Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

(‌جاهدوا المشرکین باموالکم و انفسکم و السنتکم‌) .
«‌با مال و جان و زبانتان با مشرکان جهاد کنید.»

روایت از احمد، ابوداود، نسائی، ابن حبان است. و حاکم آن را از انس‌ روایت کرده و گفته است‌: این حدیث صحیح است‌.  

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > امامت از دیدگاه شیعه و نقض آن

شماره مقاله : 8022              تعداد مشاهده : 320             تاریخ افزودن مقاله : 25/8/1389

امامت از دیدگاه شیعه 
 
جایگاه امامت از دیدگاه شیعه
کلینی از ابوعبدالله (جعفر بن محمد) روایات زیر را نقل می‌کند:
ـ «الأئمة بمنزلة رسول الله صلی الله علیه و سلم إلا أنهم لیسوا بأنبیاء ولا یحل لهم من النساء ما یحل للنبی صلی الله علیه و سلم فأما ما خلا ذلک فهم بمنزله‌ي رسول الله صلی الله علیه و سلم »[1].
«ائمه به منزله‌ي رسول الله صلی الله علیه و سلم هستند با این تفاوت که آنان پیامبر نیستند و تعدد زنانی که برای پیامبر صلی الله علیه و سلم حلال است برای آنان حلال نیست، اما در ساير موارد آنان به منزله‌ي رسول الله صلی الله علیه و سلم مي‌باشند».
- «لا یسع الناس إلا معرفتنا ولا یعذر الناس بجهالتنا، ومن عرفنا کان مؤمناً ومن أنکرنا کان کافراً»[2].
«مردم جز شناخت ما جایز نیست به امر دیگری مشغول باشند و اگر مردم نسبت به ما جاهل باشند، معذور نیستند. هر کس ما را بشناسد، مؤمن است و هر کس ما را انکار نماید، کافر است».
-              «کان أمیر المؤمنین علیه السلام  إماماً.. ومن أنکر ذلک کان کمن أنکر معرفة الله تبارک وتعالی ومعرفة رسول الله  صلی الله علیه و سلم »[3].
«امیر المؤمنین، علی علیه السلام  امام و پیشوای مردم است، هر کس آن‌را انکار نماید همانند کسی است که معرفت خداوند متعال و معرفت رسول الله صلی الله علیه و سلم را انکار نموده باشد».
-     «إن الله تبارک و تعالی اتخذ إبراهیم عبداً قبل أن یتخذه نبیاً، وإن الله اتخذه نبیاً قبل أن یتخذه رسولاً، وإن الله اتخذه رسولاً قبل أن یتخذه خلیلاً، وإن الله اتخذه خلیلاً قبل أن یتخذه إماماً، فلما جمع له الأشیاء قال: { إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (١٢٤)}(بقره / 124)
«همانا خداوند متعال، ابراهیم را به عنوان بنده‌ای گرفت، قبل از آنکه او ‌را به عنوان پیامبری برگزیند. و او را به عنوان پیامبری برگزید قبل از اين‌كه‌ او را به عنوان فرستاده‌ای برگزیند. و همانا خداوند او را به عنوان فرستاده‌ای برگزید قبل از اين‌كه‌ او را به عنوان دوست صمیمی (خلیل) خود انتخاب کند، و او را به عنوان دوست صمیمی (خلیل) خود انتخاب کرد قبل از اين‌كه‌ او را به عنوان امام و پیشوای مردم برگزیند. وقتی که این چند چیز را در او جمع نمود، فرمود: «به يقين من تو را پيشواى مردم قرار مى‏دهم [ابراهيم‏] عرض كرد: و از فرزندانم [نيز پيشوايانى قرار ده‏]. فرمود: عهد من به ستمكاران نمى‏رسد».
ابن المطهر حلی گفته‌ای را اظهار داشته که برتری امامت بر نبوت از آن لازم می‌آید، او می‌گوید: «امامت، لطف عام است و نبوت، لطف خاص مي‌باشد. و انکار لطف عام بدتر از انکار لطف خاص است»[4].
بلکه برتری امامت بر نبوت بر زبان بسیاری از علماء امامیه به صراحت آمده است؛ مثل «آیت الله العظمی کاظم حائری» که می‌گوید: «همانا آنچه از روایات بر می‌آید، این است که مقام امامت بالاتر از دیگر مقام‌هایی – بجز مقام ربوبیت – است که انسان می‌تواند بدان‌ها برسد»[5].
ابراهیم زنجانی می‌گوید: «شیعه امامیه اثنی‌عشری بر این باورند که امامت، ریاست در دین و دنیاست. و منصبی است که خداوند عزوجل  قبلاً با علم ازلی‌اش آن‌را برگزیده و به پیامبر صلی الله علیه و سلم دستور داده که دیگران ‌را متوجه آن گرداند و آنان ‌را به پیروی از آن مکلف سازد. و امامت چهارمین اصل از اعتقادات شیعه امامیه اثنی عشری است. و اصل مورد اختلاف میان شیعه و دیگر فِرَق اسلامی مي‌باشد»[6].
در جای دیگری می‌گوید: «مرتبه‌ي امامت همانند نبوت است»[7].
 
تکفیر امت اسلامی براساس اصل «امامت»
اگر امامیه مسأله‌ي «امامت» را به عنوان یکی از امور فرعی معتبر می‌دانستند، حرفی نبود؛ اما آنان امامت را به عنوان یکی از مسایل مهم اصولی معتبر می‌دانند تا جایی که مرتبه‌ي آن بالاتر از مرتبه‌ي نبوت است!! تازه به این هم اکتفا ننموده بلکه تا حد تصریح به کفر منکر آن تجاوز نموده‌اند.
همان گونه که در بعضی از روایات مذکور بدان تصریح شده بود. تنها این روایات در این زمینه نیامده و بس؛ بلکه فتواهای صریحی از علما در این خصوص وجود دارند که من در اینجا به ذکر یکی از آن‌ها که از زبان بزرگترین مرجع امامیه در عصر حدیث، یعنی ابو القاسم خوئی جاری شده، اکتفا می‌کنم.
خوئی گوید: [تحریم غیبت و بدگوئی مشروط به ایمان است. سخن او: «همانا از ظاهر روایات بر می‌آید که تحریم غیبت مختص به انسان مؤمن است» گویم: منظور از مؤمن در اینجا کسی است که به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و سلم و معاد و دوازده امام شیعه اثنی عشری که اولشان، علی بن ابی طالب و آخرشان، مهدی است، ایمان داشته باشد. و هر کس یکی از اینها را انکار نماید، غیبتش جایز است به چند دلیل:
دلیل اول ـ در روایات و دعاها و زیارت‌ها، جواز لعن مخالفان، وجوب برائت و بیزاری از آنان، فراوانی سب و دشنام و اتهام نمودن و غیبت آنان ثابت شده، زیرا مخالفان امامیه اهل بدعت و شک هستند، بلکه در کفرشان شک و شبهه‌ای نیست؛ چون انکار ولایت و ائمه، بلکه حتی یکی از آنان و اعتقاد به خلافت غیر ائمه، موجب کفر و بی‌دینی است. و روایات متواتر ظاهری در خصوص کفر منکر ولایت، و کفر معتقد به عقاید مذکور و دیگر گمراهی‌ها دلالت دارند. همچنین گفته‌ي ابوعبدالله علیه السلام  در زیارت جامعه بر آن دلالت دارد آنجا که می‌گوید: «ومن جحدکم کافر»: «هر کس شما را انکار نماید، کافر است». باز گفته‌ي او در زیارت جامعه بر آن دلالت دارد که می‌گوید: «ومن وحَّده قَبِلَ عنکم»: «هر کس خدای را یگانه گرداند، شما را تصدیق می‌کند» مفهوم مخالفه‌اش این است که هر کس شما را تصدیق نکند، خدای را یگانه نگردانیده است، بلکه مشرک به خداست.
و در بعضی احادیث وارده در خصوص واجب نبودن قضای نماز بر شخص مستبصر[8] آمده است:
«إن الحال التی کنت علیها أعظم من ترک ما ترک من الصلاة».
«همانا وضعیتی که قبلا داشتی بسیار با عظمت‌تر از ترک نمازهايي است كه ترك شده‌اند»[9].
در تعدادی از روایات آمده است: مخالفان ما، اهل بیت، بدتر از یهود و نصارا، و پست‌تر از سگ هستند. همانا خداوند چیزی پلیدتر از سگ را نیافریده، و بدون شک مخالفان ما، اهل بیت، پلیدتر از سگ هستند. بدیهی است که جواز غیبت مخالفانشان آسان‌تر از امور مذکور است.
دلیل دوم – همه‌ي مخالفان امامیه متجاهر به فسق‌اند، زیرا عملشان از ابتدا باطل است؛ همان‌گونه که در روایات آمده است. بلکه مخالفان به چیزی پایبندند که بزرگتر از فسق است - چنانچه دانستی-. و بعداً می‌آید که غیبت فرد متجاهر به فسق جایز است.
دلیل سوم – آنچه از قرآن و روایات بر می‌آید، تحریم غیبت و بدگوئی برادر مؤمن است و بدیهی است که میان ما و مخالفان، رابطه‌ي برادری و دوستی نیست.
دلیل چهارم – رسم و عادت همیشگی در میان عوام و علمای شیعه در همه‌ي زمان‌ها و مکان‌ها این بوده که مخالفانشان‌ را غیبت و بلکه سب و لعن می‌کردند. حتی در کتاب «الجواهر»[10]: آمده که جواز آن از ضروریات است[11]].
خوئی استیلا بر مال فرد سنی را به هر وسیله‌ای جایز دانسته، می‌گوید: گرفتن مال فرد ناصبی (سنی) هر جا یافت شود جایز است. و احوط آن است که خمس 5/1 در آن (مال گرفته شده از سنی) به عنوان غنیمت، واجب است[12].
ناصبی تعبیری از سنی است. یعنی کسی که ابوبکر و عمر ـ رضی الله عنهما – را دوست دارد اگر چه علی رضی الله عنه  را همراه آن دو دوست داشته باشد. آن طور که کتاب‌های مهم و منابعشان بدان تصریح دارد[13].
راجع به حلال شمردن خون سنیان، منابع معتبرشان پر از آن است. آقای یوسف بحرانی زیر عنوان «حلال بودن خون و مال فرد ناصبی» می‌گوید: [بدان که روایات وارده از ائمه – سلام الله علیهم – راجع به حلال بودن خون و مال آن مخالفان، زیادند. شیخ طوسی در حدیث صحیحی از حفص بن بختری از ابوعبدالله علیه السلام  روایت کرده که گوید:
«خذ مال الناصب حیثما وجدته وادفع إلینا الخمس»[14]:
«مال ناصبی (سنی) را هر جا یافتی بگیر و خمس (5/1) آن‌را به ما پرداخت کن».
و صدوق در کتاب «العلل الصحیح» از داود بن فرقد روایت نموده که او گوید: به ابوعبدالله علیه السلام  گفتم: راجع به کشتن فرد ناصبی نظرت چیست؟ گفت: خونش حلال است[15].
امامیه راجع به تکفیر منکر ولایت همه‌ي ائمه یا ولایت یکی از دوازده امام، کتاب‌هایی تألیف کرده‌اند. بلکه حتی راجع به تکفیر کسی که سه خلیفه‌ي راشد (ابوبکر، عمر و عثمان ـ  رضی الله عنهم  ـ) را دوست داشته باشد، کتاب‌هایی تألیف نموده‌اند. چون حب و دوستی این سه خلیفه با حب و دوستی حضرت علی رضی الله عنه  منافات دارد، و جمع شدن این دو حب در یک قلب، از نظر آنان محال و بی‌اعتبار است. پس کسی این سه خلیفه را دوست داشته باشد، به طور حتم با خلیفه‌ي چهارم دشمني دارد هر چند ادعای دوستی او بکند و خون و مال چنین فردی حلال است. یکی از این کتاب‌ها، کتابی است که فقیه محدث، شیخ یوسف بن شیخ احمد بن ابراهیم بحرانی (1107ـ1186 ه‍. ق.) در این موضوع، تألیف کرده است و آن، کتاب «الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب» که قبلاً ذکر شد. این کتاب در سال 1419 ه‍.ق. در ایران با تحقیق سید مهدی رجائی چاپ شد. بحرانی که یکی از علمای بزرگ شیعه‌ي دوازده امامی است و در نزد آنان به «الفقیه المحدث» معروف است – در آن اثبات می‌نماید که هر کس ابوبکر و عمر را بر علی مقدم بدارد یا آن دو را دوست بدارد در عین اين‌كه‌ علی را هم دوست داشته باشد، او ناصبی و کافر است که خون و مالش حلال است.
 اين‌كه‌ ناصبی دارای اوصاف مذکور است، چیزی است که جمهور علمای شیعه دوازده امامی بر آن اتفاق دارند و کلام قبلی خوئی به وضوح بر آن دلالت دارد. هنگامی که آقای خوئی می‌گوید: «در تعدادی از روایات آمده است: مخالفان ما، اهل بیت، بدتر از یهود و نصارا هستند...». این گفته‌اش در سیاق سخنش از مخالف آمده است. و مخالف کسی است که امامت یکی از ائمه را انکار نماید، یا کسی که معتقد به خلافت کسی غیر از علی، مثل ابوبکر و عمر  رضی الله عنهم  باشد.
از جمله اشعاری که در کتاب آقای بحرانی آمده، این است:                       
يا أيها المدعي حب الوصي ولم
تسمح بسب أبي بكر ولا عمرا
كذبت والله في دعوى محبته
تبت يداك ستصلى في غد سقرا
وكيف تهوى أمير المؤمنين وقد
أراك في سب من عاداه مفتكرا
فإن تكن صادقاً فيما نطقت به
فابرأ إلى الله ممن خان أو غدرا
 «ای کسی که ادعای حب و دوستی علی می‌کنی ولی اجازه‌ي سب و لعن ابوبکر و عمر را نمی‌دهی!»
«به خدا قسم، در ادعایت دروغ می‌گویی. دستت بشکند! فردا داخل جهنم می‌شوی».
«چگونه امیر المؤمنین، علی را پایین‌تر از آنان می‌دانی و شما را در حالی مي‌‌بينم که در خصوص سب و لعن دشمنان علی به تأمل نشسته‌ايد».
«اگر در آنچه بر زبان می‌آوری راست می‌گویی، از همه‌ي کسانی که خیانت کرده‌اند، اعلام تبری و بیزاری بجوی».
بحرانی بر گفته‌اش تعلیق آورده و گوید: «در این باره چه خوب گفته کسی که گفته است: سوگند به تو ای علی! کسی که مخالف تو را دوست دارد، تو را دوست ندارد، و کسی که کار غاصب تو را درست می‌داند، تو را دوست ندارد»[16].
وقتی به منابع قدیمی و معتبر شیعه‌ي دوازده امامی مراجعه می‌کنیم، آن‌ها را پر از این اعتقاد می‌یابیم. به عنوان مثال کتاب «الکافی» اثر کلینی را در نظر بگیر. از جمله روایاتی که در این زمینه آمده، روایتی است که کلینی با سند خود از جعفر صادق روایت می‌کند: «لا یکون العبد مؤمناً حتی یعرف الله ورسوله والأئمة کلهم وإمام زمانه و یرد إلیه ویسلم»[17].
«انسان ایمان ندارد تا اين‌كه‌ خدا، پیامبر، همه‌ي ائمه و امام زمانش را نشناسد و به امام زمان مراجعه كند و سلام بفرستد».
همچنین کلینی با سند خود از ابن مسکان روایت می‌کند که او گوید: از شیخ[18] راجع به ائمه سؤال کردم، در جواب گفت:
«من أنکر واحداً من الأحیاء فقد أنکر الأموات»[19].
«هر کس امامت یکی از امامان زنده را انکار نماید، همانند آن است که امامت امامان مرده را انکار نموده باشد».
باز کلینی با سند خود از ابوعبدالله علیه السلام  روایت می‌کند که او گوید:
«کان أمیر المؤمنین  علیه السلام  إماماً، ثم کان الحسن  علیه السلام  إماماً، ثم کان الحسین  علیه السلام  إماماً، ثم کان علی بن الحسین إماماً، ثم کان محمد بن علی إماماً. من أنکر ذلک کان کمن أنکر معرفه‌ي الله تبارک وتعالی ومعرفه‌ي رسوله»[20]:
«امیرالمؤمنین، علی علیه السلام  امام بود، پس از او حسن علیه السلام  امام شد، سپس حسین علیه السلام ، پس از او علی بن حسین و سپس محمد بن علی امامت را بر عهده گرفتند. هر کس آن‌را انکار نماید همانند آن است که معرفت خداوند متعال و معرفت پیامبرش صلی الله علیه و سلم را انکار نموده باشد».
وقتی که «امامت» چنین جایگاهی در دین دارد، پس ناچاراً باید آیات قرآنی به طور کامل بر آن تصریح کنند همانند آیات صریحی که راجع به نبوت و انبیاء به طور عموم و نبوت محمد صلی الله علیه و سلم به طور خصوص سخن گفته‌اند، به گونه‌ای که هر عذر و بهانه‌ای را از بین ببرد.
پس آیا در قرآن آیات صریحی درباره‌ي امامت به طور عموم و امامت علی و یازده امام دیگر به طور خصوص، یافت می‌شوند؟
 
ادله‌ي قرآنی امامیه بر اصل «امامت»
آیات قرآنی زیر مهمترین آیاتی هستند که امامیه جهت اثبات اصل «امامت» بدان استدلال نموده‌اند[21]:
1-       { وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (١٢٤)}(بقره / 124)
«‏ و ( به خاطر آوريد ) آن گاه را كه خداي ابراهيم ، او را با سخناني ( مشتمل بر اوامر و نواهي و تكاليف و وظائف ، و از راههاي مختلف و با وسائل گوناگون ) بيازمود و او ( به خوبي از عهده آزمايش برآمد و ) آنها را به تمام و كمال و به بهترين وجه انجام داد .  ( خداوند بدو ) گفت : من تو را پيشواي مردم خواهم كرد .  ( ابراهيم ) گفت : آيا از دودمان من ( نيز كساني را پيشوا و پيغمبر خواهي كرد ؟ خداوند ) گفت :  ( درخواست تو را پذيرفتم ، ولي ) پيمان من به ستمكاران نمي‌رسد ( بلكه تنها فرزندان نيكوكار تو را در بر مي‌گيرد )». 
2ـ { إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (٥٥)}(مائده / 55)
«یهود و نصاری اولیاء و دوستدار شما نیستند) بلکه اولیاء و دوستداران شما همانا خدا و پیامبر و مؤمنان می‌باشند. مؤمنانی که (دارای این اوصاف پر ارج می‌باشند:) نماز را اقامه و زکات را ادا می‌کنند، و در پیشگاه خدا سر به زیر و فروتنند». 
3ـ { يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ }(مائده / 67)
«‏ اي فرستاده ( خدا ، محمّد مصطفي ! ) هر آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است ( به تمام و كمال و بدون هيچ گونه خوف و هراسي ، به مردم ) برسان ( و آنان را بدان دعوت كن ) ، و اگر چنين نكني ، رسالت خدا را ( به مردم ) نرسانده‌اي ( و ايشان را بدان فرا نخوانده‌اي . چرا كه تبليغ جميع اوامر و احكام بر عهده تو است ، و كتمان جزء از جانب تو ، كتمان كلّ بشمار است ) . و خداوند تو را از ( خطرات احتمالي كافران و اذيّت و آزار ) مردمان محفوظ مي‌دارد ( زيرا سنّت خدا بر اين جاري است كه باطل بر حق پيروز نمي‌شود . و ) خداوند گروه كافران ( و مشركاني را كه درصدد اذيّت و آزار تو برمي‌آيند و مي‌خواهند برابر خواست آنان دين خدا را تبليغ كني ، موفّق نمي‌گرداند و به راه راست ايشان ) را هدايت نمي‌نمايد».
4ـ { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا (٥٩)}(نساء / 59)
«‏ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از خدا ( با پيروي از قرآن ) و از پيغمبر ( خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او ) اطاعت كنيد ، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد ( مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند ) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد ( و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد ) آن را به خدا ( با عرضه به قرآن ) و پيغمبر او ( با رجوع به سنّت نبوي ) برگردانيد ( تا در پرتو قرآن و سنّت ، حكم آن را بدانيد . چرا كه خدا قرآن را نازل ، و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است . بايد چنين عمل كنيد ) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد . اين كار ( يعني رجوع به قرآن و سنّت ) براي شما بهتر و خوش فرجام‌تر است‏».
5ـ { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (١١٩)}
(توبه / 119)
«‏ اي مؤمنان ! از خدا بترسيد و همگام با راستان باشيد». 
6ـ { فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ (٦١)}(آل عمران / 61)
«‏ هرگاه بعد از علم و دانشي كه ( درباره مسيح ) به تو رسيده است ( باز ) با تو به ستيز پرداختند ، بديشان بگو : بيائيد ما فرزندان خود را دعوت مي‌كنيم و شما هم فرزندان خود را فرا خوانيد ، و ما زنان خود را دعوت مي‌كنيم و شما هم زنان خود را فرا خوانيد ، و ما خود را آماده مي‌سازيم و شما هم خود را آماده سازيد ، سپس دست دعا به سوي خدا برمي‌داريم و نفرين خدا را براي دروغگويان تمنّا مي‌نمائيم‏». 
7ـ { قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى }(شوری / 23)
«بگو : در برابر آن ( همه نعمت كه در پرتو دعوت اسلام به شما خواهد رسيد ) از شما پاداش و مزدي نمي‌خواهم جز عشق و علاقه نزديكي ( به خدا ) را ( كه سود آن هم عايد خودتان مي‌گردد )».
8ـ { وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا (٨)}(انسان / 8)
«(با وجود اين‌كه‌ خود نیازمند طعام و غذا هستند) و آن‌را دوست می‌دارند، آن‌را به فقیر و بینوایی (که در دنیا چیزی ندارد)، و به یتیم (و صغیری که یاور و کفیلی ندارد)، و به اسی می‌دهند».
9ـ { ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا }(فاطر / 32)
«سپس اين كتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم‏».
 
10ـ { وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا (١١٥)}                                               (نساء / 115)
«و هر كس پس از آنكه هدايت براى او روشن شد با رسول [خدا] مخالفت ورزد و جز از راه و رسم مؤمنان پيروى كند او را به آنچه روى كرده واگذاريم و او را به جهنّم در آوريم. و بد جايگاهى است‏».
 
11ـ { وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (٣٣)}(زمر / 33)
« امّا كسى كه سخن راست بياورد و كسى كه آن‌را تصديق كند، آنان پرهيزگارانند!». 
12ـ { سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ (١)لِلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ (٢)}
(معارج / 1ـ2)
«طلب کننده‌ای عذابى وقوع يافتنى براى كافران طلب كرد، آن هيچ باز دارنده‏اى ندارد».
13ـ { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ }(مائده / 3)
« امروز دينتآن‌را براى شما كامل كردم‏». 
14ـ { وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ }(قصص / 68)
«و پروردگار تو هر آنچه را بخواهد مى‏آفريند و [هر كس را بخواهد] بر مى‏گزيند. آنان اختيار ندارند». 
15ـ { مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ }(انعام / 38)
«هيچ چيزى را در كتاب (لوح محفوظ) فرو گذار نكرده‏ايم». 
16ـ { وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ }(نحل / 89)
«و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است». 
17ـ { وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ}(یس / 12)
«و همه چيز را در كتابى روشنگر بر شمرده‏ايم‏». 
18ـ { يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ }(اسراء / 71)
«روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا خوانيم». 
19ـ {وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا }(فرقان / 74)
«و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان». 
20ـ {وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا }(سجده / 24)
«و از آنان چون شكيبايى ورزيدند و به آيات ما يقين يافتند پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند».
 
نقض امامت
 
نقض عقیده‌ي امامت براساس روش قرآنی
هیچ‌کدام از دلایل، شایستگی استدلال برای مطلوب امامیه‌ را ندارند
تمام آیاتی که امامیه برای اثبات مسأله‌ي امامت به آن‌ها استدلال نموده‌اند، فاقد شروط دلیل بودن هستند. اولین شرط دلیل بودن، قطعیت و صراحت در دلالت بر مسأله‌ي مطلوب (امامت) است. در مجموع این آیات، نص واحدی وجود ندارد که محکم باشد و از هر گونه احتمال و اشتباه قطعی نسبت به امامت سالم باشد. گفتنی است که‌ بیشتر این آیات شایستگی آن‌را ندارند که متشابه واقع شوند، بنابراین استدلال به آن‌ها قول بدون علم است. و اگر متشابه هم باشند (که افاده‌ي ظن و گمان می‌کنند) استدلال نمودن به آن‌ها منکر و زشت است! پس چطور استدلال به آن‌ها درست باشد در حالی که متشابه هم نیستند؟!!
باید اذعان داشت این نصوص قرآنی به طور کلیر بري از تعریفی هستند که امامیه برای امامت عرضه داشته‌اند. برای هیچ قاری قرآنی این امکان وجود ندارد که چنین معنایی از امامت به ذهنش خطور کند مادامی که قبل از تلاوت، به او این چنین تلقین نشده باشد. برخلاف آیات مربوط به توحید و نبوت، یا نماز و زکات، حتی وضو و طهارت از حیض (عادت زنانگی) یا نجاست و پلیدی....
 
مقایسه با شرایط دلایل اصولی (اصول دینی)
شرایط دلایل اصولی که در اول کتاب آن‌ها را ذکر کرده‌ایم به طور خلاصه عبارتند از:
1-      خبر دادن به وسیله‌ي آیات محکم و قطعی، نه ظنی و متشابه.
2-      زیاد در قرآن تکرار می‌شوند.
3-      آیات متشابه که متعلق به اصول دین هستند، مصدر و مرجع محکمی به نام (ام) و اساس دارند که به آن رجوع می‌شوند.
4-      اصل، خود نص می‌باشد، نه استنباط از آن.
5-      تفسیر و شرح، یا اجتهاد عقلی، یا روایات، صحیح نیست که در اصول دین به عنوان دلیل واقع شوند.
6-      اثبات به وسیله‌ي دلایل عقلی قرآنی.
7-      نصوص مربوط به اصول دین بین امر به آن‌ها و نهی از انکار و ترک آن‌ها قرار دارند.
8-      هر کدام از این اصول فایده‌ای را در بر دارند، که امکان تحقق آن فائده جز به وسیله‌ي آن اصل وجود ندارد.
هيچ يك از این شروط نه در امامت و نه در دلایل قرآنی که برای اثبات آن ذکر کرده‌اند، وجود ندارند.
 
امامت فاقد شرایط دلایل اصول دین است
آیات قرآنی که امامیه برای اثبات امامت به آن‌ها استدلال نموده‌اند، حتی ار یکی از شرایط دلایل اصول دین هم برخوردار نیستند! این شروط را یکی یکی پی می‌گیریم:
1ـ این آیات کریمه متشابه الدلاله هستند و نسبت به موضوع امامت صریح و محکم نیستند. بلکه بیشتر این آیات درست نیست که متشابه نامیده شوند. بنابراین استدلال به آن‌ها نوعی تخمین زدن و قول به باطل است، مثل استدلال نمودن به قول خداوند:
{ وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ }(قصص / 68)
«و پروردگار تو هر آنچه را بخواهد مى‏آفريند و [هر كس را بخواهد] بر مى‏گزيند. آنان اختيار ندارند».
{ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ }(انعام / 38)
«در کتاب (لوح محفوظ) هیچ چیز را فروگذار نکرده‌ایم (و همه چیز را ضبط و به همه چیز پرداخته‌ایم. بگذار تکذیب‌کنندگان هر چه می‌خواهند بکنند)».
{ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ }(نحل / 89)
«و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است».
{ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلا }(اسراء / 12)
«و ما هر چیزی را دقیقاً (برای هدف و کاری، معین و) مشخص ساخته‌ایم (و جهآن‌را از روی نقشه و حساب و کتاب آفریده و به کار انداخته‌ایم».
{ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ (١)لِلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ (٢)}(معارج / 1ـ2)
«خواستاری (از روی تمسخر) درخواست عذابی کرد که به وقوع می‌پیوندد (این عذاب) گریبانگیر کافران می‌گردد. و هیچ کس نمی‌تواند آن‌را از ایشان باز دارد.»
{ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ }(مائده / 3)
«امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم».
{ وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا (١١٥)}(نساء / 115)
«کسی که با پیغمبر  صلی الله علیه و سلم دشمنانگی کند، بعد از آنکه (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به دوزخ منتهی می‌شود و) دوستش داشته است رهنمود می‌گردانیم (و با همان کافرانی همدم می‌نمائیم که ایشآن‌را به دوستی گرفته است) و به دوزخش داخل می‌گردانیم (و با آن می‌سوزانیم)، و دوزخ چه بد جایگاهی است!».
اولاً؛ این آیات چه رابطه‌ای با امامت دارند؟!
ثانیاً؛ رابطه‌ي این آیات با امامت علی و دوازده امام – یا کمتر یا بیشتر – چیست؟! نه.. قطعاً هیچ رابطه‌ای ندارند!!!
متشابه لفظی است که با صیغه و ترکیبش احتمال دو معنا یا بیشتر را داشته باشد.
در الفاظ این آیات نه به طور عموم معنای امامت وجود دارد و نه به طور خاص به ذکر امامی از ائمه پرداخته شده است. پس چطور می‌توان به آن‌ها استدلال نمود در حالی که متشابه هم نیستند؟!
این آیات اگر متشابه باشند استدلال به آن‌ها صحیح نیست. پس این استدلال چطور است در حالی که این آیات درست نیست که متشابه واقع شوند؟!!!
2-     در بین این آیات حتی یک آیه‌ي صریحی وجود ندارد که ممکن باشد آن‌را به عنوان دلیل معتبری در موضوع امامت دانست، چه رسد به اين‌كه‌ آیات متعددی بیاید و به کرات تکرار شوند! در حالی که آیات قرآنی صریح بر اصول عقیده دلالت می‌کنند که به علت کثرت و تکرار آن‌ها شمارش آن‌ها سخت و دشوار است.
3-     در تمام قرآن برای این آیاتی که امامیه به آن‌ها استدلال نموده‌اند، حتی یک آیه‌ي محکم یافت نمی‌شود که آن‌را مصدر (أم) فرض کنیم، تا امامت را به آن آیه‌ي واحد رجوع دهيم، در حالی که آیات متشابهی که به اصول ثابت دین تعلق دارند، داراي آیه‌های محکمی مي‌باشند و به آن‌ها رجوع داده می‌شوند.
4-     در بین تمام این آیات حتی یک آیه یافت نمی‌شود که بر امامت صراحت داشته باشد و قابل تأویل و تفسیر نباشد، و امر مربوط به امامت همه براساس استنباط استوار است نه صراحت نصوص. در حالی که اصول دین براساس صراحت نصوص اقامه می‌شوند نه براساس استنباط.
5-     این آیات به تنهایی و به خودی خود بر امامت دلالت نمی‌کنند، چون صریح در امامت نیستند و نسبت دادن آن‌ها به روایات ضرورتی است که امامیه نیازمند آن هستند، به همین خاطر است که امامیه به تفسیر این آیات و نسبت دادن آن‌ها به روایات پناه برده‌اند. مثل روایت غدیر و صدقه دادن انگشتری و داستان حارث بن نعمان فهری و... و این دو امر یعنی (تفسیر و روایات) درست نیست که به عنوان دلیل در اصول عقیده قرار گیرند.
6-     نه در بین این آیات و نه در تمام قرآن دلایل عقلی برای اثبات مسأله امامت وجود ندارند. در حالی که در اصول عقیده مثل توحید و نبوت و معاد دلایل عقلی بر اثبات آن‌ها وجود دارند.
7-     در بین این آیات نصي مبنی بر ایمان به امامت وجود ندارد و نهی و حذری از انکار کردن آن وجود ندارد. و در قرآن حتی یک آیه هم یافت نمی‌شود که انذار و تهدید نماید کسی را که منکر و کافر به امامت باشد و به آن ایمان نداشته باشد، در حالی که در اصول عقیده مثل ایمان به خداوند تبارک و تعالی و نبوت پیامبر صلی الله علیه و سلم چنین آیاتی یافت می‌شوند.
8-     به دنبال ایمان به امامت امکان تحقق هیچ مصلحتی وجود ندارد تا به مصالحی اضافه گردد که ایمان به خدا و رسولش و روز آخرت به دنبال دارد. و این در حالی است که دین دارای اصول و فروعی می‌باشد.
اما اصول دین در قرآن به وضوح، روشن و آشکارند و برای شناخت آن‌ها با وجود قرآن، دیگر نیازی به امام و غیر امام نداریم. در حالی که قاعده‌ي اصول امامیه این را می‌طلبد که اصول دین تنها به وسیله‌ي عقل ثبوت پیدا می‌کنند.
اما فروع دین، سنت نبوی آن‌ها را در بر گرفته و تضمین نموده است. و بعضی از این فروع در خود قرآن هم ذکر شده‌اند، و براي احکام فروع دین می‌توان به وسیله‌ي اجماع و اجتهاد استدلال نمود. و در همه‌ي اینها نیازی به امام وجود ندارد. و اختلاف در فروع دین آن قدر مضر و زیان بار نیست که احتیاج به شخصیتی به نام نبی یا امام احساس شود، بلکه دانشمندان علوم دینی به بهترین شیوه آن‌را اقامه می‌نمایند. و اگر بر مسأله‌ای اجماع نمودند پیروی از آن‌ها واجب است و اگر اختلاف هم نمودند عمل به هر کدام از اقوال مختلف جایز است و ثواب دارد و شخص بری الذمه می‌شود[22].
دیگر دلیلِ نیاز به امام چیست؟! مخصوصاً که دین تکمیل شده و نعمت هم تمام شده است؟!
انسان مسلمان در اصول دینش فقط به خود قرآن رجوع می‌کند و در فروع دین هرگاه امری برای او سخت و دشوار بود به علما رجوع می‌کند. و این یک واقعیت حتمی برای همگان است، حتی خود امامیه از علما تقلید می‌کنند نه از ائمه، و چه بسا این علما در میان خود با همدیگر اختلاف دارند. همان طور که اخیراً در مسأله‌ي وجوب نماز جمعه و ولایت فقیه با همدیگر اختلاف نموده‌اند.
برای عمل به دین جز خوف از خداوند تعالی چيزي باقی نمانده است، و این خوف از خداوند در ایمان به روز قیامت کافی است.
اين‌كه‌ امامیه گفته‌اند: وجود امام ضروري مي‌باشد، این خیال محضی است که هیچ استفاده‌ي دینی و دنیایی را از آن نبرده‌اند.
بنابراین، استدلال و احتجاج نمودن (از این آیات) بر وجود اصل «امامت» باطل و ساقط است، و امامت از پایه و اساس باطل است، و روشن می‌گردد که در دین اسلام چیزی به نام امامت وجود ندارد، چون در قرآن امامت با نص قطعی و محکمی وارد نشده است. و در قرآن برای امامت اساسی جز متشابهات و ظن و گمان‌ها و احتمالات وجود ندارد:
{ وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا (٢٨)} (نجم / 28)
«ایشان در این باب چیزی نمی‌دانند، و جز از ظن و گمان پیروی نمی‌کنند و ظن و گمان هم (در بخش اعتقادات، به کسی سودی نمی‌رساند، و انسان را) بی‌نیاز از حق نمی‌گرداند».
تمام آنچه را که بعداً ذکر خواهیم کرد چیزی جز رسیدن به فایده‌ي بیشتر نیست، چون رد نمودن استدلال به این دلایل و باطل کردن حجت این دلایل بر مسأله امامت، به آن نیاز دارد.


[1]- أصول الکافی، کلینی، 1/27.
[2]- همان، 1/187.
[3]- همان، 1/181.
[4]- الالفین، ص 3.
[5]- الإمامة وقیادة المجتمع، ص 26.
[6]- عقائد الإمامیة الاثنی عشریة، ص 72.
[7]- همان، ص 75.
[8]- منظور کسی است که از مذهب اهل سنت و جماعت به فرقه رافضه تغییر مذهب داده است.
[9]- یعنی اکنون که مذهب شیعه را اختیار کرده‌ای، آن قدر کار با عظمتی انجام داده‌ای که دیگر لازم نیست قضای نماز‌های فوت شده را به جا بیاوری. همان گونه که شخص کافر بعد از آنکه اسلام آورد، قضای نمازهای فوت شده در زمان کفر بر او واجب نیست. انگار چنین فردی که شیعه شده، قبلاً کافر بوده است. (مترجم)
[10]- منظور از «جواهر» کتاب «جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام» تألیف شیخ محمد حسن نجفی، متوفی سال 1242 ه‍. ق. کسی که وی را به «شیخ الفقهاء وإمام المحققین» لقب داده‌اند، می‌باشد. این کتاب را به «مفخرة الشیعة» نامگذاری کرده‌اند. وعبارت «از ضروریات است» یعنی سب و لعنت اهل سنت از ضروریات مذهب امامیه است.
[11]- مصباح الفقاهة، 1/323-324، چاپ 1371، چاپخانه الغدیر.
[12]- منهاج الصالحین، ص 1/325.
[13]- الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب، یوسف بحرانی، چاپ قم، 1419 ه‍. ق. ص 99.
[14]- تهذیب الأحکام، 4/122.
[15]- الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب، یوسف بحرانی، چاپ قم، 1419 ه‍.ق. ص 257.
[16]- همان، ص 146.
[17]- الکافی فی الأصول، کلینی، 1/180،باب معرفة الإمام والرد إلیه.
[18]- در حاشیه کتاب آمده که منظور از شیخ، امام کاظم علیه السلام  است.
[19]- الکافی فی الأصول، کلینی، 1/373.
[20]- همان، 1/181.
[21]- عقائد الإمامیة الاثنی عشریة، زنجانی، 75-77.
[22]- و این چیزی است که هر کدام از مراجع امامیه در رسالات خود به عنوان مختومه می‌نویسند و این در حالی است که آن‌ها معصوم نیستند.

از کتاب:
استدلال هاي باطل شيعه  از قرآن و بيان بطلان آن،  مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن بصری رحمه الله می گوید: "اگر در غذای یک عروسی لهو ـ یعنی آلات موسیقی ـ وجود داشته باشد اهل آن عروسی دعوتی ندارند" (یعنی اجابت دعوت آنها لازم نیست)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 12985
دیروز : 5614
بازدید کل: 8803144

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010