|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > عقیده به رجعت
شماره مقاله : 8047 تعداد مشاهده : 288 تاریخ افزودن مقاله : 26/8/1389
|
رجعت
رجعت به این معنی که ائمه و در صدر آنان حضرت علی رضی الله عنه برای بار دگر به زندگی دنیا برمیگردند و دشمنانشان نیز و در صدر آنان خلفای راشدین به دنیا باز میگردند تا بر دست ائمه جزای اعمالی را دریافت نمایند که در حق آنان انجام دادهاند. این گزینه دارای مفاهیم دیگری نیز میباشد که محمد صادق صدر ضمن رسالهای تحت عنوان «بحث حول الرجعة» بدان پرداخته است: از جمله: (تناسخ ارواح) که آنرا چنین تعریف نموده: بازگشت به دنیا از این طریق صورت میگیرد که برای بار دوم دوم متولد میشود، به این صورت که روحش به جنینی جدید وارد میگردد و از نو به دنیا میآید. سپس بدون نفی چنین معنای در پی آن، سخنی را عرضه میدارد که تأییدی برای سخن قبلی میباشد، آنجا که میگوید: و این به عنوان تفسیری برای اقوال عدیدهای میباشد که مردمان بسیاری بدان قائل شدهاند، آنان که میگویند: ما قبلا نیز در این دنیا بودهایم، و چنانکه گفته شده، برخی از آنان نام موجوداتی را میدانند و از راه، اطلاع و آگاهی دارند که این، به طور قطعی بر صحت ادعای مورد نظر دلالت دارد!! اما باز در پی آن میگوید: باید گفت که این فرع و شاخهی معرفتی، حاوی اشکالی به نام تناسخ میباشد که آیا تناسخ صحیح است یا باطل و یا برخی اوقات صحیح است و برخی اوقات نیز باطل میباشد، این چیزی است که نمیخواهیم بدان بپردازیم با توجه به اینکه سخنی که در پی اختصار آن هستیم به درازا مواجه میشود. آیا مسلمانان به طور کل در هر مستوایی که باشند چه رسد به دانشمندان هرگز در خصوص چنین عقیدهی فاسد و افکار افراطیای که دارای ابعاد گوناگونی میباشد، به سخنی طولانی نیاز دارد! مسلمان چیزی در این زمینه به قلبش خطور نکرده و کافی است که اهمال گردد و یا اینکه گفته شود: چنین چیزی باطل است و نیازی به سخن ندارد؛ لذا باید گفت که انگیزهای برای بزرگ جلوه دادن آن مسأله با چنین عباراتی لازم نیست که - کمترین مفهوم آن این است که- در قلب خواننده شبهاتی را به وجود میآورد، به ویژه بعد از اینکه بیان داشته: (که این به طور قطعی بر صحت ادعای مورد نظر دلالت دارد) و سودی در بر ندارد بعد از اینکه گفته است: (آنچه میان علما مشهور میباشد، این است که تناسخ با انواع گوناگونی که دارد باطل و بیاساس میباشد)[1]؛ زیرا مشهور بودن نمیتواند به عنوان دلیلی برای اثبات و یا نفی قرار گیرد. اضافه بر آن، اینکه اشکال به چه معنی است بعد از اینکه با دلایل قطعی الدلاله به صحت موضوع قایل شد. دلایل امامیه برای مسألهی رجعت آنان برای رجعت به این آیه استدلال مینمایند که خداوند عزوجل فرموده است: { إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ } (آل عمران/199) «بيگمان خداوند سريعالحساب است (و به سرعت تمام در مدّتي اندك به حساب اعمال همگان رسيدگي كرده و پاداش و پادافره نيكان و بدان را بدون كم و كاست خواهد داد)». محمد صدر میگوید: آنچه برای همگان واضح و روشن میباشد این است که سریع الحساب بودن خداوند عزوجل با تأخیر حساب و دادرسی به روز قیامت هیچگونه مناسبتی ندارد[2]. سپس میافزاید: این دادرسی به نسبت عصر امروز در آینده واقع میشود و آن هم با ظهور «دابة الارض» که در روایتهای گزارش شده از معصومین، مراد از آن، بازگشت امیرالمؤمنین علیه السلام به دنیا است تا این وظیفهی مهم را انجام دهد... و باید گفت که مراد از «دابه» همان «دابه» (حيوان) به مفهوم لغوی نیست، بلکه مراد از آن، انسان میباشد، بلکه ایشان امام امیرالمؤمنین علیه السلام به طور ویژه است. این را اضافه کنم که نامگذاری انسان به «دابه» چیزی عجیب و غریب نیست، زیرا چنانکه منطقیون و فلاسفه بیان داشتهاند، انسان حیوانی ناطق است، با توجه به اینکه روی دو پاهایش حرکت میکند، پس انسان از میان مخلوقات و آفریدهها از دستهی حیوانات محسوب میگردد[3]. این سخنی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به دابه و حیوانی تشبیه مینماید و او را در ردیف حیوانات ناطق (و از میان مخلوقات و آفریدهها از دستهی حیوانات) قرار میدهد؛ سخنی بیارزش است و در نهایت سخافت و هرزگی میباشد که نیازی به رد ندارد، در غیر این صورت قضیه چنین میشود که گفته شده: وليس يصح في الأذهان شيء إذا احتاج النهار إلى دليل (مغزی که برای روشنی روز دلیل را دنبال میکند، صحیح نیست که گفته شود آن ذهن حاوی چیزی است). ممکن نیست که انسان عاقل تا این اندازه برای استدلال فروکش نماید، مگر اینکه به افلاس و نداری خود پی برده باشد، پس خدا را شکر میگوییم که شر این قضیه را به جای ما برآورده نموده است. و همچنین به این آیه استدلال نمودهاند که خداوند عزوجل فرموده است: { وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ (٨٣)} (النمل/83) «روزي (را اي پيغمبر! يادآور شو كه قيامت فرا ميرسد و) گروه عظيمي از همه ملّتها را گرد ميآوريم كه (در دنيا) آيات (كتابهاي آسماني و معجزات پيغمبران ربّاني و نشانههاي جهاني دالّ بر وجود) ما را تكذيب ميكردهاند، و پس (از گردآوري ايشان، جملگي) آنان به يكديگر ملحق و در كنار همديگر نگاه داشته ميشوند». و اینکه فرمودهاند:{ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ }(قصص/85) «همان كسي كه (تبليغ) قرآن را بر تو واجب گردانده است، تو را به محلّ بازگشت بزرگ (قيامت) برميگرداند (و ميان تو و تكذيبكنندگانت داوري مينمايد و به مقام محمود و بهشت موعودت ميرساند)». این نوع از استدلال، ذلتی است که شایستهی پاسخ نمیباشد و اگر چنین استدلالی در کتابهایی نوشته نمیشد که مورد اعتماد واقع میشوند و علما و مراجعی بدان قایل میشوند که مردمان بسیاری از آنان پیروی میکنند هرگز این صفحات سفید را برای آن سیاه نمیکردیم. قاعدهای شگفناک شگفتانگیزترین چیزی که محمد صادق صدر به عنوان دفاعیهای برای مسألهی رجعت ارائه میدهد عبارت است از اینکه میگوید: دین به ما آموخته است که نباید سریع به انکار مطالبی بپردازیم که برای صحت آن دلیلی وجود ندارد، بلکه باید آنرا به خدا و راسخان (و ثابتقدمان) در دانش ارجاع دهیم، زیرا ممکن است به انکار و فساد عقیدهای پرداخته باشیم که در واقع حق باشند[4]. و همچنین به خاطر اینکه انکار نیز به دلیل نیاز دارد[5]. ما نیز میگوییم: بلکه دین به ما آموخته است هر آنچه دارای دلیلی نیست که بیانگر صحت دینی بودن آن باشد، باطل و بیاساس محسوب میگردد و واجب است که به انکار آن پرداخت؛ و احتمالی برای حق بودن آن وجود ندارد، زیرا قرآن به طور مفصل، مطالب دینی را به زبان واضح عربی بیان داشته است، بدون اینکه گنگی و یا پوششی را روی آن باقی گذاشته باشد؛ بنابر این، دنبال کردن مطالب عقیدتی، عبادی و اصول مهم دینیای که مورد بحث قرار نگرفتهاند، همچون بهتان زدن به خداوند عزوجل از روی عدم آگاهی میباشد که این نیز بزرگتر از شرک است. خداوند متعال در معرض رد بر عقاید مشرکین میفرماید: { وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (١١١)} (بقره/ 111) (و گويند: جز كسي كه يهودي يا مسيحي باشد هرگز (كس ديگري) به بهشت در نميآيد. اين آرزو و دلخوشيهاي ايشان است (و جز مشتي ياوه و سخنان ناروا نميباشد). بگو: اگر راست ميگوئيد دليل خويش را بياوريد). { أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ }(انبياء /24) (آيا آنان غير از يزدان، معبودهائي را (سزاوار پرستش ديده و) به خدائي گرفتهاند؟! بگو: دليل خود را (بر اين شرك) بيان داريد). { وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ (١١٧)} (مؤمنون/117) (هركس كه با خدا، معبود ديگري را به فرياد خواند - و مسلّماً هيچ دليلي بر حقّانيّت آن نخواهد داشت - حساب او با خدا است. قطعاً كافران رستگار نميگردند، (و بلكه مؤمنان رستگار ميشوند)). آیات فوق بیانگر این هستند که باید عقاید دارای دلیل و برهان باشد و برای رد و انکار عقاید همین کافی است که بدون دلیل باشد، یعنی قاعدهای که نویسنده بدان استناد نموده است، کاملا معکوس میباشد و قاعدهی صحیح این است که گفته شود: دلیل عدم صحت مطلبی این است که برای صحت آن دلیلی وجود ندارد و اگر قضیه همچون ادعای محمد صادق میبود، مشرکین به عنوان رد بر پیامبر صلی الله علیه و سلم میگفتند: چگونه به انکار عقاید و مسلک ما میپردازید و و استناد مینمایید که دلیلی برای صحت آن وجود ندارد، زیرا ممکن است حق باشند و شما بدان پی نبرده باشید!
[1] (بحث حول الرجعة) محمد صادق الصدر ص8. [2] همان ص19. [3] همان /19،20،21،22. [4] همان /3. [5] همان /24.
از کتاب: استدلال های باطل شیعه از قرآن و بیان بطلان آن، مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|