|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره آل عمران > تفسیر سوره آل عمران از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرمدل
شماره مقاله : 746 تعداد مشاهده : 337 تاریخ افزودن مقاله : 2/7/1388
|
سوره آل عمران
مدنی و ٢٠٠ آيه است و بعد از انفال نازل شده است این قرآن کتاب این دعوت است. قرآن جان، انگیزه، مایۀ بقاء، هستی، نگهبان نگهدار، سخن، مـترجم، دستور، برنامه، و بالأخره مرجع این دعـوت است ... مرجعی است که این دعوتکنندگان، ابزارهای کار و برنامههای حرکت و توشۀ راه را از آن برمیگیرند.
باید بدانیـم که میان ما و میان قرآن گودال ژرفی خواهد بود، مادام که در آئینۀ ذهن و فکر خود نگنجانیم که قبلاً ملّت زندهای که وجود حقیقی داشته با این قرآن ندا در داده شده است و همچنین به وسیلۀ آن رخدادهای واقعی در زندگانی این ملّت به وقوع پیوسته است، و بدان زندگی حقیقی انسانی در این زمين رهبری گشته است، و با آن نبرد سختی در اندرون نـفس بشری درگرفته و پیکار جانانهای در قطعهای از زمین به گردش و چرخش افتاده است. نبرد و پیکار عظیمی که پر از دگرگونیها و تأثیرپذیریها و پـاسخگوئیها بوده است.
همچنین مانع ستبر و محکمی میان دلهـایمان و میان قرآن خواهد بود، مادام که ما قرآن را بدانگونه بخوانیم یا بشنویم که گوئی قرآن آوازها و زمزمههای مذهبی سرگیجهآوری بیش نیست و تنها و تنها ارزش خواندن یا شنیدن را دارد و اصلاً پیوندی با واقعيّات زندگی بشری نداشته و میان آن و میان کارهائی که روزانه متوجّه این آفریدۀ انسان نام و این ملّت مسـلمان نام میگردد، رابطهای وجود ندارد. در صورتی که بدانگاه که آیات قرآن نازل شد، با نفسها و وقائع و رخدادهای زندهای که دارای وجود واقعی زندهای بودند روبرو گردید، و عملاً هم نفسها و وقائع و رخدادها را رهنمود شد، و بگونۀ خویش دنیائی ساخته و پرداخته کرد که ویژگیهائی به زندگی (انسان) بطور عام و به زندگی ملّت مسلمان بطور خاص بخشید.
یکی از معجزات برجستۀ قرآن در این است که قرآن بیامد و با واقعیّت معیّنی در زندگی ملّت معینّی و آن هم در دورۀ معیّنی از ادوار تاریخ روبرو گردید، و چنین ملّتی را به مبارزه بزرگی کشاند که نه تنها چهرۀ تاریخ آن ملّت را تغییر داد، بلکه به همراه آن چهرۀ تاریخ همۀ بشریّت را دگرگون کرد. ولی قـرآن، گذشته از آن، همیشه در صحنه است و پیوسته با ملّتها روبرو است، و قدرت و توان آن را دارد که هم اینک به زندگی کنونی جهت دهد و آن را در راستای بهزیستی و خوشبختی رهنمود کند، آنگونه که گوئی همین لحظه دارد نازل میشود تا با گروه مسلمانان روبرو شود و ایشان را در کار و بار روزمرۀ زندگیشان راهنمائی کند و در پیکار سخت و همسکی آنان با جاهلیّت پیرامون و بیرونشان، و با ستیز بیامان آنان با دشمنان داخل نفس و مستقرّ در دنیای دل و درونشان شرکت جوید، و همان پويندگی و سرزندگی و ماهیّتی را از خود نشان دهد که آن روز در آن رقعه از زمین داشت و نمایاند.
برای اینکه ما به نـیروی تلاشگر قـرآن و حقیقت پـویندگی و سرزندگی نهفته در آن پی بریم و از رهنمودهای اندوخته در آن برای گروه مسلمانان در هر نسلی که باشند استفاده کنیم، لازم است در آئینۀ ذهن خود، هستی و کیان گروه مسلمانانی را مجسّم کنیم که نخستین بار مخاطب این قرآن قرار گرفتهاند... هستی و کیانی که گوئی هم اینک در واقع حیات در جنبش و تکاپو است، و با رخدادهائی روبرو میگردد که در مدینه و در همۀ سرزمینهای جزیرةالعرب عربستان میگذرد. هم اینک گوئی با دشمنان خود در رزم و با دوستان خویش در بزم کار و بار روزگـار است. و با هواها و هوسها در جنگ و پـیکار است. قرآن در آن روزگار نازل میشد تا با همۀ اینها رویاروی شود و گامهای خویش را در میدان بزرگ و گستردۀ کارزار استوار کند، و با نفسی که در درون دارد بستیزد و با دشمنانی که در بیرون دارد و در مدینه و مكّه و اطراف آن دو، و همچنین در فراسوی آنجاها به کمین نشسته و در پی فرصت میباشند، به جـنگ و نبرد جانانهای پردازد... آری... لازم است با آن گروه نخستين بسر بریم و آنان را در حقیقت بشریّت خویش و در زندگانی واقعی خود و در مشکلات انسـانیشان، پيش چشم داریم. بیندیشیم که چگونه این قرآن در کارهای روزانه و در اهداف کلّی که داشتهاند بطور یکسان آنان را مستقیماً رهبری کرده است. ببینیم که چگونه قرآن دست ایشان را گرفته و گام به گام و پا به پا آنان را راه میبرد. گاهی سکـندری میخورند و گاهی به پا میخیزند، از راه منحرف میشوند و باز به راستای راه برمیگردند. خسته و درمانده می شوند و دوباره نـیرو میگیرند و مقاومت میورزند. ناراحت میشوند و رنجها را تحمّل میکنند پلّههای ترقّی و تعالی را آهسته و آرام با رنج و زحمت میپیمایند، و با شکیبائی و مجاهدت بالاتر و بالاتر میروند. در آنان همۀ ویژگیهای انسان و همۀ ضعفهای انسان و همۀ نیروها و توانهای انسان جلوهگر و هویدا میگردد.
بر این اساس است که میفهمیم ما نیز همانگونه مـورد خطاب قرآنیم که گروه نخستین، و اینکه بشریّتی را که در هستی خود میبینیم و میشناسیم و همۀ ویژگیهای آن را احساس میکنیم، میتواند پاسخگوی قرآن باشد و در شاهراه زندگی از پیشوائی آن سود جوید و بهرهور گردد.
ما با این دید قرآن را زنده خواهیم یافت و میبینیم که در زندگی گروه مسلمانان نخستین کارگر بوده و میتواند در زندگی ما هـم دوباره کارگر باشد. و احساس خواهیم کرد که قرآن، هم امروز و هم فردا با ما خواهد بود، و قرآن تنها آوازها و نغمههای مذهبی سرگیجهآور و دور از واقعیّت زندگی مشخّص ما نیست، و همچنین قرآن تاریخی نیست که گذشته باشند و به پایان آمده باشد و کارآئی و کنش آن با زندگی بشری پوچ و نابود و بیاثر شده باشد.
بیگمان قرآن حقیقتی است که تا جهان هست آن هم خواهد بود. جهان کتاب دیدنی خدا است، و قرآن کتاب خواندنی او است، هر دوی آنها دلیل و گواه بر وجود صاحب نوآور و هستی بخش بود بوده و هر دوی آنها موجودی هستند که آفریده شدهاند تا مؤثّر و کارگر باشند... جهان با قوانینی که دارد پیوسته در چرخش و گردش است و نقشی را که آفریدگارش در دائرۀ هستی بدو واگذار فرموده است اجراء مینماید. خورشید پیوسته در فلک خود در حرکت است و نقش خویش را اداء میکند. ماه و زمین، و سائر ستارگان درکارند و طول زمان آنها را از ادای وظیفه باز نـمیدارد و از تازگی این نقش در دائرۀ هستی نمیکاهد... قرآن نیز نقش خود را نسبت به بشریّت اداء نموده و هنوز هـم همان است که بود و نقش خویش را در این باره ایفاء مینماید. چه انسان هم همان انسان است و نیازمند بدان است. انسان در جوهره و در اصل فطرتش همان است که بود. این قرآن خطاب یزدان برای این انسـان است، و انسان فعلی جزو همان انسانهائی است که پیشتر بودند و مخاطبان خدا بدان بودند. خطابی است که تغییر نمیکند، زیرا انسان خودش هم به مـوجود دیگری تبدیل نشده است، هرچند هم شرائط و ظروف آمیزهها و انگیزههای پیرامونش دگرگون شده، و او از آنها، و آنها از او متأثّر گشته بـاشند...[1]
قرآن اصل فطرت انسان و اصل حقیقت انسان را مخاطب قرار میدهد، و سرشت و ماهیّت او هم تغییر نمیکند و به چیز دیگری تبدیل نمیشود... قرآن میتواند زندگی او را هم امروز و هم فردا رهبری و هدایت کند زیرا برای این کار آماده و آراسته شده است. بدان علّت که قرآن آخرین خطاب خدا است، و بدان سبب که سرشت آن همچون سرشت این جهان است و استوار و پویا بوده و تغییر و تبدیل نمیشناسد.
وقتی خندهدار و مسخره خواهد بود كه کسی مثلاً نسبت به خورشید بگوید: این ستارۀ کهنۀ (مرتجعانهای) است و لازم است ستارۀ نو (متمدّنانهای) جایگزین آن بشود، یا این (انسان) آفریدۀ کهنۀ (مرتجعانهای) است و باید موجود (متمّدنانه) دیگری برای آبادانی این زمین جای او بنشیند!.. وقتی که گفتن هم این و هـم آن، خندهدار و مسخره است، گفتن چنین گفتاری در بارۀ قرآن، آخرین خطاب خدا با انسان، بسی خندهدارتر و مسخرهآمیزتر خواهد بود.
*
این سوره بخش زندهای از زنده ای گروه مسلمانان در مدينه را مجسّم میگرداند که مربوط به بعد از (جنگ بدر) به سال دوم هجری، و بعد از (جنگ اُحُد) به سال سوم هجری میشود. هم چنين این بخش شامل ظروف و شرائطی میگردد که در خلال ایـن مـدّت از زمان، زندگی را در بر میگرفته است. و نیز شامل پـویش و کنشی میباشد که قرآن در کنار رخدادها در این زندگی داشته و تأثیراتی که در نواحی گوناگون حیات پدیدار کرده است.
نصوص قرآنی از آن پویائی و نیرونی برخوردارند که میتوانند چهرۀ آن روزگار را و چهرۀ حیاتی را كه گروه مسلمانان در آن میزیستهاند، و چهرۀ برخوردها و درگیریها و آميزهها و انگیزههائی را که چنین حیاتی را در بر میگرفتهاند، همراه با آن رازها و رمزهای نهان در ضمیر و وجدان، و آن خاطرههائی كه بر دلهـا میگذشتهاند، و آن احساساتی که در پهن دشت سینه ها گلاویز همدیگر میشده و بهم میآمیختهانـد، همه و همه را در ذهن حاضر آرد و پیش چشم نگاه دارد. تـا بدانجا که خوانندۀ آن نصوص گوئی در آن حوادث بسر میبرد و با ملّتی زندگی میکند که كه چنان رخدادهائی فرو رفته و با آنها کلنجار میرود. اگر انسان چشمانش را بر هم نهد حه بسا پیکرهای گروه مسلمانان برایش نمودار شوند - همانگونه که برای خـود من نمودار شدهاند - و ببیند که می روند و میآیند و نشانههای ظاهری بر چهرهها، و احساسات مستقرّ در دلها دارند، و دشمنانشان آنان را میپایند و کینهها و نیرنگها از ایشان به دل میگیرند و مـیانشان تـهمتها و شبههها میپراکنند، و در کمین آنان بوده و چشم به انتظار بلاهائی هستند که بدیشان برسد و تباهشان سازد. و مردمان را علیه آنان گرد آورده و به میدان نبردشان کشانده و با تمام قدرت بر آنان میتازند. ولی در برابرشان تاب مقاومت نداشته و در (اُحد) راه گریز در پیش میگیرند. سپس دوباره تاخت میآورند و آنان را شکست میدهند ... بدین منوال هر نوع حرکتی که در کارزار میگذرد و هر نوع انفعال باطنی و نشانۀ ظاهری که به همراه چنان حركاتی پدیدار میشود، برای انسان جلوهگر، و آشکارا در برابر چشمان رژه میرود... قرآن را میبینیم که پائین میآید تا با کید و مکر و دسیسه و نیرنگ دشمنان روبرو شود، هرگونه تهمت و شـبههای را نقش بر آب گرداند، دلها و گامها را ثابت و پابرجای دارد، جانها و اندیشهها را رهنمود نماید، دنبالۀ واقعه را گیرد و عبرت آن را آشکار سازد، جهان بینی را بنیاد نهد و تاریکی را از آن بزداید، گروه مؤمنان را از دشمن ستمکار و از نیرنگ بدکردار برحذر دارد، و گام به گام ایشان را در میان خارها و دامها و تورها همچون پیشوائی آگاه از فطرت و آشنای به آنچه سینهها در خود نهان میدارند رهبری و راهنمائی گرداند.
بعد از همۀ اینها، آنچه که میماند رهنمودها و اندرزهائی است که سوره در گرفته است. رهنمودها و اندرزهائی که از قید زمان و مکان رها و از بند شرائط و آمیزهها آزادند، و با نفس بشری و با گروه مسلمانان - هم امروز و هم فـردا - و با همۀ بشریّت روبرو می گردند و گوئی این رهنمودها همين الآن برای بشریّت نازل میگردد، و در بارۀ امور کنونی آنان با ایشان سخن میراند، و راجع به واقعیّت موجودشان با ایشان رویاروی میشود. ابن بدان علّت است که این رهنمودها و اندرزها، شامل کارها و رخدادها و احساسهای درونی و حالتهای نفسانی است، و گوئی در سیاق سورۀ مورد نظر بوده است... بلکه بطور حتم در تقدیر خداوند دانا و آگاه از نفسها و چیزها و کـارها، منظور بوده و در نظر گرفته شده است.
بنابراین، روشن میگردد که این قرآن، قرآن این دعوت در هر مکان و در هر زمانی است، قانون این ملّت در هر نسل و از هر نژادی است، پیش قراول راه و راهنمای طریق در طول قرون و اعصار است... زیرا قرآن آخرین خطاب خدا با این انسان در همۀ ازمنه و ادوار است. در این مدّت از زمان گروه مسلمانان تا اندازهای در جایگاه جدید زندگی خود در مدینةالرسول صلّی الله عليه وآله وسلّم استقرار یافته بودند، و به دنبال مقصد و هدفی که داشتند گامی به جلو برداشتند، مقصد و هدفی که ما آن را در این کتاب (فی ظلال القرآن) در سرآغاز سخن از (سورۀ بقره) بیان کردیم.
جنگ بدر بزرگ بوقوع پـیوست. خـداونـد در آن پیروزی را نصیب مسلمانان کرد و ایشان را بر قریشیها چیره فرمود. این پیروزی پاداشش شرائط و ظروفی که در آن رخ داده بود و آمیزههائی که آن را فراگرفته بود، بوی معجزۀ خارقالعادهای میداد... بدین سبب مردی همچون عبدالله پسر اُبَیّ پسـر سَلُول کـه از بزرگان خزرج بود ناچار گردید از عظمت خود پائین بیاید و از دشمنانگی و بدسگالی خـویش در بارۀ این آئین و پیغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم آن بکاهد و جلو کینهتوزی و حسودی خود را نسبت به پیامبر گرامی بگیرد و به عنوان منافقی به گروه مسلمانان بپیوندد، و همو بگوید: (این کـاری است که روی نموده است )... یعنی برای آن راهی پیدا شده است و در چنین راهی گام برمیدارد و هیچ مانعی نمیتواند جلو آن را بگیرد.
بدین لحاظ تخم نفاق در مدینه پیدا شد - یا بالا گرفت و جوجه داد؛ چه پیش از جنگ بدر در آنـجا کسانی بودند که مجبور شده بودند که با اهل و خانوادۀ خود که مسلمان شده بودند نفاق و دوروئی ورزند - گروهی از مردان و صاحبان مرتبه و مـقام در میانشان، مجبور شدند که ظاهراً اسلام را بپذیرند و به جامعۀ اسلامی بپیوندند، ولی در نفس خود کینهتوزی و دشمنانگی با اسلام و مسلمانان را جای دهند و منتظر باشند تا کی شود که بلاها و مصيبتهائی به مسلمانان رسد. همچنين منتظر بودند تا از کدام درزها و سوراخها اختلاف میان مسلمانان بیفتد و شکافها به صف آنان رخنه کند، پیوسته چشم به راه حوادثی بـودند که روی دهـد و نیروی مسلمانان را از هم پـاشد و صـف اسـلامی را پراکنده کند تا چیزهائی که در دل دارند و کینههائی که در سینهها نهان است بیرون دهند، یا اگر بشود فرصت را غنیمت شمرده و ضربۀ درهم شکنندهای بر پیکرشان وارد آورند و ایشان را تارومار گردانند.
چنین منافقانی، همپیمانانی را در مـیان یهودیان پـیدا کرده بودند که سرشت ایشان را داشتند و کسانی بودند که کینه از اسلام و مسلمانان و پیغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم به دل گرفته بودند، کینهای همسان کینۀ منافقان و بلکه کینهای به مراتب شدیدتر و بدتر، چه اسلام سخت مقام آنان را در میان (امّیها) ی عرب و در مدینه بخطر انداخت، و شکافی را که یهودیان از راه آن میتوانستند نفوذ کنند و اَوْس وخَزْرَج را به بازی گیرند بر رویشان بست، بعد از آنکه افراد آن دو طائفه به نعمت ایمان دسترسی یافتند و با لطف پروردگار برادران یکدیگر شدند و در سایۀ اسلام صف واحد محکمی گشتند.
یهودیان به دنبال پیروزی مسلمانان در بدر آتش گرفتند و از غصّه آب در دهانشان خشکید و جوشش آتش کینۀ ایشان نسبت به گروه اسلامی بالا گرفت، با تمام قدرت شروع کردند به دسیسه و نـیرنگ و فتنهانگیزی و رایزنی، میکوشیدند تا صف اسلامی را از هم پاشند و به دلهای مسلمانان شک و حیرت اندازند، و در میان مـؤمنان شـبههها و تـردیدهائی در بارۀ عقیده و باورداشتشان و در بارۀ ذات خودشان بطور یکسان نشر و پراکنده نمایند.
در این فـاصله حادثۀ بنی قَیْنُقاع رخ داد و پرده از دشمنانگی فرو افتاد و دشمنی آشکار و نمایان گردید... هرچند که میان یهودیان و میان پیغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم پیمانهائی بود که آنها را به هنگام تشریف فرمائی خود به مدینه با ایشان بسته بود.
همچنین مشرکانی که از بدر فرار کرده و کشتگانی از خود برجای گذاشته بودند و خونبها و قصاص آنان را دریافت نکرده بودند، هزار حسـاب برای پـیروزی محمد صلّی الله عليه وآله وسلّم و اردوگاه مدینه میکردند و در بارۀ خطری که در این صورت متوجّه تجارت و بازرگانیشان و مقام و منزلتشان و هستی و وجودشان میشد سخنها میگفتند و اندیشهها میکردند. از اينجا بود که خویشتن را آماده دفع این خطر نابودکننده مینمودند و میخواستند که قبل از آنکه نشود در برابر آن کاری کرد و به غائله آن پایان داد، آن را نابود و تباه سازند.
هنگامی که دشمنان اردوگاه اسلامی در عنفوان قوّت و همچنین در عنفوان کینهتوزی خود بودند، صف اسلامی هنوز در اوائل نشاًت خود در مـدینه بود و تازه پا میگرفت. مسلمانان کـاملاً ناهماهنگ بودند. در میانشان گرچه گزیدهای از پـیشتازان مـهاجر و انـصار بود، ولی از سوی دیگر در میانشان افراد و اشخاصی بودند که هنوز پخته نبودند. مسلمانان بطور کلّی بدان تجارب واقعی و آزمونهای عملی دست نیافته بودند که بتواند ناهمواریها را هموار و موانع را از سر راه بردارد و حقیقت دعوت و حقیقت ظروف و شرائط آمیخته و پیوسته بدان را بشناساند و بیانگر حقیقت روش عملی دعوت و نمودار حقیقت تکالیف خود باشد.
منافقان - و در رأس آنان عبدالله پسر ابیّ - در جامعه برو و بیا و مقام و منزلتی داشتند، و هنوز روابط خانوادگی و پیوندهای قبیلهای گسیخته نشده بود. هنوز هم این احساس که تنها عقیدۀ مسلمانان خانوادۀ ایشان و قبیله آنان است و یگانه خویشاوندی و پیوندشان است و با آن هیچگونه خویشی و پیوسگی دیگری پذیرفتنی نیست، در جان و دل مسلمانان کاملاً رخنه ننموده و پخته نشده بود. بر این اساس بود که به سبب وجود چنین عناصری که در صف مسلمانان رخنه نموده بودند و در سرنوشت آنان مؤثّر بودند، صف اسلامی دچار گسیختگی و پراکندگی بود.[2]
یهودیان را نیز در مدینه برو و بیا و مقام و منزلتی بود، و با ساکنان آن ارتباطات
اقتصادی و تعهدات تجاری و غیره داشتند. در این هنگام هنوز هم دشمنی ایشان بروز نکرده و آشکار نشده بود و در جان و دل مسلمانان هم این احساس پخته نگشته بود که تنها عقیدۀ ايشان عهد و پیمان، و وطن و میهن، و ملاک مـعامله و عقد قراردادها است و بس. و اینکه بدانند که هیچ رابطه و پیوندی و خویشی و قرابتی بقاء و اعتبار ندارد وقتی که با عقیده مخالفت و آشوب و هرج و مرجگیر آورده بودند. در آنجا کسانی هم در میان مسلمانان پیدا میشدند که به سخنانشان گوش فرا دهند و از گفتههایشان متأثّر گردند. همچنین کسانی هم بودند که عملیاتی راکه پیغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم برای دفع مکر و کید و نیرنگ آنان میخواست در بارۀ ایشان اجراء کند، از سر آنان دفع نمایند و ایشان را برهانند.[3]
از سوی دیگر مسلمانان در بدر پیروز شده بودند، آن هم چنان پیروزی کامل و چشمگیر و خیرهکنندهای که با کمترین کوشش و بذل و بخشش فرا چنگشان افتاده بود. شمارۀ اندکی از مسلمانان بیرون رفته بودند که به توشه و ساز و برگ چندانی مجهّز نبودند و با آن لشکر انبوه قریشیان که با ساز و برگ و زاد و توشۀ تمام مجهّز بود رویاروی شدند. لیکن کارزار طولی نکشید که پرده از آن پیروزی همه جانبه و خیرهکننده برداشت و فتح و ظفر نصیب مؤمنان گرديد.
این پیروزی در نخستین برخورد لشکریان خدا با لشکریان شرک، یکی از مقدّرات خداوند بود. امروز ما بخشی از حکمت آن را درمییابیم. شاید این پیروزی به خاطر پابرجائی دعوت نوپا و استقرار آن بوده است. یا اینکه مسلمانان به محک کارزار زده شدهانـد تا موجودیّت ایشان عملاً ثابت شود، و آتش پیکار وجود سره آنان را پدیدار کند، بدان خاطر که بعد از آن بتوانند به راه خود ادامه دهند و ثابت قدم و استوار در نبرد روزگار به پیش تازند.
و امّا مسلمانان چه بسا از این پیروزی چنین به دل جای داده باشند که این امر طبیعی بوده و پیوسته چنین خواهد بود و كار بگونۀ دیگری جز آن نخواهد بود. بیگمان پیروزی همیشه با ایشان بوده و در همۀ مراحل راه شاهد فتح و ظفر را در آغوش میگیرند. مگر نه این است که ایشان مسلمانند؟ و مگر دشمنان ایشان کافر نيستند؟ پس در این صورت هر جا و هر گاه مسلمانان با کافران درگیر شوند و میانشان آتش جنگی شعله برفروزد بیگمان پیروزی از آن ایشان خواهد بود و نباید جز این باشد!
لیکن سنّت خدا در پیروزی و شکست بدین پایه ساده و آسان نیست. این سنّت در سـاختن نـفسها، پیراستن صفها، آماده کردن ساز و برگ و زاد و توشه پـیکار، پیروی از برنامه و روش کار، فرمانبرداری نمودن و رعایت نظم و نظام کردن، بیداری در برابر خواطر نفس و آگاهی از حرکات میدان و ...، مقتضیات و شروطی دارد. آنچه خداوند از شکست در (جنگ احد) میخواهد به مسلمانان بیاموزد این است. سورۀ آل عمران این درس را بگونۀ زنده و بسیار مؤثّری عرضه میدارد و اسباب و علل آن را مینمایاند و کارهائی را که از برخی از مسلمانان سرزده است و سبب شکست گشته است نشان میدهد. در پـرتو آن هم پـندها و اندرزهای سازندهای برای نفس و صف مسلمانان بطور یکسان بیان میدارد.
هنگامی که جنگ احد را مورد بررسی قرار میدهیم خواهیم دید که تعلیم این درس به مسلمانان به بهای ترسها و زخمها و شهيدانی از عزیزترین شهیدان برایشان تمام شده است که در رأس آنان حمزه - رَضیَ اللهُ عَنْهُ وَ أرْضاهُ - قرار دارد. همچنین تعلیم این درس به بهای چیزی تمام شد که برای مسلمانان از همۀ اینها سختتر و ناخوشایندتر بود... ایـنکه ببینند پيغمبر عـزیزشان پـیشانیش از هم میشکافد و دندانش میشکند و او بود كه گودالی میافتد و حلقههای زره کلاهخود به گونهاش صلّی الله عليه وآله وسلّم فرو میرود! کاری که هیچ چیزی در نفس مسلمانان مانند آن سنگینی نمیکرد و برایشان دردآور نبود!
بر عرضۀ (جنگ احد) و حوادث آن، بخش بزرگ در سورۀ پیشی میگیرد که سراسر آن را رهنمودهای گوناگونی فرا میگیرد، رهنمودهائی در بارۀ زدودن جهان بینی اسلامی از هر شائبهای. و برای بیان حقیقت توحید بگونۀ آشکار و روشن. و برای ردّ شبهههائی که سرچشمه میگرفت از انحرافات خود ایشان در معتقدات و باورداشتهائی که داشتند، و چه شبهههای مکّارانه و مزوّرانه که عمداً در صف اسلامی میپراکندند و برای تزلزل عقیده، و تزلزل صف مؤمنان بر اثر تزلزل عقیده به دل مسلمانان میانداختند.
چند روایتی میگوید که آیات یک تا هشتاد و سـه در بارةۀ گفتگوی با گروه اعزامی از سوی مسیحیان نجران یمن نازل شده است که در سال نهم هجری به مـدینه آمدهاند. ما بعید میدانیم که سال نهم زمان نـزول این آیهها باشد. چه از سرشت آیات و جوّ آنها پیدا است که در نخستین سالهای هجرت نازل شدهاند، بدانگاه که گروه مسلمانان هنوز تازه رشد مییافتهاند، و دسیسهها و نیرنگهای یهودیان و دیگران سخت در هستی و رفتار ایشان اثر میگذاشته است.
حال این روایتها درست باشد و این آیهها در بارهۀ گروه اعزامی نجران نازل شده باشد یا خیر درست نباشد، از موضوعی که این آیات بدان میپردازد روشن میگردد که چنین آیاتی با شبهههای مسیحیان و بویژه آنچه مربوط به عیسی - علیه السّلام - است رویاروی میشود، و حول و حوش عقیدۀ توحید خالص بدانگونه که اسلام ارمغان داشته است میچرخد و دور میزند، و به تصحیح انحرافها و آمیزهها و حق پوشیهائی میپردازد که به میان عقائد آنان راه یافته است. ایشان را به سوی حق یگانهای فرا میخواند که در کتابهای صحیح آنان است، کتابهائی که قرآن صداقت آنها را تصدیق میدارد.
همچنین این فصل متضمّن اشارات و حملاتی در بارۀ یهودیان است و مسلمانان را از دسیسهها و نیرنگهای اهل کتاب برحذر میدارد. ميدانیم در مدینه هم اهل کتابی که نمودار چنين خطری باشند زندگی نمیکردهاند مگر یهودیان.
به هرحال این فصل که در حدود نصف سوره را در بر میگیرد، گوشه ای از گـوشههای جـنگ ایـدئولوژی اسلامی و ایدئولوژیهای منحرفی را به تصویر میکشد که در سرتاسر جزیرةالعرب عربستان بوده است... این جنگ، جنگ نظریّه و دیدگاه نیست، بلکه گوشهای از ديدگاه کارزار بزرگ و فراگیری است که میان گروه مسلمانان نوخاسته و میان همۀ دشمنان ايشان درگرفته است. دشمنانی که در کمین ایشان بودند و به نابودی آنان چشم دوخته بودند و در پیرامونشان همچون درّندگانی چمباتمه زده و آمادۀ حمله بدیشان و پریدن بر سر و کولشان بودند، و در جنگ ایشان از هر سلاحی و هر ابزاری سود میجستند و استفاده میکردند. در پیشاپیش چنین جنگی، جنگ اضطراب ایدئولوژی و نابودی عقیده قرار دارد. آش چنین جنگی در اصل همیشه میان ملّت اسلامی و دشمنانشان فروزان بوده و تا این لحظه هم شعلهور و افروخته است ... دشمنان مسلمانان همان کسانیند که بودند : بیدینان خدانشناس، صهیونیزم جهانی، مسیحیت جهانی!!!
با مراجعه به نصوص سوره روشن خواهد شد که ابزارها و روشها هم همان ابزارها و روشها است، و هدفها نیز همان هدفها است. همچنین روشن خواهد شد که این قرآن همان قرآن این دعوت است، و قرآن هم امروز و هم فردا مرجع این ملّت است همانگونه كه دیروز به هنگام نخستین نشأت و خیزش این ملّت همو قرآن و مرجع ایشان بود. و اینکه از پند این پنددهنده و اشارۀ این مرجع درکارزاری که امروزه شعلهور است روی نمیگرداند مگر خود فروختۀ دیوانهای که در مـیدان کارزار از سلاح پیروزی روی برمیتابد و خودش را و ملّت را میفریبد تا به دشمنان قدیم یـا جدید ملّت، ابلهانه یا بدنهادانه خدمت کند!
*
از لابلای ستیزه و جدال و عرضه نـمودن و رهنمود کردنی که در این مقطع نخستین به میان آمده است، موضع اهل کتاب منحرف از کتابشان نسبت به گروه مسلمانان و ایدئولوژی جدید اسلام روشن میشود که در آیاتی همچون اين نصوص مجسّم است :
(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ )
او آن کسی است که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرد، برخی از آن آیات محکماتند (و معانی و مقاصد مشخّص و روشنی دارند.) آنها اصل و مرجع بشمارند. و برخی دیگر آیات متشابهند (و احتمالات مختلفی در آنها میرود و فهم معانی و مقاصدشان برای بسیاری از مردم ناآگاه پوشیده میماند و دشوار مینماید). و اما کسانی که در دلهـایشان انحراف (از حق) است بـه متشابهات (میچسبند و ظاهر آنها را میگیرند وبه) آن چنگ میزنند تا فتنهانگیزی کنند و آشوب بپا دارند و (به شیوهای نادرست و به میل و آرزوی خود) دست به تأویل آنها زنند...
)ألَمْ تَرَ إلَى الّذينَ أوتُوا نَصيباً مّنْ الْكتابِ يُدْعَوْنَ إلى كِتابِ اللهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ، ثُمّ يَتَوَلّى فَريقٌ مّنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرضُونَ ?). ..
ایا (حال) کسانی را مشاهده ننمودی که بهرهای از کتاب (آسمانی) بـدیشان عطاء شـده است (وقتی که برای روشنگری،) دعوت به سوی كتاب خدا (قرآن) ميشوند تا در ميانشان داوری كند (نخست ميپذيرند امّا) سپس گروهي از آنان روی برمیتابند، در حالي كه ايشان (از قبول حق و پذيرش دعوت خير) اعراض دارند؟...
)يا أهْلَ الْكتاب لمَ تُحاجُّونَ في إبراهيم وَما أنْزلَتِ التّوراةُ وَ الإنْجيلُ إلّا مِنْ بَعْدهِ . . . (?.
ای اهل كتاب چرا در بارۀ (دين) ابراهيم به ستيز و جدال ميپردازيد (و هر كدام او را پيرو آئين خود ميدانيد) و حال آنكه تورات و انجيل نازل نشدهاند مگر بعد از او..؟...
(وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أهْل الكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ . .). .
جمعی از اهل كتاب آرزو دارند كه كاش ميشد شما را گمراه كنند....
)يا أهل الْكتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ الله وَ أنْتُمْ تَشْهَدُونَ ?). .
ای اهل كتاب چرا نسبت به آيات خدا (كه دالّ بر صدق نبوّت محمّد است) كفر ميورزيد(و آنها را تكذيب ميكنيد) و حال آنكه شما(بر صحّت و درستی آن آيات) گواهي ميدهيد؟...
)يا أهْلَ الْكتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقّ بِالْباطِل وَ تَكْتُمُونَ الْحَقّ وَ أنْتُمْ تَعْلَمُونَ ?). .
ای اهل كتاب چرا حق را با باطل ميآميزيد و كتمانش ميكنيد، و حال آنكه شما ميدانيد (كه عقاب و عذاب خدا در برابر چنين كاری چيست) ؟...
جمعی از اهل كتاب( به همكيشان خود) گفتند : بدانچه بر مسلمانان نازل شده است در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز بدان كافر شويد تا شايد (از قرآن پيروي نكنند و از آن) برگردند، و اطمينان نكنيد مگر به كسي كه از آئينتان پيروي كرده باشد......
)وَمِنْهُمْ مَنْ إنْ تَأمَنْهُ بدينار لا يُؤدّه إلَيْكَ إلّا ما دُمْتَ عَليْه قائماً . ذلك بأنّهُمْ قالوا:لَيْسَ عَليْنا في الأميّيّن سبيلٌ ! ويقُولوُن على الله الكَذِبَ وَهُم يَعْلَمُونَ). .
در ميان اهل كتاب كساني هستند كه اگر ديناری به رسم امانت بديشان بسپاري آن را به تو بازپس نميدهند مگر آنكه پيوسته بالاي سرشان ايستاده باشي. اين بدان خاطر است كه ايشان ميگويند : ما در برابر امّيها (يعني غير يهود) مسؤول نبوده و بازخواستي نداريم ! و بر خدا دروغ ميبندند (و چنين چيزي حكم خدا نيست) و حال آنكـه ايشان (اين را) ميدانند...
)قُلْ:يا أهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُروُنَ بِآياتِ الله وَ الله شَهيدٌ عَلَى ما تَعْمَلُونَ). .
بگو : اي اهل كتاب! چرا كسي را كه ايمان آورده است از راه خدا باز ميداريد و ميخواهيد اين راه را كج نشـان دهيد، و حال آنكه شما (از راستي و درستي اين راه) آگاهيد؟٠٠٠
)ها أنْتُمْ أوُلاء تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبّونَكُمْ وَ تُؤْمنُونَ بالْكتابِ كُلّهِ . وَ إذا لَقُوكُمْ قالُوا:آمَنّا . وَ إذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الأنامِلَ مِنَ الغَيْظِ). .
هان ! (اي مؤمنان) اين شما هستيد كه آنان را (بخاطر قرابت يا صداقت يا مودّت) دوست ميداريد و ايشـان شما را (بخاطر تعصّب ديني خود) دوست نميدارند، و شما به همۀ كتابهاي (آسماني) ايمان داريد (امّا آنان به كتاب آسماني شما ايمان ندارند). و وقتي كه با شما برخورد ميكنند (براي گول زدنتان به دروغ) ميگويند: ايمان آوردهايم. امّا هنگامي كه تنها ميشوند از شدّت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان ميگزند...
)إنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤهُمْ ، وَ إنْ تُصِبْكُمْ سَيّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها). .
اگر نيكي به شما برسد (و نعمتي همچون پيروزي و غنيمت بهرۀ شما گردد) ناراحت ميشوند. و اگر بدی به شما برسد (و حادثۀ ناگواری مانند خشكسالي و شكست به شما دست دهد) از آن خوشحال ميگردند...
بدين منوال ميبينيم كه دشمنان مسلمانان تنها با ايشان در ميدان با شمشير و نيزه نميجنگيدند و بس. و تنها دشمنان را عليه ايشان تحريك نميكردند و بر نميشوراندند تا با شمشير و نيزه با آنان بجنگد و بس ... بلكه پيش از هر چيز با عقيدۀ مسلمانان سر جنگ داشتند و قبل از هر چيز به سوي آن نشانه ميرفتند. با عقيدۀ مسلمانان با دسيسه و نيرنگ و شك اندازي و گمان افكني، و با پخش شبههها و انجام مانورهاي سياسي ميجنگيدند. پيشاپيش به سوي عقيدۀ ايماني ايشان تاخت ميبردند. عقيدۀ ايمانيای كه هستي آنان از آن خاسته است و سرچشمه گرفته است، و وجودشان از آن پيدا و ايستا گشته است. با كلنگهاي تخريب به جان عقيدۀ ايماني ايشان ميافتادند و پايههاي آن را سست و لرزان ميكردند. زيرا ايشان ميدانستند - همانگونه كه امروز ميدانند - كه جز از اين راه نميتوان بر اين ملّت دست يافت، و اين ملّت سست و ضعيف نميگردد مگر اينكه عقيدهاش سست و ضعيف شود، و شكست نميخورد مگر آنكه روح او شكست بخورد، و دشمنانش چيزي از او فرا چنگ نميآرند و بر او ظفر نمييابند، مادام كه او به دستاويز ايمان چنگ زده باشد و بر تكيهگاه آن تكيه كرده، برابر برنامه آن و در خط سير آن گام برداشته، فقط پرچم آن را بر دوش گرفته، نمايندۀ حزب آن بوده، منتسب بدان شده، و تنها خويشتن را به اين حسب و نسب مفتخر و بزرگوار ببيند و بس.
از اينجا است كه دشمنترين دشمنان اين ملّت كسي است كه ايشان را از عقيدۀ ايمانيشان غافل كند و آنان را از برنامه و راه خدا بدور و منحرف سازد و ايشان را از ماهيّت دشمنانشان و ماهيّت اهداف دور خطرناكشان بيخبر نمايد و گولشان بزند.
جنگ ميان اين ملّت اسلامي و ميان دشمنانشان پيش از هر چيز جنگ اين عقيده است. حتّي وقتي كه دشمنان مسلمانان ميخواهند بر آنان چيره شوند و زمين و فرآيند و اقتصاد و مواد خام ايشان را فرا چنگ خويش آرند، قبلاً ميكوشند كه بر عقيده ايشان چيره گردند. زيرا دشمنان ملّت اسلامي از روي تجارب دور و درازي كه دارند ميدانند كه ايشان نميتوانند بدانچه ميخواهند برسند مادام كه امّت اسلامي متمسّك به عقيدۀ خود باشد و برنامه خويش را مراعات دارد و آگاه از مكر و كيد دشمنانش باشد ... از اينجا است كه چنين دشمناني و مزدورانشان با همۀ توان خود ميكوشند كه اين ملّت را گول بزنند و ايشان را از ماهيّت جنگ بيخبر سازند تا بعد از آن به هر آنچه ميخواهند از استعمار و استثمار اين ملّت برسند و خودشان از آهنگ پرشكيب عقيدۀ نهان در سينهها در امان و بدور باشند!
هر زمان كه وسائل كيد و مكر و هر اندازه ابزارهاي نيرنگ و دغل نسبت بدين عقيده پـيشرفت كند و راههاي شك اندازي و گمان افكني در آن و سست گرداندن بنيان و ضعيف و باريك كردن دستاويز آن بيشتر گردد، دشمنان اين عقيده چنين وسائل و ابزارها و روشهاي تازه و پيشرفته را بيباكانه و بيشرمانه در بارۀ آن بكار بردهاند. و ليكن بكار بردن آنها تنها به خاطر همان هدف قديمي بوده است :
(وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أهْل الكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ !!!). .
جمعی از اهل كتاب آرزو دارند كه كاش ميشد شما را گمراه كنند !!!...
هدف تغيير ناپذير نهان در نهان ايشان همين است و بس!
اين بود كه قرآن پيش از هر چيز به دفع اين سلاح زهرآگين ميكوشيد...گروه مسلمانان را به ايستادگي بر حقي ميخواند كه بر آن بودند، و شبههها و شكهائي را ميزدود كه اهل كتاب القاء ميكردند، و حقيقت بزرگي را جلوهگر و هويدا مينمود كه اين آئين در برداشت، و مسلمانان را به حقيقت و ارزششان در اين زمين، و به نقشي كه بر عهده داشتند و به نقشي كه ايدئولوژي ايشان در تاريخ بشريّت ايـفاء مينمود، قانع و ملزم ميكرد.
قرآن مسلمانان را از حيلۀ حيلهگران برحذر ميداشت، و رازهاي پنهانشان را ابزارهاي ناپاكشان را، هدفهاي خطرناكشان را، كينه توزيهائي را كه نسبت به اسلام و مسلمانان به دل داشتند چون مسلمانان به اين فضل بزرگ و لطف سترگ اختصاص يافته بودند، همه و همه را به مؤمنان مينمود و پرده از آنها برايشان به يك سو ميزد.
قرآن براي مسلمانان حقيقت نيروها و معيار آنها را در اين هستي روشن و آشكار ميكرد. ناتواني و ضعف دشمنانشان، ناچيزي و بيارجي آنان در نزد خدا، گمراهي و سرگشتگی ايشان و كفر ورزيدنشان نسبت به آن چيزي كه خدا پيشتر براي آنان فرو فرستاده بود و كشتن ايشان پيغمبران را، براي مؤمنان هويدا ميكرد... همچنين قرآن بديشان مينمود كه خدا با آنان است، و همو تنها و بيانباز مالك ملك است، و عزّت ميبخشد و خوار ميدارد. و اينكه او كافران را - كه در اينجا منظور از آنان يهوديان است - به شكنجه و تنبيه دچار ميسازد و مايۀ عبرت ديگران مينمايد، همانگونه كه چندي پيش مشركان را در جنگ بدر بدان گرفتار كرد. چنين رهنمودهائي در امثال اين نصوص نهفته است:
(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (٢)
نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِيلَ (٣)
مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ (٤)
إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأرْضِ وَلا فِي السَّمَاءِ) (٥)
معبودي جز خداوند زندۀ پاينده وجود ندارد. كتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاد كه مشتمل بر حق است و تصديق كنندۀ آن چيزهائي است كه پيش از آن نـازل شده است، و تـورات و انجيل را قبلاً براي هدايت مردمان فرو فرستاده و (وقتي كه از راه خدا منحرف شدند، قرآن يعني) فارق (بين حق و باطل) را نازل كرد. بيگمان كساني كه به آيات خدا (كه در قرآن آمدهاند) كفر ورزند، ايشان را كيفر سختي است و خداوند توانا (و بر كار خود چيره است و از بزهكاران) انتقام گيرنده است. بيگمان چيزي نه در زمين و نه در آسمان بر خدا پپهان نميماند...
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَأُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (١٠)
كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ (١١)
قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٢)
قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأولِي الأبْصَارِ) (١٣)
بيگمان اموال و اولاد كساني كه كفر ورزيدهاند ايشان را بهيچوجه از (كيفر و عذاب) خدا نرهانيده است، و آنان افروزينۀ آتش (دوزخ) هستند. (كار اينان در انكار شريعت خدا و ستيز با حق) همچون كار فرعونيان و كساني كه پيش از ايشان بودهاند ميباشد كه آيات ما را دروغ پنداشتند و خداوند ايشان را به كيفر گناهانشان گرفت و خداوند سخت كيفر دهنده است. به كافران بگو: بزودي شكست داده ميشويد و مغلوب ميگرديد و گرد ميآئيد و راهي دوزخ خواهيد شد، و چه بـد جايگاهي است! (به فزوني خود و سياهي لشكرتان مباليد و با ديدۀ عبرت بنگريد) براي شما در آن دو دستهاي كه (در رزمگاه بدر) با هم رويا روي شدند نشانهاي (و درس عبرتي) است. دستهاي در راه يزدان مـيجنگيدند و دستۀ ديگر كافر بودند( و در راه شيطان ميجنگيدند و دستۀ نخستين را) با چشم خـود دو چندان خويش ميديدند، و خداوند هر كس را كه بخواهد با ياري خـود تقويت و پشتيباني ميكند. بيگمان در اين (واقعه) عبرتي است بـرای آنان كه چشم داشته باشند (و از روي بصيرت و بينش به كارها بنگرند)...
إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (١٩)
تنها دين خداپسند، اسلام( يعني تسليم در برابر خدا) است (و اين آئين همۀ پيغمبران بوده است) و اهل كتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بـعد از آگاهي (بر حقيقت و صحّت آن، اين كار هم) به سبب ستمگري و سركشي ميان خودشان بود (و انگيزهاي جز رياست خواهي و انحصار طلبي نداشت). و كسي كه بـه آيات خدا (اعم از آيات ديدني در آفاق و انفس يا آيـات خواندني در كتابهاي آسماني پشت كند و) كفر ورزد (بداند كه) بيگمان خدا زود حسابرسي ميكند...
(وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ) (٨٥)
كسي كه غير از اسلام (يعني تسليم در برابر خدا) آئيني براي خود جستجو كند از او پذيرفته نميشود و وي در آخرت از زمرۀ زيانكاران است...
(قُل الْلّهُمّ مالِكَ الْمُلْكِ ، تُؤتي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزَعُ الْمُلْكَ مِمّنْ تَشاءُ ، وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاء ُوَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ ، بِيَدكَ الْخَيْرُ ، إنّكَ عَلَى كُلّ شَيءٍ قَديرٌ). .
بگو : پروردگارا! ای همه چيز از آن تو! تو هر كه را بخواهي حكومت و دارائي ميبخشي و از هر كه بخواهي حكومت و دارائي را باز پس ميگيري، و هر كس را بخواهي عزّت و قدرت ميدهي و هر كس را بخواهي خوار ميداري، خوبي در دست تواست و بيگمان تو بر هر چيزي توانائي...
(لا يَتّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافرينَ أوْلياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمنينَ ، وَمَنْ يَفْعَلْ ذلكَ فَلَيْسَ مِنَ الله في شَيءٍ إلّا أنْ تَتّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَيُحَذّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ ، وَ إلى الله الْمَصيرُ).
مؤمنان كافران را به جاي مؤمنان به دوستي نگيرند. و هر كس كه چنين كند هيچگونه پپوندي با خدا ندارد مگر اينكه (اي مؤمنان) از آنان بـپرهيزيد (و بخاطر حفظ جان و مال و ناموس ...تقيه كنيد،) و خداوند شما را از (نافرماني) خود برحذر ميدارد و بازگشت (همگان) به سوي خدا است...
)إنّ أوْلَى النّاسِ بإبراهيمَ لَلّذينَ اتّبَعُوهُ وَ هذا النّبيُّ وَ الّذينَ آمَنُوا وَ اللهُ وَليّ الْمُؤمِنينَ.. .(
بيگمان سزاوارترين مردمان (و نزديكترين ايشان) به ابراهيم، كساني هستند كه (در زمان ابراهيم) از او پيروي كردند و راه او را گرفتند، و اين پيغمبر و افرادي هستند كه ايمان آوردهاند، و خداوند سرپرست (كار و بار) مؤمنان است...
)أفَغَيْرَ دين الله يَبْغُونَ وَ لَهُ أسْلَمَ مَنْ في السّمواتِ وَ الْأرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَإلَيْه يُرْجَعُونَ)...
آيا جز دين خدا را ميجويند (كه اسلام است) ؟ ولي آنان كه در آسمانها و زمينند از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر او تسليمند و به سوي او باز گردانده ميشوند...
)يا أيّها الّذينَ آمَنُوا إنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الّذينَ أوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُم Gكافرينَ . وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ ? وَ مَنْ يَعْتَصِمْ باللهِ فَقَدْ هُديَ إلى صِراطٍ مَسْتَقيم). .
اي كساني كه ايمان آوردهايد اگر از دستهاي از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكني و شعلهور ساختن آتش كينهتوزي و دشمنانگي در ميان شما است) فرمانبرداري كنيد شما را پس از ايمان به كفر باز ميگرداند. و چگونه بايد شما كافر شويد با اينكه آيات خدا بر شما خوانده ميشود و پيغمبر خدا در ميان شما است (و قـرآن و پيامبر، حـق و باطل را برايتان از همديگر جدا ميسازند؟) و هر كس به خدا تمسّك جويد بيگمان به راه مستقيمي رهنمود شده است...
)يا أيّها الّذينَ آمنُوا اتّقُوا الله حَقّ تُقاتِه وَلا تَمُوتُنّ إلّا وَ أنْتُمْ مُسْلمُونَ . وَ اعْتَصمُوا بحَبْل الله جَميعاً وَ لا تَفَرّقُوا . وَ اذْكُرُوا نِعْمَة الله عَلَيْكُمْ إذْ كُنْتُمْ أعْداءً فَألّفَ بَيْنَ قُلُوبكُمْ ، فَأصْبَحْتُمْ بنعْمَته إخْواناً . وَكُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّار فَأنْقذَكُمْ مِنْها ، كَذلكَ يُبَيّنُ الله لَكُمْ آياتهِ لَعَلّكُمْ تَهْتَدوُنَ . . .). .
اي كساني كه ايمان آوردهايد آن چنان كه بايد از خدا ترسيد، از خدا بترسيد (و با انجام واجبات و دوری از منهيّات گوهر تقوی را به دامان گيريد) و شما (سعي كنيد غافل نباشيد تا چون مرگتان بناگاه در رسد) نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد. و همگي به رشتۀ (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد كه بدانگاه كه (بـراي همديگر) دشمنانی بوديد و خدا ميان دلهايتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هـم) پـيوند داد، پس (در پرتو نعمت او براي هم) برادراني شديد، و (همچنين شما با بتپرستي و شركي كه داشتيد) بر لبۀ گودالي از آتش (دوزخ بوديد) (و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن ميرفت) ولي شما را از آن رهانيد (و به ساحل ايمان رسانيد)، خداوند اين چنين برايتان آيات خود را آشكار ميسازد كه هدايت شويد...
)كُنْتُمْ خَيْرَ أمّةٍ أخْرجَتْ لِلنّاس تَأمْرُوُن بالمَعْروُف وَ تَنْهَوْنَ عَن الْمُنْكَر وَ تُؤْمِنُونَ بالله . وَلَوْ آمَنَ أهْلُ الْكتاب لَكانَ خَيراً لَهُمْ ، منُهْم المؤمِنُونَ وَ أكْثَرُهُمُ الفاسِقُونَ . لَنْ يَضُرُّوكُمْ إلا أذىً ، وَ إنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلّوكُمْ الأدْبارَ ثُمّ لا يُنْصَرُونَ . ضُربَتْ عَلَيْهمُ الذّلَّة أيْنَما ثُقفُوا - إلّا بحَبْل منَ الله وَحَبْلٍ منَ النّاس – و َباءُوا بغَضَب منَ الله وَ ضُربَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ . ذلك بأنّهم كانوُا يَكْفرُون بآيات الله وَ يَقْتُلُونَ الأنبياءَ بغَيْر حقٍّ ، ذلك بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدوُنَ). .
شما بهترين ملّتي هستيد كه بـراي (سود) انسانها آفريده شدهايد (مادام كه) به كار شايسته دستور دهيد و از كار ناشايست باز داريـد و بـه خدا ايمان داشته باشيد. و اگر اهل كتاب (همچون شما) ايمان بياورند بيگمان براي ايشان بهتر خواهد بود، (گروه اندكي) از آنان باايمانند و بـيشتر ايشـان نافرمان (و خـارج از اطاعت پروردگارند! اينان) نمييوانند به شما زياني جز اندك آزاري برسانند، و اگر با شما بجنگند شكست ميخورند و پاي به فرار ميگذارند، سپس (مادام كه امر به معروف و نهي از منكر را پيشه گيريد، برشما) پيروز نميشوند. و آنان هر كجا يافته شوند (مهر ذلّت بر آنان خورده است و) خواری بهرۀ ايشان گشته است مگر در پرتو پيمان خدا و پيمان مردمان (مسلمان، كه در اين دو صـورت از مزاياي شريعت و مقتضيات معيشت بهرهور ميشوند) و ايشان به خشم خدا گرفتار آمده و (مهر) درماندگي بر آنان خورده است. اين بدان سبب است كـه نسبت به آيات خدا كفر ميورزيدهاند و پيغمبران را به ناحق ميكشتهاند، هم بدان خاطر است كه (از فرمان خدا) سركشي ميكردند و (به حقوق ديگران تجاوز مينمودند...
)يا أيها الذين آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونكم لا يألونكم خبالا . ودوا ما عنتم . قد بدت البغضاء من أفواههم وما تخفي صدورهم أكبر . قد بينا لكم الآيات إن كنتم تعقلون . ها أنتم أولاء تحبونهم ولا يحبونكم , وتؤمنون بالكتاب كله . وإذا لقوكم قالوا:آمنا , وإذا خلوا عضوا عليكم الأنامل من الغيظ . قل موتوا بغيظكم إن الله عليم بذات الصدور . إن تمسسكم حسنة تسؤهم , وإن تصبكم سيئة يفرحوا بها . وإن تصبروا وتتقوا لا يضركم كيدهم شيئا . إن الله بما يعملون محيط).
ای كساني كه ايمان آوردهايد از غير خود محرم اسراري برنگزينيد، آنان از هر گونه شرّ و فسادي در حق شما كوتاهي نميكنند. آنان آرزوي رنج و زحمت شما را (در دل) دارند (و پـيوسته در انتظار آنند. نشانههاي) دشمني از دهان آنان آشكار است، و آنچه در دل دارند بزرگتر است (از بدسگاليهائي كه ظاهر ميسازند). ما نشانههائي را (كه بتوان با آنها دشمن را از دوست باز شناخت) براي شما بيان كرديم اگر اهل عقل و درايت هستيد. هان ! (ای مؤمنان) ايـن شما هستيد كه آنان را (به خاطر قـرابت يا صداقت يا مـودّت) دوست ميداريد و ايشان شما را (به خاطر تعصّب ديني خود) دوست نميدارند، و شما به هـمۀ كتابهاي (آسماني) ايمان داريد (امّـا آنـان بـه كتاب آسماني شما ايمان ندارند). و وقتي كه با شما برخورد ميكنند (براي گول زدنتان بـه دروغ) ميگويند : ايمان آوردهايم. امّا هنگامي كه تنها ميشوند از شدّت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان ميگزند. بگو: با (درد همين) خشمی كه داريد (بتركيد و) بميريد، بيگمان خداوند از آنچه در درون سينهها ميگذرد آگاه است، اگر نيكي به شما دست دهد (و نعمتي همچون پيروزي و غنيمت بهرۀ شما گردد) ناراحت ميشوند. و اگر بدي به شما برسد (و حادثۀ ناگواري مانند خشكسالي و شكست به شما دست دهد) از آن خوشحال ميگردند. و اگر (در برابر اذيت و آزارشان) بردباري كنيد و (از دوستي با ايشان) بپرهيزيد، حيلهگري (و دشمنانگي خائنانۀ) آنان به شما هيح زياني نميرساند، (چه) شكی نيست خداوند بدانچه انجام ميدهند احاطه دارد (و قادر به دفع نقشههاي خائنانه و نيرنگهاي اهريمنانۀ ايشـان از شما است)...
از اين يورشهاي تند و فراواني كه اين آيات را از آنها گلچين كرديم، و از تنوّع رهنمودها و اندرزهاي آيهها، چند چيز روشن و واضح ميگردد:
يكم: تلاش فراوانی كه اهل كتاب در مدينه و جز آن به كار ميبردند، و ژرفای نيرنگ و گوناگوني مكر و كيدی كه داشتند، و استفاده از هر وسيله و ابزاري، براي تزلزل ايدئولوژي و به دنبال آن پراكنده ساختن صف اسلامي. دوم : تأثير فراواني كه اين تلاش در نفس مسلمانان و در زندگي ايشان برجاي ميگذاشت و آثار شومي كه به دنبال خود يدك ميكرد، هم بدانگونه كه مقتضي چنين بيان طولاني و مفصّل با بندها و روشهاي جوراجور بود .
سوم: آن چيزي است كه امروزه ما آن را از فرا سوي قرنهاي متمادي ميبينيم. و آن اينكه دشمنان فعلي اسلام همان كسانيند كه بر سر اين آئين و پيروانش در سراسر كرۀ زمين آنچه ناشايست است ميآورند و در نهان و آشكار با اسلام و مسلمين به جنگ و نبرد ميخيزند. لذا اين ايدئولوژی و پيروان راستين آن پيوسته با چنين دشمناني روياروي ايستادهاند و ميايستند و رزميدهاند و ميرزمند. بر اين اساس كه ارادۀ خداوند حكيم و خبير بر اين قرار گرفته است اين مشعل راهنماي بزرگ فروزان را فرا راه مسلمانان دارد تا نسلهاي آنان از دور واضح و آشكار آن را ببينند و در پرتو نور قوی و فراگيرش دشمنان كهنهگرا و مقلّد اجداد و آباء اين ملّت و اين آئين را شناسائي كنند.
*
بخش دوم سوره به جنگ اُحد اختصاص دارد. اين بخش نيز در گيرندۀ سخناني است كه راجع به حقائق جهانبيني اسلامی و ايدئولوژی ايماني بوده و شامل رهنمودهائي است كه براي برپائي كاخ جامعۀ اسلامي بر اساس چنين حقائقی ضروری هستند. در كنار اينها از حوادث و وقائع، و احساسات و ادراكات، بگونهاي سخن ميرود كه از لابلاي آن حالت و وضع گـروه مؤمنان در همان حال وانمود ميشود، و موقعيّتهاي مختلفشان كه در آغاز اين ديباچه بدان اشاره كرديم هويدا ميآيند. پيوند اين بخش با بخش اوّل سوره آشكار و روشن است. چه آن بنده عهدهدار ساختن كاخ جهانبيني اسلامي و نمودن آن در پهنۀ كارزار و هنگامه چكاچاك شـمشيرهاي آهخته و تافته است، همانگونه كه عهدهدار استوار داشتن اين گروه بر انجام تكاليفي است كه بر پيروان دعوت حق در كرۀ زمين واجب ميباشد. درضمن بديشان ميآموزد كه سنّت خدا در پيروزی و شكست چگونه خواهد بود، و آنان را با رهنمودهاي قرآني تربيت ميكند، همچنان كه ايشان را با رخدادهاي واقعي پرورده ميسازد.
در اينجا مشكل است بتوان به تمام و كمال از سرشت اين بخش و محتويات و ارزش آن در ساختن ايدئولوژی و پروردن گروه مؤمنان، سخن گفت... از آنجا كه اين بخش جملگي در جزء چهارم (في ظلال القرآن) قرار ميگيرد، سخن گفتن از آن را بدان جزء حواله ميدهيم و - اگر خدا بخواهد - در آنجا به بررسی آن ميپردازيم.
بعد از فصل جنگ اُحد، به پايان سوره ميرسيم و بناگاه ميبينيم كه اين بخش پـاياني چكيدۀ موضوعهای اساسی است، و با اشارۀ الهامگرانهای به دلالت اين جهان، يعنی كتاب ديدنی يزدان، بر وجود خدای رحمان، و با الهامهائی كه جهان به دلهای با ايمان برای شناخت خالق منّان، مخابره ميدارد سخن خاتمه ميپذيرد... اين مقطع با دعای زيبا و گيرائی آغاز ميگردد و چنين دلهائي را شيفته و شيدای خود ميسازد و آنها را سراپا محو تماشای صحنۀ آيات و نشانههاي كتاب گشودۀ هستي مينمايد:
(إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لأولِي الألْبَابِ (١٩٠)
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)
رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢)
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (١٩٣)
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ) (١٩٤)
مسلّماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شـد و اختلاف شب و روز (در كوتاهی و درازی و تاريكی و روشنی) نشانههائی (بر وحدانيّت و قدرت خدا) برای صاحبان عقل و خرد است. كسانی كه (جلال و عظمت) خدا را (در هر جائي و در هر حالي، از جمله:) ايستاده و نشسته و بر پهلوهای خود خوابيده ياد ميكنند و در بارۀ آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند (و غرق در عجائب آنها شده و فرياد برميآورند:) پروردگارا! اين (دستگاه شگفت آفرينش) را بيهوده نيافريدهای (و بلكه حلقت آن دليل بر قدرت تو و نشانۀ حكمت تو است، و از هر نقصی) تو منزّهی، پس ما را از عداب آتش (دوزخ بدور و) محفوظ دار. پروردگارا ! بيگمان تو هر كه را (به خاطر رفتار و كردارش) به آتش افكني مسلّماً او را خوار و رسوا ساختهاي، و ستمگران را ياوري نيست (تا آنان را از عذاب دوزخ برهاند.) پروردگارا! ما (صدای) منادی (توحيد پيغمبرت) را شنيديم كه ندا در ميداد: (ای مردمان !) به پروردگار خود ايمان بياوريد پس ما ايمان آورديم (و بدو گرويديم). پروردگارا! (اكنون به پاس آن) گناهانمان را ببخشاي و لغزشهايمان را بزداي و ما را با نيكان بميران (و بعد از مرگ با بندگان گزيدهات همدم گردان). پروردگارا! آنچه را بر زبان پپغمبرانت به ما وعده دادهای مرحمت فرمای، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان : بيگمان تو خلاف وعده نميكني...
سپس استجابت خدای سبحان به ميان ميآيد و يزدان منّان در لابلای آن، هجرت و جهاد و اذيت و آزار در راه خدا را بيان ميفرمايد:
(فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ) (١٩٥)
پس پروردگارشان دعای ايشان را پذيرفت (و گفت :) من كار هيچ كنندۀ كاری از شما را هدر نميدهم (و پاداش آن را ميپردازم) خواه زن باشد يا مرد (تفاوتي ندارد و) برخي از برخي هستيد (و زن از مرد، و مرد از زن به دنيا ميآيد و همگي همجنس و همنوعيد). كساني كه در راه خدا هجرت كنند و از خانه و كاشانۀ خويش آواره شوند و در راه من شكنجه ببينند و بجنگند و كشته شوند، بيگمان گناهانشان را ميزدايم و ايشان را به بهشتي وارد كنم كه از زير (درختانش) رودبارها جاري است، (اين) پاداشي است از سوي خـدا (عطاء ميگردد) و پاداش زيبا تنها در نزد خدا است...
اين بخش اشاره و پيوندي با جنگ احد و وقائع و آثار آن دارد. سپس از اهل كتاب سخن ميراند، آن كساني كه سخن گفتن از ايشان بخش نخستين سوره را فرا گرفته است. ذكر اهل كتاب بدان خاطر است كه به مسلمانان بگويد: حقي كه در دسترسشان قرار دارد، همۀ اهل كتاب منكر آن نيستند. چه در ميانشان كساني يافت ميشوند كه بدان ايمان دارند و به حقّانيّت آن گواهي ميدهند.
(وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلا )
در ميان اهل كتاب كساني يافته ميشوند كه به خدا و بدانچه بر شما نازل شده است و بدانچه بـر خودشان فرو فرستاده شده است ايمان دارند. در برابر خدا فروتنند (و گوش به فرمان اويند). آيات خدا را به بهاي ناچيزي (- هر چند تمام جهان هم باشد -) نميفروشند...
سوره با دعودت مسلمانان - آن هم از زاويۀ ايمانشان - به شكيبائي و ايستادگی و مرزداري و پـرهيزگاری، خاتمه میيابد:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (٢٠٠)
ای كساني كه ايمان آوردهايد، شكيبائي و ايستادگي و مـرزداري كنيد و از خدا بترسيد تا اينكه رستگار شويد...
اين سرانجامی است كه با فضاي سوره و همۀ موضوعهاي آن مناسبت دارد.
*
شناخت كوتاهی از اين سوره فراهم نميآيد مگر آنكه سه خط برجسته موجود در آن را بـررسي كنيم كه شاخههايش در سراسر سوره پراكنده است و در مجموعۀ آن جمع ميشود و مركزيّت میيابد تا اين خطای برجستۀ آشكارا نمودار و مؤكّداً نشـان داده شوند.
نخستين خط از اين خطوط، توضيحی است در بارۀ معني (دين) و معنی (اسلام) ... دينی را كه خداونـد سبحان میشناساند و ميخواهد و ميپسندد، هر گونه اعتقادي در بارۀ خدا نيست... بلكه چـنين آئيني تنها شكلي از اشكال گوناگون اعتقاد بدو است. اين شكل عبارت است از توحيد مطلق روشن قاطعانه: توحيد الوهيّتي كه بشر بدو رو ميكند. توحيد قيمومتي كه بر بشريّت و بر همۀ جهان سرپرستي دارد. چيزي بدون ارادۀ خداوند برجاي مـاندگار نـميماند، و كسي جز خداوند بر كائنات قيمومت نمينمايد. بر اين اساس، ديني كه خداوند از بندگانش ميپذيرد (اسلام) است، و اسلام در اين حالت : تسليم مطلق قيمومت الهي شدن، و تنها دريافت قوانين از اين سرچشمه در هر كاري از كارهاي زندگي، و قضاوت بردن به پيشگاه كتاب الهي نازل شده از اين چشمه، و پيروی از پيغمبرانی است كه كتاب برايشان فرو فرستاده شده است، كتاب خدا در اصل كتابي بيش نيست، موجود در ضمائر مـردمان و واقعيّت عملي آنان بطور يكسان، و مفهومي كه همۀ مؤمنان را در آن با پيروان پيغمبران بهم ميرساند... در هر زماني كه بوده باشد... وقتي كه معني اسلام عبارت باشد از اعتقاد به وحدت الوهيّت و قيمومت، و اطاعت نمودن و پيروي كردن از خط سير حيات بدون هـيچ استثنائی.
روند سوره بر اين خط تكيه ميكند و در بيشتر از سی جاي سوره بگونۀ آشكار و پديدار به روشنگری آن ميپردازد... در اين معرّفی مختصر، برخي از نمونههای آن را ذكر ميكنيم:
(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ) (٢)
جز خدا خدائی نيست و او زنده (به خود) و متصرّف (در كار و بار جهان است.
(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ) (١٨)
خداوند (با نشان دادن جهان هستي بگونۀ يك واحد بهم پيوسته و يك نظام يگانه، عملاً) گواهی ميدهد اينكه معبودی جز او نيست، و اينكه او (در كارهای آفريدگان خود) دادگری ميكند، و فرشتگان و صاحبان دانش (هر يك بگونهای در اين باره) گواهي مـيدهند. جز او معبودی نيست كه هم توانا است و هم حكيم...
(إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ )
بيگمان دين (حق و پسنديده) در پيشگاه خدا اسلام (يعني خالصانه تسليم فرمان الله شدن) است...
(فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالأمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا )
پس اگر با تو به ستيزه پرداختند بگو: من و كسانی كه از من پپروی نمودهاند خويشتن را تسليم خدا كردهايم و رو بدو نمودهايم. و بگو به اهل كتاب (يعنی يهوديان و مسيحيان) و به بيسوادان (يعنی مشركان عـرب) آيا شما تسليم شدهايد؟ اگر تسليم شوند بيگمان هدايت يافتهاند (و راه را از چاه باز شناختهاند)...
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ) (٢٣)
آيا آگاهی از حال كساني كه بديشان بهرهای از كتاب (آسمانی) داده شده است (هنگامي كه) ايشان به سوی كتاب خدا (قرآن) دعوت مـيشوند تا در ميانشان داوري كند (و حق را از باطل جدا سـازد، ولي آنان دعـوت را نـميپذيرند). سپس گروهی از ايشان سرپيچی ميكنند و حال آنكه (هميشه چنين كسانی از حق و حقيقت) روی گردانند...
(قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ) (٣٢)
بگو : از خدا و پيغمبر اطاعت كنيد. پس اگر پشت كردند (ايشان نسبت به خدا و پيغمبر كافرند و) خداوند كافران را دوست نميدارد. ...
(قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢)
رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ) (٥٣)
حواريّون گفتند: ما ياوران خدائيم، به خدا ايمان آوردهايم و (تو اي عيسی) گواهی بده كه ما مخلصان منقاد خدائيم. (و ما ميگوئيم :) پروردگارا! بدانچه نازل كردهاي ايمان آوردهايم و از پيغمبر پيروی نـمودهايم پس ما را جزو گواهان (برتبليغ پـيغمبرت عيسي و بر كفر و الحاد بنياسرابيل) بنويس...
(قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٦٤)
بگو: ای اهل كتاب بيائيد به سوی سخن دادگرانهاي كه ميان ما و شما يكسـان است، اينكه جز خداوند را نپرستيم و چيزی را شريك او قرار ندهيم، و بـرخی از ما برخي ديگر را غير از خداوند به خدائي نگيرد. هر گاه سرباز زدند بگوئيد: گواه باشيد كه ما تسليم (احكام خدا) هستيم...
(مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (٦٧)
ابراهيم نه يهودي بود و نه نصراني، بلكه حقگراي مخلصي بود و هرگز از مشركان نبود...
(أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ) (٨٣)
ميطلبند و حال آنكه تمام كسانی كه در آسمانها و زمين هستند از روي اختيار يا از روی اجبار در برابر (فرمان) او تسليمند و به سوی او باز ميكردند؟...
(وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ )
هر كه جز اسلام ديني را بطلبد، از او پذيرفته نيست...
آيات بسيار ديگری نيز در اين زمينه موجود است. اما خط دومی كه روند سوره بر آن متمركز مـيگردد عبارت است از به تصوير كشيدن حال مسلمانان با پروردگارشان، و تسليمشان در برابر فرمان او، و قبول و اطاعت و پيروي كاملاً دقيق ايشان از آنچه از جانب او بديشان آيد و بر ايشان رود... برای شناخت اين خط نيز مثالهاي چندی از سورۀ خواهيم آورد تا آنگاه كه مفصلاً به نصوص قرآني خواهيم پرداخت:
(وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ (٧)
رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (٨)
رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ) (٩)
و ثابت قدمان در دانش ميگويند: بدان ايمان داريم، همه از سوي پروردگارمان است - و جز صاحبان عقل (سالم ايـن حقيقت را درك نميكنند و آن را) متذكّر نميشوند. (چنين فرزانگاني ميگويند:) پروردگارا! دلهاي ما را (از حق) منحرف مگردان بعد از آنكه ما را رهنمود كردهاي، و از سوي خدا رحمتي به ما عطا فرما، بيگمان تو بـخشايشگري. پروردگارا! بيگمان تو مـردمان را در روزي كه تـرديدي در آن نيست جمع خواهي كرد (تا همگان را در برابر كارهائي كه كردهاند پاداش و پادافره دهي. تو بدان وعده دادهاي و) شك نيست كه خداوند خلاف وعده نميكند...
(الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٦)
الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأسْحَارِ) (١٧)
همان كساني كه ميگويند: پروردگارا! ايمان آوردهايم پس گناهانمان را ببخش و ما را از عذاب آتش (دوزخ) محفوظ بدار. آنان كه بردبار و درستكار و پيوسته بر طاعت و عبادت فروتنانه ماندگار و بخشايشگرند و در سحرگاهان به (نماز و) طلب آمرزش مشغولند....
(قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢)
رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ) (٥٣)
مؤمنان مخلص گفتند: ما ياوران (دين) خدائيم، به خدا ايمان آوردهايـم و گواه بـاش كه ما مخلصانيم. پروردگارا! بدانچه نازل كردهاي ايمان آوردهايم و از پيغمبر پپروي نمودهايم، پس ما را از زمرۀ گواهان (بر امر تبليغ پيغمبرت و سـركشي و نافرماني قوم او) بشمار آر ...
(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ )
شما بهترين امّت هستيد كه به سود مـردمان آفريده شدهايد (مادام كه مـردمان را) به انجام نيكي فرمان ميدهيد و (آنان را) از بدي باز ميداريد و به خدا (صادقانه) معتقد ميباشيد...
(مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (١١٣)
يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ) (١١٤)
از اهل كتاب گروه راسترو و دادگري هستند كه در اوقات شب و روز آيههاي (كتاب خدا) را ميخوانند و نماز را بجاي ميآورند. به خدا و روز رستاخيز ايـمان مياورند و به نيكي فرمان میدهند و از بدي باز ميدارند و در انجام نيكيها بر همديگر سبقت ميجوييد و آنان (در پيشگاه خدا) از زمرۀ صالحان بشمارند...
(وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (١٤٦)
وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ) (١٤٧)
و چه بسيار پيغمبراني كه مردان الهي فراواني به همراه آنان جنگيدهاند. ايشان هيچگاه در برابر آنچه در راه خدا بدانان رسيده است سست نشدهاند و ناتوان نگرديدهاند و تن به تسليم ندادهاند، و خداوند استقامت كنندگان را دوست ميدارد. گفتار آنان (به هنگام شدائد جنگ و مصائب روزگار) جز اين نبوده است كه گفتهاند : پروردگارا! گناهانمان را ببخش، و از تندرويهايمان در كارهايمان صرف نظر كن، و گامهايمان را (در جنگ با دشمنان دين و با گرفتاريهاي زندگي) استوار بدار، و ما را بر جمعيّت كافران پيروز بگردان...
(الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (١٧٢)
الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ) (١٧٣)
آنان كه دعوت خدا و پيغمبر را (برای از سرگرفتن جنگ) پس از آن همه زخمهائي كه (در جنگ احد) بديشان رسيده بود اجابت كردند، برای كسانی كه از آنان بدين وسيله نـيكي كردن و تقوي پيش گرفتند، پاداش بزرگي است. كساني كه مـردم بـديشان گفتند: مردمان برای (جنگ با) شما گرد آمدهاند، پس از آنان بترسيد، اما (ايـن سخن نه تنها ايشان را به هـراس نينداخت، بلكه) بر ايمان آنان افزوده و گفتند: خدا ما را كافي است، و او بهترين كسي است كـه كارها بدو حواله ميكردد...
(الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)
رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢)
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (١٩٣)
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُي) استوار بدار، و ما را بر جمعيّت كافران پيروز بگردان...
(الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (١٧٢)
الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ) (١٧٣)
آنان كه دعوت خدا و پيغمبر را (برای از سرگرفتن جنگ) پس از آن همه زخمهائي كه (در جنگ احد) بديشان رسيده بود اجابت كردند، برای كسانی كه از آنان بدين وسيله نـيكي كردن و تقوي پيش گرفتند، پاداش بزرگي است. كساني كه مـردم بـديشان گفتند: مردمان برای (جنگ با) شما گرد آمدهاند، پس از آنان بترسيد، اما (ايـن سخن نه تنها ايشان را به هـراس نينداخت، بلكه) بر ايمان آنان افزوده و گفتند: خدا ما را كافي است، و او بهترين كسي است كـه كارها بدو حواله ميكردد...
(الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)
رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢)
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (١٩٣)
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ) (١٩٤)
همان كساني كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و بر پهلوهايشان افتاده (و در همۀ احوال ديگر) ياد ميكنند (و عظمت او را در مدّ نظر ميدارند) و در بارۀ آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند (و ميگويند:) پروردگارا! اين (همه عجائب و غرائب)را بيهوده نيافريدهاي، و تو پاك و منزّهي (از نقص، و اين نظم و نـظام پر اسـرار را دليل بر قـدرت خـويش آفـريدهاي) پس ما را از عذاب آتش (دوزخ) بـركنار دار. پروردگارا! هر كه را تو (به خاطر كردار و رفتارش) به آتش افتي، او را خوار و رسوا ساختهاي، و اين چنين افراد ستمگر را ياوري نيست. پروردگارا! ما ندای منادی (توحيد پيغمبرت) را در روز رستاخيز خوار و رسوا مگردان، بيگمان تو هيچگاه خلاف وعده نميكني...
(وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلا )
برخي از اهل كتاب كساني هستند كـه بـه خداونـد و بدانچه بر شما نازل شده است، و بدانچه بر خودشان نازل گرديده است، ايمان دارند. حال آنان اين چنين است كه در برابر خدا خاشع و خاضعند و آيات خدا را به بهاي اندك (جهان) نميفروشند...
آيات ديگر در اين زمينه بسيار است.
خطّ برجسته سومي كه در روند سوره است، برحذر داشتن از دوستي و دوست داشتن كافران است، و در لابلاي اين پرهيز، خوار داشتن كافران و بيارزش جلوه دادن ايشان است. همچنين بيان اين كه هيچگونه ايماني و هيچگونه پيوندي با خدا در ميان نخواهد بود وقتي كه كافران دوست داشته شوند و به دوستي گرفته شوند. كافراني كه كتاب خدا را بـه داوري نميخوانند و از برنامۀ آن در زندگي پيروي نمينمايند... قبلاً بدين خط اشاره كرديم و ليكن در اينجا نياز بيشتري به روشنگري است، و ضروري است بدان اندازه كه در روند سوره اين خط برجسته و نمودار و اسـاسي و بنيادي است، نمايان و هويدا گردد. و اين هم نمونههائي چند از اين خط پهن و روشن :
(لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (٢٨)
قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) (٢٩)
مؤمنان نبايد مؤمنان را رها كنند و كافران را به جای ايشان به دوستی گيرند و هر كه چنين كند (رابطۀ او با خدا گسسته است و بهرهای) وی را در چيزی از (رحمت) خـدا نيست - مگر آنكه (ناچار شويد و) خـويشتن را از (اذيت و آزار) ايشـان مصون داريد و (بهخاطر حفظ جان خود تقيه كنيد). و خداوند شما را از (نافرماني) خود برحذر ميدارد و بازگشت (همگان) به سوی او است. بگو : اگر آنچه را كه در سينههايتان داريد پنهان سازيد يا آشكار كنيد، خداوند آن را ميداند و آگاه از هر چيزي است كه در آسمانها و در زمين است. و خداوند بر هر چيزي توانا است...
(وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ) (٦٩)
گروهي از اهل كتاب، دوست ميدارند كاش ميشد شما را گمراه كنند (و بـا القـاء شبههها از دين اسلام برگردانند) و ليكن آنان جز خويشتن را (با اصـرار بر ضـلالت، از هدايت محروم، و) گمراه نميسازند ولي نميفهمند (كه عاقبت تلاششان دامنگير خودشان ميشود...
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ (١٠٠)
وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (١٠١)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٠٢)
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا...الخ)
ای كسانی كه ايمان آوردهايد اگر از گروهي از كساني كه كتاب بديشان داده شده است پپروی كنيد، شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر باز میگرداند. و چگونه بايد شما كافر شويد و حال آنكه آيات خدا بر شما فرو خوانده ميشود و پيغمبر او در ميان شما است (و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهاي فرستادۀ خدا حقيقت را عيان ميدارد؟) و هر كس به خدا تمسّك جويد، بيگمان به راه راست و درست (رستگاري) رهنمود شده است. ای كساني كه ايمان آوردهايد ار خدا (با انجام نيكيها و پرهيز از بديها) چنانكه بايد بترسيد، و (بر اسلام پردوام و ماندگار بوده و بكوشيد كه) نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد (و گوهر ايمان را تا آخر عمر حفظ كرده باشيد). و جملگی به رشـتۀ (دين) خـدا چنگ زنيد (و همگان بر آن گرد آئيد) و پراكنده نشويد... تا آخر......
(لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلا أَذًى وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأدْبَارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ (١١١)
ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا...الخ...)
(فاسقان) هرگز به شما زيان نميرسانند مگر آزاري (كه چيزي نميگذرد اثري از آن نميماند) و اگر با شما بجنگند به شما پشت ميكنند (و شكست ميخورند و ميگريزند و) سپس (مادام كه امر به معروف و نهي از منكر در ميان شما مراعات شود، پيروزي نصيب ايشان نميشود و) ياري نميكردند. آنان هرجا يافته شوند برايشان (مهر) ذلّت خورده است... تا آخر......
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبَالا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ...الخ...)...
اي كساني كه ايمان آوردهايد محرم اسراری از غير همكيشان خـود نگيريد (و ايشان را دوست صـميمي خودتان ندانيد و همراز خويش نسازيد)، آنان از هر گونه شرّ و فسادی در بارۀ شما كوتاهي نميكنند (و ميكوشند كارهايتان را به تباهي كشند. زيرا آنـان) دوست ميدارند كه شما در رنج و زحمت فراوان باشيد (و چيزي را ميخواهند كه مايۀ رنج و دردسر شما باشد. نشانههاي) نفرت و كينه از دهانشان نمايان است (و لغزشهاي سخنانشان دشمنانگي شما را فرياد ميدارد) و آنچه در دل خود (نسبت به شما) پنهان ميدارند بس بزرگتر است (از آن چيزي كه از دهانشان ميپرد)....
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ (١٤٩)
بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (١٥٠)
سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ) (١٥١)
ای كسانی كه ايمان آوردهايد اگر از كساني كه كافرند اطاعت كنيد (و سخنان ايشان را بپذيريد) شما را (به سوی كفر) به عقب برميگردانند و (در دنيا و آخرت) زيانمند خواهيد شد. (آنان دوست و ياور شما نيستند و تكيه كردن را نشايند) بلكه خداوند ياور شما است و او بهترين ياوران است، هر چه زودتر به دلهاي كافران خوف و هراس مياندازيم به خاطر اينكه چيزهائي را انباز خدا ميسازد كه خداوند دليلي بر پرستش آنها فرو نفرستاده است. و منزل و مأواي آنان آتش (دوزخ در آخرت) است و اين مكان ستمكاران، چه بد جايگاهي است...
(لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ (١٩٦)
مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ) (١٩٧)
غلت خوردن در (نـعمت دنيوي و تصرّف ايشان در تجارت و امور) شهرها و كشورها، تو را گول نزند، (اينها) كالای اندك و (نعمت) ناچيزي است و بعد جايگاه ايشان دوزخ است، وآن بدترين جايگاه است ٠٠٠
در اين زمينه آيات بيشمار ديگري است.
اين خطوط سهگانۀ برجسته، با همديگر هماهنگ بوده و در بيان جهانبيني اسلامي، و توضيح حقيقت توحيد و مقتضي آن در زندگي انسانها و در احساسي كه نسبت به خدا دارند، و اثر توحيد در موضع ايشان در رابر دشمنان خدا كه جز آن موضعي ندارند. مكمّل يكديگرند.
آيههاي قرآني سوره در جاهاي ويژهاي كه در رونـد گفتار دارند، در آنجاها از سرزندگي و جانداري بيشتري برخوردارند و ژرفاي زيادتري در الهامگري دارند... چه در گيرودار پيكار نازل شدهاند. پـيكار عقيده، و پيكار رزمگاه، پيكار در داخل نـفسها، و و پيكار در واقعيّت زندگي ... بر اين اساس است كه چنين پشتوانه و اندوختۀ زندۀ شگفتي را از حركت و تأثير و الهام در برگرفتهاند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] به کتاب : « معرکةالتقالید » محمد قطب مراجعه شود.
[2] چنانکه این امر در حوادث جنگ احد جلوهگر است، و به هنگام بررسی آیات مربوط بدان در سوره روشن خواهد شد.
[3] همانگونه که در میانجیگری عبدالله پسر ابی برای بنی قینقاع رخ داد و او در این باره با پیغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم درشتی کرد.
برگرفته از: ترجمه تفسیر فی ظلال القرآن سیدقطب، ترجمه مصطفی خرمدل
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|