|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>صفیه بنت عبدالمطلب
شماره مقاله : 414 تعداد مشاهده : 379 تاریخ افزودن مقاله : 31/5/1388
|
صفیه (رضیالله عنها) دختر عبدالمطلب صفیه در تاریخ اسلام اولین زن بود که به خاطر دفاع از حریم دین و عقیده خون مشرکی را بر زمین ریخت. آیا میدانید این بانوی بردبار و دانشمند که حتی مردها هم از او حساب میبردند کیست؟؟ ... آیا میدانید این بانوی قهرمان صحابی و اولین زنی که خون یک مشرک را بر زمین ریخت که بود؟ و آیا میدانید این بانوی قهرمان و شجاعی که اولین شهسوار مسلمان میادین حق علیه باطل در دامانش پرورش یافت چه کسی بود؟ بله، این بانو صفیه دختر عبدالمطلب هاشمی قریشی و عمة رسول گرامی اسلام صلي الله عليه و سلم بود. از هر جهتی که بررسی کنیم بزرگواری و مجد و شرافت نسب را به ارث برده است. پدرش عبدالمطلب بن هاشم، جد بزرگوار پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و بزرگ خاندان قریش و مورد قبول عامه قریشان. مادرش، هاله دختر وهب و خواهر آمنه مادر بزرگوار نبی کریم صلي الله عليه و سلم شوهر اولش، حارث بن حرب، برادر ابوسفیان بزرگ خاندان بنی امیه که مرگ به سراغش آمد. شوهر دومش، عوام بن خویلد، برادر خدیجه سردار زنان در زمان جاهلیت و اولین امهات المؤمنین در اسلام. و فرزندش زبیر بن عوام یار و حواری رسول الله صلي الله عليه و سلم با توجه به آنچه گذشت آیا به جز ایمان به خدا، مجد و اصالت و عظمتی از این بالاتر میتوان یافت؟ شوهر دومش، عوام بن خولید نیز بعدها این جهان را بدرود گفت و از خود فرزندی به نام زبیر که از خود صفیه بود برجای گذارد. صفیه و تربیت فرزند صفیه در تربیت فرزندش سختگیر بود او سعی میکرد تا او را با اسبسواری، ورزشهای رزمی و فنون نظامی آشنا کند و از او قهرمانی شجاع بسازد او به فرزندش آموخت چگونه تیرها را بتراشد و کمانها را تعمیر کند. عادت و بلکه یکی از روشهای تربیتیاش این بود که زبیر را در جاهای حساس و وحشتزا جلو میانداخت و او را وارد صحنههای خطرناک میکرد و اگر احیاناً متوجه میشد که فرزندش از حضور در صحنه خودداری میکند یا شک و تردید به خود راه میدهد او را به شدت کتک میزد و تنبیهش مینمود تا آنجا که این مسئله یکی از عموهای زبیر را مجبور به سرزنش صفیه نمود و به او گفت : با بچه که نباید اینطور برخورد کرد، طوری او را میزنی که گویا خشمت را فرو مینشانی همانند یک مادر برخورد نمیکنی صفیه در جواب به شعرخوانی پرداخت و این شعر را سرود. هر کسی ادعا میکند که به اینصورت خشم را فرو مینشانم دروغ میگوید مسلماً زدنم به این خاطر است تا به خود آید و هوشمند و قهرمان گردد لشکرها را به شکست وادارد و غنائم بدست آورد پذیرش اسلام خداوند پیامبرش را فرستاد تا مردم را به دین هدایت و رستگاری و حق و حقیقت آشنا سازد و آنان را به نعمتهای خداوندی بشارت و از عذابهایش بیم دهد و به او دستور داد تا برای نخستینبار این حرکت را در میان خویشاوندان خود آغاز نماید. مطابق با این دستور رسول اکرم صلي الله عليه و سلم فرزندان عبدالمطلب، زن و مرد، پیر و جوان، کوچک و بزرگ را گردهم آورد و خطاب به آنان گفت : ای فاطمه دختر محمد، ای صفیه دختر عبدالمطلب و ای فرزندان عبدالمطلب انی لا املک لکم من الله شیئاً ـ من در مقابل خداوند نمیتوانم کاری برایتان انجام دهم. سپس از آنان خواست تا به خدا ایمان آورند و رسالتش را تصدیق نمایند با این فراخان عدهای در پرتو نور الهی راه هدایت را باز یافتند و تعدادی نیز از پذیرش این پیام جاودانی سر بر تافتند. بله، صفیه در جرگه اولین گروهی بود که به خداوند ایمان آوردند و رسالت محمد صلي الله عليه و سلم را تصدیق نمودند به اینصورت صفیه به مجد و شرف همهجانبه و کاملی دست یافت مجد و شرافت نسبی و عزت و بزرگواری اسلامی. صفیه همراه فرزند مبارکش زبیر به غافله نور پیوست و همچون دیگر مسلمانان پیشگام، سختیها و مشقتها را با جان و دل خرید و خود را سپر اسلام عزیز قرار داد. به محض اینکه پیامبر صلي الله عليه و سلم و یارانش از سوی پروردگار اجازه یافتند تا به مدینه هجرت کنند صفیه کسی بود که داراییها و ملک و املاک و خاطرات زیبا و عزت و افتخار و نام نیک خود را در مکه به یادگار گذاشت و رخ قلب و قالبش را به مدینه نمود و به سوی خدا و رسولش هجرت کرد تا از دین و عقیده اسلامیاش محافظت کند این بانوی بزرگوار در حدود 60 سال از عمر عزیزش گذشته بود، عمری سراسر با عزت و افتخار و سختیها و مشکلات با این وجود نقش به سزائی در میدانهای جنگ ایفا مینمود و حضوری فعال داشت تاریخ اسلامی با شگفتی و اعجاب و تقدیر و بزرگداشت این صحنههای ایمانی را به تصویر میکشد و ما در اینجا به دو مورد از آن اشاره میکنیم : یکی در احد و دیگری در جنگ خندق (احزاب) نقش او در احد آنچه در احد گذشت این بود که صفیه در کنار لشکر اسلام و در میان تعدادی از زنان به سوی میدان جنگ رهسپار شدند تا در راه خدا جهاد کنند. او وظیفهاش آبرسانی بود تا به تشنگان و مجروحان آب برساند و همچنین به درست کردن و تعمیر تیرها و کمانها مشغول باشد علاوه بر این او هدف دیگری را نیز دنبال میکرد او تمامی قوای جسمی و فکری خود را بسیج کرده بود و کاملاً مراقب اوضاع میدان نبرد بود. او خودش را مسئول میدانست و حق هم داشت و تعجبی ندارد!! زیرا در این میدان برادرزادهاش محمد رسول الله صلي الله عليه و سلم و برادرش حمزه پسر عبدالمطلب و شیر خدا و فرزندش زبیر حواری رسول خدا صلي الله عليه و سلم حضور داشتند و بلکه بالاتر از همه اینها مصیر و سرنوشت و آینده اسلام با این معرکه ورق میخورد و عجین شده بود، آینده اسلامی که صفیه با کمال میل آنرا پذیرفته بود و بهخاطر پاداش اخروی در راه آن هجرت کرده بود و این مسیر را منتهی الی الجنه میدانست. صفیه وقتی دید که عدهای از رزمندگان اسلام عقبنشینی کردهاند و در اطراف پیامبر گرامی اسلام صلي الله عليه و سلم تعداد کمی وجود دارند که به دفاع از آن حضرت برخاسته و با ایثار و فداکاری میجنگند و از طرفی نزدیک است که جنگجویان کفر در صفوف مسلمین رخنه ایجاد کرده و پیامبر صلي الله عليه و سلم را به شهادت برسانند مشک آبی که بر دوش داشت به زمین انداخت و بسان ماده شیری که بچههایش در معرض خطر و تهاجم دشمن قرار گرفتهاند؛ برقآسا خود را به قلب لشکر زد و سرنیزة یکی از شکستخوردگان را گرفت و با آن صفوف لشکر شرک را میشکافت و در هم میریخت و بر چهرههایشان ضربات مهلکی را وارد میساخت و از ته قلب خطاب به مسلمانان فریاد میزد : ای وای بر شما، رسول الله صلي الله عليه و سلم را تنها گذاشتید و از پیرامونش فرار نموده و دور شدهاید؟ کجا میروید؟! پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم وقتی او را دیدند که سراسیمه به سوی میدان نبرد میشتابد ترسید که مبادا جسد برادرش حمزه رضي الله عنها را در حالی ببیند که به خاک و خون غلطیده و به بدترین شکلی مشرکین او را مثله کردهاند. از اینرو به فرزندش زبیر گفتند : جلو مادرت را بگیر نگذار تا جسد حمزه رضي الله عنها را ببیند. زبیر به طرف مادرش رفت و به او گفت : برو ای مادر اینجا نیا. مادرش گفت : از سر راهم دور شو و مزاحم من نباش. زبیر گفت : دستور پیامبر صلي الله عليه و سلم است که شما برگردید و وارد میدان نشوید. مادر گفت : چرا؟! من از ماجرای برادرم کاملاً آگاهم و میدانم شهید شده است اما این فداکاری و شهادت برای خدا و در راه خداست. با شنیدن این سخنان پیامبر صلي الله عليه و سلم به او اجازه دادند تا وارد میدان شود. بعد از اتمام نبرد و خاموش شدن شعلههای جنگ؛ صفیه در کنار جسد برادرش حمزه رضي الله عنها قرار گرفت او میدید که چگونه شکم برادرش را شکافتهاند جگرش را درآورده و بینیاش را مثله نمودهاند و گوشهایش را بریده و چهرة زیبایش را پاره پاره کردهاند با این وجود از پروردگار برایش آمرزش طلبید و با خود چنین میگفت : من یقین دارم همه اینها در راه خدا به وجود آمده است. من به قضا و قدر الهی راضیم به خدا قسم صبر خواهم نمود و اجر و پاداش این مصیبت جانکاه را از خداوند خواهم خواست انشاءالله. موضعگیری صفیه در روز خندق آنچه گذشت از موضعگیری صفیه در روز احد خبر داد. اما موضعگیریاش در روز خندق؛ داستانی است زیبا و هیجانانگیز که تار و پودش را تیزهوشی و کاردانی و قهرمانی و قاطعیت تشکیل میدهند. گوش جان میسپاریم به کتب تاریخ تا این داستان را برایمان بیان کند : یکی از عادتهای مبارک و روشهای زیبای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم این بود که وقتی میخواستند به غزوهای بروند و وارد میدان نبرد بشوند زنان و کودکان را در یکی از پناهگاهها و دژهای مستحکم و امن قرار میدادند تا مبادا در غیاب مجاهدین و رزمندگان اسلام کسی قصد خیانت و یا تجاوز به مدینه را داشته باشد. جنگ خندق بود پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم همسران و عمه خویش و عدهای از زنان مسلمان را در پناهگاه و دژی از حسان بن ثابت که از اجدادش به ارث برده بود قرار داد این دژ از امنترین و مستحکمترین دژها بود و کسی توان دسترسی به آن را نداشت. درست در همان زمانی که رزمندگان سپاه صحابه رضي الله عنها در دور و اطراف خندق مشغول دفاع و حفاظت از خویش بودند و به علت رویارویی با قروش و همپیمانانش، نتوانستند از زنان و کودکان سررسی و خبرگیری نمایند؛ ناگهان صفیه دختر عبدالمطلب در تاریکی صبح شبحی را دید که به سوی آنها در حرکت است. گوشها و چشمهایش را تیز کرد او متوجه شد که یکی از یهودیان به فکر این دژ افتاده و در اطراف آن گردش میکند و در جستجوی اخبار داخلی دژ و اینکه چه کسانی در این دژ هستند به سر میبرد. زکاوت و تیزهویش صفیه به او حکم میکرد که این شخص یکی از جاسوسان دشمن است او میخواهد بداند آیا در این دژ مردان مجاهدی هستند که از زنان و کودکان دفاع کنند و یا اینکه فقط زنان و کودکان در آن بهسر میبرند او با خودش گفت : یهودیان بنی قریظه در عهد و پیمان خود با پیامبر صلي الله عليه و سلم وفاداری نکرده و آنرا شکستند و هماکنون در کنار قریش و همپیمانانشان قرار گرفته و آنها را مورد کمک و حمایت خود قرار میدهند؛ و از طرف دیگر هیچیک از مردان مجاهد در میان ما نیستند تا به دفاع از ما بپردازند. رسول الله صلي الله عليه و سلم و همراهانش نیز در مقابل دشمن به دفاع از خویش و نبرد مشغولند در اینصورت اگر این دشمن خدا و این جاسوس یهودی، بتواند حقیقت آنچه که در دژ است را دریافته و به خویشاوندان خود منتقل سازد این یهودیان منافق زنان را به اسارت خواهند برد و کودکان را به بردگی خواهند گرفت آنگاه است که مسلمانان گرفتار مصیبتی بزرگ خواهند شد و شکست میخورند در این هنگام و بعد از این افکار و اندیشهها تصمیم قاطعی گرفت چادرش را به سرش پیچید و لباسهایش را نیز به کمر جمع کرده و محکم بست و چوبی را بر دوش انداخته و خود را به دروازده دژ رساند. و با کمال متانت و بردباری، روزنهای از در را گشود و از آنجا مراقب حرکات دشمن بود تا اینکه مطمئن شد الان دشمن در محلی قرار دارد که دستش به او میرسد. ناگهان و با کمال شدت و برقآسا به او حمله برد و با چوب ضربه محکمی را بر فرقش فرود آورد و او را نقش زمین نمود. ضربات دوم و سوم را نیز نثارش کرد تا اینکه روحش پرواز کرد و به هلاکت رسید. او بهخاطر ایجاد رعب و وحشت در دشمن؛ بلافاصله چاقویی را که همراه داشت درآورده و سرش را برید و به پائین دژ انداخت. آن دسته از یهود که در پائین دژ منتظر بودند تا دوستشان خبرهای دست اول به آنها بیاورد ناگهان با سر بریدهای که در جلو آنها افتاد مواجه گشتند. عدهای از آنان با دیدن سر بریده دوستشان گفتند : ما میدانستیم که محمد صلي الله عليه و سلم ، زنان و کودکان را بیسرپرست و بدون هیچ حفاظت و نگهبانی رها نمیسازد و سپس از همان راهی که آمده بودند برگشتند. خداوند از صفیه دختر عبدالمطلب راضی گردد. یقیناً او الگو و سرمشق شایسته زن مسلمان بود، تربیت تنها فرزندش را به عهده داشت و چه زیبا تربیتش نمود. با غم و مصیبت، فقدان برادر و عزیزش روبهرو شد و چه زیبا صبر و استقامت از خود نشان داد. مصائب و مشکلات دست به دست همدیگر دادند تا او را بیازمایند اما او را قاطع، اندیشمند و قهرمان یافتند. و تاریخ نیز زیباترین و روشنترین صفحات خود را برای صفیه اختصاص داده است آنجا که میگوید : صفیه دختر عبدالمطلب در تاریخ اسلام تنها و اولین زن مسلمانی بود که بهخاطر دفاع از حریم دین و عقیده خون مشرکی را بر زمین ریخت.[1] صور من حياة الصحابيات (بانوان صحابه الگوهای شایسته)، مؤلف: عبدالرحمان رأفت باشا، مترجم: اکبر مکرمی
[1]- برای آگاهی و اطلاع بیشتر در مورد زندگینامه صفیه دختر عبدالمطلب رجوع شود به : الاصابه، 4/348؛ المستطرف؛ الاغانی لابی الفرج؛ اعلام النساء للکحاله، 2/341-346؛ المعارف لابن قتیبه؛ الاستیعاب بهامش الاصابه، 4/345؛ الطبقات الکبری، 8/41؛ سمط اللالی، 1/18؛ السیره النبویه ابن هشام؛ حیاه الصحابه، 1/154؛ ذیل تاریخ الطبری؛ الکامل فی التاریخ؛ اسد الغابه، 7/171؛ فتوح البلدان؛ سیر اعلام النبلاء، 2/193؛ ابن کثیر، 4/108.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|