|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>جهاد
شماره مقاله : 557 تعداد مشاهده : 455 تاریخ افزودن مقاله : 13/6/1388
|
جهاد از كلمه جهد بمعنی طاقت و مشقت گرفته شده است گفته میشود: جاهد، یجاهد، جهاداً و مجاهده این وقتی است كه شخص تمام كوشش و نیروی خویش را بكار اندازد و بذلكند و مشقت و سختی را در جنگ با دشمن و دفاع تحمل نماید،كه امروز بدان جنگگفته میشود و جنگ یا حرب عبارت است از برخورد مسلحانه بین دو دولت یا بیشتر. جنگ و وقوع آن برای انسانها یك امر طبیعی است و كمتر امتی و نسلی است،كه جنگ را ندیده باشد و شرایع و ادیان پیشین؛ نیز بدان اقرار كردهاند در اسفار تورات كه در اختیار یهود است و شرایع و ادیان پیشین، نیز بدان اقراركردهاند در اسفار توراتكه در اختیار یهود است جنگ و حرب در زشتترین صورت تخریب و ویرانی و اهلاك و اسارت، بیان شده و مورد تصویب قرار گرفته است در سفر تثنیه در “اصحاح“ بیست شماره ١٠ و بعد از آن آمده است: “وقتی به شهری نزدیك آئی تا با آن جنگ نمائی آنرا برای صلح ندا بكن و اگر ترا جواب صلح بدهد و دروازهها را برای تو بگشاید، آنگاه تمامی قومیكه در آن یافت شوند، بتو جزیه دهند و ترا خدمت نمایند و اگر با تو صلح نكرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره كن و چون یهوه خدایت آن را بدست تو سپارد،جمیع ذكورانش را بدم شمشیر بكش، لیكن زنان و اطفال و بهایم و آنچه درشهر باشد، یعنی تمام غنیمتش را برای خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را كه یهوه خدایت بتو دهد، بخور با همه شهرهائیكه از تو بسیار دورند كه از شهرهای این امتها نباشند، چنین رفتار نما. اما از شهرهای این امتهائیكه یهوه خدایت ترا بملكیت میدهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار بلكه ایشان را یعنی “حتیان” و “اموریان” و “كنعانیان” و “فرزیان” و “حویان” و “یبوسیان” را چنانكه یهوه خدایت ترا امر فرموده است، بالكل هلاك ساز” كتاب مقدس سفر تنبیه اصحاح بیست شماره ١٠ تا ١٧ ص ٣٠٦ -٣٠٥) و در انجیل “متی”كه در اختیار مسیحیان است در فصل دهم شماره ٣٤ و مابعد آن میگوید: “گمان مبرید كه آمدهام تا سلامتی بر زمین بگذارم نیامدهام تا سلامتی بگذارم بلكه شمشیر را. زیرا كه آمدهام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم. و دشمنان شخص، اهل خانه او خواهند بود و هركه پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد و هر كه پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد و هر كه صلیب خود را برنداشته از عقب من نیاید، لایق من نباشد، هر كه جان خود را دریابد آنرا هلاك سازد و هركه جان خود بخاطر من هلاك كرد، آن را خواهد دریافت”. (انجیل متی فصل ١٠ و بعد شمارههای ٣٤ و ٤٠) ص 16. قانون بینالمللی نیز شرایط و اوضاعی راكه جنگ درآن جایز و روا است مقرر داشته و برای آن قواعد و مبادئی و نظامهائی را وضع كرده كه از بدیها و بدبختیهای آن میكاهد، اگرچه بهنگام تطبیق و عمل هیچیك ازآن مقررات پیاده نمیشود و مورد توجه قرارنمیگیرد.
مشروعیت و دلایل جهاد در اسلام خداوند پیامبرخود را برای همه مردم جهان فرستاده است و به وی دستور داده است تا همه مردم را به هدایت و دین حق بخواند و او تا زمانی كه درمكه بود مردم را بسوی خدا دعوت میكرد و از حكمت و موعظه نیكو بهره میگرفت و طبیعی بودكه قوم او این دعوت را كه خطر جدی بود، برای مصالح مادی و اخلاقی متداولشان، نپذیرند و با آن به دشمنی برخیزند. رهنمود خداوند به پیامبر صلی الله علیه و سلم این بود كه این دشمنی و مخاصمه ایشان را با صبر و شكیبائی و عفو و گذشت، استقبال كند و روبرو شود: " واصبر لحكم ربك فإنك بأعیننا طور ٤٨ [بخاطر انجام حكم پروردگارت شكیبائی پیشهكن و امر او را ابلاغ كن، ما ترا میبینیم و ترا حفظ میكنیم و نمیگذاریم مشركان ترا مغلوبكنند]". و " فاصفح عنهم، وقل سلام، فسوف یعلمون [از آزار و شكنجه آنان صرف نظركن و بگو سلام، سرانجام خواهند فهمید]". " فاصفح الصفح الجمیل [به نیكوئی و به بهترین وجه از آنان گذشت كن]". " قل للذین آمنوا یغفروا للذین لا یرجون ایام الله [بگو بمومنان كه گذشت كنند نسبت بكسانی كه از عذاب خداوند نمیترسند و نمیدانند كه روزهائی در پیش است كه خداوند از آنان انتقام میگیرد]". و خداوند اجازه نداده است كه بدی را با بدی و شكنجه را با شكنجه برابریكنند و با كسانیكه با دعوت اسلامی میجنگیدند جنگكنند و با كسانی كه زنان و مردان مومن را دچار فتنه و آشوب كرده بودند، مقابله بمثل كنند و با آنان جنگ را راه بیاندازد. " ادفع بالتی هی أحسن السیئة، نحن أعلم بما یصفون [بدی آنان را به بهترین وجه دفع كن و ما بتوصیفات ایشان داناتریم و میدانیم چه میگویند و چه میكنند تو راه نیك خویش پیش گیر و حسابشان با ما است]". و تمام جهادی كه درمكه به پیامبر صلی الله علیه و سلم امر شده بود جهاد به وسیله قرآن و حجت و برهان و دلایل نیكو بود نه جنگ: " وجاهدهم جهادا كبیرا [بنابر این از كافران پیروی مكن و به وسیله قرآن با آنها جهادی بزرگی بنما]". چون شكنجه و آزار مشركان شدتگرفت و ظلم وستم ادامه و استمرار یافت، تا جائیكه به آخرین درجه خود رسید و نقشه ترور پیامبر صلی الله علیه و سلم را كشیدند، پیامبر صلی الله علیه و سلم ناچارگردید كه ازمكه به مدینه هجرتكند و یاران خویش را نیز به هجرت بخواند، بعد از اینكه ١٣ سال از بعثت و دعوت او گذشته بود: " وإذ یمكر بك الذین كفروا لیثبتوك أو یقتلوك أو یخرجوك ویمكرون ویمكر الله والله خیر الماكرین [به خاطر بیاور هنگامی را كه كافران نقشه میكشیدند و توطئه میكردند كه تو را به زندان بیفكنند و حبس كنند یا به قتل برسانند و یا ازمكه اخراجكنند آنها چاره میاندیشیدند و تدبیر میكردند و خداوند هم تدبیر میكرد و چاره میاندیشید و خداوند بهترین چاره اندیش و مدیر و مدبر است]". " إلا تنصروه، فقد نصره الله [اگر او را (محمد) كاری نكنید مهم نیست چون براستی خداوند او را یاری كرده است]". در مدینه پایتخت و مركز جدید اسلام، چون دشمنان، مسلمانان را محاصره كرده بودند و مسلمانان ناچار بودند،كه شمشیر بكشند و از جان خویش دفاعكنند و راه را برای دعوت دین خود هموار سازند، خداوند بدانان اجازه جنگ و دفاع داد و نخستین ایهایكه در این باره نازل شد این ایه بود:" أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا، وإن الله على نصرهم لقدیر. الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق إلا أن یقولوا: ربنا الله... حج ٤٠ [به آنها كه جنگ برآنان تحمیل شده است اجازه جهاد داده شده است یعنی میتوانند مسلحانه جهادكنند، چراكه مورد ستم قرارگرفتهاند و خداوند قادر است برنصرت و یاری آنها، همانها كه بناحق ازخانه و لانه خود بدون حق و بدون هیچ دلیلی از د یار خود اخراج شدند و تنهاگناهشان این بودكه میگفتند: پروردگار ما الله است... ]". "ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع وبیع وصلوات ومساجد یذكر فیها اسم الله كثیرا ولینصرن الله من ینصره إن الله لقوی عزیز - الذین إن مكناهم فی الارض أقاموا الصلاة وآتوا الزكاة وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنكر ولله عاقبة الامور حج40-39 [و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نكند دیرها و صومعهها و معابد یهود و نصاری و مساجدی كه نام خدا درآن بسیار برده میشود، ویران میگردد و خداوندكسانی راكه او را یاری كنند و از ایینش دفاع نمایند یاری میكند، خداوند قوی و شكست ناپذیر است. یاران خداكسانی هستندكه هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را برپا میدارند و زكات را ادا میكنند و امر به معروف و نهی از منكر مینمایند و پایان همهكارها از آن خدا است]". دراین آیات سه چیز برای علت جنگ ذكر شده است: ١ -مسلمانان مظلوم واقع و برآنان تعدی شده است و بناحق از دیار خود اخراج شدهاند و تنها علت اخراجشان پیروی از دین حق است و اینكه میگویند: پروردگار ما الله است. ٢-اگر خداوند اجازه این دفاع را نمیداد همه معابد و مساجدی كه فراوان نام الله درآنها برده میشود ویران میگردید بسبب ظلم كافران كه به الله و روز رستاخیز ایمان نمیآورند. ٣-اینكه هدف از جهاد پیروزی و قدرت یافتن در زمین و حكم رانی، و برپای داشتن نماز و دادن زكات و امر بمعروف و نهی از منكر میباشد.
سال واجب شدن جهاد در سال دوم هجرت خداوند قتال و جنگ را فرض كرد و آن را واجب نمودكه فرمود: " كتب علیكم القتال وهو كره لكم وعسى أن تكرهوا شیئا وهو خیر لكم وعسى أن تحبوا شیئا وهو شر لكم والله یعلم وأنتم لا تعلمون بقره ٢١٦ [خداوند جنگ با دشمنان را بر شما فرضكرده است در حالیكه شما از آن بدتان میاید و شاید از چیزی بدتان بیاید كه در واقع برای شما خیر و نیكی است و شاید چیزی را دوست داشته باشید كه در واقع برای شما شر و بدی است و الله میداند و شما نمیدانید]". جهاد فرض كفایه[1] است جهاد برهمه افراد مسلمین فرض نیست بلكه فرضكفایه است هرگاه بعضی از مردم بجهاد پرداختند و خطر دشمن برطرف شد و بینیازی حاصل شد وجوب آن از بقیه افراد ساقط میگردد. خداوند میفرماید:" وما كان المؤمنون لینفروا كافة فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون توبه ١٢٢ [شایسته نیست مومنان همگی به سوی میدان جهاد كوچ كنند و بجنگ بروند. چرا از هر گروهی طایفهای از آنان كوچ نمیكند و طایفهای بماند تا در دین و معارف و احكام اسلام آگاهی پیداكنند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را انذار كنند تا از مخالفت فرمان پروردگار بترسند و خودداری كنند]". و میفرماید:" یایها الذین آمنوا خذوا حذركم فانفروا ثبات أو انفروا جمیعا [ای مومنان احتیاط لازم بكنید در دستههای پراكنده یا بطور دسته جمعی، بجنگ با كفار بروید]". در بخاری از قول ابن عباس آمده است: كه “انفروا ثبات” بمعنی در دستههای متفرق و سریههای پراكنده است. " لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر والمجاهدون فی سبیل الله بأموالهم وأنفسهم فضل الله المجاهدین بأموالهم وأنفسهم على القاعدین درجة كلا وعد الله الحسنى وفضل الله المجاهدین على القاعدین أجرا عظیما [افراد باایمانی كه بدون بیماری و ناراحتی از جهاد بازنشستند با مجاهدانی كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، یكسان نیستند خداوند مجاهدانی راكه با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان برتری بخشیده و بهر یك از این دو دسته به نسبت اعمال نیكشان خداوند وعده پاداش نیك داده است و مجاهدان را بر قاعدان برتری و پاداش عظیمی بخشیده است]’’. مسلم از ابوسعید خدری روایت كرده كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گروهی از جنگجویان را به سوی بنی لحیان از قبیله هذیل گسیل داشت و گفت:" لینبعث من كل رجلین أحدهما، والاجر بینهما [از هردو نفر یكی را باید فرستاد و پاداش بین هر دو مشترك است]". و اگر جهاد بر همه افراد واجب میشد، مصالح دنیوی مردم تباه میشد، پس واجب استكه تنها بعضی آن را انجام دهند.
چه موقع جهاد فرض عین است؟ تنها در صورتهای زیر جهاد بصورت فرض عین درمیآید: 1-وقتیكه فرد مكلف در صف جنگ حاضر شود، در این حالت جهاد برای او فرض عین است، و نمیتواند از آن شانه خالی كند. خداوند میفرماید:" یایها الذین آمنوا إذا لقیتم الذین كفروا زحفا فلا تولوهم الادبار [ای مومنان هرگاه با حمله كافران مواجه شدید، و بشما حملهكردند، بدانان پشت مكنید]". ٢-هرگاه دشمن به مكانی یا شهری یا كشوری حملهكند،كه مسلمانان در آنجا هستند و آنجا را تصرف كند، برهمه مردم آنجا واجب است،كه دشمن را از خاك خود بیرون برانند، وبا وی بجنگند. دراین صورت برای هیچ فردی حلال و جایز نیست،كه از مواجهه با دشمن شانه خالیكند و وظیفه خویش را بانجام نرساند. البته این درصورتی استكه دفع دشمن جز با بسیج همگانی ممكن نگردد. خداوند میفرماید:" یایها الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونكم من الكفار ولیجدوا فیكم غلظه... [ای مومنان باكافرانیكه به شما نزدیكترند پیكاركنید (دشمن دورتر شما را از دشمن نزدیك غافل نكند) وآنها باید در شما شدت و خشونت احساسكنند یعنی ترس از دشمنان دور شما را از تجاوز دشمنان نزدیك منصرف نسازد، بلكه با آنان پیكار و نبرد كنید و بیرونشان كنید]’’. ٣- هرگاه حاكم اسلامی از یكی از مكلفان، طلب رفتن بجهاد كرد، او نمیتواند شانه ازآن خالیكند و جهاد نسبت به او فرض عین میشود. چون ابن عباس روایت كرده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لاهجرة بعد الفتح، ولكن جهادونیة، وإذا استنفرتم فانفروا [2] [بعد از فتح مكه دیگر فرار از عذاب كافران جایز نیست بلكه باید جهاد كرد و نیت را خالصگرداند و هرگاه بجنگ با كافران دعوت شدید بر شما واجب استكه اجابتكنید، پس بجنگ بروید]"، بروایت بخاری. یعنی اگر حاكم از شما خواستكه برای جنگ باكافران بیرون روید، فرمان او را اجرا كنید. خداوند می فرما ید : " یایها الذین آمنوا مالكم إذا قیل لكم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم إلى الارض أرضیتم بالحیاة الدنیا من الاخرة فما متاع الحیاة الدنیا فی الآخرة إلا قلیل توبه ٣٨ [ای مومنان چرا هنگامیكه به شماگفته میشود به سوی جهاد در را خدا حركتكنید سنگینی بر زمین میكنید و سستی به خرج میدهید ایا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید با اینكه متاع زندگی دنیا در برابرآخرت چیزكمی بیش نیست]".
بر چهكسی جهاد واجب است جهاد بر مرد مسلمان عاقل بالغ تندرست واجب میشود، مشروط بر اینكه آنقدر مال داشته باشد،كه برای هزینه خود و خانوادهاش كفایتكند تا اینكه از جهاد فارغ میشود. پس بر غیر مسلمان و زن و كودك و دیوانه و بیمار، واجب نیست پس اگر این گروهها از جهاد تخلف كنند بر آنها حرجی نیست چون ضعف آنها، مانع كفاح و پیكار آنها است و در میدان جنگ فایدهای ندارند،كه قابل اعتماد باشد و چه بسا وجودشان در میدان جنگ ضرر بیشتری داشته باشد، در مقابل سودی اندك. و خداوند میفرماید:" لیس على الضعفاء ولا على المرضى ولا على الذین لا یجدون ما ینفقون حرج إذا نصحوا لله ورسوله... [برضعیفان و بیماران و آنها كه وسیلهای برای انفاق در راه جهاد ندارند، ایرادی نیست كه در میدان مبارزه، شركت نكنند، هرگاه برای خدا و رسولش خیرخواهیكنند و از آنچه در توان دارند، مضایقه ننمایند.... ]". و خداوند میفرماید: " لیس على الاعمى حرج ولا على الاعرج حرج ولاعلى المریض حرج [بركور و لنگ و بیمار باكی و گناهی نیستكه بجهاد نروند]". از ابن عمر روایت شده كه گفت: “برای جنگ اُحد مرا بر پیامبر صلی الله علیه و سلم عرضه نمودند، درحالیكه چهارده ساله بودم و پیامبر صلی الله علیه و سلم بمن اجازه حضور در جهاد را نداد”. مسلم و بخاری آن را روایت كردهاند. چون جهاد عبادت است و جز بر بالغ واجب نمیشود، احمد و بخاری از عایشه روایت كردهاند كه گفت:گفتم: ای رسول خدا ایا بر زنان جهاد واجب است؟ فرمود جهادیكه درآن جنگ نباشد، بر زنان نیز واجب استكه عبارت است از: حج و عمره” و در روایت آمده است پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: برای زنان جهاد عبارت است از حج مقبول و بهترین جهاد حج مقبول است. واحدی و سیوطی در “الدر المنثور” و مجاهد روایت كردهاند كه گفت: “ام سلمه گفت: ای رسول خدا مردان بجهاد میروند و ما بجهاد نمیرویم و برای ما نصف میراث مردان هم هست؟!!. كه خداوند این ایه را نازلكرد:" ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم على بعض للرجال نصیب مما اكتسبوا وللنساء نصیب مما اكتسبن واسألوا الله من فضله إن الله كان بكل شئ علیما نساء ٣٢ [و آرزو مكنید چیزی راكه خدای متعال بعضی از شما را به آن بر بعضی دیگربرتری داده است ازجهت دنیا یا از جهت دین، مبادا كه شما را به حسد و بغض بكشاند، برای مردان بهرهای است و ثوابی بآنچه كه انجام میدهند از اعمال صالحات مثل جهاد و غیر آن و برای زنان نیز بهره و ثوابی است به آنچهكه انجام میدهند از اعمال صالحات مثل عبادت خدا و اطاعت شوهر و تربیت فرزندان و تعلیم دیگران و از خداوند بخواهید آنچه حاجت به آن دارید كه از فضل خود آن را بشما بدهد محققا خداوند بهمه چیز دانا است. یعنی مردانكار خاص خود دارند كه بدان مكلف شدهاند و زنان نیز كار خاص خویش دارندكه بدان مكلف شدهاند، پس نباید هیچكدام عمل خاص دیگری را آرزو كند واو را به حسادت بكشاند و برای هر دسته میدان عمل و سبقت گسترده است]". و این دو نفر از عكرمه روایت كردهاند كه زنان تقاضای جهادكردند وگفتند: “ایكاش خداوند بر ما نیز جهاد فرض كرده بود، تا ما نیز ثواب و بهره چون مردان بیابیمكه این ایه فوق نازل شد. البته جنگیدن زنان كه بموجب این ایه مشروع نیست، ولی بیرون رفتن زنان همراه مجاهدان، برای پرستاری وكارهای درمانی و خدماتی و غیر آن اشكالی ندارد. زیرا از انس روایت شده كه: “چون در روز جنگ احد مسلمانان ازكنار پیامبر صلی الله علیه و سلم دور شدند، من عایشه دخت ابوبكر و ام سلیم را دیدمكه دامن بكمر زدند بگونهایكه خلخالهای پایشان را دیدم، آنان شروعكردند به آبكشیدن و مشكهای آب را بر پشت خود حمل میكردند و بجنگ جویان آب میدادند، سپس دوباره میرفتند آب میآوردند و بمردم میدادند”. این روایت را شیخین ذكركردهاند. باز از انس نقل استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم در جنگ بود و ام سلیم و زنانی از انصار همراه او بودند كه به جنگجویان آب میدادند و مجروحان را مداوا میكردند. بروایت مسلم و ابوداود و ترمذی.
اجازه گرفتن از والدین برای جهاد هرگاه شرایط وجوب جهاد موجود باشد، اجازهگرفتن از والدین معتبر نیست. لیكن برای جهاد داوطلبانه و غیر فرضی، اجازه گرفتن از والدین مسلمان آزاده یا یكی از آنها لازم است. ابن مسعود گوید: “از پیامبر صلی الله علیه و سلم سوالكردم:كدام عمل بنده به نزد خدا پسندیدهتر است؟ فرمود: نماز بموقع خواندن .گفتم: سپس چه؟ فرمود: نیكی در حق والدین.گفتم: سپس چه؟ فرمود: جهاد در راه خدا. بروایت مسلم و بخاری . ابن عمرگوید: “مردی بحضور پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و از او اجازه رفتن بجهاد خواست پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: ایا والدین شما زنده هستند؟ گفت: آری. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: جهاد خویش را با خدمت بدانان انجام بده. بروایت بخاری و ابوداود و نسائی و ترمذی كه آن را صحیح دانسته است. دركتاب “شرعه الاسلام” آمده است كهكسی باید برای جهاد در راه خدا بیرون رود،كه از اهل و اولاد و خدمت بوالدین فارغ باشد و از این بابت نگرانی نداشته باشد. زیرا این كارها برجهاد مقدم است بلكه بزرگترین و برترین جهاد میباشند”.
اجازهگرفتن از طلبكار برای جهاد كسیكه بدهكار است و نمیتواند وام خویش را بپردازد، نمیتواند به طور داوطلبانه برای جهاد غیرفرضی بیرون برود مگر اینكه از طلبكار اجازه بگیرد یا چیزی را برهن وی بگذارد یا ضامن معتبری و ثروتمندی داشته باشد. امام احمد و مسلم از ابوقتاده نقل كردهاند، كه از پیامبر صلی الله علیه و سلم سوالكرد،كه: ایا اگر در راه خداكشته شوم گناهانم آمرزیده میشود؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود:" نعم وأنت صابر محتسب، مقبل غیر مدبر، إلا الدین، فإن جبریل قال لی ذلك [آری بشرط اینكه شكیبا باشید در جستجوی رضای خدا، بدین كار مبادرتكنید و در برابر دشمن بجنگید و نگریزید مگر از وام كه جهاد آن را از بین نمیبرد. و این مطلب را جبریل بمنگفت]".
كمك و یاری طلبیدن از فاجران و كافران در جهاد و جنگ در جنگ باكافران استعاونت و یاری طلبیدن از منافقین و فاسقین جائز و روا است. زیرا عبدالله بن ابی رئیس منافقان و دیگر منافقان همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم برای جهاد میرفتند و داستان ابو محجن ثقفی كه مرد شرابخوارهای بود و قهرمانیهای او در جنگ با ایرانیان، مشهور است. اما درباره استعانت و یاری جستن از كافران در جنگ آراء فقهاء مختلف است، مالك و احمدگفتهاند: جائز و روا نیست از آنان یاری جستن و بطور مطلق جائز نیست كه كمك و یاری كنند”. مالكگفته است: جائز استكه كافران در جنگ خدمه مسلمانان باشند. ابوحنیفه گفته است: اگر اسلام حاكم و فرمان روا باشد، استعانت جستن از كافران وكمك كردن آنها بطور مطلق جائز است. اگر شرك حكم فرما باشد، این مطلبكراهت دارد و پسندیده نیست. امام شافعیگفته است این مطلب بدو شرط جائز است: 1- در صورتیكه مسلمانان اندك باشند و مشركان فراوان باشند، استعانت به كافران جائز است. ٢-در صورتیكه حسن رای مشركان به اسلام و تمایلشان بدان احساس شودكه استعانت بدانان این تمایل را درآنان بیشترمیكند. ولی در ازاء مشاركتشان در جنگ باید چیزی بدانان داده شود و درغنایم جنگی سهیم نیستند و امّا باید بدانان پاداش داده میشود.
یاری جستن و پیروزی خواستن بوسیله ضعفاء و ناتوانان 1-از مصعب بن سعد بن ابی وقاص نقل شده كه گفت: “پدرم میپنداشت كه بر دیگران فضلی و برتری دارد. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" هل تنصرون وترزقون إلا بضعفائكم؟ [آیا گمان میكنید اگر بخاطر ضعیفان نبود شما پیروز میشدید و بشما روزی داده میشد؟]". بروایت بخاری و نسائی كه متن نسائی چنین است:" إنما ینصر الله هذه الامة بضعیفها، بدعوتهم، وصلاتهم وإخلاصهم [بدرستی خداوند این امت اسلام را بوسیله ضعیفانش نصرت و یاری میدهد یعنی بسبب دعاهایشان و نمازشان و اخلاصشان ]". ٢-از ابوالدرداء روایت است كه گفت: از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدمكه میگفت: " ابغونی فی الضعفاء، فإنما ترزقون وتنصرون بضعفائكم [رضای مرا در میان ضعیفان بجوئید - با رسیدگی بحال ایشان رضای مرا بجوئید -بدرستی بسبب ضعیفانتان روزی داده میشوید و به نصرت و پیروزی میرسید]". بروایت صاحبان سنن. ٣- از ابوهریره روایت است كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" رب أشعث، مدفوع بالباب، لو أقسم على الله لابره [چه بسا اشخاص ژولیده موی پریشان حال هستند،كه ظاهرشان توجه مردم را جلب نمیكند و از درها رانده میشوند، لیكن آنقدر نزد خداوند ارج و قرب دارند كه هرگاه چیزی از خداوند بطلبند خداوند دعایشان را اجابت میفرماید]".
فضیلت جهاد و شهادت طلبی در راه خدا جهاد برترین عبادت داوطلبانه است: جهاد موجب فرمانروائی فرمان خدا و سخن خدا و استقرار هدایت خدا در زمین است و سبب میگردد،كه دین خدا متمركزگردد و استوار شود. بنابراین ازهر عبادت داوطلبانه و حج و عمره سنت و نماز سنت و روزه سنت برتراست یعنی ثواب و فضیلت حج و عمره سنت و نماز و روزه سنت بدرجه ثواب جهاد نمیرسد.گذشته ازآن جهاد موجب میگرددكه همه انواع عبادات نظم و سامان خاص اسلامی بخود گیرد، خواه عبادتهای ظاهری یا باطنی، زیرا جهاد موجب عبادات باطنی زهد و پارسائی نسبت به دنیا و دوری وطن و دوری از تمایلات دنیاوی و نفسانی میگردد، تا جائیكه اسلام جهاد را “رهبانیت” نام نهاده است چه در حدیث آمده است كه " رهبانیة أمتی: الجهاد فی سبیل الله [رهبانیت امت من و ترك دنیایشان، جهاد در راه خدا است]". جهاد درراه خدا مظهر و ثمره عشق وایمان و یقین و توكل بخدا است و مظهراعلای فداكاری با جان و مال است و معامله و داد و ستد است با خدا با جان و مال، كه خداوند میفرماید: " إن الله اشترى من المؤمنین أنفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة والانجیل والقرآن ومن أوفى بعهده من الله فاستبشروا ببیعكم الذی بایعتم به وذلك هو الفوز العظیم توبه ١١١ [حقا كه خدا جانها و مالهای مسلمانان: مومنان را خرید تا برایشان بهشت باشد كسانیكه جان و مال خود را بخدا فروختهاند ببهای بهشت. درراه خدا میجنگند و در اینراه میكشند و كشته میشوند. این نوید حق است و ثابت است برای مومنان نزد خدا: درتورات و انجیل به ثبوت رسیده همانگونهكه درقرآن نیزثابت است و چهكسی استكه وفاكنندهتر به پیمان خود از خدا باشد بنابراین بر شما مژده باد و خوش وقت باشید به خرید و فروش كه با خدای خود انجام دادهاید و آنچه فروخته شده مایه بهرهمندی بزرگ است كه منتهای آرزوی مومن را دربر دارد]’’. اسلام جهاد را بسیار بزرگ میداند و ببزرگی از آن یادكرده است. در سورههای مدنی قرآن، و بسختیكسانی را كه جهاد را ترك كرده و از آن روی برگرداندهاند، مورد نكوهش قرار داده و آنان را به نفاق و بیمار دل وصف كرده است.
مجاهد بهترین مردم است از ابن عباس روایت است كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ألا أخبركم بخیر الناس؟ رجل ممسك بعنان فرسه فی سبیل الله ألا أخبركم بالذی یتلوه: رجل معتزل فی غنیمة له یؤدی حق الله فیها.ألا أخبركم بشر الناس: رجل یسأل باللهولا یعطی به [هان نمیخواهید بشما خبردهمكه بهترین مردم كیانند؟كسانیكه زمام و افسار اسب خویش را در راه خدا نگه داشتهاند یعنی مجاهدان فی سبیل الله، میخواهید بشما خبر دهمكه بعد از او چه كسانی قرار دارند؟ مردی كه گلهای كوچك از گوسفندان دارد و از مردم كنارهگرفته و حقوق الله را درباره این گله كوچك خویش ادا میكند. ایا نمیخواهید كه بشما خبربدهمكه بدترین مردم چهكسی است؟ مردیكه بنام خدا چیزی از او بخواهند و او نمیدهد یعنی از او خواسته میشودكه ترا بخدا فلان چیز را به من بده و او نمیدهد و احترام نام الله را نگه نمیدارد یا اینكه او بنام خدا از مردم چیزی میطلبد ولی اگر مردم بنام خدا از او چیزی بطلبند نمیدهد]". از پیامبر صلی الله علیه و سلم سوال شدكه بهترین مردم چهكسی است؟ قال:" مؤمن یجاهد فی سبیل الله بنفسه وماله ".قالوا: ثم من؟ قال: " مؤمن فی شعب من الشعاب یتقی الله ویدع الناس من شره [مومنیكه با جان و مال خود در راه خدا میجنگد.گفتند: سپس چه كسی؟ فرمود: مومنی كه بدور از مردم در درهای از درهها، از مردم كناره گرفته و بتقوای خدا مشغول است، و شرش بمردم نمیرسد]". از این حدیث برمیایدكه عزلت وگوشهنشینی و پرهیز از اختلاط و آمیزش با مردم نیكو است، و در این مطلب بین علما اختلاف مشهود است: بنا بمذهب شافعی و بیشترین علماء اختلاط و آمیزش با مردم بهتر است، مشروط بر آنكه امید سلامتی از فتنهها باشد و گروهی معتقدند كه اعتزال و گوشه نشینی بهتر است. جمهور علما گویند مقصود از این حدیث، اعتزال و گوشهنشینی در زمان فتنهها و جنگ است، درآن وقت اعتزال و گوشهنشینی بهتر است یا درباره كسی استكه مردم از شر او ایمن نیستند و او تاب تحمل مردم را ندارد و یا امثال اینگونه اشخاص. بیگمان پیامبران صلوات الله علیهم و جمهور اصحاب و تابعین و علماء و پارسایان همواره با مردم اختلاط و آمیزش داشتهاند و از فواید این عمل برخوردار بودهاند، از قبیل نماز جماعت و نماز جمعه و تشییع جنازه و عیادت بیماران و حلقههای ذكر و امثال آن. نام “شعب” = دره برای مثال است و مقصود ازآن مطلق اعتزال وگوشهنشینی است چون معمولا اینگونه محلات از مردم خالی بودهاند و نظیر این حدیث نیز داریم كه از پیامبر صلی الله علیه و سلم درباره نجات و رهائی سوال شد فرمود: " أمسك علیك لسانك، ولیسعك بیتك، وابك على خطیئتك [زبان خویش را نگه دار و ملازم خانهات باش و برگناه خویشگریهكن]".
بهشت از آن مجاهد است از ترمذی روایت استكه مردی قلبا متمایل به عزلت و گوشهنشینی بود و در این زمینه از پیامبر صلی الله علیه و سلم سوالكرد، پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لا تفعل، فإن مقام أحدكم فی سبیل الله أفضل من صلاته فی بیته سبعین عاما، ألا تحبون أن یغفر الله لكم ویدخلكم الجنة: اغزوا فی سبیل الله.من قاتل فی سبیل الله فواق ناقة وجبت له الجنة [اینكار را نكن. چون براستی اقامت یكی از شما در جهاد در راه خدا برتر است از نماز خواندن وی هفتاد سال در خانهاش ایا دوست ندارید كه خداوند شما را بیامرزد و شما را به بهشت ببرد. بروید در راه خدا جهادكنید هركس باندازه اینكه شتری را میدوشند و انگشتان را برای دوشیدن پستان میبندند و باز میكنند، یا باندازه فاصله بین دو بار دوشیدن شتر، در راه خدا جهادكند، بهشت برای او واجب میگردد]".
مقام مجاهد در بهشت یكصد درجه ارتفاع دارد ازابوسعید خدری روایت شدهكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" أبا سعید، من رضی بالله ربا، وبالاسلام دینا، وبمحمد نبیا وجبت له الجنة [ای ابوسعید هركس الله را بپروردگار خود و اسلام را بدین خود بپذیرد و محمد را بپیامبری قبولكند بهشت برای او واجب میگردد] ابوسعید از آن بسیار خوشحال گردید و گفت: ای پیامبر صلی الله علیه و سلم خدا آن را بار دیگر برایم تكرار كن و چنین كرد. سپس گفت: " وأخرى یرفع بها العبد مائة درحة فی الجنة ما بین كل درجتین، كما بین السماء والارض [عمل دیگری است كه مقام بنده را در بهشت یكصد درجه رفعت میبخشدكه ارتفاع هر درجه باندازه بین آسمان و زمین میباشد]". ابوسعیدگفت: چیست این عمل ای رسول خدا؟گفت:" الجهاد فی سبیل الله، الجهاد فی سبیل الله " . پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" إن فی الجنة مائة درجة، أعدها الله للمجاهدین فی سبیل الله، مابین الدرجتین كما بین السماء والارض، فإذا سألتم الله فاسألوه الفردوس، فإنه أوسط الجنة، وأعلى الجنة، وفوقه عرش الرحمن، ومنه تفجر أنهار الجنة [بیگمان در بهشت یكصد درجه و پله هست، كه خداوند این درجات رفیع را برای مجاهدان در راه خدا آمادهكرده است،كه فاصله هر دو درجه باندازه بین زمین و آسمان است. پس هرگاه از خدا چیزی طلبكردید، از او فردوس بخواهید چون فردوس اوسط بهشت و بالای بهشت و بالای عرش خدا است، و رودهای بهشت از آنجا سرچشمه میگیرند ]".
هیچ عملی بپای جهاد در راه خدا نمیرسد از ابوهریره روایت استكه از پیامبر صلی الله علیه و سلم سوال شد، چه چیزی با جهاد در راه خدا برابری میكند؟ فرمود: نمیتوانید آن را دریابید و استطاعت آن را ندارید. دو بار یا سه بار این پرسش تكرار شد و پیامبر صلی الله علیه و سلم چنین پاسخ داد. درمرتبه سوم گفت:" مثل المجاهد فی سیبل الله كمثل الصائم القائم القانت بایات الله، لایفتر من صلاة ولا صیام حتى یرجع المجاهد فی سبیل الله [مثل مجاهد فی سبیل الله مانند كسی استكه روزها روزه و شبها شب نماز بخواند و بیدار باشد و آیات خدا را بخواند و این نماز و روزه او ادامه داشته باشد تا اینكه این مجاهد از جنگ برگردد یعنی در مدت جهاد او اگر كسی بچنین عباداتی مشغول باشد، چقدر ثواب میبرد، مجاهد نیز این مقدار ثواب میبرد]". بروایت پنج نفر از محدثین بزرگ.
فضیلت شهادت پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" یكلم أحد فی سیبل الله - والله أعلم بمن یكلم فی سبیل الله - إلا جاء یوم القیامة وجرحه یثعب دما، اللون لون الدم، والریح ریح المسك [هركسی در راه خدا زخمی شود - و خدا داناتر است بكسیكه در راه خدا زخمی میشود -در روز قیامت بحالی میایدكه از زخمش خون میچكد كه رنگش رنگ خون و بویش بوی مشك است ]". محمد بن ابراهیمگفت: وقتیكه عبدالله بن المبارك به جهاد میرفت، من برای تودبع او رفتم این ابیات را بر من املاءكرد وآنها را همراه من برای فضیل عیاض فرستاد: یا عابد الحرمین لو أنصرتنا- لعلمت أنك فی العبادة تلعب من كان یخضب خذه بدموعه- فنحورنا بدمائنا تتخضب أو كان یتعب خیله فی باطل- فخیولنا یوم الصبیحة تتعب ریح العبیر لكم، ونحن عبیرنا -وهج السنابك والغبار الاطیب ولقد أتانا من مقال نبینا-قول صحیح صادق...لا یكذب لا یستوی غبار أهل الله فی- أنف امرئ ودخان نار، لا یكذب هذا كتاب الله ینطق بیننا- لیس الشهید بمیت، لا یكذب [ای عابد حرمین اگر ما را میدیدی، میدانستی كه تو در عبادت ببازی مشغول هستی، یعنی عبادت تو در برابر عبادت جهاد ما، چون بازی مینماید -اگركسی گونهاش را با اشك خونین رنگ میكند، ما سینه خویش را با خون خویش رنگ میكنیم. اگركسی اسب خویش را بباطل خسته میكند، ما اسبان خویش را در غارات بامدادان خسته میكنیم. بوی خوش مشك و عبیر شما را است و برای ما جرقه آتش سم اسبان بهنگام حمله و گرد و غباری كه بپا میكند، بمنزله عبیر و بوی خوش است، سخن راست و صحیح پیامبر صلی الله علیه و سلم كه دروغ نمیگوید بما رسیده است، بدیهی استكه غبار اهل الله و دود در بینی هیچكس یكسان نیست و این مطلب دروغ نیست. -اگر شما را دود بخار عود است، ما را غبار مجاهدت است -اینست كتاب خدا كه میگوید شهیدان زندهاند و این سخن دروغ نیست]. محمد ابن ابراهیم گفت: نامه عبدالله را درمسجدالحرام به فضیل عیاض دادم، چون آن را خواند اشك از چشمانش سرازیر شد و گفت: ابو عبدالرحمن راست گفت و او مرا نصیحتكرد، سپس گفت:آیا تو از كسانی هستی كه حدیث را مینویسند؟ گفتم: آری. گفت: پس این حدیث را بنویس بپاداش آوردن نامه ابوعبدالرحمن بسوی ما و چنین بر من املاء كرد فضیل عیاض: “منصور بن المعتمر از قول ابوصالح از ابوهریره برما حدیثكرد، كه مردی گفت ای رسول خدا عملی به من آموز كه به وسیله آن به ثواب و پاداش مجاهدان فی سبیل الله نایلگردم. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" هل تستطیع أن تصلی فلاتفتر، وتصوم فلا تفطر؟ [ایا میتوانی بدون انقطاع نماز بخوانی و بدون افطار روزه بگیری؟]". اوگفت: ای رسول خدا من ناتوانتر از آنم كه چنین چیزی را بتوانم. پس پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " فوالذی نفسی بیده لو طوقت ذلك ما بلغت المجاهدین فی سبیل الله [بدانكسكه جانم دردست اوست اگرآن را میتوانستی انجام بدهی، باز بثواب مجاهدان در راه خدا نمیرسیدی]"." أو ما علمت أن المجاهد لیستن فی طوله فیكتب له بذلك الحسنات [مگر نمیدانیكه مجاهد باندازه گامهاییكه در طول راه برمیدارد برای او حسنات نوشته میشود]". پیامبر صلی الله علیه و سلم بیاران خویش گفت: " لما أصیب إخوانكم بأحد، جعل الله أرواحهم فی جوف طیر خضر، ترد أنهار الجنة، وتأكل من نمارها، وتأوی إلى قنادیل من ذهب، معلقة فی ظل العرش، فلما وجدوا طیب مأكلهم، ومشربهم، ومقیلهم، قالوا: من یبلغ إخواننا عنا أنا أحیاء فی الجنة نرزق، لئلا یزهدوا فی الجهاد، فقال الله تعالى: " أنا أبلغهم عنكم ". وأنزل: " ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون - فرحین بما آتاهم الله من فضله، ویستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف علیهم ولاهم یحزنون - یستبشرون بنعمة من الله وفضل وأن الله لا یضیع أجر المؤمنین آل عمران171-169 [چون برادران شما در جنگ احد بشهادت رسیدند و مورد اصابت واقع شدند خداوند ارواح آنان را درشكم پرندگان سبزی قرار داد كه وارد آبهای رودهای بهشت میشوند و از میوههای بهشت میخورند و این پرندگان بر قندیلها و لوسترهای طلائی آویزان در سایه عرش می آرامند و پناه میبرند چون این ارواح پاك خوراك و آشامیدنی پاك و آرامگاه و خوابگاه پاك را یافتند گفتند چهكسی هست از طرف ما به برادران ما اعلام و ابلاغ كندكه ما در بهشت زنده هستیم و بما روزی داده میشود، تا برادران ما بدانند و نسبت به جهاد بیمیل نباشند خداوند فرمود: من این پیام شما را بدانان ابلاغ میكنیم و این ایه را نازل فرمود: “وگمان مبر كه آنهائیكه در راه خداكشته شدند، مردگانند، خیر، نمردهاند، بلكه زندگانند نزدیك پروردگارشان، روزی داده میشوند، خوشیها و میهمانیها دارند، خوشوقت هستند به آنچه خدا از فضل وكرم خود به ایشان عطا فرموده است (مرتبه شهادت داد و زندگی جاوید بخشود و بزرگداشتها مقرر فرمود و شادمان وآسوده خاطرند دربارهكسانشانكه بعد از ایشان زنده مانده و به ایشان نرسیدهاند از اینكه ترسی نیست برایشان و نه هم اندوهگین شوند. شادمانی میكنند به نعمتهائیكه از خدا به ایشان میرسد، میبینند فضل و رحمت خدا درباره شهداء از حد تصور بیرون است و محقق میبینندكه خدا ضایع نمیكند مزد و ثواب نكوكاران و مومنان را]’’. و پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" أرواح الشهداء فی حواصل طیر خضر، تسرح فی الجنة حیث شاءت [ارواح شهداء در چینهدان پرندگان سبزی است كه در سراسر بهشت میگردند و روانند و هرجا بخواهند میروند]". پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" الشهید لا یجد ألم القتل إلا كما یجد أحدكم ألم القرصة [شهید ازقتل خویش رنج نمیبیند مگر باندازه رنج نشگون گرفتن كه شما احساس میكنید]". پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" أفضل الجهاد أن یعقر جوادك، ویراق دمك [برترین و بهترین جهاد آنستكه اسبت پی شود و خون خودت ریخته گردد]". از جابر بن عتیك روایت شدهكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" الشهادة سبع - سوى القتل فی سبیل الله -: المطعون شهید، والغرق شهید، وصاحب ذات الجنب شهید، والمبطون شهید، وصاحب الحرق شهید، والذی یموت تحت الهدم شهید، والمرأة تموت بجمع شهیدة [شهداء ثوابیكه اجر و مزد شهید را دارند، بغیر از شهید واقعیكه در راه خدا در جنگ بشهادت میرسد هفتگروه هستند:كسیكه به بیماری طاعون بمیرد وكسی كه غرق شود وكسیكه در اثر بیماری ذاتالریه بمیرد وكسیكه در اثر بیماری شكم درد بمیرد وكسیكه در اثر حریق بمیرد وكسیكه دچارآتش سوختگیگردد و كسیكه در زیر آوار بمیرد و زنیكه بر اثر زایمان بمیرد، همگی این هفتگروه شهید اخروی و ثوابی محسوبند]". احمد و ابوداود و نسائی با سند صحیح آن را روایت كردهاند . از ابوهریره روایت شده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ما تعدون الشهید فیكم "؟ قالوا: یا رسول الله: من قتل فی سبیل الله، فهو شهید.قال: " إن شهداء أمتی إذن لقلیل ".قالوا: فمن هم یا رسول الله؟ قال: " من قتل فی سبیل الله، فهو شهید، ومن مات فی سبیل الله ، فهو شهید، ومن مات فی الطاعون، فهو شهید، ومن مات فی البطن، فهو شهید، و الغریق شهید ". [شما چه كسانی را در میان خود شهید میدانید و شهید بحساب میآورید؟گفتند ای رسول خداكسیكه در راه خداكشته شود شهید است. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: پس با این حال شهدای امت من اندك خواهند بود.گفتند: پسكیانند شهید ای رسول خدا؟ فرمود: كسیكه در راه خداكشته شود یاكسیكه در راه خدا بمیرد وكسیكه با بیماری طاعون یا شكم درد یا در اثر غرق شدن بمیرد، همگی شهید هستند]’’. بروایت مسلم. و از سعید بن زید روایت شده كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " من قتل دون ماله، فهو شهید، ومن قتل دون دمه، فهو شهید، ومن قتل دون دینه، فهو شهید، ومن قتل دون أهله، فهو شهید [هركس در راه دفاع از مال و جان و دین و خانواده خویشكشته شود شهید میباشد]". بروایت احمد و ترمذیكه آن را صحیح دانسته است. علماء گفتهاند: مراد و مقصود از شهادت این گروه بغیر از شهید در راه خدا آنست، كه در قیامت ثواب و مزد شهداء در راه خدا را دارند، ولی در دنیا بمانند شهید با آنان رفتار نمیشود، پس باید شسته شوند و بر آنان نماز خوانده شود. شهداء برسه دسته هستند: شهداء دردنیا وآخرتكه عبارت هستند ازكسانیكه در جنگ باكفار كشته میشوند. دوم شهدای اخروی كه احكام شهید در دنیا بر آنان اجرا نمیگردد، از قبیل این گروهها كه در احادیثگذشت و سومكسانیكه در دنیا شهید هستند ولی در قیامت شهید نیستند و اجرو پاداش شهید را ندارند مانند كسی كه از غنایم چیزی بردارد و بدزدد و یا در حال فرار از كافران كشته شود. از عبدالله ابن عمر روایت شده كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " یغفر الله للشهید كل ذنب، إلا الدین [خداوند همهگناهان شهید را میآمرزد بجز وام و قرض را]’’. و مظالم و اموال غصبی و بظلم گرفته شده حكم وام و قرض دارد مانند قتل و خوردن اموال مردم بناحق و امثال آن.
جهاد برای برتری بخشیدن بسخنان و حكم خدا = برای اجرا فرامین الهی وقتی جهاد، جهاد حقیقی بحساب میایدكه تنها بخاطر رضای خدا صورت گیرد و مراد از آن اعلای كلمه الله و اجرای فرمان خداوند باشد. و بمنظور برافراشتن پرچم حق وحقیقت و راندن باطل و بذل جان درراه رضای خدا باشد. هرگاه مراد و هدف از جهاد، بهرههای دنیائی و چیزهای دیگری غیر از رضای خدا باشد، در حقیقت جهاد بحساب نمیاید. برخی برای احراز منصب و مقام و برخی برای بدست آوردن غنیمت یا اظهار شجاعت یا رسیدن بشهرت، میجنگند كه اینگونه اشخاص بهرهای از ثواب و پاداش و مزد شهید ندارند. از ابوموسی آمده است،كه گفت: مردی بحضور پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد وگفت: مردی هست برای بدست آوردن غنیمت میجنگد و مردی هست برای حصول شهرت میجنگد ومردی هست برای اینكه بشجاعت مشهورگردد، میجنگد،كدام یك از آنها در راه خدا به حساب میایند؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " من قاتل لتكون كلمة الله هی العلیا، فهو فی سبیل الله [كسی در راه خدا میجنگدكه بمنظوراعلای فرمان خدا و كلمه الله به جنگ مبادرتكند]’’. ابوداود و نسائی روایتكردهاندكه مردیگفت: ای رسول خدا ایا مردیكه برای مزد وشهرت بجنگد، چه چیزی نصیب او خواهد شد؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: “چیزی از پاداش اخروی نصیب او نخواهد شد. آن مرد سه بار این پرسش را تكراركرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " لاشئ له، إن الله لا یقبل من العمل إلا ما كان خالصا، وابتغی به وجهه [او بهرهای ندارد. براستی خداوند تنها عمل خالص را میپذیرد و عملیكه تنها بقصد رضای او انجام پذیرد]". براستی نیت و قصد، روح عمل است و بدان ارزش میبخشد، هرگاه عملی ازنیت خالص خالی باشد. در حقیقت بیجان و مرده بحساب میاید و در نزد خداوند ارزشی ندارد. بخاری از ابن عمر روایتكرده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" إنما الاعمال بالنیات، وإنما لكل امرئ ما نوى [بدرستی چیزی كه به عمل ارزش میدهد نیت است و برای هركس تنها چیزی هستكه نیت آن راكرده است]". و اخلاص استكه ارزش واقعی را به عمل میبخشد و لذا انسان میتواند با اخلاص درجه شهادت راكسب كند، اگرچه شهید هم نشود. پیامبر صلی الله علیه و سلم میگوید:" من سأل الله الشهادة بصدق بلغه الله منازل الشهداءوإن مات على فراشه [هركس با نیت صادق از خداوند شهادت را بطلبد، خداوند او را بدرجه شهداء میرساند اگرچه بر بستر خویش بمیرد]". پیامبر صلی الله علیه و سلم میگوید:" إن بالمدینة أقواما ما سرتم مسیرا، ولا قطعتم وادیا، إلا كانوا معكم، حبسهم العذر [براستی اقوامی وگروههائی در مدینه هستند كه شما مجاهدان بهر جائی رفته باشی و هر وادیی را طیكرده باشید، آنان قلبشان با شما است و تنها عذرشان آنان را از شما باز داشته است]". هرگاه انگیزه جهاد، اخلاص برای خدا نباشد، بلكه انگیزه آن، چیزی و هدفی از اهداف دنیائی و مادی باشد، نه تنها مجاهد از ثواب و پاداش اخروی، محروم میشود بلكه نفس خویش را در معرض عذاب اخروی در قیامت قرار میدهد. از ابوهریره نقل استكهگفت: از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم كه میگفت:" إن أول الناس یقضى یوم القیامة علیه: رجل استشهد. فأتی به فعرفه نعمه، فعرفها. قال: فما عملت فیها؟ قال: قاتلت فیك حتى استشهدت. قال: كذبت، ولكنك قاتلت لان یقال: جرئ فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه حتى ألقی فی النار. ورجل تعلم العلم وعلمه، وقرأ القرآن، فأتی به فعرفه نعمه، فعرفها.قال فما عملت فیها؟ قال: تعلمت العلم وعلمته، وقرأت فیك القرآن .قال: كذبت، ولكنك تعلمت العلم لیقال عالم.وقرأت القرآن لیقال هو قارئ. فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه حتى ألقی فی النار. ورجل وسع الله علیه، وأعطاه من أصناف المال. فأتی به فعرفه نعمه، فعرفها. قال: فما عملت فیها؟ قال: ما تركت من سبیل تحب أن ینفق فیها إلا أنفقت فیهالك. قال: كذبت، ولكنك فعلت لیقال: هو جواد، فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه، ثم ألقی فی النار ". [همانا اولینكسی كه در روز قیامت بر وی داوری میگردد، مردی است كه بشهادت رسیده است و او را میآورند و خداوند نعمتهای خویش بر وی عرضه میكندكه بدانها اعتراف مینماید وآنها را میشناسد و به وی میگوید: در دنیا در برابر این نعمتها چه كاركردی؟ اوگوید: خداوندا در راه تو جنگیدم تا اینكه شهید شدم. خداگوید: دروغگفتی. تو برای آن جنگیدیكهگفته شود، او شجاع و دلاور است و بدان رسیدی. سپس دستور داده میشود كه او را بر روی میكشند و بآتش دوزخ میاندازند. و مردی هستكه دانش را میآموزد و عالم میگردد و قرآن میخواند، او را میآورند و خدا نعمتهای خود را بر وی عرضه میدارد و بوجود آنها اعتراف میكند. گوید: در ازاء این نعمتها در دنیا چهكردی؟ گوید: دانش را فراگرفتم و تعلیم دادم و قرآن را خواندم. بویگوید: دروغگفتی بلكه دانش آموختی تاگفته شود اودانشمند است و قرآن را خواندی تاگفته شود اوقاری قرآن است و بدان رسیدی سپس دستور داده میشودكه او را بر روی بكشند تا اینكه بآتش دوزخ انداخته میشود و مردی هستكه خداوند انواع ثروتها و اموال را به او داده است. او را میآورند و نعمتهای خدا را بر او عرضه میكنند و بدانها اعتراف مینماید.گوید در ازاء این نعمتها در دنیا چه كاركردی؟ گوید: هر راهی را كه دیدم هزینهكردن درآن مورد پسند شما است، مال خویش را هزینهكردم و رضای تو جستم. بویگفته میشود تو دروغگفتی. بلكه بدینجهت اموال خویش را بخشیدیكهگفته شود: او جوانمرد و سخی طبع است و بدان رسیدی. سپس دستور داده میشودكه او را بر روی بكشند تا اینكه بآتش دوزخ اندخته شود]". مسلم این روایت را ذكركرده است.
مزد مجاهدان مجاهد هر اندازه مخلص باشد وقتیكه از غنیمت چیزی بردارد از اجر اخروی او میكاهد. از عبدالله پسر عمرو روایت استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ما من غازیة، أو سریة تغزو، فتغنم، وتسلم، إلا كانوا قد تعجلوا ثلثی أجورهم [هر دسته وگروهی كه بجهاد برود و غنایمی بگیرد و سالم از جنگ برگردد، دو سوم مزد و اجر اخروی خویش را در دنیاگرفته است]". " وما من غازیة أو سریة تخفق أو تصاب، إلا تم أجورهم [هر دسته وگروهیكه بجهاد رود و شكست بخورد یا مورد اصابت واقع میشود بتمامی مزد اخروی خویش را یافته است]". نوویگفته است معنی حدیث چنین استكه غازیانیكه بجهاد میروند هرگاه سلامت برگشتند یا غنیمتگرفتند مزد و پاداش اخروی آنهاكمتر است از مزد و پاداش اخروی مجاهدانیكه سالم برنمیگردند یا سالم برمیگردند ولی غنایمی نصیبشان نشده است و غنیمت خود در برابرجزئی ازمزد جهاد آنان است، پس هرگاه غنیمت یافتند به دو سوم مزد جهاد خویش در دنیا دست یافتهاند واین غنیمت خود نیزجزء پاداش جهاد آنان است و این مطلب با مفاهیم احادیث صحیحی مشهور و منقول از اصحاب مطابقت دارد: " منا من مات ولم یأكل من أجره شیئا.ومنا من اینعت له ثمرته فهو یهدیها: ای یجتنیها [برخی از ما در جنگ مردند و ازپاداش خویش چیزی نخوردند -مراد غنایم است -و برخی از ثمره دسترنج خویش برخوردار شدند. یعنیكشته نشدند و از غنایم برخوردار شدند]". این تفسیریكه برای این احادیث ذكركردیم درست و صحیح است و ظاهرحدیث نیزچنین است. و حدیث صریح و صحیحی نداریم كه با آن مخالفتكند پس تفسیر ما صحیح- و معتبر است و غیرازآن احتمال دیگری ندارد. و قاضی عیاض نیز این معنی را برگزیده است. پایان سخن نووی. ابوداود از ابوایوب روایت كرده كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ستفتح علیكم الامصار، وستكونون جنودا مجندة، یقطع علیكم فیها بعوث، فیكره الرجل منكم البعث فیها، فیتخلص من قومه، ثم یتصفح القبائل یعرض نفسه علیهم، یقول: من أكفه بعث كذا، وذلك الاجیر، إلى آخر قطرة من دمه [شهرهائی بر شما فتح و گشوده میشود و شما بصورت مجموعهای از سپاهیان درمیایید. دراین شهرها دستههائی از شما تعیین میشود و به تشكیل دستههائی موظف میگردید. ممكن استكسی پیدا شود درمیان شماكه نخواهد جزء دسته قوم خویش باشد، پس ازمیان قوم خویش بیرون میرود و خود را بر قبایل عرضه میكند و میگوید چهكسی حاضر است مرا بمزدوری بگیرد، تا بجای او در جنگ شركتكنم و جزء دسته اعزامی، بجای او بروم اینگونه اشخاص مزدور هستند و نصیبشان از جهاد تنها مزدی است،كه میگیرند تا آخرین خونشان چنین هستند و ثواب جهاد را ندارند]".
فضیلت مرزداری در راه خدا در برابر دشمن در میهن اسلامی همیشه مرزهائی وجود دارد،كه ممكن است دشمن ازآنجا به قلمرو اسلام نفوذكند، پس واجب استكه این مرزها بگونهای استوارگردند و استحكاماتی درآنجاها بوجود اید،كه دشمن از ضعف آن سواستفاده نكند و نتواند به قلمرو اسلامی تجاوزنماید. اسلام حمایت از مرز را بسیار تشویقكرده و دستور میدهد، كه این مرزها بگونهای تقویت شوند و سپاهیان برای آنها آمادهگردند،كه قدرت و نیروئی برای مسلمین بحساب ایند. و ماندن در این مرزها و حمایت ازآنها، -رای جهاد در راه خدا را “رباط” نامیده است، كه حداقل ماندن در “رباط” برای ثواب اخروی یك ساعت و حداكثر آن چهل روزكامل است و برترین و بافضیلتترین مرزداری، آنستكه در مرزی بحفاظت مشغولگردد،كه بیشتر خطر دشمن آن را تهدید میكند، باتفاق علماء ماندن در مرز ثواب بیشتر دارد، تا ماندن در شهر مقدس مكه، و در فضیلت مرزداری اسلامی احادیث زیر وارد شده است: مسلم از سلمان روایت كرده كه گفت: از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدمكه میگفت:" رباط یوم ولیلة خیر من صیام شهر وقیامه، وإن مات جرى علیه عمله (2) الذی كان یعمله، وأجری علیه رزقه ، وأمن الفتان [هركس یك شب و روز در مرز برای حمایت آن بماند ثوابش بیشتراست ازثواب روزه یك ماه و شب بیداری و عبادت شبانه آن ماه. و اگر بمیرد این عمل او همچنان ازنظر ثواب بر او جاری است و روزی او نیز بوی داده میشود و از فتنهها ایمن است]". اشاره به ایه قرآن است:" أحیاء عند ربهم یرزقون " وگفت: " كان میت یختم على عمله، إلا الذی مات مرابطا فی سبیل الله فإنه ینمى عمله إلى یوم القیامة ویأمن فتنة القبر [هركس بمیرد ثواب عملش قطع میشود و دیگر ثوابی بابت آن عمل ندارد، مگركسیكه در مرزداری اسلامی بمیردكه ثواب عمل او قطع نمیشود و تا روز قیامت ثواب آن همچنان در افزایش است و از فتنه قبر ایمن میگردد]".
فضیلت تیراندازی به نیت جهاد اسلام مسلمین را تشویق میكند براینكه تیراندازی و پیكار به نیت جهاد در راه خدا را یاد بگیرند و برای تمرین تیراندازی و ورزش جنگی و پیكار بسیار تشویق كرده است. عقبه بن عامر گوید: از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم كه بر روی منبر میگفت:" وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة ألا إن القوة الرمی، ألا إن القوة الرمی [خداوند می فرماید: قدرت و نیروی خویش را برای پیكار با كافران و دشمنان اسلام مهیا سازید هان آگاه باشید براستی قوت یعنی تیراندازی -یا استعمال اسلحههای متداول روزی سه بار این جمله را تكرار فرمود]". بروایت مسلم. بازهم از او است كه گفت: از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدمكه میگفت:" ستفتخ علیكم أرضون، فلا یعجز أحدكم أن یلهو بأسهمه، إن الله یدخل بالسهم الواحد الجنة ثلاثة نفر: صانعه والممد به والرامی به فی سبیل الله [سرزمینهائی بر شما فتح میشود وگشوده میگردد هیچكس از شما عاجز نباشد از اینكه با تیرهای خویش تمرینكند و سرگرم باشد چون خداوند بوسیله یك تیرسهكس را به بهشت میبرد:كسیكه آن را برای دفاع اسلامی میسازد وكسیكه بدانكمك میكند و یا آن را میفروشد وكسیكه در راه خدا آن را میاندازد]". اسلام بسیار شدت بخرج داده است دربارهكسانیكه تیراندازی را یاد میگیرند و آن را فراموش میكنند و برایكسیكه بدون عذرآن را، فراموشكند، بسیارمكروه و ناپسند دانسته است. ٣- پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من علم الرمی ثم تركه فلیس منا، أو " قد عصى... [هركس تیراندازی آموخت، سپس آن را رهاكرد او از ما نیست یعنی برروش ما نیست یا گفت: او گناه مرتكب شده است]". بروایت مسلم. ٤- پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" كل شئ یلهو به الرجل باطل، إلا رمیه بقوسه، وتأدیبه فرسه، وملاعبته أهله، فإنه من الحق [هرچیزیكه مرد بدان سرگرم شود وبا آن بازیكند باطل است، مگر بازی و سرگرمی با تیر وكمان و تربیت اسب و بازی و سرگرمی با خانوادهاش كه اینها از حق محسوب میگردند و باطل نیستند]". قرطبی میگوید خدا بهترمیداند ولی منگمان میكنمكه معنی حدیث اینستكه هر چیزیكه مرد بدان سرگرم باشد بدون اینكه فایده دنیائی واخروی داشته باشد باطل است و بهتر استكه ازآن اعراض نماید ولی این سه چیزیكه در حدیث آمده است اگر چه برای سرگرمی و نشاط هم باشد، در واقع دارای فایده است، چون تمرین و تعلیم تیراندازی و اسب سواری ازكارهای مفید جنگ و پیكار است، و ملاعبت و مداعبت با همسر به مهر ومحبت هردوكمك میكند و شاید ازآن همسر، فرزند موحد متولدگردد پس این سه چیزحق هستند. پایان سخن قرطبی. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" یا بنی إسماعیل، أرموا فإن أباكم كان رامیا [ای فرزندان اسماعیل تیراندازی كنید چون پدرتان اسماعیل تیرانداز بود]". فرا گرفتن اسب سواری و استعمال اسلحههای جنگی متداول، فرض كفایه است وگاهی برابر شرایط مخصوص بصورت فرض عین درمیآید.
جنگ در دریا فضیلت ییشتری دارد تا جنگ در خشكی بدیهی استكه جنگ دردریا چون خطربیشتری دارد پس مزد اخروی آن بیشتر ا ست . ١ -ابوداود از ام حرام روایتكرده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" المائد فی البحر له أجر شهید، والغرق له أجر شهیدین [هركس در دریا دچار تهوع و قیگردد اجر و مزد یك شهید دارد و هركس غرقگردد اجر و مزد دو شهید دارد]". ٢- ابن ماجه از ابو امامه روایت كرده است كه گفت از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم كه میگفت:" شهید البحر مثل شهیدی البر والمائد فی البحر كالمتشحط فی دمه فی البر وما بین الموجبتین كقاطع الدنیا فی طاعة الله، وإن الله وكل ملك الموت بقبض الارواح، إلا شهید البحر فإنه یتولى قبض أرواحهم.ویغفر لشهید البر الذنوب كلها إلا الدین، ویغفر لشهید البحر الذنوب والدین [اجر یك شهید در دریا دو برابراجر شهید در خشكی است و كسیكه در دریا دچار سرگیجه و تهوع شود اجرش مانندكسی استكه درخشكی در خون خویش بغلطد وكسیكه فاصله ومسافت دوموج را طیكند مانندكسی است كه دنیا را باطاعت خدا بپایان برده باشد و خداوند ملك الموت عزرائیل -را مامور قبض ارواحكرده است، مگر شهدای در دریا راكه خود قبض ارواحشان میكند و همهگناهان شهیدان خشكی را میآمرزد مگر بدهكاری را و همه گناهان شهدای دریا را باضافه بدهكاری میآمرزد]".
صفات فرمانده جهاد فخری صفاتیكه باید در یك فرمانده جنگی سپاه وجود داشته باشد، بقرار زیر برشمرده است: “برخی از حكیمان تركگفتهاند: فرمانده سپاه باید ده خوی و خصلت حیوان را داشته باشد: جرات وشجاعت شیر، وحمله و صولت خوك، و مكاری ونیرنگبازی روباه و شكیبائی سگ برزخم و جراحت و غارت و شبیخونگرگ، و پاسداری و حراستكركی= كلنگ وسخاوت خروس و شفقت خروس برجوجهها و پرهیزو احتیاط زاغ و چاقی تعروكه هرچه بیشتر رنج سفر ببیند چاقتر میشود یعنی نباید سفر و رنج فرمانده را لاغر و خسته نماید”.
جهاد همراه نیكوكاران و بدكاران در جهاد شرط نیستكه حاكم عادل باشد یا فرمانده نیكوكار باشد، بلكه در هر صورت جهاد واجب است. وگاهی پیش میایدكه مرد فاجر و تبهكار، در میدان جنگ دلاورتر وكارآزمودهتر از دیگران است.
وظیفه فرمانده سپاه در جهاد وظایف و تكالیف واجب فرمانده نسبت به سربازان بشرح زیر است: 1-با آنان مشورتكند و رای آنان را بپرسد و نباید مستبد به رای خویش باشد و بدون آنان تصمیم بگیرد. چون خداوند میفرماید: " " وشاورهم فی الامر [و با ایشان مشورت كن دركار]". از ابوهریره نقل است كه گفت: “كسی را ندیدهام كه باندازه پیامبر صلی الله علیه و سلم با یاران خویش مشورتكرده باشد. احمد و شافعی این روایت را آ وردهاند. ٢-فرمانده باید با سپاهیان خویش مهربان و ملایم باشد حضرت عایشهگفت: از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم كه میگفت:" اللهم من ولی من أمر أمتی شیئا فرفق بهم، فارفق به [خداوندا هركس از امت من بر سركاری ولایت و فرماندهی یافت و با زیردستان خود ملایم و مهربان رفتاركرد، تو نیز با وی مهربان باش]". مسلم آن را آورده است. از معقل بن یسار روایت استكه گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ما من أمیر یلی أمور المسلمین، ثم لا یجتهد لهم، ولا ینصح لهم، إلالم یدخل الجنة [هركس فرمانده مسلمانان باشد و برای آنان تلاش وكوشش نكند و از نصیحت و خیرخواهی آنان دربغ ورزد، او داخل بهشت نخواهد شد]". ابوداود ازجابر روایتكردكهگفت: “پیامبر صلی الله علیه و سلم ازمسیر سپاه عقب میماند و ضعیف را كمك میكرد و با خود میبرد و بر ترك مركوب خویش مینشاند و راهنمائی میكرد”. ٣-فرمانده باید سپاهیان تحت فرماندهی خویش را امر بمعروف و نهی از منكر كند تا در معاصی وگناهان نیفتند. ٤- فرمانده باید گاه و بیگاه سپاهیان را بازرسیكند تا از سربازان خویش اطلاع درست داشته باشد و مردان و ابزارهائی كه برای جنگ صلاحیت ندارند از رده خارجكند وكسانی راكه سربازان را وادار به ترك جنگ میكنند یا شایعات میپراكنند از صف سپاه خویش بیرونكند و بگوید اینانكمك نمیتوانندكرد و قدرتی ندارند و همچنین تصمیماتی بگیرد درباره كسانی كه اخبار و اسرار نظامی افشا میكنند و فتنه انگیزی مینمایند. ٥-فرماندهان جزء را معرفیكند. ٦-پرچم و علمها را بدست خویش ببندد. ٧-قرارگاههای شایسته انتخابكند و بخوبی از آنها حفاظت و حراست نماید. ٨- برای شناسائی حال دشمن و اخبارآنها جاسوسانگسیل دارد. از جمله راهنمودهای پیامبر صلی الله علیه و سلم آن بود،كه هرگاه اراده جنگی میكرد، از آن نام نمیبرد، بلكه از غیرآن نام میبرد، یعنی ازجنگ محلی سخن میگفت و قصد جای دیگری میكرد،كه قبلا برای آن تصمیمگرفته بود. و جاسوسانی میفرستاد تا خبردشمن را برایش بیاورند و خود سپاهیان را مرتب میكرد و خود پرچمها و لواها را میبست. ابن عباسگفت: پرچم پیامبر صلی الله علیه و سلم سیاه و لوای او سفید بود. ابوداود آن را روایت كرده است.
وصیتها و سفارشات ییامبر صلی الله علیه و سلم بفرماندهانش ابوموسی اشعریگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم هرگاه یكی از یارانش را برای كاری گسیل میداشت میفرمود:" بشروا، ولا تنفروا، ویسروا، ولا تعسروا [هركس را كه به اسلام آوردن او امیدوار هستید و هر كس را كه توبه كند و ایمان بیاورد و عمل صالح پیشه كند بوی مژده رحمت خدا بدهید و با تهدید و تخویف مردم را متنفر وگریزان مسازید و بر مردم آسان بگیرید و شدت و سختی بخرج ندهید، چون این شیوه بهتر است برای جلب مردم بدین]". باز هم اوگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم من و معاذ را به یمن روانه نمود وگفت: ’’ یسروا ولاتعسروا، وبشروا ولا تنفروا، وتطاوعا، ولا تختلفا [آسان بگیرید و سخت مگیرید مژده بدهید وگریزان مسازید با هم موافق باشید و اختلاف مكنید]". هردو حدیث را شیخین روایتكردهاند انسگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" انطلقوا باسم الله، وبالله، وعلى ملة رسول الله، ولا تقتلوا شیخا فانیا ولا طفلا صغیرا، ولا امرأة ، ولا تغلوا، وضموا غنائمكم،وأصلحوا، وأحسنوا إن الله یحب المحسنین بروایت ابوداود [بروید با خدا و بنام خدا و بر دین رسول خدا، پیر مردان از كار افتاده را مكشید - مگر اینكه در جنگ شركت كنند یا صاحب رای و تدبیر جنگی باشند، چون پیامبر صلی الله علیه و سلم دستور داد كه زید بن صمّه راكه بیش از یكصد و بیست سال داشت و دارای رای و تدبیر بود بكشند - و كودكان را مكشید و زنان را مكشید -مگر اینكه زنان در جنگ شركت كنند یا فرمانده باشند یا دارای رای و تدبیر جنگی باشند -و از غنایم دزدی مكنید و درآن خیانت ننمائید و غنایم را جمع كنید و اصلاح و احسان كنید براستی خداوند محسنین و نیكوكاران را دوست دارد]".
وصیت و سفارش حضرت عمربن خطاب به فرماندهان عمرخطاب برای سعد بن وقاص و سربازان همراه وی نوشت، اما بعد: من ترا و سربازانت را در هر حال به تقوای خدا سفارش میكنم و بدان دستور میدهم، چون براستی تقوای خدا بهترین ابزار و اسلحه بر علیه دشمن و نیرومندترین تدبیر جنگی می باشد. و من ترا و سربازانت را امرمیكنم باینكه ازمعاصی وگناهان بیشتر پرهیز كنید تا از دشمن، چون خطرگناهان سپاه برای آنها بیشتر است، از خطر دشمن و براستی چیزیكه موجب پیروزی مسلمانان میشود، آنست /كه دشمنانشان نافرمانی خداوند را میكنند، و اگر گناهان دشمن و نافرمانیشان برای خدا نمیبود، ما دربرابر آنان قوتی ونیروئی نداشتیم، چون نه تعدادمان بمانند تعداد آنان است و نه ابزارمان و سلاحمان چون سلاح و ابزار ایشان است، چنانچه درگناه و نافرمانی الله با آنان مساوی باشیم، قوت و قدرت ایشان بیش از ما است و اگر با فضیلت خویش بر ایشان پیروز نشویم، با قدرت خویش نمیتوانیم بر ایشان پیروز شویم، هان بدانید كه در مسیرتان از جانب خداوند مامورانی برشما گماشته شدهاند،كه میدانند شما چهكار میكنید، پس ازآنان شرمتان باد كه كار ناشایست بكنید و حالا كه در راه خدا میجنگید از او نافرمانی مكنید، و نگوئید:كه دشمن ما از ما بدتر است، پس بر ما پیروز نمیشود، زیرا چه بسا اقوامی بودهاند كه بدتر از خودشان بر آنان پیروز و مسلط شدهاند، همانگونهكه بنیاسرائیل چون خشم خدا را برانگیختند و مرتكب گناهان شدند،كافران مجوس را بر آنان مسلط گردانید كه در سرزمین ایشان بفساد پرداختند و كشتار و ویرانی و سلب و نهب براه انداختند و این وعده حتمی خداوند است -كه نتیجه فساد و تباهی، نابودی و شكست است -از خداوند كاری بخواهید كه بر نفس خویش پیروز شوید، همانگونه كه از او كاری میخواهید تا بر دشمنان پیروزشوید، ما همین خواسته را از خداوند داریم برای خود و شما. و در مسیر راه با مسلمانان برفق و مدارا باش و در راه رفتن، آنان را بسختی میانداز و خستهشان مكن و در طول راه از منازلیكه موجب رفاه آنان باشد دربغ و كوتاهی مكن، تا اینكه وقتی بدشمن رسیدند، سفر قوه و نیروی آنها را به تحلیل نبرده باشد، چون سپاهیان شما بطرف دشمنی میروندكه در دیار خویش مقیم است و ازجان و مال خویش حمایت میكنند و هر هفته یك شب و روز به افراد خویش استراحت بده و بگذار اقامتكنند و بیاسایند و جان تازهای بگیرند و اسلحه وكالای خویش را بزمین بگذارند. و اردوگاهها و منازل سپاهیان خویش را بدور از دهات و مناطق سكونت اهل صلح و اهل ذمه قرار بده و نگذار كسی از سپاهیانت بمیان آن روستاها و بداخل آنان برود، مگركسیكه بدین و درستی ایمان او اطمینان داشته باشی. و نگذار هیچ چیزی بردوش اهل صلح و ذمه سنگینیكند، چون آنان با تو عهد و پیمان دارند و محترمند. شما با وفای بدانان و آنان با تحمل شما و شكیبائی بر عهد و پیمان، مورد آزمایش قرارگرفتهاید، تا زمانیكه تحمل شما را داشته باشند و بر عهد و پیمان خویش شكیبا باشند با آنان خیر و نیكی كنید و با ظلم و ستم براهل صلح، پیروزی براهل جنگ و حرب، مجوئید و هرگاه بر زمین دشمن قدم گذاشتید. در میان خود و ایشان جاسوسان بگمارید وكار آنان بر شما مخفی نماند و همواره از عربها یا از دیگرانكسانی پیش شما باشندكه به نصیحت و صداقت آنها اطمینان داشته باشی. زیرا دروغگو ترا سودی ندارد اگر چه بعضی از خبرهایش نیز راست باشد.كسیكه خیانتكند و اهل غش و خیانت باشد او جاسوس است بر علیه تو نه بسود تو. وقتیكه به سرزمین دشمن نزدیك شدی طلایع و دیدهبانان فراوان بگمار و دستههائی بمناطق دشمن گسیل دار، كه بمناطق دشمن نفوذ كنند و امدادات دشمن و منافع او را قطع كنند و دیدهبانان و نگهبانان در پیكشف اسرار دشمن باشند. برای گشتیها و دیدهبانان، مردان باتدبیر و دلاور و شجاع از میان یاران خود انتخابكن و بر این كار بگمار و بهترین و چابكترین اسبان را برایشان انتخابكن، كه هرگاه با دشمن برخورد كردند، دشمن دریابد كه با قدرت اندیشه و رای تو روبرو است و از وجود آنان اندیشه تو را بخواند. وكار دستههای نفوذی را یكسانی واگذار،كه اهل جهاد و شجاعت باشند و دارای سابقه درخشانی باشند. و كسی را از روی هوی و هوس، بدینكار مگمار، چون در این صورت اندیشه و رای وكار خویش را بیشتر ضایع میكنی، بجای اینكه با اهل ویژه و خاصه خویش محابات و پروا كنی.گشتیها و دستههای نفوذی خویش را به جاهائی و جهاتی روانه مكن كه نگران غلبه دشمن یا تباه شدن آنها یا شكست آنها بدست دشمن باشی. چون با دشمن روبرو شدی و او را در برابر خود دیدی قسمتهای دور سپاه و گشتیها و دستههای نفوذی را، همگی پیرامون خویش جمعكن، و بتمامی تدبیر و قوت و نیروی فكری و مادی خویش را فراهمآور و خود را آمادهكن -در آماده باش كامل باش سپس در حمله شتاب مكن و تا زمانیكه جنگ ترا مجبور نسازد، در حمله شتاب مكن تا اینكه نقاط ضعیف دشمن و اسرار او و میدان جنگ او راكشف میكنی و شناسائیكامل از سرزمین دشمن بدست میآوری و بمانند او سرزمین او را میشناسی، آنگاه دشمن هركاری انجام داد، تو مقابله بمثل میكنی، سپس مواظب سپاه خویش باش و بر آنان جاسوس بگمار و بیدار باش و هوشكار باش كه مورد شبیخون قرار نگیری و هر اسیریكه با دشمن عهد و پیمان داشته باشد گردنش را بزن تا بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خود را بترسانی -یا هر اسیری كه عهد و پیمان شكنی كرده باشدگردنش را بزن... -وكار تو و سربازانت و پیروزیت بر دشمن، بدست خدا است و استعانت و یاری از خدا است.
وظایف سربازان وظیفه و تكلیف واجب سربازان در برابر فرمانده اطاعت محض است، مادامكه فرمانده امر بگناه و معصیت نكند. ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت كرده كه گفت: " من أطاعنی فقد أطاع الله، ومن عصانی فقد عصى الله، ومن یطع الامیر فقد أطاعنی، ومن یعص الامیر فقد عصانی [هركس از من اطاعتكند براستی از خداوند اطاعتكرده است - چون اطاعت از پیامبر دستور خدا است - و هركس از من اطاعت نكند او از خدا اطاعت نكرده است و هركس از امیری اطاعت كند براستی او از من اطاعت كرده است و هركس از امیر خویش اطاعت نكند او از من اطاعت نكرده است]". اما اگر فرماندهی به معصیت و گناه دستور دهد، اطاعت از او مورد نهی قرار گرفته است زیرا اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست. بخاری و مسلم از حضرت علی روایتكردهاند كه اوگفت: “رسول خدا سریهای را بمناطق دشمن روانهكرد و مردی از انصار را بر آنانگمارد و بآنان دستور دادكه دستور او را بشنوند و اطاعتكنند، آن دسته در یك مورد با آن فرمانده مخالفتكردند و او را عصبانی ساختند، پس او دستور دادكه افرادش هیزم جمع كنند و هیزم جمعكردند، سپس دستور دادكه آتش روشن كنند و آتش روشنكردند، سپسگفت: مگر پیامبر صلی الله علیه و سلم به شما دستور نداده استكه او امر مرا بشنوید و اطاعتكنید؟گفتند: چرا، بما دستور داده است. گفت: پس همگی بمیان این آتش بروید. همگی همدیگر را نگاه كردند و گفتند: ما بدین سبب به پیامبر صلی الله علیه و سلم پناه آوردهایم كه از آتش محفوظ باشیم و لذا بمیان آتش نرفتند و امر او را اطاعت نكردند تا اینكه خشم آن فرمانده فرو نشست و آتش خاموش شد. پس چون برگشتند این داستان را برای پیامبر صلی الله علیه و سلم بازگو كردند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لو دخلوها، ما خرجوا منها أبدا، وقال: لاطاعة فی معصیة الخالق، إنما الطاعة فی المعروف [اگر امر او را اطاعت میكردند و بمیان آتش میرفتند دیگر هرگز از آن خارج نمیشدند -یعنی بآتش دوزخ نیزگرفتار میشدند -وگفت: درمعصیت خالق و ارتكابگناه، طاعتی نیست اطاعت برایكارهای خوب است نه برای كارهای گناه و معصیت]".
واجب است پیش از شروع جهاد از دشمن دعوت بعمل آید واجب است مسلمانان پیش ازآغاز جنگ از دشمن دعوت بقبول اسلام بعمل آورند. مسلم از بریده نقلكرده است كه: پیامبر صلی الله علیه و سلم هرگاه برای سپاه یا دستهای امیری تعیین میكرد او را وصیت و سفارش میكرد، باینكه تقوای خدا پیشهكند وبا مسلمانان همراهش به نیكی رفتار كند، سپس میگفت:“بنام خدا و در راه خدا جنگ كنید، با كافران جنگ كنید، بجنگ بروید و جهاد كنید و از اموال غنایم مدزدید و خیانت در غنایم مكنید و كسی را مثله نكنید و كودكان و پیران را مكشید و چون با دشمن خویش از مشركین روبرو شدید آنان را به سه خصلت و خوی دعوت كنید هركدام را قبولكردند، ازآنان بپذیرید و ازآنان دست بكشید. اول آنان را به اسلام دعوتكنید چون پذیرفتند شما نیز بپذیرید و از آنان دست بردارید سپس آنان را دعوتكنید كه ازسرزمین خویش بسرزمین مهاجران نقل مكانكنند و بآنان خبر بدهیدكه اگر چنینكنند مثل مهاجران خواهند بود، هر چیزیكه بنفع آنان باشد بنفع آنان نیزخواهد بود و هرچیزیكه بضرر آنان باشد بضرر آنان نیز خواهد بود، اگر هجرت را نپذیرفتند -و اسلام آوردند - بآنان خبر بده كه حال آنان مانند اعراب مسلمان است و حكم خداكه درباره آنها جاری میگردد درباره آنان نیز جاری میگردد مانند اعراب بادیه مسلمان هستندكه تا در جهاد شركت نكنند از غنایم و فیئی نصیبی ندارند -پس تا با مسلمانان در جهاد شركت نكنند سهم و نصیبی از غنایم و فیئی بدانان داده نمیشود. اگر اسلام را نپذیرفتند و از اسلام آوردن امتناع ورزیدند از آنان جزیه بخواهید وخراج بگیرید، چنانچه جزیه را قبول كردند از آنان بپذیرید و از آنان دست بكشید. و اگر جزیه را نیز رد كردند و نپذیرفتند،پس از خداوند استعانت وكمك بخواهید و با آنان بجنگید و هرگاه اهل قلعهای را محاصرهكردیده و از شما خواستندكه بر ایشان عهد و ذمه خدا و رسولش بدهی، اینرا از ایشان مپذیرید و بگوئید نخیر، ولی عهد و پیمان خودتان و یارانتان را برایشان قرار بدهید زیرا شما اگر عهد و پیمان خود و یارانتان را بشكنید، برایتان آسانتر است تا اینكه عهد و پیمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم را بشكنید. و هرگاه اهل قلعهای را محاصرهكردید و از شما خواستند كه آنان را برحكم خدا فرود آورید ازآنان قبول مكنید ولی آنان را برحكم خویش فرود آورید، زیرا شما نمیدانیدكه ایا حكم خدا را درباره آنان مییابید یا خیر-ولی خودتان بحكم خودتان آگاه هستید مراد آنست كه باحترام خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم از عهد و پیمان آن دو بپرهیزید و عهد و پیمان خودتان را بدانان بدهید همه محدثین بجز بخاری آن را روایتكردهاند. یكی از سپاههای مسلمین قصری و كاخی ازكاخهای ایران را محاصره كرده بود و امیر آن سپاه “سلمان فارسی” بود. گفتند: ای ابوعبدالله دستور حمله بایشان را نمیدهی؟گفت: مرا بحال خود بگذارید تا آنان را دعوتكنم، همانگونهكه من از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم،كه دعوت میكرد، پس بنزدیك آنان رفت وگفت: براستی من مردی از شما اهل ایرانم و فارسی هستم و عربها ازمن اطاعت میكنند اگراسلام را بپذیرید شما نیز مثل ما هستید و در منافع و مضار ما شریك میباشید و اگر اسلام را نمیپذیرید و میخواهید بر دین خویش بمانید ما بشما این اجازه را میدهیم، بشرط اینكه بما جزیه بدهید و در برابر ما خوار و تسلیم باشید و بزبان فارسی این سخن را با آنان گفت،كه آنوقت شما پسندیدگان نیستید. و اگر هیچكدام از این دو تا را نپذیرید، اینك بشما اعلام میكنیم و با شما میجنگیم. آنان جواب دادند، ما كسانی نیستیم كه جزیه بدهیم، ولی با شما آماده جنگیم.گفتند: ای ابوعبدالله ایا دستور حمله بآنان نمیدهی؟ گوید: او سه روز این دعوت خویش را بر آنان عرضه داشت تا بلكه اسلام بیاورند. سپس بعد از سه روزگفت: بدانان حملهكنید و ما حملهكردیم و آن كاخ را گشودیم”. ترمذی این را روایتكرده است. ابویوسف گفت: تا آنجا كه ما سراغ داریم هیچگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم با قومی روبرو نشده است، مگر آنكه آنان را باطاعت خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم دعوتكرده است -اگر نپذیرفته باشند با آنان جنگیده است - صاحب “الاحكام السلطانیه” میگوید: كسانی كه دعوت پذیرش اسلام به آنان نرسیده باشد، اقدام بجنگ آنان بر ما حرام است و حرام استكه آنان را غافل گیر كنیم و بر آنان شبیخون زنیم و به كشتار و تحریق و سوزاندنشان بپردازیم و پیش از آنكه دعوت اسلام را بایشان اعلام كنیم و معجزات نبوت و دلایل قانع كنندهای كه ایشان را به اجابت راهنمائیكند، حرام است كه جنگ را با ایشان آغاز كنیم. سرحسنی از پیشوایان حنفی میگوید: شایسته است بلافاصله پس از دعوت، بجنگ اقدام نشود، بلكه باید پس از دعوت یك شب بدانان مهلت داد تا درباره آن بیندیشند و تدبیر مصلحت خویش كنند. فقهاء میگویند اگر امیر سپاه، پیش از انذار و تهدید و دعوت، بیكی ازآن سه چیزیكه قبلاگفته شد جنگ را آغازكرد و بطور غافلگیرانه و در شبیخون بعضی از دشمنان را به قتل رساند، ضامن خونبهای جان آنها است. بلاذری در فتوح البلدان نوشته است، كه اهل سمرقند بفرماندار خویش “سلیمان بن ابی السری”گفتند:كه براستی “قتیبه بن مسلم باهلی” بما خیانتكرد و ظلم نمود، درحالیكه خدا عدالت و انصاف را اظهار كرده است پس بما اجازه بده تا برای شكایت از او هیاتی را پیش امیرالمومنین ارسال داریم، اگر ما حقی داشته باشیم او حق ما را میدهد چون ما بدان حق نیاز داریم سلیمان بدانان اجازه دادكه هیاتی را بحضور امیرالمومنین “عمر بن عبدالعزیز” گسیل داشتند چون عمر بن عبدالعزیز بر شكایت ایشان اطلاع یافت طی نامهای به سلیمان نوشت كه: همانا اهالی سمرقند از ظلم و ستمیكه بدانان رسیده است بمن شكایتكردهاندكه قتیبه بر آنان حملهكرده و آنان را از سرزمینشان بیرون رانده است، همینكه نامه من بدست شما رسید، آنان را در محضر قاضی بنشان تا قاضی بشكایت آنان رسیدگی كند. اگر قاضی بنفع آنان رای داد، سربازانت را به اردوگاه و سرزمین خودشان برگردان همانگونه كه پیش ازحمله قتیبه بودید و بهمان حال پیش ازجنگ برگردید. سلیمان "جمیع بن حاضر" را بعنوان قاضی و داور تعیین نمود و او حكمكردكه سربازان اعراب از سمرقند بیرون روند و باردوگاه خویش پیش از فتح سمرقند برگردند، و آنگاه بمقابله اهالی سمرقند برخیزند،كه آنگاه یا مجدداً صلح تازهای برقرار سازند، یا اینكه بزور سمرقند را فتح كنند. مردم “سند“گفتند ما بدانچه روی داده است، راضی هستیم و جنگ را تجدید نمیكنیم. چون مردمان صاحب رایشان گفتند: ما با این قوم اختلاط كردیم و آمیختیم و آنان بما تامین دادهاند و ما نیز بدانان تامین دادهایم و اگر دوباره با آنان بجنگیم نمیدانیم چهكسی پیروزمیشود و اگرما پیروز نشویم كینه و دشمنی آنان را برای خودكسب میكنیم، لذا كار را بهمان حالگذاشتندكه شده بود و راضی شدند و بعد از اینكه عدالت اسلام را دیدند و از آن خشنود شدند، دیگر بنزاع برنخاستند و از عدالت اسلام خشنودگشتند و داوطلبانه و با اختیاركامل اسلام را پذیرفتند. و سراغ نداریمكه هیچ قومی در عدالت و مراعات انصاف بدان حد رسیده باشد.
دعاء و اوراد مجاهدان بهنگام جنگ یكی از آداب و رسوم جنگ آنستكه مجاهدان از خداوند سبحان، طلب استعانتكنند و استغاثه نمایند و از او یاری و امداد بخواهند، چون براستی پیروزی و نصرت در دست خدا است. زیرا راهنمود پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش بعد از او، چنین بوده است. ١ - از ابوداود روایت استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ثنتان لا تردان: الدعاء عند النداء، وعند البأس، حین یلحم بعضهم بعضا [دو چیز استكه پذیرفته میشود و رد نمیگردد: دعاء هنگام اذان و دعای هنگام سختی جنگ كه گروهی با گروهی دیگر درگیر میشوند ]". ٢- خداوند میفرماید:" إذ تستغیثون ربكم فاستجاب لكم انفال ٩ [بیاد آورید هنگامی راكه از خدای خویش استغاثه میكردید و او دعای شما را اجابتكرد]". ٣- هر سه نفر از عبدالله بن ابی اوفی روایتكردهاند كه رسول خدا در یكی از پیكارهای خویش با دشمن صبركرد تا اینكه خورشید از خط استوا مایلگردید سپس درمیان مردم به ایراد خطبه برخاست وگفت: ای مردم.. آرزوی روبرو شدن با دشمن را مكنید و از خداوند عافیت و سلامت بخواهید و چون با دشمن برخورد كردید در برابر او مقاومتكنید و بدانید كه بهشت در سایه شمشیرها است." ایها الناس: لا تتمنوا لقاء العدو، وسلوا الله العافیة، فإذا لقیتموهم فاصبروا واعلموا أن الجنة تحت ظلال السیوف سپس گفت:" اللهم منزل الكتاب، ومجری السحاب، وهازم الاحزاب، اهزمهم وانصرنا علیهم [خداوندا ای نازلكننده كتاب و ای روان كننده ابرها و ای شكست دهنده احزاب و دستهها، آنان را شكست بده و ما را پیروز نما بر علیه ایشان]". ٤- یكی از دعاهای پیامبر صلی الله علیه و سلم بهنگام جنگ دعای زیر بود:" اللهم أنت عضدی ونصیری، بك أحول وبك أصول وبك أقاتل [خداوندا تو پشتیبان و یاور من هستی و بوسیله تو تدبیرهای دشمن را باطل میكنم و به وسیله تو حمله میكنم و با دشمن میجنگیم]". بروایت صاحبان سنن. ٥- بخاری و مسلم روایت كردهاند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم در روز جنگ احزاب خندق - چنین گفت:" اللهم منزل الكتاب، سریع الحساب، اهزم الاحزاب، اللهم اهزمهم وزلزلهم [خداوندا ای نازل كننده كتاب ای سریع الحساب، احزاب و گروههای متحد كافران را شكست ده خداوندا شكستشان بده و متزلزلشان گردان]".
زیرنویس ها: [1] - بعضی از فرایض بر همه افراد امت فرض میباشندکه اگر بعضی آن را انجام دادند از بقیه ساقط نمیشود، مثل: ایمان و طهارت شرعی و نماز و زکات و حج.که بدانها فرایضی عینی گفته میشود و بر هر فردی لازم استکه آنها را اداکند و کوتاهی در آنها روا و جایز نیست و بعضی از فرایض هستکه بر بعضی از مردم واجب است و بر بعضی دیگر واجب نیست. اینگونه فرایض را فرضکفایه مینامند که انواع آن بشرح زیر است: 1-فرضکفایه دینی مانند:کسب علم و تعلیم و دفع حکم شبهات و پاسخ به شکوکی که پیرامون اسلام برانگیخته میشود و نماز میت و اقامه نماز جماعت و اذان و امثال آن. ٢- نوع دوم فرضکفائی، چیزهائی استکه بنظام زندگی ارتباط دارد مانند:کشاورزی و صنعت و طب و حرفههائیکه تعطیل آنها امور دینی و دنیائی مردم را مختل میسازد. ٣- نوع سوم فرضکفائی چیزهائی استکه وجود حاکم در آن شرط است مانند: جهاد و اقامه حدود شرعیکه اینگونه فرضها از حق حاکم است و بغیر از حاکم هیچ فردی حق ندارد حد شرعی را اجرا نماید. ٤-نوع چهار فرضهایکفائی استکه وجود حاکم برای آن واجب نیست مانند: امر بمعروف و نهی از منکر و دعوت به فضایل و طرد رذائل. اینهاکه برشمردیم فروضکفایه هستند و بر هر فردی فرض عین نیستند بلکه واجب استکه بعضی از افراد آنها را بجای بیاورند و هرگاه گروهی آنها را انجام دادند وکفایت بدان حاصل شد وجوب از همه افراد آن جامعه ساقط میگردد و اگر گروهی آنها را انجام ندهند همه افراد جامعهگناهکار میشوند. مولف. [2] - یعنی بعد از فتح مکه دیگر هجرت بمدینه واجب نیستکه قبل از فتح واجب بود و با این حدیث نسخ گردید ولی هجرت از قلمرو کافران به قلمرو مسلمانان نسخ نگردیده است بلکه فرض است برکسی که در قلمرو کافران آزادی دینی ندارد که هجرتکند. مولف به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|