|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>ترکه
شماره مقاله : 679 تعداد مشاهده : 1518 تاریخ افزودن مقاله : 20/6/1388
|
ترکه و مرده ریگ ترکه اموالی استکه میت از خود بجای ميگذارد - این تعریف علمای حنفی است -و ابن حزم این را مقرر ميدارد و ميگوید: “خداوند میراث و ارث را درمالی که انسان ازخود بجای ميگذارد واجبکرده است نه درچیزيکه مال نیست و ما از حقوق ارث برده نميشود، مگرحقوقيکه تابع مال باشند یا در معنی مال باشند مانند حقوقکسب و برتری وحق بقاء درزمینيکه برای ساختمان یا نهالکاری نگاه داشته شده است. ترکه نزد مالکیه و شافعیه و حنابله شمل همه چیزهائی ميشود که میت ازخود بجای ميگذارد از قبیل موال و حقوق، خواه حقوق مالی یا حقوق غیر مالی باشند. یعنی موال و حقوقيکه شخص متوفی هنگم مرگ بجای ميگذارد ترکه او است.
حقوق متعلق به ترکه و مرده ریگ حقوقيکه به موال متروکه متوفی تعلق ميگیرد چهار نوع است،که در یک درجه نیستند بلکه بعضی ازآنها ازبعضی دیگرقویترند و برآنها مقدم ميگردند و اول آنها را بترتیب ازترکه میت خارج ميسازند بشرح زیر: 1-حق اولیه به ترکه میت تعلق ميگیرد هزینه تکفین و تدفین و تجهیز و بخک سپاری شخص متوفی است برآن ترتیب که در مبحث جنائز گذشت. ٢-حق دوم قضاء و پرداخت دیون متوفی استکه ابن حزم و شافعی برآنندکه دیون الهی بر دیون غیر الهی و دیون مردم، مقدم هستند مانند زکات وکفارات و علمای حنفی برآنندکه با مرگ متوفي، دیون الهی ساقط ميگردد، پس بر ورثه لازم نیستکه آنها را بپردازند، مگر اینکه داوطلبانه و بصورت تبرع و خیریه بدان اقدم کنند یا میت خود بادای آنها وصیتکرده باشد. اگر میت خود بادای دیون الهی وصیت کرده باشد حکم وصیت برای بیگانه را پیدا ميکند که وارث یا وصی او آن را از ثلث باقیمانده بعد از تجهیز و تکفین و تدفین و ادای دیون مردم پرداخت ميکند. این پرداخت از ثلث، در وقتی استکه متوفی وارثی داشته باشد و اگر متوفی وارث نداشته باشد، ازهمه دارائی او این مخارج و هزینهها و دیون پرداخت ميشود، علمای حنابله بین دیون الهی و دیون عباد فرق نميگذارند و باتفاق دیون عینی رکه بعین مال تعلق دارد، بر دیون مطلق مقدم ميدارند. ٣-حق سوم تنفیذ و اجرای وصیت او است از ثلث باقيمانده بعد از ادای دیون او. ٤-حق چهارم تقسیم باقیمانده موال متروکه متوفی است میان ورثه او.
ارکان ارث و میراث میراث و ارث مقتضی وجود سه چیزاست: 1- وارث: وارث کسی است که بجهتی از جهات و بسببی از اسباب ارث، با شخص متوفی نسبت دارد و منتسب بوی است. ٢-مورث: شخص میت و متوفی است، خواه بمرگ حقیقی مرده باشد یا در حکم میت حقیقی باشد مانند مفقودی که بمرگ وی حکم شده است. ٣-موروث که ترکه و میراث وارث نمیده ميشود عبارت از موال و حقوقی استکه از مورث ومتوفی به وارث منتقل ميگردد.
اسباب و موجبات ارث موجبات ارثیه سبب ارث بردن ميشوند: 1- نسب و خویشاوندی حقیقی و قرابت خاصه، چون خداوند ميفرماید:" وأولو الارحم بعضهم أولى ببعض فی کتاب الله انفال ٧٥ [و صاحبان خویشاوندی یعنی خویشاوندان در ارث بردن از همدیگر بسبب قرابت و خویشاوندي، شایستهتر و نزدیکتراند.از ارث بردن به سبب ایمان و هجرت،که یاد شدن این حکم ارث به قرابت وخویشاوندی درکتاب وفرمان خداوندی است]" . ٢-نسب حکمی و قرابت بسبب عتق و آزاد کردن کسي[1]. چون پیمبر صلی الله علیه و سلم گفت:" الولاء لحمة کلحمة النسب [قرابت ولاء و محبت حاصله از آن چون قرابت و محبت حاصله از نسب است تار و پود ولاء همچون تار و پود نسب است]". بروایت ابن حبان و روایت و تصحیح حکم. ٣-ازدواج و زناشوئی صحیح و عقد نکاح صحیح چون خداوند ميفرماید:" ولکم نصف ما ترک أزواجکم ... [نصف ترکه زنان متوفای شما از آن شما است]".
شرایط ارث و میراث ارث شرایطی چند دارد بشرح زیر: 1-مرگ حقیقی مورث یا مرگ حکمی مورث بدینمعنيکه قاضی بمرگ شخص مفقود حکمکند، این حکم قاضی بمرگ وي، او را درحکم مرگ حقیقی قرار ميدهد یا مرگ تقدیری مورث مثل اینکه شخصی بر زن حملهای تعدی کند و او را کتک بزند و او سقط جنین کند و بچه مرده بدنیا اید ،این جنین مرده، زنده فرض ميشود و مرگ او بعد از حیات فرض ميشود، اگرچه هنوز تحقق نیافته بود. ٢-زنده بودن وارث در هنگم فوت مورث اگرچه این زندگی حکمی باشد نه حقیقي، مانند جنینکه حکم زنده دارد و زنده واقعی نیست، چون احتمال دارد که هنوز روح در وی دمیده نشده باشد،هرگاه حیات و زندگی وارث بعد از مرگ مورث معلوم نباشد، مانند وارث و مورثی که با همغرق شدهاند یا دچار حریق شدهاند یا در زیر آوار ماندهاند،که در این صورت از همدیگر ارث نميبرند و مال هر یک بر وارثان زنده او تقسیم ميگردد. ٣-نباید یکی از موانع ارث که در زیر بیان می شود وجود داشته باشد.
موانع ارث چیزهایی هستند که موجب محروم شدن از ارث ميشوند پس ممنوع از ارث کسی است که موجبات ارث بردن در وی جمع است و او متصف بصفتی شده و حالتی بروی عارض شده است یا عملی از وی سرزده استکه اهلیت ارث بردن را از وی سلبکرده است، چنین شخصی را محروم ازارث مينمند و این موانع چهار نوعند: 1-بندگی و رقیت خواه بنده تم یا بنده ناقص باشد. ٢-قتل عمد حرم و بناحق، پس هرگاه وارث مورث خود را بناحق و بظلم بکشد باتفاق همه علما از او ارث نميبرد، چون بروایت از نسائی پیمبر صلی الله علیه و سلم گفت: " لیس للقاتل شئ [هیچ چیزی بوارث قاتل مورث تعلق نميگیرد]". و غیر ازقتل عمد عدواني، علما در آن اختلاف دارند: یعنی اگر قتل عدوانی و عمدی نباشد. مامشافعی ميگوید هر نوع قتلي، مانع از ارث بردن وارث از مورث خود ميشود یعنی بهرشیوه وارث مورث خود را بکشد ازارث اومحروم ميشود. حتی اگرقتل ازکودک صغیر یا دیوانه و یا قتل بحق باشد، مانند حد و قصاص مالکیه ميگویند قتليکه سبب حرمان ازارث است، قتل عمدی عدوانی است، خواه بطور مستقیم ومباشرت مستقیم یا سببی باشد، وغیرآن مانع ارث نیست وقانون مصر نیزاین مذهب را قبولکرده استکه در ماده پنج آن مده است: "یکی از موانع ارث بردن اینستکه وارث مورث خود را بعمد بکشد، خواه فاعل اصلی ومستقیم قتل باشد یا شریک قتل یا شاهد دروغین قضیهای باشدکه منجر بقتل ويگردد، مشروط براینکه قتل او بناحق و بدون عذر باشد و قاتل هم عاقل و بالغ و پانزده ساله باشد. تجاوز ازحق دفاع شرعی و مشروعي، عذر تلقی ميشود. ٣-اختلاف دین: پس مسلمان ازکافروکافر از مسلمان ارث نميبرد، چون چهار نفر از صحاح بروایت از اسمه بین زید آوردهاند که پیمبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لا یرث المسلم الکافر ولا یرث الکافر المسلم ". از معاذ و معاویه و ابن المسیب و مسروق و نخعی حکایت شده استکه مسلمان ازکافر ارث ميبرد، و عکس آن جایز نیست، همانگونه که مسلمان با زن کافر ازدواج ميکند ولی مردکافر حق ندارد با زن مسلمان ازدواجکند. و ما غیر مسلمانان همهکافران از همدگر ارث ميبرند، چون که همهکافران اهل یک ملت و یک دین بحساب ميایند"الکفر ملة واحدة ". ٤-اختلاف وطنکه مراد ازآن اختلاف جنس و اختلاف وطن است. اختلاف وطن بین مسلمانان مانع توارث نیست پس مسلمان از مسلمان ارث ميبرد هر اندازه وطنشان از هم دور باشد و اقطارشان متعدد و ما اختلاف وطن بین غیر مسلمین درآن اختلاف استکه ایا مانع توارث ميشود یا خیر؟ جمهور علما بر آنندکه مانع توارث بین غیرمسلمین نميشود همانگونهکه مانع توارث بین مسلمین نیز نميشود. صاحب مغني گفته است: قیاس مذهب نزد من اینستکه بین اهل یک دین اختلاف وطن مانع توارث نیست و از همدگر ارث ميبرند اگرچه دیارشان با هم اختلاف داشته باشد، چون مقتضای نص عمومی اینست و درباره تخصیص آن نصوص نصی و اجماعی نرسیده است. و قیاس هم در اینجا صحیح نیست، پس عمل بعموم نصوص واجب است و قانون مصری هم این را قبولکرده است مگر در یک صورتکه رای ابوحنیفه را برگزیده استکه قانون و شریعت بیگانه ارث بردن از غیر رعایای خود را منعکرده باشد، پس قانون ارث بردن رعایای این دولت بیگانه را منعکرده است چون او نیز مانع ارث بردن از رعایای خویش است پس معمله بمثل نموده در ارث بردن رعایایشان از همدیگر و در این مورد مذهب حنفی را معتبر دانسته است در ماده ششم از قانون مده است: اختلاف وطن و اختلاف دیار مانع ارث بردن وارث و مورث از همدگر نیست در میان مسلمانان با هم و غیر مسلمانان با هم مگر اینکه قانون دیار بیگانه ارث بردن رعایای بیگانه ازرعایای خود را منعکرده باشد،که با آن معمله بمثل ميشود.
چهکسانی استحقاق بردن سهم از ترکه میت دارند کسانيکه از ترکه میت حق ارث دارند برابرمذهب حنفی بترتیب زیر ميباشند: 1-ذوی الفروض وکسانيکه صاحب سهم معین هستند وسهم الارث آنها در قرآن مده است ٢- عصبه نسبی ٣-عصبه سببی ٤-رد بر ذوی الفروض 5-ذوی الارحم ٦-مولی الموالاه ٧-کسيکه به نسب وی بر غیر اقرارشده است ٨-کسيکه بنفع وی به بیش یک سوم وصیت شده است ٩-بیتالمال و خزانه دولت. ما ترتیب آنها در قانون ارث و مواریث در مصرکه مورد عمل دادگاهها و محکم قرار ميگیردبشرح زیر است: 1-صاحبان فروض ٢-عصبه نسبی ٣-رد بر ذوی الفروض ٤-ذوی الارحم ٥-رد بر یکی از زوجین ٦-عصبه سببی ٧-کسيکه به نسب وی بر غیر اقرار شده ٨-کسی که بنفع وی بهمه مال وصیت شده ٩-بیتالمال
اصحاب الفروض و ذوی الفروض صاحبان فروض یعنيکسانيکه سهم الارث و نصیب ارث آنان در قرآن بماخذ یکی از کسور ششگانه زیر نسبت به ترکه میت بصراحت تعیین شده است: یک دوم، یک چهارم، یک هشتم، دو سوم، یک سوم، یک ششم. صاحبان فروض دوازده صنف هستند،که چهار نفر مذکر و مردند از جمله: پدر و جد صحیح هرچه بالاتر رود یعنی پدر پدر و برادرمادری و شوهر و هشت نفر زن و اناث است از جمله: زن و همسر، دختر، خواهر ابوینی (تني)، خواهر ابی (پدري) خواهر می (مادري)، دختر پسر هرچه پایینتر رود، مادر و جده صحیح یعنی مادر مادر هرچه بالاتر روند. اینک نصیب و سهم هریک به تفصیل ذکرميشود:
احوال پدر خداوند ميفرماید:" ولابویه لکل واحد منهما السدسد مما ترک إن کان له ولد[2] فإن لم یکن ولد وورثه أبواه فلمه الثلث [هرگاه متوفی فرزند داشته هریک از پدر و مادرش از ترکه او یک ششم ميبرند و اگر فرزند نداشته باشد مادرش یک سوم و پدرش باقی را ميبرد]".
احوال جد صحیح جد بدوقسم صحیح و فاسد تقسیم ميشود. جد صحیح یعنيکسيکه نسبت و انتساب وی به متوفا و میت، بدون وجود مونثی مکان داشته باشد مانند پدر پدر متوفا که جد صحیح است و جد فاسد یعنيکسيکه انتساب او بمیت و بمتوفا بدون وجود مونثی مکان نداشته باشد مانند پدر مادر متوفا. جد صحیح باجماع صاحب ارث است و ارث او باجماع ثابت است، بروایت عمران بن حصین مده استکه مردی بحضور پیمبر صلی الله علیه و سلم مد وگفت: پسر پسرم مرده است از میراث اوچه چیزی بمن ميرسد؟ پیمبر صلی الله علیه و سلم گفت: یک ششم ترکه او ازآن شما است. چون آن شخص برگشت پیمبر صلی الله علیه و سلم اورا خواند وگفت: یک ششم از آن شما است. چون مجدداً برگشت اورا خواند وگفت: یک ششم از آن شما است. چون برگشت اورا خواند وگفت: یک ششم دیگر از آن شما است چون برگشت او را خواند وگفت. این یک ششم طعمه شما است. بروایت احمد و ابوداود و بروایت و تصحیح ترمذي. هرگاه همراه جد صحیح، پدرنیز وجود داشته باشد، ارث جد ساقط ميشود و جد صحیح بجای او مينشیند اگر پدر نباشد جز در چهار مسئله زیر که حکم او را ندارد: 1-مادر پدر با وجود پدر ارث نميبرد چون خویشاوندیش بسبب پدر است و اینک پدر خود وجود دارد ولی مادر پدر با وجود جد ارث ميبرد. ٢- هرگاه متوفی پدر و مادر و یکی از زوجین را از خود بجايگذارد سهم مادر ثلث باقیمانده پس از سهم یکی از زوجین است، ما اگر بجای پدر متوفي، جد او زنده باشد، مادرش ثلث همه ترکه را ميبرد و این مساله را مساله عمریه مينمند چون عمرخطاب درباره آن حکمکرد وآن را مساله غرائیه نیزمينمند چون بمانند کوکب درخشان مشهور است و ابن عباس در این مساله مخالفتکرده وگفته است، که مادر بهر حال ثلثکل ترکه متوفی را، ميبرد چون خداوند ميفرماید:" فلمه الثلث " ٣-هرگاه متوفی پدر داشته باشد و برادران و خواهران ابوینی (تني) و برادران و خواهران پدری موجود باشند، پدر همه را حجب و محروم ميکند، ولی اگر پدر نباشد بلکه جد بجای او باشد، این خواهران و برادران وسیله او حجب نميشوند، و جد حکم پدررا ندارد و این مذهب شافعی و ابویوسف و محمد و مالک است، ولی ابوحنیفه در این حالت ميگوید: جد بجای پدر مينشیند جد نیز آنان را حجب و محروم ميکند و با پدرفرقی ندارد. قانون مواریث مصر رای اول را پذیرفته است و در ماده (٢٢) مده است “هرگاه جد متوفی با برادران و خواهران ابوینی یا خواهران و برادران پدری جمع شوند، دو حالت وجود دارد: حالت اول آنستکه ترکه را با آنان چون برادر تقسیمکند اگرفقط مذکر باشند، یا مذکرومونث باشند یا مونثاتی باشندکه با فرع وارث مونث عصبه ميشوند. حالت دوم آنستکه باقیمانده سهم صاحبان فروض را بطریق تعصیب ميبرد. هرگاه جد با خواهرانی باشدکه با ذکور عصبه نشده باشند، یا جد با فرع مونث میت باشد، بعلاوه اگر مقاسمه یا ارث بطریق تعصیب بدانگونهکه قبلاگفته شد باشد جد را از ارث محروم ميکنند یا سهمش را از یک ششم کمترميکند واورا صاحب یک ششم فرضی اعتبار خواهیمکرد وکسانی که محجوب و محروم هستند، از قبیل برادران یا خواهران پدری در مقاسمه با جد معتبر نميشوند[3].
حالات برادر مادری خداوند ميفرماید:" وان کان رجل یورث کلالة[4] أو مرأة وله أخ أو أخت فلکل واحد منهما السدس فإن کانوا کثر من ذلک فهم شرکاء فی الثلث نساء ١٢ [و هرگاه مردی که میراث از او می برند ،کلاله باشد، نه پدر دارد و نه فرزند یا زنی کلاله باشد، نه پدر داشته باشد نه فرزند و برای این کلاله برداری یا خواهری از مادر باشد، پس بهره هرکدم از برادر یا خواهر مادری شش یک است و اگربیشترازیکی باشند که از دو ببالا باشند، دو برادر یا دو خواهر یا یک برادر و یک خواهر مادری پس اینان در سه یک شریک هستند و برادر و خواهر مادری در میراث همانند همند...]" - خلاصه این وقتی استکه وارث فرع نداشته و اصل مذکر هم نداشته باشد-
حالاتزوج وشوهر خداوند ميفرماید:" ولکم نصف ما ترک أزواجکم ان لم یکن لهن ولد فإن کان لهن ولد فلکم الربع مما ترکن نساء ١٢ [و برای شما شوهران یک دوم میراث زنانتان است در صورتیکه زنانتان فرزندی نداشته باشند و اگر زنانتان فرزندی داشته باشند یک چهارم ترکه ایشان میراث شما است...]". این ایه بیان ميکندکه شوهر دو حالت دارد: حالت اول حالتيکه شوهر در آن نصف میراث همسرشرا ميبرد و این وقتی است که برای زن مرده فرع وارث و فرزند ارث برنده نباشد مانند پسرهرچه پایین برود و دختر و دختر پسر هرچه پدرشان پایین برود خواه این فرزند ازاین شوهر باشد یا از غیر او. حالت دوم آنستکه شوهر از ترکه زن متوفای خود یک چهارم ميبرد واین وقتی استکه فرزند ارث برنده داشته باشد. ما فرع غیر وارث یعنی فرزندانکه ازاو ارث نميبرند مانند دختر دختر که سهم الارث شوهر یا همسر را ناقص نميکند.
احوال همسر و زوجه خداوندگفت:" ولهن الربع مما ترکتم إن لم یکن لکم ولد فإن کان لکم وله فلهن الثمن مما ترکتم ... [هرگاه شما مردان مردید و فرزند نداشتید، زنانتان از ترکه شما یک چهارمميبرند و اگرفرزند داشتید آنان یک هشتم از ترکه شما ارث ميبرند...]". این ایه دوحالت برای زن و همسر متوفی بیانکرده است. حالت اول: وقتی استکه شوهرکه مرده است فرع وارث ندارد، خواه ازاین زن یا زن دیگريکه در این صورت استحقاق 4یک چهارم ترکه را دارد. حالت دوم: وقتيکه شوهرمتوفی فرع وارث داردکه زن استحقاق یک هشتم ترکه را دارد و هرگاه زنان متعدد باشند و متوفی همسران متعدد داشته باشد یک چهارم یا یک هشتم را دربین خود بالسویه تقسیم ميکنند. زن طلاق داده شده: هرگاه زنی بصورت طلاق رجعی مطلقه باشد، اگر شوهرش پیش از انقضای عده بمیرد، از شوهرش ارث ميبرد، علمای حنابله برآنندکه اگر کسی زنش را پیش از آنکه بوی دخولکند و با وی خلوت داشته باشد، دربیماری مرگ آن را طلاق دهد، وآن زن هنوز شوهرنکرده باشد، وآن مرد بمیرد، آن زن ازاو ارث ميبرد و بعد ازخلوت هم از وی ارث ميبرد مادامکه ازدواج نکرده باشد و بر او استکه عده وفات شوهر را بگیرد. قانون جدید مصر نیزاگرکسی زنش را دربیماری مرگ بصورت بائنه طلاق بتی دهد و آن زن راضی نباشد بطلاق، و شوهر در همان بیماری بمیرد و عده زن پایان نیافته باشد این زن مطلقه در حکم همسر متوفی تلقی ميشود.
احوال دختر پشتی و صلبی خداوند ميفرماید:" یوصیکم الله فی أولادکم للذکر مثل حظ الانثیین فإن کن نساء فوق اثنتین فلهن ثلثا ما ترک وإن کانت واحدة فلها النصف [خداوند شما را درباره ارث فرزندانتان چنین توصیه ميکند: برای پسر باندازه سهم دو دختر، اگرفرزندان شما دو زن یا بیش از دو زن بودند دو سوم ارث برای آنها خواهد بود و اگر یک زن باشد یک دوم میراث ازآن او است...]". این ایه سه حالت برای دختر صلبی افاده ميکند: حالت اول وقتی استکه تنها باشدکه نصف ترکه میت را ميبرد. حالت دوم هرگاه دختران دو تا یا بیشتر باشند و پسری یا بیشتر با آنان نباشد، همگی در دو سوم ارث شریک هستند. ابن قدمه گفته است: اهل علم اجماع دارندکه سهم دو دختر دو سوم است مگر یک ولایت شاذه از ابن عباس و ابن رشدگفته است.گویند مشهور از ابن عباس همان قول جمهور است. حالت سوم آنستکه با دختر پسری یا بیشتر وجود دارندکه ارث بصورت تعصیب خواهد بود و برای مذکر دو برابر بهره دخترخواهد شد و همچنین است اگر دختران متعدد باشند یا پسران متعدد باشند.
حوالات خواهر ابوینی (تني) پدری و مادری خداوند ميفرماید:" یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلالة إن مرؤ هلک لیس له ولد وله أخت فلها نصف ما ترک وهو یرثها إن لم یکن لها ولد فإن کانتا اثنتین فلهما الثلثان مما ترک وإن کانوا إخوة رجالا ونساء فللذکر مثل حظ الاثنیین نساء آ.ه ایه [از تو ميپرسند درخصوصکلاله: (که موقع مردن نه فرزند داشت ونه پدر لا ولد له و لا والد) بگو خدا حکمکلاله را برایتان بیان ميفرماید اگر شخصی درگذشت در حالیکه نه ولد دارد و نه والد: نه فرزند دارد و نه پدرو دارای خواهری است ازپدر و مادر و یا از پدر پس برای خواهر او است نصف آنچهکه بعد از خود باقيگذاشته است و اگر این خواهر بمیرد نه فرزند داشته باشد و نه پدر و فقط برادر پدر و مادری و یا پدری داشته باشد، این برادر همه آنچه خواهرش باقی گذاشته است به ارث ميبرد ما اگرفرزند ذکور داشته باشد خواهر یا برادر ارثی از او نميبرند و اگر فرزند دختر داشته باشد آنچه از سهم دختر زیاد باشد، ميبرد و اگر فرزند و پدر نباشد و برادر و یا خواهر مادری باشد، شش یک ميبرد چنانکه در اول سوره نساء یاد شده است. و اگرخواهر پدری و مادر یا پدری دو تا باشند برایشان دو ثلث ترکه است و اگر خواهران و برادران پدری و مادری و یا پدری با هم باشند، برای هربرادر دو برابر بهره خواهر خواهد بود...]". پیمبر صلی الله علیه و سلم ميگوید:" اجعلوا الاخوات مع البنات عصبة ، [خواهران را با دختران عصبه قرار دهید. عصبه = خویشاوندان شخص از سوی پدر]"[5]. خواهر شقیقه = خواهر پدری و مادري، پنج حالات دارد: حالت اول = وقتيکه او تنها باشد و فرزن متوفی و فرزند پسرش و پدرو جد و برادر شقیقه یعنی پدری و مادري، همراه نداشته باشد، در این حالت نصف ترکه میت را ميبرد. حالت دوم = هرگاه خواهرشقیقه دو تا یا بیشتر باشند وکسی ازآنهکه درحالت قبليگفته شد، همراه نداشته باشند، دو سوم دو سوم ميبرند. حالت سوم = این خواهران تنها برادر پدری و مادری همراه داشته باشند نه آنهای دیگرکهگفته شد، در این حالت این برادر خواهران را بصورت عصبه درميآورد و سهم بهم ميخورد و مذکر دو برابرمونث ميگیرد. حالت چهارم = خواهران یا دختران متوفی یا دختران پسرمتوفي، بصورت عصبه درميایندکه باقیمانده از نصیب و بهره دختران متوفی یا دختران پسر متوفی را می برند . حالت پنجم = درصورت وجود فرع مذکر وارث مانند پسر و پسر پسر و همچنین با وجود اصل وارث مذکر مانند پدر بطوراتفاق و با وجود جد نزد ابوحنیفه، بخلاف ابویوسف و محمدکه قبلاگذشت، در همه این احوال خواهران ساقط ميشوند و چیزی نميبرند.
احوال خواهران پدری خواهران پدری متوفی شش حالت دارند: 1-هر خواهر پدريکه یکه و تنها و جدا از برادر پدری و خواهر شقیقه (ابویني) باشد سهمش از ارث نصف ترکه برادرش ميباشد. ٢- اگر خواهران پدری دو نفر یا بیشتر باشند دو سوم ترکه متوفی که برادرشان است ميبرند. ٣-همراه با یک خواهرشقیقه وابوینی بجهت تکمیل دوثلث یک ششم ميبرد. مساله ازشش استکه خواهرشقیقه نصف = ٣ را ميبرد و خواهر پدری یک ششم ميبردکه ميشود 3+1= 4که دو سوم کمل ميشود. ٤-هرگاه خواهران پدری به وسیله غیرخود بعصیه تبدیل شوند وقتيکه با یک نفریا بیشتر برادران پدری باشند آنوقت ارث بگونهای تقسیم ميشودکه سهم مذکر دو برابرمونث باشد و بصورت عصبه ارث ميبرند. ٥-خواهران پدری اگر با یک دخترمتوفی یا بیشتراز یک دختر یا با دختر پسر متوفی باشند بصورت عصبه ارث ميبرند یعنی بعد ازسهم مقرردختریا دختران یا دختر پسر باقیمانده ارث را ميبرند. ٦-این خواهران به وسیله اشخاص زیر و با وجود آنها، از ارث محروم ميشوند و سقوط ميکنند. 1-اصل یا فرع وارث مذکرمتوفی وجود داشته باشد. ٢- برادر ابوینی با آنها وجود داشته باشد. ٣- خواهرابوینی با آنها وجود داشته باشد و این خواهر ابوینی هم با دختر متوفی یا دختر پسرمتوفی عصبه شده باشد، چون دراین حالت آنها با هم حکم برادر ابوینی دارند. و لذا نسبت به برادر پدری و خواهر پدريکه به وسیله آنها عصبه شده باشد، مقدم داشته ميشوند. ٤- همراه دو خواهر ابوینی باشند مگر اینکه همراه این خواهران پدريکسی باشدکه در درجه آنها باشد مانند برادر پدريکه آنها را عصبه ميکندکه باقیمانده سهم بآنها تعلق ميگیرد و مذکر دو برابر مونث سهم ميبرد. پس هرگاه متوفی دو خواهر ابوینی و چند خواهر پدری و یک برادر پدری از خود بجای بگذارد خواهران ابوینی دوسوم ميبرند و باقیمانده ارث بین این خواهران پدری و برادر پدری تقسیم ميشودکه مذکر دو برابر سهم مونث ميبرد.
احوال دختران پسر متوفی دختران پسر پنج حالت دارند: 1-اگر دختر پسر تنها باشد و ولد صلبی همراه او نباشد نصف ترکه را ميبرد. ٢-اگر دختران پسر دو نفر یا بیشتر باشند و ولد صلبی همراه نداشته باشند دو سوم از ارث ميبرند. ٣-اگریکی یا بیشترباشند ویک دخترصلبی متوفی همراه آنها باشد یک ششم ميبرند تا دو ثلثکملگردد مگر اینکهکسی با آنها باشدکه دردرجه آنها است یعنی پسرپسر نیزهمراه آنها باشدکه عصبه ميشوندکه بعد از نصیب و سهم دختر متوفی باقیمانده ازآن آنها خواهد بودکه سهم مذکر دو برابر سهم مونث ميباشد. ٤-با وجود پسرمتوفی ارث نميبرند. ٥-با وجود دو دختریا بیشترصلبی متوفی ارثی نميبرند مگراینکه پسرپسر همراه داشته باشند که در درجه آنها باشد یا پایینتر ازآنها باشد که عصبه ميشوند[6].
احوال مادر خداوند ميفرماید:" ولابویه لکل واحد منهما السدس مما ترک إن کان له ولد فإن لم یکن له ولد وورثه أبواه فلمه الثلث فإن کان له إخوة فلمه السدس نساء ١٠ [هریک از پدر و مادر میت یک ششم از ارث او ميبرند اگر فرزندی داشته باشد و اگر میت فرزندی نداشته باشد و تنها پدر و مادرش از او ارث ميبردند مادرش یک سوم و پدر باقيمانده را ميبرد و اگر میت برادرانی داشت مادرش یک ششم ميبرد]". مادر سه حالت دارد: 1-مادریک ششم ميبرد وقتيکه همراه او فرزند متوفی یا فرزند پسرش یا دو نفر برادرش یا خواهرانش باشند خواه این برادران و خواهران از جهت پدر و مادر یا ازجهت پدرتنها یا ازجهت مادرتنها باشند. فرق نميکند. ٢-اگر هیچیک از آنهکه نم بردیم همراه مادر نباشد یک سوم همه ترکه را ميبرد. ٣-اگرآنهکه نم بردیم همراه مادرنباشند یک سوم باقیمانده بعد از سهم یکی از زوجین را ميبرد و این در دو مسالهکه غرائیه نمیده ميشوند ميباشد. اول در حالی استکه متوفی زن باشد و شوهر و والدین را بجای بگذارد. دوم اینکه متوفی شوهر بوده و همسر و والدین را بجای بگذارد.
احوال جدهها = مادر پدر و مادر مادر = مادربزرگها از قبیصه بن ذویب روایت شده استکهگفت: جدهای نزد ابوبکر مد و از او میراث خود را خواست، ابوبکرگفت: درکتاب خدا ازسهم شما حرفی زده نشده و چیزي نداری و در سنت پیمبر صلی الله علیه و سلم نیز چیزی سراغ نداریم، برگرد تا اینکه از مردم سوالکنم. لذا در این باره از مردم سوالکرد. مغیره بن شعبهگفت: من در حضور پیمبر صلی الله علیه و سلم بودمکه یک ششم بجده داد. ابوبکرگفت: ایکسی با تو حاضر بود؟ محمد بن مسلمه انصاری برخاست سخنی همچون سخن مغیره زد. لذا ابوبکریک ششم بدان جده داد. قبیصه گفت: سپس جدهای دیگرمد نزد عمر خطاب و از او میراث خود را طلبید. عمرگفت: تو درکتاب خدا سهمي نداری ولی این سهم یک ششم هستکه اگرشما دو جده باشید این یک ششم بین شما است و هرکدم تنها باشد از آن او است و من چیزی برآن نميافزایم. بروایت پنج نفر از صحاح جز نسائی و بتصحیح ترمذي. جدات صحیح سه حالت دارند:[7] 1-این جدات یک ششم دارند خواه یکی تنها باشد یا بیشتر باشند و اگر درجه آنها مساوی باشد مانند مادر مادر و مادر پدر دراین یک ششم بطور مساوی شریک هستند. ٢-جدات قریب و نزدیک از هر جهت باشند جدات بعیده را حجب و محروم مينمایند مثلا مادر مادر، مادر مادر مادر را و همچنین مادر پدر پدر را نیز حجب و محروم مينماید. ٣-جدات هرجهتی داشته باشند خواه ازجهت پدر یا مادر، به وسیله مادر میت ساقط ميشوند وهرکس ازجانب پدرمیت با میت پیوند داشته باشد به وسیله پدر میت ساقط ميشود، وليکسيکه ازجانب مادربا وی پیوند داشته باشد به وسیله پدرساقط نميشود، جد مادرش را حجب ميکند چون مادرجد بسبب جد نسبت به میت قرابت یافته است.
عصبه کلمه عصبه جمع عاصب است همچون طالب وطلبه عصبه عبارت است از فرزندان شخص و خویشاوندانی که از طرف پدر بوی منسوب و عاقله او باشند، عصبه نمیده شدهاند چون پشت همدیگررا تقویتکرده و پشتیبان همند. ميگویند عصب القوم بفلان = قوم فلانی را احاطهکردندکه عصبه ازآنگرفته شده استکه پسر یکطرف و پدر طرف دیگر و برادر یک جانب و عمو جانب دیگر می باشند و مقصود از عصبه در اینجکسانی استکه اگر چیزی پس از سهم مقرره و معین اصحاب فروض باقی ماند، این باقیمانده از اصحاب فروش، بدانان داده ميشود و اگر چیزی ازسهم مقرره اصحاب فروض باقی نماند، چیزی بآنها نميرسد مگر اینکه این عاصب و فرد عصبه، پسرباشدکه او بهیچ حال محروم نميشود. و همچنین اگرازصاحبان فرض و سهمی مقرره،کسی موجود نباشد، این عصبه همه ترکه میت را ميبرند، چون بخاری ومسلم ازابن عباس روایت کردهاند که پیمبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ألحقوا الفرائض بأهلها فما بقی فلاولی رجل ذکر [سهم مقرره ارث را بصاحبان مستحق آن بدهید برابر نص موجود و آنچهکه باقی ماند، به نزدیکتر مذکر عصبه میت داده ميشود]". برابر رای ابن عباس اگر میت دختری و خواهری و برادری از خود بجای بگذارد دخترنصف ترکه را ميبرد و باقیمانده ازآن برادراست و خواهر چیزی نميبرد. بروایت ابوهریره پیمبر صلی الله علیه و سلم گفت: " ما من مؤمن إلا أنا أولى به فی الدنیا والاخرة.اقرأوا ان شئتم: النبی أولى بالمؤمنین من أنفسهم. فایما مؤمن مات وترک مالا فلیرثه عصبته من کانوا ومن ترک دینا أو ضیاعا فلیأتنی فأنا مولاه [من در دنیا و آخرت از هرکس بمومن نزدیکتر هستم اگر ميخواهید این ایه را بخوانیدکه خداوند ميفرماید: پیمبر صلی الله علیه و سلم از نفس مومنان بدانان نزدیکتر و شایستهتر و اوليتر است پس هر مومنی بمیرد و مالی را از خود بجای بگذارد، ارث و میراثش ازآن عصبه و خویشاوندان او است، هرکس باشند و اگر ومی یا وارثان بيچیزی از خود بجای گذارد،من مولای او هستم پیش من ایند تا وم را بطلبکاران و نفقه را بخویشاوندان فقیرش بدهم]"
اقسم عصبه عصبه بدو قسم، عصبه نسبی وعصبه سببی تقسیم ميشوند. عصبه نسبيبه سه دسته تقسیم ميشود: 1-عصبه بنفس یا عصبه بالذات: عصبه بالذات هر مذکريکه درنسبت وی به میت مونثی داخل نشود یعنی خویشاوندان ذکوری استکه ازطرف پدر منتسب بمیت برده و عاقله[8] از هم باشندکه چهار دسته هستند: 1-بنوت که جزء میت نمیده ميشود مانند پسر، و پسران پسر و مثال آنها. ٢- ابوت که اصل میت نمیده ميشود. ٣-اخوتکه جزء پدر میت نمیده ميشود. ٤-عمومت که جزء جد نمیده ميشود. ٢-عصبه بسبب غیر: عصبه بالغیر مونثی استکه اگرتنها باشد سهم مقررش نصف ترکه و اگردونفریا بیشترباشند سهم مقررشان دوسوم ميباشد، هرگاه با این مونث یا با آنها برادری باشد، همه آنها عصبه ميشوند بسبب این برادر و بعبارت دیگر عصبه بالغیر عبارت است از دختر یا خواهری استکه اساساً ذی فرض و دارای سهم معین بوده ولی در اثر اجتماع با افراد مخصوصی از عصبه بالذات حالت ذيفرضی را از دست داده است مشمول حکم “للذکر مثل حظ الانثیین” ميگردد و آنان چهار قسمند: 1-دختر یا دختران میت ٢- دختر یا دختران پسر میت ٣-خواهر یا خواهران شقیقه و ابوینی میت ٤-خواهر یا خواهران پدری میتکه هریک از این چهار قسم اگر با برادر خود باشند برادرآنها را بصورت عصبه درخواهد آورد وارث میان آنها بصورت للذکر مثل حظ الانثین” تقسیم ميشود[9] . ٣-عصبه مع الغیر: عصبه مع الغیر عبارت است ازهرمونثيکه برای عاصبه شدنش نیاز به مونث دیگری دارد بعبارت دیگر عبارت است از خواهر پدری و مادری یا خواهر پدريکه با دختر یا دختر پسر جمع شود. عصبه مع الغیر تنها در دو مونث منحصرميشود از جمله: 1-خواهر ابوینی یا خواهران ابوینی با دختر متوفی یا دختر پسر او ٢- خواهر پدری یا خواهران پدری با دختر میت یا دختر پسر میتکه این خواهران عصبه معالغیر، باقیمانده ترکه بعد از سهم معین و مفروض را ميبرند. یعنی اگر چیزی باقی ماند بدانان ميرسد.
چگونگی میراثدادن به عصبه بالذات درفصل قبل از چگونگی میراث دادن به عصبه بالغیر و عصبه مع الغیر سخن گفته شد. و اینک چگونگی میراث دادن به عصبه بالذات. عصبه بالذات چهار صنفند و بترتیب زیر ارث ميبرند: 1-بنوت یا پسر بودن یا درجه پسريکه شمل پسران و پسران پسران هرچه پایین برود ميباشد. ٢-اگرجهت بنوت نباشد، ترکه یا باقیمانده ترکه به جهت ابوت منتقل ميشودکه شمل پدرو جد صحیح وهرچه بالاتررود ميشود. ٣-اگرهیچکس ازجهت ابوت زنده نبود، آنوقت استحقاق ترکه یا باقیمانده آن از آن برادران است که شمل برادران ابوینی و برادران پدری و پسران برادر ابوینی و پسران برادر پدری هرچه آنها؛ هر دو پایین روند، ميباشد. ٤-هرگاه هیچیک ازاین جهت سوم زنده نبود ترکه یا باقیمانده آن به جهت عمومت منتقل ميشودکه بین عمو یا عموهای خود میت وعمو یا عموهای پدرش یا عمومت جدش فرقی نیست جزاینکه عموی خود میت برعموی پدرش و عموی پدرش بر عموی جدش و... مقدم است. هرگاه اشخاص متعددی از یک مرتبه وجود داشته باشندکسيکه بمیت نزدیکترباشد، شایسته است باینکه از او ارث ببرد. و هرگاه اشخاص متعددی از میت بجای مانندکه نسبتشان بمیت مساوی باشد از حیث جهت و درجه، شایستهتر و مستحقتر باینکه از او ارث ببرد آنستکه قرابتش و خویشاوندیش قويتر باشد. هرگاه میت اشخاصی از خود بجايگذاشتکه از حیث جهت و درجه و قوت خویشاوندی دارای نسبت مساوی باشند، همگی آنها بطورمساوی و بحسب سرانه استحقاق ارث از او دارند. و اینست معنی آنچهکه فقهاء ميگویند: ترتیب تقدیم در عصبات بالذات اول بسبب جهت است و اگردرجهت مساوی باشند بسبب درجه است واگردردرجه مساوی باشند بسبب قوت خویشاوندی است.و اگر در جهت ودرجه و قوت یکی باشند همگی استحقاق ترکه را پیدا ميکنند و برحسب عدد، ترکه برآنها تقسیم ميشود .
عصبه سببی عصبه سببی مولائی استکه عبد را آزادکرده است خواه مرد یا زن باشد هرگاه آزادکننده موجود نبود، عصبه ذکور او ارث آن بنده مرده را ميبرند.
حجب و حرمان معنی حجب: حجب درلغت بمعنی منع است و مقصود ازآن درمبحث ارث منع وارث معینی از همه سهم الارثش یا از بعضی از سهمالارثش بعلت وجود شخص دیگری که از او مستحقتر است باید دانستکه هریک از وارثان در همه احوال ارث نميبرند، بلکه درباره اوقات اوضاعی بوجود ميایدکه وارث یا ازکلیه سهمالارث خود محروم و ممنوع ميشود، یا اینکه مقدار سهمالارث وی نقصان یافته ازحدکثربحداقل تنزل ميکند.، این محرومیت وتنزل دراصطلاح اهل فرایض حجب نمیده ميشود. حرمان: مقصود از حرمان منع شخص معینی است از میراثش بسبب تحقق مانعی ازموانع ارث، مانند قتل و مثال آن از موانع ارث بردن.
اقسامحجب حجب بدونوع، حجب نقصان و حجب حرمان تقسیم ميشود: الف: حجب نقصان: حجب نقصان عبارت است ازتنزل سهم الارث یکی ازورثه بعلت وجود غیراو،که برای پنج نفرخواهد بود: 1-شوهر استکه با وجود فرزند زن فوتکرده، سهمالارثش از نصف به یک چهارم تتزل ميکند. ٢-همسر استکه با وجود فرزندان شوهر متوفایش سهم الارثش از یک چهارم بهیک هشتم تنزل پیدا ميکند. ٣-مادرمتوفی استکه با وجود فرع وارث ازمتوفي، سهمالارثش از یک سوم به یک ششم تنزل پیدا ميکند. ٤-دختر پسر است. 5-خواهر پدری است. ب: حجب حرمان: حجب حرمان عبارت است از منع جمیع میراث از شخصی بعلت وجود غیر او مانند محروم بودن برادر ازارث متوفي، بعلت وجود پسر متوفي. و این نوع محرومیت برای شش نفر از وارثان پیش نمياید و شمل آنان نميشود، اگرچه جایز است که حجب نقصانی برایشان پیش ایدکه عبارتند: 1-٢ -والدین = پدر و مادر ٣-٤ -فرزندان = پسر و دختر ٥-٦-زوجان - زن وشوهر حجب حرمان برای غیراین شش نفرازوارثان پیش مياید. حجب حرمان بر دو اساس استوار است: 1-هرکس بوسیله یكکسی بمیت منتسبگردد، با وجود آنکس او محروم است مانند پسرپسرکه با وجود پسرمحروم ميشود -چون نسبت نوه بوسیله پسر است پس وقتيکه پسرهست نوه محروم ميشود. غیر از اولاد مادرکه آنان با وجود مادر هم ارث. ميبرند اگرچه نسبتشان بمیت بوسیله مادر است. ٢-در حجب حرمان اقرب بر ابعد مقدم است، پس پسرمتوفی پسر برادرمتوفی را حجب ميکند. اگردردرجه با هم مساوی باشند ترجیح با قوت قرابت و خویشاوندی است مانند برادر ابوینيکه برادر پدری را حجب و محروم می کند. - قاعدهکلی استکه اقرب ابعد را محروم ميکند برای مثال پدرجد را و مادر جده را و فرزند، برادر را و برادر ابویني، برادر غیر ابوینی را محروم ميکند الی آخر -.
فرق بین محروم و محجوب فرق بین محروم و محجوب در دو چیز است: 1- محروم اصلا اهلیت ارث و شایستگی و استحقاق ارث بردن را ندارد مانند قاتل. بخلاف محجوبکه اهلیت و شایستگی و استحقاق ارث بردن دارد لیکن بعلت وجود شخص دیگرکه ازاو نزدیکترو اوليتراست به ارث، محروم و حجب شده است. ٢-کسيکه محروم از میراث است، وجودش در سهم دیگری تاثیری ندارد و نميتواند اصلکسی را حجبکند، بلکه معدوم فرض ميشود و حکم معدوم دارد، پس هرگاه کسی بمیرد و پسري کافر و برادرمسلمانی داشته باشد، همه میراث از آن برادر مسلمان است و پسرکافر چیزی نميبرد. ولی محجوبگاهی در غیر تاثیرميگذارد و او را حجب ميکند، خواه بصورت حجب حرمان یا حجب نقصان، برای مثال، دو برادر یا بیشتر با وجود پدر و مادر ارث نميبرند ، بخاطر وجود پدر، ولی مادررا حجب ميکنندکه سهم او را از ثلث به سدس تقلیل ميدهند.
عول عول = عول درلغت بمعنی ارتفاع و افزایش استگویند عال المیزان یعنی میزان بالا رفت و بمعنی میل و تمایل بجورهم مياید مانند" وذلک أدنى ألا تعولوا [این نزدیكتر است باینکه ظلم نکنند و بظلم نگرایند]". در اصطلاح فقهاء عبارت است از زیادت و افزایش در سهم ذوی الفروض و نقصان وکاهش از نصیب آنها در ارث. بعبارت دیگر مجموع سهم صاحبان فروض را بر اصل مساله افزایش داده و نصیب و بهره ورثه رکاهش ميدهیم. روایت شدهکه نخستین فریضهايکه دراسلم عول آن درآن پیش مد بر عمر بن خطاب عرضه شد،که بعول و افزایش اصل مساله حکم داد، درباره شوهر متوفی و دو خواهر وي. عمر خطاب به اصحابيکه همراه وی بودندگفت: اگر از شوهر شروعکنم برای خواهران حقشان تمم نميماند و اگر از خواهران شروعکنم برای شوهر حقش تمم نميماند، نظرتان را در این باره بمن بگوئید. عباس بن عبدالمطلبگفت: به عول عملکن و اصل مساله را افزایش ده برخيگفتهاند این رای علی بن ابیطالب بوده است و برخيگفتهاند این رای زید بن ثابت بوده است.
از جمله مسائل عول ١ -زنی مرده بودهکه شوهری و دو خواهر ابویینی و دو خواهرمادری و مادری از وی بجا مانده بود. این مساله را “شریحیه“ مينمند چون شوهرآن زن متوفی از شریح قاضی مشهور بدگوئي کرد. زیرا شریح بجای نصف ترکه همسرش3/1بوی داد و او در میان قبائل ميگردید و ميگفت شریح نه نصف بمن داد و نه ثلث چون شریح از ماجرای او اطلاع یافت او را احضارکرد و تعزیرش نمود و بويگفت: بد سخنی گفتی و عول را پنهان نمودی و نادیده گرفتي.[10] ٢-مردی مرده بود همسری و دو دختر و پدری و مادری از وی بجای مانده بود این مساله را منبریه[11] ميگویند، چون حضرت علی بن ابیطالب برمنبرکوفه خطبه ایراد ميکرد و ادمه ميداد:" الحمد لله الذی یحکم بالحق قطعا.ویجزی کل نفس بما تسعى.وإلیه المآب والرجعى بالبداهه همین مسئله را از او سوالکردند و او بدون تمل در ضمن خطبهگفت:"صار ثمن المراه تسعاً [در این مسئله یک هشتم سهم زن بواسطه عول یک نهم خواهد شد]" و بقیه خطبه را بهمین منوال ادمه داد و بپایان رسانید. مسائليکهگاهی عول در آنها پیش مياید عبارتند از مسائليکه اصل آنها ٦-12 -24 باشد[12]. که ششگاهی به هفت یا هشت یا نه یا ده افزایش و عول ميیابد و دوازده گاهی به ١٣ یا ١٥ یا ١٧ افزایش و عول داده ميشود و ٢٤ تنها به ٢٧ عول داده ميشود. مسائليکه اصل عول بدانها راه ندارد مسائلی استکه اصول آنها 2-3-4-8 ميباشد. قانون مواریث مصر عول را پذیرفته است در ماده ١٥ مده است: “هرگاه نصیب صاحبان فروض ازاصل ترکه بیشترباشد ترکه دربین آنان به نسبت سهمشان در ارث در بین آنان تقسیم ميشود”.
طریقه حل مسائل عول طریقه حل مسائل عول آنستکه اصل مساله یعنی مخرجکسردرمساله را و سهم هریک از صاحبان فروض را بدانیدکه آنوقت اصل را رها ميکنی و همه فروض را با هم جمع نموده وحاصل جمع همه فروض را اصل مساله قرارميدهی و ترکه میت را برآن مبنی تقسیم ميکنی و بدینوسیلهکاهش و“نقص بنسبت سهم هریکی نصیب وی خواهد شد یعنی اینکاهش نصیب همه خواهد شدکه بکسی ظلم و حیف نميشود مثلا اگر وارثان شوهر و دو خواهر ابوینی باشندکه اصل مساله ٦ است شوهرنصف ٦ یعنی ٣ وخواهران دو سوم یعنی ٤ ميبرند پس مجموع سهم ذويالفروض هفت ميشود و اصل مساله را هفت قرار ميدهیم و ترکه را برآن مبنی تقسیم ميکنیم[13].
رد و تعریف آن رد بمعنی اعاده و برگشت دادن مده است: رد علیه حقه: یعنی حقش را بوی برگرداند و بمعنی صرف و منصرفکردن از آن نیز مده است، رد عنهکید عدوه: یعنيکید دشمن را از وی برگرداند. مقصود از “رد“ نزد فقهاء آنستکه مقداری از ترکه میت اگر بعد از آنکه هرکس سهم معین وفریضه خود را برد، باقی بماند آن را برهمان صاحبان فروض نسبی به نسبت سهم فرضی تقسیمکنند. مشروط برآنکه غیرآنانکسی دیگراستحقاق آن را نداشته باشند.
ارکان رد “رد” وقتی تحقق ميیابدکه رکنهای سهگانه زیر وجود داشته باشد: 1- وجود صاحب فرض ٢- باقیمانده اضافی از ترکه ٣-عدم وجود عاصب و نبودن عصبه.
رای علما درباره رد چون درباره “رد” نصی نیمده استکه مرجع قرارگیرد، علما در آن اختلاف کردهاند بعضيگفتهاند چیزی بصاحبان فروض برگردانده نميشود، هرگاه صاحبان فروض سهم مقرره خود را دریافت داشتند، وچیزی از ترکه باقی ماند، اگر عصبهای نباشد به بیتالمال داده ميشود. (این مذهب زید بن ثابت و عروه و زهری و مالک و شافعی است) برخيگفتهاند اگر بعد از سهم صاحبان فروض، چیزی ماند، آن را نیزباید بر صاحبان سهم و فروض حتی زوجین به نسبت سهمشان تقسیم کرد. (این مذهب عثمان است) برخيگفتهاند: باقیمانده بر تمم صاحبهان فروض جز زوجین و پدر و جد به نسبت سهمشان تقسیم ميشود پس “رد” در مورد هشت صنف زیر صورت ميگیرد: 1- دختر، ٢- دختر پسر، ٣- خواهر ابویني، ٤- خواهر پدري، ٥- مادر، ٦- جده، ٧- برادر مادري، ٨- خواهر مادري. و اینست رای برگزیده که مذهب عمر و علی و جمهور اصحاب و تابعین و مذهب ابوحنیفه و احمد و معتمد نزد شافعیه و بعضی از یاران مم مالک بهنگم فساد بیتالمال است. گفتهاند: بدین جهت از باقیمانده ترکه بعد از تقسیم به زوجین چیزی داده نميشود چون “رد” بسبب رحمیت است و از حیث زوجیت آنان دارای “رحم” نیستند. و بدان جهت به پدر و جد داده نميشود که رد وقتی استکه عصبه نباشد و عدم وجود عصبه شرط است و پدر و جد خودشان عصبه هستند پس بطریق تعصیب سهم ميبرند نه بطریق رد بنابر این همه باقيمانده بطریق تعصیب ازآن پدر یا جد ميشود وقانون مواریث مصری این رای را قبولکرده است جزدریک مساله واحدکه مذهب عثمان را پذیرفته استکه حکمکرده است به “رد” بر یکی از زوجین، در صورتیکه یکی اززوجین مرده باشد و غیر از یکی اززوجین وارث بجا نگذاشته باشد، در این صورت زوج زنده -چه زن چه مرد -همه ترکه را بطریق “فرض” و “رد” ميبرد البته در قانون رد بر یکی از زوجین موخر است از ذوي الارحام،که در ماده ٣٠ چنین مده است: “هرگاه فروض و سهم مقرره همه ترکه را مستغرق نساخت و عصبه نسبی هم وجود نداشت، باقیمانده ترکه بغیر زوجین ازاصحاب فروض رد ميگردد وبه نسبت سهمشان برآنان تقسیم ميشود و وقتيکه عصبه نسبی یا یکی ازفروض نسبی یا یکی ازذوی الارحم نباشد باقیمانده ترکه به یکی از زوجین رد ميگردد".
طریقه حل مسائل رد طریقه حل مسائل رد آنستکه هرگاه با اصحاب فروض،کسی باشدکه بروی رد صورت نميگیرد، ازقبیل یکی اززوجین، اوبهره فرض خود را به نسبت اصل ترکه ميگیرد، باقیمانده بعد ازفرض بطورسرانه بر اصحاب فروض تقسیم ميشود اگراز یک صنف باشند، خواه موجود ازآنان یکی باشد مانند یک دختر یا متعدد باشند مانند سه دختر، و اگر بیش از یک صنف واحد باشند، مانند مادر و دختر باقیمانده به نسبت فروضشان برآنان تقسیم وهمچنین به نسبت فروضشان برآنان برميگردد. و ما اگر اصحاب فروض یکی اززوجین نباشد، در این صورت باقیمانده بعد از فروض براصحاب فروض بطریق سرانه برميگردد، اگر از یک صنف باشند، خواه یکی یا متعدد واگربیش از یک صنف باشند باقیمانده به نسبت فروض وسهمشان بر آنان برميگردد، و رد ميشود و بدینطریق نصیب و بهره هرصاحب فرضی به نسبت بهره او افزایش ميیابد وهمه را بطریق فرض و رد ميبرند واستحقاق همه را پیدا ميکنند.
ذوی الارحم ذووالارحم عبارت است از خویشاوندانيکه نه جزو صاحبان فرض و نه جزو عصبه هستند بعبارت دیگر ذووالار حام کسانی هستندکه از طرف اناث منتسب بمیت باشند[14]. وارث بودن ذويالارحم مورد اختلاف بین فقهاء واقع شده است. مم مالک و شافعی قایل به وارث بودن آنها نیستند[15] و قول ابوبکر و عمر خطاب و عثمان و زید بن ثابت و زهری و اوزاعی و داود براین رای ميباشند ولی مم ابوحنیفه و مم احمد آنها را وارث ميدانند و به آنان ارث ميدهند و این رای از علی و ابن عباس و ابن مسعود حکایت شده است و این وقتی استکه صاحبان فروض و عصبهها وجود نداشته باشند. از سعید بن المسیب روایت شده استکه دائی با وجود دخترمتوفی ارث ميبرد وقانون مواریث مصری این رای را پذیرفته ودرمواد ٣١ تا ٣٨ چگونگی و کیفیت وارث شدنشان بشرح زیر بیان شده است: ماده 31- هرگاه یکی از عصبه نسبی و یکی از صاحبان فروض نسبی وجود نداشت، تمم ترکه باقي مانده آن، بذوی الارحم داده ميشود و ذويالارحم چهار صنفندکه بعضی ازآنها در ارث بر بعضی دیگرمقدم هستند بترتیب زیر: صنف اول: فرزندان دختران هرچه پایین بروند و فرزندان دختران پسر هرچه پایین بروند. صنفدوم: جد غیر صحیح هرچه بالا برود وجده غیر صحیحه هرچه بالا برود. صنف سوم: پسران برادران مادری و فرزندانشان هرچه پایین بروند و فرزندان خواهران ابوینی یا پدری یا مادری هرچه پایین بروند و دختران برادران ابوینی یا پدری یا مادری و فرزندانشان هرچه پایین برود و دختران پسران برادران ابوینی یا پدری هرچه پایین بروند و فرزندانشان هرچه پایین برود. صنف چهارم: شمل شش طایفه ميشودکه در ارث بعضی ازآنها بربعضی دیگربترتیب زیر مقدم ميشوند: 1- عموهای مادری میت و عمهها و دائيها و خالههای ابوینی یا پدری یا مادري. ٢- فرزندان کسانی که در فقره اول ذکر شدند هرچه پایین بروند و دختران عموهای میتکه ابوینی یا پدری باشند و دختران پسرانشان هرچه پایین بروند و فرزندان این دخترانکه ذکر شدند هرچه پایین بروند. ٣- عموهای مادری پدر میت و عمهها و دائيها و خالههای ابوینی یا پدری یا مادری و عموها و عمهها و دائيها و خالههای ابوینی یا پدری یا مادری مادر میت. ٤- فرزندان کسانيکه در فقره ٣ ذکر شدند هرچه پایین بروند و دختران عموی ابوینی یا پدری پدر میت و دختران پسرانشان هرچه پایین برود و فرزندان این دختران هرچه پایین برود. ٥-عموهای مادری پدر پدر میت و عموها و عمهها و دائيها و خالههای ابوینی یا پدری یا مادري، پدر پدرو پدر مادرمیت. و عموها و عمهها و دائيها و خالههای ابوینی یا پدری یا مادري، مادر مادر یا مادر پدر میت. ٦- فرزندان کسانی که در فقره پنج ذکر شدند هرچه پایین بروند و دختران عموهای پدر و مادری یا پدری پدر پدر میت و دختران فرزندانشان هرچه پایین بروند و اولاد این دخترانکه ذکر شد هرچه پایین بروند.
حمل و جنین حمل عبارت است از ولديکه در شکم مادر استکه ما از حیث میراث و از حیث مدت حمل ازآن سخن ميگوئیم.
حکم حمل و جنین از حیث میراث حمل یا از مادرش جدا شده و یا در شکم او باقی مانده استکه در هر حالت احکم خاص خود داردکه اینک بشرح زیر بیان ميکنیم:
جنین و حمل وقتيکه از مادر جدا شده باشد هرگاه حمل ازمادرجدا شده باشد یا زنده جدا شده یا مرده و اگرمرده جدا شده باشد یا بدون جنایت و تجاوز و اعتداء بر مادرش جدا شده یا بسبب جنایت بر مادرش از وی جدا شده است و بر اثر آسیب دیدن چنین شده است. اگر بتممی و زنده از مادر جدا شده بود ازغیرخود ارث ميبرد و غیر او نیزاز او ارث ميبرد، چون بروایت از ابوهریره پیمبر صلی الله علیه و سلم گفت: " إذا استهل المولود ورث [هرگاه نوزاد فریاد کشید صاحب ارث است و از او ارث برده ميشود]". استهلال رفع صوت و فریاد کشیدن است، مقصود آنستکه هرگاه زندگی و حیات در بچه متولد شده ظاهر شد، ارث ميبرد. و علمت حیات و زندگی صدا وصوت یا تنفس یا عطسه ومثال آنست و اینست رای ثوری و اوزاعی و شافعی و یاران ابوحنیفه. و اگر بچه و حمل مرده از مادر جدا شود، بدون اینکه جنایتی بر مادرش واقع شده باشد، درآن صورت باتفاق نه ارث ميبرد و نه ازوی ارث برده ميشود و اگر بسبب جنایت بر مادرش بچه مرده از مادر جدا شده بود در این صورت او ارث ميبرد و بقول علمای حنفی از او ارث نیز برده ميشود. علمای شافعیه و حنابله و مالكگفتهاند چیزی را ارث نميبرد، فقط عبدی یا جاریهای را مالک ميشود. بجهت ضرورت و جزآن عبد و جاریه از او ارث برده نميشود، هرکسکه تصور برود که آن جنین از او ارث ببرد آن عبد و جاریه را ارث ميبرد. و لیث بن سعد و ربیعه بن عبدالرحمن گفتهاندکه جنین هرگاه دراثر جنایت بر مادرش مرده از مادر جدا شود، نه ارث ميبرد و نه از وی ارث برده ميشود بلکه مادرش مالک غره = عبد یا جاریهای ميشود و این غره اختصاص بمادرش دارد چون جنایت بر جزئی ازاو واقع شدهکه جنین است. اگر جنایت تنها بر مادر باشد جزاء آن تنها ازآن او است و قانون این رای را پذیرفته است.
جنین و حمل در شکم مادرش 1-حمليکه درشکم مادرهست چیزی ازترکه برای وی توقیف نميشود وقتی که وارث نباشد یا بغیر خود محجوب باشد بنابر جمیع اعتبارات. پس هرگاه شخصی مرد و همسری و پدری و مادری حمل و آبستن از غیر پدرش را بجايگذاشت، حمل و جنین در این صورت ارثی نميبرد، چون بهرحال یا برادر یا خواهر مادری میت خواهد بود و برادران وخواهران مادری با وجود اصل وارث، ارثی نميبرند که در این مساله اصل وارث پدر است. 2-هر گاه حمل وارث باشد همه ترکه میت بخاطر وی متوقف ميشود تا زمانی که او زاده شود، اگر هیچ وارثی اصلا با وی نباشد، یا وارثی باشدکه بوسیله وی باتفاق همه فقهاء محجوب خواهد شد. وهمچنین اگربا وی وارثان غیر محجوب بوسیله وی با وی وجود داشته باشند وهمگی بصراحت یا ضمناً بعدم قسمت ترکه راضی وسکت باشند یا آن را مطالبه نکنند باز هم ترکه متوقف ميشود بخاطر وي. ٣-هروارثيکه فرض و سهم او با تغییر جنس جنین تغییر نکند، سهم آن وارث داده ميشود بطورکمل و باقیمانده را نگه ميدارند و متوقف مينمایند مانند وقتیکه جده و همسر آبستن را ازخود بجای بگذارد دراین صورت 6/1 جده داده ميشود چون فرض وسهم او با مذکر یا مونث بودن حمل فرقی نميکند. ٤-وارثيکه در یکی ازدو حالت حمل ساقط شود و در حالت دیگرساقط نشود چیزی بوی داده نميشود چون درسهم استحقاقی وی شک هست. پس اگرکسی بمیردکه همسرآبستن و برادری از خود بجای بگذارد چیزی به برادر داده نميشود چون احتمال داردکه حمل مذکر باشد و این مذهب جمهور است. ٥-کسيکه ازاصحاب فروض باشد و با جنسیت حمل سهم اوتغییرکند حداقل نصیبین بوی داده می شود و بخاطر حمل سهم بیشتر متوقف ميشود پس هرگاه حمل زنده متولد شد و استحقاق نصیب بیشتر را داشت، بوی داده ميشود و اگر استحقاق سهم بیشتر نداشت بلکه استحقاق سهم کمتر داشت، سهم اقل را ميگیرد وباقی را بورثه برميگرداند. و اگر مرده متولد شد استحقاق چیزی ندارد و همه ترکه برورثه تقسیم ميشود بدون در نظرگرفتن حمل.
کمترین مدت حمل و بیشترین مدت آن حداقل مدتيکه جنین درآن پدید مياید و زنده متولد ميشود، شش ماه است چون خداوند ميفرماید" وحمله وفصاله ثلاثون شهرا مع قوله " وفصاله فی عمین " هرگاه حمل و شیرخوارگی سی ماه باشد و مدت شیرخوارگی و از شیرگرفتگی دو سال باشد شش ماه برای حمل ميماند. و جمهور فقهاء برآنند.کمال بن الهمم از پیشوایان حنفیهگفته است: براستی عادت مستمر اینستکه مدت حملگی بیشتر ازشش ماه است و چه بسا سالهای سال ميگذرد و تولد نوزاد شش ماهگی شنیده نميشود. و در یکی ازاقوال حنابله حداقل مدت حمل ٩ ماه است. و قانون مصری با قول جماهیر علماء مخالفتکرده و قول حنابله و پزشکان قانونی را قبولکرده است که حداقل مدت حمل را ٩ ماه قمری و هلالی یعنی ٢٧٠ روزگرفته است، چون حدکثر و غالب اینست. همانگونهکه در حداقل مدت حمل اختلافکردهاند، در حد کثرش نیز اختلاف کردهاندکه بعضی ازجمله حنفیه آن را دو سال و برخی ٩ ماه و برخی یک سال هلالی یعنی ٣٥٤ روز ميدانند و قانون رای پزشک قانونی را پذیرفته است لذا کثر مدت حمل را یک سال شمسی یعنی ٣٦٥ روزميداند برای اثبات نسب وارث و وقف و وصیت، آن را معتبر ميداند. ما قانون رای ابویوسفکه فتوای مذهب حنفی برآنست را پذیرفته است در اینکه برای حمل بیشترین وقت منصوص در نظرگرفته ميشود و رای پیشوایان سهگانه را در شرط قرار دادن تولد کمل حمل بصورت زنده برای اینکه استحقاق ارث بیابد را، پذیرفته است. و رای محمد بن الحکم را قبولکرده استکه ميگوید حمل وقتی ارث ميبرد که تا یک سال از تاریخ وفات شوهر یا تاریخ جدائی پدر و مادرش از هم بگذرد، یعنی اگر بیشتر بگذرد ارث نميبرد. در مواد ٤٢ و٤٣ و ٤٤ چنین مده است: ماده42-از ترکه میت بیشترین سهم بر فرض مذکر یا مونث بودن جهت حمل متوقف ميشود. ماده ٤٣-هرگاه کسی بمیرد و همسری یا همسری در عده طلاق از خود بجای بگذارد زمانی حمل آن زن، ارث از متوفی ميبرد که تا انقضای ٣٦٥ روز از تاریخ وفات، یا جدائي، زنده متولد شود و حمل از پدرش ارث نميبرد مگر در یکی ازدو حالت زیر: 1-که حدکثر تا ٣٦٥ روز از تاریخ فوت یا جدائی زنده متولد شود، اگرمادرش در عده وفات یا عده جدائی باشد و مورث در اثنای عده بمیرد. ٢-حمل حدکثر تا مدت ٢٧٠ روز از تاریخ وفات مورث زنده متولد شود اگر در وقت وفات، زوجیت برقرار باشد. ماده ٤٤-اگرسهمکسيکه بخاطرحمل متوقف شده بود و حداقل را گرفته بود و با تولد حمل سهمش افزایش ميیافت باقیمانده را از وارثانی ميگیردکه بیشتر از سهم خودگرفته بودند و اگر بیشترگرفته بود مقدار اضافی را به مستحقان برميگرداند .
مفقود = گمشده هرگاه شخصی غایب شد و خبری از او نبود و مکان او معلوم نبود و دانسته نميشدکه ایا زنده است یا مرده واز طرف محکم دادگستری بمرگ او حکم صادر شده بود، او را مفقود وگمشده مينمند. حکم قاضی بمرگ وی یا مبتنی بر دلیل است، مانندگواهی عادلان دایر بر مرگ او یا مبتنی بر مارات و علائم و نشانههائی استکه صلاحیت دلیل بودن را ندارند و این باگذشت مدت صورت ميگیرد. در حالت اول مرگ مفقود محقق و ثابت است و از زمانی حساب ميشودکه دلیل بر آن اقمهگردیده است. و در حالت دومکه قاضی بمقتضايگذشت مدت، حکم بموت مفقود ميکند، مرگ او محقق نیست بلکه حکمی است چون احتمال دارد که زنده باشد.
مدت زمانيکه بمقتضای آن حکم بموت مفقود ميشود فقهاء در مدتيکه در آن حکم بموت مفقود ميشود، اختلاف دارند از مالک روایت شده که گفته است: چهار سال است، چون عمر خطابگفت: هر زنی که شوهرش مفقود گردد و نداند که او کجا است او باید چهار سال انتظار پیدا شدنش را بکشد، سپس بعد ازآن چهار ماه و ده روز عده وفات را سپريکند، سپس آزاد خواهد شد. بخاری و شافعی این روایت را ذکرکردهاند. مشهورمذهب ابوحنیفه وشافعی ومالک عدم تعیین و تقدیر مدت است بلکه این مساله در هر عصر و زمان موکول به اجتهاد قاضی است. صاحب مغنی از یکی از روایتهایش درباره مفقودي که احتمال هلک او غالب نیستگفته است مال او تقسیم نميشود و زن و همسر او بشوهر داده نميشود، تا اینکه از مرگ وی یقین حاصل شود، تا مدت زمانيکه از فقدان وی بگذردکه درآن مدت احتمال زندگی اونميرود، و این مدت هم به اجتهاد و نظر حکم بستگی دارد و اینست قول شافعی و محمد بن الحسن و مشهورمذهب مالک و ابوحنیفه و ابویوسف. چون اصل آنستکه او زنده باشد و تقدیر و فرض معتبر نیست مگر با وقوف و اطلاع و اینجا وجود ندارد پس توقف درآن واجب است. رای مم احمد برآنستکه اگر بگونهای و در حالتی غایب شده باشدکه درآن حالت هلک وی ممکن است مانندکسيکه در میدان جنگ یا بعد از حملات دشمن مفقود گردد یا در میان اهل و خانوادهاش مفقود شود مانند کسی که برای نماز عشاء بیرون رود یا برای نیازی نزدیک بیرون رود و برنگشت و خبری از او معلوم نبود، دراین حوال بعد از تحقیق و جستجوی دقیق بعد ازگذشت چهار سال که ظن غالب مرگ او است، حکم بمرگ او صادر ميشود و این شبیه بگذشت مدتی استکه شخص در آن مدت زنده نميماند. و اگر غیبت او بگونهای باشدکهگمان سلمت او رود،کار او موکول برای قاضی استکه بعد از هر مدتيکه بنظر برسد و بعد از جستجو و تحقیق بتمم وسایل ممکنه، درباره معلوم کردن حیات یا مرگ او، حکم بمرگ او را صادر ميکند. مانند مسافری که برای طلب حج یا طلب علم یا تجارت رفته باشد. قانون این رای مم احمد را درمورد مفقوديکه مدتی از غیبت وي گذشته باشد که به ظن غالب هلک اوگمان ميرود پذیرفته و مدت را چهار سال تعیین کرده است و رای مم احمد و غیر او را قبولکرده استکه در صورتهای دیگری مر او موکول برای قاضی است. در ماده ٢١ ازقانون شماره ١٥ سال ١٩٢٩ (مصر) چنین مده است: مفقوديکه غالب برظن هلک وی باشد بعد از چهارسال ازتاریخ مفقود شدنش حکم بمرگ وی ميشود و ما در همه احوال دیگر مدتيکه درآن حکم بموت وی ميشود، بقاضی و رای او واگذار ميشود و برای او موکول ميگردد و این کار بعد ازجستجوی دقیق از وی بجمیع وسایل ممکنه برای پی بردن بحیات یا موت وی صورت ميگیرد.
میراث مفقود دو چیزبه میراث مفقود تعلق ميگیرد: زیرا شخص مفقود یا از وی ارث ميبرند و یا او وارث است و ارث ميبرد در حالتيکه او مورث باشد و از او ارث ببرند، در این صورت مال او همچنان در ملک او باقی ميماند و در میان وارثان و ورثه او تقسیم نميشود تا زمانيکه مرگ او محقق شود و یا قاضی حکم به مرگ ويکند. پس اگرمعلوم شد که زنده است مال خود را ميگیرد. و اگر مرگ او محقق شد و یا قاضی به مرگ وی حکم کرد کسانی از او ارث ميبرندکه به هنگم مرگ او یا بعد از حکم قاضی به مرگ او، وارث به حساب ميایند. وکسی یکسانيکه پیش ازآن وقت مردهاند و یکسانيکه بعد ازآن وقت صاحب ارث ميشوند چون مانع ارث نبردنشان زایل شده است مانند وارثيکه بعد از آن وقت اسلم آورده است، این دسته هر دو از او ارث نميبرند. واین وقتی استکه حکم به مرگ وی بزمان پیش از صدور حکم نسبت داده نشود، در این صورتکسيکه درآن وقت پیش از صدور حکم وارث محسوب ميشده، ارث ميبرد. و ما حالت دومکه مفقود خود وارث از دیگری باشد، در این صورت سهم الارث او از ترکه میت نگه داشته ميشود،که پس ازصدور حکم به مرگ وي، سهم الارث او به وارثان میت برميگردد. و قانون احوال شخصیه مصر نیز این موضوع را پذیرفته استکه در ماده ٤٥ چنین مده است: “سهم الارث مفقود از ترکه مورث مرده متوقف ميشود تا زمانی که حال او روشنگردد، اگر پیدا شدکه زنده است، سهم خود رکه محفوظ است ميگیرد و اگر به مرگ او حکم صادر شد، سهمالارث او به وارثان میت در هنگم مرگش برگردانده ميشود. و اگر بعد ازصدور حکم به مرگ وي، پیدا شدکه زنده است، سهمالارث خود را که در دست ورثه باقیمانده است، پس ميگیرد[16].
خثتی یا مخنث خنثی بمعنی نرم و شکسته است. دراصطلاح خنثی عبارت است از شخصيکه مرد بودن وزن بودن وی مشخص نشده است، یا بدان جهتکه هم آلت مردانه دارد و هم آلت زنانه دارد و یا هیچکدم را ندارد، چگونه ارث ميبرد؟ هرگاه مشخص شدکه مذکراست، ارث مذکر ميبرد و هرگاه مشخص شدکه مونث است ارث مونث ميبرد. مذکربودن یا مونث بودن وی با ظهورعلمات هریک ازآنها شناخته ميشود. این علمات پیش از بلوغ بوسیله ادرار کردن وی شناخته ميشود بدینمعنيکه اگر از راه ذکر ادرارکرد مذکر و اگر از راه فرج شاشید مونث است و اگر از هر دو آلت شاشید حکم ازآن اسبق است و بعد ازبلوغ اگر ریشش درمد یا با زنان نزدیکی ميکرد یا احتلم ميشد همانگونه که مردان احتلم ميشوند، او مرد است و اگر پستانهایش همچون پستان زن ظاهر شد یا شیر در پستانش جمع ميشد یا قاعده ميشد یا حمله شد او مونث است و در این دو حالت به چنین مخنثی “خنثی غیر مشکل” گفته ميشود. اگر مذکر بودن و مونث بودن او شناخته نشد، بدینمعنيکه هیچ علمتی از او ظاهرنشد یا علائم متعارض و ضد هم دروی ظاهر ميشد او را “خنثی مشکل” گویند که فقهاء در حکم وی از حیث میراث اختلاف دارند. ابوحنیفه گفته است او را مذکر فرض ميکنند، سپس او را مونث فرض ميکنند، سپس با بدترین حال وی با او معمله ميشود، حتی اگر بریک اعتبار ارث ميگرفت و براعتبار دیگرارث نميگرفت، چیزی بوی داده نميشود. و اگر بنابر هر دو فرض ارث ميگرفت و سهمش فرق ميکرد،کمترین سهم و نصیب بوی داده ميشود. ومالک و ابویوسف و شیعه ممیهگفتهاند، حد متوسط بین سهم مذکر و مونث را ميگیرد. و مم شافعيگفته است: به هریک از ورثه و خنثی حداقل از دو بهرهای که دارند داده ميشود چون برای هریک ازآنها، آن ميماند. و مم احمدگفته است: اگر مید آشکار شدن حال او وجود داشت، بهریک از مخنث و ورثه حداقل سهم داده ميشود و باقیمانده توقیف ميگردد و اگر چنین میدی نبود مخنث حد متوسط بین مذکر و مونث را ميگیرد و این رای اخیر ارجح است ولی قانون مواریث (مصري) رای ابوحنیفه را قبولکرده است. در ماده ٤٦ قانون مده است: “خنثی مشکل”که مذکر و مونث بودنش معلوم نیست، حداقل بهره از دو بهره مذکر و مونث را ميبرد. و باقیمانده ترکه بباقی ورثه داده ميشود.
میراث مرتد مرتد نه از غیر خود ارث ميبرد و نه غیر او از او ارث ميبرد، بلکه میراث او برای بیتالمال مسلمین است و این رای شافعی و مالک و مشهور از احمد است. علمای حنفی گفتهاند: آنچه را که قبل از ارتداد کسبکرده است، به ارث بخویشاوندان مسلمانش ميرسد. و آنچه رکه بعد از ارتداد کسبکرده است، ازآن بیتالمال مسلمین است. و در باب حدود به تفصیل از آن سخن گفته شده است:
فرزند زنا و فرزند ملاعنه ابن الزنا کسی استکه در نتیجه ازدواج غیرشرعی متولد شده باشد. ابن الملاعنهکسی استکه شوهرشرعی نسبت وی را به خود ازخود نفيکند و منکر نسب او است. در بین ابن الزنا و ابن الملاعنه و پدرشان توارثی نیست هیچکدم از همدیگر ارث نميبرند و اتفاق و اجماع مسلمین براینست. چون نسب شرعی میان آنان وجود ندارد. بلکه بین آنان و مادرشان توارث وجود دارد. هم آنان از مادرشان ارث ميبرند و هم مادر ازآنان ارث ميبرد. بروایت از ابن عمر مردی با زنش ملاعنهکرده بود در زمان پیمبر صلی الله علیه و سلم وآن مرد نسب ولد آن زن را از خود نفی کرد. پیمبر صلی الله علیه و سلم آن مرد و زن را ازهم جدکرد و فرزند را بمادرش ملحقکرد. بروایت بخاری و ابوداود. پیمبر صلی الله علیه و سلم میراث ابن الملاعنه را برای مادرش قرار داد و بعد از مادرش برای ورثه مادرش. و نص ماده ٤٧ از قانون میراث (مصر) چنین است: "ولد الزنا و ولد اللعان از مادرش و خویشاوندان مادرش ارث ميبرند و مادر و خویشاوندان وی از آنان ارث ميبرند.
تخارج و تعریفآن تخارج آنستکه وارثان دربین خود مصالحه و سازشکنند بر اینکه بعضی از ورثه را در برابر چیزی معین از ترکه یا از غیر ترکه ازنصیب و سهمالارث خود خارج سازند و خود سهم الارث او را بگیرند،گاهی پیش ميایدکه دو نفراز ورثه با هم سازش ميکنندکه درمقابل مبلغ معیني، یکی ازآنها سهم خود را بدیگری واگذار کند .
حکم تخارج و مصالحه برسم استحقاقی تخارج هرگاه با تراضی طرفین باشد روا است. عبدالرحمن بن عوف همسر خود تماضر دختر اصبغ کلبی را در بیماری مرگش طلاق داد و هنوز عده او تمم نشده بودکه عبدالرحمن وفات یافت. عثمان بن عفان او را با سه زن دیگر وی در ارث سهیم ساختکه آنان با یک چهارم ازسهم یک هشتم ترکه بمبلغ ٨٣هزاردرهم یا دینار با وی مصالحهکردند و او سهمالارث خود را بدانان واگذار کرد. درماده ٤٨ قانون مده است: تخارج آنستکه ورثه دربین خود، مصالحهکنند بر اینکه بعضی از ورثه خود را در برابر چیزی معلوم از سهم الارثش، اخراج نمایند یعنی بعضی از ورثه در برابر چیزيکه ميگیرند از سهم الارث خود بگذرند. پس هرگاه یکی از ورثه با دیگری مصالحهکرد، استحقاق سهم و نصیب او را ميیابد و بجای او مينشیند. هرگاه یکی از ورثه با باقی ورثه مصالحه و تخارج نمود، اگرمقداريکه باو داده ميشود از ترکه میت باشد نصیب او بین وارثان به نسبت سهم الارثشان تقسیم ميشود و اگرآنچهکه بوی داده ميشود از مال خود وارثان باشد و در عقد تخارج بطریقه تقسیم نصیب آن شخص تصریح نشده باشد، بالسویه بین آنان تقسیم ميشود.
استحقاق تقسیم ترکه بغیر از طریقه ارث در قانون مواریث (مصر) در ماده ٤ چنین مده است: هرگاه ورثهای وجود نداشته باشد، میراث بطریق زیر تقسیم ميشود. اول:کسی استحقاق ترکه میت را پیدا ميکنندکه میت به نسب وی به خود اقرار کرده باشد. دوم: آنچهکه وصیت مازاد بر حد مجاز وصیت باشد تنفیذ ميشود. هرگاه یکی از اینها نبود ترکه،یا باقیمانده آن به خزانه عمومی و بیتالمال ميرسد. بنابراین هرگاهکسی مرد و ورثهای نداشت سه دسته از وی ارث ميبرند: 1-کسيکه میت به نسب وی به خود اقرارکرده باشد. ٢- تنفیذ وصیت در مازاد بر ثلث مجاز. ٣-بیتالمال و خزانهداری عمومي. اینک از هریک از این سه دسته سخن خواهیمگفت:
کسيکه به نسب وی به خود اقرار شده است قانون مورد عمل در مصر اینست: هرگاه میت به داشتن نسب بر غیر خود اقرارکرد و او را به خود نسبت داد، آن شخصکه بنفع وی اقرار شده استحقاق ترکه میت را پیدا ميکند. مشروط بر آنکه آن شخص مجهول النسب باشد و نسبش برای غیر ثابت نشده و اقرار کننده از اقرار خود پشیمان نشده باشد ودراین حالت شرط استکه آن شخصکه به نسب وی اقرار شده در وقت مرگ اقرار کننده و یا در وقتيکه حکم بمرگ اقرار کننده ميشود زنده باشد و مانع از موانع ارث دربین نباشد. و در بخشنمه و دستورالعمل توضیحی مده استکه:کسيکه به نسب وی اقرار شده وارث نیست. چون ارث بر ثبوت نسب اعتماد دارد و نسب به اقرار تنها ثابت نميشود لیکن فقهاء در بعضی احوال حکم وارث را بر آن اجرکردهاند مانند اینکه اگرمیت برايکسی مازاد بر ثلث ترکه وصیتکرده باشد، به نسبت مازاد، شخصی که به نسب وی اقرارشده برموصی له مقدم است و باعتبار اینکه خلف مورث در ملکیت است، ميتواند چیز معیوب خریداری شده را بسبب عیب ردکند و مانند اینکه هرگاه یکی از موانع ارث در وی باشد از ارث محروم ميشود، پس مصلحت دیده شدهکه او بدون ارث استحقاق ترکه داشته باشد. بجهت ایثار حقیقت و واقعیت.
کسيکه مازاد بر ثلث برای وی وصت شده = موصی به بمازاد بر ثلث هرگاهکسی مرد و وارثی نداشت و به نسبکسی به خود اقرارنکرده بود برای او جایزاستکه همه ترکه خود را یا هرقسمتی ازآن را برای بیگانه وصیتکند، چون تنفیذ وصیت به ثلث بخاطر ورثه است و حال او ورثهای ندارد[17].
بیتالمال هرگاهکسی مرد و وارثی نداشت و برای مجهول النسبی اقرار به نسب وی به خود نکرده بود و موصی له به بیشتر از ثلثي، نداشت در این حال ترکه میت به بیتالمال مسلمین داده ميشود تا در جهت مصالح عمومی مت اسلمی مصرف گردد.
وصیت واجب قانون شماره ٧١ سال ١٣٦٥ هجری و سال ١٩٤٦ میلادی درباره وصیت واجب صادر شده و احکم زیر را دربر دارد: 1-هرگاه میت برای فرزندان ولد خودکه در حال حیات او مرده است و یا همراه او ولو حکماً مرده است، وصیت نکرده بود، باینکه فرزندان او استحقاق میراث او را داشته باشند، میراثيکه اگر او بعد از مرگ میت زنده ميماند. (مقصود آنستکه اگر جد مرده وصیت نکرده بود برای نوههائيکه پدرشان درحال حیات او مرده بود و نگفته بود در ارث، آنان را بجای پدرشان قرار دادم) در این حال برای فرع ولد میت یعنی نوهها وصیت در حدود ثلث ترکه واجب است، بشرط اینکه این فرع وارث نباشد (یعنی جد آنان را بجای پدرشان قرار نداده باشد) و میت از طریق دیگری مقدار آنچهکه برایش واجب است بوی نداده باشد. و اگر آنچه که بفرع ولد داده استکمتر از مقدار واجب بود، باید برایش تکمیلگردد. و بتکمیل آن وصیت واجب ميگردد. این وصیت برای اهل طبقه اول از قبیل اولاد پسران و دختران از اولاد صلبيکه انتسابشان بمیت بوسیله مونث نیست، هرچه پایین بروند واجب ميگردد. مبنی براینکه هراصلی فرع خود را حجب ميکند نه فرع غیر خود را و اینکه نصیب هراصلی برفرعش تقسیم ميشود اگرچه قسمت میراث پایین اید. مانند اینکه اگر اصل یا اصوليکه وسیله تقرب بمیت هستند، بعد از او مرده باشند و مرگشان بترتیب طبقات مرتب باشد. ٢-هرگاه میت برايکسيکه وصیت برای او واجب است، به بیش از بهرهاش وصیتکرده بود، مازاد بر بهره جزو وصیت اختیاری است و اگر بکمتر از بهرهاش وصیتکرده بود، واجب است بهرهاش تکمیل گردد، و اگر میت برای بعضی از کسانيکه وصیت برایشان واجب است، وصیتکرده بود و برای بعضی دیگر وصیت نکرده بود، برای آنها نیز واجب استکه نصیبشان داده شود. بهره کسانيکه برایشان وصیت نشده استگرفته ميشود و بهرهکسانيکه برایشان وصیت شده بکمتر ازحد واجب از باقی ثلث داده ميشود. و اگرکمتر مد از باقی ثلث و مقدار وصیت اختیاری داده ميشود. ٣-وصیت واجب بر دیگر وصایای میت مقدم داشته ميشود، هرگاه میت برای کسانی که وصیت برایشان واجب است، وصیت نکرده بود و یا برای غیر از آنان وصیتکرده بود، هریک ازکسانيکه وصیت برایشان واجب است، مقدار نصیب خود را ازباقی ثلث ترکه ميگیرند اگرکفایت ميکرد والا ازباقی ثلث ترکه و از آنچه که برای غیر آنان وصیت شده بود بهرهشان داده ميشود.
طریقه حل مسائل مشتمل بر وصیت واجب ١-فرزندی که در حیات یکی ازوالدین مرده است، زنده فرض ميشود و نصیب وبهره اومانند وقتي که موجود باشد، تعیین و تقریر ميگردد. ٢-بهره متوفی از ترکه میت جدا ميشود و بفرع وی داده ميشود که مستحق وصیت واجب است اگر مساوی با ثلث ترکه یا کمتر از آن باشد، اگر بر ثلث زائد باشد به ثلث برگردانده ميشود، سپس براولاد فرع برمبنای للذکر مثل خط الاثنین تقسیم ميشود. ٣-باقیمانده ترکه بین وارثان حقیقی بر حسب فرایض و سهم مقرره شرعیشان تقسیم ميگردد.
به نقل از: فقه السنه ، تألیف سید سابق، مترجم محمود ابراهیمی، تهران، ناشر مردمسالاری، دوم 1387.
پانوشتها: [1] -یعنی ولاء و دوست و قرابت حاصله بسبب عتق و آزاد کردنکسیکه ولاء عتق یا ولاء موالات یا قرابت موالات نمیده میشود، عبارت است از عقد و قرار بین هرکسکه یکی از آنها وارث نسبی ندارد و بدیگری میگوید تو مولای و ولی من هستی هرگاه مردم از من ارث میبری و هرگاه مرتکب جنایتی شدم دیه شرعی و خونبهای شرعی آن جنایت را میپردازی، اگر مرتکب جنایت خطاء از قبیل قتل و غیر آن شد این عقد و پیمان و قرار قرابت ولاء را بین متعاقدین ثابت میکند ونزد حنفیه یکی از موجبات ارث اعتبار میگردد و نزد جمهور علماء سبب ارث بحساب نمیآید و قانون نیز آن را پذیرفته است.مولف
[2] -مراد از ولد فرع وارث است خواه مذکر یا مونث و از آیه استفاده می شود که اگر متوفی ولد نداشته باشد یک سوم از آن مادر و باقی از آن پدر است. مولف پدرسه احوال برایش پیش میآید: حالتیکه بطریق فرض و سهم معین شده ارث میبرد. و حالتیکه بطریق خویشاوندی و عصبیت و تعصیب ارث میبرد وحالتیکه در آن بطریق فرض و تعصیب هردو با هم ارث میبرد و ارث به اوتعلق میگیرد پس درسه حالت و از سه جهت بپدر ارث تعلق میگیرد: حالت اول: در این حالت بطریق فرض وسهم معین ارث میبرد و آن وقتی استکه همراه او فرزند مذکر متوفی تنها یا همراه با غیر خود با او وجود داشته باشد دراین حالت سهم معین پدر یک ششم است. حالت دوم: در این حالت پدر بطریق تعصیب ارث میبرد و آن وقتی استکه متوفی فرزندی نداشته باشد خواه مذکر یا مونث. در این حالت اگر پدر تنها باشدکل ترکه میت را میبرد و اگر یکی از صاحبان فروضبا وی موجود باشدباقیمانده از سهم معین آن را میبرد. حالت سوم: در این حالت پدر بطریق فرض و تعصیب هر دو ارث میبرد و این وقتی استکه همراه پدر متوفی فرزند مونث نیز داشته باشد دراین حالت یک ششم را بطریق فرض و سهم معین میبرد و باقیمانده سهم اصحاب فروض را بطریقتعصب میبرد. درهر سه حالت مقصود از فرزند فرع وارث و فرزند ارث برنده است. نه فرع غیر وارث.
[3] -برای تحقیقکافی و روشن نمودن این مساله مشکل و غمض واختلافات و صورتهای مختلف آن و مثال واضح و روشن مراجعه شود به ارث در اسلم کانیمشکابی ص ١٣٢-121 . خدا رحمتشکندکه بسیار نیکو توضیح داده استکه اینجا جای این تفصیل نیست. مترجم [4] -کلاله:کسیکه بمیرد و پدر و فرزندی نداشته باشد. وارثی که پدر یا فرزند مرده نباشد.کلاله بهکسانی اطلاق میشودکه از میت ارث میبرند و واجب النفقه هستند یعنی پدر و مادر یا فرزند و نوه میت نیستند کلاله در این آیه درمورد برادر و خواهر بهکار رفته است چون تا وقتیکه طبقه اول ارث پدر و مادر به بالا و فرزند و نوه بپایین موجود باشند نوبت ارث به برادر و خواهر نمیرسد. پسکلالهکسی استکه پدر و فرزند پسر یا دختر ندارد و مقصود از برادر و خواهر اینجا برادران مادری است و از این آیه معلوم میشودکه این برادران و خواهران مادری سه حالات دارند: 1-اگر یکـی باشد خواه مرد یا زن یک ششم سهم از ترکه میت میبرد. ٢-اگر ٢ نفر یا بیشتر ازدو نفر باشند همگی مذکر و مونث بطورمساوی در3/1 ترکه شریک هستند. ٣-این برادران وخواهران مادری با فرع وارث میت مانند فرزندش یا فرزند.پسرش و با اصل ارث گیرنده مذکر مانند پدرمیت یا جد میت محروم میشوندازارث و چیزی نصیبشان نمیشود ولی با مادر و جده متوفی محجوب و محروم نمیشوند. مترجم
[5] - برادران و خواهران ابوینی را بنیالاعیان میگویند چون از اعیان این صنفند خواهران و برادران پدری را بنیالعلات میگویند چون از زنان هو هستند و علت همدیگرند. و خواهران و برادران مادری را بنیالاخیاف مینمند چون از دو اصل و پدر مختلف هستند. مولف
[6] -پسر پسرکسانی راکه دردرجه اوباشند عصبه میکند خواه خواهرش یا دخترعمویش باشد و مافوق خود را هم عصبه میکند مگراینکه زن صاحب فرض باشد وکسیکه از او پایین باشد ساقط میشود. مولف
[7] -جده صحیح آنستکه در نسبت و انتساب وی به میت جد فاسد فاصله نیفتاده باشد جد فاسد آنست که درنسبت وانتساب وی بمیت زنی فاصله باشد مانند پدرمادر مولف
[8] -تیرهایکه برابر شرایط مخـصوصکه در مبحث دیه بیان شده است در پرداخت خونبها شرکت میکنند. [9] -زنیکه سهم معین و فرض نداشته باشد، بهنگم عدم برادر عاصبش اگر برادرش هم وجود داشته باشد بصورت عصبه درنمیآید. برای مثال اگر شخـصی بمیرد عمویا عمه را بجایگذارد مال او همهش ازآن عمواست نه عمه و عمه به وسیله برادرش بصورت عصبه درنمیآید، چون اگر برادرش هم نباشد عمه ارث نمیبرد و سهم معین ندارد و دارای فرض نیست و پسر برادر با دختر خواهر هم همین حکمدارد. [10] -ر.ک. ارث در اسلام کانیمشکانی ص 152-151.م.
[11] -برای تفصیل مساله و حل و صورت آن ر.ک. ارث در اسلامکانیمشکانی ص ١٥٤-153 مترجم [12] - بردیسی در “المیراث والوصیه“گفته است: باستقراء دانسته شده که اصول مسائل ارث عبارتند ارث 24،12،6،3،8،4،2 و اعداد 8،4،3،2 مورد عول قرار نمیگیرند و اعداد 24،12،6 مورد عول واقع میشوند که عدد ٦به 9،8،7، و ١٠ افزایش و عول مییابدو عدد ١٢ به ١٣ و ١٥ و ١٧ افزایش مییابد و عدد ٢٤ به ٢٧ افزایش مییابد. المیراث والوصیه ص ٦٨ مترجم [13] -مرحومکانیمشکانی درکتاب باارزش خود ارث در اسلم ص ١٦٩-١٥٠ بخوبی مسائل عول و غیر آن را حلکرده است مراجعه شود. مترجم.
[14] -ذووالارحم یازده نوع هستند: جد غیر وارث مانند پدر مادر و پدر پدر مادر و جده غیر وارث مانند مادر پدر مادر (جد و جده ساقطه) اولاد دختر خواه ذکور یا اناث و دختر برادر ابوینی یا ابی یا می و اولاد خواهر چه ذکور و چه اناث و چه خنثی و خواه خواهرابوینی یا ابی یا می باشد. 6-پسر برادر مادری و دختر برادر مادری ٧-عموی مادری 8-دخترعمو خواه عموی ابوینی یا ابی یا می باشد ٩-عمهها و کسانیکه بوسیله آنها منسوب بمیت باشند. و خالهها وکسانیکه بوسیله آنها منسوب بمیت باشند. و دائیها وکسانیکه بوسیله آنها منسوب بمیت باشند. نقل از ارث در اسلم کانیمشکانی ص 48و49. مترجم [15] -برای روشن شدن لازم بنظر میرسد عبارت زیر ازکانیمشکانی نقلگردد: هرگاه از وراث ذکور و اناث ذویالفروض و عصبه مطلقا ًکسی وجود نداشت و تمام ترکه بدون تکلیف ماند یا اینکه چند نفر ذویالفروض موجود بود و پس از وضع سهم آنها مقداری از ترکه بلاصاحب ماند مذهب شافعی این است درصورت انتظم مور بیتالمال مقدار باقیمانده نه بذوی الارحم داده میشود (برای دلایل به پاورقی ص ٤٧ ارث در اسلم مراجعه شود) و نه بر ذویالفروض رد وتقسیم میگرددبلکه باید تحویل بیتالمال شده وبمصارف عمومی جمعه مسلمین برسد چه همانطورکهگفته شد بیتالمال یکی از عصبات است هم دیه جنایت میدهد و هم ارث میبرد ولی هرگاه مور بیتالمال منظم نباشد با نبودن هیچگونه وارثی تمم ترکه بـذویالارحم مـیرسد و همچنین در صورت وجود چند نفر از ذویالفروض و باقیماندن مقداری از ترکه مقدار باقی مانده بصاحبان فرضیکه قرابت نسبی با میت داشته باشند رد و به نسبت سهمیکه دارند در میان آنها تقسیم میگردد: صاحبان فرضیکه قرابتی سببی داشته باشند مانند زن یا شوهردراین موارد فقط فرض مقرر خود را میبرند واز رد مازاد مطلقاً استفاده نمیکنند و آنچه پس از وضع فرض آنها باقی بماند، باید بترتیبیکه بعداً شرح داده میشود در میان ذوی الارحم قسمتگردد. ارث در اسلم کانیمشکانی ص 48-46. مترجم.
[16] -این حکم به نسبت میراث مفقود بود، ما به نسبت همسر او در ماده ٢٢ ازقانون شماره ٢٥ سال ١٩٢٩ مدهاست: .بعد از اینکه برابرماده ٤٥حکمبه مرگ مفقود شد، همسرش از آن زمان باید عده وفات را شروعکند وترکهاش بین وارثان موجود درهنگم حکم بهمرگ وی تقسیم شود. ماده ٧ از قانون شماره ٢٥ سال ١٩٢٠: .هرگاه مفقود برگشت و یا نیمد و لیکن معلوم شدکه زنده است، همسرش ازآن او است مگر اینکه شوهر کرده باشد و شوهر دوم بدون اطلاع از زندگی او از همسرش بهره جنسیگرفته باشد. دراین صورت اگر شوهر دوم بعد از اطلاع از زندگی شوهر اول با وی میزش جنسی کرده باشد، همسر از آن او میشود، مگر این که در عده وفات شوهر اول با وی عقد نکاح بسته باشــد". [17] - آقای خالدی نوشته است بخلاف شافعیه چون آنان میگویند مازاد بر ثلث برای بیتالمال است و رضایت بیتالمال بمازاد بر ثلث هم ممکن نیست. چون افراد بیتالمال محصور نیستند بخلاف ورثه. مترجم
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|