|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>جزیه
شماره مقاله : 560 تعداد مشاهده : 482 تاریخ افزودن مقاله : 13/6/1388
|
جزیه و تعریف آن كلمه جزیه از جزاء گرفته شده است كه عبارت است از مالی و مالیات سرانه سالانهای كه بر اهل كتاب گذاشته میشود، كه در ذمه و عهد و پیمان مسلمانان داخل میشوند.
دلیل شرعی جزیه گرفتن دلیل شرعی آن: خداوند میفرماید:" قاتلوا الذین ..." ایه ٢٩ سوره توبه كه در همین فصل گذشت بخاری و ترمذی از عبدالرحمن بن عوف روایت كردهاند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم از مجوسیان “هجر“ جزیهگرفت. و ترمذی روایتكرده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم ازمجوسیان بحرین جزیهگرفت و عمرخطاب از ایرانیان جزیه گرفت و عثمان عفان از ایرانیان یا بربرها جزیهگرفت.
فلسفه مشروعیت جزیهگرفتن اسلام در برابر فرض زكات بر مسلمانان، بر اهل ذمه جزیه واجبكرده است تا هر دوگروه با هم مساوی باشند، چون هر دوی مسلمانان و اهل ذمه، در زیر سایه یك پرچم واحد هستند و از همه حقوق و مزایای یك دولت بیك نسبت استفاده میكنند و برخوردار میباشند و چون مسلمانان در سرزمین اسلامی از اهل ذمه حمایت میكنند و آزادی آنها را تامین مینمایند، پس اهل ذمه در برابرآن دفاع و حمایت از آنان، باید به مسلمانان جزیه بپردازند و خداوند این وظیفه را بر آنان واجبكرده است و تا زمانیكه اهل ذمه این وظیفه را انجام دهند، حمایت و محافظت و دفع اذیت، از آنان بر مسلمانان واجب میباشد.
جزیه از چه كسانی گرفته میشود جزیه از همه ملتهای مغلوبهای كه با آنها عقد ذمه و پیمان حمایت بسته شود گرفته خواهد شد، خواه اهلكتاب یا مجوسی یا غیرآنها باشند و خواه عرب یا عجم باشند[1]. با نص صریح قرآنكریم گرفتن جزیه از اهل كتاب به اثبات رسیده و از راه سنت صحیح ثابت شدهكه از مجوسیان نیز جزیهگرفته میشود و غیر آنها بدانها ملحق میباشند. ابن القیمگفت: مجوسیان اهل شرك هستند وكتابی ندارند و گرفتن جزیه ازآنها دلیل است بر اینكه از همه مشركین جزیه پذیرفته میشود و پیامبر صلی الله علیه و سلم بدینجهت جزیه را از مشركین عرب نگرفت چون همه بتپرستان عرب پیش از نزول ایه جزیه، اسلام آوردند زیرا این ایه بعد از جنگ تبوك نازل شد و در آنوقت پیامبر صلی الله علیه و سلم از جنگ با عربهای بتپرست، فارغ شده بود. و همه اعراب سرزمین عربستان، اسلام را پذیرفته بودند. و قبل از آن از یهودیان كه با پیامبر صلی الله علیه و سلم جنگیدند، نیز جزیه نگرفت، چون هنوز این ایه نازل نشده بود و چون بعد از جنگ تبوك این ایه نازل شد، از عربهای نصرانی جزیه پذیرفت و همچنین از مجوسیان. و اگر بتپرستی مانده بود در جزیرهالعرب، از آنان نیز میپذیرفت، همانگونه كه از صلیب پرستان و دیگر بتپرستان و آتش پرستان پذیرفت. وكفر برخی باكفر برخی دیگر هیچ فرقی ندارد، بعلاوه كفر بتپرستان عرب شدیدتر ازكفر مجوسیان نبود، چه فرقی هست بین بتپرستان و آتشپرستان، بلكهكفر مجوسیان شدیدتر بود چون بتپرستان عرب ربوبیت و پروردگاری و خالقیت الله را قبول داشتند و بغیر از الله هیچ خالق دیگری قائل نبودند و بتها را بدانجهت میپرستیدندكه آنان را به الله نزدیك سازند و برای عالم دو صانع و دو خالق قائل نبودند،كه یكی خالق خیر و دیگری خالق شر باشد، آنگونه كه مجوسیان میگویند و بتپرستان نكاح مادر و دختر و خواهر را حلال نمیدانستند و بر بقایای دین ابراهیم خلیل علیه السلام بودند و اما مجوسیان اصلا اهل كتاب نبودند و دین هیچ پیغمبری از پیامبران پیشین را قبول نداشتند، نه در عقائدشان و نه در شرایعشان. و داستانی كه میگوید مجوسیان، اهل كتاب بودند، ولی چون پادشاهشان با دختر خویش جمع شد و ازدواج كرد، این كتاب و شریعت نسخ گردید و برداشته شد این سخن بهیچ وجه صحت ندارد و اگر این داستان نیز صحیح میبود، دیگر اهلكتاب نبودند، چونكتابشان و شریعتشان برداشته شده و باطل گردیده بود پس بر چیزی نمانده بودند. در حالیكه معلوم استكه عربها بر دین ابراهیم بودند و ابراهیم علیه السلام صحف و شریعت داشت و تغییری كه عربهای بتپرست در شریعت و دین ابراهیم علیه السلام پدید آورده بودند، بزرگتر از تغییر و دیگر گونی مجوسیان در دینشان نبود، اگر بپذیریم كه كتاب داشتند. چون سراغ نداریم كه مجوسیان بدین هیچ پیغمبری تمسككرده باشند، درحالیكه عربها چنین نبودند پس چگونه حال مجوسیانكه زشتترین دین داشتند، بهتر از مشركین عرب بود، همانگونه كه میبینید این قول صحیحترین دلیل است. پایان سخن ابن القیم.
شرایط اخذ جزیه برایگرفتن جزیه، حریت و عدل و رحمت، شرط است پس باید ازكسانی گرفته شودكه دارای این شرایط باشند: 1-نرینه و مذكر بودن ، ٢-اهل تكلیف ، ٣-حریت، چون خداوند میفرماید:"و قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله..." توبه ٢٩ كه در این فصل بیان و تفسیر شد. یعنی ازكسانی كه از روی قدرت و دارائی قادر بپرداخت جزیه باشند، جزیه بگیرید، پس جزیه بر زن و كودك و برده و بنده و دیوانه واجب نیست، همانگونه كه ازمسكینی كه مستحق صدقه است، نیزگرفته نمیشود و همچنین ازكسیكه قدرتكاركردن ندارد وكسی كه كور است یا زمینگیر و ازكار افتاده است و امثال آن از بیماران و ناتوانان. و بر راهبان دیرها نیز واجب نیست، مگر اینكه جزو اغنیاء و ثروتمندان باشند. مالك رضی الله عنه گوید: “سنت بدین حكمكرده استكه جزیه بر زنان اهلكتاب و كودكانشان نیست و جزیه تنها از مردانیگرفته میشودكه به حد بلوغ رسیده باشند". اسلم روایتكرده استكه عمر خطاب به امیران سپاه خویش نوشت: “از زنان و كودكان جزیه مگیرید و تنها از مردانی جزیه بگیرید كه برریششان تیغ زده شده باشد یعنی مردان بالغیكه ریش درآوردهاند”. بدیهی استكه مجنون حكم كودك دارد.
اندازه جزیه و مقدار آن صاحبان سنن از معاذ بن جبل روایتكردهاندكه پیامبر صلی الله علیه و سلم چون او را به یمن روانهكرد به وی دستوردادكه از هرمرد بالغیكه محتلم شده باشد یك دینار جزیه بگیرد یا معادل آن لباس اهل یمن. سپس عمر خطاب مقدار آن را افزایش داد كه از صاحبان طلا برای هر نفر چهار دینار و از صاحبان نقره و سیم چهل درهم برای هر سال مقرر فرمود. و این امر از این ناشی میشودكه پیامبر صلی الله علیه و سلم از فقر و تنگ دستی مردم یمن خبر داشت و عمر خطاب از ثروتمندی و توانمندی اهل شام اطلاع داشت، پس هر یك با توجه باوضاع مالی مردم مبلغ و اندازه آن را معین فرمودهاند. بخاریگوید از “مجاهد” پرسیدندكه چرا اهل شام چهار دینار طلا و اهل یمن یك دینار میپردازند؟ اوگفت: اینكار با توجه به قدرت مالی آنها تعیین شده است. ابوحنیفه و روایتی از احمد این نظر را پذیرفتهاند كه گفتهاند: “بر ثروتمند ٤٨ درهم و برمتوسط ٢٤ درهم وبر فقیر ١٢ درهم معین است و این حد را بین اقل و اكثر بیان كردهاند”. امام شافعی و روایتی از احمد میگوید كه حداقل یك دینار است و حداكثر بستگی به اجتهاد و نظسرو تشخیص والیان میباشد. مالك و روایتی دیگر از احمد كه راجح آنست میگوید: ،“حد معینی برای حداقل و حداكثر نیست بلكه بستگی به نظر و اجتهاد ولی امراست تا نسبت بحال و وضع هر كسی آن را تعیینكند”. و نباید هیچكسی موظف بپرداخت چیزیگردد كه قدرت پرداخت آن را ندارد.
افزون كردن بر حد مشخص جزیه جایز است كه بر اهل جزیه شرط شود،كه علاوه بر پرداخت مقدار جزیه پذیرائی از مسلمانانیكه از منطقه آنان میگذرند، نیز بعهده بگیرند. احنف بن قیسگوید: عمر خطاب بر اهل ذمه شرط كرد كه: یك شبانه روز از مسلمانانیكه از محل آنان عبور میكنند پذیرائیكنند و پلها را اصلاح كنند و هر مسلمانی كه در دیارشان كشته شود، باید خونبهای او بپردازند. احمد آن را روایت كرده است. اسلمگویدكه اهل جزیه شام پیش عمر خطاب آمدند وگفتند: هرگاه مسلمانان از دیار ما میگذرند ما را موظف میكنند كه با كشتن گوسفند و مرغ مهمانشان كنیم و ضیافتشان دهیم. عمر رضی الله عنه گفت: “از آنچهكه خود میخورید بدانان بدهید و چیزی بر آن میفزائید”.
نباید از اهل كتاب و دیگران چیزی گرفته شودكه برایشان دشوار است پیامبر صلی الله علیه و سلم دستور دادكه نسبت به اهلكتاب برفق و مدارا رفتار كنید و آنان را بچیزی مكلف مسازید كه فوق طاقت و قدرتشان باشد. ابن عمرگوید: آخرین سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم آن بود كه گفت: ’’ احفظونی فی ذمتی [ذمه مرا حفظكنید یعنیكسانی را كه بنام اسلام با آنان عقد ذمه میبندید مواظبشان باشید]". در حدیث است: " من ظلم معاهدا أو كلفه فوق طاقته فأنا حجیجه [كس بر اهل ذمه و پیمان بستگان، ستمكند یا او را به چیزی كه فوق توانش است، مكلف سازد، من خصم اویم و حجت بر علیه او هستم]". ابن عباس روایت كرده است كه “در اموال اهل ذمه جز عفو و گذشت چیزی نیست.
كسی كه مسلمان شود جزیه از او ساقط میگردد بنا بحدیث مرفوعیكه ابن عباس روایتكرده است ’’ لیس على المسلم جزیة [بر مسلمان جزیهای نیست]’’. پس هركسی مسلمان شد جزیه از او ساقط میشود. احمد و ابوداود آن را روایتكردهاند. ابوعبیدهگوید: یكنفر یهودی اسلام آورد و از او جزیه مطالبهكردند به اوگفته شد بدینجهت اسلام آوردی تا جزیه ندهی گفت: “برمسلمان جزیه نیست” به عمر خطاب نوشتند: او گفت: بر مسلمان جزیه نیست و نوشت كه نباید از او جزیه گرفته شود”.
بستن عقد ذمه با هموطنان و كسانیكه در میهن خویش هستند همانگونهكه عقد ذمه باكسانی جایز استكه میخواهند با مسلمانان و در سایه اسلام زندگی كنند، با كسانی كه میخواهند بدور از مسلمانان و در دیار خویش زندگیكنند نیز جایز است،كه عقد ذمه بسته شود. چون پیامبر صلی الله علیه و سلم با نصرانیان نجران، عقد ذمه بست با اینكه در اماكن خویش ماندند و در دیار خویش سكونت گزیده بودند بدون اینكهكسی از مسلمانان با آنان باشد.كه این معاهده مشتمل بود بر حمایت از آنان -حفظ حریت و آزادی شخصی و دینی و اقامه عدالت در بینشان وگرفتن حقشان از ظالم. و خلفای راشدین بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم این عهد و پیمان را محترم شمرده و آن را تنفیذ نمودند و تا زمان هارون الرشید عباسی نیز ادامه داشت،كه او خواست آن را نقض كند و محمد بن الحسن كه او را از آن كار منع كرد و اینست نص و متن آن عقد و پیمان. " لنجران وحاشیتها جوار الله، وذمة محمد النبی رسول الله صلى الله علیه وسلم، على ما تحت ایدیهم من قلیل أو كثیر، لا یغیر أسقف من أسقفیته، اولا راهب من رهبانیته، ولا كاهن من كهانته، ولیس علیه دنیة، ای لا یعامل معاملة الضعیف، ولا دم جاهلیة، ولا یخسرون ولا یعسرون، ولا یطأ أرضهم جیش، ومن سأل منهم حقا فبینهم النصف، غیر ظالمین ولامظلومین، ومن أكل ربا من ذی قبل، ای فی المستقبل، فذمتی منه بریئة، ولا یؤخذ رجل منهم بظلم آخر، وعلى ما فی هذا الكتاب جوار الله، وذمة محمد النبی الامی رسول الله أبدا، حتى یأتی الله بأمره [بمفاد این معاهده بمردم نجران و حومه پناه خدا و ذمه و پیمان محمد رسول الله اعطاء میگردد بر اینكه تمام اموال اندك و بسیارشان در اختیار خودشان باشد كه هیچ اسقفی از اسقفیت و هیچ راهبی از رهبانیت و هیچكاهنی ازكهانت آن تغییر داده نمیشود یعنی آزادی مراسم دینی خواهند داشت. و با مردم نجران و حومه همچون ضعیفان و ناتوانان معامله و رفتار نخواهد كرد و از خونهای دوره جاهلی معافند. و بدانان زیان رسانده نمیشود و تنگ دست گردانده نمیگردند و هیچ سپاهی بر سرزمینشان قدم نمیگذارد و هركس از آنان حقی بخواهد باید باانصاف باشدكه نه ظالم و نه مظلوم واقع شوند و هركس از آنان دراینده معاملات نبوی انجام دهد این پیمان من شامل او نمیشود و هیچ كس از مردم آنجا بسبب ظلم دیگری مورد مواخذه قرار نمیگیرد و تا زمانیكه امر و دستور خدا میرسد مفاد این نامه و پیماننامه درجوار خدا و عهد و ذمه محمد پیامبر صلی الله علیه و سلم امی رسول خدا برای همیشه باقی خواهد ماند]". هرگاه یكی از روساء خواسته باشدكه از این معاهده سواستفادهكند و بر اهل این پیماننامه ستمكند از آن باز داشته شده است. در “مبسوط” سرخسی آمده است: “هرگاه پادشاهی بخواهد درباره اهل ذمه بدلخواه خویش عملكند و به قتل و بدار زدن و امثال آن كه در قلمرو اسلام جایز و صحیح نیست دستور دهد و حكمكند این تصرفات از او پذیرفته نمیشود، چون امكان دادن بظالمكه بر ظلم خویش بماند، با وجود امكان جلوگیری از او، حرام است و اهل ذمه تنها در معاملات ملزم به احكام اسلامی هستند، پس شرطكردن برخلاف عقد ذمه باطل است، پس اگر صلح یا ذمه را برابر شرایطی اعلام كند،كه در اسلام صحیح نیست، شرایط مخالف مورد اعتبار نیست، چون پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرماید:" كل شرط لیس فی كتاب الله باطل [هر شرطیكه دركتاب خدا و موافق با آن نباشد باطل است]".
چه چیزهائی موجب نقض عهد و پیماننامه میگردد هرگاه اهل ذمه از پرداخت جزیه امتناعكنند، عهد ذمه نقض میگردد یا اگر از التزام به احكام اسلامی شانه خالیكنند،كه حاكم بدان حكمكرده است یا بر مسلمانی تجاوز و تعدیكنند، بدینمعنیكه مرتكب قتل مسلمانی شوند باكسی را از دین مرتد كنند یا مرتكب زنا با زن مسلمان شوند یا با زن مسلمانی ازدواج كنند یا مرتكب لواط شوند یا راهزنیكنند یا جاسوسی نمایند یا جاسوسان را پناه دهند یا از خدا و رسول و قرآن و دین اسلام بدگوئیكنند، باز عهد و پیمان نقض میشود، چون این اعمال برای جان و مال آبرو و حیثیت و اخلاق و دین مسلمانان زیانمند میباشند به ابن عمرگفته شد:كه راهبی به پیامبر صلی الله علیه و سلم دشنام میدهد گفت: اگر میشنیدم او را میكشتم، زیرا ما به وی امان ندادهایم كه بمقدسات دینمان دشنام دهند.
و همچنین اگراهل ذمه به سرزمین كفر ملحق شوند، پیمان ایشان باطل میگردد ولی اگر مرتكب امر ناپسندیده گردند یا درباره مسلمانی مرتكب قذف شوند، پیمان نقض نمیگردد، هرگاه شخصی پیمان ذمهاش نقض شد، این نقض درباره زنان و اولادش نیست، چون موجب نقض تنها از آن شخص سرزده است وتنها اورا دربر میگیرد. هرگاه حكم عقد ذمه در مورد شخصی یا اشخاصی، نقض شد حكم اسیر پیدا میكنندكه اگر اسلام بیاورند قتلشان حرام است، زیرا اسلام سوابق كفر را باطل و بیاثر می كند.
[1] - این مذهب مالک اوزاعی و فقهای شام است. امام شافعی گفته است: از اهلکتاب و مجـوسیان جزیه گرفته میشود خواه عرب یا عجم باشند و از بتپرستان بطو مطلق جزیه پـذیرفته نمیشود. اما ابوحنیفه میگوید: از عربها جزیه پذیرفته نمیشود یا باید اسلام بیاورند یا برای جنگ آماده باشند. مولف
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|