|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>عاریت
شماره مقاله : 625 تعداد مشاهده : 881 تاریخ افزودن مقاله : 17/6/1388
|
عاریت یکی ازاعمال نیکوئی استکه اسلام آن را مورد تشویق و ترغیب قرار داده است خداوند میفرماید:" وتعاونوا على البر والتقوی ولا تعاونوا على الاثم والعدوان [همدیگر را در خیر و نیکی و تقوی یاریکنید و در انجام گناه و تجاوز و ستم همیاری نکنید]". انسگفت: درمدینه فزع و ترسی پیش آمد، پیامبر صلی الله علیه و سلم اسبی را از ابوطلحه به عاربت گرفتکه “مندوب، نام داشت و برآن سوار شد و چون برگشتگفت:" ما راینا من شئ وإن وجدناه لبحرا [ما چیزی ندیدیم اگرچه این اسب بسیارسبک رو بود]". فقها در تعریف آن گفتهاند: عاریت یعنی اینکه مالک منافع ملک خویش را برای غیر خود بدون اخذ عوض مباحگرداند.
چه چیزی موجب انعقاد عقد عاریه میشود؟ هر چیزیکه دلالت برآنکند موجب انعقاد آن میشود، خواه اقوال یاکردار باشد.
شرایط عاریه 1- عاریت دهنده باید اهلیت انجام اعمال خیر و تبرع را داشته باشد. 2-چیزیکه به عاریت داده میشود، باید اصل آن قابلیت آن داشته باشد که مورد استفاده قرارگیرد و اصل آن از بین نرود، و پس از استفاده باقی بماند. ٣- بهره و سود بردن و استفاده از چیزیکه بعاببتگرفته میشود، باید مباح باشد. ]
عاریه دادن چیزیکه بعاریتگرفته شده یا به اجاره دادن آن ابوحنیفه و مالک میگویند: مستعیر میتواند چیزی راکه بعاریه گرفته است بدیگری عاریه دهد، اگرچه مالک اجازه نداده باشد مشروط برآنکه آن چیز در اثر استعمال، اختلاف و تفاوت پیدا نکند. علمای حنبلی میگویند: وقتیکسی چیزی را عاریه گرفت، مستعیر میتواند خود ازآن استفادهکند یاکسیکه جانشین او است و حق به اجاره دادن و عاریه دادن آن را ندارد مگر به اذن و اجازه مالک. اگرمستعیر بدون اجازه مالک آن را بعاریه داد و نزد مستعیر دوم تلف شد مالک میتواند هرکدام را ضامن بداند و سرانجام ضمانمت بر دومی است، چون اوآن را گرفته است وضامن آن بوده و دردست او تلف شده است پس ضمانت برعهده او است مانندکسیکه چیزی را از غاصب غصب کند.
کسیکه اعاره دهنده و عاریت دهنده است میتواند از این عمل برگردد معیر یا عاریت دهنده، هر وقت بخواهد میتواند چیز به عاریت رفته را، پس بگیرد، مادام که سبب ضرر و زیان مستعیر نشود. اگر در استرداد آن ضرری برای مستعیر باشد، باید بوی مهلت بدهد تا از ضرر درامان باشد و بتواند از ضرر پرهیز کند.
واجب استکه اصل چیزی که عاریه گرفته شده است برگردانده شود بر مستعیر واجب است چیزی راکه بعاریت گرفته است و از آن استفاده مباح نموده است، آن را بصاحبش برگرداند، چون خداوند میفرماید:" إن الله یأمرکم أن تؤدوا الامانات إلى أهلها [خداوند بشما امر میکند که امانات را بصاحبش برگردانید ]". ابوهریره گرید پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" أد الامانة إلى من أئتمنک ولا تخن من خانک [امانت را بکسی برگردان که آن را بتو به امانت سپرده و شما را امین دانسته است و خیانت مکن بکسیکه نسبت بتو مرتکب خیانت شده است]". این حدیث را ابوداود و ترمذی بیرون آورده و ترمذی بصحت آن رای داده و حاکم نیزآن را حسن دانسته است. بروایت ابوداود و ترمذیکه آن را صحیح دانسته است از ابوامامه روایت کردهاندکه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" العاریة مؤداة [واجب استکه اصل عاریه اگر مانده باشد، بصاحبش برگردانده شود بعضیگفتهاند اگر تلف شود باید قیمت آن پرداخت گردد ]".
عاریهدادن چیزیکه بمعیر ضرری نمیرساند و برای مستعیر نفع دارد پیامبر صلی الله علیه و سلم نهیکرده است از اینکه انسان همسایه خود را منعکند از کوبیدن میخ چوبی در دیوارش مادام که ضرری برای دیوار نداشته باشد. یا نهادن تیر چوبی بر دیوارش، از ابوهریره روایت شدهکه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لایمنع أحدکم جاره أن یغرز خشبة فی جداره [هیچکس از شما همسایه خود را منع نکند از اینکه میخ چوبی در دیوار وی بکوبد یا تیر چوبی بر دیوارش نهد]". ابوهریره گفت: چرا شما را میبینم که از این میخ چوبی رویگردان هستید وآن را نمیپذیرید، بخدای سوگند، آن را در میان شانههای شما می کوبم و آن را یعنی تیر چوبی را بمیان شانههای شما میاندازم. بروایت مالک. علما در معنی حدیث اختلاف کردهاند که ایا اجازه دادن کوبیدن میخ و نهادن تیر چوبی بر دیوار همسایه واجب است یا سنت و مندوب و پسندیده است؟ شافعی در این باره دو قول دارد و اصحاب مالک نیز دو قول دارندکه اصح آنست برای ندب است ابوحنیفه و کوفیان نیزآن را مندوب میدانند نه واجب و قول دوم شافعی و یاران مالک وجوب است که امام احمد و ابوثور و اصحاب حدیث نیز برآن هستند و ظاهر حدیث نیز چنین است وکسانیکه آن را مندوب میدانند میگویند بظاهر حدیث نمیشود عمل کرد و توقف کردهاند و ابوهریره گفت: چرا از آن رویگردان هستید و نمیگذارید که تیر چوبی را بر دیوار شما بگذارند و الله آن را برشانههای شما میاندازم. و این میرساند که یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم از آن معنی ندب فهمیدهاند، نه معنی وجوب را و اگر آن را واجب میدانستند همگی از آن رویگردان نمیبودند و خدا داناتر است. و هر چیزیکه برای مستعیر سودمند باشد و برای معیر زیان نداشته باشد، همین حکم را دارد و منع کردن آن برای معیر حلال نیست، و اگر صاحب دیوار ممانعت کند حاکم بدان دستور میدهد. چون مالک از عمر بن خطاب روایتکرده استکه ضحاک بن قیس درسرزمینی جوی میکشید ومیخواست آن را از زمین محمد بن مسلمه عبوردهد،که محمد بن مسلمه مانع شد، ضحاکگفت: تو مرا ازآن منع میکنی و حال آنکه برای تو منفعت داردکه زمین تو در اول و آخر از آن آب میخورد و برای آن زیان هم ندارد؟ باز هم محمد آن را منعکرد. ضحاک در این باره با عمر خطاب سخنگفت: عمر خطاب محمد را خواند و بوی دستور دادکه مانع او نشود. محمد اصرارکرد بر اینکه نگذارد. عمرگفت برادرت را از چیزیکه بوی نفع میرساند و ترا زیانی ندارد منع مکن. محمد گفت نخیر نمیگذارم. عمر خطابگفت: بخدای سوگند او باید این جوی را از زمین شما بگذراند ولو اینکه از شکمت بگذرد و عمر دستور داد که ضحاک جوی خویش ازآنجا عبوردهد و ضحاک چنین کرد. و حدیثی هم از عمرو بن یحیی مازنی و از پدرش آمده استکهگفت: عبدالرحمن بن عوف جوئی داشت که درباغ و بستان پدرم بود وخواست آن را بناحیه دیگر از بستان منتقل کند و جدم که صاحب بستان بود، مانع او گشت و در این باره با عمر خطاب سخنگفت. او حکم کرد که عبدالرحمن جوی خود را تغییر مکان دهد و بسخن صاحب بستان اهمیت نداد. و اینست مذهب شافعی و احمد و ابوثور و داود و جماعتی از اهل حدیث. ولی ابوحنیفه و مالک میگویند چنین حکمی روا نیست، چون درعاریه اجباری نیست و بدان حکم نمیشود و احادیثی که گذشت رای اول را ترجیح میدهند . مستعیر نسبت به عاریه ضامن است هرگاه مستعیرعاریه را تحویلگرفت، وعاریه تلف شد، اوضامن آن است، خواه کوتاهیکرده یا نکرده باشد و اینست رای ابن عباس و عایشه و ابوهریره و شافعی و اسحاق. در حدیث سمره آمده استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" على الید ما أخذت حتى تودی [هر دستی ضامن چیزی است کهگرفته است تا اینکه آن را بصاحبش برگرداند]". علمای حنفی ومالکی میگویند مستعیر وقتی ضامن میباشد که کوتاهی و تقصیر کند چون پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرماید:" لیس على المستعیر غیر المغل ضمان، ولا المستودع غیر المغل ضمان [کسی که چیزی را عادیه بگیرد و مرتکب خیانت نشود ضمانتی بعهده ندارد وکسی که چیزی را بودیعه گرفته و مرتکب خیانت نشود ضمانتی بعهده ندارد]". دارقطنی آن را بیرون آورده است.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|