|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>دیه
شماره مقاله : 438 تعداد مشاهده : 782 تاریخ افزودن مقاله : 4/6/1388
|
دیه : خونبها
تعریف دیه دیه مالی استكه بسبب وقوع جنایت واجب ميشود و به مجنی علیه یا اولیای او پرداخت ميگردد." ودیت القتیل [یعنی خونبها و دیه مقتول را پرداختم]". دیه برای چیزهائی پرداخت ميشودكه قصاص دارد و برای چیزهائی نیز پرداخت ميشودكه قصاص ندارد و دیه را “عقل” نیز مينامند بدان جهت دیه را “عقل” نامیدهاند چون قاتل وقتی مرتكب قتل شد، شتران دیه را جمع ميكند وآنها را در حیاط اولیای مقتول زانو ميبندد تا بآنان تسلیم شوند." عقلت عن فلان [یعنی غرامت و دیه و خونبهای جنایتش را پرداختم]". نظام دیه و خونبها درمیان اعراب معمول بوده واسلام نیزآن را پذیرفته است و دلیل آن سخن خداوند استكه ميفرماید:" وما كان لمؤمن أن یقتل مؤمنا، إلا خطأ.ومن قتل مؤمنا خطأ فتحریر رقبة مؤمنة ودیة مسلمة إلى أهله، إلا أن یصدقوا.فإن كان من قوم عدو لكم وهو مؤمن، فتحریر رقبة مؤمنة، وإن كان من قوم بینكم وبینهم میثاق، فدیة مسلمة إلى أهله، وتحریر رقبة مؤمنة، فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین، توبة من الله، وكان الله علیما حكیما نساء ٩٢ [برای هیچ فرد بایمانی جایز ولایق و صحیح نیستكه فرد با ایمانی را كه برادر ایمانی او است به قتل برساند چون براستی ایمان مانع این كار است مگراینكه اینكار از روی خطا و اشتباه از او سر زند و در عین حالكسيكه فرد بایمانی را ازروی خطا به قتل برساند باید یك برده مومن را آزادكند و خونبهائی نیز بهكسان او بپردازند مگراینكه آنها خونبها را ببخشند و اگرمقتول از جمعیتی باشدكه دشمن شما هستند و بین شما و ایشان جنگ است و كافرند ولی مقتول با ایمان بوده باشد و قاتل ازآن خبرنداشت، تنها یك برده مومن را آزادكند، چون دیه او ساقط شده است و قوم كافرش از او ارث نميبرند پس دیه لازم نیست و اگر از جمعیتی باشدكه میان شما و آنها پیمانی برقرار است باید خونبهای او را به كسان او بپردازید و یك برده نیز آزاد كند و آن كس كه دسترسی به آزاد كردن برده ندارد دوماه پی در پی روزه ميگیرد -این نوع تخفیف و توبه الهی است و خداوند دانا و حكیم است]". ابوداود از عمرو بن شعیب و او از پدرش و او از جدش روایت كرده است كه گفت: “قیمت دیه درزمان پیامبر صلی الله علیه و سلم هشتصد دینار یا هشتهزار درهم بود و در آنوقت دیه اهلكتاب نصف دیه مسلمین بود و بر همین منوال بود تا زمان خلافت حضرت عمر بن خطابكه روزی در خطبهگفت: هان ای مردم بدانیدكه قیمت شترگران شده است. لذا بر اهل شام و مصر یك هزاردینار طلا و بر اهل عراق دوازده هزار ورق و بر صاحبان گاو دویست راسگاو و بر صاحبان گوسفند دو هزار راس گوسفند و بر صاحبان لباس زبنت دویست لباس = زیر جامه و ردا یا پیراهن و شلوار. فرض نموده و دیه را آن مقدار قرار داد. امام شافعی در مصرگفت: صاحبان طلا و ورق نقره و بعبارت دیگر مردمان هرجا باید قیمت شتران دیه را بپردازند هراندازه باشد مرجح آنستكه بطور قطعی و بدون شك به اثبات نرسیده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم دیه را بغیر از شتران نرخگذاری كرده باشد تا عمر جنس آن را افزایش داده باشد بلكه این افزایش عمر بمقتضای افزایش نرخ و قیمت روز شتر بوده است.
فلسفه دیه مقصود از دیه و خونبها جلوگیری و منع از ارتكاب جنایت و حمایت از جان مردم است لذا خونبها و دیه بایستی آنقدرسخت باشد و مبلغ آنكلان و سنگین باشدكه مكلفین را دچار درد و مشقت و مضیقه گرداند، بدیهی است این هدف وقتی تامین ميگردد، كه مقدار دیه آنقدر زیاد باشد كه اموال جنایتكاران را بسیار كاهش دهد و در پرداخت آن به مجنی علیه تا ورثه او دچار مضیقه شوند، دیه جزائی استكه مجازات و عوض هر دو را در بر ميگیرد[1].
مقدار و اندازه دیه و خونبها پیامبر صلی الله علیه و سلم خود میزان دیه را تعیین فرموده استكه دیه مرد مسلمان آزاده یكصد شتر برای صاحبان شتر[2]. و دویست راسگاو برای صاحبانگاو و دو هزارگوسفند برای صاحبان گوسفند و یكهزار دینار طلا برای صاحبان طلا و دوازده هزار درهم برای صاحبان نقره و دویست دست لباس برای صاحبان لباس پسكسانيكه دیه را بپردازند هریك ازاینها را بتوانند، حاضركنند و بپردازند، بردیهگیرنده واجب است كه آن را قبولكند. خواه جانی از اهل آن نوع باشدكه ميپردازد یا نباشد یعنی صاحبان شتر ميتوانند گاو یا گوسفند یا نوعهای دیگر را بپردازند و عكس آن نیز جایز است. چون او بهرحال دیه واجب را پرداخته است.
قتليكه موجب دیه و پرداخت خونبها ميباشد باتفاق نظرعلما در قتل خطاء و قتل شبه عمد و قتل عمديكه یكی از شرایط تكلیف را فاقد باشد، مانند قتل به وسیله مجنون یاكودك[3]. و همچنین در قتل عمديكه حرمت و احترام مقتولكمتر است از احترام قاتل مثل اینكه آزاده بنده و برده را بكشد، باز هم دیه واجب ميشود. همچنین اگركسی درخواب رويكسی واقع شود و او را بكشد باكسی از محل مرتفعی بیفتد و رويكسی سقوط كند و او را بكشد باكسی چاهی راكنده باشد و كسی درآن بیفتد وبمیرد و یا كسي كه بوسیله از دحام كشته شود، در همه این موارد دیه واجب ميشود. در این باره ازحنش بن المعتمر از علی بن ابیطالب آوردهاندكه گفت: “پیامبر صلی الله علیه و سلم مرا به یمن فرستاده بود، به نزد قومی رسیدیم كه برای شكار شیر چاهی و حفرهای كنده بودند، تا آن را شكاركنند، كه در آن شیر ميافتاد. روزی مردی درآن چاه افتاد و او نیز خود را بشخص دیگری آویخت و او نیز بدیگری آویخت تا اینكه سرانجام چهار نفردرآن افتادند و شیريكه درآن چاه بود هر چهار نفر را زخميكرد و مردی با نیزه كوتاهی شیر را كشت و هر چهارنفر بر اثرزخم شیر مردند اولیای مرد اولی بر علیه اولیای دومی سلاحكشیدند و نزدیك بود كه جنگ درگیرد و حضرت علی نزدیك آنان رفت وگفت: “ایا ميخواهید با هم جنگكنید در حالیكه هنوز پیامبر صلی الله علیه و سلم زنده است”؟. من درمیان شما داوری ميكنم اگر بداوری من راضی شدید چه بهتر و الا بعضی از شما را بر بعضی دیگر ميگمارم تا اینكه پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم بروید و او درمیان شما داوری ميفرمایند، هركس از آن تجاوز كند، دیگر حقی ندارد. همه قبائلی كه این چاه را كندهاند باید بشرح زیر دیه را بپردازند كه از آن قبائل یك چهارم دیه و یك سوم دیه و نصف دیه و دیهكامل جمعكنید. دیه اول یك چهارم دیه است، چون بیش ازسه نفر را هلاككرده است ودومی یك سوم دیه را دارد وسومی نصف دیه و چهارمی دیهكامل. آنان این حكم حضرت علی را نپذیرفتند وگفتند: پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم ميرویم. لذا بخدمت پیامبر رفتندكه درآنوقت در مكه نزد مقام ابراهیم بود و داستان و ماجری را برایش نقلكردند. پیامبر صلی الله علیه و سلم داوری حضرت علی را پذیرفتند. امام احمد آن را با عباراتی دیگر قریب بدان نقلكرده است و دیه را بر قبائليگذاردكه موجب این ازدحام شده بودند. ازعلی بن رباح لخمی روایت شدهكه در زمان خلافت عمر بن خطاب كوری در هنگام حج این شعر را ميخواند: یایها الناس لقیت منكرا هل یعقل الاعمى الصحیح المبصرا جرا معا كلاهما تكسرا [ای مردم با چیز زشتی و ناپسندی روبرو شدم، ایا كور دیه و خونبهای شخص بینای درست و سالم را ميپردازد كه هر دو با هم همدیگر را كشیدند و هر دو شكسته شدند]. و این ماجرا بدینشرح بود:كه مرد بینا كوری را دست ميكشید و هر دو با هم در چاهی افتادند كه كور روی بینا افتاد و بینا مرد و عمر حكم كرد كه كور باید دیه آن شخص مقتول بینا را بپردازد. دارقطنی آن را روایتكرده است. در حدیث آمده استكه مردی نزد چند خانوار رفت و از آنان تقاضای آب كرد كه به وی آب ندادند تا اینكه از تشنگی تلف شد و حضرت عمر خونبها و دیه او را از آنان گرفت. امام احمد در روایت ابن منصور آن را نقلكرده وگفت: من بدان رای ميدهم. اگركسی بركسی دیگر ناگهان فریاد كشید، و او از صیحه و فریاد او جان داد، بر آن شخصكه فریادكشیده است، دیه واجب ميشود. اگركسی صورت وچهره خود را تغییر داد و كودكی را ترساند و كودك دیوانه شد، آن شخص ضامن او ميباشد.
دیه مغلظه و دیه مخففه دیه دو نوع است مغلظه یا سنگین و مخففه یا سبك،كه دیه سبك بهنگام قتل خطاء و دیه سنگین بهنگام قتل شبه عمد واجب ميشود. امام شافعی و حنابله ميگویند: در قتل عمدی اگر صاحب خون گذشت كند و قاتل را عفوكند در اینصورت دیه سنگین واجب ميشود. ولی ابوحنیفه ميگوید درقتل عمد دیهای نیست بلكه درقتل عمد چیزی واجب ميشودكه طرفین برآن صلح و توافق ميكنند و باید بصورت نقدی و بدون وعده پرداخت گردد. دیه سنگین عبارت است از یكصد شتر كه چهل تای آنها آبستن باشند. چون احمد و ابوداود و نسائی و ابن ماجه از عقبه بن اوس و از یكی از اصحاب نقل كردهاند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ألا إن قتل خطأ العمد بالسوط، والعصا، والحجر فیه دیة مغلظة: مائة من الابل، منها أربعون من ثنیة إلى بازل عامها، كلهن خلفة [4] [هان قتل خطاء شبه عمدكه یه وسیله شلاق وعصا وسنگ روی دهد دیه آن سنگین استكه یكصد شتر استكه چهل عدد آنها از شترانی باشدكه به شش سالگی پا نهاده باشند یا به نه سالگی پا نهاده باشند و نیرو و قوت كامل داشته و همه آنها آبستن باشند یعنی همه چهل نفرآنها حامله باشند]“. دیه مغلظه بویژه باید شتر باشد و غیر شتر جایز نیست چون شارع بدان تصریح كرده است. دراینگونه موارد مدار برسماع وشنیدن نصوص شرعی است و رای در آن دخالتی ندارد، چون از موضوع مقدرات است و سرنوشت ساز ميباشد و از طرف شارع تعیینگردیده است.
در ماههای حرام و بلد الحرام -مكه معظمه -و در جنایت نسبت به خویشاوند دیه مغلظه است امام شافعی ميگوید اگر در سرزمین حرم مكی و در ماههای حرام و نسبت به خویشان نزدیك و محرم شرعي، قتل یا جراحت روی دهد دیه این جنایت دیه مغلظه ميباشد چون خداوند این محرمات را بزرگ بحساب آورده است و چون در این موارد جنایت بزرگ است، پس دیه آن نیز بزرگ است و دیه مغلظه می باشد. از عمر و قاسم بن محمد و ابن شهاب روایت شده استكه دراینگونه موارد یك سوم بدیه افزوده ميگردد. ابوحنیفه و مالك ميگویند این اسباب، سبب سنگین بودن و مغلظه بودن دیه نميشوند چون دلیل خاصی برای اینكار نیست چون دیات منوط بقول شارع ميباشند و مغلظه قرار دادن دیه در مورد قتل خطاء از اصول شرع بدور است.
دیه بر چهكسی واجب است؟ دیهاي كه بر قاتل واجب است دو نوع است: 1-دیهايكه بر خود جانی خواه مرد یا زن واجب ميگردد و باید از مال او پرداختگردد.كه عبارت است از دیه قتل عمد وقتيكه قصاص ساقط گردد. ابن عباسگوید: عاقله و خویشاوندان دیه قتل عمدی و اعترافی و دیه صلح در قتل عمدی را نميپردازند. یعنی اینها دیه بر عاقله نیست. و هیچكس از اصحاب با او مخالفت نكرده است. مالك از ابن شهاب روایت كرده كه گفته است: درباره قتل عمد سنت آنست یعنی روالكار پیامبر چنین بوده است كه هر وقت اولیای مقتول گذشت ميكردند و قصاص نمينمودند، كه دیه از مال خاص قاتل پرداخت ميشد، مگر اینكه اعضای فامیل و خانواده برضایت خویش به ويكمك كنند.
چرا عاقله و فامیل دیه هیچیك از این موارد سهگانه را نميپردازند 1- در صورت قتل عمد و در صورت اقرار جانی بجنایت و در صورت صلح كردن، دیه بر عاقله نیست، چون بهرحال عمدی بودن جنایت موجب عقوبت و كیفر است و شایسته نیست مجازات او تخفیف پیدا كند و فامیل درعوض او، دیه با قسمتی ازآن را بپردازد، و درصورت اقرار چون موجب دیه خود اقرار به قتل است، و موجب دیه خود قتل نیست بلكه اقرار به قتل است و اقرار تنها درباره اقرار كننده صدق ميكند وگریبان او را ميگیرد و بدیگری سرایت نميكند. اگر جانی اقرار بصلحكند باز هم دیه بر عاقله نیست، چون عوض و بدل صلح وسیله قتل واجب نشده است بلكه با انعقاد قرارداد صلح واجب شده است، و بعلاوه جانی باید مسئولیت جنایت خویش را بگردن بگیرد و بدل و عوض چیز تلف شده بر تلف كننده است. ٢-دوم دیهای استكه بر خود قاتل واجب ميشود، ولی افراد فامیل و “عاقله“ این مسئولیت را بجای او انجام ميدهند. در صورتیكه عاقله و فامیلی داشته باشد، بطریق تعاون و همكاری بويكمك ميكنند و این در صورتی استكه قتل شبه عمد با خطاء باشد و همچنین قتل عمد كودك و دیوانه نیز دیه بر عاقله دارد و قاتل هم خود نیز مانند افراد عاقلهاش سهیم است در دیه، چون بهرحال او قاتل است، پس نباید مستثنی باشد، شافعيگفته است در این صورت چیزی از دیه بر قاتل نیست، چون او معذور است. بدین جهت افراد فامیل را “عاقله" ميگویند چون از ریختن خون جلوگیری ميكنند، چون عقل البعیر یعنی پای شتر را بست. و كلمه عقل هم مانع از فرو رفتن در قبایح و زشتی ميشود وگوئی پای صاحبش را از وقوع در زشتيها ميبندد. پس عاقله جماعتی از افراد فامیل و خویشاوند هستند كه دیه را ميپردازند عقلت القتیل یعنی دیهاش را پرداختم و عقلت عن القاتل یعنی بجای او دیه لازم بر او را پرداختم. عاقله عبارت است از عصبه مرد یعنی خویشاوندان مذكر بالغ هركس و جهت خویشاوندی از طرف[5] پدر باشد مشروط بر آنكه عاقل وگشاد دست و مالدار باشند. كه كور و بیمار زمینگیر و پیر را نیز اگر ثروتمند و مالدار باشند شامل ميگردد. مونث و فقیر و كودك و مجنون و دیوانه وكسيكه دینش با دین جانی یكی نیست هیچكدام داخل در عاقله نیستند چون مبنای عاقله بودن بر یاری و مساعدت است و اینها اهل یاری و مساعدت نیستند. دلیل شرعی ثبوت دیه بر عاقله آنستكه دو زن از قبیله هزیل با هم جنگیدند كه یكی از آنا بسوی دیگری سنگی انداخت و او را كه آبستن بود،كشت و پیامبر صلی الله علیه و سلم حكمكرد كه عاقله و فامیلهای پدری آن زن به جای او دیه او را بپردازند. بخاری و مسلم آن را از حدیث ابوهریره روایت كردهاند. در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم عاقله عبارت بود از قبیله جنایتكار و تا زمان عمر همچنین عمل ميشد كه عاقله عبارت بود از قبیله كسيكه مرتكب جنایت شده است. اما چون عمر سپاهیان را منظم ساخت و دیوانها را مدون نمود، عاقله را از اهل دیوان قرار داد بر خلاف آنچهكه در زمان پیامبر بود. یعنيكسانی را عاقله قرار داد كه بموجب دیوان یك قوم خویشاوند بحساب ميآمدند. سرخسی گفته است اگركسی سوالكند چگونه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم برخلاف حكم پیامبر صلی الله علیه و سلم اجماع ميكنند؟ ما در جواب ميگوئیم: این عمل اجماع است بموافقت حكم پیامبر صلی الله علیه و سلم نه بر خلاف آن، و فلسفه آن اینست كه چون آنان ميدانستندكه پیامبر دیه بر عاقله را بدانجهت بر عشیره و قبیله قرار ميدادكه قوت و نیروی هركس درآن وقت بوسیله قبیلهاش بود، ولی بعد از آنكه حضرت عمر دیوانها را ترتیب داد اتكای هركس بدیوان خانوادگیش ميبود و هركس با توجه به دیوان خانوادگی خود و دفاع از دیوان یا قبیله خویش ميجنگید”. پایان سخن سرخسي. اگرچه علمای حنفی بدینمطلب راضی شدهاند ولی مالكیه و شافعیه این نظر را نپذیرفتهاند، چون ميگویند بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم دیگرنسخ وجود ندارد و هیچكس حق ندارد حكم زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم را تغییردهد. دیه بر عاقله دارای مدت و مهلت سه سال است و بصورت مدتدار و موجل واجب ميشود و علما در این مورد اتفاق نظر دارند[6]. اما دیهايكه برخود قاتل و درمال او واجب ميشود، بصورت نقدی است بنا بر نظر امام شافعي. چون مهلت و مدت تنها برای تخفیف حال عاقله است، پس قتل عمدی محض بدان ملحق نميشود. ولی حنفیه ميگویند برای قاتل نیز در قتل عمد مثل قتل خطاء مهلت ومدت سه ساله معزیر است. واجب شدن دیه بر عاقله در قتل شبه عمد و خطاء از قاعده عمومی اسلامی مستثنی استكه ميگوید: هرانسانی مسئول نفس خویش است و بر تصرفات نفسی خویش مورد محاسبه قرارميگیرد:" لاتزر وازرة وزر أخرى [هیچكس جرم و تاوان و بار سنگین مسئولیت دیگری را بدوش نميكشد]" و همچنین حدیث نبويكه ميفرماید:" لا یؤخذ الرجل بجریرة أبیه، ولا بجریرة أخیه [هیچكس بجرم پدرش و برادرش مواخذه نميشود]". كه نسائی آن را از ابن مسعود روایت كرده است. ولی اسلام بجهت همدردی و مواسات با جانی عاقله را موظف به اشتراك در بدوشكشیدن بار مسئولیت در این حالت كرده است. تا او را یاريكنند در جنایتی كه بدون قصد از او سرزده است و بوی كمك كنند. اسلام دراین مورد نظام معاونت و همیاری و پشتیبانی قبیلهای عربی را پذیرفته است و فلسفه آن آشكار و روشن است. زیرا وقتيكه قبیله بداند مسئولیت تحمل دیه بدوش او است و باید در ادای آن مشاركتكند، تلاش ميكندكه افراد منتسب بخویش را از ارتكاب جرائم باز دارد و آنان را به سلوك رفتار درست و مستقیم توجیه ميكند و بدین وسیله از ارتكاب جرائم خطاء و اشتباهی پرهیز ميكنند. جمهور فقهاء ميگویند وقتی دیه بر عاقله است و عاقله آن را ميپردازد و درآن شركت ميكندكه از ثلث دیه كامل تجاوز كند و اگركمتر از ثلث دیه باشد از مال جانی پرداخت ميشود[7]. و بنظر امام مالك و احمد بر هیچكس از عصبه اندازه معین از دیه واجب نیست یعنی میزان دیه برعاقله مشخص نشده بلكه حاكم میزان پرداختی هركس را با توجه به حال او و با اجتهاد خویش معین ميكند و از نزدیكترین شخص فامیل و خویشاوند شروع ميكند تا بدورترین ميرسد. امام شافعی ميگوید بر ثروتمند و غنی یك دینار و بر فقیر نیم دینار واجب ميشود و بنظر او بر حسب ترتیب قرابت و خویشاوندی مرتب ميگرددكه اول خویشاوندان نزدیك از فرزندان پدرش سپس از فرزندان جدش سپس از فرزندان فرزندان فرزندان پدرش آغاز ميگردد و اگر قاتل عصبه نسبی و ولائی نداشت دیه واجب بر او از بیتالمال پرداخت ميگردد. چون پیامبر صلی الله علیه و سلم ميفرماید:" أنا ولی من لا ولی له [من وليكسی هستمكه ولی ندارد]". اگر قاتل فقیر باشد و عائله و خویشاوندانش نیز فقیر باشند و استطاعت پرداخت دیه را نداشته باشند باز هم باید دیه او از بیتالمال پرداختگردد. و همچنین اگر مسلمانان مردی را در جنگ كشتند و گمان كردند كه كافر است، سپس معلوم گردید كه او مسلمان بوده است، باید دیه او از بیتالمال پرداختگردد. امام شافعی و غیر او روایت كردهاند كه: پیامبر صلی الله علیه و سلم دستور داد دیه “یمان” پدر حذیفه را كه مسلمانان او را در روز جنگ احد كشتند و نميشناختند، از بیتالمال بپردازند. و اگركسی در ازدحام كشته شود واجب است كه دیه او از بیتالمال پرداختگردد چون مسلمان است و در ازدحام مسلمینكشته شده است. مسدد روایتكرده استكه درروز جمعه مردی در ازدحامكشته شد و حضرت علی دیه او را از بیتالمال پرداخت نمود. آنچهكه ازكلام حنفیه فهمیده ميشود آنستكه دیه در آن دوران از مال جانی پرداخت ميشد. دركتاب “الدر المختار“ آمده است كه: همیاری در باب دیه بر عاقله اصل است، پس هرگاه این همیاری وكمك وجود داشته باشد دیه بر عاقله وجود دارد و اگر همیاری وكمك نباشد، دیه بر عاقله نیست. حالا كه نظام قبیلهگری وكمك و همیاری افراد فامیل موجود نیست پس باید دیه از بیتالمال پرداخت شود. اگر بیتالمال چیزی نداشت یا بیتالمال منظم نبود، دیه از مال جانی و قاتل پرداخت ميشود. ابن تیمیهگفته است: “درقتل خطاء اگر وصول دیه از عاقله متعذر باشد، باید دیه از مال جانی وصول گردد.
دیه الاعضاء = دیه اندامهای بدن در بدن انسان اعضاء و اندامهائی هستندكه یك عضو بیشتر ندارند مانند بینی و زبان و اندام تناسلي... و برخی از اندامها هستندكه دو عضو دارند مانند: دو چشم و دوگوش و دولب و دو لثه و لحیه و دو دست و دو پا و دو خایه و دو پستان زن و دو پستان مرد و دو نشیمنگاه انسان و دو لب آلت تناسلی زن و برخی اندامها، اجزاء بیشتری دارند. هرگاه انسانی از انسان دیگری یك اندام یك عضوی یا اندام دو عضوی را تلف كرد دیه آن بصورتكامل واجب ميشود و اگر یك عضو از دو عضو را تلفكرد نیمه دیه واجب ميشود. پس دیه بینيكامل است چون فایده آن در جمعآوری بویها به وسیله قصبه بینی استكه بدماغ متصل است و هرگاه این قصبه قطعگردد، دیگر در بینی فایدهای نیست. و اگر زبان قطع گردد باز هم دیهكامل واجب ميشود، چون دیگرانسان قادر به نطق و تكلم نیستكه امتیازانسان از دیگر حیوانات بوسیله آنست. و اگرانسان نطق نداشته باشد مصالح وی از میان ميرود و نميتواند اغراض و اهداف خویش را بدیگران بفهماند و مقاصد خویش را روشن و بیان كند. اگرقسمتی از زبان قطع شود و بوسیله آن شخص از نطق وكلام عاجزباشد باز هم دیهكامل واجب می شود چون با قطع كل فرق ندارد. اگرقطع زبان بگونهای باشدكه شخص از نطق به بعضی ازحروف عاجزباشد و بعضی دیگر را بتواند نطقكند، دیه بر حروف تقسیم ميشود و برمبنای آنها دیه اخذ ميگردد. زیرا روایت شدهكه حضرت علی دیه را برحسب حروف و تلفظ بدانها تقسیمكرد و هر حرفی راكه ميتوانست تلفظكند دیه آن ساقط ميشد و هر حرفی راكه نميتوانست تلفظكند دیه آن را ميگرفت. وبا قطع آلت تناسلی مرد دیهكامل است، اگرچه فقط حشفه = راس ذكر را قطع كرده باشد، چون منفعت همخوابگی و نگاه داشتن ادرار بوسیله آنست. اگر پشت كسی را بزنند و نتواند راه برود، دیهكامل واجب ميشود. برای هر دو چشم دیه كامل و برای یك چشم نصف دیه و برای پلكهای چشمها تمام دیه و برای پلكهای یك چشم نصف دیه و برای یك پلك یك چهارم دیه وبرای هر دو گوش تمام دیه و برای یكگوش نصف دیه و برای هر دو لب تمام دیه لب و برای یك لب نصف دیه لب خواه لب بالا یا لب پائین باشد. و برای هر دو دست تمام دیه دست و برای یك دست نصف دیه و برای هر دو پا تمام دیه و برای یك پا نصف دیه واجب ميشود. برای قطع انگشتان دست و انگشتان پا دیه كامل است و برای هر انگشت ده شتر دیه واجب است و انگشتان با هم فرقی ندارند، برای انمله = سرانگشتان دست و پا هریك، یك سوم یك دهم دیه است، هرانگشت سه مفصل دارد و انگشت شست ابهام -دو مفصل دارد و برای هر مفصل از آنها نصف یك دهم دیه است. برای قطع هردو خصیه و خایه مرد، تمام دیه و برای یك خایه نصف دیه و برای دو تا الییه نشیمنگاه نیز تمام دیه و برای یك الییه نصف دیه و برای دو لب آلت تناسلی زن و برای دو پستان زن و مرد نیز دیهكامل و برای یكی لبه و یك پستان نصف دیه واجب ميشود. برای همه دندانها با هم دیهكامل و برای هردندان پنج شتر دیه است و دندانها با هم مساوی هستند. پس هرگاه دندانی مورد اصابت واقع شد دیه خود دارد و همچنین اگر سیاه شد و انداخته شود نیز همچنین است.
دیه منافع اعضاء و اندامها هرگاه انساني، انسان دیگری را مورد ضرب و اصابت قرار داد و عقل او از میان رفت و دیوانه شد، دیهكامل او واجب ميشود، چون به وسیله عقل، انسان ازدیگر حیوانات جدا ميشود و بوسیله عقل بر دیگر حیوانات امتیاز پیدا ميكند. و همچنین اگر هر حواسی از حواس او از میان رفت دیهكامل واجب ميشود مانند “شنوائی یا بینائی یا بویائی یا چشائی یا سخنگفتن با تمام حروف، چون آراستگی و زیبائی هر یك از این حواس بواسطه همین فایده و منافع آنها است پس وقتی این منافع نباشد دیگر این حواس بهرهای ندارند و زنده نیستند. در زمان حضرت عمر مردی مرد دیگری را زده بود،كه شنوائی وبینائی و قدرت عمل جنسی و خرد خود را از دست داده بود ولی زنده بود و حضرت عمر دستور دادكه چهار دیه از او بگیرند. هرگاه بینائی یك چشم یا شنوائی یكگوش از بین رفت نصف دیه واجب ميشود خواه چشم دیگر یا گوش دیگر صحیح و سالم باشد یا نباشد. نوك هر دو پستان زن دیهكامل و برای یكی نصف دیه است برای دو لب آلت تناسلی زن دیهكامل و برای یكی نصف دیه واجب ميشود. هرگاه كسيكه یك چشم دارد و اعور است و آن چشم او مورد اصابت قرار گرفت و بینائی را از دست داد، دیهكامل واجب ميشود چون این یك چشم برای او بهره و فایده دو چشم را داشت و برای موهای چهارگانه زیر دیه كامل واجب است : 1-موی سر ٢- موی ریش بتمامی ٣- موی ابروان چشم ٤-مژگان هر دو چشم پس برای یك ابرو نصف دیه و برای هر یك از مژگان چشم كه چهار تا ميشوند یك چهارم دیه واجب است و برای موی سبیل بستگی به نظر و ارزشیابی قاضی دارد.
دیه زخم سر و صورت = شجاج زخميكه در سر و صورت پیش اید، شجاج نامیده ميشودكه دركتب فقهی به ده نوع تقسیم شده استكه از این ده قسم تنها زخم موضحه عمدی قصاص دارد. بدین جهت این نه قسم دیگرقصاص ندارند زیرا مماثله ومساوات درمكافات و تاوان آنها ممكن نیست. اقسام شجاج و زخمهای سر و صورت بشرح زیرميباشند: 1) خارصه: پارگی اندك پوست. ٢) باضعه: زخميكه علاوه بر پارگی پوستگوشت نیز شكاف برداشته است. ٣) دامیه یا دامغه: زخميكه خون ازآن ميچكد و خون ازآن ميریزد. ٤) المتلاحمه: زخميكه شكافگوشت آن عمق داشته باشد. ٥) السمحاق: زخميكه تنها پرده نازكی مانده استكه به استخوان برسد. ٦) موضحه: زخميكه شكاف آن بگونهای استكه استخوان پیدا شده است و نمایان است. ٧) هاشمه: زخميكه بگونهای باشدكه استخوان شكسته و خرد شده باشد. ٨) المنقله: زخميكه بگونهای باشدكه استخوان پیدا و نمایان و شكسته و خرد شده و استخوانهایی از آن جابجا شده است. ٩) مامومه یا آمه: زخميكه بقدری عمیق استكه از استخوانگذشته و به پوشش نازك مغز رسیده است. 10) الجائغه: زخميكه به داخل سر نفوذكرده است. برای هریك از این زخمها بغیر از موضحه -شماره شش -حاكم شرع مقدار و میزان بهای پرداختی تاوان را تعیین ميكند و برخيگفتهاند مزد طبیب و هزینه معالجه باید پرداخت شود. ولی زخم موضحه اگرعمدی باشد قصاص دارد و اگر خطاء باشد نصف یك دهم دیه دارد، خواه زخم زیاد باشد یا اندككه پنج شتر ميشود . این مطلب از پیامبر صلی الله علیه و سلم ثابت شده استكه در نامهاش به عمرو بن حزم از آن سخن رانده است. اگر زخمهای موضحه متفرقه و پراكنده و متعدد باشند، برای هریك، پنج شتر واجب است. و دیه زخم موضحه در غیرسر و صورت بستگی به نظر حاكم شرع دارد. برای زخم هاشمه -یك دهم دیهكه ده شتر است ميباشد. و این مطلب از زید بن ثابت روایت شده است و مخالفی درمیان اصحاب ندارد. و برای زخم منقله یك دهم و نصف یك دهم یعنی پانزده شتراست. و برای زخم مامومه یك سوم دیه است باجماع علما. و برای زخم جائغه نیز باجماع یك سوم دیه است اگر زخم مامومه و جائغهكاملا بداخل سر نفوذكردند، هر دو جائغه هستند و دو سوم دیه كامل واجب ميشود.
دیه زن دیه زن درقتل خطاء نصف دیه مرد است و همچنین دیه اندامهای بدنش و دیه زخمهایش نصف دیه اندامها و جراحات مرد است و اكثر اهل علم بر این رای می باشند . از عمر خطاب و علی ابیطالب و عبدالله مسعود و زید ثابت رضی الله عنهم روایت شده استكهگفتهاند، دیه زن نصف دیه مرد است و نقل نشده كهكسی با آنان مخالفت كرده باشد پس نظر و رای آنان بصورت اجماع درآمده است و دلیل دیگرآن آنستكه در ارث و شهادت زن نصف مرد بحساب مياید. برخيگفتهاند دیه و خونبهای زن و مرد با هم مساوی هستند تا اینكه ميرسد بیك سوم دیهكامل یا نصف باقی مانده. از آن گذشت با هم مساوی نیستند. نسائی و دارقطنی آوردهاند و ابن خزیمه بصحت آن رای داده و از عمرو بن شعیب و از جدش روایتكردهاندكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " عقل المرأة مثل عقل الرجل حتى یبلغ الثلث من دیته [دیه زن و مرد مساوی است تا ميرسد بیك سوم دیه مرد]". یعنی از آن كه گذشت دیگر مساوی نیست. امام مالك در موطاء و بیهقی از ربیعه بن عبدالرحمن آوردهاند كه او گفت: “از سعید پسر مسیب سوال كردم: دیه انگشت زن چقدر است؟گفت: ده شتر است. گفتم برای دو انگشت چقدراست؟گفت: بیست شتراست.گفتم: برای سه انگشت چقدر است؟ گفت: سی شتر است.گفتم برای چهار انگشت چقدر؟گفت: بیست شتر است.گفتم: وقتيكه جراحت بیشتر شد و مصیبت شدیدترگشت، دیه و خونبها كم ميشود؟!! سعیدگفت: ایا تو عراقی هستي؟گفت: من یك دانشمندی هستمكه ميخواهد بیقین برسد یا جاهلی هستم كه ميخواهد یاد بگیرد. سعید گفت: “سنت این است ای برادر زادهام”. امام شافعی این رای را بمناقشه كشیده و بیان كرده استكه مقصود از سنت سنت زید بن ثابت استكه چنین رای داده است نه سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم . امام شافعيگفته است: “هرگاه كلمه سنت بطور مطلق گفته شد مراد سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم است و روایت شده استكه بزرگان اصحاب برخلاف رای زید بن ثابت فتوی دادهاند اگر مراد سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم بود بزرگان اصحاب با آن مخالفت نميكردند، پس باید مراد از قول سعید بن المسیب كهگفته است “سنت است” سنت زید بن ثابت باشد. چون این رای تنها از زید بن ثابت بطور موقوف روایت شده است. بعلاوه نميتوانگفت: این رای منسوب به پیامبر است، چون منتهی به “محال” ميشود بدینمعنيكه هر اندازه درد و رنج زن بیشتر باشد و مصیبت او فراوانتر باشد خونبهای آن كمتر گردد كه چنین چیزی محال است و نسبت آن به پیامبر صلی الله علیه و سلم جایزنیست، چون ممكن نیستكه جنایت از نظر شرع تاوان نداشته باشد و زشتتر آن است كه تاوانيكه بوسیله جنایتی واجب شده باشد با جنایت دیگری ساقط گردد! !”.
دیه و خونبهای اهل كتاب دیه اهلكتاب - خواه ذمی باشند یا همپیمان و در امان باشند - هرگاه كشته شوند، نصف دیه مسلمان است، پس دیه و خونبهای یك مرد اهلكتاب، نصف دیه یك مرد مسلمان و دیه یك زن اهلكتاب نصف دیه یك زن مسلمان است. چون عمرو بن شعیب از پدرش و از جدش آورده است،كه پیامبر صلی الله علیه و سلم حكمكرده است باینكه دیه و خونبهای اهلكتاب نصف دیه و خونبهای مسلمان است”. امام احمد آن را روایتكرده است. همانگونهكه دیه قتل اهلكتاب، نصف دیه قتل مسلمان است، دیه جراحت و زخم آن نیز نصف دیه جراحت و زخم مسلمان است. امام مالك و عمر بن عبدالعزیز نیز چنین رای دادهاند. امام ابوحنیفه و ثوری بنا بروایت از عمر و عثمان و ابن مسعودگفتهاندكه دیه اهلكتاب مانند دیه مسلمین است، چون خداوند ميفرماید:" وإن كان من قوم بینكم وبینهم میثاق، فدیة مسلمة إلى أهله، وتحریر رقبة مؤمنة [هرگاه مقتول از قومی بود كه با شما عهد وپیمان داشت باید دیه و خونبهای او را بخانوادهاش داد و بنده مومنی را نیز آزادكرد]". زهريگفته است: “دیه یهودی و نصرانی و هر شخصی ذمی مثل دیه مسلمان است”. اوگفت: درزمان پیامبر صلی الله علیه و سلم و ابوبكر و عمر و عثمان و علی چنین بود تا اینكه زمان معاویه فرا رسید كه او نصف دیه را در بیتالمال مينهاد و نصف دیگر را به اولیای مقتول ميداد. سپس عمر بن عبدالعزیز به پرداخت نصف دیه حكمكرد. و آن نصف را كه معاویه برای بیتالمال برقرار كرده بود. لغو نمود. زهری گفت: برایم این امكان پیش نیامد كه به عمر بن عبدالعزیز بگویم و به او متذكر شوم و به وی خبر بدهم كه دیه اهل ذمّه كامل است نه نصف. امام شافعی ميگوید: دیه اهل ذمه یك سوم دیه مسلمان است و دیه بتپرست و مجوسی همپیمان و در امان دو سوم از یك دهم دیه مسلمان است. و دلیل آن در این باره اینستكه این مقدار كمترین چیزی است كهگفته شده است. و تا زمانيكه یقین یا حجت وجود نداشته باشد ذمه اشخاص برائت دارد. بنابراین دیه آنان هشتصد درهم است از دوازده هزار درهم. و از عمر و عثمان و ابن مسعود روایت شده استكه دیه زنانشان اهل ذمه نصف است. درباره اینكه ایا پس از پرداخت دیه مقتول اهل ذمه یا همپیمان ،كفاره نیز واجب است؟ ابن عباس و شعبی و نخعی و شافعي گفتهاند كفاره نیز واجب است و طبری نیز آن را اختیاركرده است.
دیه جنین هرگاه جنایتی و آسیبی بریك زن آبستن وارد شد، خواه بعمد یا به خطا و (جنین) مرد ولیكن مادرش نمرد دیه آن جنین “غره”[8] است خواه جنین از مادر جدا شده و مرده خارج شود یا درشكم مادرش بمیرد، خواه پسریا دخترباشد فرق نميكند و دیه آن “غره” ميباشد. هرگاه جنین زنده ازمادر جدا شود، سپس بمیرد دیه آن كامل است،كه اگر پسر باشد یكصد شتر و اگر دختر باشد پنجاه شتر است. و علائم و نشانههای حیات و زندگی عبارتند از: عطسه یا تنفس یا گریه یا فریاد یا حركه یا امثال آنها. اگر بچه در شكم مادرش مرده باشد، امام شافعی شرط كرده است كه باید صورت او ظاهر شده و روح دروی دمیده شده باشد، بدینمعنی بایستی صورت و شكل آدمی از قبیل دست و انگشت دراو ظاهر شده باشد، آنوقت باید “غره“ برای او پرداخت شود. امام مالك چنین شرطی را معتبر نميداند وگفته استكه هر چیزی راكه زن بیندازد و سقط كند مضغه گوشت پاره -یا علقه -لخته خون -باشد، مادامكه معلوم باشدكه / بچه است و زن حامله بوده است، باید برای آن “غره” پرداخت شود. و رای امام شافعی ترجیح داده ميشود، زیرا اصل برائت ذمه و عدم وجوب غره است، مادامكه جنین شكل نگرفته و صورت انسان درآن ظاهر نشده است نباید چیزی واجب باشد.[9]
اندازه “غره" از نظر شرع شعبی و علمای حنفيگفتهاند “غره“ پانصد درهم است. بنا بحدیث ابوبریده بروایت داود نسائی یكصدگوسفند است. و بعضيگفتهاند پنج شتر است. از ابوهریره روایت شده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم حكمكردند باینكه دیه جنین “غره” استكه یك عبد یا یك كنیز است. امام مالك از ابن شهاب و او از سعید بن المسیب روایتكرده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم درباره جنینكه در شكم مادركشته شود عبدی یاكنیزی دیه آن داده ميشود.كسیكه برعلیه او حكم شده یعنی محكوم بود گفت: چگونه من دیه و غرامت چیزی را بدهم كه نمينوشد و نميخورد و حرفی نميزند و فریادی نميكشد و چنین چیزی “هدر” است. پیامبر صلی الله علیه و سلم در پاسخ اوگفت:" إن هذا من إخوان الكهان [چنین شخصی از برادران كاهنان است]". آنچهكهگفتیم به نسبت جنین زن مسلمان بود و اما به نسبت جنین زن ذمی، صاحب بدایه المجتهد گفته است: بقول مالك و شافعی و ابوحنیفه دیه آن یك دهم دیه مادرش ميباشد و قبلا گفتیمكه بقول ابوحنیفه دیه ذمی مانند دیه مسلمان است. و بقول شافعی دیه ذمی یك سوم دیه مسلمان است و بقول مالك دیه ذمی نصف دیه مسلمان است.
دیه جنین بر چهكسی واجب ميشود؟ امام مالك و یارانش و حسن بصری و بصریان ميگویند دیه جنین باید از مال جانی وكسیكه مرتكب جنایت شده است، پرداختگردد و علمای حنفیه و شافعیه و كوفیان ميگویند: دیه جنین، دیه بر عاقله است، چون قتل جنین قتل خطاء است و دیه آن بر عاقله است زیرا اگر چه قتل مادر عمدی باشد، نسبت به جنین خطاء تلقی ميشود. از جابر روایت شده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم پرداخت “غره” قتل جنین را بر عاقله ضارب قرار داد، و از شوهر زن و فرزندش آغاز نمود”. و اما امام مالك و حسن بصريگفتهاند اگر ضربت عمدی باشد، دیه جنین نیز مثل دیه قتل عمد است، ولی رای اول درستتر است. دیه جنین بچه كسی داده ميشود یعنی برای چهكسی واجب ميشودكه بگیرد؟ مالكیه و شافعیه و دیگران ميگویندكه دیه جنین بسود و ارثان او برابر مقررات شرع اسلامی واجب ميگردد و حكم آن مانند حكم دیه موروثی ميباشد. برخی گفتهاند: دیه جنین از آن مادر است، چون جنین بمانند اندامی از اندامهای او است، پس دیه جنین بویژه برای او است.
ایا كفاره واجب است؟ باتفاق نظر علما هرگاه جنین زنده از مادر جدا شود، سپس بمیرد علاوه بر دیه، كفاره نیز واجب ميگردد. اما اگر جنین مرده خارج شود، ایا باز همكفاره واجب است؟ امام شافعی و دیگران گفتهاند: برای جنین مرده نیز كفاره واجب است چون بنا برای او در قتل عمد و خطاء برای هردو،كفاره واجب است. ابوحنیفه ميگوید: كفاره واجب نیست چون حكم عمد برآن غالب است و درقتل عمد برای اوكفاره واجب نیست. امام مالكگفته است چون بین عمد و خطاء متردد استكفاره آن مستحب است.
دیه بعد از بهبودی پرداخت ميشود امام مالكگفته است: باجماع نزد ما در جنایت خطاء دیه و خونبها پس از بهبودی و تندرستی یافتن مجروح، پرداخت ميگردد و اگر استخوانی از دست یا پا یا اندام دیگري، ازكسی در صورت خطاء شكسته شد، سپس بهبودی یافت و به هیئت اولیه خویش برگشت، در آنصورت دیهای واجب نميشود[10]. اگر اندام ناقص باشد یا در آن نقصی پدیدار گردد، بر حسب نقص دیه آن تعیین ميگردد و گفته است اگر این استخوان شكسته، از آن استخوانهائی باشدكه پیامبر صلی الله علیه و سلم نام برده و دیهاش را تعیینكرده است، برابرگفته و عمل پیامبر صلی الله علیه و سلم دیه آن پرداخت ميگردد و اگر از جمله آنها نباشد و در سنت از آن خبری نیامده بود و برای آن دیهای مشخص نشده بود، دیه آن از روی اجتهاد معلوم و مشخص ميگردد.
وجود مقتولی در میان قوميكه بنزاع و مشاجره پرداختهاند هرگاه قومی و دستهای بمشاجره ونزاع پرداختند وكشتهای در میانشان یافته شد و قاتل آن معلوم نبود وكسی نميدانستكه چهكسی او را كشته است دیه مقتول واجب است. ابوداود روایتكردهكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته است:" من قتل فی عمیا فی رمیا، یكون بینهم بحجارة أو بالسیاط أو ضرب بعصا، فهو خطأ، وعقله عقل الخطأ، ومن قتل عمدا فهو قود، ومن حال دونه، فعلیه لعنة الله وغضبه، لا یقبل منه صرف ولاعدل [كسیكه در شلوغی و جنجالكشته ميشود و قاتل معلوم نباشد و بوسیله پرتاب سنگ یا شلاق یا ضربه عصا كشته شود این قتل قتل خطاء ميباشد و دیه آن مانند دیه قتل خطاء است و هركس بصورت عمديكشته شود باید بابت قتل او قصاص بعمل اید و هركس مانع اجرای قصاص شود - یا هركس مانع اجرای حدود الهی اعم از دیه و قصاص شود لعنت و خشم خدا بر او باد و اعمال خیریه داوطلبانه و تطوع وفرایض از او پذیرفته نميشود]". علما اختلاف دارند درباره اینكه چه كسی باید دیه را در اینموارد بپردازد؟ ابوحنیفه گفته است كه دیه بر عاقله قبیلهای استكه در میان آنانكشته یافته شده است، البته وقتی این قبیله دیه بر عاقله مقتول را ميپردازدكه اولیای مقتول مدعی نباشدكه قاتل از غیر از این قبیله است، یعنی اگر اولیای مقتول این قبیله را قاتل ندانند و قاتل را از غیر از این قبیله معرفيكنند، قبیلهای كه كشته در میان آنان یافته شده است، مسئول پرداخت دیه نیست. امام مالك ميگوید: دیه بر عهدهكسانی استكه با اولیای مقتول نزاع كردهاند. امام شافعي گفته است: اگر اولیای مقتول قتل را بفرد معینی یا طایفه معینی نسبت بدهند بایستی “قسامه” بعمل اید در غیر این صورت برای مقتول دیه و قصاصی در میان نیست. امام احمدگفته است: این دیه بر عاقله دیگران است مگر اینكه اولیای مقتول آن را به شخص معینی نسبت بدهندكه درآن صورت ”قسامه“ بعمل مياید. ابن ابی لیلی و ابویوسفگفتهاند: دیه مقتول بر هر دوگروه طرف نزاع ميباشد یعنيگروه اولیای مقتول و طرف نزاع آنها. اوزاعيگفته است: دیه مقتول بر هر دو گروه طرف نزاع است مگر اینكه گواهی و بینهای از غیرطرفین نزاع قاتل را مشخص ومعین و معرفي كندكه درآن صورت از قاتل دیه و یا قصاصگرفته ميشود. كشتن قاتل بعد از اخذ دیه و خونبها هرگاه صاحب خون و اولیای مقتول دیه و خونبها راگرفتند برایشان حلال و روا نیستكه قاتل را بكشند. ابوداود از حسن بصری و او از جابر بن عبدالله روایتكرده است،كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لاأعفى من قتل بعد أخذ الدیة [خداوند مالش را زیاد نكند و او را بينیاز نسازد كسیكه بعد از اخذ دیه و خونبها قاتل را بكشد]". دارقطنی روایت كرده است از ابيشریح خزاعی كهگفت: از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم: ميگفت: " من أصیب بدم أو خبل فهو بالخیار بین إحدى ثلاث، فإن أراد الرابعة فخذوا على یدیه: بین أن یقتص، أو یعفو، أو یأخذ العقل، فإن قبل شیئا من ذلك ثم عدا بعد ذلك فله النار خالدا فیها مخلدا [هركس دچارمصیبت قتل یا زخم و جراحت و لنگی شد، او در انتخاب یكی از سه چیز آزاد است و ميتواند یكی از سه چیز را انتخابكند، اگر بخواهد غیر از آنها، راه چهارم را انتخابكند، مانع او شوید و بر دستان او بزنید: یا باید قصاص شرعی را بپذیرد و خواهان آنگردد یا جانی را عفوكند یا دیه وخونبها را بگیرد. اگر یكی از آنها را پذیرفت سپس تجاوزكرد و خلاف آن را رفتارنمود، آتش جهنم ازآن او است و جاودانه درآن ميماند]". هرگاه ولی مقتول بعد از آن، قاتل را كشت برخی از علماگفتهاند او مانندكسی استكه مستقیماً و ابتداء مرتكب قتل شده است پس ولی قاتل اولي، اگر خواست او را قصاص ميكند و ميكشد و اگر خواست ميتواند او را عفوكند ولیكن قاتل دوم در آخرت چون برخلاف دستور شارع رفتار كرده است، معذب خواهد شد. برخی دیگر از علماگفتهاند بطور حتم ، بایدكشته شود و نباید حاكم اجازه دهد،كه او مورد عفو واقعگردد. بعضيگفتهاند اختیار او در دست حاكم است و بسته برای حاكم استكهكدامطریق را برای او پیشنهاد كند.
برخورد دو سوار با هم ابوحنیفه و مالكگفتهاند: هرگاه دو سوار با هم تصادمكردند و برخورد نمودند و هر در مردند بایستی هریك از آنها دیه دیگری را بپردازد و دیه هردو دیه بر عاقله است. اما شافعيگفته است هریك باید نصف دیه دیگری را بپردازند چون هریك از آنها با عمل خود و رفیقش كشته شده است.
ضمانت صاحب حیوان = صاحب حیوان ضامن اعمال آن است هرگاه حیوان شخصی با دست یا پا یا دهانش بچیزی آسیب برساند، صاحب آن حیوان، ضامن ميباشد و باید غرامت آن را بپردازد و این قول شافعی و ابن ابی لیلی و ابن شبرمه است. مالك و لیث و اوزاعی گفتهاند: اگر سوار یا افسار كش یا راننده حیوان، بوسیله زدن یا حركتي، حیوان را بدین عمل وادار نكرده باشد، ضامن آن نیست اگر سببی دركار باشد و یكی ازاشخاص فوق، حیوان را به تلفكردن چیزی واداشته باشد، آن شخص حكم تلفكننده را دارد. چنانچه صاحب حیوان بعمد حیوان را بارتكاب جنایت موجب قصاص وادارد، باید از صاحب حیوان قصاص بعمل اید، چون در این صورت، حیوان بمنزله آلت و وسیله ارتكاب جنایت صاحبش ميباشد، پس صاحبش مرتكب جنایت عمدی شده است. و اگر حیوان بدون قصد و اراده عمدی صاحبش، موجب پیش آمدن جنایت شد، اگر موجب دیه باشد دیه برعاقله است و اگرمالی به وسیله حیوان تلف شود، غرامت آن از مال جاني كه حیوانش مرتكب جنایت شده است پرداخت ميگردد. ابوحنیفه ميگوید: اگركسی سواربر حیوانی باشد و آن حیوان با پاهایش انسانی را لگد بزند و بمیرد دیهای ندارد، چون سوار نميتواند پشت سر خود را كنترل كند، لیكن اگر حیوان با دستهایش موجب تصادم یا آسیبی بشود، سوار ضامن ميباشد، چون او ميتواند حیوان را از جلو كنترلكند و آن را از آن كار منصرف سازد. و گفته است هرگاه كسی حیوانی را ميراند و از آن زین یا لگام یا باری و چیزی افتاد و به انسانی برخورد كرد، راننده حیوان ضامن ميباشد و باید غرامت و تاوان آن را بپردازد. هرگاه حیوانيگریخت و بمالی یا انساني، در شب یا در روز، آسیب رساند، صاحب حیوان ضمانتی بعهده ندارد، چون در آن تعمدی و قصدی نداشته است. هرگاه كسی سوار بر چهارپائی شد و مردی دیگر آن چهار پا را زد یا سیخنك زد و انسانی را زیر دست و پا گرفت یا جفتك و لگد زد، یا رم كرد و با كسی تصادم كرد و او راكشت، سوار ضامن نیست، بلكه خسارت و تاوان بعهده كسی استكه حیوان را زده یا سیخنك نموده یا رم داده است. اگر چهار پا خود آن شخص تحریككننده را لگد زد و مرد خونش هدر ميباشد، چون خودش سبب آن كار بوده است و سوار تقصیری ندارد. اگر چهار پا سوار را در اثر تحریك آن شخص به زمین زد وكشت، خونبها و دیه مقتول بر عاقله شخصی تحریككننده است. هرگاه چهارپائی در سر راه خود، شاشید یا مدفوع انداخت و راه ميرفت و شخص دیگری در اثر آن پایش لغزید، و هلاك شد، صاحب حیوان ضامن نیست حتی اگر آن را نگاه داشته بود، باز هم ضامن نیست.
افساركش و سوار و راننده چهارپا ضامن خسارت آن چهارپا هستند هرگاهكسی افسار حیوان را در دست داشته باشد، باكسی بر آن سوار باشد یا كسی آن را براند و با چیزی تصادم كرد و بدان ضرر رساند، آن شخص ضامن زیان و ضرر عملی است،كه حیوان واردكرده است. حضرت عمركسی راكه اسبش را ميراند و شخصی را زیر پا گرفت وكشت، محكوم به پرداخت دیه و خونبها نمود. ظاهریه ميگویند در هیچیك از این حالات این اشخاص ضامن نیستند، چون پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" جرح العجماء جبار، والبئر جبار، والمعدن جبار، وفی الركاز الخمس [آسیب حیوان و افتادن در چاه آب و آسیب دیدن در معدن هدر ميباشند و در معادن وگنجینه و دفینه خمس ميباشد]". این سخن ظاهریه وقتی درست ميباشد،كه چهار پا افساركش و سوار و راننده نداشته باشدكه در این صورت باجماع علما چیزی راكه حیوان تلفكند، برای آن ضمانتی وجود ندارد.
ضمانت نسبت به حیوانيكه نگه داشته شده و متوقف ميباشد اما حیوانيكه متوقف است اگر بچیزی آسیب رساند، بقول ابوحنیفه صاحبش ضامن خسارت آن ميباشد حتی اگرصاحبش آن را درجای خویش و محل مناسب نیز بسته باشد، باز هم ضامن ميباشد از نعمان بن بشیر روایت استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من وقف دابة فی سبیل من سبل المسلمین، أو فی سوق من أسواقهم،فأوطأت بید أو رجل فهو ضامن [هركس چهارپائی را در یكی ازراههای مسلمین متوقف سازد یا در یكی از بازارها نگه دارد وآن چهارپاكسی با دست یا پا لگد زد یا آسیب رساند شخص صاحب آن ضامن ميباشد]". دارقطنی این حدیث را روایتكرده است. امام شافعيگفته است اگر چهارپا را بنحو شایسته و در محل مناسب متوقفكرده بود و نگه داشته بود ضامن نیست و اگر چنین نباشد ضامن است.
ضمانت نسبت بهكشت و زرع و میوهها و چیزهائيكه حیوانات تلف می كنند جمهور علما از جمله مالك و شافعی و اكثر فقهای حجاز ميگویند: اگرحیوان در روزكسی یا مال غیر را تباه سازد، صاحب حیوان ضامن نیست زیرا در عرف و عادت مردم، صاحبان باغها و بستانها در روز از آنها محافظت ميكنند و صاحبان حیوانات عرفا و عادتا در روز آنها را آزاد ميگذارند و شبها آنها را به خوابگاه برميگردانند، پسكسيكه با این عادت و عرف عمومی مخالفت ميكند از راه و رسم مردم خارج شده و خود سبب تضییع مال خود شده است. البته این وقتی استكه مالك حیوان همراه آن نباشد و اگرخود مالك همراه حیوان باشد او ضامن چیزی استكه حیوان تلفكرده است، خواه سوار بر آن باشد یا آن را براند و یا زمام و افسار آن را بدست داشته باشد یا نزدیك آن ایستاده و خواه آن را با پا یا دست یا دهان تلف كند. آنان بحدیثی استدلالكردهاندكه امام مالك از ابن شهاب و او از حرام بن سعید بن المحیصه روایتكرده استكه: شتر براء بن عازب داخل بستان مردی شده بود و زیان و خسارتی ببار آورده بود پیامبر صلی الله علیه و سلم حكمكرد باینكه صاحب باغ و بستان موظف است، در روز از بستان و باغ خود، مواظبت و محافظتكند و اگر چهارپایان در شب چیزی را تباهكنند و تلف نمایند، صاحبان آنها ضامن ميباشند. ابوعمر بن عبدالبرگفت: این حدیث اگرچه “مرسل” است ولی مشهور ميباشد. پیشروان حدیث آن را “مرسل” دانسته و افراد مورد اعتماد آن را روایت كردهاند و فقهای حجاز بدان عملكرده و آن را پذیرفتهاند. و در مدینه نیز بدان عملكردهاند. وكافی استكه اهل مدینه و باقی اهل حجاز بدان عملكرده باشند. “سحنون” از علمای مالكیهگفته است، این حدیث برای مدینه و امثال آن صادق است، كه باغها و بستانهایشان دارای دیوار جداگانه هستند و محصورند و اما در جاهائيكهكشتزارها بهم پیوسته هستند و مانع ندارند و همچنان باغهائيكه دیوار ندارند و بهم پیوسته هستند، صاحبان چهارپایان ضامن چیزهائی ميباشند، كه چهارپایانشان تلف ميكنند، خواه در روز و خواه در شب باشد. علمای حنفیه گفتهاند اگرمالك حیوانات همراه آنها نباشد چه شب باشد یا روز ضامن آنها نیستند بخاطر همان حدیثی كه قبلا نقل شد:" جرح العجماء جبار ..." علمای حنفیه همه اعمال حیوانات را قیاس بر “جرح = زخم” آنهاكردهاند. اگر مالك آنها همراه آنها باشد دراین صورت اگرمالك آنها را سوق دهد در هر صورت ضامن چیزی استكه تلفكنند. اگرآنها را دنبال خود بكشد یا سوار بر آنها باشد تنها ضامن چیزی است كه با دهان یا با دست تلفكنند وضامن چیزی نیستندكه با پا تلفكنند. جمهور علما در جواب آنانگفتهاند: حدیثيكه حنفیه بدان استدلال كردهاند، عام است و وسیله حدیث براء بن عازب تخصیص یافته است. البته این دربارهكشت و میوهها است و درباره غیر آنها ابن قدامه در مغنيگفته است: “اگر چهار پا غیر ازكشت و زرع را تلفكند، صاحبش ضامن آن نیست، خواه شب باشد یا روز، مادامكه دست صاحب حیوان بر آن نباشد، یعنی مادامكه در دسترس او نباشد“. از شریح -قاضی -نقل شدهكهگلهگوسفندی شبی بكشتزاريكه بدور آن دیوار كشیده بودند، رفت و او حكمكرد باینكه صاحب گلهگوسفند ضامن ميباشد. و شریح این ایه را خواند:" إذ نفشت فیه غنم القوم -انبیاء -٧٨ [وقتي كه گله قرم در آن چریده برد]" وگفته نفش = چریدن بدون شبان. درشب پیش مياید نه درروز. ولی ثوريگفته است اگر روز هم باشد صاحبش ضامن است چون آنها را آزاد گذاشته و كوتاهي كرده است. بعلاوه ما قول پیامبر صلی الله علیه و سلم را نیز داریمكه فرمود “جرح العجماء جبار” كه متفق علیه است. و بموجب آن هدر است. و اما “نفش”كه درایه آمده است مراد از آن چریدن در شب می باشد و طبیعی استكه این در مورد كشتی است كه حیوانات با چریدنشان در آن، آن را تباه ميسازند و بچرای در آن علاقه دارند و مشتاق ميباشند ولی در غیركشت چنین نیست پس نميتوان غیركشت و زرع را برآن قیاسكرد، چون اشتهای حیوانات بچریدن درآن بیشتر است”. پایان سخن مغني.
ضمانت چیزيكه پرندگان آن را تلف ميكنند برخی از علماء ميگویند: زنبورعسل وكبوتر و مرغابی و مرغ و پرندگان حكم چهارپایان را دارند وكسيكه آنها را نگهداری می كند و در روز آنها را آزاد كند و دانه بردارند صاحب آنها ضامن نیست چون عادتاً و عرفاً اینگونه پرندگان رها ميشوند و آزاد گذاشته ميشوند. برخی دیگرگفتهاند اگر صاحبانشان آنها را رهاكنند و چیزی را تلف نمایند ضامن ميباشند. و همچنینكسيكه پرنده شكاری مانند صقر و باز داشته باشد و آن را رهاكند و پرندگان و حیوانات مردم را تلف و تباه سازند اوضامن ميباشد و این رای صحیح است.
ضمانت چیزيكه سگ یاگربه آن را تلف ميكند در مغنی آمده است:كسیكه سگگزنده نگهداريكند وآن را آزاد و رها سازد و كسی را گاز گرفت یا حیوانی راگازگرفت یا جامهكسی را سوراخكرد، درشب یا در روز باشد صاحب آن، ضامن چیزی استكه تلفكرده است، چون او با نگهداری چنین چیزی خودكوتاهيكرده و مقصراست. مگراینكهكسی بدون اجازه او داخل خانهاش شده باشد،كه درآن صورت ضامن نیست، چون آن شخصكه بدون اجازه وارد خانه او شده است مرتكب عدوان و تجاوز شده و خود سببگردیده كه سگ او راگاز بگیرد و اگركسی با اجازه صاحب خانه وارد خانه او شد و سگ او راگاز گرفت، صاحب خانه ضامن ميباشد، چون او خود سبب اتلاف شده است. اگر سگ بغیر از گاز گرفتن، موجب تلف شد، مانند اینكه در ظرفكسی سر نهاد یا درآن شاشید، صاحب سگ ضامن نیست، چون این عمل به سگگزنده اختصاص ندارد. قاضی گفته است: “هرگاه كسی گربهای را نگهداری ميكرد كه جوجه مردم را ميخورد، اوضامن چیزی استكه تلف ميكند، همانگونهكه ضامن چیزی ميباشدكه سگگزندهاش تلف ميكند. وفرق نميكندكه شب باشد یا روز ولی اگرگربه به جوجه خوردن عادت نكرده باشد، صاحبش ضامن چیزی نیستكه تلفكرده است همانگونه كه درباره سگ نیز چنین ميباشد. اگر سگگزندهای یا گربهای نزد انسانی حاضر شد، بدون اینكه او آنها را نگهداريكرده یا انتخابكرده باشد و موجب تباهی چیزيگردد آن شخص ضامن نیست، چون خود سگ یا گربه موجب تلف شدن و سبب آن ميباشد و او درآن دخالتی ندارد.
حیواني كه كشته ميشود و حیوانيكهكشته نميشود از حیوانات تنها چیزهائيكشته ميشوندكه پیامبر صلی الله علیه و سلم دستوركشتن آنها را داده باشد. كه عبارتند از: غراب، عقاب، موش، مار، كژدم، سگگزنده، و وزغ = نوعی قورباغه. و هر جانوريكه ضررداشته باشد حكم اینها را دارد مانند: زنبورموذی و پلنگ و گربه وحشی و شیر وامثال آنها این جانورانكشته ميشوند اگر چه حمله نیز نكرده باشند. حضرت عایشهگفته است: پیامبر صلی الله علیه و سلم دستورداد كه پنج جانور فاسق و تباهكار را بكشند چه در سرزمین حرام باشد یا در زمین حل: غراب، عقاب یا صقر،گژدم، موش و سگگزنده. بخاری و مسلم آن را روایتكردهاند. در “صحیحین” از حدیث ام شریك آمده است:كه پیامبر صلی الله علیه و سلم دستور داد وزغها را بكشند و آنها را فاسقك نامید”. پس هر وقت این جانورانكشته شوند دركشتن آنها ضمانتی وجود ندارد. و همچنینكشتن درندگان دیگر و حشرات اگر چه اهلی نیز شده باشند و دراین سخن اجماع علما وجود دارد. مگر گربهكه قتل آن موجب پرداخت قیمت ميشود مگر اینكه ازحد خود تجاوزكرده باشدكه درآن صورت ضمانت برآن نیست. مرغ شانه بسر- (هدهد) و مورچه و زنبورعسل و پرستو و صردكه نوعيگنجشك است و قورباغه غیر از وزغ اینها و امثال اینهاكه ضرری ندارد نبایدكشته شوند. نسائی از ابن عمر روایت كرده كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من إنسان یقتل عصفورا، فما فوقها بغیر حقها إلا سأله الله یوم القیامة عنها، قیل یا رسول الله: وما حقها؟ قال: یذبحها ویأكلها، ولا یقطع رأسها ویرمی بها [هركسگنجشكی یا جانور كوچكتر ازآن را بكشد و حق آن را مراعات نكند خداوند در روز قیامت او را بازخواست ميكند.گفتند: ای رسول خدا حق اینگونه جانوران چیست؟ فرمود: آنستكه ذبح شرعی شوند و گوشتشان را بخورند نه اینكه سرشان را قطعكنند وآنها را دور بریزند]" و هرگاهكسی این نوع جانوران را بكشد بر او استكه توبهكند و بر او ضمانتی نیست. از ابن عباس روایت استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم ازكشتن چهار جاندار نهيكرد: “مورچه، زنبورعسل، شانه بسر و صردكه نوعی گنجشك كوچك است”.
چیزهائيكه ضمانت در آنها نیست هرگاه وقوع جنایت بسبب خود ظالم متجاوز رخ دهد یعنی ظالم متجاوز خود سبب وقوع جنایت برخود شود اینگونه جنایت هدر است وقصاصی برآن نیست و دیه نیز ندارد از جمله: 1-كسی دیگری راگاز بگیرد و دندانش سقوطكند یا بشكند یعنی شخصيكه گازگرفته شده سعيكرد خود را از دست او خلاصكند در نتیجه دندانگاز گیرنده افتاده یا فكشكنده شد، دراین صورتكسيكه برای دفاع ازخود مرتكب این عمل شده مسئولیتی ندارد چون او تجاوزی نكرده است. بخاری و مسلم از عمران بن حصین روایتكردهاندكه مردی دست مردی دیگر راگازگرفت وآن مرد سعيكرد كه دست خویش را ازدهان او بیرونكشد درنتیجه دو دندان پیشینگازگیرنده افتاد، آنان داوری را بحضور پیامبر صلی الله علیه و سلم بردند، او فرمود:" یعض أحدكم ید أخیه كما یعض الفحل ...لادیة لك [ایا شما مانند شتر نر دست برادرت راگاز ميگیري؟!!... برای تو دیه و خونبهائی نیست]". مالكگفته است: باید دیه او داده شود ولی این حدیث حجتی است برعلیه او. ٢-نگاهكردن در خانه دیگران بدون اجازه: هرگاهكسی بخانه دیگری سركشید و نگاهكرد، خواه از لای در یا سوراخی یا امثال آن باشد اگر در این نگاهكردن تعمدی نداشت بر او باكی نیست. مسلم روایتكرده استكه از پیامبر صلی الله علیه و سلم درباره نظر و نگاه ناگهانی سوال شد. گفت: " اصرف بصرك [رویت را بگردان]’’. ابوداود و ترمذی روایت كردهاند و پیامبر صلی الله علیه و سلم به علی گفت:" لاتتبع النظرة النظرة، فإن لك الاولى، ولیست لك الثانیة [نگاه را بدنبال نگاه نیاور چون نگاه اول بنفع شما بخشیده شده و نگاه دوم بنفع شما نیست]’’. اگركسی بعمد و بدون اجازه صاحب خانه بخانهكسی سركشید و نگاه كرد او حق دارد چشمش راكوركند و بر او ضمانتی نیست. احمد و نسائی از ابوهریره روایت كردهاند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من اطلع فی بیت قوم بغیر إذنهم، ففقأوا عینه فلادیة له، ولا قصاص [هركس از بالا بخانه قومی نگریست بدون اینكه آنان اجازه داشته باشند و چشمش راكوركردند یا آسیب رساندند برای چشمش دیه و قصاصی نیست]’’. بخاری و مسلم از او روایت كردهاند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" لو أن رجلا اطلع علیك بغیر إذن، فخذفته بحصاة ففقأت عینه،ما كان علیك جناح [اگرمردی از بالای خانه شما بشما نگاهكرد وتو اجازه نداده بودی و به وی سنگ ریزه انداختی و چشمش راكوركردی یا آسیب رساندی بر توگناهی نیست]’’. از سهل بن سعد روایت شدهكه مردی از سوراخ در خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم نگاه ميكرد و پیامبر صلی الله علیه و سلم شانهای در دست داشتكه موی سر را بدان شانه ميكرد و بدان مردگفت:" لو أعلم أنك تنظر، لطعنت بها فی عینك، إنما جعل الاذن من أجل النظر [اگرمن می دانستمكه شما نگاه ميكنی این شانه را درچشم شما فرو ميكردم. براستی اجازه خواستن را برای نگاه كردن قرار دادهاند]’’. و علمای شافعیه و حنابله براین رای ميباشند و این حدیث را مستمسك قرار دادهاند. علمای حنفیه و مالكیه در آن مخالفت ورزیده وگفتهاند: اگركسی بدون اجازه صاحب خانه بدان نگریست و صاحب خانه به وی سنگ ریزهای پرتابكرد یا او را با شاخهای زد و بوی آسیب رساند صاحب خانه ضامن ميباشد چون اگر آن مرد داخل خانه او شود و بدان بنگرد و بدون نزدیكی جنسی با زنش مباشرتكند و تماس برقرار نماید حق ندارد چشمش راكوركند یا به وی آسیبی برساند. چون چنینگناهی مجازاتی بدین سنگینی ندارد و این عمل با احادیث صحیحيكه گذشت مخالفت دارد. ابن القیم جوزی رای اول را ترجیح داده است وگفته: “این سنتها را بدین دلیل رد كردهاند كه مخالف با اصول ميباشند، زیرا خداوند كندن چشم را در برابركندن چشم روا داشته است نه بسبب جنایت نظركردن. لذا اگر كسی با زبان بركسی مرتكب جنایت شد زبانش را قطع نميكنند. و اگركسی استراق سمعكرد و به ويگوش فرا داد،گوش او را نميبرند.گفته ميشود این سنتهائيكه رد شدهاند از بزرگترین اصول ميباشند و چیزيكه با این سنتها مخالف باشد، خلاف اصول است نه چیزيكه با این سنن موافق باشد و سخن شماكه ميگوئید: “شرع خداوند چشم در برابر چشم قرار داده است این حكم در قصاص است و در قصاص حق ميباشد و اما اندام و عضو متجاوزی كه جز با سنگ انداختن بدان نميتوان تجاوز آن را دفع نمود از مصادیق مثبت و منفی این ایه نیست و ایه شامل آن نميشود. و ایه درباره آن حرفی نزده است و سنت ابتداء، حكم آن را بیان كرده و با قرآن مخالفتی ندارد و این چشم كوركردن غیراز چشم كور كردن در قصاص است و غیراز دفع حملهكننده به آسانترین شیوه و وسایل است، چون مقصود آنست ضروری را ازخویش دفعكند، هرگاه دفع با عصا ممكن باشد لازم نیست با شمشیر اینكار را بكند. اما اینكسيكه با نگاهكردن به “نامحرم” مرتكب تجاوز ميشود نميتوان از آن احتراز و پرهیزكرد، چون او پنهانی و دزدیده نگاه ميكند و كار او غیر ازكار جنایتكننده و حملهكننده است،كه هنوز تجاوزش تحقق نپذیرفته است و این نگاهكردن معمولا و غالباً پنهانی صورت ميگیرد و تنهاكسيكه او را مشاهده ميكند او را ميبیند، اگرشخص صاحب خانه را مكلفكنندكه بایدگواهان و بینه احضاركند و بر وقوع آن استدلالكند، برایش ممكن نیست و اگربه اوگفته شودكه این تجاوز و عدوان را به آسانترین وسیله دفعكند. جنایت عدوان و تجاوز و عدوان را به آسانترین وسیله دفعكند. جنایت عدوان و تجاوز با نگاهكردن بخودش و حریمش هدر ميرود و ضایع ميگردد و شریعت كامل اسلام این را نميپذیردكه حقكسی ضایع شود پس نیكوترین راه ممكن وشایستهترین راه برای حفظ ما ودفع جانی و متجاوز آنستكه در سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم بیان شده و هیچ نص معارضی هم ندارد و نميتوان گفتكه سنگ انداختن صاحب خانه درست نیست. زیرا او سنگ مياندازد، و این چشم تجاوز گراستكه آن را در معرض تلف قرارداده است و او را بهلاكت نزدیككرده است و سنگ انداز به او ظلمی نكرده است و او است كه با نگاه كردنش مرتكب خیانت و ظلم شده است و شریعت اسلام كاملترو بزرگتراز آنست حقكسيكه هتك حرمتش شده و ميكوشد ازخویش دفاعكند ضایع نماید و او را بعد از اقامه بینه به تعزیر حوالت دهد. پس خداوند حكم ميكند و مومنان حكم خداوند را بهترین و نیكوترین حكم ميدانند”. پایان سخن ابن القیم. ٣-كسيكه بخاطر دفاع از جان و مال و ناموس خود مرتكب قتل شود:كسیكه شخصی یا حیوانی را برای دفاع از جان خود یا جان دیگری یا برای دفاع ازمال خود یا مال دیگری یا برای دفاع از آبرو و ناموس خود بكشد و مرتكب قتل شود، چیزی بر او نیست، چون دفع زیان و ضرر از جان و مال واجب ميباشد و اگر برای دفع ضرر جز قتل چارهای و راهی نباشد، مرتكب قتل ميشود و چیزی بر قاتل نیست. مسلم از ابوهریره روایت كردهكهگفت: مردی بحضور پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد وگفت: ای رسول خدا اگركسی آمد و قصد مال مرا كرد چهكارشكنم؟گفت: “مال خود را به وی مده”گفت: اگربا من جنگید چه طور؟گفت: “با وی بجنگ”گفت: اگرمراكشت چه ميشود؟گفت: “تو شهید هستي”.گفت: اگراو راكشتم چه ميشود؟گفت: “او بجهنم ميرود” ابن حزمگفته است: اگر دزدی یا غیر دزد خواست مال شخصی را بظلم بگیرد اگر صاحب مال بتواند متجاوز را بنحوی طردكند و مانع اوشود برایش جایزنیستكه اورا بكشد و اگردراین حال او راكشت باید قصاص شود واگرانتظار داشت و احتمال ميدادكه ممكن است دزد از او سبقت بگیرد و او را بكشد در این صورت صاحب مال دزد را بكشد و بروی چیزی نیست چون از نفس خویش دفاع ميكند” .
ادعای مرتكب قتلكه بخاطر دفاع مشروع مرتكب آن شده است هرگاه قاتل مدعيگردیدكه بخاطر دفاع از جان یا ناموس و آبرو و یا دفاع از مال مرتكب قتل مقتولگردیده است، اگر توانستكه اقامه بینهكند وگواه آورد قول او پذیرفته ميشود و قصاص و دیهای بر او نیست و اگر بر دعوی خویش اقامه بینه نكرد، قول او پذیرفته نميشود وتعیین تكلیف ومجازات او به اولیای مقتول موكول و واگذار ميگردد،كه اگر خواستند او را عفو ميكنند و اگر بخواهند او را قصاص مينمایند. چون اصل برائت است تا اینكه عدم برائت و محكومیت ثابت ميگردد. از حضرت علی سوال شدكه اگركسی مردی را همراه زنش یافت و هر دو را كشت، چهكاربایدكرد؟ او جواب داد: اگر نتواند چهارگواه دال برارتكاب زنا بیاورد بدست اولیای مقتول سپرده ميشود تا او را بكشند: " إن لم یأت بأربعة شهداء فلیعط برمته " هرگاه قاتل نتوانست اقامه بینهكند او را تسلیم اولیای مقتول ميكنند تا او را بكشند و اگرقاتل نتوانست اقامه بینهكند و صاحب خون و ولی مقتول اعترافكرد باینكه قتل در راه دفاع مشروع صورتگرفته است مسئولیت از عهده قاتل ساقط ميگردد و قصاص و دیه از او ساقط ميشود. سعید بن منصور درسنن خود از عمربن خطاب روایتكرده استكه “او روزی مشغول صرف غذا بودكه دریبافت مردی شمشیری خون آلود در دست دارد و ميدود وگروهی اورا تعقیب ميكنند وبدنبال او ميدوند، آن مرد پیش عمرآمد و نزد او نشست و آنگروه كه او راتعقیب ميكردند رسیدند و گفتند: ای امیر مومنان این شخص یكنفر از ما راكشته است. حضرت عمر خطاب بدان مردگفت: چه ميگویند؟گفت: ای امیر مومنان من رانهای همسرم را مورد ضربت قرار دادم اگر كسی در میان رانهای او بوده باشد او را كشتهام. عمر خطاب به آن قومگفت: او چه ميگوید؟گفتند: ای امیرمومنان او ضربتی با شمشیر زده استكه ضربت بر میان آن مرد و دو ران آن زن وارد آمده است. عمرشمشیر او را گرفت و تكان داد سپس آن را به وی پس داد وگفت:" إن عادوا فعد [اگر باردیگرنیز چنینكردند همین عمل را تكراركن]". و از زبیر روایت شده كه او روزی ازسپاه عقب مانده بود وكنیزی همراه او بود. دو مرد پیش او آمدند و به ويگفتند: چیزی بما بده. او طعام و خوراكيكه داشت بسوی آنها انداخت. سپس گفتند: اینكنیزرا برای ما بگذار و او چنان ضربتی برآن دو مرد وارد آورد كه هردو را با یك ضربت بدو نیمكرد. ابن تیمیهگفته است اگر قاتل ادعا نمودكه مقتول باو حمله نموده است و او برای دفاع او راكشته است و اولیای مقتول این سخن او را انكاركردند. اگر مقتول شخصی معروف به نیكی و خوبی بوده باشد ودرجائيكشته شدهكه محل تهمت وگمان نبود، قول قاتل پذیرفته نميشود و اگر مقتول معروف به فجور وفسق بوده باشد و قاتل معروف به نیكی وخوبی باشد، قول قاتل پذیرفته ميشود، مشروط بر آنكه قسم بخورد بویژه اگر مقتول سابقه تعرض بقاتل را داشته و اینكار معروف بوده باشد.
ضمانت چیزيكه به وسیله آتش تلف شود كسیكه بطور عادی در خانه خویش آتش روشنكند و بادی وزیدنگرفت و شرارههائی ازآن آتش بهوا پرید و موجب سوختن شخصی یا ماليگردید، هیچگونه ضمانت بر او نیست. وكیع از عبدالعزیز بن حصین و او از یحیی بن یحیی غسانی نقلكردهكهگفت: مردی برای خود آتش افروخت و از آن آتش شرارهای جهید و چیزی راكه مربوط به همسایهاش بود سوزاند و دراین باره به عبدالعزیز بن حصین نوشتكه چنین جواب داد: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته است: " ’ العجماء جبار [چیزيكه به وسیله زبان بسته تلف شود هدر است]". و منگمان ميكنمكه آتش نیز حكم “عجماء” داشته باشد.
تباه كردن كشت و زرع دیگری اگركسی زمین خود را بیش ازحد معمول آبیاريكرد وكشت و زرع دیگری را تباه ساخت ضامن ميباشد و اگر آب از جائی جوشید و بیرون آمدكه ازآن اطلاع نداشت ضامن نیست، چون تعدی و تجاوزی از او سر نزده است.
غرق شدنكشتی كسيكهكشتی داشته باشد و با آن مردم و چهار پایانشان را عبور دهد. اگر بدون دخالت او،كشتی غرق شد و خود سبب غرق شدن آن نشده بود، صاحبكشتی در قبال تلفات آن ضمانتی ندارد و اگر در غرق شدن آن دخالت داشته باشد و مقصر باشد ضامن تلفات آن است. ضمانت طبیب و پزشك همه علما اتفاق نظر دارند در اینكه اگر انسانی فهم و درایت و تجربت پزشكی نداشته باشد و بیماری را مداوا و معالجهكند، و این مداوا و معالجه او موجب رساندن آسیبی به بیمارگردد، بدرستی او مسئول این جنایت خود ميباشد و ضامن است و باید ضرری راكه وارد آورده است جبرانكند، چون این عمل او در این شرایط تعدی و ظلم بحساب مياید، و باید از مال خود غرامت بپردازد و ضمانت در مال است. زیرا عمرو بن شعیب از پدرش و او از جدش روایتكرده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من تطبب، ولم یعلم منه قبل ذلك الطب، فهو ضامن [كسيكه طبابت كند و قبلا طبابت او معلوم نباشد اگر موجب زیان و ضرريگردد ضامن ميباشد]". بروایت ابوداود و نسائی و ابن ماجه. عبدالعزیز پسرعمربن عبدالعزیز گفت: یكی از هیاتهایيكه پیش پدرم آمده بود برایم نقلكردكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" ایما طبیب تطبب على قوم لا یعرف له تطبب قبل ذلك فأعنت فهو ضامن [هرطبیبی كه برای قومی طبابتكند وطبابت او پیش ازآن معروف وشناخته شده نباشد و او به بیمارضرری رساند او ضامن ميباشد]’’. بروایت ابوداود. ولی اگر طبیب عالم بطبابت درمعالجه و مداوا اشتباهكرد، فقهاء ميگویند بروی لازم است دیه بیمار را بپردازد و این دیه بر عاقله او است بنا برای اكثر فقهاء. - چنانچه بیمار بمیرد قصاص واجب نميشود بلكه دیه واجب است چون معالجه با اجازه بیمار بوده است - بعضيگفتهاند دیه از مال خود پزشك واجب ميشود. دراینكه طبیب را ضامن دانستهاند برای مواظبت بر حفظ ارواح مردم و آگاه ساختن پزشكان بوظایفشان و در پیشگرفتن احتیاطات لازم دركارهایشان كه متعلق بزندگی مردم است، ميباشد. از امام مالك روایت شدهكه چیزی بر طبیب واجب نميشود.
مرديكه پرده حایل جلو و عقب زنش را یكيكند =افضاء هرگاه مردی با زن خود جماعكرد و منجر به افضاء شد یعنی پرده فاصله بین سوراخ جلو وعقب اورا ازبین برد و هردو مجری را یكی ساخت. اگرزنش بزرگ سال باشد و معمولا برای جماع و همخوابگی صلاحیت داشته باشد و برای امثال او معمولی باشد مرد ضامن نیست و بر او چیزی نميباشد ولی اگر زن خردسال باشد و معمولا امثال او برای همخوابگی تناسب نداشته باشد، باید دیه آن را بپردازد. كلمه افضاء از ماده “فضاء”گرفته شدهكه بمعنی مكان وسیع ميباشد و بمعنی جماع و همخوابگی نیزآمده استكه خداوند ميفرماید:" وكیف تأخذونه وقد أفضى بعضكم إلى بعض. [چگونه مهریه را از زن مطلقهتان پس ميگیرید درحالیكه با وی همخوابه شدهاید]". و بمعنی لمس و دست زدن نیز آمده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم ميفرماید:" إذا أفضى أحدكم بیده إلى ذكره، فلیتوضأ [كسيكه با دست خود آلت تناسلی خود را لمسكرد و دست زد وضویش باطل است باید وضو بگیرد برای چیزهایيكه نیازمند وضو است]’’. و در اصطلاح شرع و در این فصل افضاء بمعنی ازاله پردهای استكه حایل بین سوراخ جلو و عقب زن قرارگرفته است[11].
دیوار بر كسی خراب شود و او را بكشد هرگاه دیواری بسوی راه یا بسوی ملك دیگری كج شود و متمایلگردیده باشد سپس دیوارسقوطكند و بر شخصی فرود اید و او را بكشد، اگرقبلا ازمالك دیوار خواسته باشند،كه آن را خرابكند و او با اینكه امكان داشت ولی آن را خراب نكرده بود، او ضامن چیزی استكه بوسیله خراب شدن دیوار تلف شده است درغیر این صورت ضامن نیست[12]. بروایت اشهب از مالك اگر وضع دیوار بگونهای باشد كه نميتوان از ایجاد اتلاف ایمن بود، صاحب دیوار ضامن چیزهای تلف شده ميباشد خواه از او خواسته باشندكه خرابشكند یا نخواسته باشند و خواه بر او گواهگرفته باشند یا گواه نگرفته باشند. وبنابر مشهورترین روایات از احمد و ظاهرترین وجه نزد علمای شافعیه صاحب دیوار ضامن نیست.
ضمانت كسي كه بئر و چاه را ميكند هرگاه انسانی چاهيكند وكسی درآن افتاد اگر چاهكن چاه را در ملك خویش كنده باشد یا درملك غیر و با اجازه او كنده بود، دراین احوال ضامن نیست و اگر در ملك غیرو بدون اجازه مالك حفركرده بود، ضامن است. اگردرملك خویش یا در ملك غیربا اجازه مالك یا در ارض موات چاه را بكند، ضامن نیست چون پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: ’’البئرجبار’’ یعنی دراین حالت اگركسی درآن افتاد وهلاك شد خونش هدر است و دیه ندارد. امام مالكگوید: اگر چاه را در جائيكنده بود،كه معمولا برای چاه مناسب- بود و عرفا جای چاه بود، چاهكن ضامن نیست و اگر از حد معمولی تجاوز كرده باشد ضامن است. اگركسيكسی دیگر را ماموركردكه از چاه فرو رود یا از درخت بالا رود و او نیز اینكارراكرد، ولی هلاك شد امركننده ضامن نیست، چون او را مجبورنساخته و بر او اكراه نكرده است، و همچنین اگر حاكمكسی را برای اینكار بمزدوری وكرایه گرفت و هلاك شد، او ضامن نیست چون ازاو جنایتی وتجاوزی سرنزده است. اگركسی خود را یا بچهاش را بكسی سپردكه خوب شنا ميداند وغرق شد بر شناگر ضمانتی نیست.
اجازه گرفتن برای اخذ طعام و غیر آن جمهور علماگفتهاند برايكسی جایزنیستكه حیوان دیگری را بدوشد مگر با اجازه آنان. اگركسی درگرسنگی و تنگنا گیركرد و ناچار بود بدوشیدن شیر حیوان دیگری و مالك و صاحب حیوان حاضر نبود، او ميتواند شیر را بدوشد و بنوشد و بهای آن را بمالی حیوان بپردازد. و خوراكهای دیگر و میوه درختان نیز همین حكم را دارد، چون اضطرار و ضرورت حق دیگران را باطل نميكند. مالك ازنافع و او از ابن عمر روایتكرده كه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " لا یحتلبن أحد ماشیة أحد بغیر إذنه، ایحب أحدكم أن یؤتى مشربته فتكسر خزانته، فینتقل منها طعامه، وإنما تخزن لهم ضروع مواشیهم أطعماتهم، فلا یحتلبن أحد ماشیة أحد إلا بإذنه [هیچ حیوان دیگری را بدون اجازه او ندوشد ایا یكی از شما درست داردكه به انبار او بروند وآن را بشكنند وطعام و خوراكش را ببرند و براستی پستان حیوانات انبار و خزانه خوراك صاحبانشان می باشند، پس كسی حیوان دیگری را بدون اجازه او ندوشد]". امام شافعی ميگوید در صورت اضطرار اگركسی حیوان دیگری را دوشید و نوشید، ضامن نیست چون اضطرارموجب سقوط مسئولیت ميشود، زیرا شارع اجازه داده است واجازه و ضمانت با هم جمع نميشوند، یعنی نميشودكه شارع به مضطراجازه بدهد و ضامن هم باشد.
[1] -تاریخ الفقه ص62. [2] - ابوحنیفه و امام احمد در یکی از دو روایتشگفتهاند: دیه عمد بصورت ارباع پرداخت میگردد بدینمعنی: ٢٥ نفر شتر ماده یک سالهکه یک سال را تمامکرده باشد = بنت مخاض. ٢٥ نفر شتر مادهایکه دو سال را تمامکرده باشد = بنت لبون ٢٥ نفر شتر مادهای که سه سال را تمامکرده باشد = حقه ٢٥ نفر شتر مادهایکه چهار سال را تمامکرده باشد = جذعه و بنظر آنان دیه شبه عمدی نیز چنین است. امام شافعی در روایت دیگری گفته است: ٣٠ حقه و ٣٠ جذعه و چهل خلفه شتر آبستن باشند و دیه خطاء بصورت اخماس است: ٢٠ جذعه بیست حقه بیست بنت لبون بیست ابن مخاض و بیست بنت مخاض. ولی مالک و شافعی بجای ابن مخاض ابن لبون قرار دادهاند. مولف. [3] -بنا بقول ابوحنیفه و مالک اگر جنایت به وسیله صغیر و دیوانه صورتگیرد دیهاش بر عاقله است. امام شافعیگفته است: قتل عمد اگر به وسیلهکودک صورتگیرد دیهاش از مال کودک پرداخت میشود نه دیه بر عاقله. مولف [4] -بازل شترکاملیکه هشت سال را تمامکرده و سال نهم را شروعکرده باشد. خلفه شتر آبستن، ثنیه شتریکه سال هشتم عمر را شروعکرده باشد [5] -که پدر و فرزند نیز نزد ابوحنیفه و مالک و بنا به روایت اظهر از احمد داخل در عاقله هستند. [6] - پیامبر(ص) برای جلب محبت قلوب و اصلاح میان طرفین، دیه را یکباره میپرداخت و بصورت نقدی. و چون اسلام جایگیر شد اصحاب پیامبر(ص) این نظام مهلت سه ساله را مقرر داشتند پس هرگاه امام مصلحت بداندکه بصورت نقدی پرداخت شود چنین حقی را دارد. مولف. [7] - امام شافعی میگوید دیه اندک باشد یا فراوان عاقله از آن را میپردازد همانگونهکه دیه قتل عمدی اندک باشد یا بسیار خود جانی آن را میپردازد.مولف [8] -غره هر چیزی یعنی نفیسترین آن چیز و غره از نظر شرع دارای معنی خاصی استکه در همین فصلموردبحثقرارمیگیرد. [9] - باجماع علما اگر مادر در اثر جنایت بمیرد و جنین در شکم او باشد و او را نینداخت و بیرون نیامد، از بابت جنین چیزی واجب نمیشود. ولی اگر ضربه بر شکم مادر وارد شود سپس بعد از مرگ مادر جنین بصورت مرده خارج شود در آن اختلافکردهاند: جمهور فقهاء می گویند بابت آن چیزی واجب نمیشود و لیث بن سعد و داود گفتهاند که "غره" آن واجب است چون آنچهکه معتبر و مهم است حیات مادرش میباشد در وقت وارد شدن ضربه و وقت ضربهکه مادر حیات داشته است، پس بچه هم حیات داشته است. (مولف) [10] -و اینمذهب ابوحنیفه است می گوید در اینصورت برای مجنی علیه جز درد و الم چیزی پیش نیامده و مجرد درد و الم قیمت و ارزش مشخصی ندارد و این مانند آنستکهکسی دیگری را آنچنان فحش و ناسزا گویدکه قلبش بدرد آید و برای او غرامتی نیست اگر چه دشنام دهنده باید تعزیرگردد یا مورد قصاص واقع شود؟ در آن خلاف است. ابویوسف گفته است در این صورت تاوان آن را باید حاکم عادل تعیینکند و محمد بن الحسن شیبانی گفته است: جانی باید مزد طبیب و دارو را بپردازد. (مولف) [11] -اینکه درباره افضاءگفته شد مذهب ابوحنیفه و احمد است امام شافعی در روایتی از امام مالک میگوید برشوهراستکه درصورت افضاء دیه بپردازد ولی مشهوراز مالک آنستکه غرامت را حکومت عدل تعیینمیکند [12] -اینبرمبنایمذهب حنفیاست. یعنی قاضی وحاکم شرع غرامتوتاوان آنرا تعیین میکند.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|