|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>استخاره
شماره مقاله : 4136 تعداد مشاهده : 293 تاریخ افزودن مقاله : 12/7/1389
|
استخاره يكى از خرافاتى كه در جامعهى ما ايران، به اسم اسلام رايج است و در واقع برخلاف اسلام مىباشد، استخاره است؛ چه بسا از افرادى كه در اثر استخاره نمودن با قرآن و يا تسبيح و خوب و يا بد آمدن، راهى را به پيروى استخاره پيمودهاند كه به زيان خودشان و خانواده و جامعهشان بوده است. در گوشهى مسجدى فرادا نماز مىخواندم و عدهاى در آن طرف مسجد در حال خواندن نماز جماعت بودند. بعد از تمام شدن نماز جماعت شنيدم خادم مسجد با صداى بلند به پيش نماز گفت: «خانمى مىخواهد برايش استخاره كنيد» پيشنماز هم قرآن را باز نمود و بعد از مدتى گفت: «خير است انشاءالله». در ايران روزانه هزارها استخاره انجام مىشود و برخى كه معتقد به استخاره هستند راه زندگيشان را به گمان خود به وسيله استخاره پيدا مىكنند. در صورتى كه خداوند در هيچ جاى قرآن نفرموده است كه راه زندگى خود را با فالزدن به قرآن و يا تسبيح و نظاير آن معلوم كنيد، بلكه فرموده كه مؤمنين در كارها عقل خود را به كار اندازند و با يكديگر مشورت نمايند. خداوند در قرآن يكى از صفات مؤمنين را مشورت نمودن با يكديگر بيان نموده است. و در سوره شورى، آيه 38 مىفرمايد: { وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (٣٨)} يعنى: «مؤمنين كه قبول نمودند فرمان پروردگار خود را و بر پا داشتند نماز را، كارشان ميانشان با مشورت انجام شود و از آن چه ايشان را روزى داديم انفاق نمايند». خداوند در قرآن انسانها را به تعقل و تفكر امر نموده است و در بيش از پنجاه آيه از قرآن سفارش به تعقل و تفكر وجود دارد و حتى در آيه 100 سوره يونس كسانى را كه تعقل نمىكنند پليد ناميده است و مىفرمايد: { ... وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ } يعنى: «... (خداوند) پليدى را بركسانى كه تعقل نمىكنند قرار مىدهد». و در آيه 22 سوره انفال مىفرمايد: { إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (٢٢)} يعنى: «همانا بدترين جنبندگان در نظر خدا آن كر و لالهايى هستند كه عقل خود را به كار نمىاندازند». از اين آيات و برخى ديگر از آيات قرآن به دست مىآيد كه مؤمنين بايد در كارها تعقل نمايند و با يكديگر مشورت نيز بنمايند. ديگر اين كه خداوند در آيه 90 سوره مائده به «ازلام» اشاره نموده است و فرموده «ازلام» از عمل شيطان است از آن دورى نماييد و همچنين در آيه 3 سوره مائده نيز از «ازلام» به بدى ياد نموده است و در تفسير مجمع البيان كه از تفاسير شيعى است و در تفسير طبرى و برخى ديگر از تفاسير در ذيل آيه 3 سوره مائده گفتهاند: « (ازلام) تيرهايى بوده كه مشركين دوران جاهليت بر روى بعضى از آنها نوشته بودند «امر ربى» (پروردگارم امر نمود) و بر روى برخى از تيرها نوشته بودند «نهانى ربى» (پروردگارم نهى نمود) و بر روى بقيه آن تيرها چيزى نمىنوشتند و تيرها را در قدحى ريخته و هنگامى كه مىخواستند به مسافرت بروند و يا كار مهمى را انجام دهند قدح را تكان مىدادند و تيرها را مخلوط مىكردند و دستشان را داخل قدح مىبردند اگر تيرى بيرون مىآمد كه بر روى آن نوشته شده بود «امر ربى» آن كار را انجام مىدادند مثلاً اگر مىخواستند به مسافرت بروند به مسافرت مىرفتند و اگر بر روى تيرى كه از قدح بيرون مىآوردند نوشته شده بود «نهانى ربى» آن كار را انجام نمىدادند و اگر بر روى تيرى كه از قدح بيرون مىآوردند چيزى نوشته نشده بود مخیر بودند كه آن كار را انجام دهند و يا انجام ندهند و يا در برخى از مواقع آن تيرى را كه روى آن چيزى نوشته نشده بود دوباره به قدح مىانداختند و استخاره مىنمودند» و در آيه 90 سوره مائده مشاهده مىنماييم كه خداوند اين عمل مشركين را نيز عمل شيطانى دانسته است و مىفرمايد: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأنْصَابُ وَالأزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٩٠)} يعنى: «اى كسانی که ايمان آوردهايد همانا شراب و قمار و بتها و«ازلام» پليد است و از عمل شيطان است پس ازآنها اجتناب كنيد شايد كه رستگار گردید». در اصول كافى باب «فضل قرآن» از حضرت صادق روايت كرده است «لا تتفال بالقرآن». يعنى: «تفأل به قرآن نزن». يعنى: «قرآن را كتاب فال قرار مده». يعنى: «با قرآن استخاره نكن». متأسفانه در زمان ما، نه تنها با قرآن استخاره مىكنند بلكه با تسبيح نيز استخاره مىنمايند. داستان جالب از استخاره آقاى دستغيب يكى از علماى شيعه دركتاب استعاذه (پناهندگى به خدا) در صفحات 147 و 148، داستانى نقل كرده كه آن را در اينجا مىآوريم: «در اصفهان يكى از اعلام به مرض حصبه مبتلا شد، پس از مداوا و اوان پرهيز بود كه بايد مخصوصاً از زيادهروى در خوراک پرهيز كند وگرنه حصبه عود مىكند. يكى از اعيان اصفهان از علما از آن جمله ايشان دعوت مىكند سفره رنگين را پهن مىكنند در آن انواع خوراكىها موجود بود. در اين حال اين بزرگوار مردد مىشود چه كند؟ اگر نخورد به خودش سخت مىگذرد و هم به صاحبخانه برمىخورد و اگر بخورد خوف ضرر است. بالاخره با قرآن مجيد استخاره كرد آيه شريفه «ثم كلى من كل الثمرات...» آمد كه مضمونش آن است كه وحى تكوينى به زنبور عسل رسيد كه « از هر ميوه بخور...» اين بزرگوار هم فوراً آستينش را بالا زد و از انواع خوردنیها مشغول شد، خوردنى آن هم چه خوردنی، كسى كه چند روز در پرهيز بود حالا به چنين سفره رنگينى رسيده اجمالاً در همان مجلس نعشكش آوردند و او را بيرون بردند و آخرش همان سفره به قيمت جانش تمام شد». استخاره نمودن علامه طباطبایی سيد محمّد حسين حسينى تهرانى، معروف به علامه حسينى كه يكى از شاگردان علامه طباطبايى، صاحب تفسيرالميزان است دركتاب «مهر تابان» از انتشارات باقرالعلوم در صفحات 60 و 61 درباره استخاره علامه طباطبايى مىنويسد: «و به همين علت مهاجرت علامه طباطبايى به قم و تحمل اين همه مشكلات و دورى از وطن مألوف براى احياى امر معنويت و اداى رسالت الهى در نشر و تبليغ دين و رشد افكار طللاب و تصحيح عقايد حقه نشان دادن راه مستقيم تهذيب نفس و تزكيه و اخلاق و طهارت و تشرف به لقاءالله و ربط با عالم معنى مىباشد. چنان چه آن فقيد سعيد فرمودند: وقتى از تبريز به قم آمدم و درس اسفار را شروع كردم و طلاب بر درس گرد آمدند و قريب به يکصد نفر در مجلس حضور پيدا كردند حضرت آيت الله بروجردى رحمـp الله عليه اولاً دستور دادند شهريه طلابى را كه به درس اسفار مىآمدند قطع کنند بر همين اساس چون خبر آن به من رسيد متحير شدم كه خدايا چه كنم؟ اگر شهريه طلاب قطع شود اين افراد بىبضاعت كه از شهرهاى دورآمدهاند و فقط ممر معاش آنها شهريه است چه كنند؟ و اگر به خاطر شهريه، اسفار را ترك كنم لطمه به سطح علمى و عقيدتی طلاب وارد مىآيد. من همين طور در تحير به سر مىبردم تا بالاخره يك روز كه به حال تحير بودم و در اتاق منزل از دور كرسى مىخواستم برگردم چشمم به ديوان حافظ افتاد كه روى كرسى اتاق بود آن را برداشتم و تفأل زدم كه چه كنم؟ آيا تدریس اسفار را ترک كنم يا نه؟ اين غزل آمد: من نه آن رندم كه ترک شاهد و ساغركنم محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم من كه عيب توبهكاران كرده باشم بارها توبه از مى وقت گل ديوانه باشم گركنم چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست كج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر كنم عشق دردانه است و من غواص و دریا ميكده سر فرو بردم در آنجا تا كجا بر سر كنم لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق داورى دارم بسى يا رب كه را داور كنم بارى، ديدم عجيب غزلى است اين غزل مىفهماند كه تدریس اسفار لازم و ترک آن در حكم كفر سلوكى است». خواننده گرامى، علامه طباطبايى براى اين كه ببيند كتاب اسفار را درس بدهد و يا درس ندهد به كتاب حافظ تفأل زده و غزلى آمده و نتيجه گرفته است كه بايد كتاب اسفار را درس بدهد. آخر دركجاى قرآن گفته شده كه براى پيدا نمودن راه به كتاب حافظ تفأل بزنيد؟ در قرآن فال زدن به قرآن نهى شده است چه برسد به ديوان حافظ با آن غزلهايش. قرآن را بايد مطالعه نمود و معنى آن را فهميد و در زندگى به كار برد. باز نمودن قرآن و آيهاى آمدن و از آن نتيجه گرفتن كه خوب است يا بد، عملى شيطانى و توهين و بازى گرفتن آيات قرآن است و دروغ بستن به خداست كه از بزرگترين گناهان است؛ چه برسد به ديوان حافظ كه شاعرى آن را نوشته است. چون در جامعه ما ايران، برخى از افراد معتقد به فال حافظ هستند و علاقهاى به اشعار حافظ دارند بد نيست مختصرى درباره حافظ و ديوانش سخن برانيم. حافظ با اين كه حافظ قرآن بوده و حفظ داشتن قرآن خوب است، ولى متأسفانه عامل به قرآن نبوده است و به بىراهه رفته است كه اين گمراهىها در اشعارش پيداست. درباره توبه مىگويد: به قصد توبه سحر گفتم استخاره كنم بهار توبه شكن مىرسد چه چاره كنم؟ گمراهى حافظ در اين شعر نمايان است و احتياج به توضيح ندارد. حافظ يك انسان سرگردانى بوده كه نان را به نرخ روز مىخورده گاهى خود را مسلمان نشان مىداده گاهى منكر دين مىشده. به قضا و قدر معتقد بوده و مداح پادشاهان ظالم بوده و هدفش از مداحى نمودن، گرفتن پول از پادشاهان بوده است. حافظ مىگويد: بدين شعر تر شيرين ز شاهنشه عجب دارم كه سر تا پاى حافظ را چرا در زر نمىگيرد حافظ درباره سلطان اويس مىگويد: من از جان بنده سلطان اويسم اگر چه یادش از چاکر نباشد حافظ درباره سلطان منصور مىگويد: شاه منصور واقف است كه ما روی همت به هر که بنهیم دشمنان را ز خون كفن سازيم دوستان را قباى فتح دهيم وام حافظ بگو كه باز دهند كردهاى اعتراف و ما گُوَهيم حافظ از تيمور كه كشنده شاه منصور بود در ديوانش تجليل كرده در صورتى كه مىدانيم كه تيمور چقدر بىرحم و خونخوار بود. خلاصه اين كه حافظ در ديوانش از بيش از بيست شاه و وزير تعريف نموده است. حافظ نه تنها از پادشاهان زمان خود تعريف نموده بلكه از گبرانى كه در زمان او نبودهاند تعريف نموده است؟ مثلاً خسرو پرويز كه نامه پيغمبر را پاره نمود و از ايران براى دستگيرى و كشتن آن حضرت مأمور فرستاد. حافظ در مدح خسرو پرويز مىگويد: بده ساقى آن مى كه عكسش ز جام به كيخسرو و جم فرستد پيام روان بزرگان ز خود شاد كن ز پرويز و از باربُد ياد كن اين شعر نه تنها تعريف از كفار زمان پيغمبر يعنى خسرو پرويز و گبرانى چون كيخسرو و جم است بلكه در شعر گفته است «روان بزرگان زخود شاد كن، ز پرويز و از باربد ياد كن». و ما در فصل اول اين كتاب ثابت نموديم كه كسانى كه از اين جهان مىروند بعد از مرگشان از دنيا غافلند و روحشان از كارهايى كه در اين جهان انجام مىشود آگاه نيست. حافظ در تعريف از «مى» مىگويد: ساقيا برخيز و در ده جام را خاک بر سر كن غم ايام را ساغر مى بر كفم نه تازه بر بر كشم اين دلق ازرق فام را برخى مىگويند منظور از «مى»، در ديوان حافظ «مى معنوى» است نه «مى انگورى»، در جواب مىگوييم حافظ در ديوانش مىگويد: بر سر آنم كه ننوشم مى و گنه نكنم اگر موافق تدبير من شود اين تقدير اگر منظور از «مى»، «مى معنوى» بود، پس چرا حافظ تصميم گرفت كه آن «مى» را ننوشد؟ ديگر اين كه «مى معنوى» گناهى ندارد كه حافظ تصميم داشته آن را ننوشد. حافظ در ديوانش آخرت را به مسخره گرفته و گفته است: من كه امروزم بهشت نقد حاصل مىشود وعده فرداى زاهد را چرا باور كنم حافظ ماه رمضان را به مسخره گرفته و گفته است: ساقى بيار باده كه ماه صيام رفت در ده قدح كه موسم ناموس و نام رفت عمر عزيز برفت بيا تا قضا كنيم عمرى كه بىحضور صراحى و جام رفت حافظ، قائل به جبر بوده و بد نامى خود را از قضا و قدر مىداند و مىگويد: در كوى نيک نامى ما را گذر ندادند گر تو نمىپسندى تغيير ده قضا را اى خواننده عزيز، آيا ديوان حافظ با آن همه مداحى و تعريفى كه از پادشاهان ستمگر و «مى» و يار و غيره كه در آن است بايد كتاب فال علامه طباطبايى قرار بگيرد و راه زندگيش را از ديوان حافظ به دست آورد؟ آيا خداوند چنين فرمانى داده؟ و چنانچه مشاهده نموديد تفأل به قرآن حرام است و خداوند در هيج جا نفرموده كه راه زندگيتان را با تفأل زدن به قرآن به دست آوريد بلكه به ما دستور داده كه قرآن را مطالعه كنيم و معنى آن را بفهميم و در زندگى به كار ببريم، ولى متأسفانه مشاهده مىنماييم در جامعهى ما ايران، استخاره رايج است و با قرآن و تسبيح و نظاير آن استخاره مىكنند و از آن بدتر تفألى است كه علامه طباطبايى با ديوان حافظ زده كه آيا اسفار را درس بدهد و يا درس ندهد. در نقد غزليات حافظ، نويسندگانى چون «محمّدجواد خراسانى» در كتاب «البدعه و التحرف» و «علامه برقعى» در كتاب «حافظ شكن» و «ملا محمّدطاهر قمى» در كتاب «تحفة الاخيار» نوشتارى دارند. همچنين برخى ديگر از نويسندگان كه برای اختصار از ذكر نام و كتب آنها خوددارى مىنمائيم. نظر علامه فريد تنكابنى درباره استخاره علامه فريد تنكابنى در كتاب «اسلام چنان كه بود» در صفحه 194 درباره استخاره مىنويسد: «اعتقاد به اين گونه امور که استخاره نيز در عداد آنها است چون مايه ضعف نفس و تزلزل عزم و اراده است در آيينى همچون اسلام كه آيين كار و كوشش است و قوت ايمان و ثبات عزم و اراده مورد توجه مخصوص مىباشد هيچگاه روا نباشد و قهراً مجاز نشده چنان كه پيغمبر اكرم تفأل با قرآن را كه جز استخاره چيزى نيست نهى فرموده و دستور داده مانند يهوديان كتاب خدا را مورد تفأل قرار ندهيد. احاديثى كه متضمن استخاره است در صورت صحت آنها حتماً منظورش معنى لغوى آن است. يعنى در اقدام به هر كارى از خدا طلب خير بكن. چنان كه ابن ادریس پس از اين كه روايات استخاره را به مناسبت اين كه رواتش فطحى مذهب بودند رد مىكند مىگويد: «در صورت صحت آنها منظور آنها دعا و طلب خير از خداوند در موقع شروع به كار است». شيخ طريحى نيز در كتابش (مجمع البحرين) استخاره را عبارت از دعا و طلب خير از خدا مىداند و گرنه با استقسام با «ازلام» كه اعراب در جاهليت هنگامى كه در انجام يكى از دو امر متحير بودند معمول بود و در قرآن اكيداً از آن نهى شده چه فرق دارد چه اين هم نوعى استقسام است منتهى با قرآن يا تسبيح». نظر علامه تنكابنى را درباره استخاره مشاهده نموديم. نظر آقاى دستغيب درباره استخاره: ما، در چند صفحه قبل داستانى از كتاب «استعاذه» نوشتهى آقای دستغيب كه از علماى شيعه است را درباره استخاره آورديم. همچنين وى در صفحه 146 كتابش درباره استخاره نوشته است: «چقدر عادت زشتى مسلمانان پيدا كردهاند؟ فلانی مىخواهد معامله بكند استخاره مىكند كه اگر منفعت فراوانی مىبرد خوب بيايد. اين كه استخاره نشد». در صفحه150 كتاب استعاذه نوشته است: «بعضى از استخارهها و فال گرفتنها به قرآن غلط است اينها آتيهبينى است مثلاً زنى مىخواهد دخترش را شوهر دهد استخاره مىكند ببيند پيش آمدش چه مىشود؟ درب خانه فلان آقا مىرود مىگويد بد است دلش آرام نمىگيرد جاى ديگر مىرود مىگويد خوب است آن وقت مىگويد اين چه جور مىشود يكى مىگويد خوب، ديگرى مىگويد بد؟ اصلاً كدام روايت به تو دستور داده كه اين كار را بكنى؟». در صفحه 158 نوشته است: «آنچه در زمان ما مرسوم است كه بالاى قرآنها خوب و يا بد مىنويسند و يا نزد عالمى مىآيند كه براى ما استخاره كن، علامه مجلسى میفرمايد: «براى نمونه ما يک روايتى نداريم كه يک نفر از شيعيان خدمت امام آمده باشد كه آقا براى من با قرآن استخاره كنيد، اصلاً بنا نبوده اين كار را بكنند». آقاى دستغيب در صفحه 70 نوشته است: «هنگام امتحان مدارس كه مىشود مكرر جوانهايى مىآيند كه آقا يک استخاره بگيريد ببينيد قبول مىشويم يا نه؟ اجمالاً آنچه در شرع است مىگويم شما هم به غائبين برسانيد اين راه غلط را ترک كنيد و دين را با خرافات آلوده نكنيد». نمونههايى از نوشته آقاى دستغيب در كتاب «استعاذه» را مشاهده نموديد. متأسفانه آقاى دستغيب در كتاب «استعاذه» به نقد صحيح استخاره نپرداخته و به اصطلاح يكى به نعل زده يكى به ميخ، كه ما، در اين نوشتار آن قسمت از نوشته او را كه صحيح بود آورديم. قرعهكشـى به نظر مىرسد كه قرعهكشى شرعاً اشكالى نداشته باشد و برخلاف عقل نيز نمىباشد. فرض بفرماييد فروشندهاى صد عدد كيف داشته باشد و هم زمان دويست نفر مشترى. اگر قرعهكشى كند و به آن صد نفرى كه قرعه به نامشان افتاده كيفها را بفروشد ظاهراً اشكالى ندارد البته آن قرعهكشى كه در زمان طاغوت رایج بود كه دو تومان مىدادند و بليط بختآزمايى مىخريدند و احياناً مبلغى برنده مىشدند قمار بود و گناه بزرگى بود. حال، اين سؤال مطرح مىشود كه آيا در قرعهكشى، خداوند مىتواند قرعه را به نام شخص معينى قرار دهد؟ جواب اين است كه خداوند بر هر كارى قادر است و در آيه 44 سوره آلعمران مشاهده مىنمایيم كه در قرعهاى كه براى تعيين كفيل براى مريم انداختند خداوند اراده نموده كه قرعه به نام زكريا بيفتد. همچنين در آيه 141 سوره الصافات مشاهده مىنماييم كه در قرعهاى كه يونس در كشتى مىاندازد قرعه به نام او مىافتد و يقيناً افتادن قرعه به نام او به خواست خداوند بوده است زيرا او بايد تنبيه مىشده و مدتى در شكم ماهى مىمانده است. ولى در قرعه و يا استخاره نمىتوانيم بگوييم كه چون خدا بر هر چيزى قادر است ما هم دعا مىكنيم كه قرعه و يا استخاره با قرآن و يا تسبيح و نظاير آن را آن گونه بياورد كه صلاح ما، در آن است زيرا خداوند در هيچ جا نفرموده كه اگر راه زندگيتان را از اين طريق بخواهيد به دست آوريد شما را يارى مىكنم بلكه مشاهده نموديم كه «ازلام» كه يک نوع استخاره در زمان جاهليت بوده در قرآن نهى شده است. حضرت موسى عصايش را انداخت و به اذن خدا اژدها شد، حال ما نمىتوانيم ادعا كنيم كه با درخواست از خدا مىخواهيم كه اگر عصايمان را بيندازيم اژدها شود. محمّد (ص)، در جنگ بدر، مشتى خاک به سوى دشمن پرتاب نمود در نتيجه به اذن خداوند گرد و غبار عظيمى ايجاد شد. ما نمىتوانيم ادعا نماييم كه اگر خاكى را به سوى دشمن پرتاب نماييم گرد و غبار عظيمى ايجاد مىشود. و به وجود آمدن گرد و غبار به وسيله پرتاب خاک به سوى دشمن يک بار انجام شده كه خداوند در قرآن در اينباره مىفرمايد: { وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى } پس ما نمىتوانيم بگوييم كه چون اراده خدا تعلق گرفته است بر اين که قرعه به نام زكريا كه پيامبر است بيفتد و يا قرعه به نام يونس كه پيامبر است بيفتد پس ما هم اگر دعا كنيم و استخاره كنيم خداوند راه را به ما نشان مىدهد، مضاعف بر اين كه در هيچ آيه از قرآن گفته نشده كه به وسيله استخاره با قرآن و يا تسبيح و نظاير آن خدا راه را به شما نشان مىدهد بلكه چنان چه مشاهده نموديد در قرآن از استخاره نمودن (ازلام) نهى نموده و آن را عملى شيطانى دانسته است. استخاره مورد تأييد خداوند، چگونه است؟ چنانچه گفته شد دعا نمودن و طلب خيركردن از خدا كارى است خداپسندانه و دعاهاى قرآن دليل بر اين مدعا است. همچنين آنچه در صحيفه سجاديه در دعاى 33 و در كتب اهلسنت منجمله صحيح البخارى آمده است دعايى است كه دعا كننده در آن از خدا مىخواهد كه اگر تصميم من خير است مرا در اين كار موفق بدار و اگر برايم خير نيست مرا موفق مدار. البته دعا بايد بعد از مشورت و تحقيق و تفكر و جوانب شرعى كار را در نظر گرفتن بعد از تصميم نهايى با توكل به خدا انجام شود البته دعا به زبان غير عربى نيز اشكال ندارد و اصل اين است كه دعا كننده بداند چه مىگويد و معنى دعا را بداند و از صميم قلب و خالصانه باشد و آن دعا اين است: «اللهم انی استخيرک بعلمک و استقدرک بقدرتک و اسالک من فضلک العظيم فانک تقدر و لا اقدر و تعلم و لا اعلم و انت علام الغيوب اللهم ان كنت تعلم هذا الامر و تسميه خيراً لى فى دينى و معاشى و عاقبة امرى فاقدره لی و يسره لى و بارک لی فيه و ان كنت تعلم انه شر لى فى دينى و معاشى و عاقبة امرى فاصرفه عنى و اصرفنى عنه و اقدر لى الخير حيث ما كان رضى به». يعنى: «خدايا، من از تو به دانائيت خير و نيكى درخواست مىكنم و به توانائيت مىخواهم كه خير را بهره من گردانی و احسان بزرگ تو را مىطلبم زيرا تو توانايى و من نيستم تو مىدانى و من نمىدانم تو به نهانها دانايى. خدايا، اگر اين را برايم خير مىدانی و برايم خير در دين و دنيا قرار دادهاى پس برايم آسان و برايم در آن مبارک گردان و اگر مىدانی آن در دين و زندگى و پايان كارم برايم شر و بدى است پس آن را از من دور گردان و آنچه خير من است برايم مقدر كن و مرا به آن خشنود نما». از اين دعا به دست مىآيد كه مؤمن بعد از مشورت و تحقيق و تفكر وقتى مىخواهد وارد عمل بشود با توكل به خدا بهتر است اين دعا و يا نظير اين دعا را بنماید که اين گونه دعا طلب خير (استخاره) از خداوند مىباشد. نمونهاى تاريخى از استخاره در كتاب «رستم التواريخ» آوردهاند كه هنگامى كه اصفهان در محاصره محمود افغان بود. سلطان حسين علما را جمع نمود كه نظر دهند چه كند؟ عدهاى استخاره كرده و گفتند ملک شما زوالناپذير است و تا ظهور مهدى ادامه دارد نترسيد. عدهاى از منجمين مىآمدند و مىگفتند كه ستاره اصفهان مشترى است اقتران يافته و وبال افتاده و از وبال بيرون خواهد آمد و مقارنه نحسين شده بود بعد مقارنه سعدين مىشود و ناگاه دشمنانت مانند بنات النعش متفرق و پراكنده مىشوند و خداى تعالى اين اساس را بر پا نموده كه قوت طالع تو را بر عالميان ظاهرگرداند. بعضى از علما مىآمدند و به خدمتش مىگفتند كه عريضه بنويسيد به خدمت امام غايب و آن را به مشمع نهيد در آب روان نهيد و روز و شب به قدر هزار عريضه اهل حريم پادشاهى نوشتند و به آب جارى انداختند. مشاهده مىنماييم كه هيچ يک از اين خرافات و اكاذيب سودى نداشته و حكومت سلطان حسين به دست محمود افغان سرنگون مىشود. برخى از افراد اعتقاد چندانى هم به استخاره ندارند ولى با گفتارشان مروج استخاره مىشوند؛ مثلاً براى دخترى خواستگار مىآيد او را نمىپسندند پيغام مىدهند كه استخاره كرديم بد آمد. اين گفتار نه تنها دروغ است بلكه تأييد استخاره و باعث ترويج آن نيز مىشود. چه بسا از افرادى كه در اثر خوب آمدن استخاره كار غلطى را انجام دادهاند و بعداً به رنج و هلاكت افتادهاند و چه بسا افرادى كه در اثر بد آمدن استخاره فرصتهاى خوبى را از دست دادهاند و بعداً پشيمان شدهاند. استخاره نمودن گناهى است بزرگ و عملى است شيطانى.
از کتاب: اسلام ناب، م ـ عبداللهي مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|