|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>أیمان
شماره مقاله : 573 تعداد مشاهده : 588 تاریخ افزودن مقاله : 13/6/1388
|
أیمان جمع یمین استكه بمعنی دست راست یعنی دست مقابل دست یسری چپ -است و پیمان را بدان جهت یمین نامیدهاند، چون هرگاه مردم پیمان میبستند، هریك از طرفین پیمان، دست راست یكدیگر را میگرفتند و بعضی گفتهاند بدینجهت پیمانها را “أیمان“ گفتهاند چون پیمانها در حفظ و نگهداشت اشیاء، بمانند دست راست و یمین هستند. لیكن “یمین” درشرع اسلامی عبارت است از تثبیت و تحقیق و تاكید چیزی به وسیله ذكر نام ”الله” یا ذكر صفتی ازصفات الله یعنی قسم خوردن بنام الله یا بصفات او -این سوگند خوردن خود عقدی استكه شخص عزم خویش را بر انجامكاری بدان تقویت میبخشد. “یمین“ و “حلف،“ و “ایلاء” و “قسم“ بیك معنی هستند.
یمین وقتی صحیح است كه بنام الله یا صفتی از صفات او باشد سوگند صحیح نیست مگر با ذكر نام الله یا صفتی از صفات او باشد، خواه صفات ذات یا صفات افعال خدا باشند. مانند: به الله قسم، به غزت الله قسم، به كبریای الله قسم به قدرت یا ارادت یا علم خدا قسم. و سوگند به مصحف یا بقرآن یا بسورهای یا به ایهای نیز داخل “یمین” است. در قرآنكریم خداوند میفرماید: "وفی السماء رزقكم وما توعدون.فورب السماء والارض إنه لحق مثل ما أنكم تنطقون [ودرآسمان است روزی شما و آنچه به شما وعده داده میشود پس قسم و سوگند به پروردگار آسمان و زمین آن مطلب حق است همانگونهكه شما سخن میگوئید]’’. " فلا أقسم برب المشارق والمغارب إنا لقادرون على أن نبدل خیرا منهم وما نحن بمسبوقین معارج ٤١-٤٠ [پس سوگند به پروردگار مشرقهای هرسال و مغربهای آن كه ما توانائیم براینكه بهتر از ایشان آوریم وكسی درقدرت از ما پیشی نمیگیرد و اگر ما بخواهیم اینرا كسی بر ما غلبه نمیكند]". از ابن عمر روایت شدهكه میگفت: سوگند پیامبر صلی الله علیه و سلم چنین بود:" لا، ومقلب القلوب [نه، سوگند به دگرگون كننده و تغییر دهنده دلها]’’. ابوسعید حذریگوید: هرگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم در دعا و نیایش مبالغه میكرد میگفت:" والذی نفس أبی القاسم بیده ... [سوگند بدانكس كه جان ابوالقاسم بدست او است... ]". بروایت ابوداود.
كلمات “ایم الله“ و "عمر الله“ و "اقسمت علیك، قسمند چون “ایم الله” بمعنی “والله” یا “و حق الله” است پس قسم و سوگند است و جمله “یمین الله” نیز نزد فقهای حنفی و مالكیهها سوگند است چون بمعنی “بخدا سوگند میخورم” است. شافعیه میگویند وقتی قسم بحساب میاید كه شخص از آن قصد و نیت سوگند كند، پس اگربقصد سوگند چنانگفت، یمین منعقد است و سوگند است در غیر آنصورت نه. از امام احمد دو روایت نقل شدهكه اصح آنست كه سوگند نیست. و “عمرالله” درنزد حنفیه و مالكیه سوگند است چون بمعنی “به حیات خدا و بقای وی قسم” میباشد شافعی و احمد و اسحاق گفتهاند قسم نیست، مگر اینكه بدان قصد و نیت سوگندكند. و “اقسمت علیك” و “اقسمت بالله” بعضی علما گفتهاند مطلقاً قسم نیست و بیشتر علماگفتهاند: وقتی قسم استكه بدان قصد سوگندكند. مالكگفته است: اگرسوگند یادكننده گفت: اقسمت بالله این سخن وی قسم و سوگند است و اگرگفت: “اقسمت“ یا “اقسمت علیك” قسم نیست مگر اینكه از آن نیت و قصد قسمكند.
سوگند خوردن مسلمانان بصورتهای معمولی قسمهای تعارفی قبلا گفتیم از قسمهای معمولی مسلمانان، چیزی لازم نمیاید مثلا اگركسی قسم خورد و گفت: “اگر چنین كاری كردم روزه یك ماه بر من باد” یا “حج بیتالله الحرام بر من باد” یاگفت: “اگر چنین كاری راكردم حلال بر من حرام باشد” یا گفت: “اگر چنینكاری راكردم تمام مایملك من صدقه و احسان باشد“. در اینگونه سوگندها و امثال آنها اگر خلاف قسم رفتار كرد، و سوگند را شكست، باید كفاره شكستن یمین بپردازد و ظاهر اقوال علما چنین است و بعضی گفتهاند چیزی نیست و چیزی بروی لازم نمیاید. وبرخیگفتهاند اگر برخلاف آنها رفتاركند، باید چیزی راكه بدان متعهد و ملتزم شده است انجام دهد.
قسم خوردن باینكه او مسلمان نیست یا قسمخوردن باینكه او ازاسلام بیزار و بری است اگر كسی سوگند خورد،كه او یهودی یا نصرانی است، اگراینكار را بكند یا از خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم بدور است اگر این كار را بكند، و بعد آن، آن كار را انجام داد، جماعتی از علما از جمله شافعی گفتهاند این قسم نیست وكفاره ندارد چون این سخنهای او بمعنی تهدید و زجر شدید است. ابوداود و نسائی بنقل از بریده و او از پدرش آمده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " من حلف فقال: إنی برئ من الاسلام فإن كان كاذبا فهو كما قال وإن كان صادقا فلن یرجع إلى الاسلام سالما [هركس قسم خورد وگفت: من از اسلام بیزار و بریء هستم. اگر دروغ گوید او همانطور استكه گفته و مجازاتش آنست كه مسلمان نیست و اگر راست گفت بسلامتی به اسلام برنمیگردد -اگر مقصودش از چنین قسمی آن باشد كه آن كار را نكند با این سوگندكافر نمیشود و باید بگوید: لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم و از خدا استغفار كند و توبه نماید و اگر مقصودش آن باشدكه آنكار را انجام دهد با این قسمش (نعوذ بالله) كافر میشود]". ثابت بن ضحاك گوید پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من حلف بغیر ملة الاسلام فهو كما قال [هركس بغیر از دین اسلام سوگند خورد با او آنگونه رفتار میشود و او برابر قسمش است]". حنفیه و احمد و اسحاق و سفیان و اوزاعی میگویند اینگونهكلمات قسم هستند و اگر قسم بدروغ واقع شود، بایدكفارت بدهد و این گفتار آنان قسم است.
قسم بغیر خدا حرام است و ممنوع هرگاه بغیر از ذكرنام الله یا یكی از صفات او قسم منعقد نشود، پس سوگند بغیر آن حرام است چون قسم بمعنی تعظیم چیزی استكه بدان قسم خورده شده است و اینگونه تعظیمها اختصاص به الله دارد -و قسم یك نوع عبادت است و خاص خدا است -پس هركس بغیر الله و صفات او قسم بخورد، مانند قسم به پیامبر صلی الله علیه و سلم یا قسم به اولیاء الله یا قسم به پدر یا مادر یا كعبه یا هر چیزی دیگركه باشد، قسم او صحیح نیست و منعقد نمیشود و اگر چنین قسمی بشكند بروی كفارهای نیست ولی چون چنین تعظیمی را برای غیر خدا قایل شده است، گناهكار میگردد: 1- از ابن عمر روایت شده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم عمر خطاب را در میان قافلهای یافت،كه او به پدرش سوگند میخورد، كه پیامبر صلی الله علیه و سلم آنان را صدا زد:" ألا إن الله عز وجل ینهاكم أن تحلفوا بآبائكم.فمن كان حالفا فلیحلف بالله أو لیصمت [هان آگاه باشید خدای بزرگ شما را نهی میكند از اینكه بپدرانتان سوگند بخورید. هركس میخواهد سوگند بخورد یا بخدای سوگند بخورد یا ساكت شود]". عمر گفت: بخدای سوگند از وقتی كه این سخن را از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم دیگر به “اباء” پدرانم سوگند نخوردم نه اینكه خود بپدر قسم بخورم و نه اینكه آن را از دیگری نقلكنم. ٢- عبدالله ابن عمر از مردی شنید،كه قسم میخورد، و میگوید:" لا، والكعبة" عبدالله گفت: من از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدمكه میگفت:" من حلف بغیر الله فقد أشرك [هركس بغیراز الله سوگند بخورد براستی مرتكب شرك بخدا شده است]". ٣- ابوهریرهگفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من حلف منكم فقال فی حلفه: باللات والعزى: فلیقل: لا إله إلا الله.ومن قال لصاحبه: تعال أقامرك فلیتصدق [هركس سوگند خورد و درسوگندش گفت به لات و عزی سوگند باگفتن: لا اله الا اللهكفاره آن را بدهد و هركس بدوست خودگفت: بیا تا با تو قماركنم دركفاره آن صدقه بدهد]". ٤-ابوداود آورده است " من حلف بالامانة فلیس منا [هركسكه به امانت -یعنی بغیر خدا هر چیزی باشد حتی امانت قسم بخورد -او برراه و طریقه ما نیست]". 5- پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لا تحلفوا بآبائكم ولا بأمهاتكم ولا بالانداد - ای الاصنام - ولا تحلفوا إلا بالله ولا تحلفوا إلا وأنتم صادقون [بپدرانتان و مادرانتان و ببتها سوگند نخورید. و سوگند نخورید مگر بنام الله و سوگند نخورید مگر در حالیكه صادق و راستگو هستید -قسم دروغ نخورید -]". ابوداود و نسائی آن را از ابوهریره روایت كرده اند.
قسم خوردن بغیر از الله بدون اینكه برای آن تعظیم قایل شود از قسم بغیر خدا بقصد تعظیم آن نهی شده است. همانگونهكه قسم بخداوند بقصد تعظیم خدا است، ولی اگركسی در قسم خوردنش بغیر از خدا، مقصودش تعظیم آن نباشد، بلكه منظورش تاكید سخن باشد، آن مكروه است نه حرام، چون مشابهت به تعظیم خدا دارد و مشعر بدان است. چون پیامبر صلی الله علیه و سلم در پاسخ آن اعرابی گفت:" أفلح وأبیه [بجان پدرش رستگار شد]". بیهقیگفت: اینگونه قسمهای عادی، برای تاكید كلام بدون قصد تعظیم، برزبان عربها جاری میشد، و نووی هم این رای را تایید كرد وگفت: این پاسخ رضایت بخش است.
سوگند خوردن خدا بمخلوقات خودش عادت عربها برآن بودكه سخن آغاز شده به قسم را مورد اهتمام قرار دهند، و بدانگوش دهند، و خاموش شوند، چون فكر میكردند كه گوینده با قسم خود میفهماند، كه مطلبیكه میخواهد بگوید، مهم است و او بدان جهت قسم میخوردكه سخن خویش را تاكید بیشتری ببخشد و با توجه بدین احساس عمومی، در میان عربها است،كه خداوند در قرآنكریم بچیزهای زیادی از مخلوقات خود قسم میخورد. مانند:" والقرآن المجید" و "الشمس وضحاها" و "اللیل إذا یغشى والنهار إذا تجلى" و امثال اینگونه قسمها. و این دلیل برآنستكه این چیزهایی كه بدانها سوگند یاد شده است، مطلبی كه بدنبال آنها میاید، دارای حكمت و فلسفههای فراوانی میباشند. از جمله توجه بدین اشیاء و مخلوقات، برای پند و عبرت و دقت و تامل درآنها، تا راه صواب را درآنها بیابند. خداوند بقرآنكریم سوگند خورده است، تا بما بفهماندكه قرآنكلام خدا است و تمام وسایل سعادت، درآن میباشد وبفرشتگان سوگند خورده است، تا بیانكندكه آنها بندگان و آفریدگان خاضع و مطیع خدایند، و خدایانی نیستند كه قابل پرستش باشند. و به خورشید و ماه و ستارگان سوگند خورده است، چون دارای فوائد و منافع بیشماری هستند، و تغییر حالت آنها از حالی بحالی دیگر، دلالت بر حدوث و مخلوق بودن آنها دارد، و بنابر این خالق و صانع و آفریدگاری دارند،كه حكیم و درستكار است و غفلت از شكر وی جایز نیست و توجه بوی لازم است. وبه باد و”طور” و قلم و آسمان و برجهایش سوگند خورده است. چون همه آنها از ایات خداوند میباشند و دقت و تفكر در آنها واجب میباشد. و اما چیزهائیكه قسم به آنها یاد شده و بخاطر آنها سوگند خورده است، مهمترین آنها وحدانیت خداوند است و رسالت و نبوت پیامبر صلی الله علیه و سلم و رستاخیز اجساد مردگان بار دیگر و روز قیامت میباشند، چون همه اینها اساس و زیر بنای دین اسلام میباشند، كه بایستی در اعماق جان مومنان ریشه بدوانند، و قسم خوردن به مخلوقات از جمله چیزهائی استكه بخداوند اختصاص دارد و غیر خداوند حق ندارند، بمخلوقات خدا سوگند بخورند. و ما انسانها صحیح نیست كه جز به الله و صفتی از صفات او قسم بخوریم.
شرط یمین و قسم و ركن آن از جمله شرایط قسم آنستكه قسم خورنده باید حداقل بالغ مسلمان مختار باشد و چیزیكه برآن قسم میخورد،امكان انجام دادن آن را داشته باشد و اگر از روی اكراه واجبار، قسم بخورد، منعقد نمیشود و ركن آن، الفاظ مستعمل درآن و تلفظ بدانها است.
حكم قسم خوردن حكم یمین آنستكه قسم یادكننده چیزی را كه برآن قسم خورده است، انجام دهد تا صادق و نیكوكار باشد، یا از انجام آن خودداری كند، تا شكننده قسم و گناهكار محسوب نشود تاگناهكار نشود وكفاره آن واجبگردد.
اقسام قسمها و سوگندها قسمها به سه دسته تقسیم میشوند: 1-قسم لغو ٢-قسم منعقده یا جدی ٣-قسم غموس یا قسم دروغین بمنظور پایمالكردن حقی.
سوگند لغو و حكم آن یمین لغو: سوگندی است، بدون قصد سوگند خوردن، مانند سوگندهای تعارفی: بخدای باید بخوری یا بنوشی یا بیائی وامثال اینگونه تعارفاتكه شخصی قصد قسم خوردن ندارد، بلكه از سخنان ساقطه و بیهوده میباشند. از حضرت عایشه روایت است كه این ایه:" لا یؤاخذكم الله باللغو فی ایمانكم [خداوند شما را با قسمهای لغو و غیرجدی و بدون قصد مواخذه نمیكند]’’. درباره قول مردی نازل شد كه گفت:" لا والله.وبلى والله.وكلا والله . بروایت بخاری و مسلم و دیگران. مالك و علمای حنفی و لیث و اوزاعی گفتهاند: “یمین لغو آنستكه شخص بر چیزی قسم بخورد كه گمان كند، راست است، سپس ظاهر میشودكه خلاف آن است، پس خطاء از آب درمیاید”. از احمد دو روایت مانند هر دو مذهب روایت شدهاند. حكم چنین قسمی آنست كه كفاره و مواخذه ندارد.
یمین منعقده و سوگند جدی و حكم آن این نوع یمین و قسم، سوگندی استكه قسم یادكننده، بقصد و به جد، بدان اقدام میكند و برآن مصمم است، پس سوگند عمدی و مقصود و جدی است و یك سخن لغو و بیهوده و بدون قصد نیست،كه بر زبان جاری شود، و جنبه تعارف و عادت داشته باشد بلكه كاملا جدی است. برخیگفتهاند یمین منعقده وجدی آنستكه شخص بركاری قسم بخورد كه در اینده، آن را انجام دهد یا انجام ندهد. حكم چنین قسمی آنستكه اگر آن را بشكنند و بمقتضای آن عمل نكنند، واجب استكهكفاره و تاوان آن را بدهند. خداوند میفرماید:" لا یؤاخذكم الله باللغو فی ایمانكم ولكن یؤاخذكم بما كسبت قلوبكم والله غفور حلیم بقره ٢٢٥ [خداوند شما را با قسمهای لغو و بدون قصد، مواخذه نمیكند ولی درقسمهائیكه قلبتان قصد آن را میكند و برآن تصمیم دارید، شما را مواخذه میكند و خداوند آمرزنده و درستكار است]". و باز هم میفرماید: "لا یؤاخذكم الله باللغو فی ایمانكم ولكن یؤاخذكم بما عقدتم الایمان، فكفارته إطعام عشرة مساكین من أوسط ما تطعمون أهلیكم أو كسوتهم أو تحریر رقبة، فمن لم یجد فصیام ثلاثة ایام ذلك كفارة ایمانكم إذا حلفتم واحفظوا ایمانكم كذلك یبین الله لكم ایاته لعلكم تشكرون مائده ٨٩ [خداوند شما را به قسمهای لغو و غیرعمدی مواخذه نمیكند ولی شما را برشكستن قسمهای منعقده و جدی و مصممانه مواخذه میكند.كفاره و تاوان كسیكه چنین قسمی را بشكند و بمقتضای آن عمل نكند، آنستكه ده نفر مستمند را اطعام دهد از غذای متوسطیكه خودشان میخورند یا بده نفر لباس بپوشاند یا بندهای را آزادكند و اگر آنها را نداشت و نیافت سه روز روزه بگیرد اینستكفاره و تاوان سوگندهایتان اگر بمقتضای آنها عمل نكردید. هرگاه قسم خوردید، سوگندهای خویش را حفظكنید یعنی بمقتضای آنها عملكنید، این چنین خداوند ایات و احكام خود را برای شما بیان میكند باشدكه شكرگزار باشید ]".
یمین غموس وحكم آن یمین غموس كه آن را “صابره” نیز گویند، عبارت است از سوگند دروغی كه بمنظور پایمال كردن حقوق دیگران ادا میشود، یا سوگندی استكه بقصد فسق و فجور و خیانت خورده میشود. اینگونه قسمها از جمله گناهان كبیره میباشند، و كفاره و تاوان ندارند[1] چونگناه این گونه قسمها بزرگتر و بیشتر از آن است، كه كفاره و تاوان داشته باشد و بدینجهت غموسه= فرو برنده، نامیده شدهاند، چون كسی راكه چنین قسمهائی بخورد، او را در جهنم فرو میبرند و موجب شكنجه آتش دوزخ میشوند و از چنین قسمی توبه واجب است و اگر بر اثر اینگونه قسمها حقوقی ضایع شده باشد رد حقوق بصاحبان آن نیز واجب است.خداوند می فرماید: " ولا تتخذوا ایمانكم دخلا بینكم.فتزل قدم بعد ثبوتها وتذوقوا السوء بما صددتم عن سبیل الله ولكم عذاب عظیم نحل ٩٤ [و سوگندهای خود را وسیله تقلب و خیانت و نفاق در میان خود قرار ندهید، مبادا گامهای ثابت بر اثر ایمان شما، متزلزل گردد و بخاطر بازداشتن مردم از راه خدا آثار سوء آن را بچشید و برای شما عذاب عظیم خواهد بود ]". 1- احمد و ابوالشیخ از ابوهریره روایت كردهاند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " خمس لیس لهن كفارة: الشرك بالله، وقتل النفس بغیر حق، وبهت مؤمن، ویمین صابرة یقطع بها مالا بغیر حق [پنج چیزكفاره ندارد یعنیگناه آنها آنقدر بزرگ استكه هیچ چیزآنها را جبران نمیكند: شریك برای خدا قرار دادن وكشتنكسی بناحق و بهتان زدن به مومن و قسم بدروغكه بوسیله آن مالی را بناحق برای خودكسبكنند یا ازدیگری قطع كنند ]". ٢- بخاری از عبدالله بن عمرو روایتكرده كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" الكبائر: الاشراك بالله، وعقوق الوالدین، وقتل النفس، والیمین الغموس [گناهان كبیره عبارتند از: شریك برای خدا قرار دادن و نافرمانی والدین و كشتنكسی بناحق و سوگندن بدروغ برای پایمال كردن حقوق دیگران ]". ابوداود بنقل از عمران بن حصین بنقل از پیامبر صلی الله علیه و سلم : " من حلف على یمین مصبورة كاذبا فلیتبوأ بوجهه مقعده من [هركس سوگند بدروغ یاد كند تا حقوقی را پایمالكند، خودش جایگاه خویش را در دوزخ آمادهكند]".
مبنای قسمها و سوگندها بر عرف و نیت استوار است كار سوگندها برعرف و عادات رایجه مردم است نه بر معانی لغوی و نه بر اصطلاحات شرعی، پس اگركسی سوگند خورد كه گوشت نخورد و ماهی خورد، قسمش شكسته نشده است و خلاف مقتضای سوگند خود رفتارنكرده است اگرچه خداوند ماهی را نیزگوشت نام نهاده است، مگر اینكه شخص مرادش ازگوشت، ماهی نیز بوده باشد، یا اینكه در عرف قوم او معمولا گوشت را بر ماهی نیز اطلاق كنند. اگركسی برچیزی قسم خورد و توریه كرد و در نیت و قصد خود، چیزی دیگر اراده كرده باشد، نیت و قصد او معتبر است، نه الفاظش. مگر اینكه دیگری او را بر چیزی سوگند دهدكه دراین صورت نیت او معتبرنیست، بلكه نیت و قصد قسم دهنده معتبر است، اگر چنین نباشد سوگند در دادگاه و داوری سودی نخواهد داشت. نوویگفته است: در همه احوال در سوگند نیتكسیكه سوگند میخورد معتبراست، مگر وقتی كه قاضیكسی را سوگند دهد یا نایب او دردعویكه بر وی وارد شده است، دراین صورت نیت قاضی و نایب او معتبراست و دراین صورت توریه صحیح نیست و در احوال دیگر توریه صحیح است وگناهكار نمیشود و قسمش شكسته نمیشود. اگر چه برای امر باطلی و حرام باشد. دلیل بر اینكه در سوگند خوردن نیتكسیكه قسم میخورد معتبر است، مگر اینكه دیگری او را قسم دهد روایتی است از ابوداود و ابن ماجه بنقل از سوید بن حنظله كه گفت: ما بقصددیدار پیامبر صلی الله علیه و سلم بیرون رفتیم و وائل بن حجر با ما بود و یكی ازدشمنانش اورا گرفت و مردم پرهیز داشتند از اینكه قسم بخورند و من قسم خوردم كه او برادر من است و وائل نیست، لذا او را رها كرد، سپس بخدمت پیامبر صلی الله علیه و سلم رفتیم و بوی خبر دادم كه همراهان پرهیز داشتند از اینكه قسم بخورند و من قسم خوردم كه او برادر من است. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: تو راستی را گفتی: " المسلم أخو المسلم [مسلمان برادر مسلمان است]". و دلیل بر اینكه هرگاه كسی را قسم بدهند نیت قسم دهنده معتبر است، روایتی است كه مسلم و ابوداود و ترمذی از ابوهریره روایت كردهاند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" الیمین على نیة المستحلف [در سوگند دادن نیت قسم دهنده معتبر است]". و در روایتی دیگر آمده است:" یمینك على ما یصدقك علیه صاحبك [سوگند خوردن تو بر چیزی معتبراستكه صاحب و رفیق تو تو را بر آن تصدیق كند]’’. و مراد از صاحبكسی استكه طرف دعوی است و او را قسم میدهد.
در حال نسیان و خطاء سوگند شكسته نمیشود اگركسی قسم خورد كه كاری را نكند، سپس از روی فراموشی آن كار را انجام داد یا بخطا مرتكب آن شد، قسم او باطل نمیشود و گناهكارنمیشود، چون پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود:" إن الله تجاوز لی عن أمتی: الخطأ والنسیان وما استكرهوا علیه [خداوند فراموشی و خطاء و كاریكه بر آن مجبور شدهاند، از امت من درگذشته است]".. و خداوند میفرماید: " ولیس علیكم جناح فیما أخطأتم به [دركاریكه به خطاء مرتكب میشوید برشمّا گناهی نیست ]".
قسم كسیكه به اكراه سوگند خورد، لازم الاجرا نیست اگركسی باجبار وادار به سوگند خوردن بر چیزی شود، لازم نیست كه بدان وفا كند و اگر بمقتضای آن عمل نكرد گناهكار نمیشود[2] بعلت همان حدیثی كه در مبحث نسیان گذشت. بعلاوه كسی كه باكراه و اجبار وادار بكاری شود. از او اراده سلب شده است و سلب اراده موجب سقوط تكلیف است. لذا پیشوایان بزرگ سهگانه فقهی میگویندكه یمین و سوگند كسیكه مجبور شود، اصلا منغقد نمیشود بخلاف ابوحنیفه كه میگوید منعقد میشود.
استثناء در سوگند خوردن كسیكه در قسم خود بگوید: ان شاء الله او استثناء كرده و گناهكار نمیشود یعنی با ترك عمل بمقتضای سوگند كفاره نمیدهد. ابن عمر گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: “ اگر سوگندی یاد كرد و گفت: ان شاء الله بر او گناهی و نقض سوگند نیست”. احمد و دیگران این روایت را نقلكردهاند و ابن حبان بصحت آن رای داده است.
تكرار سوگند اگركسی بریك چیزیا چند چیزسوگند را تكراركرد، سپس بمقتضای آن عمل نكرد و قسم را نقضكرد، ابوحنیفه و مالك و روایتی از احمد میگویند: برای هر قسمی باید یككفاره جداگانه بدهد و علمای حنابله گفتهاند اگركسی چند قسم خورده باشد و سبب آنها یكی باشد و این تكرار قبل از دادن كفاره یكی از آنها باشند، یككفاره برای همه آنها كافی است چون همه از یك جنس هستند ولی اگر سبب سوگند یكی نباشد مانند سوگند بخدا و ظهار، درآن صورت چون موجب كفاره از یك جنس نیستند باید كفاره هركدام جداگانه داده شود. و در هم تداخل ندارند.
كفاره و تاوان سوگند كلمه كفاره صیغه مبالغه كفر است بمعنی ستر و پرده پوشی و در اینجا مقصود از كفاره اعمالی استكه بعضی ازگناهان را میپوشاند و جبران میكند و اثر مواخذه بدانگناهان را دردنیا و آخرت از بین میبرد.كفاره سوگند جدی و منعقده، وقتیكه سوگند خورنده بمقتضای آن عمل نكند، بشرح زیر است: 1-اطعام دادن ٢- لباس پوشانیدن ٣-آزادی بردهای بنا باختیار شخص و اگر هیچ یكی از آن سه را نتوانست باید سه روز روزه بگیرد. این سه چیز كه شمرده شد، بترتیب تصاعدی است از نظر فضیلت یعنی پایینترین آنها اطعام و متوسط لباس و عالیترین آزادی بنده است. خداوند میفرماید: " فكفارته إطعام عشرة مساكین من أوسط ما تطعمون أهلیكم أو كسوتهم أو تحریر رقبة فمن لم یجد فصیام ثلاثة ایام ذلك كفارة ایمانكم إذا حلفتم واحفظوا ایمانكم، كذلك یبین الله لكم ایاته لعلكم تشكرون مائده ٨٩ [... كفاره اینگونه سوگندها عبارت است از خوراك دادن به ده نفر مستمند از غذای معمولی و متوسطی كه به خانواده خود میدهید یا جامه دادن به ده نفر ازمستمندان و یا آزاد كردن بردهای، اما اگر كسی هیچ یك از این سه كار نتوانست سه روز روزه بگیرد. این كفاره سوگندهایی استكه می خورید، سوگندهای خود را حفظ كنید. خداوند این چنین ایات خود را برای شما بیان میكند تا شكر او را بجای آورید]".
فلسفهكفاره عدم عمل بمقتضای سوگند -حنث -خلف وعده و عدم وفای بوعده است پس كفاره و تاوان برای جبران آن لازم و واجب است.
اطعام هیچ نص شرعی مقدار طعام و نوع آن را بیان نكرده است و دراینگونه موارد میزان و نوع آن را عرف و عادت تعیین میكند، پس طعامیكه شخص میدهد از نوعی و باندازهای است،كه معمولا به اهل خانواده خود، میدهد كه نه از عالیترین طعام هنگام جشن و مناسبتها است و نه از پایینترین طعامی استكهگاهی خود میخورد. پس اگركسی معمولا طعام غالب خانوادهاش گوشت و سبزی و نانگندم است، پایینتر از آن جایزنیست، بلكه باید مثل آن یا بهتر از آن باشد. چون مثل حد وسط است و اگر عالیتر باشد مثل و بالاتر از آن دارد و اشكالی نیست. طبیعی است كه این اطعام با اشخاص و مناطق و كشورها، فرق میكند و بستگی به عرف هركس و هر محلی است. اما مالكگفته است در مدینه یك “مد” كافی است ولی در شهرهای دیگر زندگی غیر از زندگی ما را دارند، باید از حد وسط غذا و طعام، برابر زندگی خویش اطعام كنند. چون در ایه میگوید:" من أوسط ما تطعمون أهلیكم" . و مذهب داود و یارانش چنین است . فقیهان شرط كردهاند كه این افراد مستمند، باید مسلمان باشند ولی ابوحنیفه فقیران اهل ذمه را نیز جایز میداند. ابوحنیفه میگوید اگر مستمندی را ده روز اطعام كردكافی است و دیگران گفتهاندكافی نیست بلكه این ده روزه یك نفر محسوب میشود. كفاره اطعام بركسی واجب است كه استطاعت و توان مالی داشته و این مقدار طعام از نفقه خود و افراد تحت تكفلش زیادی باشد. بعضی از علما حد استطاعت را پنجاه درهمگفتهاند آنگونه كه قتاده گفته و یا بقول نخعی بیست درهم.
لباس آنچهكه لباس نامیده میشود و حداقل آن لباس جامه معمولی یك مرد فقیر است،كهكفایت میكند، چون لباس در ایه به حد متوسط مقید نشده است. پس یك پیراهن بلند و بیجامه شلوار كافی است، همانگونه كه عبا یا بیجامه شلوار و رداء كافی است. كلاه یا عمامه یا كفش یا مندیل یا حوله كفایت نمیكند، حسن بصری و ابن سیرینگفتهاند: آنچهكه واجب است دو جامه زیر و بالاپوش است. سعید بن المسیبگفته عمامهای كه بر سرپیچد و عبائی كه بر خود پوشد،كافی است. عطاء و طاوس و نخعی گفتهاند، یك جامهای كه كاملا او را بپوشاند مانند ملافه یا رداء كافی است، ابن عباسگفته برای هر مسكین عبائی یا ردائی كافی است . امام مالك و احمد گفتهاند باید بهر مستمندی از زن و مرد جامهای بدهد كه شرعاً و بر حسب حال خود بتوانند درآن نماز بخوانند.
آزادی بنده بنا بر رای ابوحنیفه و ابوثور و ابنالمنذر آزادی یك برده از بند عبودیت بطور مطلقكافی است حتی اگركافر هم باشد، چون درایه بصورت مطلق آمده است. لیكن جمهور علماگویند برده آزاد شده باید مومن باشد، چون مطلق در این ایه بر مقید دركفاره قتل خطاء و ظهار قیاس و حمل می شود كه آنجا:" تحریر رقبة مؤمنة " آمده است. . روزه بهنگام عدم استطاعت هركس نتوانست یكی از آن سه چیزقبلی را انجام دهد، بروی واجب استكه سه روز روزه بگیرد. اگربنا بیك عذر شرعی مانند بیماری و غیره، نتوانست سه روز روزه بگیرد، باید نیت و قصد كند كه بهنگام استطاعت آن سه روزه را بگیرد و اگر نتوانست عفو خداوند شاملش میشود. چون عفو خدا وسیع است، تتابع و پشت سرهم بودن درآن سه روزه شرط نیست بلكه پی درپی یا متفرقه جایز است، اینكه حنفیه و حنابله تتابع را شرط دانستهاند، صحیح نیست. چون كلمه “متتابعات”كه در بعضی قراتها آمده است شاذ و غیر معروف است و بدان استدلال درست نیست، چون قرائت شاذه، قرآن نیست و حدیث صحیح نیز در تفسیرایه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت نشده است.
پرداخت قیمت كفاره پیشوایان سهگانه بغیر از ابوحنیفه دادن و پرداخت قیمتكفاره را ازقبیل اطعام یا لباس راكافی نمیدانند ولی ابوحنیفه جایز میدانند.
پرداختكفاره پیش از نقض قسم یا بعد از آن باتفاق همه فقها، وقتیكفاره قسم واجب میشود،كه بمقتضای آن عمل نكند و باصطلاح فقها “حنث” پیش اید و اینكه ایا شخص میتواند قبل از اینكه “حنث” پیش اید،كفاره آن را پرداختكند، آنوقت خلف وعده كند و برخلاف مقتضای قسم خود رفتاركند؟ جمهورفقها براین هستندكه این عمل جایزاست و همین طور بعد از آن نیز جایز است و بروایت مسلم و ابوداود و ترمذی در حدیث آمده است " من حلف على یمین فرأى غیرها خیرا منها فلیكفر عن یمینه ولیفعل [هركس بر چیزی سوگند خورد، سپس تشخیص داد،كه عدم وفای بدان برایش بهتر است،كفاره سوگندش را بپردازد و آنچه برایش بهتر است انجام دهد]". در این حدیث اشاره شده استكهكفاره دادن پیش از عدم وفا به سوگند جایز است. هرگاه پیش از شكستن قسم و عدم وفای بدان،كفاره را پرداخت، آنگاه بر خلاف مقتضای قسم رفتار كرد شروع درگناه نیست، چون با پرداخت كفاره پیش از آن بمانند یك عمل مباح درآمده است و باز بموجب روایت دیگری از مسلم تاخیر كفاره نیز جایز است:" من حلف على یمین فرأى غیرها خیرا منها فلیأتها، ولیكفر عن یمینه [هركس بر چیزی سوگند خورد و تشخیص دادكه عدم وفای بدان و برخلاف آن عملكردن، برایش بهتر است، آن كار را كه برایش بهتراست انجام دهد، سپسكفاره یمین خود را بپردازد]". وگفتهاند: چنینكسی با عملش مرتكب معصیت شده و احتمال دارد كه پیش ازكفاره بمیرد، شاید با توجه بدین فلسفه و حكمت بوده است كه پیامبر صلی الله علیه و سلم بپرداخت كفاره پیش از ارتكاب معصیت ارشاد فرموده است -چون اگر قبلاكفاره را بدهد اصلا معصیتی را مرتكب نشده است -ابوحنیفه میگوید كفاره حتما باید بعد از ارتكاب معصیت شكستن قسم باشد. چون آنوقت موجب آن تحقق پیدا میكند. و برای ابوحنیفه معنی این فقره از حدیث: "... فلیكفر عن یمینه، ولیفعل الذی هو خیر آنستكه قصد پرداخت كفاره كند و آنگاه چیزیكه برایش خوب است، انجام دهد. مانند این ایه:" فإذا قرأت القرآن فاستعذبالله [هرگاه قرآن خواندی بخداوند پناه ببر = اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگو]". یعنی هرگاه اراده خواندن قرآن كردی... ولی قول اول ارجح است.
عدم وفا بسوگند بجهت مصلحت جایز است اصل آنستكسیكه سوگند میخورد، بمقتضای آن عملكند، ولی اگر مصلحت بهتری را درعدم وفا بدان میدید، می تواند از آن عدولكند و بخلاف آن عمل كند وكفاره پرداخت نماید. خداوند گوید:" ولا تجعلوا الله عرضة لایمانكم أن تبروا وتتقوا وتصلحوا بین الناس و الله سمیع علیم [نام خدا را در معرض قسمهایتان قرار مدهید كه بوسیله قسمها از نكوكاری و پرهیزگاری و اصلاح میان مردم دست بكشید - (یعنی نام خدا باید وسیله تشویق بركارهای خیر باشد و قسم بنام خدا برای پایداری بر نكوكاری و تقوی و تعظیم ذات خدا است، نه اینكه قسم برای خودداری از نكوكاری باشد، هرگاه قسمی یادكردیدكه در آن قسم امتناع از خوبی باشد، آنچه بهتر است، انجام دهید و قسم خود راكفاره دهید، برای مثال اگرقسم یادكردید به ارحام خود خوبی نكنید، خوبی به ارحام خود بكنید وكفاره قسم را بدهید) و خدا شنوا است میداند قسم را برای چه یاد میكنید، دانا است به قسم و قصدتان به آن[3]]’’. این ایه بگونه دیگر نیز تفسیر شده است[4] یعنی نام خدا را در معرض سوگندهای خود قرار ندهید و برای اینكه نیكی كنید و تقوی پیشه سازید و در میان مردم اصلاحكنید سوگند یاد ننمائید. مقصود نهی از گستاخی و جسارت در بسیار سوگند خوردن بنام الله است، تا عظمت نام الله پیش او پایین نیاید. یعنی خداوندگشودن و بهم زدن قسم را با دادن كفاره مشروع كرده است. یعنی اجازه داده استكه برای مصلحت به قسم خود وفا نكنید وكفاره آن را بدهید. احمد و بخاری و مسلم روایتكردهاند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " إذا حلفت على یمین فرایت غیرها خیرا منها فأت الذی هو خیر، وكفر عن یمینك [هرگاه برچیزی قسم یادكردی و تشخیص دادیكه خلاف آن بهتر است، آنچیزی را كه بهتر است انجام بده وكفاره قسمت را بپرداز]’’. اقسام سوگندها باعتبار چیزیكه بر آن قسم یاد میشود بنابراین میتوان باعتبار چیزیكه قسم بر آن یاد میشود، قسم را باقسام زیر تقسیم كرد: 1-بر چیزی قسم یادكند كه انجام فعل واجب یا ترك كار حرام باشد یعنی قسم یاد كند كه واجب را انجام دهد و از حرام پرهیزكند، در اینگونه موارد عدم وفا به سوگند و شكستن آن، حرام است، چون در اینگونه موارد قسم برای تاكید انجام تكلیف الهی و عبادت است. ٢-بر چیزی قسم یاد كند كه منجر به ترك واجب و فعل حرام شود، در اینگونه موارد عدم وفا بسوگند و شكستن آن واجب است، چون بر ارتكاب معصیت سوگند یادكرده است وكفاره نیز بر وی واجب میگردد. ٣-برچیزی قسم یاد كند كه فعل و ترك آن مباح باشد، دراینگونه موارد عدم وفا به سوگند مكروه است و وفا بسوگند پسندیده و مندوب است. ٤-بر ترك مندوب و سنت و فعل مكروه سوگند یادكند در اینگونه موارد عدم وفا بسوگند مندوب و نیكو است و قصد اصرار در ادامه سوگند و وفای بدان مكروه است وكفاره واجب است. ٥-برفعل مندوب و ترك مكروه قسم یادكند. این اطاعت خدا است وفای بدان نیكو و مندوب و عدم وفا بدان مكروه و ناپسند است.
[1] -امام شافعی وروایتی از امام احمد آن را می گویند. [2] -گناهکار شدن در قسم آنست: اگر بر ترک چیزی سوگند خورده باشد، مرتکب آن شود و اگر بر فعل چیزی قسم خورده باشد، آن را ترککند. خلاصه بمقتضای سوگند عمل نکند خواه فعل یا ترک باشد. [3] -صفوه العرفان ص61. مترجم. [4] -تفسیر قاسمی ج 3/235-236.مترجم.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|