|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>هبه
شماره مقاله : 695 تعداد مشاهده : 714 تاریخ افزودن مقاله : 20/6/1388
|
هبه و بخشش و تعریف آن در قرآنکریم آمده است:" قال: رب هب لی من لدنک ذریة طیبة إنک سمیع الدعاء آل عمران ٣٨ [خداوندا بفضل خودت ذریه و نسل خوبی و پاکی بمن عطاکن براستی تو پذیرنده دعا هستی]". هبه از هبوب و وزش باد بمعنی مرور آن گرفته شده و مناسبت دارد، مقصود از هبه تبرع و بخشش بغیر است، خواه مالی یا غیرمالی باشد. هبه در اصطلاح شرع اینستکه انسان مال خود را در حال حیات و زندگی خود بدون عوض به ملکیت غیر درآورد، پس هرگاه انسان استفاده و انتفاع از مال خود را برای غیر مباحکرد وآن را بملکیت وی درنیاورد، اعاره و عاریه دادن است، نه هبه و همچنین اگر چیزی راکه شرعاً مال نیست بغیر هدیه داد، مانند شراب یا مردار، او چیزی را هدیه نکرده است و هدیه او درست نیست و اگر تملیک در هبه به بعد ازمرگ حواله شود، هبه نیست بلکه وصیت است و اگر این بخشش وعطاء درمقابل عوض باشد، بیع و فروش است نه هبه، و حکم بیع برآن اجراء میگردد، یعنی دراین نوع هبه همینکه عقد هبه صورت گرفت، بملکیت طرف درمیاید و دیگر تصرفات واهب و بخشنده درآن جایز نیست، مگربا اجازه موهوب له وکسی که بوی بخشیده شده است. و در این نوع هبه خیار و شفعه ثابت است، چون در برابر عوض است پس شرط استکه عوض معلوم باشد، چنانچه عوض معلوم نباشد این هبه باطل است. هبه بطور مطلق مقتضی عوض نیست، خواه برای شخص مساوی یا پایینتر یا برتر این هبه صورتگیرد، این است معنی خاص هبه ومعنی اخص آن، لیکن معنی اعم آن شامل موارد زیر میشود: 1- ابراء: بخشیدن وام به بدهکار ٢-صدقه: بخشیدن چیزی بمنظور و نیت ثواب و پاداش آخرت ٣-هدیه: بخششیکه لازم است موهوب له آن را عوض بدهد.
دلیل شرعی هبه هبه دلهای مردم را بهم نزدیک میکند و پیوند محبت بین مردم را استحکام میبخشد لذا خداوند آن را مشروع ساخته است. بروایت ابوهریره پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" تهادوا تحابوا [به همدیگر هدیه بدهید تا همدیگر را دوست داشته باشید]". پیامبر صلی الله علیه و سلم هدیه را میپذیرفت و درعوض آن او نیز بطرف هدیه میداد و مردم را بقبول هدیه میخواندند و بپذیرفتن آن تشویق میکردند. بروایت احمد از خالد بن عدی پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " من جاءه من أخیه معروف من غیر إشراف ولا مسألة فلیقبله ولا یرده فإنما هو رزق ساقه الله إلیه [هرکس ازطرف برادر مسلمانش چیزی برایش آورده شد، بدون اینکه انتظار آن راکشیده یا درخواست آنکرده باشد، آن را بپذیرد، و آن را رد نکند بیگمان این رزقی استکه خداوند برایش فرستاده است]". پذیرفتن هدیه را تشویق و ترغیب کرده است، اگرچه چیز حقیری باشد، از اینجهت علما رد هدیه را مکروه میدانند، مگر اینکه مانع شرعی وجود داشته باشد از عدم پذیرش آن. براویت انس پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لو أهدی إلى کراع لقبلت ولو دعیت علیه لاجبت [اگر کمتر از قوزک پای حیوان را بمن هدیهکنند میپذیرم و اگر بدان دعوت شوم نیز میپذیرم]". حضرت عایشهگفته است به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفتم: یا رسول الله من دو همسایه دارم بکدامیک هدیه بدهم؟ فرمود:" إلى أقربهما منک بابا [بدانکه در خانهاش نزدیکتر است]". بروایت ابوهریره پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" تهادوا فإن الهدیة تذهب وحر الصدر ولا تحقرن جارة لجارتها ولو شق فرسن شاه [بهمدیگر هدیه بدهید زیرا هدیه دادن کینه را از سینهها زایل میکند وهمسایه هدیه همسایه را تحقیرنکند حتی یک شق سم گوسفند باشد]". پیامبر صلی الله علیه و سلم هدیه کفار را نیز پذیرفته استکه هدیه خسرو و هدیه قیصر و هدیه مقوقس را پذیرفت و او نیز برای کافران هدایا و هبههائی میفرستاد. اما روایت احمد و ابوداود و ترمذیکه در آن آمده استکه عیاض هدیهای را بحضور پیامبر صلی الله علیه و سلم تقدیمکرد، و پیامبر صلی الله علیه و سلم به ویگفت: ایا مسلمان شدهای؟گفت: نخیر. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" انی نهیت عن زبد المشرکین ، [براستی ازپذیرفتنکمک و عطای مشرکین نهی شدهام]". خطابی دراین بارهگفته است بنظر میرسدکه این حدیث منسوخ باشد چون پیامبر صلی الله علیه و سلم هدیه بیش از یک نفر از مشرکین را پذیرفته است. شوکانیگفته است: بخاری در صحیح خود حدیثی آورده استکه از آن جواز قبول هدیه از بتپرست را استنباط کرده استکه درباب قبول هدیه از مشرکین ازکتاب الهبه والهدیه” آن را ذکرکرده است. حافظ ابن الحجرمیگوید: “رایکسیکه نپذیرفتن هدیه را مربوط به بتپرست دانسته است نه مربوط به اهلکتاب، این رای درست نیست چون درآن حدیث سخن از بتپرست است”. ارکان هبه با هر صیغهایکه مفید تملیک مال بدون عوض باشد، ایجاب و قبول در هبه صحیح است مثل اینکه واهب گوید: وهبتک = بتو بخشیدم یا اهدیتک = بتوهدیه کردم یا اعطیتک = بتو عطاکردم و امثال آن و طرف مقابل بگوید: قبولکردم. مالک و شافعی درهبه قبول را معتبرمیدانند و بعضی ازعلمای حنفی ایجاب را برای هبه کافی میدانند و این اصح است و حنابلهگفتهاند تنها معاطات و بهم دادنکه برآن دلالتکند درهبه صحیح است، چون پیامبر صلی الله علیه و سلم خود هدیه میداد و بوی نیزهدیه میشد و همچنین یارانش و ازآنان نقل نشده استکه ایجاب و قبول را برای آن شرط دانسته باشند.
شرایط هبه و بخشش بخشنده باید دارای شرایط زیر باشد: 1-چیزی راکه میبخشد ازآن خودش باشد. ٢-محجور علیه نباشد بهیچ یک از اسباب حجر بر وی حجر نباشد. یعنی بهیچ وجه ممنوع ازتصرف نباشد. ٣-بالغ باشد چون اهلیت و شایستگیکودک ناقص است. ٤-باید در بخشش آزاد باشد چون هبه عقدی استکه در صحت آن رضایت شرط است.
شرایط کسیکه چیزی بوی داده میشود 1-کسیکه چیزی بوی هبه میشود باید درحین هبه وجود حقیقی داشته باشد، اگراصلا موجود نباشد یا موجود باشد ولی وجود تقدیری داشته باشد مانند جنین در شکم مادر هبه بوی صحیح نیست. هرگاه آنکسکه چیزی بوی هبه میشود دراثنای هبه موجود باشد، لیکن صغیر و کودک یا دیوانه باشد، ولی او یا وصی او یاکسیکه سرپرستی او را بعهده دارد، اگرچه بیگانه هم باشد، آن را برای او میگیرد.
شرایط موهوب و چیزیکه بخشیده میشود 1-آن چیزیکه میبخشند، دروقت هبه باید وجود حقیقی داشته باشد. ٢- باید مالی باشدکه دارای قیمت و ارزش است . ٣-باید از جمله چیزهائی باشدکه ملکیت بدان تعلقگیرد و ملکیت آن قابل انتقال ازدستی بدستی دیگرباشد، پس هبه آب در رودخانه و ماهی درآب دریا و پرنده درهوا و مساجد و تکیهها صحیح نیست. ٤-نباید متصل بملک بخشنده باشد بصورت ثابت مانند زراعت و درخت و بنای ساختمان بدون زمین آن، بلکه باید از ملک بخشنده جداگردد و بملکیت گیرنده دراید و بوی تسلیم شود. ٥-نباید مشاع باشد بلکه باید مشخص و جدا شده باشد چون درغیر اینصورت قبض و تسلم آن صحیح نیست مانند رهن. مالک و شافعی واحمد و ابوثوراین شرط را لازم نمیدانند وگفتهاندکه هبه مشاع تقسیم نشده نیزصحیح است و بنزد مالکیه چیزیکه فروش آن جایزنیست هبه آن نیزصحیح است مانند شترفراری و میوه پیش ازرسیدن وآشکار شدن علائم رسیدن آن و مال غصب شده.
هبه بیمار در بیماری مرگ هرگاه شخص بیمار در بیماری مرگ چیزی را بدیگری ببخشد، حکم هبه او چون حکم وصیت میباشد. هرگاه بخششی را نسبت بیکی از ورثهاش انجام داد و باقی ورثه ادعاکردندکه در بیماری مرگش بدان اقدام کرده است، و موههوب له ادعا میکردکه در حال صحت اینکار راکرده است، بر موهوب له میباشد که قول خود را ثابتکند و اگر چنین نکرد چنین تقدیر میشودکه این هبه دربیماری مرگ صورتگرفته است و حکم آن اینستکه صحیح نیست مگر باقی ورثه اجازه بدهند. هرگاه دربیماری مرگ چیزی را هبهکرد سپس بهبودی یافت، هبه او صحیح است.
قبض و دریافت درهبه بعضی از علما نظرشان اینستکه بمجرد عقد هبه موهوب له استحقاق هبه را پیدا میکند و قبض اصلا شرط نیست چون در عقود قبض شرط نیست و عقود بدون اشتراط قبض صحیح می باشند مانند بیع، همانگونهکه اشاره شد بدان. و مذهب احمد و مالک و ابوثورو اهل ظاهراینست. بنابراین اگر واهب یا موهوب له پیش ازتسلیم موهوب بمیرد هبه باطل نمیشود چون بمجرد اجرای عقد هبه،ملک از آن موهوب له میشود. ابوحنیفه و شافعی و ثوریگفتهاندکه قبض یکی ازشرایط صحت هبه است و تا زمانیکه قبض صورت نگرفته هبه برای واهب بصورت لازم درنیامده است پس اگر پیش ازقبض هبه، موهوب له یا واهب بمیرد هبه باطل میگردد.
تبرع و بخشش همه دارائی برابر مذهب جمهور علما هرکس میتواند همه دارائی خود را بغیر ببخشد و بملک او درآورد. محمد بن الحسن و بعضی از محققان حنفیگفتهاند: تبرع و بخششکل مال صحیح نیست، حتی اگردرراه خیرات هم باشد. و چنینکسی را سفیه بحساب آوردهاند، که باید بر وی حجرگذاشت و او را از تصرف منع کرد. صاحب الروضه الندیه این قضیه را تحقیقکرده وگفته است: هرکس طاقت تحمل فقر و فاقه و تنگدستی داشته باشد، اشکال نداردکه بیشتر اموال یا همه اموال خود را صدقه و هبهکند و ببخشد. وکسیکه اگر محتاج باشدگدائیکند و دست پیش مردم درازکند برای او جایز وحلال نیستکه قسمت اکثر یا همه دارائی خود را صدقه واحسان بدهد و اینست جمع بین احادیث وارده دال بر اینکه تجاوز از یک سوم دارائی مشروع نیست، و بین دلایلیکه دلالت دارند براینکه تصدق و بخشش به بیش از یکسوم دارائی شخص مشروع است. ا. ه.
پاداش و مقابله بمثل در هدیه مستحب استکه هدیه را مقابله بمثل نمود، اگر چه ازبزرگتر بهکوچکتر باشد یعنی اگرکسی چیزی به تو هدیه داد تو نیز چیزی به وی هدیهکنی. چون احمد و بخاری و ابوداود و ترمذی از عایشه روایتکردهاندکهگفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم هدیه را قبول میکرد و پاداش و برابری آن را میداد و مقابله بمثل میکرد ومانند آن را در برابرآن به هدیه دهنده میداد و بروایت ابن ابی شیبه: بهتر ازآن به هدیه دهنده میداد. و این عمل رابدانجهت انجام میداد تا فعل نیکو را مقابله بمثل کند و هیچکس بر او منتی نداشته باشد! خطابیگفته است: بعضی ازعلما کار هدیه در بین مردم را به سه طبقه تقسیم کرد هاند: 1- هبه و بخشش نسبت بمادون مانند خادم و غلام و نوکرکه احترام و لطفی است در حق وی که در این نوع پاداش و عوض و مقابله بمثل لازم نیست. ٢-هبه وبخششکوچک نسبت به بزرگ که طلبکمک ومنفعت است وثواب و پاداش بهتر ازآن یا مثل آن، واجب است. ٣-هبه وبخشش همنظیر به همنظیر. دراین نوع هبه و هدیه بیشترمعنی تودد و تقرب و مهر، مورد نظر استکه برخیگفتهاند درآن نیزمقابله بمثل یا بهتر از آن نیز لازم است. اما هرگاه هدیهای و هبهای داده شود و ثواب و پاداش آن، شرطگردد، پاداش آن لازم و واجب است. ا. ه. در بخشش و نیکی، بعضی از فرزندان را بربعضی دیگر ترجیح و تفضیل دادن حرام است برای هیچکس حلال نیستکه در عطا و بخشش و نیکی بعضی ازفرزندانش را بربعضی دیگرتفضیل و ترجیح دهد، چون این عمل نهال عداوت ودشمنی را در بین آنان میکارد و موجب قطع صله رحم میگرددکه خداوند به وصل آن امرکرده است. و اینست رای امام احمد و اسحاق و ثوری و طاووس و بعضی از مالکیه کهگفتهاند: اگر بعلت نیاز چنین کاریکند اشکال ندارد در غیر آن صورت آن را مکروه می دانیم . “تفضیل دادن بعضی ازفرزندان بربعضی دیگر و افزون بخشیدن ببعضی بیش از دیگران باطل و ظلم استکه نباید انجامگیرد و اگرکسی چنینکرد، باید آن را باطل کردکه بخاری بدان تصریحکرده است و بروایت ابن عباس استدلالکردهاند که پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" سووا بین أولادکم فی العطیة.ولو کنت مفضلا أحدا لفضلت النساء [در میان فرزندانتان مساوات قایل شوید. اگرقرار بودکه یکی را بر دیگران تفضیل دهم و افزون بخشم زنان بودندکه از این افزون. بخشی بهره میبردند]’’. بروایت از شعبی و از نعمان بن بشیر آمده استکهگفت:پدرم عطیهای وهبهای بمن داد، اسماعیل بن سالم از میان مردمگفت: او چیزی را بیکی از فرزندانش افزون بردیگران داد.مادرش ام عمره دخت رواحه به ویگفت: برو پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم و او را برآنگواه بگیر.که او پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت و آن را برایش ذکرکرد وگفت: من به فرزندم نعمان چیزی افزون بر دیگران بخشیدهام و مادرش عمره ازمن خواستکه ترا بر آنگواه بگیرم. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: ایا غیر از نعمان فرزندان دیگری داری؟ من گفتم: آری.گفت: ایا آنچهکه بنعمان دادهای بدیگران نیز دادهای؟ ایا به دیگران نیز مثل اوبخشیدهای؟گفتم: نخیر پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: این ظلم و جور است برو غیرازمنکسی دیگررا برآنگواه بگیر. و بروایت مغیره آمده است: ایا ترا خوشحال نمیکندکه همه فرزندانت در نیکی و لطف نسبت بتو مساوی باشند؟ گفتم: چرا دوست دارم.گفت: پس غیر از منکسی دیگرراگواه بگیر و بروایت مجاهد پیامبر صلی الله علیه و سلم بوی گفت: حق آنان بر تو اینستکه در میانشان مساوات برقرار نمائی و مراعاتکنی، همانگونهکه حق تو است بر آنان که با تو بنیکی و احسان رفتارکنند. ابن القیمگفته است: این حدیث به تفصیل عدالتی را بیان میکندکه خداوند در کتاب خود بدان دستورداده وآسمان وزمین بدان پابرجا است و پایه شریعت برآن نهاده شده است و این حدیث پیش از هر قیاسی با قرآن موافقت دارد. و دلالت آن روشن و هدفش آشکاراست. وآن را با حدیث متشابه به زیر رد میکنند:" کل أحد أحق بماله من ولده والناس أجمعین [هرکس نسبت به مال خودش از فرزندانش و همه مردم بیشتر شایستگی دارد]". ا گویند پس با توجه به اینکه نسبت بمالش از همه سزاوارتر است و استحقاق بیشتری دارد. مقتضی اینستکه بتواند بر حسب میل خود، در مال خود، تصرف کند و همانگونه که میتواند آن را به بیگانگان ببخشد..پس بقیاس آن باید بتواند بفرزندانش نیز ببخشد، ولیکن بدیهی است این متشابه که عام است و این قیاس، نمیتوانند در برابر این حکم آشکار و واضح مقاومت نماید - پس درباره تفضیل بعضی از فرزندان بر بعضی دیگر نمیتوان بدان حدیث متشابه و بدان قیاس عمل نمود بلکه باید به همان حدیث مساوات عملکرد -ا. ه. علمای حنفی و شافعی و مالک و جمهورعلماء برآنندکه مساوات بین فرزندان و مراعات آنان مستحب است و افزون بخشی بیکی ازآنان مکروه است و اگرچنین کرد عمل او تنفیذ میگردد و این حدیث نعمان را ده جواب گفتهاندکه حافظ بن الحجر آنها را در الفتح آورده است و همه آنها مردود هستندکه شوکانی در “نیل الاوطار” آنها را آورده استکه اینک آنها را با اختصار و اضافاتی مفید ذکر میکنیم: 1-آنچهکه به نعمان داده شده بود، همه دارائی و مال پدرش بود، نه افزون از دیگرانکه ابن عبدالبر آن را حکایتکرده است. و در تعقیب آنگفته شده است که بسیاری ازطرق این حدیث به بعضیت مال بخشیده به وی اشاره و تصریحکردهاند همانگونهکه در حدیث “فوق” آمده استکه شخصیکه مورد هبه و بخشش بوده است و بروایت مسلم چنین استکه" تصدق علی أبی ببعض ماله [پدرم بعضی از مالش را بمن بخشید]". ٢-این بخشش پدر نعمان به وی، باجراء درنیامد، بلکه بشیر پدر نعمان با حضرت محمد صلی الله علیه و سلم مشورت کرد و پیامبر صلی الله علیه و سلم اشارهکرد به ویکه چنین نکند و او نکرد. طبری آن را حکایتکرده است. در جواب آنگفتهاندکه امر پیامبر صلی الله علیه و سلم به ویکه ازآن برگردد، مشعر برآنستکه این عمل صورتگرفته بود، و همچنین سخن “عمره”کهگفت راضی نیستم تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم راگواه نگیری، مشعر برآنستکه صورتگرفته بود. ٣-نعمان خود بزرگ بود و هنوز مال بخشیده شده را قبض و تصرف نکرده بود، پس برای پدرش پشیمان شدن جایز بود. طحاوی آن را ذکر نموده و حافظگفته است این خلاف بیشتر طرق این حدیث است، مخصوصاکه درآن آمده است “ارجعه = آن را برگردان” و این نشانه تصرف و قبض است. و آنچه که روایات برآن دلالت دارند اینستکه نعمانکوچک بود و پدرش بعلت کوچکی اوآن مال را برای او تصرف و قبضکرده بود،که پیامبر صلی الله علیه و سلم بوی امر کردکه این عطیهایکه در حکم قبض و تصرف شده بود، برگرداند. ٤-“ ارجعه” در حدیث بر این دلالت میکندکه صحیح بوده است و اگر صحیح نمیبود، پشیمان شدن ازآن بخشش صحیح نمیشد. و بدین جهت پیامبر صلی الله علیه و سلم به وی امرکرد که پشیمان شود، چون پدر میتواند از چیزیکه بفرزندش بخشیده است پشیمان شود. اگرچه بهتراستکه چنین نکند. لیکن مستحب بودن مراعات مساوات در بین فرزندان بر این عدم افضلیت پشیمانی رجحان دارد، لذا بوی امر کردکه پشیمان شود. در “الفتح“گفته استکه در احتجاج بدین دلیل جای تامل است. ظاهر این استکه معنی ارجعه“ که پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: یعنی آن را اجرا مکن و این کاررا عمل مکن و ازاین لازم نمیایدکه قبلا بخشش صحیح بوده است. ٥-سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم که گفت برو غیرازمن را برآن گواه بگیر بمعنی اجازه دادن بر گواهگرفتن آنست و او چون امام و پیشوا است،گواهی نمیدهد، مثل اینکه بوی گفته استکه من شهادت نمیدهم، چون شان امام و پیشوا این نیستکهگواهی دهد. بلکه او حکم میکند و قضاوت مینماید. طحاوی آن را حکایتکرده و ابن القصار بدان رضایت داده است، در تعقیب این سخن گفتهاند: اینکه شان امام این نیستکهگواهی دهد، بدینمعنی نمیباشد که از تحمل شهادت امتناع ورزد، و وقتیکه ادای شهادت وی ضرورت داشته باشد، آن را ادا نکند، بلکه مراد از این اجازه توبیخ او است، چون بقیه الفاظ حدیث بر این توبیخ دلالت میکنند. حافظگفته است جهمور علما در اینگونه موارد بدان تصریح کردهاند. ابن حبانگفته است اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم با صیغه امر “اشهد” گفت: مراد نفی جواز آنست. همانگونه که بعایشهگفت:" اشترطی لهم الولاء [داشتن ولای خود را بر آنان شرط کن]". ا.ه. و اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را “جور“ نامید دلیل برآنست وآن را تایید میکند. ٦- پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ألا سویت بینهم؟ [مگر بین آنان مساوات را مراعات نکردهای؟]" و این میرساندکه مراد در این امر استجاب است نه وجوب و مراد از آن نهی، نهی تنزیهی است نه تحریمی. حافظ گفت: این خوب است اگر الفاظ زائد بر آن نمیبودند، بویژه ’’ سو بینهم [بین آنان مساوات مراعاتکن]" که امر به مساوات است. ٧-گفتهاند درحدیث نعمان" قاربوا بین أولادکم " حفظ شده نه “سووا” در تعقیب آنگفتهاند: یعنی شما تقارب بین فرزندان را واجب نمیدانید همانگونهکه مساوات بین آنان را واجب نمیدانید. ٨-در حدیث مساوات بین فرزندان به مساوات درنیکی آنان نسبت به پدر تشبیه شده است و این قرینه است بر اینکه این امر برای وجوب نیست. این دلیل را رد کردهاند زیرا پیامبر صلی الله علیه و سلم عدم مساوات را جور و ظلم نامید و از افزون بخشی نهیکرد، این دو مطلب میرساندکه امردراینجا، برای وجوب است و این قرینه برای صرف امر از معنی آن صلاحیت ندارد. اگرچه در جای دیگر این صلاحیت باشد. ٩-قبلاگفته شدکه ابوبکر چیزی را افزون بردیگر فرزندانش، بعایشه بخشید و بویگفت: ایکاش آن را حراثت میکردی. و طحاوی روایت کرده استکه عمر خطاب چیزی به عاصم پسرش بخشید، افزون بر دیگر فرزندانش. اگر این افزون بخشی جائز نمیبود، دو خلیفه پیامبر صلی الله علیه و سلم چنین نمیکردند. در الفتح آمده استکه عروه گفت در داستان عایشه برادرانش بدان راضی بودند ودر قضیه عاصم نیزگفتهاندکه با رضایت دیگر فرزندان عمرچنینکرد. بعلاوه فعل ابوبکر و عمرحجت نیست، بویژه وقتیکه با حدیث مرفوع هم تعارض داشته باشد . 10-اجماع برآنستکه انسان میتواند مال خود را بغیر از فرزندش بدهد. پس هرگاه او بتواند با تملیک بیگانه همه فرزندانش را محرومکند، میتواند با تملیک بعضی از فرزندانش، بعضی دیگر را محرومکند. ابن عبدالبر این را ذکرکرده است. حافظگفته است: ضعف آن آشکاراست وبرکسی مخفی نیست چون این قیاس در برابر نص است. ا.ه . پس حق اینستکه مراعات مساوات شرعی بین فرزندان واجب است و افزون بخشی به بعضی ازآنان حرام است. کسانیکه مساوات شرعی را واجب میدانند درکیفیت آن اختلاف دارند محمد ابن الحسن و احمد و اسحاق و بعضی از شافعیه و مالکیهگفتهاند عدالت آنستکه در بخشش به فرزندان قانون ارث مراعات شود یعنی به مذکر دو برابر مونث داده شود. و دلیل آوردهاندکه اگر واهب بمیرد سهم آنان در مال چنین است. و غیراینان گفتهاند در اینجا فرق بین مذکر و مونث نیست و ظاهر امر بر تسویه دلالت میکند. ا.هـ.
پشیمان شدن از هبه و بخشش جمهورعلما برآنندکه پشیمان شدن ازهبه و بخشش حرام است حتی اگربین برادران یا زن و شوهر هم باشد. مگراینکه هبه و بخشش پدربفرزندش باشدکه در این صورت پدر میتواند پشیمان شود و برای او حرام نیست، چون صاحبان سنن روایت کردهاند از ابن عباس و ابن عمرکه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: “لا یحل لرجل أن یعطی عطیة أو یهب هبة فیرجع فیها الا الوالد فیما یعطی ولده ومثل الذی یعطی العطیة ثم یرجع فیها کمثل الکلب یأکل فإذا شبع قاء ثم عاد فی قیئه [برای کسی حلال نیست که ازبخشیده شده و هبه خویش پشیمان شود مگر پدر که حق دارد ازچیزیکه بفرزندش بخشیده است پشیمان شود -فرق نمیکند ولد بزرگ یا کوچک باشد -مثلکسیکه چیزی را میبخشد سپس ازآن پشیمان میشود وآن را پس میگیرد مثل سگی استکه چون سیر شد قی میکند و بعد همان قی کرده خود را میخورد]". ابوداود و نسائی و ابن ماجه و ترمذی بصورت حسن صحیح آن را روایت کردهاند و این بهتر برحرمت آن پشیمانی، دلالت میکند و میرساندکه پشیمانی از بخشش حرام است. در یکی از روایات ابن عباس چنین آمده است:" لیس لنا مثل السوء الذی یعود فی هبته کالکلب یرجع فی قیئه [ما مثل سوء و بد نداریم:کسیکه از هبه و بخشوده خویش، پشیمان میشود همچون سگ استکه قیکرده خود را میخورد و برایش پشیمان شده است]". همانگونهکه پدر حق دارد از هبه خویش پشیمان شود، اگر کسی چیزی را دربرابرعوضی بکسی هبه کرده بود تا بوی پاداش آن داده شود، اگر موهوب له عوض آن را نداد و او را از پاداش هبه محرومکرد، او میتواند از هبه خویش پشیمان شود. چون سالم از پدرش روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من وهب هبة فهو أحق بها ما لم یثب منها [هرکس چیزی را هبهکرد، او خود بدان بیشتر سزاوار است و بیشتر استحقاق آن را دارد، مادامکه ثواب و عوض آن را نیافته باشد]". و ابن القیم در “اعلام الموقعین” این را ترجیح داده وگفته است: “واهبی حق ندارد ازهبه خویش پشیمان شود اگربقصد تبرع و خیرمحض به هبه اقدامکرده باشد، نهکسیکه برای عوض و پاداش همانند آن، هبهکرده است، ولیکسیکه بقصد عوض وپاداش متقابل، هبهکرده باشد و طرف حاضر نبودکه مقابله بمثلکند و عوض وی را نداد، او حق دارد پشیمان شود. در نتیجه بهمه احادیث و سنتهای پیامبر صلی الله علیه و سلم عمل شده است و احادیث او با هم تعارض و اختلاف ندارند، پس مواردشان فرق میکند. - یعنی در جاییکه بظاهر تعارض باشد با اختلاف موارد،تعارض برطرف میشود
هدایا و هبههائیکه رد نمیشوند و برگردانده نمیگردند 1- بروایت از ابن عمر پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ثلاث لاترد: الوسائد والدهن واللبن [سه چیز برگردانده نمیشوند. بالش و روغن پاک و مواد خوشبو و شیر]". ٢-بروایت از ابوهریره پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من عرض علیه ریحان فلا یرده لانه خفیف المحمل طیب الریح [برهرکسیگلی عرضه شد و هدیه شد، آن را برنگرداند چون هم سبک است وهم خوشبو]". ٣-بروایت از انس آمده استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم مواد خوشبو را برنمیگرداند.
ستایش و دعای خیر برایکسیکه هدیه میدهد 1- بروایت از ابوهریره پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من لم یشکر الناس لم یشکر الله [هرکس مردم را سپاسگزاری نکرد، خدا را نیز سپاسگزاری نکرد]". ٢- بروایت از جابر پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من أعطی عطاء فوجد فلیجزیه، ومن لم یجد فلیثن، فإن من أثنى فقد شکر، ومن کتم فقد کفر، ومن تحلى بما لم یعط کان کلابس ثوبی زور [هرکس بوی چیزی داده شد و او دارای مال بود و رفاه حال داشت، پاداش و عوض آن را بدهد و اگرنداشت او را ثنای نیکوگوید چونکسیکه ثنای نیکو و ذکر خیر بخشندهکند، سپاسگزاری اورا بجای آورده است و هرکس بخشش دیگران را پنهان کند، براستی کفران نعمت و ناسپاسیکرده است و هرکس خود را بچیزی بیاراید که نبخشیده است یا بوی داده نشده است مانند کسی استکه دو جامه دروغین را پوشیده باشد ]". ٣- بروایت از اسامه بن زید پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من صنع إلیه معروف فقال لفاعله: جزاک الله اخیرا فقد أبلغ فی الثناء [با هرکس نیکی و احسانی شد و او به نیکیکننده گفت خداوند جزا و پاداش خیرت دهد، او ثنای بلیغ وکامل را بجای آورده است]". ٤-بروایت از انس آمده استکه چون پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد مدینه شد مهاجران نزد او آمدند وگفتند: یا رسول الله صلی الله علیه و سلم ما هیچ قومی را ندیدهایم که باندازه مردم مدینه مال فراوان بذلکنند و هیچ قومی را ندیدهایمکه از مال اندک خود از دیگران دستگیری کنند، آنگونهکه مردم مدینه یعنی انصار میکنندکهبراستی این قوم بینظیرندکه زحمت و هزینه زندگی ما راکفایت میکنند و بما زحمت نمیدهند، و در زحمات ما را شریک نمیسازند وما را درچیزهایگوارای خود شریک میسازند، تا جائیکه نگران هستیم، که تمام مزد و پاداش خوب را همه ازآن خود سازند و چیزی از خیرات برای ما نماند، پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: نخیر تا زمانیکه شما در برابر اعمال خیرشان برایشان دعای خیرکنید و ازآنان بنیکی یادکنید و ثنایشان گوئید، شما نیز ثواب و مزد دارید.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|