Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از زيد بن ارقم وارد شده است كه گفت: "قام فينا رسول الله صلى الله عليه وسلم يوما خطيبا ً بماء يدعى خما بين مكة والمدينة ، فحمد الله وأثنى عليه ووعظ وذكّر ، ثم قال : وأنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله ، فحث على كتاب الله ورغّب فيه ثم قال : وأهل بيتي ، أذكركم الله في أهل بيتي ، أذكركم الله في أهل بيتي ، أُذكّركم الله في أهل بيتي ، قال زيد : نساؤه من أهل بيته ، ولكن أهل بيته من حرم الصدقة بعده وهم آل علي ، وآل عقيل ، وآل جعفر ، وآل عباس ، كل هؤلاء حُرم الصدقة (روايت مسلم : 2408)

يعنى: " من در ميان شما چيزى را بجاى گذاشتم كه اگر به آن چنگ بزنيد گمراه نخواهيد شد، يكى از آنها كتاب خداوند ميباشد كه در آن هدايت و نور نهفته است. پس پيامبر صلى الله عليه و سلم به كتاب خداوند ترغيب و تشويق كرد، و سپس گفت: "و اهل بيت من، خداوند را به شما ياد آورى ميكنم در مورد اهل بيت من" (سپس به زيد گفته شد: "مگر زنانش از اهل بيت نيستند؟) گفت: "زنانش از اهل بيت هستند، ولى اهل بيتش كسانى هستند كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و سلم صدقه بر آنها حرام ميباشد و آنها عبارتند از آل علي، و آل عقيل ، و آل جعفر ، و آل عباس، كه صدقه بر همه آنها حرام است."

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>خالد بن ولید رضی الله عنه

شماره مقاله : 5553              تعداد مشاهده : 659             تاریخ افزودن مقاله : 27/7/1389

سيرت خالد بن وليد رضی الله عنه

مختصري از زندگي و حالات حضرت خالد بن وليدرضى الله عنه
نام: خالد، كنيه: ابوسفيان، لقب: سيف الله
نام پدر ونسب وي: وليد بن مغيره بن عبداللهبن عمر بن مخزومبن تينطته بن مره. مره جد پدري رسول گراميصلى الله عليه وآله وسلم هستند از اين رو شجره نسب حضرت خالدرضى الله عنهدر هفتمين جدپدري به آن حضرتصلى الله عليه وآله وسلم مي رسد .
نام ونسب مادر گرامي حضرت خالدرضى الله عنهلبابه صغری بنت الحارث مي باشد كه ايشان خواهر حضرت ام المو منين ميمونه (رضي الله عنها) بودند، لذا پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم شوهر خاله سيدنا حضرت خالدرضى الله عنهبودند.
خاندان حضرت خالدرضى الله عنه : شش برادر و دو خواهر داشتند. از برادران ايشان هشامرضى الله عنهووليدرضى الله عنهبه اسلام مشرف شدند. از خواهران يكي با صفوان بن اميه و دومي با حارث بن هشام ازدواج كردند.
پدر ايشان (مغيره)كه يكي از اشراف قريش بودند و مردم قريش ايشان را بعنوان فيصل قبول داشتند و در پوشاندن غلاف كعبه همه ساله نوبت تعيين بود. اما ايشان در طول سال يك مرتبه به تنهائي غلاف كعبه را مي پوشاند و سال ديگر فاميل قريش كعبه را غلاف مي پوشانيدند.
مردم را از روشن كردن آتش براي تهيه طعام در منی نهي مي كردند بجز آن آتشي كه خود براي حجاج طعام درست مي نمود.
ايشان در طول زندگي قبل از اسلام شراب را بر خود حرام كرده بود چونكه مي دانست شراب عقل را مي ربايد.
اين آيات در شان وليد نازل شده اند:
{ ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا (١١)وَجَعَلْتُ لَهُ مَالا مَمْدُودًا (١٢)وَبَنِينَ شُهُودًا (١٣)وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا (١٤)ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ (١٥)كَلا إِنَّهُ كَانَ لآيَاتِنَا عَنِيدًا (١٦)سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا (١٧)إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ (١٨)فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (١٩)ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (٢٠)ثُمَّ نَظَرَ (٢١)ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ (٢٢)ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ (٢٣)فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ يُؤْثَرُ (٢٤)إِنْ هَذَا إِلا قَوْلُ الْبَشَرِ (٢٥)}(مدثر، 25-11).
ترجمه: مرا واگذار با آن كسي كه او را تك و تنها (بدون دارايي و اموال و اولاد) آفريده ام.وثروت بسيار به او داده ام. و پسراني به او داده ام كه (همواره درپيش او آماده و در مجالس براي خدمتگذاريش)حاضرند. و وسايل زندگي را از هر نظر براي او فراهم ساخته ام. گذشته از اين(بدون شكر و سپاسي كه بكند) اميدوار است (بر نعمت و قدرتش) بيفزايم. هرگز (چنين نخواهد شد و بدانچه آرزو مي كند نخواهد رسيد) چرا كه با آيات ما دشمن و ستيزه جو است. بزودي او را به بالا رفتن از گردنه (مشكلات و معضلات زندگي ) وا مي دارم (و به سختي ها و به دشواري هاي فراوان دچار مي سازد). او(براي مبارزه با پيغمبر و قرآن) بينديشيد (و در نظر گرفت كه چه بگويد و بكند)و نقشه و طرحي را (در ذهن خود )آماده ساخت. مرگ بر او باد چه نقشه اي كه كشيد و چه طرحي كه ريخت. باز مرگ بر او باد چه نقشه اي كه كشيد و چه طرحي كه ريخت. باز هم نگريست و دقت كرد.سپس چهره در هم كشيد و شتابگرانه اخم و تخم كرد. بعد واپس رفت وگردن افروخت. آنگاه گفت: اين (كتاب قرآن نام ) چيزي جزء جادو ومنقول ( از پيشينيان و روايت شده از ديگران ) نمي باشد. اين (چيزهايي كه محمد كلام آسماني نام مي دهد) چيزي جز سخن انسانها نيست»[1].
اين آيات حكايت حال وليد بن مغيره مخزومي را بيان مي كند. وليد در مكه از مقامي برخوردار بود كه بسياري از مردم آنجا مي گفتند اگر قرار بود پيامبري مبعوث شود بايد او مبعوث مي شد. او درميان قوم خود و در مكه يگانهء زمان خود بود و او را وحيد حجاز مي گفتند چون از هر جهت كم نظير يا بي نظير بود درباره ثروت او نوشته اند هزارها هزار دينار نقدينه داشت، و باغي در طائف داشت كه حلول سال ميوه اش قطع نمي شد. آيه كريمه { وَجَعَلْتُ لَهُ مَالا مَمْدُودًا (١٢)}اشاره به آن باغ است. او شش پسر رشيد و دو دختر داشت كه همواره در كنار او بودند و كمتر كسي در حجاز از اين نعمت برخوردار بود.
روزي سوره حم تنزيل بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شد و آن حضرتصلى الله عليه وآله وسلمآن سوره را با صداي بلند تلاوت فرمودند پس از آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آن سوره را تا به آخر خواندند متوجه شدند كه وليد كنار درِ مسجدالحرام بوده است سوره مذكور را باز از سر خواندند. وليد تمام آيات را شنيد و با آن سوره وليد چنان تحت تاثير قرار گرفت كه گفت: (و الله لقد سمعت من محمد آنفاً كلاماً ما هو من كلام الإنس ولا من كلام الجن والله إن له لحلاوة...).
«بخدا قسم من هم اكنون از محمدصلى الله عليه وآله وسلم كلامي را شنيدم كه نه كلام انس است و نه كلام جن، كلامش شيرين و دلربا همانند شاخه هاي تازه و پر طراوت است، و كلام محمدصلى الله عليه وآله وسلم كلامي است فوق همه كلام ها و هيچ سخنی را ياراي برابري با آن نيست».
چون قضاوت وليد درباره سخن پيامبر (قرآن) به گوش كفار رسيد آنان را به وحشت انداخت، چون از تاثير گفتار ستايش گونه او مردم آگاه بودند. ابوجهل آنان را از نگراني بيرون آورد و گفت: من نظر وليد را تغيير خواهم داد.
ابوجهل كه برادرزاده وليد بود و نقطه ضعفهاي او را خوب مي شناخت با دروغ و حيله اي مناسب به خانه او رفت به هنگام ورود حالت دلتنگي و افسردگي را به خود گرفت ودر كنار او نشست تا احساس وليد را برانگيزد، وليد از علت افسردگي او جويا شد، و ابوجهل ازفرصت استفاده كرده گفت: چگونه دلتنگ نباشم كه مردم درباره تو سخناني مي گويند كه من طاقت شنيدن آن را ندارم. مردم مي گويند: (ما در صدد برآمده ايم تا مالي گرد آوريم وآن را به وليد كه پير گشته ودرآمدش نقصان پذيرفته تقديم كنيم تا از عزم خود كه مي خواهد دين پدران خويش را رها كند و به آئين محمد بگرايد منصرف شود). وليد با شنيدن اين سخنان او سخت خشمگين شد و ضمن تحقير پيامبر واصحاب، لحن خود را تغيير داد و آن احساس را كه از علو سخن قرآن در دل داشت كتمان كرد وگفت: سخنان سحر آميز وساخته‌ء دست بشر است، وبدون اسلام از دنيا رفت.
پدر حضرت خالد يكي از بزرگان در قريشبشمارمي آمد وباغهاي بين مكّه مكرمه و طائف در مالكيت او بودند.
ايشان متعلق به قبيله مخزوم بودند كه بعد از قبيله بنو هاشم از نظر رتبه مقام دوم را داشت. درباره ثروت پدر ايشان مي نويسند كه در هر سال يكبار اقوام بنو هاشم با يكديگر غلاف كعبه را مي پوشاندند و وليد به تنهايي يكسال غلاف كعبه را مي پوشاند.

ولادت حضرت خالدرضى الله عنه :
در هيچ كتاب تاريخ ولادت صحيح حضرت خالدرضى الله عنهذكر نشده است . اما از خبر هاي مختلفي مشخص مي شود كه ايشان در زمان ظهور اسلام هفده ساله بودند.

تربيت و كودكي:
مطابق با رسوم عرب پرورش حضرت خالدرضى الله عنهنيز خارج از مكه ، در اطراف دهات و روستاها صورت گرفت. در محيطي كه ايشان پرورش مي يافتند شمشير بازي و مبارزات جنگجويانه از سرگرمي هاي آنها بود. ايشان از همان كودكي دلير و داراي انديشه و انسان باهوش بودند.

برادران خالد رضى الله عنه :
دو برادر خالد يعني ((وليد بن وليد))و ((هشام بن وليد)) هنگامي كه آيات قرآن را شنيدند قلب آنها بطرف اسلام مايل گشت، و اعلان اسلام كردند اما برادر ديگرش((عمّار بن وليد)) قبل از قبول اسلام يعني در حالت كفر وفات كرد. هنگام وقوع جنگ بدر كه در سنه دوم هجري به وقوع پيوست خداوند تبارك و تعالی به مسلمين امداد قابل ملاحظه اي فرمود چرا كه از سران قريش در اين جنگ 70 تن كشته شدندو تعداد كثيري اسير گشتند واموال زيادي را هم به عنوان غنيمت بدست آوردند. در اين جنگ خالد يكي از حاملين پرچم شرك بودو از آنجائيكه خواست خداوندي بود يكي از برادران او ((وليد بن وليد))در اسارت در آمد و بعد از اتمام جنگ رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم يكي از اين مواد را براي اجرا بيان فرمودند:1) به اسراي بدر اختيار دادند كه اسلام بياورند 2) يا خانواده و فاميل هر اسيري با فديه اسير خود را آزاد كنند 3) يا هر اسيري به 10 نفر از فرزندان مسلمين خواندن و نوشتن را تعليم دهد.
حضرت خالد براي فديه دادن برادر خود شتافت، وليد بن وليد هنگامي كه به مكه رسيد اعلام اسلام آوردن نمود. خالد پرسيد كه چرا در مكه اعلام اسلام كرديد در حاليكه اگر در حالت اسارت اسلام مي آورديد باعث آزادي شما از اسارت مي شد. حضرت وليدرضى الله عنهبه برادرش خالد جواب مي دهد: برخوردي كه من از مسلمانان در حالت اسارت ديدم تا كنون از محبوترين دوستم نديده ام ليكن اگر در حالت اسارت مشرف به اسلام مي شدم مردم مي گفتند كه از ترس آزادي از اسارت اسلام را پذيرفته است.
آنجا بود كه حضرت خالدرضى الله عنهاحساس كرد كه زمين زير پاهايش مي لرزد. در اين لحظه از برادرش (وليد) اين آواز را مي شنيد كه او با صداي بلند كلمه شهادت (أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله) را مي خواند، لذا وليد رضى الله عنهشروع به دعوت دادن خالد رضى الله عنهبه سوي اسلام نمود.

جواني آن حضرترضى الله عنه :
حضرت خالدرضى الله عنهدر محيطي پرورش يافتند كه درآن اسپ سواري وشمشير زني و غيره رواج داشت اما با وجود اين ذكر و اذكار الهي كم بود.
مطابق با روايات مشهور حضرت خالدرضى الله عنهدر جواني دلير و صاحب فكر و تدبر بودند در زماني كه به جواني رسيدند از جوانان منتخب قريش بشمار مي آمدند.
ابن عساكر مي نويسد: يكبار در كودكي حضرت عمررضى الله عنهبا حضرت خالدرضى الله عنهكشتي گرفتند كه در حين اين كشتي پاي حضرت عمررضى الله عنهشكست، و ايشان مدت طولاني بعد از معالجه بهبود يافتند. و همچنين درباره شكل و شمايل مباركشان مي نويسد كه بر چهره خالي داشتند و اندامي استوار و سينه اي گشاده شمايل ايشان را مي آراست .از اين واقعه قدرت جسماني زياد حضرت خالدرضى الله عنههويدا است .

زندگاني قبل از اسلام:
حضرت خالدرضى الله عنههمانند پدرشان خيلي با اسلام مخالف بودند و در هر اموري كه در مخالفت با اسلام و مسلمين صورت مي گرفت از بقيه پيشقدم بودند. صلاحيتهاي ايشان در ميدان جنگ احد و بدر عليه مسلمانان صرف شد. شكست بزرگي را كه مسلمانان در جنگ احد متحمل شدند، باعثش خالد بن وليد بود كه در مرحله پاياني جنگ ايشان از درّه اي كه در انتهاي كوه احد قرار داشت با تدبير پي در پي و با رهبري كردن دسته اي از مشركين ناگهان حملاتي را ترتيب دادند كه بر اثر اين تدابير و حملات، مسلماناني كه در آن درّه بودند به شهادت رسيدند. در حاليكه قبل از اين حمله بر اثر تدابير و حملات جنگ، پهلوانان مكه پا به فرار گذاشته بودند، از هر سو در ميان مسلمانان جدايي و پراكندگي به وجود آمد. در اين ميان بود كه دشمني خالد با مسلمانان معروف شد همچنين از دوستان صميمي آن حضرت در آن زمان عكرمه بن ابي جهل و عمرو بن عاص بودند.

زندگاني ايشان بعد از اسلام آوردن:
اسلام آوردن حضرت خالد رضى الله عنه واقعه اي عادي نبود.
بنا بر اقوال مورخين در هنگام صلح حديبيه حقانيت اسلام در دل خالد جاي گرفت و صلح حديبيه يك نمونهء از وقايع تاريخي در اسلام بشمار مي آيد كه بوسيله آن بزرگمردان عرب در زير سايه پرچم اسلام جمع شدند.
حقانيت و محبت اسلام در دل خالدرضى الله عنهبصورت نامحسوس رشد مي كرد، ايشان احساس كردند كه روزي تمام ملت عرب در زير سايه پرچم اسلام جمع خواهند شد، بنابر همين انديشه ايشان گفتارها و سخنان و اعمال حضرت رسولصلى الله عليه وآله وسلم را مورد بررسي قرار دادند و بعد از آن خيلي زود متوجه شدند كه شاگردان مكتب حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلمزندگاني پاكيزه اي را سپري مي كنند. سادگي، راستگويي، حسن سلوك و از هزاران عمل نيك آنان، پاك طينتان ديگر تحت تاثير قرار گرفتند. از طرف ديگر، پيغمبر خداصلى الله عليه وآله وسلم نيز از صلاحيت خالدرضى الله عنهبي خبر نبودند بلكه از طريق وحي به رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم خبر رسيد كه دل حضرت خالدرضى الله عنهبا نور اسلام هر روز آراسته تر مي شود چنانچه برادر خالد صباحي جلوتر مشرف به اسلام شد.
رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: با وجود آشكار شدن حقانيت وحقيقت اسلام براي خالد، چرا او به اسلام مشرف نمي شود؟ هنگاميكه وليدرضى الله عنهاين گفته را شنيد، نامه اي به مضنون ذيل براي برادرش خالد فرستاد:
نامه وليد بن وليد به طرف حضرت خالدرضى الله عنه :
((بسم الله الرحمن الرحيم. أما بعد! فإني أعجب من ضلال رأيك في الإسلام وأنت فتى عاقل ورزين، وهل يجهل الإسلام شاب مثلك في حسن تفكيرك ورجاع عقلك، لقد سألني رسول الله صلى الله عليه وسلم عنك فقال لي: أين خالد؟ قلت له: يأتي به الله مسلماً. فقال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم: ))ما مثل خالد يجهل الإسلام وأبقى أن خالد سديد الرأي صائب الفكر وهو بالإسلام أولى)) فأسرع يا أخي وتعال إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقد فاتتك مواقف كنت أنت لها. والسلام عليكم ورحمة الله)).
برادرم! نمي دانم چرا امروز بدون هيچ زمينه محبت قلبي رسول خدا شما را به ياد آوردند و فرمودند حقانيت اسلام براي خالد ظاهر شده پس چرا او به اسلام مشرف نمي شود. براي شما زمان مناسبي است كه هر چه سريعتر اسلام بياوريد و در يك لحظه تاخير نكنيد. حضرت خالدرضى الله عنهمي فرمايند: وقتي نامه وليدرضى الله عنهرا ديدم بي اختيار بر زبانم كلمه توحيد جاري شد و مي خواستم هر چه سريعتر خدمت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم حاضر شده جانم را فدايش كنم. بعد از اين ماجرا حضرت خالدرضى الله عنهاز مكه بطرف مدينه سفر نمودند و ايمان آوردن خودشان را به اين صورت بيان مي كند كه: هنگام رسيدن به مدينه لباس سفر را از تنم در آوردم و لباس مناسبي پوشيدم و تصميم گرفتم به محضر رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلمعرض ادب كنم كه برادرم وليدرضى الله عنهتشريف آوردند ايشان گفتند كه چندين روز است كه مردم مدينه منتظر تشريف فرمايي شما هستند چونكه پيغمبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرموده اند كه خيلي زود تعدادي ازپهلوانان عرب به آغوش اسلام مي پيوندند. حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم منتظر شما هستند. گفته هاي برادرم در وجودم مانند برق اثر گذاشت همين كه خدمت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم حاضر شدم چونكه ديوانهء ديدار حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم بودم از خوشحالي همچون پروانه خودم را به پاي رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم انداختم. وقتي حضرت خالدرضى الله عنهكلمه توحيد را خواندند پيغمبر خداصلى الله عليه وآله وسلم بعد از خنده اي اين الفاظ را بيان فرمود: (الحمد لله الذي هداك إلى الإسلام) سپاس و ستايش خدايي را سزاوار است كه شما را به سوي اسلام هدايت فرمود.
خالدرضى الله عنهپرسيد: يا رسول الله، تمام گناهان من بخشيده مي شوند در حاليكه خيلي به اسلام ضرر و زيان وارد نموده ام؟ رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: بعد از اسلام آوردن تمام گناهان بخشيده مي شوند.

خدمات حضرت خالد رضى الله عنهبه اسلام:
بعد از اسلام آوردن حضرت خالد عمرو بن عاصرضى الله عنهنيز با ايشان مشرف به اسلام شدند، بعد از صلح حديبيه و گذشتن چهار سال در حيات مبارك رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم و هنگام خلافت حضرت ابوبكر رضى الله عنه و حضرت عمر رضى الله عنهكارنامه عملي حضرت خالدرضى الله عنهدر تاريخ اسلام به كثرت يافت مي شود. تاريخ نويسان نوشته اند كه حضرت خالدرضى الله عنهدر 125 جنگ كوچك و بزرگ شركت نمودند و در هيچ يكي از اين جنگها شكست نخورده اند. در عرب اين مقوله مشهور بوده است كه در جنگي كه خالد شركت داشته باشد شكست ناپذير است. تمام ژنرالهاي بزرگ جنگي به خاك پاي حضرت خالدرضى الله عنههم نمي رسند. از جنگ موته گرفته تا بزرگترين جنگ كه فتح ايران است، حضرت خالدرضى الله عنه در اين جنگها اعمال سرنوشت ساز انجام دادند.

حضرت خالدرضى الله عنهدر ميدان جنگ:
بعد از اسلام آوردن اولين جنگ سرية «موته» بود كه حضرت خالدرضى الله عنهدرآن شركت نمودند. در اين جنگها حضرت خالد رضى الله عنه خصو صيات مختلفي از خود بروز دادند بطوري كه حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به ايشان لقب (سيف الله) دادند.
غزوه موته در هشتم هجري جمادي الأولی رخ داد. اين اولين غزوه اي است كه حضرت خالدرضى الله عنهبعد از اسلام آوردن در آن شركت نمود و اين غزوه با مهارت وتدابير وتاكتيكهاي جنگي ايشان به پيروزي رسيد. حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به وسيله حارث بن عمير نامه اي براي شرحبيل فرستادند درتمام قوانين دنيا (حفظ عزت و جان سفير) الزامي است ليكن شرحبيل بنابر غرور ومستي قدرت خود حضرت حارثرضى الله عنهرا به طرز اسفناكي به شهادت رساند. هنگامي كه حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم از شهادت سفير خودش باخبر شد خيلي ناراحت شدند، و اما از طرف ديگر مشغول سركوبي يهود بودند، همينكه از آن طرف (سركوب کردن يهوديان) اطمينان حاصل نمود براي قصاص گرفتن خون حضرت حارث بن عميررضى الله عنهلشكر سه هزار نفري را به طرف شرحبيل در بصري روانه كردند و رهبري لشكر را به زيد بن حارثه رضى الله عنهسپردند. قبل از روانه كردن لشكر، رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم پيشنهاد كردند كه اگر زيد بن حارثه شهيد شد بعد از او جعفر بن ابي طالب رهبر لشكر بشوند اگر جعفرهم شهيد شدند عبدالله بن رواحه رهبر لشكر باشند و بعد از شهادت او با مشورت رهبري را تعيين كنيد.
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلمتا محل ثنيه الوداع لشكر را همراهي نمود و بعد از آن برگشتند. موته سرزمين كوچكي از شام است هنگامي كهلشكر اسلام به موته رسيد، شرحبيل براي تحقيقي مختصر درباره لشكر اسلام برادرش سدوس را به همراه پنجاه سوار به آنجا فرستاد بعد از رسيدن كفار به اين مكان، جنگ با لشكر مسلمانان آغاز شد چنانچه سدوس به هلاكت رسيد هنگامي كه شرحبيل از قتل برادرش سدوس با خبر شد در وجودش خوف طاري گشت و به قلعه پناه برد ازآنجا برادر ديگر خود را براي طلب كمك پيش قيصر روم به (يلغار) فرستاد، چنانچه او به همراه آن لشكر صد هزار نفري فرستاد. بعضي از تاريخنويسان مي گويند: ((اين لشكر از صد هزار نيز بيشتر بود)). هنگاميكه مسلمانان از اين لشكر با خبر شدند نگراني اذهان آنها را فرا گرفت. بعضي پيشنهاد دادند كه حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم را در جريان بگذاريم تا اينكه حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم پيشناد عقب نشيني دهند ياكمك بيشتري براي ما بفرستد. ليكن عبدالله بن رواحهرضى الله عنهايراد خطبه فرمودند: اي مردم، شما از شهادت نمي ترسيد، براي همين هدف شهر خود را ترك كرده ايد هيچ وقت مسلمانان از عِده و عُده لشكر به پيروزي نرسيده اند، در جنگ بدر تعداد مسلمين خيلي كم و تعداد دشمن خيلي زياد بود سامان جنگي فقط دو اسپ همراه ما بود ليكن با وجود اينكه كفار از سامان جنگي و تجهيزات زيادي بر خوردار بودند خداوند به ما فتح و پيروزي عنايت فرمود. در اين وقت ما دو حالت داريم يا پيروز مي شويم و از مجاهدان (جنگجويان) به شمار مي آييم يا شهادت نصيب ماست،و در نائل شدن به درجه شهادت ملاقات دوستان نصيب ما مي شود. بطوريكه در هر صورت رضايت خداوند را به دست مي آوريم و اين هدف اساسي است. همه صحابهرضی الله عنهسخنان عبداللهرضى الله عنهرا پذيرفتند بطوريكه مومنين و مشركين در مقابل يكديگر براي جنگ بزرگي صف آرائي كردند. بعد از شروع شدن جنگ حضرت زيدرضى الله عنهكه لشكر را رهبري مي كرد به شهادت رسيد و بعد از آن حضرت جعفر بن ابي طالبرضى الله عنهپرچم اسلام را برداشت و شروع به جنگيدن كردند اسپ ايشان زخمي شد و ايشان بدون سواري به جهاد با كفار ادامه دادند ناگهان شمشير كافري بازوي راست ايشان را قطع كرد پرچم را با دست چپ خود گرفته هنگامي كه آن را هم قطع كردند پرچم را با دو وسط بازو گرفتند در اين موقع كافر ديگري از قسمت كمر به ايشان حمله ور شد و ايشان را به دو نيم كرد و به شهادت نائل آمدند. بعد از آن عبدالله بن رواحهرضى الله عنهپرچم را برداشتند و بعد از كشتن تعداد زيادي از كفار خودشان نيز به شهادت رسيدند .
روحية مجاهدان در جنگ بطور كامل بعد از به شهادت رسيدن سرداران نامدار اسلام به نااميدي كشده شد. همت كفار بيشتر مي شد و بعد از به شهادت رسيدن عبدالله رواحه رضى الله عنهوبا افتادن پرچم اسلام به زمين كفار مي خواستند پرچم اسلام را از روی زمين بردارند كه ثابت بن ارقمرضى الله عنهپرچم را برداشتند و لشكر اسلام را كه در اين موقع در خوف و هراس بسر مي بردند با اين جمله مورد خطاب قرار دادند كه: (يا معشر المسلمين اصطلحوا علي رجل منكم) ترجمه: ((اي گروه مسلمين بر رهبري شخصي خود متفق شويد من به خاطر حفظ نمودن پرچم اسلام مبارزه نموده ام و حق كسي را غصب نكرده ام)).
لشكر اسلام در جواب فرمودند: (رضينا بك) ترجمه :(ما به رهبري تو راضي هستيم) ثابت بن ارقمرضى الله عنهدر جواب فرمودند: (ما أنا بفاعل فاصطلحوا علی خالد بن وليد) ((من صلاحيت اين كار را ندارم شما به رهبري خالد موافقت كنيد)).
در حاليكه مسلمانان بر اين امر اتفاق كردند حضرت خالدرضى الله عنهرا به عنوان رهبر لشكر قبول كردند. حضرت خالدرضى الله عنهپرچم را از حضرت ثابترضى الله عنهتحويل گرفته گفتند: اي ثابت! شما از نظر سن از من بزرگتر هستيد و از اصحاب بدر مي باشيد. حضرت ثابت بن ارقمرضى الله عنهفرمود: همه قبول، اما مردانگي و دليري و مهارت در تاكتيكهاي جنگي از فضائل شما است بهر حال من پرچم را به خاطرتحويل دادن به شما برداشتم. بعد از برداشتن پرچم، خالد رهبر سپاه اسلام شدند ولي مسلمانان كه خوف زده شده بودند پا به فرار گذاشتند. بعد از مشاهده اين منظره با اشاره حضرت خالدرضى الله عنهقطيبه بن عامر شروع به صدا زدن نمودند: ((اي مسلمانان، من از شما مي پرسم كه شما از ترس موت به كجا فرار مي كنيد چونكه موت هر كجا شما را در مي يابد. پس چرا در ميدان جهاد همانند مردان نمي رويد كمي فكر كنيد جهاد كردن در راه خدا و به درجه شهادت نائل شدن بهتر است، يا مثل افراد بزدل و نامرد فرار كردن و از پشت سر تير خوردن و جان دادن و مردن به ذلت و خواري، بلكه هر كس كه در دنيا از ترس موت فرار كند به عنوان شخصي نامرد و ترسو و ذليل به شمار مي رود. موفقيت بزرگ براي مومن اين است كه با قدرت و مردانگي مقابله نموده و با زخم سينه به ملاقات معبود حقيقي خود بشتابد. آيا شما نمي دانيد كه فرار هم كنيد نه تنها بزدل و ترسو لقب داده مي شويد بلكه هيچ يك كفار شما را با رسيدن به خانه امان نمي دهند و شما همانند بزدلان خواهيد مرد، لذا بهتر است با مقابله كردن با آنها يا پيروز شويد يا شهادت نصيبتان گردد كه اين است مردانگي».
بعد از شنيدن اين خطبه همه مسلمانان جمع شدند حضرت خالدرضى الله عنه لشكر را منظم فرموده و از پيشروي بسوي دشمن جلوگيري نمود كارزار جنگ به همين منوال ادامه داشت كه وقت غروب آفتاب فرا رسيد و هر دو سپاه به جايگاه اوليه شان بازگشتند. هنگام صبح قبل از شروع جنگ حضرت خالدرضى الله عنهلشكري را كه روز قبل در سمت راست مي جنگيدند در طرف چپ قرار داد و لشكر چپ را به سمت راست آورد. كفاريكه روز قبل لشكر را ديده بودند گمان كردند كه شايد براي مسلمانان ديشب كمك رسيده به همين علت بود كه كفار به خوف و هراس افتادند و نتوانستند مقابله كنند لذا پا به فرار گذاشتند. خداوند حضرت خالدرضى الله عنهرا منصور و پيروز گردانيد و لشكر كفار شكست خورد. دليري و تاكتيك و تدبير و انديشه جنگي كه خالدرضى الله عنهدر جنگ موته بكار برد در تاريخ نمونه ندارد، كجا امكان داشت كه لشكر سه هزار نفري در مقابل لشكر صد هزار نفري پيروز شود، اما حسن تدبير حضرت خالدرضى الله عنهباعث شد كه اقليت بر اكثريت پيروز گردد. ]كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ[. يعني: «چه بسا گروهى اندك كه به حكم [و اراده‏] الهى بر گروهى بسيار پيروز شده است‏».
مطابق با روايتي معتبر در جنگ موته بدست مبارك حضرت خالد بن وليد نه شمشير شكسته شد و بعد از فارغ شدن از جنگ موته حضرت خالدرضى الله عنهبطرف مدينه حركت كردند. در ميان راه قلعه اي وجود داشت كه هنگام گذشتن لشكر اسلام از آنجا برايشان مزاحمت ايجاد مي كرد. حضرت خالدرضى الله عنهاين قلعه را فتح نمود و در زير پرچم اسلام در آورد و اين امر باعث ملقب شدن به صفت ((سيف الله)) شدند.

واقعه لقب سيف الله به حضرت خالدرضى الله عنه :
در جنگ موته علاوه بر شهادت فرماندهان لشكر اسلام 10 صحابي ديگر نيز به شهادت رسيدند، از روايت معتبر چنين معلوم مي شود كه خداوند رسول گراميصلى الله عليه وآله وسلم را از تمام حالات جنگ موته با خبر نمود. رسول گراميصلى الله عليه وآله وسلم صحابه را از ميدان جنگي خبر دادند و فرمودند: «أخذ الراية زيد فأصيب، ثم أخذها جعفر فأصيب، ثم أخذها ابن رواحة فأصيب». پرچم اسلام را زيد گرفتند و بعد شهيد شدند سپس پرچم اسلام را جعفر برداشتند و به شهادت رسيدند و بعد از آن ابن رواحه برداشتند و به شهادت رسيدند.
حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در حالي اين جملات را مي گفتند كه از چشمانشان اشك سرازير بود و فرمودند كه بعد از ابن رواحهرضى الله عنهخالد كه شمشير خدا هستند پرچم اسلام را برداشتند و خداوند بدست ايشان فتح و پيروزي داد. بعد فرمود: ((بار الها، خالد شمشير شما است شما هميشه به آن فتح و پيروزي دهيد)). از آن روز به بعد به خالد لقب سيف الله دادند و حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم دعايي فرمودندكه واقعاً مصداق اين كلام خداوندي است: { وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى‏} يعنی: «و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‏گويد! (3) . آنچه می گويد چيزی جز وحی كه بر او نازل شده نيست!» علاوه از بدست آوردن شرف مقبوليت از جانب خداوند، حضرت خالدرضى الله عنهاز استعدادهاي زيادي برخوردار بودند و با جرات مي توان او را مغز متفكر جنگي مسلمانان قلمداد كرد. شجاعت در تمام رگهاي بدنش موج مي زد و هميشه شوق فدا كردن جان در راه خدا را داشت.
بنا كردند خوش رسمي به خاك و خون غلطيدندخدا رحمت كند اين عاشقان پاك طينت را

فتح انطاكيه
بعد از فتح نمودن حلب، لشكر اسلام بطرف انطاكيه حركت كردند در آن وقت شاه هرقل در انطاكيه بسر مي برد و از هر طرف خبر فتوحات مسلمانان و شكست رومي ها به وي مي رسيد و اينكه حكومت هرقل از هر طرف با شكست مواجه است و هنگاميكه از فتح المقدس و حلب با خبر شد ناراحتي اش بيش از حد شد ويقين كردند كه نمي توان جلوي سيلاب مسلمانان راگرفت. اگر چه رومي ها از لشكر بزرگ وتجهيزات جنگي زيادي برخوردار بودند ولي توان مقابله كردن با مسلمانان را نداشتند و مسلمانان از لشكر به ظاهر آهنين دشمن نمي ترسيدند.
شاه هرقل چندين بار در مقابل مسلمانان شكست خورده بود اما فتح المقدس وحلب او را در مخمصه اي بزرگ انداخته بود به اين علت مشاوران خود را براي آخرين مشورت به خاطر جلوگيري از پيشروي مسلمانان طلبيد كه به همراه آن جمع ((حيله ابن ايهم)) حضور داشت كه از جنگ يرموك جان سالم به در برده بود چرا كه فرار كرده بود. شاه هرقل به مشاوران خود گفت: ((يقين دارم كه هم اكنون مسلمانان تمام مملكت شام را فتح خواهند كرد، انطاكيه آخرين شهر شام است و آنها مي خواهند كه به اينجا بيايند و اگر اين شهر را نيز فتح كنند ديگر شام از كنترل ما خارج خواهد شد و در سرزمين شام براي ما جايي باقي نخواهد ماند. تعجب مي كنم ما با اين قدرت و عظمت خود حتی يكبار نتوانستيم مسلمانان را شكست دهيم ژنرالهاي بزرگ من در جلوي آنها عاجز شدند جاي افسوس است قومي كه هميشه مطيع و فرمانبردار ما بودند و هميشه از ما مي ترسيدند و به طفيل رحم و كرم و سخاوت ما زنده بودند امروز بر ما غالب گشته و ما جلوي آنها به صورتي در آمده ايم كه گويا اصلاً قدرت و تجهيزات نداريم)).
حيله ابن ايهم بعد از شنيدن سخنان هرقل گفت: (( اي پادشاه، به خيال من فقط يك راه براي شكست دادن مسلمانان وجود دارد كه به هر روشي كه امكان دارد خليفه آنها فاروق اعظمرضى الله عنهرا به قتل برسانيم. چونكه مركز فعاليت آنها خليفه است)). هرقل گفت: ((تا وقتي كه خليفه به قتل برسد مسلمانان قدرت را در اينجا از دست ما بيرون مي كنند و بعد ما چندان قدرتي نداريم كه از سستي آنها سوء استفاده بكنيم)). حيله ابن ايهم گفت: ((در آن وقت ما نمي توانيم دست جمعي با آنها مقابله كنيم بلكه در دسته هاي كوچك از هر طرف به آنها حمله مي كنيم)).
هرقل مشوره حيله ابن ايهم را قبول كرد و شخصي به اسم واثق را به طرف مدينه فرستاد كه حضرت عمررضى الله عنهرا به قتل برساند. هنگامي كه واثق به مدينه رسيد، بعد از جستجو دريافت كه هنگام ظهر حضرت عمررضى الله عنهزير سايه درختي استراحت مي فرمويد. روز دوم قبل از آمدن حضرت عمررضى الله عنهبالاي درخت پنهان شد. حضرت عمررضى الله عنهحصيري را پهن نموده روي آن خوابيدند وقتي كه واثق از بالاي درخت براي اجراي هدفش پايين آمد از هيبت حضرت عمر دست و پايش به لرزه افتاد و حضرت عمررضى الله عنهخود بخود از خواب بيدار شدند واثق بعد از مشاهده نمودن آن چهره خدايي بسيار متاثر شد و به فكر افتاد كه چه كسي مي تواند شخصي را كهمحافظش خدا است به قتل برساند پس از آن ايشان تمام ماجرا را براي خليفه بيان كردند و بعد از آن كلمه توحيد را بر زبان جاري كرد و به اسلام گرويد.
از طرف ديگر هرقل بعد از فرستادن واثق به طرف مدينه به لشكرخود دستور آماده باش داد و براي مدتي بيرون از شهر منتظر آمدن لشكر اسلام ماند و بعد از مدت زماني لشكر اسلام به انطاكيه رسيد هرقل هنگاميكه از آمدن مسلمانان با خبر شد كه آنها پل آهني را در كنترل خود در آورده بودند.
حضرت خالدرضى الله عنهبه ابو عبيدهرضى الله عنهپيشنهاد دادند كه ما هم در همين جا مي مانيم و ميدان خالي كه در جلوي روي ماست آنرا براي جنگيدن بگذاريم حضرت ابو عبيدهرضى الله عنهپيشنهاد خالدرضى الله عنهرا پذيرفتند و لشكر اسلام در همانجا ماندند. روز دوم هر دو لشكر براي جنگيدن در صفها قرار گرفتند.
پهلوان رومي ها به نام بفلورس به ميدان جنگ آمد و از طرف مسلمانان وامس ابوالهول به ميدان رفتند مدتي اين دو جنگيدند اما اسپ وامس لغزيد و او به زمين افتاد .پهلوان رومي او را دستگير كرد و به خيمه خود برد و دوباره براي مقابله حريف طلبيد. دوباره از طرف مسلمانان ضحاكرضى الله عنهتشريف آوردند حضرت ضحاك مشابه حضرت خالد بن وليدرضى الله عنهبودند.
در اين موقع خيمه بفلورس كه وامس در آن بود ريسمانش باز شد و خيمه افتاد دو نفري كه نگهبان وامس بودند از ترس او را آزاد كردند ابوالهول بعد از آزادي هر دو نگهبان را به قتل رساند در اين موقع ايشان زره آهني بفلورس را پوشيد و شمشير را برداشته بطرف روميان حركت كرد و در آنجا حيله ابن ايهم را ديد كه به مقام عاليدر ميان اطرافيان خود نشسته بود شمشير خود را در اطراف او چرخاند و به لشكر اسلام پيوست ودر آنجا بفلورس وضحا كرضى الله عنهخسته شده، به طرف لشكريان خود برگشتند.
حضرت ابوعبيدهرضى الله عنهبعد از بازگشت پهلوانان اسلام خوشحال شدند واين را علامت فتح وپيروزي دانستند از طرف ديگر روميان نااميد شدند نوه حيله كشته شد و هرقل علائم مرگ خود را به چشم مي ديد. بطوريكه هرقل غلامي را كه از نظر شكل و شباهت با او مشابه بود تاج خود را بر سر گذاشت و خودش به صورت مخفيانه به قسطنطنيه داخل شد.
روز بعد لشكر اسلام صف آرائي كرده و سوي دشمن حمله كردند. حضرت خالدرضى الله عنهدر صفهاي دشمن داخل شد و بوسيله شمشير خود تعداد زيادي از كفار را به قتل رساندند در آن روز حدود 7 هزار نفر كشته شدند و حدود 40 هزار نفر دستگير شدند و حيله ابن ايهم به قسطنطنيه فرار كرد و ديگر لشكريان آنها پراكنده شدند و بعد از فتح انطاكيه تمام مملكت شام در زير سايه پرچم اسلام قرار گرفت.

پاسداري مرزها
بعد از فتح انطاكيه تمام سرزمين شام در كنترل مسلمانان در آمد ليكن براي حفاظت آن فتح نمودن سرزمينهاي اطراف لازم بود چنانچه حضرت ابو عبيدهرضى الله عنه، ميسرهرضى الله عنهرا به سوي كوههاي شمال و حضرت خالدرضى الله عنهرا به طرف رود فرات با لشكر كوچكي فرستادند براي فتح سرزمينهاي اطراف رود فرات هيچ مشكلي براي حضرت خالدرضى الله عنهپيش نيامد چونكه در اطراف كسي نبود كه او و فتوحاتش را نشناسد و آنها بدون مقابله اسلحه به زمين گذاشتند و بعد از فتح اين سرزمين ايشان دوباره به لشكر اسلام ملحق شدند.

جنگ مرج القبائل:
لشكر كه به سرپرستي حضرت ميسرهرضى الله عنهحركت نمود بعد از گذشتن از راههاي كوهستاني روزپنجم به وادي مرج القبائل رسيدند هنگام رسيدن به اين منطقه مسلمانان دريافتند كه در فاصله نزديك آنها لشكر بزرگي از رومي ها خودشان را براي جنگ بزرگي آماده كرده اند.
فرمانده لشكر اسلام بعد از فكر و انديشه دريافتند كه اگر آنها به ميدان وسيعي كه جلوتر است بروند در تمام طول روز از دست آنها كاري بر نمي آيد به اين علت در همانجا ماندند هنگامي كه رومي ها از اقامت مسلمانان با خبر شدند آنها براي مقابله با مسلمانان پيش دستي كردند.
روز دوم هر دو لشكر براي مقابله نمودن صف آرائي كردند رومي ها به كثرت خود مي نازيدند ومسلمانان برقدرت ايماني خود فخر مي كردند، جنگ شروع شد و تا چند روز ادامه داشت. تعداد اندك مسلمانان تا چند روز مشغول جنگ بودند و با كثرت نفرات كفار مسلمانان روز به روز يكي بعد از ديگري به مقام رفيع شهادت نائل مي شدند.
كفار در اين فكر بودند كه اگر وضع به همين منوال ادامه پيدا كند مسلمانان كم مي شوند. خلاصه مسلمانان قاصدي براي حضرت ابو عبيدهرضى الله عنه فرستادند كه ايشان از اوضاع جنگ مطلع سازد بطوريكه بعد از پيغام رساندن، حضرت ابوعبيدهرضى الله عنهخيلي ناراحت شدند از اينكه كفار تعداد شان زياد است و مسلمانان در حالت اسفناكي به مقام رفيع شهادت نائل مي شوند. حضرت خالدرضى الله عنهفرمودكه شما هرگز از وضعيت مسلمانان ناراحت نشويد من هر چه زودتر از رود فرات گذشته به كمك آنها مي روم هنگامي كه من شنيده ام مسلمانان را همانند گرگها كه به گوسفندان حمله ور مي شوند و آنها را تكه پاره مي كنند كفار نيز بر مسلمانان حمله ور شده اند و آنها را يك يك شهيد مي كنند خون در رگهايم مي جوشد، مجاهدين كه براي حفاظت دين مبين اسلام و نصرت قرآن آمده اند امروز در خون خود مي غلطند به من خبر رسيده كه آنها شمشير هاي خود را شكسته اند و خود را براي جنگ تا آخرين لحظه حيات آماده كرده اند اي كاش كه اسپ من بال مي داشت كه من هر چه سريعتر به آنجا مي رسيدم، بعد از آن حضرت ابوعبيده 3000 نفر جوان به همراه خالدرضى الله عنهفرستادند. اين لشكر همانند سير برق به طرف مرزها حركت مي كردند.
مسلمانان با حوصله زيادي مشغول جنگيدن بودند روزي يكي از پهلوانان روم مسلمانان را مورد خطاب قرار داد كه آيا مسلماني است كه با من مقابله كند. از طرف مسلمانان عبداللهرضى الله عنهبه ميدان آمد. پهلوان رومي لگام اسپ عبدالله را گرفته به طرف لشكر خود برد، بعد از آن ((ميسره)) به ميدان آمد و براي انتقام گرفتن عبداللهرضى الله عنهبا شدت كامل حمله كرد و از اطراف ميسره گرد و غبار بلند شد مسلمانان صداي تكبير الله اكبر بلند كردند همينكه پهلوان رومي اين را شنيد پا به فرار گذاشت و به لشكر خود ملحق شد.
بعد از رسيدن حضرت خالدرضى الله عنهمسلمانان خيلي خوشحال شدند و در اين روز هر دو گروه (مسلمين و كفار) بيشتر به جنگ ادامه ندادند و هر دو لشكر به استراحت گاههاي خود باز گشتند. در تمام شب حضرت خالدرضى الله عنهبراي جنگ آماده مي شدند. و روز دوم لشكر اسلام باآمادگي كامل براي مبارزه به ميدان آمدند هنگاميكه روميها از آمدن خالد با خبر شدند از ترس پيغام صلح فرستادند.
حضرت خالدرضى الله عنهجواب دادند كه شرايط ما براي صلح اينها هستند: 1)يا اسلام را قبول كنيد 2)و يا اينكه جزيه داده زير دست ما باشيد و گر نه اين شمشير كه از چندين روز به خون شما تشنه است اين قضيه را فيصله مي دهد.
رومي ها يك روز مهلت خواستند حضرت خالدرضى الله عنهبراي فكر كردن به آنها يك روز مهلت داد روز دوم هنگاميكه لشكر اسلام مقابله نمودن به ميدان آمد سكوت كامل رومي ها را فرا گرفته بود آنها در حلول شب همه وسايل خودشان را برداشته فرار كردند و مسلمانان سامان جنگي راكه باقي مانده بود جمع نموده دوباره به لشكر اسلام ملحق شدند.
وحشت و ترس از خالد رضى الله عنه آنقدربود كه با شنيدن نام ايشان كفار لرزه بر اندام مي شدند.
حضرت ابو عبيدهرضى الله عنهخوشخبري فتح و پيروزي را به حضرت عمررضى الله عنهدادند و اسير شدن عبدالله را بيان كردند حضرت عمررضى الله عنهموضوع را براي هرقل نوشتند بعد آنها حضرت عبدالله را با همراه كردن تحفه آزاد كردند.
بعد از فتح نمودن اين منطقه تمام سرزمين هاي رومي ها در زير سايه پرچم اسلام قرار گرفت.

خالد در غزوه حنين:
غزوه حنين در تاريخ 9 هجري ماه شوال المكرم به وقوع پيوست هنگامي كه حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مسلمانان را براي جنگيدن با قبايل هوازن و ثقيف و قبايل ديگري كه در ميان مكه و طائف بودند تجهيز مي فرمودند در اين هنگام مسلمانان با تعداد زيادي از مهاجرين و انصار براي مقابله آماده شدند و بعضي از مسلمين به كثرت خودشان مي باليدند. بعضي مي گفتند: (لن نغلب اليوم من قلة) ترجمه: ما امروز از قلت مغلوب نمي شويم. اما خداوند مي خواست به مسلمين درسي بياموزد كه هيچگاه از ياد نبرند كه هيچ وقت اعتماد بر كثرت خود نكنند.
بنا بر همين اعتماد بر كثرت، خداوند آنها را آزمايش بس مشكل فرمود كه چنانچه قبلاً مسلمانان به خاطر مخالفت با امر و دستور قائد بزرگصلى الله عليه وآله وسلم در جنگ احد با همين امتحان مواجه شدند. هنگام شروع اين جنگ خالد امير مقدمه الجيش بود در آغاز جنگ مسلمين مغلوب شدند كه فقط حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به همراه تعداد كمي و با اهل بيت خويش وو با تعدادي مهاجرين و انصار باقي ماندند و اين امتحان بزرگي براي مسلمانان بود اما خداوند مجدداً رحمت خويش را متوجه مسلمين فرمود لذا مسلمين با تعداد كم و با صبر و استقامت و صداقت ، مشركين را شكست دادند و خداوند متعال با اين آيه شريفه قلوب مسلمين را شفاء كامل عنايت فرمود:
{ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (٢٥)ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (٢٦)}(التوبة، جزء 9، آيات 26-25).
ترجمه: «خداوند شما را در موقع زيادي ياري كرد و (به سبب نيروي ايمان بر دشمنان پيروز گرداند و از جمله) در جنگ حنين (كه در روز شنبه 16 شوال سال هشتم هجري ميان شما كه دوازده هزار نفر بوديد و ميان قبايل ثقيف و هوازن مشرك كه چهار هزار نفر بودند در گرفت و شما به كثرت خود و قلت دشمنان مغرور شديد و خداوند شما را در اوايل امر به خود رها كرد و دشمنان بر شما چيره شدند) بدانگاه كه فزوني خودتان شما را به اعجاب انداخت (و فريفته و مغرور انبوه دشمنان شديد) ولي آن لشكريان فراوان اصلاً به كار شما نيامدند (و گره از كارتان نگشادند) و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد و از آن پس پشت كرديد وپاي به فرارنهاديد. سپس (عنايت خدا در برتان گرفت و) خداوند آرامش خود را نصيب پيغمبرش و مومنان گرداند و لشكرهايي را (از فرشتگان براي تقويت قلب مسلمانان) فرو فرستاد كه شما ايشان را نمي ديديد و (پيروز شديد و دشمنان شكست خوردند و بدينوسيله ) كافران را مجازات كرد و اين است كيفر كافران (در اين جهان و عذاب آخرت هم بجاي خود باقي است)»[2].
در اين جنگ با شكست مشركين تعداد زيادي از غنايم نصيب مسلمين شد اما ديري نگذشت كه قبيله هوازن مشرف به اسلام شدند كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند كه فرزندان و زنان آنها را برگردانيد.
اما خالدرضى الله عنهمقابل رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم از قبيله بني سليم روز حنين زخمي شدند چنانجه بعد از شكست هوازن رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم براي عيادت ايشان تشريف بردند و بر زخم ايشان از آب دهان مباركشان ماليدند و كاملاً شفاء يافتند.
خالد بن وليد رضي الله عنه در عراق:
حضرت ابوبكررضى الله عنهبعد از فراغت از سركوب مرتدين خواهان امنيت ممالك اسلامي از ممالك همسايه كفار بود.
در اين موقع دو ابر قدرت وجود داشتند: 1) فارس در عراق (ايران امروزي)2) روم در شام.
چنانچه حضرت ابوبكر صديقرضى الله عنهدرباره فتح اين ممالك با صحابه (رضی الله عنهم) مشوره نمودند و همه موافقت كردند.
صديق اكبررضى الله عنهلشكر بزرگي براي مبارزه تجهيز فرمودند و قيادت آن را به حضرت خالد رضى الله عنهسپردند. ايشان مي دانست كه در اين مواقع قائد لشكر فارس (هرمز) است و آمادگي براي جنگ مي كند لذا خالد نامه اي به اين مضمون به هرمز نوشت:
((بسم الله الرحمن الرحيم- من خالد بن وليد إلى هرمز قائد جيوش الفرس. أما بعد: فإني أدعوك وقومك إلى الإسلام فإن أبيتم فعليكم أن تدفعوا الجزية وتعيشوا في حماية الإسلام فإن أبيتم فالحرب بيني وبينكم واعلم أنني أتيتك بقوم يحبون الموت كما تحبون الحياة)). ترجمه: بنام خداوند بخشنده مهربان- از طرف خالد بن وليد به طرف هرمز رهبر لشكرهاي فارس- اما بعد پس همانا دعوت مي دهم تو و قومت را به طرف اسلام اگر انكار كرديد پس لازم است بر شما كه جزيه بدهيد و در اين صورت زندگي كنيد تحت حمايت اسلام پس اگر انكار كرديد پس جنگ ميان من و شما صورت مي گيرد و بدان كه همانا من آمده ام نزد تو با قومي كه موت را دوست دارند همانطور كه شما زندگي دنيا را دوست داريد.
از اين نامه خالد ، هرمز بسيار خشمگين شد و لشكر بزرگي براي مقابله مجهز نمود و قصد جنگ كردن با مسلمين و طرد كردن و راندن آنها از بلاد خويش نمود ليكن قائدين لشكر به او مشوره دادند كه تا بحال خالد بن وليد حتی يكبار هم مغلوب نشده است. هرمز آنها را به باد تمسخر و استهزا گرفت و گفت: بزودي من با همين شمشير خالد را خواهم كشت و او را با شمشير در هوا مي چرخانم.
لشكر اسلام با لشكر هرمز در مقابل سلاسل در سنه 12 هجري روبرو شدند و اولين مبارزه ميان خالد و هرمز شروع شد حضرت خالدرضى الله عنهباشمشير حمله ور شد و هرمز را طوري با شمشير زد كه بميرد لذا در ميان لشكر هرمز ترس و اضطراب افتاد و همه پا به فرار گذاشتند بعضي از شهرهاي فارس فتح شد همچنين آن جنگهايي كه بين مسلمين و فارس رخ داد تعداد شان 15 جنگ بودند كه درهيچ كدام حضرت خالد رضى الله عنه شكست نخورد.
و مسلمين هنگام فتح بعضي از شهر هاي فارس توسط خالدرضى الله عنهنداي تكبير الله اكبر و نداي لا اله الا الله سر مي دادند كه با شجاعت و دليري حضرت خالد رضي الله عنه به وقوع پيوست.

عزل خالدرضى الله عنه :
در فتوحات شام و واقعه سنه 17 هـ عزل خالدرضى الله عنهواقعه مهمي است. مورخين بالعموم بيان مي كنند كه چون حضرت فاروقرضى الله عنهزمام خلافت را دست گرفت اولين فرمان كه صادر فرمود عزل خالد بود. ابن الاثير و غيره همين روايت نقل كرده اند. ليكن بيان ايشان سراپا غلط است و مقام تاسف است كه اقوال خود ابن الاثير اختلاف دارد. يك بار عزل خالد رضى الله عنه را در واقعيات سنه 13 آورده و باز در واقعات سنه 17 عنوان مستقلي بر اين داده و در هر دو موقع همان واقعه را بيان كرد.
در حقيقت حضرت فاروقرضى الله عنهاز سبب بعضي از ندانم كاري هاي خالد رضى الله عنهاز مدتي رنجيده بود و با اين همه درآغاز خلافت به اوكاري نداشت. و خالدرضى الله عنهعادت داشت كه اوراق حساب را به دربار خلافت نمي فرستاد و بنا بر آن از دربار خلافت فرماني موكد رسيد كه آينده اين امر را ملحوظ داشته باشد. خالدرضى الله عنه در جواب نوشت كه من از عهد خلافت ابوبكر صديقرضى الله عنههمين طريق را مراعي داشته ام و الآن نمي توانم خلاف آن انجام دهم. حضرت عمررضى الله عنهكه همچنين حركتي را پسند نداشت ووجه بيت المال رابي دريغ به دست كسي نمي داد فرماني بنام خالد نوشت مشعر به اينكه منصب سپه سالاري او مشروط بر اين است كه حساب مصارف فوج را مدام به دربار خلافت ارسال دارد. خالد رضى الله عنهاين شرط را قبول نكرده و از منصب سپه سالاري معزول شد. حافظ ابن حجر دركتاب الاصابه همين واقعه را در ضمن حالات خالدرضى الله عنهبه تفصيل آورده.
با اين همه او را بكلي معزول نفرموده، بلكه زير دست ابوعبيده مقرر كرد. بعد از آن در سنه 17 واقعه ديگري پيش آمد وآن اينكه خالد، شاعري را ده هزار درهم انعام داد و گزارشگران فوراً به حضرت خليفه اطلاع دادند. حضرت عمر رضى الله عنهنامه اي بنام ابوعبيده نوشت كه اگر خالد اين انعام را از جيب خود داده ناشي از اسراف است و اگر از بيت المال داده مرتكب خيانت شده وبه هر دوصورت قابل عزل است.
کیفیت عزل خالد رضی الله عنهقابل یادداشت است پیکی که فرمان عزل آورد در مجمع عام از خالد رضی الله عنهسوال کرد که ده هزار از کجا و چگونه انعام دادی؟ اگر خالد رضی الله عنهاعتراف می نمود حضرت فاروق رضی الله عنهایما به عفو او فرموده بود و چون خالد رضی الله عنهاعتراف نکرد قاصد ناچار نشان عزل را آشکار کرد و کلاه سرلشکری را از سرش برداشت و در پاداش پیچ عمامه اش را طوق گردنش ساخت.
این واقعه خیلی حیرت انگیز است که سپه سالاری عظیم الشان مانند خالد رضی الله عنهکه در تاریخ اسلام نظیر ندارد و تیغ برانش قسمت عراق و شام را تصفیه کرده به این طریق ذلیل گردد و مطلقا دم نزند. این از یک طرف پاکیزه طینتی وحق پرستی خالد را ظاهر می سازد و از طرفی قدرتو جلال حضرت خالد فاروق اعظم رضی الله عنهرا نشان می دهد.
چون خالد رضی الله عنهبه حمص رسید نطقی فصیح نمود و راجع به عزل خود گفت که امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنهمرا سرلشکر شام مقرر کرد وقتی که شام را فتح نمودم مرا معزول ساخت. پس شخصی از بین فوج برخاست و گفت: «ای امیر دم فرو کش از چنین سخنانی فتنه پیدا می شود.»
خالد رضی الله عنهبه مدینه منوره آمد و به حضور فاروق مشرف شد و عرض کرد: «ای عمر! بخدا که در معامله من از جاه انصاف تجاوز نمودی.» خلیفه گفت که: اینقدر مال بسیار از کجا آوردی؟ گفت: «از غنیمت! و گفت اگر دارایم پیش شصت هزار برآید به بیت المال می دهم.» و چو سنجیدند 20000 افزون بر آمد و در بیت المال داخل شد حضرت عمر، خالد را خطاب نمود و فرمود: «ای خالد! والله من تو را محبوب می دارم و عزت تو را بدل دارم.» پس به جمیع عمال ملکی نوشت که: «من خالد رضی الله عنهرا از سبب خیانتی یا رنجشی عزل نکرده ام ولی دیدم که مردم شیدای او شده می روند، پس مصلحت در این دیدم که او را معزول کنم تا مردم بدانند که فتوحات اسلام فقط از سبب تیغ خالد نیست بلکه هرچه می کند خدا می کند.»

وفات حضرت خالد رضی الله عنه
فاتحین بزرگی در دنیا بوده اند و آنها کشور های بزرگی را در کنترل خود شان داشته اند از جمله این فاتحین، آوازة نام اسکند و تیمور از همه مشهورتر بوده اما شهرت و نیک نامی که در دنیا حضرت عمر رضی الله عنهداشتند تا کنون نصیب هیچ کس نشده مناطقی را که حضرت عمر رضی الله عنهفتح نمودند از فکر و اندیشه و تدابیر اعجاب انگیز و تاکتیکهای جنگی خوب خود کار می گرفت و تمام سرزمین ها را یکنواخت زیر سلطه خویش قرار داد.
هنگامی که شام فتح شد اجازه پیشروی به مسلمانان را ندادند و می گفتند الآن باید التفات به طرف انتظام بخشیدن کشورهای فتح شده باشد چنانچه سرزمین های فتح شده را تقسیم نمودند و برای هر زمینی استانداری تعیین فرمودند.
حضرت خالد را استاندار فنسرین مقرر فرمودند لیکن ایشان بعد از مدتی استعفا دادند و به مدینه تشریف بردند.
در پنجمین یا ششمین سال خلافت حضرت عمر رضی الله عنه ، حضرت خالد رضی الله عنهدر مدینه منوره وفات کردند. هنگام مرگ ایشان فرمودند: من تا مدت زمان طولانی با مشرکین جهاد کرده ام و در جنگهای مختلفی شوق نوشیدن جام شهادت را داشتم ایشان بارها خود شان را جلوی شمشیرهای دشمن انداختند لیکن افسوس که آرزوی شهادت نصیب نشد و فرمود: هیج جائی از بدنم نیست که اثر شمشیر یا نیزه نباشد. لیکن افسوس که امروز موت در بستر به سراغم آمده و درمیدان جنگ شهادت نصیبم نشد. لیکن این فاتح بزرگ جهان اسلام برای همیشه چشم از جهان فرو بستند. تاریخ گواه است که واقعا حضرت خالد رضی الله عنهدستور امیر المؤمنین را به دل و جان می پذیرفت با وجودیکه می توانست با استفاده از نفوذی که در لشکر اسلام داشت حکمش را بر کرسی بنشاند اما او نیاز به بزرگی و شوکت شخصی نداشت بعد از وفات حضرت خالد رضی الله عنههنگامیکه اثاثیه منزل وی را بررسی کردند مشخص شد که جز یک شمشیر و اسب و چند اسلحه چیزی دیگر نگذاشته اند. آری، بزرگترین ژنرال و شیر جنگی در خانه جز وسایل ضروری جهاد چیزی دیگر ندارد و از این معلوم می شود که هدف زندگانی و ی نه کسب احترام شخصی و نه زندگی پرتکلف بود.
بلکه هدف اصلی وی شهادت در راه خداوند بود جان خودش را در راه خدا وقف کرده بود عمرش را برای این هدف صرف نمود.
هنگامیکه خبر وفات ایشان به حضرت عمر رضی الله عنهرسید فرمودند به مسلمانان نقصانی رسیده که جبران ناپذیر است. حضرت خالد رضی الله عنهفرماندهی بودند که کسی نمی تواند جای او را بگیرد و برای دشمن درد سر بزرگی بودند هنگامی که جنازه حضرت خالد رضی الله عنهرا برداشتند خواهرش شروع به ناله و فریاد کرد حضرت عمر رضی الله عنهاین درد را تحمل نفرمودند و بی اختیار اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد.
روزی حضرت عمر رضی الله عنهزنی را در حال افسردگی و ناتوانی دیدند پرسیدند که این کیست که غمگین است مردم گفتند که مادر خالد بن ولید است. فرمود: خوش نصیب، مادری است که از وی کسی مثل خالد متولد شده هنگامی که نعمت وجود دارد قدرش را نمی دانیم ولی وقتی از دست برود منزلتش شناخته می شود.
باری یکی از شاعران عرب به خدمت حضرت عمر رضی الله عنهحاضر شدند. ایشان فرمودند که در باره خالد اشعار بگوید. ایشان بهترین شاعر عرب بودند لیکن بعد از گفتن اشعار حضرت عمر رضی الله عنهفرمودند که: «شما حق خالد را ادا نکردید.»

بزرگترین مغز متفکر جنگی مسلمانان که در تاریخ مظلوم واقع شده است
در دنیای امروزی مورخین هر قوم و ملتی می خواهند این گفته را ثابت کنند که بزرگترین مغز متفکر جنگی و صاحب قدرت و عظمت در وجود آنها پرورش یافته است در تاریخ القابی از قبیل فاتح بزرگ و ابر مرد قدرت دنیا، بچشم می خورد لیکن اگر هر شخصی از این نظر به القاب مورخین بنگرد در می یابد که آنها بجز از ملیت و قوم پرستی به چیزی دیگری توجه نکرده اند و افرادی که چهره ناپسند و کریهی در زمان خود داشتند به بهترین شکل معرفی شده اند لیکن بعد از خواندن زندگی نامه حضرت خالد رضی الله عنههر فرد منصفی پی خواهد برد که این شخصیت استثنایی و خارق العاده و مدافع عظیم اسلام در همه موارد جنگی از سایر فرماندهان و جنگجویان متمایز است از کارنامه عملی ایشان می توان دریافت که حضرت خالد رضی الله عنهدر دامان پرمهر رسول گرامی اسلام پرورش یافته و به کمال رسیده است. زیرا می بینیم که رسول گرامی صلی الله علیه و سلماو را شمشیر خدا لقب داده است. برای آن بزرگوار مقامی موجود است که هیچ فاتحی به او نخواهد رسید یقینا در تاریخ ملل دیگر چنین افرادی کم و بیش بچشم می خورند که آنها توانسته اند بوسیله شمشیر، تدبیر و اندیشه خود تقدیر اقوام و نقشه دنیا را تبدیل نمایند. البته تفاوت اساسی که خالد با فاتحین دیگر داشتند این بود که آنها بعد از پیروزی با مغلوبین خویش چه رفتاری داشته اند، اگر به همین یک سوال کمی اندیشه کنیم در می یابیم که هیچ کسی را نمی توان با حضرت خالد رضی الله عنهمقایسه نمود تاریخ شاهد است که صاحبان قدرت زمانی که در اوج اقتدار بوده اند از خود نرمی نشان نداده اند. افرادی از قبیل بخت النصر، اسکندر، چنگیز و دیگر فاتحین چنین می توان نتیجه گرفت قدرتمند بر ضعیف، کثرت بر قلت و ظالم برمظلوم پیروز شده اند. اما زندگی خالد رضی الله عنهبر عکس همه اینها است در عصر ایشان همیشه مظلوم برای احقاق حق خویش به پاخواسته است. قلت بر کثرت غلبه یافته و افرادیکه از تمام تجهیزات جنگی محروم بوده اند با لشکر های کفار تا آخرین رمق حیات بمقابله برخواسته اند و پیاده نظام با سواره نظام کاملا آماده بمقابله برخواسته اند. فاتحین دنیا نمی توانند مثالی مانند تاریخ جنگ یرموک بیاورند که خالد رضی الله عنهبا هفتاد سپاهی توانست لشکر هفتاد هزار نفری دشمن را درهم کوبد بطوریکه آنها بعد از فرار پشت سر خویش را هم نگاه نمی کردند. در جنگ مؤته تعداد مسلمانان 3000 نفر بود و در مقابل، تعداد نفرات دشمن از یکصد هزار نفر تجاوز می نمود در این زمان فرماندهان اسلام از قبیل زید بن حارث و جعفر طیار و عبدالله بن رواحه به شهادت رسیده بودند و مسلمانان نا امید و مأیوس بودند ولی از آنجا که ایشان از هوش و ذکاوت خداوندی برخوردار بودند و توانستند لشکر اسلام را به سرمنزل مقصود هدایت و لشکر یکصد هزار نفری رومیان را شکست دهند. (همچنین از خصوصیات بارز خالد رضی الله عنهمی توان در طول زندگی اش شرکت در 125 جنگ بزرگ و کوچک را عنوان نمود که در هیچ کدام شکست نخوردند.)

نامه حضرت ابوبکر رضی الله عنهبرای خالد
زمانیکه حضرت خالد رضی الله عنهدر عراق بودند از جانب حضرت ابوبکر رضی الله عنهنامه ای برای ایشان ارسال شد که هرچه سریعتر برای کمک به ابو عبیده بشتابند، حضرت خالد رضی الله عنهتصمیم می گیرد تا از سمت شام حرکت کند و راهی که از طرف عین التمر بود، زیرا مسیرش از راههای دیگر کوتاه تر بود.
حضرت رافع رضی الله عنهکه از این راه دشوار اطلاع داشت که خالد رضی الله عنهپیشنهاد کرد که از این راه صرف نظر کند چون در این راه قدم گذاشتن به منزله مرگ می باشد، به دلیل اینکه در این راه با گذشتن از فرسنگها راه آب موجود نیست و مرگ حیوانات حتمی است.
اگر شخصی دیگر می بود با این پیشنهاد حضرت رافع رضی الله عنهموافقت می کرد و از راه میانه صرف نظر می کرد، اما حضرت خالد رضی الله عنهبجای ترسیدن به فکر چاره می افتد تا چگونه این مشکل را از پیش پا بردارد و در نهایت به این نتیجه می رسد و دستوری می دهد که چهل شتر را سیراب نمایند و دهانشان را ببندند تا از بینی شان نفس بکشند و به همراهانش دستور می دهد که به اندازه نیاز شان آب بردارند.
ایشان وقتی به منزلی می رسیدند اشتر را ذبح می کردند آب را از شکمش بیرون می کردند و پس از سرد کردن به جانوران می دادند و این راه را با موفقیت تمام پشت سرگذاشتند تا کنون چنین فکری در ذهن کسی خطور نکرده، مگر شخصی که درچشم خود استخوانهای قافله های بزرگی را در ریگستانهای عرب دیده باشد. دیگر اینکه دلیر مردان بزرگی نتوانسته اند در این راه جان سالم به در برند چونکه در این راه تا پنج روز آب یافت نمی شده است.
در لشکر خالد رضی الله عنهچیز دیگری که انسان را به تعجب وا می دارد این مسئله بود که سپاهیان قدرتمند ایشان که با وی بودند در هیچ دانشگاه نظامی تعلیم ندیده بودند تا بتوانند با قدرتهای بزرگی مانند قیصر روم و شاه ایران مقابله کنند، چرا که آن قدرتها از ساز و برگ جنگی قابل توجهی برخوردار بودند، این کشورها از سرمایه های مادی زیادی برخوردار بودند اما در مقابل مسلمانان را می بینیم که اگر کسی دارای شمشیر بود فاقد نیام، و اگر نیزه بود بدون سپر، و تعدادی بر پشت اسبهای فاقد زین سوار می شدند، با دوری مسافتها و داخل شدن در خاک و حریم دشمن با این بی سر و سامانی در مقابل مجهز بودن قدرتهای دنیا مثل ایران و روم شکست کفار مثل معجزه می ماند.
در جنگهایی که در قسمت عراق و شام توسط حضرت خالد بن ولید اداره می شد در تمام جنگها تعداد نفرات مسلمین از تعداد دشمن کمتر بود و حتی به نصف هم نمی رسید، ولی با این حال لشکر مسلمانان به فرماندهی ایشان با فتح و پیروزی از میدان خارج شده اند و به جرأت می توان گفت که هیچ فرماندهی در دنیا خصوصیات جنگی حضرت خالد رضی الله عنهرا نداشته است.
آری! در تمام تاریخ فقط این فرزند ولید است که توانست تاکتیکهای جنگی خودش را با موفقیت طرح، و لشکر دشمن را شکست دهد.
خیلی کم پیش می آمد که ایشان از طرح های جنگی گذشتگان استفاده کنند بلکه از طرح و نقشه های جدیدی که خودشان با تدبیر و اندیشه آنرا طراحی کرده بودند استفاده می کردند. چنانچه می توانستند در بعضی مواقع با روش های معمولی و جدید لشکر بزرگ دشمن را شکست دهند ولی یکی از خصوصیات بارز و امثال بی نظیر ایشان در جنگ این بود که معاهداتی را که قبلا بسته بودند، به تمام نکات آن توجه کافی داشتند.
از دیگر خصوصیات اخلاقی که در اعماق وجود حضرت خالد رضی الله عنهمی توان یافت این بود که وفای به عهد، شناخت فریضه، سعه صدر و نظم در سرلوحه کار این بزرگوار قرار داشت. از موقعیت های پیش آمده بهترین استفاده ممکن را می کرد ایشان در جنگ مثل سایر فرماندهان که هنگام نبرد پشت لشکر قرار می گیرند و دستورات لازم را به لشکریانشان می دهند نبود، بلکه شخصا در صف اول نبرد با دشمن وارد پیکار نبرد می شدند، ایشان در مورد پیروزی اسلام آنقدر یقین داشتند که طلوع خورشید پس از پایان شب است.
ناگفته نماند که فرمانده شجاع در هر میدانی قدم می گذاشت قاتح و پیروز برمی گشت وهمواره مردم در جنگهای مسلمین که ایشان فرمانده بودند اعلام می کردند که پیروزی با حضرت خالد رضی الله عنهاست و خالد رضی الله عنهشکست ناپذیر است. و در زمان خلافت خلیفه دوم، می بینیم وی از فرماندهی معزول و به مرکز خلافت اسلام به مدینه فرا خوانده می شد که شخصی دیگر را به عنوان فرمانده جنگ راهی میدان می کنند جرأت ابلاغ حکم را ندارند و توسط شخصی که از همه بیشتر در لشکر نفوذ داشت بعد از چند روز موفق می شود نامه خلیفه را به وی بدهد اما می بینیم که در اوج اقتدار لشکریان را فرا می خواند و به آنها دستور می دهد که همچون با من همکاری داشته اید با فرمانده جدید کمال همکاری را بنمایید تا اسلام همچنان پیروز از میدان جنگ بیرون آید، و احضارش را به مدینه به اطلاع آنها می رساند و اعلام کرد که شخص مورد نظر (حضرت ابو عبیده) پیش از من ایمان آورده و نسبت به من برای فرماندهی لایق تر است و اطاعت از وی را واجب می گرداند تا کسی جرأت سوء استفاده نکند. و زمانیکه به مدینه باز می گردد حضرت عمر رضی الله عنهاز وی استقبال شایسته می کند می فرماید: ای خالد رضی الله عنه ! ما همه برای پیروزی و سربلندی اسلام تلاش می کنیم و هرگز نمی خواهیم از این خواسته عدول نمائیم ولی از آنجا که مردم ایمان آورده بودند که پیروزی با خالد رضی الله عنهاست من خواستم که مردم را بر حذر دارم و به آنها بفهمانم که پیروزی زا خدا می دهد و فرق نمی کند فرمانده چه کسی باشد و در همین جنگ که یکی از سخت ترین جنگها می باشد می بینیم لشکر اسلام با پیروزی از میدان خارج می شود. آری! چنان شخصیت استثنائی و سربازی جان برکف که شجاعتش را مردم مشافهة برای یکدیگر تعریف می کنند در تاریخ اسلام بی نظیر است بله این شخصیت در دامان اسلام عزیز رشد یافته است که زندگی اش را فقط برای خدا وقف نمود و به دنبال هوی و هوس و قدرتهای مادی نبود.
نسأل الله أن نجعل عملنا هذا خالصا لوجهه الکریم ـ امین یا رب العالمین




منابع و مآخذ:
تفسیر نور
منابع تاریخ ملت
سلسله رجال الإسلام الخالدین (1)
أعلام صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم(7)
خالد بن ولید (مولف: سید امیر احمد)
الفاروق (مولف: علامه شبلی نعمانی)




از کتاب:

سيرت خالد بن وليد رضى الله عنه««سيف الله المسلول»»، گردآورنده: ابوعبدالفتاح عبدالله ريگی





 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

فقد قيل للحسن البصري: يقولون أن لا نفاق اليوم، فقال: يا أخي لو هلك المنافقون لاستوحشتم في الطريق. وقال هو أو غيره: لو نبتت للمنافقين أذناب ما قدرنا أن نطأ على الأرض بأقدامنا.  حسن بصری را – رضی الله عنه – گفتند که چنین می گویند که امروز نفاق نیست، گفت: ای برادر اگر منافقان هلاک شوند، در راه بی رفیق مانید. و همو و غیر او گفت: اگر منافقان را دُم رُویَد نتوانیم که در زمین قدمی گذاریم. (احیاء علوم الدین/ کتاب قواعد عقاید)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2639
دیروز : 5614
بازدید کل: 8792798

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010