|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
اسلام معاصر>اشخاص>کاندهلوی، علّامه محمّد يوسف
شماره مقاله : 420 تعداد مشاهده : 649 تاریخ افزودن مقاله : 31/5/1388
|
خلاصهاى از شرح حال زندگى نامه مؤلّف علّامه محمّد يوسف كاندهلوى (رحمه اللَّه) ترديدى نيست كه انعكاس تصوير همه جوانب و ابعاد شخصيت و زندگى ابر مردان بزرگ و عالى مقامى چون علّامه محمّد يوسف كاندهلوى عالم، محدّث و دعوتگر بزرگ و سترگ جهان اسلام، در چنين خلاصه هايى نمىگنجد و ممكن نيست، و خود نيازمند كتاب جداگانهاى است، تا ويژگىهاى زندگى عالمانه و مجاهدانه وى را به صورت مفصّل بيان نمايد، ولى با اين همه، طبق معمول چنان كه در ابتداى كتابها از زندگى مؤلّف ولو به صورت اجمال بايد ذكرى صورت گيرد، تلاش خواهيم نمود، تا خلاصهاى از شرح حال و زندگى نامه مؤلّف را براىتان تقديم نماييم. در غرب ولايت شمالى هندوستان، در ولسوالى مظفرنك، دو قريه به نامهاى جهنجهانه و كاندهله وجود دارند، كه از ساليان متمادى بدين سو يك فاميل متدّين و داراى اصالت علمى، و ويژگىهاى بس درخشان - در رشد و پرورش بزرگترين علما و دانشمندان دينى - در آن سكونت دارد.جد بزرگ اين فاميل كه محمّد اشرف نام دارد، و از علماى برجسته زمان خود به حساب مىرود، در زمان شاه جهان پادشاه هندوستان زندگى مىكرد. به سلسله شاهكارهاى درخشان اين فاميل، بعد از جدّ بزرگ وى مىتوان از الهى بخش، كه به فضيلت و ذكاوت خود مشهور مىباشد و يكى از زبدهترين شاگردان شيخ عبدالعزيز بن شيخ ولىاللَّه بود، و جانشينى شهيد سيداحمد بريلوى را بعد از وى نيز به عهده داشت، نام برد. او در جريان زندگى علمى خود در كنار تدريس و دعوت و بقيه تلاشهاى علمى، بيش از چهل كتاب را به زبانهاى عربى و فارسى تأليف نمود، كه شرح قصيده مشهور «بانت سعاد» از جمله تأليفات وى مىباشد. گذشته از شيخ الهى بخش كه جهان فانى را در سال 1215 ه.ق وداع گفت، مىتوان از شيخ ابوالحسن، نورالحسن، مظفر حسن، محمّد اسماعيل و سرانجام از شيخ محمّد الياس به عنوان شخصيتهاى برازنده علمى - كه از دست پروردههاى همين فاميل نجيباند - نام برد. تولّد مؤلّف: شيخ محمّد يوسف فرزند محمّد الياس كه از همين خاندان مىباشد، روز چهارشنبه 25 جمادى الاول 1335 ه.ق، مصادف به 20 مارچ 1917م، در دهلى ديده به جهان گشود، و پدر بزرگوارش نام وى را محمّد يوسف گذاشت. نشأت و رشد مؤلّف: محمّد يوسف، در فاميلى چشم به جهان گشود، كه در ضمن داشتن علماى بزرگ، زنان بس متديّن و متّقى را در دامن داشت، و او در همچون فضاى پاك و صافى كه تقوى و علم بر آن چيره بود، در آغوش مادران مؤمن و صالح تحت عنايت و سرپرستى بزرگان دين رشد و نمو كرد، و مراحل تكامل و بناى شخصيت وى، با چيدن ميوههاى مثمر تربيتى و اخلاقى در همان محيط فضيلت و پاكى پى ريزى شد. درس و تحصيل: او هنوز ده سال داشت كه قرآن كريم را حفظ نمود، و پس از فرا گرفتن درسهاى ابتدايى، علم حديث را در مدرسه «مظاهر العلوم» واقع سهارنپور، نزد شيوخ علماى بزرگ حديث چون: شيخ عبداللطيف مدير اسبق مدرسه، شيخ منظور احمدخان، شيخ عبدالرحمن كامل كافورى و شيخ محمّد زكريا كاندهلوى پسر عمويش به اتمام رسانيد، و در سال 1354 ه.ق سند فراغت خود را از مدرسه مذكور به دست آورد. مؤلّف و سرگرمىهاى علمى: علاّمه محمّد يوسف از ابتداى عمر خود به علم و فراگيرى آن علاقمندى زايدالوصفى داشت، و اكثر اوقات خود را صرف مطالعه و خواندن مىنمود، قضيه تأليف و نوشتن به عنوان يك امر مقدّس در همان مرحله تحصيل حديث براى وى مطرح گرديد، و او نيز با داشتن علاقه و شوق بسيار، به اين كار همّت گماشت، و به تأليف شرح «شرح معانى الآثار للطحاوى» اقدام نمود، و آن را «أمانى الاحبار» نام گذاشت، و تا آخر عمر اين كار را دنبال و پيگيرى نمود.
بيعت و خلافت: در هنگام تولّد محمّد يوسف، ارتباط با شيوخ، و بيعت با آنها در ميان جامعه و علما رواج بسيار داشت، بنابراين اعضاى يك فاميل همه با مشايخ و مرشدين ارتباط پيدا كرده و با گرفتن علم از آنها همراه شان بيعت مىكردند. درين راستا شيخ محمّد يوسف با پدرش شيخ محمّد الياس مؤسّس گروه «جماعه التبليغ»، كه داعى بزرگ و مشهور زمان خود به حساب مىرفت بيعت نمود، و او، پسرش (محمّد يوسف) را در 21 رجب 1362 ه. ق. به عنوان جانشين و خليفه خود انتخاب كرد، و امانت دعوت و تبليغ را به عهده وى سپرد، و خود به جوار رحمت الهى پيوست.
كار دعوت و تبليغ: بعد از درگذشت پدرش، ديگر او به دنياى جديدى قدم گذاشته بود، و بايد كارهاى دعوت را توأم با تنظيم و هم آهنگ ساختن دعوتگران و بقيه امور گروهى كه پدرش بانى آن بود، به عهده مىگرفت و اين كار با افزودن به مشغوليتهاى وى، مسؤوليت و تعهّدش را نيز دو چندان مىكرد، و بار سنگينى را به دوشش مىگذاشت. ولى او با داشتن علاقمندى وافر به دعوت و امور آن، با جبين گشاده ازين مسؤوليّت جديد استقبال نمود، و آن قدر به اين كار سرگرم گرديد، كه ديگر دعوت براى او همه چيز شده بود، و شب و روز را با دادن بيانيهها، تشكيل و برگزارى مجالس، اعزام هيئتها و گروههاى تبليغ و مسافرتها جهت دعوت سپرى مىكرد. او ساعتها براى مردم بدون اين كه احساس ناراحتى و خستگى نمايد صحبت مىنمود. علّامه محمّد يوسف در ابتدا كارهاى خود را از هندوستان و پاكستان شروع نمود و در شهرها و قريههاى اين كشور مجالس و نشستهاى زيادى را ترتيب و تشكيل داد، و سپس گروه هايى را جهت تبليغ به خارج از "دهلى" اعزام داشت، و دهلى در آن موقع مركز فعاليتهاى وى به شمار مىرفت. او به حدّى درين كارها مشغول بود كه شايد در يك شب و روز دو و يا سه ساعت استراحت داشت و بس.
سفرهاى دعوت: او به خاطر اداى فريضه دعوت و نشر و پخش آن براى عموم، سفرهاى زيادى نموده، و مجالس و نشستهاى بىشمارى را در اين مسير برگزار نموده است. وى در زندگى عملى دعوت خود به سوى خدا و پيامبرش، كه بيش از بيست سال عمر وى را در بر مىگيرد، 53 مجلس و اجتماع بزرگ را در شهرهاى بزرگ هندوستان برگزار و به مسافرتهاى همهگيرى اقدام نموده است. و بيش از 16 بار به پاكستان و بنگلادش پس از جدايى آنها سفر نمود، و در مجالسى بس بزرگ و مملوّ از تودههاى مردم مشتاق به اسلام، و شنيدن پيام رهايىبخش آن كه در نوع خود بىمانند بودند، صحبت هايى داشت، و بيانيههاى ارزشمندى ايراد نمود. سفرهاى علّامه به دهات و مناطق دور افتاده اين سرزمين، و مجالس منعقده در آن از حساب بيرون مىباشد.
دعوت و تبليغ در حجاز و بقيه كشورهاى اسلامى: علّامه محمّد يوسف علاقمند بود، تا شاهد رونق و انتشار تبليغ و دعوت در مكّه و مدينه باشد، و از طرف اهل حرمين عنايت و توجّهى را درين بخش ببيند، وى معتقد بود كه اگر دعوت ريشه خود را در اين ديار مقدّس كه حيثيّت مركز اسلام را دارد محكم سازد، از طريق زائران خانه خدا به تدريج به هر گوشه و اكناف جهان انتقال خواهد يافت. به همين دليل وى سلسله فعاليتهاى ابتدايى خود را از بندر كراچى و بمبئى كه محلّ اجتماع حجاج بود، آغاز نمود، و گروههاى تبليغ را جهت تنوير و رسانيدن پيام تبليغ به حجاج و زائران خانه خدا مؤظّف گردانيد، تا باشد كه تأثير پذيرى اينها از دعوت، تأثيرى بر برادران عرب داشته باشد، و اينان بتوانند در جريان اداى مراسم حج در مكّه و مدينه اين پيام را بدان جا منتقل سازند، تا به اين صورت زمينه فعّاليّتهاى بعدى در امر توسعه و شروع كارهاى دعوت از آنجا آسان و فراهم گردد. او فقط به اين اكتفا نكرد، بلكه خودش در بندر كراچى از كشتىهاى حجّاج ديدن نمود، و علما و گروههاى تبليغ را در ميانشان به تدريس و تعليم مؤظّف گردانيد، و در حجاز نيز به زيارت شان شتافت، و حلقات درس و تعليم را در خود حرمين شريفين آغاز نمود. هنگامى كه سفرگروههاى تبليغ به حجاز افزايش يافت، و گروه هايى از بقيه كشورهاى عربى با آن آشنايى پيدا كردند، از علّامه محمّد يوسف خواستند تا گروه هايى را جهت تبليغ به ديار آنها بفرستد. وى نيز در پاسخ به درخواست آنها گروههاى زيادى را به مركز كشورهاى مختلف عربى اعزام داشت، كه اوّلين دسته آنها را به مصر، سپس به سودان و عراق ارسال نمود. با گذشت اندك زمانى پايههاى اين كار در آنجا مستحكم گرديد، و گروههاى مختلف مردم به آن علاقمند گرديده و آشنايى پيدا نمودند، تا اين كه شمار زيادى از علما و عامه مردم آن ديار به نظامالدّين - مركز تبليغ در دهلى - به زيارت علّامه محمّد يوسف مشرّف گرديدند. گذشته از اين، او گروههاى تبليغ را به بخشهاى مختلف آسيا، اروپا و بقيه كشورهاى عربى ارسال نموده بود، كه با صحبتهاى مخلص و فيّاضانهاش، آن چنان روح فداكارى و ايثار را در آنان پديد آورده بود، كه همه تكاليف و مصرف مسافرت را به كشورهاى دور دست جهان، خود متحمّل مىشدند، و نيازى به ديگران و مساعدت آنها نداشتند.
مؤلّف و به جاى آوردن فريضه حج: شيخ محمّد يوسف در زندگى داعيانه خود توانست سه مرتبه به زيارت خانه خدا مشرّف گردد، و فريضه حج را اداكند، و دو بار ديگر عمره ادا نمايد. در مرتبه اوّل با پدرش محمّد الياس در سال 1356 ه. ق، به حج رفت، و در مرتبه دوم با شيخ حسين احمد مدنى در سال 1374 ه.ق، به حج مشرّف گرديد. وى درين بار توانست مجالس تبليغ را تشكيل دهد، و با شمارى از علما درباره كارهاى دعوت صحبت نمايد. امّا حج سوم و اخير وى در سال 1383 ه.ق، صورت گرفت، كه يك سال قبل از وفاتش بود، و او را در اين سفر مقدّس گروههاى زيادى از مردم همراهى مىكردند. وى موفّق شد در اين بار مجالس زيادى را در حجاز تشكيل دهد، و در قريهها و شهرهاى آن بگردد، و با مردم از نزديك ديدار نمايد، چنان كه در همان سفر خود گروههاى زيادى را به بخشهاى مختلف جهان ارسال نمود، و تعداد گروههاى ارسال اش به اروپا به 26 گروه مىرسيد. درين مسافرت مردم خيلىها به كثرت به ديدار و استقبال از وى شتافتند، و او بدون انقطاع از صبح تا بيگاه از علما و عموم مردم پذيرايى نموده و با آنها صحبت مىكرد. در جريان عمرههايش كه دو مرتبه انجام شد، نيز تعداد زيادى از مردم وى را همراهى مىنمودند.
وفات: علّامه محمّد يوسف، پس از يك سال از برگشت حج، مسافرت طولانى را در 10 شوال 1384 ه.ق، مصادف با 12 فوريه 1965م شروع نمود. او در اين مسافرت از همه شهرهاى بزرگ پاكستان و بنگلادش ديدن به عمل آورد، و در اجتماعات بى نظيرى از تودههاى مردم صحبت نمود، كه اين صحبتهاى مستمر و بلاوقفه باعث تب و سرفه برايش گرديد، ولى علّامه در ضمن تكليف و مريضى به اداى واجب خود ادامه داد. در پايان وى در يك مجلس در "لاهور" قبل از بازگشتش به هند بيانيهاى ايراد نمود، كه پس از آن به شدّت مريض اش افزوده شد، و درد و تكليف بر وى فشار آورد. مردم با شتاب و عجله، بعد از دگرگونى وضع سلامتىاش خواستند او را به مقرّش انتقال دهند، ولى قبل از رسيدن به آنجا بيهوش گرديد، و شب را توأم با درد و تكليف مريضى خود سپرى نمود. در روز بعد از آن - كه روز جمعه بود - به بيمارستان انتقال داده شد، ولى قبل از رسيدن به آنجا، به رحمت الهى، و جوار حق پيوست، و طائر روحش به سوى جنان رحمان پرواز كرد انا للَّه و انا اليه راجعون. وى قبل از درگذشت خود اين كلمات را زمزمه مىنمود: (لا اله الا اللَّهُ، اِلحمدُللَّه الذى اَنْجَزَ وَعْدَه، لااله الااللَّه مُحَمّدً رَّسُولُ اللَّه،اللَّه اكبر،اللَّه اكبر، الحمدللَّهِ الَّذِى اَنْجَزَ وَعْدَه، وَ نَصَرَ عَبْدَه، وَ هَزَمَ الاحْزابَ وَحْدَه، لا شَىْءَ قَبْلَهُ وَ لا شىءَ بَعْدَه، لا شىءَ قَبله و لا شىءَ بعده) ترجمه: «معبودى جز خدا نيست، ستايش خدايى راست كه وعده خود را عملى نمود. معبودى جز خدا نيست، و محمّد ص رسول خداست. خدا بزرگ است، خدا بزرگ است. ستايش خدايى راست كه وعده خود را عملى ساخت، و بندهاش را كامياب گردانيد، و احزاب را خود به تنهايى شكست داد. نه چيزى قبل از وى است، و نه چيزى بعد از وى، نه چيزى قبل از وى است، و نه چيزى بعد از وى». و در لحظات جان دادن به جان آفرين كلمه طيبه و بقيه دعاهاى مأثور را تكرار مىكرد. رسيدن به بيمارستان، پس از درگذشت وى در خلال راه بود، و پزشكان تلاش زيادى به خرج دادند، امّا نتيجهاى نداشت. خبر درگذشت آن جناب عاليمقام به سرعت در ميان تودههاى مردم، و در سراسر كشور پخش گرديد. غم و اندوه بر فضاى شهر و ديار كشور سايه افكند. همين بود كه در لاهور دو مرتبه بر وى نماز جنازه خوانده شد، و سپس جسد مباركش با هواپيما به دهلى منتقل گرديد، و در حدود هفتاد هزار مسلمان به امامت شيخ محمّد زكريا در نظامالدين، هنگام طلوع آفتاب بر وى نماز خواندند و در جانب غربى آرامگاه پدرش محمّد الياس در نظامالدين دهلى دفن خاك گرديد.
خلقت و اخلاق وى: او مردى بود، داراى قامت متوسط و چهرهاى درخشان و روشن. ريشش سياه بود، و موى انبوه زيادى داشت. جاذبه و درخششى در چشمانش هويدا بود. سرش را با دستمالى مىبست، و كلاه ساده هندى را استعمال مىنمود. لباس عادى وى شلوار و پيراهن بلند بود، و احياناً سروال - لباس عربى - نيز بر تن مىكرد. هنگامى كه اوّلين بار وى را مىديدى، گمان مىكردى در فكر طويل و عميقى فرو رفته، و شكوه و جلالش با هيبت خاصى كه داشت، انسان را سخت تكان داده و تحت تأثير قرار مىداد. ولى به سرعت آن هيبت، جاى خود را به انس و محبّت مىداد، و هر همنشينش مىپنداشت كه وى از ديگران برايش نزديك و محبوبتر است. جز در امور دين صحبت نمىكرد، و جز مسايل دينى ديگر چيزى را نمىشنيد. ذهن صفايى داشت، و قلب مصفّا و پاكش مملوّ از يقين و اخلاص بود. وى از علم و معرفت وسيعى بهرهمند بود. به ويژه درباره زمان پيامبر ص، اصحاب و تابعين خيلىها معلومات وافر و كافى داشت. هميشه تبسم بر لب داشت ولى قلبش غرق در روند كارهاى دعوت و امور آن بود. علّامه گاهى آستين خود را مىپيچيد، و نفس طولانى از سينهاش بيرون مىآورد، كه اين حالت به اضطراب و بىقرارى وى مىافزود. كسى كه شيخ را نديده باشد، درك حال و اخلاق وى برايش مشكل است، و كسى كه او را از نزديك ديده و با وى صحبت نموده، اين را به درستى مىداند كه وى آيتى از آيات خداوندى در قرن حاضر بود، و پس از ديدن وى درك اخلاق و صفات پيامبر خدا ص براى انسان آسان مىشد.
ويژگىها و مميّزات: خداوند (جل جلاله) براى وى ويژگىها و مميّزات زيادى بخشيده بود، ترديدى نيست كه سروكار هميشگى با زندگى پيامبر ص و اصحاب ن و مطالعه بخشهاى مختلف زندگى آنها با بقيه مردان بزرگ تاريخ اسلام، و مطالعه و تدريس و تبليغ، برايش تأثيرى بس فوق العاده بخشيده بود، كه نظير وى در تاريخ معاصر كم است. قدرت نطق و ارائه صورتهاى زنده از تاريخ اسلام براى حاضرين در مجلس و جلب توجّه آنها، و كشانيدن شان به تحمّل مسؤوليّتهاى دعوت، و قربانى دادن در راه خدا و دعوت از ويژگىهاى شاخص و بارز وى به شمار مىرفت. تأليفات گرانمايه و پر بهاى اين شخصيت عاليقدر، خود بيانگر منزلت و علوّ همّت و علم و دانش وسيع وى در ارتباط به قرآن، حديث و بقيه علوم اسلامى است، كه خود برايش شخصيت و مقام بخشيده و او را در قطار مردان عالم و هميشه زنده تاريخ جهان اسلام قرار مىدهد.
انديشهها و افكار مؤلّف: در ارتباط با احياى مجدّد اسلام، اعاده خلافت اسلامى و كارهاى دعوت، وى بر اين عقيده بود، كه تشكيل مجالس و خواندن و مطالعه كتب، نمىتواند به تنهايى خود چيزى را تغيير دهد، و تحولى را به وجود آورده انگيزههاى محرّك ايمانى را در انسان ايجاد نمايد. به اين لحاظ وى معتقد بود، كه بايد تحوّل و دگرگونى در باطن ايجاد گردد، و با تزكيه اخلاق و اعمال و احترام علم و علما، يك انقلاب دينى در همه ابعاد نظام به وجود آيد. و در اين راه با تقديم قربانيها تلاش صورت بگيرد، و در راه رسيدن و ارتباط به خداوند (جل جلاله) كار شود، و با تلاش پيگير و خستگىناپذير اين كار دنبال گردد، و براى مبادى و اصول احترام صورت بگيرد، و با تشكيل گروههاى تبليغ دينى، روابط و تماس با تودههاى مردم مستحكم شده، با هدايت آنها به سوى اسلام و مبادى آن، راه براى بذل نفس و مال در راه خدا گشوده شود، و حلقات درس و تعليم با مجالس شورا، و دعاهاى عمومى تشكيل گردد. او خود كسى بود كه اين مراحل را عملاً طى نموده، و راه را براى ديگران گشود، تا باشد در ادامه راه وى همّت گمارند.
مؤلّفات وى: او به كتاب و تأليف چنان كه تذكّر داده شد، علاقمندى زيادى داشت، و على الرغم همه مشغوليتهاى دعوت و مطالعه و تدريس، «أمانى الاحبار» را در جلدهاى ضخيمى تأليف نمود، كه به عنوان سرمايه نادرى در جهان علم در دسترس و استفاده علما قرار دارد، و در ذات خود بيانگر فهم و دانش وسيع و عميق وى به آثار، علم حديث و فقه اسلامى مىباشد. كتاب دومى وى همين كتاب حاضر «حياه الصحابه» است، كه بدون ترديد و شك يك ذخيره نادر و كمياب و آيينهاى از زندگى داعيانه و مجاهدانه و سلوك و اخلاق پيامبر ص و اصحاب ن مىباشد.
اهل و اولاد مؤلّف: وى پس از خود پسرى به جاى گذاشت، كه نامش شيخ محمّد هارون مىباشد، او نيز مرد عالم و متدينى است، كه با تأسّى از پدرش نقش قدم او را تعقيب مىكند، امّا مادر و همسرش بعد از پنج ماه از درگذشت وى به جوار رحمت الهى پيوستند، كه در زمان خود الگو و نمونههاى واقعى از تقوى و زن مسلمان بودند. اقتباس، ترجمه و نگارش - با دخل و تصرف - از نوشته استاد سعيد اعظمى ندوى درباره زندگى علّامه محمّد يوسف كاندهلوى
حيات صحابه، مؤلّف علّامه شيخ محمّد يوسف كاندهلوى، مترجم مجيب الرّحمن (رحيمى)
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|