|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>شبهات>سلمان رشدی > حقارت سلمان رشدی
شماره مقاله : 6588 تعداد مشاهده : 301 تاریخ افزودن مقاله : 6/8/1389
|
حقارت سلمان رشدي
نوشته: مصطفي حسيني طباطبائي
رشدي که در کار نويسندگي، نه از ذوق ولتر برخودار است که لااقل بدستاويز تحريف تاريخ، افسانهاي هنرمندانه بيافريند و هيجان خواننده را برانگيزد و نه حوصلة و تتبّع لامنس و گلدزيهر را دارد که کتاب خود را از مراجع و مأخذ گوناگون پر کند هر چند مانند آندو تن، با غرضورزي به گزارشهاي تاريخي بنگرد! هنر او را در آيات شيطانياش، تغيير نامها و دشنامگويي به شخصيتها، و پر کردن فضاي داستان از رويدادهاي جنسي است! و اين امر بر حقارت سلمان رشدي در کار نويسندگي دلالت ميکند چرا که آميختن واقعيت با تخيلات شهواني و انباشتن کتاب از زشتگويي، پستترين نوع نويسندگي به شمار ميآيد که نفوس حقيري از نويسندگان بدان اقبال ميکنند و نيز معمولاً مورد پسند کساني از خوانندگان قرار ميگيرد که با نويسندة داستان، سنخيت روحي و تجانس فکري دارند. آري رشدي، کتاب خود را با دشنامهاي گوناگون به ياران پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- همچون مثلّث تُفاله (براي سلمان و خالد و بلال) و کودنها و دلقکها و لندهورسياه[1] (براي بلالِ محروميت کشيده و شکنجه ديده) و امثال اين ناسزاها آراسته است! و همچنين بخش مبسوطي از کتابش را به توصيف «فاحشهخانهاي» اختصاص داده که زناني بدکار در آنجا بخدمت مشغولند! و رشدي نام همسران پاک پيامبر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- را بر اين روسپيان آلوده نهاده و در طول کتاب، به تدريج زنان پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- را به لحاظ هويت، جانشين آنها ميکند. در سطوح ديگر کتاب نيز مسائل جنسي، بگونهاي انحرافآميز جلوه داده ميشود مثلاً در آنجا که «صلاحالدّين چامچا» توسّط مردي در خانة پدرش مورد تجاوز جنسي قرار ميگيرد، يا در آنجا که سرپرست جبرئيل (جوان هندي) با وي به عمل شنيع ميپردازد. پس شگفتآور نيست که کتاب «آيات شيطاني» در مغربزمين، ماية شادماني و پسند خاطر کساني واقع شده باشد که به حمايت از «همجنسگرايي» شهرت دارند و يا از روسپيگري و اهل فحشاء جانبداري ميکنند! چنانکه نشرية بدنام «اسکرو» چاپ نيويورک که بلندگوي روسپيان و منحرفان بشمار ميآيد، از کتاب «آيات شيطاني» سرسختانه حمايت کرده است! ... از سوي ديگر گيلون ريتکن، ناشر کتاب رشدي از يهوديان انگليس شمرده ميشود و برخي از نشريات يهودي نيز دفاع از رشدي را با حرارت بعهده گرفتهاند مانند روزنامة انگليسي سانديتايمز که به مديريت يهودي مشهور، رابرت مردوخ منتشر ميشود. سرپرست اين روزنامه ضمن تعريف و تمجيد از هنر رشدي! به مقامات مربوطه پيشنهاد نموده که جايزة ادبي سالانة انگليس را به وي اختصاص دهند و اين پيشنهاد به موقع قبول ميافتد و جوائز سنگيني به رشدي داده ميشود[2]. بعلاوه، دولت انگليس در عمل نيز حمايت خود را از رشدي اعلان مي دارد. اين همه تأييد و تشويق، آن هم دربارة يک قصّهنويس بيمايه، اهل فکرت را بدين گمان ميافکند که سلمان رشدي از آبشخور ديگري سيراب ميگردد و به جاي خدمت به فرهنگ و هنر، در خدمت توطئههاي يهوديان و سياستبازيهاي بريتانياي کبير! نقش بازي ميکند. اساساً معلومات رشدي دربارة سيرت نبوي -صلى الله عليه وآله وسلم- در حدّي نيست که بتواند بصورتي ژرف و محقّقانه در اين زمينه اظهار نظر کند و مخصوصاً ابعاد معنوي اسلام را بخوبي بشناسد زيرا که او در سنّ 13 سالگي ترک وطن کرده و از هندوستان، رهسپار انگليس شده است و در انگليس نيز از معنويات اسلام بهرهاي نبرده، پس چگونه ميتواند از اين معني سخن بگويد و صاحبنظر شمرده شود.؟! در اثبات اين مسئله لزومي ندارد که ما قلمفرسايي کنيم و سخن را طولاني نماييم زيرا خود سلمان رشدي ضمن کتاب «شرم» بر فقر معنوي خويش اعتراف نموده و در اينباره نوشته است: «وقتي کسي از سرزمين زادگاهش واکنده ميشود، او را مهاجر مينامند. وقتي کشوري اين کار را ميکند (مثلاً بنگلادش) کارش را جدايي يا انفصال ميگويند. ميدانيد بهترين ويژگي آدمهاي مهاجر و کشورهاي جدا شده چيست؟ به نظر من، اميدواري است ... ميدانيد بدترين ويژگي آنها چيست؟ اينست که چمدانهايشان خالي است! منظورم چمدانهاي معنوي است و نه آنهايي که از چرم و مقوّا ساخته شده است و تک و توکي يادگارهاي معنيباخته در آنها يافت ميشود. ما فقط از زادگاهمان واکنده نشدهايم، از تاريخ و ياد و زمان هم جدا شدهايم. شايد من هم چنين آدمي باشم و پاکستان هم چنين کشوري»[3]. ما اعتراف رشدي را دربارة اينکه «چمدانهاي معنويش خالي است»! ميپذيريم و چون به کتاب «آيات شيطاني» نظر ميافکنيم، خلأ معنوي و اخلاقي و فرهنگي را در نويسندة کتاب کاملاً درک ميکنيم چرا که متأسّفانه کتاب مزبور را سرشار از غلطگويي و انباشته از صحنههاي زشت و تيره ميبينيم. افسانهسازيهاي رشدي با هيچ مدرک و مأخذي قابل تطبيق نيست و جز عالم خيال! مرجعي براي آنها نتوان پيدا کرد. رشدي از ساختن و بهم انداختن اين افسانهها دو غرض اساسي را دنبال ميکند، يکي آنکه ميکوشد تا وحي محمّدي -صلى الله عليه وآله وسلم- را بکلّي منکر شود و ديگر آنکه سعي دارد همسران و نزديکان پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- را به فساد متّهم سازد. امّا در هيچيک از اهداف خود موفّق نيست زيرا براي اثبات نخستين هدفش اين دورغ را از خود بافته که: سلمان پارسي (صحابه گرانقدر پيامبري) مردي شرابخواره و زنباره بود! ضمناً در شمار «نويسندگان وحي» نيز در آمد! سپس به ميل خود آيات قرآن را تغيير داد و حتّي آيهسازي ميکرد! و عجب آنکه پيامبر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- درنمييافت که آيات اصيل قرآني کدامين بوده و ساختة دروغين سلمان کدام است! از همينرو، سلمان دست از ايمان برداشت و به ارتداد گراييد[4]. رشدي از نگارش اين قصّه ميخواهد خواننده را در وحي محمّدي به انکار وادارد و در اعتقاد به صدق پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- رخنه پديد آورد با اينکه: اوّلاً: مدارک تاريخي در گزارش از زهد و پارسايي و حقيقتجويي سلمان، همداستانند. و همگي استواري او را در ايمان به پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- تا پايان زندگي ياد ميکنند. سلمان رشدي اگر عادت ندارد که در اينباره، به تواريخ و أسناد اصيل عرب بنگرد لااقل به کتاب: «سلمان پاک و شکوفههاي معنويت اسلام در ايران[5]» اثر پروفسور ماسينْيون، پژوهشگر شهير فرانسوي نگاه کند و قدري خجالت بکشد.! ثانياً: در هيچ يک از مأخذ تاريخي نيامده که سلمان پارسي از جملة نويسندگان وحي (مانند علي بن أبي طالب و عثمان بن عفّان و زيدبن ثابت و ديگران) بوده تا چه رسد به آنکه وحي نبوي -صلى الله عليه وآله وسلم- را بدلخواه خود دگرگون کرده باشد.! ثالثاً: قرآن کريم همة سخنوران عرب را فراخوانده تا اگر در وحي قرآني ترديدي دارند بکوشند تا دست کم يک سوره همچون سورههاي قرآن بسازند و به نمايش گذارند[6]. و از ميان آن همه عربهاي فصيح – از شاعر و خطيب – که با اسلام سر دشمني داشتند، يک تن هم نتوانست چنين هنري از خود نشان دهد. آنوقت چگونه سلمان پارسي زبان، که عمري در ميان غير عرب گذرانده، از راه رسيده و چنان سورههايي ساخته که حتي خود پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- هم عبارات عربي او را از آيات بليغ قرآني باز نشناخته است؟! آخر دروغ هم حدّ و حسابي دارد! رشدي در پي دروغپردازيهاي گذشتهاش، ميکوشد تا سلمان پارسي را در صحنههاي ديگر نيز به مخالفت با پيامبر متّهم سازد تا اين انديشه را در خواننده تقويت کند که سلمان، به هيچوجه وحي محمّدي را باور نداشت، مثلاً افسانة دراز و مکرّري پيش آورده مبني بر اينکه بتپرستان عرب به پيامبر پشنهاد کردند که با آنها از راه سازش درآيد و خدايان ايشان را بستايد. پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- در انجام اين عمل با سلمان پارسي رايزني کرد و سلمان با اقدام بدينکار آشکارا مخالفت ورزيد ولي پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- بياعتناء به رأي وي به ستايش بتها پرداخت! با آنکه همة تواريخ اتّفاق دارند که پيشنهاد بتپرستان به روزگار قبل از هجرت يعني دوران مکّه مربوط ميشود و سلمان پارسي چنانکه ابن هشام[7] و ابن سعد[8] و ديگران آوردهاند در دوران مدينه، بحضور پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- رسيد و در مکّه از سلمان پارسي خبري نبود! بعلاوه، قرآن کريم از اين ماجري به روشني حکايت نموده و به تصريح آورده است که پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- به توفيق خدا از تمايل به پيشنهاد مشرکان خودداري نمود که اگر چنان نکرده بود سخت گرفتار عقوبت و مجازات ميشد[9]! پس سلمان رشدي جز اتّهام و افتراء چه دليلي بر ادّعاي خود دارد.؟ امّا در مورد همسران پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- بايد دانست که محمّدبن عبدالله -صلى الله عليه وآله وسلم- در حالي که بيست و پنج سال داشت با خديجه -عليها السلام- که پانزده سال بزرگتر از وي بود ازدواج کرد و تا خديجه در دنيا ميزيست همسر ديگري برنگزيد و خديجه در حدود 65 سالگي وفات کرد. بنابراين، پيامبر اکرم -صلى الله عليه وآله وسلم- تمام دوران جواني خود را با تنها همسرش بسر آورد و اگر مردي هوسباز بود با توجّه به رواج چند همسري در مکّه ميتوانست در اين دوران همسراني ديگر نيز انتخاب کند. البتّه بعد از آنکه خديجه رخت از اين جهان بر بست پيامبر زناني را به ازدواج خود درآورد. امّا در اين زناشوييها، هرگز از اهداف مقدّس خود دور نشد و مصالح جامعة عربي را از ياد نبرد بدين معني که ازدواجهاي او ماية ايجاد رابطه با قبائل عرب، و ترک جنگ و خونريزي، و نقض رسوم خرافي و سرپرستي زناني که شوهرانشان در جنگ کشته شده بودند و امثال اين مصالح ميشد که شرح يکايک اين امور در اين رسالة کوتاه نميگنجد و ما در بخش چهارم از کتاب «خيانت در گزارش تاريخ» در اين زمينه به طور گسترده سخن گفتهايم و از کساني که در غرب بسر ميبرند و بر چند همسري پيامبر ما خرده ميگيرند در شگفت هستيم مگر «کتاب مقدّس» خود را نخواندهاند که گزارش ميدهد پيامبراني چون ابراهيم و يعقوب و داود و سليمان -عليهم السّلام- هر کدام بيش از يک همسر داشتند؟ پس چرا به پيامبران مزبور اعتراض ندارند؟ امّا چنانچه بر هيچ ديني پايبند نيستند، شگفتي ما از ايشان افزونتر است! زيرا که ايندسته هر چند رسماً از يک همسر برخوردارند ولي در عمل با دهها زن ارتباط جنسي دارند و هيچ قيد و شرطي را نيز در اينکار لازم نميشمرند، آنگاه از مسلمانان که براي چند همسري، شرائطي بس دشوار را بايد تحمّل کنند عيب ميگيرند! يا بر پيامبر بزرگشان اهانت روا ميدارند. آيا اينکار، شرط انصاف است.؟! امّا زشتي کار سلمان رشدي که به همسران پاک پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- جسارت ورزيده از همه بيشتر است زيرا که اگر او يکبار تاريخ عصر نبوي را خوانده بود بخوبي درمييافت که مسلمانان در آنروزگار چه ارج و احترامي براي پيامبر خدا -صلى الله عليه وآله وسلم- و همسرانش قائل بودند بطوريکه، هر کدام از آنان را «اُمُّالمؤمنين» يعني مادر روحاني خود ميشمردند، آري چنان زنان مقدّسي را با روسپيان خيابانهاي انگليس، سنجيدن! به خوبي نشان ميدهد که چمدانهاي خالي سلمان رشدي را در انگليس از چه اخلاقي پر کردهاند.
[1]- An enormous black [2]- رزنامهها نوشتهاند: هنگامي که سلمان رشدي کتاب آيات شيطاني را براي چاپ آماده کرد، 6 بنگاه انتشاراتي که اغلب بوسيله صهيونيستها اداره ميشد از کار رشدي استقبال نمودند و سرانجام، انتشارات «پنگوئن» با پيشنهاد پرداخت 000/580 پوند به نويسنده، چاپ و نشر کتاب او را بعهده گرفت. آيا اين سرمايهگذاري کلان براي چاپ کتابي بر ضد اسلام، توطئهآميز به نظر نميرسد.؟! [3]- کتاب «شرم» اثر سلمان رشدي، ترجمه مهدي سحابي، صفحه 100. [4]- در اين افسانه، رشدي ماجراي عبدالله بن سعد بن ابي سرح را تحريف کرده و سلمان پاک را بجاي او نهاده است؛ عبدالله هم هيچگاه توان آيهسازي نداشت بلکه بقول طبري (جامع البيان ج 7 ص 273) و ديگران، نامهاي خداوند را در مقاطع آيات قرآني تغيير ميداد و مثلاً به جاي: (عزير حکيم) دو کلمه (غفور رحيم) را مينشاند و البته پيامبر اکرم -صلى الله عليه وآله وسلم- از خيانت او آگاه شد و از اينرو به مکّه گريخت و در فتح اين شهر مورد عفو رسول خدا -صلى الله عليه وآله وسلم- قرار گرفت. [5]- Salm ân Pâk et Iesprémices Sprrituelles de Ĺ Islam Iranien. [6]- اشاره به اين آيه کريمه است که: )وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ( (البقره / 23). «اگر ازآنچه بر بنده خويش (محمّد) فرو فرستاديم در شک اندريد پس سورهاي همانند آنرا بياوريد و گواهان خود را که غير خداي يگانهاند به کمک فر خوانيد، اگر راستگوييد». [7]- به سيره ابن هشام، القسم الأوْل، صفحه 219 بنگريد. [8]- به طبقات ابن سعد، الجزء الرّابع، صفحه 56 نگاه کنيد. [9]- اشاره به اين آيه کريمه است که: )وَلَوْلا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً * إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً( (الإسراء / 74 و75). «اگر نه آن بود که پايداريت داده بوديم نزديک بود که اندکي به آنان متمايل شوي. آنگاه تو را دوچندان در دنيا و دو چندان در آخرت عذاب ميکرديم و سپس براي خود هيچ ياوري در برابر ما نمييافتي».
به نقل از کتاب: حقارت سلمان رشدي، نوشته مصطفي حسيني طباطبائي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|