|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>اشخاص>علی محمد باب > دلایل علیمحمد باب
شماره مقاله : 7810 تعداد مشاهده : 305 تاریخ افزودن مقاله : 20/8/1389
|
دلایل علیمحمد باب
نوشته: مصطفی حسینی طباطبایی
دلیلی جز نثری مغلوط و ناهموار در میان نیست! شک نیست کسی که به ادّعای معقولی برخیزد و مردم را به مرام خود فرا خواند، بر آنان لازم است که از او دلیلی استوار بخواهند و از راه برهان، تسلیم سخنان وی شوند. اما اگر ادّعاهای وی متناقض باشد مثل آن که گاهی از بابیت دم زند و زمانی ادعای مهدویّت نماید و روزگاری خود را پیامبر خدا شمرد، و بالآخره سخن از ربوبیت خویش به میان آورد، از چنین کسی نباید دلیل و برهان طلبید، زیرا که نفس ادعاهای وی بطلان خود را اعلام میکنند و دعاوی ضد و نقیض اساساً دلیل نمیپذیرند. این قضیه وصف الحالی است برای علیمحمد باب و دلایل او که با ادعاهای هفترنگ خویش دیگر جایی برای استدلال باقی ننهاده است. با این همه برای آن که متحریان وادی حقیقت، آگاهی یابند که دلایل سید علیمحمد بر چه پایهای تکیه دارد؟ ما شِبْه دلیلهای وی را از خلال آثارش میآوریم و به بررسی و نقد آنها میپردازیم. علیمحمد باب در آثار خود مکرر تصریح نموده که هرکس بخواهد حقانیت وی را اثبات کند، تنها و تنها باید از کتاب وی دلیل آورد و حق ندارد هیچ «معجزهای» از او روایت نماید، چنانکه در باب هشتم از واحد ششم کتاب «بیان فارسی» مینویسد: من استدل بغير کتاب الله وآيات البيان وعجز الکُلّ عن الإتيان بمثلها فلا دليل له ومن يروي معجزة بغيرها فلا حجة له!([1]). یعنی: «هرکس به چیزی جز کتاب خدا و آیات بیان استدلال کند - با وجود آن که همه از آوردن کتابی همانند آن ناتوانند- هیچ دلیلی ندارد و کسی که معجزهای به جز آن گزارش کند هیچ حجتی او را نیست». باز در کتاب «بیان عربی» میگوید: ثم الثامن لا تستدلنَّ إلا بالآيات، فإن مَن لم يستدل بها فلا علم له، فلا تذکرنَّ معجزة دونها!([2]). یعنی: «هشتم آن که جز به آیات، به چیز دیگری (در اثبات حقانیت من) دلیل میاورد و همانا کسی که استدلال به آیات نکند او را دانشی نیست، و هیچ معجزهای جز آیات، ذکر مکنید». و نیز در «لوح هیکل الدین» تأکید میورزد: لا تستدلنَّ إلاَّ بالآيات فإنها لتکفينکم عن شئون الاُخری لتعجز عنها کلُّ العالمون ومن لا يستکفی بها ويريد أن يشهد غيرها ما له من إيمان!([3]). در این عبارت چند غلط آشکار دیده میشود، یکی «شئون الاُخری» است که لازم بود به صورت «الشئون الاُخری» آورده شود که صفت با موصوف خود در داشتن الف و لام باید هماهنگ باشد، دیگر آن که «کلُّ العالمون» واجب است به صورت «کلُّ العالمين» بیاید، زیرا «العالمين» مضاف الیه و مجرور است، و جرّ آن با «یاء» «نون» میآید نه با «واو»، از اغلاط مذکور که بگذریم، ترجمة عبارت علیمحمد چنین است: «جز به آیات، استدلال مکنید که شما را از امور دیگر کفایت میکند و همة جهانیان در برابر آنها ناتوانند، و کسی که آیات را کافی نشمرد و بخواهد غیر آنها را گواه آورد، ایمان ندارد». از آنچه گذشت معلوم شد که دلیل علیمحمد بر ادعاهای خود، همین آیهسازیهای پرغلط است و هیچکس از پیروانش حق ندارد برای او معجزهتراشی کند تا از این راه، تأیید یزدانی را در کار وی نشان دهد. با وجود این، در کتب بهائیان چندان خوارق عادات و معجزات و کرامات از علیمحمد باب گزارش کرده اند که به شمار نمیآید! چنانکه در کتاب «ظهور الحق» مینویسد: «اما خوارق عادات به قدری از ایشان (علیمحمد باب) دیده شده که احدی از دوست و دشمن منکر نتوانند شد، و اغلب افراد این طائفه، کرامات عدیده مشاهده نموده اند»!([4]). جالب آن است که علیمحمد باب همان اعتباری را که برای سخنان عربی خود قائل شده، در بارة سخنان پارسی خویش نیز ادعا کرده و آنها را معجزهای جاودانه شمرده است، چنانکه در کتاب «بیان فارسی» مینویسد: «اگر کسی در کلمات فارسی به عین فؤاد نظر کند، فصاحت آیات را به عینها مشاهده مینماید و یقین میکند که غیر الله قادر بر این نوع کلام نبوده و نیست»!([5]). یعنی: همین گفتار علیمحمد شیرازی طعنه بر نثر سعدی شیراز میزند و ادیبان بزرگ پارسی را به حیرت میبرد و عذوبت کلامش، شیرینی هر سخن را میزداید، و فصاحت بیانش دانش بلاغت را میآراید و همة سخنوران ایران از صدر تا ذیل، شرمنده میفرماید، و به قول شاعر: شکرشکن شــوند هـمه طــوطیــان هند زیـن قند پــارسی کـه به بنـگـالـه مــیرود!. در اینجا از پارسی زبانانی که به علیمحمد باب گرویده اند میپرسیم: آیا انصافاً در سخنان پارسی وی آیتی از شگفتی اعجاز ملاحظه میکنید؟ یا در بیان او نشانی از سحر بیان میبینید؟ آیا به راستی گویندة این سخنان را از همة سخنوران ایران بلیغتر میشمرید؟ آیا واقعاً منشی این آثار را سرآمد نویسندگان قرون میشناسید!؟ مثلاً در آنجا که مینویسد: «اذن داده نشده که احدی حرفی از حروف بیان را بنویسد، إلا به أحسن خط و أحسن از برای هر نفسی در حد او است نه در حد فوق اون(!) و نه در حد دون آن و این را برای این(!) است که روح متعلق به آن حرف که در بیان است بأعلی ما یمکن فی إلا مکان فی حدّه مرتفع گردد که در مؤمنین بیان دیده نشود، شیء إلا آن که آن شیء در حد خود به کمال رسیده باشد، چنانچه امروز حروف الفیّه چگونه ممیّز در طرزیّت از سایر ملل همین قسم من فی البیان گردد(!) که اگر احدی از بیان در مشرق ارض باشد به نفسه از حُسن او و حُسن آنچه در نزد او است در حدّ خود محبوب گردد که این اعظم سبیلی است از برای جذب کل ادیان به دین واقع...»([6]). آیا حقاً این نثر مغلوط و بیان نامربوط معجزة روزگار و برهان آفریدگار شمرده میشود!؟. ناتوانی علیمحمد از عربینویسی علیمحمد باب به نوشتههای عربی خویش بسیار میبالید، تا آنجا که همة جهانیان را در برابر آیهسازیهایش عاجز میپنداشت، ولی حقیقت آن است که خود وی در نگارش عبارات صحیح عربی، درمانده و ناتوان بود، و با این که مدتی از عمرش را با قرآن و حدیث گذراند و چندی هم در کربلا میان عربزبانان زیست، ولی آثارش از اغلاط گوناگون سرشار است، از این رو باید گفت که علیمحمد نه تنها معجزهای نشان نداد، بلکه نثر صحیح عربی همچون معجزهای، او را ناتوان و عاجز ساخت!. در اینجا چند نمونه از عربینویسیهای وی را میآوریم تا شاهد گفتار ما باشد، و مایة داوری خوانندگان ارجمند را فراهم آورد. بخش بزرگی از سخنان علیمحمد اقتباس و تقلید از آیات شریفة قرآنی است، چنانکه در کتاب «أحسن القصص» مینویسد: آمن الذکر بما أنزل إليه من ربه والمؤمنون کل آمن بالله وبآياته ولا يفرقون بين أحد(!) من آياته وقالوا المسلمون بالحق(!) ربنا سمعنا نداء ذکر الله وأطعناه فاغفرلنا فإنک الحق وإليک المصير بالحق مآباً!([7]). پیدا است که علیمحمد این جملات را از آیة 285 سورة شریفة بقره برگرفته و چون خواسته اندک تغییری در آنها پدید آورد، به خطاهایی چند درافتاده که بر آشنایان به زبان عربی پنهان نیست، جا دارد اصل آیة قرآنی را بیاوریم تا تفاوتهای سخن علیمحمد با کلام الهی روشنتر شود. در سورة بقره چنین میخوانیم: { آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ } ([8]). (البقرة: 285). در تعبیر علیمحمد اولاً: عبارت (بین أحد من آیاته) صحیح نیست و باید (بین إحدی آیاته) میگفت، به دلیل آن که واژة «آیات» مؤنث است و با «إحدی» باید آن را قرین کرد و نه با «أحد»، چنانکه در قرآنکریم میخوانیم: {أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الأمَمِ} (فاطر: 42). ثانیاً: جمله (... وقالوا المسلمون بالحق) خطایی فاحش است از آن رو که «قالوا» خود از فعل و فاعل تشکیل شده و فاعل، به صورت ضمیر (با علامت واو) در آن دیده میشود که مرجعش «المؤمنون» است. بنابراین، بار دیگر از فاعل به صورت اسم ظاهر (المسلمون» نباید یاد کرد که ضمیر فاعلی و اسم ظاهر با یکدیگر جمع نمیشوند. ثالثا: با حذف { وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ } از آیة قرآنی، از ذکر مبانی ایمان خودداری ورزیده و به جای آن تعبیر زائد «بالحق مآباً» را در پی ﴿ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴾([9]) افزوده است که تبدیل امر ضروری در کلام به سخنی زائد البته مخلّ بلاغت شمرده میشود، از همة اینها که بگذریم، این چه اعجازی است که آدمی گفتار کتابی را نقل کند و با اندک تغییری آن را به خود نسبت دهد و همه را از آوردن نظیرش عاجز شمارد!؟ مسیلمة کذاب هم به تقلید از سورة کوثر یعنی: { إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (١)فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (٢)إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الأبْتَرُ (٣) } گفته بود: إنَّا أعطينکَ الجَواهِر. فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَهَاجِرْ. وإنَّ مُبغِضَکَ رَجُلٌ کافِر!. چنانکه میبینید مسیلمه در وزن سخن و گزینش کلمات (و نه در معنا و مفهوم آیات) به اخذ و اقتباس ناشیانهای از قرآن مجید پرداخته، ولی آیا این کار دلیل بر صحت ادعای او شمرده میشود یا بر سرقت و افترای وی دلالت میکند؟. باز علیمحمد در کتاب «أحسن القصص» مینویسد: ولقد من الله علی المؤمنين إذ بعث فيهم باباً من أنفسهم ليتلوا عليهم آياته ويزکيهم ويعلمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لا يعلمون من علم الكتاب إلا ألفاً من الباء!([10]). این عبارت نیز تقلیدی از آیة 164 سورة آل عمران است که میفرماید: { لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (١٦٤) }([11]). (آل عمران: 164). در اینجا علیمحمد واژة «رسولاً» را به کلمة «باباً» تبدیل کرده تا به ادعای بابیتش اشاره کند، و مقطع آیه را نیز دگرگون ساخته تا ذهن خواننده را از تقلیدی که رخ داده منصرف سازد، و سرانجام عبارت غلطی به شکل (...ألفاً من الباء معطوفاً)([12]) را به آیة قرآن افزوده است که باید آن را به صورت (ألفاً بالباء معطوفاً) میآورد، زیرا الف معطوف «به» باء (به صورت الفباء) میتواند شد، ولی معطوف «از» باء نمیشود!. باید توجه داشت که اقتباس از سخن دیگری بر اهمیت گفتار «مقتبس منه» دلالت میکند، مثلاً: اگر سنائی گوید: با مديحش مدايح مطلق زَهَقَ الباطل است وجاءَ الحق و اگر خیام گوید: «يُريدُ الجاهِلوُنَ لِيُطفِئوُهُ» «ويَأبَی اللهُ إلاَّ أن يُتِمَّه» خود دلیل بر عظمت قرآن مجید است که این شاعران فاضل و نامدار (از آیة 81 سورة بنی اسرائیل و آیة 32 سورة توبه) اقتباس کرده اند، تا چه رسد به سخنان مغلوط باب که حق اقتباس را ادا ننموده و از مقام بلاغت به کلی دور افتاده است!. بخش دیگری از سخنان علیمحمد هرچند از قرآنکریم برگرفته نشده، ولی با تعبیرات مضحک و مغلوطی همراه است، چنانکه در کتاب «بیان عربی» مینویسد: ولتعلمن خط الشکسته(!) فإن ذلک ما يحبه الله وجعله باب نفسه للخطوط(!) لعلکم تکتبون!([13]). یعنی: «باید خط شکسته یاد بگیرید که این همان چیزی است که خدا دوست میدارد و آن را باب خودش برای خطها قرار داده، شاید که بنویسید»!. سید علیمحمد چون ادعای «بابیت» داشته و ضمناً «خط شکسته» را هم به نیکویی مینوشته، در اینجا خواسته است تا مقام بابیگری را به خط مزبور نیز عطا کند! و آن را «باب خطوط» قرار دهد، شاید مردم در نگارش بدین خط رغبت کنند، و به قول وی: «خط الشکسته» را بیاموزند، (البته فراموش کرده که در عربی به شکسته، منکسر میگویند و واژة فارسی را هم نباید با الف و لام عربی همراه نمود)!. باز علیمحمد در کتاب «بیان عربی» مینویسد: أنتم إذا استطعتم کلّ آثار النقطة تملکون ولو کان چاپاً(!) فإن الرزق ينـزل علی من يملکه مثل الغيث، قل أن يا عبادی خير التجارة هذا، إن أنتم بمن نظهره تؤمنون!([14]). یعنی: «شما چون توانایی یافتید، تمام آثار نقطه را مالک شوید (منظور از نقطه خود علیمحمد است) هرچند که آن آثار چاپی باشند، (نه خطی) که البته رزق و روزی بر کسی که آنها را داشته باشد، همچون باران فرو میریزد. ای بندگان من! بهترین تجارت این کار (داشتن آثار باب) است، اگر شما کسی را که آشکارش میکنیم، باور دارید»!. در اینجا نیز علیمحمد از یاد برده که در زبان عربی حرف چ و پ نیامده و عربزبانان به جای «چاپ» واژة «طبع» را به کار میبرند، از این رو جملة (ولو کان چاپاً) غلط روشنی به شمار میآید، ضمناً معلوم میشود که بهترین تجارت در مذهب بابی، کدام تجارت است!. در بخش دیگر از آثار علیمحمد سخنان بیمعنی و واژههای بیرون از قیاس، فراوان آمده به گونهای که در هیچ لغتنامهای آنها را نتوان یافت، و حتی هیچ معنایی برای آنها نتوان یافت! نظیر آنچه در کتاب «پنج شأن» بدین صورت آمده است: حمد مستجلل متجال، ومستجمل متجام، ومستبهی متباه، ومستعظم متعاظ، ومستنور متناو، ومستکبر متکاب، ومسقهر متقاح، ومستظهر متظاه، ومستعزز متعاز، ومستکمل متکام...!([15]). یا مانند آنچه در کتاب مذکور میخوانیم که گوید: قل إنا قد جعلناك نبلاناً نبيلاً للنابلين، قل إنا قد جعلناک جهراناً جهيراً للجاهرين، قل إنا قد جعلناک جرداناً جريداً للجاردين، قل إنا قد جعلناک سذجاناً سذيجاً للساذجين...!([16]). شگفت آن که خود علیمحمد باب از اغلاط کتب و آثارش باخبر شده و در کتاب «بیان فارسی» از لغزشهای صرفی و نحوی آنها بدینگونه دفاع میکند: «اگر نکتهگیری در اِعراب و قرائت یا قواعد عربیه شود، مردود است زیرا که این قواعد از آیات برداشته میشود، نه آیات بر آنها جاری میشود و شبهه نیست که صاحب این آیات، نفی این قواعد و علم به آنها را از خود نموده، بلکه هیچ حجتی نزد اولوالألباب از عدم علم به آنها و اظهار این نوع آیات و کلمات اعظمتر(!) نیست»!([17]). این جواب ناصواب، دو موضوع عجیب و غریب را دربر دارد. یکی آن که سخنان علیمحمد را با قواعد زبان نباید تطبیق کرد، دوم آن که صاحب این کلمات علم به قواعد زبان را از خود نفی کرده است. در اینجا باید پرسید که: اولاً: چرا نباید سخنان علیمحمد را با قواعد زبان تطبیق کرد؟ مگر هر پیامبری به زبان قومش سخن نمیگفته تا مردم پیام وی را درک کنند؟([18]) در این صورت چرا باید علیمحمد با ادعای پیامبری قواعد مسلم زبان را رعایت نکند و مثلاً: بارها «صفت» را به جای «مضاف الیه» به کار برد؟([19])، مگر مقصود این نبوده که مردم سخنان وی را خوانده و بفهمند؟ پس چگونه به شیوهای سخن گفته که همه از آن دور و بیگانه بوده و هستند؟. ثانیاً: اگر گویندة آن سخنان، علیمحمد شیرازی است نه خداوند جهان، در این صورت ادعای رسالت و پیامبری چه وجهی دارد؟ و چنانچه خداوند سبحان سخنان مزبور را نازل فرموده است، پس چگونه خدای دانا و آگاه از قواعد زبان بندگانش بیاطلاع بوده و علم بدانها را از خود نفی میکند؟ وانگهی نادانی و بیدانشی چه حجت و برهانی است که به قول علیمحمد: «اعظمتر»! از آن نیست؟ (در حالی که کلمة اعظمتر هم غلط است، و به اسم تفصیل پسوند «تر» را نباید افزود)!. از این گذشته، چرا قرآنکریم که به زبان فصیح عربی نازل شده، قواعد مزبور را رعایت کرده ولی در کتاب علیمحمد آن قواعد رعایت نشده است، مگر نه آن که علیمحمد ادعا دارد که مصدر هر دو کتاب یکی است؟!. در برابر این سؤال معمولاً بهائیان پاسخ میدهند که قرآن هم در پارهای از آیاتش با قواعد نحوی سازگاری ندارد! ولی این ادعا تهمتی بیش نیست و مفسران قرآن (امثال زمخشری صاحب تفسیر کشاف) وجوه اعراب و نکتههای نحوی آیات را نشان داده اند، و توافق قرآن را با قواعد نحو عرب به اثبات رسانده اند، و بهائیان اگر قول زمخشری و دیگر علمای نحو را نمیپذیرند لااقل باید به اعتراف میرزا حسینعلی بهاء گردن نهند که در کتاب «اقتدارات» اذعان میکند که بعضی علمای اسلام جواب اینگونه اعتراضات را داده اند، و در این باره مینویسد: «قرآن من عندالله نازل شده و شکی هم نیست که کلمات الهیّه مقدس بوده از آنچه توهم نموده اند، چنانچه بعد معلوم و واضح شد که آن اعتراضات از غِلّ و بَغْضاء بوده، چنانچه بعضی علما جواب بعضی از اعتراضات را به قواعد داده اند»([20]). شگفت آن که علیمحمد باب در کتاب «بیان فارسی» علمای اسلام را به هماوردی با خود فرا میخواند که اگر عاجز نیستند باید نظیر آیههای وی را بسازند، به شرط آن که از عبارات او تقلید نکنند، و در این باره مینویسد: «اگر اینها میگویند ما عاجز نیستیم، چرا اتیان نمینمایند به آیة مثل آیات ما از فطرت، نه به نحو تکسب و سرقت»([21]). اما خودش بارها از قرآنکریم تقلید میکند و آیات قرآنی را برگرفته چیزی بر آنها میافزاید یا از آنها میکاهد، آیا نام این کار «تکسب و سرقت» نیست؟!.
زیرنویس: ([1])- بیان فارسی، ص210. ([2])- لوح هیکل الدین، ص23. ([3])- بیان عربی، ص25. ([4])- ظهورالحق، ج3، ص34. ([5])- بیان فارسی، ص 54. ([6])- بیان فارسی، ص102 و 103. ([7])- أحسن القصص، چاپ سنگی، ص4. ([8])- یعنی: «پیامبر بدانچه از خداوندش به سوی او نازل شده، ایمان آورد و همة مؤمنان به خدا و فرشتگان او و کتابهای وی و فرستادگانش ایمان آوردند (و گفتند) میان هیچ یک از پیامبران او فرقی نمینهیم، و گفتند که شنیدیم و اطاعت کردیم، خداوندا، آمرزش تو را خواهانیم! و بازگشت به سوی تو است». ([9])- ترجمة «إليک المصير بالحق مآباً» این است که «بازگشت به سوی تو است به حق، به جهت بازگشت»!. ([10])- أحسن القصص، ص 82. ([11])- خدا بر مؤمنان منت نهاد، آنگاه که پیامبری از خودشان در میان آنها فرستاد که آیات او را بر آنان میخواند، و پاکشان میسازد، و کتاب و حکمت بدانها میآموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!. ([12])- ترجمة «لا يعلمون من علم الکتاب إلا ألفاً من الباء معطوفاً» این است که «از دانش جز الفی که از باء معطوف شده چیزی نمیدانستند»! (لازم بود بنویسد: جز الفی که به باء معطوف شده [یعنی الفباء] چیزی نمیدانستند). ([13])- بیان عربی، ص26. ([14])- بیان عربی، ص42 و 43. ([15])- پنج شأن، ص52. ([16])- پنج شأن، ص174. ([17])- بیان فارسی، ص18. ([18])- چنانکه در قرآنکریم میخوانیم: { وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ} (ابراهيم: 4) هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (پیام خدا را) برای آنان بیان کند!. ([19])- به عنوان نمونه به کتاب «بیان عربی» صفحات 7 و 9 و 12 و 19 و 26 و 34... نگاه کنید. ([20])- اقتدارات، ص208، چاپ سنگی. ([21])- بیان فارسی، ص16.
به نقل از کتاب: ماجرای باب و بهاء [پژوهشی نو و مستند در باره بهاییگری]، نوشته: مصطفی حسینی طباطبایی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|