|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
ادبیات>شرح واژه>احذ
شماره مقاله : 6431 تعداد مشاهده : 261 تاریخ افزودن مقاله : 4/8/1389
|
احذ. [ اَ ح َذذ ] (ع ص ) سبک دست . (زوزنی ) (تاج المصادر)(منتهی الارب ). || سبک تن . || سبکدل . (مهذب الاسماء). || لاغر. نزار. || کار زشت و سخت . || اسب کم موی . اندک موی دنب و دنبال . (تاج المصادر). اندک موی . (زوزنی ). - بعیر احذ ؛ شتر سبک دُم و کوتاه دم . (منتهی الارب ). || (اصطلاح عروض ) جزوی که وتد آن افتاده باشد، مانند مستفعلن که از آن علن افتاده و مستف باقی بماند بجای آن فعلن نهند و آن را احذ گویند. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ). و فعلن چون از مستفعلن خیزد آن را احذ خوانند یعنی دنبال بریده . (المعجم فی معاییر اشعار العجم ). بحر کامل که در آن تصرف حذّ کرده باشند و آن افکندن وتد مجموع باشد از آخر رکن بحر کامل ، پس در متفاعلن ، متفا بماند. (منتهی الارب ). || شتر تیزرو که روز پنجم آب خورد. (منتهی الارب ). ج ، حُذّ.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|