|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > اثباتی قاطع برای تهمت تحریف قرآن در عقیده شیعه
شماره مقاله : 8043 تعداد مشاهده : 314 تاریخ افزودن مقاله : 26/8/1389
|
اثباتي قاطع برای تهمت تحریف قرآن در عقیدهي شیعه
در این موضوع نمیخواهم سراغ دلایل قطعی برای اثبات این عقیدهي کفرآمیزِ امامیه، بروم، زيرا این کار نیازمند تلاش زیاد نیست، چون مشخص است و من نیز اول کسی نیستم که برائت را برای قرآن اثبات کنم تا به وسیله این اکتشاف به مدال افتخار دست یابم، لذا مجبور باشم برای بیان این کشف، ادله را بسط دهم و همچنين موضوع تحریف قرآن، به طور کلی پوشیده نیست طوری که نیازمند یک سفر اکتشافی باشد بلکه در اساسیترین کتابهایشان و بر زبان بزرگان مراجع و علمایانشان بدون ابهام و انحراف، بدان تصریح شده است. کافی است که به آنچه علی بن ابراهیم قمی ـ استاد کلینی ـ در تفسیرش تحریر کرده، مراجعه شود و نیز به کلینی در کتابش (کافی)، نوری طبرسی در کتابش (فصل الخطاب)، ابوالحسن عاملی در مقدمهاش (مرآة الأنوار ومشکاة الأسرار) بر تفسیر (البرهان) نوشتهي هاشم بحرانی، طبرسی در کتاب (الاحتجاج)، نعمت الله جزایری در (انوارش) و.... فهرست طولانی و پایان ناپذیری از منابع و مراجع برای کسی که میخواهد بدانها بنگرد یا مراجعه کند. این قضيه از منظر آنان همچون مسألهي امامت ثابت است؛ محققان شیعه این چنین تصریح میکنند و میگویند: روایات تحریف مانند روایات امامت متواتر هستند و به یک شیوه نقل شدهاند؛ به عنوان مثال، بنگر كه محمد باقر مجلسی دربارهي اخبار یا روایات تحریف چه میگوید: «به نظر من اخبار در این زمینه متواتر است، و مطرح کردن آنها باعث از بين بردن اعتماد به اخبار میشود و به نظر من اخبار این باب، کمتر از اخبار امامت نیستند»[1]. نوری طبرسی نیز همین را میگوید؛ لذا انکار تحریف به طوری ضروری و ناگزیر مستلزم انکار (امامت) است. این لب کلام آنهاست! و آنچه که برخی از آنها هنگامی که در انظار عموم تحت فشار واقع شدهاند، انکار نمودهاند یا در کتاب دعایی تألیف شده خصوصاً برای ترویج مذهب، مانند کتاب (المراجعات) لجاجتي است که از روي تقیه آنرا تجویز میکنند به خاطر ترس رسوایی در برابر این جرم بزرگ! اقسام منکرین تحریف قرآن از ميان امامیه منکرین قایل به وجود این عقیده از ميان امامیه، یا اينكه بر حقیقت مذهبشان مطلع نیستند كه در این صورت آنها را به منابعشان حواله میکنیم تا خودشان از آن مطلع شوند یا اینكه به برخی کتب دیگر مراجعه نمایند كه به تفصيل در اين خصوص سخن راندهاند و اشکالی ندارد که اكنون برخی از دلایل را ذكر نمايم که برای طالب حق کافیست. و یا اينكه به علم الیقین میداند اما ستیزه جویی و لجاجت میکنند که این دسته را به چیزی ارجاع نمیدهیم، زیرا نیازمند چیزی نیستند و فراوانی ایراد کردن ادله، نفعی برای آنها ندارد، زیرا آنها میدانند اما تقیه میکنند، لذا هدایت نمییابند[2]. علمای امامیه بر قضیهي تحریف متفق هستند کسانی از امامیه که به تحریف معتقدند، دو دستهاند: (1) علمایانی که هدفشان نابودی دین است: میدانند که حفظ دین به طور كل بنا بر اساس حفظ قرآن از كاستي و افزايش است؛ لذا با اثبات حفظ قرآن همهي اصول دین اثبات خواهد شد و با نابودی آن، همهي این اصول از بین خواهند رفت. اکنون به اين راز پي بردي که حجت خداوند بر خلقش به خاطر آن آغاز شده و آن تحرير این قضیهي مهم قبل از هر چیز ديگری است: { ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ (٢)} (بقره / 2). « اين كتاب هيچ گماني در آن نيست و راهنماي پرهيزگاران است». سپس دوباره به اثبات آن میپردازد: { وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (٢٣)} (بقره / 23). « اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كردهايم، دچار شكّ و دودلي هستيد، سورهاي همانند آن را بسازيد (و ارائه دهيد) و گواهان خود را بجز خدا (كه بر صدق قرآن گواهي ميدهد) فرا خوانيد (تا بر صدق چيزي كه آوردهايد و همسان قرآنش ميدانيد، شهادت دهند) اگر راستگو و درستكاريد». زیرا این علمایان متوجه شدهاند که بزرگترین غصه درون آنان، هنگامی است که دربارهي اصلی از اصول دین که اضافه کردهاند، نص صریح از آنها خواسته میشود، از اينرو براي اينكه خود را راحت کنند اعلام داشتهاند كه در قرآن کاهش و افزایش به عمل آورده شده است و بدین جهت بر نقصان نه افزايش قرآن تأکید میکنند! (2) عوامی که این علمایان آنها را دچار لغزش کردهاند: بعد از اينكه اعتقاد به خیانت اصحاب در نقل کتاب در آنان راسخ و پدیدار شد از آنجایی که طعن در ناقل را جائز دانستهاند، طعنه زدن به منقول را نیز آسان گرفتهاند که در واقع این همان مقصود آنهاست. آیا درک کردی رازی را که قرآن به دلیل آن، بر عدالت صحابه و وجوب اتباع و اخذ دین از آنها تأکید میکند. این غصه و ناراحتی دوم است، و پیوسته با وارونه کردن مراد قرآن یعنی با مخدوش کردن اصحاب مواجه هستند. این چیزی است که به آسانی به اعتقاد به تحریف قرآن، و به همراه آن سنت یعنی احادیث نبوی منجر میشود؛ ولی در مورد سنت همهي آنها بنا به عقیدهشان به تحریف آن تصریح کردهاند، و همراه آن به سببی که به خاطر آن به چنین چیزی معتقد شدهاند را نیز تصریح میکنند، میگویند: دلیل این عقیده عدم موثق بودن ناقلان سنت است كه اولین ناقلان سنت صحابه هستند. دربارهي قرآن هم هنگام بیان عقیدهشان در مورد آن به خاطر فضاحت و شناعت این نظر، ناواضح سخن میگویند. در حالی هر دوتای این امر یک علت دارد و آن، خیانت در نقل است. کسی که با خود منطقی باشد از همان دلیل تحریف سنت براي تحریف قرآن نيز استفاده ميكند و کسی که قایل به تناقض علت این دو باشد، به خاطر نادانی و جهل اوست. کسانی که از ميان اماميه دربارهي تحریف سخن نمیگویند ـ جز اندكي از آنان ـ همگي جزء جاهلان هستند و یا کسانی هستند که متوجه تناقض بین نپذیرفتن سنت جهت خیانت در نقل و پذیرفتن قرآن با خیانت در آن، نیستند. اما علما همه بر این نظریه موافقاند خواه به صورت تصریح یا با اشاره که ما برای این دو دلیل داریم؛ دلیلي اجمالي و دلیلي تفصیلي: دلیل اجمالي: منکرین تحريف در ظاهر کسی را که معتقد به تحریف باشد، تکفیر کرده و خارج از ملت اسلام میدانند[3]. حال اگر در آنچه میگویند راستگو باشند به کفر آن دسته از علمایانی که معتقد به تحریف هستند، تصریح كردهاند؛ گفتني است كه آنان تعدادشان زیاد و کلامشان مستقیم و صریح است. و برخی از آنان تکفیر را متوجه یک نویسندهی مخصوص کرده است، اما در طول تاریخشان یکی از منکرین پیشین یا تازه را ندیدیم که یکی از قائلین به تحریف را تکفیر کنند! و بلکه بالاتر از این بیپروا از آنها دفاع میکنند و بیشترین اعتبار را به آنان میدهند. به عنوان مثال: کلینی، مفید، مجلسی و طبرسی (لعنة الله علیهم) را در نظر بگیرید! اما دلیل تفصیل: کتب این گروه مملو و آكنده از این عقیده است و اینك شواهدي قاطع براي آنچه كه میگویم: شواهدي قطعی از کتب امامیه مبنی بر تحریف بسیاری از علمای امامیه به صراحت میگویند: حق این است که قرآن از جانب صحابياني تحریف شده که بر علیه علی و اهل بیتش توطئه کردند، پس فضایل آنان را که در نص صریح قرآن وارد شده بود، محو کردند و بلکه این علمایان دل به دریا زده و جرأت کردهاند برای اثبات این مطلب مصنفات مستقلی را اختصاص دادهاند: مثلاً (مخذول) میرزا حسین بن محمد تقی نوری طبرسی (لعنة الله علیه) در کتابش (فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الأرباب) که از اکابر علما و محدثین این طائفه است و نزد همهي آنها اعتبار دارد. گفتني است كه ايشان صاحب یکی از اصول و مراجع هشتگانه معتبر روایتی به نام «مستدرک الوسایل» است كه دربارهي آن میگویند: (امکان ندارد عالم به درجهي اجتهاد برسد تا اينكه کتاب مستدرک نوری طبرسی را نخواند). و به خاطر جایگاه عظیم او در نزد امامیه او را در کنار مرقد علی رضی الله عنه در إیوان سوم و صحن مرقد دفن کردهاند. عباس قمی (شاگرد او) در کتاب (الکنی و الألقاب) دربارهي او میگوید: (شیخ برجسته، ثقهي اسلام و مسلمین، مروج علوم انبیاء و مرسلین..الخ). نمایشی مختصر از کتاب (فصل الخطاب) طبرسی در اولین صحفه در کتاب مذکور میگوید: «این کتابی است لطیف و شریف که آنرا در اثبات تحریف قرآن و رسواییهای ظالمان و کینه توزان به رشتهي تحرير در آوردهام و آنرا «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الأرباب» نامیدهام» نسخهي خطی کتاب در 400 صفحه است كه یک نسخه از آن در کتابخانهي مرکزی اوقاف به شماره (23072) در بغداد موجود میباشد. و نسخهي من کپی آن است. کتاب کلاً تلاش بیسرانجامی است که صاحب آن جهد بسیاری را بذل آن کرده تا اينكه فقط دو امر را ثابت کند: یکی تحریف قرآن، و دومی: اينكه این اعتقاد، مذهب همهي علمای طائفه اثنی عشراست. اما کسانی که به عدم تحریف تصریح کردهاند دربارهي آنها میگوید: این دسته به خاطر تقیه این کار را میکنند و استدلالاتي قوی را برای آن میآورد. و سخنانشان را اینگونه تأویل نموده که مراد آنان همان قرآن محفوظ نزد امام غائب است. خلاصهي کتاب: سه مقدمه و دو باب است. مقدمهي اول: (ص 1 تا 23): در آن راجع به جمع قرآن و سبب آن سخن رانده و نيز اينكه كيفيت جمع بندی قرآن، قرآن را در معرض نقص قرار داده است. مقدمهي دوم: (ص 23 تا ص 25): به اقسام تغییراتي پرداخته که امکان حصول دارند و دخول در آن، ممتنع به نظر ميرسند. و از جمله این صورتهای حاصله بیان میکند که: کمبود سورههایی مانند: سورهي حفد، سورهي خلع، سورهي ولایت یا کمبود آیه و کلمات و دگرگونی آنها، مانند تبدیل شدن (آل محمد) به آل عمران و کمبود حرف مانند: یاء، در (یالیتنی کنت ترابا) که در اصل (ترابیا) بوده است. كه میخواهد آنرا به (ابو تراب) یعنی علی نسبت دهد. و همزه در این آیه: {كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ} (آل عمران: ١١٠) بلکه (أئمة) بوده است و همچنین کمبود و نقصان در ترتیب سورهها و آیات و کلمات و... الخ. مقدمهي سوم: (ص 25 تا ص 35): عدهي زیادی از علمایانشان را بیان می كند که قائل به تحریف هستند. و نیز کسانی از آنها که در این زمینه مستقلاً کتاب نوشتهاند، حتی میگوید: این چیزی است که جز مواردي شاذ، امامیه بر آن اجماع کردهاند. و قول این استثناها را بر تقیه حمل کرده است. باب اول: (ص 35 تا 360): در بحث دلیل آوردن بر وقوع تحریف در قرآن است. باب دوم: (ص 360 تا ص 398): در مقام رد دلایل منکرین تحریف است. اجماع شیعهي 12 امامی بر تحریف قرآن از جمله افرادی که به اجماع علمای امامیه بر این عقیده تصریح کرده، شیخ مفید است که میگوید: «علمای امامیه متفقاند بر اينكه ائمه گمراه (منظور صحابه است) در بسیاری از نوشتههای قرآن تخلف و تجاوز کردند»[4]. و ابوالحسن عاملی میگوید: اعتقاد به تحریف قرآن از ضروریات مذهب شیعه میباشد. يكي ديگر از آنها نعمت الله جزایری است که میگوید: «اخبار دال بر وقوع تحریف در قرآن، از نظر کلام، ریشه و إعراب، اخباري مشهور، متواتر و صریح هستند و علمای مذهب بر آنها اجماع نموده و مهر صحت و تصدیق را بر آن نهادهاند»[5]. عدنان بحرانی میگوید: «اخبار تحریف قرآن بیشمار و فراوان هستند و گاهاً از حد تواتر متجاوز هستند. و این اجماع فرقهي حق است و چنین امري از ضروریات مذهب آنهاست»[6]. بلکه برخی مانند شیخ یحیی، شاگرد الکرکی این جرأت را به خود دادهاند و اجماع خاص و عام از اهل قبله را بر این عقیده ادعا نمودهاند[7]. تکفیر نيست بلکه تأييدي در سطوح عالی ميباشد گفتیم: افراد منکر این عقیده، به ظاهر افراد معتقد به این عقیده را تکفیر میکنند، اما هیچ کسی را ندیدیم که یک عالم از علمایانشان را تکفیر کند که بدون شبهه و واضح به اعتقاد به تحریف قرآن تصریح نمودهاند، حتی کسانی هستند که این امر را به مذهب نسبت میدهند و میگویند: عقیده به تحریف از ضروریات دین است و اجماع این طایفه بر آن صورت گرفته است[8]. و این دلالت میکند بر اينكه همگی آنها به این امر عقیده دارند و ـ یا حداقل ـ از آن بیباکند و وحشتی از آن ندارند و کسی که این عقیده را در آغوش گرفته، کافر نمیدانند و دربارهي انکار آن اصلاً جدی نیستند. حتی نوری طبرسی و امثال او، از کسانی هستند که بر اثبات این قضیه کتابهای مستقلی را اختصاص داده و پشت سر هم آنرا توثیق و معتبر جلوه میدهند و بلکه در دفاع از این عقیده سخت تلاش میکنند تا حدی که برخی از آنها ادعا میکنند که کتابش (فصل الخطاب) را به خاطر رد منکرین تحریف قرآن تألیف کرده است. اصول دین نزد امامیه، بین تعطیل و تبدیل امامیه اصول اعتقادی و عملی فراوانی را به دین اضافه نمودهاند: مانند امامت، عصمت، تقیه، خمس درآمدها و اصول ثابت دیگر مانند، اصل حفظ قرآن که اصلی از اصول اسلام است را انکار کردند. در عین حال اصول دیگر دین را اثبات میکنند و همه بر آن متفق هستند، مانند: توحید، نبوت، معاد، نماز، حج و زکات؛ اما نکتهي قابل توجه اينكه هنگامی که آنها این اصول را اثبات میکنند تنها شکل آنرا اثبات کرده و سپس به تفسیر آن میپردازند، تفسیری که زاییدهي آن تبدیل حقیقت و مضمون این اصول است. گویی که آنها این اصول را تعطیل کردهاند اما به شیوهای دیگر که اندکی با تعطیل اصول (مانند حفظ قرآن) اختلاف دارد. مبدأ (امام معصوم) چگونه منجر به تعطیل و تبدیل اصول میشود توحیدی که بر پایهي قاعدهي جدایی میان خالق و مخلوق در حقوق و تکالیف استوار است، آنرا لفظی و ظاهری اثبات کردهاند و حقیقت و معنای آنرا از راه اندیشهي (امام معصوم) تعطیل کردهاند. اندیشهي عصمت لاهوتی که از انسان، مخلوقی منزه از خطا و نسیان و بازدارنده از گناه و عصیان میسازد و غیب را میداند و در امورات عالم تصرف دارد؛ اوست که نوح را از غرق شدن و ابراهیم را از سوختن نجات داده... الخ. این عصمت فرق مذکور را از بین برده است، لذا در نتیجهي آن قاعدهي توحید از میان برداشته میشود و کسی بین خالق و مخلوق فرق نمیگذارد و این همان چیزی است كه مخلوق را در نزد آنها طوری قرار داده که هر چه را خالق ادعا کند، او نیز ادعا میکند. نیازها به درگاه او آورده میشود و با ذبیحه و قربانیها به او نزدیک میشوند، مرقدش را مانند کعبه میدانند، در هنگام نمازهایشان سوی آن متوجه میشوند و دور آن طواف میکنند و آنجا لبیک میگویند و سعی میکنند، چنانچه بین صفا و مروه سعی میشود! افتخار میکنند به اينكه زائرین حسین بیشتر از زائرین بیت الله الحرام است!! حتی شکل مکعب قبر، از شکل کعبهي مشرفه گرفته شده است!! اکنون چه چیزی از توحید باقی میماند؟! اما نبوتی که بر پایه تفاوت بین نبی و ولی استوار است، آنرا تغییر داده و سپس تعطیل کردهاند؛ چنانچه با همان اندیشهي (امام معصوم) این دو مقام را با هم در آمیختهاند، بدین شیوه که اطاعت از امام معصوم شما را از اطاعت پیامبر بینیاز میکند اثري از نیاز به پیامبر را باقي نميگذارد. این اندیشه شخصیت پیامبر صلی الله علیه و سلم را لغو میکند، و در مکان آن شخصیت امام یا ولی میگذارد، زیرا امام همهي وظایف نبی را ادا میکند و بلکه این امام با زنده و حاضر بودنش از نبی که فوت نموده و غائب است، متمایز میشود. حتی دربارهي مهدی مزعوم میگویند: او زنده و موجود است و عامل مؤثر است اگر او نمیبود، دین باقی نمیماند و حجت خدا بر جهانیان بر پا داشته نمیشد، و برای آن خورشید را مثال میزنند وقتی ابرها آنرا میپوشانند، اثرش باقی و متصل است هر چند در پشت پرده باشد. واقع شاهدي است زنده که آنچه را میگوییم اثبات میکند: در منابع روائی آنها، جز مقدار بسیار کمی، چيزي از منقولاتِ از پیامبر صلی الله علیه و سلم نيامده است، و گاهاً روایاتی را که از امام نقل کردهاند را در محل احادیث نبوی گذاشتهاند. تمامی اینها به دلیل اندیشهي امامت و عصمت است که فرق میان نبی و ولی را از میان برده است. بلکه میگویند: ولی مافوق پیامبر صلی الله علیه و سلم است و ائمه از انبیاء برترند، اما به دلیل شناعت و فضاحت سخنشان از ميان پيامبران، محمد صلی الله علیه و سلم را استثنا میکنند تا تأثیر آنچناني بر درون نداشته باشد. اما مسألهي ختم نبوت و استمرار حقیقت و معنای آن كه همان (امامت معصوم) است، مسألهای کاملا بیمعنی ميباشدو با توجه به اينكه دربارهي آن میگویند: امامت امتدادي براي نبوت و تکملهي آن است و تنها اسم پایان پذیرفته است. گویی که دین صرف اسم و اصطلاحاتی است که حقیقت ندارد! بنابراین چه چیزی از نبوت باقی میماند؟!! حتی برای معاد نیز معنا و اثری از واقعیت نمانده است بعد از اينكه امر معاد را به دست امام سپردند تا مردم تقسیم نمايد: اينها به بهشت و آنها به جهنم وارد شوند: کسی که شیعهي اثنی عشر باشد در بهشت است هر چند که گناه و عصیان او را فرا گرفته باشند و کسی که غیر از این باشد پس مسیرش به سوی آتش است هر چند که نیکیها انجام داده باشد! اثر عقیدهي «رجعت» در اینجا برای تو بس است. نماز را نیز به اسم (امام معصوم) تعطیل کردهاند! آنان نماز جمعه را تا آمدن امام تعطیل کردهاند و به جای آن یک خمیس ناچیزی را آوردهاند که در حقیقت زیارت امام است. جماعت را ـ جز اندکی ـ به علت عدم وجود امام، تعطیل کردهاند و حسینیات (حسینیه منسوب به امام حسین است) و مزار ائمه را به جای محل جمعه و مسجد قرار دادهاند و اوقات نماز را به سه وقت کوتاه کردهاند و اذان را تغییر داده و اختصار کردهاند. غسل دو پا را نیز به طور کلی در وضو برداشتهاند و...الخ. اکنون چه چیزی از نماز باقی مانده است؟! بدینگونه بقیهي اصول و ارکان را تعطیل کردهاند، لذا اصول امامیه به طور کلی بین تعطیل و تغییر قرار دارد که همهي اینها به دلیل وجود این اندیشهي مهم (امام معصوم) است...! وضعیت با قرآن نیز همینطور است و قرآن نیز بین تغییر و تعطیل واقع شده است، زيرا ادعا ميكنند كه قرآن صحیح در نزد امام است و بیشتر علمایانشان به تحریف و تبدیل قرآن موجود، تصریح کردهاند و تمامی آنها با استفاده از تأویل به تعطیل آن میپردازند. عوام آنها ـ جز آنان که مورد رحم واقع شدهاند ـ نیز مشغول کتب ادعیه و زیارت نامهها هستند که برخی از آنها با خط قرآن چاپ شده و با جلدی مانند جلد قرآن مجلد میشود طوری که فرق گذاشتن میان آن دو بدون دقت، مشکل است. و بلکه قرآن ساكت و خاموش است تا زمانی که امام منظور و هدفش را بيان ميدارد و مبهم است تا زمانی که «امام» مراد آنرا واضح و آشکار نکند، در نتیجه چه چیزی از قرآن باقی میماند؟!! حیلهبازی در ورای چسباندن تهمت به اهل سنت هنگامی که دوازده امامی با دلایلی مواجه میشود که آنها را متهم به عقیدهي تحریف کرده است، برای تبرئه از اسباب و روشهای مختلفی بهره ميجويند، از جمله ارجاع دادن تهمت به طرف مقابل تا بدين وسیله از دفاع از خودش غافل بماند، و به عنوان ایهامی در میان عوام الناس تأثير بگذارد که این امر بین همه مورد اتفاق است. این، شیوهاي از روشهای جدلِ غیر علمی است و هدف از آن حیلهبازی، کش دادن ریسمان مناقشه، فرار و دورشدن از موضوع مورد نزاع و جلب توجه مردم از مسألهی اصلی به موضوعی دیگر میباشد. بحث علمی ما را وا میدارد تا دربارهي اصل موضوع مناقشه کنیم، و آن اينكه آیا شیعه معتقد به تحریف هستند یا نه؟ سپس بعد از اينكه از این مسأله فارغ شدیم میتوانيم به بحث دربارهي دیگر مسایل بپردازيم. اما اتهام اهل سنت به عقیدهي تحریف، باطل و عاری از هر دلیلی است و جز تعصب، لجاجت و تلاش برای سردرگم کردن دشمن، انگيزهاي پشت این مسئله وجود ندارد و هر آنچه از دلايل که در تیردانشان دارند، روایاتي است كه بر تحریف حمل نموده، سپس آنرا به اهل سنت میآویزند! با توجه به اينکه اسلوب علمی اقتضای اثبات تهمت از لابلای کلام متهم را میکند و نه از خلال روایاتی که بر بدترین چیزها حمل شوند، علمایان اهل سنت چه بسیار تصریح کردهاند که این مسئله از باب ناسخ و منسوخ است. ما ایمان داريم كه قسمتي از قرآن منسوخ التلاوة است همانطور که خداوند میفرماید: { مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (١٠٦)}(بقره / 106) « هر آيهاي را كه رها سازيم (و به دست فراموشي سپاريم)، و يا اين كه (اثر معجزهاي را از آئينه دل مردمان بزدائيم و) فراموشش گردانيم، بهتر از آن يا همسان آن را ميآوريم و جايگزينش ميسازيم. مگر نميداني كه خداوند بر هر چيزي توانا است؟». نسخ فعل خالق است و تحریف فعل مخلوق. اما احدی از اهل سنت اعم از علما یا عوام قولی ندارند که دال بر تحریف باشد و البته چنین چیزی اصلاً وجود ندارد. و ما هنگامی که امامیه را به تحریف قرآن متهم میکنیم به روایتهای آنان استناد نمیکنیم بلکه علاوه بر روایاتی که تأویل بردار نیستند، بر نصوص اقوال علمایشان که صراحتاً و با روشنی تمام بدان اشاره میکند، تکیه میکنیم. لازم مذهب، مذهب نیست: قاعدهي اصولی میگوید: لازم مذهب، مذهب نیست. از معانی این قاعده این است که لازم قول گوینده، سخن او نیست به شرطی که بدان تصریح نکرده باشد، زیرا چه بسا كه گوینده، لزوم این امر را برای گفتهاش در نظر نداشته، و يا اينكه به لزوم آن اعتقاد داشته است که گاهاً در این امر بر حق است لذا کسی که آنرا ملزم کند، خطاکار است. مثلاً: امامیه مطلقاً معتقد به عدم رؤیت خدا و عدم سماع کلام او هستند و این امر اساساً مستلزم عدم وجود خداست، زیرا کسی که چهرهاش دیده نمیشود و صدایش شنیده نمیشود و با هيچ یک از حواس درک نمیگردد، بین او و معدوم تفاوتی نیست، زیرا اینها صفات معدومند نه موجود. اما ما این قول را به آنها نسبت نمیدهیم ـ هر چند بدان ملزم هستند ـ زیرا آنها قایل بدین گفته نیستند. و هنگامی که ما امامیه را به قول به تحریف متهم میکنیم آنها را مطابق لازم قولشان متهم نمیکنیم و بلکه مطابق با نص کلامشان یا استشهاد روایاتشان آنها را متهم میکنیم که اصلاً به غیر نص بر تحریف، به معنای دیگری تأویل نمیشوند. قابل توجه اينكه امامیه همچنانكه اهل سنت را ملزم به مسايلي ميكنند كه مدعي هستند از لوازم سخنانشان است، همين عمل را با اقوال پروردگار عزوجل نيز انجام میدهند. از اينرو اصولشان نصوصی نیست که خدا آنرا گفته است، بلکه از لوازمی است که به اقوال پروردگار چسباندهاند و اگر حق میبود خداوند حتماً بدان تصریح میکرد. عجیب این است که آنها با وجود نص قولی و روائی صحیح نزدشان تهمت را از خود میزدایند و تهمت را بر غیر میاندازند با وجود عدم نص در این زمینه که بدان استناد کنند...
[1]- مرآة العقول فی شرح أخبار الرسول، 2/525. [2]- شبکه ماهوارهای (مستقلة) در لندن در رمضان گذشته (1423) مناظرات بسیاری را میان اهل سنت و شیعه برقرار کرد؛ در یکی از این مناظرات یکی از طرفین دکتر ابوالمنتصر بلوشی بود كه برای اثبات عقیده تحریف نزد امامیه، به کتاب (فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الأرباب) نوشتهي میرزا حسین تقی نوری طبرسی استناد کرد، مناظر شیعی دکتر عبدالحمید نجدی ـ استاد دانشگاه علوم اسلامی در لندن سرسختانه آن را رد کرد و گفت: شما بر علما افترا میبندید، این کتابی که طبرسی تألیف کرده خواسته تا عقیده تحریف را رد کند و آن را باطل شمارد نه آن را اثبات کند، فوراً به کتابخانهام رفتم و کتاب را آوردم تا به خانوادهام نشان دهم که ساعتها پیرامون این کانال حلقه زده بودند و مناظره را مشاهده میکردند، از اينرو آنها از جرأت این مناظر شیعی بر دروغ و اصرار بر آن شدیداً تعجب کردند. [3]- بر محققین معلوم است که هیچ قول مشخصی از هیچ عالم معتبری از علمای امامیه در هیچ کدام از منابعشان در مورد تکفیر کسی از علمایانشان که معتقد به تحریف باشد، به طور قطعی وجود ندارد، جز آنکه هنگام در تنگنا افتادن مطلب را تعمیم میدهند اما با واقعیت مطابقت ندارد. [4]- اوایل مقالات ص 48. در ص 49 میگوید: اخبار اختلاف قرآن و آنچه که ظالمان اعم از حذف و نقصان در آن ایجاد کردند، از ائمه هدی آل محمد صلی الله علیه و سلم رسیده است. [5]- مرآة الأنوار و مشکاة الأسرار- مقدمه دوم فصل چهارم. [6]- مشارق الشموس الدریة- ص 126. [7]- فصل الخطاب، نوری طبرسی، ص 31. این قول را به کتاب (امامت) نسبت میدهد. و دهها نفر از علمای امامیه که به این عقیده کفرآمیز تصریح کردهاند. و کسی که اقوال پیرامون این عقیده را از کتب مختلف گردآوری کرد کتاب (أصول الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة) جلد اول- و کتاب (مسألة التقریب بین أهل السنة والشیعة) قسم دوم میباشد که هر دو از دکتر ناصر بن عبدالله القفاری هستند و نیز کتاب (القرآن وعلماء أصول ومراجع الشیعة الإمامیة الإثنی عشری) از سید محمد سکندر یاسری است. کسی که میتواند حتماً بدآنها مراجعه کند. [8]- مثلاً این را مقایسه کن با منکری که به حد فسق و بلکه کفر رسید و آن غوغای سهمگینی كه برای محمد حسین فضل الله برانگیختند به خاطر قضیهای كه در نهایت بیارزشی است و آن انكار اسطورهای ميباشد که میگوید: عمر بن خطابy پهلوی فاطمهل را شکسته است. بیاندیش چه بسیار کتابهایی که در رد و اخراج او از دین نوشتند.
از کتاب: استدلال های باطل شیعه از قرآن و بیان بطلان آن، مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|