|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>توسل
شماره مقاله : 4131 تعداد مشاهده : 395 تاریخ افزودن مقاله : 12/7/1389
|
تَوسُـل الحمد لله الذی دلّ علی استغنائه افتقار الموجودات و علی قدرته و علمه احكام المصنوعات المتعالی عن مشابهه الجسمانيات المنزه بجلال قدسه عن مناسبة الناقصات نحمده حمداً يملاء اقطار الأرض و السموات و نشكره شكراً علی نعمه المتظاهرات المتواترات و نستعينه علی دفع الباساء و كشف الضراء فی جميع الحالات. و الصلوة علی نبيه محمّد (ص) مبلغ الآيات و البينات المكمل بطريقته و شريعته سائر الكمالات. سپاس و ستايش سزاوار خداوند عظيم الشأنی است كه درهای لطف و مهربانی خود را بر بندگان گشوده و مطيع و عاصی را اجازه داده تا هر موقع كه بخواهند بدون واسطه با او مكالمه نموده و عرض حاجات نمايند. خداوند در آيه 60 سوره غافر میفرمايد: { ...ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ...} يعنی: «... بخوانيد مرا تا اجابت كنم برای شما...». و دستور داده تا بندگان مستقيم با خودش مناجات و عرض حاجات كنند و خواستههای خود را با خود او در ميان گذارند؛ نه اميری گذاشته و نه حاجب و دربانی، نه وزيری گماشته و نه وكيلی خداوند در آيه 16، سوره ق، میفرمايد كه از رگ گردن به ما نزديکتر است. هر كس كه در هر جا باشد میتواند با او سخن گويد و او به اسرار هر دل و هر زبانی آگاه است نه احتياج به مترجم دارد و نه به واسطه و رشوهای. خداوند فطرت خداشناسی را در بشر قرار داده است و در آيه 65 سوره عنكبوت مشاهده مینماييم كه مشركان نيز در سختیها خداوند را به ياری میطلبيدند و فقط او را ندا مینمودند ولی در هنگام راحتی و آسايش، متأسفانه به گمان خود، بتها را وسيله بين خود و خدا تصور مینمودند. خداوند در آيه 65 سوره عنكبوت میفرمايد: { فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ (٦٥)} يعنی: «هنگامی كه دركشتی سوار میشوند خدا را خالصانه میخوانند، ولی هنگامی كه به خشكی آنان را، میرساند و نجاتشان دهد به ناگاه شرک میورزند». و همچنين خداوند در آيه 18، سوره يونس دربارهی مشركان میفرمايد: { وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (١٨)} یعنی: «و به جز خداوند چيزهايی را میپرستند كه نه به آنان زیان میرساند و نه به آنان سود میدهد و میگويند اينها شفاعتگران ما نزد خدا هستند. بگو آيا خدا را به چيزی كه در آسمانها و زمين نمیداند آگاه میكنيد؟ او پاک و برتر است از آنچه با او شريک میسازند». در اين آيه مشاهده مینماييم كه مشركان در زمان پیامبر، خداوند متعال را به يكتايی قبول داشتند و همچنين از آيات ديگر به دست میآيد كه آنها خداوند را خالق آسمانها و زمين و رازق بندگان میدانستند، ولی به جای اينكه مستقيماً او را ندا نمايند و از او حاجت بخواهند به گمان خود، بتها را واسطه و شفيع تصور مینمودند و خداوند در بسياری از آيات قرآن، اعمال و گفتار آنان را شرک ناميده است و میدانيم كه شرک ورزی بزرگترين گناه میباشد. از اعمال و گفتار شرکآميز در جامعه ما ايران، قبرپرستی و توسل به انبياء و انسانهای صالح است كه از دنيا رحلت نمودهاند كه در اين فصل از كتاب به ياری خداوند متعال برای روشن شدن موضوع، سؤالاتی را مطرح مینماييم و به آنها پاسخ میدهيم. سؤال: روح انبياء و شهدا بعد ازمرگشان به كجا میرود؟ آيا در قبرشان است، يا در ميان مردم؟ و يا در بهشت روحانی در عالم برزخ؟ جواب: خداوند در آيه 169 سوره آلعمران میفرمايد: { وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (١٦٩)} يعنی: «و هرگز گمانمبر كسانی كه در راه خدا كشته شدهاند مردگان هستند، بلكه زندگانند نزد پروردگارشان روزی داده میشوند». در اين آيه مشاهده مینماييم كه گفته شده است شهداء زنده هستند. حال بايد سؤال نمود كه در كجا زندهاند؟ اگر دقت نماييم میبينيم در خود آيه (169 سوره آلعمران) فرموده است: {عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ }يعنی: «نزد پروردگارشان روزی داده میشوند». حال بايد سؤال نمود كه (نزد پروردگارشان) یعنی در كجا؟ جواب اين است كه (نزد پروردگارشان) یعنی در بهشت پروردگارشان. چنان چه در آيات 26 و 27 سوره يس آمده است كه بعد از شهيد شدن آن مردی كه از پیامبران دفاع نمود به او گفته شد كه داخل بهشت شو. { قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (٢٦)بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (٢٧) } يعنی: «گفته شد كه داخل بهشت شو. گفت ای كاش قوم من میدانستند 26 در مقابل چه چيزی پروردگارم مرا آمرزید و مرا از اكرام شوندگان قرار داد 27». از اين آيه به دست میآيد كه شهداء بعد از مرگشان به بهشت روحانی منتقل میشوند و تا قيامت در آن بهشت قرار دارند و آن بهشت، بهشتی است روحانی كه در عالم برزخ قرار دارد. و در آيه 100، سوره المؤمنون آمده است: { ... وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ } يعنی: «... و پيش رويشان حائلی است (كه نمیگذارد) تا روزی كه برانگیخته شوند (بازگردند)». انبياء و شهداء كه در بعد از مرگشان در بهشت برزخی قرار میگيرند از دنيای ما غافل هستند. در اين مورد در آيه 117 سوره مائده مشاهده مینماييم كه عيسی (ع) كه از مقربين است به خداوند عرض مینمايد: {وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}. یعنی: «... و بر اعمال امتم مادامی كه در ميان آنها بودم شاهد بودم، ولی از هنگامی كه مرا ميراندی تو بر آنها مراقبي و تو بر هر چيزی شاهدی». از اين آيه شريفه به دست میآيد كه عيسی هنگامی كه در ميان امتش بوده است از اعمال كسانی كه در اطرافش بودهاند تا حدّی آگاه بوده است همچنان كه ما نيز از اعمال كسانی كه در اطراف ما هستند تا حدّی آگاهی داريم ولی از هنگامی كه از اين دنيا رحلت نموده از آن به بعد ديگر از اعمال امتش با خبر نیست. آن كس كه هميشه و در همه جا حاضر و به هر چيزی آگاه است خداوند است. و يا مثلاً مشاهده مینماييم كه حضرت محمّد نيز بعد از رحلتش از اين جهان غافل میباشد. خداوند در آيه 46 سوره يونس در اينباره میفرمايد: { وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ (٤٦) } يعنی: «و اگر به تو نشان دهيم برخی ازآنچه را كه به كفار وعده دادهايم يا تو را بميرانيم پس به سوی ما است بازگشت آنها سپس خداوند بر آنچه كه انجام میدهند شاهد است». در اين آيه مشاهده مینماييم كه فرقی بين زنده بودن پيغمبر و مشاهده شكست كفار با مرده بودن او و نديدن شكست كفار قائل شده است. درباره غفلت انبياء از دنيای ما، در بعد از رحلتشان دلايل ديگری وجود دارد؛ منجمله آيه 109 سوره مائده است كه در آن میفرمايد: { يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلامُ الْغُيُوبِ (١٠٩) } یعنی: «روزی كه الله، پیامبران را جمع میکند و از آنان میپرسد چه مقدار مورد اجابت قرار گرفتيد؟ میگويند نمیدانيم خدايا تنها تو هستی دانای غيبها». نوح از انبياء بود و میدانست چه كسانی به او ايمان آوردند و سوار كشتی شدند و همچنين لوط میدانست چه كسانی به او ايمان آوردند و دچار عذاب الهی نشدند و همچنين هود و صالح و شعيب و ديگر انبياء در زمان خودشان تا حدی میدانستند چه مقدار مورد اجابت قرار گرفتند و اينكه در قرآن میبيني میگويند نمیدانند چه مقدار مورد اجابت قرار گرفتهاند اشاره به بعد از مرگشان است. و همچنين در آيه 259 سوره بقره درباره غفلت يكی از انبياء بعد از مرگش از دنيا، آمده است: {أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (٢٥٩) } مضمون اين آيه اين است كه «يكی از پیامبران الهی بر قريهای عبور كرد مشاهده نمود آن قريه ويران شده و سقفها و ديوارهای آن به هم ریخته و كسی در آن زندگی نمیكند. گفت: چگونه اهل اينجا را خدا پس از موتشان زنده میكند؟ خدای تعالی او را قبض روح نمود و ميراند، سپس بعد از صد سال او را زنده كرد و به او خطاب نمود كه چه مدت در اين محل ماندهای؟ گفت: روزی يا مقداری از يک روز. خطاب رسيد بلكه صد سال در اينجا درنگ كردهای. پس نظر كن به خوردنی و آشامیدنی خود كه از قدرت خدا تغييری نكرده و نظر كن به الاغت كه خاك شده و اجزای آن متفرق گشته و باید تو را برای مردم آيتی قرار دهيم و نظر كن به استخوانهای الاغ كه چگونه آن را جمع و به آنها گوشت میپوشانيم و چون اين مطلب برای او روشن شد، گفت: دانستم كه خدا بر هر چيز تواناست». اين آيه شریفه نه تنها اثبات معاد است بلكه نشان میدهد كه پيغمبر خدا از دنیا رفته و در مدت صد سال كه از دنیا رفته بود نه از بدن خود خبر داشت و نه از الاغش و حتی مدت موت خود را نمیدانست. و همچنین در آیه 20 سوره كهف مشاهده مینماييم كه اصحاب كهف كه از اوليای خدا بودند، مدت 309 سال در آن غار قبض روح شده و پس از آن زنده شدند و در این مدت كه قبض روح شده بودند از حال خود خبر نداشتند. در قرآن آیاتی است كه در آنها سخن از شهادت دادن انبياء در قیامت است و شهادت پیامبران در قيامت از اعمال كسانی است كه در دنیا با آنها زندگی میكردهاند و تا حدی از آنها آگاه بودهاند ولی از كسانی كه با خبر نبودند نمیتوانند برايشان شهادت بدهند و اين نكته را هم بايد در نظر داشته باشيم كه محمّد (ص) در زمان حياتش از كسانی كه دور از او بودهاند و او آنها را نمیدیده است با خبر نبوده است و ساير انبیاء نيز چنين بودهاند. خداوند در آیه 101 سوره توبه میفرمايد: { وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الأعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لا تَعْلَمُهُمْ ...} يعنی: «در اطراف شما از اعراب منافق هستند و از اهل مدينه بر نفاق باقی ماندهاند تو از آنها آگاهی نداری...». در اين آيه مشاهده مینماييم كه پبامبر در زمان حياتش به منافقان مدينه و منافقان اطرافش آگاهی نداشته و اگر مشاهده مینماييم كه پيغمبر همسرش را به افشا نمودن رازی كه به آن زن گفته بوده آگاه میكند در اثر خبری بوده كه خداوند توسط جبريل به پيغمبر داده است و پیغمبر مؤمن به غيب بوده است نه عالم به غيب. و در آيات مشاهده نموديد كه انبياء بعد از مرگشان از دنيا غافلند، ولی به صورت مجمل در آخرت میتوانند بگويند كه در دنيا چه كسانی با آنها مخالفت نمودهاند و اين آگاهی به انبیاء اختصاص ندارد و هركسی در زمان حياتش تا حدی از اوضاع اطرافش با خبر است. خداوند در آیه 41 سوره نساء، درباره شهادت دادن پیامبر در قيامت میفرماید: { فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاءِ شَهِيدًا (٤١) } یعنی: «پس چگونه است كه از هر امتی در روز قيامت گواهی بياوريم و تو را بر اينها گواه بياوريم». اگر در این آيه دقت شود مشاهده مینمايیم كه كلمه «هولاء» وجود دارد كه برای اشاره به نزديک است و اشاره به كسانی است كه در زمان پیامبر میزيسته و در اطراف او بودهاند و در تفسير «الدر المنثور» سيوطی در ذيل اين آيه آورده است: (و اخرج ابن جرير عن ابن مسعود فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد قال: قال رسول الله (ص) شهيدا عليهم ما دمت فيهم فإذا توفيتنی كنت الرقيب عليهم) يعنی: «ابن جرير از ابن مسعود نقل نموده كه پیامبر درباره آيه «فكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد...» گفت: مادامی كه در ميان آنها بودم بر آنها گواه بودم ولی از هنگامی كه مرا ميراندی تو بر آنها مراقبی». مشاهده مینماييم اين روايت مانند آيه 117 سوره مائده است كه نشان میدهد عيسی نيز كه از مقربین است بعد از وفاتش از اعمال امتش غافل است و به خداوند عرض مینماید: {... وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ } يعنی: «... و تا هنگامی كه در ميان آنها بودم بر آنها گواه بودم. آنگاه كه مرا ميراندی تو بر آنها مراقبي و تو بر هر چيزی شاهدی». بببنيد چگونه آيات و روايات نشان میدهند كه أنبياء بعد از رحلتشان از دنيا غافلند؟ برخی از شیعیان و برخی از اهلسنت، افراد صالحی راكه از دنيا رفتهاند به گمان خود ندا مینمايند و گمان مینمايند كه آن صالحان در همه جا حضور دارند و آنان را اجابت مینمايند و شفيع آنان میشوند. ولی باید بدانيم كه فقط الله است كه در همه جا حضور دارد و به احوال ما آگاه است و از رگ گردن به ما نزدیکتر است. حال اگر كسی اين صفت حضور در همه جا را برای غیر خدا قائل شود برای خدا در اين صفتش كه مخصوص خود اوست شریک قائل شده و شرک ورزيده است. در آيه 4، سوره حدید در وصف خداوند آمده است. { وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ} يعنی: «... و او با شماست هر جا كه باشيد و الله به آنچه كه انجام میدهيد بيناست». و در خطبه 46 نهجالبلاغه آمده است كه علی به هنگام رفتن به جنگ به سوی شام به خداوند تبارک و تعالی عرض مینمايد: «اللهم انت الصاحب فی السفر و انت الخليفه فی الأهل و لا يجمعهما غيرک لان المستخلف لا يكون مستصحبا و المستصحب لايكون مستخلفا». یعنی: «پروردگارا، تو مصاحب در سفر و جانشين در خانه میباشی و اين صفت در غير از تو جمع نمیشود، زيرا كسی كه جانشين باشد مصاحب (در همان لحظه) نيست و كسی كه مصاحب باشد جانشين (درهمان لحظه) نيست». این خطبه و آيات قرآن نشان میدهند كه فقط خداوند است كه در همه جا حضور دارد و غير از او كسی اين صفت را ندارد، حتی رسول گرامی اسلام. و در هنگامی كه علی اين دعا را نموده، يعنی در هنگام رفتن به سوی اهل شام، پیامبر سالها قبل از این واقعه رحلت نموده بوده است و روح او در همهجا نبوده است و علی نيز فقط خداوند را حاضر و ناظر در همه جا میداند. پس كسانی كه به گمان خود محمّد و علی و عباس و عبدالقادر گيلانی را ندا مینمايند برای خدا در صفت بودنش در همه جا، شريک قائل شده و شرک میورزند. درباره اين افراد در آيات 5 و 6 سوره احقاف آمده است: {وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (٥)وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ (٦) } يعنی: «چه كسی گمراهتر است از كسی كه افرادی را بخواند كه اگر تا روز قيامت نيز آنان را بخواند پاسخش نمیگويند و غافل از فريادِ فرياد زدگانند 5 و چون مردم محشور گردند دشمن آنان (مشركين) باشند و به عبادتشان انكار ورزند6». سؤال: آيا مشركان، به الله اعتقاد داشتند؟ جواب: بلی، مشركان، الله را خالق آسمانها و زمين و رازق بندگان میدانستند. در سختیها به الله پناه میبردند، ولی در آسايش به بتهای ساختگی خود پناه میبردند تا به گمان خود، بتان نزد الله شفيع آنان شوند. خداوند در آيه 38 سوره زمر میفرمايد: {وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ...} يعنی: «و اگر از مشركان بپرسی چه كسی آسمانها و زمین را خلق نمود البته خواهند گفت، الله». و در آيه 63 سوره عنكبوت میفرمايد: { وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ...} يعنی: «و اگر از مشركان بپرسی چه كسی از آسمان آب فرستاد و زمين را بعد از مردنش زنده كرده، البته خواهند گفت، الله». و در آيه 65 سوره عنكبوت يعنی دو آيه بعد از آيه 63 كه ذكر شد، میفرمايد: { فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ (٦٥) } یعنی: «پس هنگامی كه دركشتی سوارشدند، الله را خالصانه ياد كردند، ولی هنگامی كه آنها را به سلامت به خشكی رساند، آنگاه شرک آوردند». در آياتی كه ذكر نموديم به روشنی معلوم است كه مشركان، الله را قبول داشتند و او را خالق و رازق میدانستند و در سختیها به او پناه میبردند، ولی در هنگام رفاه و آسايش به بتهای ساختگيشان پناه برده و آنان را شفيعان خود نزد الله تصور مینمودند. خداوند در آيه 18 سوره يونس در اينباره میفرماید: { وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (١٨) } یعنی: «مشركان به جای خدا میپرستند آنچه را كه نه ضرری به آنها میرساند و نه نفعی و میگويند اينها شفيعان ما نزد خدا هستند. بگو آيا خدا را آگاه میكنید به آنچه كه خودش درآسمانها و زمين از آن اطلاع ندارد؟ الله منزه و برتر است از آنچه به او شرک میآورند». جای بسی تأسف است كه با وجود اين آيات روشن، باز برخی از افراد جامعه ما مبتلا به قبرپرستی و توسل به غير خدا هستند. سؤال: آيا در قرآن به زيارت نمودن قبور امر شده است؟ جواب: خير، در زمان محمّد (ص) با اين كه قبر انبيایی كه قبل از محمّد بودند وجود داشته است، ولی حتی يک آيه در قرآن يافت نمیشود كه در آن به مسلمين گفته شده باشد در زمين سير نمايند و قبر انبياء را زيارت نمايند، بلكه مؤمنين امر شدهاند كه در زمين سير نمايند و عاقبت ستمگران را ببينند و عبرت بگيرند كه مثلاً چگونه كاخهای آنها ويران شده است و چگونه اثری از آنان يافت نمی شود و همچنين امر شده اند كه در زمين گردش نمايند و در مورد پیدايش بشر تحقيق نمايند و در زمين سير کنند و به آسمان و زمين وكوه و دشت و دريا بنگرند و به قدرت پروردگار بیشتر پی ببرند، ولی حتی يک آيه درقرآن يافت نمیشود كه در آن مؤمنين تشويق شده باشند به زيارت قبور انبياء بروند، ولی آياتی در وجوب حج خانه خدا وجود دارد و حتی سورهای هم به نام حج وجود دارد كه بر مستطيع واجب است به حج خانه خدا برود. ابراهیم و قاسم از فرزندان رسول الله بودند كه قبل از رحلت ايشان فوت نموده بودند، ولی پيامبر برای هيچ يک از آنها ضريحی و گنبد و بارگاهی نساخت و همچنین برای همسرش خديجه كه سال ها قبل از ايشان از دنيا رحلت نموده بود هيچ ضريحی و يا گنبد و بارگاهی نساخت، بلكه به امر خداوند با بتپرستی و قبرپرستی مبارزه مینمود. در وسائل الشيعه «كتاب الصلوة» ابواب «احكام المساكن» آوردهاند. (... قال اميرالمؤمنين: بعثنی رسول الله فی هدم القبور وكسر الصور). یعنی: (... علی گفت: رسول خدا، مرا مأمور نمود در خراب كردن قبرها و شكستن بتها). اگر دقت نماييم مشاهده می نماييم كه در اين روايت قبر در كنار بت ذكر شده است و در آن زمانها قبرها بت شده بودند كه علی به دستور رسول خدا مأمور میشود آنها را خراب نمايد. همچنين در وسائل الشيعه «ابواب مكان المصلی» آوردهاند: (... قال النبی: لاتتخذوا قبری قبله و لا مسجدا فان الله عزوجل لعن اليهود حيث اتخذوا قبور انبيائهم مساجد). يعنی: «... رسول خدا فرمود: قبر مرا قبلهای و مسجدی قرار ندهيد؛ چون خداوند عزوجل یهود را لعنت نمود به دليل اين كه قبر انبيائشان را مساجد قرار دادند». همچنین در وسائل الشيعه «ابواب مكان المصلی» آوردهاند: (... ان رسول الله نهی ان يصلی علی قبره او يقعد عليه او يبنی عليه). يعنی: «... رسول خدا نهی نمود كه بر قبرش نماز بخوانند يا بر آن بنشینند يا بر آن بنا کنند». در صحيح البخاری «كتاب الصلوة» آوردهاند: (... عن عائشه ان ام حبيبه و ام سلمه ذكرتا كنيسه راينها بالحبشه فيها تصاوير فذكرتا للنبی فقال ان اولئک قوم اذا كان فيهم الرجل الصالح فمات بنوا علی قبره مسجدا و صوروا فيه تلک الصور فاولئک شرار الخلق عندالله يوم القيامه). يعنی: «... از عايشه نقل شده است كه ام حبيبه و ام سلمه ياد نمودند از كنيسهای كه در حبشه ديده بودند كه در آن تصاويری بود، پس آنرا برای پیامبر (ص) ذكر نمودند. پیامبر فرمود: آنان قومی هستند كه هرگاه بنده صالحی در ميانشان فوت ميكند بر قبرش مسجدی بنا میکنند و آن صورتها را تصوير مینمايند. آنان بدترين مخلوقات نزد خدا در قيامت هستند». در وسائل الشیعه ابواب «احكام المساكن» از أبی عبدالله نقل نموده كه فرمود: «... عن ابیعبدالله قال: لا تبنوا علی القبور و لا تصوروا سقوف البيوت فان رسول الله كره ذلک». يعنی: «... ابی عبدالله (الصادق) فرمود: بر قبرها بنا نكنيد و سقف خانهها را تصوير نكشيد، زيرا اين چيزها را رسولخدا خوش نداشت». در مسند زيد بن علی بن الحسين در چگونگی غسل دادن پیامبر آوردهاند: حدثنی زيد بن علی عن ابيه عن جده عن علی رضی الله عنهم قال: «لما قبض رسول الله اختلف اصحابه اين يدفن فقال علی رضی الله عنه ان شئتم حدثتكم فقالوا حدثنا فقال سمعت رسول الله يقول لعن الله اليهود و النصاری كما اتخذوا قبور انبيائهم مساجد انه لم يقبض نبی الا دفن مكانه الذی قبض فيه...». يعنی: «... (از علی نقل شده كه) گفت: «هنگامی كه رسول خدا رحلت نمود اصحاب اختلاف كردند كه در كجا دفن شود؟ آنگاه علی گفت: اگر بخواهيد برای شما نقل می كنم. گفتند: بگو. گفت: از رسولخدا شنيدم كه میگفت خدا يهود و نصاری را لعت نمود كه قبور انبياءشان را مساجد قرار دادند هیچ پیغمبری از دنيا نرفت مگر اينكه در همان مكان كه از دنيا رفته بود دفن شد». در رد قبرپرستی، روايات زيادی وجود دارد كه برای رعايت اختصار از ذكر آنها خودداری مینماييم. رسولخدا در همان مكانی كه رحلت نمود دفن شد؛ یعنی در حجره عايشه او را دفن نمودند و تا عايشه زنده بود یعنی پنجاه سال، هيچ كس نيامد درب حجره او كه در را باز كن میخواهيم قبر رسولخدا را زيارت نماييم. اين بدعتها در قرنهای بعد به تدريج پيدا گرديد؛ چون مسلمين با فرقههای مختلف از يهود و نصاری و گبران و مجوسان و بودائيان تماس گرفتند و در ممالک آنان مقابر فراعنه و شاهان از قبيل كورش و داريوش و اهرام مصر را ديدند، اين كارها ميانشان رواج گرفت و به نام بزرگان و شاهزادگان قبور زياد شد؛ منجمله قبر شاهزاده حمزه، شاهزاده جعفر، شاهزاده جلال الدين، شاهزاده عبدالعظيم و غيره و متوليان و خدامان هم برای نفع خود هر چه توانستند به اين كارها تشويق نمودند و دشمنان قرآن برای اين كارهای بيهوده، جعل حديث نمودند و فضيلت زيارت را بهتر از صد حج و يا هزار حج جلوه دادند و زيارت نامه نوشتند و غاليان و كذابان و جعالان و مفتخوران اين اخبار را نشر دادند. سؤال: مگر در قرآن نمیفرماید: «به سوی خدا وسيلهای بجوئيد». جواب: آری، ولی بايد ببينيم وسيله چيست؟ مفسرين و لغوييين وسيله را به معنی «ما يتوسل به من الطاعات و العلم» يعنی: «آنچه از طاعات و علم كه بدانها توسل كنند» معنی نمودهاند و در نهج البلاغه خطبه 109 در تعريف «وسيله» از قول علی آمده است: «ان افضل ما توسل به المتوسلون الی الله سبحانه و تعالی الايمان به و برسوله و الجهاد فی سبيله فانه ذروه الاسلام و كلمه الاخلاص فانها الفطره و اقام الصلوة فانها الملة و ايتاء الزكوة فانها فريضه واجبه و صوم شهر رمضان فانه جنه من العقاب و حج البيت و اعتماره فانها ينفيان الفقر و يرحضان الذنب و صله الرحم فانها سراه فی المال منساه فی الاجل و صدقه السر فانها تكفر الخطيئه و صدقه العلانيه فانها تدفع ميته السوء». يعنی: «همانا بهترين چيزی كه درخواست كنندگان از خدای عزيز به آن توسل جويند ايمان به خدا و به رسول او و جهاد در راه خداست كه موجب عظمت اسلام است و كلمه اخلاص «لا اله الا الله» كه امری است فطری. و به پا داشتن نماز كه علامت دين است و پرداختن زكات كه فریضهای است واجب. و روزه ماه رمضان كه وسيلهای است برای جلوگيری از عذاب الهی و حج و عمره كه فقر را ریشهكن میکند و مرگ را به تأخير میاندازد و صدقه پنهان كه خطايا را میپوشاند و صدقه آشكار كه مرگ بد را دفع میكند». در اين خطبه مشاهده مینماييم كه وسيلهها را ذكر مینمايد كه تمام این وسيلهها چيزی است كه خداوند در قرآن به آنها امر نموده است. ولی بت، وسيله نيست و بتپرستی و قبرپرستی شرک است. وسيله بايد مشروع باشد و بتپرستان نيز به گمان خود، بتها را وسيله میدانستند. در اينباره در آيه 3 سوره زمر میفرمايد: {...مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى ...} یعنی: «... (بتپرستان میگفتند) بتها را عبادت نمیكنيم جز اين كه ما را به خدا نزديک میسازند...». و خداوند در آخر همين آيه (3 زمر) میفرمايد: {إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ} یعنی: «... خداوند اين كسانی را كه دروغ پرداز ناسپاس هستند، هدايت نمیکند». سؤال: دعا در قرآن چگونه تعليم داده شده است؟ جواب: خداوند در قرآن امر نموده است كه مردم در دعا مستقيماً با خودش تماس بگيرند و او را ندا نمايند و فرموده:{... ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ...} يعنی «... بخوانيد مرا تا اجابت كنم برای شما...». با اين كه در زمان حضرت محمّد انبیای بزرگی چون ابراهيم و موسی و عيسی از جهان رفته بودند، شما حتی يک آيه در قرآن پيدا نمیکنید كه در آن گفته شده باشد ابراهيم را ندا کنید و به او توسل جوييد و يا ساير أنبیاء را ندا كنید و به آنان متوسل شويد. خداوند در آیه 186 سوره بقره میفرمايد: {وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ...} یعنی: «هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، بگو من نزديكم و دعای دعا كننده را هنگامی كه مرا بخواند اجابت میكنم...». و دعاهای قرآن كه خداوند در قرآن به مردم تعليم داده، همگی با نام خدا آغاز میشوند يعنی دعا كننده بايد مستقيم در دعا خدا را ندا نمايد. دعاهای قرآنی زياد است كه برای نمونه آيه 16 سوره آل عمران را كه نمونهای از دعای قرآنی است ذكر مینمايم: { الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٦) } یعنی: (بندگان خوب خدا) میگويند: «پروردگارا، ما ايمان آوردیم، پس گناهان ما را بر ما ببخش و ما را از عذاب آتش نگاه دار». در اين آيه میبينيم كه دعا اينگونه تعليم داده شده كه دعا کننده مستقيماً خدا را ندا نمايد و تمام دعاهای قرآنی نيز اين گونهاند كه در آن دعا كننده مسقیماً خدا را ندا مینمايد. برخی از كسانی كه معتقد به توسل به انبياء هستند به اولاد يعقوب استناد میكنند كه به پدرشان گفتند: «ای پدر ما، برای گناهان ما طلب آمرزش كن، ما خطا كار بوديم». و میگويند پس اشكال ندارد، ما اكنون نزد پیغمبر رفته و به او متوسل شویم. جواب: آنگاه كه اولاد یعقوب از او خواستند كه برايشان طلب آمرزش كند در آن وقت يعقوب زنده بود و آنها را میديد و صدايشان را میشنيد، وليكن در زمان ما، پیامبر زنده نيست و انبياء همگی مردهاند و در بهشت برزخی زندهاند و از دنيای ما غافل میباشند. خداوند در آيه 30 سوره زمر خطاب به رسول گرامی اسلام میفرمايد: { إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ (٣٠) } یعنی: «تو میميری و آنها نيز خواهند مرد». پیامبران قبل از محمّد ، همگی مرده بودند و محمّد نيز طبق اين آيه و برخی آيات ديگر، اكنون مرده است و از ما خبری ندارد و ندا نمودن او، الهه گرفتن و شرک میباشد. خداوند در آيات 194 و 195 سوره اعراف میفرمايد: { إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (١٩٤)أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (١٩٥) } یعنی: «همانا كسانی را كه به غير از خدا میخوانيد بندگانی مانند شما هستند پس آنان را بخوانيد. اگر راست گوييد بايد پاسخ شما را بدهند 194 آيا آنها پاهايی دارند كه به وسيله آن راه بروند يا دستهايی كه با آن چيزی را بگيرند، يا چشمهايی كه با آن ببينند، يا گوشهايی كه با آن بشنوند؟ بگو شريكانتان را بخوانيد و چارهانديشی كنید و به من مهلت ندهيد 195». علی بن موسی (الرضا) وقتی زنده بود میتوانست سنگی را از زمين بلند كند و يا میتوانست راه برود، ولی حالا كه جسدش خاک شده، آيا دستی دارد كه چيزی را بگيرد و يا پايی كه با آن راه برود؟ و یا گوشی و چشمی؟ اگر او، و علی بن ابیطالب و ديگر رفتهگان از اين دنيا در زمان ما بودند و زنده بودند و نزدشان میرفتيم و از آنان میخواستيم برای ما طلب آمرزش نمايند، اشكال نداشت، ولی حال كه در اين دنيا نيستند صدا زدن آنها، الهه گرفتن آنها و شرک میباشد. بتپرستان نيزگمان مینمايند روح بزرگانشان در مجسمه يا قبر آنها ست و به وسيله آن روح در مجسمه و يا قبر به گمان خود، به خدا توسل میجويند. و در صفحات قبل مشاهده نموديم كه رسول گرامی اسلام، علی را كه از بتشكنان بود مأمور نمود كه بتها را بشكند و قبرها را با خاک مساوی گرداند. يكی از موحدين و يكتاپرستان میگفت: مشركان در زمان پیامبر از برخی از مؤمنان در اين زمان موحدتر بودند. آنان طبق آيه 65 سوره عنكبوت در سختیها خدا را ندا مینمودند، ولی برخی از مؤمنان زمان ما، در سختیها علی و عباس و حسين و عبدالقادرگيلانی را به فرياد میطلبند. خداوند در آيه 65 سوره عنكبوت میفرمايد: { فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ (٦٥) } يعنی: «هنگامی كه در كشتی سوار شوند، خدا را خالصانه ياد نمايند، ولی هنگامی كه آنان را به خشكی رساند، آنگاه شرک میورزند». در كتابی دیدم كه نويسندهی آن، آيه 79 سوره اعراف را دليل بر شنوا بودن مردگان گرفته بود. خداوند در آيه مذكوره میفرمايد: { فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (٧٩) } یعنی: « (صالح بعد از هلاک شدن قومش) از آنان روی برگرداند و گفت: ای قوم من، همانا دستورات پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و شما را نصيحت نمودم، وليكن نصيحت كنندگان را دوست نداريد». و میگويند صالح با مردگان سخن گفته و این دليل بر آن است كه مردگان میشنوند. در جواب بايد گفت كه اگر به آيه دقت نماییم، در ابتدای آيه گفته شده است: «فتولی عنهم». یعنی: «از آنان روی برگرداند». اگر صالح میخواست با آنان سخن گويد باید رويش را به طرف آنان مینمود، نه اين كه رويش را از آنان برگرداند. ديگر اين كه خطاب قرار دادن كسی هميشه دليل بر اين نيست كه آن كس میشنود، زيرا در آيات 91 و 92 سوره صافات مشاهده مینماييم كه ابراهيم با بتها سخن میگويد خداوند در آيات 91 و 92 سوره صافات میفرمايد: { فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلا تَأْكُلُونَ (٩١)مَا لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (٩٢) } یعنی: «(ابراهيم) به سوی بتهای مشركان رفت و گفت چرا نمیخوريد 91 شما را چه شده كه سخن نمیگویید92». در اين آيه مشاهده مینماييم كه ابراهيم به ظاهر با بتها سخن گفته است، در صورتی كه میدانيم بتها شعور ندارند و در حقيقت سخن ابراهيم با بتها حدیث نفس با خودش بوده است. و یا اين كه در آیه 84 سوره يوسف مشاهده مینماييم كه همانند صالح كه از قومش روی گرداند و آن جملات را گفت، يعقوب نيز از پسرانش روی بر میگرداند و میگويد: { وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ ...} يعنی: «و از آنها روی برگرداند و گفت: ای دریغ بر يوسف...». سخن يعقوب حديث نفس با خودش بوده است همانند ابراهيم كه به ظاهر با بتها سخن گفته است و میدانسته كه بتها شعور ندارند و سخن او را درك نمیكنند. و آيات ديگری نيز در قرآن وجود دارند كه به غافل بودن مردگان از دنيای ما دلالت دارند كه برای رعايت اختصار از ذكر آن آيات خودداری مینماييم. در خطبه 221 نهجالبلاغه درباره مردگان میگويد: «... اصبحت مساكنهم اجداثا و اموالهم ميراثا لا يعرفون من اتاهم و لا يحفلون من بكاهم و لايجيبون من دعاهم...». يعنی: «... مردگان خانههايشان، قبرهايشان شد و اموال آنها تقسيم گرديد، كسی را كه بر سر گورشان آيد نمیشناسند و به كسی كه بر آنها گریه کند توجه ندارند و هر كس آنها را صدا بزند جواب ندهند...». و در خطبه 110 نهجالبلاغه آمده است: «... فهم جيره لايجيبون داعيا و لا يمنعون ضيما و لا يبالون مندبه ان جيدوا لم يفرحوا و ان قحطوا لم يقنطوا، جميع و هم آحاد و جيره و هم ابعاد متدانون لا يتزاورون ». يعنی: «... مردگان همسايگانی هستند كه هرگاه آنان را ندا كنند جواب ندهند و ظلم و ستمی را جلوگيری ننمايند و به نوحهسرايی متوجه نشوند، اگر در حق ايشان نيكی شود، شاد نگردند و اگر قحطی شود يأس ندارند. اطراف يكديگرند ولی تنها هستند و همسايهاند در حالی كه از هم دورند با اين كه نزديكند به ديدار هم نروند». سؤال: «برخی میگويند ما گناهكاریم؛ نزد خدا آبرویی نداريم بايد ائمه را شفيع كنيم تا شفاعت ما را بنمايند». جواب: اولاًً در صفحات قبل مشاهده نموديم كه انبياء كه برترين مخلوقات هستند بعد از مرگشان از دنيای ما غافل هستند چه برسد به ديگران. ثانياً؛ خداوند از رگ گردن بر طبق آيات قرآن به ما نزديکتر است. و «ارحم الراحمين» است. يعنی از همه به بندگانش مهربانتر است. ثالثاً خداوند در آيات 135 و 136 سوره آلعمران از صفات مؤمنين اين را بر میشمارد كه هر گاه گناهی انجام دهند بعد از آن خدا را ياد نموده و از او طلب آمرزش مینمايند: { وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ (١٣٥) أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ (١٣٦) } یعنی: «مؤمنان هرگاه كار زشتی انجام دادند يا به خود ظلم نمودند خدا را ياد كرده و برای گناهانشان طلب آمرزش نمايند و غير از خدا چه كسی گناهان را بيامرزد و اصراری بر گناهان ندارند در حالی كه میدانند 135 آنان پاداششان آمرزشی از جانب پروردگارشان است و بهشتهايی است كه زير آنها نهرها جاری است، هميشه در آن خواهند ماند، نيک است پاداش عمل كنندگان 136». در اين آيات مشاهده مینماييم كه مؤمنان بعد از انجام گناه بايد خدا را ياد نمايند و از او طلب آمرزش كنند و اميدوار به عفو خداوند باشند و اصراری به انجام گناهی كه انجام دادهاند نداشته باشند. رابعاً، خداوند به همه دستور داده كه در شبانه روز پنج وقت نماز بخوانند و كسی نمیتواند به بهانه اين كه گناهكار است نماز را ترک کند و در نماز است كه بگوييم: { إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (٥)اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (٦) } یعنی: «خدايا، تنها تو را میپرستيم و تنها از تو ياری میجوییم5 ما را به راه راست هدايت نما6». مشاهده مینماييم گناهكار هم كه وظيفه دارد نماز بخواند. در نمازش بايد مستقيم از خدا بخواهد كه او را به راه راست هدايت نمايد و اين بدين معنی است كه گناهكار نبايد از خدا نااميد شود، زيرا خداوند از او خواسته كه نماز بخواند و در نماز است كه مستقيم خدا را بخواند و از او ياری بجويد. خامساً، میدانيم كه آدم و حوا بعد از آن گناهی كه مرتكب شدند، خداوند را ياد نمودند و گفتند: { ...رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ } يعنی: «... پروردگارا، ما به خود ظلم كردیم و اگر ما را نيامرزی و به ما رحم نكنی از زيانكاران خواهيم بود». آدم و حوا نگفتند ما گناه كردهايم و نزد خدا آبرويی نداريم، بلكه اين دعا را نيز خداوند به آنان آموخت و در آیه 37 سوره بقره مشاهده مینماييم كه بعد از آموختن اين دعا كه ذكر شد و گفتن آن توسط آدم و حوا، خداوند توبه آنان را پذیرفت. اصولاً انبياء فرستاده شدهاند كه بندگان را با خدا نزديک كنند، نه اين كه خودشان حجاب و الههای گردند. برخی میگويند در حديث آمده است كه «پيغمبر بر بالای چاه بدر ايستاد و به كشته شدگان جنگ بدر گفت: آيا آنچه را كه پروردگارتان به شما وعده داد یافتيد؟ سپس گفت: آنها اكنون میشنوند آنچه را كه میگويم». جواب: اول اينكه، اين حديث مخالف آيات قرآن است و خداوند در آيه 22 سوره فاطر میفرمايد: { وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ} یعنی: «... تو (ای محمّد) نمیتوانی كسانی را كه در قبرها هستند بشنوانی». دوم اينكه در صحيح بخاری، جلد 5، باب قتل ابوجهل، حدیثی است كه موافق با قرآن میباشد: «حدثنی عبيد بن اسمعيل حدثنا ابو اسامه عن هشام عن ابيه، قال ذكر عند عايشه رضی الله عنها ان ابن عمر رفع الی النبی ان الميت يعذب فی قبره ببكاء اهله، فقالت انما قال رسول الله انه ليعذب بخطيئته و ذنبه و اهله ليبكون عليه الان. قالت و ذاک مثل قوله ان رسول الله قام علی القليب و فيه قتلی بدر المشركين فقال لهم ما قال انهم ليسمعون ما اقول انما قال انهم الان ليعلمون ان ما كنت اقول لهم حق، ثم قرأت انک لا تسمع الموتی و ما انت بمسمع من فی القبور». يعنی: نزد عايشه حديث ابن عمر نقل شد كه گفته بود «مرده به وسيله گريه خانوادهاش در قبر عذاب میكشد». عایشه گفت: رسول خدا اين گونه حديث را نگفت بلكه گفت مرده به وسيله گناهانش در (برزخ) عذاب میكشد و خانوادهاش برای او گريه میکنند. همچنین عايشه گفت كه پيغمبر بر چاه بدر ايستاد و در آن كشته شدگان بدر بودند. پیغمبر نگفت آنچه را میگويم میشنوند بلكه گفت آنها میبينند آنچه را برای آنها گفتم حق بوده (عذاب الهی را میبینند). سپس عایشه اين آيه را قرائت نمود: {...وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ} يعنی: «... (ای محمّد) تو كسانی را كه در قبرها هستند نمیتوانی بشنوانی». ببينيد در اين روايت چگونه توضيح میدهد كه پيغمبر با مردگان سخن نگفته و از قرآن دليل میآورد كه پيغمبر نمیتواند مردگان را بشنواند. و در خطبه 221 نهجالبلاغه مشاهده نموديم كه فرموده است: «... اصبحت مساكنهم اجداثا و اموالهم ميراثا لا يعرفون من اتاهم و لا يحفلون من بكاهم و لا يجيبون من دعاهم...». یعنی: «... (مردگان) قبرهايشان خانههايشان شد و اموالشان تقسيم گرديد كسی را كه بر سر گورشان آیه نمیشناسند و به كسی كه بر آنها گريه كند توجه ندارند و هر كس آنان را صدا بزند جواب ندهند...». سؤال: برخی میگويند امام رضا و امام زادهها شفا میدهند نظر شما چیست؟ جواب: بتپرستان در زمان رسولخدا و بتپرستان هند و جاهای ديگر نيز میگویند كه بتهایشان شفا میدهند و اين سخن اختصاص به شيعه ندارد. اگر هزاران نفر به مشهد بروند و شفا پيدا نكنند صدايش را در نمیآورند و اگر در راه، ماشین آنها تصادف كند و زخمی شوند و از دنيا بروند كسی درباره شفادهی صدايش را در نمیآورد، ولی اگر يک نفر حالش خوب شود آن را معجزه امام رضا میدانند آخر كسی كه در دنيای ما نيست و در عالم برزخ است چه شفايی میدهد؟ از خداوند حاجت نخواسته و پرداختهاند به مرده. يكی از بستگان ما که بيمار بود و اعتقادی به توسل داشت به مشهد برده شد تا به گمان خود، امام رضا از خدا بخواهد تا او را شفا بدهد و بعد از دو روز مراجعت از مشهد فوت نمود حال اگر حالش خوب شده بود كما اين كه بسیاری از كسانی كه مستقيم از خداوند حاجت میخواهند حالشان خوب میشود اين را به حساب رفتن به مشهد و به گمان خود متوسل به امام رضا شدن می دانستند و حال كه حالش خوب نشد و فوت نمود بستگانش سكوت كردند. و دست ديگری نيز دركار است و آن اين است كه كسانی كه در گمراه بودن مردم منافعی دارند سعی می كنند برای گرم بودن بازارشان هرچند وقت یکبار دروغهایی را رواج دهند تا مردم به زيارت بروند و پول داخل ضريح بریزند و خدامان و مفتخواران دكانشان كساد نشود و چه بسا وابستگان این خدامان در نشر اين اكاذیب ياور خدامان می باشند. و از نظر قرآن امام رضا كه بت گشته و ساير بتها نه نفعی دارند و نه ضرری و نه شفامیدهند و نه كور میکنند و كسانی كه متوسل به آنان شوند مشرک میگردند و شرک از بزرگترين گناهان است. خداوند در آيه 18 سوره يونس میفرمايد: { وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (١٨)} یعنی: « (مشركان) به جز خدا میپرستند آنچه را كه نه ضرری به آنها میرساند و نه نفعی را و میگويند اينها شفيعان ما نزد خدا هستند. بگو آيا خدا را آگاه میكنيد به آنچه در آسمانها و زمين از آن اطلاعی ندارد؟ خداوند منزه و برتر است از آنچه به او شرک میآورند». خداوند در آیه 186 سوره بقره میفرمايد: { وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (١٨٦)} یعنی: «و هرگاه بندگان من از تو در باره من سؤال کنند بگو من نزديكم و دعای دعاکننده را به هنگامی كه مرا بخواند اجابت میكنم. پس (آنان) بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشدكه راه يابند». و درآيه 6 سوره فصلت میفرمايد: { قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (٦)} یعنی: «بگو من بشری چون شما هستم جز اين كه به من وحی می شود كه معبود شما معبود واحدی است. پس مستقيماً به اوتوجه كنید و از او آمرزش بخواهيد و وای بر مشركين». و صدها آيه در قرآن در توجه دادن بشر به خداوند سبحان و نفی الههها و بتها وجود دارد كه برای رعايت اختصار از ذكر آنها خودداری مینماييم. سؤال: كيفيت سلام بر پیامبر در نماز چگونه است؟ جواب: مكررگفتهايم كه پیامبران و شهدا بعد از مرگشان از دنيای ما غافل میباشند و از آيات و روايات نيز اين مطلب به دست میآيد كه چند نمونه از آنها را در اين فصل ذكر نموديم. پس دليلی ندارد كه به مرده سلام كنيم. در كتاب «الموطاء» باب «التشهد فی الصلوة» روايت میكند كه: «حدثنی عن مالک عن نافع ان عبدالله بن عمر كان يتشهد فيقول: بسم الله التحيات لله الصلوات لله الزاكيات لله السلام علی النبی و رحمة الله و بركاته السلام علينا و علی عبادالله الصالحين». مشاهده می نماييم كه در اين روایت جمله «السلام علی النبی» آمده است. ديگر این كه در مسند عبدالله بن مسعود آمده است كه پیامبر تشهد را به من تعليم میداد همانند این كه سورهای از قرآن را به من میآموزد، میگفت: «التحيات لله و الصلوات لله الطيبات لله السلام عليک ايها النبی و رحمة الله و بركاته السلام علينا و علی عبادالله الصالحين اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمّداً عبده و رسوله و هو بين ظهرانينا فلما قبض قلنا السلام علی النبی». در آخر اين روایت مشاهده مینماییم كه میگويد: «فلما قبض قلنا السلام علی النبی». يعنی: «بعد از اين كه پیامبر رحلت نمودگفتيم: «السلام عَلَی النبی». و در صحيح بخاری (كتاب استئذان باب الاخذ باليدین) نيز نظیر اين روايت آورده شده است از روايات اين گونه به دست میآيد كه در نماز جماعت هنگامی كه به رسول الله اقتدا مینمودند به او سلام مینمودند و او نيز جواب سلام میداده است. و از اين دو روايتی كه مشاهده نموديد به دست میآيد كه بعد از فوت پیامبر در نماز به او سلام نمینمودند و اين دو روايت و رواياتی نظير آن موافق با قرآن میباشد. برخی میگويند ما وقتی در نماز میگوبيم: «السلام عليک ايها النبی». منظورمان اين نيست كه او را حاضر و ناظر میدانيم و به او سلام میكنيم، بلكه مانند اين است كه جملهای را از روی كتابی میخوانيم. ولی به نظر ما برای اين كه ایجاد شبهه نشود و عدهای سوء تعبير ننمايند لازم است جمله «السلام عليک ايها النبی» را در نماز نگوييم بلكه به جای آن جمله «السلام علی النبی» بگوييم و اگر هم سلامی هم نگوييم اشكال ندارد. نكته ديگر اين كه در نماز جماعت در پايان نماز، نمازگزاران به كسی كه در دست راست و چپشان نشسته است سلام میگويند و اين عمل معقولی است، ولی در نماز فرادا ديگر منطقی نيست كه یک نفر نمازگزار به كسی كه در طرف چپ و راستش وجود ندارد سلام بگويد و رواياتی در تأييد اين گفته ما وجود دارند؛ من جمله در كتاب «ا لموطاء» باب «التشهد فی الصلاة» آوردهاند: «و حدثنی عن مالک عن نافع ان عبدالله بن عمر كان يتشهد فيقول «بسم الله التحيات لله ... فاذا قضی تشهده و اراد ان يسلم قال: السلام علی النبی و رحمة الله و بركاته السلام علينا و علی عبادالله الصالحين السلام عليكم عن يمينه ثم يرد علی الامام فان سلم عليه احد عن يساره رد عليه». از اين روايت به دست میآید كه در نماز جماعت نيز اگر در طرف چپ يا راست ما، كسی نباشد نبايد سلام كنيم، زيرا در آخر روایت آمده است: «فان سلم عليه احد عن يساره ردّ عليه». يعنی: «پس اگر سلام گفت كسی كه سمت چپ اوست به او جواب دهد». و پر واضح است اگر در سمت چپ و یا راست نمازگزار در نماز جماعت كسی نباشد نمازگزار نباید به چپ و راست سلام بگويد و در نماز فرادا نيز سلام در آخر نماز به چپ و راست معنی ندارد. و پيامی از قرآن و روايات موافق با قرآن كه در اين فصل مطرح شد این است كه بايد مستقيماً در دعاهايمان خدا را ندا نماييم و به او پناه ببريم و دل ما هميشه به ياد او باشد و او را زیاد ياد كنيم و او در همه جا حضور دارد و از رگ گردن به ما نزديكتر است و «ارحم الراحمين» است. و انبياء و شهدا از دنیای ما غافل هستند و ندا نمودن آنها همان الهه گرفتن آنها و شرک است. خداوند در آيه 20 سوره جن میفرمايد: { قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا (٢٠)} یعنی: «بگو همانا پروردگارم را میخوانم و شريكی برای او قائل نمیشوم».
از کتاب: اسلام ناب، م ـ عبداللهي مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|