Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

در حديث قدسى خداوند ميفرمايد: "من عادى لي وليا فقد آذنته بالحرب" (صحيح بخارى)، يعنى: "كسي كه با دوست من دشمنى كند، من او را به مبارزه ميطلبم"

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره اعراف > تفسیر سوره اعراف از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرمدل

شماره مقاله : 750              تعداد مشاهده : 332             تاریخ افزودن مقاله : 2/7/1388

سوره اعراف 
 
این سوره‌، مكّي است‌، همچون سورۀ انعام‌. موضوع اساسی آن‌، موضوع قرآن مکّی است‌ که عقیده ا‌ست ... امّا برای پرداختن به این موضوع واحد، و ایـن مسألۀ بزرگ، جولانگاه هر یک از ایـن دو سوره بسی از یکدیگر دور و فراخ ا‌ست‌. اندازۀ گستره‌ای‌ که هر یک از این دو سوره در آن بدین موضوع یگانه و بدین مسألۀ سترگ می‌پردازد، بسیار با همدیگر متفاوت ا‌ست‌.

هـر سـوره‌ای از سـوره‌های قرآن دارای شخصیّت جداگانه‌، سیماهای جداگانه‌، برنامۀ ویژه‌، شیوۀ مشخّص‌، و جولانگاه خاصّ خویش در پرداختن بدین موضوع یگانه‌، و بدین مسألۀ بزرگ است‌.

هر سوره‌ای از سوره‌ها پیرامون موضوع و هدف ویژۀ خو‌د گرد می‌آید، آن‌گاه سیماهای جداگانۀ خویش را به خود مي‌گیرد، و راه‌های خاص خو‌د را در پیش می‏‎گیرد، و جولانگاه مخصوص خود را برای پرداختن بدین موضوع و پیاده ‌کردن این هدف می‌سپرد. کار و بار هر سـوره‌ای از سوره‌های قـرآن‌، از ایـن نظر، درست همچون‌ کار و بار نمونه‌های انسانها است‌. یزدان جهان هر یک از انسانها را به شکل و رنگ ویژه‌ای آفریده است و سرشت خاصّی بدو بخشیده است‌. هـر چند یکایک مردمان انسانند، امّا هر یک از آنـان دارای ویژگیهای انسانی و ساختار بدنی و رفـتار و کردار بشری خـاصّ خود است‌... با این وجود، همگان نمونه‌هائی ‌كاملًا جدا و گوناگونند. از یک سو دارای سیماهای بسیار نزدیک و شبیه به هم هسـتند، ولي از دیگر سو بیگانگیهای شگفتی در آنان است ‌که آن بـیگانگیها را جـز ویژگیهای هـمگانی بشری‌ گـرد نمی‌آورد.

بدین روال و بر این منوال‌، سوره‌های قران را پیش چشم داشته‌ام و یکایک آنها را این‌گونه دیده‌ام‌، و با یک یک آنها چنین زیسـته‌ام و نشست و برخاست کرده‌ام بلی پس از آن‌ که مدّتهای مـدید با تک تک سوره‌ها همنشینی نموده‌ام و با انها الفت پذ‌یرفته‌ام و خوی ‌گرفته‌ام‌، و بسیار و بسیار با هر یک از سـوره‌ها برابر سرشتی ‌که داشته‌اند، و راه‌هائی که سپرده‌اند، و سیماها و نشانه‌هائی ‌که در آنـها نـمایان گشـته‌اند و جلوه‌گر آمده‌اند، این‌گونه دیدگاهي نسبت به سوره‌ها پيدا کرده‌ام‌، و با ایـن چنین نگـاهی جمال دل‌آرای سوره‌ها را ورانداز نموده‌ام و سراپا محو سـیماهای فریبای آنها شده‌ام‌.

با توجّه بدین امر، من در سوره‌های قـرآن‌، به سبب گوناگونی نمونه‌ها، وفور نعمت می‏بینم، و به سبب همزیستی تنگاتنگ و استوار خو‌د با سوره‌ها، انس و الفت شگفتی می‌یابم‌، و به سبب گوناگونی سـیماها و تنوّع سرشتها و راه‌ها و شیوه‌ها و جلوه‌گاه‌های یکایک آنها، لذت میبرم و خوش می‌شوم‌.

هر یک از سـوره‌ها دوست هستند ... همۀ سوره‌ها دوستانند... همۀ آ‌نها همدم و انیس و عزیز و حبیب و شادی بخش و لذّت بخش هستند... همه و همۀ سوره‌ها، دل در کنار آنها مي‌آرامد، و در آنها انواع پویائی زیبا، و اقسـام تـازه‌ای از لذائـذ و خوشیهای دلربا، و انگیزه‌های گوناگو‌ن و تکان دهندۀ دلکش و گیرا را می‏‎یابد. پویائی و خوشیها و انگیزه‌های رنگارنگ فریبائی ‌که مزۀ ویژه‌ای و فضای مخصـوصی به سوره‌ها می‌بخشد.

همدمی با این سوره‌، از آغاز تا انجام آن‌، ‌کوچی است ...کوچی در میان جهانها و صحنه‌ها و رؤیاها و حقیقتها و بیان‌ها و الهامگریها است‌. فـرو رفـتن به ژرفاهای درونها است‌. جلوه‌گر ساختن صحنه‌های هستی است ...  

امّا این کوچ نیز همسان همۀ‌ کـوچهائی‌ که در میان یکایک سـوره‌ها و زیسـتن با تک تک آنها،‌ کـوچ جداگانه و دارای نشانه‌های ویژۀ راه و سیماهای خاصّ خود است‌.

*

موضوع سورۀ انعام‌، عقیده است‌. موضوع سورۀ اعراف نیز عقیده است ... امّا سورۀ انعام به عقیده به خاطر خود عقیده می‌پردازد، و موضوع عقیده و حقیقت عقیده را عرضه مي‌دارد، و با جاهلیّت عربی در زمـان خود رویاروی می‌شود، و با هرگو‌نه جاهلیّت دیگر نیز به مقابله می‌پردازد، رویاروئی و مقابلۀ صاحب حقّی ‌که حقّ را آشکارا بیان می‌کند و فریاد می‌دارد، و در ایـن مقابله و مبارزه، انگیزه‌های ژرف و تـند بسیاری با سوره همآوا و همرزم می‌گردند که به صورت اجمال و تفصیل از آنها صحبت‌ کردیم‌، بدان هنگام ‌که ما در جزء هفتم و در این جزء سوره را به پیش ‌کشـیدیم و بدان آغازیدیم و به بررسی آن پرداختیم و در برابر سوره آن اندازه که یزدان خواست که بایستیم ایستادیم و مطالب و مقاصد را ورانداز کردیم‌... سورۀ انعام‌ که این برنامه را دارد و راه را این چنین می‏سپرد، می‌بینیم ‌که سورۀ اعراف بدان‌گاه ‌که به موضوع عقیده مـی‌پردازد راه و روش دیگری را در پیش می‌گیرد، و موضوع عقیده را در جولانگاه دیگری عرضه مـی‌دارد... سـورۀ اعـراف موضوع را در جولانگاه تاریخ بشری عرضه می‌کند، یعنی در سراسر جولانگاه ‌کوچ بشریّت‌ که از بهشت و د‌نیای فرشتگان می‌آغازد، و به نقطه‌ای برمی‏گردد که این ‌کوچ از آن شروع به حرکت ‌کرده است و به راه فتاده است‌... این سوره «‌کاروان ایـمان‌» را در طـول تا‌ریخ نشان می‌دهد. کاروان ایمانی ‌که از آدم عليه السلام آغازیده است و به محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم ختم ‌گردیده است‌. این كا‌روان بزرگوار را به‌گونه‌ای می‌نمایاند که دارد ایـن عقيده را برمی‏دارد و آن را در طول تـاریخ به پـیش مي‌برد. آن را به نسل نسل و قبیله قبیلۀ انسانها عرضه کند و تقدیم می‌دارد... روند سوره پیاپی به تصویر می‌کشد که چگونه انسانها با این ‌کاروان و هدایتی ‌که با خود حمل می‌کند برخورد کرده‌اند؟ چگو‌نه این‌ کاروان با ایشان سخن ‌گفته است و مخاطبشان سـاخته است؟ چگونه آنان پاسخ ایـن ‌کاروان را داده‌اند؟ چگونه بزرگان قوم‌، یعنی اشراف در کمین ایـن کـاروان نشسته‌اند و این کاروان از کنار کمینگاه‌های ایشان گذشته است و راه خود را به سوی خدا طیّ ‌کرده است‌؟ و بالأخره سرانجامِ تكذ‌یب‌کنندگان و فرجام مؤمنان در دنیا و آخرت چگونه بو‌ده است و کارشان به ‌کجا کشیده است‌؟

این‌کوچ، ‌کوچ بسیار طولانی است ... ولیکن این سوره چنين ‌کو‌چی را منزل به منزل و مرحله به مرحله طی می‌کند، و آن را در نزد بیشتر نشـانه‌های برجسـته و آشکار راه ترسیم شده نگاه می‌دارد. سیماهای این راه‌، و نشانه‌های این راه‌، و آغاز و انجام این راه روشن و پیدا، و نشانه‌های این راه جسـته و هویدا است ... انسانها همه این راه را می‌پیمایند و سرانجام از هـمین راه به همان نقطه‌ای برمی‌گردند کـه در جـهان بالا و دنیای فرشتگان کوچ خود را از آنجا آغازیده بودند. کاروان انسانها از آغاز با د‌و نفر شروع به حر‌کت‌ کرده است‌. این دو شخص‌، آدم و همسرش‌، یـعنی‌: والدیـن مردمان بوده‌اند. اهریمن نیز با آن دو نفر به راه افتاده است و از جانب یزدان اجازه داشته است ‌که به گمراهی آنان و فرزندانشان بپردازد. آدم و همسرش و فرزندان و زادگانشان نیز با خدای بزرگوار پیمان بسته‌اند ‌که خویشتن را بپایند... چرا که آنان به اندازۀ اختیاری ‌که در دوران حیات دارند مورد آزمایش قرار دارند‌. در این آزمون‌، یا پیمان خدا را محکم نگاه می‌دارنـد، و عهد خود را با خدای خویش می‌پایند، و یا این ‌که به دام اهریمن و زادگانش‌ گرفتار می‌آیند و بجای پشت بستن به خدا بر اهریمن تکیه می‌نمایند، اهریمنی ‌که دشمن انسانها و والدین ایشان است‌. او همان دشـمنی است که والدین آنان را از بهشت بیرون رانده است‌. انسانها یا گوش به آیاتی فرا می‌د‌ارند که قافله‌سالاران کاروان بشریّت، یعنی انبیاء بزرگو‌ار یزدان در طول تاریخ با خود به ارمـغان مـی‌آورند، و یـا گوش به وسوسه‌های گمراهساز اهریمنی فرا می‌دارد که لحظه‌ای در یورش و تاخت بر ایشان با لشکریان پیاده و سوارۀ خویش‌، به خود سستی راه نمی‌دهد و آرام نمی‏‎گیرد، و پیوسته از راست و از چپ بر آنان می‌تازد و از هر سو حمله‌ور می‌شود.

کاروان بشریت از همان جا، یعنی از پـیشگاه یـزدان سبحان به راه افتاده است و به سوی‌ کرۀ زمین روان شده است‌. کاروانیان این ‌کاروان کار می‌کنند و به تلاش می‌ایستند. رنج می‌کشند و بدبخت مـی‌شوند. خوب مي‌‌گردند و بد می‌گردند. صالح یا فاسد می‌شوند. به آبادانی می‌پردازند و ویران می‌کنند. با یکدیگر به مسابقه می‌پردازند و با هـمدیگر می‌جنگند. رنـج می‌کشند، رنجی‌ که بدبخت و خوشبخت از آن رها نمی‌گردند... سپس همگان در پایان کاروان به سوی یزدان برمی‌گردند. به سوی خـدائی بـرمی‌گردند که کاروان ایشان را به راه انداخته است‌، و بدانان فرصت حیات بخشیده است‌، و در جولانگاه زندگی‌، آنان را در محدودۀ اختیار، با خـوشیها و نـاخوشیها و داشـتن و نداشتن آزموده است‌. کاروانیان هر چه را به دست آورده‌اند، در طول این ‌کوچ مشخّص و محدود، هـم اینک بر دوش می‌کشند... هر چه را به دست آورده‌اند: گل یا خار، ‌گرانبها و بی‌ارزش، با ارج و بی‌ارج‌، خیر و شرّ، و حسنات و سیّئات ... همه و همه را با خود حمل می‌کنند... هم اینک این ‌کاروان در شامگاه روزی‌ که در سپیده دم آن روان شده است برمی‌گردد... بلی ‌کاروان یک روزۀ حيات پایان ‌گرفته است و کاروانیانی که بامدادان راه افتاده بودند، شـامگاهان‌، هـم اینک برمی‌گردند!... ما هم اینک از لابلای روند سوره‌، آنان را می‌بینیم‌ که با بارهای سنگینی ‌که بر دوش دارنـد - این بارها هر چه هست - برمی‌گردند. با هر چه با خود دارند به سوی خدایشان و به پـیشگاه آفریدگارشان برمی‌گردند. دارند در راه افتادن و خیزان و لنگ لنگان برمی‌گردند. بسیار خسته‌اند و رنج بیشماری برده‌اند. مسیر کاروان‌، ایشان را لاغر و فرسوده کرده است‌. به گونه‌ای ‌که همین ‌که به نقطۀ شروع ‌کاروان می‌رسند، بارها و کوله‌بارها را در نزد ترازو فرو می‌انـدازند و هراسان و لرزان می‌ایستند و به ترازو خیره می‌شوند تا ببینند که چه می‌شود و آنچه آورده‌اند چه می‌ارزد!... هر کسی از این ‌کاروانیان تک و تنها فرآورده و فراهم آوردۀ خود را با خویشتن آورده است‌. اگر انسـان سنگين باری ‌کسی را برای حمل بار گناهانش به فریاد خواند، او چنین‌ کمكي را نمی‌تواند بکند و چیزی از بار گناهانش برداشته نمی‌شود، هر چـند از نزدیکان و وابستگان باشد.[1] هر کسی جداگانه با حساب و کتاب خو‌د روبرو می‌گردد و سزا و جزای خود را می‌بیند... روند سوره دسته‌ها و گروه‌های انسانها را پیوسته دنبال می‌کند تا آن‌گاه ‌که به بهشت یا به دورخ می‌رسند، و درهای باز برای ورود به غربت رفتگانی ‌که برگشته‌اند بسته می‏‎گردد. آنان در کرۀ زمین غریب بوده‌اند و هـم اینک برگشته‌اند:

(كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ. فَرِيقاً هَدَى‏ وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ). 

خداوند همان گونه که شما را در آغاز آفریده است (‌به همان سادگی پس از مرگ شـما را زنـده مـی‌کند و بـه ســوی او) برمی‌گردید. (‌در آن وقت که بـه‌ سوی او برمی‌گردید، دو گروه خواهید بود:‌) گروهی که (‌خداوند ایشان را مـوفّق گردانده است و بــه سبب پـیروی از رهنمود پيغمبران‌) هدایتشان بخشیده است‌، و گروهی کـه درخور گمراهی گردیده و سرگشته شده‌اند، چرا که بــه جای یـزدان شیاطین را بـه دوسـتی و سـروری گرفته‌اند و خویشتن را راه یافته پنداشته‌اند.

(اعراف /29و 30)

میان بامدادان و شامگاهان‌، پیکارهای حقّ و باطل، هدایت و ضلالت‌، رزمهای مؤمنان کاروان بز‌رگوار ایــمان و قـافله‌سالاران ارجمند ایـن کاروان‌، یعنی پیغمبران یزدان‌، با اشراف مـتکبّر و پیروان آشکار و پنهان آنان‌، نشان داده می‌شود، و جنگها و درگیریهای تکراری‌، و سرنوشتها و فرجامهای همگون‌، به نمایش در می‌آید... نامه‌های ایمان با درخشش و پرتو تابان خود جلوه‌گر می‌گردد، و نامه‌های ضلالت با تاریکی و سیاهی ویژۀ خویش پدیدار می‌شود. مـهلکه‌ها و جایگاه‌هائی ‌که تکذیب‌کنندگان در آنجاها نقش زمـین شده‌اند، ‌گاه‌گاهی نشـان داده مـی‌شود، در مکانها و محلهائی ‌که روند سوره بالای آنها می‌ایستد تا پندی دهد و بیدار باشی بگو‌ید... این ايستادنها نیز برابر نظم و نظامی است‌ که در روند سوره مشاهده می‏‎گردد. چه بعد از طی هر منزل و مرحلۀ قابل توجّهی‌، چنین به نظر می‌رسد که انگار روند سوره می‌ایستد تا بیم و اندرز و سخنی بگوید و پیروی ذکر کند ... آنگاه بگذرد و به راه خود ادامه دهد.

در اینجا داستان بشریّت همه و همه در کوچ رفت و برگشت خود گفته مي‌شود و به نمایش درمی‌آید. در نمایش این داستان‌، حرکت و جنبش این عقیده در تاریخ بشريّت‌، مجسّم و نمودار می‌گردد، و نتائج ایـن چـنین حرکت و جنبشی ‌که در طول راه دور و دراز و در گذر زمـان فراوان به دست آمد‌ه است‌، پـیدا و هویدا می‌شود... بدان هنگام ‌که سوره به پایان نخستین نقطۀ شروع می‌رسد... این سوره‌، به گو‌نه‌ای جـدا از گونۀ سورۀ انعام‌، موضوع عقیده را پیگیری می‌کند، هر چند که هر دو سوره ‌گاه‌گاهی در نمایش صحنه‌های تکذيب کنندگان و صحنه‌های قیامت و صحنه‌های هستی به همدیگر مـی‌رسد و منطبق بر یکدیگر می‌شوند... موضوع عقیده در سورۀ اعراف‌، در جولانگاهي ‌كاملًا جدا از جولانگاه سورۀ انعام‌، عرضه می‌شود و حدود و ثغور هر یک از این دو سوره به هنگام بیان مـوضوع عقیده‌، بسیار مختلف و متفاوت است‌.

گذشته از این‌، شیوۀ تعبیر و سرشت تعبیر این دو سوره نیز گوناگون است‌. چه تعبیر و تفسیر هر سوره‌ای از این دو سوره‌، مناسب با بر‌نامۀ خود در عـرضه و بیان موضوع است‌... روند سخن در سورۀ انعام با موجهای خروشان به پیش می‌رود، و صحنه‌ها همیشه در اوج درخشش و افروزش و تابش هستند، و آهنگها و نواها پر طمطراق و طـنین‌انداز و غرّان و جـوشانند. در صـورتی ‌که روند سخن در سورۀ اعراف‌، آهسته و آرام با آهنگها و نواهای ساده وکو‌تاه‌، به پيش می‌رود، و با شیوۀ گفتگو‌ی از مـطالب و مقاصد، به جـلو گـام برمی‏دارد. انگار که سخن از وصف قافله‌ای است که راه طولانی را پیموده است‌. گام به‌ گام و منزل به منزل‌، از این قافله سخن می‌رود تا بدان هـنگام‌ که از سفر برمی‏گردد. گاه ‌گاهي آهنگها و نواها در محلّ پـیروها اوج می‌گیرند، امّا هر چه زودتر فروکش می‌کنند، و روند سخن با رزانت و متانت و با گامهای پـیاپی و منظّم‌، به جلو می‌رود.

امّا با وجود این‌، هر دو سورۀ مکّی هستند، و از قرآن مکّی بشمارند!!!

*

شاید زیبا باشد در اینجا برنامۀ سوره را در پرداختن مـوضوع عـقیده در قـالب یک جنبش عقیدتی و ایدئولوژی در میان امواج تاریخ بشری، بررسی ‌کنیم‌. سورۀ اعراف داستان ایـن عقیده را در تـاریخ بشری عرضه نمی‌دارد، و همچنین از کوچ بشری از آغـاز پیدایش نـخستین تـا برگشت واپسین آن به سـوی ربّ‌‌العالمین‌، سخن نمی‌گوید، تنها محض عرضۀ آن به شیوۀ داستانی‌... بلکه داستان عقیده و کوچ بشریت را به شکل پیکاری با جاهلیّت عرضه می‌دارد و به نمایش می‌گذارد... بدتن خاطر است ‌که ایـن سوره‌، چنین پیکاری را در صحنه‌ها و موقعیّتها عرضه می‌دارد، و این صحنه‌ها و موقعیّتها را بـرای‌ کسـانی به نـمایش درمی‌آورد که زنـده بودند و با ایـن قرآن روبر‌و می‌شدند و مخاطب آن واقع مـی‌گردیدند. ایـن قرآن چنین داستانی را برای ایشان روایت می‌دارد و آنان را مخاطبان عبرتها و پندهائی می‌سازد که در این داستان بوده و اندرزگو و بیم دهنده هستند، و آنان را همراه با خود به پیکار حقیقی زنده‌ای‌، داخل می‌گردانـد... از اینجا است‌ که پیروهائی در روند سوره به دنبال هـر مرحلۀ اساسی و مهمّی ذکر می‌شوند، و رو به زندگانی می‌کنند که قرآن ایشان را همراه با خود به پیکار داخل می‏‎گرداند. همچنین افرادی همسان ایشـان را نـیز مخاطب قرار می‌دهد که در طول تـاریخ موقعیّتی همچون موقعیّت ایشان را در پیش می‌گیرند.

قرآن داستانی را روایت نمی‌فرماید مگر این ‌که با آن با حالتی رویاروی می‌گردد. و حقیقتی را بیان نمی‌فرماید مگر این ‌که با آن باطلی را دگرگون می‌نماید... قرآن با یک حرکت واقعي زنده‌، در میان جامعۀ واقعی زنده‌، به جنبش و تلاش می‌پردازد. قرآن حقائق خود را محض نظریّه بیان نمی‌دارد، و داستانهای خود را محض لذّت هنری ذکر نمی‌نماید.

روند سوره به هنگام ایستادن برای پیرو زدن‌، بر پند و اندرز و بیم دادن و ترساندن تکیه می‌کند. همچنین به نقطۀ روان شدن و به نقطۀ برگشتن توجّه ویژه‌ای دارد. در فاصلۀ میان رفت و برگشت نیز از کنار داستانهائی از قوم‌: نوح‌، هود، صالح‌، لوط‌، و شعیب مي‌‌گذرد و نگاهی بدانها می‌اندازد. سپس به داستان قوم موسی اهتمام فراوانی و توجّه کاملي مبذول می‌دارد.

در این دیباچۀ سوره‌، نـمی‌توانـیم از ذکر نـمونه‌های مختصری از موارد تکیه و مواضـع اهتمام سوره خودداری کنیم‌:

سوره این ـنین آغاز می‌گردد:

(المص. كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ. اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلاً مَاتَذَكَّرُونَ).

الف‌. لام‌. مـیم‌. صـاد... (‌ایـن قرآن‌) کـتابی است کـه از (‌سوی یزدان جهان‌) بر تو نـازل شـده است و نـباید از ناحیۀ آن هیچگونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهی. (‌نه نگرانی از ناحیۀ بار سنگین رسـالتی کـه بـر دوش داری و نـه از جـانب عکس‌العـملهائی کــه دشـمنان سرسخت در برابر آن نشـان مـی‌دهند، و نـه از سـوی نتیجه و برداشتی که از تبلیغ این رسالت انتظار می‌رود. چرا که هـدف از نـزول ایـن قرآن ایـن است‌) کـه بـدان (‌کافران را از عواقب شوم افکار و اعمالشان‌) بترسانی‌، و مؤمنان را پند و اندرز دهی‌. از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شـده است‌، و جز خدا از اولیاء و سرپرستان دیگری پیروی مکنید (‌و فرمان مپذیرید)‌. کمتر مـتوجّه (‌اوامـر و نواهـی خدا) هستید (‌و کمتر پند می‌گیرید)‌. (اعراف/1-3)  

این سوره از همان لحظۀ نـخستین پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم ‌را و قوم او را مخاطب قرار می‌دهد، قومی‌ که پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم با این قرآن به جهاد ایشان می‌رود... غیر از آن هر چه در سوره داستان‌، وصف‌ کوچ دور و دراز بشریّت، بازگشت از ایـن ‌کوچ معلوم و محدود، و هرگونه صحنه‌ای از صحنه‌های موجود در گسترۀ هستی و در روز قیامت‌، خطاب غیر مستقیم - و گاهی مستقیم - به پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم قوم او است و جنبۀ تهدید و بیم و پند و اندرز دارد، همان گونه‌ که این سرآغاز کوتاه بدان اشاره می‌نماید.

این فرمودۀ یز‌دان خطاب به پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم خود:

(كِتَابٌ اُنْزِلَ اِلَيْكَ فَلَا يَكُنْ فِيْ صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ).

(‌این قرآن‌) کتابی است که از (‌سوی یزدان جهان‌) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچگونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهی‌. (اعراف/2)  

حالت واقعیّتی را به تصویر می‌کشد که ممکن نـیست امروزه آن را فهم و درک ‌کند، مگر کسی ‌که در میان جاهلیّتی زندگی می‌کند و دیگران را به سوی اسلام می‌خواند، و می‌داند کار بسیار هولناک و سنگینی را در پیش روی دارد که هر گونه دشواری و مشکلي از دشواریها و مشکلات بزرگ در برابر آن ناچیز است ... او می‌خواهد عقیده‌ای و جهان‌بینی‌ای‌، و مـعیارها و ارزشهائی‌، و اوضاع و احوالی را پدید آورد که ‌كاملًا متفاوت با چیزی است‌ که در جـهان مـردمان موجود است‌. ته‌نشستهای جاهلیّت را در درونهای مردمان‌، و جهان‌بینیها و اندیشه‌های جاهلیّت را در خرد، و ارزشها و معیارهای جاهلیّت را در زندگی‌، و فشارهای جاهلیّت را در اوضاع و همچنین در اعصاب می‏‎یابد. ته‌نشستها، و جهان‌بینیها، و فشـارهای جاهلیّتی را می‏‎یابد که احساس می‌کند سخن حقّی را با خود دارد با بودن چنین چیزهائی‌، برای محیط‌، شگفت و غریب است‌، و برای درونها سخت و سـنگین است‌، و برای دلهـا زشت و ناپسند است‌...‌. سخن حقّی ‌که چنین کسی با خود دارد، به اندازۀ انقلاب ‌کاملی دارای تکالیف و مشکلات است که این چنین سخنی می‌خواهد آن را ایجاد و پدیدار کند در همۀ چیزهائی ‌که مردمان در جاهلیّت خويش بر آن خوی‌ گرفته‌اند. چنین سخن حقّی مـی‌خواهد انقلاب کاملی و دگرگونی شاملی را در جهان‌بینیها و اندیشه‌ها، معیارها و مقیاسها، شریعتها و قانونها، عادتها و تقلیدها، آداب و رسوم‌، اوضاع و احوال‌، و روابط و پـیوندها، پدیدار سازد. به همین اندازه هم چنین کسی رنـجها و دشواریها در پیش روی دارد، و بدین خاطر هم در سینۀ خود دلتنگی و نگرانی از رویاروئی مردمان با این حقّ سنگین می‏‎یابد. دلتنگی و نگرانیي ‌که یـزدان سـبحان پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم ‌خود را فریاد می‌دارد که در بارۀ این ‌کتاب هیچگو‌نه دلتنگی و نگرانیی نداشته باشد و آن را با خود بردارد و به پیش برود و با آن مردمان را بیم و پند دهد، و بدین اهمّیت ندهد که این سخن حقّ با چه دهشتها و زشتیها و دشمنیها، و همچنین با چه مقاومتها و جنگها و زحمتها و دردسرهائی رویاروی می‌گردد. چون ‌کاری این چنین سنگین است‌، و به سبب این تغییر کامل و شاملی‌ که این عقیده در صدد است‌ که آن را در زندگی انسانها و جهان‌بینیهای ایشان به وجود آورد، این ‌کار بسی برای مردمان غریب و عجیب می‌نماید، و مـایۀ ‌گریز و بیزاری آنـان می‌گردد و مـقاومتها و مبارزه‌ها از سوی ایشان در می‌گیرد. به همین خاطر روند سوره پیشاپیش مردمان را سخت بیم می‌دهد، و سرنوشتهای تکذیب‌کنندگان را به یاد ایشان می‌آورد و برای آنان روایت می‌نماید، و مرگ و نابودی ‌گذشتگان را پیش چشم ایشان می‌دارد... همۀ اینها را یکجا ذکر می‌کند، پیش از این‌ که داسـتان مثلی را در موارد ویژۀ خود در روند سوره‌، از ایشان بازگو نماید:

(وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ. فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلَّا أَن قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ. فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ. فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ. وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ).

چه بسیار شـهرها و آبـادیهائی کـه آنـها را (‌بـه سـبب گناهان فراوان ساکنان آنجاها) ویران کرده‌ایم و عذاب ما مردمان آنجاها را در بر گرفته است‌، در شبانگاهان (‌کــه در خواب نـاز بـوده‌انـد، مـانند قوم لوط‌) یـا در چاشتگاهان که به استراحت پرداخته‌انـد، (‌مـانند قوم شعیب‌)‌. در آن موقع که عذاب ما به سراغ ایشان آمده است‌، دعا و استغاثه‌ای جز این نداشته‌اند که گفته‌انـد: واقعاً ما ستمکار بوده‌ایم (‌و با دست خود بر خود ستم کـرده‌ایـم و هـم ایـنک پشـیمانیم و چشـم بـه راه عفو یزدانیم‌! امّا بدین هنگام پشیمانی را چه سود؟‌! در روز قیامت‌) بطور قطع از کسانی که پیغمبران به سوی آنان روانه شده‌اند می‌پرسیم (‌که آیا پیام آسـمانی بـه شـما رســانده شـده است یــا خیر و چگونه بـدان پـاسخ داده‌اید؟‌) و حتماً از پیغمبران هم می‌پرسیم (‌که آیا پیام آسمانی را رسـانیده‌ایـد و از مـردمان در قبال فرمان یزدان چه شنیده و دیده‌اید؟‌) مسلّماً (‌اعمال همه را مـو به مو) آگاهانه برای آنان شرح می‌دهیم‌، چرا که مـا از آنان بدور نشده‌ایم (‌و همه جا حاضر و ناظر کـردار و رفتارش بوده‌ایم‌)‌. سنجش درست (‌و دقیق اعمال‌) در آن روز انــجام می‏‎گیرد. پس هـر کـه (‌کـفۀ حسـنات‌) ترازوی او سنگین شود (‌و بر کـفۀ سـیئات او رجـحان پذیرد) این چنین کسانی رسـتگارند. و کسـی که (‌کفۀ حسنات او از کفۀ سیّئات‌) ترازوی او سبک شـود، ایـن چنین کسانی به سـبب پـیوسته انکـار کردن آیـات مـا (‌سرمایۀ وجود) خود را از دست داده‌اند.

(اعراف/4-9)

پس از این دیباچه، داستان می‌آغازد ... داستان با سخن گفتن از استقرار جنس انسان در زمین آغاز می‌گردد... سخن می‌رود از این ‌که یزدان در این جهان ویژگیها و هماهنگیهائی را به ودیـعت نـهاده است‌. ویـژگیها و هماهنگیهائی‌ که اجازه می‌دهند زندگی جنس آدمـیان استمرار داشته باشد و انسانها بتوانند در کرۀ زمین مستقرّ و جایگزین شوند. همچنین یـزدان در سـرشت آدمیزادگان ویژگیها و هماهنگیهائی به ودیـعت نـهاده است‌ که بتوانند با جهان هستی همسو و همراه‌ گردند و با قوانین و سنن آن آشنا شوند و آنها را بکار گیرند، و از نیروها و توانائیها و ذخائر و منابع و اقوات و ارزاق گیتی سود ببرند:

(وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُونَ). 

شما را در زمین مقیم کردیم و قدرت و نعمتتان دادیم‌، و وسائل زندگیتان را در آن مـهیّا نمودیم‌، (‌امّا شما در برابر نعمتهای فراوان‌) بسیار کم سپاسگزاری می‌کنید. 

 (‌اعراف/10)

این فرموده‌ها جز دیباچه‌ا‌ی برای بیان داستان پـیدایش نخستین‌، و به تصویر کشیدن نقطۀ حرکتی نـیست ‌که انسـانها کـوچ مـعلوم و محدود خود را از آنجا آغازیده‌اند. روند قرآنی در این سوره بر این نقطه تکیه می‌کند، و داستان پیدایش را سر می‌دهد و آن را نـیز نقطۀ پیروی بر بیم دادن و یادآوری ‌کردن می‌سازد، بیم دادن و یادآوری ‌کردنی‌ که برگرفته می‌شوند از پندهای الهامگرانه و انگیزه‌های ژرفی‌ که در لابلای صحنه‌ها و رخدادهای سوره وجود دارند:

(وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ. قَالَ مَامَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ. قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ. قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ. قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ. قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ. ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ. قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ. وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ. فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَانَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ. وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ. فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ. قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ. قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى‏ حِينٍ. قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ). 

(‌آدم‌، نیای نخستین‌) شما را آفریدیم و سپس صورتگری کردیم‌. بعد از آن به فرشتگان (‌و از جمله ابلیس که در صف آنان قــرار داشت‌، ولی از ایشـان نـبود) گفتیم‌: بـرای آدم سجدۀ (‌خضوع و خشوع‌) کنید (‌و بزرگ و گرامیش دارید)‌. پس (‌همۀ فرشتگان به فرمان یزدان‌) سجده کردند (‌و تعظیم و تکریم بجای آوردند) مگر ابلیس که (‌از جنّیان بود و فرمان نبرد و) سجده نکرد. (‌خداوند بـه او) گفت‌: چـه چیز تـو را بازداشت از این که سجده ببری‌، وقتی که من به تو دستور (‌تعظیم و تواضع برای آدم‌) داده‌ام‌؟ (‌ابلیس از روی عناد و تکـبّر پـاسخ‌) گفت‌: مـن از او بـهترم‌. چرا که مـرا از آتش آفریده‌ای و او را از خاک‌. (‌و آتش کجا و خاک كجا! خداوند بدو) گفت‌: پس از این (‌بهشت یا بهشت زمـینی‌، یـا از مـیان فرشتگان، و یا از این منزلت و مرتبت‌) فرود آی‌! تو را نرسد که در این (‌مکان دل‌آرا، و جایگاه والا، نافرمانی کنّی و) تکبّر ورزی‌. پس بیرون رو، تو از زمرۀ خوارانی (‌و جای تـو در میان اشرار است‌، نه در میان اخیار. اهریمن‌) گفت‌: مـرا تـا روزی مهلت ده و زنده بدار که (‌قیامت نام است و مـردمان در آن زنـده مـی‌شوند و از گورها) برانگیخته مـی‌گردند. (‌خداوند) گفت‌: تو از زمرۀ مهلت یافتگانی (‌و مـدّتهای مـدید در زمین ماندگار می‌مانی‌. اهریمن‌) گفت‌: بدان سبب كه مرا گمراه داشتی‌، مـن بـر سـر راه مسـتقیم تـو در کمین آنـان می‌نشینم (‌و با هر گونه وسائل ممکن در گمراهی ایشـان می‌کوشم‌)‌. سپس از پیش رو و از طرف راست و از طرف چپ (‌و از هر جهت که بتوانـم‌) بـه سـراغ ایشـان مـی‌روم و (گمراهشان می‌سازم و از راه حقّ منحرفشان مـی‌نمایم‌. تـا بدانجا که‌) بـیشتر آنـان را (‌مؤمن بـه خود و) سپاسگزار نخواهی یافت‌. (‌خداوند) گفت‌: خوار و حقیر و رانده و ذلیـل از ایـن (‌جـایگاه قـدس و قـدسیان‌) بـیرون رو. سوگند می‌خورم‌، دورخ را از تو و از همۀ کسانی پر می‌سازم که از تو پیروی کنند. ای آدم‌، تو و همسرت در بـهشت سـاکن شوید و در هر کجا که خواستید (‌بگردید و از نعمتهای آن‌) بخورید، ولی به این درخت‌، نزدیک نشوید (‌و از آن نخورید، که اگر چنین کنید) از زمرۀ ستمکاران خواهـید شـد. سـپس اهریمن آنان را وسوسه کرد تا (‌مخالفت با فرمان خدا را در نظرشان بیاراید و لباسهایشان را از تن بدر آورد و برهنه و عریانشان سازد) و عورات نــهان از دیـدۀ آنـان را بـدیشان بنماید، و (‌بدین منظور) گفت‌: پـروردگارتان شـما را از ایـن درخت بازنداشته است‌، مگر بـدان خـاطر که (‌اگر از ایـن درخت بـخورید) دو فرشته می‌شوید، و یا این که (‌جاودانه می‌گردید و) از زمرۀ جاویدانان (‌در این سرا) خواهید شد. و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم‌. پس آرام آرام آنان را با مکر و فریب (‌به سـوی نـافرمانی و خـوردن از آن درخت‌) کشـید. هنگامی کــه از آن درخت چشـیدند، عـورات خویش را بـدیدند، و (‌بـرای پـوشاندن شرمگاه‌های خود) شروع به جمع‌آوری برگهای (‌درختان‌) بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند. پـروردگارشان (‌بـه سرزنش ایشان پرداخت و خطاکاری آنان را متذکّر شـد و) فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نـهی نکـردم و بـه شما نگفتم که اهریمن دشمن آشکارتان است (‌و خیر شما را نـمی‌خواهـد؟ آدم و هـمسرش‌، دست دعـا بـه سـوی خدا برداشتند و) گفتند: پروردگارا! مـا (‌بـا نـافرمانی از تـو) بر خویشتن ستم کرده‌ایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود. (‌خداوند خطاب به آدم و حواء و ابلیس‌) گفت‌: (‌از این جایگاه والا) پائین روید. برخی دشـمن برخی خواهید بود. در زمین تا روزگاری استقرار خواهـید داشت و (‌از نعمتهای آن‌) بهره‌مند خواهید شـد. (‌خداونـد) گفت‌: در زمین (‌تولید نسل می‌کنید و) زندگی بسر می‌برید و در آن می‌میرید (‌و دفن می‌شوید) و از آن (‌هنگام رستاخیز زنده می‌گردید و) بیرون می‌آ‌ئید. (اعراف/11-25)  

با نمایش این صحنه‌، از همان سرآغاز حرکت ‌کاروان بشریّت، فرجام سراسر کوچ مشخّص می‌گردد، و فرجام همۀ کوچندگان معیّن می‌شود... پیشقراولان این پـیکار بزرگ پدیدار می‌گردند. پیکار بزرگی که میان ایـن دشمن که دشمنانگی خود را آشکارا سـر داده است‌، و میان همۀ فرزندان و زادگان آ‌دم‌، در طول کوچ برقرار و شعلۀ آن فروزان است‌... جملگي نقطه‌های ضعفی‌ که در این پدیدۀ انسـان نـام است‌، و همچنین راه‌هائی که اهریمن از آ‌نجاها می‌تواند سرک بکشد و نـفوذ کند، آشکار و جلوه‌گر می‌گردد.

از اینجا است که روند قرآ‌نی از این صحنه‌، مـناسبتی برای پیرو طولانی پيدا می‌کند، و در این پیرو، بیم‌دادنها و برحذر داشتنها و بیدار بـاشها و هوشیارباشهائی را پیش می‌کشد... آ‌دمیزادگان را از جریانی که از سوی این دشمن‌ کینه‌توز برای پدر و مادرشان پـیش آمده است‌، بیم می‌دهد... در پرتو این صحنه‌ای که اهریمن در آن رویاروی آدم و همسرش‌، یـعنی پد‌ر و مادر انسانها، می‌ایستد و می‌رزمد، و در پرتو نتیجه‌ای که مرحلۀ نخستین پیکار بدان انجامیده است‌، روند قرآنی رو به آ‌دمیزادگان مـی‌کند و ایشـان را مـخاطب قـرار می‌دهد و آنان را پـند و بیم مـی‌دهد، و ایشـان را از سرنوشتی همچون این سرنوشت برحذر می‌دارد:

(يَابَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى‏ ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ. يَابَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ).

ای آدمیزادگان، ما لباسی برای شما درست کرده‌ایم که عورات شما را می‌پوشاند، و لبـاس زیـنتی را (‌بـرایـتان ساخته‌ایم که خود را بدان می‌آرائید. امّا باید بدانید که‌) لباس تقوا و ترس از خدا، بهترین لباس است (‌که انسان خود را بدان می‌آراید و خویشتن را از عذاب آخرت می‌رهاند)‌. این (‌آفرینش لباسهای ظاهری و بـاطنی‌) از نشانه‌های (‌فضل و رحمت‌) خدا است تا بندگان مـتذکّر (‌نعمتهای پروردگار) شوند. ای آدمیزادگان! شـیطان شما را نفریبد، همان گونه که پدر و مادرتان را (‌فریفت و) از بــهشت بـیرونشان کرد و لبـاسشان را از (‌تـن‌) ایشان بیرون ساخت تا عوراتشان را بـدیشان بـنماید. شیطان و همدستان او شما را می‌بینند، در صورتی که شما آنـها را نـمی‌بینید (‌لذا از راه‌هـای گوناگون و بـه شیوه‌های مختلفی که نهان از دیـد شـما است بـر شـما یورش می‌آورند. باید چنین دشمنانی را پائید و از کید و مکرشان ترسید. با این توضیح که آنـان بـر مؤمنان تسلّط ندارند و بلکه‌) مـا شـیاطین را دوسـتان و یـاران کسانی ساخته‌ایم که ایمان نمی‌آورند. (‌یعنی اهریمنان تنها بر غیر مؤمنان تسلّط دارند)‌.  

(اعراف/26و 27)

(يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى‏ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). 

ای آدمیزادگان! اگر پیغمبرانی از جنس خود شما انسانها به نزدتان بیایند و آیات مرا بـرای شـما بازگو بنمایند، (‌شما دو گروه خواهـید شـد. گروهی حقّ را می‌پذیرد، و گروهی حقّ را تکذیب می‌دارد) پس کسانی کــه پـرهیزگاری کنند (‌و بــا انـجام طـاعات و تـرک محرّمات‌، خویشتن را از عذاب خدا در امان دارند) و به اصلاح (‌حال خود و دیگران‌) بپردازند، (‌در آخرت‌) نـه ترسی بر آنان است و نه غمگین می‌گردند. و کسانی که آیـات مرا تکذیب کنند و از (‌پیروی آیـات و دریـافت رهنمود از) آنها، خویشتن را فراتر گیرند و سرپیچی کنند، آنان دوزخیانند و جاودانه در آن می‌مانند.

(اعراف/35و 36)

  لازم است بدانیم ‌که صحنۀ لخت ‌گردیدن بر اثر مرتکب حرام شدن‌، فرو افتادن برگهای بهشت از بدن، آنگاه ذکر این پیروی ‌که آدمیزادگان را به یاد نـعمت اعطاء جامه‌ای می‌اندازد که عورت ایشـان را می‌پوشاند، و پَری را به خاطرشان مـی‌آورد که خویشتن را بدان می‌آرایند، و بر حذر داشتن ایشان از این ‌که اهریمن بدیشان نیرنگ نزند و با دوز و کلک جامه و پر را از تن آنان بیرون نیاورد و نکند بدان‌گونه ‌که پـدر و مادرشان را از جامه و پر بدر آورد و لخت و عریانشان کرد... لازم است بدانیم ذکر ایـن بخش از داسـتان و پیروی ‌که بدین شیوه بر آن زده می‌شود، اینها همه و همه رویاروی می‌گردد با یک حالت واقعی در جامعۀ جاهلی عربی مشرک‌. چرا که جامعۀ جاهلی عربی مشرک در آن دوران‌، با پیروی از افسانه‌ها و آداب و رسوم معیّن‌، لخت و عریان‌ کعبه را طواف می‌کردند، و در موسم حج جامه‌هائی را و خوراکیهائی را حرام و قدغن می‌نمودند. گمان ایشان هم بر این بود که ایـن کارها از زمرۀ شرع خدا است‌، و خدا اینها را بر آنـان حرام و قدغن فرموده است‌. بدین خاطر است‌ که در لابلای عرضۀ داستان بشریّت، و در داخل پيروي ‌که بر آن داستان زده می‌شود، چیزی وجود دارد که با ایـن چنین حالت موجود در جامعۀ جاهلی و محیط جاهلیّت آن روزگار، و در همۀ جوامع جاهلی و همۀ محیطهای جاهلیّت بعدی، مناسب و سازگار است‌، و شـایان ایـن است ‌که ایـن چنین جامعه‌ها و محیطهائی را با آن مخاطب قرار داد... مگر نه ایـن است‌ که نشانۀ هر جاهلیّتی‌، لختیگری و بی‌بند و باری و نترسیدن از خدا و ناپرهیزگاری است‌؟

این امر ما را به نشانه‌هائی از نشانه‌های برنامۀ قرآنی رهنمود می‌کند که سزاوار اندیشه و قابل تأمّل است‌... برنامۀ قرآنی حتّی در داستانهای مذکور در قرآن بر این روال است‌: مطلبي وقتی ذکر می‌گردد که حالتی عملًا پیش آید و پدیده‌ای واقعًا رخ دهد. چرا که قرآن هر بار با حالت معیّنی و وضع مشـخّصی مواجه مـی‌گردد. حقیقتی‌ که در قرآن ذکـر می‌شود، و بخشی ‌که در موردی از موارد عرضه می‌گردد، بدان مقدار از آن سخن می‌رود و مطلب باز می‌شود که درخور حالت رخدادی باشد که بدین هنگام متن قرآن با آن رویاروی می‌گردد و در فضای آن بسر می‏‎برد.

این چیزها و مطالبی‌ که در معرّفی سورۀ انعام در جزء هفتم ‌گفتیم‌،‌[2] رویـهمرفته قاعدۀ مـهمّی را تشکیل می‌دهند... این قاعدۀ مهمّ چنین است که برنامۀ قرآنی چیزی را عرضه نمی‌دارد مگر این ‌که وضـع و حالتی عملًا نیازمند بدان گردد... برنامۀ قرآنی معلومات و احکام را ذخیره نمی‌کند - حتّی در داستانها - برای روز و روزگاری ‌که واقعه‌ای پیش آید و بدان معلومات و احکام‌، نیاز پيدا کند...

هم اینک‌، پیش از این ‌که‌ کاروان بشریّت رهسپار راه خود شود، و پیش از این ‌که پیغمبران هدایت را برای این ‌کاروان به ارمغان آورند، و بالأخره پیش از این ‌که روند قرآنی مفصّلًا بیان دارد که پس از آدم و همسرش و نخستین تجربۀ آن دو، عقیده با تاریخ بشریّت حرکت کرده است و به راه افتاده است‌، قرآن صحنۀ پـایانی‌، یعنی واپسین مرحلۀ بزرگ را به تصویر می‌زند. ایـن نیز شیوۀ غالب قرآن در عرضۀ هر دو بخش‌ کوچ‌، یعنی بخش واقع در سرای امتحان و بخش واقـع در سـرای سزا و جزا است‌، به گونه‌ای ‌که انگار ایـن کـوچ‌، یک کوچ ناگسستۀ درازی است‌.

در اینجا طولانی‌ترین صحنه از صحنه‌های قیامت را می‌یابیم‌. صحنه‌ای ‌که دارای شرح و تـفصیل بیش از جاهای دیگر است‌، و به منظره‌ها و دیدگاه‌های پیاپی‌، و گفتگوهای‌ گوناگون‌، توجّه بیشتری می‌ورزد...

موقعیّت این صحنه در سوره بگونه‌ای است کـه آن را مصداق چیزی مي‌‌کند که پیغمبران یـزدان از آن خبر می‌دهند. چرا که این صحنه به میان می‌آید به عـنوان پيروي بر داستان آدم و بیرون شدن او از بهشت بدان سبب‌ که اهریمن او و همسرش را می‌فریبد. همچنین این صحنه پيروي است بر این که یزدان آدمیزادگان را بر حذر می‌دارد از این‌ که اهریمن ایشان را بفریبد بدان گونه‌ که پدر و مادرشان را فریفته است و از بهشت بیرون رانده است‌. و خدا به آدمیان‌ گوشزد می‌نماید که پیغمبرانی را به میان ایشان روانه می‌کند که آیات او را بر آنان می‌خوانند. کسانی‌ که از اهریمن اطاعت بکنند، از برگشت به بهشت محروم می‌گردند، و ایشـان هـم همچون پدر و مادرشان بر اثر پـیروی از شـیطان از بهشت بازداشته می‌شوند. و امّا کسانی که با اهریمن مخالفت‌ کنند و از یزدان اطـاعت نـمایند، آنـان را به بهشت‌ برمی‌گردانند و ایشان را فریاد می‌دارند:

(أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ). 

این بهشت شما است (‌که در جهان به شـما وعده داده شده بود، هم اینک‌) آن را به خـاطر اعمالی (‌بـایسته و کـردارهـای شـایسته‌ای‌) کـه انجام داده‌ایـد بـه ارث می‌برید. (اعراف/43) 

پس به دیار غربت روندگان‌، دیگر باره به سرای پـر نعمت بهشت یزدان برمی‌گردند!!!

این صـحنه طولانی است و ما نمی‌توانیم در این معرّفی کوتاه آن را بنگاریم‌. پس از این‌، مفصّل از آن سخن خواهیم گفت‌.

روند قرآنی این صحنه را مناسبتی می‌کند برای بیم دادن و اندرز گفتن‌، و برحذر داشتن کسانی که قرآن را تکذیب می‌نمایند، و برای ایـمان آوردن به قرآن‌، خواسـتار مـعجزات و خوارق عادات می‌گردند، از سرنوشت بد و فرجام نابهنجاری ‌که در پیش دارند:  

(وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى‏ عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ. هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ).

بی‏گمان کتاب بزرگی (‌بـه نـام قرآن‌) را بـرای ایشـان فرستاده‌ایم که با آگاهی (‌کامل و شامل خدایانۀ خود از فطرت انسان و سرشت جهان‌، احکــام و مـعانی‌) آن را توضیح داده و تبیین کرده‌ایم تا مایۀ هدایت (‌ایشان به سوی سـعادت‌) و رحمت (‌خدا در هـر دو سـرا) بـرای کســانی بـاشد که مؤمنین (‌بـدان‌) بـاشند. آیـا (‌افراد بی‌باور) انتظار جز این را دارند که سرانجام تهدیدهای کتاب خدا را مشاهده کنند (‌و عقاب و عذاب موعود او را هم اینک ببینند؟‌)‌. روزی چنین سرانجامی فرا می‌رسد و (‌عقاب و عذاب خدا گریبانگیرشان می‏‎گردد. در آن روز) آنان که در دنیا آن را فرامـوش کرده‌انـد و پشت گوش انـداخـته‌انـد، مــی‌گویند: بی‏گمان پیغمبران پروردگارمان آمدند و حقّ را با خود آوردنـد (‌و مـا و دیگران را به سوی آن دعوت کردند، ولی ما بدان کــافر شـدیم و اکنون پشـیمانیم و راه چـاره‌ای بـرای خود نــمی‌دانـیم‌) آیــا مـیانجیگرانـی داریـم کـه بـرای مـا میانجیگری کنند (‌و ما را از دست عـذاب بـرهانند؟‌!) یـا (‌کاری کنند که مجدّدًا به جهان‌) برگردانده شـویم تـا اعمالی انجام دهیم جدای از اعمالی که قبلًا مـی‌کردیم‌؟ (‌ولی مگر ممکن است چنین شود؟‌! آنان پاسخی بــرای خود نمی‌شنوند. چرا که با غرور بیجا در دنـیا) ایشـان خویشتن را زیانبار کرده‌اند و هستی خود را باخته‌اند، و معبودهائی را که به دروغ سـاخته بـودند همگی گم گشته‌اند و ناپدید شده‌اند.  

(اعراف/52 و 53)

پس از این ‌کوچ دور و دراز، و طیّ سرزمینهای فرخ و راه‌های پر نشیب و فراز، ‌کوچی‌ که از پیدایش انسان‌، تا برگشت ایشان بدان جـهان را در بر می‌گیرد، روند قرآنی می‌ایستد تا پيروی بر آن بزند، و در این پـیرو «‌حقیقت الوهیّت‌» و «‌‌حقیقت ربوبیّت‌» را در صحنه‌های جهان هستی بنمایاند. صحنه‌هائی‌ که با ایـن حقیقت گواهی دهد بر شیوۀ قرآن در تبدیل سراسر جـهان به جولانگاهی‌ که این حقیقت آثار زیبا و نوین خود را در آن جلوه‌گر می‌سازد. آثار حیرت‌انگیز و شگفت‌آوری که به ژرفاهای دل انسـان سرک مي‌کشند و نـفوذ می‌کنند، زمانی‌ که انسان با احساس باز و بینش روشن پذيرۀ آنها رود. هدف از این کوچ بنیادین در صحنه‌های جهان و فرو رفتن به ژرفاهای اسرار آن نیز جلوه‌گر ساختن و پدیدار کردن حقیقت اعتقادی اساسی است‌. این حقیقت اعتقادی اساسی هم این است‌ که‌: سراسر این جهان سرگرم بندگی و پرستش خدا‌وند یگانه است‌، و یـزدا‌ن پروردگار و فرمانروای آن است و بس. پس سزاوار انسان این است ‌که از آهنگ جهان هسـتیِ با ایمان نگریزد، و همآوا و همنوا با آن شود، و از بندگی و پـرستش خـداونـدگار جــهان ‌کناره‌گيری نکند، خداوندگاری‌ که آفرینش و فرمانروائی از آن او است و او پروردگار جهانها و جهانیان است‌:

(إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ. ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُعْتَدينَ. وَلاَ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ. وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى‏ إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ. وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لاَيَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ). 

پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمـین را در شش دوره بیافرید، سـپس بـه ادارۀ جهان هستی پرداخت‌. بـا (‌پـردۀ تـاریک‌) شب‌، روز را مـی‌پوشاند و شب شتابان به دنبال روز روان است‌. خورشید و ماه و ستارگان را بیافریده است و جملگی مسـخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که تنها او می‌آفریند و تنها او فرمان می‌دهد. بزرگوار و جـاویدان و دارای خیرات فراوان‌، خداوندی است که پروردگار جهانیان است‌. پروردگار خود را فروتنانه و پنهانی به کمک خوانید (‌و در دعا بـا بلند گرداندن صدا یا درخواست چیز ناروا از حدّ اعتدال تجاوز مکنید که‌) او تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد. در زمین بعد از اصلاح آن (‌توسّط خدا یا بـر دست انـبیاء علی‌الخصوص محمّد مصطفی‌) فساد مکنید. و خـدا را بیمناکانه و امیدوارانه به فریاد خوانـید، (‌بـیم از عدم پذیرش‌، و امید به رحمتش‌)‌. بی‏گمان رحمت یـزدان بـه نیکوکاران نزدیک است‌. او کسی است کـه بـادها را بـه عنوان مژده‌رسانهای رحمت خود پیشاپیش می‌فرستد (‌تا مردمان را به باریدن باران که مایۀ حیات و بیانگر لطف یزدان است مژده دهند)‌. هنگامی که بادها ابرهای سنگین (‌و پر آب را بر دوش خود) برداشتند، آنها را به خاطر (‌آبیاری‌) زمـینی (‌بـی‌جنب و جوش و خشکیده همچون‌) مرده می‌رانیم و آب در آنجا می‌بارانیم و با آن هـر نــوع مـیوه و مـحصولی را (‌از خـاک تـیره‌) پـدید می‌آوریم‌. و همان گونه (‌که زمین مـرده را پـر جنب و جـوش و زنـده مـی‌کنیم‌) مردگان را (‌نـیز از دل خاک بیرون می‌آوریم (‌و زندگی دوباره می‌بخشیم‌. دربـارۀ ایـن امـثال که بیانگر نـمونۀ مـعاد در ایـن دنیا است بیندیشید) تا شما متذکّر شوید و عبرت گیرید. زمـین خـوب (‌و دارای خـاک مرغوب‌)‌، گیاه آن بــه فرمان پروردگارش می‌روید و بالا می‏‎گیرد، امّـا زمـین بـد (‌و شوره‌زار) از آن جز گیاه ناچیز و کم سـود نـمی‌روید. (‌این مثلی است در تأثیر وراثت‌، تفاوت قابليّت در افراد، نجابت خانوادگی، و تأثـیر ایـمان و کفر دودمـان در زندگی زنـاشوئی.... مـردمان در فـهم و درک‌، هـمچون زمین خوب و بدند) و ما بـرای شکـرگزاران ایـن چنین آیات را بیان می‌کنیم‌. (اعراف/54-58)

اینک کوچ حرکت می‌کند، و داستان می‌آغازد، و کاروان ایمانی بزرگوار پدیدار و آشکـار می‌گردد و انسانهای سرگشته را فریاد می‌دارد، و آنان را پند و بیم می‌دهد‌، و ایشان را از سرانجام زشت و فرجام پلشت برحذر می‌گرداند و مـی‌ترساند. انسـانهای گمراه نـیز سرپیچی می‌کنند و دشمنی می‌ورزند، و با دعوت خوب خدا رویاروی می‌ایستند، و دشمنی و سرکشی در پیش می‌گیرند، و به طغیان و جنگ می‌پردازند و تاخت و تاز می‌آغازند... یزدان سبحان پیکار را بر عهده می‌گیرد، پس از این ‌که پیغمبران وظیفۀ خود را اداء می‌کنند که پند دادن و بیم دادن است‌، و از سوی قوم خویش مورد تکذیب قرار می‌گیرند و مردمان از پیغمبران رویگردان می‌شوند، و گذشته از آن بر انبیاء می‌تازند و به اذیت و آزارشان می‌پردازند، و پیغمبران هم بر سر عقیده از قوم خود دوری می‌گزینند، و به ترک ایشان می‌گویند، و تنها خداوند یکتا را برمی‌گزینند و كار و بار را یکسره بدو واگذار می‌کنند.

روند قرآنی داستان نوح‌، صالح‌، لوط‌، و شـعیب را با اقوام خود بیان می‌کند. این انبیاء همگان حقیقت یگانۀ تغییرناپذیری را به اقوام خویش عرضه می‌دارند:

(يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).  

ای قوم من‌! (‌برای شما جز خدا مـعبودی نـیست‌)‌. پس تنها خدا را بپرستید و بس‌.  

(آيات: 59، 65، 73، 85) 

  ایشان هم با پیغمبران به ستیز می‌پردازند در این که پیغمبران تنها یـزدان سبحان را خـدا می‌دانـند و مـنحصر به الوهیّت می‌کنند، و نـمی‌پسندند که خداوندگاری و ربوبیّت، خاصّ ایزد دادار باشد و بس. همچنین ستیزه و جدال راه مـی‌انـدازنـد در ایـن ‌کـه خداوند انسانی از میان انسانها را برای رسالت برگزیند و خلعت نبوّت را بر تن او چست ‌کند. بعضی از آنان هم جدال و ستیزشان بر این است ‌که دین نباید در امور زندگی این جهان دخالت ‌کند و بر معاملات مالی و تجاری فرمانروائی نماید. امروزه مردمانی در جاهلیّت کنونی پس از گذشت ده‌ها قرن‌، دربارۀ ایـن مسأله درست همین ادّعاء را دارند و همین سخن را مي‌‌گویند، و این جدال و ستیز جاهلی قدیم را آزادی و «‌پیشرفت‌» می‌نامند!... روند قرآنی در پایان هر داستانی هلاک و نابودی تکذیب‌کنندگان را عرضه می‌دارد.

پژوهشگر روند همۀ داستانهای موجود در سوره‌، ملاحظه خواهد کرد که هر پیغمبری به قوم خود تـنها یک سخن را می‌گوید:

(يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ). 

ای قوم من‌! (‌برای شما جز خدا مـعبودی نـیست‌.) پس تنها خدا را بپرستید و بس‌.

و تنها حقیقتی را بدیشان تقدیم می‌دارد که پروردگارش او را امین و نگاهدار آن‌ کرده است‌. در تـقدیم این حقیقت‌ كاملًا دلسوز و مخلص است و می‌ترسد که قوم او به فرجام نابهنجاری دچار آیند که در کمین و در انتظار ایشان است و آنان از آن غافل و بی‌خبرند. ولی مردمان قومشان ارزش دلسوزی و ارج پـند آنـان را نـمی‌دانـند، و دربارۀ سـرانـجام و سرنوشت خود نمی‌اندیشند، و به ژرفای اخلاصی پی نمی‌برند که در دل پیغمبرشان است‌. و قدر خلوص پاک و بی‌آلایش . دور از هرگـونه مـصلحت شخصی پیغمبرشان را نمی‌دانند، و عمق احساس مسؤولیّت پـیغمبرشان را درک نــمی‌کنند و بزرگی و ارجـمندی آن را فـهم نمی‌نمایند.

کافی است ما در اینجا چیزهائی را از داستان نوح ‌کـه نخستین داستان است بیان داریم‌، و چیزهائی را دربارۀ داستان شعیب‌ که آخرین داستان است بنگاریم‌:

لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى‏ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ. قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ وَلكِنِّي رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ. أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ. أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً عَمِينَ).

(‌پیوسته مشرکان‌، دشمنان حقّ بوده‌انـد، و کافران بـا پیغمبران جنگیده‌اند. از جمله‌) ما نوح را بـه سـوی قـوم خود (‌که در میانشان برانگیخته شده بـود) فرستادیم‌. او بـدیشان گفت‌: ای قوم مـن‌! (‌بـرای شما جز خدا معبودی نیست‌)‌. پس تنها خدا را بپرستید. من (‌از شما و دلسوزتان می‌باشم‌. قیامت و حساب و کتابی در مـیان است و اگر نافرمانی کـنید) مـی‌ترسم دچـار عذاب آن روز بزرگ شوید (‌و به دورخ روید)‌. اشراف و رؤسای قوم او گفتند: ما شما را (‌دور از حقّ و) در گمراهی و سرگشتگی آشکـاری مــی‌بینیم‌. گفت‌: ای قـوم من‌! هیچگونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نـیستم‌. ولی مـن فـرستاده‌ای از سـوی پروردگار جــهانیانم‌. مـــن مأمـوریّتهای (‌مــحوّله از سـوی‌) پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و شما را پند و اندرز می‌دهم و از جانب خدا چیزهائی (‌به من وحی می‏‎گردد و) می‌دانم که شما نمی‌دانید. آیا تعجّـب می‌کنید از این که (‌کتاب آسمانی پر) اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد و پرهیزگار شوید و (‌در پرتو هراس از عذاب و عقاب‌، و پرهیز از موجبات خشم خدا) امید آن باشد که مشمول رحمت و رأفت گردید؟ امّا آنان (‌با وجود این همه دلائل روشن ایمان نیاوردند و) ‌او را تکذیب کردند. پس ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند نجات دادیـم‌، و کسانی را که آیات (‌خوانـدنی و دیدنی‌) ما را تکذیب نمودند، غرق کردیم‌، چرا که آنان مردمان (‌کور دل و) نابییائی بودند (‌و حقّ را نمی‌دیدند)‌. (اعراف/59-64)

(وَإِلَى‏ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. وَلاَ تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ. وَإِن كَانَ طَائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى‏ يَحْكُمَ اللّهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ. قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَاشُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ. قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ. وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنْ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ. فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ. الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَن لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَانُوا هُمُ الْخَاسِرِينَ. فَتَوَلَّى‏ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى‏ عَلَى‏ قَوْمٍ كَافِرِينَ).

شعیب را هم به سوی اهل مدین که خود از آنـان بـود فرستادیم‌. بدیشان گفت‌: ای قوم من خدا را بپرستید (‌و بدانید) که جز او معبودی نداریـد. مـعجزه‌ای از سـوی پروردگارتان (‌بر صحّت پيغمبری من‌) بـرایـتان آمـده است‌. (‌پيام آسمانی این است که در زندگی به ویژه در تجارت و معاملۀ با دیگـران راست و درست بـاشید و) ترازو و پیمانه را به تمام و کمال بکشید و بپردازید و از حقوق مردم چیزی نکاهید، و در زمین بعد از اصلاح آن (‌توسّط یزدان‌، یا بـر دست پـیغمبران‌) فسـاد و تباهی مکنید. این کـار بـه سـود شـما است اگر بـه خدا و بـه حقیقت‌،‌) ایمان دارید. شما بر سر راه‌هـا (‌ی مـنتهی بـه حقّ و هدایت و عمل صالح‌) منشینید تا مؤمنان به خدا را بترسانید و از راه الله باز دارید و آن (‌راه مستقیم‌) را کج بنمائید (‌و خود به راه معوّج منحرف گردید)‌. به خاطر آورید آن زمانی را که اندک بودید و خداونـد (‌بـر اثـر تلاش شبانه‌روزی خودتان نـیروی انسـانی و قدرت مالی‌) شما را افزون کرد. و نیز بنگرید که سرانجام کار مفسدان (‌همیشه بـه كجا انـجامیده و عـاقبت‌) چگونه گشته است‌. و اگر دسته‌ای از شما بدانچه مامور بـدان هستم ایمان بیاورد (‌و پیغمبری مرا بپذیرد)‌، و دسته‌ای ایمان نیاورد (‌و تنها به زندگی این جهان بچسبد) منتظر باشید تـا خداونـد مـیان مـا داوری کند، و او بـهترین داوران است‌. اشراف و سران مـتکبّر قوم شـعیب (‌کـه خویشتن را بـالاتر از آن مـی‌دانسـتند که دیـن خدا را بپذیرند، بدو) گفتند: ای شعیب حتماً تو و کسانی را کـه با تو ایمان آورده‌انـد از شـهر و آبـادی خود بـیرون می‌کنیم مگر این که به آئین ما درآئید. شعیب گفت‌: آیا ما به آئین شما درمی‌آئیم در حالی که (‌آن را به سبب باطل و نادرست بودن‌) دوست نـمی‌داریـم و نمی‌پسندیم‌؟‌! (‌هرگز چنین کاری ممکن نیست‌)‌. اگر ما به آئین شـما درآئیم‌، بعد از آن کـه خدا مـا را از آن نجات بـخشیده است‌، مسـلّماً بــه خــدا دروغ بسـته‌ایـم (‌و بـه گزاف خـویشتن را پـیروان آئـین آسمانی نـامیده‌ایـم‌)‌. مـا را نسزد که بدان درآئیم‌، مگر این که خدا که پروردگار ما است بخواهد (‌که هرگز چنین چـیزی را هـم نخواهـد خواست‌)‌. علم پروردگار ما هـمه چیز را در بـر گرفته است (‌و او با مرحمت و محبّتی کـه نسـبت بـه مؤمنان دارد، ایمان ما را محفوظ می‌فرماید. لذا) ما تنها بر خـدا توکّل داشـته (‌و هـم بـدو پشت مـی‌بندیم‌)‌. پـروردگار!! میان ما و قوم ما به حقّ داوری کن (‌حقّی که سنّت تو در داوری میان محقّین مصلحین و مبطلین مفسدین‌، بر آن جاری است‌) و تو بهترین داورانی (‌چرا که بر همه چیز آگاه و بر هر چیز توانائی‌!)‌. اشراف و سران کافر قوم او (‌خطاب به پیروان خود) گفتند: اگر از شعیب پـیروی کنید در این صورت شما (‌هم به سبب گرویدن به آئینی که آباء و اجدادتان بر آن نبوده‌اند، شرف و ثروت خود را از دست می‌دهید و) زیـانکار مـی‌گردید. (‌در نـتیجۀ ســـتیزه‌جوئی و طغیانگری‌) زلزله‌ای (‌قــصرها و خانه‌های‌) ایشان را در بر گرفت (‌و زبدگی پـر زرق و بـرق آنان را در هـم کـوبید) و در شـهر و دیـار خود خشکیدند و مردند. کسانی که شعیب را تکـذیب کـردند (‌آن چنان نابود شدند و شهر و دیارشان ویران گردید که‌) گوئی هرگز در آنجا نبوده و سکـونت نگزیده‌انـد. کسانی که شعیب را تکذیب کـردند (‌و گمان مـی‌بردند آنــان كـه از شعیب پـیروی کنند زیـانکار مـی‌شوند، خودشان سـعادت دنیا و آخرت را از دست دادنـد و) زیانمند شدند. سـپس شـعیب از آنـان روی بـرتافت و گفت‌: مـن پیامهای پروردگارم را بـه شـما رسـاندم و اندرزتان دادم (‌و در حقّ شما خیرخواهی نـمودم‌. ولی حقّ را نشنیدید و جز طغیان و عصیان نیفزودید) پس با این حال چگونه بر حال قوم بی‌ایمان (‌و بی‌دینی چون شما) اندوه بخورم‌؟. (اعراف/85-92)  

این دو نمونه‌، بیانگر بقیۀ داستانهائی است‌ که در فاصلۀ میان آن دو قرار گرفته‌اند. چه داستانهائی دربارۀ ترسیم حقیقت عقيدۀ یگانه‌ای‌ که یزدان جهان همۀ پیغمبران را همراه با آن به سوی آدمیان فرستاده است -‌ هر یکی را به میان قوم خود گسیل ‌داشته است -‌ و چه در بارةۀ طرز دریافت اشراف منکر و پیروان ضعیف از این حـقيقت‌، و چه راجع به روشنی این عقیده و قاطعیّت آن در نفس پیغمبران و پیروان ایشـان‌، و چه مربوط به اصل دلسوزی و رغبت و میل در هدایت اقوامشان ...گذشته از اینها داستانهائی از دوری ‌گزیدن و بیزاری جستن پیغمبران از اقوام خود سر داده می‌شود، و سخن می‌رود از این ‌که چگو‌نه انبیاء به ترک اقوام خو‌یش ‌گفته‌اند بدان هنگام ‌که اقوامشان راه ستیز و کینه‌توزی در پیش گرفته‌اند و بر سرکشی از فرمان یزدان پای فشرده‌اند و با حقّ و حقیقت رزمیده‌انـد. و بالأخره پس از دوری گزیدن پیغمبران از این‌گونه‌ کافران و مشرکان‌، و دست شستن از بیم دادن و اندرز دادن ایشان‌، و اصرار هر چه بیشتر آنان بر زشتیها و پلشتیهای خود، یزدان سبحان نبرد با ایشان را عهده‌دار شده است‌.

در اینجا است ‌که روند قرآ‌نی برای پـیرو زدن انـدکی می‌ایستد. در این ایستادن سنّت یزدان روشن می‌گرداند و بیان می‌فرماید که چگونه قضا و قدر یزدان با مردمان رفتار می‌کند، وقتی ‌که رسالت آسمانی به سـویشان می‌آید و آنان آن را تکذیب می‌نمایند. بدین هنگام یزدان جهان ایشان را گرفتار زیانها و ضررهای جانی و مال می‌گرداند، تا چنین زیانها و ضررهائی دلهای خفتۀ ایشان را به تکان درآورد و از چرت زدن به در آیند و بیدار و هوشیار گردند و حقّ را پاسخ‌ گویند و به دنبال رسالت آسمانی راه بیفتند. اگر هم بلاها و مصیبت‌ها ایشان را تکان ندهد و به جنبش نیندازد، خوشی و رفاه بهرۀ آنان می‌فرماید - ‌که این خود آزمایش سنگين‌تری از بلاها و مصیبت‌ها است - تا بدانجا که سنّت یزدان بر ایشان مشتبه می‌شود و بدان پی نمی‌برند. در این وقت است ‌که ناگهانی یزدان جهان بر آنان می‌تازد و بدون این ‌که به خود آیـند به عذاب و عـقاب‌ گرفتارشان می‌سازد!...

پس از سخن ‌گفتن از ایـن سـنّت ایـزد دادار و قانون خداوند متعال‌، به شیوۀ دیگری دلهایشان را به تکـان می‌اندازد. بدیشان می‌گوید که خطر به هنگام بی‌خبریها و غفلتهایشان ایشان را می‌پاید و آنان را سخت تهدید می‌نماید. کسی چه می‌داند که قضا و قدر یزدان چه بسا د‌ر کمین آنان است و هر آن سنّت ایزد سبحان را دربارۀ ایشان پیاده‌کند؟ آیا مرگ و نابودی گذ‌شتگان‌، که هم اینک در شهر و دیار و خانه و کاشانۀ ایشان سكونت دارند، برای بیدارباش آنان کافی و بسنده نیست‌؟

(وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ. ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى‏ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لاَيَشْعُرُونَ. وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى‏ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ. أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى‏ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحىً وَهُمْ يَلْعَبُونَ. أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ. أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَسْمَعُونَ. تِلْكَ الْقُرَى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَى‏ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ. وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ).

ما به هيچ آبادی و شهری پپغمبری نفرستاده‌ایم (‌که او اهل آنجا را به دین راستین خدا خوانده باشد و ایشــان از پذیرش دعوت او سرپيچی نموده باشند) مگر این که ساکنان آن را به شدائد و مصائب گرفتار ساخته‌ایم تا این که (‌به خود آیند و زیـر ضـربات حوادث و فشـار مشکلات‌، فطرت آنـان بـیدار و نـیاز بـه پـروردگار در زوایای وجودشان پـرتو افکن شود و دست دعـا بـه سوی خدا بردارند و خالصانه به درگاه الله‌) تـضرّع و زاری کنند. سـپس (‌هـنگامی کـه ایـن هـوشدارهـا و بيدارباشها در آنان اثر نگذاشت، ایشان را به فراوانـی نعمت و اعطاء سلامت آزمودیم و) بدی را به نیکی (‌و بلا را به رفاه‌) تبدیل کردیم تا بدانجا که (‌از لحاظ امـوال و انفس‌) فزونی گرفتند و (‌به سبب نادانی مغرور شدند و لاف زنان‌) گفتند: به پدران و نیاکـان مـا هـم خـوشی و ناخوشی و ثروتمندی و مستمندی دست داده است (‌و این روزگار است که گاهی به انسان رو می‌کند و گاهی به انسان پشت می‌کند و اصلًا سعادت و شقاوت ما در دست خدا نیست‌! چون با پتک بلا بيدار نشدند و شکـر نعمت هم نگفتند) پس ناگهانی ایشان را (‌بـه عذاب و عقاب‌) گرفتیم و نفهمیدند (‌کـه چـه شـد و چرا چنین گشت‌)‌. اگر مردمان ایـن شـهرها و آبـادیها (‌به خدا و انبیاء‌) ایمان مـی‌آوردند و (‌از کـفر و مـعاصی‌) پـرهیز می‌کردند، (‌درگاه خیرات و) برکات آسـمان و زمین را بر روی آنان می‌گشودیم (‌و از بلایـا و آفات بدورشان مـی‌داشـتیم‌) ولی آنـان بـه تکـذیب (‌پـیغمبران و انکار حقائق‌) پرداختند و ما هم ایشان را به کیفر اعـمالشان گرفتار و مجازات نمودیم (‌و عـبرت جـهانیانشان کردیم‌)‌. آیا مردمان این شهرها و آبـادیها (‌که دعوت پیغمبران را نپذیرفتند و به جای ایمان بر کفر و معاصی افزودند، از این‌) ایمن شدند که عذاب ما شبانه به سراغ آنان رود، در حالی كه ایشان غرق در خواب بـاشند؟ (‌شگفتا کـه از مکـافات عمل غــافل شـدند)‌. یـا ایـن که مردمان این شهرها و آبـادیها ایمن شـدند از ایـن که عذاب ما چاشتگاهان به سراغشان آید، در حالی که (‌به انجام کارهای بی‌ارزش مشـغولند کـه انگار) سرگرم بازی هستند؟ آیا آنان از چارۀ نهانی و مجازات ناگهانی خدا ایمن و غافل شده‌اند؟ در حالی که از چارۀ نهانی و مــجازات ناگهانی خـدا جـز زیـانکاران (‌و از دست دهندگان عقل و انسانیّت‌) ایمن و غافل نـمی‌گردند. آیـا برای کسانی که زمین را از صاحبان قبلی آن بـه ارث می‌برند (‌و جانشین دیگران مـی‌گردند) روشـن نشـده است که اگر بخواهیم آنـان را (‌هـمچون پـیشینیان‌) بـه سـبب گناهانشان نشانۀ تـیر بـلا مـی‌گردانیم و بـر دلهایشان مهر می‌نهیم تا دیگر (‌صدای حقّ را) نشـوند (‌و آهسته آهسته رهسپار دورخ شوند)‌. اینها آبادیهائی است کـه بـرخـی از اخـبار آنـها را بـرای تـو روایت می‌نمائیم (‌و شرح می‌دهیم که چگونه ساکنان آنجاها به سبب ایمان نیاوردن به پیغمبران‌، دچار بلاها و مصائب بیشمار شدند)‌. پیغمبرانشان با دلائل روشن بـه سـراغ آنان آمدند و معجزات متقن بدیشان نـمودند، امّـا آنان (‌به سبب لجاجت در کفر و ممارست بر تکذیب انبیاء‌، روی حرف خود ایستادند و) چیزی را که قبلًا تکـذیب کرده بودند (‌حـاضر نشدند بپذیرند و بـاز هـم مثل همیشه آن را تکذیب کردند و) بدان ایمان نیاوردند. این چنین خداوند بر دلهای کافران مهر مـی‌نهد (‌و بـر اثـر ادامۀ گناه، حس تشخیص حقّ را از آنان سلب می‌کند)‌. اکثر این اقوام را بر سر ایمان (‌و وفـای بـه عهد خود) نـدیدیم و بـلکه بـیشتر آنــان را نـافرمان و گناهکار یافتیم‌.  

(اعراف/94-102)

بعد از آن‌، روند قرآن داستان موسی را با فرعون و درباریان و اشراف او، و داستان موسی را با قوم خود بنی‏اسرائیل ذکر می‌کند. این داستان بزرگ‌ترین گستره‌ای را دربرمی‌گیرد که یک سورۀ قرآنـی آن را عـرضه می‌دارد. حلقه‌ها و بخشهای‌ گوناگونی از آن را نشـان می‌دهد. روند قرانی در کنار برخی از حلقه‌ها و بخشها برا‌ی پیرو زدن می‌ایستد. در اخر سوره هم می‌ایستد و پیرو درازی را می‌زند که تا پایان سوره ادامه می‏‎یابد. حلقه‌ها و بخشهائی از داستان موسی عليه السلام پیش از این‌، برابر ترتیب نزول‌، در سوره‌های‌: مزّمّل‌، فجر، ق‌، قمر، و ... ذکر شده است‌. همۀ ایـن حـلقه‌ها و بخشها هـم اشاره‌های کوتاهی بیش نیستند. ایـن سوره نخستین سوره‌ای است‌ که پس از آن سوره‌ها، چنین حلقه‌ها و بخشهای طولانی و درازی در آن ذکر می‌گردد، و در این ‌گسترۀ فراخِ عرضه‌، به میان می‌آ‌ید.

زنجیرۀ این داستان مشتمل است بر حلقۀ رویـاروئی فرعون با حقیقت دعوت‌. حلقۀ مبارزه طلبی و جادوگران - این دو حلقه در سوره‌های دیگر نیز زیاد ذکر شده‌اند - حلقۀ ‌گـرفتار آمـدن فـرعونیان به قحطیها و خشک‌سالیها، بلاها و مصیبت‌ها، بیماریها و آفتها، روان شدن سیل‌، هجوم ملخها و شپشکها و قورباغه‌ها، جاری شدن خون -‌که تنها در این سوره از آن ذکری به میان آمده است -‌ و بالاخره حلقۀ غرق‌ گرداندن فرعون و درباریان و اشراف قوم او ... پس از اینها روند قرانی باگفتگو‌ی از بنی‏اسرائیل اسـتمرار پـیدا می‌کند، و از درخواست ایشان از موسی سـخن می‌رود. آنـان از موسی می‌خواهند معبودی - یعنی بتی - را برای آنان تهیّه ببیند، تا بسان مردمانی ‌که پس از نجات از دست فـرعون و عبور از دریـا از کـنار ایشـان ‌گـذشتند و بت‌پرستی می‌کردند، بتی داشته باشند و آن را پرستش نــمایند! سـپس حـلقۀ مـیقات و میعاد موسی با خداوندگارش ذکر می‌گردد. موسی در آن از یـزدان درخواست دیدن می‌نماید. کوه در هم کوبیده مي‌شود و موسی بیهوش می‌گردد. صاعقۀ آسمانی ایشان را فرا  

می‌گیرد، هنگامی ‌که می‌گویند:

(لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللهَ جَهْرَةً).

(‌ای موسی‌) هرگز به تو ایمان نخواهـیم آورد، مگر آن که خدا را آشکارا ببینیم‌. 

(بقره/55)

 حلقۀ سرکشی از فرمان در دخول به شهر، و در شکار کردن ماهی در روز شنبه، و بالآخره حلقۀ کوه را بالای سرشان همچون سایبانی یا تکّه‌ای از ابر نگاه داشتن ... همۀ این حلقه‌ها به تفصیل نموده شده است‌، بدانگونه مشروح و مفصّل ‌که این داستان حزب و بخش‌ کاملی از سوره را فرا می‌گیرد.

*

در موقعيّت مناسبی از موقعیّتهای داستان‌، روند قرآنی واپسین رسالت آسمانی را به میان می‌آورد و سرشت و حقیقت آن را ذکر می‌کند. بدان هنگام‌ که موسی عليه السلام پروردگار خود را به فریاد می‌خواند و در بارۀ ‌کسانی از قوم خود عاجزانه دست دعا به آستانۀ ‌کریمانه‌اش بلند می‌گرداند که بیهوش فرو افتاده‌انـد و نـقش زمـین شده‌اند، و موسی مـهر و عطو‌فت یـزدان سبحان را خواستار می‌شود، بدان‌گونه ‌که داستان آن را برای بیان پیکاری روایت می‌دارد که قرآن عملًا بدان پـرداخته است و وارد آن ‌گشته است‌:

(وَاخْتَارَ مُوسَى‏ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِي مَن تَشَاءُ أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ. وَاكْتُبْ لَنَا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ. الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). 

(‌سپس خداونـد بـه مـوسی دسـتور داد بـرای مـعذرت خواهی و توبه از کـردار گوساله‌پرستان قوم‌، همراه گروهی از بنی‌اسرائیل به میعادگاه او بیایند) و مـوسی هفتاد مرد را از میان قوم خود (‌به نمایندگی از سـوی آنان‌) برای میعادگاه ما برگزید (‌و ایشان را به کوه طور برد. در آنجا زمین لرزه‌ای در گرفت‌)‌. هنگامی که زمین لرزه آنان را فرا گرفت، مـوسی گفت‌: پروردگارا! اگر می‌خواستی می‌توانستی آنان را و مرا پیش از این نیز هلاک کنی (‌تا بنی‌اسرائیل هلاک آنان را خود می‌دیدند. ولی اینک مرا به قتل ایشان متّهم می‌سازند)‌. آیا ما را به سبب کاری که بی‌خردان ما کرده‌اند هلاک مـی‌سازی‌؟ (‌خداوندا! ما را بـه گناه آنـان مگیر)‌. ایـن (‌درخواست نابجای رؤیت‌، یا وقوع زلزله‌، یا کار گوساله‌پرستی‌) جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن (‌برابر قوانین و سنن یزدان و گسترده در پهنۀ جهان‌) هر کس را بخواهی (‌و مستحقّ بدانی‌) گمراه مـی‌سازی‌، و هـر کس را بخواهی (‌و شایسته بدانی‌) هـدایت مـی‌کنی‌. تو سرپرست ما هستی‌، پس بر ما ببخشای و به مـا رحـم فرمای‌، چرا که تو بهترین آمـرزندگانی‌. و بـرای مـا در این دنیا و آن دنیا (‌زندگی‌) نیکی مقرّر دار (‌که سروری و تـوفیق طـاعت در ایـن سـرای‌، و سـعادت نـاشی از رضایت و عنایت تو در آن سرای است‌) چرا که ما (‌توبه نموده‌ایم و) به سوی تو بازگشت نموده‌ایم‌. (‌خدا بـدو) گفت‌: عذاب خود را به هر کس که (گناه کند و توبه نکند و خود) بخواهم می‌رسانم‌، و رحمت من هم هـمه چیز را در بـر گرفته و (‌در ایـن سـرای شـامل کافر و مؤمن می‏‎گردد، امّـا در آن سـرای‌) آن را بـرای کسـانی مـقرّر خواهم داشت که پرهیزگاری کنند و زکات بدهند و بـه آیات (‌کتابهای آسمانی و نشانه‌های گستردۀ جـهانی‌) ایـمان بیاورند. (‌بـه ویـژه رحمت خود را اختصاص می‌دهم به‌) کسانی که پیروی می‌کنند از فرستادۀ (‌خدا محمّد مصطفی‌) پـیغمبر امّـی کـه (‌خوانـدن و نـوشتن نـمی‌دانـد و وصـف او را) در تـورات و انـجیل نگاشته می‌یابند. او آنان را به کار نیک دستور می‌دهد و از کار زشت بــاز مــی‌دارد، و پـاکـیزه‌ها را بـرایشـان حـلال می‌نماید و ناپاکـها را بـر آنـان حـرام مـی‌سازد و فـرو می‌اندازد و بند و زنجیر (‌احکام طاقت فرسای همچون قطع مکان نجاست به منظور طهارت‌، و خودکشی بـه عـنوان تـوبه‌) را از (‌دست و پـا و گردن‌) ایشـان بـدر می‌آورد (‌و از غلّ استعمار و استثمارشان مـی‌رهاند)‌. پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند و وی را یاری دهند، و از نوری پیروی کنند که (‌قرآن نام است و همسان نور مـایۀ هـدایت مـردمان است و) بـه همراه او نازل شده است‌، بی‏گمان آنان رستگارند. )اعراف/155-157)

 در پرتو این خبر راستین از سوی خدا، و وعدۀ پیشین به رسالت پیغمبر امّی‌، یزدان جهان به پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم دستور می‌دهد که سرشت رسالت را، و حقیقت دعوت خود را، و حقیقت پروردگاری را اعلان دارد که او را فرستاده است‌. همچنین اعلان نماید اصل اعـتقاد یگانه‌ای را که همۀ پیغمبران آن را از سوی خدا آورده‌اند:

(قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ). 

ای پیغمبر! (‌به مردم‌) بگو: من فرستادۀ خدا بـه سـوی جملگی شما (‌اعم از عرب و عجم و سیاه و سفید و زرد و سرخ‌) هستم‌. خدائـی کـه آسـمانها و زمـین از آن او است‌. جز او معبودی نـیست‌. او است کـه مـی‌میرانـد و زنـده می‏‎گرداند. پس ایـمان بــیاورید بــه خـدا و فرستاده‌اش‌، آن پیغمبر درس نخوانده‌ای که ایمان بـه خدا و به سخنهایش دارد. از او پیروی کنید تـا هـدایت یابید. (اعراف/158)

آن گاه داستان پس از این ایستادن‌، ادامه می‏‎یابد و به پیش می‌رود تا به موقعیّت پیمان‌ گرفتن و بالای سر نگاه داشتن‌ کوه می‌رسد. در پرتو صحنۀ عهد و پیمان گرفتن از بنی‏اسرائیل، عهد و پیمانی ‌که از فطرت همۀ انسانها گرفته شده است ذکر می‌گردد:

(وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى‏ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى‏ شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِينَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).

ای پـیغمبر بـرای مـردم بـیان کـن‌) هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (‌در طول اعصار و قرون‌) پـدیدار کـرد و (‌عقل و ادراک بدانان داد تا عجائب و غرائب گیتی را دریابند و از روی قوانین و سنن منظّم و شگفت‌انگیز هستی‌، خدای خود را بشناسند و بالأخره با خواندن دلائل شناخت یـزدان در کتاب باز و گستردۀ جهان‌، انکار خداونـد سـبحان‌) ایشان را بر خودشان گواه گرفته است (‌و خطاب بدانان فرموده است‌) که‌: آیا من پروردگار شما نیستم‌؟ آنــان (‌هم به زبان حال پاسخ داده و) گفته‌انـد: آری‌، گواهی می‌دهیم (‌توئی خالق باری ... ما دلائل و براهین جهان را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کرده‌ایـم‌) تا روز قیامت نگوئید ما از این (‌امر خداشناسی و یکتاپرستی‌) غافل و بی‌خبر بوده‌ایم‌. یا این که نگوئید: نیاکان ما پیش از ما شرک ورزیدند و ما هم فرزندان آنـان بـودیم (‌و چون چیزی در دست نداشتیم که با آن حقّ را از بـاطل بشـناسیم‌، از ایشـان پـیروی کـردیم‌. لذا خویشتن را بیگناه می‌دانیم‌. پروردگارا!) آیـا بـه سـبب کاری که باطلگرایان (‌یعنی نیاکـان مشـرک مـا که بنیانگذاران بت‌پرستی بوده‌اند) کرده‌اند مـا را (‌مـجازات مـی‌کنی و در روز رستاخیز با عذاب خود) نابودمان می‌گردانی‌؟‌. (‌اعراف/172و 173)  

روند قرآنی بعد از آن به پیش می‌رود و به پـیروهای گوناگونی می‌پردازد. در یكي از ایـن پـیروها پس از عرضۀ مستقیم صحنۀ پیمان سرشتی‌، صحنۀ ‌کسی را به تصویر می‌کشد که خداوند بدو آیه‌هائی عطاء فرموده است ‌که او از زیر بار آنها به در می‌رود و آنها را نمی‌پذیرد، همچون بنی‏اسرائیل، و هر کسی که خداوند آیـات خود را بهرۀ ایشـان می‌سازد و از زیـر بار مشکلات و تکالیف آن سر باز می‌زنند! ایـن هـم صحنه‌ای است ‌که ما را با شکلها و حرکتها و آهنگها و پیروی‌ که دارد به یاد صحنه‌های سوره انعام و همچنین فضای آن می‌اندازد:

(وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ. وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ. سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ. مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ. وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ).

(‌ای پیغمبر) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او (‌علم و آگاهی از) آیات خود را دادیـم (‌و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم‌) امّـا او از (‌دستور) آنها بیرون رفت (‌و بدانها توجّه نکرد) و شیطان بر او دست یافت و از زمرۀ گمراهان گردید. امّا ما اگر می‌خواستیم مقام او را با این آیات بالا می‌بردیم و (‌دانشش را مــایۀ ســعادتش مـی‌نمودیم‌. امّـا اجبار بر خلاف سـنّت مـا است و لذا او را بـه حـال خـود رهـا ساختیم‌) لیکن او به زمین آویخت (‌و به پستی گرائید و به سوی آسمان هدایت بـالا نرفت‌) و از هـوا و هـوس خویش پیروی کرد. مَثَل او بسان مَثَل سگ است که اگر بر او بتازی‌، زبان از دهان بیرون می‌آورد، و اگر هم آن را به حال خود واگذ‌اری زبان از دهان بیرون می‌آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب می‌دارند. (‌چنین افرادی بر اثر آرزوپرستی و دنیاپرستی‌، دائـماً در پی مال اندوری روان و نالانند و از ترس زوال نعمت و هراس از مرگ بـیقرار و بـی‌آرامـند)‌. پس داسـتان را برگو بلکه بیندیشند (‌و از کفر و ضلال برگردند)‌. چه بد مَثَلی دارند کسانی که آیات ما را تکذیب می‌کنند. آنان (‌با این انحراف و انکار، به ما سـتم نـمی‌رسانند، بـلکه‌) بـه خود سـتم مـی‌کنند (‌چرا کـه خویشتن را از سـعادت اخروی محروم می‌سازند)‌. هر کـه را خداونـد (‌بـه راه حقّ‌) هدایت کند، حقیقةً او راه یـافته (‌و بـه‌ سـعادت دو جهان رسیده‌) است‌، و هر که را (‌به سبب سیطرۀ هوا و هوسش‌، از این توفیق محروم و از راه حقّ‌) گمراه کند، زیــانکار ایشـانند. مـا بسـیاری از جنّیان و آدمـیان را آفریده و (‌در جهان‌) پـراکـنده کـرده‌ایـم که مآل آنـان دورخ و اقامت در آن است‌. (‌این بدان خـاطر است کـه‌) آنان دلهائی دارند که بدانها (‌آیات رهنمون بـه کمالات را) نمی‌فهمند، و چشمهائی دارند که بدانها (‌نشـانه‌های خداشـناسی و یکتاپرستی را) نـمی‌بینند، و گـوشهائی دارند که بدانها (‌مواعظ و انـدرزهای زندگی سـاز را) نمی‌شنوند. اینان (‌چون از این اعضاء چنانکه باید سود نمی‌جویند و منافع و مـضارّ خود را از هـم تشـخیص نمی‌دهند) هـمسان چـهارپایانند و بـلکه سرگشته‌ترند (‌چرا که چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمی‏‎گذارند، ولی اینان راه افراط و تـفریط مـی‌پویند)‌. ایـنان واقـعاً بی‌خبر (‌از صلاح دنیا و آخرت خود) هستند.

(اعراف/175-179) 

آن‌گاه روند قرآنی به پیش می‌رود و از مسائل عقیده مستقیمًا سخن می‌گوید. در لابلای رشتۀ سخن‌، برخی از انگیزه‌های صحنه‌های جـهانی بیان می‌گردد، و از عذاب و عقاب و انتقام یـزدان از بزهکاران بیم داده می‌شود. دلهای مردمان نیز با پسوده‌هائی به تکان در می‌آید، و بیدارباشهائی تارهای دلها را می‌نوازد تا بيندیشند و دربارۀ پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم و رسالت او به تفکّر پردازند:

(وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى‏ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ. وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لاَيَعْلَمُونَ. وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ. أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ. أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْ‏ءٍ وَأَنْ عَسَى‏ أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ. مَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلاَ هَادِيَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ).

خدا دارای زیباترین نامها است (‌که بر بهترین معانی و کامل‌ترین صفات دلالت می‌نماید. پس به هنگام ستایش یزدان و درخواست حاجات خویش از خدای سـبحان‌) او را بـدان نـامها فریاد داریـد و بـخوانـید، و بـه تـرک کسانی بگوئید کـه در نـامهای خدا بـه تـحریف دست می‌یازند (‌و واژه‌هائی را بکار می‌برند که از نظر لفظ یا معنی‌، منافی ذات یا صفات خدا است‌)‌، آنـان کیفر کار خود را خواهـند دیـد. در مـیان آفریدگانمان‌، گروهی هستند که به (‌سبب دوست داشتِ‌) حقّ (‌دیگران را بـه ســــوی حـــقّ‌) دعـــوت مـی‌کنند، و (‌در حکـمها و داوریهایشان هم به سبب عشق به حق‌ّ) به حقّ دادگری می‌کنند. کسانی که آیات (‌قرآنی و نشانه‌های جهانی‌) ما را تکذیب می‌دارند، كم کم گرفتار و (‌بـه عذاب خود) دچـارشان مــی‌سازیم‌، از راهـی و بــه گونه‌ای که نمی‌دانند. و به آنان مهلت می‌دهم (‌و در عقوبت ایشـان شتاب نمی‌ورزم و افسار را برایشـان شـل کـرده و در گمراهی رهایشان می‌سازم‌)‌. بی‏گمان طرح و نـقشۀ مـن سخت اسـتوار است (‌و دائـماً ایشـان را مــی‌پاید و نابودشان می‌نماید)‌. آیا آنان (‌تا به حال دربارۀ چیزی که پـیغمبر ایشـان را بـه سـوی آن دعوت مـی‌نماید) نیندیشیده‌اند (‌تا آشکارا بدانند) همنشین ایشان (‌کـه از سوی خدا مبعوث شده است‌) دیوانه نیست‌، بلکه او تنها بیم دهندۀ آشکار (‌و بیانگر احکام کردگار) است‌. (‌آنان بـه یکتاپرستی و تـوحیدی که مـحمّد ایشان را بـدان می‌خواند، ایمان نـمی‌آورند)‌. آنـان بـه مُـلک (‌پهناور و عظمت شگفت‌) آسـمانها و زمـین (‌و عـجائب و غـرائب آنها) و به هر آنچه که خدا آفـریده است نمی‌نگرند (‌و آنها را ورانداز و وارسی نمی‌کنند، تا کمال قدرت صانع و وحدانیّت مالک جهان را ببینند؟‌) و آیا نمی‌اندیشند که چه بسا اجل آنان نزدیک شده بـاشد؟ (‌پس تـا فرصت باقی است حقّ را بـپذیرند و ایمان بــه حقّ را در خود تقویت کنند، و در پذیرش اسلام امروز و فردا نکنند. اگر آنان به این قرآن که پـر است از دلیـل و بـرهان‌، ایمان نـیاورند) پس بـالاتر از آن بـه چـه سخنی (‌و دعوت دیگری‌) ایمان می‌آورند؟ (‌شاید در انتظار کتابی برتر از قرآنند؟ چه نادان مردمانند!)‌. خدا هر کـه را (‌بـه سبب انـتخاب راه بــد و بــه خـاطر انـجام اعمال زشت و نابکاریهای همیشگی او، از کتابهای آسمانی منحرف و از راه حقّ‌) گمراه سازد، هيچ راهنمائی نخواهـد داشت‌، و خداوند آنان (‌یعنی چنین کسـی و افـرادی چون او گمراه‌) را رها می‌سازد تا در طـغیان و سـرکشی خود سرگردان و ویلان شوند (‌و به سبب اصرار بـر کفر و ضلال و دشمنی مستمرّ با ایمان و کمال‌، راه بـه جـائی نبرند)‌. (اعراف180-186)

سپس یزدان سبحان پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم ‌را فرمان می‌دهد که سرشت رسالت و حدود اختیارات پیغمبر را در آن‌، به مردمان بیاموزد. این امر هم به مناسبت پرسش ایشان از موعد مقرّر و زمان معیّن فرا رسیدن قیامتی است ‌که آنان را از آن می‌ترساند:  

(يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَتأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ. قُل لاَأَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

راجع بـه قیامت از تـو مـی‌پرسند و مـی‌گویند: در چـه زمانی (‌دنیا به پایان می‌رسد و) قیامت رخ می‌دهد؟ بگو: تـنها پروردگارم از آن آگاه است‌، و کســی جز او نمی‌تواند در وقت خود آن را پدیدار سـازد (‌و از پـایان این جهان و سرآغاز آن جـهان مـردمان را بـیاگاهاند. اطّلاع از هنگامۀ قیامت‌) برای (‌ساکنان‌) آسمانها و زمین سنگین و دشـوار است (‌و هرگز دانش ایشـان بـدان نمی‌رسد)‌. قیامت ناگهانی بـه وقوع مـی‌پیوندد و بر سرتان می‌تازد. از تو می‌پرسند: انگار تـو از (‌شـروع‌) قیامت باخبری‌؟ بگو: اطّلاع از آن‌، خـاصّ یـزدان است‌، ولیکن بیشتر مردمان (‌این مسأله و فلسفۀ آن را چنانکه باید) نمی‌دانند. بگو: من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم‌، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و (‌از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ، مالک و مـقتدرم گردانـد)‌. اگر غیب می‌دانستم‌، منافع فراوانی نـصیب خـود مـی‌کردم (‌چرا که با اسباب آن آشنا بودم‌) و اصلًا شرّ و بلا به من نمی‌رسید (‌چرا که از موجبات آن آگاه بودم‌. حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مـضرّات بی‌خبرم‌، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود؟‌)‌. من کسی جز بیم دهنده و مژده دهندۀ مؤمنان (‌به عذاب و ثواب یزدان‌) نمی‌باشم‌. (اعراف/187-188)

آن‌گاه روند قرآنی برای ایشان به تصویر می‌کشد که چگو‌نه نفس - نفسی‌ که خداوند عهد و پیمانی را از او گرفته است و بیان ‌داشتیم -‌ منحرف می‌گردد و از راه توحیدی به ‌کنار می‌افتد و به ‌کژ راهه می‌رود که فطرت او معترف بدان است‌. روند قرآنـی جـهان‌بینیها و اندیشه‌های شرک آلود و معبودها و (ا‌لهۀ شـرک را زشت می‌شمارد، و پیغمبرش صلّي الله عليه و آله و سلّم را در پـایان ایـن بخش به مبارزه آنان و مبارزه معبودهای ناتوانشـان رهنمود می‌فرماید:

(قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ. إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ. وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَيَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلاَ أَنْفُسَهُمْ يَنصُرُونَ. وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى‏ لاَيَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ). 

بگو: این بتهائی را که شریک خدا می‌دانید فرا خوانید و سپس شما و آنها همراه یکدیگر دربـارۀ مـن نیرنگ و چـاره‌جوئی کنید و اصلًا مـرا مـهلت نـدهید (‌و اگر می‌توانید غضبم کنید و نابودم گردانید. امّا بـدانـید کـه اینها موجودات غیر مؤثّری هستند و کمترین تأثیری در وضع من و شما ندارند)‌. بیگـمان سرپرست من خدائـی است که این کتاب (‌قرآن را بر من‌) نازل کرده است‌، و او است که بندگان شایسته را یاری و سرپرستی می‌کند. چــیزهائی را کــه شـما بجز خدا فریاد مـی‌داریـد و مــی‌پرستید نــه مـی‌توانند شـما را یـاری دهند، و نه می‌توانند خویشتن را کمک کنند. و اگر از آنها رهنمود بخواهید، درخواست شما را نمی‌شنوند (‌چـه رسـد بـه این که شما را ارشاد و راهنمائی کنند. و به ظاهر پیکرۀ‌) آنها را می‌بینند که (‌انگار با چشمان خود) بـه شما می‏نگرند، ولیکن چیزی را نمی‌بینند. (اعراف/195-198)

از اینجا تا پایان سوره‌، روند قرآنی رو به سوی پیغمبر خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم می‌کند و او را مخاطب می‌سازد، همان‌گونه که در سر آغاز سوره او را مخاطب قرار داده بود، و بدو می‌آموزد: چگونه با مردم رفتار کند. چگو‌نه این دعـوت را پـیش ببرد. چگونه در برابر رنـجها و خستگیهای راه‌، از یزدان مدد و یاری بخواهد. چگونه خشم خود را فرو برد، در حالی ‌که از مردمان و مکر و کیدشان رنج می‏‎برد و به جان می‌آید. چگونه پروردگار خود را یاد کند و پیوسته با او در رابطه باشد، همان گونه‌ که‌ کسانی‌ که در جـهان والا و بالا در پـیشگاه خداوند سبحان هستند یزدان را یاد می‌کنند:

(خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ. وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ. وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لاَيُقْصِرُونَ. وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَى‏ إِلَيَّ مِن رَبِّي هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ. وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ. إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ). 

گذشت داشـته بـاش و آسـانگیری کـن و بــه کـار نیک دســتور بــده و از نــادان چشــم‌پوشی کـن‌. و اگر وسوسه‌ای از شیطان به تو رسید (‌و خواست شما را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد) به خدا پناه ببر (‌و خویشتن را بدو بسپار)‌. او شـنوای دانـا است (‌و هـمه چیز را می‌شنود و همه چیز را می‌داند و هر چه زودتر به فریادت می‌رسد)‌. پـرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌ای از شیطان می‌شوند به یاد (‌عداوت و نیرنگ شیطان‌، و عقاب و ثواب یزدان‌) می‌افتند، و (‌در پرتو یاد خـدا و بـه خـاطر آوردن دشـمنانگی اهـریمن‌) بـینا می‌گردند (‌و آگاه می‌شوند که اشتباه کرده‌انـد و از راه حقّ مـنحرف شـده‌انـد، و لذا شتابان بـه سـوی حقّ برمی‌گردند)‌. و امّا شیاطین‌، بـرادران (‌اهـریمن صـفت‌) خود (‌یعنی کافران و منافقان را وسوسه می‌کنند و) در گمراهی کمک و یاریشان می‌دهند تا بدانجا که دیگر (‌از گناه باز نمی‌ایستند و از هيچ جنایتی‌) کوتاهی نمی‌کنند. هنگامی که (‌در نزول وحی تأخیر می‌افتد و) آیه‌ای برای آنان نمی‌آوری‌، می‌گویند: چرا آن را بـرنمی‌گزینی و از پیش خود نمی‌سازی‌؟‌! بگو: من تنها از قـرآنــی پـیروی می‏‎كنم که بـه مـن وحی مـی‌شود. ایـن قرآن بینش و هدایت و رحمت پـروردگارتان است بـرای کسـانی که مؤمن باشند (‌چرا که ایشـان بـرابـر قوانین آن عمل می‌کنند)‌. هنگامی که قرآن خوانده می‌شود، گوش فـرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شـوید.

پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (‌در برابر خدا) و هراس (‌از او) و آهسته و آرام‌، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن‌، و از زمرۀ غـافلان مـباش‌. بی‏گمان کسـانی کـه مـقرّبان (‌درگاه‌) پروردگار تـو هستند، خـویشتن را بزرگتر از آن نمی‌دانند که به پرستش خدا بپردازنـد، و بلکه بـه تسبیح و تـقدیس او مشـغولند و در بـرابـر او کرنش و سجده می‌برند. (اعراف/199-206)

شاید این چکیده‌، و ایـن گلچین‌های فراوان سوره‌، سیماهای ویژۀ این سوره را به تصویر بکشند، و ایـن سوره را از سورۀ همتای خود، یعنی انعام در این سیماها و در شیوه و برنامه عرضه داشتن‌، جدا و ممتاز کند. هر چند هم هر دو موضوع واحدی را بیان می‌دارنـد که موضوع عقیده ا‌ست ...


--------------------------------------------------------------------------------

1- نگا: فاطر/١٨٠. (‌مترجم‌)

2- ‌مراجعه شود به مقدمۀ انعام تا شروع تفسیر آیات.


 

برگرفته از: ترجمه تفسیر فی ظلال القرآن سیدقطب، ترجمه مصطفی خرمدل  



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

ابن‌ عباس رضي الله‌عنه مي‌گويد: هركس اذان نماز را بشنود و بدان جواب مثبت ندهد و به مسجد نيايد كه در آن نمازش را ادا نمايد، نماز او پذيرفته نمي‌شود، و خدا و پيامبر را نافرماني كرده است. 

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 17376
دیروز : 5614
بازدید کل: 8807535

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010