Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

علي رضی الله عنه  به روايت از رسول

‎الله  صلی الله علیه و سلم  مي‌گويد ايشان فرمودند: «أُعْطِيتُ مَا لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِنَ الأَنْبِيَاءِ»، فَقُلْنَا مَا هُوَ يَا رَسُولَ الله، فَقَالَ: «نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، وأُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ الأَرْضِ، وسُمِّيْتُ أَحْمَدَ، وَجُعِلَتْ لِي التُّرَابُ طَهُوراً، وَجُعِلَتْ أُمَّتِي خَيْرَ الأُمَمِ». (به من چيزهايي داده شده‌است كه به هيچ‌يك از پيامبران داده نشده‌است، گفتم: اي رسول خدا، آنها چه هستند؟ فرمود: خدا رُعب و هراس از مرا در دل دشمنانم انداخت و با آن یاریم کرد و به من كليدهاي زمين داده شده، به اسم ‌احمد نام گذاري شدم، خاك برايم وسيله پاك كننده قرار داده شده و امتم بهترين امّتها قرار داده شده ‌است.
صحيح بخاري، ش335

 

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > تناقض جرح و تعدیل در مورد راویان شیعه

شماره مقاله : 3746              تعداد مشاهده : 311             تاریخ افزودن مقاله : 1/7/1389

تناقض جرح و تعدیل در  مورد راویان شیعه
 
مطلب اول
بیان موضوع: تناقض جرح و تعدیل در مورد راویان شیعه

کسی که در مورد روایات وارده از ائمه در مورد اصحاب و راویان ائمه مطلع باشد می‎داند که روایات وارده در مورد همه آنها متعارض است و برخی روایات، آنها را مورد مدح قرار داده و برخی دیگر آنها را مورد مذمت قرار داده‎اند.
در مبحث زیر نمونه‎هائی در مورد مشهورترین راویان که از اصحاب ائمه شیعیان دوازده امامی می باشند، بیان می شود.
بعد از علی بن أبی‎طالبس دو نفر از ائمه مشهور شده‎اند، که عبارتند از: محمد بن علی باقر و جعفر بن محمد صادق. روایات شیعه در غالب موارد به این دو شخصیت می رسد و فقط مواردی اندک به علی بن أبی‎طالب می رسند.
افرادی که در کتب شیعه به روایت از این دو شخصیت مشهور شده‎اند، پنج نفر هستند. این موضوع در روایتی منسوب به ابوعبدالله جعفر بن محمد روشن می شود که در آن گفته است:
«أربعة أحب الناس إليَّ أحياءً وأمواتاً: بريد العجلي، وزرارة، ومحمد بن مسلم، والأحول»[1]
«چهار نفر هستند که در میان زندگان و مردگان محبوبترین مردم نزد من می‎باشند و عبارتند از: برید عجلی، زرارة، محمد بن مسلم و أحول».
همچنین از وی نقل شده که گفته است:
« ما أجد أحداً أحيا ذكرنا وأحاديث أبي إلا زرارة، وأبو بصير ليث المرادي، ومحمد بن مسلم، وبريد بن معاوية العجلي، ولولا هؤلاء ما كان أحد يستنبط هذا، هؤلاء حفاظ الدين وأمناء أبي على حلال الله وحرامه، وهم السابقون إلينا في الدنيا والسابقون إلينا في الآخرة»[2]
«کسی را نمی یابم که ذکر ما و احادیث پدرم را زنده گرداند، جز: زراره، ابوبصیر لیث مرادی، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی. اگر این افراد نبودند کسی این را استنباط نمی کرد. اینان حافظان دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدایند و در دنیا و آخرت پیشتر از بقیه به ما می رسند».
این چهار نفر کسانی هستند که شیعه در شناخت دین خود به آنها اعتماد کرده‎اند، اما با این وجود روایاتی در مورد آنان وارد شده که با هم متعارض هستند. در زیر به اختصار در مورد این موضوع بحث می شود:
 
اول: زرارة بن أعین
1- روایاتی که از ائمه در مدح وی وارد شده است
از جعفر بن محمد باقر روایت است که در مورد وی گفت:
«رحم الله زرارة بن أعين، لولا زرارة ونظراؤه لاندرست أحاديث أبي»[3]
«خداوند زرارة بن أعین را رحمت کند. اگر زراره و افرادی نظیر او نمی بودند احادیث پدرم از بین می رفتند».
از جعفر روایت است که به زراره گفت: « يا زرارة! إن اسمك في أسامي أهل الجنة»[4]
«ای زراره، نام تو در میان نام بهشتیان قرار دارد».
همچنین از وی روایت است که در مورد زراره گفت:
«أما ما رواه زرارة عن أبي جعفر  فلا يجوز لي رده»[5]
«آنچه که زراره از پدرم جعفر روایت کرده است، ردّ آنها برای من جایز نیست».
از علی بن موسی روایت است که گفت: «أترى أحداً كان أصدع بحق من زرارة»[6] «آیا فکر می کنید کسی وجود دارد که بیشتر از زراره حق را بیان کرده باشد».
2- روایاتی که از ائمه در مذمت زراره وارد شده اند
از علی بن أبوحمزه روایت است که به ابوعبدالله جعفر گفت: «گفتم: خداوند متعال می فرماید:{ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ } الأنعام: ٨٢  (كساني كه ايمان آورده باشند و ايمان خود را با شرك ( پرستش چيزي با خدا ) نياميخته باشند).
جعفر گفت: خداوند من و تو را از این ظلم در پناه خود قرار دهد. گفتم: این چه ظلمی است؟ جعفر گفت: به خدا قسم این ظلم همان چیزی است که زراره و ابوحنیفه و امثال آنان ایجاد کرده‎اند. راوی می گوید: گفتم: زنا نیز با آن است؟ جعفر گفت: زنا یک گناه است»[7].
کشی از کلیب صیداوی روایت کرده که آنان نشسته بودند و عزافر صیرفی و تعدادی از اصحابشان با آنان بودند و ابوعبدالله نیز همراهشان بود. پس بدون اینکه بحثی در مورد زراره شود، ابوعبدالله سه بار گفت: خداوند زراره را لعنت کند[8].
همچنین از عمران زعفرانی روایت است که گفت: شنیدم که ابوعبدالله می‎گوید: «ما أحدث أحد في الإسلام ما أحدث زرارة من البدع عليه لعنةالله»[9]«بدعت هائی که زراره در دین ایجاد کرده است کسی در دین ایجاد نکرده است، خداوند او را لعنت نماید».
از لیث مرادی روایت است که گفت: شنیدم که ابوعبدالله می‎گوید: «لا يموت زرارة إلا تائهاً»[10]«زراره در سرگردانی و پریشانی می میرد».
از ابوعبدالله روایت است که گفت: «زرارة شر من اليهود والنصارى ومن قال: إن الله ثالث ثلاثة، وقال: إن مرض فلا تعده، وإن مات فلا تشهد جنازته»[11]
«زراره از یهود و مسیح و قائلان به تثلیث بدتر است. سپس گفت: اگر زراره مریض شد به عیادت او نرو و اگر مرد بر جنازه او حاضر نشو».
کشی از میسر روایت کرده که گفت: نزد ابوعبدالله بودیم که کنیزی از گوشه خانه عبور کرد و بر روی دوش او یک کوزه بود که آن را شکانده بود. پس ابوعبدالله گفت: گناه من چیست، خداوند قلب زراره را شکسته است، آنچنان که این کنیز این کوزه را شکسته است.[12]
از ابوجعفر- یعنی محمد باقر- نقل شده که وی در مورد زراره چنین اعتقاد داشت که از جاسوسان و خبرچینانی است که حاکمان علیه او گمارده‎اند و اخبار و کارهای او را به حاکمان می رساند، زیرا کشی از هشام بن سالم روایت کرده است که گفت: زراره در مورد جوائزی که به عمال داده می شود از ابوجعفر- محمد باقر- سوال کرد و ابوجعفر گفت: اشکالی ندارد. سپس ابوجعفر گفت: قصد زراره این بود که به هشام بن عبدالملک چنین خبر بدهد که من کارهای سلطان را حرام می‎دانم[13].
از ولید بن صبیح روایت است که گفت: از کنار باغی در مدینه عبور کردم و ناگاه وجود انسانی مرا متوجه خود کرد و چون نگاه کردم دیدم که زراره است. زراره به من گفت: نزد ابوعبدالله برای من اجازه بگیر. راوی می گوید: من از مسجد خارج شدم و نزد ابوعبدالله رفتم و خبر را به وی رساندم. ابوعبدالله با دست بر سینه خود زد و سپس سه بار گفت: به او اجازه مده، زیرا زراره در سرای پیری قصد من را کرده است و بر دین من و دین پدران من نیست[14].
3- موضع زراره نسبت به ائمه شیعه
از ابن مسکان روایت است که گفت: شنیدم که زراره می گوید: خداوند ابوجعفر را رحمت نماید، اما در مورد جعفر باید بگویم که در قلب من علیه او چیزی است[15].
از زیاد بن أبی حلال در روایتی طولانی ذکر کرده است که زراره در مورد ابوعبدالله گفت: این دوست شما نسبت به کلام افراد بصیرت ندارد[16].
از نضر بن شعیب از عمه زراره روایت است که گفت: وقتی که زراره بر بستر بیماری افتاد و دردش شدت یافت گفت: مصحف قرآن را به من بدهید. من هم مصحف را به او دادم و آن را گشودم و بر روی سینه‎اش گذاشتم و او آن را از من گرفت و سپس گفت: عمه، برای من شهادت بده که من غیر از این کتاب، امام دیگری ندارم[17].
4- اقوال علمای شیعه در مورد زراره
نجاشی در مورد وی می‎گوید: زراره در زمان خود شیخ و استاد اصحاب ما و پیشتاز آنها بود و فردی قاری و فقیه و متکلم و شاعر و ادیب بود و بهره‎مند از فضل و دین بود[18].
علی بن داود حلی می‎گوید: زراره صادق‎ترین و فاضل‎ترین فرد زمان خود بود. امام صادق در مورد وی می‎گوید: اگر زراره نمی بود، می گفتم: احادیث پدرم از بین می‎رود[19].
کشی می گوید: علمای شیعه بر تصدیق او و فرمانبرداری از او اجماع دارند[20].
تفرشی در کتاب رجالی خود می گوید: فقیه‎ترین علمای گروه اول شش نفر بودند و فقیه‎ترین فرد از میان این شش نفر، زراره بود[21].
5- روایات زراره در کتب شیعه
خوئی مجموعه روایات زراره در کتب اربعه شیعه را ذکر کرده و می گوید: در سند بسیاری از روایات نام زراره در دو هزار و نود و چهار مورد آمده است. وی از ابوجعفر روایت کرده است و روایات زراره از ابوجعفر به هزار و دویست و سی و شش مورد می‎رسد. وی از ابوجعفر و ابوعبدالله روایت کرده است و روایات وی از این دو و با این عنوان- یعنی عن أبی جعفر و أبی عبدالله- به هشتاد و دو مورد می رسد. وی از ابوعبدالله روایت کرده است و روایات وی با این عنوان- یعنی با نام ابوعبدالله- می باشد، اما گاهی با نام صادق از او تعبیر می کند. این دسته از روایات وی به چهارصد و چهل و نه مورد می‎رسد. وی از یکی از آن دو- یعنی عن أحدیهما- روایت کرده است و روایات وی با این عنوان به صد و پنجاه و شش مورد می رسد. ..[22]
6- زراره از نگاه اهل سنت
از سفیان ثوری روایت است که گفت: زراره ابوجعفر را ندیده است[23].
از سفیان بن عیینه روایت است وقتی که به وی گفتند زرارة بن أعین از ابوجعفر نامه‎ای را روایت کرده است، گفت: او ابوجعفر را ندیده است، بلکه او احادیث ابوجعفر را تتبع می‎کرد[24].
در کتاب میزان الإعتدال آمده است که زراره علم به افراد اهل بهشت و اهل جهنم را به جعفر صادق منسوب کرده بود و به ابن سماک گفته بود: اگر با جعفر صادق ملاقات کردی به او بگو که من اهل جهنم هستم یا اهل بهشت؟ وقتی که این خبر به جعفر رسید، او گفت: به او خبر بده که اهل جهنم است، زیرا هر کس ادعا کند که من به اهل جهنم علم دارم، او خود اهل جهنم است[25].
 
دوم: ابوبصیر لیث مرادی
1- روایاتی که در مدح وی وارد شده است
از محمد بن باقر روایت است که گفت: اگر ابوبصیر نمی بود آثار نبوت قطع شده و از بین می رفت[26].
قمی از شعیب عقرقوفی روایت کرده که گفت: به ابوعبدالله گفتم: اگر نیاز یافتیم که در مورد مسأله‎ای سوال کنیم- و شما نبودید- از چه کسی سوال کنیم؟ ابوعبدالله گفت: نزد ابوبصیر برو[27].
این خبر حسب قواعد آنان در بالاترین درجه صحت قرار دارد.
همچنین از شعیب عقرقوفی از ابوبصیر روایت کرده است که گفت: نزد ابوعبدالله رفتم و او به من گفت: آیا هنگام وفات علیاء نزد او بودی؟ گفتم: آری، علیاء به من خبر داد که بهشت را برای او ضمانت کرده‎اید و از من خواست که این موضوع را به شما بگویم. ابوعبدالله گفت: راست می‎گوید. ابوبصیر گفت: من گریستم و بعد گفتم: فدایتان شوم، مگر من سالخورده و ناتوان و نابینا نیستم و به شما روی آورده‎ام و از دیگر چیزها بریده‎ام، پس بهشت را برای من ضمانت کنید. ابوعبدالله گفت: این کار را می کنم. ابوبصیر می گوید: گفتم: آن را از طرف پدران خود برایم تضمین کنید و نام پدران او را یکی یکی بردم. ابوعبدالله گفت: این کار را می کنم. ابوبصیر می گوید: گفتم: آن را از جانب رسول‎خدا صلی الله علیه و سلم  برایم تضمین کنید. ابوعبدالله گفت: این کار را می کنم. ابوبصیر می‎گوید: آن را از جانب خدا برایم تضمین نمائید. ابوعبدالله گفت: این کار را می کنم[28].
2- آنچه که در مذمت ابوبصیر وارد شده است
ابن غضائری می گوید: ابوعبدالله از وجود او بر می آشفت و ناراحت می شد و به ستوه می آمد و ملول می گشت و اصحابش در مورد وی اختلاف نظر دارند[29].
3- موضع ابوبصیر نسبت به ائمه
کشی از حماد ناب روایت کرده که گفت: ابوبصیر بر دَر خانه ابوعبدالله نشست تا از او اجازه بگیرد، اما ابوعبدالله به او اجازه نداد. پس ابوبصیر گفت: اگر با خود یک سینی- غذا یا هدیه- می‎داشتم به من اجازه می‎داد. راوی می‎گوید: پس سگی آمد و پایش را رو به صورت ابوبصیر بلند کرد تا ادرار کند. پس ابوبصیر گفت: اف اف، این چیست؟ همنشین وی گفت: این سگی است که به صورت تو ادرار می کند[30].
از ابن أبی یعفور روایت است که گفت: «همراه با جماعتی به سواد رفتم تا درهم‎هائی برای رفتن به حج درخواست کنم و ابوبصیر مرادی نیز همراه ما بود. به ابوبصیر گفتم: ای ابوبصیر، از خدا بترس و با مال خود حج کن، تو اموال زیادی داری. ابوبصیر گفت: ساکت باش، اگر دنیا برای دوستت- ظاهراً منظور ابوعبدالله است- انداخته شود ردای خود را بر روی آن می کشد و همه را می برد».[31]
از حماد بن عثمان روایت است که گفت: من و ابن أبی یعفور و فردی دیگر به حیره یا به جائی دیگر رفتیم و در مورد دنیا سخن گفتیم. پس ابوبصیر مرادی گفت: دوست شما اگر به آن فرصت یابد همه را به خود اختصاص می دهد. راوی می گوید: سپس ابوبصیر چرتی زد و در  این هنگام سگی آمد و خواست بر روی او ادرار کند. پس من رفتم تا آن سگ را برانم. اما ابن أبی یعفور گفت: کاری به آن سگ نداشته باش. پس سگ آمد و در گوش ابوبصیر ادرار ریخت. [32]
ابوبصیر به امامت موسی بن جعفر اعتقاد نداشت و موسی بن جعفر را به عدم علم و عدم شناخت از احکام متهم می کرد، زیرا کشی از شعیب عقرقوفی از ابوبصیر روایت کرده  است که گفت: از ابوعبدالله سوال کردم در مورد زنی که ازدواج کرده، اما دارای شوهر است و این شوهر دوم با وی آمیزش کرده است. وی در جواب گفت: زن سنگسار شده و مرد صد ضربه شلاق زده می شود، زیرا این مرد در مورد بی شوهر بودن وی سوال نکرده است. شعیب می‎گوید: پس نزد ابوالحسن، موسی بن جعفر رفتم و به او گفتم: زنی که شوهر دارد و ازدواج می‎کند چه حکمی دارد؟ موسی بن جعفر گفت: زن سنگسار می شود اما چیزی بر مرد لازم نیست. راوی می‎گوید: پس با ابوبصیر ملاقات کردم و به او گفتم: من در مورد زنی که شوهر دارد و با مرد دیگری ازدواج می کند از ابوالحسن سوال کردم و او گفت: زن سنگسار می‎شود اما چیزی بر مرد لازم نیست. شعیب می گوید: پس ابوبصیر دستی بر سینه‎اش کشید و گفت: فکر نمی‎کنم که علم ابوالحسن هنوز کامل شده باشد[33]. در روایت دیگری آمده است: فکر می کنم علم او کامل نشده است.[34]
کشی روایت کرده است: ابوبصیر در حالی که جنابت داشت داخل خانه‎های ائمه می شد[35].
4- روایات ابوبصیر در کتب شیعه
جعفر سبحانی می‎گوید: در سند بسیاری از روایات که به دو هزار و دویست و هفتاد و پنج مورد می‎رسد عنوان ابوبصیر وجود دارد، اما در مورد اینکه مراد از این عنوان چه کسی می‎باشد اختلاف وجود دارد. همچنین در مورد تعداد کسانی که این کنیه بر آنان اطلاق می‎شود اختلاف نظر وجود دارد. برخی بر این باور هستند که بر دو نفر اطلاق می شود و برخی آن را بر سه نفر و تعداد زیادی آن را بر چهار نفر اطلاق کرده‎اند. اما از برخی دیگر اطلاق آن بر بیشتر از این هم محتمل است[36].
 
سوم:محمد بن مسلم
1- روایاتی که در مدح وی وارد شده است
خوئی به کشی منسوب کرده که از عبدالله بن أبی یعفور روایت کرده است که گفت: هر لحظه من امکان ملاقات با شما را ندارم و آمدن شما ممکن نیست و فردی از اصحاب ما می‎آید و از من سوالی می‎کند، اما من هرگاه که از من سوال شود جوابی ندارم. ابوعبدالله گفت: نزد محمد بن مسلم ثقفی برو، زیرا او از پدرم حدیث شنیده و نزد وی فردی وجیه بوده است[37].
وی روایات دیگری را هم با این مضمون ذکر کرده است.
2- روایاتی که در مذمت او وارد شده است
کشی از مفضل بن عمر روایت کرده که گفت: شنیدم که ابوعبدالله می‎گوید: خداوند محمد بن مسلم را لعنت کند، زیرا او می گوید: خداوند از وجود شیء اطلاعی ندارد تا اینکه آن شیء ایجاد شود[38].
همچنین کشی از أبوصباح روایت کرده که گفت: شنیدم که ابوعبدالله می‎گوید: کسانی که در دین خود شک می‎کنند به هلاکت افتادند و از جمله این افراد، محمد بن مسلم است[39].
همچنین جعفر بن محمد در مورد زراره و محمد بن مسلم می‎گوید: آنان در ولایت من جایی ندارند[40].
3- تعداد روایات وی در کتب شیعه
خوئی می‎گوید: عنوان محمد بن مسلم در سند بسیاری از روایات وجود دارد که تعداد آنها به 2276مورد می رسد[41].
حريز از محمد بن مسلم روایت کرده است که گفت: هرگاه در مورد چیزی برای من سوال پیش آمده از ابوجعفر سؤال کرده‎ام به طوری که در مورد سی هزار حدیث از وی سوال کرده‎ام. همچنین در مورد شانزده هزار حدیث از ابوعبدالله سوال کرده‎ام[42].
محمد بن مسلم می‎گوید: از ابوجعفر سی هزار حدیث شنیده‎ام و سپس با فرزندش جعفرملاقات کرده‎ام و از او شانزده هزار حدیث شنیده‎ام، یا اینکه گفت: در مورد شانزده هزار حدیث از او سوال کرده‎ام، یا اینکه گفت: شانزده هزار مسأله از او شنیده‎ام یا در مورد شانزده هزار مسأله از او سوال کرده‎ام[43].
 
چهارم: برید بن معاویه
1- روایات وارده در مدح وی
از جعفر بن محمد روایت است که می گفت: «اوتاد زمین- یعنی بزرگان- و بزرگان دین چهار نفر هستند که یکی از آنان برید بن معاویه است[44].
2- روایات وارده در مذمت برید بن معاویه
از ابوسیار روایت است که گفت: شنیدم که ابوعبدالله می‎گفت: خداوند برید و زراره را لعنت کند[45].
از ابوصباح روایت است که گفت: شنیدم که ابوعبدالله می‎گوید: ای ابوصباح، کسانی که در ادیان خود شک کرده‎اند به هلاکت افتاده‎اند و از جمله این افراد، افراد زیر هستند: زراره، برید، محمد بن مسلم، اسماعیل جعفی. وی فرد دیگری را هم نام برد که به یاد ندارم[46].
همچنین از عبدالرحیم قصیر روایت کرده است که گفت: ابوعبدالله به من گفت: نزد زراره و برید برو و به آنان بگو: این بدعتی که آورده‎اند چیست؟ آیا نمی دانید که رسول‎خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده اند: هر بدعتی ضلالت و گمراهی است. به ابوعبدالله گفتم: من از آن دو می‎ترسم. پس لیث مرادی را همراه من کرد و ما دو نفر نزد زراره رفتیم و آنچه را که ابوعبدالله گفته بود به وی گفتیم. پس زراره گفت: و الله لقد أعطانی الإستطاعة و ما شعر. برید در جواب گفت: به خدا هرگز از این کار بر نمی‎گردم[47].
3- تعداد احادیث وی در کتب شیعه
خوئی می گوید: در سند احادیث با عنوان برید بن معاویه تعدادی حدیث وجود دارد که به هشتاد و پنج مورد می‎رسد[48].
اینها نمونه‎هایی از تعارض جرح و تعدیل وارده از ائمه شیعیان دوازده امامی در مورد مشهورترین راویان شیعه است. در مبحث آتی نگاهی به این موضوع خواهیم داشت.
 
مطلب دوم
نگاهی به موضوع تناقض جرح و تعدیل در مورد راویان شیعه

1- این تناقض خطیر در توثیق و تجریح راویان حدیث ائمه مذهب شیعه، بسیاری از علمای مذهب را به شکایت واداشته است و به خطرناکی آن و عدم توانائی بر شناخت قول درست از میان این اقوال اعتراف و اقرار کرده‎اند. از جمله شیخ علی خاقانی می‎گوید: علمای ما در توثیق- ثقه دانستن- بسیاری از راویان یا اکثر آنان و بلکه در مورد بسیاری از بزرگان با هم اختلاف نظر دارند و یکی را می بینید که محمد بن سنان را ثقه می‎داند و بلکه آن را در بالاترین درجه اعتبار قرار می دهد، اما فردی دیگر او را ضعیف و بلکه غالی می‎داند و نیز مانند مفضل بن عمر و افرادی دیگر[49].
2- این دو امام، یعنی محمد بن علی باقر و جعفر بن محمد صادق، امام پنجم و ششم از ائمه شیعه هستند و بعد از آن دو پنج امام دیگر آمده‎اند، اما با این وجود حقیقت را بیان نکرده‎اند و مردم را در سرگردانی و حیرت باقی نهاده‎اند و مردم را رها کرده‎اند تا بر اساس روایات اشخاصی متناقض به عبادت خدا بپردازند و حقیقت را برایشان بیان نکرده‎اند. پس در این صورت این سوال پیش می‎آید که امامت آنان چه فائده‎ای دارد؟!
همچنین راویانی که اقوال ائمه را برای شیعیان نقل کرده‎اند با وجود این تناقض شدید، جایگاه واقعی آنان قابل شناخت نیست! پس چگونه به روایاتی که آنان از ائمه نقل کرده‎اند اعتماد شود؟!
3- وقتی که یک عالم شیعی با این تناقض رو به رو شود و بخواهد آن را برطرف سازد، در این حالت پناهگاهی نمی یابد جز اینکه اظهار دارد که امام این دو قول متناقض را از روی تقیه بیان کرده است.
جواب ما به این علما این است: چه کسی به شما گفته است یکی از این اقوال از سر تقیه می‎باشد؟! هردو قول از امام روایت شده است و نه این امام و نه امام بعد از او مشخص نکرده‎اند که کدام قول بر اساس تقیه بوده است. بنابراین شما از کجا می‎دانید که این قول از روی تقیه می‎باشد؟!!
4- آیا این امکان وجود ندارد که روایات دال بر مذمت صحیح بوده و روایات دیگر به دروغ به ائمه نسبت داده شده باشند تا ائمه بدین وسیله کلام ائمه را در مورد این راویان که به ائمه دروغ نسبت داده‎اند، باطل نمایند؟!
5- آنان اظهار می‎دارند که امام این مذمت را از سر تقیه گفته است تا بدین ترتیب این مذمت به گوش مخالفان برسد و در نتیجه این اصحاب مذهب مورد حمایت باشند!! جواب ما این است: آیا مدح‎هایی که آنان در مورد راویان گفته‎اند امکان رسیدن به مخالفان را ندارند؟!
6- آیا هر قولی که امام به وسیله آن یکی از اصحاب خود را مورد مذمت قرار داده باشد به همان اشخاصی که خبر دال بر مدح به آنان رسیده است، خواهد رسید؟ زیرا مقصود از تقیه این است که سخن به همان شخصی برسد که خبر مدح رسیده است تا بدین وسیله حسب زعم شیعیان حقیقت را بر آنان بپوشانند؟! اما نکته اینجاست که سخن گاهی در اوقات و اماکن مختلفی بیان شده است و در این صورت سخن به همه مخالفان نمی رسد. پس این تقیه چگونه است؟!
7- آیا مخالفان نمی دانستند که ائمه تقیه می‎کنند و به آن ایمان دارند؟! پس در این صورت تقیه بر مخالفان پوشیده نمی‎ماند. پس آیا عاقلانه است که جامعه‎ای که شیعه و ائمه در آن زندگی می کنند در میان مردم زندگی کنند و در مورد عقیده و شریعت و اشخاص کلام‎هایی متناقض بر زبان بیاورند اما راز آنان برملا نشود؟! به درستی که این خیالی شگفت انگیز است.
8- بار دیگر تأکید می‎کنیم که این افراد از اهل بیت، بر دین جامعه خود بوده‎اند، یعنی دینی که پیامبر ما محمد صلی الله علیه و سلم آورد و اصحاب و اهل بیتش آن را منتقل ساختند و این دین همان است که اهل سنت آن را قبول کرده‎اند و ظاهر افعال و اقوال این ائمه نیز بر همین مطلب دلالت دارد و آن دسته از اهل سنت که معاصر آنان بوده‎اند و از آنان روایت کرده‎اند و شرح حالشان را بیان کرده‎اند، بر این مطلب گواهی می‎دهند. اما وقتی این افراد که ائمه را وسیله تجارت خود قرار داده‎اند این وضعیت را مشاهده کردند، این عقیده را ایجاد کردند تا اهل بیت را تکذیب نمایند و بگویند که ائمه در اعمال و اقوال خود اهل نیرنگ هستند و صداقت ندارند و آنان بر عقیده و شریعت دیگری هستند و این وضعیت ظاهری، نفاق برای اهل سنت است و این نفاق دین ائمه است و این دین را تقیه می‎نامند.
پس هرگاه ائمه سخنی را بر زبان آوردند یا عملی را انجام دادند که موافق اهل سنت بود آنان را تصدیق نکنید!
اینکه ائمه اصحاب خود را تکذیب کرده‎اند این در ظاهر است و حقیقت بر خلاف این می‎باشد.
بسیار زشت است این مذهبی که حتی در شأن گنه پیشگان امت هم نمی باشد، چه برسد به بزرگان اهل بیت!
به درستی که اهل بیت بالاتر و شریف تر از این انحطاطی هستند که به آنان منسوب شده است و عقلای شیعه بسیار نیازمند به این هستند که در این موضع خود نسبت به این پندار زشت تجدید نظر نمایند.
9- یک فرد شیعه چگونه می‎تواند به حقیقت دست یابد حال آنکه روایات و سخنان ائمه با هم در تناقض است و مستندی از کسی از ائمه در دست ندارد تا قول درست را برای وی ترجیح دهد؟!
اقوالی که هر امام بر زبان آورده است بعد از این امام، ائمه دیگری آمده‎اند و امام و آن حاکمی که امام حسب زعم شیعه از او تقیه می کرده است از دنیا رفته‎اند و مردم نیازمند به این شده‎اند که حق را در آنچه که در زمان امام سابق گفته شده است بشناسند، اما امام جدید و امام بعد از وی چیزی نگفته‎اند. سپس علمای شیعه می‎آیند و در مورد امام خود چنین حکم می‎کنند که مراد و منظور وی فلان و فلان بوده است. بکارگیری چنین روشی حتی در مورد غیر ائمه قابل قبول نمی‎باشد چه برسد به اینکه در مورد ائمه استعمال شود؟!
10- این تناقض با عصمت که ارباب شیعه برای ائمه خود ادعا دارند در تناقض است، زیرا علمای شیعه اظهار می‎دارند که ائمه از گناه و خطای عمدی و سهوی در دین معصوم هستند. این اقوال که از ائمه روایت شده‎اند برخی معصیت و برخی کذب و برخی خطا و مخالف واقعیت هستند، آنچنان که خود شیعیان اظهار می دارند. پس این عصمت مورد ادعا کجاست؟!
این تناقض این واقعیت را برای ما کشف می‎کند که در اینجا علیه دین خدا و اهل بیت توطئه‎ایی چیده شده است و طوائف بسیاری که منتسب به مذهب اهل بیت می باشند و فکر می کنند که کار نیکی انجام می دهند، قربانی این توطئه شده‎اند.
به درستی که شیعه قربانی دسیسه‎ای شده است که برملا سازی آن ممکن است و این تناقض یکی از دلایل این توطئه است.
البته حقیقت برای برخی از آنان روشن شده است و آنان از حق پیروی کرده‎اند که برخی از آنان قبلاً بیان شدند.
ما شک نداریم که برخی از علمای شیعه به حقیقت واقف هستند، لکن طمع ورزیهای دنیوی از بزرگترین اسباب ادامه دادن به این مغالطه است.
پژوهشگر شیعه مذهب، حسین موسوی بعد از بررسی روایات شیعه و تفرقه ناشی از آن در میان امت، می‎گوید: بعد از این سفر سخت و عذاب آور در بیان آن حقایق دردناک، این سوال پیش می‎آید که انجام چه چیزی بر من واجب است؟ آیا در مکان و منصب خود باقی بمانم و اموال زیادی را از افراد ساده لوح با نام خمس و تبرعات بستانم و سوار ماشینهای فاخر شوم و از زنان زیباروی بهره مند شوم یا اینکه متاع فانی دنیا را ترک نموده و از این امور حرام دوری بگزینم و حق را آشکار نمایم، زیرا کسی که حق را بیان نکند، شیطانی لال و گنگ است؟[50]
آری، این گردنه گاهی افراد سست ایمان را از عبور از خود ناتوان می‎گرداند و فقط افرادی با ایمان قوی و صادق می‎توانند از آن عبور نمایند.
داستانی را دیدم که امام ابن قیم آن را ذکر کرده است که با یک دانشمند مسیحی روی داده است- گرچه از حیث دین فرق وجود دارد، زیرا شیعیان مسلمانند و مسیحی کافر است- لکن در این داستان عبرتی وجود دارد. ابن قیم می گوید: من قسمت عمده یک روز را به مناظره با یکی از علمای مسیحی گذراندم و وقتی که حق برای آن فرد مسیحی روشن شد وی مبهوت گشت. در آن هنگام فقط ما دو نفر بودیم و کسی وجود نداشت. من به او گفتم: چه چیزی مانع تو از تبعیت از حق و حقیقت می‎شود؟ گفت: وقتی که من نزد این الاغ ها برگردم زیر پای نعلین مرکب من فرشی پهن می‎کنند و مرا در مورد اموال و زنان خود حاکم و داور می کنند و هر فرمانی به آنان بدهم از من سرپیچی نمی کنند و من کار و پیشه‎ای نمی‎دانم و چیزی از قرآن حفظ ندارم و به نحو و فقه مطلع نیستم. پس اگر مسلمان شوم در این صورت در بازارها باید گدایی کنم. چه کسی به چنین چیزی راضی می شود؟ ابن قیم می‎گوید: گفتم: چنین نمی شود، آیا فکر می کنی اگر رضای خدا را بر هوای نفس خود ترجیح دهی خداوند تو را خوار و ذلیل و محتاج می کند؟ اگر فرض هم کنیم که چنین وضعیتی برای تو پیش آید، باز هم حقیقت و نجات از آتش جهنم و عذاب و خشم خداوند، کامل ترین عوض در مقابل آن چیزهایی می باشد که از دست می دهی. فرد مسیحی گفت: ببینیم خدا چه می‎خواهد. به او گفتم: نمی توانم به تقدیر استدلال نمود و اگر تقدیر حجت می بود برای یهود در تکذیب مسیح و برای مشرکان در تکذیب پیامبران حجت می بود. علاوه بر این شما قدر را تکذیب می کنید. پس چگونه به آن استدلال می کنید؟ پس آن فرد مسیحی گفت: دست از سر ما بردار[51].
11- خلاصه این اقوال متناقض در توثیق و تجریح راویان مذهب شیعه از خلال مصادر و منابع شیعه، به موارد زیر اشاره دارد:
·        مذهب شیعه مورد محافظت نیست، زیرا اگر منقول از معصومان می بود خداوند آن را حفظ می کرد.
·        فرد شیعه با وجود این تناقض نمی‎تواند اقوال ائمه خود در مورد راویان دینش را بشناسد مگر با وارد کردن تقیه در مسأله.
·        بعید نیست که سبب این تناقض این باشد که این تناقض از ثمره‎های مبارزه میان افرادی باشد که گرد ائمه را گرفته بودند و با ائمه تجارت می کردند تا در نتیجه امام تنها برای آنان باشد.
·        اعتماد به روایات شیعی وجود ندارد. پس چگونه دینی بر آن بنا می شود که به وسیله آن به خدا تقرب می شود.
پس آیا وقت آن نرسیده که علمای شیعه در دین خود تجدید نظر نمایند؟!


[1]- اختيار معرفة الرجال 2/424، ونک: كمال الدين، صدوق ص:76، وسائل الشيعة 27/143، مستدرك سفينة البحار ص:602، معجم رجال الحديث 4/197 18/36، 18/36، 268، قاموس الرجال 9/465، 573 12/428.
[2]- اختيار معرفة الرجال 1/348، و نک: وسائل الشيعة 27/144 18/104، الاختصاص، مفيد ص:66، البحار 47/390، المراجعات ص:417، تفسير نور الثقلين 5/210، تاريخ آل زرارة ص:46، جامع الرواة 2/34، طرائف المقال 2/578، الرسائل الرجالية ص:24، سماء المقال في علم الرجال 1/361-362، مستدركات علم رجال الحديث ص:327، معجم رجال الحديث 8/232 15/146 18/267-268، قاموس الرجال 9/573، كليات في علم الرجال ص:467، أعيان الشيعة 7/48، الكنى والألقاب 2/446-447.
[3]- اختيار معرفة الرجال 1/348، ونک: وسائل الشيعة 27/144، 18/104، مستدرك الوسائل 17/314، الاختصاص، مفيد ص:66، البحار 47/390، جامع أحاديث الشيعة 1/236، سماء المقال في علم الرجال 1/24، مستدركات علم رجال الحديث ص:424، معجم رجال الحديث 8/32، أعيان الشيعة 7/48، مجمع البحرين 2/273.
[4]- اختيار معرفة الرجال 1/345، و نک: تاريخ آل زرارة ص:35، 46، معجم رجال الحديث 8/229، أعيان الشيعة 7/47.
[5]- اختيار معرفة الرجال 2/346، و نک: البحار 101/330، تاريخ آل زرارة ص:51، سماء المقال 1/24، معجم رجال الحديث 8/230.
-[6] اختيار معرفة الرجال 1/355، و نک: البحار 79/292، معجم رجال الحديث 8/236، مسند الإمام الرضا 2/434.
[7]- اختيار معرفة الرجال 1/358، و نک: معجم رجال الحديث 8/246، أعيان الشيعة 7/49.
[8]- همان.
[9]- همان.
[10]- اختيار معرفة الرجال 1/365، و نک: معجم رجال الحديث 8/248، أعيان الشيعة 7/50.
[11]- اختيار معرفة الرجال 1/381، و نک: تاريخ آل زرارة ص:61، التحرير الطاوسي ص:241، معجم رجال الحديث 8/252، أعيان الشيعة 7/51.
[12]- اختيار معرفة الرجال 1/381، و نک: تاريخ آل زرارة ص:62، أعيان الشيعة 7/51.
[13]- اختيار معرفة الرجال 1/374، و نک: البحار 72/383، التحرير الطاوسي ص:240.
[14]- اختيار معرفة الرجال 1/380، و نک: البحار 5/48، معجم رجال الحديث 8/251، أعيان الشيعة 7/54.
[15]-  قبلاً ذکر گردید.
[16]-  اختيار معرفة الرجال 1/361، و نک: معجم رجال الحديث 8/247، البحار 5/46، تاريخ آل زرارة ص:65، أعيان الشيعة 7/54.
[17]- اختيار معرفة الرجال 1/373، و نک: معجم رجال الحديث 8/239، تاريخ آل زرارة ص:78، أعيان الشيعة 7/53.
[18]- رجال النجاشي ص:125، و نک: تاريخ آل زرارة ص:24، خلاصة الأقوال ص:152، جامع الرواة 1/324، سماء المقال 1/365 معجم رجال الحديث 8/225، أعيان الشيعة 7/47، رسائل ومقالات، جعفر سبحاني ص:311.
[19]- كتاب الرجال، ابن داود حلي ص:96، و نک: وسائل الشيعة 27/142، تاريخ آل زرارة ص:49، اختبار معرفة الرجال 1/345، طرائف المقال 2/577، سماء المقال 2/304، معجم رجال الحديث 8/230، جامع أحاديث الشيعة 1/236، أمل الآمل، عاملي 1/5، أعيان الشيعة 7/47.
[20]- نک: جامع الرواة 1/324 2/11، خلاصة الأقوال ص:252، نقد الرجال، تفرشي 4/30، توضيح المقال ص:197، طرائف المقال، بروجردي 2/36، 348، فائق المقال في الحديث والرجال ص:91.
[21]- نقد الرجال 2/255، و نک: كليات في علم الرجال ص:166، سماء المقال 2/308 الرسائل الرجالية ص:11، وسائل الشيعة 30/221، خاتمة المستدرك 5/400 البحار 46/345، تاريخ آل زرارة ص:48، اختيار معرفة الرجال 2/507، جامع الرواة 2/335، رجال الخاقاني ص:62، أعيان الشيعة 3/558، 1/143.
[22]- معجم رجال الحديث 8/254.
[23]- نک: لسان الميزان 2/474، ميزان الاعتدال 2/70، أعيان الشيعة 7/47، طرائف المقال 2/582.
[24]- نک: لسان الميزان 2/474، الجرح والتعديل، ابن أبي حاتم 1/37.
[25]- نک: ميزان الاعتدال 2/69-70، لسان الميزان 2/473-474، و نک: أعيان الشيعة 7/47، طرائف المقال 2/582.
[26]- كتاب الرجال، ابن داود، حلي ص:392، 393.
[27]- الكنى والألقاب 1/20، و نک: وسائل الشيعة 27/142، خاتمة المستدرك 5/400، البحار 2/249، الفوائد المدنية ص:305، فرائد الأصول، أنصاري 1/300، أنوار الهداية، خميني 1/205، تسديد الأصول 2/548، اختيار معرفة الرجال 1/400، نقد الرجال 5/82، جامع الرواة 2/334، الفوائد الرجالية ص:155، توضيح المقال ص:160، طرائف المقال 1/628، سماء المقال 1/345، معجم رجال الحديث 11/322، 10/146 21/83، قاموس الرجال 11/18، 12/386، كليات في علم الرجال ص:469.
[28]- اختيار معرفة الرجال 1/400، و نک: جامع الرواة، أردبيلي 1/545، قاموس الرجال 12/425،450.
[29]- رجال ابن الغضائري ص:111، و نک: جامع الرواة 2/34، خلاصة الأقوال ص:235، نقد الرجال 4/77، معجم رجال الحديث 15/145، قاموس الرجال 12/424، 431، الفوائد الرجالية ص:149.
[30]- اختيار معرفة الرجال 1/407، و نک: الفوائد الرجالية ص:161، سماء المقال 1/369، معجم رجال الحديث 15/153، 21/85، قاموس الرجال 11/20، 12/427.
[31]- اختيار معرفة الرجال 1/398، و نک: التحرير الطاوسي ص:489، توضيح المقال ص:161، الرسائل الرجالية ص:24، سماء المقال 1/368، معجم رجال الحديث 15/151، قاموس الرجال 12/424.
[32]- اختيار معرفة الرجال 1/403، و نک: التحرير الطاوسي ص:491، الرسائل الرجالية ص:24، سماء المقال 1/369، معجم رجال الحديث 15/152-153، قاموس الرجال 12/426.
[33]- اختيار معرفة الرجال 1/401، و نک: البحار 76/57، معجم رجال الحديث 15/152، قاموس الرجال 12/426.
[34]- اختيار معرفة الرجال 1/402، و نک: البحار 76/57، الرسائل الرجالية ص:25، معجم رجال الحديث 15/154، قاموس الرجال 12/426.
[35] اختيار معرفة الرجال 1/399، وانظر: معجم رجال الحديث 15/151، قاموس الرجال 12/425، جامع أحاديث الشيعة 2/460، البحار 97/130، الوسائل 2/212، الحدائق الناضرة 3/54، مستند الشيعة 2/293، جواهر الكلام 3/52، الرسائل الرجالية ص:25.
[36] كليات في علم الرجال ص:461.
[37] معجم رجال الحديث 18/263، وانظر: الاختصاص للمفيد ص:201، الوسائل 27/144، البحار 2/249 46/328، جامع أحاديث الشيعة 1/225، الفوائد المدنية ص:305، = =اختيار معرفة الرجال 1/383، خلاصة الأقوال للحلي ص:251، التحرير الطاوسي ص:495، جامع الرواة 2/193-194، مستدركات علم رجال الحديث ص:325، قاموس الرجال 9/574، الرسائل للخميني 2/142.
[38] اختيار معرفة الرجال 1/394، وانظر: جامع الرواة 2/194،  معجم رجال الحديث= =18/268، قاموس الرجال 9/578.
[39]- اختيار معرفة الرجال 1/394 2/508، و نك: جامع الرواة 2/194، معجم رجال الحديث 4/197، أعيان الشيعة 3/559.
[40]- اختيار معرفة الرجال 1/393، وانظر: جامع الرواة 2/194، قاموس الرجال 9/578.
[41]- معجم رجال الحديث 18/246.
[42]- معجم رجال الحديث 18/263، و نك: وسائل الشيعة 30/486، البحار 46/292، الأنوار البهية ص:134، مستدرك سفينة البحار ص:399، اختيار معرفة الرجال 1/386، قاموس الرجال 9/575، الكنى والألقاب 2/447، الاختصاص ص:201.
[43]- معجم رجال الحديث 18/266، و نك: اختيار معرفة الرجال 1/391، قاموس الرجال 9/577، الرسائل الرجالية ص:395.
[44]- نك: نهج السعادة، محمودي 8/125، الفوائد المدنية 373-374، تاريخ آل زرارة ص:47، جامع الرواة 2/34، الرسائل الرجالية ص:38، معجم رجال الحديث 4/196 15/147، قاموس الرجال 9/573 12/428، أعيان الشيعة 7/49.
[45]- اختيار معرفة الرجال 1/364، و نك: تاريخ آل زرارة ص:60، 7/509، معجم رجال الحديث 4/198 8/248، أعيان الشيعة 3/559 7/50.
[46]- همان، ص:179.
[47]- اختيار معرفة الرجال 1/364، ونک: البحار 2/310، معجم رجال الحديث 8/248، أعيان الشيعة 3/559 7/54.
[48]- معجم رجال الحديث 4/199.
[49]- رجال الخاقاني ص: 82.
[50]- لله ثم للتاريخ ص:93.
[51]- هداية الحيارى 1/97.

از کتاب:
منابع شیعه در میزان نقد علمی،  نویسنده: پروفسور احمد بن سعد حمدان الغامدی (استاد دانشگاه ام القری ـ دانشكده عقیده)
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حضرت عمر بن خطاب ـ رضي الله عنه ـ به ابوموسي اشعري چنين مي نويسد: "أما بعد، فإن الخير كله في الرضا، فإن استطعت أن ترضى وإلا فاصبر". يعني: "در ادامه، بي شک هرچه نيکويي است در خرسندي است اگر بتواني خرسند باش و اگرنه که صبر پيشه نما."

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 4065
دیروز : 5831
بازدید کل: 8837379

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010