سوره اسراء
این سوره - یعنی سوره اسراء - مکی است. با تسبیح و تقدیس خدا میآغازد، و با حمد و ثنای او پایان میپذیرد. این سوره موضوعهای گوناگونی را دربر داردکه بیشتر آنها درباره عقیده است. برخی از آنها نیز راجع به ارکان و اصول رفتار فردی وگروهی و آداب و رسوم استوار بر عقیده است. داستانهانی هم درباره بنیاسرائیل در آن آمده استکه بخشی از آن درباره مسجدالاقصی یا بیتالمقدس است، مکانی که اسراء، یعنی سفر زمینی معراج تا آنجا صورتگرفته است. گوشهای از داستان آدم و ابلیس و بزرگداشت یزدان در حق انسان نیز در این سوره ذکرگردیده است.
ولیکن عنصر جسته در پیکره سوره، و محور موضوعهای اصلی آن، شخص پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و موضعگیری مردمان مكه در قبال او است. از قران سخن میرود، قرانیکه پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم آن را با خود به ارمغان آورده است. سرشت این قرآن به میان میآید. از چیزی سخن میرودکه قرآن مردمان را به سوی آن رهنمود میگرداند. از نحوه رفتار مردمان مکه در برابر قران صحبت میشود، و بدین مناسبت جرّ مقال به سرشت رسالت و پیغمبران سر میکشد، و از امتیاز رسالت محمّدیه و از قالب ان سخن میرود، قالبیکه متکی بر معجزات مادی و خوارق محسوس نیستکه اگر دیگران آن را نپذیرفتند و به تکذیب ان پرداختند هلاک شوند. سخن میرود از اینکه مسوولیت در هدایت و ضلالت اعتقادی فردی است، و مسوولیت گروهی در شیوه رفتار در محیط اجتماعی است ... همه اینها پس از ان استکه یزدان سبحان عذری برای مردمان جای نمیگذارد و پیغمبران را به سوی ایشان میفرستد تا مژده بدهند و برحذر دارند و تبيينکنند و توضیح و تفضیل دهند:
« وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلا » .
و ما هر چیزی را دقیقاً (برای هدف و کاری، معیّن و) مشخص ساختهایم (و جهان را از روی نقشه و حساب و کتاب آفریده و بهکار انداختهایم). (اسراء/١٢.)
در روند سوره، تسبیح و تقدیس و حمد و ثنای خدا و شکر و سپاس از نعمتهای او تکرار میگردد. در دیباچه سوره و آمده است:
« سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى... » .
تسبیح و تقدیس خدائی را سزا است که بنده خود (محمّد پسر عبدالله) را در شبی از مسجدالحرام (مكه) به مسجدالاقصی (بیتالمقدس) برد ...٠
درباره فرمان یگانهپرستی یزدان به بنیاسرائیل، به یاد ایشان میآوردکه آنان از نوادگان مومنانی هستندکه با نوح بودهاند.
« إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا » ٠
نوح بنده بسیار سپاسگزاری بود (و شما نیز همچون گذشتگان او را قدوه خود کنید و بدو تأسی جوئید). (اسراء/3)
هنگام ذکر ادعاهای مشرکان درباره خداگونهها، همچون پیروی میزند:
( سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ).
خداوند از آنچه آنان (درباره خدا به هم میبافتند و از ناروا و نقائصی که در حق او) میگویند، بسیار به دور و (از اندیشه ایشان) خیلی والاتر و بالاتر است. آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند همگی، تسبیح خدا میگویند و (با تنزیه و تقدیسش، رضای او میجویند. اصلا نه تنها آسمانهای هفتگانه و زمین) بلکه هیچ موجودی نیست مگر این که (به زبان حال یا قال) حمد و ثنای وی میگویند، ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید (چرا که زبانشان را نمیدانید و از ساختار اسرارآمیز عالم هستی و نظام پیچیده جهان آفرینش چندان مطلع نیستید. پس هماهنگ با سراسر جهان هستی به یکتاپرستی بپردازید و از راستای جملگی کنار نروید و دور نشوید. درهای توبه و برگشت به سوی یزدان جهان به روی همگان باز است). (اسراء٤٣/٤٤)
عقاب خدا، و یادآورکردنشان به نعمتیکه یزدان بدیشان عطاء فرموده است بدانگاه که انسان را کرامت و حرمت بخشیده است. از چیزی هم سخن میرودکه در انتظار فرمانبرداران و نافرمایان است در آن روزی که خدا همه انسانها را همراه با نامههای اعمالشان فرامیخواند:
(يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلا يُظْلَمُونَ فَتِيلا وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلا ؟) .
روزی همه انسانها را همراه با نامه اعمالشان فرامیخوانیم. آنگاه هرکس نامه اعمالش به دست راستش داده شود (جزو سعادتمندان است) و آنان نامه اعمالشان را (شادان و خندان) میخوانند و کمترین ستمی بدیشان نخواهد شد. و هرکس در این (جهان) کور (دل و گمراه) باشد، در آخرت کورتر و گمراهتر خواهد بود. (چرا که وجود اخروی انسان، درخت روئیده از دانه زندگی دنیوی او است). (اسراء٧١ و ٧2)
آخرین مرحله، مکر وکید مشرکان در حق پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را بیان میدارد، و ذکر میکندکه چگونه مشرکان تلاش میکردند او را وادارند از برخی از چیزهائی دست بکشد که بر او نازلگردیده است، و چگونه میکوشیدند او را از مکه بیرونکنند. اگر هم مشرکان پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را با زور از مکه بیرون میراندند - و او به فرمان یزدان به عنوان مهاجر بیرون نمیرفت - نابودی و هلاکیگریبانگیر مشرکان ميشد که پیش از ایشان دامنگر اهالی شهرهائی گردیده است که پیغمبران خود را بیرون راندهاند یا آنان راکشتهاند. خدا به پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم دستور میدهدکه به راه خود ادامه دهد: قرآن خود را تلاوتکند و نماز خود را بخواند، و خدا را بهکمک بطلبد و به فریاد داردکه او را صادقانه به هرکاری وارد کند، و صادقانه از آن بیرون آورد. و بدو دستور میدهدکه آمدن حق و میدان كردن باطل را اعلان دارد، و به دنبال آن بگویدکه این قرآنیکه خواستهاند او را به ترک برخی از موارد آن رادارند، در آن شفاء و بهبودی و هدایت و رهنمون مومنان است. و بگویدکه انسان دارای دانش و آگاهی اندک است:
« وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلا » .
جز دانش اندکی به شما داده نشده است. (اسراء/85)
روند سوره به سخن ادامه میدهد و از قرآن و اعجاز آن صحبت میکند. مشرکان نیز معجزات و خوارق عادات مادی را میخواهند. درخواست میکنند فرشتگان پائین بیایند. به پیغمبر (ص)پیشنهاد میکنند که خانهای از طلا و نقره و زینتالات داشته باشد، و یا باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد، و در لابلای آن بام خرما و انگور رودبارها را روانکند! و یا اینکه چشمهای برای ایشان از زمین برجوشاند، و یا اینکه از اسمان بالا برود و یککتاب مادی را با خود برای ایشان بیاورد تا آنان آن را بخوانند ... و چیزهای دیگری از این دست را ییشنهاد میکنند، چیزهائیکه به زحمت انداختن و تکبر ورزیدن بدیشان دیکته میکرد، نه اینکه منظورشان درخواست هدایت و رهنمود، و قانع شدن و روشنگردیدن باشد. خدا پاسخ همه اینها را میدهد و میفرماید که اینها بیرون از دائره وظیفه رسول و سرشت رسالت است، وكار انها به خدا واگذار است. یزدان سبحان همچون مشرکانی را ریشخند میکند که چنین پیشنهادهائی میدهند. درباره ایشان میفرماید: اگرگنجینههای رحمت خدا - با وجود همه فراخی و پایانناپذیری ان - متعلق بدیشان بود، دست نگاه میداشتند و بذل و بخشش نمیکردند از ترس اینکه فقیر و تنگدست شوند! برای انان بس بود که بدانند جهان و هرچه در ان است سرگرم تسبیح و تقدیس یزدان است، و قبلا معجزات و خوارق عاداتی که بر دست موسی صورتگرفته است، منتهی به ایمان اوردن کسانی نشده استکه زحمت خود میدارند و رنج دیگران را میخواهند، ان اشخاصی که میخواستند موسی را از سرزمین مصر بردارند و او را یکباره ریشهکنکنند. امّا خدا انان را به عذاب و عقاب رسانید و ایشان ر كيفر و گوشمالی داد.
ایی سوره با سخن گفتن از قرآن و صحبت كردن از حق اصیل موجود در ان به پایان میآید، قرآني كه بخشبخش و بندبند نازل گردیده است تا پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ان را بر مردمان در زمان طولانی برابر مناسبات و مقتضیات بخواند، و مردمان متاثر از ان شوند و استفاده برند و آن را بفهمند و بدان پاسخ گویند، پاسخگويی زنده و واقعی و عملی. كسانی كه قرآن را دریافت ميدارند و میپذیرند كسانیند كه پیش از قران دانش و بینش بدیشان عطاء گردیده است. همچون كسانی با خشوع و خضوع قران را میپذیرند و تا انجا از ان متاثر ميگردند كه به گریه و سجده میافتند. خداوند این سوره را با حمد و ثنای خدائی پایان میدهد كه فرزندی را برای خود برنگزیده است، و انبازی در ملك و مملكت خود نداشته است، و به سبب خواری و ناتوانی سرپرستی برای خویش انتخاب ننموده است ... همانگونه كه این سوره را با تسبیح و تقدیس خود آغاز كرده بود .
*
داستان اسراء یا سفر زمیني، و همراه با آن داستان معراج یا سفر آسمانی، هردوتا در یك شب صورت پذيرفته است. اسراء از مسجدالحرام در مكه با مسجدالاقصي ، در بیتالمقدس بوده است. معراج از بیتالمقدس تا آسمانهای بالا و سدرةالمنتهی، آن جهان غیبي و مجهول برای ما، صورت گرفته است ... درباره داستان معراج روایتهای گوناگونی نقل شده است، و پیرامون آن مجادلههای زیادی درگرفته است و تا به امروز نیز ادامه پیدا كرده است.
درباره مکاني که معراج از آنجا آغاز گردیده است، اختلاف است.گفتهاند از خود مسجدالحرام آغاز شده است -ظاهر هم همین است - از پیغمبر(ص)روایت گرديده است كه فرموده است:
(بینما أنا في المسجد في الحجر عند البيت بين النائم والیقظان إذا تاني جبرئیل عليه السلام بالبراق).
بدان هنگام که من در مسجدالحرام در حجر نزدیک بیت بودم و حالی و وضعی داشتم میان خفته و بیدار، ناگهان جبرئیل عليه السلام براق را برای من آورد.
وگفته شده استکه معراج پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از منزل امّ هانی دختر ابوطالب آغازگردیده است. مراد از مسجدالحرام هم حرم است. چرا که حرم مسجدالحرام را نیز دربر دارد و محيط بر آن است. از ابنعباس روایت شده استکهگفته است: حرم سراسر آن، مسجد است.
روایت شده استکه پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در منزل ام هانی پس از نماز عشاء خفته بود از همانجا او را به معراج بردند و در همان شب برگشت. پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم داستان را برای امّ هانی روایتکرد و فرمود:
(مثل لي النبیون فصلّيت بهم).
پیغمبران برایم مجسم شدند و برای ایشان (امام شدم و) نماز خواندم.
سپس بلند شد تا به مسجد برود. ام هانی جامه او را گرفت. پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
(مالک). تو را چه خبر است؟.
گفت: اگر به قوم خود خبر دهی میترسم تو را تکذیب کنند و دروغگو بنامند.
فرمود:
(و ان كذبوني). اگر هم مرا تکذیب کنند (واقعه را باید گفت).
پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بیرون رفت. ابوجهل درکنار او نشست. پیغمبر خدا ( ص) واقعه معراج را بدو خبر داد. ابوجهل گفت: ایگروه بنیکعب پسر لوی بشتابید و بیائید. واقعه معراج را برایشان نقلکرد. بعضیها شروع بهکف زدنکردند! برخیها دست بر سر نهادند! تا بدین وسیله شگفت خود را اظهارکنند و انکار خود را نشان دهند. از میان کسانیکه ایمان آورده بودند بعضیها مرتد شدند و از دین برگشتند. مردانی با عجله خود را به ابوبکر(رض) رساندند. او بدیشان گفت: آیا پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم این را فرموده است؟گفتند: بلی.گفت: منگواهی میدهم اگر او این راگفته باشد راست فرموده است.گفتند: او را تصدیق میکنی در اینکه در یک شب به شام برود و پیش از بامداد به مکه برگردد؟ گفت: بلی. من او را در چیزی شگفتانگیزتر از این تصدیق میکنم. من او را تصدیق میکنم در اینکه از آسمان خبر میآورد! از آن زمان به بعد لقب صدیق را به ابوبکر دادند. در ميان مردمان کسانی بودند که به بیتالمقدس مسافرت کرده بودند. از پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم درخواست کردندکه مسجدالاقصی را برایشان توصیف کند. مسجدالاقصی در جلو دیدگانش مجسمگردید. بدان مینگریست و آن را برایشان توصیف میکرد. گفتند: در توصیف راست گفتی. درباره کاروان ما برای ما چیزی بگوی. بدیشان از تعداد شتران و اوضاع و احوالکاروان آنچه میبایست فرمود. آنگاهگفت: فلان روزکاروان به هنگام طلوع آفتاب برمیگردد. شتر خاکستری رنگ در پیشاپیشکاروان است. مردمان با عجله به سویگردنه ثنّیه رفتند، تا آمدن کاروان را بپایند. یکی از آنان گفت: به خدا سوگند خورشید دارد طللوع میکند! فرد دیگری فریاد زد: به خدا سوگند این کاروان استکه دارد درمیرسد و در پیشاپیشکاروان شتر خاکستری رنگی است، همانگونهکه محمّدگفته است ... امّا با این وجود ایمان نیاوردند!.. در همان شب اسراء، معراج نيز از بیتالمقدس به سوی آسمان صورت گرفته است.
درباره اینکه معراج در بیداری یا در خواب بوده است، اختلاف است. از عائشه - (رض)- روایت شده استکهگفته است: به خدا سوگند پیکر پیغمبر خدا (ص)گم نگردیده است، ولی روح او را به آسمانها بردهاند. از حسن بصری روايت گردیده است کهگفته است: معراج خوابی بوده استکه پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم آن را دیده است. در روایتهای دیگری هم آمده است که معراج با جسم وروح صورت پذیرفته است، و هنوز رختخواب پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم سرد نگردیده استکه آن حضرت از معراج برگشته است.
از مجموعه روایات چنین میتوان برداشت کرد که پیغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم رختخواب خود را در خانه امّ هانی رها فرموده است، و به مسجدالحرام رفته است. وقتی که در حجر بوده استکه درکنار مسجدالحرام است، و حالتی میان خفته و بیدار را داشته است او را به اسراء و معراج بردهاند. سپس به رختخواب خود برگشته است پیش از اینکه سرد شرد.
ما محلی برای این جدال دور و دراز نمیبینیم، جدال دور و درازیکه در قدیم و جدید سخنانی را پیرامون این واقعه موكّد در زندگی پیغمبر (ص)و پیرامون مدت زمان اسراء و معراجیکه با روح یا با جسم انجام پذیرفته است، و پیرامون خوابیکه در حال بیداری و یا در حال خواب صورتگرفته است، برانگیخته است و پدید آورده است ... فاصله همه این حالات از یکدیگر دور نيست، و چیزی از سرشت این واقعه را تغییر نمیدهند، و در اینکه این قضیه،کشف و شهودی از مکانهای دوردست و از جهانهای بعید باشد و در یک لحظه کوتاه گذرا برای پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم انجام پذیرفته باشد، اشکالی تولید نمیکند ...
کسانیکه چیزی از سرشت قدرت الهی و از سرشت نبوت میدانند، چیزی از این واقعه برایشان شگفت و شگرف نخواهد بود. چه همه کارهائی که از دیدگاه انسان، و با قیاس به قدرت انسان، و با معیار اندیشه انسان، از لحاظ سادگي و دشواری برابر آنچه انسان بدان عادت گرفته است و دیده است دارای درجات و مراتب مختلف هستند، در برابر قدرت الهی یکسان میباشند. آنچه در جهان انسانها متداول و متعارف است نمیتواند ملاک سنجش امور با قیاس به قدرت خدا گردد. نبوت هم ارتباط با جهان والای فرشتگان است، و سرشتی جدای از سرشت ارتباطات عادی سائر انسانها با یکدیگر دارد. جلوهگری مکان دوری، یا جهان بعیدی، و رسیدن بدانجا به وسیله معلومی یا مجهولی، شگفتانگيزتر از تماس با جهان والای فرشتگان و دریافت پیام از آن نیست. ابوبکر (رض) راستگفته است، بدانگاهکه مساله شگفتانگیز هراسناک برای قوم را به سادگی و به سرشت آسان خودش برگردانده است وگفته است٠ من او را در مساله دور از ذهنتر از این تصدیق میکنم. من او را در خبری که از آسمان میآورد تصدیق مینمایم!
آنچه قابل ملاحظه است - به مناسبت این واقعه و روشنگری آن برای مردمان با دلیل مادیایکه آن روز راجع بهکاروان و چگونگی آن درخواستکردند - این استکه پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به بیم و هراس ام هانی - رض -گوش فرانداد، بیم و هراسیکه ام هانی از تکذیب مردمان به سبب غرابت و شگفتی واقعه داشت. چه یقین پیغمبر(ص)به حقیکه با خود آورده بود، و حقیکه برای او روی داد، او را برآن داشتکه آشکارا مساله را با مردم در میان نهد و آنچه دیده بود بدیشان بگوید، رای نظر ایشان در این باره هر چه ميخواهد باشد. بعضیها عملا از دین برگشتند، و بعضی هم این واقعه را مورد تمسخر قرار دادند، و انگیزه شک درباره این آئینکردند. امّا همه اینها پیغمر صلي الله عليه و آله و سلم را از آشکارا زبان به حقی گشودن که بدان ایمان داشت، بازنداشت و برنگرداند ... در این امر نمونهای برای یاران دعوت و دعوتگران بدین آئین است که آشکارا حق را بگویند، و از اینکه چه تاثیری در نفس مردمان دارد باک نداشته باشند، و در بیان واضح حق با مردمان چاپلوسی نکنند و سخن را پیچ ندهند، و در جستجوی خشنودی دیگران و خوشایند ایشان نباشند، زمانی که خشنودی و خوشایند آنان با سخن حقی تعارض پیدا کندکه بایدگفته شود.
همچنین باید دقتکرد پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم این واقعه را معجزهای برای تصدیق رسالت خود نکرد، هرچندکه قوم او با اصرار و الحاح درخواست معجزات و خوارق عادات را داشتند. دستکم معراج با دلیل و برهان برای آنان ثابتگردیده بود و میبایستی به اسلام بگروند. این دعوت بر معجزات و خوارق عادات تکیه نمیکند، بلکه این دعوت بر سرشت خود این دعوت و برنامه آن تکیه ميکندکه از فطرت سالم استمداد میطلبد و با درک و شعور راهیاب و راسترو، متفق و سازگار است. پیغمبر(ص) واقعه معراج را آشکارا بیان میدارد نه بدان خاطرکه در رسالت خود بر آن تکیه میکند. بلکه بدان جهت آشکارا زبان به بیان آن میگشاید که خود این واقعه حق است و حق نبایدگفت الا آشکار.
هم اینک مفصلاً به درس اول میپردازیم:
*
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ».
تسبیح و تقدیس خدائی را سزا است که بنده خود (محمّد پسر عبدالله) را در شبی از مسجدالحرام (مکه) به مسجدالاقصی (بیتالمقدس) برد، آنجا که دور و بر آن را پربرکت (از اقوات مادی و معنوی) ساختهایم. تا (در این کوچ یک شبه زمینی و آسمانی) برخی از نشانههای (عظمت و قدرت خداوندی) خود را بدو بنمایانیم (و با نشان دادن فراخی گستره جهان و بخشی از شگفتیهای آن، او را از بند دردها و رنجهای زمینیان برهانیم و با دل و جرات بیشتر به میدان مبارزه حق و باطل روانه گردانیم). بیگمان خداوند بس شنوا و بینا است. (نه سخنی از او پنهان و نه کاری از او نهان میماند).
این سوره با تسبیح و تقدیس خدا میآغازدکه سزاوارترین جنبش روحانی سازگار با فضای زیبا و دلگشای معراج است، و سزاوارترین پیوند بنده و خداوندگار در آن افق تابان و درخشان است.
این سوره صفت بندگی را یادآور میشود:
«أَسْرَى بِعَبْدِهِ » .
بنده خود را در شب برد.
یادآوری صفت بندگی با بیان استوار وتاکيد هرچه بیشتر در مقام معراج و بالا رفتن به درجاتیکه انسانی بدانجا نرسیده است، برای این استکه همچون صفتی فراموش نگردد، و مقام عبودیت با مقام الوهیت نیامیزد، همانگونهکه در عقائد مسیحی پس از عیسی عليه السلام به هم آمیخته است به سبب چیزهائیکه با تولد و وفات او همراه بوده است، و به علت معجزات و خوارق عاداتی که بدو عطاء گردیده است. حتی بعضی از مسیحیان به سبب همچون رخدادها و معجزههائی مقام عبودیت را با مقام الوهیت نیز آمیزه یکدیگرکردهاند ... امّا در اسلام عقیده اسلامی سادگی و روشنی خود را حفظ میکند، و ذات الهی از هر شبهه شرک و مشابهتکوچک یا بزرگی منزه و پاک میماند.
اسراء از سری است به معنی سیر و سفر شبانه. واژه «اسری: در شب برد» معنی زمان وقوع سیر و سفر را نیز با خود حمل میکند، و نیازی به ذکر زمان وقوع نیست. ولیکن روند قرآنی شب را نیزذکر میکند:
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلا » ٠
تسبیح و تقدیس خدائی را سزا است که بنده خود (محمّد پسر عبدالله) را در شبی برد.
ذکر شب گذشته از تاکید، برای به تصویرکشیدن و سایه انداختن است، همانگونهکه شیوه قرآن مجید است. روند قرآنی سایه شب آرام را میافکند، و فضای آرام شب بر نفس انسان خیمه میزند، در آن حالکه حرکت خوشایند معراج را ورانداز و دنبال میکند.
کوچ از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی کوچک استکه پروردگار لطیف و خبیر آن را برگزیده است. اینکوچ میان عقائد بزرگ توحیدی و یگانهپرستی از زمان ابراهيم و اسماعیل - عليهماالسلام- تا به روزگار محمّد خاتمانبیاء صلي الله عليه و آله و سلم را به یکدیگر پیوند میدهد. همچنین اماکن مقدسه همه ادیان توحیدی را به یکدیگر ارتباط میدهد. انگار مراد از اینکوچ شگفت اعلان به ارث بردن واپسین پیغمبر است. واپسین پیغمبر مقدسات پیغمبران پیش از خود را به ارث میبرد، و رسالت او همه این مقدسات را دربر میگیرد، و رسالت او با همه این مقدسات ارتباط دارد. اینکوچ کوچک استکه به فراتر از حدود زمان و مکان اشاره مينماید، و فاصلهها و افقهای فراختر از زمان و مکان را دربر میگیرد، و متضمّن معنیهای بزرگتر از معنیهای عادی و پیدائی استکه با یک نگاه روشن و هویدا و متبادر به ذهن میگردد.
توصیف مسجدالاقصی با صفت:
« الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ » ٠
آنجائی که دور و بر آن را پربرکت (از اقوات مادی و معنوی) ساختهایم.
برکتی را به تصویر میکشدکه مسجدالاقصی را پر و احاطه کرده است و از آن سرریزگردیده است ... این سایه روشنی استکه تعبیر دیگری از قبیل:
«باركناهُ: آن را پرکتکردهایم« یا «بارکنا فيه: در آن برکت پدیدارکردهایم«. همچون سایه روشنی نمیافکند. این نیز از ریزهکاریهای تعبیر شگفت قرآنی است.
معراج تنها آیه و نشانهای استکه آیهها و نشانههائی همراه آنگردیده است:
(لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ) ٠
تا (در این کوچ یک شبه زمینی و آسمانی) برخی از نشانههای (عظمت و قدرت خداوندی) خود را بدو بنمایانیم.
کوچ شگفتیکه میان مسجدالحرام و مسجدالاقصی در برهه کوتاهی از زمان انجام میپذیرد، بدانگونه که رختخواب پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هنوز سرد نمیگردد اینکوچ شگفتانگیز پایان میپذیرد، هرچه و هرگونه صورت گرفته باشد، نشانهای از نشانههای شگرف خداشناسی است. همچون کوچک دریچه دل را روبروی افقهای عجیبی در این جهان میگشاید، و پرده از نیروهای نهان در سرشت این آفریده انسان نام برمیدارد، و استعدادهای خدادادی فراوانی را مینماید که انسانهای گزیده این جنس در پرتو آن استعدادها میتوانند پذیره فیضان قدرتگردند و پیامهای آسمانی را دریافت دارند، این جنسیکه خدا آن را مکرّم و معزّز داشته است و بر بسیاری از آفریدههای خود برتری بخشیده است، و در او این اسرار و رموز لطیف و دقیق را به ودیعت نهاده است.
« إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ » ٠
بیگمان خداوند بس شنوا و بینا است. (نه سخنی ازاو پنهان و نه کاری از او نهان میماند).
میشنود و میبیند هر آن چیزی راکه هرچند هم ریز و خرد باشد، و برگوشها و چشمها مخفی بماند، از لطائف و ظرائف و اسرار و رموزیکه در جهان است.
روند قرآنی در آیه سرآغاز سوره از ساختار تسبیح و تقدیس یزدان میپردازد:
« سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلا... ».
تسبیح و تقدیس خدائی را سزا است که بنده خود (محمّد پسر عبدالله) را در شبی برد ...٠
و به ساختار تقریر و بیان ایزد سبحان میگراید:
(لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ) ٠
تا (در این کوچ یک شبه زمینی و آسمانی) برخی از نشانههای (عظمت و قدرت خداوندی) خود را بدو بنمائیم.
و آنگاه به ساختار وصف آفریدگار جهان میپردازد:
« إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ » ٠
بیگمان خداوند بس شنوا و بینا است. (نه ستی از او پنهان و نه کاری از او نهان میماند).
این دگرگونی در ساختارها همخوان و هماوا با معانی و مفاهیم تعبیر است و با ترازوی آرایههای دقیق و حساس سخن قابل سنجش و ارزیابی است. تسبیح و تقدیس اوج میگیرد و به ذات خداوند سبحان رو میکند، و بیان هدف از معراج با نصّ از سوی خدای بزرگوار نازل میگردد، و توصیف با شنیدن و دیدن به صورت خبر از جانب ایزد دادار درمیرسد، و این ساختارهای مختلف در یک آیه گرد میآید تا با دقت هرچه بیشتر معانی و مفاهیم خود را برسانند.
*
معراج نشانهای از نشانههای عظمت و قدرت یزدان است. معراج کوچ شگفتی برابر مقیاس و معیار عادی و معمولی انسانها است. مسجدالاقصی پایانه سفر زمینی است. مسجدالاقصی مرکز سرزمین مقدسی استکه یزدان بنیاسرائیل را در آنجا جایگزین کرده است، و سپس آنان را از آنجا بیرون رانده است. شیوه زندگی موسی و بنیاسرائیل در اینجا در جای مناسب روند سوره آمده است و با آیات زیر بیانگردیده است:
(وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلا (٢)
ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا (٣)
وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إسْرائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا (٤)
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولا (٥)
ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا (٦)
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا (٧)
عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا (٨)
ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و آن را رهنمود بنیاسرائیل کردیم (تا در پرتو آن از تاریکی جهل و کفر به سوی نور علم و ایمان راهیاب شوند. و بدیشان دستور دادیم) این که غیر ما را تکیهگاه و پشتیبان خود مسازید (و امور خویش را جز به ما مسپارید). ای فرزندان کسانی که با نوح (بر کشتی) سوار کردیم! (ما پدران شما را از غرقاب رهانیدیم. پس به شکرانه این که زادگان آن مومنانید و خویشتن را پیروان نوح میدانید، از خدا سپاسگزاری کنید؛ چرا که) نوح بنده بسیار سپاسگزاری بود (و شما نیز همچون گذشتگانتان او را قدوه خود کنید و بدو تاسی جوئید). در کتاب (تورات) به بنیاسرائیل اعلام کردیم که دوبار در سرزمین (فلسطین و دور و بر آن) تباهی میورزید و برتریجوئی بزرگی میکنید و طغیان و عدوان را به غایت، و ظلم و جور را به نهایت میرسانید. هنگامی که وعده نخستین آن دو فرارسد، بندگان پیکارجو و توانای خود را بر شما (میگماریم و) برانگیخته میداریم که (شما را سخت درهم میكوبند و برای به دست آوردنتان) خانهها را تفتیش و جاها را جستجو میکنند. این وعده (غلبه و انتقام، حتمی و قطعی و) انجام پذیرفتنی است. سپس (شما راه صلاح درپیش میگیرید و از فساد دست میکشید و آنگاه) شما را بر آنان چیره میگردانیم، و با اموال و فرزندان مدد و یاریتان میدهیم و تعداد نفراتتان را بیشتر (از دشمن) مینمائیم. (آنگاه بدیشان گفتیم: ای بنیاسرائیل) اگر نیکی کنید (و از خدا اطاعت نمائید) به خودتان نیکی میکنید (و سود آن در دنیا و آخرت به خودتان برمیگردد) و اگر بدی کنید (و از فرمان خدا سرکشی نمائید) به خودتان بدی میکنید. و هنگامی که وعده دوم (مجازات و عقاب فسادتان) فرامیرسد (دشمنانتان را نیرو بخشیده و بر شما مسلط میگردانیم) تا شما را بدحال (و پریشان روزگار) سازند (و گرد غم و اندوه بر چهرههایتان بپاشند) و داخل مسجد (الاقصی) گردند، همانگونه كه در دفعةه اول بدان داخل شدند (و بار دیگر به تخریب بیتالمقدس دست یازند) و بر هرکه و هرچه دست یابند بکشند و درهم کوبند. امید است پروردگارتان (بعد از بار دوم نیز اگر توبه کردید و از تباهکاریها و ستمکریها برگشتید) به شما رحم کند (و شما را ببخشاید)، و اگر هم (به زشتیها و پلشتیها) برگردید، ما هم (به مجازات و کیفرتان در همین جهان) برمیگردیم، و دوزخ را (هم در آن جهان) زندان تنگ کافران (چون شما) میکنیم.
این حلقه از زنجیره تاریخ زندگی بنیاسرائیل در قرآن جز در این سوره ذکر نمیگردد. این حلقه بیانگر پایان کار بنیاسرائیل استکه بدینجا کشیده است و چنین گردیده است، و شکوه ایشان بدین شکل درآمده است. این حلقه پرده از رابطه مستقیم نابودی ملتها و ظهور فساد در میانشان برمیدارد، و هماهنگی با سنت خدا را میرساندکه پس اندکی در همین سوره از آن جنت خواهد شد. این هم چنین استکه هرگاه خداوند مقدر فرمرد اهالی شهری را نابود کند، تباهی و فساد افراد خوشگذران آنجا را سبب نابودی آنان میگرداند.
سخن در این حلقه از زنجیره داستان با یادی ازکتاب موسی - تورات - و با بیم دادن بنیاسرائیل، و ایشان را به یاد نیای پیشينشان نوح آن بنده بس سپاسگزار خداوند غفور، و به یاد سائر آباء و اجداد دیگرشان، آن کسانیکه با نوح درکشتی بودهاند آغاز میگردد. معلوم است درکشتی هم جز مومنان با نوح نبودهاند:
(وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلا ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا ).
ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و آن را رهنمود بنیاسرائیل کردیم (تا در پرتو آن از تاریکی جهل و کفر به سوی نور علم و ایمان راهیاب شوند. و بدیشان دستور دادیم) این كه غیر ما را تکیهگاه و پشتیبان خود مسازید (و امور خویش را جز به ما مسپارید). ای فرزندان کسانی که با نوح (بر کشتی) سوار کردیم! (ما پدران شما را از غرقاب رهانیدیم. پس به شکرانه این که زادگان آن مومنانید و خویشتن را پیروان نوح میدانید، از خدا سپاسگزاری کنید؛ چرا که) نوح بنده بسیار سپاسگزاری بود (و شما نیز همچون گذشتگانتان او را قدوه خود کنید و بدو تاسی جوئيد).
آن بیم دادن و این یادآوری کردن مصداق وعدهای استکه روند سوره پس از اندکی آن را دربر میگرد. و آن اینکه خداوند قومی را عذاب نمیرساند تا وقتی که پیغمبری را به سویشان نفرستد و بدیشان تذکر ندهد.
هدف نخستین از دادنکتاب به موسی آشکارا بیان میشود:
( هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلا) .
آن را رهنمود بنیاسرائیل کردیم (تا در پرتو آن از تاریکی جهل و کفر به سوی نور علم و ایمان راهیاب شوند. و بدیشان دستور دادیم) این که غیر ما را تکیهگاه و پشتیبان خود مسازید!.
نباید بر غیر خدای یگانه تکیهکنند، و نبایدکه به سوی چیزی وکسی جز خدای یگانه روکنند. هدایت این است، و ایمان این است. شخصیکه غیر از خداکسی را تکیهگاه خود سازد نه ایمان آورده است و نه راهیاب گردیده است.
خداوند ایشان را به نام پدرانشان مخاطب قرار میدهد، آن پدرانیکه خدا ایشان را همراه با نوح سوار کشتیکرده است، و آنان چکیده بشریت در زمین در روزگاران پیغمبر نخستین بودهاند. ایشان را با این حسب و نسب مخاطب قرار میدهد تا به یاد آنان بیاوردکه خدا بوده استکه پدران پیشین شما را همراه با نوح نجات ورهائی بخشیده است، نوحي که بنده بس سپاسگزار الهی بوده است. همچنين ایشان را بدین حسب و نسب کهن و با ایمان برگرداند.
نوح را با صفت عبودیت میستايد به خاطراین معنی و معنی دیگریکه هماهنگ و هماواکردن صف پیغمبران برگزیده و اظهار و ابراز آن است، بهگونهایکه شیوه هماهنگی قرآنی در فضا و روند این سوره است.
یزدان جهان در آنکتابیکه به موسی عطاءکرده است تا راهنما و رهنمود بنیاسرائیلگردد، به بنیاسرائیل خبر داده است آنچه راکه بر ایشان نوشته استکه هلاک و نابود کردن ایشان به سبب تباهی و فسادشان است. تکرار این هلاک و نابودی در دو بار به سبب تکرار اسباب و علل هلاک و نابودی است، اسباب و عللی که همان اعمال و افعال ایشان است. خداوند بنیاسرائیل را تهدید میکندکه هر باركه آنان به تباهی و فساد در زمین برگردند، همچون هلاک و نابودی را دیگر باره مییابند، این هم برای تصدیق سنت و قانون یزدان استکه جاری و ساری میشود و تخلفناپذیر است.
( وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إسْرائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا) .
در کتاب (تورات) به بنیاسرائیل اعلام کردیم که دوبار در سرزمین (فلسطین و دور و برآن) تباهی میورزید و برتریجوئی بزرگی میکنید وطغیان و عدوان را به غایب، وظلم وجور را به نهایت میرسانید.
این قضاوت به معنی خبر دادن از جانب خدا بدیشان است، خبر دادن از چیزیکه از ایشان سر میزند، برابر سرانجامیکه در علم خدا پیدا است، نه اینکه قضاوت قهری و جبری راجع بدیشان باشد و اعمال و افعالشان برابر چنین قهری و جبری سر برزند. چه خدا تباهی و فساد را برکسی واجب و قطعی نمیکند:
« قل إن الله لا یأمربالفحشاء » .
بگو(ای پیغمبر!) خداوند به كارزشت دستورنمیدهد. (اعراف/28)
بلکه خدا ميداند آنچه راکه خواهد شد، بدانگونهکه ميداند چه چيزی هماینک هست. چیزیکه وجود پیدا خواهدکرد - با قیاس به علم یزدان -انگار هم اکنون وجود دارد، هرچند همچون چیزی - با قیاس به علم انسان -هنوز معلوم نیست و روی نداده است و پرده از آن برداشته نشده است.
خداوند درکتابیکه به موسی داده است، درباره بنیاسرائیل خبر داده استکه آنان در زمین دو بار فساد وتباهی میورزند، و برسرزمین مقدس چیره میشوند و سیطره پیدا میکنند. هربارکهقدرت را درآنجا به دست میگیرند قدرت راوسیله فساد و تباهي میسازند، و خداوند بندگانی از بندگان خود را بر ایشان مسلط میفرماید، بندگانی که بر بنیاسرائیل چیره میگردند و به مقدسات آنان تعدی و تجاوز مینمایند و ایشان را سخت درهم میکوبند و دمار از روزگارشان برمیآورند:
«فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولا».
هنگامی که وعده نخستین آن دو فرارسد، بندگان پیکارجو و توانای خود را بر شما (میگماریم و) برانگیخته میداریم که (شما را سخت درهم میكوبند و برای به دست آوردنتان) خانهها را تفتیش و جاها را جستجو میکنند. این وعده (غلبه و انتقام، حتمی و قطعی و) انجام پذیرفتنی است.
این وعده نخستین است: در سرزمین مقدس چیره میشوند، و قدرت و شوکت و سلطه و قوت پیدا میکنند، و بدین خاطر در آنجا فساد و تباهی میورزند. خداوند بندگانی از میان بندگان خود را برمیانگیزدکه دارای جرات و شهامت زیاد و قوت و قدرت فراوانند، و سخت میتازند و یورش میبرند و شهرها و نواحی را آزاد میسازند، و بامدادان و شامگاهان به بیشرمی و پردهدری میپردازند، و هرکه و هرچه در آنجاها باشد آن را لگدکوب و پایمال میگردانند، بدون اینکه هول و هراسی داشته باشند:
( وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولا).
این وعده (غلبه و انتقام، حتمی و قطعی و) انجام پذیرفتنی است.
این وعده تخلف ناپذیر است و دروغ نیست.
این وضع ادامه پیدا میکند تا آن زمانکه از یک سو بنیاسرائیل از مصائب و بلاهای مغلوب بودن و مقهور شدن و خواری بردن به ناله و افغان درمیآیند و به سوی پروردگار خود برمیگردند و توبه میکنند، و به اصلاح حال و احوال خود میپردازند و از این مصائب و بلاها درس عبرت میگیرند، و از دیگر سو فاتحان تكبر میورزند و خودبزرگ بینی میکنند، و قدرت و شوکتشان ایشان را مغرور میکند وگول میزند، و آنان نیز علم طغیان برمیافرازند و بر دیگران گردن میافرازند و در زمین به فساد و تباهی میپردازند. بدین هنگام خدا چرخه زمان را ميگرداند و مغلربان را بر غالبان چیره میگرداند، و مستضعفان را بر مستکران پیروز میسازد:
(ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا ).
سپس (شما راه صلاح درپیش میگیرید و از فساد دست میکشید و آنگاه) شما را بر آنان چیره میگردانیم، و با اموال و فرزندان مدد و یاریتان میدهیم و تعداد نفراتتان را بیشتر (از دشمن) مینمائیم.
سپس داستان از نو تكرار میگردد!
پیش از اینکه روند قرآنی بقیه پیشگوئی راستین و وعده انجام پذیرفتنی را به پایان ببرد، قانون کار و پاداش را مقرر میدارد:
(إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ).
(آنگاه بدیشان گفتیم: ای بنیاسرائیل!) اگر نیکی کنید (و از خدا اطاعت نمائید) به خودتان نیکی میکنید (و سود آن در دنیا و آخرت به خودتان برمیگردد) و اگر بدی کنید (و از فرمان خدا سرکشی نمائید) به خودتان بدی میکنید.
این قانونی استکه در دنیا و آخرت تغییرپذیر نیست. قانونی استکه همه اعمال انسان را به خود او ميدهدد و به حساب خود او میگیرد، و همه ثمرات و نتائج افعال را به خود انسان برمیگرداند و به خود او میرساند. پاداش و پادافره را ثمره و نتیجه طبیعی عمل میگرداند. ثمره و نتیجه از عمل حاصل میگردد و در پرتو عملکیفیت پیدا میکند ودگرگون میشود، و انسان را مسوول خویشتن میسازد. انسان اگر خواست به خویشتن خوبی میكند، واگر خواست به خویشتن بدی میکند. پس انسان نبایدکسی جز خود را سرزنش نماید وقتیکه سزا و جزائی بدو میرسدکه خودش سزاوار آن است.
وقتیکه این قانون مقرر میگردد، روند قرآنی به پیش میرود و پیشگوئی راستين را تکمیل میکند:
(فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا)
و هنگامی که وعده دوم (مجازات و عقاب فسادتان) فرامیرسد (دشمنانتان را نیرو بخشیده و بر شما مسلط میگردانیم) تا شما را بدحال (و پریشان روزگار) سازند (و گرد غم و اندوه بر چهرههایتان بپاشند) و داخل مسجد (الاقصی) گردند، همانگونه که در دفعه اول بدان داخل شدند (و بار دیگر به تخریب بیتالمقدس دست یازند) و بر هرکه و هرچه دست یابند بکشند و درهم کوبند.
روند قرآنی فسادها و تباهیهائی را حذف میکندکه بنیاسرائیل پس از پیروزی و دستیابی مجدّد بدانها دست مییازند، و به ذکر پیشین آنها بسنده میکند:
« لَتُفْسِدُنَّ فِي الأرْضِ مَرَّتَيْنِ ».
دوبار در سرزمین (فلسطین و دور و بر آن) تباهی میورزید.
ولی چیزی را ثبت و ضبط میکندکه درمرتبه دوم آن را بر ایشان چیره و مسلط میگرداند:
( فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ) ٠
و هنگامی که وعده دوم (مجازات و عقاب فسادتان) فرامیرسد (دشمنانتان را نیرو بخشیده و بر شما مسلط میگردانیم) تا شما را بدحال (و پریشان روزگار) سازند (و گرد غم و اندوه بر چهرههایتان بپاشند).
این عذاب و عقاب به سبب عذاب و عقابی استکه اینان در حق آنان روا داشتهاند. عذاب و عقابی بر سر آنان آوردهاندکه درونشان را به طورکلی از خشم و غضب لبریزکرده است، تا بدانجاکه از درونشان به بیرونشان سرریز نموده است و بر رخسارههایشان دویده است. یا اینکه این عقاب و عذاب بدان خاطر است که اینان به چهرههای آنان بدیها و خواریها رسانیدهاند و هم اینک همان بدیها و خواریا را به چهرههایشان میرسانند و رسوایشان میدارند. به مقدسات توهین روا میدارند و با آبرویشان بازی میکنند:
« وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ » ٠
و داخل مسجد (الاقصی) گردند، همانگونه که در دفعه اول بدان داخل شدند (و بار دیگر به تخریب بیتالمقدس دست یازند).
بر هرچه چیره شوند آن را نابودکنند. اموال و دارائیها را و خانهها وکاشانهها را ویران سازند:
(وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا ) ٠
و بر هرکه و هرچه دست یابند بکشند و درهم کوبند. این هم شکلی از ویرانگری فراگیرکاملی استکه بر هر چیز سرکشی میکند، و چیزی را برجای باقی نمیگذارد.
این پیشگوئی راست درآمد و این وعده وقوع پیداکرد. خدا مردمانی را بر بنیاسرائیل چیره و مسلط فرمودکه نخستین باز بنیاسرائیل ایشان را مغلوبکرده و درهم شکسته بودند. بعدا کسانی را بر ایشان پیروزگردانید که آنان را در زمین پراکنده و آواره کردند، و ملک و مملکت ایشان را در آنجا درهمکوبیدند و ویرانکردند. قرآن نژادکسانی را روشن نفرموده استکه خدا آنان را بر بنیاسرائیل مسلط و چیره نموده است. چون تصریح به نژادشان چیزی بر عبرت نمیافزاید، و در اینجا هم عبرت مورد نظر است، و هدف بیان پیاده شدن قانون و سنت خدا درباره مردمان است.
روند قرآنی بر پیشگوئی راستين و وعده انجام پذیرفتنی پیرو میزند و میفرمایدکه این ویرانی و خرابی و هلاک و نابودی چهبسا راهی به سوی رحمت و مهربانی باشد:
(عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ) ٠
امید است پروردگارتان (بعد از بار دوم نیز اگر توبه کردید و از تباهکاریها و ستمگریها برگشتید) به شما رحم کند (و شما را ببخشاید).
اگر از این ویرانی و خرابی و هلاک و نابودی درس عبرتگرفته باشید.
امّا اگر بنیاسرائیل به تباهکاری در زمین برگردند،کیفر و سزایشان آماده است و قانون و سنت الهی هم پیاده و
اجراء میگردد:
« وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا » .
و اگرهم (به زشتیها و پلشتیها) برگردید، ما هم (به مجازات وکیفرتاندرهمین جهان) برمیگردیم.
بنیاسرائیل به تباهکاری برگشتند، خدا هم مسلمانان را بر ایشان مسلط کرد. مسلمانان آنان را از سراسر جزیرةالعرب بیرون راندند. سپس دگر باره به تباهکاری پرداختند، و خدا هم بندگان دیگری را بر ایشان پیروز و چیرهگرداند، تا زمان معاصر فرارسید و خدا «هیتلر» را بر آنان مسلط و چیرهکرد ... امروزه نيز بنیاسرائیل به تباهكاری برگشتهاند، و تحت عنوان «اسرائیل« به فساد پرداختهاند و به عربهاکه صاحبان زمینند واویلاها و بلاها رساندهاند. قطعاً یزدان جهان بر آنانکسانی را چیره میگرداندکه بدیشان بدترین عذاب ر عقابه را ميرسانند، تا وعدة حتمی و قطعی خدا صدق پیداکند، و موافق با قانون وسنتی شودکه تخلفناپذیر است ... فردا برای بینندگانش نزدیک است!
روند قرآنی آیه را پایان میدهد با ذکر فرجام و سرنوشتکافران درآخرت، چراکه میان سرنوشت تباهکاران و سرنوشتکافران همشکلي و همگونی است:
(وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا ).
و دوزخ را(هم درآن جهان) زندانتنگ کافران (چون شما) میکنیم.
دوزخ ایشان را محاصره میکند وکسی از آنان نمیتواند بگریزد، وکسی نمیتواند ازآن خارج شود و برود.
روند قرآنی ازاین حلقه تاریخ زندگانی بنیاسرائیل، و سخنگفتن ازکتابیکه خدا به موسی داده است تا بنیاسرائیل در سایه آن راهیاب شوند، ولی از آن سود نبردند و راهیاب نگشتند، و بلکهگمراه شدند و هلاک گردیدند، صحبت را به پایان میبرد و به قرآن میپردازد، قرآنیکه به راهی رهنمود میکندکه درستتر و استوارتر است:
(إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا
وَأَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ).
این قرآن (مردمان را) به راهیرهنمود میکند که مستقیمترین راهها (برای رسیدن به سعادتدنیا و آخرت) است، و به مومنانی که (برابر دستورهای آن) کارهای شایسته و پسندیده میکنند، مژدهمیدهد که برای آنان (در سرای دیگر) پاداش بزرگی (به نام بهشت) است.
«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ » .
این قرآن (مردمانرا)به راهی رهنمود میکندکه مستقیمترین راهها (برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت)است.
بدینگونه مطلق دربارهکسانیکه ایشان را راهیاب میگرداند، و درباره چیزیکه ایشان را به سوی آن رهنمود مینماید و فرامیخواند. بدین خاطر هدایت قومها و نسلهائی را فرامیگیردکه رها از بند حدود و ثغور زمان و مکانند، وآنچه ایشان را به سوی آن رهنمود و فرامیخواند مشتمل بزهر برنامهای و هر راهی، و هر خیر و صلاح استکه انسانها در هر زمانی و در هر مکانی بدان راهیان میگردند.
این قرآن مردمان را به راهی رهنمود میکندکه مستقمترین و استوارترین راه در سر و ساماندهی و هماوائی میان پیدا و ناپیدا و بیرون و درون انسان، و میان حواس و شر و رفتار و سلوک او، و میان عقیده وعملاو است. همه این چیزها هم بهدستاویز محکمي قرآن نام بسته شده استکهگسیخته نمیگردد، آن دستاویز محکمیکهگرچه مستقر در زمین و جهان فرودین است، ولی متوجّه اعلیعلّیّین و جهان برین است.کار عبادت است، هرگاه انسانکار خود را برای یزدان انجام دهد، هرچندکه این کار برای بهرهمندی و لذت از زندگی باشد.
این قرآن مردمان را به راهی رهنمود میکندکه مستقيمترین و استوارتریق راه در جهان عبادت است. چراکه این قرآن میان وظائف و تکالیف و میان تاب و توان، موازنه و مطابقه برفراز میکند. وطائف و تکالیفی برای انسان تعیین و بر او تحمیل نمیکندکه وی را خسته و درماندهکنند و ناامید از انجام آنها شود. بدانگونه هم سهل و ساده نمیگیردکه سهلانگاری و بیشرمی پخش و پراکندهگردد. بلکه از میانهروی و اعتدال، و از حدود و ثغور تحمّل و اقتدار درنمیگذرد.
این قرآن مردمان را به راهی رهنمود میکندکه مستقیمترین و استوارترین راه روابط آدمیزادگان و تماس یک با دیگری در میان خودشان، به صورت: افراد و اشخاص،گروهها و دستهها، حکومتها و ملتها، و دولتها و نژادها است. این روابط و تماسها را نیز - پایههای استوار و پایداری بنیاد مینهدکه متاثر از رای و نظر و هوا و هوس نمیگردد، و همراه با دوستی و دشمنی بدین سو و بدان سو نمیچرخد وکج و راست نمیشود، و مصالح و اهداف در آن دخل و تصرف نمیکند. پایههائی استکه خداوند بس دانا و بس آگاه از احوال و اوضاع بندگانش آنها را استوار و پایدار برآورده است و برجای داشته است، آن خداوندگاری که از هرکسی داناتر و آگاهتر از سرشت آفریدگان خود است، و بهتر میداندکه در هر سرزمینی، و در میان هر نسل و نژادی، چه چیزی سزاوار بندگان و سازگار با هستی ایشان است. قرآن مردمان را به راهی رهنمود ميکندکه مستقمترین و استوارترین راه در نظام و سیستم حکومتی، در نظام و سیستم اقتصادی، در نظام و سیستم اجتمائی، و در نظام و سیستم ارتباطات و معاملات جوامع بینالمللی است، نظام و سیستمیکه درخور شان و مقام انسان است.
این قرآن مردمان را به راهی رهنمود میکندکه مستقیمترین و استوارترین راه در پذیرش و سازش همه آئینهای آسمانی، و در پیوند و ارتباط همه آنها با یکدیگر، و در تیم و احترام پیروان ادیان الهی برای مقدسات همدیگر است. در این هنگام استکه همه انسانها با همه آئینهای آسمانیایکه دارند در صلح و صفا و وفاق ووفا بسرخواهند برد.
«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ » .
این قرآن (مردمان را) به راهیرهنمود میکند که مستقیمترین راهها(برای رسیدنبه سعادتدنیا و آخرت) است.
« وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا وَأَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا»
و به مومنانی که (برابر دستورهای آن) کارهای شایسته و پسندیده میکنند، مژده میدهد که برای آنان (درسرای دیگر) پاداش بزرگی (به نام بهشت) است. و (به مومنان مژده میدهد به) این که برای کسانی که به قیامت ایمان نمیآورند، عذاب دردناکی آماده کردهایم.
این قانون اصیل و پایداری درکار و پاداش است. قرآن بر ایمان وكر نیک بنیان خود را بنیاد مینهد. هیچگونه ایمانی بدونکار وجود ندارد، و هیچگونهکاری بدون ایمان در میان نیست. چون اولی، یعنی ایمان بدونکار، قطع شده و دنباله بریده است و به تمام وکمال خود نرسیده است. و دوم، یعنیکار بدون ایمان،گسیخته و بریده است وتکیهگاه و پشتوانهای ندارد. با هردو تای ایمان وكار استکه زندگی در راهی حرکت میکندکه مستقمترین و استوارترین راهها است ... و در پرتو هر دو تای ایمان وكار استکه رهنمون و رهنمود با این قرآنحاصل میگردد.
کسانیکه با رهنمون و رهنمود این قرآن راهیاب نیشوند، آنان به هوا و هوس انسان واگذار میگردند. انسان شتابگریکه نمیداند چه چیز بدو سود میرساند و چه چیز بدو زیان میرساند، و انسانیکه نمیتواند جلو احساسات و انفعالات خود را بگیرد هرچندکه آن احساسات و انفعالات شرّ و بلای او را به دنبال داشه باشد:
وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلا (١٢)
وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا (١٣)
اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا (١٤)
مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا (١٥)
وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا (١٦)
وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا (١٧)
مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا (١٨)
وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا (١٩)
كُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا (٢٠)
انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلا (٢١)
ما شب و روز را دو نشان (دال بر بودن یزدان و قدرت فراوان گردانده جهان) قرار دادهایم. نشان شب را محو (تاریکی) گرداندهایم (تا در آن بیاسائید) و نشان روز را تابان کردهایم تا (در آن به تلاش و کوشش بپردازید و) از فضل پروردگارتان بهرهمند گردید (و در پرتو پیاپی آمدن شبها و روزها) شماره سالها و حساب (امور زندگی خود) را بدانید. و ما هر چیزی را دقیقاً (برای هدف و کاری، معین و) مشخص ساختهایم (و جهان را از روی نقشه و حساب و کتاب آفریده و به کار انداختهایم). ما اعمال هر کسی را (همچون گردنبند) به گردنش آویختهایم (و او را گروگان کردار و عهدهدار رفتارش ساختهایم) و در روز قیامت کتابی را (که کارنامه اعمال او است) برای وی بیرون میآوریم که گشوده به (دست) او میرسد. (در آن روز بدو گفته میشود:) کتاب (اعمال) خود را بخوان (و سعادت یا شقاوت خویش را بدان). کافی است که خودت امروز حسابگر خویشتن باشی. (چه مسائل روشن است و نیازی به شاهد و حسابرس دیگری نیست). هرکس (به راه حق) هدایت یابد، راهیابیش به سود خودش است، و هرکس (از راه حق) گمراه شود، گمراهیش به زیان خودش است. و هیچ کسی بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد (و به جرم دیگری کیفر داده نمیشود). و ما (هيچ شخص و قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر این كه پیغمبری (برای آنان مبعوث و) روان سازیم. هرگاه بخواهیم شهر و دیاری را نابود گردانیم، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آنجا را سردار و چیره میگردانیم، و آنان در آن شهر و دیار به فسق و فجور میپردازند (و به مخالفت با دستورهای الهی برمیخیزند)، پس فرمان (وقوع عذاب) بر آنجا واجب و قطعی میگردد و آنگاه آن مکان را سخت درهم میكوبیم (و ساکنانش را هلاک میگردانیم). و چه بسیارند مردمانی که در قرون و اعصار بعد از نوح میزیستهاند و ما آنان را (طبق همین سنت، به سبب تمرد و سرکشیشان) نابود گرداندهایم. (مثل: خود قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم فرعون.) همین کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بدانها بینا است (و لذا هیچگونه کاری از دید او مخفی، و بیسزا و جزا نمیماند). هرکس که دنیای زودگذر (این جهان) را بخواهد (و تنها برای زندگی آن کار کند)، آن اندازه که خود میخواهیم و به هرکس که صلاح میدانیم، هرچه زودتر در دنیا بدو عطاء خواهیم کرد. به دنبال آن، دوزخ را بهره او میکنیم که به آتش آن میسوزد، در حالی که (به سبب کارهائی که در دنیا کرده است) مورد سرزنش است و (از رحمت خدا) رانده و مانده است. و هرکس که (دنیای جاودانه) آخرت را بخواهد و برای (فراچنگ آوردن) آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، در حالی که مومن باشد، این چنین کسانی، تلاششان بیسپاس (و بیاجر) نمیماند. و ما هریک از اینان (که آخرت طلبانتد) و از آنان (که دنیاپرستانند، در این جهان) از بخشایش پروردگارت (بهرهمند میگردانیم و) کمک میرسانیم و (کافر و مومن را بر این خوان یغما مینشانیم. چرا که در صورت رعایت اسباب و علل،) بخشایش پروردگارت هرگز (از کسی بازداشته نشده است و از او) ممنوع نگشته است. ببین چگونه برخی (از مردمان) را بر برخی دیگر (در همین دنیای ناچیز، به سبب تفاوت کوشش و تلاششان) برتری دادهایم و (یکی را شاه، دارا، دانا، ... و یکی را نوکر، نادار، نادان ... کردهایم. و امّا بدان که در دنیای مهم و ارزشمند) آخرت، درجات بزرگتر و برتریها سترگتر است (و تقاوتها و فاصلهها بیشتر است؛ چرا که آنجا سرای جاویدان است و بهشت و درجات عظیم آن در میان است. پس ای انسان! برای آن به مسابقه بپرداز و شبانهروز بکوش).
آن قانون جهانیایکه بر شب و روزحاکم است، تلاش وکوشش مردمان برایکسب وكار، آگاهی و اطلاع از سالها و حساب وکتاب کارها، خیر و شریکه انسان به دست میآورد و سزا و جزائیکه به خیرو شر او تعلق میگیرد، عواقب هدایت و ضلالت، مسوولیت فردی و شخصی بودن بدان علتکه هیچکسی بارگناه دیگری را بردوش نمیکشد، وعده خدا مبنی بر اینکه عذاب و عقابی به قومی نمیرساند تا پیغمبری را به میانشان گسيل میدارد، قانون و سنت خدا در اینکه اهالی شهرها را وقتی نابود میکند که افراد دارا و خوشگذران وشهوتران آنجاها به فسق و فجور بپردازند، فرجام و سرنوشتکسانیکه جویا و خواهان دنیای زودگذرند، فرجام و سرنوشتکسانیکه عاشق و طالب آخرت هستند، چیزیکه خدا بدینان و بدانان دردنیا وآخرت میبخشد و میرساند ... همه اینها بدان قانون جهانی حاکم بر شب و روز ارتباط و پیوند دارند، و همه اینها برابر آن قانون ثابت و استوار، و همگام با آن سنتهائی که تغییر و تبدیل نمیپذیرند، و هماهنگ و هماوا با نظم و نظامیکه خلل نمیپذیرد ودگرگون نمیشود، راه میسپرند. چههیچ چیزی ازاینها ناسنجیده نیستوبه گزاف سر از عدم برنیاورده است.
(وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلا)
ما شب و روز را دونشان (دال بر بودن یزدان و قدرت فراوان گرداننده جهان) قرار دادهایم. نشان شب را محو (تاریکی) گرداندهایم (تا در آن از فضل پروردگارتان بهرهمند گردید (ودر پرتو پیای آمدن شبها و روزها) شماره سالها و حساب (امور زندگی خود) را بدانید. و ما هر چیزی را دقیقاً (برای هدف و کاری، معین و) مشخص ساختهایم (و جهان را از روی نقشه و حساب و کتاب آفریده و به کار انداختهایم). شب و روز دو نشان بزرگ دال بر وجود یزدان و قدرت فراوانگرداننده جهان هستند و اشاره دارند به دقت قانونیکه یک بار هم خلل بدان رو نمیکند و رخنهای در آن نمیافتد، و یک بار هم ازکار بازنمیایستد و تعطیل نمیگردد، و شب و روزگار میکند و سستی نمیشناسد. پس مقصود از محو مذکور در اینجا باید چه باشد، در جائیکه نشان شب پیوسته باقی است بدانگونهکه نشان روز همیشه درمیان است! چنین به نظر میرسد - خدا هم بهتر میداند - مقصود از این محوکردن تاریکی شب استکه همه چیز در آن پنهان ونهان میشود وهمهحرکتهاوشبحها درآن سکونو سكوت میپذیرد ... وقتیکه شب با روشنائی روز و با حرکت زندهها و چيزها مقایسه میگردد، انگار محو گردیده است. و انگار روز نیز خودش تابان با نوری استکه همه چیز را در روز برای دیدگان روشن و آشکار مینماید.
این محو شب، و ظهور روز بدان خاطر است:
(لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ ).
تا از فضل پروردگارتان بهرهمند گردید (و در پرتو پیاپی آمدن شبها و روزها) شماره سالها و حساب (امور زندگی خود) را بدانید.
شب برای استراحت و آسایش و آرامش است، و روز برای تلاس وکوشش وکسب وكار و انجام امور و وظاف است. از روی جداگانگي شب و روزهم مردمان شماره سالها، و حساب وکتاب وعدهها و فصلها و معاملهها را ميدانند.
(وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلا) .
و ما هر چیزی را دقیقاً (برای هدف و کاری، معین و) مشخص ساختهایم (و جهان را از روی نقشه و حساب و کتاب آفریده و به کار انداختهایم).
هیچ چیزی و هیچکاری درگستره این هستی به تصادف و بهگزاف حواله نشده است و واگذار نگردیده است. دقت قانونیکه شب و روز را میگرداندگویای دقت تدبیر و تفصیل است، و این دقت بر آن قانونگواه و رهنمون است.
در پرتو همین قانون دقیق جهانی استکهکار و پاداش ارتباط پیدا میکند و پیوند مییابد.
« وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا ».
ما اعمال هر کسی را (همچون گردنبند) به گردنش آویختهایم (و او را گروگان کردار و عهدهدار رفتارش ساختهایم) و در روز قیامت کتابی را (که کارنامه اعمال او است) برای وی بیرون میآوریم که گشوده به (دست) او میرسد. (در آن روز بدو گفته میشود:) کتاب (اعمال) خود را بخوان (و سعادت یا شقاوت خویش را بدان). کافی است که خودت امروز حسابگر خویشتن باشی. (چه مسائل روشن است و نیازی به شاهد و حسابرس دیگری نیست).
طائر و پرنده هر انسانی اعمالی استکه برای او به طیران و پرواز درمیآید. یعنی اعمالی استکه قسمت او میگردد. این نیزکنایه از چیزی استکه میکند. ملازم و همراه انسان ساختن اعمال و بهگردن انداختن افعال، به تصریرکشیدن ملازمت و همراهي اعمال با انسان، و جدا نشدن و دوری نگزیدن افعال از او است. این هم شیوهکار قرآن در امر مجسمکردن معانی و اظهار مفاهیم به صورت محسوس است. عمل انسان از انسان جدا نمیگردد و عقب نمیافتد، و انسان نمیتواند از آن شانه خالیکند و طفره برود و بگریزد. همچنین است تعبیر از بیرون آوردنکتاب اعمال و کارنامه افعال انسان به صورت باز وگشوده در روز قیامت. بدان عمل انسان را باز وگشوده و پیدا و آشکار به تصویر میزند، به گونهای که انسان نمیتواند آن را نهان و پنهان سازد، یا خود را از آن به تجاهل بزند یا در آن مغالطه کند. این معنی به صورت کتاب باز وگشودهای مجسم میگردد. این کار تاثیر ژرفتری در نفس وتاثیربیشتری در حس و شور دارد. مرغ خیال به پرواز درمیآید و خود را بدان پرندهایکه اعمال است میرساند و همچونکتابی را به شکل پرندهای مییابدکه از شدّت و حدّت روز سخت قیامت به هول و هراس افتاده است، روز سختیکه در آن نهانیها آشکار میگردد و پرده از رازها برمیافتد، و نیازی به گواه یا حسابرس نیست:
(اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا ).
(در آن روز بدو گفته میشود:) کتاب (اعمال) خود را بخوان (و سعادت یا شقاوت خویش را بدان). کافی است که خودت امروز حسابگر خویشتن باشی، (چه مسائل روشن است و نيازی به شاهد و حسابرس دیگری نیست).
قانونکار و پاداش، بدان سنت دقیق جهانی ارتباط و پیوند پیدامیکند:
« مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى».
هرکس (به راه حق) هدایت یابد، راهیابیش به سود خودش است، و هرکس (از راه حق) گمراه شود، گمراهیش به زیان خودش است.وهیچ کسی بارگناه دیگری را بر دوش نمیکشد (و به جرم دیگری کیفر داده نمیشود).
مسوولیت، مسوولیت فردی و شخص است. مسوولیتی استکه هرکسی را به نفس خودش مرتبط میسازد؛ اگر راهیاب شود به سود خود راهیاب میشود، و اگرگمراهگردد به زیان خودگمراه میگردد. هچکسی بارگناه دیگری را بر دوش نمیکشد، و هیچ کسی بارگناه دیگری را کم و سبک نمیسازد. از هر کسی تنها از اعمال خودش پرسیده میشود، و هرکسی در برابرکار خودش پاداش داده میشود، و هيچ دوست صمیمیای از دوست صمیمی خود نمیپرسد.
مرحمت خدا خواسته استکه انسان را در برابرآیهها و نشانههای جهانی پراکنده در صفحات کتاب هستی مواخذه نفرماید، و انسان را در برابر عهد و پیمان سرشتیای مواخذه نکند، عهد و پيمانیکه از آدمیزادگانگرفته است، بدانگاهکه فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (در طول قرون و اعصار) پدیدارکرده است.
خداوند پیغمبران را به سوی آدمیزادگان ارسال میفرماید تا بیمدهنده و مژدهرسان باشند:
« وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا ».
و ما (هیچ شخص و قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر این که پیغمبری (برای آنان مبعوث و) روان سازیم.
این هم مرحمت خدا است در حق بندگانکه ایشان را عذاب و عقاب نرساند مگر اینکه قبلا عذرایشان را با فرستادن پیغمبری به میان ایشان بخواهد، و آنان را با آئین آسمانی آشنا سازد.
این چنین قانون خدا در نابودکردن شهرها وگرفتار كردن اهالی آنجاها به مصائب و بلاها پیاده میشود، و این قانون با قانون جهانی هماوا و هماهنگ میشود،
قانونیکه شب و روز را میگرداند و میچرخاند:
« وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا».
هرگاه بخواهیم شهر و دیاری را نابود گردانیم، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آنجا را سردار و چیره میگردانیم، و آنان در آن شهر و دیار به فسق و فجور میپردازند (و به مخالفت با دستورهای الهی برمیخیزند)، پس فرمان (وقوع عذاب) بر آنجا واجب و قطعی میگردد و آنگاه آن مکان را سخت درهم میكوبیم (و ساکنانش را هلاک میگردانیم).
مترفین درمیان هرملّتی، چین وطبقه بزرگان متنعمی هستندکه دارای اموال و چاکران و آسایش میباشند. به خوشگذرانی و تنآسائی و ریاست میپردازند، تا آنجا که پیکرهایشان میآماسد وگندیده میشود. در فسق و فجور و بیشرمی و بیحیائی میچرند، و ارزشها و مقدسات و بزرگواریها را به تمسخر و بازی میگیرند، و با دهانهای سگگون خود ناموسها و حرمتها را میآلایند. در این وقت اگرکسانی یافته نشودکه جلوی ایشان را بگیرند و بر چانههایشان بزنند، در زمین به فساد و تباهي میپردازند، و بزهکاریها و پلشتیها را در میان مردمان پخش و پراکنده مینمایند، و ارزشهای والائی را بیارج و بها میکنندکه ملتها جز با بودن آنها نمیتوانند زندگیکنند و زنده بمانند، و نباید جز برای آن ارزشهای والا زندگیکنند و زنده بمانند. بدین جهت ملتها از هم میپاشند و سست و ضعیف میگردند، و شادابی و سرزندگی خود را، و عناصر نيرو و توان خویش را، و اسباب و وسائل ماندگاری خویشتن را از دست میدهند. درنتیجه نابود میگردند و طومار حیات ایشان از صفحه وجود درهم پیچيده ميشود .
این آیه، هین سنت و قانون خدا را بیان میدارد. هر زمانکه خدا مقدر فرمایدکه شهری و دیاری نابود شود، به علت اینکه متوسل به اسباب و علل نابودی گردیده است، مثلاً اشخاص متنعم و خوشگذران و ثروتمند غرق در شهوات در آنجاها فراوان گریدهاند، و اهالی آن شهر و دیار ایشان را از میان خود نراندهاند و به مبارزه با ایشان نپرداختهاند و جلوی دستهایشان را نگرفتهاند، خدا همين اشخاصی را بر آنان مسلّط میگرداند و در آنجاها به فسق و فجور میپردازند، و مردمان آنجاها نیز بیبند و بار میشوند وگندیده و تباه میگردند، درنتیجه سنت و قانون خدا واجب میشود درباره ایشان پیادهگردد و تحقق پذیرد، و نابودی و هلاک گریبانگیرشان شود. لذا خود مردمان مسوول چیزی هستندکه بر سرشان میآید، زیرا جلوی دست همچون اشخاص متنعم و خوشگذران و ثروتمند غرق در شهوات را نگرفتهاند و بر دست ایشان نزدهاند، و نظام و سیستمی را اصلاح نکردهاندکه به چنین لاشخورهائی اجازه بودن و قدعلم کردن میدهد. چه خود بودن و قد علمکردن همچونکسانی سببگردیده استکه خدا آنان را بر همچون شهر و دیاری چیره گرداند. آنان هم در آنجاها فسق و فجور و تباهي و فسادکردهاند و آنجاها را بهگندنا کشاندهاند. اگر اهالی آن شهر و دیار راه همچون کسانی را میگرفتند، و بدیشان اجازه ظهور و خودنمائی در آنجاها را نمیدادند، سزاوار نابودی و هلاک نمیگردیدند، و خدا کسانی را بر آن شهرو دیار چیره نمیکرد تا فسق و فجور در آنجاها راه بیندازند و به تباهی و فساد بپردازند وساکنان آنجاها را به نابودی و هلاک بکشانند و دمار از روزگارشان برآورند.
اراده خدا در اینجا آن ارادهای نیست که بهگونه جبری و قهری سبب را پدید میآورد. بلکه نتیجه بر سبب مترتب میشود. آنکاریکهگریزی از آن نیست، زیرا قانون و سنت خدا بر آن رفته است و ساری و جاری گردیده است. نه اینکه خدا ایشان را به فسق و فجور بکشاند! بلکه خدا نتیجه طبیعی مترتب بر وجود اشخاص متنعم و خوشگذران و ثروتمند غرق در شهوات را پدیدار میگرداندکه فسق و فجور است. در اینجا مسوولیت اجتماعی نیز هویدا و پدیدار میآید. مسوولیتیکه همگان دارند وقتیکه میگذارند نظامها و سیستمهای فاسد و تباه تاثیرات خود را ببخشند و آثار پلشت وزشتی را پدید آورندکه گریزی از آنها نیست، و زمانیکه جلوی دست اشخاص متنعم و خوشگذران و ثروتند غرق در شهوات را ميگیرند تا نتوانند در شهر و دیارشان به فسق و فجور بپردازند، و درنتیجه فرمان یزدان برای تخریب شهر و دیارشان واجب و صادر شود و آنجاها را درهم کوبد و ویران و متلاشی سازد وکارشان را بسازد.
این سنت و قانون درباره پیشینیان پس از نوح ساری و جاریگردیده است، و قرنها به دنبال قرنها پیادهگردیده و تحقق پیداکرده است. هر زمانکه در میان ملتی بزهها وگناهها شائع و فراگیرگردیده است،کارشان به همچون سرنوشتی کشیده است و دمار از روزگارشان برآمده است. خدا از بزهها وگناههای بندگان خود آگاه است و کارهایشان را میبیند و بینا است:
« وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا».
و چه بسیارند مردمانی که در قرون و اعصار بعد از نوح میزیستهاند و ما آنان را (طبق همین سنت، به سبب تمرد و سرکشیشان) نابود گرداندهایم. (مثل: خود قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم لوط، قوم فرعون.) همین کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بدانها بینا است (و لذا هیچگونه کاری از دید او مخفی، و بیسزا و جزا نمیماند).
*
باید دانست کسانیکه میخواهند تنها برای این دنیا زندگیکنند، و به بالاتر از این زمینیکه روی آن زندگی میکند چشم نمیدوزند، خدا بهره ایشان را هروقت بخواهد در این جهان زودگذر میرساند. سپس در آخرت دوزخ در انتظار ایشان است، چون سزاوار آنان است.کسانی به چیز دورتری از این زمین نمینگرند، خویشتن را به لجن وگل و لای آن میآلایند، و درکثافات و پلشتیهای آن میالالند، و در آن همچون چهارپایان به لذت بردن و بهرهمند شدن میپردازند، و خود را در آن به شهوات و خواستها و کششهای دل میسپارند، و در راه به دست آوردن لذتهای زمینی مرتکبکارهائی میگردندکه ایشان را به دوزخ میکشاند:
(مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا) .
هرکس که دنیای زودگذر (این جهان) را بخواهد (و تنها برای زندگی آن کار کند)، آن اندازه که خود میخواهیم و به هرکس که صلاح میدانیم، هرچه زودتر در دنیا بدو عطاء خواهیم کرد. به دنبال آن، دوزخ را بهره او میکنیم که به آتش آن میسوزد، در حالی که (به سبب کارهائی که در دنیا کرده است) مورد سرزنش است و (از رحمت خدا) رانده و مانده است.
مذموم، یعنی سرزنش شده «ومبغوض خدا وفرشتگان و مردمان) است، به سببکارهائیکه مرتکبگردیده است. مدحور، یعنی رانده شده (و مطرود ازالطاف و به دور از مراحم خدا) است، چون به عذاب و عقاب گرفتار آمدهاست.
( وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا ).
و هرکس که (دنیای جاودانه) آخرت را بخواهد و برای (فراچنگ آوردن) آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، در حالی که مومن باشد، این چنین کسانی، تلاششان بیسپاس (و بیاجر) نمیماند.
کسیکه آخرت را میخواهد بایدکه برای فراچنگ آوردن آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، و وظائف مربوط بدان را انجام دهد، و رنجها و دردها و مسوولیتها و پیامدهای فراراه آن را به جان بپذیرد، و سعی وکوشش برای رسیدن بدان را بر ایمان استوار و پایدارکند. اینان هم با تمنا وکاشکی نیست. بلکه ایمان آن چیزی استکه در دل جایگزین شود و عمل آن را تصدیقکند. سعي وکوشش برای آخرت نیز شخص را ازلذائذ خوشدنیا محرومو بیبهره نمیسازد، بلکه چشم را به آفاق والاتری میدوزد و خیره میکند، و لذائذ و بهرهمندیهای این زمین یگانه هدف و مقصود نمیگردد. وقتیکه هدف اصلي آخرت شد، آنگاه چه مانعی استکه انسان از لذائذ و بهرههای پاک استفادهکند و زمام نفس خود را به دستگیرد و خویشتن را بپاید و بنده لذائذ و شهوات و اموال و اولاد ننماید.کسیکه جهان زودگذر را میخواهد، سرزنس شده و رانده، کارش به دوزخ میکشد، وکسیکه آخرت را میخواهد و برای رسیدن بدان سعی لازم و سزاوار آن را انجام میدهد به آخرت دسترسی پیدا میکند در حالیکه مورد سپاس و بزرگداشت قرارمیگیرد و در جهان والای فرشتگان حرمت وکرامت خواهد داشت، به پاداش تلاش بزرگوارانهایکه برای رسیدن به هدف بزرگی انجام داده است، وبه پاداش چشمدوختن به افق دوردست تابانی که داشته است.
زندگیکردن برای همین جهان، زندگی سزاوارکرمها و خزندهها و حشرهها و پشهها و مگسها و جانوران و چهارپایان است. ولي زندگیکردن برای آخرت، زندگی سزاوار انسانی استکه در پیشگاه خدا دارای ارزش و احترام است، خدائیکه او را آفریده است و سروسامان بخشیده است، وجان متعلّق به خود را در او به ودیعت نهاده است، جان آن رازی که او را به آسمان منتسب ميکند و برمیکشد، هرچندکه پاهای او بر زمین استقرار پذیرفته است.
البته هم اینان و هم آنان به عطاء و داده یزدان میرسند، چه آنکسانیکه دنیا را میخواهند و بدانان داده میشود، و چهکسانیکه آخرت را ميخواهند و بدان میرسند. عطاء و داده خدا راکسی نمیتواند ممنوع و قدغنکند و جلو آن را بگیرد. عطاء و داده خدا مطلق و بدون قید وبند است، و مشیّت خدا آن را متوجه هر
سوئیکه بخواهد میکند:
(كُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا) .
و ما هریک از اینان (كه اخرت طلبانند) و از آنان (که دنیاپرستانند، در این جهان) از بخشایش پروردگارت (بهرهمند میگردانیم و) کمک میرسانیم و (کافر و مومن را بر این خوانیغمامینشانیم. چرا که در صورت رعایت اسباب و علل،) بخشایش پروردگارت هرگز (از کسی بازداشته نشده است و از او) ممنوع نگشته است.
در همین جهان تفاوت مردمان در بهرهمندی از نعمتهای آن برحسب وسائل و اسباب و رویکردها و عملکردهای آنان، ملحوظ و محسوس است، هرچندکه جولانگاه این جهان تنگ است وگستره زمین آن محدود است. پس در جولانگاه فراخ و در درازنای دور و دراز زمان، مردمان باید تفاوت درجات ایشان چگونه باشد؟ راستی در آخرتکه سراسر این جهان بال پشهای نمیارزد باید تفاوت درجات مردمان چه اندازه و چگونه باشد؟
(انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلا ).
ببین چگونه برخی (از مردمان) را بر برخی دیگر (در همین دنیای ناچیز، به سبب تفاوت کوشش و تلاششان) برتری دادهایم و (یکی را شاه، دارا، دانا،... و یکی را نوکر، نادار، نادان ... کردهایم. و امّا بدان که در دنیای مهم و ارزشمند) آخرت، درجات بزرگتر و برتریها سترگتر است (و تفاوتها و فاصلهها بیشتر است؛ چرا که آنجا سرای جاویدان است و بهشت و درجات عظیمآن در میان است. پس ای انسان! برایآن به مسابقه بپرداز و شبانهروز بکوش).
کسیکه تفاوت راستین را میخواهد، وکسیکه برتری بزرگی را میطلبد، در آخرت است. درگستره مكانی فراخ، و در درازنای زمان فراوانی استکه کسی حدود و ثغورآن را جر خدا نمیداند. پس باید مسابقهدهندگان در راه آن مسابقه دهند و بر یکدیگر سبقتگیرند نه در راهکالاها و لذائذ ناچیز و زوالپذیر این جهان.
در میان عربها شبروی پیغمبر از مکه تا بیتالمـقدس را «اسـراء«، و شبروی آن بزرگوار از بیتالمقدس به کرانههائی از جهان بالا را «معراج« میگویند. اسراء و معراج هر دو در یک شب صورت گرفته است... در میان ما ایرانیان اسراء و معراج را «معراج« مینامند. (مترجم)
مراجعه شود به جزء اول (بقره/٢٧) و جزء نهم (اعراف/1٧٢) فی ظلال القرآن.
برگرفته از تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب، ترجمه مصطفی خرمدل