Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: " من لا يرحم الناس لا يرحمه الله " (متفق عليه)، يعنى: " كسى كه به مردم رحم نميكند خداوند نيز به او رحم نميكند ".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>نبرد منصوره

شماره مقاله : 7662              تعداد مشاهده : 475             تاریخ افزودن مقاله : 15/8/1389

نبرد منصوره
(648 هـ - 1250 م)

هرچند جنگ‌های صلیبی صفحه‌ای از تاریخ عمومی اسلام است، ولی به یک معنی صفحه‌ای از تاریخ ملی مصر نیز به شمار می‌رود. مصر میدان بسیاری از نبردهای صلیبی بوده است. سابقه سپاهیان مصر در عقب‌راندن صلیبی‌ها بیش از سایر قشون‌های اسلامی است، و بیش از همه آن‌ها صلیبی‌ها را درهم کوبیده و از آن‌ها کشتار نمودند.
سخت‌ترین حملات صلیبی‌ها که در تاریخ مصر به نحو آشکاری جلب توجه می‌کند، جنگ هفتم آن‌هاست. صلیبی‌ها از این جهت مصر را مورد حمله قرار دادند که آن را میدان جنگ مقدس خود قرار دهند و غنیمتی برای کلیسا کسب نمایند.
جنگ‌هائی که در خلال این حمله میان مسلمانان و مسیحیان درگرفت و در «نبرد منصوره» به اوج خود رسید و به نحو قاطعی پایان یافت، میدانی برای پرتاب گلوله‌های آتشین (آتش یونانی) به طرف سپاهیان صلیبی بود که در دیدگاه‌های ترسناکی انجام گرفت و خبر انتشار آن، سیر زمان را دگرگون ساخت.
اخبار آن از راه یک سَند معتبر و مهم فرانسوی که نویسنده‌ی آن شخصاً در کلیه‌ی آن جنگ‌ها شرکت داشته و در سپاه فرانسه دارای مقامی عالی بوده، به ما رسیده است.
این شخص همان «ژان دی‌ژوانفیل» یکی از نزدیکان بزرگ لوئی نهم و نویسنده خاطرات موسوم به (تاریخ لوئی مقدس) است. این کتاب خاطراتی است که طی آن از زندگی پادشاهی لوئی نهم سخن رفته است، و از جمله اخبار جنگ هفتم صلیبی و حوادث آن روز مصر نیز با دقت و تفصیل مورد نظر قرار گرفته است.
جنگ هفتم صلیبی در مصر، در ایام سلطنت ملک صالح پسر ملک کامل به فرماندهی لوئی نهم پادشاه فرانسه معروف به «لوئی مقدس» اتفاق افتاد. این جنگ یکی از بزرگترین جنگ‌های صلیبی بود، این جنگ در واقع سرآغاز فصل جدیدی از فصول این جنگ‌های وحشیانه بود؛ زیرا مملکت لاتینی که «گودفردی بویون» و جنگجویانش در بیت المقدس تأسیس کردند بیش از هشتاد و هشت سال به طول نیانجامید، سپس به سرعت در زیر ضربات نیرومند ابرمرد مجاهد صلاح الدین ایوبی از میان رفت، و اراضی مقدسه به قلمرو اسلام بازگشت و صلیبی‌ها به قلعه‌های خود در ساحل مدیترانه عقب‌نشینی کردند.
صلیبی‌ها از هنگام سقوط کشورشان در بیت المقدس تصمیم گرفتند میدان نبرد را به مصر بکشانند تا نیروئی که حملات آن‌ها را در هم کوبید و نقشه‌هاشان را خنثی کرد، نابود سازند. بدین منظور برای اولین بار در زمان سلطنت ملک کامل قدم به مصر نهادند و بر شهر دمیاط مسلط شدند (615 هـ) ولی بعد شکست خوردند و ناگزیر آن را تخلیه کردند.
از آن پس مصر به مدت سی سال در کمال امن و آسایش به سر می‌برد تا این که لوئی نهم حمله‌ی بزرگ خود را آغاز کرد. منظور از این حمله این بود که روش جنگ‌های صلیبی از سر گرفته شود و بار دیگر اراضی مقدسه فتح گردد. در واقع این حملات بیش از سایر جنگ‌ها، رنگ جنگ صلیبی داشت.
علت آن هم این بود که لوئی نهم را انگیزه‌ی دینی ریشه‌داری فرو گرفته بود. انگیزه او از رفتن به مشرق تنها مطامع دنیوی و به قدرت‌رسیدن و غنیمت و پیروزی نبود که امرا و جنگجویان پیش از وی آن را منظور داشتند و با شتاب روی به شرق و مرزهای ثروتمند اسلامی نهادند، تا اموال و بردگان فراوان به چنگ آورند و در سرزمین‌های خرم و پر نعمت آن استقرار یابند.
آنچه لوئی را وادار به این جنگ کرده بود قبل از هرچیز اشتیاق زیاد برای خدمت به دین مسیح و اعلای آن و ‌گرفتن اراضی مقدسه از تصرف اسلام بود. او با اندیشه شخص خود و عواطف سرشار دینی تن به این جنگ داده بود، هرچند سیاست وی چیزی جز انجام مقاصد کلیسا نبود.
نیروهای لوئی نهم در مصر
بدینگونه «لوئی نهم» با سپاهیان انبوه خود، در حالی که بعضی امرای مسیحی با سربازان تحت فرمانش با وی بودند، به مصر آمد تا جهاد صلیبی را از سر گیرد. این جنگجویان زمستان را در «قبرس» گذراندند سپس با ناوگان عظیمی روی به مصر نهادند و در 21 صفر سال 647 هـ به آب‌های مصر رسیدند.
در آن هنگام «لوئی نهم» فرستادگان خود را با نامه‌ای نزد پادشاه مصر فرستاد، و در آن سلطان را به نام ملل نصارا بیم داده بود که باید تسلیم شود و تأکید کرده بود که مقاومت بیهوده است.
همین که خبر آمدن صلیبی‌ها به پادشاه مصر رسید، در حالی که در بستر بیماری بود به سرعت با قوای خود از جنگ شام برگشت و در «اشموم» واقع در نزدیک «دمیاط» فرود آمد. دمیاط همان شهری بود که صلیبی‌ها در حمله اول خود آن را اشغال کردند. وقتی ملک صالح نامه تهدیدآمیز پادشاه فرانسه را خواند، نامه‌ای با انشاء کاتب مشهورش «بهاء الدین زهیر» در جواب وی نوشت و تهدیدش را با تهدید پاسخ گفت و از راهی که در پیش گرفته بود بیم داد.
صلیبی‌ها بعد از ورود به مصر قدم به خشکی نهادند و بر «دمیاط» و آنچه در آن بود بدون مقاومت دست یافتند. پاسداران مسلمان شهر در تاریکی شب گریختند و سلطان از این کار زشت نابهنگام سخت منقلب گردید.
سلطان همانطور که در بستر بیماری بود با نیروهای خود از آنجا به «منصوره» محله‌ای که پدرش ملک کامل در موقع هجوم صلیبیان به دمیاط در سال 615 هـ، در کنار «نیل» بوجود آورده بود، برگشت. همسر ملک صالح به نام «شجره الدر» (درخت در) نیز در کنار او بود.
این زن که به پادشاه اهداء شده بود از عنوان یک کنیز عادی به صورت همسر شرعی سلطان درآمد و در سایه‌ی هوش و شخصیت خود کارش در دربار سخت بالا گرفت، تا جائی که معاون سلطان و طرف مشورت او بود.
شجره الدر در آن لحظه حساس با نیروی شخصی خود به پادشاه بیمار و فرماندهان وی روح شجاعت و اعتماد به نفس می‌دمید. ملک صالح فرمان داد «منصوره» را برای مقاومت در برابر دشمن تحکیم کنند. نیروهای مصری که با شتاب از سایر نواحی مملکت بسیج شده بودند وارد پایگاه جدید شدند و به سپاه سلطان پیوستند.
ناوگان رودخانه‌ای مصر مرکب از کشتی‌های جنگی نیز در نیل پیش آمدند و مقابل شهر قرار گرفتند. فرنگیان هم در حالی که جایگاه خود را ترک می‌گفتند، آماده رفتن به جنوب بودند.
میان پیشقراولان طرفین نبردهای کوچکی در گرفت که گاهی مسلمانان و زمانی مسیحیان پیروز می‌شدند و تا چند ماه نیز ادامه داشت. در اثنای این مدت سلطان همچنان بیمار و بستری بود و هر روز حالش بدتر می‌شد، تا سرانجام بر اثر شدت درد، در 15 شعبان سال 647 هـ درگذشت و پیش از مرگ وصیت کرد فرزندش تورانشاه که از جانب او در اقلیم شرقی به سر می‌برد باید به جای وی به تخت سلطنت بنشیند.
وفات سلطان در آن لحظات حساس ضربه شدیدی برای مسلمانان بود. ولی همسر او «شجره الدر» زمام امور را قبضه کرد و دستور داد مرگ سلطان را پنهان دارند. سپس با امیر فخرالدین بزرگ نزدیکان شاه و سایر اطرافیان نزدیک قرار گذاشت کارها به طور عادی جریان یابد، به طوری که گوئی اتفاقی نیافتاده است، خوان طعام سلطان نیز به موقع در جای خود گسترده می‌شد.
این زن شیر دل متعهد شده بود با کلیه توانائی و تدبیری که دارد برای ملاقات با دشمن خود را آماده سازد و میدان به دشمن متجاوز ندهد، به همین وجه فرمان‌هائی که با مهر سلطان ممهور بود صادر می‌کرد([1]). سپس پنهان بدن سلطان متوفی به قاهره حمل شد و در آنجا دفن گردید.
«شجره الدر» کار خود را با مهارت زیاد انجام می‌داد. از جمله قاصدی به اقلیم شرقی نزد «ملک معظم» پسر سلطان متوفی فرستاد که با سرعت خود را به پایگاه «منصوره» برساند. ضمناً از بزرگان و فرماندهانی که می‌خواستند سلطان را ملاقات کنند به بهانه این که بیمار است و نمی‌تواند کسی را بپذیرد، عذر می‌خواست!
در آن موقع فرنگیان([2]) عزم خود را جزم کردند و بنا گذاشتند که از دمیاط برای جنگ با مسلمانان روانه‌ی جنوب شوند.
گویا آن‌ها در همان اوقات به وسیله جاسوسان خود از وفات سلطان مطلع شده بودند، و دیدند فرصت برای واردساختن ضربت بر مصر به دست آمده است. سپس از سمت جنوب به طرف شهر «فارسکور» راهی شدند. کشتی‌های آن‌ها نیز پیشاپیش آن‌ها در نیل حرکت می‌کرد. پیشقراولان ایشان در اواخر شعبان به مسلمانان نزدیک شدند، و همگی در اوائل رمضان سال 647 هـ به مشرق «منصوره» رسیدند، میان آن‌ها و مسلمانان، دریای اشموم فاصله انداخته بود.
نیروی دریائی آن‌ها در نیل به منصوره نزدیک شد، در حالی که کشتی‌های جنگی مسلمین در مقابل آن‌ها قرار گرفت.
برخورد قوای اسلام با نیروهای صلیبی
بیشتر سپاهیان اسلام در شرق منصوره گرد آمده بودند، قسمتی هم در دشت غربی قرار داشتند. متعاقب آن جنگ‌های محلی میان طرفین در خشکی و رود نیل درگرفت و چند هفته به طول انجامید، گاهی این و زمانی آن بر دیگری غلبه می‌یافت و از هردو طرف جماعتی کشته و اسیر می‌شدند.
مسلمانان اسیران فرنگ را به قاهره می‌فرستادند تا روحیه ملت را تقویت کنند. فرنگیان کوشش زیادی به عمل آوردند تا پلی بر روی دریای اشموم ببندند تا از آن برای عبوردادن سایر نیروها به طرف لشکرگاه مسلمانان استفاده کنند، ولی این نقشه در نطفه خفه شد؛ زیرا مسلمانان در همان موقع بارانی از گلوله‌های آتشین (آتش یونانی) را که از کشتی‌های جنگی آن‌ها در نیل رها می‌شد، به طرف آنان باریدند، و لشکرگاه آن‌ها را دچار وحشت و اضطراب کردند.
در آن اوقات مسلمانان به راز ساختن این سلاح مهم که در جنگ‌های صلیبی نقش حساسی به عهده داشت، پی برده بودند. سپاهیان مصر نیز مهارت خاصی در استعمال این سلاح داشتند.
این سلاح آتشین در خشکی روی پایه و در دریا از روی کشتی‌های مخصوص شلیک می‌شد. شلیک این گلوله‌های آتشین فرنگیان را گیج نموده بود و چندین هفته نقشه‌ی آن‌ها را نقش برآب کرد.
در همان اوقات فرنگیان به وسیله جاسوسان خود یا خائنان از وجود فرو رفتگی‌هائی در دریای اشموم آگاهی یافتند و از همانجا عبور نموده وارد قسمت غربی شدند.
جنگجویان آن‌ها به فرماندهی «کنت دارتوا» پادشاه فرانسه پیش آمده و یک باره به مسلمانان حمله بردند. در آغاز این حمله «فخرالدین» فرمانده سپاه مسلمین کشته شد و چیزی نمانده بود که افراد سپاه به محاصره بیفتند.
ولی در همین هنگام گارد نگهبانان سلطان مرکب از دیانوردان با مردان زره پوش که از بهترین جنگجویان و قوی‌ترین آن‌ها بودند به فرماندهی سرکرده خود «بیبرس بندقداری» به فرنگیان هجوم بردند. این حمله بسیار شدید و ثمربخش بود. فرنگیان بهت‌زده شدند و صفوف آن‌ها دچار وحشت گردید.
فرمانده آن‌ها «کنت دارتوا» کشته شد و قسمت عمده (جنگجویان معبد) به هلاکت رسیدند.
دلیران آن‌ها پی در پی بروی هم می‌ریختند، و بازمانده‌ی سپاه که متلاشی شده بودند، هنگام غروب آفتاب به پایگاه‌های خود در کنار دریای اشموم بازگشتند و پرده شب میان دو لشکر جدائی انداخت. این واقعه در پنجم ذی القعده سال 647 هـ روی داد.
این نخستین مرحله‌ی «نبرد منصوره» بود که در تاریخ مصر و جنگ‌های صلیبی جاویدان مانده است. باید دانست که این پایان کار نبود. تقدیر چنین بود که فرنگیان شاهد آخرین مصیبت خود هم باشند.
«شجره الدر» در آنجا در قلب لشکر سلطانی جای داشت و با ثبات و همکاری با سران سپاه مراقب میدان کارزار بود، و با تدبیر و شجاعت خود آن‌ها را راهنمائی می‌کرد.
این یکی از شگفتی‌های تقدیر بود که باید نظارت و راهنمائی سرابازن اسلام را در آن لحظه دشوار، زنی به عهده بگیرد. ولی تقدیر با مصر همراه بود و در آن روز تاریخی مصر پیروز شد.
هنگامی که خطر جدی برطرف گردید نیز «شجره الدر» مدتی همچنان کارها را زیر نظر داشت تا این که سلطان جدید ملک معظم تورانشاه پسر ملک صالح وارد شد.
ورود او به مصر ده روز پس از «نبرد منصوره» اتفاق افتاد. در آن موقع «شجره الدر» مرگ ملک صالح را برای اولین بار اعلام نمود و در همان وقت سلطان جدید زمام امور را به دست گرفت.
ولی سلطان جدید کار بزرگ زنی را که توانسته بود با اخلاص و شخصیت خود دولت و وحدت ملت را حفظ کند، مورد نظر قرار نداد و حق‌شناسی نکرد. زنی که بیش از هر کسی در روی کارآمدن او مؤثر بود و او را به تخت پدرش نشاند.
علت این حق‌ناشناسی تورانشاه نسبت به نامادری خود این بود که از قدرت و نفوذ او وحشت داشت، و بدینگونه روابط این دو به زودی به تیرگی گرائید.
ملک معظم جوانی عشرت‌طلب و خوش‌گذران بود. به همین جهت روش ناپسندیده پیش گرفت. بسیاری از رجال دولت را دستگیر ساخت و دریانوردان اعضاء گارد پدرش را از کار برکنار کرد. بزرگان و سران مملکت نیز از وی کناره گرفته و منتظر فرصت بودند که او را دستگیر سازند.
در آن اثنا فرنگیان در مراکز خود واقع در کنار دریای اشموم گرد آمده بودند و همگی در حیرت و پریشانی به سر می‌بردند. مسلمانان نیز در رود نیل به کشتی‌های فرنگی که از دمیاط می‌آمد تا خوار بار به آن‌ها برساند، حمله می‌بردند و بر قسمت عمده‌ی آن‌ها نیز دست یافتند، تا جائی که گرسنگی و بیماری به سپاه فرنگ روی آورد و نیروی پایدارشان در هم شکست.
آتش‌هائی که سفاین جنگی مسلمانان از نیل بروی لشکرگاه فرنگیان شلیک می‌کردند خیمه‌ها و چهارپایان و خواربار آن‌ها را نابود می‌ساخت و همین نیز به گرفتاری و ناراحتی آن‌ها می‌افزود.
لوئی نهم علی رغم این موقعیت خطرناک نمی‌خواست روی از جنگ بگرداند تا این که سرانجام نصایح امرای لشکر و فرماندهانش دروی مؤثر افتاد و تصمیم گرفت با مسلمانان وارد صلح شود، به این شرط که فرنگیان از دمیاط کوچ کنند و مسلمانان نیز بیت المقدس را به مسیحیان پس دهند!
جنگ مهیب
مسلمانان گفتگوی بر این اساس را رد کردند؛ زیرا می‌دانستند که فرنگیان به یک حال نمی‌مانند. در این هنگام فرنگیان به قصد «دمیاط» به شمال بازگشتند.
در عصر روز دوم محرم سال 648 با استفاده از تاریکی شب کوچ کردند. کشتی‌های آن‌ها نیز مقابل آن‌ها در نیل حرکت می‌کرد.
مسلمانان که پیشبینی چنین لحظه‌ای را می‌کردند مراقب حرکت آن‌ها بودند. در این هنگام از پلی که طی این مدت فرنگیان روی «اشموم» ساخته بودند، عبور کردند و یک باره بر آن‌ها حمله بردند و آن را به شدت درهم کوبیدند.
هنوز صبح نشده بود که آن‌ها را از هر طرف احاطه کردند، و جنگ مهیبی آغاز شد. فرنگیان سخت شکست خوردند و به کلی درهم شکستند. چندین هزار نفر اسیر شدند و قسمت عمده‌ی اسبان و چهارپایان و اثاث آن‌ها به غنیمت گرفته شد.
این جنگ نیز در تاریخ مصر و جنگ‌های صلیبی بسیار مشهور است.
لوئی نهم یا به گفته تواریخ اسلام «ری آفرنس» با عده‌ای از نزدیکان و فرماندهانش به قریه‌ی «مینه ابی عبدالله» واقع در ساحل نزدیک «فارسکور» پناه برد و از مسلمانان امان خواست. مسلمین نیز به وی پناه دادند، سپس جمال الدین محسن طواشی او را با بزرگان همراه وی که تقریباً پنجاه نفر بودند به «منصوره» آورد.
در آنجا پادشاه فرانسه در خانه قاضی فخرالدین بن لقمان بازداشت شد، و طواشی را مأمور حفظ او کردند. این پیروزی بزرگی بود که از زمان صلاح الدین ایوبی سابقه نداشته است.
ملک معظم بعد از این واقعه عازم «فارسکور» شد و در آنجا خیمه پادشاهی نصب کرد. در کنار آن برجی چوبی ساخت و آن را به صورت پناه‌گاهی درآورد. پایان کار صلیبی‌ها خطر جنگ داخلی را در پی داشت.
ملک معظم نیز قبلا بیشتر رؤسا و امرای قدیمی را از پست‌های خود برکنار ساخته و نزدیکان ودوستان خود را به جای آن‌ها منصوب داشته بود، و به دنبال آن متعرض «شجره الدر» زن پدر خود شده، ثروت پدرش را از وی مطالبه می‌کرد.
دریانوردان ممالیک همه سیاست او را در این مورد سخت مورد نکوهش قرار می‌دادند و در عین حال از جان خویش نیز ایمن نبودند. از این رو به سرعت دست به کار شدند و تصمیم گرفتند پیش از آن که گرفتار شوند، او را به قتل رسانند.
در رأس این توطئه دو نفر از سران سپاه به نام «بیبرس بند قداری» و «فارس الدین اقطای» قرار داشتند. عصر روز 27 محرم سال 648 هـ یعنی سه هفته بعد از شکست فرنگیان، سلطان در کنار خوان طعام نشسته بود، سران توطئه نیز دعوت شده بودند که با وی غذا صرف کنند.
هنوز سلطان دست از غذا نکشیده بود که «بیبرس» سر رسید و با شمشیر به وی حمله برد.
سلطان دست خود را سپر نمود و شمشیر دست را تا مرفق به دو نیم کرد. به دنبال آن خیمه‌های سلطانی دچار هرج و مرج شد، سلطان با عده‌ای از نزدیکانش به برج چوبی که در کنار لشکرگاه بود پناه برد. سران توطئه نیز او را تعقیب کردند و در همان برج هدف تیر قرار دادند. سپس برج را آتش زدند. سلطان از برج پائین آمد و فریادکنان یاری می‌طلبید، ولی هیچکس به یاری او نیامد.
در این هنگام دریانوردان از هر طرف با شمشیر به وی حمله بردند. سلطان گریخت و خود را به رود نیل افکند. مهاجمین او را تعقیب نمود و «فارس الدین اقطای» ضربت کاری به وی زد و بدینگونه به قتل رسید آنگاه نعش او را به طرف پل حمل کردند و سه شبانه روز در بیابان رها کردند سپس بدون هیچگونه تشریفات و احترام مدفون ساختند.
ملک معظم در عنفوان جوانی و فقط پس از پنج هفته سلطنت بدون این که جانشینی برای اشغال تخت سلطنت باقی گذاشته باشد، به قتل رسید، و مرگ او زمینه را برای یک حادثه استثنائی در تاریخ اسلامی مصر فراهم ساخت. زیرا ممالیک دریانورد به اتفاق آراء «شجره الدر» را به تخت سلطنت نشاندند، و او اولین و آخرین ملکه‌ی مصر در دوران اسلام بود. به تخت نشستن وی نیز انعکاس عمیقی در مصر و سایر نقاط جهان اسلام داشت.
اولین کاری که «شجره الدر» پس از اشغال تخت سلطنت انجام داد پاک‌کردن منقطه جنگ از فرنگیان و بیرون‌راندن آن‌ها از اراضی مصر بود.
مذاکرات میان طرفین به این نتیجه رسید که لوئی نهم و یاران او را در مقابل پرداخت چهار صد هزار دینار طلا آزاد کنند، به علاوه فرنگیان باید فوراً شهر دمیاط مصر را تخلیه نمایند و اسیران دو طرف نیز آزاد گردد.
«مارگیت دی بروفانس» ملکه فرانسه که آن روز در «دمیاط» بود کوشش زیادی به عمل آورد که مبلغ متعهد را جمع‌آوری کند. مسلمانان نیز در روز سوم صفر سال 648 هـ وارد «دمیاط» شدند.
به دنبال آن لوئی نهم و یاران او آزاد گردیدند. یکی از همراهان او مشاور و مترجم وی مورخ «دی‌ژوانفیل» نویسنده خاطرات سابق الذکر بود که در فصل مخصوصی از آن نام می‌بریم. لوئی نهم با بقیه سپاهیانش اراضی مصر را به قصد ساحل «عکا» ترک گفت. این واقعه در ماه مایوسال 1250 میلادی اتفاق افتاد.
حمله تجاوزکارانه صلیبی در جنگ هفتم خود در اراضی مصر با این کیفیت خنثی شد، و مصر نقش تاریخی خود را در جلوگیری از خطر جنگ صلیبی از مصر و مشرق، و حمایت اسلام و تمدن اسلامی از تجاوز این حملات وحشیانه، ایفا کرد.
شاعر بزرگ جمال الدین ابن مطروح نماینده دمشق سرود جاویدانی راجع به این جنگ برای ما باقی گذاشته است که از جمله در آن می‌گوید:
به فرنسیس (لوئی نهم) هنگامی که نزد او رفتی   گفته عبرت‌انگیز گوینده‌ای سخن سنج را بازگو:
خداوند به تو در برابر آنچه روی داد
یعنی کشته‌شدن پرستندگان عیسای مسیح، پاداش دهد!
آمدی به مصر به امیدی که سلطنت آن را قبضه کنی
گمان کردی این کار با جمعیت و صدای طبل عملی است؟
ولی دیدی که چگونه زمان تو را به دامی عجیب انداخت؟
و بیابان با همه وسعتی که دارد بر تو تنگ گرفت؟
تمام یارانت را با حسن تدبیری که داشته‌ای
بکام مرگ فرو بردی و در زیر خاک پنهان ساختی
پنجاه هزار([3]) سرباز آوردی که امروز چیزی از آن‌ها دیده نمی‌شود
مگر کشته یا اسیر یا مجروحان ایشان!
خداوند تو را برای اینگونه کارها موفق بدارد
تا مگر عیسی از نابودی شما آسوده شود
اگر پاپ شما به این امر راضی باشد
چه بسا پنددهنده‌ای که خود فریب می‌دهد
به آن‌ها بگو که اگر بنا دارند به مصر برگردند
برای انتقام یا انجام کاری زشت
خانه‌ی ابن لقمان به همان حال هست!
و زنجیر و طواشی صبیح([4]) نیز باقی است!
شکست فرنگیان و اسارت پادشاه و امرای آن‌ها و کشته‌شدن بهترین جنگجویان ایشان به آن نحو که گفتیم از حوادث بزرگ تاریخ جنگ‌های صلیبی است. بل تنها حادثه‌ای است که نظیر آن در دوره‌های مختلف این جنگ بزرگ چندین قرن آتش آن میان اسلام و نصرانیت از شرق تا اسپانیا روشن بود، دیده نشده است. تاریخ اندلس بارها برای ما از اسارت حکمران مسیحی به دست مسلمانان یا امیر مسلمان به دست آن‌ها بازگو می‌کند، ولی اینان همگی از امرای محلی بودند.
به همین نسبت شاید پیکار اسلام و مسیحیت از زمان «پیکار تور» در سرزمین شهیدان واقع در خاک فرانسه و جنگ زلاقه در اسپانیا، جنگی بزرگتر از لحاظ حوادث و آثاری که به بار آورد، از جنگ تکان‌دهنده‌ی «منصوره» به خود ندیده است.
تواریخ اسلامی تلفات جنگ منصوره را بسیار زیاد دانسته است. قول معتدل اینست که سی هزار نفر از فرنگیان در آن جنگ کشته شدند. شاعر معروف چنانکه آوردیم آن را پنجاه هزار تن می‌داند، دیگری آن را هفتاد هزار تن دانسته است.
آنچه مسلم است خسارات وارده بر فرنگیان چه قبل و چه در اثنای جنگ اعم از تلفات جانی و گرسنگی و بیماری فوق العاده بوده است. البته باید در نظر داشت که تواریخ اسلامی و اروپائی هرکدام آنجا که از شکست طرف سخن به میان می‌آورند معمولا میزان خسارت و تلفات آن‌ها را زیاد قملداد می‌کنند.


[1]- در این باره گفته اند سطان خود پیش از وفاتش احتیاطاً تعدادی فرمان و منشور را مهر و امضا کرده بود و هم گفته اند که یکی از غلامان سلطان به نام «سهیل» مهر این فرمان‌ها را تقلید کرد.
[2]- تواریخ اسلامی کلمه‌ی «فرنگ» را برای صلیبی که از ملل مختلف اروپا گرد آمده بودند، به کار می‌برد.
[3]- و بنا به نقلی هفتاد هزار.
[4]- طواشی‌ها از بردگان سیاه و مأموران سلاطین مصر بودند. در قرون وسطی تعداد آن‌ها به 600 نفر رسید.
       آن‌ها به مقامات و دسته‌هائی تقسیم می‌شدند که بالاترین آن مأمور تربیت ممالیک بود. بعضی مأمور دربانی درهای کاخ و عده‌ای هم به خدمتکاری زنان بزرگان گماشته می‌شدند. المنجد قسمت اعلام. (مترجم)



از کتاب:
صحنه‌های تکان‌دهنده در تاریخ اسلام (ترجمه فارسی مواقف حاسمه فی تاریخ الإسلام)، تألیف: محمد عبدالله عنان، ترجمه: علی دوانی
 
مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPed.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

علي رضی الله عنه می‌گويد: هر كس مرا از ابوبكر و عمر رضی الله عنهما برتر و افضل‌تر بداند، بر او حد تهمت زننده را اجرا مي‌كنم‌(فضايل الصحابه، 1/83).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 3070
دیروز : 5614
بازدید کل: 8793229

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010