- بداء
دلیل اعتقاد به‌ بداء
قوی‌ترین آیه‌ای که‌ در این زمینه‌ بدان استدلال می‌نمایند عبارت از آیه‌ی:
{ يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (٣٩) }(الرعد/39)
«خداوند هرچه را كه بخواهد (و مصلحت بداند، از نشانه‌هاي كتاب ديدني جهاني و از آيه‌هاي كتاب خواندني آسماني) از ميان برمي‌دارد، و هرچه را (از قوانين هستي و از شرائع الهي كه حكمتش اقتضاء كند و مناسب با زمان باشد) برجاي مي‌دارد و (جايگزين مي‌سازد. و همه اينها) در علم خدا ثابت و مقرّر است». ‏
ابطال آن عقیده‌
باید اذعان داشت که‌ آیه‌ راجع به‌ نسخ احکام شرعی نه‌ تغییر در اخبار اعتقادی بحث رانده‌ است؛ زیرا محو و تغییر در احکام شرعی جایز است، همان‌گونه‌ که‌ خداوند عزوجل  می‌فرماید:
{ مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا }(البقرة/106)
«هر آيه‌اي را كه رها سازيم (و به دست فراموشي سپاريم)، و يا اين كه (اثر معجزه‌اي را از آئينه دل مردمان بزدائيم و) فراموشش گردانيم، بهتر از آن يا همسان آن را مي‌آوريم و جايگزينش مي‌سازيم».
از آن جمله‌ نسخ مباح بودن خمر می‌باشد که‌ به‌ آیه‌ زیر نسخ شده‌ است:
{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأنْصَابُ وَالأزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٩٠) }(المائدة/90)
«اي مؤمنان! ميخوارگي و قماربازي و بتان (سنگيي كه در كنار آنها قرباني مي‌كنيد) و تيرها (و سنگها و اوراقي كه براي بخت‌آزمائي و غيبگوئي به كار مي‌بريد، همه و همه از لحاظ معنوي) پليدند و (ناشي از تزيين و تلقين) عمل شيطان مي‌باشند. پس از (اين كارهاي) پليد دوري كنيد تا اين كه رستگار شويد». ‏
که‌ بعد از این آیه‌ نازل می‌شود ه‌ خداوند عزوجل  می‌فرماید:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ }(النساء/43)
«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! در حالي كه مست هستيد به نماز نايستيد تا آن گاه كه مي‌دانيد چه مي‌گوئيد».
و از جمله،‌ نسخ رویی نمودن به‌ بیت المقدس در نماز است که‌ با فرمان رویی آوردن به‌ مسجد الحرام نسخ شد، این همان احکامی هستند که‌ در معرض نسخ می‌باشند؛ و همه اينها در لوح المحفوظ ثابت و مقرّر است که‌ همان محکماتی می‌باشند که‌ نسخ ناپذیر هستند و منسوخات را بدان‌ها ارجاع می‌دهیم، زیرا منسوخات از زیر مجموعه‌ی متشابهات می‌باشد، همان‌گونه‌ که‌ خداوند عزوجل  می‌فرماید:
{ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ }(آل عمران/7)
«بخشي از آن، آيه‌هاي « مُحْكَمَات‌ » است (و معاني مشخّص و اهداف روشني دارند و) آنها اصل و اساس اين كتاب هستند، و بخشي از آن آيه‌هاي « مُتَشَابِهَات‌ » است، (و معاني دقيقي دارند و احتمالات مختلفي در آنها مي‌رود)».
پس اعتقاد به‌ بداء باطل و بی‌اساس، بلکه‌ کفر نیز می‌باشد، زیرا مساوی است با این‌که‌ محو و تغییر در اخباریات الهی جایز باشد و خلاف وعده‌ و اخبار رسیده‌ از جانب خداوند عزوجل  واقع شوند، بنابر این به‌ دلخواه خود پاره‌ای از اخبار و وعده‌هایش را محو می‌نماید و پاره‌ای دیگر را نیز باقی می‌گذارد، چنین رفتاری شایسته‌ انسان راستگو نیز نمی‌باشد چه‌ رسد به‌ خداوند عزوجل  که‌ صادق‌ترین گوینده‌ است! با توجه‌ به‌ این‌که‌ خلاف وعده‌ از صفات منافقین می‌باشد، چگونه‌ جایز است که‌ پروردگار جهانیان بدان توصیف شود؟ مگر او چنین نفرموده‌ است:
{ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ }(آل عمران/9)
«بيگمان خدا خلاف وعده نمي‌كند». ‏
و فرموده‌ است:{ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلا لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (١١٥) } (الأنعام/115)
«فرمان پروردگار تو صادقانه و دادگرانه انجام مي‌پذيرد. هيچ كسي نمي‌تواند فرمانهاي او را دگرگونه كند (و جلو دستورات او را بگيرد). خدا شنوا (ي سخن آنان) و دانا (ي كردار ايشان) است». ‏
و فرموده‌ است:{ مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ } (ق/29)
«سخن من (مبني بر عذاب دادن كافران و نعمت رساندن به مؤمنان) تغييرناپذير است و دگرگون نمي‌شود».
و فرموده‌ است:{ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ }(البقرة/255)
«مي‌داند آنچه را كه در پيش روي مردمان است و آنچه را كه در پشت سر آنان است».  
 
و فرموده‌ است: { عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ }(الحشر/22)
«آگاه از جهان نهان و آشكار است (و ناپيدا و پيدا در برابر دانشش يكسان است)».
چگونه‌ خداوند عزوجل  خبری دروغ را اعلام می‌دارد؟! و وعده‌ای می‌دهد و سپس خلاف آن عمل می‌نماید؟ } ‏ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً ‏ {
اعتقاد به‌ این‌که‌ آیه‌ی فوق بر بداء دلالت می‌کند تفاوتی با سخن مجوسیان ندارد که‌ می‌گفتند آیه‌ی:
{ وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الأرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (٨٤)}(الزخرف:84)
«خدا آن كسي است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود، و او حكيم و عليم است». ‏
بر وجود دو خداوند دلالت دارد؛ زیرا هر کدام از این دو استدلال، روی مواردی واقع شده‌اند که‌ از نظر دین و قرآن فاسد می‌باشند و هر انسان مسلمانی اعم از دانا و نادان به‌ طور ضروری از چنین چیزی اطلاع دارد.
باید گفت که‌ چنین استدلالی بیشتر از بازی به‌ قرآن آسمانی و استهزاء به‌ آیات آن نمی‌باشد، از این‌رو تبری از آن بر هر کسی واجب است که‌ برخوردار از ذره‌ای از ایمان باشد.
ممکن است کسی بپرسد: چه‌ چیزی انسان را به‌ آن درجه‌ رسانده‌ که‌ به‌ چنین سخنان و استدلال‌هایی دهان بگشاید؟ پاسخ این‌که‌ امامیه‌ در تاریخ خود بیش از چندین مرتبه‌ در مقابل تنگناهای اعتقادی قرار گرفته‌اند و به‌ ناچار بدان رویی آورده‌اند.
آنان در آغاز امر می‌گفتند: واجب است که‌ فرزند بزرگ به‌ عنوان امام قرار داده‌ شود، بنابر این امات اسماعیل بن جعفر را اعلام داشتند، چون ایشان فرزند ارشد پدرشان بودند، اما ناگهان در قید حیات پدرش جان به‌ جان آفرین تسلیم کرد!
پس چه‌‌کار باید انجام دهند؟ آنان –چنان‌که‌ بیان داشتیم- به‌ چند دسته‌ تقسیم شدند؛ فرقه‌ی کیسانیه‌ که‌ به‌ امامت محمد بن حنفیه‌ ایمان آورده‌ بودند، مبدأ و اصل «بداء» را بیان داشتند که‌ مختار بن ابی‌عبید ثقفی جهت نجات آنان از تنگناهایی به‌ وجود آمده‌، اختراع کرده‌ بود، سپس سایر فرقه‌های امامیه‌ نیز همین مبدأ را از کیسانیه‌ دریافت نمودند و برای نجات از باتلاق‌های سرنوشت بدان رویی می‌آوردند، تا بدین وسیله‌ امامت را از اسماعیل دوم به‌ برادرش عبدالله‌ افطح انتقال دهند، اما عبدالله‌ نیز قبل از التیام یافتن مصیبت نخست و بعد از گذشت هفتاد روز از فوت پدرش دار فانی را وداع گفت بدون این‌که‌ فرزندی را جا بگذارد! پس با باتلاقی دیگر روبرو گشتند که‌ کمتر از قبلی نبود! از این‌رو به‌ همان وسیله‌ه‌ی قبلی (بداء) رویی آوردند و برای بار سوم امامت را به‌ برادر کوچکش موسی بن جعفر منتقل نمودند!
گفتنی است که‌ همین باتلاق برای حسن عسکری و برادرش محمد تکرار شد و نمایش با تمام جزئیاتش برای بار دیگر به‌ صحنه‌ درآمد! محمد بن علی هادی فرزند ارشد خانواده‌ محسوب می‌شد، از این‌رو امامیه‌،‌ امامت وی را اعلام داشتند، اما متأسفانه‌ در قید حیات پدرش جان سپارد، پس با استفاده‌ از مبدأ «بداء» امامت را به‌ برادر دومش (حسن عسکری) انتقال دادند؛ پس از مدتی حسن نیز بدون فرزندی جان می‌سپارد، پس برخی از امامیه‌ امامت را به‌ برادر کوچکش (جعفر) منتقل نمودند و برخی دیگر نیز همان عمل فطحیه‌ با عبدالله‌ افطح را تکرار کردند، زیرا مدعی شدند که‌ حسن عسکری فرزندی به‌ نام محمد را دارد که‌ غیب شده‌ و ایشان امام و جانشین پدرشان می‌باشد!
کلینی به‌ سند خویش از ابوالحسن (علی هادی) روایت کرده‌ که‌ گفت: خداوند عزوجل  بعد از ابو جعفر (محمد فرزند ارشد خانواده‌) در خصوص ابومحمد (حسن عسکری) به‌ مسایلی اطلاع پیدا کرد که‌ قبلا چنین آگاهی‌ای نداشت، همان‌گونه‌ که‌ خداوند بعد از گذشت اسماعیل به‌ مسایلی در خصوص موسی پی برد که‌ از حال وی خبر می‌داد. این را گفتم اگر چه‌ باطل گرایان را ناخوش آید[1].
سپس به‌ تعظیم و بزرگداشت این عقیده‌ پرداختند و آن‌را به‌ ائمه‌ نسبت دادند تا بدون انکار و مناقشه‌ پذیرفته‌ شود؛ کلینی به‌ سند خود از ابو عبدالله علیه السلام ‌ روایت کرده‌ که‌ گفت: خدواند عزوجل  هیچ چیزی را به‌ مانند «بداء» بزرگ نداشته‌ است[2].
و از ابوجعفر علیه السلام  روایت کرده‌ که‌ گفت: هرگاه سخنی را برای شما نقل کردیم و مطابق سخنان گزارش شده‌ی قبلی بود، بگویید: خداوند راست گفته‌ است. و در صورتی که‌ خلاف سخنان قبلی، سخنی را برای شما نقل کردیم، باز بگویید: خداوند راست گفته‌ است، زیرا در این صورت به‌ دو پاداش نایل می‌آیید.[3]
در این سخن بیاندیش که‌ می‌گوید: (خلاف سخنان قبلی، سخنی را برای شما نقل کردیم) یعنی خداوند سبحان در اخبار و گزارشهایش دروغ رانده‌ است! خدا بس بالاتر از آن است که‌ آنان می‌گویند! آیا این‌گونه خداوند عزوجل  را بزرگ می‌دارید؟! براستی که‌ این بزرگداشتی نمونه‌ است!! آیا با کفران وی و نسبت دروغ به‌ ایشان، چگونه‌ می‌توان پروردگار عزوجل  را بزرگداشت!!
دیگر این‌که‌ چنین اعتقادی غیر از نجات و رهایی از تنگناها و رویی آوردن به‌ تنگنایی سخت‌تر چه‌ فایده‌ی دیگری را در بر دارد؟! یعنی به‌ خاطر این‌که‌ دروغِ دروغگو نمایان نگردد، دروغ و خبر را به‌ خداوند متعال نسبت می‌دهند! و در هر حال بگو: (خداوند راست گفته‌ است، زیرا در این صورت به‌ دو پاداش نایل می‌آیید).
اعطای دو پاداش جز قرار دادن رشوه‌ای پیشاپیش عقل چیز دیگری نیست، زیرا می‌خواهند با این عمل خود، عقل را جامد و میرا قرار بدهند تا هرگز اعتراض نگیرد و فکری مخالف را ارائه‌ ندهد.
بعد از این گفته‌ می‌شود: اصول دین به‌ وسیله‌ی عقل ثابت می‌گردد! اما این‌ چه‌ عقلی است که‌ چنین چیزی را ثابت می‌کند؟! (پنا بر خدا از ناهمواری و بی‌ثباتی‌ای که‌ دچار عقل‌ها می‌گردد).
باید اذعان داشت که‌ عقیده‌، تونل و گذرگاه‌هایی نیست که‌ به‌ هر قیمتی برای نجات از تنگناها و باتلاق‌ها از آن استفاده‌ شود!
 
ب- رجعت
رجعت به‌ این معنی که‌ ائمه‌ و در صدر آنان حضرت علی رضی الله عنه  برای بار دگر به‌ زندگی دنیا برمی‌گردند و دشمنانشان نیز و در صدر آنان خلفای راشدین به‌ دنیا باز می‌گردند تا بر دست ائمه‌ جزای اعمالی را دریافت نمایند که‌ در حق آنان انجام داده‌اند.
این گزینه‌ دارای مفاهیم دیگری نیز می‌باشد که‌ محمد صادق صدر ضمن رساله‌ای تحت عنوان «بحث حول الرجعة» بدان پرداخته‌ است: از جمله: (تناسخ ارواح) که‌ آن‌را چنین تعریف نموده‌: بازگشت به‌ دنیا از این طریق صورت می‌گیرد که‌ برای بار دوم دوم متولد می‌شود، به‌ این صورت که‌ روحش به‌ جنینی جدید وارد می‌گردد و از نو به‌ دنیا می‌آید.
سپس بدون نفی چنین معنای در پی آن، سخنی را عرضه‌ می‌دارد که‌ تأییدی برای سخن قبلی می‌باشد، آن‌جا که‌ می‌گوید: و این به‌ عنوان تفسیری برای اقوال عدیده‌ای می‌باشد که‌ مردمان بسیاری بدان قائل شده‌اند، آنان که‌ می‌گویند: ما قبلا نیز در این دنیا بوده‌ایم، و چنان‌که‌ گفته‌ شده‌، برخی از آنان نام موجوداتی را می‌دانند و از راه، اطلاع و آگاهی دارند که‌ این، به‌ طور قطعی بر صحت ادعای مورد نظر دلالت دارد!!
اما باز در پی آن می‌گوید: باید گفت که‌ این فرع و شاخه‌ی معرفتی، حاوی اشکالی به‌ نام تناسخ می‌باشد که‌ آیا تناسخ صحیح است یا باطل و یا برخی اوقات صحیح است و برخی اوقات نیز باطل می‌باشد، این چیزی است که‌ نمی‌خواهیم بدان بپردازیم با توجه‌ به‌ این‌که‌ سخنی که‌ در پی اختصار آن هستیم به‌ درازا مواجه‌ می‌شود.
آیا مسلمانان به‌ طور کل در هر مستوایی که‌ باشند چه‌ رسد به‌ دانشمندان هرگز در خصوص چنین عقیده‌ی فاسد و افکار افراطی‌ای که‌ دارای ابعاد گوناگونی می‌باشد، به‌ سخنی طولانی نیاز دارد! مسلمان چیزی در این زمینه‌ به‌ قلبش خطور نکرده‌ و کافی است که اهمال گردد و یا این‌که‌ گفته‌ شود: چنین چیزی باطل است و نیازی به‌ سخن ندارد؛ لذا باید گفت که‌ انگیزه‌ای برای بزرگ جلوه‌ دادن آن مسأله‌ با چنین عباراتی لازم نیست که‌ - کمترین مفهوم آن این است که‌- در قلب خواننده‌ شبهاتی را به‌ وجود می‌آورد، به‌ ویژه‌ بعد از این‌که‌ بیان داشته‌: (که‌ این به‌ طور قطعی بر صحت ادعای مورد نظر دلالت دارد) و سودی در بر ندارد بعد از این‌که‌ گفته‌ است: (آنچه‌ میان علما مشهور می‌باشد، این است که‌ تناسخ با انواع گوناگونی که‌ دارد باطل و بی‌اساس می‌باشد)[4]؛ زیرا مشهور بودن نمی‌تواند به‌ عنوان دلیلی برای اثبات و یا نفی قرار گیرد.
اضافه‌ بر آن، این‌که‌ اشکال به‌ چه‌ معنی است بعد از این‌که‌ با دلایل قطعی الدلاله‌ به‌ صحت موضوع قایل شد.
 
دلایل امامیه‌ برای مسأله‌ی رجعت
آنان برای رجعت به‌ این آیه‌ استدلال می‌نمایند که‌ خداوند عزوجل  فرموده‌ است:
{ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ } (آل عمران/199)
«بيگمان خداوند سريع‌الحساب است (و به سرعت تمام در مدّتي اندك به حساب اعمال همگان رسيدگي كرده و پاداش و پادافره نيكان و بدان را بدون كم و كاست خواهد داد)».
محمد صدر می‌گوید: آنچه‌ برای همگان واضح و روشن می‌باشد این است که‌ سریع الحساب بودن خداوند عزوجل  با تأخیر حساب و دادرسی به‌ روز قیامت هیچ‌گونه‌ مناسبتی ندارد[5]. سپس می‌افزاید: این دادرسی به‌ نسبت عصر امروز در آینده‌ واقع می‌شود و آن هم با ظهور «دابة الارض» که‌ در روایت‌های گزارش شده‌ از معصومین، مراد از آن، بازگشت امیرالمؤمنین علیه السلام  به‌ دنیا است تا این وظیفه‌ی مهم را انجام دهد... و باید گفت که‌ مراد از «دابه‌» همان «دابه» (حيوان)‌ به‌ مفهوم لغوی نیست، بلکه‌ مراد از آن، انسان می‌باشد، بلکه‌ ایشان امام امیرالمؤمنین علیه السلام  به‌ طور ویژه‌ است. این را اضافه‌ کنم که‌ نام‌گذاری انسان به‌ «دابه»‌ چیزی عجیب و غریب نیست، زیرا چنان‌که‌ منطقیون و فلاسفه‌ بیان داشته‌اند، انسان حیوانی ناطق است، با توجه‌ به‌ این‌که‌ روی دو پاهایش حرکت می‌کند، پس انسان از میان مخلوقات و آفریده‌ها از دسته‌ی حیوانات محسوب می‌گردد[6].
این سخنی که‌ امیرالمؤمنین علی علیه السلام  را به‌ دابه‌ و حیوانی تشبیه‌ می‌نماید و او را در ردیف حیوانات ناطق (و از میان مخلوقات و آفریده‌ها از دسته‌ی حیوانات) قرار می‌دهد؛ سخنی بی‌ارزش است و در نهایت سخافت و هرزگی می‌باشد که‌ نیازی به‌ رد ندارد، در غیر این صورت قضیه‌ چنین می‌شود که‌ گفته‌ شده‌:
وليس يصح في الأذهان شيء إذا احتاج النهار إلى دليل
(مغزی که‌ برای روشنی روز دلیل را دنبال می‌کند، صحیح نیست که‌ گفته‌ شود آن ذهن حاوی چیزی است).
ممکن نیست که‌ انسان عاقل تا این اندازه‌ برای استدلال فروکش نماید، مگر این‌که‌ به‌ افلاس و نداری خود پی برده‌ باشد، پس خدا را شکر می‌گوییم که‌ شر این قضیه‌ را به‌ جای ما برآورده‌ نموده‌ است.
و همچنین به‌ این آیه‌ استدلال نموده‌اند که‌ خداوند عزوجل  فرموده‌ است:
{ وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ (٨٣)} (النمل/83)
«روزي (را اي پيغمبر! يادآور شو كه قيامت فرا مي‌رسد و) گروه عظيمي از همه ملّتها را گرد مي‌آوريم كه (در دنيا) آيات (كتابهاي آسماني و معجزات پيغمبران ربّاني و نشانه‌هاي جهاني دالّ بر وجود) ما را تكذيب مي‌كرده‌اند، و پس (از گردآوري ايشان، جملگي) آنان به يكديگر ملحق و در كنار همديگر نگاه داشته مي‌شوند». ‏
و این‌که‌ فرموده‌اند:{ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ }(قصص/85)
«همان كسي كه (تبليغ) قرآن را بر تو واجب گردانده است، تو را به محلّ بازگشت بزرگ (قيامت) برمي‌گرداند (و ميان تو و تكذيب‌كنندگانت داوري مي‌نمايد و به مقام محمود و بهشت موعودت مي‌رساند)».
این نوع از استدلال، ذلتی است که‌ شایسته‌ی پاسخ نمی‌باشد و اگر چنین استدلالی در کتاب‌هایی نوشته‌ نمی‌شد که‌ مورد اعتماد واقع می‌شوند و علما و مراجعی بدان قایل می‌شوند که‌ مردمان بسیاری از آنان پیروی می‌کنند هرگز این صفحات سفید را برای آن سیاه‌ نمی‌کردیم.
 
قاعده‌ای شگفناک
شگفت‌انگیزترین چیزی که‌ محمد صادق صدر به‌ عنوان دفاعیه‌ای برای مسأله‌ی رجعت ارائه‌ می‌دهد عبارت است از این‌که‌ می‌گوید:
دین به‌ ما آموخته‌ است که‌ نباید سریع به‌ انکار مطالبی بپردازیم که‌ برای صحت آن دلیلی وجود ندارد، بلکه‌ باید آن‌را به‌ خدا و راسخان (و ثابت‌قدمان) در دانش ارجاع دهیم، زیرا ممکن است به‌ انکار و فساد عقیده‌ای پرداخته‌ باشیم که‌ در واقع حق باشند[7]. و همچنین به‌ خاطر این‌که‌ انکار نیز به‌ دلیل نیاز دارد[8].
ما نیز می‌گوییم: بلکه‌ دین به‌ ما آموخته‌ است هر آنچه‌ دارای دلیلی نیست که‌ بیانگر صحت دینی بودن آن باشد، باطل و بی‌اساس محسوب می‌گردد و واجب است که‌ به‌ انکار آن پرداخت؛ و احتمالی برای حق بودن آن وجود ندارد، زیرا قرآن به‌ طور مفصل، مطالب دینی را به‌ زبان واضح عربی بیان داشته‌ است، بدون این‌که‌ گنگی و یا پوششی را روی آن باقی گذاشته‌ باشد؛ بنابر این، دنبال کردن مطالب عقیدتی، عبادی و اصول مهم دینی‌ای که‌ مورد بحث قرار نگرفته‌اند، همچون بهتان زدن به‌ خداوند عزوجل  از روی عدم آگاهی می‌باشد که‌ این نیز بزرگ‌تر از شرک است.
خداوند متعال در معرض رد بر عقاید مشرکین می‌فرماید:
{ وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (١١١)}  (بقره‌/ 111)
(و گويند: جز كسي كه يهودي يا مسيحي باشد هرگز (كس ديگري) به بهشت در نمي‌آيد. اين آرزو و دلخوشيهاي ايشان است (و جز مشتي ياوه و سخنان ناروا نمي‌باشد). بگو: اگر راست مي‌گوئيد دليل خويش را بياوريد). ‏
{ أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ }(انبياء /24)
(آيا آنان غير از يزدان، معبودهائي را (سزاوار پرستش ديده و) به خدائي گرفته‌اند؟! بگو: دليل خود را (بر اين شرك) بيان داريد).
{ وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ (١١٧)} (مؤمنون/117)
(هركس كه با خدا، معبود ديگري را به فرياد خواند - و مسلّماً هيچ دليلي بر حقّانيّت آن نخواهد داشت‌ - حساب او با خدا است. قطعاً كافران رستگار نمي‌گردند، (و بلكه مؤمنان رستگار مي‌شوند)). ‏
آیات فوق بیانگر این هستند که‌ باید عقاید دارای دلیل و برهان باشد و برای رد و انکار عقاید همین کافی است که‌ بدون دلیل باشد، یعنی قاعده‌ای که‌ نویسنده‌ بدان استناد نموده‌ است، کاملا معکوس می‌باشد و قاعده‌ی صحیح این است که‌ گفته‌ شود: دلیل عدم صحت مطلبی این است که‌ برای صحت آن دلیلی وجود ندارد و اگر قضیه‌ همچون ادعای محمد صادق می‌بود، مشرکین به‌ عنوان رد بر پیامبر صلی الله علیه و سلم  می‌گفتند: چگونه‌ به‌ انکار عقاید و مسلک ما می‌پردازید و و استناد می‌نمایید که‌ دلیلی برای صحت آن وجود ندارد، زیرا ممکن است حق باشند و شما بدان پی نبرده‌ باشید!


[1] أصول الكافي1/327.
[2] همان 1/146.
[3] همانً1/369
[4] (بحث حول الرجعة) محمد صادق الصدر ص8.
[5] همان ص19.
[6] همان /19،20،21،22.
[7] همان /3.
[8] همان /24.

از کتاب:
استدلال های باطل شیعه  از قرآن و بیان بطلان آن،  مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امیر مؤمنان، علی رضی الله عنه  از پسرش حسن رضی الله عنه  پرسید: «میان ایمان و یقین، چقدر فاصله وجود دارد؟» پاسخ داد: «چهار انگشت». علی رضی الله عنه  فرمود: «چگونه؟» گفت: «ایمان، عبارتست از آنچه گوش‌هایت شنیده و قلبت، تصدیق نموده؛ و یقین، عبارتست از آنچه چشمانت، دیده و قلبت، آن را بدون هیچ شک و تردیدی، پذیرفته است و فاصله‌ی چشم و گوش با هم، فقط چهار انگشت می‌باشد». التبيين في أنساب القرشيين، ص127.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9925
دیروز : 5614
بازدید کل: 8800084

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010